Back Index Next


تفسير نمونه ج : 3 ص : 197
شان نزول :
جمعى از بزرگان يهود به حضور پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) رسيدند و گفتند : تو ادعا مى كنى كه خداوند ترا بسوى ما فرستاده و كتابى هم بر تو نازل كرده است ، در حالى كه خداوند در تورات از ما پيمان گرفته است به كسى كه ادعاى نبوت كند ، ايمان نياوريم مگر اين كه براى ما حيوانى را قربانى كند و آتش ( صاعقه اى ) از آسمان بيايد و آن را بسوزاند اگر تو نيز چنين كنى ما بتو ايمان خواهيم آورد آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت .

تفسير : بهانه جوئى يهود
الذين قالوا ان الله عهد الينا ... يهود ، براى اين كه از قبول اسلام ، سرباز زنند ، بهانه هاى عجيبى مى آوردند از جمله همان است كه در آيه فوق ، به آن اشاره شد ، آنها مى گفتند : خداوند از ما پيمان گرفته كه دعوت هيچ پيامبرى را نپذيريم ، تا براى ما قربانى بياورد كه آتش ، آن را بخورد .
مفسران گفته اند : يهود ادعا مى كردند كه پيامبران الهى براى اثبات حقانيت خود بايد حتما داراى اين معجزه مخصوص باشند و حيوانى را قربانى كنند و بوسيله صاعقه آسمانى در برابر مردم سوخته شود .
اگر براستى يهود ، اين كار را بعنوان يك معجزه مى خواستند ، نه لجاجت و بهانه جوئى ، مطلبى بود ، ولى تاريخ گذشته آنها و همچنين برخوردهاى مختلفى كه با پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) داشتند ، اين حقيقت را بخوبى ثابت ميكرد كه منظور
تفسير نمونه ج : 3 ص : 198
آنها هرگز ، تحقيق حق نبود بلكه آنها هر روز براى فرار از پذيرش اسلام ، در برابر فشار محيط و استدلالات روشن قرآن ، پيشنهاد جديدى مى كردند و اگر هم انجام مى شد باز ايمان نمى آوردند ، بدليل اينكه آنها در كتابهاى خود تمام نشانه هاى پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را خوانده بودند و با اين حال از قبول حق ، سرباز مى زدند .
قرآن در پاسخ آنها مى گويد : قل قد جائكم رسل من قبلى بالبينات و بالذى قلتم فلم قتلتموهم ان كنتم صادقين : در پاسخ اين بهانه جوئى ها به - آنها بگو ، گروهى از پيامبران بنى اسرائيل پيش از من آمدند و نشانه هاى روشنى با خود آوردند و حتى چنين قربانى براى شما آوردند اگر راست مى گوئيد چرا به - آنها ايمان نياورديد و چرا آنها را كشتيد ( اشاره به زكريا و يحيى و جمع ديگرى از پيامبران بنى اسرائيل است كه بدست خود آنان بقتل رسيدند ) .
بعضى از مفسران اخير ( مانند نويسنده تفسير المنار ) احتمال ديگرى در باره مسئله قربانى داده است كه خلاصه آن اين است : منظور آنها اين نبوده كه حيوانى ذبح شود و آتشى بطرز اعجازآميز از آسمان فرود آيد و آن را بسوزاند بلكه منظور اين بوده كه در دستورات مذهبى آنها يك نوع قربانى بنام قربانى سوختنى بوده ، حيوانى را سر مى بريدند و با مراسم مخصوصى آن را آتش مى زدند كه شرح اين مراسم در فصل اول سفر لاويان از تورات آمده است .
آنها مدعى بودند كه خدا با ما عهد كرده كه اين دستور قربانى سوختنى در هر آئين آسمانى خواهد بود ، و چون در آئين اسلام نيست ما بتو ايمان نمى آوريم ! ولى اين احتمال در تفسير آيه بسيار بعيد است ، زيرا اولا اين جمله در آيه فوق عطف بر بينات شده كه گواهى مى دهد منظور از آن يك كار اعجازآميز است كه با اين تفسير تطبيق نمى كند ثانيا كشتن يك حيوان و سپس سوزاندن آن يك عمل خرافى است و نمى تواند جزء دستورات آسمانى انبياء باشد .
فان كذبوك فقد كذب رسل من قبلك در اين آيه خداوند ، پيامبر خود را دلدارى مى دهد كه اگر اين جمعيت
تفسير نمونه ج : 3 ص : 199
سخنان ترا نپذيرند نگران نباش ، زيرا اين موضوع سابقه بسيار دارد ، پيامبرانى پيش از تو آمدند و آنها را تكذيب كردند .
جائوا بالبينات و الزبر و الكتاب المنير : در حالى كه آن پيامبران هم نشانه هاى روشن و معجزات آشكار با خود داشتند ( البينات ) و هم كتب محكم و عالى ( الزبر ) و هم كتابهاى روشنى بخش ( الكتاب المنير ) .
بايد توجه داشت كه زبر جمع زبور به معنى كتابى است كه با استحكام نوشته شده است زيرا اين ماده در اصل به معناى نوشتن است ، اما نه هر گونه نوشتن بلكه نوشتنى كه با استحكام توام باشد .
و اما تفاوت الزبر و الكتاب المنير با اينكه هر دو از جنس كتاب مى باشد ممكن است از اين جهت باشد كه اولى اشاره به كتب پيامبران قبل از موسى (عليه السلام) است و دومى به تورات و انجيل ، زيرا قرآن در سوره مائده آيه 44 و 46 از آنها بعنوان نور ياد كرده است : انا انزلنا التوراة فيها هدى و نور ... و آتيناه الانجيل فيه هدى و نور .
بعضى از مفسران احتمال داده اند كه زبور ، تنها به آن قسمت از كتب آسمانى گفته مى شود كه محتوى پند و اندرز و نصيحت است ( همانطور كه زبور منسوب به - داود كه اكنون در دست است سراسر پند و اندرز مى باشد ) ولى كتاب آسمانى يا كتاب منير به آن قسمت گفته مى شود كه داراى احكام و قوانين و دستورات فردى و اجتماعى مى باشد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 200
كلُّ نَفْس ذَائقَةُ المَْوْتِ وَ إِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَ مَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَا إِلا مَتَعُ الْغُرُورِ(185)
ترجمه :
185 - هر كس مرگ را مى چشد و شما پاداش خود را بطور كامل در روز قيامت خواهيد گرفت ، پس آنها كه از تحت جاذبه آتش ( دوزخ ) دور شدند و به بهشت وارد گشتند نجات يافته و به سعادت نائل شده اند ، و زندگى دنيا چيزى جز سرمايه فريب نيست ! .

