صفحه قبل | فهرست | صفحه بعد |
ما انسان را از عصاره اى از گل آفريديم، سپس آن رانطفهاى در قرارگاهى مطمئن قرار داديم، سپس نطفه را بهصورت علقه و علقه را بصورت مضغه و مضغه را به صورتاستخوان درآورديم، آنگاه بر استخوانها گوشت پوشانديم، وپس از آن خلقتنى ديگر انشاء نموديم. پس بزرگ استخدايىكه بهترين خلق كنندگان است.)
«اولم يرالذين كفروا ان السموات و الارض كانتا رتقا ففتقناهما...» (انبياء ، 30)
(آيا كافران توجه نكردند كه آسمانها و زمين به هم پيوستهبودند و ما آنها را از هم جدا كرديم...)
«خلق السموات بغير عمد ترونها و القى فى الارض رواسىان تميد بكم ...» (لقمان، 10 )
(آسمانها را بى ستونى كه به حس مشاهده كنيد خلق كرد و درزمين كوههاى استوار قرار داد تا شما در آرامش باشيد...)
«ثم استوى الى السماء و هى دخان ....» (فصلت، 11)
(سپس به خلقت آسمانها پرداخت در حاليكه دود بود...)
«افلا ينظرون الى الابل كيف خلقت و الى السماء كيف رفعت و الى الجبال كيف نصبت و الى الارض كيف سطحت» (غاشية، 20-17)
(آيا به شتر نمىنگرند كه چگونه آفريده شده است و بهآسمان نمىنگرند كه چگونه برافراشته شده است و به كوههانمىنگرند كه چگونه بر پا شده است و به زمين نمىنگرند كهچگونه گسترده و همواره شده است. )
3- آياتى كه در آنها امر بببه كشف نحوه خلقتجهان شده است، مثلا:
«قل سيروا فى الارض فانظروا كيف بدا الخلق...» (عنكبوت، 20)
(بگو در زمين سير كنيد و ببينيد كه خداوند چگونه خلقت راآغاز كرد...)
«اولم يروا كيف يبدئ الله الخلق ثم يعيده...»(عنكبوت، 19)
(آيا نديدند كه چگونه خداوند مخلوقات را پديد مىآورد وسپس آنها را باز مىگرداند...)
4- آياتى كه در آنها امر به مطالعه تحولات طبيعىشده است:
«الم تر ان الله انزل من السماء ماء فسلكه ينابيع فى الارض ثم يخرج به زرعا مختلفا ثم يهيج فتريه مصفرا ثم يجعلهحطاما ان فى ذلك لذكرى لاولى الالباب» (زمر، 21)
(آيا نديدى كه خدا از آسمان آب باران نازل كرد و در روىزمين نهرهاى جارى ساخت و سپس انواع نباتات گوناگونبدان بروياند، آنگاه رو به خزان آرد و مىبينى كه زرد ميشود وخداوند آن را خشك ميگرداند. هر آينه اين مطلب تذكرىاستبراى خردمندان)
«الله الذى يرسل الرياح فتثير سحابا فيبسطه فى السماء كيف يشاء و يجعله كسفا فترى الودق يخرج من خلاله...» (روم، 48)
(خدايى كه بادها را مىفرستد و بوسيله آنها ابر را بر مىانگيزاندو سپس ابر را در آسمان هر طور كه بخواهد ميگستراند و آن رابه صورت قطعه قطعه در مىآورد. آنگاه مىبينى كه قطراتباران از لابلاى ابرها خارج مىشود....)
«ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر ينفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فاحيا به الارض بعد موتها ... المسخر بين السماء والارض لايات لقوم يعقلون» (بقره، 164)
(براستى در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز وكشتيهايى كه در دريا به سود مردم در حركتند و آبى كه خداونداز آسمان نازل كرده و با آن زمين را پس از مرگ زنده نموده وانواع جنبندگان را در آن گسترده، و در تغيير مسير بادها و درابرهاى رام شده ميان زمين و آسمان دلايل و نشانههايى براىمردمى كه داراى عقل هستند و مىانديشند.)
5- آياتى كه در آنها به موجودات طبيعى قسمخورده شده است; مثلا:
«والشمس وضحيها والقمر اذا تليها والنهار اذا جليهاوالليل اذا يغشيها و السماء و ما بنيها والارض وماطحيها...» (شمس، 6-1)
(سوگند به خورشيد و پرتو تابانش، و به ماه، آنگاه كه درپس خورشيد برآيد، و به روز آنگاه كه جهان را روشن سازد، وبه شب وقتى كه عالم را در پرده سياهى كشد، و به آسمان بلند وآنكه آن را بنا كرد و به زمين و آنكه آن را بگسترد...)
«فلا اقسم بمواقع النجوم و انه لقسم لو تعلمون عظيم ...» (واقعه، 76-75)
(سوگند به منازل ستارگان و اين قسم اگر بدانيد سوگندى استبسيار بزرگ...)
«والسماء والطارق و ما ادريك ماالطارق النجم الثاقب»(طارق، 3-1)
(سوگند به آسمان و اختر شبگرد، و تو چه ميدانى كه اخترشبگرد چيست؟ آن ستاره فروزان تابان است)
«والسماء ذات البروج» (بروج، 1)
(سوگند به آسمان داراى برجها.)
6- آياتى كه در آنها با اشاره به برخى از پديدههاىطبيعى امكان وقوع معاد بيان شده است، مثلا:
«يا ايهاالناس ان كنتم فى ريب من البعث فانا خلقناكم منتراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم من مضغة مخلقة و غيرمخلقة ... و ترى الارض هامدة فاذا انزلنا عليها الماءاهتزت و ربت و انبتت من كل زوج بهيج» (حج، 5)
(اى مردم اگر در رستاخيز شك داريد پس توجه كنيد كه ماشما را از خاك آفريديم، بعد از علقه و بعد از مضغه كه بعضىداراى شكل است و برخى بدون شكل [از طرف ديگر] زمين را[در فصل زمستان] خشك و مرده مىبينى اما هنگامى كه بارانرا بر آن فرو مىفرستيم سبز و خرم مىشود و نمو ميكند و هرنوع گياه زيبا مىروياند.)
«او ليس الذى خلق السموات و الارض بقادر على انيخلق مثلهم بلى و هو الخلاق العليم» (يس، 81)
(آيا آن خدائى كه آسمانها و زمين را آفريده بر آفرينش مثل آنهاقادر نيست؟ آرى [او قادر است] زيرا او آفريننده داناست).
«يخرج الحى من الميت و يخرج الميت من الحى و يحيىالارض بعد موتها و كذلك تخرجون» (روم، 19)
(زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون مىآورد و زمين را پساز مرگ گياهان [در فصل زمستان] باز زنده ميگرداند و به هميننحو شما را (به هنگام قيامت ) از خاك بيرون آرند.)
7- آياتى كه در آنها صحبت از وجود نظم در طبيعتو اتقان صنع بارى شده است، مثلا:
«و ترى الجبال تحسبها جامدة و هى تمر مر الحساب صنعالله الذى اتقن كل شىء انه خبير بما تفعلون»(نمل، 88)
(كوهها را بينى و پندارى كه ساكن هستند. با آنكه همچون ابردر حركتند. اين صنع خداست كه هر چيزى را متقن آفريدهاست. براستى خدا بر آنچه مىكنيد آگاه است.)
«الذى خلق سبع سموات طباقا ما ترى فى خلق الرحمنمن تفاوت فارجع البصر هل ترى من فطور ثم ارجع البصر كرتين ينقلب اليك البصر خاسئا و هو حسير» (ملك، 4-3)
(آن خدايى كه هفت آسمان را به صورت طبقاتى منظم بيافريد.تو در خلقتخداى رحمان بى نظمى و نقصان نخواهى يافتپس باز به ديده عقل در نظام آفرينش بنگر تا مگر خللى در آنتوانى يافت؟ باز دوباره به چشم بصيرت نگاه كن، در اينصورت چشم خرد زبون و خسته بسوى تو باز مىگردد.)
