Back Index Next


تفسير نمونه ج : 3 ص : 98
3 - آنها از خطاى مردم مى گذرند ( و العافين عن الناس ) .
فرو بردن خشم بسيار خوب است اما به تنهائى كافى نيست زيرا ممكن است كينه و عداوت را از قلب انسان ريشه كن نكند ، در اين حال براى پايان دادن به - حالت عداوت بايد كظم غيظ توام با عفو و بخشش گردد ، لذا بدنبال صفت عالى خويشتن دارى و فرو بردن خشم ، مسئله عفو و گذشت را بيان نموده ، البته منظور گذشت و عفو از كسانى است كه شايسته آنند نه دشمنان خون آشامى كه گذشت و عفو باعث جرأت و جسارت بيشتر آنها مى شود .
4 - آنها نيكوكارند ( و الله يحب المحسنين ) .
در اينجا اشاره به مرحله عاليتر از عفو شده كه همچون يك سلسله مراتب تكاملى پشت سر هم قرار گرفته اند و آن اين است كه انسان نه تنها بايد خشم خود را فرو برد و با عفو و گذشت كينه را از دل خود بشويد بلكه با نيكى كردن در برابر بدى ( آنجا كه شايسته است ) ريشه دشمنى را در دل طرف نيز بسوزاند و قلب او را نسبت به خويش مهربان گرداند بطوريكه در آينده چنان صحنه اى تكرار نشود ، بطور خلاصه نخست دستور به خويشتن دارى در برابر خشم ، و پس از آن دستور به شستن قلب خود ، و سپس دستور به شستن قلب طرف مى دهد .
در حديثى كه در كتب شيعه و اهل تسنن در ذيل آيه فوق نقل شده چنين مى خوانيم كه يكى از كنيزان امام على بن الحسين (عليهماالسلام) به هنگامى كه آب روى دست امام مى ريخت ، ظرف آب از دستش افتاد و بدن امام را مجروح ساخت ، امام (عليه السلام) از روى خشم سر بلند كرد كنيز بلافاصله گفت خداوند در قرآن مى فرمايد : و الكاظمين الغيظ امام فرمود خشم خود را فرو بردم ، عرض كرد و العافين عن الناس فرمود : تو را بخشيدم خدا تو را ببخشد ، او مجددا گفت و الله يحب المحسنين امام فرمود : تو را در راه خدا آزاد كردم .
اين حديث شاهد زنده اى است بر اينكه سه مرحله مزبور هر كدام مرحله اى
تفسير نمونه ج : 3 ص : 99
عاليتر از مرحله قبل است .
5 - آنها اصرار بر گناه نمى كنند ( و الذين اذا فعلوا فاحشة ... ) فاحشة از ماده فحش و فحشاء به معنى هر عمل بسيار زشت است و انحصار به اعمال منافى عفت ندارد زيرا در اصل به معنى تجاوز از حد است كه هر گناهى را شامل مى شود .
در آيه فوق اشاره به يكى ديگر از صفات پرهيزكاران شده كه آنها علاوه بر اوصاف مثبت گذشته اگر مرتكب گناهى شوند بزودى بياد خدا مى افتند و توبه مى كنند و هيچگاه اصرار بر گناه نمىورزند .
از تعبيرى كه در اين آيه شده چنين استفاده مى شود كه انسان تا بياد خدا است مرتكب گناه نمى شود آنگاه مرتكب گناه مى شود كه به كلى خدا را فراموش كند و غفلت تمام وجود او را فرا گيرد ، اما اين فراموشكارى و غفلت در افراد پرهيزگار ديرى نمى پايد ، بزودى بياد خدا مى افتند و گذشته را جبران مى كنند ، آنها احساس مى كنند كه هيچ پناهگاهى جز خدا ندارند و تنها بايد آمرزش گناهان خويش را از او بخواهند ( و من يغفر الذنوب الا الله ) كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد .
بايد توجه داشت كه در آيه علاوه بر عنوان فاحشه ، ظلم بر خويشتن نيز ذكر شده ( او ظلموا انفسهم ) و فرق ميان اين دو ممكن است اين باشد كه فاحشه اشاره به گناهان كبيره است و ظلم بر خويشتن اشاره به گناهان صغيره .
در پايان آيه براى تاكيد مى گويد : و لم يصروا على ما فعلوا و هم يعلمون : آنها هرگز با علم و آگاهى بر گناه خويش اصرار نمىورزند و تكرار گناه نمى كنند .
در ذيل اين آيه از امام باقر (عليه السلام) نقل شده كه فرمود : الاصرار ان يذنب الذنب فلا يستغفر الله و لا يحدث نفسه بتوبة فذلك الاصرار : اصرار بر گناه اين است كه انسان گناهى كند و دنبال آن استغفار ننمايد و در فكر توبه نباشد
تفسير نمونه ج : 3 ص : 100
اين است اصرار بر گناه .
در كتاب امالى صدوق از امام صادق (عليه السلام) حديثى پر معنى نقل شده كه خلاصه آن چنين است : هنگامى كه آيه فوق نازل شد و گناهكاران توبه كار را به آمرزش الهى نويد داد ابليس سخت ناراحت شد ، و تمام ياران خود را با صداى بلند به تشكيل انجمنى دعوت كرد آنها از وى علت اين دعوت را پرسيدند ، او از نزول اين آيه اظهار نگرانى كرد ، يكى از ياران او گفت : من با دعوت انسانها به - اين گناه و آن گناه تاثير اين آيه را خنثى ميكنم ، ابليس پيشنهاد او را نپذيرفت ، ديگرى نيز پيشنهادى شبيه آن كرد كه آنهم پذيرفته نشد ، در اين ميان شيطانى كهنه كار بنام وسواس خناس ! گفت من مشكل را حل ميكنم ، ابليس پرسيد : از چه راه ؟ گفت : فرزندان آدم را با وعده ها و آرزوها آلوده به گناه مى كنم ، و هنگامى كه مرتكب گناهى شدند ياد خدا و بازگشت به سوى او را از خاطر آنها مى برم ، ابليس گفت راه همين است ، و اين ماموريت را تا پايان دنيا بر عهده او گذاشت ! روشن است كه فراموشكارى نتيجه سهل انگارى و وسوسه هاى شيطانى است ، و تنها كسانى گرفتار آن مى شوند كه خود را در برابر او تسليم كنند ، و به اصطلاح با وسواس خناس همكارى نزديك نمايند ! ولى مردان بيدار و با ايمان كاملا مراقبند كه هر گاه خطائى از آنها سرزد در نخستين فرصت آثار آن را با آب توبه و استغفار از دل و جان خود بشويند و دريچه هاى قلب خود را بروى شيطان و لشكر او ببندند كه آنها از درهاى بسته قلب وارد نمى شوند ؟ .
اولئك جزاؤهم مغفرة من ربهم و جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها .
در اين آيه پاداش پرهيزگارانى كه صفات آنها در دو آيه گذشته آمده توضيح داده شده است و آن عبارت است از آمرزش پروردگار و بهشتى كه نهرها
تفسير نمونه ج : 3 ص : 101
از زير درختان آن جارى است ( و لحظه اى آب از آنها قطع نمى شود ) بهشتى كه بطور جاودان در آن خواهند بود .
در حقيقت در اينجا نخست اشاره به مواهب معنوى و مغفرت و شستشوى دل و جان و تكامل روحانى شده ، سپس اشاره به مواهب مادى نموده ، و در پايان مى گويد : و نعم اجر العاملين : اين چه پاداش نيكى است براى آنها كه اهل عمل هستند و مرد ميدان اند نه افراد واداده و تنبل كه هميشه از تعهدات و مسئوليتهاى خويش مى گريزند .
قَدْ خَلَت مِن قَبْلِكُمْ سنَنٌ فَسِيرُوا فى الأَرْضِ فَانظرُوا كَيْف كانَ عَقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ(137) هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظةٌ لِّلْمُتَّقِينَ(138)
ترجمه :
137 - پيش از شما سنتهائى وجود داشت ( و هر قوم طبق اعمال و صفات خود سرنوشتهائى داشتند كه همانند آنرا شما نيز داريد ) پس در روى زمين گردش كنيد و ببينيد سرانجام تكذيب كنندگان ( آيات خدا ) چگونه بود ؟ !
138 - اين بيانى است براى عموم مردم ، و هدايت و اندرزى است براى پرهيزكاران .

