Back Index Next

تفسير نمونه ج : 3 ص : 72
كه طرح عبد الله بن ابى در اقليت افتاد .
خود پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با اينكه تمايل بخروج از مدينه نداشت به اين مشورت احترام گذاشت و نظريه طرفداران خروج از مدينه را انتخاب كرد و با يك نفر از اصحاب براى مهيا كردن اردوگاه از شهر خارج شد و محلى را كه در دامنه كوه احد از جهت شرائط نظامى موقعيت حساسى داشت براى اردوگاه انتخاب فرمود .

مسلمانان براى دفاع آماده مى شوند
آن روز ، روز جمعه بود كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اين مشورت را به عمل آورد ، پس از آن براى اداى خطبه نماز جمعه ايستاد ، بعد از حمد و ثناى خداوند يكتا ، مسلمانان را از نزديك شدن سپاه قريش آگاه ساخت و فرمود : اگر شما با جان و دل براى جنگ آماده باشيد و با چنين روحيه اى با دشمنان بجنگيد خداوند بطور يقين پيروزى را نصيبتان مى كند و در همان روز با هزار نفر از مهاجر و انصار رهسپار اردوگاه شدند .
پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) شخصا فرماندهى لشكر را به عهده داشت ، و قبل از آنكه از مدينه خارج شوند دستور داد سه پرچم ترتيب دهند ، يكى را به مهاجران و دو تا را به انصار اختصاص داد .
پيامبر فاصله ميان مدينه و احد را پياده پيمود ، و در طول راه از صفوف لشكر سان مى ديد و به دست خود صفوف لشكر را مرتب و منظم مى ساخت ، تا در يك صف راست و مستقيم حركت كنند .
مورخ معروف حلبى در كتاب خود مى نويسد : پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هنوز به احد نرسيده بود كه ضمن بازديد لشكر گروهى را در ميان آنها ديد كه هرگز نديده بود ، پرسيد اينها كيستند ؟ عرض كردند عده اى از يهودند كه با عبد الله ابن ابى هم پيمان بوده اند ، و بدين مناسبت به يارى مسلمانان آمده اند ، حضرت
تفسير نمونه ج : 3 ص : 73
تاملى كرد و فرمود : براى جنگ با مشركان از مشركان نتوان يارى گرفت ، مگر اينكه مسلمان شوند يهود اين پيشنهاد را قبول نكردند ، و همگى به مدينه باز گشتند ، و به اين ترتيب از قواى يكهزار نفرى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سيصد تن كم شد .
ولى مفسران نوشته اند چون با پيشنهاد عبد الله ابن ابى موافقت نشد ، او در اثناى راه از همراهى پيامبر خوددارى نمود ، و با جمعى كه تعدادشان بالغ بر سيصد نفر بود به مدينه بازگشتند .
بهر حال پيامبر پس از تصفيه لازم ، با قواى خود كه هفتصد نفر بودند به پاى كوه احد رسيد ، بعد از اداى نماز صبح صفوف مسلمانان را آراست .
عبد الله ابن جبير را با پنجاه نفر از تيراندازان ماهر ، مامور ساخت در دهانه شكاف كوه قرار گيرند ، و به آنها اكيدا توصيه كرد كه در هر حال از جاى خود تكان نخورند و پشت سر سپاه را حفظ كنند ، و فرمود حتى اگر ما دشمن را تا مكه تعقيب كنيم و يا اگر دشمن ما را شكست داد و ما را تا مدينه مجبور به عقب - نشينى كرد ، باز هم از سنگرگاه خود دور نشويد .
از آنطرف ابو سفيان ، خالد بن وليد را با دويست سرباز زبده ، مراقب اين گردنه كرد و دستور داد در كمين باشيد تا وقتى كه سربازان اسلام از اين دره كنار بكشند ، آنگاه بلافاصله لشكر اسلام را از پشت سر مورد حمله قرار دهيد .

جنگ شروع شد
دو لشكر در مقابل يكديگر صف آرائى كرده ، مهياى جنگ شدند .
اين دو سپاه هر كدام به نوعى مردان خود را بجنگ تشويق مى كردند .
ابو سفيان ، بنام بت هاى كعبه و جلب توجه زنان زيبا ، جنگجويان خود را بر سر ذوق و شوق مى آورد !
تفسير نمونه ج : 3 ص : 74
اما پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بنام خدا و مواهب الهى مسلمانان را بجنگ تشويق مى نمود .
اينك ، صداى الله اكبر الله اكبر مسلمانان تمام جلگه و دامنه احد را پر كرده است .
و در طرف ديگر ميدان ، زنان و دختران قريش ، براى تحريك عواطف و احساسات جنگجويان قريش ، اشعارى را گويا با دف و نى مى خوانند .
پس از شروع جنگ ، مسلمانان با يك حمله شديد توانستند ، لشگر قريش را در هم بشكنند ، آنها پا به فرار گذاردند ، و سربازان اسلام به تعقيب آنها پرداختند .
خالد بن وليد كه شكست قريش را قطعى دانست خواست از راه دره خارج شود و مسلمانان را از پشت سر مورد حمله قرار دهد ولى تيراندازان آنها را مجبور بعقب نشينى كردند .
اين عقب نشينى قريش باعث شد جمعى از تازه مسلمانان بخيال اينكه دشمن شكست خورده است براى جمع آورى غنائم يكمرتبه پستهاى خود را ترك كنند ، و حتى تيراندازانيكه در بالاى كوه ايستاده بودند ، سنگر خود را ترك گفتند و به - ميدان جنگ ريختند ، و هر قدر عبد الله بن جبير دستور پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را متذكر شد به جز عده كمى كه عددشان حدود ده نفر بود ، در جايگاه حساس خود نايستادند .
نتيجه مخالفت دستور پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اين شد كه خالد بن وليد با دويست نفر ديگر كه در كمين بودند چون شكاف كوه را از پاسداران خالى ديدند ، به سرعت بر سر عبد الله ابن جبير تاختند و او را با يارانش كشتند ، و از پشت سر به لشكر اسلام حمله آوردند .
ناگهان مسلمانان از هر طرف خود را زير شمشير دشمن ديدند ، نظم و هماهنگى آنها از ميان رفت ، فراريان لشكر قريش همينكه اوضاع را چنين ديدند ، برگشتند و مسلمانان را دايرهوار در ميان گرفتند .