«وانبتنا فيها من كل شىء موزون» (حجر، 19)
(و از هر گياه موزون در آن رويانديم.)
«و خلق كل شىء فقدره تقديرا (فرقان، 2)
(و همه چيز را آفريد و براى آن اندازهاى معين مقرر داشت.)
«خلق السموات و الارض بالحق يكور الليل على النهارو يكور النهار على الليل و سخر الشمس و القمر كل يجرىلاجل مسمى ...» (زمر ، 5)
(آسمانها و زمين را به حق آفريد و شب را به روز و روز را بهشب بپوشانيد و خورشيد و ماه را مسخر كرد تا هريك براىمدت معين گردش كنند....»
«و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لاعبين»(انبياء، 16)
(ما آسمان و زمين و اشياء بين آنها را به بازيچه نيافريديم.)
8- آياتى كه در آنها صحبت از هماهنگى بين خلقتانسان و ساير موجودات و مسخر بودن امكانات طبيعىبراى انسان شده است، مثلا:
«و سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض جميعا منه» (جاثيه، 3)
(و همه آنچه را كه در آسمانها و زمين است مسخر شما قرارداد).
«هو الذى جعل لكم الارض ذلولا فامشوا فى مناكبها وكلوا من رزقه...» (ملك، 15)
(اوستخدايى كه زمين را براى شما هوار گردانيد پس شما رادر پست و بلنديهاى آن حركت كنيد و روزى آن خوريد...)
«و الانعام خلقها لكم فيها دفء و منافع و منها تاكلون» (نحل، 5)
(و چهار پايان را آفريد در حاليكه براى شما در آنها وسيلهپوشش و منافع ديگر است و از گوشت آنها مىخوريد)
«و انزلناه الحديد فيه باس شديد و منافع للناس»(حديد، 25)
(و آهن را كه در آن هم سختى و هم منافع بسيار براى مردماست فرود فرستاديم.)
«و هوالذى جعل لكم النجوم لتهتدوا بها فى ظلمات البر والبحر قد فصلنا الايات لقوم يعلمون» (انعام، 97)
(اوستخدايى كه ستارگان را براى شما قرارداد تا درتاريكيهاى خشكى و دريا بوسيله آنها هدايتشويد. نشانههاىخود را براى اهل دانش بيان كرديم)
در اين آيات خداوند متعال بندگان را دعوت به تفكرو نظر كردن در پديدههاى طبيعى مىكند تا انسانها از راهمشاهده نظم و هماهنگى دستگاه آفرينش به عجايبخلقتبه او پى برند. واضح است كه براى درك مسائلىكه در اين آيات مطرح شده است و براى يافتن پاسخ بهسؤالاتى كه در برخى از اين آيات آمده است دانستنعلوم طبيعى ضرورى است زيرا مطالعه سطحىموجودات طبيعى نمىتواند انسان را به عظمتخلقتآشنا سازد. به همين جهت است كه در آيات 28-27سوره فاطر خداوند پس از ذكر يك سلسله پديدههاىطبيعى مىفرمايد: «انما يخشى الله من عباده العلماء»يعنى تنها علما هستند كه عظمتخداى را در مىيابندو خشيتى شايسته او در دلشان پيدا مىشود. همچنيندر قرآن آمده است:
«بل هو آيات بينات فى صدور الذين اوتوا العلم»(عنكبوت، 49)
(بلكه اين قرآن آيات روشن الهى است در سينه آنانكه از خدانور علم و دانش يافتند و آيات ما را جز مردم ستمكار انكارنكنند.)
البته علم به احوال موجودات و پديدههاى طبيعىتنها عالمان مؤمن را به خشوع در برابر پروردگاروامىدارد و الا آنهايى كه ايمان ندارند، هرچند با برخىاز علوم طبيعى آشنا باشند، مشمول آيه شريفه:«انمايخشى الله من عباده العلماء» نيستند و چنانكه درآيه شريفه:
«قل انظروا ماذا فى السموات و الارض و ما تغنى الايات والنذر عن قوم لايؤمنون» (يونس، 101)
(بگو بنگريد آنچه را كه در آسمانها و زمين است، اما اين آياتو انذارهاافرادى را كه ايمان ندارند فايدهاى نخواهند بخشيد.)
آمده است مطالعه پديدههاى طبيعى آدمهاىبىايمان رابه خدا نزديك نمى كند. ناگفته نماند كه قرآنكتاب علوم تجربى نيست و ذكر پديده هاى طبيعى درآن از اين جهت است كه اولا انسان از طريق مطالعهطبيعت و ديدن شگفتيهاى خلقت و نظم موجود درجهان ايمانش به خدا افزوده گردد و ثانيا با امكاناتفراوانى كه در طبيعتبراى او مهيا گشته است آشناشود و بدينوسيله نيز بر معرفت او نسبتبه خداوندافزوده شود، و ضمنا با استفاده صحيح از آنها او را سپاسگزارى نمايد.
نقشى كه قرآن براى علوم تجربى از جهتخداشناسى قائل است عامل اصلى اقبال دانشپژوهانمسلمان به اين علوم شد، و در واقع پيدايش تمدندرخشان اسلامى را بايد تا حد زيادى مرهون آندانست. اين مطلب را هم محققين غيرمسلمان متذكرشدهاند و هم در كلمات خود آن دانشمندان مىتوانمشاهده نمود. لوى (44) در كتاب ساختار اجتماعىاسلام مىگويد (45) كه صرفنظر از عده قليلى ازدانشپژوهان مسلمان كه تحت تاثير يونانيها بودندانگيزه مسلمانى كه در علوم تحقيق كردند اين بود كه درعجايب خلقت آثار عظمت الهى را مشاهده كنند. جرجسارتون نيز در كتاب مقدمهاى بر تارخى علم عقيدهدارد كه براى درك كامل علت فعاليت مسلمانها دررشتههاى علمى بايد به نقش محورى قرآن براى آنها توجه كرد. (46)
ابوريحان بيرونى مىگويد:
«و چون كسى بر آن شود كه حق و باطل را از يكديگربازشناسد، ناگزير كارش به جستجوى احوال جهان واينكه آيا هميشه بوده يا نو پديد است مىانجامد و اگرخود را از اين جستجو بىنياز شمارد، در راهى كه پيشگرفته است از آن بىنياز نيست كه در تدابيرى كه سامانجهان در يكپارچگى و پارههايش بر آن گردش دارد،بينديشد و بر حقايق آن آگاه شود، تا از اين راه مدبرجهان و صفات او را بشناسد.... و اين جستجو و نگرشهمان است كه خداى تعالى از بندگان خردمند خودخواسته است، در آنجا كه گفته است- و گفتهاش راستو روشنگر است-: «و يتفكرون فى خلق السموات والارض: ربنا ما خلقت هذا باطلا...» [آل عمران،آيه191].و اين آيه شريفه همه آنچه را به تفصيل بيان كردم فرا مىگيرد و اگر آدمى درستبر آن كار كند، به همه دانشهاو شناختها دستخواهد يافت.» (47)
و نيز بيرونى آنجا كه صحبت از نقش چشم و گوشدر زندگى انسان مىكند، مىگويد:
«بينائى براى آن است كه از آثار حكمتى كه درمخلوقات ديده مىشود عبرت بگيريم و از مصنوعاتبر وجود صانع استدلال كنيم». خداوند متعال فرمودهاست: "و ما آيات خود را در آفاق جهان و در جانهاىخودشان به آنان نشان مىدهيم تا آشكار شود كه او برحق است".» (48)
ابن هيثم در دفترچه خاطراتش، آنجا كه خاطراتسال 417 هجرى را ثبت كرده است، مىگويد:
«من از دوران كودكى همواره روى عقايد فرق مختلفمردم مطالعه مىكردم و از اينكه مىديدم هر فرقهاى بهاعتقادات خويش تمسك مىجويد در همه آنها شككردم، چه عقيده داشتم كه حقيقتيكى بيش نيست ومىبينيم كه دانشمندان مسلمان علوم طبيعى را از اينجهت كه انسان را به خدا نزديك مىكند دنبالمىكردند. نظر آنها اين بود كه با مطالعه آيات حق تعالىدر جهان طبيعت مىتوان به وحدتى كه در پس كثراتوجود دارد پى برد. آنها وحدت طبيعت و اجزاى آن راحاكى از وحدت خالق جهان مىديدند. دليل جذبعلوم تجربى و عقلى از ملل ديگر نيز بخاطر اين بود كههدف آن علوم را نمايان ساختن وحدت عالم وپيوستگى مراتب مختلف وجود مىدانستند و بنابراينآنها را در خط سير خودشان تشخيص مىدادند. البتهدانشمندان مسلمان پس از جذب آن علوم آنها را تحتجهانبينى اسلامى در آوردند و بعلاوه تنها به روشعقلى اكتفا نكردند، بلكه از روش تجربى هم بهره فراوانگرفتند.