تفسير : قانون عمومى مرگ
به دنبال بحث در باره لجاجت مخالفان و افراد بى ايمان ، اين آيه ، اشاره به قانون عمومى مرگ و سرنوشت مردم در رستاخيز مى كند ، تا هم دلدارى براى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مؤمنان باشد و هم هشدارى به مخالفان گناهكار ! .
اين آيه نخست اشاره به قانونى مى كند كه حاكم بر تمام موجودات زنده جهان است و مى گويد تمام زندگان خواه و ناخواه روزى مرگ را خواهند چشيد ( كل نفس ذائقة الموت ) .
گرچه بسيارى از مردم مايلند ، كه فناپذير بودن خود را فراموش كنند ولى اين واقعيتى است ، كه اگر ما آن را فراموش كنيم ، آن هرگز ما را فراموش نخواهد كرد ، حيات و زندگى اين جهان ، بالاخره پايانى دارد ، و روزى ميرسد كه مرگ به سراغ هر كس خواهد آمد و ناچار است از اين جهان رخت بربندد .
منظور از نفس در آيه مجموعه جسم و جان است ، اگر چه گاهى نفس
تفسير نمونه ج : 3 ص : 201
در قرآن ، تنها به روح نيز اطلاق مى شود ، و تعبير به چشيدن اشاره به احساس كامل است ، زيرا گاه مى شود انسان غذائى را با چشم مى بيند و يا با دست لمس مى كند ، ولى اينها هيچكدام احساس كامل نيست ، مگر زمانى كه بوسيله ذائقه خود آن را بچشد ، و گويا در سازمان خلقت بالاخره مرگ نيز يكنوع غذا براى آدمى و موجودات زنده است .
و انما توفون اجوركم يوم القيامة ... سپس مى گويد : بعد از زندگى اين جهان ، مرحله پاداش و كيفر اعمال شروع مى شود ، در اينجا عمل است بدون جزا و آنجا جزا است بدون عمل .
جمله توفون كه به معنى پرداخت كامل است نشان مى دهد كه اجر و پاداش انسان بطور كامل در روز قيامت پرداخت مى گردد ، بنا بر اين مانعى ندارد كه در عالم برزخ ( جهانى كه واسطه ميان دنيا و آخرت است ) قسمتى از نتائج اعمال خود و پاداش و كيفر را ببيند ، زيرا اين پاداش و كيفر برزخى كامل نيست .
فمن زحزح عن النار و ادخل الجنة فقد فاز كلمه زحزح در اصل به معنى اين است كه انسان خود را از تحت تاثير جاذبه و كشش چيزى تدريجا خارج و دور سازد و فاز در اصل به معنى نجات از هلاكت و رسيدن به محبوب است .
جمله فوق مى گويد : كسانى كه از تحت تاثير جاذبه آتش دوزخ دور شوند و داخل در بهشت گردند ، نجات يافته ، و محبوب و مطلوب خود را پيدا كرده اند .
گويا دوزخ با تمام قدرتش انسانها را به سوى خود جذب مى كند ، و راستى عواملى كه انسان را به سوى آن مى كشاند جاذبه عجيبى دارند .
آيا هوس هاى زودگذر ، لذات جنسى نامشروع ، مقامها و ثروت هاى غير مباح ، براى هر انسانى جاذبه ندارد ؟ ! ضمنا از اين تعبير استفاده مى شود كه اگر مردم نكوشند و خود را از تحت جاذبه اين عوامل فريبنده ، دور ندارند ، تدريجا به سوى آن جذب خواهند شد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 202
اما آنها كه با تربيت و تمرين و آموزش و پرورش خود را تدريجا كنترل مى نمايند و به مقام نفس مطمئنه ( روح آرام شده ) مى رسند نجات يافتگان واقعى محسوب مى شوند ، و احساس امنيت و آرامش مى كنند .
و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور اين جمله ، بحث گذشته را تكميل مى كند و مى گويد : زندگى دنيا تنها يك تمتع و بهره بردارى غرورآميز است .
اين زندگى و عوامل سرگرم كننده آن از دور فريبندگى خاصى دارد ، اما بهنگامى كه انسان به آن نائل مى گردد ، و از نزديك آن را لمس مى كند ، معمولا چيزى تو خالى بنظر مى رسد ، و معنى متاع غرور نيز چيزى جز اين نيست ... بعلاوه لذات مادى از دور ، خالص بنظر مى رسند ، اما بهنگامى كه انسان به آن نزديك مى شود مى بيند آلوده با انواع ناراحتى هاست و اين يكى ديگر از فريبندگى هاى جهان ماده است .
همچنين انسان غالبا به فناپذيرى آنها توجه ندارد اما به زودى متوجه مى شود كه چقدر آنها سريع الزوال و فناپذيرند .
البته اين تعبيرات در قرآن و اخبار ، مكرر آمده است و هدف همه آنها يك چيز است و آن اين است كه انسان ، جهان ماده و لذات آن را ، هدف نهائى خود قرار ندهد كه نتيجه اش غرق شدن در انواع جنايات و دور شدن از حقيقت و تكامل انسانى است ، ولى استفاده از جهان ماده و مواهب آن بعنوان يك وسيله براى نيل به تكامل انسانى ، نه تنها نكوهيده نيست بلكه لازم و ضرورى مى باشد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 203
* لَتُبْلَوُنَّ فى أَمْوَلِكمْ وَ أَنفُسِكمْ وَ لَتَسمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب مِن قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشرَكُوا أَذًى كَثِيراً وَ إِن تَصبرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِك مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ(186)
ترجمه :
186 - بطور مسلم در اموال و نفوس خود آزمايش مى شويد و از آنها كه پيش از شما كتاب ( آسمانى ) داده شدند ( يعنى يهود و همچنين ) از آنها كه راه شرك پيش گرفتند سخنان آزار دهنده فراوان خواهيد شنيد ، و اگر استقامت كنيد و تقوى پيشه سازيد ( شايسته تر است ) زيرا اينها از كارهاى محكم و قابل اطمينان است .

شان نزول :
هنگامى كه مسلمانان ، از مكه به مدينه مهاجرت نمودند و از خانه و زندگى خود دور شدند مشركان دست تجاوز به اموال آنها دراز كرده به تصرف خود در - آوردند و به هر كس دست مى يافتند ، از اذيت و آزار زبانى و بدنى فروگذار نمى كردند .
و بهنگامى كه به مدينه آمدند ، در آنجا گرفتار بدگوئى و آزار يهوديان مدينه شدند ، مخصوصا يكى از آنان بنام كعب بن اشرف شاعرى بد زبان و كينه توز بود ، كه پيوسته پيامبر و مسلمانان را به وسيله اشعار خود ، هجو مى كرد و مشركان را بر ضد آنها تشويق مى نمود ، حتى زنان و دختران مسلمان را موضوع غزلسرائى و عشقبازى خود قرار مى داد .
خلاصه كار وقاحت را بجائى رسانيد كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ناچار دستور قتل او را صادر كرد و بدست مسلمانان كشته شد .
آيه فوق طبق رواياتى كه از مفسران نقل شده اشاره به اين موضوعات مى كند و مسلمانان را به ادامه مقاومت تشويق مى نمايد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 204
تفسير : از مقاومت خسته نشويد
لتبلون فى اموالكم و انفسكم شما در جان و مال ، مورد آزمايش قرار خواهيد گرفت و اصولا اين جهان صحنه آزمايش است و ناگزير بايد خود را آماده مقابله با حوادث و رويدادهاى سخت و ناگوار كنيد ، و اين در حقيقت هشدار و آماده باشى است به همه مسلمانان كه گمان نكنند حوادث سخت زندگى آنها ، پايان يافته و يا مثلا با كشته شدن كعب بن اشرف ، شاعر بد زبان پرخاشگر و آشوب طلب ، ديگر ناراحتى و زخم - زبان از دشمن نخواهند ديد .
به همين جهت مى فرمايد : و لتسمعن من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و من الذين اشركوا اذى كثيرا : بطور مسلم در آينده از اهل كتاب ( يهود و نصارى ) و مشركان سخنان ناراحت كننده فراوانى خواهيد شنيد .
مسئله شنيدن سخنان ناسزا از دشمن با اينكه جزء آزمايشهائى است كه در آغاز آيه آمده ، ولى بخصوص در اينجا به آن تصريح شده ، و اين بخاطر اهميت فوق العاده اى است كه اين موضوع ، در روح انسانهاى حساس و با شرف دارد چه - اينكه طبق جمله مشهور زخمهاى شمشير التيام پذيرند اما زخم زبان التيام نمى يابد ! و ان تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الامور در اينجا وظيفه اى را كه مسلمانان در برابر اينگونه حوادث سخت و دردناك دارند بيان مى كند و مى گويد : اگر استقامت بخرج دهيد ، شكيبا باشيد ، و تقوى و پرهيزكارى پيشه كنيد ، اين از كارهائى است كه نتيجه آن روشن است و لذا هر انسان عاقلى بايد تصميم انجام آن را بگيرد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 205
عزم در لغت ، به معنى تصميم محكم است و گاهى به هر چيز محكم نيز گفته مى شود ، بنا بر اين من عزم الامور به معنى كارهاى شايسته اى است كه انسان بايد روى آن تصميم بگيرد يا به معنى هر گونه كار محكم و قابل اطمينانى است .
تقارن صبر و تقوى در آيه گويا اشاره به اين است كه بعضى افراد در عين استقامت و شكيبائى ، زبان به ناشكرى و شكايت باز مى كنند ، ولى مؤمنان واقعى صبر و استقامت را همواره با تقوى مى آميزند ، و از اين امور دورند .
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظهُورِهِمْ وَ اشترَوْا بِهِ ثمَناً قَلِيلاً فَبِئْس مَا يَشترُونَ(187)
ترجمه :
187 - و ( بخاطر بياوريد ) هنگامى را كه خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت كه حتما آنرا براى مردم آشكار سازيد و كتمان نكنيد ، اما آنها آنرا پشت سر افكندند ، و به بهاى كمى مبادله كردند ، چه بد متاعى خريدند ؟
تفسير :
و اذ اخذ الله ميثاق الذين اوتوا الكتاب لتبيننه للناس و لا تكتمونه به دنبال ذكر پاره اى از خلافكاريهاى اهل كتاب ، اين آيه به يكى ديگر از اعمال زشت آنها كه مكتوم ساختن حقايق بوده اشاره مى كند ، و مى گويد : فراموش نكنيد زمانى را كه خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت كه آيات كتاب را براى مردم آشكار سازند ، و هرگز آن را كتمان نكنند .
جالب توجه اين كه جمله لتبيننه با اينكه با لام قسم و نون تاكيد ثقيله
تفسير نمونه ج : 3 ص : 206
همراه است و نهايت تاكيد را مى رساند ، باز با جمله و لا تكتمونه بدرقه شده است كه آن هم دستور بعدم كتمان مى دهد .
از مجموع اين تعبيرات برمى آيد كه خداوند بوسيله پيامبران پيشين ، مؤكدترين پيمان را از آنها براى بيان حقايق گرفته بوده ، اما با اين همه ، در اين پيمان محكم الهى خيانت كردند و حقايق كتب آسمانى را كتمان نمودند و لذا مى گويد : فنبذوه وراء ظهورهم آنها كتاب خدا را پشت سر انداختند - اين جمله كنايه جالبى است از عمل نكردن و بدست فراموشى سپردن ، زيرا انسان هر برنامه اى را مى خواهد ملاك عمل قرار دهد پيش روى خود ميگذارد و پى در پى به آن نگاه مى كند ، ولى هر گاه نخواهد به آن عمل كند ، و بكلى بدست فراموشى بسپارد آن را از پيش رو برداشته پشت سر مى افكند .
و اشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون اين جمله اشاره به دنياپرستى شديد و انحطاط فكرى آنها مى كند و مى گويد : آنها با اين كار تنها بهاى ناچيزى بدست آوردند و چه بد متاعى خريدند اگر آنها در برابر اين جنايت بزرگ ( كتمان حقايق ) ثروت عظيمى گرفته بودند جاى اين بود كه گفته شود ، عظمت آن مال و ثروت ، چشم و گوش آنها را كور و كر ساخته ، ولى تعجب در اين است كه همه اينها را به متاع قليلى فروختند ( البته منظور از اين جمله كار دانشمندان دون همت آنها است ) .

