Back Index  

تفسير نمونه ج : 3 ص : 264
بپردازد ؟ وانگهى آيا اين موضوع به شخصيت زن لطمه نمى زند ، و شكل خريد و فروش به ازدواج نمى دهد ؟ ! .
روى همين جهات است كه بعضى بشدت با مسئله مهر مخالفت مى كنند ، مخصوصا معمول نبودن مهر در ميان غربيها براى غرب زده ها به اين فكر دامن ميزند ، در حالى كه نه تنها حذف مهر ، به شخصيت زن نمى افزايد بلكه وضع او را به مخاطره مى افكند .
توضيح اينكه درست است كه مرد و زن هر دو از زندگى زناشوئى بطور يكسان سود ميبرند ، ولى نمى توان انكار كرد كه در صورت جدائى زن و مرد زن متحمل خسارت بيشترى خواهد شد زيرا : اولا مرد طبق استعداد خاص بدنى معمولا در اجتماع نفوذ و تسلط بيشترى دارد ، و هر چند بعضى ميخواهند به هنگام سخن گفتن اين حقيقت روشن را انكار كنند اما وضع زندگى اجتماعى بشر كه با چشم مى بينيم حتى در جوامع اروپائى كه زنان به اصطلاح از آزادى كامل برخوردارند نشان ميدهد كه ابتكار اعمال پر - درآمد بيشتر در دست مردان است .
به علاوه مردان براى انتخاب همسر مجدد امكانات بيشترى دارند ولى زنان بيوه مخصوصا با گذشت قسمتى از عمر آنها ، و از دست رفتن سرمايه جوانى و زيبائى ، امكاناتشان براى انتخاب همسر جديد كمتر است .
با توجه به اين جهات روشن مى شود كه امكانات و سرمايه اى را كه زن با ازدواج از دست ميدهد بيش از امكاناتى است كه مرد از دست ميدهد ، و در حقيقت مهر چيزى است به عنوان جبران خسارت براى زن و وسيله اى براى تامين زندگى آينده او ، و علاوه مسئله مهر معمولا به شكل ترمزى در برابر تمايلات مرد نسبت به جدائى و طلاق محسوب ميشود .
درست است كه مهر از نظر قوانين اسلام با برقرار شدن پيمان ازدواج به - ذمه مرد تعلق ميگيرد و زن فورا حق مطالبه آنرا دارد ، ولى چون معمولا به -
تفسير نمونه ج : 3 ص : 265
صورت بدهى بر ذمه مرد ميماند ، هم اندوخته اى براى آينده زن محسوب ميشود ، و هم پشتوانه اى براى حفظ حقوق او و از هم نپاشيدن پيمان زناشوئى ( البته اين موضوع استثنائاتى دارد ولى آنچه گفتيم در غالب موارد صادق است ) .
و اگر بعضى براى مهر تفسير غلطى كرده اند و آن را يك نوع بهاى زن پنداشته اند ارتباط به قوانين اسلام ندارد ، زيرا در اسلام مهر به هيچ وجه جنبه بها و قيمت كالا ندارد ، و بهترين دليل آن همان صيغه عقد ازدواج است كه در آن رسما مرد و زن به عنوان دو ركن اساسى پيمان ازدواج به حساب آمده اند ، و مهر يك چيز اضافى و در حاشيه قرار گرفته است ، بهمين دليل اگر در صيغه عقد ، اسمى از مهر نبرند عقد باطل نيست ، در حالى كه اگر در خريد و فروش و معاملات اسمى از قيمت برده نشود مسلما باطل خواهد بود ، ( البته بايد توجه داشت اگر در عقد ازدواج نامى از مهر برده نشود شوهر موظف است كه در صورت آميزش جنسى ، مهر المثل يعنى مهرى همانند زنانى كه هم طراز او هستند بپردازد ) .
از آنچه گفته شد نتيجه مى گيريم كه مهر جنبه جبران خسارت و پشتوانه براى احترام به حقوق زن دارد ، نه قيمت و بها و شايد تعبير به نحله به معنى عطيه در آيه اشاره به اين قسمت باشد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 266
وَ لا تُؤْتُوا السفَهَاءَ أَمْوَلَكُمُ الَّتى جَعَلَ اللَّهُ لَكمْ قِيَماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَ اكْسوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفاً(5) وَ ابْتَلُوا الْيَتَمَى حَتى إِذَا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ ءَانَستُم مِّنهُمْ رُشداً فَادْفَعُوا إِلَيهِمْ أَمْوَلَهُمْ وَ لا تَأْكلُوهَا إِسرَافاً وَ بِدَاراً أَن يَكْبرُوا وَ مَن كانَ غَنِيًّا فَلْيَستَعْفِف وَ مَن كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيهِمْ أَمْوَلَهُمْ فَأَشهِدُوا عَلَيهِمْ وَ كَفَى بِاللَّهِ حَسِيباً(6)
ترجمه :
5 - و اموال خود را كه خداوند وسيله قوام زندگى شما قرار داده به دست سفيهان ندهيد و از آن ، به آنها روزى دهيد ، و لباس بر آنها بپوشانيد و سخن شايسته به آنها بگوئيد .
6 - و يتيمان را بيازمائيد تا هنگامى كه به حد بلوغ برسند ، ( در اين موقع ) اگر در آنها رشد ( كافى ) يافتيد اموالشان را به آنها بدهيد ، و پيش از آنكه بزرگ شوند اموال آنها را از روى اسراف نخوريد ، و هر كس ( از سرپرستان ) بى نياز است ( از برداشت حق الزحمه ) خوددارى كند و آن كس كه نيازمند است به طرز شايسته ( و مطابق زحمتى كه مى كشد ) از آن بخورد ، و هنگامى كه اموال آنها را به آنها مى دهيد شاهد بر آنها بگيريد ( اگر چه ) خداوند براى محاسبه كافى است .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 267
تفسير :
آيات فوق متمم بحث هاى مربوط به يتيمان است كه در آيات پيش سخن از آنها به ميان آمده است .
و لا تؤتوا السفهاء اموالكم : اموال و ثروت هاى خود را به دست افراد سفيه نسپاريد و بگذاريد در مسائل اقتصادى رشد پيدا كنند تا اموال شما در معرض مخاطره و تلف قرار نگيرد .