تفسير :

بررسى تاريخ گذشتگان
قرآن مجيد دورانهاى گذشته را با زمان حاضر و زمان حاضر را با تاريخ گذشته پيوند ميدهد ، و پيوند فكرى و فرهنگى نسل حاضر را با گذشتگان براى
تفسير نمونه ج : 3 ص : 102
درك حقايق لازم و ضرورى ميداند ، زيرا از ارتباط و گره خوردن اين دو زمان ( گذشته و حاضر ) وظيفه و مسئوليت آيندگان روشن مى شود ، در آيه فوق ميگويد : قد خلت من قبلكم سنن فسيروا في الأرض ... خداوند سنتهائى در اقوام گذشته داشته كه اين سنن هرگز جنبه اختصاصى ندارد و به صورت يك سلسله قوانين حياتى در باره همگان ، گذشتگان و آيندگان ، اجرا مى شود در اين سنن پيشرفت و تعالى افراد با ايمان و مجاهد و متحد و بيدار پيش بينى شده ، و شكست و نابودى ملتهاى پراكنده و بى ايمان و آلوده به گناه نيز پيش بينى گرديده كه در تاريخ بشريت ثبت است .
آرى تاريخ براى هر قومى اهميت حياتى دارد ، تاريخ خصوصيات اخلاقى و كارهاى نيك و بد و تفكرات گذشتگان را براى ما بازگو مى كند ، و علل سقوط و سعادت ، كاميابى و ناكامى جامعه ها را در اعصار و قرون مختلف نشان مى دهد ، و در حقيقت تاريخ گذشتگان آينه زندگى روحى و معنوى جامعه هاى بشرى و هشدارى است براى آيندگان .
روى اين جهت قرآن مجيد به مسلمانان دستور مى دهد برويد در روى زمين بگرديد و در آثار پيشينيان و ملتهاى گذشته و زمامداران و فراعنه گردنكش و جبار دقت كنيد ، و بنگريد پايان كار آنها كه كافر شدند ، و پيامبران خدا را تكذيب كردند و بنيان ظلم و فساد را در زمين گذاردند ، چگونه بود ؟ و سرانجام كار آنها بكجا رسيد ؟ .
آثار گذشتگان ، حوادث پند دهنده اى براى آيندگان است و مردم مى توانند با بهره بردارى از آنها از مسير حيات و زندگى صحيح آگاه شوند .

جهان گردى سير در ارض
آثارى كه در نقاط مختلف روى زمين از دورانهاى قديم باقى مانده اسناد زنده
تفسير نمونه ج : 3 ص : 103
و گوياى تاريخ هستند ، و حتى ما از آنها بيش از تاريخ مدون بهره مند مى شويم ، آثار باقى مانده از دورانهاى گذشته ، اشكال و صور و نقوش روح و دل و تفكرات و قدرت و عظمت و حقارت اقوام را به ما نشان ميدهد ، در صورتى كه تاريخ فقط حوادث وقوع يافته و عكسهاى خشك و بى روح آنها را مجسم مى سازد .
آرى ويرانه كاخهاى ستمگران ، و بناهاى شگفت انگيز اهرام مصر و برج بابل و كاخهاى كسرى و آثار تمدن قوم سبا و صدها نظائر آن كه در گوشه و كنار جهان پراكنده اند ، هر يك در عين خاموشى هزار زبان دارند و سخنها مى گويند ، و اينجا است كه شاعران نكته سنج به هنگامى كه در برابر خرابه هاى اين كاخها قرار مى گرفتند ، تكان شديدى در روح خود احساس كرده و اشعار شورانگيزى مى سرودند چنانكه خاقانى و شعراى معروف ديگرى اين آوازها را از درون ذرات كاخ شكست خورده كسرى و مانند آن با گوش جان شنيده ، و آنها را در شاهكارهاى ادبى سرودند .
مطالعه يك سطر از اين تاريخهاى زنده معادل مطالعه يك كتاب قطور تاريخى است و اثرى كه اين مطالعه در بيدارى روح و جان بشر دارد با هيچ چيز ديگرى برابرى نمى كند ، زيرا هنگامى كه در برابر آثار گذشتگان قرار مى گيريم گويا يك مرتبه ويرانه ها جان مى گيرند و استخوانهاى پوسيده از زير خاك زنده مى شوند ، و جنب و جوش پيشين خود را آغاز مى كنند ، بار ديگر نگاه مى كنيم همه را خاموش
تفسير نمونه ج : 3 ص : 104
و فراموش شده مى بينيم و مقايسه اين دو حالت نشان مى دهد افراد خودكامه اى چه كوتاه فكرند كه براى رسيدن به هوسهاى بسيار زودگذر آلوده هزاران جنايت مى شوند .
و لذا قرآن مجيد دستور مى دهد كه مسلمانان در روى زمين به سير و سياحت بپردازند و آثار گذشتگان را در دل زمين و يا در روى خاك با چشم خود ببينند و از مشاهده آن عبرت گيرند .
آرى در اسلام نيز جهانگردى وجود دارد ، و به آن اهميت زيادى داده شده اما نه بسان توريستهاى هوسران و هوسباز امروز بلكه براى تحقيق و بررسى آثار و سرنوشت پيشينيان و مشاهده آثار عظمت خداوند در نقاط مختلف جهان ، و اين همان چيزى است كه قرآن نام آن را سير فى الارض گذارده و طى آيات متعددى به آن دستور داده است از جمله :
1 - قل سيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المجرمين : بگو برويد در روى زمين گردش كنيد سپس بنگريد عاقبت و سرانجام گناهكاران چگونه بوده است ( نمل : 71 ) .
2 - قل سيروا فى الارض فانظروا كيف بدأ الخلق بگو در زمين سير كنيد و بنگريد خداوند چگونه آفرينش را بوجود آورده است ( سوره عنكبوت آيه 20 ) .
3 - ا فلم يسيروا فى الارض فتكون لهم قلوب يعقلون بها ... ( سوره حج آيه 46 ) و آيات ديگر ... اين آيه مى گويد : اين جهانگردى معنوى و سير در ارض قلب انسان را دانا و چشم انسان را بينا و گوش او را شنوا مى گرداند ، و از خمودى و جمود ، رهائى مى بخشد .
متاسفانه اين دستور زنده اسلامى نيز مانند بسيارى از دستورات فراموش شده
تفسير نمونه ج : 3 ص : 105
ديگر ، از طرف مسلمانان توجهى به آن نمى شود ، حتى جمعى از علماء و دانشمندان اسلامى گويا در محيط فكر خود ، زمان و مكان را متوقف ساخته اند ، و در عالمى غير از اين عالم زندگى مى كنند ، از تحولات اجتماعى دنيا بى خبرند و بكارهاى جزئى و كم اثر كه در مقابل كارهاى اصولى و اساسى ارزش چندانى ندارد خود را مشغول ساخته اند .
در دنيائى كه حتى پاپها و كاردينالهاى مسيحى كه بعد از قرنها انزوا و گوشه گيرى و قطع ارتباط با دنياى خارج ، به سير در ارض مى پردازند تا نيازمنديهاى زمان را درك كنند ، آيا نبايد مسلمانان به اين دستور صريح قرآن عمل كنند و خود را از تنگناى محيط محدود فكرى بدر آورند تا تحول و جنبشى در عالم اسلام و مسلمين پديد آيد ؟ هذا بيان للناس و هدى و موعظة للمتقين در اين آيه مى گويد : آنچه در آيات فوق گفته شد بيانيه روشنى است براى همه انسانها و وسيله هدايت و اندرزى است براى همه پرهيزگاران يعنى در عين اينكه اين بيانات جنبه همگانى و مردمى دارد تنها پرهيزگاران و افراد با هدف از آن الهام مى گيرند و هدايت مى شوند .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 106
وَ لا تَهِنُوا وَ لا تحْزَنُوا وَ أَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(139) إِن يَمْسسكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَس الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَ تِلْك الأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَينَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنكُمْ شهَدَاءَ وَ اللَّهُ لا يحِب الظلِمِينَ(140) وَ لِيُمَحِّص اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكَفِرِينَ(141) أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَهَدُوا مِنكُمْ وَ يَعْلَمَ الصبرِينَ(142) وَ لَقَدْ كُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْت مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنتُمْ تَنظرُونَ(143)
ترجمه :
139 - و سست نشويد و غمگين مگرديد و شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد .
140 - اگر به شما ( در ميدان احد ) جراحتى رسيد ( و ضربه اى وارد شد ) به آن جمعيت نيز ( در ميدان بدر ) جراحتى همانند آن وارد گرديد و ما اين روزها ( ى پيروزى و شكست ) را در ميان مردم مى گردانيم ( كه اين خاصيت زندگى جهان است ) تا افرادى كه ايمان آورده اند شناخته شوند و خداوند از ميان شما قربانيانى بگيرد ، و خداوند ظالمان را دوست نمى دارد .
141 - و تا خداوند افراد با ايمان را خالص گرداند ( و ورزيده شوند ) و كافران را تدريجا نابود سازد .
142 - آيا چنين پنداشتيد كه شما ( تنها با ادعاى ايمان ) وارد بهشت خواهيد شد در حالى كه هنوز خداوند مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است ؟
143 - و شما تمناى مرگ ( و شهادت در راه خدا ) را پيش از آنكه با آن روبرو شويد مى كرديد سپس آن را با چشم خود ديديد در حالى كه به آن نگاه مى كرديد ( و حاضر نبوديد به آن تن در دهيد ، چقدر ميان گفتار و كردار شما فاصله است ) .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 107
شان نزول
در باره شان نزول اين آيات ، روايات متعددى وارد شده است و از مجموع آنها استفاده مى شود كه اين آيات دنباله آياتى است كه قبلا در باره جنگ احد داشتيم ، و در حقيقت اين آيات تجزيه و تحليلى است روى نتائج جنگ احد و عوامل پيدايش آن به عنوان يك سرمشق بزرگ براى مسلمانان ، و در ضمن وسيله اى است براى تسلى و دلدارى و تقويت روحى آنها ، زيرا همانطور كه گفتيم جنگ احد بر اثر نافرمانى و عدم انضباط نظامى جمعى از سربازان اسلام ، در پايان به - شكست انجاميد و جمعى از شخصيتها و چهره هاى برجسته اسلام از جمله حمزه عموى پيامبر ، در اين ميدان شربت شهادت نوشيدند .
پيامبر همان شب با ياران خود به ميان كشتگان رفت و براى بزرگداشت ارواح شهداء بر سر جنازه يكايك آنها مى نشست و اشك مى ريخت و طلب آمرزش مى نمود ، و سپس اجساد همه آنها در دامنه كوه احد در ميان اندوه فراوان بخاك سپرده شد ، در اين لحظات حساس كه مسلمانان نياز شديد به تقويت روحى و هم استفاده معنوى از نتائج شكست داشتند آيات فوق نازل گرديد .

