Back Index Next

تفسير نمونه ج : 3 ص : 166
هاى خودشان بود ، خداوند مى گويد : اينها دروغ مى گفتند : هم للكفر يومئذ اقرب منهم للايمان : آنها در آن روز به كفر نزديكتر از ايمان بودند - ضمنا از اين جمله استفاده مى شود كه كفر و ايمان داراى درجاتى است كه بعقيده و طرز عمل انسان بستگى دارد .
يقولون بافواههم ما ليس فى قلوبهم : آنها به زبان چيزى مى گويند كه در دل ندارند و نيت آنها با آنچه مى گفتند كاملا مغايرت داشت آنها بخاطر لجاجت روى پيشنهاد خود ، دائر بجنگ كردن در خود مدينه ، و يا ترس از ضربات دشمن و يا بى علاقگى به اسلام از شركت در ميدان ، خوددارى كردند و الله اعلم بما يكتمون : ولى خداوند به آنچه منافقان كتمان مى كنند كاملا آگاه است ، هم در اين جهان پرده از چهره آنان برداشته و قيافه آنها را به مسلمانان نشان ميدهد و هم در آخرت به حساب آنها رسيدگى خواهد كرد .
الَّذِينَ قَالُوا لاخْوَنهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنفُسِكمُ الْمَوْت إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(168)
ترجمه :
168 - ( منافقان ) آنها هستند كه به برادران خود گفتند - در حاليكه از حمايت آنها دست كشيده بودند - اگر آنها از ما پيروى مى كردند كشته نمى شدند ، بگو ( مگر شما مى توانيد مرگ افراد را پيش بينى كنيد ) پس مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست مى گوئيد .

تفسير : گفته هاى بى اساس منافقان
منافقان علاوه بر اينكه خودشان از جنگ احد كناره گيرى كردند و سعى در
تفسير نمونه ج : 3 ص : 167
تضعيف روحيه ديگران نيز نمودند ، بهنگام بازگشت مجاهدان زبان به سرزنش آنها گشودند و گفتند : اگر آنها از فرمان ما پيروى كرده بودند كشته نمى دادند .
قرآن در آيه فوق ، به گفتار بى اساس آنها پاسخ مى دهد و ميگويد : الذين قالوا لاخوانهم و قعدوا ... آنها كه از جنگ كناره گيرى كردند و به برادران خود گفتند اگر از ما اطاعت كرده بودند هيچگاه كشته نمى شدند به آنها بگو اگر قادر به پيش بينى حوادث آينده هستيد مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست ميگوئيد .
يعنى در حقيقت شما با اين ادعا ، خود را عالم به غيب و با خبر از حوادث آينده ميدانيد كسى كه چنين است بايد علل و عوامل مرگ خود را بتواند پيش بينى كرده و خنثى سازد آيا شما چنين قدرتى داريد ؟ ! و آنگهى اگر شما در ميدان جهاد و در راه سربلندى و افتخار كشته نشويد آيا عمر جاويدان خواهيد داشت ؟ آيا مى توانيد مرگ را براى هميشه از خود دور سازيد ؟ بنا بر اين شما كه نمى توانيد قانون مسلم مرگ را از ميان ببريد پس چرا در ميان بستر با ذلت بميريد چرا با افتخار در ميدان جهاد در برابر دشمن شربت شهادت ننوشيد ؟ .
در آيه فوق ، نكته ديگرى وجود دارد كه بايد به آن توجه كرد : و آن اينكه از مؤمنان تعبير به برادر شده در حالى كه هرگز مؤمنان برادر منافقان نيستند ، اين يك نوع سرزنش به آنها است كه شما مؤمنان را برادر خود ميدانستيد چرا در اين لحظات حساس ، دست از حمايت آنها برداشتيد و لذا بلا فاصله بعد از تعبير اخوانهم جمله قعدوا يعنى از جنگ بازنشستند ذكر شده آيا انسان ادعاى برادرى ميكند و بلا فاصله از حمايت برادر خود باز مى نشيند ؟ ! .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 168
وَ لا تحْسبنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فى سبِيلِ اللَّهِ أَمْوَتَا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ(169) فَرِحِينَ بِمَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ وَ يَستَبْشرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ(170) * يَستَبْشرُونَ بِنِعْمَة مِّنَ اللَّهِ وَ فَضل وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ(171)
ترجمه :
169 - ( اى پيامبر ) هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شده اند مردگانند ، بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند .
170 - آنها بخاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است خوشحالند و بخاطر كسانى كه ( مجاهدانى كه ) بعد از آنها به آنان ملحق نشدند ( نيز ) خوشوقتند ( زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مى بينند و مى دانند ) كه نه ترسى بر آنها است و نه غمى خواهند داشت .
171 - و ( نيز ) از نعمت خدا و فضل او ( نسبت به خودشان خوشحال و مسرور مى شوند و ( مى بينند كه ) خداوند پاداش مؤمنان را ضايع نمى كند ( نه پاداش شهيدان و نه پاداش مجاهدانى كه شهيد نشدند ) .

تفسير :

