Back Index Next

تفسير نمونه ج : 3 ص : 231
فرمود : نجاشى ، آنگاه به اتفاق مسلمانان به قبرستان بقيع آمد و از دور بر او نماز گذاشت و براى او طلب آمرزش كرد و به ياران خود دستور داد آنها نيز چنين كنند .
بعضى از منافقان گفتند محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بر مرد كافرى كه هرگز او را نديده است نماز ميگذارد ، و حال آنكه آئين او را نپذيرفته است ، آيه فوق نازل شد و به - آنها پاسخ گفت .
از اين روايت استفاده ميشود كه نجاشى اسلام را بطور كامل پذيرفته بود اگر چه به آن تظاهر نميكرد .

تفسير : اهل كتاب همه يكسان نيستند
و ان من اهل الكتاب لمن يؤمن بالله ... سابقا گفتيم قرآن در بحث هائى كه پيرامون مذاهب ديگر ميكند ، هيچگاه همه را به يك چشم نمى نگرد و رنگ ضديت با نژاد و جمعيتى به خود نميگيرد ، بلكه داورى او بر اساس برنامه هاى آنهاست ، و لذا سهم اقليت هاى با ايمان و درستكارى را كه در ميان يك اكثريت گمراه هستند فراموش نميكند .
در اينجا نيز بعد از سرزنش بسيارى از اهل كتاب بخاطر كتمان آيات خداوند و طغيان و سركشى آنها ، كه در آيات سابق به آن اشاره شد ، سخن از اقليتى به ميان مى آورد كه دعوت پيغمبر را اجابت كردند ، و براى آنها پنج صفت ممتاز بيان ميكند :
1 - يؤمن بالله : آنها كسانى هستند كه از جان و دل به خدا ايمان مى آورند .
2 - و ما انزل اليكم : آنها به قرآن و آنچه بر شما مسلمانان نازل شده است ، ايمان مى آورند .
3 - و ما انزل اليهم : ايمان آنها به پيامبر اسلام در حقيقت از ايمان
تفسير نمونه ج : 3 ص : 232
واقعى به كتاب آسمانى خودشان و بشاراتى كه در آن آمده است سرچشمه ميگيرد بنا بر اين : آنها به آنچه بر خودشان نازل شده ايمان دارند .
4 - خاشعين لله : آنها در برابر فرمان خدا تسليم و خاضعند و همين خضوع آنهاست كه انگيزه ايمان واقعى شده و ميان آنها و تعصب هاى جاهلانه ، جدائى افكنده است .
5 - لا يشترون بايات الله ثمنا قليلا : آنها هرگز آيات الهى را به بهاى ناچيز نمى فروشند و همانند بعضى از دانشمندان يهود كه بخاطر حفظ موقعيت خود و ادامه حكومت بر آن جمعيت و گرفتن رشوه ها آيات خدا را تحريف ميكردند نيستند ، بديهى است نه تنها به بهاى نا چيز نمى فروشند به هيچ بهائى نخواهند فروخت ، و اگر تنها اشاره به بهاى ناچيز شده ، منظور اين است كه همانند آن دسته از دانشمندان دنياپرست دون همت نيستند .
به علاوه اصولا در برابر آيات خدا انسان هر چيز دريافت كند بى ارزش است .
اولئك لهم اجرهم عند ربهم اينها با داشتن آن برنامه روشن و زنده و صفات عالى انسانى ، پاداش خود را در نزد پروردگار خواهند داشت .
تعبير به ربهم ( پروردگارشان ) اشاره به نهايت لطف و مرحمت پروردگار نسبت به آنها است ، و نيز اشاره به اين است كه خداوند آنها را در مسير هدايت پرورش ميدهد و يارى ميكند .
ان الله سريع الحساب خداوند با سرعت حساب بندگان را رسيدگى ميكند : نه نيكوكاران براى دريافت پاداش خود گرفتار مشكلى ميشوند ، و نه مجازات بدكاران به تاخير مى افتد .
اين جمله ، هم بشارتى است به نيكوكاران و هم تهديدى است براى بدكاران .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 233
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اصبرُوا وَ صابِرُوا وَ رَابِطوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ(200)
ترجمه :
200 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد ( در برابر مشكلات و هوسها ) استقامت كنيد و در برابر دشمنان ( نيز ) استقامت بخرج دهيد و از مرزهاى خود ، مراقبت بعمل آوريد و از خدا بپرهيزيد شايد رستگار شويد .

تفسير :
اين آيه آخرين آيه سوره آل عمران ، و محتوى يك برنامه جامع چهار ماده اى براى عموم مسلمانان است ، و به همين جهت با خطاب يا ايها الذين آمنوا آغاز شده است .
1 - اصبروا : نخستين ماده اين برنامه كه ضامن سربلندى و پيروزى مسلمين است همان استقامت و صبر و ايستادگى در برابر حوادث است ، كه در حقيقت ريشه اصلى هر گونه پيروزى مادى و معنوى را تشكيل ميدهد ، و هر چه در باره نقش و اهميت آن در پيشرفت هاى فردى و اجتماعى گفته شود كم است ، اين همان چيزى است كه على (عليه السلام) در كلمات قصارش آنرا به منزله سر در برابر بدن معرفى كرده ( ان الصبر من الايمان كالرأس من الجسد ) .
2 - و صابروا از مصابره ( از باب مفاعله ) به معنى صبر و استقامت در برابر صبر و استقامت ديگران است ، بنا بر اين قرآن نخست به افراد با ايمان دستور استقامت ميدهد ( كه هر گونه جهاد با نفس و مشكلات زندگى را شامل ميشود ) و در مرحله دوم دستور به استقامت در برابر دشمن ميدهد ، و اين خود ميرساند كه تا ملتى در جهاد با نفس و اصلاح نقاط ضعف درونى پيروز نشود ، پيروزى او بر دشمن ممكن نيست و بيشتر شكست هاى ما در برابر دشمنان بخاطر شكست هائى
تفسير نمونه ج : 3 ص : 234
است كه در جهاد با نفس و اصلاح نقاط ضعف خود دامن گير ما شده است .
و ضمنا از اين دستور ( صابروا ) استفاده ميشود كه هر قدر دشمن بر استقامت خود بيفزايد ما نيز بايد بر پايدارى و استقامت خود بيفزائيم .
3 - و رابطوا : اين جمله از ماده رباط گرفته شده ، و آن در اصل به - معنى بستن چيزى در مكانى است ( مانند بستن اسب در يك محل ) و بهمين جهت به كاروانسرا رباط ميگويند و ربط قلب به معنى آرامش دل و سكون خاطر است ، گويا به محلى بسته شده است و مرابطه به معنى مراقبت از مرزها آمده است ، زيرا سربازان و مركب ها و وسائل جنگى را در آن محل نگاهدارى ميكنند .
اين جمله به مسلمانان دستور آماده باش در برابر دشمن و مراقبت دائم از مرزها و سرحدات كشورهاى اسلامى ميدهد ، تا هرگز گرفتار حملات غافلگيرانه دشمن نشوند ، و نيز به آنها دستور آماده باش و مراقبت هميشگى در برابر حملات شيطان و هوسهاى سركش ميدهد ، تا غافلگير نگردند ، و لذا در بعضى از روايات از على (عليه السلام) اين جمله ، به مواظبت و انتظار نمازها يكى بعد از ديگرى تفسير شده است ، زيرا كسى كه با اين عبادت مستمر و پى در پى دل و جان خود را بيدار ميدارد همچون سربازى است كه در برابر دشمن حالت آماده باش به خود گرفته است .
خلاصه اينكه مرابطه معنى وسيعى دارد كه هر گونه آمادگى براى دفاع از خود و جامعه اسلامى را شامل ميشود .
در فقه اسلامى نيز در باب جهاد بحثى تحت عنوان مرابطه يعنى آمادگى براى حفظ مرزها در برابر هجوم احتمالى دشمن ديده ميشود كه احكام خاصى براى آن بيان شده است .
( براى اطلاع بيشتر به كتب فقهى مراجعه شود ) .
در بعضى از روايات به علماء و دانشمندان نيز مرابط گفته شده است .
امام صادق (عليه السلام) طبق روايتى ميفرمايد : علماء شيعتنا مرابطون فى الثغر الذى يلى ابليس و عفاريته و يمنعونه عن الخروج على ضعفاء شيعتنا و عن ان
تفسير نمونه ج : 3 ص : 235
يتسلط عليهم ابليس : دانشمندان پيروان ما همانند مرزدارانى هستند كه در برابر لشكر ابليس صف كشيده اند و از حمله كردن آنها به افرادى كه قدرت دفاع از خود ندارند جلوگيرى ميكنند در ذيل اين حديث مقام و موقعيت آنها برتر و بالاتر از افسران و مرزدارانى كه در برابر هجوم دشمنان اسلام پيكار ميكنند شمرده شده است و اين بخاطر آن است كه آنها نگهبانان عقائد و فرهنگ اسلامند در حالى كه اينها حافظ مرزهاى جغرافيائى هستند ، مسلما ملتى كه مرزهاى عقيده اى و فرهنگى او ، مورد حملات دشمن قرار گيرد و نتواند بخوبى از آن دفاع كند در مدت كوتاهى از نظر سياسى و نظامى نيز شكست خواهد خورد .
4 - و اتقوا الله - بالاخره آخرين دستور كه همچون چترى بر همه دستورهاى سابق سايه مى افكند دستور به پرهيزكارى است و استقامت و مصابره و مرابطه ، بايد آميخته با تقوى و پرهيزكارى باشد و از هر گونه خودخواهى و ريا - كارى و اغراض شخصى به دور گردد .
لعلكم تفلحون - شما در سايه به كار بستن اين چهار دستور ، مى توانيد رستگار شويد و با تخلف از آنها راهى به سوى رستگارى نخواهيد داشت .