متاسفانه اين نحوه برداشت از علوم طبيعى كمكم دردنياى اسلام كنار گذاشته شد و مسلمين آيات ارزندهقران مربوط به طبيعتشناسى و بهرهبردارى ازامكانات طبيعى را كنار گذاشتند و اين ديگران بودند كهموضوعاتى را كه قرآن تشويق به مطالعه آنها كرده بودتحتبررسى قرار دادند و بر جهان مسلط گشتند. نتيجهاين امر اين شد كه شكاف عميقى بين دين و دنياىمردم بوجود آمد و كشورهاى مسلمان همراه با جذبعلوم غربى مظاهر حيات غربى را نيز جذب كردند واكنون به جايى رسيدهاند كه هم حيات ماديشان درخطر است و هم معنويات را از دست دادهاند.
2- نقش علوم طبيعى در قوام و اعتلاى جامعه اسلامى
از آنجا كه طبق نص صريح قرآن اسلام دينى استجهانى:
«و ما ارسلناك الا كافة للناس بشيرا و نذيرا» (سبا، 28)
(و ما نفرستاديم ترا مگر اينكه همه بشر را بشارت و انذاردهى.)
و از آنجا كه هدف اسلام برقرارى يك جامعهتوحيدى است، براى اينكه آيه شريفه:
«... و جعل كلمةالذين كفروا السفلى و كلمةالله هىالعليا...» (توبه، 40)
(... و نداى كافران را پايين قرار داد و سخن خدا بالا [و پيروز]است...)
تحقق پذيرد و جامعه توحيدى از خطر دنياى كفربرحذر باشد بايد جامعه اسلامى جامعهاى مستقلباشد. از آيه شريفه:
«و لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا»(نساء، 141)
(خدا هرگز براى كافران نسبتبه مؤمنان راه تسلطى باز نكردهاست.)
و حديثشريف:
«الاسلام يعلو و لا يعلى عليه» (49)
(اسلام برتر است و هيچ چيز بر آن برترى ندارد.)
كه از رسول اعظمصلى الله عليه وآله وسلم نقل شده است نيز نتيجهمىشود كه مسلمانها نبايد هيچگاه تحتسلطه كفارباشند و بنابراين بايد از هر جهتخود را مستقل وخودكفا كنند. به همين دليل است كه فقهاى اسلامگفتهاند هر عملى كه موجب تفوق كفار بر مسلمين شودحرام است و هر چه براى قوام جامعه اسلامى لازمباشد فراهم نمودن آن واجب كفائى است.
«واعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبونبه عدوالله و عدوكم» (انفال، 60)
(در برابر آنها تا آنجا كه توانايى داريد نيرو و اسبهاى ورزيدهآماده كنيد تا بوسيله آنها دشمن خدا و دشمن خويش رابترسانيد.)
چون امروز همه كارها بر محور علم و تكنولوژىمىگردد و اين دو عامل عمده برترى برخى ملل شدهاست، بر مسلمين است كه همه علوم و فنونى را كهوسيله تامين استقلال آنهاست فرا بگيرند و براى اين كاربايد بهترين متخصصين را تربيت كنند و بهترين امكاناتفنى را در جوامع اسلامى فراهم نمايند تا نيازمندديگران نباشند. متاسفانه از زمانى كه مسلمين علومطبيعى را كنار گذاشتهاند همواره محتاج ديگران بودهاندو هر چه پيش رفتهايم وضع بدتر شده است. ابن اخوهكه از محدثان شافعى قرن هفتم هجرى بوده مىگويد:
«پزشكى واجب كفائى است، اما در روزگار ما كسى ازمسلمانان بدان نمىپردازد و چه بسا شهرهايى كهطبيب ندارد جز اهل ذمه كه در مورد احكام طبشهادت آنان پذيرفته نيست. در اين زمان كسى رانمىبينيم كه دانش پزشكى را فرا گيرد، اما در علم فقهبخصوص مسائل اختلافى و جدلى غور مىكنند، وشهر پر از فقهايى است كه سرگرم فتوى و پاسخ دادن بهوقايع هستند و من نمىدانم كه دين چگونه اجازهمىدهد كه به يك واجب كفائى كه گروهى بدانپرداختهاند سرگرم شوند و عمل واجب ديگرى را كهمتروك مانده همچنان ترك كنند... دريغا كه دانش دينبرافتاده است! از خدا بايد يارى بخواهيم كه ما را از اينغرور و گمراهى باز گرداند.» (50)
اگر ابن اخوه در قرن هفتم هجرى شكايت دارد كهاغلب پزشكان جامعه اسلامى زمانش مسيحى ويهودى هستند و مسلمانان پزشكى را ترك كردهاند،امروز كه در قرن پانزدهم هجرى هستيم تمام منابعثروت مسلمانها به دست ديگران استخراج مىشود ومنافع آنها به ديگران مىرسد و مسلمانها از هر جهتوابسته به ابرقدرتهاى شرق يا غرب شدهاند.
در اينجا اين سؤال مطرح مىشود كه چرا در حاليكهقرآن مىفرمايد كافران از هيچ نظر بر مؤمنان چيرهنخواهند شد، امروزه كفار بر مسلمانان سلطه دارند؟جوابش اين است كه در عصر حاضر مسلمانان مؤمنانواقعى نيستند و وظايف اسلامى خويش را به كلىفراموش كردهاند. نه خبرى از وحدت در ميان آنهاستو نه علم و آگاهى لازم را كه اسلام از لحظه تولد تا مرگبر همه لازم شمرده است واجد هستند. مگر نه ايناست كه طبق آيه شريفه:
«و اعدوالهم ما استطعتم من قوة ترهبون بهعدوالله...» (انفال، 60)
مسلمين موظف هستند براى حفظ استقلال خود وارعاب دشمنان خدا خود را از هر جهت مجهز كنند.دنياى اسلام در كدام ميدان خود را مجهز كرده است مادر برابر دستورات مؤكد قرآن در مورد اعتلاى جامعهاسلامى چه كردهايم؟
بد نيستبه وضعيت فعلى جهان اسلام نظرىبيفكنيم: (51) الان بيش از 50 كشور اسلامى داريم كه درحدود15 جمعيت جهان را در بردارند و در حدود 15مساحت جهان را شامل مىشوند. بيش از 50 درصدمنابع نفتى جهان در اختيار مسلمانهاست و از لحاظمنابع طبيعى هم مسلمانها غنى هستند. اما از طرفديگر كشورهاى اسلامى هم از لحاظ مواد غذايى هم ازلحاظ فنى و علمى و هم از نظر دفاعى نيازمندند و اكثرنيازهاى خود را از بلوك شرق و غرب تامين مىكنند. صادرات آنها غالبا مواد خام و واردات آنها عمدتا اشياءساخته شده است. ارزش صادرات آنها بطور روزافزونكاهش مىيابد و هزينه واردات آنها مدام رو به افزايشاست. توليد ناخالص ملى كشورهاى اسلامى در سال1992 در حدود 900 ميليارد دلار بود در حاليكه توليدناخالص ملى فرانسه به تنهائى در آن سال 1100 ميليارددلار ارزش داشت. كل جهان اسلام در حدود يكدرصد هزينه توسعه و تحقيق در جهان را تحمل مىكند.