تفسير :

نتائج جنگ احد
و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين و لا تهنوا از ماده وهن گرفته شده و وهن در لغت به معنى هر نوع سستى است ، خواه در جسم و تن باشد ، و يا در اراده و ايمان .
در اين آيه نخست به مسلمانان هشدار داده شده كه مبادا از باختن يك جنگ ،
تفسير نمونه ج : 3 ص : 108
سستى به خود راه دهند و غمگين گردند و از پيروزى نهائى مايوس شوند ، زيرا افراد بيدار همان طور كه از پيروزيها استفاده مى كنند از شكستها نيز درس مى آموزند و در پرتو آن نقاط ضعفى را كه سرچشمه شكست شده ، پيدا مى كنند و با بر طرف ساختن آن براى پيروزى نهائى آماده مى شوند .
جمله و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين : شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد ، يك جمله بسيار پر معنى است يعنى شكست شما در حقيقت براى از دست دادن روح ايمان و آثار آن بوده ، شما اگر فرمان خدا و پيامبر را در اين ميدان زير پا نمى گذاشتيد گرفتار چنين سرنوشتى نمى شديد ، و باز هم غمگين نباشيد اگر بر مسير ايمان ثابت بمانيد پيروزى نهائى از آن شما است ، و شكست در يك ميدان ، به معنى شكست نهائى در جنگ نيست .
ان يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله .
قرح به معنى جراحتى است كه در بدن بر اثر برخورد با يك عامل خارجى پيدا مى شود .
در اين آيه درس ديگرى براى رسيدن به پيروزى نهائى به - مسلمانان داده شده است كه شما نبايد از دشمنان كمتر باشيد ، آنها در ميدان بدر شكستى سخت و سنگين از شما خوردند و هفتاد نفر كشته ، و تعداد زيادى مجروح و اسير دادند و با آنهمه از پاى ننشستند ، و در اين ميدان شكست خود را بر اثر غفلت شما جبران كردند ، اگر شما در اين ميدان گرفتار شكست شديد بايد از پاى ننشينيد تا آن را جبران كنيد ، و لذا مى فرمايد : اگر به شما جراحتى رسيد به آنها هم جراحتى همانند آن رسيد بنا بر اين سستى و اندوه شما براى چيست .
بعضى از مفسران آيه را اشاره به جراحاتى كه بر كفار در ميدان احد نشست مى دانند ، ولى اولا اين جراحات مانند جراحات مسلمين نبود بنا بر اين با كلمه مثله سازگار نيست .
و ثانيا با جمله بعد كه تفسير آن خواهد آمد تناسب ندارد .
و تلك الايام نداولها بين الناس و ليعلم الله الذين آمنوا و يتخذ
تفسير نمونه ج : 3 ص : 109
منكم شهداء : در اين قسمت نخست اشاره به يكى از سنن الهى شده است كه در زندگى بشر حوادث تلخ و شيرينى رخ مى دهد كه هيچكدام پايدار نيست ، شكستها ، پيروزيها ، قدرتها ، عظمتها و ناتوانيها همه در حال دگرگونى هستند بنا بر اين نبايد شكست در يك ميدان و آثار آن را پايدار فرض كرد ، بلكه بايد با بررسى عوامل و انگيزه هاى شكست از سنت تحول استفاده نمود ، و آن را به پيروزى تبديل كرد دنيا فراز و نشيب دارد و زندگى در حال دگرگونى است و خداوند اين ايام را در ميان مردم بطور مداوم گردش مى دهد تا سنت تكامل از لابلاى اين حوادث آشكار شود .
سپس اشاره به نتيجه اين حوادث ناگوار كرده و مى فرمايد و ليعلم الله الذين آمنوا ... اينها بخاطر آن است كه افراد با ايمان ، از مدعيان ايمان ، شناخته شوند و به عبارت ديگر تا حوادث دردناك در تاريخ ملتى روى ندهد صفوف از هم مشخص نخواهند شد ، زيرا پيروزيها خواب آور و اغفال كننده است در حاليكه شكستها براى افراد آماده بيدار كننده و نشان دهنده ارزشها است .
در جمله و يتخذ منكم شهداء مى فرمايد : يكى از نتائج اين شكست دردناك اين بود كه شما شهيدان و قربانيانى در راه اسلام بدهيد ، و بدانيد اين آئين پاك را ارزان بدست نياورده ايد تا در آينده ارزان از دست بدهيد ، ملتى كه قربانى در راه اهداف مقدس خود ندهد هميشه آنها را كوچك مى شمرد اما به هنگامى كه قربانى داد هم خود او ، و هم نسلهاى آينده او ، بديده عظمت به آن مى نگرند .
ممكن است منظور از شهداء در اينجا گواهان باشد ، يعنى خدا مى خواست با اين حادثه گواهانى از شما بگيرد كه چگونه نافرمانيها به شكستهاى دردناكى
تفسير نمونه ج : 3 ص : 110
مى انجامد ، و اين گواهان در آينده معلمانى خواهند بود براى مردم در برابر حوادث مشابهى كه در پيش دارند .
در پايان آيه مى فرمايد خداوند ستمگران را دوست نمى دارد ، و بنا بر اين از آنها حمايت نخواهد كرد .