سؤال :
گاهى سؤال مى شود چرا در قرآن جمله هائى با كلمه لعل شروع شده است مانند جمله لعلكم تفلحون : شايد رستگار شويد و لعلكم تتقون : شايد پرهيزكار شويد و لعلكم ترحمون : شايد مشمول رحمت شويد در حالى كه كلمه لعل نوعى ترديد را مى رساند كه از مقام خداوند داناى به همه چيز ، دور است ، اين جمله اتفاقا دست آويزى براى پاره اى از دشمنان اسلام شده و ميگويند
تفسير نمونه ج : 3 ص : 236
اسلام به كسى وعده نجات قطعى نميدهد و وعده آن آميخته با ترديد است زيرا بسيارى از اين وعده ها با كلمه لعل شروع شده است .

پاسخ :
اتفاقا اين تعبير يكى از نشانه هاى عظمت و واقع بينى و واقع گوئى قرآن مجيد است زيرا قرآن اين كلمه را در جائى به كار مى برد كه گرفتن نتيجه احتياج به شرائطى دارد كه به وسيله كلمه لعل اشاره اجمالى به آن شرائط شده است مثلا سكوت كردن به هنگام شنيدن آيات قرآن و گوش فرا دادن به مضمون آيات به تنهائى كافى نيست كه انسان مشمول رحمت الهى شود بلكه علاوه بر آن ، درك و فهم آيات و به كار بستن آنها نيز لازم است و لذا قرآن ميگويد : و اذا قرء القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون ( اعراف - 204 ) يعنى هنگامى كه قرآن خوانده ميشود گوش فرا دهيد و خاموش باشيد شايد مشمول رحمت شويد .
اگر قرآن ميگفت حتما مشمول رحمت خواهيد شد دور از واقع بينى بود زيرا همانطور كه گفتيم اين موضوع شرائط ديگرى هم دارد ولى هنگاميكه ميگويد شايد سهم ساير شرايط محفوظ مانده است ، ولى عدم توجه باين حقيقت موجب خرده گيرى بر اين آيات شده و حتى بعضى از دانشمندان ما نيز معتقد شده اند كه لعل در اين گونه موارد معنى شايد نمى دهد در حالى كه اين سخن نيز يك نوع خلاف ظاهر بدون دليل است ( دقت كنيد ) .
در آيه مورد بحث با اينكه اشاره به چهار ماده مهم از عالى ترين دستورهاى اسلامى شده باز براى اينكه از بقيه برنامه هاى سازنده اسلامى غفلت نشود كلمه لعل را به كار برده است .
به هر حال اگر مسلمانان امروز ، آيه فوق را به عنوان يك شعار اسلامى در
تفسير نمونه ج : 3 ص : 237
برنامه زندگى خود پياده كنند بسيارى از مشكلاتى را كه اكنون با آن مواجه هستند حل خواهند نمود ، امروز ضرباتى بر پيكر اسلام و مسلمين بر اثر زير پا گذاشتن و يا فراموش كردن همه يا بعضى از اين دستورهاى چهارگانه وارد مى شود كه بسيار دردناك است .
اگر روح استقامت و پايمردى در مسلمانان زنده شود ، اگر در برابر افزايش تلاش و كوشش دشمنان ، مسلمانان تلاش و كوشش بيشترى از خود نشان دهند ، و اگر طبق فرمان مرابطه مراقبت كافى از مرزهاى جغرافيائى و فرهنگى و عقيده اى بنمايند و هماره در برابر نقشه هاى دشمنان ، حالت آماده باش داشته باشند و علاوه بر همه اينها با تقواى فردى و اجتماعى ، گناه و فساد را از جامعه خود دور كنند پيروزى آنها تضمين خواهد شد .
بار الها ! به همه ما توفيق مرحمت كن كه اين دستورهاى حيات بخش كتاب آسمانيت را در زندگى به كار بريم و ما را مشمول رحمت و الطاف بى انتهاى خود گردان !
تفسير نمونه ج : 3 ص : 238
تفسير نمونه ج : 3 ص : 239
سوره نساء مدنى - 177 آيه