زندگان جاويد
بعضى از مفسران معتقدند كه آيات فوق در باره شهداى احد نازل شده و بعضى ديگر در باره شهداى بدر ميدانند ، ولى حق اين است كه پيوند اين آيات با آيات گذشته نشان ميدهد ، بعد از حادثه احد نازل شده است .
اما مضمون و محتواى آيات
تفسير نمونه ج : 3 ص : 169
تعميم دارد و همه شهدا حتى شهداى بدر را كه چهارده نفر بودند شامل مى شود و لذا در حديثى از امام باقر (عليه السلام) نقل شده كه فرمود : آيات در باره شهداى احد و بدر هر دو نازل شده است .
ابن مسعود از پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل ميكند كه خداوند به ارواح شهيدان احد خطاب كرد و از آنها پرسيد : چه آرزوئى داريد ؟ آنها گفتند : پروردگارا ! ما بالاتر از اين چه آرزوئى ميتوانيم داشته باشيم ، كه غرق نعمتهاى جاويدان توايم و در سايه عرش تو مسكن داريم ، تنها تقاضاى ما اين است كه بار ديگر بجهان برگرديم و مجددا در راه تو شهيد شويم ، خداوند فرمود : فرمان تخلف ناپذير من اين است كه كسى دو باره به دنيا بازنگردد ، عرض كردند : حالا كه چنين است تقاضاى ما اين است كه سلام ما را به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) برسانى و به بازماندگانمان ، حال ما را بگوئى و از وضع ما به آنها بشارت دهى كه هيچگونه نگران نباشند در اين هنگام آيات فوق نازل شد .
بهر حال چنين بنظر ميرسد كه جمعى از افراد سست ايمان بعد از حادثه احد مى نشستند و بر دوستان و بستگان خود كه در احد شهيد شده بودند ، تاسف مى خوردند كه چرا آنها مردند و نابود شدند ، مخصوصا هنگامى كه به نعمتى مى رسيدند و جاى آنها را خالى ميديدند بيشتر ناراحت مى شدند ، با خود مى گفتند ما اين چنين در ناز و نعمتيم اما برادران و فرزندان ما در قبرها خوابيده اند و دستشان از همه جا كوتاه است .
اينگونه افكار و اينگونه سخنان علاوه بر اين كه نادرست بود و با واقعيت تطبيق نمى كرد ، در تضعيف روحيه بازماندگان بى اثر نبود .
آيات فوق ، خط بطلان بر اين گونه افكار كشيده و مقام ، شامخ و بلند شهيدان را ياد كرده است و مى گويد : لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا ، در اينجا روى سخن فقط به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است تا ديگران حساب خود را بكنند
تفسير نمونه ج : 3 ص : 170
مى گويد : اى پيامبر ! هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شدند مرده اند بل احياء عند ربهم يرزقون : بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان متنعمند .
منظور از حيات و زندگى در اينجا همان حيات و زندگى برزخى است كه ارواح در عالم پس از مرگ دارند ، نه زندگى جسمانى و مادى ، گرچه زندگى برزخى ، اختصاصى به شهيدان ندارد ، بسيارى ديگر از مردم نيز داراى حيات برزخى هستند ولى از آنجا كه حيات شهيدان يك حيات فوق العاده عالى و آميخته با انواع نعمتهاى معنوى است - و بعلاوه موضوع سخن ، در آيه آنها هستند - تنها نام از آنها برده شده است .
آنها بقدرى غرق مواهب حيات معنوى هستند كه گويا زندگى ساير برزخيان در مقابل آنها چيزى نيست .
سپس به گوشه اى از مزايا و بركات فراوان زندگى برزخى شهيدان اشاره كرده و مى فرمايد : فرحين بما اتيهم الله من فضله : آنها بخاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است خوشحالند .
يكى ديگر از خوشحالى آنها بخاطر برادران مجاهد آنها است كه در ميدان جنگ شربت شهادت ننوشيده اند و به آنها ملحق نشده اند زيرا مقامات و پاداشهاى آنها را در آن جهان به خوبى مى بينند و از اين رو مستبشر و شاد مى شوند ، همانطور كه قرآن مى گويد : و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم .
و به دنبال آن مى فرمايد : الا خوف عليهم و لا هم يحزنون ، يعنى شهيدان احساس مى كنند كه برادران مجاهد آنها ، پس از مرگ ، هيچگونه اندوهى نسبت به آنچه در دنيا گذارده اند ندارند و نه هيچگونه ترسى از روز رستاخيز ، و حوادث وحشتناك آن .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 171
اين جمله ، تفسير ديگرى هم ممكن است داشته باشد و آن اينكه شهيدان علاوه بر اين كه با مشاهده مقامات برادران مجاهدى كه به آنها ملحق نشده اند خوشحال مى شوند ، خودشان هم هيچگونه ترسى از آينده و غمى از گذشته ندارند .
يستبشرون بنعمة من الله و فضل اين آيه در حقيقت تاكيد و توضيح بيشترى در باره بشارتهائى است كه شهيدان بعد از كشته شدن دريافت مى كنند آنها از دو جهت خوشحال و مسرور مى شوند : نخست از اين جهت كه نعمتهاى خداوند را دريافت مى دارند ، نه تنها نعمتهاى او بلكه فضل او كه همان افزايش و تكرار نعمت است نيز شامل حال آنها مى شود .
ديگر اين كه آنها مى بينند كه خدا پاداش مؤمنان را ضايع نميكند ، نه پاداش شهيدان و نه پاداش مجاهدان راستينى كه شربت شهادت ننوشيدند ( و ان الله لا يضيع اجر المؤمنين ) در حقيقت آنچه را قبلا شنيده بودند در آنجا آشكار مى بينند .

شاهدى بر بقاى روح
از جمله آيات قرآن كه با صراحت ، دلالت بر بقاى روح دارد آيات فوق است كه در باره حيات شهيدان بعد از مرگ مى باشد ، و اينكه بعضى احتمال داده اند كه مراد از حيات ، معنى مجازى آن است و منظور باقى ماندن آثار زحمات و نام و نشان آنها است ، بسيار از معنى آيه دور است و با هيچ يك از جمله هاى آيات فوق ، اعم از روزى گرفتن شهيدان و سرور آنها از جهات مختلف ، سازگار نمى باشد بعلاوه آيات فوق ، دليل روشنى بر مسئله برزخ و نعمت هاى برزخى است كه شرح آن در ذيل آيه شريفه و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون ( سوره مؤمنون آيه 23 )
تفسير نمونه ج : 3 ص : 172
بخواست خدا خواهد آمد .

پاداش شهيدان
در باره اهميت مقام شهيدان ، سخن بسيار گفته شده و هر قوم و ملتى براى شهداى خود احترام خاصى قائل است ولى بدون اغراق ، آن احترامى كه اسلام براى شهداى راه خدا قائل شده است بى نظير است ، روايت زير نمونه روشنى از احترامى است كه اسلام براى شهداء قائل شده و در پرتو همين تعليمات بود كه يك جمعيت محدود عقب افتاده آنچنان قدرت و نيرو گرفتند كه بزرگترين امپراطوريهاى جهان را بزانو در آوردند .
امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) از امير مؤمنان على (عليه السلام) چنين نقل ميكند كه هنگامى كه حضرت ، مشغول خطبه بود و مردم را تشويق به جهاد ميكرد ، جوانى برخاست و عرض كرد : اى امير مؤمنان ! فضيلت جنگجويان در راه خدا را براى من تشريح كن امام در پاسخ فرمود : من بر مركب پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و پشت سر آنحضرت سوار بودم و از غزوه ذات السلاسل برمى گشتيم همين سؤالى را كه تو از من نمودى من از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كردم .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : هنگامى كه جنگجويان ، تصميم بر شركت در ميدان جهاد ميگيرند خداوند آزادى از آتش دوزخ را براى آنها مقرر ميدارد .
و هنگامى كه سلاح بر ميدارند و آماده ميدان ميشوند فرشتگان بوجود آنها افتخار ميكنند .
و هنگامى كه همسر و فرزند و بستگان آنها با آنها خداحافظى ميكنند ، از گناهان خود خارج مى شوند ... از اين موقع آنها هيچ كارى نميكنند مگر اينكه پاداش آن ، مضاعف ميگردد و در برابر هر روز پاداش عبادت هزار عابد براى آنها نوشته ميشود ...
تفسير نمونه ج : 3 ص : 173
و هنگامى كه با دشمنان روبرو مى شوند ، مردم جهان ، نميتوانند ميزان ثواب آنها را درك كنند .
و هنگامى كه گام به ميدان براى نبرد بگذارند و نيزه ها و تيرها رد و بدل شود ، و جنگ تن بتن شروع گردد ، فرشتگان با پر و بال خود اطراف آنها را ميگيرند و از خدا تقاضا ميكنند كه در ميدان ، ثابت قدم باشند ، در اين هنگام منادى صدا ميزند الجنة تحت ظلال السيوف : بهشت در سايه شمشيرها است ، در اين هنگام ضربات دشمن بر پيكر شهيد ، ساده تر و گواراتر از نوشيدن آب خنك در روز گرم تابستان است .
و هنگامى كه شهيد از مركب فرو مى غلطد ، هنوز به زمين نرسيده ، حوريان بهشتى به استقبال او مى شتابند و نعمتهاى بزرگ معنوى و مادى كه خدا براى او فراهم ساخته است ، براى او شرح ميدهند .
و هنگامى كه شهيد بروى زمين قرار ميگيرد ، زمين ميگويد : آفرين بر روح پاكيزه اى كه از بدن پاكيزه پرواز ميكند ، بشارت باد بر تو ، ان لك ما لا عين رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر : نعمتهائى در انتظار تو است كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و بر قلب هيچ انسانى خطور نكرده است و خداوند مى فرمايد : من سرپرست بازماندگان اويم ، هر كس آنها را خشنود كند مرا خشنود كرده است و هر كس آنها را بخشم آورد مرا بخشم آورده است ...
تفسير نمونه ج : 3 ص : 174
الَّذِينَ استَجَابُوا للَّهِ وَ الرَّسولِ مِن بَعْدِ مَا أَصابهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسنُوا مِنهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ(172) الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاس إِنَّ النَّاس قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَناً وَ قَالُوا حَسبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ(173) فَانقَلَبُوا بِنِعْمَة مِّنَ اللَّهِ وَ فَضل لَّمْ يَمْسسهُمْ سوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضوَنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضل عَظِيم(174)
ترجمه :
172 - آنها كه دعوت خدا و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را پس از آن همه جراحاتى كه به آنها رسيد ، اجابت كردند ( و هنوز زخم هاى ميدان احد التيام نيافته بود بسوى ميدان حمراء الاسد حركت نمودند ) از ميان آنها براى كسانى كه نيكى كردند و تقوى پيش گرفتند ، پاداش بزرگى خواهد بود .
173 - اينها كسانى بودند كه ( بعضى از ) مردم به آنها گفتند مردم ( لشكر دشمن ) براى ( حمله به ) شما اجتماع كرده اند ، از آنها بترسيد ، اما آنها ايمانشان زيادتر شد و گفتند : خدا ما را كافى است و بهترين حامى ما است .
174 - بهمين جهت آنها ( از اين ميدان ) با نعمت و فضل پروردگار بازگشتند در حاليكه هيچ ناراحتى بانها نرسيد و از فرمان خدا پيروى كردند و خداوند داراى فضل و بخشش بزرگى است .

