فهرست | صفحه بعد |
يكى از ويژگيهاى امت اسلامى عالم بودن است. درقرآن كريم و سنت اسلامى، مسلمانان دعوت به كسبعلم شدهاند و فضائل زيادى براى علما ذكر شده است.ما بعضى از آيات و احاديثى را كه در اين مورد وارد شدهاست ضمن بحثمان خواهيم آورد، اما در اينجا بحثرا از حديث معروف:
«طلب العلم فريضة على كل مسلم»(فرا گرفتن دانش بر هر مسلمانى واجب است.)
كه به طرق مختلف از پيامبر اعظمصلى الله عليه وآله وسلم روايتشدهاست (1) شروع مىكنيم. در اينكه فراگرفتن چه علمى بريك مسلمان واجب عينى (2) است عقايد گوناگونى ذكرشده است. غزالى در احياء علوم الدين مىگويد: (3) علماء در تفسير اين حديثبيست فرقه شدهاند.متكلمين آن را علم كلام دانستهاند، فقهاء آن را علم فقهبه حساب آوردهاند، و هكذا. نظر خود او اين است (4) كه هر كس بايد كيفيت انجام اعمالى را كه از نظر شرعىبر او واجب استبداند. مثلا كسى كه حرفهاشدامپرورى استبايد احكام زكات را بداند و يا اگر تاجراست و در محيطش ربا شيوع دارد بايد اطلاعات كافىدر مورد معاملات ربوى داشته باشد تا بتواند از آنهاپرهيز كند.
غزالى بعد وارد بحث درباره علومى كه واجبكفائى هستند مىشود و براى اين منظور علوم را به دوبخش شرعى و غير شرعى تقسيم مىكند. (5) منظور اواز علوم شرعى دانشهايى است كه از طريق پيامبران بهما رسيده است و غير ان را وى علوم غيرشرعىمىنامد. او سپس علوم غير شرعى را به محمود ومذموم و مباح تقسيم مىكند و تاريخ را از نوع علوممباح و سحر و شعبده و طلسمات را از نوع علوم مذموممىداند و از علوم غيرشرعى محمود آنچه را كه ازدانستن آنها براى امور گريزى نيست واجب كفائى و بقيهرا واجد فضيلت مىداند. در نظر او طب و حساب وفنون مورد نياز جامعه، مثالهايى از نوع اول و تعمق دردقايق حساب و حقايق طب، نمونههايى از نوع دومهستند.
غزالى علوم شرعى را هم به دو دسته مذموم ومحمود تقسيم مىكند. منظور از علوم شرعى مذمومدانشهايى است كه ظاهرا شرعى به نظر مىرسد ولى درواقع تحريفى است از آنچه در شرع آمده است. او علومشرعى محمود را به چهار گروه:
1- اصول (كتاب، سنت، اجماع، و آثار صحابه);
2- فروع (مسائل فقهى، علم احوال قلب، و علماخلاق);
3- مقدمات (لغت و نحو و ...);
4- متممات (قرائت قرآن، تفسير، اصول فقه،رجال...);
تقسيم مىكند و فرا گرفتن آنها را واجب كفائى مىداند.
در مورد اينكه از علوم محمود تا چه حد بايد فراگرفت، نظر او اين است كه در مورد علومى نظير علم بهخدا و صفات و افعال و سنن او هر چه بيشتر فرا گيريمبهتر است ولى در مورد علومى كه واجب كفائى هستندبايد به اندازه كفايت فرا گرفت و در اينجا خلاصه حرفهاى او اين است كه اگر ديگران به اينها اشتغال ورزيدند تو به آنها اشتغال مورز و اگر ورزيدى تمامعمرت را صرف آنها مكن; چه علم كثير است و عمركوتاه و اينها مقدمات هستند و بالذات مطلوب نيستند. (6)
در مورد كلام حرف او اين است كه از كلام آنچهمفيد است در قرآن و حديث آمده است ولى حالا كهبدعتها ظاهر شده است و بدعتگذاران القاء شبههمىكنند به حكم ضرورت فرا گرفتن كلام براى مقابله باآنها واجب كفائى است.
در مورد فلسفه نظر غزالى اين است كه آن از چهار بخشتشكيل شده است: (7)
1- حساب و هندسه، كه مباح هستند.
2- منطق، كه جزو علم كلام است.
3- الهيات، كه در آن بحث از ذات حق تعالى وصفات او مىشود و اينهم داخل در علم كلام است.
4- طبيعات، كه مىتوان آن را به دو بخش تقسيمكرد: يك بخش شامل مباحثى است مخالف شرع و دينحق و بنابراين اصلا نمىتوان آن را علم به حساب آورد. بخش ديگر درباره صفات و خواص اجسام بحثمىكند. اين بخش شبيه علم طب است ولى علم طببر آن رجحان دارد چه به اين بخش از طبيعيات نيازىنيست در حاليكه به طب نياز هست.
ملا محسن فيض كاشانى مىگويد: (8) بر هر مسلمانمكلف، واجب عينى است كه آنچه از علم فقه مورد نيازشخصى اوست فرا بگيرد و نيز آنچه مورد نياز ديگراناست فرا گرفتن آن بر او واجب كفائى است.
در مورد فلسفه، مىگويد: (9) اجزاء فلسفه منحصر بهآنهايى كه ابوحامد رحمةالله عليه مىگويد نيست، بلكهبسيارى ديگر از علوم دنيوى و اخروى را شامل مىشود(مثلا نجوم و طب و خطابه ...); آنچه از اين علوم بهدرد آخرت مىخورد در شرايع و مخصوصا شريعتتامه، به وجه اكمل آمده است و آنچه به درد آخرتنمىخورد احتياجى به آن نيست و بلكه گاهى مانع درراه سلوك الى الله است. در مورد بخشهايى هم كه درمعرفتالله مؤثر است ولى شرع به تفصيل وارد آنهانشده است (نظير هيئت) همان مجملاتى كه در شرعدرباره آنها وارد شده است كفايت مىكند. (10) به هر حالنظرش اين است كه هر كس بخواهد آنها را فرا بگيردبايد قبلا علوم دينى را فرا گرفته باشد.
صدر المتالهين نظر غزالى را در مورد تخصيص علممفروض بر هر مسلمان به علم اعمال و معاملات غيرموجه مىداند. (11) از نظر او فرا گرفتن معارف خداشناسى (از قبيل توحيد و صفات و صفات و افعالحق تعالى) و انسان شناسى (از قبيل نفس و سعادت وشقاوت آن) نيز بر تعداد كثيرى از مردم فرض است.ضمنا او معتقد است كه لزومى ندارد كه علمى كه فراگرفتن آن واجب عينى استبراى همه عينا يكى باشدو لزومى ندارد كه علمى كه براى يك واجب استبراىديگران هم عين آن واجب باشد.
صدرالمتالهين در ارتباط با حديث «طلب العلمفريضة على كل مسلم» در شرح اصول كافى آوردهاست:
الف- لفظ علم مثل لفظ وجود مقول به تشكيكاست، يعنى مصاديق آن از نظر شدت و ضعف و نقصو كمال با هم فرق دارند، اما كلمه علم به يك معنى برهمه آنها صدق مىكند. بنابراين انسان به هر درجه ازعلم كه برسد بايد فوق آن را طلب كند و معناى حديثمذكور اين است كه طلب جنس علم بر هر مسلمانىواجب است چه آن فرد عالم باشد و چه جاهل، چهناقص باشد و چه كامل. (12) انسان به هر درجه از كمال كهبرسد حكم يك طفل تازه بالغ را دارد، يعنى بايدچيزهايى را كه قبلا بر او واجب نبود فرا بگيرد.