اكنون تعداد نسبى باسوادان در كشورهاى صنعتى95%، و در جهان اسلامى بطور متوسط در حدود 55% است.
از ميان افرادى كه بين 5 تا 19 سال دارند، درصدآنهايى كه به مدرسه مىروند بصورت زير است:
كشورهاى صنعتى: 82%
كشورهاى جهان سوم: 66%
كشورهاى اسلامى: 47%
و از ميان افرادى كه بين 20 تا 24 سال دارند، درصدافرادى كه به دورههاى آموزش عالى راه مىيابند به قرارزير است:
كشورهاى صنعتى: 39%
كشورهاى جهان سوم: 14%
كشورهاى اسلامى: 8%
تعداد كل مراكز آموزش عالى در جهان اسلام كمتر از400 است در حاليكه بعضى از كشورهاى غربى بهتنهائى بيش از 1000 مركز آموزش عالى دارند.
تعداد افرادى كه در سال 1990 در كشورهاى غربىو ژاپن به كارهاى تحقيق و توسعه اشتغال داشتند درحدود چند هزار نفر براى هر ميليون نفر جمعيتبودهدر حاليكه همين آمار براى هر يك از كشورهاى اسلامىاز 200 نفر در ميليون كمتر بوده است. كل نيروى انسانىمشغول به كارهاى علمى و فنى در كشورهاى اسلامىدر حدود 8 ميليون نفر است كه كمتر از 4 درصد سهمكل جهان است.
سهم جهان اسلام در انتشار مقالات علمى و مجلاتعلمى بينالمللى كمتر از يك درصد بوده است.
واضح است كه اين وضع اسفناك وابستگى كشورهاىاسلامى به غرب ادامه خواهد داشت مگر آنكه آنهاخود را از لحاظ مواد غذايى و مهارتهاى علمى و فنىكاملا مجهز سازند و آن هم نه به صورت معمولى، بلكهجهادگونه. جز با اقدامات جهادى احتمال كمى هستكه كشورهاى اسلامى بتوانند خود را واقعا از نفوذفرهنگى و اقتصادى غرب برهانند. امام خمينى دركتاب تحريرالوسيلة مىنويسد:
«لو خيف على حوزة الاسلام من الاستيلاء السياسى والاقتصادى المنجر الى اسرهم السياسى و الاقتصادى ووهن الاسلام والمسلمين و ضعفهم يجب الدفاع بالوسائلالمشابهة...» (52)
(اگر خطر تسلط سياسى و اقتصادى دشمن بر حوزه اسلام تاجايى باشد كه بيم آن رود دشمن جامعه اسلامى را به اسارتسياسى و اقتصادى خود بكشاند و موجب سستى اسلام ومسلمين شود و آنان را ضعيف سازد، در اينصورت بر مسلمينواجب استبا وسايلى شبيه آنچه دشمن دارد از خود دفاعكنند...)
در اينجا تذكر دو نكته مهم را لازم مىدانيم:
الف- از نظر اسلام چيزى كه تضمين مىكند علم درراه درستبكار رود ايمان است. علم در قرآن مقرون بهايمان آمده است. در اولين آيهاى كه به پيامبر نازل شد ودر آن امر به قرائتشده است (اقرا باسم ربك الذىخلق- علق، 1) قرائت مقرون به اسم پروردگار آمدهاست. يعنى علم بايد به اسم خدا باشد نه به اسمشيطان. علم همراه با ايمان است كه مىتواند منجر بهعمل صالح شود. علم در دست افراد بىايمان وسيلهتخريب است. بسيارى از كارهاى بد بدست علماىبىايمان اتفاق افتاده است در يك حديث نبوى آمدهاست:
«الا ان شرالشر شرار العلماء و ان خيرالخيرخيارالعلماء» (53)
(بدترين بدها دانشمندان بدسيرت و خوبترين خوبهادانشمندان نيك سيرتند.)
خود قرآن نيز مؤمن بودن به مكتب را يك عاملضرورى براى تحقق برترى مسلمانها شمرده است:
«ولا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين» (آلعمران، 139)
(سستى مكنيد و محزون مباشيد كه اگر در ايمانتان ثابتقدم باشيد حائز بلندترين مرتبه خواهيد بود.)
«ولو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات منالسماء و الارض...» (اعراف، 96)
(اگر مردمى كه در اين آباديها زندگى مىكردند ايمان مىآوردندو تقوى پيشه مىكردند درهاى بركات آسمان و زمين را به روىآنها مىگشوديم...»
«ولله العزة و لرسوله و للمؤمنين...» (منافقون، 8)
(عزت مخصوص خدا ورسول و اهل ايمان است...)
بنابراين مسلمانان بايد متوجه باشند كه كسب علومو فنون گرچه بسيار مهم است ولى به تنهايى كافىنيست و براى اعتلاى جامعه اسلامى بايد همراه باتقويتبنيه مادى و علمى خود به مكتبشان نيز مؤمنباشند و بر اساس دستورها و اهداف آن عمل نمايند.
ب- در حاليكه اسلام مجهز شدن مسلمانها به علومو فنون را براى تامين استقلال و اعتلاى جامعه اسلامىتشويق مىكند، اما همين هم بخاطر حفظ و صيانتمعنويات است و بخاطر همين است كه در آيه شريفه:
«و اعدوالهم ما استعطعتم من قوة و من رباط الخيلترهبون به عدو الله...» (انفال، 60)
(در برابر آنها تا آنجا كه توانايى داريد نيرو و اسبهاى ورزيدهآماده سازيد تا بوسيله آنها دشمن خدا و دشمن خويش رابترسانيد...)
خداوند پس از اينكه جامعه اسلامى را به تقويتبنيه دفاعىشان دعوت مىكند بلافاصله هدف ايندعوت را تضعيف دشمنان خدا و جامعه اسلامى ذكرمىكند (ترهبون به عدوالله) پس بايد مسلمين ضمنتقويت نيروهاى مادىشان به فكر باشند كه آنها را درخدمتبه معنويات و تحقق اهداف اسلامى به كارگيرند و آنها را با لذات هدف خود قرار ندهند. آياتشريفه:
«انا جعلنا ما على الارض زينة لها لنبلوهم ايهم احسنعملا» (كهف، 7)
(ما آنچه را كه در زمين جلوهگر است زينت و آرايش آن قرارداديم تا امتحان كنيم كه كداميك از انسانها عملشان نيكوتراست.)
به وضوح اين مطلب را نشان مىدهد.
ديديم كه در اسلام همه كارها و فعاليتها بر محورخدا مىگردد و علوم طبيعى نيز بعنوان وسايلى كه بهخداشناسى ما مىافزايند و در ايجاد جامعه توحيدى مستقل مؤثرند مطلوب هستند. در عصرحاضر كهجوامع اسلامى كاملا تحتسلطه كفار هستند مسلمانانوظيفهاى بس دشوار بر عهده دارند.