سفيه كيست ؟
راغب در كتاب مفردات ميگويد : سفه ( بر وزن تبه ) در اصل يكنوع كموزنى و سبكى بدن است بطورى كه به هنگام راه رفتن تعادل حفظ نشود ، و به - همين جهت به افسار كه ناموزون است و دائما در حال حركت است سفيه گفته ميشود ، و سپس بهمين تناسب در افرادى كه رشد فكرى ندارند بكار رفته است خواه سبكى عقل آنها در امور مادى باشد يا در امور معنوى .
ولى روشن است كه منظور از سفاهت در آيه فوق عدم رشد كافى در خصوص امور مالى است به طورى كه شخص نتواند سرپرستى اموال خود را به عهده گيرد ، و در مبادلات مالى منافع خود را تامين نمايد ، و باصطلاح كلاه سرش برود ، شاهد بر اين سخن آيه دوم است كه ميگويد : فان آنستم منهم رشدا فادفعوا اليهم اموالهم : اگر آنها را رشيد يافتيد اموالشان را به دست آنها بسپاريد .
بنا بر اين آيه فوق با اينكه در باره يتيمان بحث ميكند ، يك حكم كلى و عمومى براى همه موارد در بر دارد ، كه انسان نبايد در هيچ حال و در هيچ مورد ،
تفسير نمونه ج : 3 ص : 268
اموالى كه تحت سرپرستى او است و يا زندگى او به نوعى به آن بستگى دارد به - دست افراد كم عقل و غير رشيد بسپارد ، و در اين موضوع فرقى در ميان اموال عمومى ( اموال حكومت اسلامى ) نيست ، گواه بر اين موضوع علاوه بر وسعت مفهوم آيه ، و مخصوصا كلمه سفيه رواياتى است كه از پيشوايان اسلام در اين زمينه نقل شده است .
مثلا : در روايتى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه : شخصى بنام ابراهيم بن عبد الحميد ميگويد : از امام تفسير آيه و لا تؤتوا السفهاء اموالكم را پرسيدم فرمود : شرابخواران سفيهند و نبايد اموالتان را به آنها بسپاريد ! در روايت ديگرى نيز از انتخاب شارب الخمر به عنوان امين امور مالى نهى شده است ، خلاصه توصيف شرابخوار به سفاهت كرارا در روايات ديده ميشود ، و اين تعبير شايد به خاطر آن باشد كه شخص شرابخوار هم سرمايه مادى خود را از دست مى دهد ، و هم سرمايه معنوى را ، چه سفاهتى از اين بالاتر كه انسان پول بدهد و عقل و هوش خود را نيز بدهد و ديوانگى خريدارى كند ، قواى مختلف بدنى را نيز بر سر اين كار بگذارد و زيانهاى اجتماعى فراوانى ببار آورد ؟ ! در روايت ديگرى تمام افرادى كه به جهتى از جهات قابل اعتماد نيستند سفيه ناميده شده اند ، و از سپردن اموال ( شخصى و عمومى ) به آنها نهى شده است : يونس بن يعقوب ميگويد : از امام جعفر صادق (عليه السلام) تفسير آيه و لا تؤتوا السفهاء اموالكم را پرسيدم فرمود : من لا تثق به سفيه كسى است كه مورد اعتماد نباشد .
از اين روايات برميايد كه سفيه معنى وسيعى دارد و از سپردن اموال عمومى و خصوصى به آنها نهى شده است ، منتها اين نهى در بعضى از موارد به عنوان تحريم است و در پاره اى از موارد كه درجه سفاهت شديد نيست به معنى كراهت است .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 269
در اينجا يك سؤال پيش مى آيد و آن اينكه اگر آيه در مورد اموال يتيمان است چرا اموالكم ( ثروتهاى شما ) مى گويد : نه ، اموالهم ( ثروتهاى آنها ) ؟ ولى ممكن است نكته اين تعبير بيان اين مسئله مهم اجتماعى و اقتصادى باشد كه اسلام همه افراد جامعه را يكى ميداند ، بطوريكه مصلحت و منفعت يك فرد نمى تواند از منافع جدا باشد ، همچنين زيان يك فرد عين زيان يك جامعه است .
بنا بر اين به خاطر همين موضوع به جاى ضمير غائب ضمير مخاطب قرار داده شده ، يعنى اين اموال در حقيقت فقط متعلق به ايتام نيست ، بلكه به شما هم مربوط است ، و اگر زيانى به آن متوجه شود بطور غير مستقيم متوجه شما شده است ، لذا در نگهدارى آن بايد مراقبت كامل داشته باشيد .
در باره اين تعبير تفسير ديگرى هم هست و آن اينكه مقصود از اموالكم اموال خود سرپرستان است نه اموال يتيمان ، يعنى اگر شما ميخواهيد به افراد يتيم كه هنوز رشد كافى نيافته اند كمك كنيد شايد تحت تاثير عواطف حساب نشده اموالى بدست آنها بسپاريد و آنها را به كارهايى بگماريد كه از آنها ساخته نيست ، بلكه به جاى اين كار غير عاقلانه بهتر اين است كه غذا و لباس و مسكن آنها را تامين كنيد تا بالغ و رشيد شوند .
و در واقع اين يك درس بزرگ اجتماعى است كه قرآن بما ميدهد كه افراد قاصر و ناتوان را به خاطر كمك به شخص آنها به كارهائى كه قدرت انجام آن را ندارند نگماريد زيرا اگر اين كار منفعت جزئى براى آنها داشته باشد ممكن است زيانهاى كلى براى اجتماع ببار آورد .
بلكه بايد از طريق كمكهاى بلا عوض و كارهاى سبك و كوچك آنها را اداره كرد .
از اينجا روشن مى شود اينكه بعضى از كوته فكران افراد ضعيف و ناتوان را به پست هاى تبليغى و مذهبى براى كمك و ارفاق به آنها انتخاب مى كنند يكى از زيان بارترين و نابخردانه ترين كارهاست .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 270
التى جعل الله لكم قياما : در اين جمله قرآن تعبير جالبى در باره اموال و ثروتها كرده و مى گويد : اين سرمايه هاى شما كه قوام زندگانى و اجتماع شما به آن است و بدون آن نمى توانيد كمر راست كنيد به دست سفيهان و اسراف كاران نسپاريد ، و از اين تعبير به خوبى اهميتى را كه اسلام براى مسائل مالى و اقتصادى قائل است روشن مى شود ، و به عكس آنچه در انجيل كنونى ميخوانيم كه شخص پولدار هرگز وارد ملكوت آسمانها نمى شود اسلام ميگويد ملتى كه فقير باشد هرگز نمى تواند كمر راست كند و عجب اين است كه آنها با آن تعليمات غلط به كجا رسيده اند ، و ما با اين تعليمات عالى در چه مرحله اى سير ميكنيم ، در حقيقت آنها از آن خرافات فاصله گرفته اند و به جائى رسيده اند و ما هم از اين تعليمات عالى دور مانديم و چنين سرگردان شديم .
و ارزقوهم فيها و اكسوهم و قولوا لهم قولا معروفا در پايان آيه دو دستور مهم در باره يتيمان مى دهد : نخست اينكه خوراك و پوشاك آنها را از طريق اموالشان تامين كنيد تا با آبرومندى بزرگ شوند و به حد بلوغ برسند - جالب اينكه در اين آيه تعبير به فيها ( در اموالشان ) شده است نه منها ( از اموالشان ) و مفهوم اين تعبير اين است كه زندگى يتيمان را از درآمد اموال و سرمايه هاى آنها تامين نمائيد ، زيرا اگر گفته بود زندگى آنها را از سرمايه هايشان تامين كنيد مفهومش اين بود كه از اصل سرمايه تدريجا برداشته شود ، و طبعا هنگامى كه به بلوغ مى رسيدند شايد قسمت مهم سرمايه خود را از دست داده بودند ولى قرآن با همين عوض كردن تعبير ، به سرپرستان توصيه كرده كه كوشش كنند براى اموال يتيمان ، منافع و درآمدى حد اقل به اندازه نيازمندى هاى آنها درست كنند تا سرمايه اصلى آنها حفظ گردد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 271
ديگر اينكه آيه مى گويد : با يتيمان بطور شايسته سخن گوئيد يعنى با عبارات و سخنان دلنشين و شايسته هم كمبود روانى آنها را برطرف سازيد و هم به رشد عقلى آنها كمك كنيد تا به موقع بلوغ از رشد عقلى كافى برخوردار باشند ، و به اين ترتيب برنامه سازندگى شخصيت آنها نيز جزء وظائف سرپرستان خواهد بود .
و ابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح در اينجا دستور ديگرى در باره يتيمان و سرنوشت اموال آنها داده و مى فرمايد : يتيمان را بيازمائيد تا هنگامى كه به حد بلوغ برسند و اگر در اين موقع در آنها رشد كافى براى اداره اموال خود يافتيد ، ثروت آنها را به آنها بازگردانيد - در اين آيه چند نكته است كه بايد به آن توجه داشت :
1 - از تعبير به حتى استفاده ميشود كه بايد آزمايش يتيمان ، پيش از رسيدن به حد بلوغ و به صورت مكرر و مستمر انجام شود ، تا هنگامى كه در آستانه بلوغ قرار گرفتند وضع آنها كاملا از نظر رشد عقلى براى اداره امور مالى خود روشن گردد - ضمنا چنين استفاده ميشود كه منظور از آزمايش ، پرورش تدريجى يتيمان است ، يعنى نگذاريد آنها به حد بلوغ برسند و سپس اقدام به - سپردن اموالشان به آنها بكنيد بلكه آنها را قبل از بلوغ با برنامه هاى عملى ، براى زندگى مستقل آماده كنيد .
و اما اينكه چگونه بايد يتيمان آزمايش شوند راه آن اين است كه مقدارى مال در اختيار آنها گذارده شود ، و به خريد و فروش و تجارت بپردازند ، اما اعمال آنها با نظارت ولى بطورى كه استقلال عمل را از آنها سلب نكند انجام شود هنگامى كه معلوم شد از عهده اين كار برمى آيند و در معامله گول نمى خورند ، بايد اموالشان را بدستشان سپرد و گرنه با تربيت و پرورشهاى مستمر بايد آنها را چنان آماده كرد كه بتوانند در آينده زمام زندگى خود را بدست گيرند .
2 - تعبير به اذا بلغوا النكاح اشاره به اين است كه آنها به سر حدى برسند
تفسير نمونه ج : 3 ص : 272
كه قدرت بر ازدواج داشته باشند و روشن است كسى كه قدرت بر ازدواج دارد قدرت بر تشكيل خانواده خواهد داشت ، و چنان كسى بدون سرمايه نمى تواند به اهداف خود برسد ، بنا بر اين آغاز زندگى زناشوئى با آغاز زندگى اقتصادى مستقل همراه است ، و به عبارت ديگر ثروت آنها موقعى بدستشان داده مى شود كه هم به بلوغ جسمى برسند و نياز آنها به مال شديد شود ، و هم بلوغ فكرى پيدا كنند و توانائى براى حفظ مال داشته باشند .
3 - تعبير به آنستم منهم رشدا اشاره به اين است كه رشد آنها كاملا مسلم شود زيرا آنستم از ماده ايناس به معنى مشاهده و رؤيت مى باشد ، و اين ماده از ماده انسان كه يكى از معانى آن مردمك چشم است گرفته شده ( در حقيقت هنگام رؤيت و مشاهده از انسان يعنى مردمك چشم مدد گرفته مى شود و به همين جهت از مشاهده كردن تعبير به ايناس شده است ) .
و لا تاكلوها اسرافا و بدارا ان يكبروا - سپس بار ديگر به سرپرستان تاكيد مى كند كه به هيچ عنوانى اموال يتيمان را حيف و ميل نكنند ، و پيش از آنكه بزرگ شوند سرمايه آنها را از بين نبرند .
و من كان غنيا فليستعفف و من كان فقيرا فلياكل بالمعروف : يعنى سرپرستان ايتام اگر متمكن و ثروتمندند نبايد به هيچ عنوانى از اموال ايتام استفاده كنند و اگر فقير و نادار باشند تنها مى توانند در برابر زحماتى كه بخاطر حفظ اموال يتيم متحمل مى شوند با رعايت عدالت و انصاف ، حق الزحمة خود را از اموال آنها بردارند .
در اين زمينه رواياتى نيز وارد شده و مضمون آيه را چنان كه گفته شد توضيح داده است ، از جمله در روايتى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : فذلك رجل يحبس نفسه عن المعيشة فلا باس ان ياكل بالمعروف اذا كان يصلح لهم فان كان المال قليلا فلا ياكل منه شيئا : منظور كسى است كه سرپرستى مال يتيم ، او را از
تفسير نمونه ج : 3 ص : 273
رسيدگى به زندگى خويش باز داشته ، در اين صورت مى تواند به اندازه مناسب و شايسته از مال يتيم استفاده كند ، و اين در صورتى است كه به صلاح يتيم باشد ، اما اگر ثروت يتيم كم باشد ( و طبعا سرپرستى آن ، نيز وقت زيادى را اشغال نمى كند ) در اين صورت چيزى از مال يتيم برندارد .
فاذا دفعتم اليهم اموالهم فاشهدوا عليهم : اين آخرين حكمى است كه در باره اولياء ايتام در اين آيه بيان شده و آن اينكه هنگامى كه مى خواهيد اموال آنها را به دست آنها بسپاريد گواه بگيريد تا جاى اتهام و نزاع و گفتگو باقى نماند .
و كفى بالله حسيبا : اما بدانيد كه حساب كننده واقعى خدا است و مهم تر از هر چيز اين است كه حساب شما نزد او روشن باشد ، او است كه اگر خيانتى از شما سرزند و بر گواهان مخفى ماند به حساب آن رسيدگى خواهد كرد .
لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَك الْوَلِدَانِ وَ الأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَك الْوَلِدَانِ وَ الأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثرَ نَصِيباً مَّفْرُوضاً(7)
ترجمه :
7 - براى مردان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان از خود مى گذارند سهمى است و براى زنان نيز از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان مى گذارند سهمى ، خواه آن مال كم باشد يا زياد ، اين سهمى است تعيين شده و لازم الاداء .

