Back Index Next

بعدی.

تفسير نمونه ج : 10 ص : 331
تفسير : شجره طيبه و شجره خبيثه
در اينجا صحنه ديگرى از تجسم حق و باطل ، كفر و ايمان ، طيب و خبيث را ضمن يك مثال جالب و بسيار عميق و پرمعنى بيان كرده ، و بحثهاى آيات گذشته را كه در اين زمينه بود تكميل مى كند .
نخست مى فرمايد : آيا نديدى چگونه خدا مثالى براى كلام پاكيزه زده ، و آن را به شجره طيبه و پاكى تشبيه كرده است ؟ ( ا لم تر كيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة ) .
سپس به ويژگيهاى اين شجره طيبه ( درخت پاكيزه و پر بركت ) مى پردازد و به تمام ابعاد آن ضمن عبارات كوتاهى اشاره مى كند .
اما پيش از آنكه ويژگيهاى اين شجره طيبه را همراه قرآن بررسى كنيم بايد ببينيم منظور از كلمه طيبه چيست ؟ بعضى از مفسران آن را به كلمه توحيد و جمله لا اله الا الله تفسير كرده اند .
در حالى كه بعضى ديگر آن را اشاره به اوامر و فرمانهاى الهى مى دانند .
و بعضى ديگر آن را ايمان مى دادند كه محتوا و مفهوم لا اله الا الله است .
و بعضى ديگر آن را به شخص مؤمن تفسير كرده اند .
و بعضى روش و برنامه هاى سازنده را در تفسير آن آورده اند .
ولى با توجه به وسعت مفهوم و محتواى كلمه طيبه مى توان گفت همه اينها را شامل مى شود ، زيرا كلمه به معنى وسيع همه موجودات را در بر مى گيرد ، و به همين دليل بر مخلوقات كلمة الله گفته مى شود .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 332
و طيب هر گونه پاك و پاكيزه است ، نتيجه اينكه اين مثال هر سنت و دستور و برنامه و روش و هر عمل و هر انسان و خلاصه هر موجود پاك و پر بركتى را شامل مى شود ، و همه اينها همانند يك درخت پاكيزه است با ويژگيهاى زير :
1 - موجودى است داراى رشد و نمو ، نه بى روح ، و نه جامد و بى حركت ، بلكه پويا و رويا و سازنده ديگران و خويشتن ( تعبير به شجره بيانگر اين حقيقت است ) .
2 - اين درخت پاك است و طيب اما از چه نظر ؟ چون انگشت روى هيچ قسمتى گذارده نشده مفهومش اين است از هر نظر منظره اش پاكيزه ، ميوه اش پاكيزه ، شكوفه و گلش پاكيزه ، سايه اش پاكيزه ، و نسيمى كه از آن برمى خيزد نيز پاكيزه است .
3 - اين شجره داراى نظام حساب شده اى است ريشه اى دارد و شاخه ها و هر كدام ماموريت و وظيفه اى دارند ، اصولا وجود اصل و فرع در آن ، دليل بر حاكميت نظام حساب شده اى بر آن است .
4 - اصل و ريشه آن ثابت و مستحكم است به طورى كه طوفانها و تند بادها نمى تواند آن را از جا بركند و توانائى آن را دارد كه شاخه هاى سر به آسمان كشيده اش را در فضا در زير نور آفتاب و در برابر هواى آزاد معلق نگاه دارد و حفظ كند ، چرا كه شاخه هر چه سركشيده تر باشد بايد متكى به ريشه قويترى باشد ( اصلها ثابت ) .
5 - شاخه هاى اين شجره طيبه در يك محيط پست و محدود نيست بلكه بلند آسمان جايگاه او است ، اين شاخه ها سينه هوا را شكافته و در آن فرو رفته ، آرى شاخه هايش در آسمان است ( و فرعها فى السماء ) .
روشن است هر قدر شاخه ها برافراشته تر باشند از آلودگى گرد و غبار زمين دورترند و ميوه هاى پاكترى خواهند داشت ، و از نور آفتاب و هواى سالم بيشتر
تفسير نمونه ج : 10 ص : 333
بهره مى گيرند ، و آن را به ميوه هاى طيب خود بهتر منتقل مى كنند .
6 - اين شجره طيبه شجره پربار است نه همچون درختانى كه ميوه و ثمرى ندارند بنابراين مولد هستند و ميوه خود را مى دهد ( توتى اكلها ) .
7 - اما نه در يك فصل يا دو فصل ، بلكه در هر فصل ، يعنى هر زمان كه دست به سوى شاخه هايش دراز كنى محروم بر نمى گردى ( كل حين ) .
8 - ميوه دادن او نيز بى حساب نيست بلكه مشمول قوانين آفرينش است و طبق يك سنت الهى و به اذن پروردگارش اين ميوه را به همگان ارزانى مى دارد ( باذن ربها ) .
اكنون درست بينديشيم و ببينيم اين ويژگيها و بركات را در كجا پيدا مى كنيم ؟ مسلما در كلمه توحيد و محتواى آن ، و در يك انسان موحد و با معرفت ، و در يك برنامه سازنده و پاك ، اينها همه روينده هستند ، و پوينده هستند ، و متحرك ، همه داراى ريشه هاى محكم و ثابتند همه داراى شاخه هاى فراوان و سر به آسمان كشيده و دور از آلودگيها و كثافات جسمانى ، همگى پرثمرند و نورپاش و فيض بخش .
هر كس به كنار آنها بيايد و دست به شاخسار وجودشان دراز كند در هر زمان كه باشد از ميوه هاى لذيذ و معطر و نيروبخششان بهره مى گيرد .
تند باد حوادث و طوفانهاى سخت و مشكلات آنها را از جا حركت نمى دهد ، و افق فكر آنها محدود به دنياى كوچك نيست ، حجابهاى زمان و مكان را مى درند ، و به سوى ابديت و بى نهايت پيش مى روند .
برنامه هاى آنها از سر هوى و هوس نيست بلكه همگى به اذن پروردگار
تفسير نمونه ج : 10 ص : 334
و طبق فرمان او است ، و اين حركت و پويائى و ثمر بخش بودن نيز از همينجا سرچشمه مى گيرد .
مردان بزرگ و با ايمان اين كلمات طيبه پروردگار ، حياتشان مايه بركت است ، مرگشان موجب حركت ، آثار آنها و كلمات و سخنانشان و شاگردان و كتابهايشان و تاريخ پرافتخارشان ، و حتى قبرهاى خاموششان همگى الهام بخش است و سازنده و تربيت كننده .
آرى خداوند اين چنين براى مردم مثل مى زند شايد متذكر شوند ( و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون ) .
در اينجا ميان مفسران سؤالى مطرح شده ، و آن اينكه آيا درختى با صفات فوق وجود خارجى دارد كه كلمه طيبه به آن تشبيه شده است ( درختى كه در تمام فصول سال سرسبز و پر ميوه باشد ) .
بعضى معتقدند كه وجود دارد و آن درخت نخل است ، و به همين جهت مجبور شده اند كه كل حين را تفسير به شش ماه كنند .
ولى به هيچ وجه لزومى ندارد كه اصرار به وجود چنين درختى داشته باشيم بلكه تشبيهات زيادى در زبانهاى مختلف داريم كه اصلا وجود خارجى ندارد ، مثلا مى گوئيم قرآن همچون آفتابى است كه غروب ندارد ( در حالى كه مى دانيم آفتاب هميشه غروب دارد ) و يا اينكه هجران من همچون شبى است كه پايان ندارد ( در حالى كه ميدانيم هر شبى پايان دارد ) .
و به هر حال از آنجا كه هدف از تشبيه مجسم ساختن حقايق و قرار دادن مسائل عقلى در قالب محسوس است ، اينگونه تشبيهات هيچگونه مانعى ندارد بلكه كاملا دلنشين و مؤثر و جذاب است .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 335
در عين حال درختانى در همين جهان وجود دارند كه در تمام مدت سال ميوه از شاخه هاى آنها قطع نمى شود ، حتى خود ما بعضى از درختان را در مناطق گرمسير ديديم كه هم ميوه داشت و هم مجددا گل كرده بود و مقدمات ميوه جديد در آن فراهم مى شد در حالى كه فصل زمستان بود ! و از آنجا كه يكى از بهترين طريق براى تفهيم مسائل استفاده از روش مقابله و مقايسه است بلافاصله نقطه مقابل شجره طيبه را در آيه بعد چنين بيان مى كند : اما مثل كلمه خبيثه و ناپاك همانند درخت خبيث و ناپاك و بى ريشه است كه از روى زمين كنده شده و در برابر طوفانها هر روز به گوشه اى پرتاب مى شود و قرار و ثباتى براى آن نيست ( و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار ) .
كلمه خبيثه همان كلمه كفر و شرك ، همان گفتار زشت و شوم ، همان برنامه هاى گمراه كننده و غلط ، همان انسانهاى ناپاك و آلوده ، و خلاصه هر چيز خبيث و ناپاك است .
بديهى است درخت زشت و شومى كه ريشه آن كنده شده ، نه نمو و رشد دارد نه ترقى و تكامل ، نه گل و ميوه ، و نه سايه و منظره ، و نه ثبات و استقرار ، قطعه چوبى است كه جز بدرد سوزاندن و آتش زدن نمى خورد ، بلكه مانع راه است و مزاحم رهروان ، و گاه گزنده است مجروح كننده و مردم آزار ! .
جالب اينكه در وصف شجره طيبه قرآن با تفصيل سخن مى گويد و اما به هنگام شرح شجره خبيثه با يك جمله كوتاه از آن مى گذرد تنها مى گويد اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار از زمين كنده شده و قرارى ندارد زيرا هنگامى كه ثابت شد اين درخت بى ريشه است ديگر شاخ و برگ و گل و
تفسير نمونه ج : 10 ص : 336
ميوه تكليفش روشن است .
به علاوه اين يك نوع لطافت بيان است كه انسان در مورد ذكر محبوب به همه خصوصيات به پردازد اما هنگامى كه به ذكر مبغوض مى رسد با يك جمله كوبنده از آن بگذرد ! باز در اينجا مى بينيم مفسران درباره اينكه اين درخت كه مشبه به واقع شده است كدام درخت است به بحث پرداخته اند ، بعضى آنرا درخت حنظل كه ميوه بسيار تلخ و بدى دارد دانسته اند ، و بعضى آنرا كشوت ( بر وزن سقوط ) كه نوعى گياه پيچيده است كه در بيابانها به بوته هاى خار مى پيچد و از آن بالا مى رود نه ريشه دارد و نه برگ ( توجه داشته باشيد كه شجر در لغت عرب هم به درخت گفته مى شود و هم به گياه ) .
ولى همان گونه كه در تفسير شجره طيبه بيان كرديم هيچ لزومى ندارد كه در هر تشبيه مشبه به با تمام آن صفات وجود خارجى داشته باشد بلكه هدف مجسم ساختن چهره واقعى كلمه شرك و برنامه هاى انحرافى و مردم خبيث است كه آنها همانند درختانى هستند كه همه چيزشان خبيث و ناپاك و هيچگونه ميوه و ثمره و فايده اى جز مزاحمت و توليد درد سر ندارد .
به علاوه وجود درخت ناپاكى كه آنرا از ريشه كنده باشند و در بيابان بر سينه طوفان و تند باد قرار گرفته باشد كم نيست .
از آنجا كه در آيات گذشته در دو مثال گويا ، حال ايمان و كفر و مؤمن و كافر و به طور كلى هر پاك و ناپاك تجسم يافت ، در آخرين آيه مورد بحث به نتيجه كار و سرنوشت نهائى آنها مى پردازد .
نخست مى گويد : خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابت و پايدارشان ثابت قدم مى دارد ، هم در اين جهان و هم در جهان ديگر
تفسير نمونه ج : 10 ص : 337
( يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الاخرة ) .
چرا كه ايمان آنها يك ايمان سطحى و متزلزل و شخصيت آنها يك شخصيت كاذب و متلون نبوده است ، بلكه شجره طيبه اى بوده كه ريشه اش ثابت و شاخه هايش در آسمان قرار داشته است ، و از آنجا كه هيچكس بى نياز از لطف خدا نيست و به تعبير ديگر هر موهبتى سرانجام بذات پاك او بر مى گردد اين مؤمنان راستين ثابت قدم با تكيه بر لطف خداوند در برابر هر گونه حادثه اى چون كوه استقامت مى كنند .
لغزشگاهى كه در زندگى اجتناب ناپذير است بر سر راه آنها نمايان مى شود اما خداوند آنها را حفظ مى كند .
شياطين از هر سو به وسوسه آنها مى پردازند و با استفاده از زرق و برقهاى مختلف اين جهان تلاش در لغزش آنها دارند اما خدايشان نگه مى دارد .
قدرتهاى جهنمى و ظالمان سنگدل با انواع تهديدها براى تسليم كردن آنها تلاش مى كنند ، اما خدا آنها را ثابت مى دارد چرا كه آنها ريشه ثابت و محكمى براى خود انتخاب كرده اند .
و جالب اينكه اين حفظ و ثبات الهى سراسر زندگى آنها را در بر مى گيرد هم زندگى اين جهان و هم زندگى آن جهان ، در اينجا در ايمان و پاكى ثابت ميمانند و دامانشان از ننگ آلودگيها مبرا خواهد بود ، و در آنجا در نعمتهاى بى پايان خدا جاودان خواهند ماند .
سپس به نقطه مقابل آنها پرداخته مى گويد : و خداوند ظالمان را گمراه مى سازد و خدا هر چه بخواهد انجام مى دهد ( و يضل الله الظالمين و يفعل الله ما يشاء ) .
بارها گفته ايم هر جا سخنى از هدايت و ضلالت است و به خدا نسبت داده
تفسير نمونه ج : 10 ص : 338
مى شود ، گامهاى نخستين آن از ناحيه خود انسان برداشته شده است ، كار خدا همان تاثيرى است كه در هر عمل آفريده ، و نيز كار خدا مواهب و نعمتها يا سلب نعمتها است كه به مقتضاى شايستگى و عدم شايستگى افراد مقرر مى دارد ( دقت كنيد ) .
تعبير به ظالمين بعد از جمله يضل الله بهترين قرينه براى اين موضوع است ، يعنى تا كسى به ظلم و ستم آلوده نشود نعمت هدايت از او سلب نخواهد شد ، اما پس از آلودگى به ظلم و بيدادگرى ظلمت گناه وجود او را فرا مى گيرد و نور هدايت الهى از قلب او بيرون مى رود ، و اين عين اختيار و آزادى اراده است ، البته اگر به زودى مسير خود را تغيير دهد راه نجات باز است ، ولى پس از استحكام گناه ، بازگشت بسيار مشكل خواهد بود .