تفسير نمونه ج : 3 ص : 240
تفسير نمونه ج : 3 ص : 241
سوره نساء قبل از ورود در تفسير آيات اين سوره يادآورى چند نكته لازم است :
1 - محل نزول سوره نساء
تمام آيات اين سوره ( به استثناى آيه 58 طبق نقل بعضى از مفسران ) در مدينه نازل شده است و از نظر ترتيب نزول بعد از سوره ممتحنه قرار دارد .
زيرا ميدانيم ترتيب كنونى سوره هاى قرآن مطابق ترتيب نزول سوره ها نيست يعنى بسيارى از سوره هائى كه در مكه نازل شده در آخر قرآن قرار دارد و بسيارى از سوره هائى كه در مدينه نازل شده است در اوائل قرآن قرار گرفته .
البته همانطور كه در آغاز جلد اول گفتيم مداركى در دست است كه جمع آورى سوره هاى قرآن به شكل كنونى در زمان خود پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) واقع شده بنا بر اين به هنگام جمع آورى قرآن شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به دلائل مختلفى از جمله اهميت مطالب ، و ترتيب طبيعى آنها ، دستور داده است كه سوره ها را بر طبق وضعى كه الان مى بينيم ترتيب دهند ، كه نخستين آنها سوره حمد و آخرين آنها سوره الناس است بدون اينكه كلمه و يا حتى حرفى از آيات و يا سوره ها كم و يا زياد شود .
اين سوره از نظر تعداد كلمات و حروف ، طولانى ترين سوره هاى قرآن بعد از سوره البقره است و داراى 177 آيه ميباشد و نظر به اينكه بحث هاى فراوانى در مورد احكام و حقوق زنان در آن طرح شده به سوره نساء ناميده شده است .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 242
2 - محتويات اين سوره
همانطور كه گفتيم اين سوره در مدينه نازل شده ، يعنى به هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دست در كار تاسيس حكومت اسلامى و ايجاد يك جامعه سالم انسانى بود ، به - همين دليل بسيارى از قوانينى كه در سالم سازى جامعه مؤثر است در اين سوره نازل شده است .
از طرفى چون افرادى كه تار و پود اين جامعه نو پا را تشكيل مى دادند ، افراد بت پرست ديروز با آن همه آلودگى هاى دوران جاهليت بوده اند ، لذا بايد قبل از هر چيز رسوبات گذشته را از مغز و روح آنها بيرون ساخت و به جاى آن قوانين و برنامه هائى كه براى نوسازى يك جامعه فرسوده لازم است قرار داد بطور كلى بحث هاى مختلفى كه در اين سوره مى خوانيم عبارتند از :
1 - دعوت به ايمان و عدالت و قطع رابطه دوستانه با دشمنان سرسخت .
2 - قسمتى از سرگذشت پيشينيان براى آشنائى هر چه بيشتر به سرنوشت جامعه هاى نا سالم .
3 - حمايت از كسانى كه نيازمند به كمك هستند ، مانند يتيمان ، و دستورهاى لازم براى نگاهدارى و مراقبت از حقوق آنها .
4 - قانون ارث بر اساس يك روش طبيعى و عادلانه در برابر شكل بسيار زننده اى كه در آن زمان داشت و به بهانه هاى مختلفى افراد ضعيف را محروم مى ساختند .
5 - قوانين مربوط به ازدواج و برنامه هائى براى حفظ عفت عمومى .
6 - قوانين كلى براى حفظ اموال عمومى .
7 - كنترل و نگهدارى و بهسازى نخستين واحد اجتماع يعنى محيط خانواده .
8 - حقوق و وظائف متقابل افراد جامعه در برابر يكديگر .
9 - معرفى دشمنان جامعه اسلامى و بيدار باش به مسلمانان در برابر آنها .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 243
10 - حكومت اسلامى و لزوم اطاعت از رهبر چنين حكومتى .
11 - تشويق مسلمانان به مبارزه با دشمنان شناخته شده .
12 - معرفى دشمنانى كه احيانا فعاليت هاى زير زمينى داشتند .
13 - اهميت هجرت و لزوم آن به هنگام روبرو شدن با يك جامعه فاسد و غير قابل نفوذ .
14 - مجددا بحث هائى در باره ارث و لزوم تقسيم ثروت هاى متراكم شده در ميان وارثان .

3 - فضيلت تلاوت اين سوره
پيامبر اسلام طبق روايتى فرمود : هر كس سوره نساء را بخواند گويا به اندازه هر مسلمانى كه طبق مفاد اين سوره ارث ميبرد ، در راه خدا انفاق كرده است و همچنين پاداش كسى را كه برده اى را آزاد كرده به او ميدهند .
بديهى است در اين روايت و در تمام روايات مشابه آن ، منظور تنها خواندن آيات نيست بلكه خواندن ، مقدمه اى است براى فهم و درك ، و آن نيز به نوبه خود مقدمه اى است براى پياده ساختن آن در زندگى فردى و اجتماعى ، و مسلم است كه اگر مسلمانان از مفاد آيات اين سوره در زندگى خود الهام بگيرند همه اين پاداشها را علاوه بر نتائج دنيوى آن خواهند داشت .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 244
سورة النساء
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَأَيهَا النَّاس اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكم مِّن نَّفْس وَحِدَة وَ خَلَقَ مِنهَا زَوْجَهَا وَ بَث مِنهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى تَساءَلُونَ بِهِ وَ الأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً(1)
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر .
1 - اى مردم از پروردگارتان بپرهيزيد كه همه شما را از يك انسان آفريد ، و همسر او را ( نيز ) از جنس او آفريد ، و از آن دو ، مردان و زنان فراوانى ( در روى زمين ) منتشر ساخت .
و از خدائى بپرهيزيد كه ( همگى به عظمت او معترفيد و ) هنگامى كه چيزى از يكديگر مى خواهيد نام او را مى بريد ، ( و نيز ) از خويشاوندان خود ( يعنى قطع ارتباط با آنها ) پرهيز كنيد ، زيرا خداوند مراقب شما است .

تفسير :

مبارزه با تبعيض ها
يا ايها الناس اتقوا ربكم الذى خلقكم من نفس واحدة روى سخن در نخستين آيه اين سوره به تمام افراد انسان است زيرا محتويات اين سوره در حقيقت همان مسائلى است كه تمام افراد بشر در زندگى خود به آن نيازمند هستند .
سپس دعوت به تقوى و پرهيزكارى ميكند كه ريشه اصلى برنامه هاى سالم - سازى اجتماع ميباشد ، اداى حقوق يكديگر ، تقسيم عادلانه ارث ، حمايت از يتيمان و رعايت حقوق خانوادگى و مانند اينها همه از امورى است كه بدون پشتوانه
تفسير نمونه ج : 3 ص : 245
تقوى و پرهيزكارى بجائى نميرسد ، لذا اين سوره را كه محتوى همه اين مسائل است با دعوت به تقوى آغاز ميكند .
و براى معرفى خدائى كه نظارت بر تمام اعمال انسان دارد به يكى از صفات او اشاره ميكند كه ريشه وحدت اجتماعى بشر است الذى خلقكم من نفس واحدة آن خدائى كه همه شما را از يك انسان پديد آورد و بنا بر اين امتيازات و افتخارات موهومى كه هر دسته اى براى خود درست كرده اند از قبيل امتيازات نژادى ، زبانى ، منطقه اى ، قبيله اى و مانند آن كه امروز منشا هزار گونه گرفتارى در جامعه هاست ، در يك جامعه اسلامى نبايد وجود داشته باشد چه اينكه همه از يك اصل سرچشمه گرفته و فرزندان يك پدر و مادرند و در آفرينش از يك گوهرند .
توجه به اينكه جامعه عصر پيامبر يك جامعه به تمام معنى قبيله اى بود اهميت اين مبارزه را روشنتر مى سازد و نظير اين تعبير در موارد ديگرى از قرآن مجيد نيز هست كه در جاى خود به آن اشاره خواهد شد .
اكنون ببينيم منظور از نفس واحدة كيست ؟ آيا منظور از نفس واحده يك فرد شخصى است يا يك واحد نوعى ( يعنى جنس مذكر ) شكى نيست كه ظاهر اين تعبير همان واحد شخصى را مى رساند و اشاره به نخستين انسانى است كه قرآن او را بنام آدم پدر انسانهاى امروز معرفى كرده و تعبير بنى آدم كه در آيات فراوانى از قرآن وارد شده نيز اشاره بهمين است و احتمال اينكه منظور وحدت نوعى بوده باشد از ظاهر آيه بسيار دور است .
و خلق منها زوجها اين جمله ميگويد همسر آدم از او آفريده شد بعضى از مفسران از اين تعبير ، چنين فهميده اند كه همسر آدم ، حوا از بدن آدم آفريده شده و پاره اى از روايات غير معتبر را كه ميگويد : حوا از يكى از دنده هاى آدم آفريده شده شاهد بر آن گرفته اند ( در فصل دوم از سفر تكوين تورات نيز به اين معنى تصريح شده است ) .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 246
ولى با توجه به ساير آيات قرآن هر گونه ابهامى از تفسير اين آيه برداشته ميشود و معلوم ميشود كه منظور از آن اين است كه خداوند همسر او را از جنس او ( جنس بشر ) آفريد .
در آيه 21 سوره روم مى خوانيم : و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها : از نشانه هاى قدرت خدا اين است كه همسران شما را از جنس شما قرار داد تا بوسيله آنها آرامش بيابيد و در آيه 72 سوره نحل ميفرمايد : و الله جعل لكم من انفسكم ازواجا : خداوند همسران شما را از جنس شما قرار داد .
روشن است اينكه در اين آيات ميخوانيم همسران شما را از شما قرار داد معنى آن اين است كه از جنس شما قرار داد نه از اعضاى بدن شما .
و طبق روايتى كه از امام باقر (عليه السلام) در تفسير عياشى نقل شده ، خلقت حوا از يكى از دنده هاى آدم شديدا تكذيب شده و تصريح گرديده كه حوا از باقى مانده خاك آدم آفريده شده است .