شان نزول :
در عصر جاهليت عرب ، رسم چنين بود كه تنها مردان را وارث مى شناختند و معتقد بودند آن كس كه قدرت حمل سلاح و جنگ و دفاع از حريم زندگى و
تفسير نمونه ج : 3 ص : 274
احيانا غارتگرى ندارد ارث به او نمى رسد ، به همين دليل زنان و كودكان را از ارث محروم مى ساختند و ثروت ميت را در ميان مردان دورتر قسمت مى كردند .
تا اينكه يكى از انصار بنام اوس بن ثابت از دنيا رفت در حالى كه دختران و پسران خردسالى به جاى گذارد ، عموزاده هاى او بنام خالد و ارفطه آمدند و اموال او را ميان خود تقسيم كردند ، و به همسر و فرزندان خردسال او چيزى ندادند ، همسر او شكايت به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرد ، و تا آن زمان حكمى در اين زمينه در اسلام نازل نشده بود ، در اين موقع آيه فوق نازل شد و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آن دو نفر را خواست و به آنها دستور داد كه در اموال مزبور ، هيچ گونه دخالت نكنند و آن را براى بازماندگان درجه اول يعنى فرزندان و همچنين همسر او بگذارند تا طرز تقسيم آن در ميان آنها در پرتو آيات بعد روشن گردد .

تفسير : گام ديگرى براى حفظ حقوق زن
اين آيه در حقيقت گام ديگرى براى مبارزه با عادات و رسوم غلطى است كه زنان و كودكان را از حق مسلم خود محروم مى ساخت ، و بنا بر اين مكمل بحثهائى است كه در آيات سابق گذشت ، زيرا اعراب با رسم غلط و ظالمانه اى كه داشتند زنان و فرزندان خردسال را از حق ارث محروم مى ساختند ، آيه روى اين قانون غلط خط بطلان كشيده و گفت : مردان سهمى از اموالى كه پدر و مادر و نزديكان بجاى مى گذارند دارند و زنان هم سهمى خواه كم باشد يا زياد بنا بر اين هيچ يك حق ندارد كه سهم ديگرى را غصب كند ( للرجال نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون و للنساء نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون مما قل منه او كثر ) .
سپس در پايان آيه براى تاكيد مطلب مى فرمايد : اين سهمى است تعيين
تفسير نمونه ج : 3 ص : 275
شده و لازم الاداء تا هيچ گونه ترديد در اين بحث باقى نماند ( نصيبا مفروضا ) ضمنا همانطور كه مى بينيم آيه فوق يك حكم عمومى براى همه موارد ذكر مى كند ، بنا بر اين آنهائى كه فكر مى كنند پيامبران اگر ثروتى داشته باشند به - عنوان ارث به بستگان آنها نمى رسد بر خلاف آيه فوق است ( البته منظور اموال شخصى پيغمبر است و گرنه اموال بيت المال كه متعلق به مسلمين است طبق قانون بيت المال در موارد خود مصرف خواهد شد ) .
همچنين از عموم آيه فوق و آيات ديگرى كه بعدا در باره ارث مى خوانيم روشن مى شود كه قائل شدن به تعصيب يعنى اختصاص دادن قسمتى از مال به - مردانى كه از طرف پدر به ميت ارتباط دارند در پاره اى از موارد - همانطور كه دانشمندان اهل تسنن قائل هستند نيز بر خلاف تعليمات قرآن است زيرا لازمه آن محروم ساختن زنان از ارث در بعضى از موارد مى شود و اين يك نوع تبعيض جاهلى است كه اسلام با آيه فوق و مانند آن ، آن را نفى كرده است ( دقت كنيد ! ) .
وَ إِذَا حَضرَ الْقِسمَةَ أُولُوا الْقُرْبى وَ الْيَتَمَى وَ الْمَسكينُ فَارْزُقُوهُم مِّنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفاً(8)
ترجمه :
8 - و اگر به هنگام تقسيم ( ارث ) خويشاوندان ( و طبقه اى كه ارث نمى برند ) و يتيمان و مستمندان حضور داشته باشند ، چيزى از آن اموال را به آنها بدهيد و با آنها به طرز شايسته سخن بگوئيد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 276
تفسير : يك حكم اخلاقى
و اذا حضر القسمة اولوا القربى و اليتامى و المساكين فارزقوهم منه اين آيه مسلما بعد از قانون تقسيم ارث نازل شده زيرا ميگويد : هر گاه در مجلس تقسيم ارث ، خويشاوندان و يتيمان و مستمندان حاضر شدند چيزى از آن به - آنها بدهيد بنا بر اين محتواى آيه يك حكم اخلاقى و استحبابى در باره طبقاتى است كه با وجود طبقات نزديكتر ، از ارث بردن محرومند ، آيه مى گويد : اگر در مجلس تقسيم ارث ، جمعى از خويشاوندان درجه 2 يا 3 و همچنين بعضى از يتيمان و مستمندان حضور داشته باشند چيزى از مال به آنها بدهيد ، و به اين ترتيب جلو تحريك حس حسادت و كينه توزى آنها را كه ممكن است بر اثر محروم بودن از ارث شعلهور گردد بگيريد و پيوند خويشاوندى انسانى خود را به اين وسيله محكم كنيد .
گرچه كلمه يتامى و مساكين بطور مطلق ذكر شده ولى ظاهرا منظور از آن ايتام و نيازمندان فاميل است زيرا طبق قانون ارث ، با بودن طبقات نزديكتر طبقات دورتر ، از ارث بردن محرومند ، بنا بر اين اگر آنها در چنان جلسه اى حاضر باشند سزاوار است هديه مناسبى ( كه تعيين مقدار آن فقط بستگى به اراده وارثان دارد و از مال وارثان كبير خواهد بود ) به آنها داده شود .
جمعى از مفسران احتمال داده اند كه منظور از ايتام و مساكين در آيه هر گونه يتيم و نيازمندى است خواه از خويشاوندان ميت باشد يا غير آنها ولى اين احتمال بعيد به نظر مى رسد زيرا افراد بيگانه معمولا راهى در اين جلسات فاميلى ندارند .
بعضى از مفسران نيز معتقدند كه آيه ، يك حكم وجوبى را بيان ميكند نه استحبابى ولى آنهم نيز بعيد است زيرا اگر آنها حق واجبى داشتند لازم بود
تفسير نمونه ج : 3 ص : 277
مقدار و حدود آن تعيين گردد در حالى كه به اختيار وارثان حقيقى واگذار شده است .
و قولوا لهم قولا معروفا در پايان آيه دستور مى دهد كه به اين دسته از محرومان ، با زبان خوب و طرز شايسته صحبت كنيد يعنى علاوه بر جنبه كمك مادى از سرمايه هاى اخلاقى خود نيز براى جلب محبت آنها استفاده كنيد تا هيچگونه ناراحتى در دل آنها باقى نماند ، و اين دستور نشانه ديگرى بر استحبابى بودن حكم فوق است .
از آنچه گفتيم اين مطلب نيز روشن شد كه هيچ دليلى ندارد كه بگوئيم حكم آيه فوق بوسيله آياتى كه سهام ارث را تعيين مى كند نسخ شده است زيرا هيچ - گونه تضادى ميان آن آيات و اين آيه نيست .
وَ لْيَخْش الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَفاً خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سدِيداً(9)
ترجمه :
9 - آنها كه اگر فرزندان ناتوانى از خود به يادگار بگذارند از آينده آنان مى ترسند بايد ( از ستم در باره يتيمان مردم ) بترسند ، پس از ( مخالفت ) خدا بپرهيزند و ( با يتيمان مردم ) با نرمى و محبت سخن بگويند .