نكته ها :

1 - آيا منظور از آخرت در آيه اخير قبر است ؟
در روايات متعددى مى خوانيم كه خداوند انسان را به هنگام ورود در قبرش در برابر سؤالاتى كه فرشتگان از هويت او مى كنند ، بر خط ايمان ثابت نگاه مى دارد و اين است معنى يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الاخرة .
در بعضى از اين روايات صريحا كلمه قبر آمده است در حالى كه در بعضى ديگر از روايات چنين مى خوانيم كه شيطان به هنگام مرگ به سراغ افراد با ايمان مى آيد و از چپ و راست براى گمراهى او ، به وسوسه مى پردازد اما خداوند اجازه به او نمى دهد كه مؤمن را گمراه كند و اين است معنى يثبت الله الذين آمنوا ... قال الصادق عليه السلام ان الشيطان لياتى الرجل
تفسير نمونه ج : 10 ص : 339
من اوليائنا عند موته عن يمينه و عن شماله ليضله عما هو عليه ، فيابى الله عز و جل له ذلك قول الله عز و جل يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الاخرة .
و اكثر مفسران - طبق نقل مفسر بزرگ طبرسى در مجمع البيان - همين تفسير را پذيرفته اند .
شايد به اين علت كه سراى آخرت نه جاى لغزش است ، و نه جاى عمل ، بلكه تنها محل برخورد با نتيجه ها است ، ولى در لحظه فرا رسيدن موت و حتى در عالم برزخ ( جهانى كه ميان اين عالم و عالم آخرت قرار دارد ) امكان لغزش كم و بيش وجود دارد و در همين جا است كه لطف خداوند بيارى انسان مى شتابد و او را حفظ كرده و ثابت قدم مى دارد .

2 - نقش ثبات و استقامت
در ميان تمام صفاتى كه در آيات فوق براى شجره طيبه و شجره خبيثه ذكر شده بيش از همه مساله ثبات و عدم ثبات به چشم مى خورد ، و حتى در بيان ثمره اين شجره در آخرين آيه مورد بحث خوانديم : خداوند افراد با ايمان را به خاطر عقيده ثابتشان در دنيا و آخرت ثابت قدم مى دارد و به اين ترتيب اهميت فوق العاده مساله ثبات و نقش آن مشخص مى شود .
در بيان عوامل پيروزى مردان بزرگ سخن بسيار گفته اند ولى از ميان همه آنها در رديف اول مساله استقامت و پايمردى را بايد نام برد .
بسيارند كسانى كه از هوش و استعداد متوسطى برخوردارند و يا ابتكار عمل آنها كاملا متوسط است ، ولى به پيروزيهاى بزرگى در زندگى نائل شده اند كه پس از تحقيق و بررسى مى بينيم دليلى جز ثبات و استقامت ندارد !
تفسير نمونه ج : 10 ص : 340
از نظر اجتماعى پيشرفت هر برنامه مؤثرى تنها در سايه ثبات امكان پذير است ، و به همين دليل تمام كوشش تخريب كنندگان براى از ميان بردن ثبات به كار مى رود .
و اصولا مؤمنان راستين را بايد از ثبات و استقامتشان در برابر حوادث سخت و طوفانهاى زندگى شناخت .