تفسير :

غزوه حمراء الاسد
گفتيم در پايان جنگ احد ، لشگر فاتح ابو سفيان ، پس از پيروزى به سرعت
تفسير نمونه ج : 3 ص : 175
راه مكه را پيش گرفتند ، هنگامى كه به سرزمين روحاء رسيدند از كار خود سخت پشيمان شدند و تصميم به مراجعت به مدينه و نابود كردن باقيمانده مسلمانان گرفتند ، اين خبر به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) رسيد فورا دستور داد كه لشكر احد خود را براى شركت در جنگ ديگرى آماده كنند ، مخصوصا فرمان داد كه مجروحان جنگ احد به صفوف لشگر بپيوندند ، يكى از ياران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ميگويد : من از جمله مجروحان بودم ولى زخمهاى برادرم از من سخت تر و شديدتر بود ، تصميم گرفتيم هر طور كه هست خود را به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) برسانيم ، چون حال من از برادرم كمى بهتر بود هر كجا برادرم بازميماند او را بدوش ميكشيدم و با زحمت ، خود را بلشكر رسانيديم و به اين ترتيب پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و ارتش اسلام در محلى بنام حمراء الاسد كه از آنجا به مدينه هشت ميل فاصله بود رسيدند و اردو زدند .
اين خبر به لشكر قريش رسيد و مخصوصا از اين مقاومت عجيب و شركت مجروحان در ميدان نبرد وحشت كردند و شايد فكر ميكردند ارتش تازه نفسى نيز از مدينه به آنها پيوسته .
در اين موقع جريانى پيش آمد كه روحيه آنها را ضعيف تر ساخت و مقاومت آنها را درهم كوبيد ، و آن اين كه يكى از مشركان بنام معبد الخزاعى از مدينه بسوى مكه ميرفت و مشاهده وضع پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و يارانش او را بسختى تكان داد ، عواطف انسانى او تحريك شد و به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) گفت : مشاهده وضع شما براى ما بسيار ناگوار است ، اگر استراحت ميكرديد براى ما بهتر بود .
اين سخن را گفت و از آنجا گذشت و در سرزمين روحاء به لشكر ابو سفيان رسيد ، ابو سفيان از او در باره پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سؤال كرد ، او در جواب گفت : محمد را ديدم با لشكرى انبوه كه تا كنون همانند آنرا نديده بودم ، در تعقيب شما هستند و بسرعت پيش مى آيند ! .
ابو سفيان با نگرانى و اضطراب گفت : چه ميگوئى ؟ ما آنها را كشتيم و مجروح ساختيم و پراكنده نموديم ، معبد الخزاعى گفت : من نمى دانم شما چه
تفسير نمونه ج : 3 ص : 176
كرديد ؟ همين ميدانم كه لشكرى عظيم و انبوه ، هم اكنون در تعقيب شما است ! .
ابو سفيان و ياران او تصميم قطعى گرفتند كه بسرعت ، عقب نشينى كرده و بمكه بازگردند و براى اينكه مسلمانان آنها را تعقيب نكنند ، و آنها فرصت كافى براى عقب نشينى داشته باشند از جمعى از قبيله عبد القيس كه از آنجا ميگذشتند و قصد رفتن به مدينه براى خريد گندم داشتند خواهش كردند كه به پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مسلمانان اين خبر را برسانند كه ابو سفيان و بت پرستان قريش با لشكر انبوهى بسرعت بسوى مدينه ميايند تا بقيه ياران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را از پاى در آورند .
هنگامى كه اين خبر ، به پيامبر و مسلمانان رسيد ، گفتند : حسبنا الله و نعم الوكيل : خدا ما را كافى است و او بهترين مدافع ما است اما هر چه انتظار كشيدند خبرى از لشكر دشمن نشد ، لذا پس از سه روز توقف ، بمدينه بازگشتند آيات فوق ، اشاره به اين ماجرا ميكند .
الذين استجابوا لله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح للذين احسنوا منهم و اتقوا اجر عظيم : آنها كه دعوت خدا و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را اجابت كردند و بعد از آنهمه جراحاتى كه روز احد پيدا نمودند ، آماده شركت در جنگ ديگرى با دشمن شدند از ميان اين افراد براى آنها كه نيكى كردند و تقوا پيش گرفتند يعنى با نيت پاك و اخلاص كامل در ميدان شركت كردند پاداش بزرگى خواهد بود .
از اينكه در آيه فوق پاداش عظيم را اختصاص به جمعى داده است ، معلوم مى شود كه در ميان آنها نيز افرادى يافت مى شدند كه خلوص كامل نداشتند ، و نيز ممكن است تعبير منهم ( بعضى از ايشان ) اشاره به اين باشد كه بعضى از جنگجويان احد ، به بهانه اى از شركت در اين ميدان ، خوددارى كرده بودند .
سپس قرآن يكى از نشانه هاى زنده پايمردى و استقامت آنها را به اين صورت بيان ميكند الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم
تفسير نمونه ج : 3 ص : 177
ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل : اينها همان كسانى بودند كه جمعى از مردم ( اشاره به كاروان عبد القيس و بروايتى اشاره به نعيم بن مسعود است كه آورنده اين خبر بودند ) به آنها گفتند : لشكر دشمن ، اجتماع كرده و آماده حمله اند ، از آنها بترسيد اما آنها نه تنها نترسيدند ، بلكه بعكس بر ايمان آنها افزوده شد و گفتند : خدا ما را كافى است و او بهترين حامى است .
به دنبال اين استقامت و ايمان و پايمردى آشكار ، قرآن ، نتيجه عمل آنها را بيان كرده و ميگويد : فانقلبوا بنعمة من الله و فضل : آنها از اين ميدان ، با نعمت و فضل پروردگار برگشتند چه نعمت و فضلى از اين بالاتر كه بدون وارد شدن ، در يك برخورد خطرناك با دشمن ، دشمن از آنها گريخت و سالم و بدون درد سر به مدينه مراجعت نمودند ( فرق ميان نعمت و فضل ممكن است از اين نظر باشد ، كه نعمت پاداشى است باندازه استحقاق ، و فضل اضافه بر استحقاق است ) .
سپس بعنوان تاكيد مى فرمايد : لم يمسسهم سوء : آنها در اين جريان ، كوچكترين ناراحتى نديدند با اينكه و اتبعوا رضوان الله : خشنودى خدا را بدست آوردند و از فرمان او متابعت كردند و الله ذو فضل عظيم : و خداوند ، فضل و انعام بزرگى دارد كه در انتظار مؤمنان واقعى و مجاهدان راستين است .