بايد از هر جهت مجهز شوند و از آنجا كه علومتجربى امروز اساس تمام كارهاى زندگى دنيوى است،تقويت اين بعد امت اسلامى كمال ضرورت را دارد.كشورهاى اسلامى بايد با تشكيل مراكز تحقيقاتى وتجهيز امكانات دانشگاهى به تربيت متخصصين درتمام رشتههاى علمى بپردازند، و البته بايد در اين كار دردرجه اول علوم بنيادى را تقويت كنند تا بتوانندنيازهاى علمى و فنىشان را تامين كنند واز حالت مقلدبودن در آيند و خود مبتكر شوند.
در اين نهضت علمى رعايت نكاتى چند در ارتباط باتقويتبنيه علمى جوامع اسلامى ضرورى است:
1- واضح است كه لااقل در زمان حاضر مسلميننيازمند به دريافتبرخى از علوم و فنون از كشورهاىپيشرفته هستند و البته جذب علوم و فنون از هر منشا كهباشد اشكالى ندارد، چه براساس احاديثى كه از پيامبراعظمصلى الله عليه وآله وسلم نقل شد اين اجازه داده شده است.
و دانشمندان مسلمان هم خود در گذشته بدينطريقعمل كردند. مرحوم ميرداماد در كتاب التعليقة علىكتاب الكافى متذكر مىشود كه دليل تلمذ هشام بنحكم نزد ابوشاكر زنديق تاسى به اين حديثشريفبود كه حكمت گمشده مؤمن است و او بايد آن را از هرجا كه بيابد فرا بگيرد. (54)
اما كارى كه گذشتگان صالح كردند و ما هم بايد بكنيماين است كه عمل جذب بايد بصورت گزينشى و همراهبا پيرايش باشد، يعنى اين جذب بايد در پرتو جهانبينى اسلامى باشد، چه در اينصورت است كهمسلمانان مىتوانند عناصرى از فرهنگ و دانشبيگانگان را كه با روحيه اسلام سازگار است جذب كنندو در آنها روحيه اسلامى بدمند. فقط در پرتو جهان بينىاسلامى است كه علوم مختلف مىتوانند هدف واحدداشته باشند و ما را بسوى حق تعالى راهنمايى كنند.
2- بايد آن برخوردى كه دانشمندان مسلمان درعصر تمدن اسلامى با علوم مختلف داشتند احياء ورايجشود. آنها هيچ جدايى واقعى بين معارف خاصمذهبى و علوم طبيعى نمىديدند و هدف هر دو را يكىمىدانستند. از نظر آنها علوم تجربى وحدت و انسجامطبيعت را نشان مىدهند و در نتيجه ما را به خالقطبيعت مىرسانند و اين همان چيزى است كه هدفاديان است.
درستبخاطر اين نوع بينش بود كه در دوراندرخشان تمدن اسلامى همه دانشها در يك جا تدريسمىشد و برخى از دانشمندان مسلمان، هم در معارفمذهبى مجتهد بودند و هم در علوم طبيعى. اين سنتحسنه بايد بار ديگر احياء شود و برنامه درسىدانشگاهها و مدارس در كشورهاى اسلامى بايد، همحاوى آخرين تجارب علمى بشرى باشد و هم شاملمعارف خاص اسلامى. تنها در اينصورت است كه افكارالحادى و بينشهاى مادى غرب و شرق تاثيرات سوء دردانشپژوهان نخواهند گذشت، و آنها خواهند توانستخوب و بد افكار وارداتى را از هم جدا و جهانبينىاسلامى را بر علم و فنشان حاكم كنند.
3- از آنجايى كه طبق آيات شريفه كه قبلا نقل شد،بشر نقش خليفه الهى را در زمين ايفا مىكند، و از آنجاكه طبق آياتى نظير:
«هوالذى خلق لكم ما فى الارض جميعا» (بقره، 29)
(اوستخدائى كه همه آنچه را كه در زمين استبراى شماآفريد.)
«ولقد مكنا كم فى الارض و جعلنا لكم فيهامعايش...» (اعراف، 10)
(و همانا ما شما را در زمين تمكين بخشيديم و در آن براىشما از هر گونه نعمتى مقرر داشتيم...)
خداوند براى ايفاى اين نقش امكانات زيادى را درطبيعتبراى بشر فراهم كرده و هماهنگى جالبى بينتكوين انسان و تكوين ساير موجودات برقرار كردهاست تا بشر بتواند نيازهاى خود را برطرف كند،بنابراين مسلمين بايد از علم و فن شان تنها در راهبكارگيرى اين امكانات در جهت اهداف عاليه اسلامىو مصالح عاليه بشرى استفاده كنند تا مصداق آيهشريفه:
«كنتم خير امة اخرجت للناس...» (آل عمران، 110)
(شما بهترين امتى بوديد كه بسود انسانها در زمين ظاهرشد...)شوند.
4- بايد در دانشگاهها و ممدارس جوامع اسلامى بهمساله تزكيه اخلاقى دانشپژوهان توجه كافى شود دراينصورت فارغالتحصيلان، هم مجهز به علم خواهندبود و هم مجهز به ايمان و با اين نوع عالمان است كهجهان آبادانى مىيابد و كلام معروف حضرت على عليه السلام:
«و بالايمان يعمرالعلم» (55)
(و به وسيله ايمان علم آباد مىشود.)
تحقق پيدا مىكند. علم بدون تزكيه اخلاقىمحصولى جز آنچه دنياى غرب بيرون داده استنخواهد داشت عالمان بىايمان هدفى جز كسب جاه وقدرت و مال ندارند. بقول امام خمينى:
«اين همه ابزار فناى انسان و اين همه پيشرفتهايى كه بهخيال خودشان در ابزار جنگى دارند اساسش ازدانشمندانى بوده كه از دانشگاهها بيرون آمدهاند.دانشگاهى كه در كنار او اخلاق نبوده است، در كنار اوتهذيب نبوده است...» (56)
به طور خلاصه براى تامين رفاه مادى و معنوى امتاسلامى مجهز بودن علماى آن به سلاح ايمان و تقوى ازضروريات اوليه است.
5- از آنجا كه امت اسلامى امت وسط ناميده شدهاست:
«و كذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء علىالناس...» (بقره، 143)
(همينطور شما را امت ميانهاى قرار داديم تا نمونهاى براىمردم ديگر باشيد...)
و از آنجا كه در اسلام مقرر گشته كه بين جهات مادىو جهات معنوى توازن نگه داشته شود:
«ربنا آتنا فى الدنيا حسنة و فى الاخرة حسنه...»(بقره، 201)
(خدايا ما را از نعمتهاى دنيا و آخرت هر دو بهرهمند گردان...)
«و ابتغ فيما آتاك الله الدار الآخرة و لا تنس نصبيك منالدنيا...» (قصص، 77)
(و در آنچه خدا به تو داده سراى آخرت را جستجو كن وبهرهات از دنيا را نيز فراموش مكن...)
بنابراين امت اسلامى نبايد مثل دنياى غرب غرق درجنبههاى مادى حيات شود و جانب روحى انسان رافراموش كند. مسلمين نبايد فراموش كنند كه اسلامماديات را نيز بعنوان نردبانى براى معنويات مىخواهدو بنابراين آنها نبايد هرگز فلسفهاى را كه اسلام براىفراگيرى علوم و فنون دارد فراموش كنند و خود اينها راهدف اصليشان قرار دهند. البته اين به معناى كوتاهآمدن در كسب علوم و فنون يستبلكه به معناى ايناست كه در ضمن آنكه در كسب علوم و فنون بالاترينكوششها را مىكنند بايد همواره خدا و كسب رضاى اورا محور كارهايشان قرار دهند.
نگرشها به «آيات علمى» قرآن
بيش از ده درصد آيات قرآن اشاره به پديدههاىطبيعى دارند. ما براى سهولتبحث از اينها به عنوان«آيات علمى» ياد مىكنيم. يك سؤال بنيادى اين استكه پيام اينگونه «آيات علمى» براى ما چيست و چگونهبايد از آنها استفاده كنيم. در اين مورد دو نظر افراطىهست و البته طيف وسيعى بين اين دو نظر داريم.