3 - شجره طيبه و خبيثه در روايات اسلامى
همانگونه كه در بالا گفتيم كلمه طيبه و خبيثه كه به اين دو شجره تشبيه شده مفهوم وسيعى دارند كه هر گونه شخص و برنامه و مكتب و فكر و انديشه و گفتار و عمل را شامل مى شوند ، ولى در بعضى از روايات اسلامى به مورد خاصى تفسير شده كه پيدا است در صدد انحصار نيست .
از جمله در كتاب كافى از امام صادق (عليه السلام) در تفسير جمله كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء چنين نقل شده است : رسول الله اصلها و امير المؤمنين فرعها ، و الائمة من ذريتها اغصانها ، و علم الائمة ثمرها ، و شيعتهم المؤمنون ورقها ، هل فيها فضل ؟ قال قلت لا و الله ، قال : و الله ان المؤمن ليولد فتورق ورقة فيها و ان المؤمن ليموت فتسقط ورقة منها : پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ريشه اين درخت است و امير مؤمنان على (عليه السلام) شاخه آن ، و امامان كه از ذريه آنها هستند شاخه هاى كوچكتر ، و علم امامان ميوه اين درخت است ، و پيروان با ايمان آنها برگهاى اين درختند سپس امام فرمود : آيا چيز ديگرى باقى ماند ؟ راوى مى گويد : گفتم نه ، به خدا سوگند ! فرمود : به خدا قسم هنگامى كه يك فرد با ايمان متولد مى شود برگى در آن درخت ظاهر مى گردد و هنگامى كه مؤمن راستين مى ميرد برگى از آن درخت مى افتد ! .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 341
در روايت ديگرى همين مضمون از امام صادق (عليه السلام) نقل شده و در ذيل آن مى خوانيم كه راوى سؤال كرد ، جمله تؤتى اكلها كل حين باذن ربها مفهومش چيست ؟ امام فرمود : اشاره به علم و دانش امامان است كه در هر سال از هر منطقه به شما مى رسد .
در روايات ديگرى مى خوانيم كه : شجره طيبه پيامبر و على و فاطمه و فرزندان آنها است و شجره خبيثه بنى اميه است .
در بعضى از روايات نيز نقل شده كه شجره طيبه درخت نخل و شجره خبيثه بوته حنظل است .
و در هر حال در ميان اين تفسيرها تضادى وجود ندارد و همچنين در ميان آنها و آنچه در بالا از عموميت معنى آيه ذكر كرديم هماهنگى برقرار است ، چرا كه اينها مصاديق آن هستند .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 342
* أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَت اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ(28) جَهَنَّمَ يَصلَوْنَهَا وَ بِئْس الْقَرَارُ(29) وَ جَعَلُوا للَّهِ أَندَاداً لِّيُضِلُّوا عَن سبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكمْ إِلى النَّارِ(30)
ترجمه :
28 - آيا نديدى كسانى را كه نعمت خدا را به كفران تبديل كردند و جمعيت خود را به دار البوار ( نيستى و نابودى ) كشاندند .
29 - ( دار البوار همان ) جهنم است كه آنها در آتش آن وارد مى شوند و بد قرارگاهى است .
30 - آنها براى خدا شبيهانى قرار داده اند تا ( مردم را ) از راه او ( منحرف و ) گمراه سازند بگو ( چند روزى ) از زندگى دنيا ( و لذات آن ) بهره گيريد اما سرانجام كار شما به سوى آتش ( دوزخ ) است .

تفسير : سرانجام كفران نعمتها
در اين آيات روى سخن به پيامبر است و در حقيقت ترسيمى از يكى از موارد شجره خبيثه در آن به چشم مى خورد .
نخست مى فرمايد : آيا نديدى كسانى را كه نعمت خدا را تبديل به كفران كردند ( ا لم تر الى الذين بدلوا نعمت الله كفرا ) .
و سرانجام قوم خود را به دارالبوار و سرزمين هلاكت و نيستى فرستادند ( و احلوا قومهم دارالبوار ) .
اينها همان ريشه هاى شجره خبيثه و رهبران كفر و انحرافند ، نعمتهائى
تفسير نمونه ج : 10 ص : 343
همچون وجود پيامبر كه نعمتى بالاتر از آن نبوده است در دامانشان قرار گرفت كه مى توانستند با استفاده از آن در مسير سعادت ، يك شبه ره صد ساله را طى كنند ، اما تعصب كوركورانه و لجاجت و خودخواهى و خودپرستى سبب شد كه اين بزرگترين نعمت را كنار گذارند ، نه تنها خودشان كه قومشان را نيز در اين عمل وسوسه كنند و هلاكت و بدبختى را براى آنها به ارمغان آورند .
گرچه مفسران بزرگ به پيروى از رواياتى كه در منابع اسلامى وارد شده گاهى اين نعمت را به وجود پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تفسير كرده اند ، و گاهى به ائمه اهلبيت (عليهم السلام) و كفران كنندگان اين نعمت را گاهى بنى اميه و بنى مغيرة و گاهى همه كفار عصر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) معرفى نموده اند ، ولى مسلما مفهوم آيه وسيع است و اختصاص به گروه معينى ندارد و همه كسانى را كه نعمتى از نعمتهاى خدا را كفران كنند شامل مى شود .
ضمنا آيه فوق اين واقعيت را ثابت مى كند كه استفاده از نعمتهاى الهى ، و مخصوصا نعمت رهبرى پيشوايان بزرگ كه از مهمترين نعمتها است ، نتيجه و ثمره اش عائد خود انسان مى شود ، و كفران اين نعمتها و پشت كردن به اين رهبرى پايانى جز هلاكت و سرنگون شدن به دارالبوار ندارد .
قرآن سپس دارالبوار را چنين تفسير مى كند : جهنم است كه در شعله هاى سوزانش فرو مى روند و بدترين قرارگاهها است ( جهنم يصلونها و بئس القرار ) .
در آيه بعد اشاره به يكى از بدترين انواع كفران نعمت كه آنها مرتكب
تفسير نمونه ج : 10 ص : 344
مى شدند كرده مى گويد : آنها براى خدا شريكهائى قرار دادند تا مردم را به اين وسيله از راه او گمراه سازند ( و جعلوا لله اندادا ليضلوا عن سبيله ) .
و چند روزى در سايه اين شرك و كفر و منحرف ساختن افكار مردم از آئين و طريق حق بهره اى از زندگى مادى و رياست و حكومت بر مردم مى برند .
اى پيامبر به آنها بگو : از اين زندگى ناپايدار و بى ارزش مادى بهره بگيريد اما بدانيد سرانجام كار شما آتش است ( قل تمتعوا فان مصيركم الى النار ) .
با اينكه نه اين زندگى شما زندگى است كه بدبختى است و نه اين رياست و حكومت شما ارزشى دارد كه تبهكارى و دردسر و مصيبت است ، ولى با اينهمه اين زندگى در برابر سرانجامى كه داريد تمتع محسوب مى شود ، همانگونه كه در آيه ديگر مى خوانيم : قل تمتع بكفرك قليلا انك من اصحاب النار : بگو اندكى از كفر خود بهره گير كه سرانجام از اصحاب آتشى ( زمر - 8 ) .