ب- از حديث مذكور نتيجه مىشود كه وجوبطلب علم هيچوقت از يك فرد مسلمان برداشتهنمىشود. (13)
ج- هيچ علمى با لذات مذموم نيست، چه علمنوعى نور است و در نتيجه ممدوح مىباشد بنابراينمذموم به حساب آوردن بعضى از علوم به دليل آثاربدى است كه از آنها ناشى مىشود. (14)
ما در اينجا وارد بحث درباره علمى كه آموختن آنواجب عينى است نمىشويم، بلكه توجه خود را بهبحث درباره علومى كه آموختن آنها براى امت اسلامىواجب كفائى است معطوف مىكنيم. همين قدرمىگوئيم كه نظر ما درباره علمى كه واجب عينى استهمان مىباشد كه فيض كاشانى در كتاب الوافى بيانكرده است:
«علمى كه كسب آن بر هر مسلمانى واجب استعلمى است كه بوسيله آن انسان از لحاظ جنبههاىاخروى تكامل پيدا مىكند و براى شناسايى نفس خودو پروردگارش و انبياء و رسولان و حجج و آيات الهى وروز جزا و چيزهايى كه باعثسعادت و تقرب بهپروردگار و يا وسيله شقاوت و دورى از خداوندعزوجل مىشود نيازمند است، و مراتب اين علم بهحسب استعدادهاى افراد و حتى حالات مختلف يكشخص، به علت تكامل روز به روزش، متفاوت است.پس انسان به هر درجهاى از اين علم كه برسد كسبمرتبه بالاتر آن بر او واجب مىشود و در اين مورد حدىنيست (البته با در نظر گرفتن طاقت وحوصله او).» (15)
اما در مورد علومى كه آموختن آنها براى امتاسلامى واجب كفائى است ما برخى از نظريات امامغزالى و محقق كاشانى را قابل مناقشه مىدانيم:
اولا: ما طبقهبندى علوم به شرعى و غير شرعى (ويا دينى و غيردينى) را نمىپسنديم، زيرا همچنانكهاستاد شهيد مرتضى مطهرى به حق متذكر شدهاند (16) طبقهبندى مذكور اين توهم را پيش مىآورد كه علومغيرشرعى از اسلام بيگانهاند و اين با جامعيت اسلامجور در نمىآيد. دينى كه مدعى تامين سعادت كاملبشر است و خود را خودكفا مىداند نمىتواند نسبتبهچيزهايى كه در تامين رفاه و استقلال جامعه اسلامىنقش حياتى دارند بيگانه باشد. به قول مرحوم مطهرى:
«جامعيت و خاتميت اسلام اقتضا مىكند كه هر علممفيد و نافعى را كه براى جامعه اسلامى لازم و ضرورىاست علم دينى بخوانيم.» (17)
ثانيا: ما طيف واجبات كفائى از علوم را بسياروسيعتر از آنچه امام غزالى ذكر مىكند مىدانيم واقتصارى را كه او در مورد فراگيرى اين دسته از علومتجويز مىكند. (18) مطابق با كتاب و سنت نمىيابيم.دلايل ما بر اين مدعا به قرار زير است:
1- در بسيارى از آيات و روايات علم به صورتمطلق مطرح شده است:
«قل هل يستوى الذين يعلمون والذين لا يعلمون» (زمر،9)
(بگو آيا دانايان با نادانان برابرند.)
«علم الانسان مالم يعلم» «علق، 5 »
(به انسان آنچه را كه نمىدانست تعليم داد.)
«علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكة فقالانبئونى باسماء هؤلاء ان كنتم صادقين» (بقره، 31)
(تمام نامها را به آدم ياد داد. بعد آنها را بر فرشتگان عرضهداشت و گفت اگر راست مىگوئيد به من بگوئيد نام اينهاچيست؟)
«و فوق كل ذى علم عليم» (يوسف ، 76)
( و برتر از هر صاحب علمى عالمى است.)
«و منكم من يرد الى ارذل العمر لكى لا يعلم بعد علمشيئا» (نحل، 70)
(بععضى از شما به سنين بالاى عمر مىرسند به طورى كه هرچه را كه دانستهاند فراموش مىكنند...)
و حديث نبوى: «من سلك طريقا يلتمس به علماسهل الله له طريقا الى الجنة» (19) (اگر كسى راهى را براىطلب علم پيش گيرد خداوند راه بهشت را بر او آسان فرمايد. )
2- بعضى از آيات و روايات صراحت دارند كهمنظور از علم تنها علم اصول عقايد و احكام شرعىنيست. به عنوان مثال چند نمونه را ذكر مىكنيم:
الف- «ولقد آتينا داود و سليمان علما و قالاالحمدلله الذى فضلنا على كثير من عباده المؤمنين وورث سليمان داود و قال يا ايهاالناس علمنا منطق الطير واوتينا من كل شىء ان هذا لهو الفضل المبين»(نمل، 16-15)
(ما داود و سليمان را از دانش بهرهمند ساختيم، و آنها گفتند:حمد از آن خدائى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمنشبرترى بخشيد، و سليمان وارث داود شد و گفت اى مردم ما رازبان پرندگان آموختند و از هر گونه نعمت عطا كردند، و اينفضيلت آشكارى است.)
مىبينيم كه حضرت سليمانعليه السلام دانستن زبانپرندگان را فضيلت مىشمارد.
ب- «الم تر ان الله انزل من السماء ماء فاخرجنا بهثمرات مختلفا الوانها و من الجبال جدد بيض و حمرمختلف الوانها و غرابيب سود و من الناس و الدواب والانعام مختلف الوانه كذلك انما يخشى الله من عبادهالعلماء...» (فاطر، 28-27)
(آيا نديدى كه خداوند از آسمان باران فرود آورد، پس با آنميوههايى به رنگهاى مختلف پديد آورديم و كوهها را بهصورت رشتههاى سفيد و قرمز گوناگون و يا كاملا سياه [درزمين] پديد آورديم و آدميان و جنبندگان و چهارپايان را بهرنگهاى مختلف آفريديم؟ از ميان بندگان خدا تنها مردمدانشمند از او خشيت دارند...)
واضح است كه منظور از علماء در اين آيه كسانىهستند كه در اثر آگاهى به قوانين طبيعت و رموز خلقتدر مقابل عظمت و ابهت پروردگار سر تسليم فرودمىآورند.
ج- «و ما علمناه الشعر...» (يس، 69)
(و ما او را شعر نياموختيم...)
د- در قرآن از قول قارون آمده است:
«قال انما اوتيته على علم عندى» (قصص، 78)
([قارون] گفت من اين ثروت را به علم خود بدست آوردم.)
ه- از احاديثى نظير :
«اطلبواالعلم و لو بالصين، فان طلب العلم فريضة على كلمسلم» (20)
(علم را بجوئيد گرچه مستلزم رفتن به چين باشد، چه طلبعلم بر هر مسلمانى واجب است.)
«اعلم الناس من جمع علم الناس الى علمه... و اكثر الناسقيمة اكثرهم علما واقل الناس قيمة اقلهم علما» (21)
(دانشمندترين مردم كسى است كه علم مردم را در خود گردآورد... گرانقدرترين مردم آن است كه علمش بيشتر است و كمارزشترين مردم كسى است كه علمش كمتر است.)
«الحكمة ضالة المؤمن فحيث وجدها فهو احق بها» (22)
(حكمت گمشده مؤمن است، پس او در هر جا آن را بيابد ازديگران به آن سزاوارتر است.)
كه از رسول اعظمصلى الله عليه وآله وسلم نقل شده و از رواياتى نظير:
«الحكمة ضالة المؤمن فاطلبوها ولو عندالمشرك، تكونوااحق بها و اهلها» (23)
(حكمت گمشده مؤمن است، پس به دنبالش برويد گرچه نزدمشركان باشد، زيرا شما از آنها به آن سزاوارتريد و شايسته آنهستيد.)