وظيفه بزرگ دانشمندان
آيه فوق گرچه در باره دانشمندان اهل كتاب ( يهود و نصارى ) وارد شده ولى در حقيقت اخطارى به تمام دانشمندان و علماى مذهبى است كه آنها موظفند در تبيين و روشن ساختن فرمانهاى الهى و معارف دينى بكوشند و خداوند از همه
تفسير نمونه ج : 3 ص : 207
آنها پيمان مؤكدى در اين زمينه گرفته است .
توجه به ماده تبيين كه در آيه فوق به كار رفته نشان مى دهد كه منظور تنها تلاوت آيات خدا و يا نشر كتب آسمانى نيست ، بلكه منظور اين است ، حقايق آنها را عريان و آشكار در اختيار مردم بگذارند تا بروشنى همه توده ها از آن آگاه گردند ، و به روح و جان آنها برسند ، و آنها كه در تبيين و توضيح و تفسير و روشن ساختن مسلمانان كوتاهى كنند ، مشمول همان سرنوشتى هستند كه خداوند در اين آيه و مانند آن براى علماى يهود بيان كرده است .
از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده كه فرمود : من كتم علما عن اهله الجم يوم القيامة بلجام من نار : هر كس كه علم و دانشى را از آنها كه اهل آن هستند ( و نياز به آن دارند ) كتمان كند خداوند در روز رستاخيز ، دهنه اى از آتش به دهان او مى زند .
حسن بن عمار مى گويد : روزى نزد زهرى رفتم ، بعد از آنكه نقل حديث را براى مردم ترك گفته بود ، و به او گفتم : احاديثى كه شنيده اى براى من بازگو ، به من گفت : مگر تو نميدانى كه من ديگر براى كسى حديث نقل نميكنم ! گفتم بهر حال يا تو براى من حديث بگو يا من براى تو حديث نقل مى كنم ، گفت : تو حديث بگو ! گفتم : از على (عليه السلام) نقل شده كه مى فرمود : ما اخذ الله على اهل الجهل ان يتعلموا حتى اخذ على اهل العلم ان يعلموا : خداوند پيش از آنكه از افراد نادان پيمان بگيرد كه دنبال علم و دانش بروند از علماء و دانشمندان پيمان گرفته است كه به آنها علم بياموزند ! هنگامى كه اين حديث تكان دهنده را براى او خواندم ، سكوت خود را شكست و گفت : اكنون بشنو تا براى تو بگويم و در همان مجلس ، چهل حديث براى من روايت كرد !
تفسير نمونه ج : 3 ص : 208
براى اطلاع بيشتر از خيانت دانشمندان اهل كتاب ، به آيات 79 و 174 سوره بقره و آيات 71 تا 77 سوره آل عمران مراجعه شود .
لا تحْسبنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوا وَّ يحِبُّونَ أَن يحْمَدُوا بمَا لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تحْسبَنهُم بِمَفَازَة مِّنَ الْعَذَابِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(188) وَ للَّهِ مُلْك السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كلِّ شىْء قَدِيرٌ(189)
ترجمه :
188 - گمان مبر آنها كه از اعمال ( زشت ) خود خوشحال مى شوند و دوست دارند در برابر كار ( نيكى ) كه انجام نداده اند مورد ستايش قرار گيرند از عذاب ( الهى ) بركنارند ، ( بلكه ) براى آنها عذاب دردناكى است .
189 - و حكومت آسمانها و زمين از آن خدا است و خدا بر همه چيز توانا است .

شان نزول :
محدثان و مفسران شان نزولهاى متعددى براى آيه فوق نقل كرده اند ، از جمله اينكه جمعى از يهود به هنگامى كه آيات كتب آسمانى خويش را تحريف و كتمان ميكردند و به گمان خود ، از اين رهگذر نتيجه ميگرفتند ، از اين عمل خود بسيار شاد و مسرور بودند ، و در عين حال دوست مى داشتند كه مردم آنها را عالم و دانشمند و حامى دين و وظيفه شناس بدانند ، آيه فوق نازل شد ، و به پندار غلط آنها پاسخ گفت .
بعضى ديگر گفته اند : آيه در باره منافقان است ، هنگامى كه يكى از جنگ هاى اسلامى پيش مى آمد ، آنها با انواع بهانه ها ، از شركت در ميدان جنگ خوددارى مى كردند ، و به هنگامى كه جنگجويان ، از جهاد برمى گشتند ، قسم ياد
تفسير نمونه ج : 3 ص : 209
مى كردند ، كه اگر عذر نمى داشتند ، هرگز جهاد را ترك نمى گفتند ، و با اينحال انتظار داشتند كه در برابر كار ناكرده مانند مجاهدان فداكار ، مورد تحسين قرار گيرند ! ! آيه نازل شد و به اين توقع نابجا پاسخ گفت .