در همين موقع افسر شجاع اسلام حمزه سيد الشهداء با بعضى ديگر از ياران شجاع پيامبر شربت شهادت نوشيدند ، و جز عده معدودى كه پروانهوار اطراف رهبر خود را گرفته بودند بقيه از وحشت
تفسير نمونه ج : 3 ص : 75
پا بفرار گذاشتند .
در اين جنگ خطرناك آنكه بيش از همه فداكارى مى كرد و هر حمله اى كه از جانب دشمن به پيغمبر مى شد دفع مى نمود ، على ابن ابى طالب (عليه السلام) بود .
على (عليه السلام) با كمال رشادت مى جنگيد ، تا اينكه شمشيرش شكست ، پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) شمشير خود را كه موسوم به ذو الفقار بود ، به على (عليه السلام) داد .
سرانجام پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در جائى سنگر گرفت ، و على (عليه السلام) همچنان از او دفاع مى كرد ، تا آنكه طبق نقل بعضى از مورخان بيش از شصت زخم به سر ، صورت و بدن او وارد آمد ، و در همين موقع بود كه پيك وحى به پيامبر عرضه داشت : اى محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ! معناى مواسات همين است ، پيغمبر فرمود : على (عليه السلام) از من است و من از اويم و جبرئيل افزود : و منهم از هر دوتاى شما ! امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) پيك وحى را ميان زمين و آسمان مشاهده كرد كه مى گويد : لا سيف الا ذو الفقار و لا فتى الا على .
در اين اثنا فريادى برخاست كه محمد كشته شد !
چه كسى با صداى بلند گفت محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
كشته شد ؟ بعضى از سيره نويسان مى گويند : ابن قمعه كه مصعب سرباز اسلامى را بگمان اينكه پيغمبر است با ضربه سختى از پاى در آورد و سپس با صداى بلند فرياد زد به - لات و عزى سوگند كه محمد كشته شد ! اين شايعه خواه از طرف مسلمانان بوده ، يا از طرف دشمن ، بى گمان بنفع اسلام و مسلمين بود ، زيرا دشمن بگمان اينكه محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كشته شد احد را بقصد مكه ترك گفت ، و گر نه قشون فاتح قريش كه شديدترين كينه و دشمنى را نسبت به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) داشتند و بدين قصد هم آمده بودند كه اين دفعه از او انتقام
تفسير نمونه ج : 3 ص : 76
بگيرند بدون كشتن آن حضرت احد را ترك نمى كردند .
نيروى پنج هزار نفرى قريش حتى يكشب هم نخواست پس از پيروزى در ميدان جنگ بصبح برساند هماندم راه مكه را پيش گرفت و حركت كرد ! خبر كشته شدن پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تزلزل بيشترى در جمعى از مسلمانان بوجود آورد ، و آن عده از مسلمانان كه در ميدان جنگ بودند براى اينكه بقيه پراكنده نگردند و تزلزل و اضطراب آنان بر طرف شود پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را بالاى كوه بردند تا به - مسلمانان نشان دهند كه پيغمبر زنده است ، فراريان برگشتند و بدور حضرت جمع شدند .
پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فراريان را ملامت ميكرد كه چرا در چنان وضع خطرناك فرار كرديد ، مسلمانان با اينكه شرمنده بودند زبان عذر گشودند و گفتند : اى پيغمبر خدا ، ما آوازه قتل تو را شنيديم و از شدت ترس فرار كرديم .
بدين ترتيب در جنگ احد نسبت به مسلمانان خسارات مالى و جانى فراوانى وارد شد و هفتاد تن از مسلمانان در ميدان جنگ كشته شدند و عده ى زيادى مجروح افتادند ، اما مسلمانان از شكست درس بزرگى آموختند كه ضامن پيروزى آنها در ميدانهاى آينده شد ، و در آيات آينده بررسى وسيعى روى اثرات گوناگون اين حادثه بزرگ - بخواست خدا - انجام خواهد شد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 77
وَ لَقَدْ نَصرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْر وَ أَنتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشكُرُونَ(123) إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَ لَن يَكْفِيَكُمْ أَن يُمِدَّكُمْ رَبُّكُم بِثَلَثَةِ ءَالَف مِّنَ الْمَلَئكَةِ مُنزَلِينَ(124) بَلى إِن تَصبرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُم بخَمْسةِ ءَالَف مِّنَ الْمَلَئكَةِ مُسوِّمِينَ(125) وَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلا بُشرَى لَكُمْ وَ لِتَطمَئنَّ قُلُوبُكُم بِهِ وَ مَا النَّصرُ إِلا مِنْ عِندِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الحَْكِيمِ(126) لِيَقْطعَ طرَفاً مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتهُمْ فَيَنقَلِبُوا خَائبِينَ(127)
ترجمه :
123 - خداوند شما را در بدر يارى كرد ( و بر دشمنان خطرناك پيروز شديد ) در حالى كه شما ( نسبت به آنها ) ناتوان بوديد پس از خدا بپرهيزيد ( و در برابر دشمن مخالفت فرمان پيامبر نكنيد ) تا شكر نعمت او را بجا آورده باشيد .
124 - در آن هنگام كه تو ، به مؤمنان مى گفتى آيا كافى نيست پروردگارتان شما را به - سه هزار نفر از فرشتگان كه ( از آسمان ) فرود آيند يارى كند ؟ ! .
125 - آرى ( امروز هم ) اگر استقامت و تقوا پيشه كنيد - و دشمن به همين زودى به سراغ شما بيايد - خداوند شما را به پنجهزار نفر از فرشتگان كه نشانه هاى مخصوصى دارند مدد خواهد داد .
126 - ولى اينها ( همه ) فقط براى بشارت و اطمينان خاطر شماست و گر نه پيروزى تنها از جانب خداوند تواناى حكيم است .
127 - ( اين وعده را كه خدا به شما داده ) براى اين است كه قسمتى از پيكر لشكر كافران را قطع كند ، يا آنها را با زور ذلت باز گرداند ، تا مايوس و نا اميد ( به وطن خود ) بازگردند .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 78
تفسير : مرحله خطرناك جنگ
پس از پايان جنگ احد لشكر پيروز مشركان به سرعت بسوى مكه بازگشت .