«خذالحكمة ممن اتاك بها و انظر الى ما قال ولا تنظر الىمنقال» (24)
(حكمت را از كسى كه به تو مىدهد بگير و بنگر كه چه مىگويدنه اينكه گوينده كيست؟)
كه از اميرالمؤمنينعليه السلام ماثور استبر مىآيد كه توجهبه فراگيرى علم تنها شامل اصول عقايد و احكام شرعىنمىشود; زيرا واضح است كه چين در آن زمان مركزعلوم دينى نبوده است ; بلكه به خاطر صنعتش شهرتداشته است و نيز واضح است كه احكام شرعى واصول عقايد را از هر كس و از جمله كفار و مشركين نمىتوان فرا گرفت .
3- دليل ديگر بر اينكه علم مورد نظر اسلام منحصربه علم شرايع و احكام حلال و حرام نيست ميراثگرانبهايى است كه از دانشمندان مسلمان چند قرن اولهجرى باقى مانده است. چنانكه تاريخ نويسان عصرجديد نيز اعتراف دارند بر اينكه براى چندين قرندانشمندان مسلمان پرچمدار علوم بشرى بودند وكتابهاى آنها تا قرنها بعد در اروپا تدريس مىشد.
در واقع يك دليل عمده كه دانشمندان مسلمانميراث علمى كشورهاى ديگر را پذيرفتند اين بود كهبين هدف علم و هدف دين جدايى نمىديدند و معتقدبودند كه اينها هر دو در پى اين هستند كه وحدتطبيعت و در نتيجه و در نتيجه وحدت خالق آن را نشاندهند. به دليل همين احساس پيوستگى بين اين دو بودكه معارف دينى و مسائل علوم عقلى و علوم طبيعىمجموعه واحدى را تشكيل مىدادند كه در مساجد يامدارس تدريس مىشد.
4- كنار گذاشتن يك دسته از علوم با اين استدلال كهمعارف خاص مذهبى ضيلتبيشترى دارند درستنيست; زيرا هر علمى كه براى حفظ كيان و رفع نيازهاىجامعه اسلامى مفيد باشد فرا گرفتن آن براى امتاسلامى واجب كفائى است، چنانكه فرا گرفتن معارفخاص دينى نيز طبق آيه شريفه:
«و ما كان المؤمنون لينفروا كافة فلولا نفر من كل فرقه منهمطائفة ليتفقهوا فى الدين ولينذروا قومهم اذا رجعوا اليهملعلهم يحذرون» (توبه، 122)
(مؤمنان همگى نتواند كوچ كنند، چرا از هر گروه ايشانطائفهاى كوچ نمىكنند كه دانش دين بياموزند تا هنگامى كه بهديار خويش باز مىگردند قوم خويش را هشدار دهند، باشد كهاز نافرمانى خدا حذر كنند.)
براى امت اسلامى وجوب كفائى دارد.
تا اينجا نتيجه مىگيريم كه كلمه علم در كتاب وسنتبه مفهومى عامتر از معارف خاص مذهبى بكاررفته است. اكنون مىخواهيم بگوئيم اسلام مسلمانها رافقط از فرا گرفتن دانشهايى كه كلا به حال بشر مضرند ويا ضررشان بيش از نفعشان ستبرحذر داشته است(سحر و قماربازى نمونههاى بارزى از اين دسته دانشهاهستند). از رسول اعظمصلى الله عليه وآله وسلم نقل شده است كه فرمود:
«خيرالعلم ما نفع» (25)
(بهترين علم آن است كه فايده بخش باشد.)
«اللهم انفعنى بما علمتنى و علمنى ما ينفعنى و زدنىعلما» (26)
(خدايا به من فايده برسان از آنچه مرا آموختى و به من بياموزآنچه كه براى من سودمند است و علم مرا افزايش ده.)
«والعلم اكثر من ان يحصى فحذ من كل شىء احسنه» (27)
(علم بيش از آن است كه احصاء شود، پس از هر چيزىبهترينش را برگزينيد.)
و از علىعليه السلام روايتشده است كه فرمود:
«لا خير فى علم لا ينفع» (28)
(هيچ خيرى در علم غير سودمند نيست.)
چون در مورد لزوم فراگيرى معارف خاص اسلامىاختلاف نظرى نيست، در اينجا از بحث درباره آنصرفنظر مىكنيم، و سعى خود را مصروف اين خواهيمكرد كه ببينيم دلايل مختلف ذكر شده است كه ما دراينجا به بيان آنها مىپردازيم:
1- اگر دانستن علمى مقدمه رسيدن به يك هدفاسلامى و يا انجام يك وظيفه شرعى باشد فراگرفتن آناز باب اينكه مقدمه واجب است، واجب مىباشد. مثلاچون تامين سلامت جسمى افراد يك جامعه مسلمانضرورى است فرا گرفتن علم طب براى افراد اين جامعهيك واجب كفائى است. عدهاى با توجه به اين مطلبگفتهاند فريضه بودن يك علم در صورتى است كهجامعه به آن نياز داشته باشد. مثلا چون در عصر حاضرپرداختن به كشاورزى و يا تجارت در مقياستبزرگاحتياج به داشتن اطلاعات تخصصى دارد، بنابراينتحصيل علوم مربوطه به آنها در اين عصر براىمسلمانها واجب كفائى است. بديهى است اگر قرار شودمسلمانها تنها چيزهايى را كه در جاهاى ديگر جا افتادهاست فرا گيرند و به عبارت ديگر در ميدان علم بهحداقلى كه ضرورت دارد اكتفا كنند هيچوقتنمىتوانند بر دنياى كفر پيشى بگيرند.
2- طبق آيه شريفه:
«... ولن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا» (نساء،141)
(... و خداوند هرگز براى كافران نسبتبه مؤمنان راه تسلطىباز نكرده است.)
جامعه مورد نظر اسلام جامعهاى است مستقل وسربلند، نه يك جامعه تحتسلطه كفار. براى تحقق اينامر داشتن استقلال فرهنگى و سياسى و اقتصادىضرورى است، و اين به نوبه خود مستلزم تربيتمتخصصين طراز اول در همه رشتهها و تهيه امكاناتعلمى و فنى لازم در جوامع اسلامى است. به وضوحمىتوان ديد كه يكى از علل عقبماندگى جوامعاسلامى به خاطر اين است كه چيزى را كه خودشان بهآن سزاوارتر بودند به ديگران واگذاشتند و خود بهدريوزهگرى آنها پرداختند. مگر نه اين است كه طبق آيهشريفه:
«واعدوالهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبونبه عدوالله و عدوكم...» (انفال، 60)
(و در برابر آنها تا آنجا كه توانايى داريد نيرو و اسبهاىورزيده آماده سازيد تا بوسيله آنها دشمن خدا و دشمن خويشرا بترسانيد...)
مسلمانان بايد خود را از هر دو جهت در برابر لشكركفر مجهز كنند، و مگر نه اين است كه در جهان امروزمجهز بودن به وسايل دفاعى براى مقابله با دشمنانجوامع اسلامى مستلزم دارابودن اطلاعات علمى وفنى گوناگون است؟ پس چرا مسلمانان در فرا گرفتن اينحربههاى دفاعى تلاش لازم را به خرج نمىدهند؟ درعصر حاضر كه همه زندگى بشر آميخته با علم شدهاست و كليد موفقيت در همه كارها علم است، بر همهدانش پژوهان مسلمان كه در خارج از كشور به تحصيلاشتغال دارند فرض است كه در كسب آخرين وكاملترين اطلاعات علمى و فنى بكوشند و الا خواهناخواه جوامع آنها تحت نفوذ ابرقدرتها باقى خواهدماند. امام علىعليه السلام مىفرمايند:
«اكتسبواالعلم يكسبكم الحياة» (29)
(كسب كنيد علم را تا كسب كند براى شما زندگى را)
و از امام صادقعليه السلام روايتشده است كه:
«العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس» (30)
(كسى كه آگاه به اوضاع زمانش باشد اشتباهات بر او هجومنياورد.)