تفسير :

جلب عواطف به سوى يتيمان
و ليخش الذين لو تركوا ... قرآن براى برانگيختن عواطف مردم در برابر وضع يتيمان اشاره به حقيقتى
تفسير نمونه ج : 3 ص : 278
مى كند كه گاهى مردم از آن غافل ميشوند ، و آن اينكه : شما با يتيمان مردم همانگونه رفتار كنيد كه دوست مى داريد با يتيمان شما در آينده رفتار نمايند ، منظره كودكان بى پناه ، و اطفال بى سرپرست خود را كه تحت سرپرستى انسانى سنگدل و خائن قرار گرفته كه نه به احساسات آنها پاسخ مثبت مى دهد ، و نه در اموال آنها رعايت عدالت مى كند در نظر بگيريد ، اين منظره دردناك چه اندازه شما را ناراحت ميكند ، و چه قدر به آينده فرزندان خود علاقه منديد ؟ همان اندازه نسبت به فرزندان و يتيمان ديگران علاقه مند باشيد ، و از ناراحتى آنها ناراحت شويد ، بنا بر اين ، مفهوم آيه چنين است : آنها كه از وضع آينده فرزندان خود مى ترسند ، بايد از خيانت در باره يتيمان و آزار آنها بترسند .
اصولا مسائل اجتماعى همواره به شكل يك سنت از امروز به فردا .
و از فردا به آينده دور دست سرايت مى كند ، آنها كه سنت ظالمانه اى در اجتماع مى گذارند و مثلا رسم آزار به يتيمان را در جامعه رواج مى دهند ، در حقيقت خود عاملى هستند كه در آينده با فرزندانشان نيز چنين شود ، بنا بر اين نه تنها به فرزندان ديگران ستم مى كنند ، بلكه راه ستمگرى را به فرزندان خود نيز هموار مى سازند .
فليتقوا الله و ليقولوا قولا سديدا اكنون كه چنين است بايد سرپرستان ايتام ، از مخالفت با احكام خدا بپرهيزند و با يتيمان ، با زبان ملايم و عباراتى سرشار از عواطف انسانى سخن بگويند تا ناراحتى درونى و زخمهاى قلب آنها به اين وسيله التيام يابد .
اين دستور عالى اسلامى كه در جمله فوق بيان شد ، اشاره به يك نكته روانى در مورد پرورش يتيمان مى كند كه درخور نهايت دقت است و آن اينكه : نيازمندى كودك يتيم ، منحصر به خوراك و پوشاك نيست ، بلكه پاسخ گفتن به عواطف و احساسات قلبى او مهمتر است و در ساختمان آينده او فوق العاده مؤثر مى باشد زيرا طفل يتيم بسان ديگران ، انسان است ، و بايد از نظر نيازهاى عاطفى نيز تغذيه شود ، بايد از محبت ها و نوازشهاى يك كودك كه در دامان پدر و مادر است بهره مند
تفسير نمونه ج : 3 ص : 279
گردد ، او مانند يك بچه گوسفند نيست كه صبح همراه گله به چراگاه رود و غروب برگردد ، بلكه بايد علاوه بر مراقبتهاى جسمى از نظر تمايلات روانى نيز اشباع شود و گرنه كودكى سنگدل ، شكست خورده ، فاقد شخصيت و خطرناك به عمل خواهد آمد .

توضيح لازم
يكى از ياران امام صادق (عليه السلام) نقل مى كند كه روزى امام ششم (عليه السلام) فرمود هر كس ظلمى به كسى كند خداوند فردى را مسلط مى كند كه نسبت به او و بر - فرزندان او همان ظلم و ستم را انجام دهد ، من در دل با خود گفتم عجبا پدر ظالم است ، ولى فرزند بايد نتيجه ظلم او را ببيند ؟ ! قبل از اينكه من سخن خود را بيان كنم امام فرمودند : قرآن ميگويد و ليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم همان سؤال كه براى راوى حديث پيدا شده ، براى بسيارى پيدا ميشود كه چگونه خداوند مجازات عمل كسى را بر ديگرى روا مى دارد ، و اصولا كودكان شخص ستمگر چه گناهى كرده اند كه گرفتار ستم شوند ؟ ! پاسخ اين سؤال را توضيحى كه در بالا بيان كرديم ميتوان دريافت ، و آن اينكه كارهائى كه افراد در اجتماع مرتكب مى شوند تدريجا شكل يك سنت به - خود ميگيرد ، و به نسلهاى آينده منتقل ميشود ، بنا بر اين آنها كه اساس ظلم و ستم بر ايتام را در اجتماع مى گذارند بالاخره ، روزى اين بدعت غلط ، دامان فرزندان خود آنها را خواهد گرفت ، و در حقيقت اين موضوع يكى از آثار وضعى و تكوينى اعمال آنها است و اگر به خداوند نسبت داده ميشود بخاطر آن است كه تمام آثار تكوينى و خواص علت و معلول به او منسوب است ، و به هيچ وجه ظلم و ستمى
تفسير نمونه ج : 3 ص : 280
از ناحيه خداوند بر كسى نخواهد شد ، خلاصه هنگامى كه پاى ظلم و ستم در اجتماع باز شد پاى ظالم و فرزندان او را هم خواهد گرفت .
إِنَّ الَّذِينَ يَأْكلُونَ أَمْوَلَ الْيَتَمَى ظلْماً إِنَّمَا يَأْكلُونَ فى بُطونِهِمْ نَاراً وَ سيَصلَوْنَ سعِيراً(10)
ترجمه :
10 - كسانى كه اموال يتيمان را از روى ظلم و ستم مى خورند ، تنها آتش مى خورند و به زودى به آتش سوزانى مى سوزند .