ميدان پرورش و تربيت
و ليمحص الله الذين آمنوا ... ليمحص از ماده تمحيص به معنى پاك نمودن چيزى است از هر گونه عيب .
و يمحق از ماده محق ( بر وزن مرد ) به معنى كم شدن تدريجى چيزى است و بهمين مناسبت شب پايان ماه را محاق مى گويند زيرا روشنى ماه كم كم كاسته شده و از بين مى رود .
در اين آيه اشاره به يكى ديگر از نتائج طبيعى شكست جنگ احد شده است ، و آن اينكه اين گونه شكستها نقاط ضعف و عيوب جمعيتها را آشكار مى سازد و وسيله مؤثرى است براى شستشوى از اين عيوب ، قرآن مى گويد خدا مى خواست در اين ميدان جنگ ، افراد با ايمان را خالص گرداند و نقاط ضعفشان را به آنها نشان بدهد ، آنها مى بايست براى پيروزيهاى آينده در چنين بوته آزمايشى قرار گيرند و عيار شخصيت خود را بسنجند و همانطور كه على (عليه السلام) مى فرمايد : فى تقلب الاحوال يعلم جواهر الرجال : دگرگونيهاى روزگار و حوادث سخت زندگى حقيقت اشخاص را روشن مى سازد آنها به عيار شخصيت خود واقف گردند .
اينجا است كه گاهى پاره اى از شكستها آنچنان سازنده است كه به مراتب اثر آن در سرنوشت جوامع انسانى از پيروزيهاى خواب كننده ظاهرى بيشتر است .
جالب اينكه نويسنده تفسير المنار از استادش محمد عبده مفتى بزرگ
تفسير نمونه ج : 3 ص : 111
مصر نقل مى كند كه پيامبر را در خواب ديد و به او فرمود اگر مرا در ميان پيروزى و شكست در ميدان احد مخير ساخته بودند من در خصوص آن ميدان ، شكست را ترجيح ميدادم زيرا اين شكست عامل سازنده اى در تاريخ اسلام شد .
و يمحق الكافرين اين جمله در حقيقت نتيجه ايست براى جمله قبل ، زيرا هنگامى كه مؤمنان در كوره حوادث پاك شدند آمادگى كافى براى از بين بردن تدريجى شرك و كفر و پاك ساختن جامعه خود از اين آلودگيها پيدا مى كنند ، يعنى نخست بايد پاك شد و سپس پاك كرد .
در حقيقت همانطور كه ماه با آن جلوه گرى و فريبندگى مخصوص خود تدريجا كم نور شده ، در محاق فرو مى رود همچنين شكوه و عظمت كفر و شرك و حاميان آنها با تصفيه و پاك شدن مسلمانان به زوال و نيستى مى گرايد .
ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما يعلم الله الذين جاهدوا منكم و يعلم الصابرين .
در اينجا قرآن با استفاده از حادثه احد براى تصحيح يك اشتباه فكرى مسلمانان اقدام مى كند و مى گويد : شما چنين پنداشتيد كه بدون جهاد و استقامت در راه خدا مى توانيد در بهشت برين جاى گيريد ، آيا شما گمان كرديد داخل شدن در عمق آن سعادت معنوى تنها با انتخاب نام مسلمان و يا عقيده بدون عمل ممكن است ؟ اگر چنين بود مسئله بسيار ساده بود ، ولى هرگز چنين نبوده است و تا اعتقادات واقعى در ميدان عمل پياده نشود كسى بهره اى از آن سعادتها نخواهد برد ، در اينجا است كه بايد صفوف از هم مشخص شود ، و مجاهدان و صابران از افراد بى ارزش شناخته شوند .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 112
سخنان تو خالى
و لقد كنتم تمنون الموت من قبل ان تلقوه فقد رأيتموه و انتم تنظرون : بعد از جنگ بدر و شهادت پر افتخار جمعى از مسلمانان عده اى در جلسات ، مى نشستند و پيوسته آرزوى شهادت مى كردند كه اى كاش اين افتخار در ميدان بدر نصيب ما نيز شده بود ، مطابق معمول در ميان آنها جمعى صادق بودند و عده اى متظاهر و دروغگو ، و يا در شناسائى خود در اشتباه بودند ، اما چيزى طول نكشيد كه جنگ وحشتناك احد پيش آمد ، مجاهدان راستين با شهامت فوق العاده جنگيدند و شربت شهادت نوشيدند و به آرزوى خود رسيدند اما جمعى از دروغگويان هنگامى كه آثار شكست را در ارتش اسلام مشاهده كردند از ترس كشته شدن ، فرار كردند ، اين آيه آنها را سرزنش مى كند ميگويد شما كسانى بوديد كه آرزوى مرگ و شهادت در راه خدا را در دل مى پرورانديد پس چرا آن موقع كه با چشم خود محبوب خويش را در برابر خود ديديد فرار كرديد ؟
بررسى كوتاهى در علل شكست احد
در آيات فوق تعبيرات جالبى به چشم مى خورد ، كه هر كدام از آنها پرده از روى يكى از اسرار شكست احد بر مى دارد ، به طور خلاصه ، چند عامل مهم دست به دست هم دادند و اين حادثه غم انگيز و در عين حال عبرت آور را به وجود آوردند :
1 - اشتباه محاسبه اى كه براى بعضى از تازه مسلمانان در درك مفاهيم اسلام پيدا شده بود سبب شد كه آنها خيال كنند تنها ابراز ايمان براى پيروزى كافى است و بنا ، بر اين است كه خداوند در تمام ميدانهاى جنگ به وسيله امدادهاى غيبى از آنها حمايت كند ، و به اين ترتيب سنت الهى را در عوامل پيروزى طبيعى و
تفسير نمونه ج : 3 ص : 113
انتخاب نقشه هاى صحيح و تهيه وسائل لازم به دست فراموشى سپردند .
2 - عدم انضباط نظامى و مخالفت با فرمان مؤكد پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دائر به - ماندن تيراندازان در سنگر حساس خود عامل مهم ديگرى براى اين شكست بود .
3 - دنيا پرستى جمعى از مسلمانان تازه كار كه جمع آورى غنائم جنگى را بر تعقيب دشمن ترجيح دادند ، و اسلحه بر زمين گذاشته براى اينكه از ديگران عقب نيافتند به تلاش پرداختند ، سومين عامل شكست بود ، تا بدانند در راه خدا و به هنگام جهاد مقدس بايد اين مسائل بكلى فراموش شود .
4 - غرور ناشى از پيروزى درخشان ميدان بدر تا آنجا كه فكر قدرت دشمن را از سر بيرون كرده بودند و تجهيزات او را نا چيز مى پنداشتند چهارمين عامل شكست بود .
اينها نقاط ضعفى بود كه مى بايست در آب جوشان اين شكست شستشو شود .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 114
وَ مَا محَمَّدٌ إِلا رَسولٌ قَدْ خَلَت مِن قَبْلِهِ الرُّسلُ أَ فَإِين مَّات أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقَابِكُمْ وَ مَن يَنقَلِب عَلى عَقِبَيْهِ فَلَن يَضرَّ اللَّهَ شيْئاً وَ سيَجْزِى اللَّهُ الشكرِينَ(144) وَ مَا كانَ لِنَفْس أَن تَمُوت إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَباً مُّؤَجَّلاً وَ مَن يُرِدْ ثَوَاب الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنهَا وَ مَن يُرِدْ ثَوَاب الاَخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنهَا وَ سنَجْزِى الشكِرِينَ(145)
ترجمه :
144 - محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فقط فرستاده خدا بود و پيش از او فرستادگان ديگرى نيز بودند ، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود شما به عقب برمى گرديد ؟ ( و با مرگ او اسلام را رها كرده به دوران كفر و بت پرستى بازگشت خواهيد كرد ) و هر كس به عقب بازگردد هرگز ضررى به خدا نمى زند و به زودى خداوند شاكران ( و استقامت كنندگان ) را پاداش خواهد داد .
145 - و هيچكس جز به فرمان خدا نمى ميرد ، سرنوشتى است تعيين شده ( بنا بر اين مرگ پيامبر با ديگران يك سنت الهى است ) هر كس پاداش دنيا را بخواهد ( و در زندگى خود در اين راه گام بردارد ) چيزى از آن به او خواهيم داد و هر كس پاداش آخرت بخواهد از آن به او مى دهيم ، و به زودى شاكران را پاداش خواهيم داد .

شان نزول :
اين آيه نيز ناظر به يكى ديگر از حوادث جنگ احد است و آن اينكه : در همان حال كه آتش جنگ ميان مسلمانان و بت پرستان به شدت شعلهور بود ناگهان صدائى بلند شد و كسى گفت : محمد را كشتم ... محمد را كشتم ... اين درست همان دم بود كه مردى بنام عمرو بن قميئه حارثى سنگ به سوى
تفسير نمونه ج : 3 ص : 115
پيامبر پرتاب كرد ، پيشانى و دندان آن حضرت شكست و لب پائين وى شكافت و خون صورت وى را پوشانيد .
در اين موقع دشمن مى خواست پيامبر را به قتل برساند كه مصعب بن عمير يكى از پرچمداران ارتش اسلام جلو حملات آنها را گرفت ولى خودش در اين ميان كشته شد ، و چون او شباهت زيادى به پيامبر داشت دشمن چنين پنداشت كه پيغمبر در خاك و خون غلطيده است و لذا اين خبر را با صداى بلند به همه لشگرگاه رسانيد .
انتشار اين خبر به همان اندازه كه در روحيه بت پرستان اثر مثبت داشت در ميان مسلمانان تزلزل عجيبى ايجاد كرد ، جمعى كه اكثريت را تشكيل مى دادند به دست و پا افتاده و از ميدان جنگ به سرعت خارج مى شدند ، حتى بعضى در اين فكر بودند كه با كشته شدن پيامبر از آئين اسلام برگردند و از سران بت پرستان امان بخواهند ، اما در مقابل آنها اقليتى فداكار و پايدار همچون على (عليه السلام) و ابو - دجانه و طلحة و بعضى ديگر بودند كه بقيه را به استقامت دعوت مى كردند از جمله انس بن نضر به ميان آنها آمد و گفت : اى مردم اگر محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كشته شد ، خداى محمد كشته نشده ، برويد و پيكار كنيد و در راه همان هدفى كه پيامبر كشته شد ، شربت شهادت بنوشيد ، پس از ايراد اين سخنان به دشمن حمله نمود تا كشته شد ، ولى به زودى روشن گرديد كه پيامبر زنده است و اين خبر اشتباه بوده است يا دروغ ، آيه فوق در اين مورد نازل گرديد و دسته اول را سخت نكوهش كرد .