به طور خلاصه مسلمانها اگر بخواهند با نيروهاىابليسى زمان مقابله كنند بايد خود را با پيشرفتهاىعلمى و فنى روز مجهز كنند و هر چه را كه كيان جوامعاسلامى به آن وابستگى دارد فرا بگيرند.
3- قرآن كريم مردم را به مطالعه نظام آفرينش،شگفتيهاى خلقت، احوال و آثار موجودات مختلف ونحوه پيدايش آنها، و به طور خلاصه مطالعه آيات آفاقىو انفسى دعوت مىكند و به تفكر و تدبر در مورد آنهامىخواند و از ما مىخواهد كه حواس و عقلمان را براىدرك اسرار عالم خلقتبكار بريم. ما براى نمونه چند تااز اين قبيل آيات را در اينجا مىآوريم:
«افلم ينظروا الى السماء فوقهم كيف بينناها و زيناها ومالها من فروج و الارض مددناها و القينا فيها رواسى وانبتنا فيها من كل زوج بهيج تبصرة و ذكرى لكل عبدمنيب» (ق، 8-6)
(آيا آسمان را فراز خود نمىنگرند كه ما چگونه آن را بنانهاديم و به زيور ستارگان درخشان بياراستيم و هيچ شكاف وخللى در آن راه ندارد، و آيا زمين را نمىنگرند كه آن رابگسترديم و در آن كوهها استوار بيفكنديم و هر نوع گياه باطراوات از آن رويانيديم. اين آيات موجب بصيرت و تذكاربراى بندهاى است كه به توبه از گناه و غفلت رو به درگاه خداآورد.)
«افلا ينظرون الى الابل كيف خلقت و الى السماء كيفرفعت و الى الجبال كيف نصبت و الى الارض كيفسطحت» (غاشيه، 20-17)
(آيا به شتر نمىنگرند كه چگونه آفريده شده است و به آسماننمىنگرند كه چگونه برافراشته شده است و به كوهها نمىنگرندكه چگونه برپا شده است و به زمين نمىنگرند كه چگونهگسترده و هموار شده است.)
«قل سيروا فى الارض فانظروا كيف بدءالخلق...» (عنكبوت،20)
(بگو در زمين سير كنيد و ببينيد كه خداوند چگونه خلقت راآغاز كرد...)
«و فى الارض آيات للموقنين و فى انفسكم افلا تبصرون»(ذاريات، 22-21)
(در زمين براى اهل يقين نشانههايى است، و همينطور درنفوس خود شما. آيا به چشم بصيرت نمىنگرند؟)
«ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهارلايات لاولى الالباب، الذين يذكرون الله قياما و قعودا وعلى جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربناما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار»(آل عمران، 191-190)
(همانا در آفرينش آسمانها و زمين و گردش شب وروز نشانههايى براى خردمندان موجود است. آنانكهنشسته و ايستاده و هنگامى كه بر پهلو خوابيدهاند خدارا ياد مىكنند و در آفرينش آسمانها و زمين مىانديشندو چنين مىگويند: خداواندا تو اين جهان را بيهودهنيافريدى، تو از هر عيب و نقصى به دورى، ما را ازعذاب دوزخ دور بدار.)
«ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار والفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس و ما انزل اللهمن السماء من ماء فاحيابه الارض بعد موتها و بث فيهامن كل دابة و تصريف الرياح و السحاب المسخربينالسماء و الارض لآيات لقوم يعقلون» (بقره، 164)
(به يقين در آفرينش و زمين و آمد و شد شب و روز وكشتيهايى كه در دريا به سود مردم در حركتند و آبى كه خداونداز آسمان نازل كرده و با آن زمين را پس از مرگ زنده نموده وانواع جنبندگان را در آن گسترده و همچنين در گرداندن بادهااز هر سوى و ابرهايى كه ميان زمين و آسمان است نشانههايىاستبراى مردمى كه عقل دارند و مىانديشند.)
چنانكه مىبينيم خداوند موجودات عالم را آياتپروردگار و نظم موجود در عالم را حاكى از يك ناظممدبر مىداند و مطالعه آنها را بعنوان يكى ازمهمترينراهها براى خداشناسى و پى بردن به عظمتخالقمعرفى مىكند. انبياء عظام هم دعوتشان به سوى حقتعالى را از همين جا شروع كردند. حضرت موسىعليه السلامدر ضمن استدلال با فرعون مىفرمايد:
«قال ربنا الذى اعطى كل شىء خلقه ثم هدى.... الذىجعل لكم الارض مهدا و سلك فيها سبلا و انزل منالسماء ماء فاخرجنا به ازواجا من نبات شتى» (طه، 53-50)
(موسى گفت پروردگار من كسى است كه همه موجودات رانعمت وجود بخشيد و سپس به راه كمال سوق داد... خدائى كهزمين را آسايشگاه شما قرار داد و در آن راهها پديد آورد و ازآسمان آب نازل كرد و به كمك آن انواع گوناگون نبات را اززمين رويانيد.)
و در سوره نوح صحبتهاى حضرت نوح عليه السلام با قومش رامىخوانيم:
«قال رب انى دعوت قومى ليلا ونهارا فلم يزدهم دعائى الا فرارا... فقلت استغفروا ربكم انه كان غفارا... الم تروا كيفخلق الله سبع سموات طباقا و جعل القمر فيهن نورا وجعل الشمس سراجا و الله انبتكم من الارض نباتا ثميعيدكم فيها و يخرجكم اخراجا والله جعل لكم الارضبساطا لتسلكوا منها سبلا فجاجا» (نوح، 20-5)
(نوح گفت پرورگارا من قوم خود را شب و روز دعوتكردم، اما اين دعوت جز بر فرار و اعراض آنها نيفزود... پسگفتم اى مردم به درگاه حق توبه كنيد و از او آمرزش بطلبيد كهاو آمرزنده است... آيا نديديد كه خداوند چگونه هفت آسمان رابصورت طبقاتى منظم بيافريد و در آن ماه را فروغى تابان وخورشيد را چراغى فروزان ساخت. خدا شما را مانند نباتاتاز زمين برويانيد، پس بار ديگر شما را به آن بازگرداند و ديگربار از آن خارج سازد، و خداوند زمين را براى شما بساطبگسترانيده تا راههاى وسيع آن را [براى رسيدن به مقاصد ومواطن خويش] بپيماييد.)
بديهى استخواندن صفحات كتاب عالم وجود كارهر كسى نيست. خداوند خود در آيات:
«الم تر ان الله من السماء ماء فاخرجنا به ثمرات مختلفاالوانها و من الجبال جدد بيض و حمر مختلف الوانها وغرابيب سود و من الناس و الدواب و الانعام مختلفالوانه كذلك يخشى الله من عباده العلماء ان الله عزيزغفور» (فاطر، 28-27)
(آيا نديدى كه خداوند از آسمان باران فرود آورد، پس با آنميوههايى به رنگهاى مختلف پديد آورديم و كوهها را بصورترشتههاى سفيد و قرمز گوناگون و يا كاملا سياه [در زمين] پديدآورديم و آدميان و جنبندگان و چهارپايان را به رنگهاىمختلف آفريديم. از ميان بندگان خدا تنها مردم دانشمند از اوخشيت دارند، و خداوند توانا و آمرزنده است.)
