Back Index  

بعدی 
تفسير نمونه ج : 10 ص : 296
بداند ، زيرا از دريچه چشم يك موحد سرچشمه تمام قدرتها و نيروها او است .
نقطه مقابل توكل بر خدا تكيه كردن بر غير او است يعنى به صورت اتكائى زيستن ، و وابسته به ديگرى بودن ، و از خود استقلال نداشتن است ، دانشمندان اخلاق مى گويند : توكل ثمره مستقيم توحيد افعالى خدا است ، زيرا همانطور كه گفتيم از نظر يك موحد هر حركت و كوشش و تلاش و جنبش ، و هر پديده اى كه در جهان صورت مى گيرد بالاخره به علت نخستين اين جهان يعنى ذات خداوند ارتباط مى يابد ، بنابراين يك موحد همه قدرتها و پيروزيها را از او مى داند .

فلسفه توكل
با توجه به آنچه ذكر كرديم استفاده مى شود كه : اولا : توكل بر خدا ، بر آن منبع فنا ناپذير قدرت و توانائى ، سبب افزايش مقاومت انسان در برابر مشكلات و حوادث سخت زندگى است ، به همين دليل به هنگامى كه مسلمانان در ميدان احد ضربه سختى خوردند ، و دشمنان پس از ترك اين ميدان بار ديگر از نيمه راه بازگشتند تا ضربه نهائى را به مسلمين بزنند ، و اين خبر به گوش مؤمنان رسيد ، قرآن مى گويد افراد با ايمان نه تنها در اين لحظه بسيار خطرناك كه قسمت عمده نيروى فعال خود را از دست داده بودند وحشت نكردند بلكه با تكيه بر توكل و استمداد از نيروى ايمان بر پايدارى آنها افزوده شد و دشمن فاتح با شنيدن خبر اين آمادگى به سرعت عقب نشينى كرد ( آل عمران آيه 173 ) .
نمونه اين پايدارى در سايه توكل در آيات متعددى به چشم مى خورد ، از جمله در آيه 122 آل عمران قرآن مى گويد : توكل بر خدا جلو سستى دو طايفه از جنگجويان را در ميدان جهاد گرفت .
و در آيه 12 سوره ابراهيم توكل ملازم با صبر و استقامت در برابر جملات
تفسير نمونه ج : 10 ص : 297
و صدمات دشمن ذكر شده است .
و در آيه 159 آل عمران براى انجام كارهاى مهم ، نخست دستور به مشورت و سپس تصميم راسخ ، و بعد توكل بر خدا داده شده است .
حتى قرآن مى گويد : در برابر وسوسه هاى شيطانى تنها كسانى مى توانند مقاومت كنند و از تحت نفوذ او در آيند كه داراى ايمان و توكل باشند انه ليس له سلطان على الذين آمنوا و على ربهم يتوكلون ( نحل 99 ) .
از مجموع اين آيات استفاده مى شود كه منظور از توكل اين است كه در برابر عظمت مشكلات ، انسان احساس حقارت و ضعف نكند ، بلكه با اتكاى بر قدرت بى پايان خداوند ، خود را پيروز و فاتح بداند ، و به اين ترتيب توكل اميد آفرين نيرو بخش و تقويت كننده ، و سبب فزونى پايدارى و مقاومت است .
اگر مفهوم توكل به گوشه اى خزيدن و دست روى دست گذاشتن بود معنى نداشت كه درباره مجاهدان و مانند آنها پياده شود .
و اگر كسانى چنين مى پندارند كه توجه به عالم اسباب و عوامل طبيعى با روح توكل ناسازگار است ، سخت در اشتباهند ، زيرا جدا كردن اثرات عوامل طبيعى از اراده خدا يكنوع شرك محسوب مى شود ، مگر نه اين است كه عوامل طبيعى نيز هر چه دارند از او دارند و همه به اراده و فرمان او است ، آرى اگر عوامل را دستگاهى مستقل در برابر اراده او بدانيم اينجا است كه با روح توكل سازگار نخواهد بود .
( دقت كنيد ) .
چطور ممكن است چنان تفسيرى براى توكل بشود با اينكه شخص پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه سر سلسله متوكلان بود براى پيشبرد اهدافش از هيچگونه فرصت ، نقشه صحيح ، تاكتيك مثبت ، و انواع وسائل و اسباب ظاهرى غفلت نمى نمود اينها همه ثابت مى كند كه توكل ، آن مفهوم منفى را ندارد .
ثانيا : توكل بر خدا آدمى را از وابستگيها كه سرچشمه ذلت و بردگى
تفسير نمونه ج : 10 ص : 298
است نجات مى دهد و باو آزادگى و اعتماد به نفس مى بخشد .
توكل با قناعت ريشه هاى مشتركى دارد ، و طبعا فلسفه آن دو نيز از جهاتى با هم شبيه است و در عين حال تفاوتى نيز دارند در اينجا چند روايت اسلامى در زمينه توكل - به عنوان پرتوى روى مفهوم اصلى و ريشه آن مى آوريم : امام صادق (عليه السلام) مى گويد ان الغنا و العز يجولان فاذا ظفرا بموضع التوكل اوطنا بى نيازى و عزت در حركتند هنگامى كه محل توكل را بيابند در آنجا وطن مى گزينند .
در اين حديث وطن اصلى بى نيازى و عزت توكل معرفى شده است .
از پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده كه فرمود از پيك وحى خدا ، جبرئيل ، پرسيدم توكل چيست ؟ گفت العلم بان المخلوق لا يضر و لا ينفع ، و لا يعطى و لا يمنع ، و استعمال الياس من الخلق فاذا كان العبد كذلك لم يعمل لاحد سوى الله و لم يطمع فى احد سوى الله فهذا هو التوكل آگاهى به اين واقعيت كه مخلوق نه زيان و نفع مى رساند و نه عطا و منع دارد ، و چشم از دست مخلوق برداشتن ، هنگامى كه بنده اى چنين شد جز براى خدا كار نمى كند و از غير او اميد ندارد ، اين حقيقت توكل است .
كسى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) پرسيد : ما حد التوكل ؟ فقال ان لا تخاف مع الله احدا حد توكل چيست ؟ فرمود اينكه با اتكاى به خدا از هيچكس نترسى ! .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 299
وَ قَالَ الَّذِينَ كفَرُوا لِرُسلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكم مِّنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فى مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيهِمْ رَبهُمْ لَنهْلِكَنَّ الظلِمِينَ(13) وَ لَنُسكنَنَّكُمُ الأَرْض مِن بَعْدِهِمْ ذَلِك لِمَنْ خَاف مَقَامِى وَ خَاف وَعِيدِ(14) وَ استَفْتَحُوا وَ خَاب كلُّ جَبَّار عَنِيد(15) مِّن وَرَائهِ جَهَنَّمُ وَ يُسقَى مِن مَّاء صدِيد(16) يَتَجَرَّعُهُ وَ لا يَكادُ يُسِيغُهُ وَ يَأْتِيهِ الْمَوْت مِن كلِّ مَكان وَ مَا هُوَ بِمَيِّت وَ مِن وَرَائهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ(17)
ترجمه :
13 - كسانى كه كافر شدند به پيامبران خود گفتند ما قطعا شما را از سرزمين خود اخراج خواهيم كرد ، مگر اينكه به آئين ما بازگرديد ، در اينحال پروردگارشان به آنها وحى فرستاد كه من ظالمان را هلاك مى كنم .
14 - و شما را در زمين بعد از آنها سكونت خواهيم بخشيد ، اين ( موفقيت ) براى كسى است كه از مقام ( عدالت ) من بترسد و از عذاب ( من ) بيمناك باشد .
15 - آنها ( از خدا ) تقاضاى فتح و پيروزى كردند ، و هر گردن كش منحرفى نوميد و نابود شد .
16 - به دنبال او جهنم خواهد بود و از آب بد بوى متعفنى نوشانده مى شود .
17 - به زحمت جرعه جرعه آنرا سر مى كشد و هرگز به ميل خود حاضر نيست آنرا بياشامد و مرگ از هر مكانى به سراغ او مى آيد ، ولى با اينهمه نمى ميرد ! و بدنبال آن عذاب شديدى است .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 300
تفسير : برنامه و سرنوشت جباران عنيد
همانگونه كه راه و رسم افراد بى منطق است ، هنگامى كه به ضعف و ناتوانى گفتار و عقيده خود آگاه شدند ، استدلال را رها كرده ، و تكيه بر زور و قدرت و قلدرى مى كنند ، در اينجا نيز مى خوانيم كه اقوام كافر لجوج و بهانه جو هنگامى كه منطق متين و رساى پيامبران را كه در آيات قبل گذشت ، شنيده اند به پيامبران خود گفتند : سوگند ياد مى كنيم كه شما را از سرزمينمان خارج مى سازيم ، مگر اينكه به آئين ما - بت پرستى - باز گرديد ! ( و قال الذين كفروا لرسلهم لنخرجنكم من ارضنا او لتعودن فى ملتنا ) .