ازدواج فرزندان آدم چگونه بوده است ؟
و بث منهما رجالا كثيرا و نساء اين جمله ميگويد : خداوند از آدم و همسرش ، مردان و زنان فراوانى بوجود آورد و از اين تعبير استفاده ميشود كه تكثير نسل فرزندان آدم تنها از طريق آدم و همسرش صورت گرفته است و موجود ثالثى در آن دخالت نداشته است .
لازمه اين سخن آن است كه فرزندان آدم ( برادر و خواهر ) با هم ازدواج كرده باشند زيرا اگر آنها با نژاد و همسران ديگرى ازدواج كرده باشند منهما ( از آن دو ) صادق نخواهد بود .
اين موضوع در احاديث متعددى نيز وارد شده است و زياد هم جاى تعجب نيست چه اينكه طبق استدلالى كه در بعضى از احاديث از ائمه اهل بيت نقل شده
تفسير نمونه ج : 3 ص : 247
اين ازدواج ها مباح بوده زيرا هنوز حكم تحريم ازدواج خواهر و برادر نازل نشده بود ، بديهى است ممنوعيت يك كار ، بسته به اين است كه از طرف خداوند تحريم شده باشد چه مانعى دارد كه ضرورت ها و مصالحى ايجاب كند كه در پاره اى از زمان ها مطلبى جائز باشد و بعدا تحريم گردد .
ولى در احاديث ديگرى تصريح شده كه فرزندان آدم هرگز با هم ازدواج نكرده اند و شديدا به كسانى كه معتقد به ازدواج آنها با يكديگرند حمله شده است .
و اگر بنا باشد كه در احاديث متعارض آنچه موافق ظاهر قرآن است ترجيح دهيم بايد احاديث دسته اول را انتخاب نمود زيرا موافق آيه فوق است .
در اينجا احتمال ديگرى نيز هست كه گفته شود : فرزندان آدم با بازماندگان انسان هاى پيشين ازدواج كرده اند زيرا طبق رواياتى آدم اولين انسان روى زمين نبوده ، مطالعات علمى امروز نيز نشان ميدهد كه نوع انسان احتمالا از چند مليون سال قبل در كره زمين زندگى ميكرده ، در حالى كه از تاريخ پيدايش آدم تا كنون زمان زيادى نميگذرد ، بنا بر اين بايد قبول كنيم كه قبل از آدم انسان هاى ديگرى در زمين ميزيسته اند كه به هنگام پيدايش آدم در حال انقراض بوده اند ، چه مانعى دارد كه فرزندان آدم با باقيمانده يكى از نسل هاى پيشين ازدواج كرده باشد ولى همانطور كه گفتيم اين احتمال با ظاهر آيه فوق چندان سازگار نيست .
( اين بحث احتياج به گفتگوى بيشترى دارد كه از حوصله بحث تفسيرى خارج است ) .
و اتقوا الله الذى تسائلون به و الارحام اهميتى كه تقوى در ساختن زير بناى يك جامعه سالم دارد سبب شده كه مجددا در ذيل آيه ، مردم را به پرهيزكارى و تقوى دعوت كند منتهى در اينجا جمله اى به آن اضافه كرده و ميفرمايد : از خدائى بپرهيزيد كه در نظر شما عظمت دارد و به هنگامى كه ميخواهيد چيزى از ديگرى طلب كنيد نام او را
تفسير نمونه ج : 3 ص : 248
ميبريد .
سپس ميگويد : و الارحام - اين كلمه عطف بر الله است و لذا در قرائت معروف ، منصوب خوانده شده است بنا بر اين معنى آن چنين ميشود : و اتقوا الارحام : از خويشاوندان ( و قطع پيوند از آنها ) بپرهيزيد و ذكر اين موضوع در اينجا اولا نشانه اهميت فوق العاده اى است كه قرآن براى صله رحم قائل شده تا آنجا كه نام ارحام بعد از نام خدا آمده است ، و ثانيا اشاره به - مطلبى است كه در آغاز آيه ذكر شده و آن اينكه شما همه از يك پدر و مادريد و در حقيقت تمام فرزندان آدم خويشاوندان يكديگرند و اين پيوند و ارتباط ايجاب ميكند كه شما نسبت بهمه انسانها از هر نژاد و هر قبيله يى همانند بستگان فاميلى خود محبت بورزيد .
ان الله كان عليكم رقيبا رقيب در اصل به كسى ميگويند كه از محل مرتفعى به اوضاع نظارت كند و سپس ، به معنى حافظ و نگهبان چيزى آمده است زيرا نگهبانى از لوازم نظارت است .
بلندى محل رقيب ممكن است از نظر ظاهرى بوده باشد كه بر مكان مرتفعى قرار گيرد و نظارت كند و ممكن است از نظر معنوى بوده باشد .
در جمله فوق ميفرمايد : خداوند مراقب شما است و تمام اعمال و نيات شما را مى بيند و ميداند و در ضمن ، نگهبان شما در برابر حوادث او است ( تعبير به كان در جمله فوق كه فعل ماضى است براى تاكيد است ) .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 249
وَ ءَاتُوا الْيَتَمَى أَمْوَلهَُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الخَْبِيث بِالطيِّبِ وَ لا تَأْكلُوا أَمْوَلَهُمْ إِلى أَمْوَلِكُمْ إِنَّهُ كانَ حُوباً كَبِيراً(2)
ترجمه :
2 - و اموال يتيمان را ( هنگامى كه به حد رشد رسيدند ) به آنها بدهيد ، و اموال بد ( خود ) را با اموال خوب ( يتيمان ) تبديل نكنيد ، و اموال آنها را با اموال خودتان ( به وسيله مخلوط كردن يا تبديل نمودن ) نخوريد .
زيرا اين گناه بزرگى است .

شان نزول :
شخصى از قبيله بنى غطفان برادر ثروتمندى داشت كه از دنيا رفت ، و او به عنوان سرپرستى از يتيمان برادر اموال او را به تصرف درآورد ، و هنگامى - كه برادرزاده به حد رشد رسيد ، از دادن حق او امتناع ورزيد ، موضوع را به - خدمت پيامبر عرض كردند آيه نخست نازل گرديد ، و مرد غاصب بر اثر شنيدن آن توبه كرد و اموال را به صاحبش بازگرداند و گفت اعوذ بالله من الحوب الكبير : به خدا پناه ميبرم از اينكه آلوده به گناه بزرگى شوم .