نكته ها :
1 - در تعبيرات معمولى گفته مى شود فلان شخص نعمت خدا را كفران كرد ، ولى در آيه فوق مى خوانيم آنها نعمت خدا را تبديل به كفر و كفران كردند اين تعبير خاص ممكن است به خاطر يكى از دو مطلب باشد : الف - منظور تبديل شكر نعمت به كفران است ، يعنى آنها لازم بود كه در برابر نعمتهاى پروردگار شكرگزار باشند ، اما اين شكر را تبديل به كفران كردند ( در حقيقت كلمه شكر در تقدير است و در تقدير چنين بوده : الذين بدلوا شكر نعمت الله كفرا ) .
ب - منظور اين است كه آنها خود نعمت را تبديل به كفر كردند ،
تفسير نمونه ج : 10 ص : 345
در حقيقت نعمتهاى الهى وسائلى است كه طرز برداشت از آنها بستگى به اراده خود انسان دارد ، همانگونه كه ممكن است از نعمتها در مسير ايمان و خوشبختى و نيكى بهره بردارى كرد ، در مسير كفر و ظلم و بدى هم مى توان آنها را به كار گرفت ، اين نعمتها همچون مواد اوليه هستند كه به كمك آنها همه گونه محصول و فراورده مى توان تهيه نمود ، ولى در اصل براى خير و سعادت آفريده شده اند .
كفران نعمت تنها به اين نيست كه انسان ناسپاسى خدا گويد ، بلكه هر گونه بهره گيرى انحرافى و سوء استفاده از نعمت ، كفران نعمت است .
اصولا حقيقت كفران نعمت همين است و ناسپاسگوئى در درجه دوم قرار دارد .
همانگونه كه شكران نعمت - چنانكه سابقا هم گفتيم - به معنى صرف نعمت در آن هدفى است كه براى آن آفريده شده ، و سپاسگوئى با زبان در درجه بعد است ، اگر هزار بار با زبان الحمد لله بگوئى ولى عملا از نعمت سوء استفاده كنى كفران نعمت كرده اى ! در همين عصرى كه ما زندگى مى كنيم بارزترين نمونه اين تبديل نعمت به كفران ، به چشم مى خورد ، نيروهاى مختلف جهان طبيعت در پرتو هوش و ابتكار خدادادى بشر به دست انسان مهار شده ، و در مسير منافع او به كار افتاده است .
اكتشافات علمى و اختراعات صنعتى چهره اين جهان را دگرگون ساخته بارهاى سنگين از روى دوش انسانها برداشته شده و بر دوش چرخهاى كارخانه ها قرار گرفته است .
مواهب و نعمتهاى الهى بيش از هر زمان ديگر است ، و وسائل نشر انديشه و گسترش علم و دانش و آگاهى از همه اخبار جهان در دسترس همگان قرار گرفته و مى بايست در چنين عصر و زمان مردم اين جهان از هر نظر انسانهاى خوشبختى
تفسير نمونه ج : 10 ص : 346
باشند ، هم از نظر مادى و هم از نظر معنوى .
ولى به خاطر تبديل اين نعمتهاى بزرگ الهى به كفر و صرف كردن نيروهاى شگرف طبيعت در راه طغيان و بيدادگرى و به كار گرفتن اختراعات و اكتشافات در طريق هدفهاى مخرب به گونه اى كه هر پديده تازه صنعتى نخست مورد بهره بردارى تخريبى قرار مى گيرد و جنبه هاى مثبت آن در درجه بعد است ، خلاصه اين ناسپاسى بزرگ كه معلول دور افتادن از تعليمات سازنده پيامبران خدا است ، سبب شده كه ، قوم و جمعيت خود را به دار البوار بكشانند .
همان دار البوارى كه مجموعه اى است از جنگهاى منطقه اى و جهانى ، با همه آثار تخريبيش ، و همچنين ناامنى ها و ظلم ها و فسادها و استعمارها و استثمارها كه سرانجام دامان بنيانگذارانش را نيز مى گيرد ، چنانكه در گذشته ديديم و امروز هم با چشم مى بينيم .
و چه جالب قرآن پيش بينى كرده كه هر قوم و ملتى كفران نعمتهاى خدا كنند مسيرشان به سوى دار البوار است .
3 - انداد جمع ند به معنى مثل است ، ولى آن گونه كه راغب در مفردات و زبيدى در تاج العروس ( از بعضى از اهل لغت ) نقل كرده اند ند به چيزى گفته مى شود كه شباهت جوهرى به چيز ديگرى دارد ، ولى مثل به هر گونه شباهت اطلاق مى شود ، بنابر اين ند معنى عميقتر و رساترى از مثل دارد .
طبق اين معنى از آيه فوق چنين استفاده مى كنيم كه كوشش ائمه كفر بر اين بوده كه شريكهائى براى خدا بتراشند و آنها را در جوهر ذات شبيه خدا معرفى كنند ، تا نظر خلق خدا را از پرستش او باز دارند و به مقاصد شوم خود برسند .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 347
گاهى سهمى از قربانيها را براى او قرار مى دادند ، گاهى قسمتى از نعمتهاى الهى را ( مانند بعضى از چهار پايان ) مخصوص بتها مى دانستند ، و زمانى با پرستش ، آنها را همرديف خدا مى پنداشتند .
و از همه وقيحتر اينكه در مراسم حج خود در عصر جاهليت كه آئين ابراهيم را با انبوهى از خرافات آميخته بودند به هنگام گفتن لبيك چنين مى گفتند : لبيك لا شريك لك - الا شريك هو لك - تملكه و ما ملك ! : اجابت دعوت كردم اى خدائى كه شريكى براى تو نيست - بجز شريكى كه براى تو است ! - هم مالك او هستى و هم مالك ما يملك او ! .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 348
قُل لِّعِبَادِى الَّذِينَ ءَامَنُوا يُقِيمُوا الصلَوةَ وَ يُنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً مِّن قَبْلِ أَن يَأْتىَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خِلَلٌ(31) اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض وَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَتِ رِزْقاً لَّكُمْ وَ سخَّرَ لَكُمُ الْفُلْك لِتَجْرِى فى الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سخَّرَ لَكُمُ الأَنْهَرَ(32) وَ سخَّرَ لَكُمُ الشمْس وَ الْقَمَرَ دَائبَينِ وَ سخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النهَارَ(33) وَ ءَاتَاكُم مِّن كلِّ مَا سأَلْتُمُوهُ وَ إِن تَعُدُّوا نِعْمَت اللَّهِ لا تحْصوهَا إِنَّ الانسنَ لَظلُومٌ كفَّارٌ(34)
ترجمه :
31 - بگو به بندگان من كه ايمان آورده اند ، نماز را بر پا دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم پنهان و آشكار انفاق كنند پيش از آنكه روزى فرا رسد كه نه در آن خريد و فروش است و نه دوستى ( نه با مال مى توانند از چنگال كيفر خدا رهائى يابند و نه با پيوندهاى مادى ) .
32 - خداوند همان كسى است كه آسمانها و زمين را آفريده و از آسمان آبى نازل كرده و با آن ميوه ها ( ى مختلف ) را خارج ساخت و روزى شما قرار داد و كشتى را مسخر شما گردانيد تا بر صفحه دريا به فرمان او حركت كنند و نهرها را ( نيز ) مسخر شما گرداند .
33 - خورشيد و ماه را كه با برنامه منظمى در كارند به تسخير شما در آورد و شب و روز را ( نيز ) مسخر شما ساخت .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 349
34 - و از هر چيزى كه از او تقاضا كرديد به شما داد و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد هرگز آنها را احصاء نخواهيد كرد انسان ستمگر و كفران كننده است .

تفسير : عظمت انسان از ديدگاه قرآن
در تعقيب آيات گذشته كه از برنامه مشركان و كسانى كه كفران نعمتهاى الهى كردند و سرانجام به دار البوار كشيده شدند سخن مى گفت در آيات مورد بحث ، سخن از برنامه بندگان راستين و نعمتهاى بى انتهاى او است كه بر مردم نازل شده .
نخست مى گويد : به بندگان من كه ايمان آورده اند بگو : نماز را بر پاى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم در پنهان و آشكار انفاق كنند ( قل لعبادى الذين آمنوا يقيموا الصلوة و ينفقوا مما رزقناهم سرا و علانية ) .
پيش از آنكه روزى فرا رسد كه نه در آن روز خريد و فروش است ، تا بتوان از اين راه سعادت و نجات از عذاب را براى خود خريد ، و نه دوستى به درد مى خورد ( من قبل ان ياتى يوم لا بيع فيه و لا خلال ) .
سپس به معرفى خدا از طريق نعمتهايش مى پردازد آن گونه معرفى كه عشق او را در دلها زنده مى كند ، و انسان را به تعظيم در برابر عظمت و لطفش وا ميدارد زيرا اين يك امر فطرى است كه انسان نسبت به كسى كه به او كمك كرده و لطف و رحمتش شامل او است علاقه و عشق پيدا مى كند و اين موضوع را ضمن آياتى چند چنين بيان مى دارد : خداوند همان كسى است كه آسمانها و زمين را آفريده است ( الله الذى خلق السماوات و الارض ) .
و از آسمان آبى فرستاد كه به وسيله آن ميوه هاى مختلف را خارج ساخت و از آنها به شما روزى داد ( و انزل من السماء ماء فاخرج به من
تفسير نمونه ج : 10 ص : 350
الثمرات رزقا لكم ) .
او كشتى را مسخر شما ساخت هم از نظر مواد ساختمانيش كه در طبيعت آفريده است و هم از نظر نيروى محركش كه بادهاى منظم سطح اقيانوسها است ( و سخر لكم الفلك ) .
تا اين كشتيها بر صفحه اقيانوسها به فرمان او به حركت در آيند و سينه آبها را بشكافند و به سوى ساحل مقصود پيش روند ، و انسانها و وسائل مورد نيازشان را از نقطه اى به نقاط ديگر به آسانى حمل كنند ( لتجرى فى البحر بامره ) .
همچنين نهرها را در تسخير شما در آورد ( و سخر لكم الانهار ) .
تا از آب حياتبخش آنها زراعتهايتان را آبيارى كنيد ، و هم خود و دامهايتان سيراب شويد ، و هم در بسيارى از اوقات ، صفحه آنها را به عنوان يك جاده هموار مورد بهره بردارى قرار داده ، با كشتى ها و قايقها از آنها استفاده كنيد ، و هم از ماهيان آنها و حتى از صدفهائى كه در اعماقشان موجود است ، بهره گيريد .
نه تنها موجودات زمين را مسخر شما ساخت بلكه خورشيد و ماه را كه دائما در كارند سرگشته فرمان شما قرار داد ( و سخر لكم الشمس و القمر دائبين ) .
نه فقط موجودات اين جهان بلكه حالات عارضى آنها را نيز به فرمان شما آورد ، همانگونه كه شب و روز را مسخر شما ساخت ( و سخر لكم الليل
تفسير نمونه ج : 10 ص : 351
و النهار ) .
و از هر چيزى كه از او تقاضا كرديد و از نظر جسم و جان فرد و اجتماع و سعادت و خوشبختى به آن نياز داشتيد در اختيار شما قرار داد ( و آتاكم من كل ما سالتموه ) .
و به اين ترتيب اگر نعمتهاى الهى را بخواهيد بشمريد هرگز نمى توانيد شماره كنيد ( و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها ) .
چرا كه نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار آنچنان سر تا پاى وجود و محيط زندگى شما را فرا گرفته كه قابل احصا نيستند ، به علاوه آنچه از نعمتهاى الهى شما مى دانيد در برابر آنچه نمى دانيد قطره اى است در برابر دريا .
اما با اينهمه لطف و رحمت الهى ، باز اين انسان ستمگر است و كفران كننده نعمت ( ان الانسان لظلوم كفار ) .
نعمتهائى كه اگر بدرستى از آنها استفاده مى كرد مى توانست ، سراسر جهان را گلستان كند و طرح مدينه فاضله را پياده سازد ، بر اثر سوء استفاده ها و ظلمها و كفران نعمتها به جائى رسيده است كه افق زندگيش را تاريك ، و شهد حيات را در كامش زهر جانگداز كرده ، و انبوهى از مشكلات طاقت فرسا به صورت غلها و زنجيرها بر دست و پايش نهاده است .