ولى در اثناى راه اين فكر براى آنها پيدا شد كه چرا پيروزى خود را ناقص گذاردند ؟ چه بهتر كه به مدينه بازگردند و شهر را غارت كنند ، و مسلمانان را در هم بكوبند ، و اگر محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هم زنده باشد بقتل برسانند ، و براى هميشه فكر آنها از ناحيه اسلام و مسلمين راحت شود ، به همين جهت فرمان بازگشت صادر شد و در حقيقت اين خطرناكترين مرحله جنگ احد بود ، زيرا مسلمانان بقدر كافى كشته و زخمى داده بودند ، و طبعا هيچگونه آمادگى در آن حال براى تجديد جنگ در آنها نبود ، و بعكس دشمن با روحيه نيرومندى ميتوانست اين بار جنگ را از سر گيرد و نتيجه نهائى آنرا پيش بينى كند .
اين خبر بزودى به پيامبر رسيد و اگر شهامت فوق العاده و ابتكار بى نظير او كه از وحى آسمانى مايه مى گرفت نبود شايد تاريخ اسلام در همانجا پايان مى يافت .
آيات فوق در باره اين مرحله حساس نازل گرديده است ، و بتقويت روحيه مسلمانان پرداخته ، و به دنبال آن يك فرمان عمومى از ناحيه پيامبر براى حركت به سوى مشركان داده شد ، و حتى مجروحان جنگ ( و در ميان آنها على (عليه السلام) را كه بيش از شصت زخم بر تن داشت ) آماده پيكار با دشمن شدند و از مدينه حركت كردند .
اين خبر بگوش سران قريش رسيد و از اين روحيه عجيب مسلمانان سخت بوحشت افتادند ! آنها فكر مى كردند شايد جمعيت تازه نفسى از مدينه به مسلمانان پيوسته اند ، و ممكن است برخورد جديد نتيجه نهائى جنگ را بزيان آنها تغيير دهد ، لذا فكر كردند براى حفظ پيروزى خود بهتر اين است كه بمكه بازگردند
تفسير نمونه ج : 3 ص : 79
همين كار انجام شد و بسرعت راه مكه را پيش گرفتند .
و لقد نصركم الله ببدر و انتم اذلة گفتيم اين آيات در حقيقت براى تقويت روحيه ، شكست خورده مسلمانان نازل گرديد ، و نخست در آن اشاره به پيروزى چشمگير مسلمانان در ميدان بدر شده تا با يادآورى آن خاطره ، به آينده خويش دلگرم شوند و لذا مى فرمايد : خداوند شما را در بدر پيروزى داد در حاليكه نسبت به دشمن ضعيف ، و از نظر عده و تجهيزات قابل مقايسه با آنها نبوديد ( عدد شما 313 نفر با تجهيزات كم ، و مشركان بيش از هزار نفر و با تجهيزات فراوان بودند ) .
حال كه چنين است ، از خدا بپرهيزيد ، و از تكرار مخالفت فرمان پيشواى خود ، يعنى پيامبر اجتناب كنيد تا شكر نعمت هاى گوناگون او را بجاى آورده باشيد .
( فاتقوا الله لعلكم تشكرون ) اذ تقول للمؤمنين ا لن يكفيكم ان يمدكم ربكم بثلثة آلاف من الملائكة ... سپس خاطره يارى مسلمانان را در ميدان بدر بوسيله فرشتگان يادآورى كرده و مى گويد : فراموش نكنيد كه در آن روز پيغمبر به شما گفت آيا كافى نيست كه سه هزار نفر از فرشتگان به يارى شما بشتابند .
؟ بلى ان تصبروا و تتقوا و ياتوكم من فورهم هذا يمددكم ربكم بخمسة آلاف من الملائكة مسومين .
آرى امروز هم اگر استقامت بخرج دهيد و به استقبال سپاه قريش بشتابيد ،
تفسير نمونه ج : 3 ص : 80
و تقوى را پيشه كنيد ، و مانند روز گذشته ، با فرمان پيمبر مخالفت ننمائيد ، اگر در اين حال مشركان به سرعت بسوى شما برگردند ، خداوند بوسيله پنج هزار نفر از فرشتگان كه همگى داراى نشانه هاى مخصوصى هستند شما را يارى خواهد كرد .
و ما جعله الله الا بشرى لكم و لتطمئن قلوبكم به و ما النصر الا من عند الله ... اما توجه داشته باشيد كه آمدن فرشتگان به يارى شما ، تنها براى تشويق و بشارت و اطمينان خاطر و تقويت روحيه شما است ، و گرنه پيروزى تنها از ناحيه خداوندى است كه بر همه چيز قادر و در همه كار حكيم است هم راه پيروزى را مى داند و هم قدرت بر اجراى آن دارد .
ليقطع طرفا من الذين كفروا او يكبتهم فينقلبوا خائبين : گر چه مفسران در تفسير اين آيه گفته هاى گوناگونى دارند ، ولى با مسيرى كه ما در تفسير آيات گذشته بكمك خود آيات و تواريخ موجود پيموديم ، تفسير اين آيه نيز روشن است ، خداوند مى فرمايد : اينكه به شما وعده داده شده است كه فرشتگان را در برخورد جديد با دشمن بيارى شما بفرستد ، براى اين است كه قسمتى از پيكر لشكر مشركان را قطع كند ، و آنها را با ذلت و رسوائى باز گرداند .
بايد توجه داشت كه طرف در آيه به معنى قطعه و يكبتهم از ماده كبت به معنى بازگرداندن به زور و توام با ذلت است .
در اينجا سؤالاتى در زمينه چگونگى يارى فرشتگان و حمايت آنها از مسلمانان و چگونگى اين يارى پيش مى آيد ، كه بخواست خداوند پاسخ مشروح آن را در سوره انفال ذيل آيات 7 - تا 12 خواهيم داد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 81
لَيْس لَك مِنَ الأَمْرِ شىْءٌ أَوْ يَتُوب عَلَيهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظلِمُونَ(128)
ترجمه :
128 - هيچگونه اختيارى ( در باره سرنوشت كافران يا مؤمنان فرارى از جنگ ) براى تو نيست مگر اينكه ( خدا ) بخواهد آنها را ببخشد يا مجازات كند زيرا آنها ستمگرند .

تفسير :
در تفسير اين آيه در ميان مفسران سخن بسيار زياد است ولى اين موضوع تقريبا مسلم است كه آيه فوق پس از جنگ احد نازل شده ، و مربوط به - حوادث آن است ، آيات سابق نيز اين حقيقت را تاييد مى كند .