تفسير :

خيانت در اموال يتيمان ممنوع
در هر اجتماعى بر اثر حوادث گوناگون پدرانى از دنيا ميروند و فرزندان صغيرى از آنها باقى ميمانند منتها در جوامع نا سالم كه گرفتار جنگهاى داخلى هستند ، مانند جامعه عرب در زمان جاهليت ، تعداد اينگونه كودكان يتيم بسيار
تفسير نمونه ج : 3 ص : 250
زيادتر است ، كه بايد از طرف حكومت اسلامى و فرد فرد مسلمانان ، تحت حمايت قرار گيرند .
در آيه فوق سه دستور مهم در باره اموال يتيمان داده شده است .
1 - و اتوا اليتامى اموالهم - در اين جمله دستور ميدهد كه : اموال يتيمان را به هنگامى كه رشد پيدا كنند به آنها بدهيد يعنى تصرف شما در اين اموال تنها به عنوان امين و ناظر و وكيل است نه به عنوان يك مالك .
2 - و لا تتبدلوا الخبيث بالطيب : و هيچگاه اموال پاكيزه آنها را با اموال نا پاك و پست خود تبديل نكنيد اين دستور در حقيقت براى جلوگيرى از حيف و ميل هائى است ، كه گاهى سرپرست هاى يتيمان به بهانه اينكه تبديل كردن مال به نفع يتيم است يا تفاوتى با هم ندارد ، و يا اگر بماند ضايع ميشود ، اموال خوب و زبده يتيمان را برميداشتند و اموال بد و نا مرغوب خود را بجاى آن ميگذاشتند .
3 - و لا تاكلوا اموالهم الى اموالكم - و اموال آنها را با اموال خود نخوريد يعنى اموال يتيمان را با اموال خود مخلوط نكنيد بطورى كه نتيجه اش تملك همه باشد ، و يا اينكه اموال بد خود را با اموال خوب آنها مخلوط نسازيد كه نتيجه اش پايمال شدن حق يتيمان باشد ( الى در جمله بالا در حقيقت به معنى مع است ) .
انه كان حوبا كبيرا در پايان آيه ، براى تاكيد و اثبات اهميت موضوع ميفرمايد : اينگونه تعدى و تجاوز به اموال يتيمان گناه بزرگى است .
راغب در كتاب مفردات ميگويد : الحوبة در اصل به معنى احتياج و نيازى است كه انسان را به گناه ميكشاند ، و از آنجا كه تجاوزهاى سرپرستان به اموال يتيمان ، غالبا بر اثر نياز و يا به بهانه احتياج صورت ميگيرد در آيه فوق به جاى كلمه اثم ( گناه ) كلمه حوب بكار رفته است ، تا اشاره به اين حقيقت بوده باشد .
بررسى آيات مختلف قرآن نشان ميدهد كه اسلام اهميت فوق العاده اى براى
تفسير نمونه ج : 3 ص : 251
اين موضوع قائل شده و با شدت تمام خيانت كنندگان در اموال يتيمان را به مجازات هاى شديد تهديد ميكند و با عباراتى محكم و قاطع سرپرستان را به مراقبت كامل از اموال يتيمان دعوت ميكند ، كه شرح آن در همين سوره در چند آيه بعد و در ذيل آيات 152 سوره انعام و 34 سوره اسرى خواهد آمد .
لحن شديد اين آيات بقدرى در قلوب مسلمانان مؤثر واقع شد ، كه حتى ميترسيدند غذاى مشتركى براى خودشان و يتيمان درست كنند ، بهمين جهت غذاى آنها را از غذاى خود و فرزندان خويش جدا ميساختند ، و اين امر موجب ناراحتى هر دو طرف ميشد لذا در آيه 220 سوره بقره به آنها دستور داده شد كه اگر هدفشان از مخلوط ساختن اموال يا غذاى يتيمان با اموال يا غذاى خود ، خير خواهى و اصلاح بوده باشد مانعى ندارد .
وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلا تُقْسِطوا فى الْيَتَمَى فَانكِحُوا مَا طاب لَكُم مِّنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلَث وَ رُبَعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلا تَعْدِلُوا فَوَحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَت أَيْمَنُكُمْ ذَلِك أَدْنى أَلا تَعُولُوا(3)
ترجمه :
3 - و اگر مى ترسيد از اينكه ( به هنگام ازدواج با دختران يتيم ) رعايت عدالت در باره آنها نكنيد ( از ازدواج با آنان صرف نظر نمائيد و ) با زنان پاك ( ديگر ) ازدواج كنيد ، دو يا سه يا چهار همسر ، و اگر مى ترسيد عدالت را ( در باره همسران متعدد ) رعايت نكنيد تنها به يك همسر قناعت نمائيد و يا از زنانى كه مالك آنها هستيد استفاده كنيد .
اين كار بهتر از ظلم و ستم ، جلوگيرى مى كند .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 252
شان نزول :
براى اين آيه شان نزول خاصى نقل شده و آن اينكه قبل از اسلام معمول بود كه بسيارى از مردم حجاز ، دختران يتيم را به عنوان تكفل و سرپرستى به خانه خود ميبردند ، و بعد با آنها ازدواج كرده و اموال آنها را هم تملك ميكردند ، و چون همه كار دست آنها بود حتى مهريه آنها را كمتر از معمول قرار ميدادند ، و هنگامى كه كمترين ناراحتى از آنها پيدا ميكردند به آسانى آنها را رها ميساختند و در حقيقت حاضر نبودند حتى به شكل يك همسر معمولى با آنها رفتار نمايند .
در اين هنگام آيه فوق نازل شد و به سرپرستان ايتام دستور داد در صورتى با دختران يتيم ازدواج كنند كه عدالت را به طور كامل در باره آنها رعايت نمايند و در غير اين صورت از آنها چشم پوشى كرده و همسران خود را از زنان ديگر انتخاب نمايند .
و ان خفتم الا تقسطوا فى اليتامى فانكحوا ... به دنبال دستورى كه در آيه سابق براى حفظ اموال يتيمان داده شد در اين آيه اشاره به يكى ديگر از حقوق آنها مى شود و آن اينكه : اگر مى ترسيد به - هنگام ازدواج با دختران يتيم رعايت حق و عدالت را در باره حقوق زوجيت و اموال آنان ننمائيد از ازدواج با آنها چشم بپوشيد و به سراغ زنان ديگر برويد .
با توجه به آنچه گفته شد تفسير آيه كاملا روشن است و پاسخ اين سؤال كه چرا آغاز آيه در باره يتيمان و پايان آن در باره ازدواج است و اين دو ظاهرا با هم سازگار نيست روشن ميگردد ، زيرا صدر و ذيل آيه هر دو در باره ازدواج است منتها در آغاز آيه مى گويد : اگر نمى توانيد ازدواج با يتيمان را با اصول عدالت بياميزيد چه بهتر كه از آن صرف نظر كنيد سپس به سراغ زنان غير يتيم برويد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 253
گرچه مفسران در اين زمينه ، سخن بسيار گفته اند ، ولى آنچه از خود آيه بدست ميايد همان است كه در بالا اشاره شد يعنى خطاب در آيه متوجه به سرپرستان ايتام است كه در آيه قبل براى حفظ اموال يتيمان دستورهاى مختلفى به آنها داده شده بود و در اين آيه در باره ازدواج با يتيمان سخن ميگويد كه همانگونه كه بايد مراعات عدالت را در باره اموال آنها بنمائيد در مورد ازدواج با دختران يتيم نيز با نهايت دقت رعايت مصلحت آنها را بكنيد ، در غير اين صورت از ازدواج با آنها چشم بپوشيد و زنان ديگرى انتخاب كنيد .
از جمله شواهدى كه تفسير فوق را در باره آيه روشن مى سازد آيه 127 از همين سوره است كه در آن صريحا مسئله رعايت عدالت را در باره ازدواج با دختران يتيم ذكر كرده است و توضيح آن در ذيل همان آيه خواهد آمد .
رواياتى كه در ذيل آيه در كتب مختلف نقل شده نيز گواه اين تفسير است .
و اما روايتى كه از امير مؤمنان على (عليه السلام) نقل شده كه ميان اول و آخر اين آيه مقدار زيادى از قرآن بوده و حذف شده است به هيچوجه از نظر سند اعتبار ندارد و اينگونه احاديث كه دلالت بر تحريف يا اسقاط قسمتهائى از قرآن ميكند يا از مجعولات دشمنان اسلام و منافقان براى بى اعتبار جلوه دادن قرآن است و يا بعضى از افراد چون نتوانسته اند ارتباط آغاز و انجام آيه را درك كنند چنين پنداشته اند كه در اينجا حذف يا اسقاطى در كار بوده و تدريجا آن را به شكل روايتى جلوه داده اند ، در حالى كه دانستيم جمله هاى آيه كاملا با يكديگر ارتباط و پيوند دارد .