بعد از آنكه فهرستبعضى از صفحات اين كتاب رابيان مىكند استفاده از اين كتاب را به علما منحصرمىنمايد و مىفرمايد از ميان بندگان خدا تنها علماهستند كه عظمتخدا را در مىيابند و خشيتى شايستهاين عظمت در دل آنها پيدا مىشود. همچنين در آيات:
«و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلهاالاالعالمون» (عنكبوت، 43)
(ما اين مثالها را مىزنيم، اما جز مردم دانشمند كسى آنها رادرك نخواهد كرد.)
«بل هو آيات بينات فى صدور الذين اوتوا العلم و مايجحد بآياتنا الا الظالمون» (عنكبوت، 49)
(بلكه قرآن آيات روشنى است در سينه كسانى كه از دانش بهرهيافتهاند و آيات ما را جز مردم ستمكار انكار نمىكنند.)
خداوند تعقل در آيات پروردگار و درك آنهارا بهعلماء منحصر كرده است. واضح است كه دركموضوعاتى كه در آيات سابقالذكر مطرح شدهاند تنهابراى علمايى امكانپذير است كه در اين زمينهها كاركرده و معلومات مقدماتى را كسب كرده باشند و الا بانظر سطحى نمىتوان از كتاب تكوين چيزى فرا گرفت.بخش قابل ملاحظهاى از اين مقدمات را تنها از طريقعلومى نظير رياضى، فيزيك، شيمى، ستارهشناسى،جانورشناسى و ... (كه ما آنها را در اينجا علوم طبيعىمىناميم) مىتوان آموخت. به كمك اين علوم و علومعقلى است كه ما به قوانين طبيعت و عظمت دستگاهآفرينش پى مىبريم و متوجه نظم و انسجام موجود درطبيعت مىشويم و آيات:
«فارجع البصر هل ترى من فطور ثم ارجع البصر كرتينينقلب اليك البصر خاسئا و هو حسير» (ملك، 4-3)
(پس باز به ديده عقل در نظام آفرينش بنگر تا مگر خللى در آنتوانى يافت؟ باز دوباره به چشم بصيرت نگاه كن، در اينصورت چشم خرد زبون و خسته به سوى تو باز مىگردد.)
را بهتر درك مىكنيم و البته هر چه علوم بيشتر در اينجهت پيش بروند ظمتخلقتبراى بشر آشكارترمىشود. آيه شريفه:
«سنريهم آياتنا فى الآفاق و فى انفسهم حتى يتبين انهالحق...» (فصلت، 53)
(ما آيات خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان هويدا خواهيمكرد تا آشكار شود كه او حق است...)
به روشنى اين مطلب را تاييد مىكند.
4- دليل ديگر تاكيد قرآن در مورد مطالعه مخلوقاتو پديدههاى طبيعى اين است كه انسان با شناختنقوانين طبيعت و آثار و خواص موجودات مختلف ازآنها براى بهبودى وضع زندگى خود استفاده كند. آياتزيادى از قرآن كريم مؤيد اين مطلب است. ما براىنمونه تعدادى از اين آيات را در اينجا ذكر مىكنيم:
«و سخرلكم الليل والنهار و الشمس و القمر و النجوممسخرات بامره ان فى ذلك لآيات لقوم يعقلون و ماذرالكم فى الارض مختلفا الوانه ان فى ذلك لآية لقوميذكرون و هو الذى سخر البحر لتاكلوا منه لحما طريا وتستخرجوا منه حلية تلبسونها و ترى الفلك مواخر فيه ولتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون و القى فى الارضرواسى ان تميدبكم و انهارا و سبلا لعلكم تهتدون وعلامات و بالنجم هم يهتدون» (نحل،16-12)
(و شب و روز و خورشيد و ماه را براى زندگى شما مسخر نمودو ستارگان را به فرمان خويش مسخر ساخت. بىشك در اينكار نشانههايى براى اهل خرد موجود است. و در زمين آنچه رابراى شما آفريده به انواع گوناگون و اشكال رنگارنگ درآورد. واوست كه دريا را براى شما مسخر كرد تا از گوشت آن تغذيهكنيد و زيورهاى آن را استخراج نمائيد و تن خود را بيارائيد وكشتيها را در آن برانيد و از فضل خدا روزى بطلبيد، باشد كهشكر خداى را بجا آوريد. و نيز كوههاى بزرگ را در زمين بنهادتا شما از اضطراب برهيد، و نهرها را جارى كرد و راهها راپايدار ساخت تا شايد دايتشويد، و نشانههاى زمينى وستارگان آسمان را مقرر داشت تا به آنها دايتشويد.)
«الم تروا ان الله سخرلكم ما فى السموات و ما فىالارض و اسبغ عليكم نعمة ظاهرة و باطنة و من الناس منيجادل فى الله بغير علم و لاهدى و لا كتاب منير»(لقمان، 20)
(آيا نمىبينيد كه خداوند آنچه را كه در آسمانها و زمين هستمسخر شما كرده و نعمتهاى ظاهر و باطن خود را براى شماارزانى داشته؟ برخى از مردم بدون علم و هدايت و كتابروشن درباره خدا مجادله مىكنند.)
«و سخر لكم ما فى السموات و ما فىالارض جميعا منه انفى ذلك لآيات لقوم يتفكرون» (الجاثيه، 13)
(و همه آنچه را كه در آسمانها و زمين موجود است مسخر شماقرار داد. مسلما اين امر نشانههاى روشنى براى متفكران دربردارد.)
«والذى خلق الازواج كلها و جعل لكم من الفلك والانعام ما تركبون لتستووا على ظهوره ثم تذكروا نعمةربكم اذا استويتم عليه و تقولوا سبحان الذى سخرلنا هذاو ما كنا له مقرنين» (زخرف، 13-12)
(و خدايى كه همه جفتها را آفريد و براى سوارى شما كشتيها وچهارپايان را مقرر داشت تا با كمال تسلط بر پشت آنهابنشينيد و متذكر نعمتخدا شويد، و بگوئيد منزه استخدائىكه اينها را براى ما مسخر كرد و گرنه ما هرگز قادر بر آننبوديم.)
بنابراين مطالعه كتاب طبيعت هم اسرار آن را براىبشر روشن مىكند و نظم و انسجام آن را هويدا مىسازدو هم به انسانها امكان مىدهد كه با سوار شدن بر مركبعلم به استخراج منابعى كه خداوند براى آنها قرار دادهاستبپردازند و با استفاده از كشفيات علمى به رفاهمادى بيشترى نائل شوند. خداوند انسان را خليفه خوددر زمين قرار داده است و براى او امكانات زيادى رافراهم كرده است. بر انسانهاست كه از اين امكاناتاستفاده كنند و مظهر قدرت و حكمتخداوند شوند:
«و هوالذى جعلكم خلائف الارض و رفع بعضكم فوقبعض درجات ليبلوكم فيما آتاكم ان ربك سريع العقاب وانه لغفور رحيم» (انعام، 165)
(و اوست كسى كه شما را جانشينان [خود] در زمين قرارداد و بعضى را بر بعض ديگر برترى داد تا شما را به آنچه دراختيارتان قرار داده بيازمايد. مسلما پروردگار توسريعالحساب و آمرزنده مهربان است.)
در واقع اعطاى اين مقام خليةاللهى به انسان نتيجهاستعدادى است كه خداوند براى كسب علم در او نهادهاست:
«و علم آدم الاسماء كلها...» (بقره، 31)
(و به آدم همه اسماء را تعليم داد...)
و از طريق علم است كه انسان مىتواند طبيعت راتحت تسخير خود درآورد و مظهر صفات خداوندى برروى زمين گردد. متاسفانه مسلمانها اين دسته از آيات رابكلى به دست فراموشى سپردهاند و اين ديگران هستندكه مسؤوليت اين كار را به دوش گرفتهاند.