تفسير : چهره باطنى اعمال ما
ان الذين ياكلون اموال اليتامى ظلما انما ياكلون فى بطونهم نارا در آغاز سوره گفتيم كه آيات اين سوره به منظور پى ريزى يك اجتماع سالم نازل شده ، و به همين دليل قبلا رسوبات دوران جاهليت و خلافكاريهاى آن زمان را كه در دل بعضى از تازه مسلمان ها وجود داشت از ميان ميبرد تا زمينه براى يك اجتماع سالم فراهم آورد .
و چه عمل زشتى بدتر از خوردن مال يتيمان است و لذا در آغاز اين سوره ، تعبيرات شديدى پيرامون تصرف هاى ناروا در اموال يتيمان ديده ميشود كه صريحترين آنها آيه فوق است .
اين آيه مى گويد : كسانى كه اموال يتيمان را به نا حق تصرف ميكنند در حقيقت آتش خورده اند .
نظير اين تعبير در سراسر قرآن مجيد ، تنها در يك مورد ديگر ديده ميشود
تفسير نمونه ج : 3 ص : 281
و آن در باره كسانى است كه با كتمان حقايق و تحريف آيات الهى ، منافعى به - دست مى آورند كه در باره آنها نيز مى فرمايد : ان الذين يكتمون ما انزل الله من الكتاب و يشترون به ثمنا قليلا اولئك ما ياكلون فى بطونهم الا النار : كسانى كه آيات خدا را كتمان مى كنند و به وسيله آن درآمد نا چيزى فراهم مى نمايند آنها جز آتش چيزى نمى خورند ( بقره - 174 ) .
و سيصلون سعيرا سيصلى در اصل از ماده صلى ( بر وزن درد ) به معنى داخل شدن در آتش و سوختن است و سعير به معنى آتش شعلهور است .
در اين جمله ، قرآن مى گويد : علاوه بر اينكه آنها در همين جهان در واقع آتش ميخورند ، بزودى در جهان ديگر داخل در آتش برافروخته اى ميشوند كه آنها را بشدت ميسوزاند .
از اين آيه استفاده ميشود كه اعمال ما علاوه بر چهره ظاهرى خود ، يك چهره واقعى نيز دارد كه در اين جهان از نظر ما پنهان است ، اما اين چهره هاى درونى ، در جهان ديگر ظاهر ميشوند و مسئله تجسم اعمال را تشكيل ميدهند .
قرآن در اين آيه مى گويد : آنها كه مال يتيم مى خورند گرچه چهره ظاهرى عملشان بهره گيرى از غذاهاى لذيذ و رنگين است ، اما چهره واقعى اين غذاها آتش سوزان است ، و همين چهره است كه در قيامت آشكار ميشود .
چهره واقعى عمل هميشه تناسب خاصى با كيفيت ظاهرى اين عمل دارد ، همان گونه كه خوردن مال يتيم و غصب حقوق او ، قلب او را مى سوزاند و روح او را آزار مى دهد چهره واقعى اين عمل آتش سوزان است .
توجه به اين موضوع ( چهره هاى واقعى اعمال ) براى كسانى كه ايمان به - اين حقايق دارند بهترين مانع از انجام كارهاى خلاف است ، آيا كسى پيدا ميشود كه با دست خود پاره هاى آتش را برداشته و در ميان دهان بگذارد و ببلعد ؟ همچنين افراد با ايمان ممكن نيست مال يتيم را به ناحق بخورند و اگر مى بينيم مردان
تفسير نمونه ج : 3 ص : 282
خدا حتى فكر معصيت به خود راه نميداند يك دليل آن ، همين بوده كه آنها بر اثر قدرت علم و ايمان و پرورشهاى اخلاقى چهره هاى واقعى اعمال را مى ديدند و هرگز فكر انجام كار بد را نمى كردند .
يك كودك نادان و بى اطلاع ممكن است مجذوب جلوه زيباى يك شعله آتش سوزان شود و دست در آن فرو برد ، اما يك انسان فهميده كه سوزندگى آتش را بارها آزموده است كجا ممكن است حتى چنين خيالى بكند ؟ احاديث و روايات در نكوهش تجاوز به اموال يتيمان بسيار زياد و تكان دهنده است و حتى كمترين تعدى به اموال يتيمان مشمول اين حكم معرفى شده : در حديثى از امام باقر يا امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه كسى سؤال كرد اين مجازات آتش در باره چه مقدار از غصب مال يتيم است ؟ فرمود : در برابر دو درهم !
تفسير نمونه ج : 3 ص : 283
يُوصِيكمُ اللَّهُ فى أَوْلَدِكمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظ الأُنثَيَينِ فَإِن كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَينِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَك وَ إِن كانَت وَحِدَةً فَلَهَا النِّصف وَ لأَبَوَيْهِ لِكلِّ وَحِد مِّنهُمَا السدُس مِمَّا تَرَك إِن كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَّمْ يَكُن لَّهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُث فَإِن كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السدُس مِن بَعْدِ وَصِيَّة يُوصى بهَا أَوْ دَيْن ءَابَاؤُكُمْ وَ أَبْنَاؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَب لَكمْ نَفْعاً فَرِيضةً مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً(11) * وَ لَكمْ نِصف مَا تَرَك أَزْوَجُكمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٌ فَإِن كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكنَ مِن بَعْدِ وَصِيَّة يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْن وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِن لَّمْ يَكن لَّكُمْ وَلَدٌ فَإِن كانَ لَكمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكتُم مِّن بَعْدِ وَصِيَّة تُوصونَ بِهَا أَوْ دَيْن وَ إِن كانَ رَجُلٌ يُورَث كلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكلِّ وَحِد مِّنْهُمَا السدُس فَإِن كانُوا أَكثَرَ مِن ذَلِك فَهُمْ شرَكاءُ فى الثُّلُثِ مِن بَعْدِ وَصِيَّة يُوصى بهَا أَوْ دَيْن غَيرَ مُضارّ وَصِيَّةً مِّنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ(12)
ترجمه :
11 - خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش ميكند كه ( از ميراث ) براى پسر به اندازه سهم دو دختر باشد و اگر فرزندان شما ( دو دختر و ) بيش از دو دختر بوده باشد دو سوم ميراث از آن آنها است و اگر يكى بوده باشد نيمى ( از ميراث ) از آن او است ، و براى پدر و مادر او ( كسى كه از دنيا رفته ) هر كدام يك ششم ميراث است اگر فرزندى داشته باشد و اگر فرزندى نداشته باشد و ( تنها ) پدر و مادر از او ارث برند براى مادر او يك سوم است و اگر او برادرانى داشته باشد
تفسير نمونه ج : 3 ص : 284
مادرش يك ششم ميبرد ( و پنج ششم باقيمانده براى پدر است ) ( همه اينها ) بعد از انجام وصيتى است كه او كرده است و بعد از اداى دين است - شما نمى دانيد پدران و مادران و فرزندانتان كداميك براى شما سودمندترند - اين فريضه الهى است و خداوند دانا و حكيم است .
12 - و براى شما نصف ميراث زنانتان است اگر آنها فرزندى نداشته باشند و اگر فرزندى براى آنها باشد يك چهارم از آن شماست پس از انجام وصيتى كه كرده اند و اداى دين ( آنها ) ، و براى زنان شما يك چهارم ميراث شما است اگر فرزندى نداشته باشيد و اگر براى شما فرزندى باشد يك هشتم از آن آنها است ، بعد از انجام وصيتى كه كرده ايد و اداى دين ، و اگر مردى بوده باشد كه كلاله ( خواهر يا برادر ) از او ارث مى برد يا زنى كه برادر يا خواهرى دارد سهم هر كدام يك ششم است ( اگر برادران و خواهران مادرى باشند ) و اگر بيش از يك نفر باشند آنها شريك در يك سوم هستند پس از انجام وصيتى كه شده و اداى دين ، بشرط آنكه ( از طريق وصيت و اقرار به دين ) به آنها ضرر نزند اين سفارش خدا است و خدا دانا و حليم است .

شان نزول :
عبد الرحمن بن ثابت انصارى برادر حسان بن ثابت شاعر معروف صدر اسلام از دنيا رفت در حالى كه يك همسر و پنج برادر از او به يادگار مانده بود ، برادران ميراث عبد الرحمن را در ميان خود قسمت كردند و به همسر او چيزى ندادند ، او جريان را به خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) عرض كرد ، و از آنها شكايت نمود ، در اين هنگام آيات فوق نازل شد و در آن ، ميراث همسران دقيقا تعيين گرديد .
و نيز از جابر بن عبد الله نقل شده كه ميگويد : بيمار شده بودم ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از من عيادت كرد ، من بى هوش شده بودم ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آبى خواست و با مقدارى از آن وضو گرفت ، و بقيه را بر من پاشيد ، من به هوش آمدم ، عرض كردم اى
تفسير نمونه ج : 3 ص : 285
رسول خدا ! تكليف اموال من بعد از من چه خواهد شد ؟ پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) خاموش گشت ، چيزى نگذشت كه آيات فوق نازل گرديد و سهم وراث در آن تعيين شد .

ارث يك حق طبيعى است
پيش از آنكه به تفسير آيات فوق بپردازيم اشاره به چند نكته لازم است : نخست اينكه شايد بسيارى تصور كنند كه بهتر اين است كه به هنگام فوت كسى ، اموال او جزء اموال عمومى گردد و در اختيار بيت المال قرار گيرد ، ولى با دقت روشن ميشود كه اين كار كاملا دور از عدالت است ، زيرا مسئله وراثت يك امر كاملا طبيعى و منطقى است ، همان طور كه پدر و مادر قسمتى از صفات جسمى و روحى خود را طبق قانون وراثت طبيعى ، به نسل هاى بعد منتقل مى كنند ، چرا اموال آنها از اين قانون مستثنى باشد ؟ و به نسل آينده منتقل نشود ؟ به علاوه اموال مشروع هر كس نتيجه زحمات و كوششها و تلاشهاى اوست ، و در حقيقت نيروهاى متراكم شده او را نشان ميدهد ، و به همين جهت ما هر كس را مالك طبيعى دسترنج خود مى شناسيم ، اين يك حكم فطرى است .
بنا بر اين به هنگام مرگ كه دست انسان از اموالش كوتاه ميگردد عادلانه ترين راه اين است كه اين اموال به كسانى تعلق گيرد كه نزديكترين افراد به اوست ، و در واقع هستى آن اشخاص ادامه هستى آن شخص محسوب ميشود .
روى همين جهت ، بسيارى از مردم با اينكه سرمايه كافى براى زندگى خود تا پايان عمر دارند دست از تلاش و كوشش براى كار و توليد بيشتر ، بر نمى دارند ، و هدفشان تامين آينده فرزندانشان است ، يعنى قانون ارث مى تواند تحرك و جنبش بيشترى به چرخ هاى اقتصادى يك كشور بدهد ، و اگر اموال هر كس بعد از مرگ او به كلى از او بريده شود و جزء اموال عمومى گردد ، ممكن است قسمت مهمى از فعاليت هاى اقتصادى خاموش شود .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 286
شاهد اين سخن جريانى است كه در فرانسه واقع شد : مى گويند : چندى قبل نمايندگان پارلمان فرانسه قانون ارث را الغاء كردند ، و به جاى آن تصويب نمودند كه آنچه از كسى باقى ميماند به عنوان اموال عمومى ضبط گردد و به مصارف عموم برسد ، بطورى كه هيچ يك از بستگان شخص سهمى نداشته باشند ، ولى با گذشت مدتى اثرات نامطلوب اقتصادى اين قانون آشكار گرديد ، و مشاهده شد كه در وضع صادرات و واردات كشور اثر عميقى گذارده و از تلاش اقتصادى به مقدار زيادى كاسته شده ، اين موضوع مقامات اقتصادى را دچار نگرانى كرد و عامل اصلى آن را همان الغاى قانون ارث دانستند و ناچار در آن تجديد نظر كردند .
بنا بر اين نميتوان انكار كرد كه قانون ارث علاوه بر اينكه يك امر طبيعى و فطرى است در گسترش تلاش هاى اقتصادى نيز اثر عميق دارد .