يك عده مىگويند كه قرآن شامل همه دانشهاست وبنابراين تمامى اجزاء بنيادى علوم طبيعت را در بردارد.در مقابل، عده ديگرى مىگويند كه قرآن صرفا يككتاب هدايت است و در آن جايى براى علوم فيزيكى وطبيعى نيست. ما ابتداء به تشريح اين دو ديدگاهمىپردازيم و سپس برداشتخود را بيان خواهيم كرد.
1- قرآن بعنوان منبع دانش علمى
در عصر حاضر عده زيادى را مىبينيم كه سعىمىكنند آيات قرآن را بر پيشرفتهاى علمى وتكنولوژيكى معاصر تطبيق دهند. هدف اصلى اين گروهاين است كه اعجاز علمى قرآن را در حوزه علم نشاندهند، و بدين ترتيب از يك طرف به پيروان مذاهب ومسالك ديگر عظمت و يگانگى قرآن را بنماينانند و ازطرف ديگر مسلمانان را به داشتن چنين كتاب گرانبهايىمفتخر سازند. اما اين ديدگاه يك ديدگاه تازه نيست و مادانشمندان عظيمالشانى از گذشته را مىيابيم كه داراىچنين ديدگاهى بودهاند. غزالى از ابن مسعود نقلمىكند كه:
«اگر كسى بخواهد به علوم اولين و آخرين دستيابد،بايد در قرآن تدبر كند.»
غزالى آنگاه مىافزايد:
«به طور خلاصه تمام علوم داخل در افعال و صفاتخداوند است و در قرآن شرحا افعال و صفات او آمدهاست، و براى اين دانشها نهايتى نيست و در قرآناشارتى ستبه مجامع آنها.» (57)
همچنين او در كتاب جواهرالقرآن و درره كه بعد ازاحياء علوم الدين نوشته است در فصلى تحت عنوان«ريشههاى علوم اولين و آخرين از قرآن نشات مىگيرد»مىگويد:
«اين علوم، چه آنها كه برشمرديم و چه آنها كه مذكورنيفتاد، اصولش از قرآن به دست مىآيد زيرا همگى آنهااز دريائى از درياهاى معرفت الهى نشات مىگيرد، ودرياى افعال، چنانكه متذكر شديم، دريائى است كهكرانه ندارد و اگر دريا براى نوشتن كلمات پروردگار مدادشود، آن به پايان مىرسد قبل از آنكه كلمات پروردگاربانتها رسد. پس از جمله افعال خداوند بيمارى وشفاست چنانكه خداوند از قول ابراهيم مىفرمايد: وهنگامى كه مريض مىشوم او مرا شفا مىدهد. و اينفعل واحد را كسى نشناسد مگر آنكه علم طب را بروجه كمال بداند. زيرا طب نيست مگر شناسائى كاملمرض و علائم آن و علاج و اسباب درمان آن. و از جملهافعال خداوند تقدير حركتخورشيد و ماه و منازلآنهاست. چنانكه خداوند فرموده: «والشمس و القمربحسبان» و «القمر قدرناه منازل» و «جمع الشمس والقمر» و «يولج الليل و النهار»... و حقيقتحركتخورشيد و ماه و كسوف و خسوف و رفت و آمد شب وروز را نمىداند مگر كسى كه هيات تركيب آسمانها وزمين را بداند، و اين بنوبه خود دانشى است، و معناىقول خداوند: «يا ايهاالانسان ما غرك بربك الكريم الذىخلقك فسويك فعدلك فى اى صورة ماشاء ركبك» راكسى به كمال نداند مگر آنكه تشريح بدن انسان را بهصورت ظاهر و باطن و عدد و انواع و حكمت و منافعآن را بداند، و در قرآن در مواضعى بدان اشارت رفتهاست، و اين از جمله علوم پيشينيان و آيندگان است ودر قرآن مجامع علوم اولين و آخرين يافت مىشود.» (58)
جلال الدين سيوطى نيز همين نظر را دارد و در پى آناست كه نشان دهد قرآن حاوى جميع دانشهاست. وىبا توسل به آياتى نظير:
«... ما فرطنا فى الكتاب من شىء» (انعام، 38)
(... ما در اين كتاب چيزى را فرو گذار نكردهايم.)
«...نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شىء...» (النحل، 89)
(... ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم تا همه چيز را روشنكند...)
و رواياتى نظير:
«... قالصلى الله عليه وآله وسلم: سيكون فتن. قيل و ماالمخرج منها؟ قال:كتاب الله فيه نباما قبلكم و خبر ما بعدكم و حكم مابينكم.»
(... پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: فتنههايى برپا خواهد شد. پرسيده شد: چه چيزى مىتواند ما را از آنها نجات دهد؟ فرمود: كتابخداوند. در آن اخبار قبل از شما و اخبار بعد از شما و حكمبين شماست.)
استدلال مىكند كه قرآن علوم قديم و جديد را دربردارد. آنگاه مىافزايد:
«كتاب خداوند عزيز همه چيز را در بردارد. هيچ بخشيا مساله اساسى از علوم را نمىتوان يافت كه در قرآن بهآن اشاره نشده باشد. در قرآن جهات شگفتانگيزمخلوقات، ملكوت آسمانها و زمين، اشياء بالاترينبخش افق و اشياء زير زمين، ابتداء خلقت و ... يافتمىشود.» (59)
از جمله مدافعين اين نظر مصطفى صادق الرافعى استكه معتقد است:
«انسان در قرآن اشاره به بسيارى از حقايق علمى رامىيابد، و علم جديد ما را در تفسير بعضى از آياتقرآنى و كشف حقايق آنها يارى مىكند.» (60)
در اينجا لازم است متذكر شويم كه داعيه علماىپيشين در اتخاذ اين ديدگاه اعتقاد عميق آنها بهجامعيت قرآن بود. اما علماى متاخر بيشتر دنبال اثباتاعجاز علمى قرآن هستند، و كوشش آنها بر اين است كهقرآن را با يافتههاى علوم جديد تطبيق دهند. بعضى ازمتاخرين بر اين هستند كه هيچ يافته علم جديد نيستكه لااقل تلويحا در قرآن پيشبينى نشده باشد.
و موريس بوكاى در كتاب عهدين، قرآن و علم مىگويد:
«نه تنها وحى قرآن حاوى تناقضهايى نيست كه رواياتاناجيل، در نتيجه دخالت افراد انسانى، با آنها دستبگريبانند، بلكه اگر كسى به عينيت و در پرتو علم بهمطالعه قرآن بپردازد، به خصوصيتى ديگر كه ويژه اينكتاب استبرمىخورد: همآهنگى كامل قرآن بامعلومات علمى جديد. علاوه بر اين ديديم كه در قرآننكات و مطالب علمى ديده مىشود، نكات و مطالبىكه نمىتوان بيان كننده آنها را آدميزادهاى متعلق به عهدپيامبر دانست. در واقع معارف علمى جديدند كه بهفهم برخى از آيات قرآنى (كه تاكنون غيرقابل تفسيرمانده بودند) يارى مىكنند.» (61)
بعضى از مؤلفين دنبال اين بودهاند كه هر ايده مهمعلم جديد را از قرآن بيرون بكشند و در اين راه از عرفزبان عربى تجاوز كردهاند. مثلا بعضى خواستهاند نظريهاتمى ماده را از قرآن استخراج كنند و در اين راه به آياتىنظير:
«... و ما يعزب عن ربك من مثقال ذرة فى الارض و لا فىالسماء و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا فىكتابمبيين» (يونس، 61)
(... بر پروردگار تو حتى باندازه يك ذره در زمين و آسمانهاپوشيده نيست و همينطور است هر چه كوچكتر از آن يا بزرگتراز آن باشد.)