تاثير سريع تربيت الهى
مقايسه روحيه مسلمانان در ميدان جنگ بدر با روحيه آنها در حادثه حمراء الاسد كه شرح آن گذشت ، اعجاب انسان را برمى انگيزد كه چگونه يك جمعيت شكست خورده فاقد روحيه عالى و نفرات كافى با آنهمه مجروحان در مدتى به اين كوتاهى كه شايد بيك شبانه روز كامل نمى رسيد ، چنين تغيير قيافه دادند و با عزمى راسخ و روحيه اى بسيار خوب ، آماده تعقيب دشمن شدند تا آنجا كه قرآن در باره آنها ميگويد : هنگامى كه خبر اجتماع دشمن براى حمله ، به آنها
تفسير نمونه ج : 3 ص : 178
رسيد آنها نه تنها نهراسيدند بلكه ايمانشان و بدنبال آن استقامتشان افزوده شد .
و اين خاصيت ايمان بهدف است كه هر قدر انسان مشكلات و مصائب را بيشتر و نزديكتر ببيند ، پايمردى و استقامت او بيشتر مى شود و در حقيقت تمام نيروهاى معنوى و مادى او براى مقابله با خطر ، بسيج ميگردد .
اين دگرگونى عجيب در اين فاصله كوتاه ، انسان را بسرعت و عمق تاثير تربيتى آيات قرآن و بيانات گيرا و مؤثر پيغمبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آشنا مى سازد كه اين خود در سر حد يك اعجاز است .
إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشيْطنُ يخَوِّف أَوْلِيَاءَهُ فَلا تخَافُوهُمْ وَ خَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(175)
ترجمه :
175 - اين فقط شيطان است كه پيروان خود را ( با سخنان و شايعات بى اساس ) مى ترساند ، از آنها نترسيد و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد .

تفسير :
اين آيه دنباله آياتى است كه در باره غزوه حمراء الاسد نازل گرديد و ذلكم اشاره به كسانى است كه مسلمانان را از قدرت لشكر قريش مى ترسانيدند تا روحيه آنها را تضعيف كنند بنا بر اين معنى آيه چنين است : عمل نعيم بن مسعود و يا كاروان عبد القيس فقط يك عمل شيطانى است كه براى ترساندن دوستان شيطان صورت گرفته ، يعنى اين گونه وسوسه ها تنها در كسانى اثر ميگذارد كه از اولياء و دوستان شيطان باشند و اما افراد با ايمان و ثابت قدم هيچگاه تحت تاثير اين وسوسه ها واقع نمى شوند ، بنا بر اين شما كه از پيروان شيطان نيستيد ، نبايد از اين وسوسه ها متزلزل شويد .
تعبير از نعيم بن مسعود و يا كاروان عبد القيس به شيطان ، يا بخاطر اين
تفسير نمونه ج : 3 ص : 179
است كه عمل آنها براستى عمل شيطانى بود و با الهام او صورت گرفت ، زيرا در قرآن و اخبار ، معمولا هر عمل زشت و خلافى ، عمل شيطانى ناميده شده ، چون با وسوسه هاى شيطان انجام مى گيرد .
و يا منظور از شيطان ، خود اين اشخاص مى باشند و اين از مواردى است كه شيطان بر مصداق انسانى آن ، گفته شده ، زيرا شيطان معنى وسيعى دارد و همه اغواگران را اعم از انسان و غير انسان شامل مى شود ، چنانكه در سوره انعام آيه 112 مى خوانيم : و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس و الجن : اين چنين براى هر پيامبرى دشمنانى از شياطين انسانى و جن قرار داديم .
و خافون ان كنتم مؤمنين : در پايان آيه مى فرمايد : اگر ايمان داريد ، از من و مخالفت فرمان من بترسيد ، يعنى ايمان با ترس از غير خدا سازگار نيست .
همانطور در جاى ديگر مى خوانيم : فمن يؤمن بربه فلا يخاف بخسا و لا رهقا : كسى كه به پروردگار خود ايمان بياورد از هيچ نقصان و طغيانى ترس نخواهد داشت ( سوره جن آيه 14 ) .
بنا بر اين اگر در قلبى ترس از غير خدا پيدا شود ، نشانه عدم تكامل ايمان و نفوذ وسوسه هاى شيطانى است ، زيرا ميدانيم در عالم بيكران هستى تنها پناهگاه خدا است و مؤثر بالذات فقط او است و ديگران در برابر قدرت او قدرتى ندارند .
اصولا مؤمنان اگر ولى خود را كه خدا است با ولى مشركان و منافقان كه شيطان است مقايسه كنند ، ميدانند كه آنها در برابر خداوند هيچگونه قدرتى ندارند و بهمين دليل نبايد از آنها ، كمترين وحشتى داشته باشند ، نتيجه اين سخن آن است كه هر كجا ايمان نفوذ كرد شهامت و شجاعت نيز بهمراه آن نفوذ خواهد كرد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 180
وَ لا يحْزُنك الَّذِينَ يُسرِعُونَ فى الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَن يَضرُّوا اللَّهَ شيْئاً يُرِيدُ اللَّهُ أَلا يجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فى الاَخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(176) إِنَّ الَّذِينَ اشترَوُا الْكُفْرَ بِالايمَنِ لَن يَضرُّوا اللَّهَ شيْئاً وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(177)
ترجمه :
176 - كسانى كه در راه كفر بر يكديگر پيشى مى گيرند ، تو را غمگين نسازند ، زيرا آنها هرگز زيانى به خداوند نمى رسانند ( بعلاوه ) خدا مى خواهد ( آنها را بحال خود واگذارد و در نتيجه ) بهره اى براى آنها در آخرت قرار ندهد ، و براى آنها مجازات بزرگى است .
177 - كسانى كه ايمان را دادند و كفر را خريدارى كردند هرگز به خدا زيانى نمى رسانند و براى آنها مجازات دردناكى است .

تفسير : تسليت به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
و لا يحزنك الذين يسارعون فى الكفر روى سخن در اين آيه به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است و به دنبال حادثه دردناك احد ، خداوند او را تسليت مى گويد كه اى پيامبر ! از اين كه مى بينى جمعى در راه كفر ، بر يكديگر پيشى مى گيرند ، و گويا با هم مسابقه گذاشته اند ، هيچگاه غمگين مباش ، زيرا : آنها هرگز هيچگونه زيانى به خداوند نمى رسانند ( انهم لن يضروا الله شيئا ) بلكه خودشان در اين راه زيان مى بينند ، اصولا نفع و ضرر و سود و زيان براى موجوداتى است كه وجودشان از خودشان نيست ، اما خداوند ازلى و ابدى كه از
تفسير نمونه ج : 3 ص : 181
هر جهت بى نياز است و وجودش نا محدود ، كفر و ايمان مردم و كوششها و تلاشهاى آنها در اين راه چه اثرى براى خداوند ميتواند داشته باشد ؟ آنها هستند كه در پناه ايمان ، تكامل مى يابند و بخاطر كفر تنزل و سقوط مى كنند .
بعلاوه خلافكاريهاى آنها فراموش نخواهد شد و به نتيجه اعمال خود خواهند رسيد .
يريد الله الا يجعل لهم حظا فى الاخرة و لهم عذاب عظيم : خدا مى خواهد آنها را در اين راه ، آزاد بگذارد و چنان به سرعت راه كفر را بپويند كه كمترين بهره اى در آخرت نداشته باشند ، بلكه عذاب عظيم در انتظار آنها باشد .
در حقيقت آيه ميگويد : اگر آنها در راه كفر بر يكديگر پيشى ميگيرند ، نه بخاطر اين است كه خدا نميتواند جلو آنها را بگيرد بلكه خدا آزادى عمل به - آنها داده تا هر چه ميتوانند انجام دهند و نتيجه اش محروميت كامل آنها از مواهب جهان ديگر است بنا بر اين ، آيه نه تنها دلالت بر جبر ندارد بلكه يكى از دلائل آزادى اراده است .
سپس در آيه بعد ، مطلب را بطور وسيعتر ، عنوان كرده و مى فرمايد : ان الذين اشتروا الكفر بالايمان لن يضروا الله شيئا : يعنى نه تنها افرادى كه به سرعت در راه كفر ، پيش ميروند چنين هستند ، بلكه تمام كسانى كه به نوعى راه كفر را پيش گرفته اند و ايمان را از دست داده و در مقابل آن ، كفر خريدارى نموده اند ، هرگز بخدا زيان نميرسانند و زيان آن ، دامنگير خودشان مى شود .
و در پايان آيه مى فرمايد : و لهم عذاب اليم : آنها عذاب دردناك دارند ، و اين تفاوت در تعبير كه در اينجا عذاب اليم و در آيه قبل عذاب عظيم ذكر شده بود بخاطر آن است كه آنها در مسير كفر با سرعت بيشترى پيش مى رفتند .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 182
وَ لا يحْسبنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلى لَهُمْ خَيرٌ لأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلى لَهُمْ لِيزْدَادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ(178)
ترجمه :
178 - آنها كه كافر شدند ( و راه طغيان پيش گرفتند ) تصور نكنند اگر به آنان مهلت مى دهيم به سود آنها است ، ما به آنان مهلت مى دهيم كه بر گناهان خود بيفزايند و عذاب خوار كننده اى براى آنها مى باشد .