تا اينجا ما سعى كردهايم نشان دهيم كه توصيهاى كهدر كتاب و سنت در مورد فراگيرى علم شده استمنحصر به معارف خاص شريعت اسلام نيستبلكه هرعلمى را كه براى بشر مفيد باشد شامل مىشود. اكنونمىخواهيم ملاك مفيد بودن يك علم را مشخص كنيم.براى اين كار كافى استببينيم وظيفه و هدف يك فردمسلمان در زندگى دنيويش چيست. قرآن مىگويد كهبازگشت همه بسوى پروردگار است:
«الا الى الله تصير الامور» (شورى، 53)
(آگاه باشيد كه بازگشت همه كارها بسوى خداست.)
و خلقت جن و انس براى عبادت و تقرب به درگاهپروردگار است:
«و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» (ذاريات، 56)
(و جن و انس را نيافريديم مگر براى اينكه مرا پرستش كنند.)
«و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم»
(و مرا پرستش كنيد كه اين راه مستقيم است.)
«و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين...» (بينه، 5)
(و مامور نبودند جز اينكه خداى يگانه را بپرستند و دين راخاص او كنند...)
بنابراين هدف اصلى انسان بايد قرب به خدا وكسب رضايت او باشد و فعاليتهاى مختلف او بايدهمه در اين جهت متمركز گردد. هر چيزى كه وسيلهتقرب به پروردگار قرار گيرد تا آنجا كه اين نقش را بازىمىكند ارزشمند است و مصداق عبادت پروردگار.
بديهى است كه عبادت تنها نماز، روزه و ... نيست وهر عملى كه انسان را به خدا نزديك كند مصداقعبادت است. از جمله وسايلى كه مىتواند انسان را درسير الى الله كمك كند علم است و البته تنها در اينصورت علم واجد ارزش است. از طريق علم يكمسلمان مىتواند به طرق مختلف در راه نزديك شدنبه حق تعالى قدم بردارد:
- مىتواند به معارف خداشناسى خويش بيفزايد،چنانكه از رسول اعظمصلى الله عليه وآله وسلم نقل شده است كه فرمود:
«ان الله يطاع بالعلم و يعبد بالعلم و خيرالدنيا و الآخره معالعلم و شر الدنيا و الآخره مع الجهل» (31)
(خداوند بوسيله علم اطاعت و عبادت مىشود. خير دنيا وآخرت به علم است و شر دنيا و آخرت در جهل است.)
و از على عليه السلام روايتشده است كه فرمود:
«التفكر فى ملكوت السموات و الارض عبادةالمخلصين» (32)
(تفكر در ملكوت آسمانها و زمين پرستش مخلصان است.)
- مىتواند به تعالى جامعه اسلامى و تحقق شعار «كلمةالله هى العليا» (توبه- 40; و كلمه خدا والا است) كمكمؤثر نمايد. از رسول اعظمصلى الله عليه وآله وسلم وايتشده است كهفرمود:
«من جاءه الموت و هو يطلب العلم ليحيى به الاسلام كانبينه و بين الانبياء درجة واحدة فى الجنة» (33)
(اگر در حال فراگيرى علم مرگ كسى فرا رسد و منظور او ازكسب علم احياى اسلام بوده باشد، بين او و پيامبران از لحاظمنزلتبهشتى يك درجه فاصله است.)
- مىتواند ديگران را هدايت كند. از رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلمماثور است:
رحمالله خلفائى، فقيل و من خلفاوك؟ قال: الذين يحيونسنتى و يعلمونها عبادالله» (34)
(رسول خدا فرمود: خدا جانشينان مرا مورد لطف خود قرراردهد. پرسيدند جانشينان شما كيانند؟ فرمود كسانى كه سنتمرا احياء مىكنند و آن را به بندگان خدا تعليم مىدهند.)
- مىتوانند مسائل جوامع بشرى را حل كند. از رسولاعظمصلى الله عليه وآله وسلم نقل شده است كه فرمود:
«الخلق كلهم عيال الله، فاحب الخلق اليه انفعهم لعياله» (35)
(مردم همگى عيال خدا هستند و محبوبترين آنان نزد خداكسى است كه نفعش بيشتر به بندگان خدا برسد.)
در صورتى كه علمى اين نقشها را ايفا كند مفيد بهحساب مىآيد و داراى ارزش است و الا خود حجاباكبر است، چه از علوم خاص شريعتباشد و چه ازعلوم طبيعى:
«ذلك بان الله هوالحق و ان ما يدعون من دونهالباطل...» (لقمان، 30)
(زيرا خداوند حق است و آنچه سواى او مىخوانند باطلاست...)
از پيامبر اعظمصلى الله عليه وآله وسلم روايتشده است كه فرمود:
«من تعلم علما لغيرالله و اراد به غيرالله فليتبوا مقعده منالنار» (36)
(كسى كه دانش را براى غير خدا فرا گيرد و غير خدا را هدفقرار دهد جايگاه او در آتش خواهد بود.)
«من ازداد علما ولم يزدد هدى لم يزدد من الله الا بعدا» (37)
(اگر كسى علمش افزايش يابد ولى به موازات آن بر هدايتشافزوده نشود دورى او از خداوند افزايش مىيابد.)
«ان الله عزوجل يقول تذاكر العلم بين عبادى مما تحيىعليه القلوب الميتة اذاهم انتهوا فيه الى امرى» (38)
(گفتگوهاى علمى بين بندگان من در صورتى كه آنان را بهفرمان من رهنمون باشد از جمله چيزهايى است كه مىتوانددلهاى مرده را زنده كند.)
هر علمى كه انسان را در مسير الى الله كمك نكندحاملش مثل حمارى است كه بر آن كتب مقدس راحمل كنند:
«مثل الذين حملوا التوراة ثم لم يحملوها كمثل الحماريحمل اسفارا» (جمعه، 5)
(وصف آنانكه تورات بر آنها نهاده شد ولى برخلاف آن عملنمودند مانند حمارى است كه كتابها بر پشت مىكشد.)
سيد قطب ذيل آيه:
«و لقد آتينا داود و سليمان علما» (نحل، 15)
(و ما داود و سليمان را از دانش بهرهمند ساختيم.)
مىگويد:
«در اين آيه نوع علم و موضوع آن ذكر نشده است،چه جنس علم مورد نظر است و ضمنا اشاره به ايناست كه علم همهاش هبهاى است از پروردگار و هرصاحب علمى بايد مصدر آن علم را بشناسد و متوجهخدا باشد و او را سپاس گويد و آن را در راه رضاىپروردگار كه واهب علم به اوست صرف كند. پس علمنبايد انسان را از خدا دور كند و نبايد باعثشود انسانخدا را از ياد برد، چه علم از عطاياى خداوند است.علمى كه قلب را از خدا دور كند فاسد است و از مصدرو مقصدش دور افتادهاست، نه اعثسعادتصاحبش مىشود و نه باعثسعادت مردم، و تنهاشقاوت و ترس و اضطراب وتباهى به بار مىآورد. زيرااز مصدرش دور افتاده است و از جهتش منحرف گشتهاست و راهش بسوى خدا را گم كرده است.» (39)
بدين ترتيب مىتوان گفت:
الف- هم علوم خاص دينى مىتوانند وسيله تقرببه خدا باشند و هم علوم طبيعى (از آن جهت كه آينهحقنما هستند) و هر كدام از آنها تا آنجا كه اين نقش راايفا كنند تقدس دارند. اما اين تقدس بالعرض است نه بالذات زيرا علمى كه انسان را از حق بازدارد در قاموسقرآن مرادف با جهل است:
«يعلمون ظاهرا من الحيوة الدنيا و هم عن الاخرة همغافلون» (روم، 7)
(آنان ظاهرى از زندگانى دنيا مىدانند و از زندگانى آخرتبىخبرند).