تفسير : فرد پرستى ممنوع
و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل ا فان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم :
تفسير نمونه ج : 3 ص : 116
با استفاده از حوادث جنگ احد آيه حقيقت ديگرى را به مسلمانان مى آموزد و آن اينكه اسلام آئين فرد پرستى نيست و به فرض كه پيامبر در اين ميدان شربت شهادت مى نوشيد وظيفه مسلمانان بدون ترديد ادامه مبارزه بود ، زيرا با مرگ يا شهادت پيامبر ، اسلام پايان نمى يابد بلكه آئين حقى است كه تا ابد جاويدان خواهد ماند .
مسئله فرد پرستى يكى از بزرگترين خطراتى است كه مبارزات هدفى را تهديد مى كند ، وابستگى به شخص معين اگر چه پيامبر خاتم باشد مفهومش پايان يافتن كوشش و تلاش براى پيشرفت ، به هنگام از دست رفتن آن شخص است و اين وابستگى يكى از نشانه هاى بارز عدم رشد اجتماعى است .
مبارزه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با فرد پرستى يكى ديگر از نشانه هاى حقانيت و عظمت او است زيرا اگر او به خاطر شخص خويش قيام كرده بود لازم بود اين فكر را در مردم تقويت كند كه همه چيز به وجود او بستگى دارد و اگر او از ميان برود همه چيز پايان خواهد يافت ، ولى رهبران راستين همانند پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هيچگاه مردم را به چنين افكارى تشويق نمى كنند ، بلكه به شدت با آن مبارزه مى كنند ، و به آنها مى گويند : هدف ما ، از خود ما بالاتر است و هرگز با نابودى ما نابود نخواهد شد و لذا قرآن با صراحت در آيه فوق مى گويد : محمد تنها فرستاده خدا است ، پيش از او هم فرستادگانى بودند كه از دنيا رفتند آيا اگر او بميرد يا كشته شود بايد شما سير قهقرائى كنيد ؟ و به آئين بت پرستى بازگرديد ؟ جالب توجه اينكه : در آيه براى بيان سير قهقرائى جمله انقلبتم على اعقابكم به كار رفته است ، زيرا اعقاب جمع عقب ( بر وزن خشن ) به - معنى پاشنه پا است بنا بر اين انقلبتم على اعقابكم به معنى عقب گرد مى كنيد مى باشد و آن تصوير روشنى است از سير قهقرائى و ارتجاع به معنى واقعى است منتها از كلمه ارتجاع صريحتر و روشنتر است .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 117
و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا سپس مى فرمايد : آنها كه عقب گرد كنند و به دوران كفر و بت پرستى باز گردند تنها به خود زيان مى رسانند نه به خدا زيرا با اين عمل نه تنها چرخهاى سعادت خود را متوقف مى سازند بلكه آنچه را بدست آورده اند نيز به سرعت از دست خواهند داد .
و سيجزى الله الشاكرين در پايان آيه به اقليتى كه در جنگ احد على رغم همه مشكلات و انتشار خبر شهادت پيغمبر ، دست از جهاد برنداشتند اشاره كرده و كوششهاى آنها را مى ستايد و آنها را به عنوان شاكران و كسانى كه از نعمتها در راه خدا استفاده كردند معرفى مى كند و مى گويد : خداوند اين شاكران را پاداش نيك مى دهد .
درسى را كه اين آيه در باره مبارزه با فرد پرستى مى دهد درسى است براى همه مسلمانان در همه قرون و اعصار ، آنها بايد از قرآن بياموزند كه مسائل هدفى هرگز نبايد قائم به شخص يا اشخاص باشد بلكه بايد بر محور يك سلسله اصول و تشكيلات ابدى دور بزند كه با تغيير افراد يا فوت آنان حتى اگر پيامبر بزرگ خدا باشد آن كار تعطيل نگردد ، اصولا رمز بقاى يك مذهب و يا يك تشكيلات همين است ، بنا بر اين برنامه ها و تشكيلاتى كه قائم به شخص هستند تشكيلاتى نا سالم و غير طبيعى محسوب مى شوند كه به زودى متلاشى خواهند شد .
اما متاسفانه و رويهمرفته غالب تشكيلات جوامع اسلامى هنوز قائم به اشخاص است و به همين دليل بسيار زود از هم مى پاشد ، مسلمانان بايد با الهام از آيه فوق مؤسسات گوناگون خود را آنچنان پى ريزى كنند كه از اشخاص لايق كاملا بهره گيرى شود اما در عين حال وابسته به شخص آنها نباشد .
و ما كان لنفس ان تموت الا باذن الله كتابا مؤجلا همان طور كه گفتيم شايعه بى اساس شهادت پيامبر در احد عده زيادى از
تفسير نمونه ج : 3 ص : 118
مسلمانان را به وحشت افكند تا آنجا كه از ميدان جنگ فرار كردند و حتى بعضى مى خواستند از اسلام هم برگردند ، در آيه فوق مجددا براى تنبيه و بيدارى اين دسته مى فرمايد : مرگ بدست خدا و فرمان او است و براى هر كس اجلى مقرر شده است كه نمى تواند از آن فرار كند ، بنا بر اين اگر پيامبر در اين ميدان شربت شهادت مى نوشيد چيزى جز انجام يافتن يك سنت الهى نبود با اين حال نبايد مسلمانان از آن وحشت كنند و دست از ادامه مبارزه بردارند .
از سوى ديگر فرار از ميدان جنگ نيز نمى تواند از فرا رسيدن اجل جلوگيرى كند همان طور كه شركت در ميدان جهاد نيز اجل انسان را جلو نمى اندازد بنا بر اين فرار از ميدان جهاد براى حفظ جان بيهوده است .
در باره معنى اجل و همچنين اجل حتمى و معلق و فرق ميان آنها مشروحا در ذيل آيه دوم از سوره انعام به خواست خدا بحث خواهيم كرد .
و من يرد ثواب الدنيا نؤته منها و من يرد ثواب الاخرة نؤته منها : در پايان آيه مى فرمايد : سعى و كوشش انسان هيچگاه ضايع نمى شود ، اگر هدف كسى تنها نتيجه هاى مادى و دنيوى باشد و همانند بعضى از رزمندگان احد تنها بخاطر غنيمت تلاش كند ، بالاخره بهره اى از آن بدست مى آورد اما اگر هدف عاليتر بود ، و كوششها در مسير حيات جاويدان و فضائل انسانى به كار افتاد ، باز به هدف خود خواهد رسيد ، بنا بر اين حالا كه رسيدن به دنيا يا آخرت هر دو نيازمند به كوشش است ، پس چرا انسان سرمايه هاى وجودى خود را در مسير دوم كه يك مسير عالى و پايدار است به كار نيندازد ؟ سپس بار ديگر تاكيد مى كند كه پاداش شاكران را بزودى خواهيم داد .
( و سنجزى الشاكرين ) .
قابل توجه اينكه در آيه سابق اين جمله به صورت فعل غائب ذكر شده بود و در اينجا به صورت فعل متكلم ، و اين نهايت تاكيد وعده الهى را به دادن پاداش به آنها بيان مى كند ، و به تعبير ساده خداوند مى گويد : ضامن پاداش آنها منم .
در تفسير مجمع البيان در ذيل آيه ، از امام باقر (عليه السلام) چنين نقل شده
تفسير نمونه ج : 3 ص : 119
كه : على (عليه السلام) در روز احد شصت و يك زخم برداشت و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ام سليم و ام عطيه را دستور داد كه به معالجه جراحات آن حضرت بپردازند .
چيزى نگذشت كه آنها با نگرانى به خدمت پيغمبر عرضه داشتند وضع بدن على (عليه السلام) طورى است كه ما هر زخمى را مى بنديم ديگرى گشوده مى شود ، و زخمهاى تن او آنچنان زياد و خطرناك است كه ما از حيات او نگرانيم ، پيغمبر و جمعى از مسلمانان به عنوان عيادت به منزل على وارد شدند در حاليكه بدن او يك پارچه زخم و جراحت بود پيامبر با دست مبارك خود بدن او را مسح مى كرد و مى فرمود : كسى كه در راه خدا اين چنين ببيند آخرين درجه مسئوليت خود را انجام داده است ! و زخمهائيكه پيامبر دست بر آن مى كشيد بزودى التيام مى يافت ، على (عليه السلام) در اين هنگام گفت الحمد لله كه با اين همه ، فرار نكردم و پشت به دشمن ننمودم خداوند از كوششهاى او قدردانى كرد و در دو آيه از قرآن به آن ( و به فداكاريهاى افراد نمونه ديگر از مجاهدان احد ) اشاره كرده است ، در يك مورد مى فرمايد : و سيجزى الله الشاكرين و در مورد ديگر مى فرمايد : و سنجزى الشاكرين .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 120
وَ كَأَيِّن مِّن نَّبىّ قَتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصابهُمْ فى سبِيلِ اللَّهِ وَ مَا ضعُفُوا وَ مَا استَكانُوا وَ اللَّهُ يحِب الصبرِينَ(146) وَ مَا كانَ قَوْلَهُمْ إِلا أَن قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ إِسرَافَنَا فى أَمْرِنَا وَ ثَبِّت أَقْدَامَنَا وَ انْصرْنَا عَلى الْقَوْمِ الْكفِرِينَ(147) فَئَاتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَاب الدُّنْيَا وَ حُسنَ ثَوَابِ الاَخِرَةِ وَ اللَّهُ يحِب المُْحْسِنِينَ(148)
ترجمه :
146 - و چه بسيار پيامبرانى كه مردان الهى فراوانى به همراه آنها جنگ كردند ، آنها هيچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آنها مى رسيد سست نشدند ، و نا توان نگرديدند و تن به تسليم ندادند و خداوند استقامت كنندگان را دوست دارد .
147 - گفتار آنها فقط اين بود كه پروردگارا گناهان ما را ببخش ، و از تندرويهاى ما در كارها صرفنظر كن ، قدمهاى ما را ثابت بدار ، و ما را بر جمعيت كافران پيروز بگردان !
148 - لذا خداوند پاداش اين جهان و پاداش نيك آن جهان را به آنها داد ، و خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد .

تفسير : مجاهدان پيشين
و كاين من نبى ... كاين به معنى چه بسيار است و مى گويند در اصل مركب از كاف تشبيه و اى استفهاميه است كه به صورت يك كلمه در آمده و معنى دو جزء
تفسير نمونه ج : 3 ص : 121
سابق متروك شده ، و معنى تازه اى مساوى چه بسيار پيدا كرده است .
ربيون جمع ربى ( بر وزن ملى ) است و به كسى گفته مى شود كه ارتباط و پيوند او با خدا محكم باشد ، با ايمان ، دانشمند و با استقامت و با اخلاص باشد .
به دنبال حوادث احد آيه فوق با يادآورى شجاعت و ايمان و استقامت مجاهدان و ياران پيامبران گذشته مسلمانان را به شجاعت و فداكارى و پايدارى تشويق مى كند و ضمنا آن دسته اى را كه از ميدان احد فرار كردند سرزنش مى نمايد و مى گويد : پيامبران بسيارى بودند كه خدا پرستان مبارزى در صف ياران آنها قرار داشتند .
سپس رفتار و گفتار آنها را چنين شرح مى دهد : آنان به يارى پيامبران خود برخاستند و از تلفات سنگين و جراحات سخت و مشكلات طاقتفرسائى كه در راه خدا ديدند هرگز سست و ناتوان نشدند ، آنها در مقابل دشمن هيچگاه تضرع و زارى و خضوع و كرنش نكردند و تسليم نشدند ( ما ضعفوا و ما استكانوا ) بديهى است خداوند هم چنين افرادى را دوست دارد كه دست از مقاومت بر نمى دارند ( و الله يحب الصابرين ) .
آنها به هنگامى كه احيانا بر اثر اشتباهات يا سستيها ، يا لغزشهائى گرفتار مشكلاتى در برابر دشمن مى شدند به جاى اينكه ميدان را به او بسپارند و يا تسليم شوند و يا فكر ارتداد و بازگشت به كفر در مغز آنها پيدا شود ، روى به درگاه خدا مى آوردند و ضمن تقاضاى عفو و بخشش از گناهان خود از پيشگاه خداوند تقاضاى صبر و استقامت و پايمردى مى كردند و مى گفتند : ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فى امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين : بار پروردگارا گناهان ما را بيامرز و از تندرويهاى ما درگذر ، و ما را ثابت قدم بدار و بر كافران پيروز بگردان .
آنها با اين طرز تفكر و عمل به زودى پاداش خود را از خدا مى گرفتند هم پاداش اين جهان كه فتح و پيروزى بر دشمن بود و هم پاداش جهان ديگر ،
تفسير نمونه ج : 3 ص : 122
( فاتاهم الله ثواب الدنيا و حسن ثواب الاخرة ) .
و در پايان آيه آنها را جزء نيكوكاران شمرده و مى فرمايد : ( و الله يحب المحسنين ) خدا نيكوكاران را دوست دارد .
و به اين ترتيب يك درس زنده از برنامه مجاهدان امتهاى پيشين و سرانجام كار آنها و چگونگى برخورد آنها با مشكلات و پيروزى بر آنها براى تازه مسلمانان بيان مى كند ، و آنها را براى ميدانهاى آينده پرورش مى دهد : در آيات فوق علاوه بر آنچه گفته شد نكات ديگرى جلب توجه مى كند :
1 - صبر همانطور كه سابقا هم اشاره كرده ايم به معنى استقامت است و لذا در برابر ضعف و تسليم در اين آيه قرار گرفته و ضمنا صابران و نيكوكاران در يك رديف قرار گرفته اند زيرا در آخر يك آيه مى فرمايد و الله يحب الصابرين و در آيه ديگر مى فرمايد و الله يحب المحسنين اشاره به اينكه نيكوكارى بدون استقامت ممكن نيست ، زيرا در برابر هر شخص نيكوكار ، هزاران مشكل وجود دارد كه اگر فاقد استقامت باشد به زودى كار خود را رها خواهد ساخت .
2 - مجاهدان حقيقى به جاى اينكه شكست خود را به ديگران نسبت دهند و يا به عوامل موهوم و مرموز مربوط بدانند ، سرچشمه آن را در خودشان جستجو مى كنند و به فكر جبران اشتباهات خويش هستند ، حتى آنها كلمه شكست را بر زبان نمى آورند و به جاى آن اسراف و تند روى بيجا ذكر مى كنند ، بعكس ما كه امروز سعى مى كنيم نقاط ضعفى كه سرچشمه ناكاميها و شكستها است نا ديده بگيريم و همه آنها را به عوامل خارجى و بيگانه مربوط بدانيم و در نتيجه به هيچوجه به فكر جبران اشتباهات و بر طرف ساختن نقاط ضعف خود نباشيم .
3 - در آيات فوق از پاداش دنيا تعبير به ثواب الدنيا شده اما از پاداش آخرت تعبير به حسن ثواب الاخره شده ، اشاره به اينكه : پاداش آخرت با پاداش دنيا فرق بسيار دارد ، زيرا پاداش دنيا هر چه باشد بالاخره آميخته با فنا و پاره اى
تفسير نمونه ج : 3 ص : 123
نا ملايمات كه طبع زندگى اين دنيا است مى باشد در حالى كه پاداش آخرت سراسر حسن است و از هر نظر خالص و دور از ناراحتيها .
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِن تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكمْ عَلى أَعْقَبِكُمْ فَتَنقَلِبُوا خَسرِينَ(149) بَلِ اللَّهُ مَوْلَامْ وَ هُوَ خَيرُ النَّصرِينَ(150) سنُلْقِى فى قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْب بِمَا أَشرَكوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنزِّلْ بِهِ سلْطناً وَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ وَ بِئْس مَثْوَى الظلِمِينَ(151)
ترجمه :
149 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر از كسانى كه كافر شده اند اطاعت كنيد شما را به عقب باز مى گردانند و سرانجام زيانكار خواهيد شد .
150 - ( آنها تكيه گاه شما نيستند ) بلكه تكيه گاه و سرپرست شما خدا است و او بهترين ياوران است .
151 - به زودى در دلهاى كافران به خاطر اينكه بدون دليل چيزهائى را براى خدا شريك قرار دادند ، رعب و ترس مى افكنيم و جايگاه آنها آتش است و چه بد جايگاهى است جايگاه ستمكاران .