و اما در مورد تفسير آيه دو معنى بيش از همه جلب توجه مى كند : نخست اينكه اين آيه جمله مستقلى را تشكيل مى دهد و بنابر اين جمله او يتوب عليهم به معنى الا ان يتوب عليهم است و معنى آيه رويهم رفته چنين مى شود : در باره سرنوشت آنها كارى از دست تو ساخته نيست مگر اينكه خدا بخواهد آنها را ببخشد يا بخاطر ستمى كه كرده اند مجازاتشان كند و منظور از آنها يا كفارى مى باشند كه در اين جنگ ضربه هاى سخت به مسلمانان وارد ساختند و حتى دندان و پيشانى پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را شكستند ، و يا مسلمانانى مى باشند كه از ميدان جنگ فرار كردند ، و پس از پايان جنگ پشيمان شدند و از پيغمبر تقاضاى عفو كردند ، آيه مى گويد عفو بخشش يا مجازات و عذاب آنها به دست خدا است و پيامبر هم بدون اذن پروردگار كارى انجام نمى دهد .
تفسير ديگر اينكه ليس لك من الامر شىء جمله معترضه است و
تفسير نمونه ج : 3 ص : 82
جمله او يتوب عليهم عطف بجمله او يكبتهم مى باشد ، و اين آيه دنباله آيه قبل محسوب مى شود ، و در اين صورت مجموع معنى دو آيه چنين خواهد بود : خداوند وسائل پيروزى را در اختيار شما قرار خواهد داد ، و يكى از چهار سرنوشت را براى كافران مقرر مى سازد : يا قسمتى از پيكر لشكر مشركان را از بين مى برد ، يا آنها را به اين وسيله مجبور به بازگشت مى كند ، و يا آنها را در صورت شايستگى و توبه مى بخشد ، و يا آنها را بخاطر ظلمشان مجازات مى كند ، و خلاصه با هر دسته اى از آنها بر طبق حكمت و عدالت رفتار خواهد نمود ، و تو در باره آنها پيش خود هيچگونه تصميمى نمى توانى بگيرى .
در باره علت نزول اين آيه نيز روايات متعددى نقل شده است از جمله پس از آنكه دندان و پيشانى پيامبر در جنگ احد شكست ، و آنهمه ضربات سخت بر پيكر مسلمين وارد شد ، پيامبر از آينده مشركان نگران گرديد و پيش خود فكر مى كرد چگونه اين جمعيت قابل هدايت خواهند بود و فرمود كيف يفلح قوم فعلوا هذا بنبيهم و هو يدعوهم الى ربهم : چگونه چنين جمعيتى رستگار خواهند شد كه با پيامبر خود چنين رفتار مى كنند در حالى كه وى آنها را بسوى خدا دعوت مى كند .
آيه فوق نازل شد و به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دلدارى داد كه تو مسئول هدايت آنها نيستى بلكه تنها موظف بتبليغ آنها مى باشى .

رفع اشتباه
در اينجا لازم است بدو نكته توجه شود :
1 - مفسر معروف نويسنده المنار معتقد است كه اين آيه درس بزرگى در زمينه استفاده از وسايل طبيعى براى پيروزى ، به مسلمانان ، مى آموزد ، و آن اينكه
تفسير نمونه ج : 3 ص : 83
اگر خدا به آنها وعده پيروزى مى دهد به اين معنى نيست كه مسلمانان وسائل طبيعى و تجهيزات نظامى و نقشه هاى جنگى و مانند آن را فراموش كنند و دست روى هم گذاشته هميشه در انتظار دعاى پيغمبر براى پيروزى باشند ، لذا به پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) خطاب كرده مى گويد : ليس لك من الامر شىء يعنى پيروزى به دست تو واگذار نشده ، بلكه به فرمان خدا است ، و خداوند براى آن سننى قرار داده است كه بايد از آنها استفاده كرد ، ( و دعا كردن پيغمبر اگر چه مؤثر و مفيد است ، ولى جنبه استثنائى دارد و مخصوص موارد معينى است ) .
گفتار اين نويسنده در اين قسمت اگر چه منطقى است ، ولى با ذيل آيه كه از توبه يا مجازات كفار بحث مى كند بهيچ وجه سازگار نيست ، و بنا بر اين نمى توان آن را تفسير آيه دانست .
2 - اين آيه كه هر گونه اختيارى را از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در باره عفو و بخشش يا مجازات مخالفان سلب مى كند هيچ گونه منافاتى با مؤثر بودن دعاى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و عفو و گذشت او ، و شفاعت و مانند آن كه از آيات ديگر قرآن استفاده مى شود ، ندارد ، زيرا منظور از آيه فوق اين است كه پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مستقلا هيچ كارى را نمى تواند انجام دهد ، ولى به فرمان خدا و به اجازه او ، مى تواند ببخشد ، و هم در جاى خود مجازات كند ، و هم عوامل پيروزى را فراهم سازد ، و حتى به اجازه پروردگار و اذن او مى تواند هم چون مسيح (عليه السلام) مردگان را زنده كند .
كسانى كه جمله ليس لك من الامر شىء را گرفته ، و خواسته اند توانائى پيامبر را بر اين امر انكار كنند ، در حقيقت آيات ديگر قرآن را فراموش كرده اند .
قرآن مجيد در سوره نساء آيه 64 مى گويد : و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما .
اگر آنها هنگامى كه به خود ستم مى كردند به سراغ تو مى آمدند و استغفار مى كردند و پيامبر نيز براى آنها از خدا طلب آمرزش مى كرد خدا را توبه كننده ( بخشنده ) و مهربان مى يافتند .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 84
طبق اين آيه استغفار پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) يكى از عوامل بخشش گناه شمرده شده ، و در بحثهاى آينده در ذيل آيات مناسب باز هم در اين زمينه توضيح خواهيم داد .
وَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَن يَشاءُ وَ يُعَذِّب مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(129)
ترجمه :
129 - و آنچه در آسمانها و زمين است از آن خدا است ، هر كس را بخواهد ( و شايسته بداند ) مى بخشد و هر كس را بخواهد مجازات مى كند و خداوند آمرزنده مهربان است .