تفسير :

سنگين بارها
و لا يحسبن الذين كفروا انما نملى لهم ... به دنبال تسليت و دلدارى به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نسبت به تلاش و كوشش بى حساب دشمنان حق ، در آيات گذشته ، خداوند در اين آيه روى سخن را متوجه آنها كرده و در باره سرنوشت شومى كه در پيش دارند ، سخن ميگويد ( اين آيه نيز در حقيقت بحثهاى مربوط بحادثه احد و حوادث بعد از آن را تكميل ميكند زيرا يكجا روى سخن به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بود و يكجا به مؤمنان و در اينجا روى سخن به مشركان است ) .
آيه فوق به آنها اخطار ميكند كه هرگز نبايد آنها امكاناتى را كه خدا در اختيارشان گذاشته و پيروزى هائى كه گاهگاه نصيبشان ميشود و آزادى عملى كه دارند دليل بر اين بگيرند كه افرادى صالح و درستكار هستند و يا نشانه اى از
تفسير نمونه ج : 3 ص : 183
خشنودى خدا نسبت بخودشان فكر كنند .
توضيح اينكه : از آيات قرآن مجيد استفاده ميشود كه خداوند افراد گنهكار را در صورتى كه زياد آلوده گناه نشده باشند بوسيله زنگهاى بيدار باش و عكس - العمل هاى اعمالشان ، و يا گاهى بوسيله مجازاتهاى متناسب با اعمالى كه از آنها سرزده است ، بيدار مى سازد و براه حق بازمى گرداند .
اينها كسانى هستند كه هنوز شايستگى هدايت را دارند و مشمول لطف خداوند مى باشند و در حقيقت مجازات و ناراحتيهاى آنها ، نعمتى براى آنها محسوب مى شود .
چنانكه در قرآن مى خوانيم : ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون : در خشكى ها و درياها ، فساد و تباهى بر اثر اعمال مردم ، ظاهر شد تا خداوند نتيجه قسمتى از اعمال آنها را به آنها بچشاند ، شايد كه ايشان برگردند ( سوره روم آيه 41 ) .
ولى آنها كه در گناه و عصيان ، غرق شوند و طغيان و نافرمانى را بمرحله نهائى برسانند ، خداوند آنها را بحال خود وامى گذارد و به اصطلاح به آنها ميدان ميدهد تا پشتشان از بار گناه سنگين شود و استحقاق حد اكثر مجازات را پيدا كنند .
اينها كسانى هستند كه تمام پل ها را در پشت سر خود ويران كرده اند ، و راهى براى بازگشت نگذاشته اند و پرده حيا و شرم را دريده و لياقت و شايستگى هدايت الهى را كاملا از دست داده اند .
آيه فوق ، اين معنى را تاكيد كرده مى فرمايد : گمان نكنند آنهائى كه كافر شدند ، مهلتى كه به ايشان ميدهيم براى آنها خوبست بلكه مهلت ميدهيم تا به - گناه و طغيان خود بيفزايند و براى آنان عذاب خوار كننده است .
در خطبه اى كه بانوى شجاع اسلام زينب كبرى (عليهاالسلام) در شام در برابر حكومت خودكامه جبار ، ايراد كرد ، استدلال به اين آيه را در برابر يزيد طغيانگر كه از مصاديق روشن گنهكار غير قابل بازگشت بود ، مى خوانيم ، آنجا كه مى فرمايد : تو امروز شادى مى كنى و چنين مى پندارى كه چون فراخناى جهان را بر
تفسير نمونه ج : 3 ص : 184
ما تنگ كرده اى و كرانه هاى آسمان را بر ما بسته اى و ما را همچون اسيران از اين ديار به آن ديار ميبرى ، نشانه قدرت تو است ، و يا در پيشگاه خدا قدرت و منزلتى دارى و ما را در درگاه او راهى نيست ؟ ! اشتباه ميكنى ، اين فرصت و آزادى را خداوند بخاطر اين به تو داده تا پشتت از بار گناه ، سنگين گردد و عذاب دردناك در انتظار تو است ... بخدا سوگند ، اگر مسير حوادث زندگى ، مرا همچون زن اسير ، در پاى تخت تو آورد ، تصور نكنى كه در نظر من كمترين شخصيت و ارزش دارى ، من ترا كوچك و پست و درخور هر گونه تحقير و ملامت و توبيخ مى شمرم ... هر كار از دستت ساخته است انجام ده ، بخدا سوگند هرگز نور ما را خاموش نتوانى ساخت و وحى جاودانه و آئين حق ما را محو نخواهى كرد ، تو نابود ميشوى و اين اختر تابناك همچنان خواهد درخشيد .

پاسخ به يك سؤال
آيه فوق ، ضمنا به اين سؤال كه در ذهن بسيارى وجود دارد ، پاسخ ميگويد كه چرا جمعى از ستمگران و افراد گنهكار و آلوده اينهمه غرق نعمتند و مجازات نمى بينند .
قرآن ميگويد : اينها افراد غير قابل اصلاحى هستند كه طبق سنت آفرينش و اصل آزادى اراده و اختيار بحال خود واگذار شده اند ، تا به آخرين مرحله سقوط برسند و مستحق حد اكثر مجازات شوند .
بعلاوه از بعضى از آيات قرآن ، استفاده مى شود كه خداوند گاهى به اينگونه افراد ، نعمت فراوانى ميدهد و هنگامى كه غرق لذت پيروزى و سرور شدند ناگهان همه چيز را از آنان ميگيرد ، تا حد اكثر شكنجه را در زندگى همين دنيا ببينند زيرا جدا شدن از چنين زندگى مرفهى ، بسيار ناراحت كننده است چنانكه مى خوانيم :
تفسير نمونه ج : 3 ص : 185
فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شىء حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون : هنگامى كه پندهائى را كه به آنها داده شده بود ، فراموش كردند درهاى هر خيرى بروى آنان گشوديم تا شاد شوند ، ناگهان هر آنچه داده بوديم از آنها بازگرفتيم ، لذا فوق العاده ناراحت و غمگين شدند .
( انعام آيه 44 ) .
در حقيقت اينگونه اشخاص ، همانند كسى هستند كه از درختى ، ظالمانه بالا ميروند ، هر قدر بالاتر ميرود خوشحالتر ميشود تا آن هنگام كه بقله درخت ميرسد ، ناگهان طوفانى ميوزد و از آن بالا چنان سقوط مى كند كه تمام استخوانهاى او در هم مى شكند .