اين مغروران بيخبر ، گوئى همه سرزمينها را مال خود مى دانستند و براى پيامبرانشان حتى به اندازه يك شهروند حق قائل نبودند و لذا مى گفتند : ارضنا ( سرزمين ما ! ) در حالى كه خداوند زمين و تمام مواهبش را براى صالحان آفريده است و اين جباران خود خواه مستكبر در واقع حقى از آن ندارند ، تا چه رسد به اينكه همه را از خود بدانند ! .
ممكن است جمله لتعودن فى ملتنا ( بار ديگر به آئين ما باز گرديد ) اين توهم را ايجاد كند كه پيامبران قبل از رسالت پيرو آئين بت پرستى بودند ، در حالى كه چنين نيست ، چرا كه قطع نظر از مساله معصوم بودن كه قبل از نبوت را نيز شامل مى شود ، عقل و درايت آنها بيش از آن بوده كه دست به چنين كار نابخردانه اى بزنند و برابر سنگ و چوبى سجده كنند .
اين تعبير ممكن است به خاطر آن باشد كه پيامبران قبل از رسالت ، ماموريت تبليغ را نداشتند ، شايد سكوت آنها اين توهم را ايجاد كرده بوده است كه آنها نيز با مشركان هم عقيده اند .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 301
از اين گذشته گر چه ظاهرا خطاب به خود پيامبران است ، ولى در واقع پيروان آنها را نيز شامل مى شود ، و مى دانيم اين پيروان قبلا بر آئين مشركان بودند و نظر مشركان تنها به آنهاست ، و تعبير عمومى لتعودن به اصطلاح از باب تغليب است ( يعنى حكم اكثريت را به عموم سرايت دادن ) .
سپس اضافه مى كند خداوند در اين هنگام به پيامبران دلدارى و اطمينان خاطر مى داد و وحى به آنها مى فرستاد كه من بطور قطع ظالمان و ستمگران را هلاك خواهم كرد ( فاوحى اليهم ربهم لنهلكن الظالمين ) .
بنابراين از اين تهديدها هرگز نترسيد و كمترين سستى در اراده آهنين شما راه نيابد .
و از آنجا كه منكران ستمگر ، پيامبران را تهديد به تبعيد از سرزمينشان مى كردند خداوند در مقابل به آنها چنين وعده مى دهد كه من شما را در اين زمين بعد از نابودى آنها سكونت خواهم بخشيد ( و لنسكننكم الارض من بعدهم ) .
ولى اين پيروزى و موفقيت نصيب همه كس نمى شود از آن كسانى است كه از مقام من بترسند و احساس مسئوليت كنند و همچنين از تهديد به عذابها در برابر
تفسير نمونه ج : 10 ص : 302
انحراف و ظلم و گناه ترسان باشند و آنها را جدى تلقى كنند ( ذلك لمن خاف مقامى و خاف وعيد ) .
بنابراين موهبت و لطف من نه بى حساب است و نه بى دليل ، بلكه مخصوص كسانى است كه با احساس مسئوليت در برابر مقام عدل پروردگار نه گرد ظلم و ستم مى گردند و نه در برابر دعوت حق ، لجاجت و دشمنى به خرج مى دهند .
و در اين هنگام كه پيامبران كارد به استخوانشان رسيده بود و تمام وظيفه خود را در برابر قوم خويش انجام داده بودند و آنها كه بايد ايمان بياورند ايمان آورده و بقيه به كفر پافشارى داشتند و مرتبا رسولان را تهديد مى كردند ، در اين موقع آنها از خداوند تقاضاى فتح و پيروزى كردند ( و استفتحوا ) .
و خداوند هم دعاى اين مجاهدان راستين را به هدف اجابت رسانيد بطورى كه جباران عنيد نوميد و زيانكار و نابود شدند ( و خاب كل جبار عنيد ) .
خاب از ماده خيبة ( بر وزن غيبت ) به معنى از دست رفتن مطلوب است كه با كلمه نوميدى در فارسى تقريبا مساوى است .
جبار در اينجا به معنى متكبر و گردنكش است ، و در حديثى آمده كه زنى به حضور پيامبر آمد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستورى به او داد ، او سرپيچى كرد و و فرمان پيامبر را اجرا ننمود ، پيامبر فرمود : دعوها فانها جباره : او را رها كنيد كه زن سركشى است .
ولى كلمه جبار گاهى بر خداوند نيز اطلاق مى شود كه به معنى ديگرى است و آن اصلاح كننده موجود نيازمند به اصلاح و يا كسى كه مسلط بر همه چيز است مى باشد .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 303
كلمه عنيد در اصل از عند ( بر وزن رند ) به معنى سمت و ناحيه است ، و در اينجا به معنى انحراف و گرايش به غير راه حق آمده است .
و لذا در روايتى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم كه فرمود : كل جبار عنيد من ابى ان يقول لا اله الا الله : جبار عنيد كسى است كه از گفتن لا اله الا الله ابا كند و در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم العنيد المعرض عن الحق : عنيد كسى است كه از حق روى گردان باشد .
جالب اينكه جبار اشاره به صفت نفسانى يعنى روح سركشى است ، و عنيد اشاره به اثر آن صفت در افعال انسان است كه او را از حق منحرف مى گرداند .
سپس به نتيجه كار اين جباران عنيد از نظر مجازاتهاى جهان ديگر در ضمن دو آيه به پنج موضوع اشاره مى كند :
1 - به دنبال اين نوميدى و خسران و يا به دنبال چنين كسى جهنم و آتش سوزان خواهد بود ( من ورائه جهنم ) .
كلمه وراء گر چه به معنى پشت سر است ( در برابر أمام ) ولى در اين گونه موارد به معنى نتيجه و عاقبت كار مى آيد ، همانگونه كه در تعبيرهاى فارسى نيز زياد در اين معنى بكار مى رود مثلا مى گوئيم : اگر فلان غذا را بخورى پشت سر آن بيمارى و مرض است ، و يا اگر با فلان كس رفاقت كنى به دنبال آن بدبختى و پشيمانى است يعنى نتيجه و معلول آن چنين است .
2 - در ميان آن آتش سوزان به هنگامى كه تشنه مى شود از آب صديد به او مى نوشانند ( و يسقى من ماء صديد ) .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 304
صديد چنانكه علماى لغت گفته اند چركى است كه ميان پوست و گوشت جمع مى شود ، اشاره به اينكه از يك آب بد بوى متعفن بد منظره همانند چرك و خون به او مى نوشانند .
3 - اين مجرم گناهكار و جبار عنيد ، هنگامى كه خود را در برابر چنين نوشابه اى مى بيند به زحمت جرعه جرعه آنرا سر مى كشد ، و هرگز مايل نيست آنرا بياشامد بلكه به اجبار در حلق او مى ريزند ( يتجرعه و لا يكاد يسيغه ) .
4 - آنقدر وسائل عذاب و شكنجه و ناراحتى براى او فراهم مى گردد كه از هر سو مرگ به سوى او مى آيد ولى با اينهمه هرگز نمى ميرد تا مجازات زشتيهاى اعمال خود را ببيند ( و ياتيه الموت من كل مكان و ما هو بميت ) .
و با اينكه تصور مى شود مجازاتى برتر از اينها كه گفته شد نيست ، باز اضافه مى كند و به دنبال آن عذاب شديدى است ( و من ورائه عذاب غليظ ) .
و به اين ترتيب آنچه از شدت مجازات و كيفر در فكر آدمى بگنجد و حتى آنچه نمى گنجد در انتظار اين ستمگران خود خواه و جباران بى ايمان و گنهكار است ، بسترشان از آتش ، نوشابه آنها ، متعفن و نفرت آور ، مجازاتهاى رنگارنگ از هر سو و از هر طرف ، و در عين حال نمردن بلكه زنده بودن و باز هم چشيدن ! اما هرگز نبايد تصور كرد كه اينگونه مجازاتها غير عادلانه است ، چرا كه همانگونه كه بارها گفته ايم اينها نتيجه و اثر طبيعى اعمال خود انسانها است ، بلكه تجسمى است از كارهاى آنان در سراى ديگر كه هر عملى بصورت مناسب خود مجسم ميشود ، و اگر ما اعمال و جنايات عده اى از جانيان را كه در عصر و زمان خود ، مشاهده كرده ايم و يا در تاريخ گذشتگان مطالعه نموده ايم درست در نظر بگيريم گاهى فكر مى كنيم كه اين مجازاتها هم براى آنها كم
تفسير نمونه ج : 10 ص : 305
است !
نكته ها :