تفسير :
اين آيه در حقيقت تاكيدى است براى آيه قبل ، و مى گويد : آمرزش و مجازات به دست پيامبر نيست ، بلكه به فرمان خداوندى است كه حكومت آنچه در آسمانها و زمين است ، به دست او است ، آفرينش از او است ، مالكيت ، و تدبير آنها نيز از آن او است .
بنا بر اين ، او است كه مى تواند گناهكاران را هر گاه صلاح ببيند ببخشد ، و يا مجازات كند .
و الله غفور رحيم .
در عين حال كه مجازات او شديد است ، او آمرزنده و مهربان است ، و رحمت او بر غضب او پيشى مى گيرد .
بد نيست در اينجا به گفتار يكى از دانشمندان اسلامى كه در عين فشرده بودن پاسخى است براى بعضى از سؤالها ، اشاره كنيم .
مفسر عاليقدر طبرسى در ذيل
تفسير نمونه ج : 3 ص : 85
آيه نقل مى كند كه از يكى از دانشمندان پرسيدند : خداوند چگونه بندگان را بخاطر گناهان مجازات مى كند ، با آن رحمت واسعه و بى پايانش ؟ او در پاسخ گفت : رحمت خداوند ، حكمت او را از بين نمى برد ، زيرا رحمت او هم چون حس ترحم ما از احساسات و رقت قلب سرچشمه نمى گيرد ، بلكه رحمت او هميشه آميخته با حكمت است ، و حكمت ايجاب مى كند ، كه گنهكاران ( جز در موارد خاصى ) به مجازات برسند .
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَأْكلُوا الرِّبَوا أَضعَفاً مُّضعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ(130) وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتى أُعِدَّت لِلْكَفِرِينَ(131) وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسولَ لَعَلَّكمْ تُرْحَمُونَ(132)
ترجمه :
130 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد ربا ( و سود پول ) را چند برابر نخوريد از خدا بپرهيزيد تا رستگار شويد .
131 - و از آتشى بپرهيزيد كه براى كافران آماده شده است .
132 - و خدا و پيامبر را اطاعت كنيد تا مشمول رحمت شويد .

تفسير :

چگونگى پيوند آيات قرآن
آيات گذشته - چنانكه دانستيم - در باره غزوه احد و حوادث مربوط به - آن ، و درسهاى گوناگونى است كه مسلمانان از آن حادثه فرا گرفتند ، ولى اين سه
تفسير نمونه ج : 3 ص : 86
آيه و شش آيه بعد از آن محتوى يك سلسله برنامه هاى اقتصادى ، اجتماعى و تربيتى است ، و پس از پايان اين نه آيه ، مجددا حوادث مربوط به جنگ احد عنوان مى گردد .
اين طرز بيان ممكن است براى بعضى مايه تعجب گردد ، ولى با توجه به يك اصل اساسى حقيقت امر روشن مى شود ، و آن اينكه : قرآن يك كتاب كلاسيك نيست كه داراى فصول و ابوابى باشد و نظام تاليفى خاصى در ميان ابواب و فصول آن در نظر گرفته شده باشد ، بلكه قرآن كتابى است كه در مدت بيست و سه سال نجوما ( تدريجا ) طبق نيازمنديهاى گوناگون تربيتى در زمانها و اماكن مختلف نازل شده : يك روز داستان احد پيش مى آمد و برنامه هاى مختلف جنگى در ضمن آيات متعدد اعلام مى گشت ، روز ديگر احساس نياز به يك مسئله اقتصادى همچون ربا يا يك مسئله حقوقى مانند احكام ازدواج ، يا يك مسئله تربيتى و اخلاقى مانند توبه ، مى شد و آيات متعددى طبق آن نازل مى گشت .
از اين سخن چنين نتيجه گرفته مى شود كه : ممكن است در بسيارى از موارد پيوند خاصى در ميان آيات قبل و بعد نبوده باشد ، و نبايد مانند بعضى از مفسران در اين گونه موارد اصرارى در يافتن رابطه در ميان آنها داشت ، نبايد خود را به - زحمت بيندازيم و در ميان قضايائى كه خداوند اتصال و ارتباطى نخواسته با تكلف وجه ارتباطى درست كنيم ، زيرا اين كار با روح قرآن و چگونگى نزول آن در حوادث مختلف و طبق نيازمنديهاى گوناگون در شرايط و ظروف جداگانه ، سازش ندارد .
البته تمام سوره ها و آيات قرآن از يك نظر بهم مربوطند و آن اينكه همگى يك برنامه انسان سازى و تربيتى را در يك سطح عالى تعقيب مى كنند و براى ساختن يك جامعه آباد ، آگاه ، امن و امان و پيشرفته از نظر مادى و معنوى نازل شده اند .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 87
بنا بر اين اگر آيات نه گانه فوق رابطه خاصى با آيات قبل و بعد ندارد بهمين دليل است .

تحريم رباخوارى در چند مرحله
مى دانيم روش قرآن در مبارزه با انحرافات ريشه دار اجتماعى اين است كه تدريجا زمينه سازى مى كند ، و افكار عموم را تدريجا به مفاسد آنها آشنا مى سازد ، و آنگاه كه آمادگى براى پذيرفتن تحريم نهائى حاصل شد قانون را به صورت صريح اعلام مى كند ( مخصوصا در مواردى كه آلودگى به گناه زياد و وسيع باشد ) .
و نيز مى دانيم : عرب ، در زمان جاهليت آلودگى شديدى به ربا خوارى داشت و مخصوصا محيط مكه محيط رباخواران بود ، و سرچشمه بسيارى از بدبختيهاى اجتماعى آنها نيز همين كار زشت و ظالمانه بود ، به همين دليل قرآن براى ريشه كن ساختن رباخوارى حكم تحريم را در چهار مرحله بيان كرده است :
1 - در آيه 39 سوره روم نخست در باره ربا به يك پند اخلاقى قناعت شده آنجا كه مى فرمايد : و ما آتيتم من ربا ليربو فى اموال الناس فلا يربو عند الله و ما آتيتم من زكوة تريدون وجه الله فاولئك هم المضعفون : و به اين طريق اعلام مى كند كه تنها از ديدگاه افراد كوته بين است كه ثروت رباخواران از راه سود گرفتن افزايش مى يابد ، اما در پيشگاه خدا چيزى بر آنها افزوده نمى شود بلكه زكات و انفاق در راه خدا است كه ثروتها را افزايش مى دهد .