تفسير : از خود راضى ها
لا تحسبن الذين يفرحون بما اتوا و يحبون ان يحمدوا بما لم يفعلوا افراد زشتكار دو دسته اند : دسته اى براستى از عمل خود شرمنده اند ، و روى طغيان غرائز ، مرتكب زشتى ها و گناهان مى شوند .
نجات اين دسته ، بسيار آسان است ، زيرا هميشه بعد از انجام گناه پشيمان شده ، مورد سرزنش وجدان بيدارشان قرار مى گيرند .
ولى دسته ديگرى هستند ، نه تنها احساس شرمندگى نمى كنند ، بلكه به - قدرى مغرور و از خود راضى هستند ، كه از اعمال زشت و ننگينشان خوشحالند و حتى بان مباهات مى كنند ، و از آن بالاتر ، مايل هستند ، كه مردم ، آنها را نسبت باعمال نيكى كه هرگز انجام نداده اند ، مدح و تمجيد ، كنند .
آيه فوق ميگويد : گمان مبريد ، كه اين گونه اشخاص كه از اعمال زشت خود خوشحالند ، و دوست مى دارند ، در برابر آنچه انجام نداده اند ، از آنها تقدير شود از عذاب پروردگار بدورند ، و نجات خواهند يافت بلكه نجات براى كسانى است ، كه حد اقل ، از كار بد خود شرمنده اند و از اينكه كار نيكى نكرده اند ، پشيمانند .
و لهم عذاب اليم نه تنها اين گونه اشخاص از خود راضى و مغرور اهل نجات نيستند ، بلكه
تفسير نمونه ج : 3 ص : 210
عذاب دردناكى در انتظار آنها است .
از اين آيه ممكن است ، استفاده شود كه فرح و سرور در برابر كار نيكى كه انسان توفيق انجام آنرا يافته ( اگر به صورت معتدل باشد ، و مايه غرور و خودپسندى نگردد ) نكوهيده نيست .
و همچنين علاقه به تشويق و تقدير ، در برابر كارهاى نيكى كه انجام شده ، آنهم اگر در حد اعتدال باشد و انگيزه اعمال او نباشد مذموم نخواهد بود ، زيرا اينها غريزى انسان است .
اما با اينحال ، دوستان خدا و افرادى كه در سطوح عالى ايمان قرار دارند ، حتى از چنان سرور و چنين تقديرى خود را بدور مى دارند .
آنها همواره ، اعمال خود را ناچيز و كمتر از ميزان لازم مى بينند ، و خود را مقصر در برابر عظمت پروردگار ، احساس مى كنند .
ضمنا تصور نشود ، كه آيه فوق مخصوص به منافقانى است كه در صدر اسلام بوده اند ، و يا مانند آنها ، بلكه ، همه افرادى كه ، در عصر و زمان ما ، در شرائط مختلف اجتماعى قرار دارند و از اعمال زشت خود شادند ، و يا مردم را تحريك مى كنند كه آنها را ، با قلم ، يا سخن ، در برابر اعمالى كه انجام نداده اند ، تقدير كنند ، همگى مشمول اين آيه اند .
اين چنين افراد ، نه تنها عذاب دردناك جهان ديگر ، در انتظارشان است ، بلكه ، در زندگى اين جهان نيز ، گرفتار خشم مردم ، و جدائى از خلق خدا ، و انواع نابسامانيها ، خواهند شد .
و لله ملك السموات و الارض و الله على كل شىء قدير خداوند ، مالك آسمانها و زمين است ، و او بر همه چيز قادر است .
اين آيه بشارتى است ، براى مؤمنان و تهديدى است ، براى كافران ، يعنى دليلى ندارد كه مؤمنان براى پيشرفت خود از راههاى انحرافى وارد شوند ، و بكارى كه انجام نداده اند تشويق گردند ، آنها مى توانند در پرتو قدرت خداوند آسمان و زمين ،
تفسير نمونه ج : 3 ص : 211
با استفاده كردن از طرق مشروع و صحيح به پيشروى خود ادامه دهند ، و نيز افراد بدكار و منافق كه مى خواهند با استفاده از اين طرق انحرافى بجائى برسند ، تصور نكنند ، كه از مجازات پروردگارى كه بر تمام هستى حكومت مى كند ، نجات خواهند يافت .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 212
إِنَّ فى خَلْقِ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلَفِ الَّيْلِ وَ النهَارِ لاَيَت لأُولى الأَلْبَبِ(190) الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكرُونَ فى خَلْقِ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْت هَذَا بَطِلاً سبْحَنَك فَقِنَا عَذَاب النَّارِ(191) رَبَّنَا إِنَّك مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ مَا لِلظلِمِينَ مِنْ أَنصار(192) رَّبَّنَا إِنَّنَا سمِعْنَا مُنَادِياً يُنَادِى لِلايمَنِ أَنْ ءَامِنُوا بِرَبِّكُمْ فَئَامَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ كفِّرْ عَنَّا سيِّئَاتِنَا وَ تَوَفَّنَا مَعَ الأَبْرَارِ(193) رَبَّنَا وَ ءَاتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلى رُسلِك وَ لا تخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَمَةِ إِنَّك لا تخْلِف المِْيعَادَ(194)
ترجمه :
190 - مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز ، نشانه هاى ( روشنى ) براى صاحبان خرد و عقل است .
191 - همانها كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند ، ياد مى كنند ، و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند ، ( و مى گويند ) بار الها اين را بيهوده نيافريده اى ، منزهى تو ، ما را از عذاب آتش نگاه دار .
192 - پروردگارا ، هر كه را تو ( به خاطر اعمالش ) به آتش افكنى ، او را خوار و رسوا ساخته اى ، و اين چنين افراد ستمگر ياورى ندارند .
193 - پروردگارا ، ما صداى منادى توحيد را شنيديم ، كه دعوت مى كرد به پروردگار خود ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم ، ( اكنون كه چنين است ) پروردگارا ، گناهان ما را ببخش ، و ما را با نيكان ( و در مسير آنها ) بميران .
194 - پروردگارا ، آنچه را به وسيله پيامبران ما را وعده فرمودى ، به ما مرحمت كن ، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان ، زيرا تو هيچگاه از وعده خود تخلف نمى كنى .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 213
اهميت آيات
تمام آيات قرآن داراى اهميت است ، زيرا همگى كلام خداست ، و براى تربيت و نجات بشريت نازل شده است ، ولى در ميان آنها بعضى درخشندگى خاصى دارد ، از جمله پنج آيه فوق از فرازهاى تكان دهنده قرآن است ، كه مجموعه اى از معارف دينى آميخته با لحن لطيف مناجات و نيايش ، در شكل يك نغمه آسمانى مى باشد ، و لذا در احاديث و روايات اهميت خاصى باين آيات داده شده است .
عطاء بن ابى رياح مى گويد : روزى نزد عايشه رفتم ، از او پرسيدم ، شگفت - انگيزترين چيزى كه در عمرت از پيامبر اسلام ، ديدى چه بود او گفت كار پيامبر همه اش شگفت انگيز بود .
ولى از همه عجيبتر اينكه : شبى از شبها كه پيامبر در منزل من بود باستراحت پرداخت ، هنوز آرام نگرفته بود ، از جا برخاست و لباس پوشيد و وضو گرفت و بنماز ايستاد .
و آنقدر در حال نماز و در جذبه خاص الهى اشك ريخت ، كه جلو لباسش از اشك چشمش تر شد ، سپس سر به سجده نهاد ، و چندان گريست كه زمين از اشك چشمش تر شد .
و همچنان تا طلوع صبح منقلب و گريان بود ، هنگاميكه بلال او را به نماز صبح خواند ، پيامبر را گريان ديد .
عرض كرد چرا چنين گريانيد ؟ شما كه مشمول لطف خدا هستيد ؟ فرمود : ا فلا اكون لله عبدا شكورا : آيا نبايد بنده شكرگزار خدا باشم چرا نگريم ؟ خداوند در شبى كه گذشت ، آيات تكان دهنده اى بر من نازل كرده است .
و سپس شروع بخواندن پنج آيه فوق كرد .
و در پايان فرمود : ويل لمن قرئها و لم يتفكر فيها : واى به حال آنكس كه آنها را بخواند و در آنها نينديشد .
جمله اخير كه افراد را با تاكيد فراوان به تفكر هنگام تلاوت اين آيات امر مى كند ، در روايات متعددى به عبارات گوناگون نقل شده است .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 214
در روايتى از على (عليه السلام) نقل شده كه پيامبر خدا هر گاه ، براى نماز شب برمى خاست نخست مسواك مى كرد ، و سپس نظرى باسمان مى افكند ، و اين آيات را زمزمه مى نمود .
در روايات اهل بيت نيز دستور داده شده كه هر كس براى نماز شب برمى خيزد اين آيات را تلاوت كند .
نوف بكالى ، كه از ياران خاص على (عليه السلام) بود ، مى گويد : شبى در خدمتش بودم ، هنوز چشم مرا خواب فرا نگرفته بود ، ديدم امام برخاست ، و شروع به - خواندن اين آيات كرده ، سپس مرا صدا زد و گفت : اى نوف ! خوابى ، يا بيدار ؟ عرض كردم بيدارم و صحنه آسمان را تماشا مى كنم فرمود : خوشا آنان كه آلودگى - هاى زمين را نپذيرفتند و باين راه آسمان ، پيش رفتند ( از چهار ديوار عالم ماده بيرون پريدند و روح بلند آنها ملكوت آسمانها را سير مى كند ) .