مثنى و ثلاث و رباع
مثنى در لغت به معنى دوتا دوتا و ثلاث به معنى سه تا سه تا و رباع به معنى چهارتا چهارتا مى باشد .
و از آنجا كه روى سخن در آيه
تفسير نمونه ج : 3 ص : 254
به همه مسلمانان است معنى آيه چنين مى شود كه شما براى دورى از ستم كردن در حق دختران يتيم ميتوانيد از ازدواج آنها خوددارى كنيد و با زنانى ازدواج نمائيد كه موقعيت اجتماعى و فاميلى آنها به شما اجازه ستم كردن را نميدهد و ميتوانيد از آنها دو نفر يا سه نفر يا چهار نفر به همسرى خود انتخاب كنيد .
منتها چون مخاطب ، همه مسلمانان بوده است تعبير به دوتا دوتا و مانند آن شده است .
و گرنه جاى ترديد نيست كه حد اكثر تعدد زوجات ( آن هم با فراهم شدن شرائط خاصش ) بيش از چهار نفر نيست .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه واو در جمله بالا به معنى او ( يا ) ميباشد نه اينكه منظور اين باشد كه شما مى توانيد دو همسر به اضافه سه همسر به - اضافه چهار همسر كه مجموع آنها نه نفر مى شود انتخاب كنيد زيرا اگر منظور اين بود بايد صريحا عدد نه ذكر شود نه به اين صورت از هم گسسته و پيچيده بعلاوه از نظر فقه اسلام اين مسئله جزو ضروريات است كه زائد بر چهار همسر مطلقا ممنوع است .
به هر حال آيه فوق دليل صريحى است بر مسئله جواز تعدد زوجات منتها با شرائطى كه به زودى به آن اشاره خواهد شد .
و ان خفتم الا تعدلوا فواحدة سپس بلا فاصله مى گويد : اين در صورت حفظ عدالت كامل است ، اما اگر نميتوانيد عدالت را رعايت كنيد به همان يك همسر اكتفا نمائيد تا از ظلم و ستم بر ديگران بر كنار باشيد .
او ما ملكت ايمانكم - و يا بجاى انتخاب همسر دوم از كنيزى كه مال شما است استفاده كنيد زيرا شرائط آنها سبك تر است ( اگر چه آنها نيز بايد از حقوق حقه خود برخوردار باشند ) .
ذلك ادنى الا تعولوا - اين كار ( انتخاب يك همسر و يا انتخاب كنيز ) از ظلم و ستم و انحراف از عدالت ، بهتر جلوگيرى ميكند ، ( در باره مسئله بردگى و
تفسير نمونه ج : 3 ص : 255
نظر اسلام در اين زمينه در آيات مناسب بحث كافى خواهيم كرد ) .

منظور از عدالت در باره همسران چيست ؟
اكنون پيش از آن كه فلسفه حكم تعدد زوجات را در اسلام بدانيم لازم است اين موضوع بررسى شود كه منظور از عدالت كه جزو شرائط تعدد همسر ذكر شده است چيست ؟ آيا اين عدالت مربوط به امور زندگى از قبيل هم خوابگى و وسايل زندگى و رفاه و آسايش است يا منظور عدالت در حريم قلب و عواطف انسانى نيز هست ؟ شك نيست كه عدالت در محبت هاى قلبى خارج از قدرت انسان است چه كسى ميتواند محبت خود را كه عواملش در بيرون وجود اوست از هر نظر تحت كنترل درآورد ؟ بهمين دليل رعايت اين نوع عدالت را خداوند واجب نشمرده و در آيه 129 همين سوره نساء ميفرمايد و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم : شما هر قدر كوشش كنيد نميتوانيد در ميان همسران خود ( از نظر تمايلات قلبى ) عدالت و مساوات برقرار سازيد .
بنا بر اين محبت هاى درونى مادامى كه موجب ترجيح بعضى از همسران بر بعضى ديگر از جنبه هاى عملى نشود ممنوع نيست ، آنچه مرد موظف به آن است رعايت عدالت در جنبه هاى عملى و خارجى است .
از اين بيان روشن ميشود : كسانى كه خواسته اند از ضميمه كردن آيه فوق ( و ان خفتم الا تعدلوا فواحدة ) به آيه 129 ( و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم ) چنين نتيجه بگيرند كه تعدد زوجات در اسلام مطلقا ممنوع است ، زيرا در آيه نخست آنرا مشروط به عدالت كرده ، و در آيه دوم عدالت را براى مردان در اين مورد امرى محال دانسته است ، سخت در اشتباهند .
زيرا همانطور كه اشاره شد عدالتى كه مراعات آن از قدرت انسان بيرون است
تفسير نمونه ج : 3 ص : 256
عدالت در تمايلات قلبى است ، و اين از شرائط تعدد زوجات نيست و آنچه از شرائط است عدالت در جنبه هاى عملى است .
گواه بر اين موضوع ذيل آيه 129 همين سوره ميباشد آنجا كه ميگويد : فلا تميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقه يعنى : اكنون كه نميتوانيد مساوات كامل در محبت ميان همسران خود رعايت كنيد لا اقل تمام تمايل قلبى خود را متوجه يك نفر از آنان نسازيد كه ديگرى را به صورت بلا تكليف در آوريد .
نتيجه اينكه كسانى كه قسمتى از اين آيه را گرفته و قسمت ديگر را فراموش كرده اند گرفتار چنان اشتباهى در مسئله تعدد زوجات شده اند كه براى هر محققى جاى تعجب است .
از اين گذشته از نظر فقه اسلامى و منابع مختلف آن در ميان شيعه و اهل تسنن مسئله تعدد زوجات با شرائط آن جاى گفتگو و چانه زدن نيست و از ضروريات فقه اسلام محسوب مى شود .
اكنون برگرديم به فلسفه اين حكم اسلامى ( تعدد زوجات ) .