2 - در سوره نساء آيه 161 ضمن انتقاد از عادات و رسوم غلط يهود به عادت زشت رباخوارى آنها اشاره كرده و مى فرمايد : و اخذهم الربا و قد نهوا عنه : يكى ديگر از عادات بد آنها اين بود كه ربا مى خوردند با اينكه از آن نهى شده بودند .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 88
3 - در آيه مورد بحث چنانكه ضمن تفسير آن خواهيم گفت ، حكم تحريم ربا صريحا ذكر شده ، اما تنها به يك نوع از انواع ربا كه نوع شديد و فاحش آن است اشاره شده است .
4 - بالاخره در سوره بقره آيات 275 تا 279 هر گونه رباخوارى به شدت ممنوع اعلام شده و در حكم جنگ با خدا ذكر گرديده است .
يا ايها الذين آمنوا لا تاكلوا الربا اضعافا مضاعفة ... گفتيم در اين آيه اشاره به تحريم رباى فاحش شده و با تعبير اضعافا مضاعفه بيان گرديده است .
منظور از رباى فاحش اين است كه سرمايه به شكل تصاعدى در مسير ربا سير كند يعنى سود در مرحله نخستين با اصل سرمايه ضميمه شود و مجموعا مورد ربا قرار گيرند ، و به همين ترتيب در هر مرحله ، سود به اضافه سرمايه ، سرمايه جديدى را تشكيل دهد ، و به اين ترتيب در مدت كمى از راه تراكم سود مجموع بدهى بدهكار بچندين برابر اصل بدهى افزايش يابد و به كلى از زندگى ساقط گردد .
به طورى كه از روايات و تواريخ استفاده مى شود در زمان جاهليت معمول بود كه اگر بدهكار در راس مدت نمى توانست بدهى خود را بپردازد از طلبكار تقاضا مى كرد كه مجموع سود و اصل بدهى را به شكل سرمايه جديدى به او قرض بدهد و سود آن را بگيرد ! ، در عصر ما نيز در ميان رباخواران اين رباخوارى بسيار ظالمانه فراوان است .
و اتقوا الله لعلكم تفلحون در پايان آيه مى فرمايد : اگر مى خواهيد رستگار شويد بايد تقوا را پيشه كنيد و از اين گناه بپرهيزيد .
و اتقوا النار التى اعدت للكافرين اين آيه مجددا حكم تقوا را تاكيد كرده و از آتشى كه در انتظار كافران
تفسير نمونه ج : 3 ص : 89
است بر حذر مى دارد .
از تعبير كافران استفاده مى شود كه اصولا رباخوارى با روح ايمان سازگار نيست و رباخواران از آتشى كه در انتظار كافران است سهمى دارند ! و نيز استفاده مى شود كه آتش دوزخ اصولا براى كافران آماده شده و گناهكاران و عاصيان به همان مقدار كه شباهت و هماهنگى با كافران دارند سهمى از آن خواهند داشت .
و اطيعوا الله و الرسول لعلكم ترحمون تهديد آيه سابق با تشويقى كه در اين آيه براى مطيعان و فرمانبرداران ذكر شده تكميل مى گردد و مى فرمايد : فرمان خدا و پيامبر را اطاعت كنيد و ربا - خوارى را ترك گوئيد تا مشمول رحمت الهى شويد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 90
* وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَة مِّن رَّبِّكمْ وَ جَنَّة عَرْضهَا السمَوَت وَ الأَرْض أُعِدَّت لِلْمُتَّقِينَ(133) الَّذِينَ يُنفِقُونَ فى السرَّاءِ وَ الضرَّاءِ وَ الْكظِمِينَ الْغَيْظ وَ الْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يحِب الْمُحْسِنِينَ(134) وَ الَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَحِشةً أَوْ ظلَمُوا أَنفُسهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاستَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَن يَغْفِرُ الذُّنُوب إِلا اللَّهُ وَ لَمْ يُصرُّوا عَلى مَا فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ(135) أُولَئك جَزَاؤُهُم مَّغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ جَنَّتٌ تجْرِى مِن تحْتِهَا الأَنهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعَمِلِينَ(136)
ترجمه :
133 - و بر يكديگر سبقت بجوئيد براى رسيدن به آمرزش پروردگار خود و بهشتى كه وسعت آن آسمانها و زمين است و براى پرهيزگاران آماده شده است .
134 - همانها كه در وسعت و پريشانى انفاق مى كنند ، و خشم خود را فرو مى برند و از خطاى مردم مى گذرند ، و خدا نيكوكاران را دوست دارد .
135 - و آنها كه هنگامى كه مرتكب عمل زشتى شوند يا به خود ستم كنند به ياد خدا مى افتند و براى گناهان خود طلب آمرزش مى كنند - و كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد - و اصرار بر گناه نمى كنند با اينكه ميدانند .
136 - آنها پاداششان آمرزش پروردگار ، و بهشتهائى است كه از زير ( درختان ) آنها نهرها جارى است ، جاودانه در آن مى مانند و اين چه پاداش نيكى است براى آنها كه اهل عمل هستند .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 91
تفسير :

مسابقه در مسير سعادت
و سارعوا الى مغفرة من ربكم سارعوا از مسارعت به معنى كوشش و تلاش دو يا چند نفر براى پيشى گرفتن از يكديگر در رسيدن به يك هدف است ، و در كارهاى نيك ، قابل ستايش ، و در كارهاى بد ، نكوهيده است .
به دنبال آيات گذشته كه بدكاران را تهديد به مجازات آتش و نيكوكاران را تشويق به رحمت الهى مى كرد ، در اين آيه كوشش و تلاش نيكوكاران را تشبيه به - يك مسابقه معنوى كرده كه هدف نهائى آن آمرزش الهى و نعمت هاى جاويدان بهشت است و مى فرمايد : براى رسيدن به اين هدف بر يكديگر سبقت بگيريد .
در حقيقت قرآن در اينجا از يك نكته روانى استفاده كرده كه انسان براى انجام دادن يك كار اگر تنها باشد معمولا كار را بدون سرعت و به طور عادى انجام مى دهد ، ولى اگر جنبه مسابقه به خود بگيرد ، آنهم مسابقه اى كه جائزه باارزشى براى آن تعيين شده ، تمام نيرو و انرژى خود را به كار مى گيرد و با سرعت هر چه بيشتر به سوى هدف پيش مى تازد .