يك نكته ادبى
از آنچه در تفسير آيه گفتيم روشن ميشود كه لام در ليزدادوا اثما لام عاقبت است نه لام غايت ، توضيح اينكه : گاهى لام در لغت عرب در موردى بكار ميرود كه محبوب و مطلوب انسان است مانند ... لتخرج الناس من الظلمات الى النور : قرآن را براى اين بسوى تو فرستاديم كه مردم را از تاريكى به - روشنائى دعوت كنى ( ابراهيم آيه 1 ) .
بديهى است هدايت مردم مطلوب و محبوب خدا است .
ولى گاهى كلمه لام در جائى بكار مى رود كه هدف شخص و محبوب او نيست ، اما نتيجه عمل او است مانند ليكون لهم عدوا و حزنا : فرعونيان موسى را از آب گرفتند ، تا سرانجام ، دشمن آنها گردد ( قصص - 8 ) .
مسلما آنها براى اين هدف او را از آب نگرفتند ، اما اين موضوع نتيجه كارشان بود .
اين دو تعبير مختلف نه تنها در ادبيات عرب ، بلكه در ادبيات ساير زبانها
تفسير نمونه ج : 3 ص : 186
نيز ديده ميشود و از اينجا پاسخ سؤال ديگرى روشن ميگردد كه چرا خداوند فرموده : ليزدادوا اثما : ( ما مى خواهيم گناهان آنها زياد گردد ) زيرا اين اشكال در صورتى است كه لام لام علت و هدف باشد ، نه لام عاقبت و نتيجه ، بنا بر اين معنى آيه چنين ميشود : ما به آنها مهلت ميدهيم كه سرانجام و عاقبت آنها اين است كه پشتشان از بار گناه ، سنگين ميگردد ، پس آيه فوق ، نه تنها دليل بر جبر نيست بلكه دليل بر آزادى اراده است .
مَّا كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتى يَمِيزَ الخَْبِيث مِنَ الطيِّبِ وَ مَا كانَ اللَّهُ لِيُطلِعَكُمْ عَلى الْغَيْبِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يجْتَبى مِن رُّسلِهِ مَن يَشاءُ فَئَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسلِهِ وَ إِن تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ(179)
ترجمه :
179 - ممكن نبود كه خداوند مؤمنان را به همان صورت كه شما هستيد واگذارد ، مگر آنكه نا پاك را از پاك جدا سازد ، و ( نيز ) ممكن نبود كه خداوند شما را از اسرار نهان آگاه سازد ( تا مؤمنان و منافقان را از طريق علم غيب بشناسيد زيرا اين بر خلاف سنت الهى است ) ولى خداوند از ميان رسولان خود هر كس را بخواهد برمى گزيند ( و قسمتى از اسرار نهان را كه براى مقام رهبرى او لازم است در اختيار او مى گذارد ) پس ( اكنون كه اين جهان بوته آزمايش پاك و نا پاك است ) به خدا و رسولان او ايمان بياوريد و اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد پاداش بزرگى براى شماست .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 187
تفسير : مسلمانان تصفيه مى شوند
قبل از حادثه احد موضوع منافقان ، در ميان مسلمانان ، زياد مطرح نبود بهمين دليل آنها بيشتر ، كفار را دشمن خود ميدانستند ، اما بعد از شكست احد و تضعيف موقتى مسلمانان راستين و آماده شدن زمينه براى فعاليت منافقان ، فهميدند دشمنانى خطرناكتر دارند كه بايد كاملا مراقب آنها باشند و آنها منافقانند و اين يكى از مهمترين نتائج حادثه احد بود .
آيه فوق ، كه آخرين آيه اى است كه در اينجا از حادثه احد بحث ميكند اين حقيقت را بصورت يك قانون كلى بيان نموده و ميگويد : ما كان الله ليذر المؤمنين على ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب : چنين چيزى ممكن نيست كه خداوند مؤمنان را بهمان شكل كه شما هستيد بگذارد و آنها را تصفيه نكند و طيب ( و پاك ) را از خبيث ( و نا پاك ) متمايز نسازد - اين يك حكم عمومى و همگانى است و يك سنت جاودانى پروردگار محسوب ميشود كه هر كس ادعاى ايمان كند و در ميان صفوف مسلمين براى خود جائى باز كند بحال خود رها نميشود ، بلكه با آزمايشهاى پى در پى خداوند ، بالاخره اسرار درون او فاش ميگردد .
در اينجا ممكن بود سؤالى مطرح شود ( و طبق پاره اى از روايات چنين سؤالى در ميان مسلمانان نيز مطرح بود ) و آن اينكه خدا كه از اسرار درون همه كس آگاه است چه مانعى دارد كه مردم را از وضع آنها آگاه كند و از طريق علم غيب ، مؤمن از منافق شناخته شود .
قسمت دوم آيه و ما كان الله ليطلعكم على الغيب به اين سؤال پاسخ ميگويد كه : هيچگاه خداوند اسرار پنهانى و علم غيب را در اختيار شما نخواهد
تفسير نمونه ج : 3 ص : 188
گذارد زيرا آگاهى بر اسرار نهانى - بعكس آنچه بسيارى خيال مى كنند - مشكلى را براى مردم ، حل نمى كند ، بلكه در بسيارى از موارد باعث هرج و مرج و از هم پاشيدن پيوندهاى اجتماعى و خاموش شدن شعله هاى اميد و از بين رفتن تلاش و كوشش در ميان توده مردم ، مى گردد .
و از همه مهمتر اينكه بايد ارزش اشخاص از طريق اعمال آنها روشن گردد نه از راه ديگر و مسئله آزمايش و امتحان پروردگار نيز ، چيزى جز اين نيست ، بنا بر اين راه شناسائى افراد ، تنها اعمال آنها است .
سپس پيامبران خدا را ، از اين حكم استثناء كرده و مى فرمايد : و لكن الله يجتبى من رسله من يشاء : خداوند هر زمان بخواهد از ميان پيامبرانش ، كسانى را انتخاب مى كند و گوشه اى از علم غيب بى پايان خود و اسرار درون مردم را كه شناخت آن براى تكميل رهبرى آنها لازم است در اختيار آنان قرار مى دهد ، ولى در هر حال قانون كلى و عمومى و جاودانى براى شناخت اشخاص ، اعمال آنها است .
از اين جمله استفاده مى شود كه پيامبران ذاتا عالم به غيب نيستند و نيز استفاده مى شود كه آنها بر اثر تعليم الهى قسمتى از اسرار غيب را مى دانند بنا بر اين افرادى هستند كه از غيب آگاه مى شوند و همچنين مقدار آگاهى آنها بسته به مشيت خداوند است .
نا گفته پيدا است كه منظور از مشيت ، و خواست خدا در اين آيه ، همانند آيات ديگر ، همان اراده آميخته با حكمت است يعنى خدا هر كس را شايسته ببيند و حكمتش اقتضا كند ، به اسرار غيب آگاه مى سازد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 189
فامنوا بالله و رسله و ان تؤمنوا و تتقوا فلكم اجر عظيم در پايان آيه ، خاطر نشان مى سازد ، اكنون كه ميدان زندگى ميدان آزمايش و جداسازى پاك از نا پاك و مؤمن از منافق است ، پس شما براى اينكه از اين بوته آزمايش ، خوب بدر آئيد بخدا و پيامبران او ايمان آوريد اما تنها به ايمان آوردن اكتفا نمى كند و مى فرمايد اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد ، اجر و پاداش بزرگ در انتظار شما است .
اين نكته ، در آيه قابل توجه است كه از مؤمن ، تعبير به طيب ( پاكيزه ) شده است و مى دانيم پاكيزه ، چيزى است كه بر همان آفرينش نخست باقى بماند ، و اشياء خارجى و بيگانه ، آن را خبيث و نا پاك نسازد ، آب پاكيزه ، جامه پاكيزه و مانند آن ، چيزى است كه عوامل آلوده خارجى به آن نرسيده باشد و از اين استفاده مى شود كه ايمان داشتن ، فطرت و آفرينش نخستين انسان است .
وَ لا يحْسبنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ هُوَ خَيراً لَّهُم بَلْ هُوَ شرُّ لَّهُمْ سيُطوَّقُونَ مَا بخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ للَّهِ مِيرَث السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ اللَّهُ بمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(180)
ترجمه :
180 - آنها كه بخل مىورزند و آنچه را خدا از فضل خود به آنان داده انفاق نمى كنند ، گمان نكنند براى آنها خير است ، بلكه براى آنها شر است ، به زودى در روز قيامت آنچه را در باره آنان بخل ورزيدند همانند طوقى به گردن آنها مى افكنند و ميراث آسمانها و زمين از آن خدا است و خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 190
تفسير : طوق سنگين اسارت
و لا يحسبن الذين يبخلون بما آتاهم الله ... آيه فوق ، سرنوشت بخيلان را در روز رستاخيز ، توضيح مى دهد ، همانها كه در جمع آورى و حفظ ثروت ميكوشند و از انفاق كردن در راه بندگان خدا ، خود - دارى مى كنند .
گرچه در آيه ، نامى از زكات و حقوق واجب مالى برده نشده ، ولى در روايات اهلبيت و همچنين در گفتار مفسران ، آيه به مانعان زكات تخصيص داده شده است و تشديدهائى كه در آيه بچشم مى خورد نيز دليل بر اين است كه منظور انفاق مستحبى نيست .
آيه مى گويد : افرادى كه بخل مىورزند و از آنچه خداوند از فضل خود به آنها داده در راه او نمى دهند ، تصور نكنند بسود آنها است ، بلكه اين كار به - زيان آنها تمام مى شود .
سپس سرنوشت آنها را در رستاخيز ، چنين توصيف مى كند : سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامه : بزودى اموالى را كه در مورد آن بخل ورزيدند ، همانند طوقى در گردن آنها مى آويزند .
از اين جمله استفاده مى شود ، اموالى كه حقوق واجب آن ، پرداخته نشده ، و اجتماع ، از آن بهره اى نگرفته است و تنها در مسير هوسهاى فردى و گاهى مصارف جنون آميز بكار گرفته شده و يا بى دليل رويهم انباشته گرديده و هيچكس از آن استفاده نكرده ، همانند ساير اعمال زشت انسان ، در روز رستاخيز طبق قانون تجسم اعمال ، تجسم مى يابد ، و بصورت وسيله عذاب دردناكى در خواهد آمد .
تجسم اينگونه اموال به طوقى كه بر گردن مى افتد اشاره به اين حقيقت است
تفسير نمونه ج : 3 ص : 191
كه انسان تمام سنگينى مسئوليت آنها را تحمل خواهد كرد بدون اينكه از آثار آنها بهره مند گردد ، اموال سرشارى كه بطور جنون آميز جمع آورى و نگهدارى گردد و در خدمت اجتماع نباشد جز زنجير و زندان ، براى صاحب آن چيزى نيست زيرا مى دانيم بهره گيرى شخصى از مال و ثروت ، حدود معينى دارد و از آنكه بگذرد جز يكنوع اسارت و سنگينى بيهوده نتيجه اى نخواهد داشت مگر اين كه از بركات معنوى آن برخوردار و در مسير كارهاى مثبت قرار گيرد .
اينگونه اموال نه تنها در قيامت طوق سنگينى بر گردن صاحبانش خواهد بود بلكه در اين دنيا نيز چنين است ، منتها در رستاخيز آشكارا و در اينجا بصورت مخفى ترى مى باشد ، چه جنون و حماقتى از اين بالاتر كه انسان مسئوليتهاى فراوان تحصيل ثروت را باضافه مسئوليتها و زحمات فراوان كه براى حفظ و محاسبه و نگاهدارى و دفاع از آن لازم است بر دوش كشد ، در حالى كه هيچگونه از آن ، منتفع نگردد آيا طوق اسارت چيزى جز اين است ؟ ! در تفسير عياشى از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه هر كس زكات مال خود را نپردازد خدا آن مال را به طوقهائى از آتش مبدل ميكند ، سپس به او گفته مى شود همانطور كه در دنيا به هيچ قيمت ، اين اموال را از خود دور نمى كردى اكنون آنها را بردار و بگردن خود بيفكن ! قابل توجه اينكه : در آيه ، از مال ، تعبير به ما آتاهم الله من فضله شده كه مفهوم آن اين است مالك حقيقى ، اموال و منابع در آمد ، خدا است ، و آنچه بهر كس داده شده از فضل و كرم او است ، بنا بر اين جاى اين نيست كه كسى از انفاق در راه مالك حقيقى ، بخل بورزد ! بعضى از مفسران ، معتقدند كه مفهوم اين جمله عموميت دارد و همه مواهب الهى حتى علم و دانش را شامل مى شود ، ولى اين احتمال با ظاهر تعبيرات آيه تطبيق نمى كند .
سپس آيه اشاره به يك نكته ديگر مى كند و مى گويد : و لله ميراث السموات
تفسير نمونه ج : 3 ص : 192
و الارض : يعنى اين اموال ، چه در راه خدا و بندگان او انفاق شود يا نشود ، بالاخره از صاحبان آن جدا خواهد شد ، و خداوند وارث همه ميراث هاى زمين و آسمان خواهد بود ، اكنون كه چنين است چه بهتر كه پيش از جدا شدن از آنها ، از بركات معنوى آن بهره مند گردند ، نه تنها از حسرت و مسئوليت آن .
و در پايان آيه مى فرمايد : خدا از اعمال شما آگاه است اگر بخل بورزيد ميداند و اگر در راه كمك به جامعه انسانى از آن استفاده كنيد آن را نيز ميداند و بهر كس پاداش مناسبى خواهد داد ( و الله بما تعملون خبير ) .
لَّقَدْ سمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نحْنُ أَغْنِيَاءُ سنَكْتُب مَا قَالُوا وَ قَتْلَهُمُ الأَنبِيَاءَ بِغَيرِ حَقّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذَاب الْحَرِيقِ(181) ذَلِك بِمَا قَدَّمَت أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْس بِظلام لِّلْعَبِيدِ(182)
ترجمه :
181 - خداوند سخن آنها را كه گفتند خدا فقير است و ما بى نيازيم ، شنيد ، آنچه را آنها گفتند خواهيم نوشت و ( همچنين ) به قتل رسانيدن پيامبران را به نا حق ( مى نويسيم ) و به آنها مى گوئيم بچشيد عذاب سوزان را .
182 - اينها بخاطر چيزى است كه دستهاى شما از پيش فرستاده و خداوند به بندگان ( خود ) ستم نمى كند .