ارث در ميان ملل گذشته
قانون ارث چون ريشه فطرى دارد به اشكال گوناگون در ميان ملل گذشته ديده ميشود .
در ميان يهود گرچه بعضى مدعى هستند كه قانون ارثى وجود نداشته ، ولى با مراجعه به تورات مى بينيم اين قانون صريحا در سفر اعداد آمده است آنجا كه مى گويد : و با بنى اسرائيل متكلم شده بگو كه اگر كسى بميرد و پسرى ندارد ميراث وى را به دخترش انتقال نمائيد ، و اگر دخترى ندارد ميراثش را به برادرانش بدهيد ، و اگر برادرى ندارد ميراث وى را به برادران پدرش بدهيد ، و اگر پدرش برادرى ندارد ميراث او را به بازمانده او از نزديك ترين خويشاوندانش بدهيد تا وارث آن باشد ، و اين امر براى بنى اسرائيل حكم واجبى باشد به نوعى كه خداوند به موسى امر فرموده است .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 287
از جمله هاى فوق استفاده ميشود كه ارث در ميان بنى اسرائيل فقط روى مسئله نسب دور ميزده است ، زيرا نامى از همسر در آن برده نشده است .
و در آئين مسيح (عليه السلام) نيز بايد همين قانون تورات معتبر باشد ، زيرا در اناجيل موجود نقل شده كه مسيح گفته است من نيامده ام كه چيزى از احكام تورات را تغيير دهم ، و لذا در كتب و رسائل مذهبى موجود آنها بحثى در باره ارث نمى يابيم ، فقط در چند مورد از مشتقات كلمه ارث سخن گفته شده كه همگى در باره ارث معنوى يا اخروى است .
اما در ميان عربها پيش از اسلام ، ارث از يكى از سه راه بوده است :
1 - نسب ( منظور از نسب نزد آنها تنها پسران و مردان بوده است و كودكان و زنان از بردن ارث محروم بودند ) .
2 - تبنى - يعنى فرزندى كه از خانواده اى طرد شده خانواده ديگرى او را به خود نسبت دهد و به شكل پسر خوانده در آيد در اين صورت ميان اين پسر خوانده ، و پدر خوانده اش ، ارث برقرار ميشد .
3 - عهد و پيمان - يعنى دو نفر با هم پيمان مى بستند كه در دوران حيات و زندگى از يكديگر دفاع كنند و بعد از مرگ از يكديگر ارث ببرند .
اسلام قانون فطرى و طبيعى ارث را از خرافاتى كه به آن آميخته شده بود پاك كرد ، و تبعيضات ظالمانه اى را كه در ميان زن و مرد از يك سو ، و بزرگسال و كودك ، از سوى ديگر قائل بودند از بين برد ، و سرچشمه هاى ارث را در سه چيز خلاصه كرد كه تا آن زمان به اين شكل سابقه نداشت :
1 - نسب : به مفهوم وسيع آن يعنى هر گونه ارتباطى كه از طريق تولد در ميان دو نفر در سطوح مختلف ايجاد ميشود اعم از مرد و زن و بزرگسال و كودك .
2 - سبب : يعنى ارتباطهائى كه از طريق ازدواج در ميان افراد ايجاد ميشود .
3 - ولاء : يعنى ارتباطهاى ديگرى كه از غير طريق خويشاوندى ( سبب و
تفسير نمونه ج : 3 ص : 288
نسب ) در ميان دو نفر پيدا مى شود مانند ولاء عتق يعنى اگر كسى برده خود را آزاد كند ، و آن برده پس از مرگ هيچ گونه خويشاوند نسبى و سببى از خود به يادگار نگذارد ، اموال او به آزاد كننده او ميرسد ( و اين خود يك نوع تشويق و پاداش براى آزاد كردن بردگان است ) و ولاء ضمان جريرة و آن پيمان خاصى بوده كه در ميان دو نفر به خواست و اراده خودشان برقرار ميشده ، و طرفين متعهد ميشدند كه از يكديگر در موارد مختلفى دفاع كنند و پس از مرگ ( در صورتى كه هيچ گونه خويشاوند نسبى و سببى نداشته باشد ) از يكديگر ارث ببرند ، و ديگر ولاء امامت است ، يعنى اگر كسى از دنيا برود و هيچگونه وارث نسبى و سببى و غير آنها نداشته باشد ، ميراث او به امام (عليه السلام) و به عبارت ديگر به - بيت المال مسلمين مى رسد .
البته هر يك از طبقات فوق شرائط و احكامى دارند كه در كتب فقهى مشروحا آمده است .

تفسير :
يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين در اين آيه حكم طبقه اول وارثان ( فرزندان و پدران و مادران ) بيان شده است ، و بديهى است كه هيچ رابطه خويشاوندى نزديكتر از رابطه فرزند و پدر نمى باشد ، و لذا قرآن آنها را بر طبقات ديگر ارث مقدم داشته است .
در جمله نخست مى گويد : خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش ميكند كه براى پسران دو برابر سهم دختران قائل شويد .
قابل توجه اينكه از نظر جمله بندى و طرز بيان ارث دختران اصل قرار داده شده و ارث پسران به صورت فرع و با مقايسه به آن تعيين گرديده ، زيرا مى گويد : پسران دو برابر سهم دختران ميبرند و اين يك نوع تاكيد روى ارث بردن دختران و مبارزه با سنتهاى جاهلى است كه آنها را به كلى محروم مى كردند ( اما
تفسير نمونه ج : 3 ص : 289
فلسفه تفاوت ارث اين دو به زودى تشريح خواهد شد .
فان كن نساء فوق اثنتين فلهن ثلثا ما ترك اگر فرزندان ميت ، منحصرا دو دختر يا بيشتر باشند دو ثلث مال از آن آنهاست .
و ان كانت واحدة فلها النصف ولى اگر تنها يك دختر بوده باشد نصف مجموع مال از آن اوست .

سؤال :
در اينجا سؤالى پيش مى آيد كه قرآن در اين آيه مى گويد فوق اثنتين يعنى اگر دختران بيش از دو نفر باشند دو سوم مال متعلق به آنهاست ، بنا بر اين آيه از حكم دو دختر ساكت است ، بلكه تنها حكم يك دختر و چند دختر را گفته است .

پاسخ :
با توجه به جمله اول آيه ، جواب اين سؤال روشن مى شود ، و آن اين است كه سهم دو دختر از جمله للذكر مثل حظ الانثيين : پسر دو برابر سهم دختر دارد اجمالا معلوم مى گردد ، زيرا اگر بازماندگان شخص مرده فقط يك پسر و يك دختر باشند سهم دختر يك سوم و سهم پسر دو سوم ميگردد بنا بر اين سهم دو دختر طبق اين جمله دو سوم خواهد بود و شايد بخاطر همين بوده كه در جمله بعد از سهم دو دختر خوددارى شده و تنها اشاره به سهم چند دختر گرديده كه آنهم از دو سوم تجاوز نميكند .
( دقت كنيد ) از مراجعه به آخرين آيه سوره نساء نيز اين مسئله روشن مى شود زيرا در آن آيه سهم يك خواهر نصف قرار داده شده ( همانند سهم يك دختر ) سپس
تفسير نمونه ج : 3 ص : 290
ميفرمايد : اگر دو خواهر بوده باشند دو سوم مال را ميبرند از اين حكم مى فهميم كه در مورد دو دختر نيز دو سوم مال در نظر گرفته شده است .
به علاوه اين تعبير در ادبيات عرب ديده مى شود كه گاهى ميگويند فوق اثنتين و منظور اثنتان و ما فوق است يعنى دو و بيشتر .
از همه اينها گذشته حكم مزبور از نظر فقه اسلامى و منابع حديث مسلم است و اگر فرضا ابهامى در جمله بالا باشد با توجه به سنت ( منابع حديث ) برطرف ميگردد .