تفسير : روشنترين راه خداشناسى
ان فى خلق السموات و الارض آيات قرآن تنها براى خواندن نيست ، بلكه براى فهم و درك مردم نازل شده و تلاوت و خواندن آيات مقدمه اى است ، براى انديشيدن ، لذا در آيه فوق نخست اشاره به عظمت آفرينش آسمان و زمين كرده و مى گويد در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز نشانه هاى روشنى براى صاحبان خرد و انديشمندان است و باين ترتيب مردم را به انديشه در اين آفرينش بزرگ جلب و جذب
تفسير نمونه ج : 3 ص : 215
مى كند ، تا هر كس به اندازه پيمانه استعداد و تفكرش از اين اقيانوس بى كران .
سهمى ببرد و از سرچشمه صاف اسرار آفرينش سيراب گردد .
و براستى ، جهان آفرينش ، و نقش هاى بديع و طرحهاى زيبا و دل انگيز آن و نظامات خيره كننده اى كه بر آنها حكومت مى كند كتاب فوق العاده بزرگى است كه هر حرف و كلمه آن دليل بسيار روشن ، بر وجود و يكتائى آفريدگار جهان است .
الذين يذكرون الله قياما و قعودا نقشه دلربا و شگفت انگيزى كه ، در گوشه و كنار اين جهان و در پهنه هستى به چشم مى خورد آنچنان قلوب صاحبان خرد را بخود جذب مى كند ، كه در جميع حالات خود ، چه ايستاده و چه نشسته و يا در حالى كه در بستر آرميده ، و به پهلو خوابيده اند بياد پديد آورنده اين نظام و اسرار شگرف آن مى باشند ، و لذا در آيه فوق مى فرمايد : خردمندان آنها هستند كه خدا را در حال قيام و قعود و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند ياد مى كنند و در اسرار آسمانها و زمين مى انديشند يعنى هميشه و در همه حال غرق اين تفكر حيات بخشند .
در اين آيه نخست اشاره به ذكر و سپس اشاره به فكر شده است يعنى تنها يادآورى خدا كافى نيست ، آنگاه اين يادآورى ثمرات ارزنده اى خواهد داشت كه آميخته با تفكر باشد همانطور كه تفكر در خلقت آسمان و زمين اگر آميخته ، با ياد خدا نباشد ، نيز بجائى نميرسد چه بسيارند دانشمندانى كه در مطالعات فلكى خود و تفكر مربوط به خلقت كرات آسمانى اين نظام شگفت انگيز را مى بينند اما چون بياد خدا نيستند ، و عينك توحيد بر چشم ندارند و از زاويه شناسائى مبدء هستى به آنها نگاه نمى كنند ، از آن نتيجه لازم تربيتى و انسانى را نمى گيرند .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 216
همانند كسى كه غذائى مى خورد كه تنها جسم او را قوى مى كند ، و در تقويت انديشه و فكر و روح او اثرى ندارد .
ربنا ما خلقت هذا باطلا تفكر و انديشه ، در اسرار آفرينش و زمين به انسان آگاهى خاصى ميدهد ، و نخستين اثر آن توجه به بيهوده نبودن خلقت است ، زيرا جائى كه انسان در هر موجود كوچكى ، از اين جهان بزرگ هدفى مى بيند ، آيا مى تواند باور كند ، كه مجموعه جهان ، بى هدف باشد ، در ساختمان مخصوص اعضاى پيكر يك گياه ، هدفهاى روشنى مى بينيم ، قلب انسان و حفره ها و دريچه هاى آن هر كدام برنامه و هدفى دارند ، ساختمان طبقات چشم هر كدام بخاطر منظورى است ، حتى مژه ها و ناخنها هر يك ، نقشى معين بر عهده دارند .
آيا ممكن است ذرات يك موجود ، هر كدام داراى هدف خاصى باشد ، اما مجموعه آن ، مطلقا ، هدفى نداشته باشد ؟ ! .
لذا خردمندان ، با توجه به اين حقيقت ، اين زمزمه را سر ميدهند كه : خداوندا ! اين دستگاه با عظمت را بيهوده ، نيافريدى بار الها ! اين جهان بى نهايت بزرگ و اين نظام شگفت انگيز همه روى حكمت و مصلحت و هدف صحيح آفريده شده اند ، همگى نشانه وحدانيت تو است و تو از كردار عبث و بيهوده منزهى .
فقنا عذاب النار صاحبان عقل و خرد پس از اعتراف به وجود هدف در آفرينش بلا فاصله ، بياد آفرينش خود مى افتند و مى فهمند انسان كه ميوه اين جهان هستى مى باشد ، بيهوده آفريده نشده است و هدفى جز تربيت و پرورش و تكامل وى در كار نبوده - او تنها براى زندگى زودگذر و كم ارزش اين جهان آفريده نشده است بلكه سراى ديگر در پيش دارد كه در آنجا پاداش و كيفر اعمال در برابر او قرار مى گيرد ، در اين موقع متوجه مسئوليتهاى خود ميشوند ، و از خدا تقاضاى توفيق انجام آنها را مى طلبند ، تا از كيفر او در امان باشند و لذا مى گويند خداوندا ! ما را از عذاب آتش نگاهدار .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 217
ربنا انك من تدخل النار فقد اخزيته و ما للظالمين من انصار بار الها هر كه را تو ( بر اثر اعمالش ) بدوزخ افكنى او را خوار و رسوا ساخته اى ، و اين گونه افراد ستمگر ، ياورى ندارند .
از اين جمله استفاده ميشود ، كه خردمندان بيش از آنچه از آتش دوزخ مى ترسند از رسوائى وحشت دارند ، و همين است حال افراد با شخصيت ، آنها حاضرند همه گونه رنج و ناراحتى را تحمل كنند اما حيثيت و آبروى آنها محفوظ بماند .
بنا بر اين دردناك ترين عذاب رستاخيز ، براى اين دسته همان رسوائى در پيشگاه خدا ، و بندگان خدا است .
نكته اى كه در جمله ما للظالمين من انصار نهفته است اين است كه : خردمندان ، پس از آشنائى با اهداف تربيتى انسان به اين حقيقت ميرسند كه تنها وسيله پيروزى و نجات انسان اعمال و كردار اوست ، و بنا بر اين افراد ستمگر نمى توانند ياورى داشته باشند .
زيرا ياور اصلى را كه عمل پاك است از دست داده اند و تكيه روى كلمه ظلم يا بخاطر اهميت اين گناه از ميان گناهان است و يا به خاطر آنست كه تمام گناهان بازگشت به ظلم و ستم بر خويشتن مى كند .
البته اين آيه منافاتى با مسئله شفاعت ( به معنى صحيح ) ندارد ، زيرا همانطور كه در بحث شفاعت گفتيم ، شفاعت ، نياز به آمادگى خاصى در شفاعت شونده دارد ، و اين آمادگى ، در پرتو پاره اى از اعمال نيك پيدا مى شود .
ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان ان آمنوا بربكم فامنا صاحبان عقل و خرد ، پس از دريافت هدف آفرينش ، به اين نكته نيز متوجه مى شوند ، كه اين راه پر فراز و نشيب را بدون رهبران الهى ، هرگز نمى توانند بپيمايند .
به همين دليل همواره مترصد شنيدن صداى مناديان ايمان و راستين هستند و تا نخستين نداى آنها را بشنوند به سرعت به سوى آنها مى شتابند ، پس از كنجكاوى و بررسى لازم دعوت آنها را پاسخ مى گويند ، و با تمام وجود خود ، ايمان مى آورند .
و لذا به پيشگاه پروردگار خود ، عرض مى كنند : بار الها ! ما صداى ، منادى توحيد
تفسير نمونه ج : 3 ص : 218
را شنيديم كه ما را دعوت به سوى ايمان مى كرد ، و به دنبال آن ايمان آورديم .
ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفر عنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار بار الها اكنون كه چنين است و ما با تمام وجود خود ايمان آورديم ، اما از آنجا كه در معرض وزش طوفانهاى شديد غرائز گوناگون قرار داريم ، گاهى لغزشهائى از ما سر ميزند و مرتكب گناهانى ميشويم ، خداوندا ! ما را ببخش و گناهان ما را بيامرز و لغزشهاى ما را پوشيده دار و ما را با نيكان و در راه و رسم آنان ، بميران .
آنها آنچنان به اجتماع انسانى پيوسته اند و از تكروى و فردپرستى ، بيزارند كه از خدا مى خواهند نه تنها حيات و زندگى آنها با نيكان و پاكان باشد ، بلكه مرگ آنها ، اعم از مرگ طبيعى يا شهادت در راه خدا در جمع نيكان و با راه و رسم آنها صورت گيرد ، كه مردن در ميان جمع بدان مرگى مضاعف است .
در اينجا سؤالى پيش ميايد كه با تقاضاى آمرزش گناهان ، پوشيدن سيئات و بخشش آنها چه معنى دارد ؟ .
با توجه به ساير آيات قرآن پاسخ اين سؤال روشن مى شود ، زيرا از آيه 31 سوره نساء ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم : اگر از گناهان كبيره دورى كنيد ما سيئات شما را مى پوشانيم و از بين مى بريم چنين استفاده مى شود كه سيئات به گناهان صغيره گفته ميشود بنا بر اين خردمندان نخست از خدا تقاضاى عفو از لغزشهاى بزرگ مى كنند و به دنبال آن تقاضاى از بين رفتن آثار گناهان صغيره دارند .
ربنا و آتنا ما وعدتنا على رسلك ... آنها در آخرين مرحله و پس از پيمودن راه توحيد و ايمان به رستاخيز و اجابت دعوت پيامبران و انجام وظائف و مسئوليتهاى خويش از خداى خود تقاضا ميكنند و ميگويند اكنون كه ما به پيمان خويش وفا كرديم بار الها آنچه را تو به وسيله پيامبران وعده فرمودى و مژده دادى به ما مرحمت كن ، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان زيرا تو هر چه را وعده دهى تخلف ناپذير است .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 219
تكيه كردن روى عنوان رسوا نشدن بار ديگر اين حقيقت را تاكيد ميكند كه آنها به خاطر اهميتى كه براى شخصيت خويش قائلند ، رسوائى را از دردناكترين مجازات ها ميدانند و لذا انگشت روى آن ميگذارند .
از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمود : هر كسى را كار مهمى پيش آيد پنج بار بگويد ربنا خداوند او را از آنچه مى ترسد رهائى مى بخشد و به آنچه اميد دارد نائل ميگرداند عرض كردند چگونه پنج بار ربنا بگويد فرمود اين آيات - را كه مشتمل بر پنج ربنا است بخواند و به دنبال آن اجابت پروردگار است زيرا ميفرمايد : فاستجاب لهم ربهم ... نا گفته پيداست كه تاثير واقعى و عميق اين آيات در صورتى است كه زبان انسان در آن هماهنگ با دل و عمل انسان باشد ، و مضمون آيات كه طرز تفكر خردمندان و عشق و علاقه آنها را به خدا و توجه آنها را به مسئوليتها و انجام اعمال نيك ميرساند در جان آنها جايگزين شود ، و همان حال خضوع و خشوع را پيدا كنند كه خردمندان با ايمان ، به هنگام مناجات با خداى خود ، پيدا مى كردند .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 220
فَاستَجَاب لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنى لا أُضِيعُ عَمَلَ عَمِل مِّنكُم مِّن ذَكَر أَوْ أُنثى بَعْضكُم مِّن بَعْض فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِن دِيَرِهِمْ وَ أُوذُوا فى سبِيلى وَ قَتَلُوا وَ قُتِلُوا لأُكَفِّرَنَّ عَنهُمْ سيِّئَاتهِمْ وَ لأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّت تجْرِى مِن تحْتهَا الأَنْهَرُ ثَوَاباً مِّنْ عِندِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِندَهُ حُسنُ الثَّوَابِ(195)
ترجمه :
195 - خداوند درخواست آنها ( صاحبان خرد كه درخواست هاى آنها در آيات سابق گذشت ) را پذيرفت ( و فرمود ) من عمل هيچ عمل كننده اى از شما را ، خواه زن باشد يا مرد ضايع نخواهم كرد ، شما همگى هم نوعيد و از جنس يكديگر ، آنها كه در راه خدا هجرت كردند ، و از خانه هاى خود بيرون رانده شدند ، و در راه من آزار ديدند ، و جنگ كردند و كشته شدند سوگند ياد مى كنم ، كه گناهان آنها را مى بخشم ، و آنها را در بهشت هائى كه از زير درختان آن نهرها جارى است ، وارد مى كنم ، اين پاداشى است از طرف خداوند ، و بهترين پاداشها نزد پروردگار است .