1 - مقام پروردگار يعنى چه ؟
در آيات فوق خوانديم كه پيروزى بر ظالمان و حكومت بر زمين به دنبال نابودى آنها از آن كسانى است كه از مقام خداوند بترسند ، در اينكه منظور از كلمه مقام در اينجا چيست ؟ احتمالات متعددى داده شده كه ممكن است همه آنها صحيح و مراد از آيه باشد : الف : منظور موقعيت پروردگار به هنگام محاسبه است ، همانگونه كه در آيات ديگر قرآن نيز مى خوانيم و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى ... ( نازعات - 40 ) و لمن خاف مقام ربه جنتان ( رحمان - 46 ) ب : مقام به معنى قيام و قيام به معنى نظارت و مراقبت است ، يعنى آن كس كه از نظارت شديد خداوند بر اعمال خويش ، ترسان است و احساس مسئوليت مى كند .
ج : مقام به معنى قيام براى اجراى عدالت و احقاق حق است ، يعنى
تفسير نمونه ج : 10 ص : 306
آنها كه از اين موقعيت پروردگار مى ترسند .
به هر حال همانگونه كه گفتيم هيچ مانعى ندارد كه همه اينها در مفهوم آيه جمع باشد يعنى آنها كه خدا را بر خود ناظر مى بينند ، از حساب و اجراى عدالت او بيمناك و ترسانند ، ترسى سازنده كه آنها را به احساس مسئوليت در هر كار دعوت مى كند ، و از هر گونه بيدادگرى و ستم و آلودگى به گناه باز ميدارد ، پيروزى و حكومت روى زمين سرانجام از آن آنهاست .
2 - در تفسير جمله و استفتحوا در ميان مفسران گفتگو است ، بعضى آنرا به معنى تقاضاى فتح و پيروزى دانسته اند ، همانگونه كه در بالا ذكر كرديم ، شاهد آن آيه 19 سوره انفال است ان تستفتحوا فقد جائكم الفتح : اگر شما اى مؤمنان تقاضاى فتح و پيروزى مى كنيد ، اين فتح و پيروزى به سراغتان آمده است .
و بعضى به معنى تقاضاى قضاوت و حكومت كرده اند يعنى پيامبران از خدا خواستند كه ميان آنها و كفار داورى كند ، شاهد آن آيه 89 سوره اعراف است : ربنا افتح بيننا و بين قومنا بالحق و انت خير الفاتحين : خداوندا ميان ما و قوم ما به حق داورى فرما و تو بهترين داورانى
3 - در تواريخ و تفسير آمده است كه روزى وليد بن يزيد بن عبد الملك حاكم جبار اموى براى پيش بينى آينده اش به قرآن تفال زد ، اتفاقا آيه و استفتحوا و خاب كل جبار عنيد در آغاز صفحه در برابر او قرار گرفت ، او فوق العاده وحشت كرد و عصبانى شد آنچنان كه قرآنى را كه در دستش بود پاره كرد ! و سپس اين اشعار را سرود : أ توعد كل جبار عنيد ؟ فها انا ذاك جبار عنيد !
تفسير نمونه ج : 10 ص : 307
اذا ما جئت ربك يوم حشر فقل يا رب مزقنى الوليد ! آيا توئى كه هر جبار عنيد را تهديد مى كنى آرى من همان جبار عنيدم ! هنگامى كه پروردگارت را روز رستاخيز ملاقات كردى بگو خداوندا وليد مرا پاره پاره كرد ! اما چيزى نگذشت كه بوسيله دشمنانش به بدترين صورتى كشته شد و سرش را بريدند و بر بام قصرش آويزان كردند و سپس از آنجا برداشته بر دروازه شهر آويختند .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 308
مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَلُهُمْ كَرَمَاد اشتَدَّت بِهِ الرِّيحُ فى يَوْم عَاصِف لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كسبُوا عَلى شىْء ذَلِك هُوَ الضلَلُ الْبَعِيدُ(18)
ترجمه :
18 - اعمال كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند همچون خاكسترى است در برابر تندباد در يك روز طوفانى ، آنها توانائى ندارند كمترين چيزى از آنچه را انجام داده اند به دست آورند و اين گمراهى دور و درازى است .

تفسير : خاكسترى بر سينه تند باد !
در اين آيه مثل بسيار رسائى براى اعمال افراد بى ايمان بيان شده كه بحث آيات گذشته را در زمينه عاقبت كار كفار تكميل مى كند .
مى فرمايد : اعمال كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند همچون خاكسترى است در مقابل تند باد در يك روز طوفانى ! ( مثل الذين كفروا بربهم اعمالهم كرماد اشتدت به الريح فى يوم عاصف ) .
همانگونه كه خاكستر در برابر تند باد ، آنهم در يك روز طوفانى آنچنان پراكنده مى شود كه هيچ كس قادر بر جمع آن نيست ، همين گونه منكران حق توانائى ندارند كه چيزى از اعمالى را كه انجام داده اند بدست آورند ، و همگى بر باد مى رود و دستهايشان خالى ميماند ( لا يقدرون مما كسبوا على شىء ) .
و اين گمراهى دور و درازى است ( ذلك هو الضلال البعيد ) .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 309
نكته ها :