چرا ارث مرد دو برابر زن ميباشد ؟
با اينكه ظاهرا ارث مرد دو برابر زن است اما با دقت بيشتر روشن ميشود كه از يك نظر ارث زنان دو برابر مردان ميباشد ! و اين بخاطر حمايتى است كه اسلام از حقوق زن كرده است .
توضيح اينكه وظائفى بر عهده مردان گذارده كه با توجه به آن نيمى از درآمد مردان عملا خرج زنان ميشود ، در حالى كه بر عهده زنان چيزى گذارده نشده است ، مرد بايد هزينه زندگى همسر خود را طبق نيازمندى او ، از مسكن و پوشاك و خوراك و ساير لوازم بپردازد ، و هزينه زندگى فرزندان خردسال نيز بر عهده اوست ، در حالى كه زنان از هر گونه پرداخت هزينه اى حتى براى خودشان معاف هستند ، بنا بر اين يك زن ميتواند تمام سهم ارث خود را پس انداز كند ، در حالى كه مرد ناچار است آن را براى خود و همسر و فرزندان خرج كند ، و نتيجه آن عملا چنين ميشود كه نيمى از درآمد مرد براى زن خرج ميشود ، و نيمى براى خودش ، در حالى كه سهم زن همچنان بحال خود باقى ميماند .
براى توضيح بيشتر به اين مثال توجه كنيد : فرض كنيد مجموع ثروت هاى موجود در دنيا معادل 30 ميليارد تومان باشد كه از طريق ارث تدريجا در ميان
تفسير نمونه ج : 3 ص : 291
زنان و مردان جهان ( دختران و پسران ) تقسيم ميگردد ، اكنون مجموع درآمد مردان را با مجموع درآمد زنان جهان از راه ارث حساب كنيم ، مى بينيم از اين مبلغ 20 ميليارد سهم مردان ، و 10 ميليارد سهم زنان است ، اما مطابق معمول ، زنان ازدواج ميكنند ، و هزينه زندگى آنها بر دوش مردان خواهد بود و به همين دليل زنان ميتوانند 10 ميليارد خود را پس انداز كنند ، و در بيست ميليارد سهم مردان ، عملا شريك خواهند بود ، زيرا در مورد آنها و فرزندان آنها نيز مصرف ميشود .
بنا بر اين در واقع نيمى از سهم مردان كه 10 ميليارد ميشود صرف زنان خواهد شد ، و با اضافه كردن اين مبلغ به 10 ميليارد كه پس انداز كرده بودند ، مجموعا صاحب اختيار 20 ميليارد - دو سوم مجموع پول دنيا - خواهند بود ، در حالى كه مردان بيش از 10 ميليارد عملا براى خود مصرف نمى كنند .
نتيجه اينكه سهم واقعى زنان ، از نظر مصرف و بهره بردارى دو برابر سهم واقعى مردان است ، و اين تفاوت بخاطر آن است كه معمولا قدرت آنها براى توليد ثروت كمتر است ، و اين يك نوع حمايت منطقى و عادلانه است كه اسلام از زنان به عمل آورده و سهم حقيقى آنها را بيشتر قرار داده اگر چه در ظاهر سهم آنها نصف است .
اتفاقا با مراجعه به آثار اسلامى به اين نكته پى ميبريم كه سؤال بالا از همان آغاز اسلام در اذهان مردم بوده و گاه بيگاه از پيشوايان اسلام در اين زمينه پرسش هائى ميكردند ، و پاسخ هائى كه از طرف اين پيشوايان بزرگ ( ائمه اهل بيت (عليهم السلام) به اين سؤال داده شده غالبا به يك مضمون است ، و آن اينكه خداوند مخارج زندگى و پرداخت مهر را بر عهده مردان گذارده است بهمين جهت سهم آنها را بيشتر قرار داده .
در كتاب معانى الاخبار از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) نقل شده كه در پاسخ اين سؤال فرمود : اينكه سهم زنان نصف سهم مردان از ميراث است
تفسير نمونه ج : 3 ص : 292
بخاطر آن است كه زن هنگامى كه ازدواج مى كند چيزى ميگيرد و مرد ناچار است چيزى بدهد ، به علاوه هزينه زندگى زنان بر دوش مردان است ، در حالى كه زن در برابر هزينه زندگى مرد و خودش مسئوليتى ندارد .

ارث پدر و مادر
اما ميراث پدران و مادران كه آنها نيز جزء طبقه اول و همرديف فرزندان ميباشند همان است كه در آيه فوق بيان شده است و در آن سه حالت است : حالت اول : شخص متوفى ، فرزند يا فرزندانى داشته باشد كه در اين صورت به پدر و مادر او هر كدام يك ششم ميرسد ( و لابويه لكل واحد منهما السدس مما ترك ان كان له ولد ) .
حالت دوم : فرزندى در ميان نباشد و وارث تنها پدر و مادر باشند در اين صورت سهم مادر يك سوم مجموع مال است ( فان لم يكن له ولد و ورثه ابواه فلامه الثلث ) و اگر مى بينيم در اينجا سخنى از سهم پدر به ميان نيامده بخاطر اين است كه سهم او روشن است يعنى دو سوم به علاوه گاهى شخص ميت ممكن است همسرى داشته باشد در اين صورت سهم همسر از سهم پدر كم ميشود ، و بنا بر اين سهم پدر در حالت دوم متغير است .
حالت سوم : اين است كه وارث تنها پدر و مادر باشند و فرزندى در كار نباشد ، ولى شخص متوفى برادرانى از طرف پدر و مادر ، يا تنها از طرف پدر ، داشته باشد ، در اين صورت سهم مادر از يك سوم به يك ششم تنزل مى يابد و در واقع ، برادران ، با اينكه ارث نمى برند ، مانع مقدار اضافى ارث مادر ميشوند و به همين جهت آنها را حاجب مى نامند ( فان كان له اخوة فلامه السدس ) .
فلسفه اين حكم روشن است ، زيرا وجود برادران متعدد موجب سنگينى بار زندگى پدر است ، چون پدر بايد هزينه آنها را بپردازد تا بزرگ شوند ، و حتى
تفسير نمونه ج : 3 ص : 293
پس از بزرگ شدن نيز هزينه هائى براى پدر دارند ، و به همين جهت برادرانى موجب تنزل سهم مادر مى شوند كه از ناحيه پدر و مادر و يا تنها از ناحيه پدر باشند و اما برادرانى كه تنها از ناحيه مادر هستند و هيچگونه سنگينى بر دوش پدر ندارد ، حاجب نمى گردند .

سؤال :
در اينجا سؤالى مطرح است كه قرآن در اين آيه در مورد برادران لفظ جمع بكار برده و ميگويد فان كان له اخوة ( اگر آن شخص متوفى برادرانى داشته باشد ) و مى دانيم كه حد اقل جمع سه نفر است ، در حالى كه تمام فقهاى اسلام معتقدند كه دو برادر هم مى توانند مانع و موجب تنزل ارث مادر شوند .