شان نزول :
اين آيه دنباله آيات پيشين در باره صاحبان عقل و خرد ، و نتيجه اعمال آنها ميباشد و شروع آيه با فاء تفريع روشن ترين دليل اين پيوند است ، با اين حال شان نزولهائى براى آيه در روايات و كلمات مفسران آمده است كه البته منافاتى با پيوستگى آيه با آيات قبل ندارد .
از جمله نقل شده است كه ام سلمه ( يكى از همسران رسول خدا ) خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) عرض كرد : در قرآن از جهاد و هجرت و فداكارى مردان ، فراوان بحث
تفسير نمونه ج : 3 ص : 221
شده ، آيا زنان هم در اين قسمت سهمى دارند ؟ آيه فوق نازل شد و به اين سؤال پاسخ گفت .
و نيز نقل شده كه على (عليه السلام) هنگامى كه با فواطم ( فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر پيامبر و فاطمه دختر زبير ) از مكه بمدينه هجرت كرد ، و ام ايمن يكى ديگر از زنان با ايمان در بين راه نيز به آنها پيوست ، آيه فوق نازل گرديد .
همانطور كه اشاره كرديم وجود اين شان نزولها براى آيه فوق منافاتى با پيوستگى آن با آيات قبل ندارد همانطور كه بين اين دو شان نزول نيز منافاتى نيست .

تفسير :

نتيجه برنامه خردمندان
در پنج آيه گذشته ، فشرده اى از ايمان و برنامه هاى عملى و درخواستهاى صاحبان فكر و خرد و نيايش هاى آنها بيان شد ، در اين آيه ميفرمايد : فاستجاب لهم ربهم : پروردگارشان ، بلا فاصله درخواستهاى آنها را اجابت ميكند و تعبير به ربهم ( پروردگارشان ) حكايت از نهايت لطف و مرحمت پروردگار نسبت به - آنان دارد .
سپس اضافه مى كند : انى لا اضيع عمل عامل منكم : براى اينكه اشتباه نشود و ارتباط پيروزى و نجات آدمى با اعمال و كردار او قطع نگردد بلا فاصله ميفرمايد : من هرگز عمل هيچ عمل كننده اى از شما را ضايع نميكنم كه در اين جمله هم اشاره به اصل عمل شده و هم اشاره به عامل و كننده كار ، تا معلوم شود كه محور اصلى پذيرش و استجابت دعا ، اعمال صالح ناشى از ايمان است و درخواستهائى فورا به اجابت مى رسد كه بدرقه آن عمل صالح بوده باشد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 222
من ذكر او انثى بعضكم من بعض و براى اينكه تصور نشود كه اين وعده الهى اختصاص به دسته معينى دارد صريحا ميفرمايد : اين عمل كننده خواه مرد باشد يا زن تفاوتى نميكند زيرا همه شما در آفرينش بيكدگر بستگى داريد بعضى از شما از بعض ديگر تولد يافته ايد زنان از مردان و مردان از زنان .
جمله بعضكم من بعض ممكن است اشاره به اين باشد كه شما همه پيروان يك آئين و طرفدار يك حقيقت هستيد و با يكدگر همكارى داريد بنا بر اين دليلى ندارد كه خداوند ، در ميان شما تبعيض قائل شود .
فالذين هاجروا و اخرجوا من ديارهم و اوذوا فى سبيلى و قاتلوا و قتلوا لاكفرن عنهم سيئاتهم .
سپس نتيجه گيرى ميشود كه بنا بر اين تمام كسانى كه در راه خدا هجرت كرده اند و از خانه و وطن خود بيرون رانده شده اند و در راه خدا آزار ديده اند و جهاد كردند و كشته دادند نخستين احسانى كه از طرف خداوند در حق آنان خواهد شد اين است كه خداوند ، قسم ياد كرده كه گناهان آنها را خواهد بخشيد و تحمل اين شدائد و رنجها را كفاره گناهانشان قرار ميدهد تا بكلى از گناه پاك شوند .
و لادخلنهم جنات تجرى من تحتها الانهار سپس مى فرمايد : علاوه بر اينكه گناهان آنها را مى بخشم بطور مسلم آنها را در بهشتى جاى مى دهم كه از زير درختان آن ، نهرها در جريان است و مملو از انواع نعمتها است .
ثوابا من عند الله و الله عنده حسن الثواب اين پاداشى است كه به پاس فداكارى آنها از ناحيه خداوند ، به آنها داده ميشود و بهترين پاداشها و اجرها در نزد پروردگار است - اشاره به اينكه پاداشهاى الهى براى مردم اين جهان بطور كامل قابل توصيف نيست همين اندازه بايد بدانند كه از هر پاداشى بالاتر است .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 223
از آيه فوق بخوبى استفاده ميشود كه نخست بايد در پرتو اعمال صالح از گناهان پاك شد سپس وارد بساط قرب پروردگار و بهشت و نعمتهاى او گرديد ، زيرا در آغاز ميفرمايد : لاكفرن عنهم سيئاتهم و سپس و لادخلنهم جنات ... به - عبارت ديگر بهشت جاى پاكان است و تا كسى پاك نشود در آن راه نخواهد يافت .