چرا اعمال آنها تشبيه به خاكستر در برابر باد شده ؟
1 - تشبيه اعمال آنها به خاكستر با توجه به اينكه مانند خاك و غبار موجود مفيدى نيست ، بلكه باقيمانده يك مشت آتش است نشان مى دهد كه اعمال آنها ممكن است ظاهرى داشته باشد اما فقط همان ظاهر است و محتوائى ندارد ، در يك ظرف كوچك خاك ممكن است گل زيبائى برويد اما در ميان خروارها خاكستر حتى علف هرزه اى نخواهد روئيد ! .
2 - تشبيه اعمال كفار به خاكستر با توجه به اينكه در ميان ذرات خاكستر هيچ نوع چسبندگى و پيوند وجود ندارد و حتى با كمك آب نيز نمى توان آنها را به هم پيوند داد و هر ذره اى به سرعت ديگرى را رها مى سازد گوئى اشاره به اين واقعيت است كه آنها بر خلاف مؤمنان كه اعمالشان منسجم و به هم پيوسته و هر عملى عمل ديگر را تكميل مى كند و روح توحيد و وحدت نه تنها در ميان مؤمنان كه در ميان اعمال يك فرد با ايمان نيز وجود دارد ، اثرى از اين انسجام و توحيد عمل در كار افراد بى ايمان نيست .
3 - با اينكه قرار گرفتن خاكستر در برابر تندباد ، سبب پراكندگى آن مى شود ، اما آنرا با جمله فى يوم عاصف ( در يكروز طوفانى ) تاكيد مى كند ، زيرا اگر تند باد محدود و موقت باشد ممكن است خاكسترى را از نقطه اى بلند كرده و در منطقه اى نه چندان دور بريزد ، اما اگر روز ، روز طوفانى باشد كه از صبح تا به شام بادها از هر سو مىوزند ، بديهى است چنين خاكسترى آنچنان پراكنده مى شود كه هر ذره اى از ذراتش در نقطه دور دستى خواهد افتاد به طورى كه با هيچ قدرتى نمى توان آن را جمع كرد .
4 - اگر طوفان به توده اى از كاه يا برگهاى درختان بوزد و آنها را در
تفسير نمونه ج : 10 ص : 310
نقاط دور دست پراكنده سازد ، باز قابل تشخيص مى باشد ولى ذرات خاكستر آنقدر ريز و كوچكند كه اگر پراكنده شدند آنچنان از نظر محو مى شوند كه گوئى به كلى نابود گشته اند .
5 - با اينكه باد و حتى تند باد آثار سازنده اى در نظام آفرينش و طبيعت دارد و قطع نظر از آثار تخريبى كه جنبه استثنائى آن مى باشد ، مبدء اثرات زيرا است الف : بذر گياهان را در همه جا مى گستراند و همچون يك باغبان و كشاورز در سرتاسر كره زمين بذرافشانى مى كند .
ب : درختان را تلقيح و گرده هاى نر را بر قسمتهاى ماده گياه مى پاشد .
ج : ابرها را از صفحه اقيانوسها حركت داده و به سرزمينهاى خشك مى كشاند .
د : كوههاى بلند را تدريجا سائيده و به خاكهاى نرم و بارور مبدل مى سازد .
ه : هواى مناطق قطبى را به منطقه استواء و هواى استوائى را به مناطق سرد منتقل مى سازد و نقش تعيين كننده اى در تعديل حرارت در كره زمين دارد .
و : آب درياها را متلاطم و مواج مى سازد و زير و رو مى كند و از اين طريق به آنها هوا مى دهد كه اگر راكد شوند مى گندند و به همين دليل درختان و گياهان و همه موجودات زنده از وزش باد بهره مى گيرند چرا كه لايقند و شايسته اند و هر كدام به مقدار لياقت خود از آن استفاده مى كنند .
ولى خاكستر اين خاكستر سبك وزن ، اين خاكستر بى محتوا و تيره رو اين خاكسترى كه هيچ موجود زنده اى در آن لانه نمى كند ، سبز نمى شود بارور نمى گردد ، اين خاكسترى كه ذراتش به كلى از هم گسسته است هنگامى كه در برابر نسيم و باد قرار گرفت به سرعت متلاشى و پخش مى شود كه همان ظاهر بى خاصيت آن نيز از نظرها محو مى گردد .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 311
2 - چرا اعمال آنها بى محتوا است ؟
بايد ديد چرا اعمال افراد بى ايمان چنين بى ارزش و ناپايدار است ؟ چرا آنها نمى توانند از نتايج اعمال خود بهره گيرند ؟ پاسخ اين سؤال ، اگر با جهان بينى توحيدى و معيارهاى آن بررسى كنيم ، كاملا روشن است ، چرا كه آن چيزى كه به عمل ، شكل و محتوا مى دهد ، نيت و انگيزه و هدف و برنامه آن است .
اگر برنامه و انگيزه و هدف ، سالم و ارزنده و قابل ملاحظه باشد خود عمل نيز چنين خواهد بود ، ولى اگر برترين اعمال را با انگيزه اى پست ، برنامه اى نادرست ، و هدفى بى ارزش انجام دهيم ، آن عمل به كلى مسخ و بى محتوا مى شود و چون خاكسترى خواهد بود بر سينه تند باد ! .
بد نيست با يك مثال زنده اين بحث را روشن كنيم ، الان برنامه هائى تحت عنوان حقوق بشر در جهان غرب و از طرف قدرتهاى بزرگ ، پيشنهاد و دنبال مى شود ، همين برنامه از ناحيه پيامبران نيز دنبال شده ، اما محصول و محتوا و ثمره اين دو از زمين تا آسمان متفاوت است .
قدرتهاى جهانخوار وقتى دم از حقوق بشر مى زنند مسلما انگيزه انسانى و معنوى و اخلاقى ندارند ، هدفشان ساختن پوششى است براى جنايات بيشتر و استعمار فزونتر ، و انگيزه و برنامه ، درست براى همين مقصد تنظيم شده است ، لذا اگر فى المثل پاى چند نفر از جاسوسانشان به زنجير بيفتد ، فرياد دفاعشان از حقوق بشر همه دنيا را پر مى كند ، اما آن روز كه خودشان در ويتنام دستهاشان به خون ميليونها نفر آلوده بود ، و يا در كشورهاى اسلامى ما آن همه فجايع را به بار آوردند ، حقوق بشر بدست فراموشى سپرده شد ، بلكه حقوق بشر همكارى با هياتهاى حاكم زورگو و دست نشانده بود ! .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 312
اما يك پيامبر راستين و يا وصى پيامبرى همچون على (عليه السلام) حقوق بشر را براى آزادى واقعى انسانها مى خواهد ، براى شكستن غل و زنجيرهاى اسارت دنبال مى كند ، و هر گاه ظلم و ستم به انسان بى دفاعى شود ، فرياد مى زند ، مى جوشد مى خروشد و سپس دست به كار مى شود .
و به اين ترتيب اولى خاكسترى است بر سينه تند باد ، و دومى زمين پر بركتى است براى پرورش انواع گياهان و درختان برومند و گلها و ميوه ها .
و از اينجا مطلبى را كه مفسران محل بحث قرار داده اند نيز روشن مى شود ، و آن اينكه منظور از اعمال در آيه فوق كدام اعمال است ؟ بايد گفت همه اعمال ، حتى اعمال ظاهرا خوب آنها كه در باطن رنگ شرك و بت پرستى داشت .

3 - مساله احباط
به طورى كه در سوره بقره ذيل آيه 217 بيان كرديم در مساله حبط اعمال يعنى از ميان رفتن اعمال خوب به خاطر اعمال بد ، و يا به خاطر كفر و بى ايمانى ، در ميان دانشمندان اسلامى گفتگو بسيار است ، اما حق اين است كه عدم ايمان و اصرار و لجاجت در كفر و نيز بعضى از اعمال همانند حسد و غيبت و قتل نفس ، آنچنان تاثير سوء دارند كه اعمال نيك و حسنات را بر باد مى دهند .
آيه فوق نيز دليل ديگرى بر امكان حبط اعمال است ( براى توضيح بيشتر به همان بحث مراجعه فرمائيد ) .