تفسير :

اخطارهاى مكرر
يا ايها الذين آمنوا ان تطيعوا الذين كفروا ... اين آيات همانند آيات گذشته بعد از جنگ احد و براى تجزيه و تحليل
تفسير نمونه ج : 3 ص : 124
روى حوادث جنگ نازل گرديده است ، وضع آيات گذشته و اين آيات نيز گواه بر اين حقيقت است .
چنين به نظر مى رسد كه بعد از پايان جنگ احد دشمنان اسلام با يك سلسله تبليغات مسموم كننده در لباس نصيحت و دلسوزى تخم تفرقه در ميان مسلمانان مى پاشيدند و با استفاده از وضع نا مساعد روانى عده اى از مسلمانان تلاش مى كردند كه آنها را نسبت به اسلام بد بين كنند ، شايد يهود و مسيحيان نيز در اين قسمت با منافقان همكارى داشتند ، همانطور كه در ميدان احد نيز با دامن زدن به شايعه بى اساس كشته شدن پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) براى تضعيف روحيه مسلمانان كوشش مى كردند .
آيه نخست به مسلمانان اخطار مى كند و از پيروى آنها بر حذر مى دارد و مى گويد : اگر از كفار پيروى كنيد شما را به عقب برمى گردانند و پس از پيمودن راه پر افتخار تكامل معنوى و مادى در پرتو تعليمات اسلام ، به نقطه اول كه نقطه كفر و فساد بود سقوط مى دهند و در اين موقع بزرگترين زيانكارى دامنگير شما خواهد شد چه زيانى از اين بالاتر كه انسان اسلام را با كفر و سعادت را با شقاوت و حقيقت را با باطل معاوضه كند .
سپس تاكيد مى كند كه شما بالاترين پشتيبان و بهترين ياور را داريد مى گويد : بل الله مولاكم و هو خير الناصرين : خدا پشتيبان و سرپرست شما است و او بهترين ياوران است ، ياورى است كه هرگز مغلوب نمى شود و هيچ قدرتى با قدرت او برابرى ندارد در حاليكه ياوران ديگر ممكن است گرفتار شكست و نابودى شوند .
سنلقى فى قلوب الذين كفروا الرعب .
در اينجا اشاره به نجات معجزآساى مسلمانان بعد از جنگ احد مى كند و يكى از موارد حمايت و نفرت خود را از آنان بازگو مى نمايد و آنها را نسبت به - آينده دلگرم مى سازد و وعده پيروزى مى دهد ، زيرا همانطور كه در داستان احد گفتيم بت پرستان مكه با اينكه در جنگ احد پيروزى چشمگيرى پيدا كرده بودند
تفسير نمونه ج : 3 ص : 125
و لشكر اسلام ظاهرا از هم متلاشى شده بود مى بايست در بازگشت به سوى ميدان و از بين بردن باقيمانده قدرت مسلمين و حتى غارت كردن مدينه و كشتن شخص پيامبر كه از بى اساس بودن شايعه شهادت او آگاه شده بودند كمترين ترديدى به - خود راه ندهند .
اما خداوند ترس و وحشت عجيبى در دلهاى آنها افكند ، ترس و وحشت بى دليلى كه خاصيت كفر و بت پرستى و خرافه پرستى بود ، سراسر وجود آنان را فرا گرفت به طورى كه در روايات مى خوانيم : آنها هنگامى كه از احد بازگشتند و به نزديكى مكه رسيدند درست شكل و قيافه يك لشكر شكست خورده را داشتند .
آيه فوق مى گويد : ما به زودى در دل كفار رعب و وحشت مى افكنيم ( يعنى همانطور كه در پايان جنگ احد افكنديم و نمونه آن را با چشم خود ديديد ) بنا بر اين به آينده خويش اميدوار باشيد .
جالب اينكه علت افكندن رعب و ترس را در دلهاى آنها چنين بيان مى كند : بما اشركوا بالله ما لم ينزل به سلطانا : به اين جهت كه آنها چيزهائى را بدون دليل شريك خدا قرار داده بودند در حقيقت مردمى كه خرافى هستند و تابع دليل و برهان نمى باشند و كاهى را در نظر خود كوه مى كنند و سنگ و چوبى را معبود و پروردگار خويش مى دانند در برابر حوادث بسيار نا توانند زيرا خيلى زود گرفتار اشتباه محاسبه مى شوند و اگر يك حادثه جزئى در زندگى آنها رخ دهد و مثلا بشنوند مسلمانان مدينه همراه مجروحان ميدان جنگ بار ديگر به ميدان احد برمى گردند اين موضوع بسيار بزرگ در نظرشان جلوه مى كند و سخت از آن به وحشت مى افتند ، همانطور كه در دنياى امروز نيز افراد قدرتمندى را مشاهده مى كنيم كه از كوچكترين حادثه وحشت دارند و از كاه كوهى مى سازند زيرا تكيه - گاه محكمى در زندگى براى خود انتخاب نكرده اند .
و ماويهم النار و بئس مثوى الظالمين : اين افراد به خود و به اجتماع خود ستم كرده اند و بنا بر اين جايگاهى جز
تفسير نمونه ج : 3 ص : 126
آتش نخواهند داشت و چه بد جايگاهى است .

پيروزى از طريق ترس دشمن
در روايات متعددى مى خوانيم كه پيغمبر مى فرمود : يكى از امتيازاتى كه خداوند به من داده است اين است كه مرا به وسيله انداختن ترس در دل دشمن پيروزى داده است .
اين موضوع اشاره به يكى از عوامل مهم پيروزى در جنگها مى كند كه مخصوصا امروز بسيار مورد توجه است كه يكى از مهمترين عوامل پيروزى ، روحيه سرباز است و آن قدر كه روحيه عالى سربازان در پيروزى تاثير دارد كم و كيف آنها و چگونگى سلاح آنها اثر ندارد ، اسلام با تقويت روح ايمان و عشق به جهاد و افتخار به شهادت و اتكاى به خداوند قادر منان اين روح را در مجاهدان خود به عاليترين وجهى پرورش داد در حالى كه بت پرستان خرافى كه تكيه گاهشان بتهاى بى اراده و بى جان بود و عقيده به معاد و زندگى پس از مرگ نداشتند و خرافات افكار آنها را آلوده كرده بود روحيه اى ضعيف و ناتوان داشتند و يكى از عوامل مؤثر پيروزى مسلمانان بر آنها همين تفاوت روحيه بود .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 127
وَ لَقَدْ صدَقَكمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسونَهُم بِإِذْنِهِ حَتى إِذَا فَشِلْتُمْ وَ تَنَزَعْتُمْ فى الأَمْرِ وَ عَصيْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاكُم مَّا تُحِبُّونَ مِنكم مَّن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَ مِنكم مَّن يُرِيدُ الاَخِرَةَ ثُمَّ صرَفَكمْ عَنهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفَا عَنكمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضل عَلى الْمُؤْمِنِينَ(152) * إِذْ تُصعِدُونَ وَ لا تَلْوُنَ عَلى أَحَد وَ الرَّسولُ يَدْعُوكمْ فى أُخْرَاكُمْ فَأَثَبَكمْ غَمَّا بِغَمّ لِّكيْلا تَحْزَنُوا عَلى مَا فَاتَكمْ وَ لا مَا أَصبَكمْ وَ اللَّهُ خَبِيرُ بِمَا تَعْمَلُونَ(153) ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاساً يَغْشى طائفَةً مِّنكُمْ وَ طائفَةٌ قَدْ أَهَمَّتهُمْ أَنفُسهُمْ يَظنُّونَ بِاللَّهِ غَيرَ الْحَقِّ ظنَّ الجَْهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شىْء قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كلَّهُ للَّهِ يخْفُونَ فى أَنفُسِهِم مَّا لا يُبْدُونَ لَك يَقُولُونَ لَوْ كانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شىْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَهُنَا قُل لَّوْ كُنتُمْ فى بُيُوتِكُمْ لَبرَزَ الَّذِينَ كُتِب عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِمْ وَ لِيَبْتَلىَ اللَّهُ مَا فى صدُورِكمْ وَ لِيُمَحِّص مَا فى قُلُوبِكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ(154)
ترجمه :
152 - خداوند وعده خود را به شما ( در باره پيروزى بر دشمن در احد ) راست گفت ، در آن هنگام ( در آغاز جنگ احد ) دشمنان را به فرمان او به قتل مى رسانديد ( و اين پيروزى ادامه داشت ) تا اينكه سست شديد و ( بر سر رها كردن سنگرها ) و در كار خود به نزاع پرداختيد ، و بعد از آن كه آنچه را دوست مى داشتيد ( از غلبه بر دشمن ) به شما نشان داد نافرمانى كرديد ، بعضى از شما خواهان دنيا بودند و بعضى خواهان آخرت ، سپس خداوند شما را از آنها منصرف ساخت
تفسير نمونه ج : 3 ص : 128
( و پيروزى شما به شكست انجاميد ) تا شما را آزمايش كند و او شما را بخشيد و خداوند نسبت به مؤمنان فضل و بخشش دارد .
153 - ( به خاطر بياوريد ) هنگامى كه از كوه بالا مى رفتيد و ( جمعى در وسط بيابان پراكنده مى شديد و ) به عقب ماندگان نگاه نمى كرديد ، و پيامبر از پشت سر شما را صدا مى زد ، سپس اندوهها يكى پس از ديگرى به سوى شما روى آورد اين به - خاطر آن بود كه ديگر براى از دست رفتن ( غنائم جنگى ) غمگين نشويد و نه به خاطر مصيبتهائى كه بر شما وارد مى گردد ، و خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است .
154 - سپس به دنبال اين غم و اندوه آرامشى بر شما فرستاد ، اين آرامش به صورت خواب سبكى بود ( كه در شب بعد از حادثه احد ) جمعى از شما را فرو گرفت اما جمع ديگرى در فكر جان خويش بودند ( و خواب چشمان آنها را فرا نگرفت ) آنها گمانهاى نادرستى در باره خدا همچون گمانهاى دوران جاهليت داشتند ، و مى گفتند : آيا چيزى از پيروزى نصيب ما مى شود ؟ بگو همه كارها ( و پيروزيها ) بدست خدا است ، آنها در دل خود امورى را پنهان مى دارند كه براى تو آشكار نمى سازند مى گويند : اگر سهمى از پيروزى داشتيم در اينجا كشته نمى شديم ، بگو اگر هم در خانه هاى خود بوديد آنهائى كه كشته شدن در سرنوشت آنها بود به بسترشان مى ريختند ( و آنها را به قتل مى رساندند ) و اينها براى اين است كه خداوند آنچه در سينه شما پنهان است بيازمايد و آنچه در دلهاى شما ( از ايمان ) مى باشد خالص گرداند و خداوند از آنچه در درون سينه ها است با خبر است .