پاسخ :
جواب اين سؤال با مراجعه به آيات ديگر قرآن روشن مى شود ، و آن اينكه لازم نيست در همه جا لفظ جمع در سه نفر و بيشتر بكار رود بلكه در پاره اى از موارد بر دو نفر هم اطلاق مى شود مانند آيه 78 سوره انبياء : و كنا لحكمهم شاهدين ( ما گواه حكم آنها بوديم ) .
آيه مربوط به قضاوت داود و سليمان است ، و قرآن در باره اين دو نفر ضمير جمع ( هم ) بكار برده است ، از اينجا روشن مى شود كه ممكن است گاهى لفظ جمع در دو نفر بكار رود ، ولى البته اين موضوع نياز به شاهد و قرينه دارد و در آيه مورد بحث شاهد همان اتفاق مسلمانان و ورود دليل از پيشوايان اسلام است ، زيرا در اين مسئله همه دانشمندان اسلام اعم از شيعه و سنى ( به جز ابن عباس ) دو برادر را مشمول حكم آيه دانسته اند .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 294
ارث بعد از وصيت و دين است :
من بعد وصية يوصى بها او دين : سپس قرآن مى گويد : وارثان هنگامى مى توانند مال را در ميان خود تقسيم كنند كه شخص ميت وصيتى نكرده باشد ، و يا بدهى بر عهده او نباشد ، بنا بر اين اگر وصيتى كرده يا ديونى دارد بايد نخست به آنها عمل كرد ( البته همانطور كه در باب وصيت گفته شده انسان فقط مى تواند در باره يك سوم از مال خود وصيت كند و اگر بيش از آن وصيت كند صحيح نيست مگر اينكه ورثه اجازه دهند ) .
آباؤكم و ابناؤكم لا تدرون ايهم اقرب لكم نفعا : در اين جمله مى فرمايد شما نمى دانيد پدران و فرزندانتان كداميك بيشتر به نفع شما هستند يعنى قانون ارث بر اساس مصالح واقعى بشر استوار شده ، و تشخيص اين مصالح به دست خداست ، زيرا انسان آنچه را مربوط به خير و صلاح اوست در همه جا نمى تواند تشخيص دهد ، ممكن است بعضى گمان كنند پدران و مادران بيشتر به نيازمندى هاى او پاسخ مى گويند ، و بنا بر اين بايد در ارث بر فرزندان مقدم باشند ، و ممكن است جمعى عكس اين را فكر كنند و اگر قانون ارث بدست مردم مى بود هزار گونه هرج و مرج و نزاع و اختلاف در آن واقع ميشد ، اما خدا كه حقايق امور را آنچنان كه هست مى داند قانون ارث را بر نظام ثابتى كه خير بشر در آن است قرار داده .
فريضة من الله ان الله كان عليما حكيما : اين قانونى است كه از طرف خدا فرض و واجب شده و او دانا و حكيم است اين جمله براى تاكيد مطالب گذشته است ، تا جاى هيچ گونه چانه زدن براى مردم در باره قوانين مربوط به سهام ارث باقى نماند .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 295
سهم ارث همسران از يكديگر :
و لكم نصف ما ترك ازواجكم ان لم يكن لهن ولد : در آيه قبل به سهم فرزندان و پدران و مادران اشاره شد و در اين آيه چگونگى ارث زن و شوهر از يكديگر توضيح داده مى شود .
آيه مى گويد : مرد نيمى از اموال همسر خود را در صورتى كه او فرزندى نداشته باشد به ارث مى برد ، ولى اگر فرزند و يا فرزندانى داشته باشد ( حتى اگر از شوهر ديگرى باشد ) شوهر تنها يك چهارم مال را به ارث ميبرد ( فان كان لهن ولد فلكم الربع مما تركن ) .
البته اين تقسيم نيز بعد از پرداخت بدهى هاى همسر و انجام وصيت هاى مالى اوست چنانكه مى فرمايد من بعد وصية يوصين بها او دين .
اما ارث زنان از ثروت شوهران در صورتى كه شوهر فرزندى نداشته باشد يك چهارم اصل مال است چنانكه مى فرمايد ، و لهن الربع مما تركتم ان لم يكن لكم ولد ولى اگر شوهران فرزندى داشته باشند ( اگر چه اين فرزند از همسر ديگرى باشد ) سهم زنان به يك هشتم مى رسد چنانكه مى گويد فان كان لكم ولد فلهن الثمن مما تركتم .
اين تقسيم نيز همانند تقسيم سابق بعد از پرداخت بدهكاريهاى شوهر و انجام وصيت مالى اوست من بعد وصية توصون بها او دين : قابل توجه آنكه سهام شوهران و زنان در صورتى كه شخص ميت فرزند داشته باشد به نصف تقليل مى يابد ، و آن براى رعايت حال فرزندان است .
و علت اينكه سهم شوهران دو برابر سهم زنان قرار داده شده همان است كه مشروحا در بحث سابق در باره ارث پسر و دختر گفته شد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 296
توجه به اين نكته نيز لازم است كه سهمى كه براى زنان تعيين شده ( اعم از از يك چهارم يا يك هشتم ) اختصاص به يك همسر ندارد بلكه اگر مرد همسران متعدد داشته باشد سهم مذكور بين همه آنها بطور مساوى تقسيم خواهد شد و ظاهر آيه فوق نيز همين است .

ارث برادران و خواهران
و ان كان رجل يورث كلالة ... در اين جمله از آيه به واژه تازه اى برخورد مى كنيم كه فقط در دو مورد از قرآن ديده مى شود : يكى در آيه مورد بحث و ديگرى در آخرين آيه از همين سوره نساء و آن كلمه كلاله است .
آنچه از كتب لغت استفاده ميشود اين است كه كلالة در اصل معنى مصدرى دارد و به معنى كلال يعنى از بين رفتن قوت و توانائى است .
ولى بعدا به خواهران و برادرانى كه از شخص متوفى ارث مى برند گفته شده است و شايد تناسب آن اين باشد كه برادران و خواهران جزء طبقه دوم ارث هستند ، و تنها با نبودن پدر و مادر و فرزند ارث مى برند ، و چنين كسى كه پدر و مادر و فرزندى ندارد مسلما در رنج است و قدرت و توانائى خويش را از دست داده ، و لذا به آنها كلالة گفته مى شود و راغب در كتاب مفردات مى گويد : كلالة به كسانى گفته مى شود كه از متوفى ارث مى برند ، در حالى كه پدر و مادر يا فرزند و فرزندزاده او نيستند .
ولى از روايتى كه از پيغمبر خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده چنين استفاده مى شود كه كلالة عنوانى است براى شخصى كه از دنيا رفته در حالى كه نه پدر و مادرى
تفسير نمونه ج : 3 ص : 297
دارد و نه فرزند و هيچ مانعى ندارد كه عنوان كلالة هم بر شخص متوفى اطلاق شود و هم بر اين دسته از خويشاوندان ( چنانكه در كتاب خود به اين موضوع تصريح كرده است ) .
و اما اينكه چرا قرآن به جاى بردن نام برادر و خواهر اين تعبير ( كلالة ) را انتخاب كرده ؟ شايد بخاطر اين است كه اين گونه افراد كه نه پدر و مادر دارند و نه فرزندى مراقب باشند كه اموال آنها به دست كسانى خواهد رسيد كه نشانه ناتوانى او هستند و بنا بر اين پيش از آنكه ديگران از آن استفاده كنند خودشان آنها را در موارد ضرورى تر و لازم تر ، در راه كمك به نيازمندان و حفظ مصالح اجتماعى صرف كنند .

اكنون به تفسير آيه بازگرديم :
و ان كان رجل يورث كلالة او امرئة و له اخ او اخت فلكل واحد منهما السدس : آيه مى گويد : اگر مردى از دنيا برود و برادران و خواهران از او ارث ببرند ، يا زنى از دنيا برود و برادر و يا خواهرى داشته باشد هر يك از آنها يك ششم مال را به ارث مى برند .
اين در صورت است كه از شخص متوفى يك برادر و يك خواهر باقى بماند اما اگر بيش از يكى باشند مجموعا يك ثلث ميبرند يعنى بايد ثلث مال را در ميان خودشان تقسيم كنند ( فان كانوا اكثر من ذلك فهم شركاء فى الثلث ) .
سپس اضافه مى كند من بعد وصية يوصى بها او دين : اين در صورتى است كه وصيت قبلا انجام گيرد و ديون از آن خارج شود غير مضار در حالى كه وصيت و همچنين دين جنبه زيان رسانيدن به ورثه نداشته باشد به اين معنى كه بيش از ثلث وصيت نكند ، زيرا طبق رواياتى كه از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و ائمه اهل بيت (عليهم السلام) وارد
تفسير نمونه ج : 3 ص : 298
شده وصيت بيش از ثلث اضرار به ورثه است و نفوذ آن مشروط به رضايت آنها ميباشد ، و يا اينكه براى محروم ساختن ورثه و زيان رسانيدن به آنها اعتراف به - ديون و بدهيهائى كند در حالى كه بدهكار نباشد .
در پايان براى تاكيد مى فرمايد وصية من الله و الله عليم حليم اين توصيه اى است الهى كه بايد محترم شمرده شود ، زيرا خداوند به منافع و مصالح شما آگاه است كه اين احكام را مقرر داشته و نيز از نيات وصيت كنندگان آگاه مى باشد ، در عين حال حليم است و كسانى را كه بر خلاف فرمان او رفتار مى كنند فورا مجازات نمى نمايد .
در اينجا اشاره به چند موضوع لازم است :
1 - آنچه از آيه فوق در باره ارث برادران و خواهران آمده است گرچه ظاهرا بطور مطلق است و برادران و خواهران پدر و مادرى ، و پدرى تنها ، و مادرى تنها ، را شامل مى شود ، ولى با توجه به آخرين آيه همين سوره نساء كه تفسير آن به زودى خواهد آمد روشن مى شود كه منظور از اين آيه تنها برادران و خواهران مادرى متوفى هستند ( آنها كه فقط از طرف مادر با او ارتباط دارند ) در حالى كه آيه آخر سوره نساء در باره برادران و خواهران پدر و مادرى و يا پدرى تنها مى باشد ( شواهد اين موضوع را بخواست خدا در ذيل همان آيه بيان خواهيم داشت ) بنا بر اين گرچه هر دو آيه بحث از ارث كلاله ( برادران و خواهران ) مى كند و ظاهرا با هم سازگار نيستند اما با دقت در مضمون دو آيه روشن مى شود كه هر كدام در باره يك دسته خاص از برادران و خواهران سخن مى گويد و هيچ گونه تضادى در ميان آنها نيست .
2 - روشن است كه ارث بردن اين طبقه در صورتى است كه وارثى از طبقه اول يعنى پدر و مادر و فرزندان ، در كار نباشد ، گواه اين موضوع آيه و اولو الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله ( خويشاوندان بعضى بر بعض ديگر در مقررات ارث ترجيح دارند آنها كه به شخص ميت نزديك ترند مقدم هستند )
 

Back Index