متوسل شدهاند. (62) در اينجا آنها كلمه عربى «ذره» رابا «اتم» تطبيق دادهاند. در حاليكه معناى متداول آن«مور كوچك» يا «ذره كوچك غبار» است و هيچ دليلقانعكنندهاى وجود ندارد كه باور كنيم خداونداصطلاحى غيرقابل فهم را براى معاصرين پيامبرصلى الله عليه وآله وسلمبكار برده باشد. (63)
كوشش براى تطبيق يك كتاب آسمانى با علممعاصر منحصر به مسلمانان نيست مسيحيان نيزخواستهاند انجيل را با علم جديد تطبيق دهند و يهودنيز همين كار را در مورد تورات كردهاند.
2- قرآن بعنوان يك كتاب هدايت
ديدگاه اول از همان قديم مورد انتقاد قرار گرفتهاست. ابواسحاق شاطبى (متولد 790 هجرى) يكى ازمخالفان سرسخت اين ديدگاه است. او معتقد است كهپيشينيان با تقواى ما اطلاعاتشان درباره قرآن بيش از مابود و آنها درباره اينگونه علوم صحبت نكردند. اينحاكى از اين است كه از نظر آنها قرآن حاوى چنينمطالبى نيست.
ديدگاه اول را بعضى از علماى متاخر نيز مورد نقدقرار دادهاند. استدلال آنها به قرار زير است:
الف) درست نيست كه كلمات قرآنى را به طريقى كهبر عرب عصر پيامبر آشكار نبود تعبير كنيم.
ب) قرآن براى آموزش علم و تكنولوژى نازل نشدهاست، بلكه آن كتاب هدايت است. صحبت از علومطبيعى نيز جهت ترغيب آدميان به كشف اسرار طبيعتاست. پس معناى آياتى نظير:
«... ما فرطنا فى الكتاب من شىء ...»
اين است كه قرآن شامل همه چيزهايى است كه براىهدايت و سعادت ما لازم است.
ج) علم به مرحله نهائيش نرسيده است. بنابرايندرست نيست كه قرآن را با تئوريهاى زودگذر علمتطبيق دهيم. يك نظريه زمانى مقبول واقع مىشود وسپس نظريه جامعترى جاى آن را ميگيرد. نظامبطلميوسى براى مدتى طولانى حاكم بود و سپس كنارگذاشته شد. اين اشتباه است كه فرض كنيم قرآننظريههاى معارض را تاييد ميكند.
دانشمندان برجستهاى نظير ابن سينا، بيرونى،ابنهيثم و خواجه نصيرالدين طوسى هيچگاه دنبالفرمولهاى علمى در قرآن نگشتند، گرچه سختبه قرآنمعتقد بودند و اطلاعات وسيعى درباره آن داشتند.تطبيق قرآن با نظريههاى ناپايدار علم اين خطر را داردكه حقائق قرآنى را مورد تعرض قرار مىدهد و راه رابراى تعابير نامعقول باز مىكند.
د) خداوند خواسته است كه بشر خودش حقائقطبيعت را از طريق حواس و عقلش كشف كند. اگر قرآنتمامى علوم طبيعت را بيان مىكرد عقل انسان عاطلمىماند و آزادى انسان بى خاصيت.
3- برداشت ما
ما معتقديم كه قرآن كتاب هدايتبراى انسانهاستو حاوى تمامى چيزهايى است كه بشر در حوزه ايمان وعمل بدانها نياز دارد. به نظر ما قرآن يك دائرة المعارف علمى نيست، و نبايد قرآن را با نظريههاى متغير علمىالزاما تطبيق داده از طرف ديگر نمىتوان كتمان كرد كهدر قرآن اشارات مكرر به پديدههاى طبيعى است. امااينها براى تعليم علوم نيست. بلكه هدف آنها تشويقمردم استبه تعلم علوم طبيعى و در نتيجه توجه بهعظمتخلقت و در نهايت نزديكى به خالق جهان. همچنين ما معتقديم كه پيشرفت علم فهم بعضى ازآيات قرآنى را آسان مىسازد.
مثلا آيه شريفه:
«اولم يرالذين كفروا ان السموات و الارض كانتا رتقاففتقنا هما و جعلنا من الماء كل شىء حى ...» (انبياء ، 30)
( آيا كافران نمىبينند كه آسمانها و زمين يكپارچه بودند وما از هم بازشان كرديم و هر زندهاى را از آب پديد آورديم...)
اشاره به تحول منظومه شمسى و نقش آب در حياتدارد، و آيه شريفه:
«و من كل شىء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون»(ذاريات، 49)
(و از هر چيز يك جفت آفريديم، باشد كه ياد كنيد و عبرتگيريد)
از عموميت زوجيت در مخلوقات سخن مىگويد.بديهى است كه درك اينگونه مطالب در عصر ما بسيارسادهتر از عصر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم است. به طور خلاصه نظر مادر تعبير «آيات علمى» قرآن همان است كه شيخفقيدالازهر مصطفى المراغى در مقدمه كتاب الاسلام والطب الحديث متذكر شده است:
«هدف من اين نيست كه بگويم قرآن مجيد به طوراجمال يا به تفصيل تمامى علوم را به شكل كتابهاىدرسى دربردار. بلكه مىخواهم بگويم كه آن اصولعامى را در بردارد كه به كمك آنها مىتوان آنچه را كهبراى رشد فيزيكى و معنوى انسان دانستن آنها لازماست استنتاج كرد...لازم است كه معناى يك آيه راآنقدر توسعه ندهيم كه قابل تعبير و بر حسب علمجديد باشد. همچنين نبايد تعبير حقائق علمى را آنقدرتوسعه داد كه بتوان آن را با يك آيه قرآنى تطبيق داد. امااگر معناى ظاهر يك آيه با يك حقيقت علمى جاافتادهسازگار باشد، اين آيه را به كمك آن حقيقت تعبيرمىكنيم.» (64)
به عقيده ما در حالى كه قرآن دائرةالمعارف علمىنيست، اما در «آيات علمى» آن پيامهاى مهمى وجوددارد و دانشمندان مسلمان بايد به اين پيامها توجه كنند.نه اينكه تمامى همشان را صرف اثبات اعجاز علمىقرآن و يا سازگارى آن با علم روز كنند.
در قرآن بيش از 750 آيه وجود دارد كه در آنها بهپديدههاى طبيعى اشارت رفته است. اين آيات پيامهاىمهمى براى علماى مسلمان در بردارند. به عقيده مانكات مهم اين پيامها به قرار زير است:
الف) در اين قبيل آيات مطالعه تمامى ابعاد طبيعت وكشف اسرار خلقت مورد تاكيد قرار گرفته است:
«قل انظروا ماذا فى السموات والارض...» (يونس، 101)
(بگو بنگريد كه چه چيزهايى در آسمانها و زمين است...)
«قل سيروا فى الارض فانظروا كيف بداالخلق...» (عنكبوت،20)
(بگو در زمين سير كنيد و بنگريد كه [خداوند] چگونهآفرينش را آغاز كرد...)بقول علامه طباطبائى (قدس سره):
«قرآن مجيد در آيات بسيارى... به تفكر در آياتآسمان و ستارگان درخشان و اختلافات عجيبى كه دراوضاع آنها پديد مىآيد و نظام متقنى كه بر آنهاحكومت مىكند دعوت مىكند.
به تفكر در آفرينش زمين و درياها و كوهها و بيابانها وآنچه از عجائب در شكم زمين قرار گرفته و اختلافاتشب و روز و تبديلات فصول تحريض و ترغيب مىنمايد.
به تفكر در آفرينش شگفتآور نبات و نظامى كه درزندگى آن جريان دارد و در آفرينش گوناگون حيوان وآثار و احوالى كه در محيط وجود از خود بروز مىدهد تشويق مىفرمايد.