ارزش معنوى مرد و زن
آيه فوق همانند آيات بسيار ديگر از قرآن مجيد ، زن و مرد را در پيشگاه خدا و در وصول به مقامات معنوى در شرائط مشابه يكسان ميشمارد و هرگز اختلاف جنسيت و تفاوت ساختمان جسمانى و بدنبال آن پاره اى از تفاوتها در مسئوليتهاى اجتماعى را دليل بر تفاوت ميان اين دو از نظر بدست آوردن تكامل انسانى نميشمارد بلكه هر دو را از اين نظر كاملا در يك سطح قرار ميدهد و لذا آنها را با هم ذكر كرده است اين موضوع درست به آن ميماند كه از نظر انضباط ادارى يك نفر را بعنوان رئيس ، انتخاب ميكنند و ديگرى را بعنوان معاون و يا عضو ، رئيس بايد توانائى بيشتر و يا تجربه و اطلاعات وسيع ترى در كار خود داشته باشد ، ولى اين تفاوت و سلسله مراتب هرگز دليل بر اين نيست كه شخصيت انسانى و ارزش وجودى رئيس از معاون يا كارمندانش بيشتر است .
قرآن مجيد با صراحت ميگويد : و من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب ( سوره غافر آيه 40 ) : هر كس از مرد و زن عمل شايسته انجام دهد و ايمان داشته باشد داخل بهشت خواهد شد و بدون حساب ، روزى داده ميشود ( و از مواهب روحانى و جسمانى آن جهان برخوردار ميگردد ) .
و در آيه ديگر ميخوانيم من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون ( سوره نحل آيه 97 ) : هر كس از مرد و زن عمل صالح انجام دهد و مؤمن باشد
تفسير نمونه ج : 3 ص : 224
به او حيات و زندگى پاكيزه اى مى بخشيم و پاداش آنها را به نحو احسن خواهيم داد .
اين آيات و آيات فراوان ديگر در عصر و زمانى نازل گرديد كه بسيارى از ملل دنيا در انسان بودن جنس زن ترديد داشتند و آن را يك موجود نفرين شده ، و سرچشمه گناه و انحراف و مرگ ميدانستند ! .
بسيارى از ملل پيشين حتى معتقد بودند كه عبادات زن در پيشگاه خدا مقبول نيست .
بسيارى از يونانى ها زن را يك موجود پليد و از عمل شيطان ميدانستند ، رومى ها و بعضى از يونانى ها معتقد بودند كه اصولا زن داراى روح انسانى نيست و بنا بر اين روح انسانى منحصرا در اختيار مردان است .
جالب اينكه تا همين اواخر علماى مسيحى در اسپانيا در اين باره بحث ميكردند كه آيا زن مثل مرد ، روح انسانى دارد و روح او بعد از مرگ جاودان خواهد ماند يا نه ؟ و پس از مباحثاتى به اينجا رسيدند كه چون روح زن برزخى است ميان روح انسان و حيوان ، جاويدان نيست بجز روح مريم ! از اينجا روشن ميشود اينكه پاره اى از افراد بى اطلاع گاهى اسلام را متهم ميكنند كه اسلام دين مردها است نه زنها ، چه اندازه از حقيقت دور است ، به طور كلى اگر در پاره اى از قوانين اسلام به خاطر تفاوتهاى جسمى و عاطفى كه ميان زن و مرد وجود دارد تفاوتهائى از نظر مسئوليتهاى اجتماعى ديده مى شود به هيچ وجه به ارزش معنوى زن لطمه نمى زند ، و از اين لحاظ زن و مرد با يكديگر تفاوتى ندارند و درهاى سعادت به طور يكسان بروى هر دو باز است ، چنانكه در آيه مورد بحث خوانديم بعضكم من بعض همه از يك جنس و يك جامعه هستيد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 225
لا يَغُرَّنَّك تَقَلُّب الَّذِينَ كَفَرُوا فى الْبِلَدِ(196) مَتَعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْس المِْهَادُ(197) لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّتٌ تجْرِى مِن تحْتِهَا الأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا نُزُلاً مِّنْ عِندِ اللَّهِ وَ مَا عِندَ اللَّهِ خَيرٌ لِّلأَبْرَارِ(198)
ترجمه :
196 - رفت و آمد ( پيروزمندانه ) كافران در شهرها تو را نفريبد .
197 - اين متاع ناچيزى است ، و سپس جايگاهشان دوزخ ، و چه بد جايگاهى است ؟ ! .
198 - ولى آنها كه ( ايمان دارند و ) از پروردگارشان مى پرهيزند ، براى آنها باغهائى از بهشت است ، كه از زير درختان آن نهرها جريان دارد ، و هميشه در آن خواهند بود ، اين نخستين پذيرائى است كه از خداوند به آنها مى رسد ، و آنچه در نزد خدا است ، براى نيكان بهتر است .

شان نزول :
بسيارى از مشركان مكه تجارت پيشه بودند ، و از اين راه ثروت قابل ملاحظه اى به دست مى آوردند ، و در ناز و نعمت به سر ميبردند ، و نيز يهوديان مدينه در تجارت مهارت داشتند ، و از سفرهاى تجارى خود غالبا با دست پر باز ميگشتند ، در حالى كه مسلمانان در آن زمان به خاطر شرائط خاص زندگى و از جمله مسئله مهاجرت از مكه به مدينه و محاصره اقتصادى از ناحيه دشمنان نيرومند ، از نظر وضع مادى بسيار در زحمت بودند ، و به عسرت زندگى ميكردند ، مقايسه اين دو حالت اين سؤال را براى بعضى طرح كرده بود كه چرا افراد بى ايمان اين چنين
تفسير نمونه ج : 3 ص : 226
در ناز و نعمتند ، اما افراد با ايمان در رنج و عذاب ، و فقر و پريشانى زندگى ميكنند ؟ آيات فوق نازل شد و به اين سؤال پاسخ گفت .

تفسير :