تعدد زوجات يك ضرورت اجتماعى است
آيه فوق مسئله تعدد زوجات را ( با شرائط سنگينى و در حدود معينى ) مجاز شمرده است و در اينجا با ايرادها و حملات مخالفان آن روبرو ميشويم كه با مطالعات زودگذر ، و تحت احساسات حساب نشده به مخالفت با اين قانون اسلامى برخاسته اند مخصوصا غربيها در اين زمينه بما بيشتر ايراد ميكنند كه اسلام به - مردان اجازه داده براى خود حرمسرا بسازند و بطور نا محدود همسر بگيرند .
در حالى كه نه اسلام اجازه تشكيل حرمسرا به آن معنى كه آنها مى پندارند داده ، و نه تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نا محدود قرار داده است .
توضيح اينكه : با مطالعه وضع محيطهاى مختلف قبل از اسلام ، به اين
تفسير نمونه ج : 3 ص : 257
نتيجه ميرسيم كه تعدد زوجات بطور نا محدود امرى عادى بوده و حتى بعضى از مواقع بت پرستان به هنگام مسلمان شدن ، بيش از ده زن و يا كمتر داشته اند ، بنا بر اين تعدد زوجات از پيشنهادها و ابتكارات اسلام نيست بلكه اسلام آنرا در چهارچوبه ضرورت هاى زندگى انسانى محدود ساخته و براى آن قيود و شرائط سنگينى قائل شده است .
قوانين اسلام بر اساس نيازهاى واقعى بشر دور ميزند نه تبليغات ظاهرى و احساسات رهبرى نشده ، مسئله تعدد زوجات نيز از همين زاويه در اسلام مورد بررسى قرار گرفته ، زيرا هيچ كس نميتواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگى بيش از زنان در خطر نابودى قرار دارند و در جنگها و حوادث ديگر قربانيان اصلى را آنها تشكيل ميدهند .
و نيز نمى توان انكار كرد كه عمر زندگى جنسى مردان ، از زنان طولانى تر است زيرا زنان در سنين معينى آمادگى جنسى خود را از دست مى دهند در حالى كه در مردان چنين نيست .
و نيز زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتى از دوران حمل ، عملا ممنوعيت جنسى دارند در حالى كه در مردان اين ممنوعيت ها وجود ندارد .
از همه گذشته زنانى هستند كه همسران خود را به علل گوناگونى از دست مى دهند و معمولا نميتوانند به عنوان همسر اول ، مورد توجه مردان قرار گيرند و اگر مسئله تعدد زوجات در كار نباشد آنها بايد براى هميشه بدون همسر باقى بمانند همانطور كه در مطبوعات مختلف ميخوانيم كه اين دسته از زنان بيوه با محدود شدن مسئله تعدد زوجات از نابسامانى زندگى خود شكايت دارند و جلوگيرى از تعدد را يك نوع احساسات ظالمانه در باره خود تلقى ميكنند .
با در نظر گرفتن اين واقعيتها در اين گونه موارد كه تعادل ميان مرد و زن به عللى بهم مى خورد ناچاريم يكى از سه راه را انتخاب كنيم :
1 - مردان تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان اضافى تا پايان
تفسير نمونه ج : 3 ص : 258
عمر بدون همسر باقى بمانند و تمام نيازهاى فطرى و خواسته هاى درونى خود را سركوب كنند .
2 - مردان فقط داراى يك همسر قانونى باشند ولى روابط آزاد و نامشروع جنسى را با زنانى كه بى شوهر مانده اند به شكل معشوقه برقرار سازند .
3 - كسانى كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنند و از نظر جسمى و مالى و اخلاقى مشكلى براى آنها ايجاد نميشود و قدرت بر اجراء عدالت كامل در ميان همسران و فرزندان خود دارند به آنها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر براى خود انتخاب كنند .
مسلما غير از اين سه راه ، راه ديگرى وجود ندارد .
اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم بايد با فطرت و غرائز و نيازهاى روحى و جسمى بشر به مبارزه برخيزيم و عواطف و احساسات اينگونه زنان را ناديده بگيريم ، اين مبارزه اى است كه پيروزى در آن نيست و به فرض كه اين طرح عملى شود جنبه هاى غير انسانى آن بر هيچ كس مخفى نيست .
به تعبير ديگر مسئله تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول ، مورد بررسى قرار داد ، بلكه از دريچه چشم همسر دوم نيز بايد مورد مطالعه قرار گيرد ، و آنها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان ميكنند كسانى هستند كه يك مسئله سه زاويه اى را تنها از يك زاويه نگاه ميكنند زيرا مسئله تعدد همسر ، هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديد همسر اول و هم از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود و با توجه به مصلحت مجموع ، در اين باره قضاوت كنيم .
و اگر راه دوم را انتخاب كنيم بايد فحشاء را به رسميت بشناسيم و تازه زنانى كه به عنوان معشوقه مورد بهره بردارى جنسى قرار ميگيرند نه تامينى دارند و نه آينده اى ، و شخصيت آنها در حقيقت لگدمال شده است و اينها امورى نيست كه هيچ انسان عاقلى آنرا تجويز كند .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 259
بنا بر اين تنها راه سوم باقى ميماند كه هم بخواسته هاى فطرى و نيازهاى غريزى زنان پاسخ مثبت ميدهد و هم از عواقب شوم فحشاء و نابسامانى زندگى اين دسته از زنان بر كنار است و جامعه را از گرداب گناه بيرون ميبرد .
البته بايد توجه داشت كه جواز تعدد زوجات با اينكه در بعضى از موارد يك ضرورت اجتماعى است و از احكام مسلم اسلام محسوب مى شود اما تحصيل شرائط آن در امروز با گذشته تفاوت بسيار پيدا كرده است ، زيرا زندگى در سابق يك شكل ساده و بسيط داشت و لذا رعايت كامل مساوات بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمى آمد ولى در عصر و زمان ما بايد كسانى كه ميخواهند از اين قانون استفاده كنند مراقب عدالت همه جانبه باشند و اگر قدرت بر اين كار دارند چنين اقدامى بنمايند .
اساسا اقدام به اين كار نبايد از روى هوى و هوس باشد .
جالب توجه اينكه همان كسانى كه با تعدد همسر مخالفند ( مانند غربيها ) در طول تاريخ خود ، به حوادثى برخورده اند كه نيازشان را به اين مسئله كاملا آشكار ساخته است ، مثلا بعد از جنگ جهانى دوم احتياج و نياز شديدى در ممالك جنگ زده ، و مخصوصا كشور آلمان ، به اين موضوع احساس شد و جمعى از متفكران آنها را وادار ساخت كه براى چاره جوئى و حل مشكل در مسئله ممنوعيت تعدد همسر ، تجديد نظر كنند ، و حتى برنامه تعدد زوجات اسلام را از دانشگاه الازهر خواستند و تحت مطالعه قرار دادند ، ولى در برابر حملات سخت كليسا مجبور به متوقف ساختن اين برنامه شدند ، و نتيجه آن همان فحشاء وحشتناك و بى بند و بارى جنسى وسيعى بود كه سراسر كشورهاى جنگ زده را فرا گرفت .
از همه اينها گذشته تمايل پاره اى از مردان را به تعدد همسر نميتوان انكار كرد ، اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد قابل ملاحظه نيست اما گاه ميشود كه بر اثر عقيم بودن زن ، و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند ، اين تمايل را منطقى ميكند ، و يا گاهى بر اثر تمايلات شديد جنسى و عدم توانائى همسر اول براى انجام اين خواسته غريزى ، مرد ، خود را ناچار به ازدواج دوم مى بيند ، حتى اگر
تفسير نمونه ج : 3 ص : 260
از طريق مشروع انجام نشود از طرق نامشروع ، اقدام مى كند در اينگونه موارد نيز نميتوان منطقى بودن خواسته مرد را انكار كرد ، و لذا حتى در كشورهائى كه تعدد همسر قانونا ممنوع است ، عملا در بسيارى از موارد ارتباط با زنان متعدد رواج كامل دارد ، و يك مرد در آن واحد با زنان متعددى ارتباط نامشروع دارد .
مورخ مشهور فرانسوى گوستاولوبون قانون تعدد زوجات اسلام را كه به صورت محدود و مشروط است يكى از مزاياى اين آئين مى شمارد و بهنگام مقايسه آن را روابط آزاد و نامشروع مردان ، با چند زن ، در اروپا چنين مى نويسد : در غرب هم با وجود اينكه آب و هوا و وضع طبيعت هيچكدام ايجاب چنين رسمى ( تعدد زوجات ) نمى كند با اين حال وحدت همسر چيزى است كه ما آن را فقط در كتاب هاى قانون مى بينيم ! و الا گمان نميكنم كه بشود انكار كرد كه در معاشرت واقعى ما اثرى از اين رسم نيست ! راستى من متحيرم و نميدانم كه تعدد زوجات مشروع و محدود شرق ، از تعدد زوجات سالوسانه غرب چه چيز كم دارد ؟ بلكه من ميگويم كه اولى از هر حيث از دومى بهتر و شايسته تر است .
البته نميتوان انكار كرد كه بعضى از مسلمان نماها بدون رعايت روح اسلامى اين قانون ، از آن سوء استفاده كرده و براى خود حرم سراهاى ننگينى بر پا نموده و به حقوق زنان و همسران خود تجاوز كرده اند ، ولى اين عيب از قانون نيست و اعمال آنها را نبايد به حساب دستورهاى اسلام گذاشت ، كدام قانون خوبى است كه افراد سودجو از آن ، بهره بردارى نامشروع نكرده اند ؟
سؤال :
در اينجا بعضى سؤال مى كنند كه ممكن است شرائط و كيفياتى كه در بالا گفته شد براى زن يا زنانى پيدا شود آيا در اين صورت مى توان به او اجازه داد كه
تفسير نمونه ج : 3 ص : 261
دو شوهر براى خود انتخاب كنند ؟
پاسخ :
جواب اين سؤال چندان مشكل نيست .
اولا ( بر خلاف آنچه در ميان عوام معروف است ) ميل جنسى در مردان به - مراتب بيش از زنان است و از جمله ناراحتيهائى كه در كتب علمى مربوط به مسائل جنسى در باره غالب زنان ذكر مى كنند مسئله سرد مزاجى است در حالى كه در مردان ، موضوع بر عكس است ، و حتى در ميان جانداران ديگر نيز همواره ديده مى شود كه تظاهرات جنسى ، معمولا از جنس نر شروع مى شود .
ثانيا تعدد همسر در مورد مردان هيچ گونه مشكل اجتماعى و حقوقى ايجاد نمى كند در حالى كه در باره زنان اگر فرضا دو همسر انتخاب كنند ، مشكلات فراوانى به وجود خواهد آمد كه ساده ترين آنها مسئله مجهول بودن نسب فرزند است كه معلوم نيست مربوط به كدام يك از دو همسر مى باشد و مسلما چنين فرزندى مورد حمايت هيچ يك از مردان قرار نخواهد گرفت و حتى بعضى از دانشمندان معتقدند : فرزندى كه پدر او مجهول باشد كمتر مورد علاقه مادر قرار خواهد گرفت ، و با اين ترتيب چنين فرزندانى از نظر عاطفى در محروميت مطلق قرار مى گيرند ، و از نظر حقوقى نيز وضعشان كاملا مبهم است .
و شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه توسل به وسائل پيشگيرى از انعقاد نطفه بوسيله قرص يا مانند آن ، هيچگاه اطمينان بخش نيست و نميتواند ، دليل قاطعى بر نياوردن فرزند بوده باشد زيرا بسيارند زنانى كه از اين وسائل استفاده كرده و يا در طرز استفاده ، گرفتار اشتباه شده و فرزند پيدا كرده اند ، بنا بر اين هيچ زنى نمى تواند به اعتماد آن ، تن به تعدد همسر بدهد .
روى اين جهات ، تعدد همسر براى زنان نميتواند منطقى بوده باشد ، در
تفسير نمونه ج : 3 ص : 262
حالى كه در مورد مردان ، با توجه به شرائط آن ، هم منطقى است و هم عملى است .
وَ ءَاتُوا النِّساءَ صدُقَتهِنَّ نحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شىْء مِّنْهُ نَفْساً فَكلُوهُ هَنِيئاً مَّرِيئاً(4)
ترجمه :
4 - و مهر زنان را ( به طور كامل ) به عنوان يك بدهى ( يا يك عطيه ) به آنها بپردازيد ، و اگر آنها با رضايت خاطر چيزى از آنرا به شما ببخشند آنرا حلال و گوارا مصرف كنيد .