نكته ها :

1 - پيوندى با خالق و پيوندى با خلق
بار ديگر در اين آيات در تنظيم برنامه مؤمنان راستين به مساله صلوة ( نماز ) و انفاق برخورد مى كنيم كه در نظر ابتدائى ممكن است اين سؤال را ايجاد كند كه چگونه از ميان آن همه برنامه هاى عملى اسلام ، انگشت تنها روى
تفسير نمونه ج : 10 ص : 352
اين دو نقطه گذارده شده است .
علتش اين است كه اسلام ابعاد مختلفى دارد كه مى توان آنها را در سه قسمت خلاصه كرد : رابطه انسان با خدا ، رابطه انسان با خلق خدا ، و رابطه انسان با خودش كه قسمت سوم در حقيقت نتيجه اى است براى قسمت اول ، و دوم ، و دو برنامه فوق ( صلوة و انفاق ) هر كدام رمزى است به يكى از دو بعد اول و دوم .
نماز مظهرى است براى هر گونه رابطه با خدا چرا كه اين رابطه در نماز از هر عمل ديگرى بهتر مشخص مى شود ، و انفاق از آنچه خدا روزى داده با توجه به مفهوم وسيعش كه هر گونه نعمت مادى و معنوى را شامل مى شود رمزى است براى پيوند با خلق .
البته با توجه به اينكه سوره اى كه از آن بحث مى كنيم مكى است ، و هنگام نزول آن هنوز حكم زكات نازل نشده بود ، اين انفاق را نمى توان مربوط به زكات دانست بلكه معنى وسيعى دارد كه حتى زكات را بعد از نزولش در خود جا مى دهد .
و به هر حال ايمان در صورتى ريشه دار است كه در عمل متجلى شود و انسان را از يكسو به خدا نزديك كند و از سوى ديگر به بندگانش !
2 - چرا پنهان و آشكار ؟
كرارا در آيات قرآن مى خوانيم كه مؤمنان راستين انفاق يا صدقاتشان در سر و علن يعنى پنهان و آشكار است ، و به اين ترتيب علاوه بر بيان انفاق به معنى وسيعش به كيفيت آن هم توجه داده شده است ، چرا گاهى انفاق پنهانى مؤثرتر و آبرومندانه تر است ، و گاهى اگر آشكارا باشد سبب تشويق ديگران و الگوئى براى نشان دادن برنامه هاى اسلامى و بزرگداشتى براى شعائر دين محسوب مى شود ، به علاوه مواردى پيش مى آيد كه طرف ، از گرفتن انفاق ناراحت
تفسير نمونه ج : 10 ص : 353
مى گردد .
الان كه ما در حال جنگ با دشمن خونخوار هستيم ( و يا هر ملت مسلمانى كه با چنين وضعى روبرو شود ) مردم با ايمان براى كمك به آسيب ديدگان جنگ و يا مجروحين و معلولين و يا به خود جنگجويان هر روز با مقادير زيادى انواع وسائل زندگى راهى مرزها و مناطق جنگى مى شوند ، و اخبار آن در همه وسائل ارتباط جمعى منعكس مى گردد ، تا هم دليلى براى همدردى و پشتيبانى بيدريغ عموم ملت مسلمان از جنگجويانش باشد و هم نشانه اى بر زنده بودن روح انسانى در عموم مردم و هم تشويقى باشد براى كسانى كه از اين قافله عقب مانده اند تا خود را هر چه زودتر به قافله برسانند ، بديهى است در اين گونه موارد انفاق علنى مؤثرتر است .
بعضى از مفسران نيز در تفاوت ميان اين دو گفته اند : انفاق علنى مربوط به واجبات است ، كه معمولا جنبه تظاهر در آن نيست ، زيرا انجام وظيفه كردن بر همه لازم است ، و چيز مخفيانه اى نمى تواند باشد ، ولى انفاقهاى مستحبى چون چيزى افزون بر وظيفه واجب است ممكن است توام با تظاهر و ريا شود و لذا مخفى بودنش بهتر است .
به نظر مى رسد كه اين تفسير جنبه كلى ندارد ، بلكه در واقع شاخه اى است از تفسير اول .

3 - در آن روز بيع و خلال نيست
مى دانيم ماهيت روز قيامت همان دريافت نتيجه ها و رسيدن به عكس - العمل ها و بازتابهاى اعمال است ، و به اين ترتيب در آنجا كسى نمى تواند براى نجات از عذاب فديه اى دهد ، و حتى اگر فرضا تمام اموال و ثروتهاى روى زمين در اختيار او باشد و آن را انفاق كند تا ذره اى از كيفر اعمالش كم بشود
تفسير نمونه ج : 10 ص : 354
ممكن نيست ، چرا كه دار عمل كه سراى دنيا است پرونده اش در هم پيچيده شده است و آنجا دار حساب است .
همچنين پيوند دوستى مادى با هر كس و به هر صورت نمى تواند در آنجا رهائى بخش باشد ( توجه داشته باشيد خلال و خله به معنى دوستى است ) .
و به تعبير ساده مردم در زندگى اين دنيا براى نجات از چنگال مجازاتها غالبا يا متوسل به پول مى شوند و يا به پارتى يعنى ، از طريق رشوه ها و رابطه ها براى خنثى كردن مجازاتها دست بكار مى شوند .
اگر چنين تصور كنند كه در آنجا نيز چنين برنامه هائى امكان پذير است دليل بر بى خبرى و نهايت نادانى آنها است .
و از اينجا روشن مى شود كه نفى وجود خله و دوستى در اين آيه هيچگونه منافاتى با دوستى مؤمنان با يكديگر در عالم قيامت كه در بعضى از آيات به آن تصريح شده ندارد ، چرا كه آن يك دوستى و مودت معنوى است در سايه ايمان .
و اما مساله شفاعت همانگونه كه بارها گفته ايم به هيچوجه مفهوم مادى در آن نيست بلكه با توجه به آيات صريحى كه در اين زمينه وارد شده است ، تنها در سايه پيوندهاى معنوى و يكنوع شايستگى كه بخاطر بعضى از اعمال خير به دست آمده ، مى باشد كه شرح آن را ذيل آيات 254 سوره بقره ( جلد دوم تفسير نمونه صفحه 188 و جلد اول صفحه 159 به بعد ) بيان داشتيم .