و اگر مى بينيم هدف اين مسابقه در درجه اول مغفرت قرار داده شده براى اين است كه رسيدن به هر مقام معنوى بدون آمرزش و شستشوى از گناه ممكن نيست ، نخست بايد خود را از گناه شست و سپس به مقام قرب پروردگار گام نهاد ! .
و جنة عرضها السموات و الارض : دومين هدف اين مسابقه معنوى بهشت قرار داده شده ، بهشتى كه وسعت آن ، پهنه آسمانها و زمين است ( بايد توجه داشت كه مراد از عرض در اين آيه اصطلاح هندسى آن كه در مقابل طول است ، نيست ، بلكه به معنى لغوى كه وسعت
تفسير نمونه ج : 3 ص : 92
است مى باشد ) .
و به اين ترتيب قرآن با صراحت مى گويد : وسعت بهشت همان وسعت آسمانها و زمين مى باشد .
در آيه 21 سوره حديد همين تعبير با تفاوت مختصرى ديده مى شود سابقوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها كعرض السماء و الارض در اين آيه به جاى مسارعت صريحا كلمه مسابقه ذكر شده و سماء به صورت مفرد با الف و لام جنس آمده كه در اينجا معنى عموم مى دهد ، و از كاف تشبيه استفاده شده است ، به اين معنى كه در آيه مورد بحث صريحا مى گويد وسعت بهشت همان وسعت آسمانها و زمين است ولى در آيه سوره حديد مى گويد : وسعت آن مانند وسعت آسمان و زمين مى باشد ، و هر دو تعبير يك معنى را مى رساند .
در پايان آيه تصريح مى كند كه اين بهشت ، با آن عظمت ، براى پرهيزگاران آماده شده است ( اعدت للمتقين ) اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه : اولا : آيا بهشت و دوزخ هم اكنون آفريده شده و وجود خارجى دارند يا بعدا در پرتو اعمال مردم ايجاد مى شوند ؟ .
ثانيا اگر آنها آفريده شده اند جاى آنها كجا است ، ( با توجه به اينكه قرآن مى گويد وسعت بهشت به اندازه آسمانها و زمين است ) .

آيا بهشت و دوزخ الان موجودند ؟
اكثر دانشمندان اسلامى معتقدند كه اين دو هم اكنون وجود خارجى دارند و ظواهر آيات قرآن نيز اين نظر را تاييد مى كند ، به عنوان نمونه :
تفسير نمونه ج : 3 ص : 93
1 - در آيه مورد بحث و در آيات فراوان ديگرى تعبير به اعدت ( مهيا شده ) يا تعبيرات ديگرى از همين ماده ، گاهى در مورد بهشت و گاهى در باره دوزخ ، آمده است .
از اين آيات استفاده مى شود كه بهشت و دوزخ هم اكنون آماده شده اند اگر چه بر اثر اعمال نيك و بد انسانها توسعه مى يابند ( دقت كنيد ) .
2 - در آيات مربوط به معراج در سوره و النجم مى خوانيم : و لقد رآه نزلة اخرى عند سدرة المنتهى عندها جنة الماوى : بار ديگر پيامبر جبرئيل را نزد سدرة المنتهى در آنجا كه بهشت جاويدان قرار داشت مشاهده كرد ، ( نجم : 13 و 14 و 15 ) - اين تعبير گواه ديگرى بر وجود فعلى بهشت است .
3 - در سوره تكاثر آيه 5 و 6 و 7 مى فرمايد كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم ثم لترونها عين اليقين : اگر علم اليقين داشتيد دوزخ را مشاهده مى كرديد سپس به عين اليقين آن را مى ديديد .
در روايات مربوط به معراج و روايات ديگر نيز نشانه هاى روشنى بر اين مسئله ديده مى شود .

بهشت و دوزخ در كجا هستند ؟
به دنبال بحث فوق اين بحث پيش مى آيد كه اگر اين دو هم اكنون موجودند
تفسير نمونه ج : 3 ص : 94
در كجا هستند ؟ پاسخ اين سؤال را از دو راه مى توان داد : نخست اينكه : بهشت و دوزخ در باطن و درون اين جهانند .
ما اين آسمان و زمين و كرات مختلف را با چشم خود مى بينيم اما عوالمى كه در درون اين جهان قرار دارند نمى بينيم و اگر ديد و درك ديگرى داشتيم هم اكنون مى توانستيم آنها را ببينيم ، در اين عالم موجودات بسيارى هستند كه امواج آنها با چشم ما قابل درك نيستند ، آيه كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم كه در بالا اشاره شد نيز گواه اين حقيقت است .
از پاره اى از احاديث نيز استفاده مى شود كه بعضى از مردان خدا درك و ديدى در اين جهان داشتند كه ، بهشت و دوزخ را نيز با چشم حقيقت بين خود مى ديدند .
براى اين موضوع مى توان مثالى ذكر كرد : فرض كنيد فرستنده نيرومندى در يك نقطه زمين وجود داشته باشد كه به - كمك ماهواره هاى فضائى امواج آن به سراسر زمين پخش شود و به وسيله آن نغمه دل انگيز تلاوت قرآن با صدائى فوق العاده دلنشين و روحپرور در همه جا پخش گردد ، و در نقطه ديگرى از زمين فرستنده ديگرى با همان قدرت وجود داشته باشد كه صدائى فوق العاده گوش خراش و ناراحت كننده روى امواج ديگرى در همه - جا پراكنده شود .
هنگامى كه ما در يك مجلس عادى نشسته ايم صداى گفتگوى اطرافيان خود را مى شنويم اما از آن دو دسته امواج روحپرور و آزار دهنده كه در درون محيط ما است و همه جا را پر كرده است هيچ خبرى نداريم ، ولى اگر دستگاه گيرنده اى مى داشتيم كه موج آن با يكى از اين دو فرستنده تطبيق مى كرد فورا در برابر ما آشكار مى شدند اما دستگاه شنوائى ما در حال عادى از درك آنها عاجز است .