تفسير :
نحلة در لغت به معنى بدهى و دين آمده ، و به معنى بخشش و عطيه نيز هست ، راغب در كتاب مفردات مى گويد : به عقيده من اين كلمه از ريشه نحل ( به معنى زنبور عسل ) آمده است زيرا بخشش و عطيه شباهتى بكار زنبوران عسل در دادن عسل دارد .
صدقاتهن جمع صداق به معنى مهر است .
آيه فوق به دنبال بحثى كه در آيه گذشته در باره انتخاب همسر بود ، اشاره به يكى از حقوق مسلم زنان ميكند و تاكيد مينمايد كه : مهر زنان را بطور كامل همانند يك بدهى بپردازيد يعنى همانطور كه در پرداخت ساير بدهى ها مراقب هستيد كه از آن چيزى كم نشود ، در مورد پرداخت مهر نيز بايد همان حال را داشته باشيد ( اين در صورتى است كه نحلة را به معنى بدهى بگيريم ) و اگر به معنى عطيه و بخشش باشد تفسير آيه چنين خواهد شد : مهر را كه يك عطيه الهى است و خدا بخاطر اينكه زن حقوق بيشترى در اجتماع داشته باشد و ضعف نسبى جسمى او از اين راه جبران گردد بطور كامل ادا كنيد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 263
فان طبن لكم عن شىء منه نفسا فكلوه هنيئا مريئا در آغاز آيه براى حفظ حقوق زنان با صراحت دستور ميدهد كه بايد تمام مهر را به آنان پرداخت كنند ، ولى در ذيل آيه براى احترام گذاردن به احساسات طرفين و محكم شدن پيوندهاى قلبى و جلب عواطف ميگويد : اگر زنان با رضايت كامل خواستند مقدارى از مهر خود را ببخشند براى شما حلال و گوارا است تا در محيط زندگى زناشوئى تنها قانون و مقررات خشك حكومت نكند بلكه بموازات آن عاطفه و محبت نيز حكمفرما باشد .

مهر يك پشتوانه اجتماعى براى زن
در عصر جاهليت نظر به اينكه براى زنان ارزشى قائل نبودند ، غالبا مهر را كه حق مسلم زن بود در اختيار اولياى آنها قرار ميدادند ، و آنرا ملك مسلم آنها ميدانستند گاهى نيز مهر يك زن را ازدواج زن ديگرى قرار ميدادند به اين گونه كه مثلا برادرى ، خواهر خود را به ازدواج ديگرى در مى آورد كه او هم در مقابل ، خواهر خود را به ازدواج وى درآورد ، و مهر اين دو زن همين بود .
اسلام بر تمام اين رسوم ظالمانه خط بطلان كشيد ، و مهر را به عنوان يك حق مسلم به زن اختصاص داد ، و در آيات قرآن كرارا مردان را به رعايت كامل اين حق توصيه كرده است .
در اسلام براى مهر مقدار معينى تعيين نشده است و بسته بتوافق دو همسر است اگر چه در روايات فراوانى تاكيد شده كه مهر را سنگين قرار ندهند ولى اين يك حكم الزامى نيست بلكه مستحب است .
اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه مرد و زن هر دو از ازدواج و زناشوئى بطور يكسان بهره ميگيرند ، و پيوند زناشوئى پيوندى است بر اساس منافع متقابل طرفين ، با اين حال چه دليلى دارد كه مرد مبلغ كم يا زيادى به عنوان مهر به زن
 

Back Index Next