4 - همه موجودات سر بر فرمان تواند اى انسان !
بار ديگر در اين آيات به تسخير موجودات مختلف زمين و آسمان در برابر انسان برخورد مى كنيم كه روى شش قسمت از آن تكيه شده است : تسخير كشتيها ، تسخير نهرها ، تسخير خورشيد ، تسخير ماه ، تسخير شب
تفسير نمونه ج : 10 ص : 355
و تسخير روز كه بخشى از آسمان و بخشى از زمين و بخشى از پديده هاى ميان اين دو ( شب و روز ) مى باشد .
سابقا گفته ايم باز هم يادآورى آن لازم است كه انسان از ديدگاه قرآن آنقدر عظمت دارد كه همه اين موجودات به فرمان الله مسخر او گشته اند ، يعنى يا زمام اختيارشان بدست انسان است ، و يا در خدمت منافع انسان حركت مى كنند ، و در هر حال آنقدر به اين انسان عظمت داده شده است كه به صورت يك هدف عالى در مجموعه آفرينش در آمده است .
خورشيد براى او نور افشانى مى كند ، بسترش را گرم مى سازد ، انواع گياهان براى او مى روياند محيط زندگانيش را از لوث ميكربهاى مزاحم پاك مى كند ، شادى و سرور مى آفريند ، و مسير زندگى را به او نشان مى دهد .
ماه ، چراغ شبهاى تاريك او است ، تقويمى است طبيعى و جاودانى ، جزر و مدى كه بر اثر ماه پيدا مى شود ، بسيارى از مشكلات انسان را مى گشايد ، درختان زيادى را ( به خاطر بالا آمدن آب نهرهاى مجاور درياها ) آبيارى مى كند ، درياى خاموش و راكد را به حركت در مى آورد و از ركود و گنديدن حفظ مى كند و اكسيژن لازم بر اثر تموج در اختيار موجودات زنده درياها مى گذارد .
بادها ، كشتى ها را در سينه اقيانوسها به حركت در مى آورند و بزرگترين مركب و وسيعترين جاده هاى انسان را همين كشتى ها و همين درياها تشكيل مى دهند ، تا آنجا كه گاهى ، كشتيهائى به عظمت يك شهر و با همان جمعيت كه در يك شهر كوچك زندگى مى كنند بر پهنه اقيانوسها به حركت در مى آيند .
نهرها ، در خدمت او هستند ، زراعتهايش را آبيارى و دامهايش را سيراب و محيط زندگيش را با طراوت و حتى مواد غذائيش ( ماهيها ) را در دل خود براى او مى پرورانند .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 356
تاريكى شب همچون لباسى او را مى پوشاند ، و آرامش و راحتى به او ارزانى مى دارد ، و همچون يك باد زن ، حرارت سوزنده آفتاب را تخفيف مى دهد و به او جان و حيات تازه مى بخشد .
و سرانجام روشنائى روز ، او را به حركت و تلاش دعوت مى كند ، و گرمى و حرارت مى آفريند و در همه جا جنبش و حركت ايجاد مى كند .
و خلاصه همه از بهر او سرگشته و فرمانبردارند و بيان و شرح اين همه نعمت علاوه بر اينكه در انسان شخصيت تازه اى مى آفريند و او را به عظمت مقام خويش آگاه مى سازد ، حس شكرگزاريش را نيز برمى انگيزد .
از اين بيان ضمنا اين نتيجه بدست آمد كه تسخير در فرهنگ قرآن به دو معنى آمده است ، يكى در خدمت منافع و مصالح انسان بودن ( مانند تسخير خورشيد و ماه ) و ديگرى زمام اختيارش در دست بشر بودن ( مانند تسخير كشتى ها و درياها ) .
و اينكه بعضى پنداشته اند كه اين آيات اشاره به اصطلاحى است كه امروز براى تسخير داريم ( مانند تسخير كره ماه بوسيله مسافران فضائى ) درست به نظر نمى رسد ، زيرا در بعضى از آيات قرآن مى خوانيم و سخر لكم ما فى السماوات و ما فى الارض جميعا منه ( جاثيه - 13 ) كه نشان مى دهد همه آنچه در آسمانها و همه آنچه در زمين است مسخر انسان است ، در حالى كه مى دانيم مسافرت فضانوردان به همه كرات آسمانى قطعا محال است .
آرى در قرآن بعضى آيات ديگر داريم كه ممكن است اشاره به اين نوع تسخير باشد كه به خواست خدا در تفسير سوره الرحمن از آن بحث خواهيم كرد ( درباره مسخر بودن موجودات در برابر انسان در ذيل آيه 2 سوره رعد نيز بحثى داشتيم ) .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 357
5 - دائبين
گفتيم دائب از ماده دئوب به معنى استمرار چيزى در انجام يك برنامه به صورت يك حالت و سنت است ، البته خورشيد ، حركت به دور زمين ندارد و اين زمين است كه به دور آفتاب مى گردد و ما مى پنداريم آفتاب به دور ما مى چرخد ، ولى در معنى دائب حركت در مكان نيفتاده است بلكه استمرار در انجام يك كار و يك برنامه در مفهوم آن درج است ، و مى دانيم خورشيد و ماه برنامه نورافشانى و تربيتى خود را نسبت به كره زمين و انسانها به طور مستمر و با يك حساب كاملا منظم انجام مى دهند ( و فراموش نبايد كرد كه يكى از معانى دأب ، عادت است ) .

6 - آيا هر چه را از خدا مى خواهيم به ما مى دهد ؟
در آيات فوق خوانديم كه خداوند ، به شما لطف كرد و قسمتى از آنچه را از او تقاضا كرديد به شما داد ( توجه داشته باشيد من در جمله من كل ما سالتموه تبعيضيه است ) .
و اين به خاطر آن است كه بسيار مى شود انسان از خدا چيزى مى خواهد كه قطعا ضرر و زيان و يا حتى هلاك او در آن است و خود نمى داند ، اما خداوند عالم و حكيم و رحيم ، هرگز به چنين تقاضائى پاسخ نمى دهد .
و در عوض شايد در بسيارى از اوقات انسان با زبانش چيزى را از خدا نخواهد ولى با زبان حالش و فطرت و طبيعت و هستيش آنرا تمنا مى كند ، و خدا به او مى دهد ، و هيچ مانعى ندارد كه سؤال در جمله ما سالتموه هم سؤال به زبان
تفسير نمونه ج : 10 ص : 358
قال را شامل شود هم زبان حال را .

7 - چرا نعمتهاى او قابل شمارش نيستند
اين يك حقيقت است كه سر تا پاى وجود ما غرق نعمتهاى او است و اگر كتابهاى مختلف علوم طبيعى و انسان شناسى و روان شناسى و گياه شناسى و مانند آن را بررسى كنيم ، خواهيم ديد كه دامنه اين نعمتها تا چه حد گسترده است ، اصولا هر نفسى به گفته آن اديب بزرگ ، دو نعمت در آن موجود است و به هر نعمتى شكرى واجب .
از اين گذشته مى دانيم در بدن يك انسان به طور متوسط ده ميليون ميليارد سلول زنده است ، كه هر كدام يك واحد فعال بدن ما را تشكيل مى دهد ، اين عدد بقدرى بزرگ است كه اگر ما بخواهيم اين سلولها را شماره كنيم ، صدها سال طول مى كشد ! .
و تازه اين يك بخش از نعمتهاى خدا نسبت به ما است ، و بنابر اين براستى اگر ما بخواهيم نعمتهاى او را بشماريم قادر نيستيم و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها .
در درون خون انسان دو دسته گلبول ( موجودات زنده كوچكى كه در خون شناورند و وظائف حياتى سنگين بر دوش دارند ) وجود دارند : مليونها گلبول قرمز كه وظيفه آنها رساندن اكسيژن هوا براى سوختوساز سلولهاى بدن ، و مليونها گلبول سفيد كه وظيفه آنها پاسدارى از سلامت انسان در مقابل هجوم ميكربها به بدن مى باشد و عجب اينكه آنها بدون استراحت و خواب دائما كمر به خدمت انسان بسته اند .
آيا با اين حال هرگز مى توانيم نعمتهاى بى پايانش را احصاء كنيم .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 359
8 - افسوس كه انسان ظلوم و كفار است .
از بحثهاى گذشته به اين واقعيت رسيديم كه خداوند با اين همه موجوداتى كه مسخر فرمان انسان كرده ، و با آنهمه نعمتى كه به او ارزانى داشته ، ديگر كمبودى از هيچ جهت براى او نيست .
ولى اين انسان بر اثر دور ماندن از نور ايمان و تربيت ، در جاده طغيان و ظلم و ستم گام مى نهد و به كفران نعمت مشغول مى شود : انحصارگران سعى مى كنند نعمتهاى گسترده الهى را به خود منحصر سازند و منابع حياتى آن را در اختيار بگيرند ، و با اينكه خودشان جز اندكى را نمى توانند مصرف كنند ديگران را از رسيدن به آن محروم مى نمايند .
اين ظلم و ستمها كه در شكل انحصارطلبى ، استعمار ، و تجاوز به حقوق ديگران ظاهر مى شود محيط آرام زندگى او را دستخوش طوفانها مى كند ، جنگها مى آفريند ، خونها مى ريزد ، و اموال و نفوس را به نابودى مى كشاند .
در حقيقت قرآن مى گويد اى انسان همه چيز بقدر كافى در اختيار تو است ، اما به شرط اينكه ظلوم و كفار نباشى ، به حق خود قناعت كنى و به حقوق ديگران تجاوز ننمائى ! .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 360
وَ إِذْ قَالَ إِبْرَهِيمُ رَب اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ ءَامِناً وَ اجْنُبْنى وَ بَنىَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصنَامَ(35) رَب إِنهُنَّ أَضلَلْنَ كَثِيراً مِّنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنى فَإِنَّهُ مِنى وَ مَنْ عَصانى فَإِنَّك غَفُورٌ رَّحِيمٌ(36) رَّبَّنَا إِنى أَسكَنت مِن ذُرِّيَّتى بِوَاد غَيرِ ذِى زَرْع عِندَ بَيْتِك الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصلَوةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تهْوِى إِلَيهِمْ وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَتِ لَعَلَّهُمْ يَشكُرُونَ(37) رَبَّنَا إِنَّك تَعْلَمُ مَا نخْفِى وَ مَا نُعْلِنُ وَ مَا يخْفَى عَلى اللَّهِ مِن شىْء فى الأَرْضِ وَ لا فى السمَاءِ(38) الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِى وَهَب لى عَلى الْكِبرِ إِسمَعِيلَ وَ إِسحَقَ إِنَّ رَبى لَسمِيعُ الدُّعَاءِ(39) رَب اجْعَلْنى مُقِيمَ الصلَوةِ وَ مِن ذُرِّيَّتى رَبَّنَا وَ تَقَبَّلْ دُعَاءِ(40) رَبَّنَا اغْفِرْ لى وَ لِوَلِدَى وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِساب(41)
ترجمه :
35 - ( به ياد آوريد ) زمانى را كه ابراهيم گفت پروردگارا اين شهر ( مكه ) را شهر امنى قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاهدار .
36 - پروردگارا آنها ( بتها ) بسيارى از مردم را گمراه ساختند هر كس از من پيروى كند از من است و هر كس نافرمانى من كند تو بخشنده و مهربانى .
37 - پروردگارا من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى در كنار خانه اى كه
تفسير نمونه ج : 10 ص : 361
حرم تو است ساكن ساختم تا نماز را بر پاى دارند ، تو قلبهاى گروهى از مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزى ده شايد آنان شكر تو را بجاى آورند .
38 - پروردگارا تو ميدانى آنچه را ما پنهان و يا آشكار مى كنيم ، و چيزى در زمين و آسمان بر خدا پنهان نيست .
39 - حمد خداى را كه در سن پيرى اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد مسلما خداى من دعا را مى شنود ( و اجابت مى كند ) .
40 - پروردگارا مرا برپاكننده نماز قرار ده و از فرزندان من نيز چنين كن پروردگارا دعاى ( ما را ) بپذير .
41 - پروردگارا من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را روزى كه حساب بر پا مى شود بيامرز .