شان نزول :
آيه در باره توبيخ و سرزنش يهود نازل شده است ، ابن عباس مى گويد : پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نامه اى به يهود بنى قينقاع نوشت و در طى آن ، آنها را به انجام نماز و پرداخت زكات ، و دادن قرض بخدا ( منظور از اين جمله انفاق در راه خدا
تفسير نمونه ج : 3 ص : 193
است كه براى تحريك حد اكثر عواطف مردم از آن چنين تعبير شده است ) دعوت نمود .
فرستاده پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به خانه اى كه مركز تدريس مذهبى يهوديان بود و بيت المدارس نام داشت وارد شد ، و نامه را بدست فنحاص دانشمند بزرگ يهود داد ، او پس از مطالعه نامه ، با لحن استهزا آميزى گفت : اگر سخنان شما راست باشد ، بايد گفت : خدا فقير است و ما غنى و بى نياز ! زيرا اگر او فقير نبود ، از ما قرض نمى خواست ! ( اشاره به آيه من يقرض الله قرضا حسنا ) بعلاوه محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) معتقد است ، خدا شما را از رباخوارى نهى كرده ، در حالى كه خود او در برابر انفاقها بشما وعده ربا و فزونى ميدهد ! ( اشاره به آيه يربوا الصدقات ) .
ولى بعدا فنحاص انكار كرد كه چنين سخنانى را گفته باشد در اين موقع آيات فوق نازل گشت .