ب- با اين بينش علوم مختلف از هم بيگانه نيستندو در واقع صفحات مختلف كتاب تكوين را براى مامىخوانند.
بين صفحات اين كتاب اولويتهايى از نظر تقدم وتاخر در مطالعه و فضيلت هست، اما بهرحال همه آنهامتوجه به يك هدف هستند و من حيث المجموع آياتآفاقى و انفسى حق را به ما نشان مىدهند.
در قرون اوليه هجرى كه تمدن اسلامى حاكميتداشتبينش مذكور در ميان دانشمندان مسلمان رواجداشت . در آن ادوار علماى مسلمان با علوم مختلفبعنوان شاخه هاى مختلف يك اصل برخورد مى كردند، چه هدف همه علوم را نشان دادن يكپارچگى وانسجام عالم طبيعت و در نتيجه وحدت مبداآن مىدانستند . آنها هماز روشهاى تجربى استفاده مى كردند وهم از روشهاى تعقلى و عرفانى و بدينوسيله سازگارى وارتباط مراتب مختلف وجود را نمايان مى ساختند . درآن اعصار افراد بسيارى را مى بينيم كه در عين آنكه درعلوم الهى از سرآمدان روزگار خود بودند در بسيارى ازاز رشتههاى علوم طبيعى نيز از متخصصين طراز اول بهحساب مىآمدند. افرادى نظير ابن سينا، عمر خيام،خواجهنصيرالدين طوسى و قطب الدين شيرازى از آنجملهاند.
تا وقتى كه اين بينش بر جهان اسلام حاكم بودعلماى مسلمان پيشقراولان تمدن بشرى بودند وبسيارى از شهرهاى اسلامى مركز تجمع متخصصينمختلف بود. جرج سارتون اعتراف دارد (40) كه از 750 تا1100 ميلادى مسلمانان حكمفرمايى بلامنازع بر جهانعلم داشتند و از 1100تا 1350ميلادى نيز رونق حوزههاى علمى (به معناى وسيع آن) در جهان اسلام قابلتوجه بود. از آن ببعد اروپا پيشى گرفت و جهان اسلام ازنظر علوم طبيعى به سكون گرائيد و نه تنها در اين ميدانپيشرفتى نكرد بلكه پيشرفتهاى ديگران را نيز جذبننمود. مدارس دينى نيز جز رياضيات و هيئت قديمبقيه علوم طبيعى را كنار گذاشتند.
اين محدود شدن برنامه درسى مدارس دينىخسارات زيادى براى دنياى اسلام به بار آورده است كهما به برخى از آنها اشاره مىكنيم:
1- در حاليكه فرنگيها در پى كشف قوانين طبيعت واستفاده از منابع آن بودند مسلمانها خود را از اينموضوع كنار كشيدند و چيزى را كه خود استحقاق آن راداشتند به ديگران واگذاشتند و حالا كار بجايى رسيدهاست كه كشورهاى مسلمان براى غالب مايحتاجزندگيشان نيازمند به امريكا و اروپا هستند و براى تاميننيازهاى خود منابعشان را بصورت نامطلوب در اختياراغيار گذاشتهاند.
2- آنهايى كه علوم تجربى را دنبال كردند غالبا ازعلوم دينى جدا افتادند و لذا بينش حاكم بر آنها جهانبينى اسلامى نبود بلكه بينش حاكم بر محيطهاىالحادى غرب و شرق بود.
3- حذف علوم طبيعى از برنامه درسى مدارسدينى و غير مستقيم بودن اطلاعات دانشمندان مذهبىدرباره نتايج اين علوم سبب بوجود آمدن دو نوع جريانانحرافى در دنياى اسلام شد:
الف- عدهاى تحت تاثير پيشرفتهاى علمى و. فنىاروپا و امريكا و بدون آگاهى از محدوديتهاى علوتجربى كوركورانه دلباخته آنها شدند و خواستند قرآن واحاديث را با آنها تطبيق دهند. تفسيرهايى كه طنطاوىو سيد احمدخان هندى بر قرآن نوشتهاند از اين قبيلهستند و برخى از دانشمندان مسلمان حتى تا آنجا دراين قضيه پيش رفتهاند كه مىگويند هرچه علم جديدآورده در قرآن و سنت اسلامى آمده است، و از اين راهخواستهاند اعجاز قرآن را نشان دهند.
همانطور كه شيخ محمود شلتوت رئيس فقيد الازهردر مقدمه تفسيرش بر قرآن مىگويد:
خداوند قرآن را نازل نفرموده است كه براى مردم ازنظرات علمى و دقايق فنى و انواع معارف سخن گويد...اگر ما قرآن را با فرضيههاى ناپايدار تطبيق نماييم. آن رادر معرض دگرگونيها و خود را در معرض دفاع قرارمىدهيم... آنچه قرآن از اسراسر و ظواهر طبيعت دربردارد به منظور واداشتن مردم به تفكر و تامل و بحث ونظر در آنهاست تا بوسيله آنها ايمان مردم افزونگردد.» (41)
ب - عدهاى از علماى دين نظرات علمى را مخالفدين دانستند و با آنها به معارضه برخاستند و اين به نوبهخود سبب دورى عده زيادى از دين شد. اگر علومطبيعى از حوزههاى علميه دينى جدا نشده بود از اينمصيبتها پيش نمىآمد. براى معارضه با برداشتهاىانحرافى كه از تجارب علمى شده استبايد با خود آنتجارب آشنا بود تا بتوان مغالطاتى را كه انجام گرفتهاست كشف نمود. چطور مىتوان گفت علوم طبيعىباعث دورى انسان از خدا مىشود و حال آنكه در قرآنصريحا آمده است كه:
«ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهارلايات لاولى الالباب الذين يذكرون الله قياما و قعودا وعلى جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربناما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار»(آلعمران، 191-190)
(همانا در آفرينش آسمانها و زمين و گردش شب و روزنشانههايى براى خردمندان موجود است. آنان كه نشسته وايستاده و هنگامى كه بر پهلو خوابيدهاند خدا را ياد مىكنند ودر آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند و چنين مىگويند:خداوندا تو اين جهان را بيهوده نيافريدى تو از هر عيب ونقصى بدورى، ما را از عذاب دوزخ بدور دار. )
در واقع در صورتى كه مرز فعاليت اين دو روشنباشد دليلى بر تعارض بين آنها وجود ندارد و اين دومتمم هم خواهند بود. علم چراغ راه زندگى خواهد بودو دين تعيين كننده مسير آن.
ديديم كه در حاليكه اسلام اين همه توصيه بهفراگيرى علم (به مفهوم وسيع آن) كرده است و درحاليكه مسلمانان با پيروى از آن توصيهها تمدنىدرخشان در جهان به پا كردند و براى قرنها قافلهسالارتمدن بشرى بودند، در اثر جدايى نامطلوبى كه بين علمو دين در جوامع اسلامى افتاد مسلمانان بعد مهم علمىشان را از دست دادند. اكنون كه مسلمانان تا حدىبيدار شده اند و در گوشه و كنار ممالك اسلامى جنب وجوشهايى به چشم مىخورد سزاوار استبراى برپايىيك رنسانس علمى اقدامات قاطعى صورت گيرد. دراين زمينه ما پيشنهاداتى داريم كه با عرضه كردن آنها اينبحث را خاتمه ميدهيم:
1- بايد مثل دانشمندان عصر تمدن اسلامى علوممفيد را از ديگران اخذ كرد. ما مىتوانيم تجارب ديگرانرا عارى از پيرايهها و تفسيرهاى مادى همراه آنهابپذيريم و از آنها در پرتو جهان بينى و ايدئولوژىاسلامى استفاده كنيم.