تفسير : دعاهاى سازنده ابراهيم بت شكن
از آنجا كه در آيات گذشته از يكسو بحث از مؤمنان راستين و شاكران در برابر نعمتهاى خدا در ميان بود ، به دنبال آن در آيات مورد بحث گوشه اى از دعاها و درخواستهاى ابراهيم بنده مقاوم و شاكر خدا را بيان مى كند تا تكميلى باشد براى هر بحث گذشته و سرمشق و الگوئى براى آنها كه مى خواهند از نعمتهاى الهى بهترين بهره را بگيرند .
نخست مى گويد : به خاطر بياوريد زمانى را كه ابراهيم به پيشگاه خدا عرضه داشت ، پروردگارا اين شهر ( مكه ) را سرزمين امن و امان قرار ده ( و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا البلد آمنا ) .
و من و فرزندانم را مشمول لطف و عنايتت بنما و از پرستش بتها دور نگاهدار ( و اجنبنى و بنى ان نعبد الاصنام ) .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 362
چرا كه من مى دانم بت پرستى چه بلاى بزرگ و خانمانسوزى است ، و با چشم خود قربانيان اين راه را ديده ام پروردگارا اين بتها بسيارى از مردم را گمراه ساخته اند ( رب انهن اظللن كثيرا من الناس ) .
آنهم چه گمراهى خطرناكى كه همه چيز خود حتى عقل و خرد خويش را در اين راه باخته اند .
خداوند من ، من دعوت به توحيد تو مى كنم ، و همه را به سوى تو مى خوانم ، هر كس از من پيروى كند او از من است ، و هر كس نافرمانى من كند اگر قابل هدايت و بخشش است درباره او محبت كن چرا كه تو بخشنده و مهربانى ( فمن تبعنى فانه منى و من عصانى فانك غفور رحيم ) .
در حقيقت ابراهيم با اين تعبير مى خواهد به پيشگاه خداوند چنين عرض كند كه حتى اگر فرزندان من از مسير توحيد منحرف گردند ، و به بت توجه كنند از من نيستند ، و اگر بيگانگان در اين خط باشند آنها همچون فرزندان و برادران منند .
اين تعبير مؤدبانه و بسيار محبت آميز ابراهيم نيز قابل توجه است ، نمى گويد هر كس نافرمانى من كند از من نيست ، و او را چنين و چنان كيفر كن ، بلكه مى گويد هر كس نافرمانى من كند تو بخشنده و مهربانى ! سپس دعا و نيايش خود را اين چنين ادامه مى دهد : پروردگارا ! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين فاقد هر گونه زراعت و آب و گياه ، نزد خانه اى كه حرم تو است گذاشتم تا نماز را بر پاى دارند ( ربنا انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقيموا الصلوة ) .
و اين هنگامى بود كه ابراهيم پس از آنكه خدا از كنيزش هاجر ، پسرى به او داد و نامش را اسماعيل گذاشت ، حسادت همسر نخستينش ساره تحريك
تفسير نمونه ج : 10 ص : 363
شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمل كند ، از ابراهيم خواست كه آن مادر و فرزند را به نقطه ديگرى ببرد ، و ابراهيم طبق فرمان خدا در برابر اين درخواست تسليم شد .
اسماعيل و مادرش هاجر را به سرزمين مكه كه در آن روز يك سرزمين خشك و خاموش و فاقد همه چيز بود آورد ، و در آنجا گذارد ، و با آنها خدا حافظى كرد و رفت .
چيزى نگذشت كه اين كودك و آن مادر در آن آفتاب گرم و داغ تشنه شدند ، هاجر براى نجات جان كودكش سعى و تلاش فراوان كرد ، اما خدائى كه اراده كرده بود ، آن سرزمين يك كانون بزرگ عبادت گردد ، چشمه زمزم را آشكار ساخت ، چيزى نگذشت كه قبيله بيابانگرد جرهم كه از نزديكى آنجا مى گذشتند ، از ماجرا آگاه شدند و در آنجا رحل اقامت افكندند و مكه كم كم شكل گرفت .
سپس ابراهيم دعاى خودش را اين چنين ادامه مى دهد : خداوندا ! اكنون كه آنها در اين بيابان سوزان براى احترام خانه بزرگ تو مسكن گزيده اند ، تو قلوب گروهى از مردم را به آنها متوجه ساز و مهر آنها را در دلهايشان بيفكن ( فاجعل افئدة من الناس تهوى اليهم ) .
و آنها را از انواع ميوه ها ( ثمرات مادى و معنوى ) بهره مند كن ، شايد شكر نعمتهاى تو را ادا كنند ( و ارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون ) .
و از آنجا كه يك انسان موحد و آگاه مى داند كه علم او در برابر علم خداوند محدود است و مصالح او را تنها خدا مى داند ، چه بسا چيزى از خدا بخواهد كه صلاح او در آن نيست ، و چه بسا چيزهائى كه نخواهد اما صلاح او در آنست ، و گاهى مطالبى در درون جان او است كه نمى تواند همه را بر زبان
تفسير نمونه ج : 10 ص : 364
آورد ، لذا بدنبال تقاضاهاى گذشته چنين عرض مى كند : پروردگارا ! تو آنچه را كه ما پنهان مى داريم و يا آشكار مى سازيم بخوبى مى دانى ( ربنا انك تعلم ما نخفى و ما نعلن ) .
و هيچ چيز در زمين و آسمان بر خدا مخفى نمى ماند ( و ما يخفى على الله من شىء فى الارض و لا فى السماء ) .
اگر من از فراق فرزند و همسرم غمگين هستم تو مى دانى ، و اگر قطره هاى اشكم آشكارا از چشمم سرازير مى شود تو مى بينى .
اگر اندوه فراق قلب مرا احاطه كرده و با شادى از انجام وظيفه و اطاعت فرمان تو آميخته است باز هم مى دانى .
و اگر بهنگام جدائى از همسرم به من مى گويد : الى من تكلنى مرا به كه مى سپارى ؟ ! تو از همه اينها آگاهى ، و آينده اين سرزمين و آينده آنها كه سخت به هم گره خورده است همه در پيشگاه علمت روشن است .
سپس به شكر نعمتهاى خداوند كه يكى از مهمترين آنها در حق ابراهيم همان صاحب دو فرزند برومند شدن ، بنام اسماعيل و اسحاق ، آنهم در سن پيرى بود ، اشاره كرده مى گويد : حمد و سپاس خدائى را كه بهنگام كبر سن ، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد و دعاى مرا به اجابت رسانيد ( الحمد لله الذى وهب لى على الكبر اسماعيل و اسحاق ) .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 365
آرى خداى من حتما دعاها را مى شنود ( ان ربى لسميع الدعاء ) .
و باز به تقاضا و نيايش و دعا ادامه مى دهد و عرض مى كند : پروردگارا مرا بر پا كننده نماز قرار ده و از فرزندان من نيز چنين كن اى خداى من ( رب اجعلنى مقيم الصلاة و من ذريتى ) .
پروردگارا دعاى ما را بپذير ( ربنا و تقبل دعاء ) .
و آخرين تقاضا و دعاى ابراهيم در اينجا اينست كه : پروردگارا مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روزى كه حساب بر پا مى شود ببخش و بيامرز ( ربنا اغفر لى و لوالدى و للمؤمنين يوم يقوم الحساب ) .