تفسير :
آيه نخست مى گويد : خدا سخن كفر آميز يهود را كه مى گفتند : خداوند فقير است و ما غنى هستيم شنيد اگر در برابر مردم آن را انكار كنند ، در پيشگاه خدا كه همه سخنان را مى شنود قابل انكار نيست ، او حتى امواج صوتى فوق العاده ضعيف يا بسيار نيرومندى كه گوشهاى آدمى از درك آن عاجز است مى شنود ، ( لقد سمع الله قول الذين قالوا ان الله فقير و نحن اغنياء ) .
بنا بر اين انكار آنها بيهوده است سپس مى گويد : سنكتب ما قالوا : يعنى
تفسير نمونه ج : 3 ص : 194
نه تنها سخنان آنها را ميشنويم بلكه همه آنها را مى نويسيم - بديهى است منظور از نوشتن همانند نوشتن ما در صفحه كاغذ نيست ، بلكه منظور نگاهدارى آثار عمل است كه طبق قانون بقاى انرژى - ماده همواره در جهان باقى خواهد ماند ، و حتى كتابت و نوشتن فرشتگان خداوند نيز نوعى نگاهدارى عمل است كه از هر كتابتى بالاتر مى باشد .
سپس مى گويد : نه تنها اين سخن كفر آميز آنها را مى نويسيم ، پيامبرانى را هم كه بنا حق كشتند ثبت مى كنيم ( و قتلهم الانبياء ) .
يعنى مبارزه جمعيت يهود و صف بندى آنها در برابر پيامبران ، تازه نيست اين نخستين بار نيست كه يهود ، پيامبرى را استهزا مى كنند ، آنها در طول تاريخ خود از اين نوع جنايات فراوان دارند ، جمعيتى كه جرئت و جسارت را بجائى برساند كه جمعى از پيامبران خدا را بقتل برسانند چه جاى تعجب كه چنين سخنان كفرآميزى به زبان جارى كنند ؟ ! ممكن است گفته شود كشتن پيامبران ، مربوط به يهوديان عصر پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نبود ، ولى همانطور كه سابقا هم گفته ايم ، اين نسبت بخاطر آن است كه آنها به اعمال نياكان خود راضى بودند ، و به همين جهت در مسئوليت آن ، سهيم و شريك بوده اند .
اما ثبت و حفظ اعمال آنها بى جهت نيست ، براى اين است كه روز رستاخيز آن را در برابر آنها قرار دهيم و بگوئيم اكنون نتيجه اعمال خود را بصورت عذاب سوزان بچشيد ( و نقول ذوقوا عذاب الحريق ) .
اين عذاب دردناك كه هم اكنون ، تلخى آن را مى چشيد ، نتيجه اعمال خود شما است ، اين شما بوديد كه بخود ستم كرديد ، خدا هرگز به كسى ستم نخواهد كرد ( ذلك بما كسبت ايديكم و ان الله ليس بظلام للعبيد ) .
اصولا اگر امثال شما جنايتكاران ، مجازات اعمال خود را نبينيد و در رديف نيكوكاران قرار گيريد ، اين نهايت ظلم است و اگر خدا ، چنين نكند ظلام
تفسير نمونه ج : 3 ص : 195
( بسيار ظلم كننده ) خواهد بود .
در نهج البلاغه از على (عليه السلام) نقل شده كه فرمود : و ايم الله ما كان قوم قط فى غض نعمة من عيش فزال عنهم الا بذنوب اجترحوها لان الله ليس بظلام للعبيد : بخدا سوگند ، هيچ جمعيتى غرق نعمت نشدند سپس آن نعمت از آنها سلب نگرديد مگر بخاطر گناهانى كه مرتكب شده بودند سپس امام به - همين جمله استناد كرده مى فرمايد : لان الله ليس بظلام للعبيد : زيرا خداوند به بندگان خود ستم نمى كند و از افراد شايسته سلب نعمت نمى نمايد ! اين آيه از جمله آياتى است كه ، از يك سو مذهب جبريون را نفى ميكند و از سوى ديگر ، اصل عدالت را ، در مورد افعال خداوند تعميم ميدهد .
توضيح اينكه : آيه فوق تصريح ميكند ، كه هر گونه كيفر و پاداش از طرف خداوند بخاطر اعمالى است كه مردم با اراده خودشان آنرا انجام داده اند .
( ذلك بما قدمت ايديكم ) : اين بخاطر كارهائى است كه دست هاى شما آنرا از پيش فرستاده است .
از سوى ديگر آيه فوق با صراحت مى گويد : خداوند هيچگاه ظلم نمى كند و قانون پاداش او بر محور عدالت مطلق دور مى زند اين همان چيزى است كه عدليه ( قائلين به عدل يعنى شيعه و جمعى از اهل تسنن كه معتزله نام دارند ) به آن معتقد هستند .
اما در برابر آنها ، جمعى از اهل تسنن كه اشاعره ناميده مى شوند ، عقيده شگفت انگيزى دارند .
آنها مى گويند : اصولا ظلم در باره خدا تصور نمى شود ، و هر كار كه او انجام دهد عين عدالت است ، حتى اگر تمام صالحان را به دوزخ و تمام
تفسير نمونه ج : 3 ص : 196
ستمگران را به بهشت ببرد ظلمى نكرده است و هيچ كس نمى تواند ، چون و چرا كند ! .
آيه فوق ، اين گونه عقائد را بكلى طرد مى كند و مى گويد : اگر خداوند ، افراد را بدون انجام كار خلاف ، مجازات كند ، ظالم بلكه ظلام خواهد بود .
واژه ظلام ، صيغه مبالغه و بمعنى بسيار ظلم كننده است ، انتخاب اين كلمه در اينجا با آنكه خداوند كمترين ظلمى روا نميدارد ، شايد بخاطر اين باشد كه اگر او مردم را مجبور بكفر و گناه كند و انگيزه هاى كارهاى زشت را در آنان بيافريند و سپس آنها را بجرم اعمالى كه جبرا انجام داده اند كيفر دهد ظلم كوچكى انجام نداده بلكه ظلام خواهد بود ! .
الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا أَلا نُؤْمِنَ لِرَسول حَتى يَأْتِيَنَا بِقُرْبَان تَأْكلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جَاءَكُمْ رُسلٌ مِّن قَبْلى بِالْبَيِّنَتِ وَ بِالَّذِى قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(183) فَإِن كذَّبُوك فَقَدْ كُذِّب رُسلٌ مِّن قَبْلِك جَاءُو بِالْبَيِّنَتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتَبِ الْمُنِيرِ(184)
ترجمه :
183 - ( اينها ) همانها ( هستند ) كه گفتند خداوند از ما پيمان گرفته كه به هيچ پيامبرى ايمان نياوريم تا ( اين معجزه را انجام دهد ) قربانى بياورد كه آتش ( صاعقه آسمانى ) آن را بخورد ! بگو پيامبرانى پيش از من دلايل روشن و آنچه را گفتيد آوردند پس چرا آنها را به قتل رسانيديد اگر راست مى گوئيد ؟ !
184 - پس اگر ( اين بهانه جويان ) تو را تكذيب كنند ( چيز تازه اى نيست ) رسولان پيش از تو را ( نيز ) تكذيب كردند همانها كه دلايل آشكار و نوشته هاى متين و محكم و كتاب روشنى بخش آورده بودند .
 

Back Index Next