2- بايد آن نوع ارتباط كه در عصر تمدن اسلامى بينمعارف خاص دينى و علوم طبيعى برقرار بود، دوبارهبرقرار شود چه همانطور كه قبلا متذكر شديم بين هدفعلم و هدف دين جدايى نيست. دين همه موجوداتعالم را متوجه خداوند مىداند:
«يسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض الملكالقدوس العزيز الحكيم» (جمعه، 1)
(هرچه در آسمانها و زمين هستبه تسبيح خدا، كه فرمانروايىمنزه و پاك و توانا و داناست، مشغول است.)
علم نيز دنبال اين است كه با كشف قوانين طبيعتانسجام و وحدت آن را نشان دهد. هم اكنون فيزيكدانانمعاصر در پى اين هستند كه همه نيروهاى ظاهرامستقل از هم طبيعت را به يك اصل برگردانند و در اينزمينه به موفقيتهايى هم نائل شدهاند. (42)
براى رسيدن به اين هدف بايد در حوزههاى علميهدينى اصول علوم طبيعى بصورت دست اول مطرحگردد و همچنين در دانشگاهها معارف خاص اسلامى تاسطح نسبتا بالايى تدريس شود. اين كار وسيله مؤثرىبراى حاكم كردن جهان بينى اسلامى بر انديشهپژوهشگران مسلمان خواهد بود.
ضمنا به حوزههاى علميه دينى اين امكان رامىدهد كه از اكتشافات علمى بهرهبردارى سودمندبراى تبيين موضوعات احكام شرعى بنمايند.
3- براى تامين استقلال همه جانبه امت اسلامىبايد كشورهاى اسلامى در تمام رشتههاى مهم علوم وفنون افراد متخصص تربيت و تهيه نمايند. بعلاوه بايددر هريك از جوامع اسلامى مراكز علمى بنا كرد وپژوهشگران را در آنها بكار گرفت و محيطى بدوندغدغه خاطر و با امكانات لازم براى آنها فراهم ساختتا مجبور نشوند به محيطهاى الحادى پناه ببرند و نتيجهافكارشان را در اختيار ديگران بگذارند.
4- بايد اكتشافات علمى و تحقيقاتى اصيل بصورتيك كار اساسى تلقى شود نه يك كار طفيلى و مسلماناندستوراتى را كه قرآن كريم درباره پردهبردارى از اسرارطبيعت و قوانين آن داده استخود دنبال كنند نه اينكهآن را به دست ديگران بسپارند و خود جيرهخوار آنانشوند.
در حال حاضر كار كشورهاى اسلامى اين است كهبعضى از تكنولوژيهاى مونتاژى را از غرب و شرق واردكنند بدون آنكه خود در علوم بنيادى متبحر شوند. اينروش هيچگاه كشورهاى اسلامى را از غرب و شرق بىنياز نخواهد ساخت. ورود تكنولوژى بايد همراه باايجاد تحقيقات بنيادى باشد.
5- بايد بين كشورهاى اسلامى همكارى علمىصورت گيرد. براى اين كار بايد اولا تبادل فكرى بيندانشگاههاى آنها برقرار شود و ثانيا مراكز تحقيقاتىشبيه آنچه CERN (واقع درنزديكى ژنو) دارند با شركت ممالك امروزه اروپاييها در (43) اسلامى بر پا گرددو از وجود دانشمندان ساير كشورها نيز به دور ازتعصبات ناسيوناليستى استفاده شود. اين قبيل مراكز درعصر تمدن اسلامى بسيار رايجبود. متاسفانه آنچه تابحال در اين باره انجام شده تشريفاتى بوده است و حالاوقت آن است كه يك اقدام قاطع در اين مورد صورتگيرد.
در قرآن كريم در حدود 780 بار لفظ علم و مشتقاتآن به كار رفته است. در اولين آياتى كه به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلمنازل شد صحبت از قرائت و قلم و تعليم و علم به انساناست:
«اقرا باسم ربك الذى خلق خلق الانسان من علق اقرا وربك الاكرم الذى علم بالقلم علم الانسان ما لميعلم» (علق،5-1)
(بخوان به نام پروردگارت كه آفريد انسان را از علق بخوانپروردگارت كه كريمترين كريمان عالم است. خدايى كه بشر رابوسيله قلم آموخت. بياموختبه آدمى آنچه را كه نميدانست.)
و در جايى كه خلقت آدم مطرح شده است صحبتاز اين است كه پس از تعليم اسماء به آدم فرشتگان درمقابل او خضوع كردند:
«و علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكه فعالانبئونى باسماء هؤلاء ان كنتم صادقين قالوا سبحانكلاعلم لنا الا ما علمتنا انك انت العليم الحكيم»(بقره، 32-31)
(و به آدم همه اسماء را تعليم داد، آنگاه آنها را به فرشتگانعرضه داشت. پس گفت مرا به اسماء اينان آگاه سازيد اگرراستگويانيد. گفتند خداوندا تو منزهى; ما جز آنچه تو به ماتعليم دادى نميدانيم; همانا توئى داناى حكيم.)
در قرآن آمده است كه عالمان با جاهلان مساوىنيستند:
«... قل هل يستوى الذى يعلمون والذين لايعلمون ....»(زمر، 9)
(...بگو آيا آنهايى كه مى دانند با آنهايى كه نمى دانند برابرند...)
و آمده است كه تنها علماء درك مىكنند:
«و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الاالعالمون» (عنكبوت، 43)
(و ما اين مثلها را براى مردم مىزنيم و جز دانشمندان آنرا تعقلنخواهد كرد.)
و آمده است كه تنها علماء از حق تعالى خشيت دارند:
«... انما يخشى الله من عباده العلماء ....» (فاطر، 28)
(... از ميان بندگان خدا تنها دانشمندان از خداوند خشيتدارند...)
در سنت اسلامى نيز از علم و علماء زياد صحبتشدهاست.
اكنون مىخواهيم ببينيم علوم طبيعى در جهان بينىاسلامى از چه نظر مطلوبند و تا چه حد نقشى را كهبراى علوم ممدوح ذكر كرديم ميتوانند ايفا كنند. مطالعهقرآن و سنت اسلامى نشان مىدهد كه فراگيرى اينعلوم براى امت اسلامى از دو جهت ضرورى است:
1- نقش اين علوم در خداشناسى
2- نقش اين علوم در قوام و اعتلاى جامعه اسلامى
در قرآن مجيد در حدود 750 آيه در زمينهخداشناسى از راه علوم طبيعى آمده است. در اين آياتخداوند متعال از پديدههاى طبيعى بعنوان آيات الهىياد مىكند و بندگان را به تفكر و نظر در آنها دعوتمىكند اين آيات را مىتوان به چند دسته تقسيم كرد:
1- آياتى كه در آنها از مواد سازنده اشياء صحبتشده ويا به كشف آنها امر شده است، مثلا:
«فلينظر الانسان مم خلق» (طارق، 5)
(انسان بنگرد كه از چه خلق شده است)
«والله خلق كل دابه من ماء ...» (نور، 45)
(خدا هر جنبندهاى را از آب آفريد ...»
«انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتليه فجعلناه سميعابصيرا» (انسان، 2)
(انسان را از آب نطفه مختلط آفريديم كه او را بيازمائيم و او راشنوا و بينا كرديم.)
2- آياتى كه در آنها از نحوه خلقت اشياء خاصىصحبتشده و يا به كشف پيدايش آنها امر شده است،مثلا:
«وهوالذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام و كانعرشه على الماء ...» (هود، 7)
(اوستخدايى كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوره)خلق كرد و عرش او بر آب قرار داشت...)
«ولقد خلقناالانسان من سلالة من طين ثم جعلناه نطفة فىقرار مكين ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فكسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا آخر فتباركالله احسن الخالقين»
فهرست | صفحه بعد |