اين مثال گرچه از جهاتى رسا نيست ولى براى مجسم ساختن چگونگى وجود بهشت و دوزخ در باطن اين جهان مؤثر به نظر مى رسد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 95
ديگر اينكه : عالم آخرت و بهشت و دوزخ ، محيط بر اين عالم است ، و به - اصطلاح اين جهان در شكم و درون آن جهان قرار گرفته ، درست همانند عالم جنين كه در درون عالم دنيا است ، زيرا مى دانيم عالم جنين براى خود عالم مستقلى است ، اما جداى از اين عالمى كه در آن هستيم نيست ، بلكه در درون آن واقع شده است ، عالم دنيا نيز نسبت به عالم آخرت ، همين حال را دارد ، يعنى در درون آن قرار گرفته است .
و اگر مى بينيم قرآن مى گويد وسعت بهشت به اندازه وسعت آسمانها و زمين است به خاطر آن است كه انسان چيزى وسيعتر از آسمان و زمين نمى شناسد تا مقياس سنجش قرار داده شود ، لذا قرآن براى اينكه وسعت و عظمت بهشت را ترسيم كند آن را به پهنه آسمانها و زمين تشبيه كرده است ، و چاره اى غير از اين نبوده ، همانطور كه اگر كودكى كه در شكم مادر قرار دارد عقل مى داشت و مى خواستيم با او سخن بگوئيم بايد با منطقى صحبت كنيم كه براى او در آن محيط قابل درك باشد .
از آنچه گفتيم پاسخ اين سؤال نيز روشن شد كه اگر وسعت بهشت به اندازه زمين و آسمانها است پس دوزخ كجا است ؟ زيرا طبق پاسخ اول دوزخ نيز در درون همين جهان قرار گرفته و وجود آن در درون اين جهان منافاتى با وجود بهشت در درون آن ندارد ( همانطور كه در مثال امواج فرستنده صوتى ذكر شد ) و اما طبق پاسخ دوم كه بهشت و دوزخ محيط بر اين جهان باشند جواب باز هم روشنتر است زيرا دوزخ مى تواند محيط بر اين جهان باشد و بهشت محيط بر آن ، و از آنهم وسيعتر .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 96
سيماى پرهيزگاران
الذين ينفقون فى السراء و الضراء ... از آنجا كه در آيه قبل وعده بهشت جاويدان به پرهيزگاران داده شده در اين آيه پرهيزگاران را معرفى مى كند و پنج صفت از اوصاف عالى و انسانى براى آنها ذكر نموده است :
1 - آنها در همه حال انفاق مى كنند چه موقعى كه در راحتى و وسعتند و چه زمانى كه در پريشانى و محروميتند ( الذين ينفقون فى السراء و الضراء ) آنها با اين عمل ثابت مى كنند كه روح كمك بديگران و نيكوكارى در جان آنها نفوذ كرده است و بهمين دليل تحت هر شرائطى اقدام به اينكار مى كنند ، روشن است كه انفاق در حال وسعت به تنهائى نشانه نفوذ كامل صفت عالى سخاوت در اعماق روح انسان نيست ، اما آنها كه در همه حال اقدام به كمك و بخشش مى كنند نشان ميدهند كه اين صفت در آنها ريشه دار است .
ممكن است گفته شود انسان در حال تنگدستى چگونه مى تواند انفاق كند ؟ پاسخ اين سؤال روشن است : زيرا اولا افراد تنگدست نيز به مقدار توانائى مى توانند در راه كمك بديگران انفاق كنند ، و ثانيا انفاق منحصر به مال و ثروت نيست بلكه هر گونه موهبت خدادادى را شامل مى شود خواه مال و ثروت باشد يا علم و دانش يا مواهب ديگر ، و به اين ترتيب خداوند مى خواهد روح گذشت و فداكارى و سخاوت را حتى در نفوس مستمندان جاى دهد تا از رذائل اخلاقى فراوانى كه از بخل سرچشمه مى گيرد بر كنار بمانند .
آنها كه انفاقهاى كوچك را در راه خدا ناچيز مى انگارند براى اين است كه هر يك از آنها را جداگانه مورد مطالعه قرار ميدهند ، و گر نه اگر همين كمكهاى جزئى را در كنار هم قرار دهيم و مثلا اهل يك مملكت اعم از فقير و غنى هر كدام
تفسير نمونه ج : 3 ص : 97
مبلغ نا چيزى براى كمك به بندگان خدا انفاق كنند و براى پيشبرد اهداف اجتماعى مصرف نمايند كارهاى بزرگى بوسيله آن مى توانند انجام دهند ، علاوه بر اين اثر معنوى و اخلاقى انفاق بستگى به حجم انفاق و زيادى آن ندارد و در هر حال عايد انفاق كننده مى شود .
جالب توجه اينكه در اينجا نخستين صفت برجسته پرهيزكاران انفاق ذكر شده ، زيرا اين آيات نقطه مقابل صفاتى را كه در باره رباخواران و استثمارگران در آيات قبل ذكر شد ، بيان مى كند ، به علاوه گذشت از مال و ثروت آنهم در حال خوشى و تنگدستى روشنترين نشانه مقام تقوا است .
2 - آنها بر خشم خود مسلطند ( و الكاظمين الغيظ ) .
كظم در لغت به معنى بستن سر مشكى است كه از آب پر شده باشد ، و بطور كنايه در مورد كسانى كه از خشم و غضب پر مى شوند و از اعمال آن خوددارى مى نمايند بكار ميرود .
غيظ به معنى شدت غضب و حالت برافروختگى و هيجان فوق العاده روحى است ، كه بعد از مشاهده نا ملايمات به انسان دست مى دهد .
حالت خشم و غضب از خطرناكترين حالات است و اگر جلوى آن رها شود ، در شكل يك نوع جنون و ديوانگى و از دست دادن هر نوع كنترل اعصاب خود - نمائى مى كند ، و بسيارى از جنايات و تصميمهاى خطرناكى كه انسان يك عمر بايد كفاره و جريمه آن را بپردازد در چنين حالى انجام مى شود ، و لذا در آيه فوق دومين صفت برجسته پرهيزكاران را فرو بردن خشم معرفى كرده است .
پيغمبر اكرم مى فرمايد : من كظم غيظا و هو قادر على انفاذه ملأه الله امنا و ايمانا .
آن كس كه خشم خود را فرو ببرد با اينكه قدرت بر اعمال آن دارد خداوند دل او را از آرامش و ايمان پر مى كند - اين حديث مى رساند كه فرو بردن خشم اثر فوق العاده اى در تكامل معنوى انسان و تقويت روح ايمان دارد .
 

Back Index Next