4 - آيا مخترعان و مكتشفان پاداش الهى دارند ؟
با توجه به بحثهاى بالا سؤال مهمى مطرح مى شود و آن اينكه با مطالعه
تفسير نمونه ج : 10 ص : 313
تاريخ علوم و اختراعات و اكتشافات مى بينيم كه جمعى از دانشمندان بشر ، ساليان دراز زحمات طاقت فرسائى كشيده اند ، و انواع محروميتها را تحمل كرده تا بتوانند اختراع و اكتشافى كنند كه بارى از دوش همنوعانشان بردارند .
فى المثل اديسون مخترع برق چه زحمات جانكاهى براى اين اختراع پربارش متحمل شد و شايد جان خود را در اين راه نيز از دست داد ، اما دنيائى را روشن ساخت ، كارخانه ها را به حركت درآورد ، و از بركت اختراعش ، چاههاى عميق درختان سرسبز ، مزارع آباد به وجود آمد ، و خلاصه چهره دنيا دگرگون شد .
چگونه مى توان باور كرد او يا اشخاص ديگرى همچون پاستور كه با كشف ميكرب ، ميليونها انسان را از خطر مرگ رهائى بخشيد و دهها مانند او همه به قعر جهنم فرستاده شوند ، به حكم اينكه فرضا ايمان نداشتند ، ولى افرادى كه در عمرشان هيچ كار چشمگيرى در راه خدمت به انسانها انجام نداده اند جايشان در دل بهشت باشد ؟ پاسخ : از نظر جهان بينى اسلام مطالعه نفس عمل به تنهائى كافى نيست ، بلكه عمل به ضميمه ، محرك و انگيزه آن ارزش دارد ، بسيار ديده شده كسانى بيمارستان يا مدرسه يا بناى خير ديگرى مى سازند و تظاهر به اين هم دارند كه هدفشان صددرصد خدمت انسانى است به جامعه اى كه به آن مديونند ، در حالى كه زير اين پوشش مطلب ديگرى نهفته شده است و آن حفظ مقام و يا مال و ثروت يا جلب توجه عوام ، و تحكيم منافع مادى خود ، و يا حتى دست زدن به خيانتهائى دور از چشم ديگران است ! .
ولى به عكس ممكن است كسى كار كوچكى انجام دهد ، با اخلاص تمام
تفسير نمونه ج : 10 ص : 314
و انگيزه اى صددرصد انسانى و روحانى .
اكنون بايد پرونده اين مردان بزرگ را ، هم از نظر عمل ، هم از نظر انگيزه و محرك ، مورد بررسى قرار داد ، و مسلما از چند صورت خارج نيست : الف : گاهى هدف اصلى از اختراع صرفا يك عمل تخريبى است ( همانند كشف انرژى اتمى كه نخستين بار به منظور ساختن بمبهاى اتمى صورت گرفت ) سپس در كنار آن منافعى براى نوع انسان نيز به وجود آمده كه هدف واقعى مخترع يا مكتشف نبوده و يا در درجه دوم قرار داشته است ، تكليف اين دسته از مخترعان كاملا روشن است .
ب : گاهى مخترع يا مكتشف ، هدفش بهره گيرى مادى و يا اسم و آوازه و شهرت است و در حقيقت ، حكم تاجرى دارد كه براى در آمد بيشتر تاسيسات عام المنفعه اى به وجود مى آورد و براى گروهى ايجاد كار و براى مملكتى محصولاتى به ارمغان مى آورد ، بى آنكه هيچ هدفى جز تحصيل در آمد داشته باشد ، و اگر كار ديگرى در آمد بيشترى داشت به سراغ آن مى رفت .
البته چنين تجارت يا توليدى اگر طبق موازين مشروع انجام گيرد ، كار خلاف و حرامى نيست ، ولى عمل فوق العاده مقدسى هم محسوب نمى شود .
و از اينگونه مخترعان و مكتشفان در طول تاريخ كم نبودند و نشانه اين طرز تفكر همان است كه اگر ببينند آن در آمد يا بيشتر از آن از طرقى كه مضر به حال جامعه است تامين مى شود ( مثلا در صنعت داروسازى بيست درصد سود مى برند و در هروئين سازى 50 درصد ) اين دسته خاص دومى را ترجيح مى دهند .
تكليف اين گروه نيز روشن است آنها هيچگونه طلبى نه از خدا دارند و نه از همنوعان خويش و پاداش آنها همان سود و شهرتى بوده كه مى خواسته اند و به آن رسيده اند .
ج : گروه سومى هستند كه مسلما انگيزه هاى انسانى دارند و يا اگر
تفسير نمونه ج : 10 ص : 315
معتقد به خدا باشند انگيزه هاى الهى ، و گاهى ساليان دراز از عمر خود را در گوشه لابراتوارها با نهايت فلاكت و محروميت به سر مى برند به اميد اينكه خدمتى به نوع خود كنند ، و ارمغانى به جهان انسانيت تقديم دارند ، زنجيرى از پاى دردمندى بگشايند و گرد و غبارى از چهره رنجديده اى بيفشانند .
اينگونه افراد اگر ايمان داشته باشند و محرك الهى ، كه بحثى در آنها نيست ، و اگر نداشته باشند اما محركشان انسانى و مردمى باشد بدون شك پاداش مناسبى از خداوند دريافت خواهند داشت ، اين پاداش ممكن است در دنيا باشد ، و ممكن است در جهان ديگر باشد ، مسلما خداوند عالم عادل آنها را محروم نمى كند ، اما چگونه و چطور ؟ جزئياتش بر ما روشن نيست ، همين اندازه مى توان گفت خداوند اجر چنين نيكوكارانى را ضايع نمى كند ( البته اگر آنها در رابطه با عدم پذيرش ايمان مصداق جاهل قاصر باشند مساله بسيار روشنتر است ) .
دليل بر اين مساله علاوه بر حكم عقل ، اشاراتى است كه در آيات و يا روايات آمده است .
ما هيچ دليلى نداريم كه جمله ان الله لا يضيع اجر المحسنين شامل اين گونه اشخاص نشود ، زيرا محسنين در قرآن فقط به مؤمنان اطلاق نشده است ، لذا مى بينيم برادران يوسف هنگامى كه نزد او آمدند بى آنكه او را بشناسند و در حالى كه او را عزيز مصر مى پنداشتند به او گفتند انا نراك من المحسنين ما ترا از نيكوكاران مى دانيم .
از اين گذشته آيه فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره .
هر كس به اندازه سنگينى ذره اى كار نيك كند آن را مى بيند و هر كس بمقدار ذره اى كار بد كند آن را خواهد ديد به وضوح شامل اينگونه اشخاص
تفسير نمونه ج : 10 ص : 316
مى شود .
در حديثى از على بن يقطين از امام كاظم (عليه السلام) مى خوانيم : در بنى اسرائيل مرد با ايمانى بود كه همسايه كافرى داشت ، مرد بى ايمان نسبت به همسايه با ايمان خود نيك رفتارى مى كرد ، وقتى كه از دنيا رفت خدا براى او خانه اى بنا كرد كه مانع از گرماى آتش شود ... و به او گفته شد اين به سبب نيك رفتاريت نسبت به همسايه مؤمنت مى باشد و نيز از پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) درباره عبد الله بن جدعان كه از مشركان معروف جاهليت و از سران قريش بود چنين نقل شده : كم عذابترين اهل جهنم ابن جدعان است ، سؤال كردند يا رسول الله چرا ؟ فرمود : انه كان يطعم الطعام : او گرسنگان را سير مى كرد .
در روايت ديگرى مى خوانيم كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به عدى بن حاتم ( فرزند حاتم طائى ) فرمود : دفع عن ابيك العذاب الشديد بسخاء نفسه : خداوند عذاب شديد را از پدرت به خاطر جود و بخشش او برداشت .
و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : كه گروهى از يمن براى بحث و جدال خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمدند و در ميان آنها مردى بود كه از همه بيشتر سخن مى گفت و خشونت و لجاجت خاصى در برابر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى نمود ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آنچنان عصبانى شد كه آثارش در چهره مباركش كاملا آشكار گرديد ، در اين هنگام جبرئيل آمد و پيام الهى را اين چنين به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ابلاغ كرد : خداوند مى فرمايد اين مردى است سخاوتمند پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با شنيدن اين سخن خشمش فرو نشست ، رو به سوى او كرد و فرمود : پروردگار به من چنين پيامى
تفسير نمونه ج : 10 ص : 317
داده است و اگر به خاطر آن نبود آنچنان بر تو سخت مى گرفتم كه عبرت ديگران گردى .
آن مرد پرسيد آيا پروردگارت سخاوت را دوست دارد ، فرمود : بلى ، عرض كرد : من شهادت مى دهم كه معبودى جز الله نيست و تو رسول و فرستاده او هستى و به همان خدائى كه تو را مبعوث كرده سوگند كه تاكنون هيچكس را از نزد خود محروم برنگردانده ام .
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه هم از بعضى آيات و هم از بسيارى از روايات استفاده مى شود كه ايمان و يا حتى ولايت شرط قبولى اعمال و يا ورود در بهشت است ، بنابراين اگر بهترين اعمال هم از افراد فاقد ايمان سر بزند مقبول درگاه خدا نخواهد بود .
ولى مى توان از اين سؤال چنين پاسخ گفت كه مساله قبولى اعمال مطلبى است ، و پاداش مناسب داشتن مطلب ديگر ، به همين جهت مشهور در ميان دانشمندان اسلام اين است كه مثلا نماز بدون حضور قلب و يا با ارتكاب بعضى از گناهان مانند غيبت ، مقبول درگاه خدا نيست ، با اينكه مى دانيم چنين نمازى شرعا صحيح است ، و اطاعت فرمان خدا است و انجام وظيفه محسوب مى شود و مسلم است كه اطاعت فرمان خدا بدون پاداش نخواهد بود .
بنابراين قبول عمل همان مرتبه عالى عمل است و در مورد بحث ، ما نيز همين را مى گوئيم ، مى گوئيم : اگر خدمات انسانى و مردمى با ايمان همراه باشد ، عاليترين محتوا را خواهد داشت ، ولى در غير اين صورت به كلى بى محتوا و بى پاداش نخواهد بود ، در زمينه ورود در بهشت نيز همين پاسخ را مى گوئيم كه پاداش عمل لازم نيست منحصرا ورود در جنت باشد .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 318
( اين عصاره بحث و مناسب يك بحث تفسيرى است ، مشروح آنرا بايد در مباحث فقهى طرح كرد ) .
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض بِالحَْقِّ إِن يَشأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بخَلْق جَدِيد(19) وَ مَا ذَلِك عَلى اللَّهِ بِعَزِيز(20)
ترجمه :
19 - آيا نديدى كه خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريده ، اگر اراده كند شما را مى برد و خلق تازه اى مى آورد .
20 - و اين كار براى خدا مشكل نيست .