يك سؤال ناراحت كننده
سؤالى كه در شان نزول بالا براى جمعى از مسلمانان عصر پيامبر ، مطرح بود يك سؤال عمومى و همگانى براى بسيارى از مردم در هر عصر و زمان است ، آنها غالبا زندگى مرفه و پر ناز و نعمت گردنكشان و طغيانگران و فراعنه و افراد بى بند و بار را ، با زندگى پر مشقت جمعى از افراد با ايمان مقايسه ميكنند و ميگويند چرا آنها با آنهمه جنايت و آلودگى زندگى مرفه اى دارند ، و اما اينها با داشتن ايمان و تقوى در سختى به سر ميبرند و گاهى اين موضوع در افراد سست ايمان ايجاد شك و ترديد مى كند .
اين سؤال اگر به دقت بررسى شود و عوامل مطلب در دو طرف تجزيه و تحليل گردد ، پاسخ هاى روشنى دارد ، كه آيه فوق به بعضى از آنها اشاره كرده است و با دقت و مطالعه ، به بعضى ديگر ميتوانيم دست يابيم .
آيه ميگويد : لا يغرنك تقلب الذين كفروا فى البلاد : رفت و آمد پيروزمندانه كافران در شهرهاى مختلف هرگز تو را نفريبد ... گرچه مخاطب در آيه شخص پيامبر است ولى روشن است كه منظور عموم مسلمانان ميباشند .
سپس ميفرمايد متاع قليل : اين پيروزيها و درآمدهاى مادى بى قيد و شرط ، پيروزيهاى زودگذر و اندك اند .
ثم ماواهم جهنم و بئس المهاد : به دنبال اين پيروزيها عواقب شوم و
تفسير نمونه ج : 3 ص : 227
مسئوليتهاى آن ، دامان آنها را خواهد گرفت و جايگاهشان دوزخ است چه جايگاه بد و آرامگاه نامناسبى .
آيه فوق در حقيقت اشاره به دو نكته ميكند : نخست ، اينكه بسيارى از پيروزيهاى طغيانگران و ستمكاران ابعاد محدودى دارد ، همانطور كه محروميتها و ناراحتيهاى بسيارى از افراد با ايمان نيز محدود است ، نمونه زنده اين موضوع را در وضع مسلمانان آغاز اسلام و دشمنان آنها ميتوانيم مشاهده كنيم ، حكومت اسلام چون در آن زمان به شكل نهالى نوخاسته بود ، و از طرف دشمنان نيرومندى كه همچون طوفان بر او مى تاختند تهديد مى شد بسيار پر و بال بسته بود به خصوص اينكه مهاجرت مسلمانان مكه آنها را كه در اقليت بودند ، به كلى از هستى ساقط كرده بود ، و اين وضع ، مخصوص آنها نبود ، بلكه تمام طرفداران يك انقلاب بنيادى و روحانى در يك جامعه فاسد ، يك دوران محروميت شديد در پيش خواهند داشت .
ولى مى دانيم كه اين وضع زياد طولانى نشد ، حكومت اسلام ريشه هاى محكمى پيدا كرد و شاخه هاى آن نيرومند و قوى شد ، سيل ثروت به كشور اسلام سرازير شد و دشمنان سرسخت كه در ناز و نعمت بودند به خاك سياه نشستند ، اين همان چيزى است كه با جمله متاع قليل در آيه به آن اشاره شده است .
ديگر اينكه موفقيت هاى مادى جمعى از افراد بى ايمان بر اثر اين است كه در جمع آورى ثروت هيچ گونه قيد و شرطى براى خود قائل نيستند ، و از هر طريقى خواه مشروع يا نا مشروع و حتى با مكيدن خون بى نوايان براى خود ثروت اندوزى ميكنند ، در حاليكه مؤمنان براى رعايت اصول حق و عدالت محدوديتهائى دارند و بايد هم داشته باشند ، بنا بر اين نمى توان حال اين دو را با هم مقايسه كرد ، اينها احساس مسئوليت ميكنند در حاليكه آنها هيچگونه مسئوليتى براى خود احساس نمى كنند ، و از آنجا كه عالم ، عالم اختيار و آزادى اراده است ، خداوند هر دو دسته را آزاد گذاشته تا سرانجام ، هر يك به نتيجه اعمال خود برسند .
و اين همان
تفسير نمونه ج : 3 ص : 228
است كه در آيه فوق به آن اشاره شده ثم ماواهم جهنم و بئس المهاد .

نقاط ضعف و قوت
يكى ديگر از علل پيشرفت بعضى از افراد بى ايمان و عقب ماندگى جمعى از مؤمنان اين است كه دسته اول در عين نداشتن ايمان گاهى نقاط قوتى دارند كه در پرتو آن پيروزى هاى چشمگيرى بدست مى آورند ، و دسته دوم در عين داشتن ايمان نقاط ضعفى دارند كه همان موجب عقب افتادگى آنان ميشود .
مثلا : افرادى را مى شناسيم كه در عين بيگانگى از خدا در كارهاى زندگى جدى ، مصمم و داراى پشتكار و استقامت و هماهنگى با يكديگر و آگاهى از وضع زمان هستند .
اين افراد ، در زندگى مادى مسلما پيروزى هائى به دست مى آورند ، و در حقيقت يك سلسله از برنامه هاى اصيل دينى را بدون استناد به دين پياده مى كنند .
در مقابل افرادى هستند كه پاى بند به عقائد مذهبى هستند ، ولى بسيارى از دستورات عملى آنرا فراموش كرده اند آنها افرادى بى حال ، كم شهامت ، فاقد استقامت و پشتكار و كاملا پراكنده و از هم جدا ميباشند ، مسلما آنها در زندگى مواجه با شكست هاى پى در پى ميشوند .
ولى اين شكست ها نه به خاطر ايمان آنهاست ، بلكه به خاطر نقاط ضعفى است كه دارند ، آنها گاهى چنين تصور ميكنند كه تنها با خواندن نماز و گرفتن روزه بايد در همه كارها پيروز شوند در حاليكه دين يك سلسله برنامه هاى عملى براى پيشرفت در زندگى آورده كه فراموش كردن آنها با شكست و ناكامى همراه است .
خلاصه هر يك از اين دو دسته داراى نقاط ضعف و نقاط قوتى هستند ، كه هر كدام از اينها آثارى دارد منتهى هنگام محاسبه گاهى اين آثار به يكديگر اشتباه ميشوند .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 229
مثلا : فرد بى ايمانى داراى جديت و پشتكار است ، چون بى ايمان است آرامش دل و جان و هدف عالى انسانى و عواطف پاك مردمى ندارد ، اما چون جدى و با استقامت است در زندگى مادى پيش ميرود .
در اينجا بعضى سؤال ميكنند كه چرا اين فرد بى ايمان در زندگى پيروز شده ؟ مثل اينكه خيال ميكنند عامل پيروزى چيز ديگرى بوده است .
اين موضوع ، هم در باره يك فرد صادق است ، و هم ميتوان آنرا در سطح يك كشور نيز پياده كرد .
ضمنا عوامل سه گانه اى كه براى پيروزى افراد بى ايمان و شكست بعضى از افراد با ايمان گفته شد ، همه در يكجا صدق نميكند بلكه هر كدام مخصوص به - موردى است .
لكن الذين اتقوا ربهم لهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها در آيه قبل سرانجام افراد بى ايمان تشريح شده بود ، و در اين آيه پايان كار پرهيزكاران بيان ميگردد و ميفرمايد : ولى آنها كه پرهيزكارى پيشه كردند ( و براى رسيدن به سرمايه هاى مادى موازين حق و عدالت را در نظر گرفتند ، و يا بخاطر ايمان به خدا از وطن هاى خود آواره شدند و در محاصره اجتماعى و اقتصادى قرار گرفتند ) در برابر اين مشكلات ، خداوند باغ هائى از بهشت در اختيار آنان ميگذارد كه نهرهاى آب از زير درختان آن جارى است و جاودانه در آن ميمانند .
نزلا من عند الله و ما عند الله خير للابرار نزل در لغت به معناى چيزى است كه براى پذيرائى ميهمان آماده ميشود و بعضى گفته اند نخستين چيزى است كه به وسيله آن از مهمان پذيرائى ميشود ( همانند شربت يا ميوه اى است كه در آغاز ورود براى ميهمان مى آورند ) بنا بر اين آيه فوق ميگويد : باغ هاى بهشت با آن همه مواهب مادى نخستين وسيله پذيرائى از پرهيزكاران ميباشد ، و اما پذيرائى مهم تر و عالى تر همان نعمتهاى روحانى و معنوى است كه با جمله : و ما عند الله خير للابرار : آنچه در نزد خداست براى
تفسير نمونه ج : 3 ص : 230
نيكان بهتر است به آن اشاره شده است .
وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكتَبِ لَمَن يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيهِمْ خَشِعِينَ للَّهِ لا يَشترُونَ بِئَايَتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولَئك لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سرِيعُ الْحِسابِ(199)
ترجمه :
199 - بعضى از اهل كتاب كسانى هستند ، كه به خداوند و آنچه بر شما نازل شده ، و آنچه بر خود آنان نازل گرديده ، ايمان دارند ، در برابر ( فرمان ) خدا خاضعند ، و آيات خدا را به بهاى ناچيزى نمى فروشند ، پاداش آنها نزد پروردگارشان است ، خداوند سريع الحساب مى باشد ( و به سرعت حساب تمام اعمال نيك آنها را كرده و به آنان پاداش مى دهد ) .

شان نزول :
اين آيه به گفته بيشتر مفسران در باره مؤمنان اهل كتاب است ، آنهائى كه دست از تعصب هاى ناروا برداشتند و به صفوف مسلمانان پيوستند ، كه تعداد قابل ملاحظه اى از مسيحيان و يهود را تشكيل ميدادند .
ولى به عقيده جمعى از مفسران ، آيه در مورد نجاشى زمامدار رعيت پرور حبشه نازل گرديد ، اگر چه مفهوم آن يك مفهوم وسيع است .
در سال نهم هجرى در ماه رجب نجاشى وفات يافت ، خبر درگذشت او با يك الهام الهى در همان روز به پيامبر رسيد ، پيامبر به مسلمانان فرمود يكى از برادران شما در خارج از سرزمين حجاز از دنيا رفته است ، حاضر شويد تا به پاس خدماتى كه در حق مسلمانان كرده است بر او نماز گذاريم ، بعضى سؤال كردند او كيست ؟
 

Back Index Next