نكته ها :

1 - آيا مكه در آن زمان شهر بود ؟
در آيات فوق ديديم كه ابراهيم يكبار عرض مى كند خداوندا من فرزندم را در يك سرزمين فاقد آب و آبادى و زراعت گذاشتم ، اين مسلما اشاره به آغاز ورود او در سرزمين مكه است كه در آن موقع نه آب بود و آبادى و نه خانه و ساكن خانه ، تنها بقاياى خانه خدا در آنجا بچشم مى خورد ، و يك مشت كوههاى خشك و بى آب و علف ! ولى مى دانيم اين تنها سفر ابراهيم به سرزمين مكه نبود بلكه باز هم مكرر به اين سرزمين مقدس گام گذارد ، در حالى كه مكه تدريجا شكل شهرى را بخود مى گرفت ، و قبيله جرهم در آنجا ساكن شده بودند ، و پيدايش چشمه زمزم آنجا را قابل سكونت ساخت .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 366
به نظر مى رسد كه اين دعاهاى ابراهيم در يكى از اين سفرها بوده ، و لذا مى گويد خداوندا اين شهر را محل أمن و أمان قرار ده .
و اگر سخن از وادى غير ذى ذرع مى گويد يا از گذشته خبر مى دهد و خاطره نخستين سفرش را بازگو مى نمايد ، و يا اشاره به اين است كه سرزمين مكه حتى پس از شهر شدن سرزمينى است غير قابل زراعت كه بايد احتياجاتش را از بيرون بياورند ، چرا كه از نظر جغرافيائى در ميان يك مشت كوههاى خشك بسيار كم آب واقع شده .

2 - امنيت سرزمين مكه :
جالب اينست كه ابراهيم نخستين تقاضائى را كه در اين سرزمين از خداوند كرد تقاضاى امنيت بود ، اين نشان مى دهد كه نعمت امنيت نخستين شرط براى زندگى انسان و سكونت در يك منطقه ، و براى هر گونه عمران و آبادى و پيشرفت و ترقى است ، و به راستى هم چنين است .
اگر جائى امن نباشد قابل سكونت نيست ، هر چند تمام نعمتهاى دنيا در آن جمع باشد ، اصولا شهر و ديار و كشورى كه فاقد نعمت امنيت است همه نعمتها را از دست خواهد داد ! .
در اينجا به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه خداوند دعاى ابراهيم را درباره امنيت مكه از دو سو اجابت كرد : هم امنيت تكوينى به آن داد ، زيرا شهرى شد كه در طول تاريخ حوادث نا امن كننده كمتر به خود ديده ، و هم امنيت تشريعى ، يعنى خدا فرمان داده كه همه انسانها و حتى حيوانها در اين سرزمين در امن و امان باشند .
صيد كردن حيوانات آن ممنوع است و حتى تعقيب مجرمانى كه به اين حرم و خانه كعبه پناه برند جايز نيست ، تنها مى توان براى اجراى عدالت در حق چنين
تفسير نمونه ج : 10 ص : 367
مجرمان آذوقه را بر آنها بست تا بيرون آيند و تسليم شوند .

3 - چرا ابراهيم تقاضاى دورى از بت پرستى مى كند :
شك نيست كه ابراهيم پيامبر معصوم بود و فرزندان بلا واسطه او كه به طور قطع در كلمه بنى در آيه فوق داخل هستند يعنى اسماعيل و اسحاق نيز پيامبران معصوم بودند ، ولى با اين حال تقاضا مى كند كه خدايا من و آنها را از پرستش بتها دور دار ! .
اين دليل بر تاكيد هر چه بيشتر روى مساله مبارزه با بت پرستى است كه حتى پيامبران معصوم و بت شكن ، نيز تقاضائى را در اين زمينه از خدا مى كنند ، اين درست شبيه تاكيد كردن پيامبر در وصايايش به على (عليه السلام) - يا امامان ديگر نسبت به جانشين خود - در زمينه نماز است كه هرگز احتمال ترك آن در مورد آنها مفهوم نداشت بلكه اصولا نماز با تلاش و كوشش آنها بر پا شده بود .
اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه چگونه ابراهيم گفت : پروردگارا اين بتها بسيارى از مردم را گمراه ساخته اند ، در حالى كه سنگ و چوبى بيش نبودند و قدرت بر گمراه ساختن مردم نداشتند .
پاسخ اين سؤال را اينجا مى توان دريافت كه اولا : بتها هميشه از سنگ و چوب نبودند بلكه گاهى فرعونها و نمرودها مردم را به پرستش خود دعوت مى كردند ، و خود را رب اعلى ، و زنده كننده و ميراننده مى ناميدند .
ثانيا - گاه بتهاى سنگ و چوبى را متوليان و كارگردانان آنچنان مى آراستند و تشريفات براى آنها قائل مى شدند كه براى عوام ساده لوح به راستى گمراه كننده بودند .

4 - تابعان ابراهيم كيانند ؟
در آيات فوق خوانديم كه ابراهيم مى گويد : خداوندا كسانى كه از من
تفسير نمونه ج : 10 ص : 368
تبعيت كنند از من هستند ، آيا پيروان ابراهيم تنها همانها بودند كه در عصر او يا اعصار بعد در كيش و مذهب او بوده اند ، و يا همه موحدان و خداپرستان جهان را - به حكم اينكه ابراهيم سمبل توحيد و بت شكنى بود - شامل مى شود ؟ از آيات قرآن - آنجا كه آئين اسلام را ملت و آئين ابراهيم معرفى مى كند به خوبى استفاده مى شود كه دعاى ابراهيم همه موحدان و مبارزان راه توحيد را شامل مى گردد .
در رواياتى كه از ائمه اهلبيت (عليهم السلام) نيز به ما رسيده اين تفسير تاييد شده است .
از جمله در روايتى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم : من احبنا فهو منا اهل البيت قلت جعلت فداك : منكم ؟ ! قال منا و الله ، اما سمعت قول ابراهيم من تبعنى فانه منى : هر كس ما را دوست دارد ( و به سيره ما اهلبيت است ، راوى سؤال مى كند فدايت شوم براستى از شما ؟ فرمود : بخدا سوگند از ما است ، آيا گفتار ابراهيم را نشنيده اى كه مى گويد من تبعنى فانه منى هر كس از من پيروى كند او از من است .
اين حديث نشان مى دهد كه تبعيت از مكتب و پيوند برنامه ها سبب ورود به خانواده از نظر معنوى مى شود .
در حديث ديگرى از امام امير المؤمنين على (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود : نحن آل ابراهيم ا فترغبون عن ملة ابراهيم و قد قال الله تعالى فمن تبعنى فانه منى : ما از خاندان ابراهيم هستيم آيا از ملت و آئين ابراهيم رو مى گردانيد در حالى كه خداوند ( از قول ابراهيم چنين نقل مى كند ) هر كس از من پيروى كند او از من است .

تفسير نمونه ج : 10 ص : 369
5 - وادى غير ذى ذرع و حرم امن خدا
كسانى كه به مكه رفته اند به خوبى مى دانند خانه خدا و مسجد الحرام و بطور كلى مكه در لابلاى يك مشت كوههاى خشك و بى آب و علف قرار گرفته است ، گوئى صخره ها را قبلا در تنور داغى بريان كرده اند و بعد بر جاى خود نصب نموده اند .
در عين حال اين سرزمين خشك و سوزان بزرگترين مركز عبادت و پر سابقه ترين كانون توحيد در روى زمين است ، به علاوه حرم امن خدا است ، و همانگونه كه گفتيم هم داراى امنيت تكوينى و هم تشريعى است .
در اينجا براى بسيارى اين سؤال پيش مى آيد كه چرا چنين مركز مهمى را خداوند در چنان سرزمينى قرار داده ؟ على (عليه السلام) در خطبه قاصعه با رساترين عبارات و زيباترين تعبيرات فلسفه اين انتخاب را بيان فرموده است : وضعه باوعر بقاع الارض حجرا و اقل نتائق الدنيا مدرا ... بين جبال خشنة و رمال دمثة ... و لو اراد سبحانه ان يضع بيته الحرام و مشاعره العظام بين جنات و انهار و سهل و قرار ، جم الاشجار ، دانى الثمار ، ملتف البنى ، متصل القرى ، بين برة سمراء و روضة خضراء ، و ارياف محدقة ، و عراص مغدقة و رياض ناظرة و طرق عامرة ، لكان قد صغر قدر الجزاء على حسب ضعف البلاء ، و لو كان الاساس المحمول عليها و الاحجار المرفوع بها ، بين زمردة خضراء ، و ياقوتة حمراء ، و نور و ضياء ، لخفف ذلك مصارعة الشك فى الصدور ، و لوضع مجاهدة ابليس عن القلوب ، و لنفى معتلج الريب من الناس ، و لكن الله يختبر عباده بانواع الشدائد ، و يتعبدهم بانواع المجاهد و يبتليهم بضروب المكاره ، اخراجا للتكبر من قلوبهم ، و اسكانا للتذلل فى نفوسهم ، و ليجعل ذلك ابوابا فتحا الى فضله ،
 

Back Index Next