تفسير : آفرينش بر اساس حق است
به دنبال بحث از باطل در آيه پيشين و اينكه همچون خاكستر پراكنده و بى قرار است كه دائما با وزش باد از نقطه اى به نقطه ديگر منتقل مى شود ، در نخستين آيه مورد بحث سخن از حق و استقرار آن به ميان آمده است .
روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به عنوان الگوئى براى همه حق طلبان جهان كرده مى گويد : آيا نديدى كه خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريده است ؟ ( أ لم تر ان الله خلق السماوات و الارض بالحق ) .
حق چنانكه راغب در مفردات گويد در اصل به معنى مطابقه و هماهنگى است ، ولى موارد استعمال آن مختلف است : گاهى حق به كارى گفته مى شود كه بر وفق حكمت و از روى حساب و نظم آفريده شده است ، همانگونه كه در قرآن مى خوانيم هو الذى جعل الشمس ضياء
تفسير نمونه ج : 10 ص : 319
و القمر نورا ... ما خلق الله ذلك الا بالحق : او كسى است كه خورشيد را مايه روشنى و ماه را وسيله نور افشانى قرار داد ، اين كار را جز از روى حساب و حكمت انجام نداد ( يونس - 5 ) .
و گاه به شخصى كه چنين كارى را انجام داده است حق گفته مى شود همانگونه كه بر خداوند اين كلمه اطلاق شده است فذلكم الله ربكم الحق : اين خداوند ، پروردگار حق شما است ( يونس آيه 32 ) .
و گاه به اعتقادى كه مطابق واقع است ، حق گفته مى شود مانند فهدى الله الذين آمنوا لما اختلفوا فيه من الحق : خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند به آنچه در آن از اعتقادات اختلاف كردند هدايت فرموده است ( بقره - 213 ) .
و گاه به گفتار و عملى گفته مى شود كه به اندازه لازم و در وقت لزومش انجام گرفته است ، مانند حق القول منى لاملئن جهنم : قول حقى از من صادر شده كه جهنم را پر مى كنم ( از گنهكاران ) ( سجده آيه 13 ) .
و به هر حال نقطه مقابل آن ، باطل و ضلال و لعب و بيهوده و مانند اينها است .
و اما در آيه مورد بحث بدون شك اشاره به همان معنى اول است يعنى ساختمان عالم آفرينش ، آسمان و زمين ، همگى نشان مى دهد كه در آفرينش آنها ، نظم و حساب و حكمت و هدفى بوده است ، نه خداوند به آفرينش آنها نياز داشته و نه از تنهائى احساس وحشت مى نموده ، و نه كمبودى را با آن مى خواهد در ذات خود بر طرف سازد چرا كه او بى نياز از همه چيز است ، بلكه اين جهان پهناور منزلگاهى است براى پرورش مخلوقات و تكامل بخشيدن هر چه بيشتر به آنها .
سپس اضافه مى كند دليل بر اينكه نيازى به شما و ايمان آوردن شما ندارد اين است كه اگر اراده كند شما را مى برد و خلق تازه اى به جاى شما مى آورد
تفسير نمونه ج : 10 ص : 320
خلقى كه همه ايمان داشته باشند و هيچيك از كارهاى نادرست شما را انجام ندهند ( ان يشا يذهبكم و يات بخلق جديد ) .
و اين كار براى خدا به هيچوجه مشكل نيست ( و ما ذلك على الله بعزيز ) .
شاهد اين سخن آنكه در سوره نساء مى خوانيم : و ان تكفروا فان لله ما فى السماوات و ما فى الارض و كان الله غنيا حميدا ... ان يشا يذهبكم ايها الناس و يات باخرين و كان الله على ذلك قديرا : اگر شما كافر شويد به خدا زيانى نمى رساند چرا كه آنچه در آسمانها و زمين است از آن خدا است و خداوند بى نياز و شايسته ستايش است ... هر گاه بخواهد شما را اى مردم مى برد و گروه ديگرى مى آورد ، و اين كار براى خدا آسان است ( نساء آيه 131 تا 133 ) .
اين تفسير در زمينه آيه فوق از ابن عباس نيز نقل شده است .
احتمال ديگرى وجود دارد و آن اينكه جمله بالا اشاره به مساله معاد باشد يعنى براى خدا هيچ مانعى ندارد كه انسانها را همگى از ميان ببرد و خلق ديگرى ايجاد كند ، آيا با اين قدرت و توانائى باز در مساله معاد و بازگشت خودتان به زندگى در جهان ديگر شك و ترديدى داريد ؟ !
تفسير نمونه ج : 10 ص : 321
وَ بَرَزُوا للَّهِ جَمِيعاً فَقَالَ الضعَفَؤُا لِلَّذِينَ استَكْبرُوا إِنَّا كنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شىْء قَالُوا لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لهََدَيْنَكمْ سوَاءٌ عَلَيْنَا أَ جَزِعْنَا أَمْ صبرْنَا مَا لَنَا مِن مَّحِيص(21) وَ قَالَ الشيْطنُ لَمَّا قُضىَ الأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكمْ وَعْدَ الحَْقِّ وَ وَعَدتُّكمْ فَأَخْلَفْتُكمْ وَ مَا كانَ لىَ عَلَيْكُم مِّن سلْطن إِلا أَن دَعَوْتُكُمْ فَاستَجَبْتُمْ لى فَلا تَلُومُونى وَ لُومُوا أَنفُسكم مَّا أَنَا بِمُصرِخِكمْ وَ مَا أَنتُم بِمُصرِخِىَّ إِنى كفَرْت بِمَا أَشرَكتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظلِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(22) وَ أُدْخِلَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ جَنَّت تجْرِى مِن تحْتهَا الأَنهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تحِيَّتهُمْ فِيهَا سلَمٌ(23)
ترجمه :
21 - و ( قيامت ) همه آنها در برابر خدا ظاهر مى شوند در اين هنگام ضعفاء ( پيروان نادان ) به مستكبران مى گويند ما پيروان شما بوديم ، آيا ( اكنون كه بخاطر پيروى از شما گرفتار مجازات الهى شده ايم ) شما حاضريد سهمى از عذاب الهى را بپذيريد و از ما برداريد ؟ آنها مى گويند : اگر خدا ما را ( به سوى رهائى از عذاب ) هدايت كرده بود ما نيز شما را هدايت مى كرديم ( كار از اينها گذشته است ) چه بيتابى كنيم و چه شكيبائى ، تفاوتى براى ما ندارد ، راه نجاتى نيست .
22 - و شيطان هنگامى كه كار تمام مى شود مى گويد خداوند به شما وعده حق داد و من هم به شما وعده ( باطل ) دادم و تخلف كردم ، من بر شما تسلطى نداشتم جز اينكه دعوتتان كردم و شما پذيرفتيد ، بنابراين مرا سرزنش نكنيد ، خود را سرزنش كنيد ، نه من فريادرس شما هستم ، و نه شما فريادرس من ، من نسبت به شرك
تفسير نمونه ج : 10 ص : 322
شما درباره خود كه از قبل داشتيد ( و اطاعت مرا همرديف اطاعت خدا قرار داديد ) بيزار و كافرم ، مسلما ستمكاران عذاب دردناكى دارند .
23 - و آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به باغهاى بهشت داخل مى شوند ، باغهائى كه نهرها از زير درختانش جارى است ، جاودانه به اذن پروردگارشان در آن ميمانند ، و تحيت آنها در آن سلام است .