تفسير :

شكست پس از پيروزى
در ماجراى جنگ احد گفتيم مسلمانان در آغاز جنگ با اتحاد و شجاعت
تفسير نمونه ج : 3 ص : 129
خاصى جنگيدند ، و بزودى پيروز شدند و لشكر دشمن از هم پراكنده شد و موجى از شادى سراسر لشكر اسلام را فرا گرفت ، ولى نافرمانى جمعى از تيراندازان كه در شكاف كوه عينين به سركردگى عبد الله بن جبير مى جنگيدند و رها كردن آن سنگر حساس و مشغول شدن آنها و ديگران به جمع آورى غنائم ، سبب شد كه ورق برگردد و شكست سختى به لشكر اسلام وارد گردد .
هنگامى كه مسلمانان با دادن تلفات و خسارات سنگين به مدينه بازگشتند با يكديگر مى گفتند مگر خداوند به ما وعده فتح و پيروزى نداده بود ؟ پس چرا در اين جنگ شكست خورديم ؟ آيات فوق به آنها پاسخ مى گويد و علل شكست را توضيح مى دهد .
اكنون به تفسير جزئيات آيات باز مى گرديم : و لقد صدقكم الله وعده اذ تحسونهم باذنه حتى اذا فشلتم .
در اين جمله ، قرآن ميگويد : وعده خدا در باره پيروزى شما كاملا درست بود و به همين دليل در آغاز جنگ پيروز شديد و به فرمان خدا دشمن را پراكنده ساختيد و اين وعده پيروزى تا زمانى كه دست از استقامت و پيروزى فرمان پيغمبر برنداشته بوديد ادامه داشت ، شكست از آن زمان شروع شد كه سستى و نافرمانى شما را فرا گرفت يعنى اگر تصور كرديد كه وعده پيروزى بدون قيد و شرط بوده سخت در اشتباه بوده ايد ، تمام وعده هاى پيروزى مشروط به پيروى از فرمان خدا است .
در باره اينكه خداوند در كجا به مسلمانان وعده پيروزى در اين جنگ داده بود دو احتمال است نخست اينكه منظور وعده هاى عمومى است كه بطور مكرر از خدا به مؤمنان در باره پيروزى بر دشمنان داده شده بود ، ديگر اينكه پيامبر خدا كه وعده او وعده الهى است صريحا قبل از شروع جنگ احد به مسلمانان وعده
تفسير نمونه ج : 3 ص : 130
پيروزى در اين ميدان داده بود .
و تنازعتم فى الامر و عصيتم من بعد ما اريكم ما تحبون از اين جمله كه اشاره به وضع تيراندازان كوه عينين است به خوبى استفاده مى شود كه تيراندازانى كه در شكاف كوه بودند در باره رها كردن سنگر خود اختلاف كردند و جمع زيادى دست به عصيان و مخالفت زدند ( تعبير به عصيتم يعنى نافرمانى كرديد نشان مى دهد كه اكثريت دست به مخالفت زده بودند ) و لذا قرآن مى گويد : پس از مشاهده آن پيروزى چشم گير كه مورد علاقه شما بود راه عصيان پيش گرفتيد ، و در حقيقت براى بدست آوردن پيروزى كوشش لازم را به خرج داديد ، اما براى نگاهداشتن آن استقامت نكرديد و هميشه نگاهدارى پيروزيها از بدست آوردن آن مشكلتر است .
منكم من يريد الدنيا و منكم من يريد الاخرة در اين موقع جمعى از شما خواستار دنيا و جمع غنائم بوديد در حاليكه جمعى ديگر همچون خود عبد الله بن جبير و چند نفر از تيراندازان ثابت قدم خواستار آخرت و پاداشهاى الهى بودند .
ثم صرفكم عنهم ليبتليكم در اينجا ورق برگشت و خداوند پيروزى شما را به شكست تبديل كرد تا شما را بيازمايد و تنبيه كند و پرورش دهد .
و لقد عفا عنكم و الله ذو فضل على المؤمنين سپس خداوند همه اين نافرمانيها و گناهان شما را بخشيد در حالى كه سزاوار مجازات بوديد زيرا خداوند نسبت به مؤمنان از هر گونه نعمتى فروگذار نمى كند .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 131
اذ تصعدون و لا تلوون على احد و الرسول يدعوكم فى اخريكم در اين آيه خداوند صحنه پايان احد را به مسلمانان يادآورى مى كند و مى فرمايد بخاطر بياوريد هنگامى را كه بهر طرف پراكنده مى شديد و فرار مى كرديد و هيچ نگاه به عقب سر نمى كرديد كه ساير برادران شما در چه حالند در حالى كه پيامبر از پشت سر فرياد مى زد الى عباد الله الى عباد الله فانى رسول الله بندگان خدا به سوى من بازگرديد به سوى من بازگرديد من رسول خدايم ، ولى هيچ يك از شما به سخنان او توجه نداشتيد .
فاثابكم غما بغم در اين هنگام غم و اندوه يكى پس از ديگرى به سوى شما رو آورد ، اندوه بخاطر شكست ، بخاطر از دست دادن جمعى از افسران و سربازان شجاع ، بخاطر مجروحان و بخاطر شايعه شهادت پيامبر و واقعيت جراحات او ، اينها همه نتيجه آن مخالفتها بود .
لكيلا تحزنوا على ما فاتكم و لا ما اصابكم هجوم سيل غم و اندوه به سوى شما براى اين بود كه ديگر بخاطر از دست رفتن غنائم جنگى غمگين نشويد و از جراحاتى كه در ميدان جنگ در راه پيروزى به شما مى رسد نگران نباشيد .
و الله خبير بما تعملون خدا از اعمال شما آگاه بود و به خوبى وضع اطاعت كنندگان و مجاهدان واقعى و هم چنين فراريان را مى داند ، بنا بر اين هيچ يك از شما نبايد خود را فريب دهد و چيزى بر خلاف آنچه در ميدان احد واقع شده ادعا كند اگر براستى جزء
تفسير نمونه ج : 3 ص : 132
دسته اول هستيد خدا را شكر گوئيد و در غير اين صورت از گناهان خود توبه كنيد .

وسوسه هاى جاهليت
ثم انزل عليكم من بعد الغم امنة نعاسا شب بعد از جنگ احد شب دردناك و پر اضطرابى بود مسلمانان پيش بينى مى كردند كه سربازان فاتح قريش بار ديگر به مدينه بازگردند و آخرين مقاومت مسلمانان را در هم بشكنند و شايد جسته گريخته خبر تصميم بت پرستان به بازگشت ، نيز به آنها رسيده بود و مسلما اگر بازمى گشتند خطرناكترين مرحله جنگ رخ مى داد .
در اين ميان مجاهدان راستين و توبه كنندگانى كه از فرار احد پشيمان شده بودند و به لطف پروردگار اعتماد داشتند و به وعده هاى پيغمبر نسبت به آينده دلگرم و مطمئن بودند در ميان اين اضطراب و وحشت عمومى خواب آسوده و آرام بخشى داشتند در حالى كه لباس جنگ در تن آنها بود و سلاح در كنار آنها ، اما منافقان و افراد ضعيف الايمان و ترسو در ميان انبوهى از افكار ناراحت كننده تمام شب را بيدار ماندند و بدون اينكه بخواهند ، براى مؤمنان حقيقى پاسدارى كردند ، آيه فوق ماجراى آن شب را تشريح مى كند و مى گويد : سپس بعد از آنهمه غم و اندوه روز احد ، آرامش را بر شما نازل كرد .
اين آرامش همان خواب سبكى بود كه جمعى از شما را فرا گرفت ، اما جمع ديگرى بودند كه تنها به فكر جان خود بودند و به چيزى جز نجات خويش نمى انديشيدند و به همين جهت آرامش را بكلى از دست داده بودند .
اين يكى از آثار مهم ايمان است كه مؤمن حتى در زندگى اين جهان آرامش
 

Back Index Next