به تفكر در خلقتخود انسان و اسرار و رموزى كهدر ساختمان وجودش نهفته و بالاتر از آن در نفس وعوالم باطنى آن و ارتباطاتى كه با ملكوت اعلا دارد و بهسير در اقطار زمين و مشاهده در آثار گذشتگان وكنجكاوى اوضاع و احوال ملل و جوامع بشرى وقصص و تواريخ ايشان اصرار تمام دارد.
و بدين ترتيب به تعلم علوم طبيعى و رياضى وفلسفى وفنون ادبى و بالاخره همه علومى كه دردسترس فكر انسانى است و تعلم آنها به نفع جهانبشرى و سعادت بخش جامعه انسانى مىباشد دعوتمىكند.
آرى قرآن مجيد به اين علوم دعوت مىكند به اينشرط كه به حق و حقيقت رهنما قرار گيرند و جهانبينىحقيقى را كه سرلوحه آن خداشناسى مىباشد دربرداشته باشند وگرنه علمى كه انسان را سرگرم خودساخته از شناختن حق و حقيقتباز دارد در قاموسقرآن مجيد با جهل مرادف است...» (65)
وقتى قرآن از ما مىخواهد كه در زمين گردش كنيم ومبدا خلقت را بيابيم معنىاش اين است كه ما بايد ازطريق كوششهاى علمى اين مهم را به انجام رسانيم. اينبرخلاف آموزشهاى قرآن است كه مسلمانان بنشينندوديگران به كشف اسرار طبيعتبپردازند و از نتايج آنبهرهمند شوند و مسلمانان را به خود وابسته سازند. آرى مطالعه «آيات علمى» بايد انگيزهاى براى روىآوردن مسلمان به علوم بيعتباشد، نه اينكه صرفا بهقرائت اين كتاب مقدس بسنده كنند.
ب) در قرآن آمده كه هر چيزى در اين جهانقانونمند و با هدف است و خللى در خلقت وجودندارد:
«و خلق كل شىء فقدره تقديرا» (كافرون، 2)
(و همه چيز را آفريد و آن را به اندازه كرد، اندازه دقيق.)
«و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لاعبين»(انبياء، 16)
(و ما اين آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آن دو استبهبازيچه نيافريديم.)
«ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هلترى من فطور» (ملك 4-3)
(در آفرينش خداى رحمان هيچ خللى نمىبينى، پس بارديگر نظر كن آيا خللى مىبينى؟)
ج) قرآن از ما دعوت مىكند كه به شناخت قوانينطبيعت و بهرهبردارى از آنها در جهت رفاه انسانهابپردازيم و از حدود ا لهى تجاوز نكنيم:
«و سخرلكم ما فى السموات و ما فى الارض جميعامنه» (جاثيه، 13)
(و همه آنچه را كه در آسمانها و زمين است مسخر شما قرارداده.)
«والسماء رفعها و وضع الميزان الا تطغوا فىالميزان» (رحمن 8-7)
(آسمان را برافروخت و ترازو را برنهاد. در ترازو طغياننكنيد.)
البته بهرهگيرى از ماديات بايد در جهت رشد معنوىانسان باشد و نه تباه كردن اين بعد.
د) از نظر قرآن علوم مختلف تجليات گوناگونجهانى هستند كه بوسيله يك خدا خلق شده و ادارهمىشود. بنابراين تركيب آنها بايد به يك تصوير واحد ازجهان منتهى شود.
ه) يكى از مهمترين چيزهايى كه ما از قرآن در موردعلم مىآموزيم جهانبينى و معرفتشناسى است.بسيارى از شرورى كه از رشد علم ناشى شده منشاش جهانبينى مادى است كه بر علم امروز حاكم است.قرآن به ما ابزار شناخت طبيعت را مىآموزد و ما را ازموانع و آفات شناخت آگاه مىسازد.
به طور خلاصه مهمترين درسهائى كه ما از «آياتعلمى» قرآن مىآموزيم عبارتند از:
1) ما بايد با استفاده از حواس و عقلمان به شناختطبيعتبپردازيم و اين را براى سعادت و اعتلاى امتاسلامى يك اولويتبدانيم.
2) قرآن مجيد اصول جهانبينى و معرفتشناسى رابه ما مىآموزد.
هدف طبيعتشناسى
امكان شناخت طبيعت
مسائل مهم طبيعتشناسى
مجارى شناخت طبيعت
مراتب شناخت طبيعت
آفات شناخت
اصول راهنما در شناخت طبيعت
منظور از طبيعت عالم مادى است، يعنى عالمى كهبا حواسمان با آن در ارتباط هستيم. در قرآن كريممتجاوز از 750 آيه وجود دارد كه در آنها به پديدههاىطبيعى اشارت رفته است. در غالب اين آيات مطالعهكتاب آفرينش و تدبر در آن توصيه شده است.
از نظر قرآن موجودات طبيعى آيات (نشانههاى)حقتعالى هستند و طبيعتشناسى بايد به منزلهآيتشناسى تلقى شود و ما را از آيات به صاحب آياتبرساند:
«و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليهاو جعل بينكم مودة و رحمة ان فى ذلك لآيات لقوميتفكرون» (روم، 21)
(و از آيات الهى آن است كه براى شما از جنس خودتان جفتىبيافريد كه در بر او آرامش يافته و با هم انس بگيريد، و ميانشما مودت و رحمتبرقرار نمود. بىگمان در اين امرنشانههايى استبراى كسانى كه فكر مىكنند.)
«و من آياته يريكم البرق خوفا و طمعا و ينزل من السماءماء فيحيى به الارض بعد موتها ان فى ذلك لآيات لقوميعقلون» (روم، 4-92)
(و از آيات الهى نشان دادن برق است كه ايجاد ترس وطمع مىكند و از آسمان آب نازل مىگرداند و زمين را پس ازمرگش زنده مىسازد، همانا در اين امر نشانههايى استبراىكسانى كه تعقل مىكنند.)
«و من آياته خلق السموات و الارض و اختلافالسنتكم والوانكم ان فى ذلك لآيات للعالمين» (روم، 22)
(و از آيات الهى خلقت آسمانها و زمين و اختلافزبانها و رنگهاى شما آدميان است كه در اين امرنشانههايى براى دانشمندان موجود است.)
طبيعتشناسى مىتواند معرفت انسانها نسبتبهخداوند را فزونى بخشد و نيز مىتواند آنها را قادر سازدكه از امكاناتى كه خداوند براى خير و سعادتابدىشان فراهم كرده است استفاده كنند.
در قرآن آيات زيادى داريم كه بشر را به مطالعه طبيعتدعوت مىكنند:
«قل انظروا ماذا فى السموات والارض...» (يونس، 101)
(بگو بنگريد كه در آسمان و زمين چه چيزهايى است...)
«و فى الارض آيات للموقنين و فى انفسكم ا فلا تبصرون» (ذاريات، 21-20)
(و در زمين براى اهل يقين نشانههايى است، و همينطور درنفوس خود شما، آيا به چشم بصيرت نمىنگريد؟)
«قل سيروا فى الارض فانظروا كيف بداالخلق...» (عنكبوت،20)
(بگو در زمين سير كنيد و ببينيد كه خداوند چگونه خلقت راآغاز كرد...)
اين آيات حاكى از اين هستند كه شناخت طبيعتامكانپذير است والا امر به مطالعه آن نمىشد. همچنيناز آيات:
«و علم آدم الاسماء كلها» (بقره، 31)
(و به آدم هم اسماء را تعليم داد.)
«علم الانسان ما لم يعلم» (علق، 5)
(و به آدمى آنچه را كه نمىدانست آموخت.)
«والله اخرجكم من بطون امهاتكم لاتعلمون شيئا و جعل لكمالسمع و الابصار والافئدة لعلكم تشكرون» (نحل، 78)
صفحه قبل | فهرست | صفحه بعد |