تفسير : گفتگوى صريح شيطان و پيروانش
در چند آيه قبل اشاره اى به مجازات سخت و دردناك منحرفان لجوج و بى ايمان شده بود ، آيات مورد بحث همين معنى را تعقيب و تكميل مى كند .
نخست مى گويد : در روز قيامت همه به جباران و ظالمان و كافران اعم از تابع و متبوع ، پيرو و پيشوا در پيشگاه خداوند ظاهر مى شوند ( و برزوا لله جميعا ) .
و در اين هنگام ضعفاء يعنى پيروان نادانى كه با تقليد كوركورانه ، خود را به وادى ضلالت افكندند به مستكبرانى كه عامل گمراهى آنها بودند مى گويند : ما پيرو شما بوديم آيا ممكن است اكنون كه به خاطر رهبرى شما به اين همه عذاب و بلا گرفتار شده ايم ، شما هم سهمى از عذابهاى ما را بپذيريد تا از ما تخفيف داده شود ؟ ( فقال الضعفاء للذين استكبروا انا كنا لكم تبعا فهل انتم مغنون عنا من عذاب الله من شىء ) .
اما آنها بلا فاصله مى گويند اگر خدا ما را به سوى نجات از اين كيفر
تفسير نمونه ج : 10 ص : 323
و عذاب هدايت مى كرد ما هم شما را راهنمائى مى كرديم ( قالوا لو هدانا الله لهديناكم ) .
ولى افسوس كه كار از اين حرفها گذشته است ، چه بيتابى و جزع كنيم و چه صبر و شكيبائى ، راه نجاتى براى ما وجود ندارد ( سواء علينا ا جزعنا ام صبرنا ما لنا من محيص ) .

چند نكته :
1 - نخستين سؤالى كه در زمينه اين آيه پيش مى آيد اين است كه : مگر مردم در اين جهان در برابر علم خدا ظاهر و آشكار نيستند كه در آيه فوق مى فرمايد در قيامت همگى در پيشگاه خدا بارز و ظاهر مى شوند ؟ در پاسخ اين سؤال بسيارى از مفسران گفته اند منظور اين است كه افراد بشر در اين جهان احساس نمى كنند كه آنها و همه اعمالشان در پيشگاه خدا ظاهر و بارز است ، ولى اين حضور و ظهور را در قيامت همگى احساس خواهند كرد .
بعضى نيز گفته اند كه : منظور خارج شدن از قبرها و بروز و ظهور در دادگاه عدل الهى براى حساب است .
و اين هر دو تفسير خوب است و مانعى ندارد كه هر دو در مفهوم آيه جمع باشند .

2 - منظور از جمله لو هدانا الله لهديناكم چيست ؟
بسيارى از مفسران معتقدند كه منظور از هدايت به طريق نجات از مجازات الهى در آن عالم است ، زيرا اين سخن را مستكبران در پاسخ پيروانشان كه تقاضاى پذيرش سهمى از عذاب را كرده بودند مى گويند ، و تناسب سؤال و
تفسير نمونه ج : 10 ص : 324
جواب ايجاب مى كند كه منظور هدايت به طريق رهائى از عذاب است .
اتفاقا همين تعبير ( هدايت ) در مورد رسيدن به نعمتهاى بهشتى نيز ديده مى شود ، آنجا كه از زبان بهشتيان مى خوانيم : و قالوا الحمد لله الذى هدانا لهذا و ما كنا لنهتدى لو لا ان هدانا الله : مى گويند شكر خدائى را كه ما را به چنين نعمتهائى هدايت كرد و اگر توفيق و هدايت او نبود ما به اينها راه نمى - يافتيم ( اعراف - 43 ) .
اين احتمال نيز وجود دارد كه رهبران ضلالت هنگامى كه خود را در برابر تقاضاى پيروانشان مى بينند براى اينكه گناه را از خود دور كنند و همانگونه كه رسم همه پرچمداران ضلالت است خرابكارى خود را به گردن ديگران بيندازند ، با وقاحت تمام مى گويند ما چه كنيم ، اگر خدا ما را به راه راست هدايت مى كرد ما هم شما را هدايت مى كرديم ! يعنى ما مجبور بوديم و از خود اراده اى نداشتيم .
اين همان منطق شيطان است كه براى تبرئه خويش رسما نسبت جبر به خداوند عادل داد و گفت : فبما اغويتنى لاقعدن لهم صراطك المستقيم : اكنون كه مرا گمراه كردى من در كمين آنها بر سر راه مستقيم تو مى نشينم ( و آنها را منحرف مى سازم ) ( اعراف - 16 ) .
ولى بايد توجه داشت مستكبران چه بخواهند و چه نخواهند بار مسؤليت گناه پيروان خويش را طبق صريح آيات قرآن و روايات بر دوش مى كشند چرا كه آنها بنيانگذار انحراف و عامل گمراهى بودند ، بى آنكه از مسؤليت و مجازات پيروان چيزى كاسته شود .

3 - رساترين بيان در مذمت تقليد كوركورانه :
از آيه فوق به خوبى روشن مى شود كه : اولا - كسانى كه چشم و گوش بسته دنبال اين و آن مى افتند و به اصطلاح
تفسير نمونه ج : 10 ص : 325
افسار خود را به دست هر كس مى سپارند افراد ناتوان و بى شخصيتى هستند كه قرآن از آنها تعبير به ضعفاء كرده است .
ثانيا - سرنوشت آنها و پيشوايانشان هر دو يكى است ، و اين بينوايان حتى در سختترين حالات نمى توانند از حمايت اين رهبران گمراه بهره گيرند ، و حتى ذره اى از مجازاتشان را تخفيف دهند ، بلكه شايد با سخريه ، به آنها پاسخ مى دهند كه بيهوده جزع و فزع نكنيد كه راه خلاص و نجاتى در كار نيست !
4 - برزوا در اصل از ماده بروز به معنى ظاهر شدن و از پرده بيرون آمدن است ، و به معنى بيرون آمدن از صف و مقابل حريف ايستادن در ميدان جنگ و به اصطلاح مبارزه كردن نيز آمده است .
محيص از ماده محص به معنى رهائى از عيب و يا ناراحتى است .
سپس به صحنه ديگرى از مجازاتهاى روانى جباران و گنهكاران و پيروان شياطين در روز رستاخيز پرداخته چنين مى گويد : و شيطان هنگامى كه كار حساب بندگان صالح و غير صالح پايان پذيرفت و هر كدام به سرنوشت و پاداش و كيفر قطعى خود رسيدند به پيروان خود چنين مى گويد : خداوند به شما وعده حق داد و من نيز به شما وعده دادم ( وعده اى پوچ و بى ارزش چنانكه خودتان مى دانستيد ) سپس از وعده هاى خود تخلف جستم ( و قال الشيطان لما قضى الامر ان الله وعدكم وعد الحق و وعدتكم فاخلفتكم ) .
و به اين ترتيب شيطان نيز به سائر مستكبرانى كه رهبران راه ضلالت بودند هم آواز شده و تيرهاى ملامت و سرزنش خود را به اين پيروان بدبخت
تفسير نمونه ج : 10 ص : 326
نشانه گيرى مى كند .
و بعد اضافه مى كند من بر شما تسلط و اجبار و الزامى نداشتم ، تنها اين بود كه از شما دعوت كردم ، شما هم با ميل و اراده خود پذيرفتيد ( و ما كان لى عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى ) .
بنابراين مرا هرگز سرزنش نكنيد ، بلكه خويشتن را سرزنش كنيد كه چرا دعوت شيطنت آميز و ظاهر الفساد مرا پذيرفتيد ( فلا تلومونى و لوموا انفسكم ) .
خودتان كرديد كه لعنت بر خودتان باد ! ! .
به هر حال نه من مى توانم در برابر حكم قطعى و مجازات پروردگار به فرياد شما برسم و نه شما مى توانيد فريادرس من باشيد ( ما انا بمصرخكم و ما انتم بمصرخى ) من اكنون اعلام مى كنم كه از شرك شما درباره خود و اينكه اطاعت مرا در رديف اطاعت خدا قرار داديد بيزارم و به آن كفر مىورزم ( انى كفرت بما اشركتمون من قبل ) اكنون فهميدم كه اين شرك در اطاعت هم مرا بدبخت كرد و هم شما را ، همان بدبختى و بيچارگى كه راهى براى اصلاح و جبران آن وجود ندارد .
بدانيد براى ستمكاران قطعا عذاب دردناكى است ( ان الظالمين لهم عذاب اليم ) .

چند نكته :

1 - پاسخ دندان شكنى كه شيطان به پيروانش مى دهد :
گر چه كلمه شيطان مفهوم وسيعى دارد كه شامل همه طاغيان و وسوسه - گران جن و انس مى شود ولى با قرائنى كه در اين آيه و آيات قبل وجود دارد مسلما منظور در اينجا شخص ابليس است كه سركرده شياطين محسوب مى شود ،
تفسير نمونه ج : 10 ص : 327
و لذا همه مفسران نيز همين تفسير را انتخاب كرده اند .
از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه وسوسه هاى شيطان هرگز اختيار و آزادى اراده را از انسان نمى گيرد بلكه او يك دعوت كننده بيش نيست ، و اين انسانها هستند كه با اراده خودشان دعوت او را مى پذيرند ، منتها ممكن است زمينه هاى قبلى و مداومت بر كار خلاف وضع انسان را به جائى برساند كه يكنوع حالت سلب اختيار در برابر وسوسه ها در وجود او پيدا شود ، همانگونه كه در بعضى از معتادان نسبت به مواد مخدر مشاهده مى كنيم ، ولى مى دانيم چون سبب اين نيز حالت اختيارى بود ، نتيجه آن هر چه باشد باز اختيارى محسوب مى شود ! .
در آيه 100 سوره نحل مى خوانيم : انما سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم به مشركون : تسلط شيطان تنها بر كسانى است كه ولايت و سرپرستى او را نسبت به خود پذيرفته اند و آنها كه او را شريك خداوند در مساله اطاعت قرار داده اند .
ضمنا شيطان به اين ترتيب پاسخ دندان شكنى به همه كسانى كه گناهان خويش را به گردن او مى اندازند و او را عامل انحرافات خود مى شمرند و به او لعنت مى فرستند مى دهد ، و اين طرز منطق عوامانه را كه گروهى از گنهكاران براى تبرئه خويش دارند مى كوبد .
در حقيقت سلطان حقيقى بر انسان اراده او و عمل او است و نه هيچ چيز ديگر .
2 - شيطان چگونه اين توانائى را دارد كه در آن محضر بزرگ با همه پيروان خود تماس پيدا كند و آنها را به باد ملامت و شماتت خود بگيرد ؟ اين سؤالى است كه در اينجا مطرح شده است .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 328
پاسخ آن اين است كه مسلما اين توانائى را خداوند به او مى دهد و اين در واقع يك نوع مجازات روانى براى پيروان شيطان است ، و اخطارى است به همه پويندگان راه او در اين جهان كه پايان كار خود و رهبر خويش را از هم اكنون ببينند و به هر حال خداوند وسيله اين ارتباط را ميان شيطان و پيروانش به نحوى فراهم مى كند .
جالب اينكه اين نوع برخورد منحصر به شيطان و پيروانش در قيامت نيست ، تمام ائمه ضلالت و پيشوايان گمراهى در اين جهان نيز همين برنامه را دارند ، دست پيروان خود را ( البته با موافقت خودشان ) مى گيرند و به ميان امواج بلاها و بدبختيها مى كشانند ، و هنگامى كه ديدند اوضاع بد است آنها را رها كرده و مى روند ، حتى از آنها اعلام بيزارى مى كنند و به ملامت و سرزنششان مى پردازند و به اصطلاح آنها را به خسران دنيا و آخرت گرفتار مى سازند .
4 - مصرخ از ماده اصراخ در اصل از صرخ به معنى فرياد كشيدن براى طلب كمك آمده است ، بنابراين مصرخ به معنى فريادرس مى باشد و مستصرخ به معنى كسى است كه فريادرسى مى خواهد .
5 - منظور از شريك قرار دادن شيطان در آيه فوق شرك اطاعت است نه شرك عبادت .
6 - در اينكه ان الظالمين لهم عذاب اليم دنباله سخنان شيطان است يا جمله مستقلى است از ناحيه پروردگار ، در ميان مفسران گفتگو است ، اما بيشتر چنين به نظر مى رسد كه جمله مستقلى است از طرف خداوند كه در پايان گفتگوى شيطان با پيروانش به عنوان يك درس آموزنده فرموده است .
در آخرين آيه مورد بحث به دنبال بيان حال جباران عنيد و بى ايمان
تفسير نمونه ج : 10 ص : 329
و سرنوشت دردناك آنها ، به ذكر حال مؤمنان و سرانجام آنها پرداخته ، مى گويد : و آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغهاى بهشت وارد مى شوند ، همان باغهائى كه نهرهاى آب جارى از زير درختانش در حركت است ( و ادخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار ) .
جاودانه به اذن پروردگارشان در آن باغهاى بهشت مى مانند ( خالدين فيها باذن ربهم ) .
و تحيت آنان در آنجا سلام است ( تحيتهم فيها سلام ) .
تحيت در اصل از ماده حيات گرفته شده سپس به عنوان دعاء براى سلامتى و حيات افراد استعمال شده است ، و به هر نوع خوشامدگوئى و سلام و دعائى كه در آغاز ملاقات گفته مى شود ، اطلاق مى گردد .
بعضى از مفسران گفته اند : تحيت در آيه فوق خوش آمد و درودى است كه خداوند به افراد با ايمان مى فرستد و آنان را با نعمت سلامت خويش قرين مى دارد سلامت از هرگونه ناراحتى و گزند و سلامت از هر گونه جنگ و نزاع ( بنابر اين تحيتهم اضافه به مفعول شده و فاعلش خدا است ) .
و بعضى گفته اند : منظور در اينجا تحيتى است كه مؤمنان به يكديگر مى گويند و يا فرشتگان به آنها مى گويند و به هر حال كلمه سلام كه به طور مطلق گفته شده مفهومش آنچنان وسيع است كه هر گونه سلامتى را از هر نوع ناراحتى و گزند روحى و جسمى شامل مى گردد .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 330
أَ لَمْ تَرَ كَيْف ضرَب اللَّهُ مَثَلاً كلِمَةً طيِّبَةً كَشجَرَة طيِّبَة أَصلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فى السمَاءِ(24) تُؤْتى أُكلَهَا كلَّ حِينِ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ يَضرِب اللَّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكرُونَ(25) وَ مَثَلُ كلِمَة خَبِيثَة كَشجَرَة خَبِيثَة اجْتُثَّت مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَار(26) يُثَبِّت اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ فى الاَخِرَةِ وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظلِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشاءُ(27)
ترجمه :
24 - آيا نديدى چگونه خداوند كلمه طيبه ( و گفتار پاكيزه ) را به درخت پاكيزه اى تشبيه كرده كه ريشه آن ( در زمين ) ثابت و شاخه آن در آسمان است ؟ !
25 - ميوه هاى خود را هر زمان به اذن پروردگارش مى دهد ، و خداوند براى مردم مثلها مى زند شايد متذكر شوند ، ( و پند گيرند ) .
26 - و ( همچنين ) كلمه خبيثه را به درخت ناپاكى تشبيه كرده كه از زمين بركنده شده ، و قرار و ثباتى ندارد .
27 - خداوند كسانى را كه ايمان آوردند بخاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان ثابت قدم مى دارد ، هم در اين جهان و هم در سراى ديگر ، و ستمگران را گمراه مى سازد ( و لطف خود را از آنها بر مى گيرد ) و خداوند هر كار را بخواهد ( و صلاح بداند ) انجام مى دهد
 

Back Index