Back Index Next

تفسير نمونه ج : 4 ص : 74
اظهار اسلام مى كنند متهم كرده و آنها را به عنوان يك دشمن به قتل برسانيد و اموال آنها را به غنيمت بگيريد ( تبتغون عرض الحيوة الدنيا ) .
در حالى كه غنيمتهاى جاودانى و ارزنده در پيشگاه خدا است ( فعند الله مغانم كثيرة ) .
گرچه در گذشته چنين بوديد و در دوران جاهليت جنگهاى شما انگيزه غارتگرى داشت ( كذالك كنتم من قبل ) .
ولى اكنون در پرتو اسلام و منتى كه خداوند بر شما نهاده است ، از آن وضع نجات يافته ايد ، بنا بر اين به شكرانه اين نعمت بزرگ لازم است كه در كارها تحقيق كنيد ( فمن الله عليكم فتبينوا ) .
و اين را بدانيد كه خداوند از اعمال و نيات شما آگاه است .
( ان الله كان بما تعملون خبيرا ) .

جهاد اسلامى جنبه مادى ندارد
آيه فوق به خوبى اين حقيقت را روشن مى سازد كه هيچ مسلمانى نبايد براى هدف مادى گام در ميدان جهاد بگذارد و به همين دليل بايد نخستين اظهار ايمان را از طرف دشمن بپذيرد ، و به نداى صلح او پاسخ گويد اگر چه از غنائم مادى فراوان محروم گردد زيرا هدف از جهاد اسلامى توسعه طلبى و جمع غنائم نيست ،
تفسير نمونه ج : 4 ص : 75
بلكه هدف آزاد شدن انسانها از قيد بندگى بندگان و خداوند زور و زر است و هر زمان كه روزنه اميدى به سوى اين حقيقت گشوده شد بايد به سوى آن شتافت ، آيه فوق مى گويد : شما يك روز چنين افكار منحطى داشتيد و به خاطر سرمايه هاى مادى خونهائى را مى ريختيد ، اما امروز آن برنامه به كلى دگرگون شده است ، به علاوه مگر خود شما به هنگام ورود در اسلام غير از اظهار ايمان چه برنامه ديگرى داشتيد ، چرا از قانونى كه خود از آن استفاده كرده ايد درباره ديگران دريغ مى نمائيد ؟ !
سؤال :
ممكن است با توجه به مضمون آيه چنين ايراد شود كه اسلام با قبول ادعاهاى ظاهرى مردم در مورد پيوستن به اين آئين زمينه را براى پرورش منافق در محيط اسلامى آماده مى كند و با اين برنامه ، ممكن است عده زيادى از آن سوء استفاده كرده و با استتار در زير نام اسلام دست به اعمال جاسوسى و ضد اسلامى بزنند .

پاسخ :
شايد هيچ قانونى در جهان نيست كه راه سوء استفاده در آن وجود نداشته باشد ، مهم اين است كه قانون داراى مصالح قابل ملاحظه اى باشد ، اگر بنا شود اظهار اسلام به بهانه عدم آگاهى از مكنون قلب طرف ، قبول نگردد ، مفاسد بسيارى به بار مى آيد كه زيان آن به مراتب بيشتر است ، و اصول عواطف انسانى را از بين خواهد برد ، زيرا هر كس با ديگرى كينه و خرده حسابى داشته باشد مى تواند او را متهم كند كه اسلام او ظاهرى است و با مكنون دل او هماهنگ نيست
تفسير نمونه ج : 4 ص : 76
و به اين ترتيب خونهاى بسيارى از بى گناهان ريخته شود .
از اين گذشته در آغاز گرايش به هر آئين افرادى هستند كه گرايشهاى ساده و تشريفاتى و ظاهرى دارند اما با گذشت زمان و تماس مداوم با آن آئين محكم و ريشه دار مى شوند ، اين دسته را نيز نمى توان طرد كرد .
لا يَستَوِى الْقَعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيرُ أُولى الضرَرِ وَ المُْجَهِدُونَ فى سبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فَضلَ اللَّهُ المُْجَهِدِينَ بِأَمْوَلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ عَلى الْقَعِدِينَ دَرَجَةً وَ ُكلاً وَعَدَ اللَّهُ الحُْسنى وَ فَضلَ اللَّهُ الْمُجَهِدِينَ عَلى الْقَعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً(95) دَرَجَت مِّنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً(96)
ترجمه :
95 - افراد با ايمانى كه بدون بيمارى و ناراحتى از جهاد باز نشستند يا مجاهدانى كه در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند يكسان نيستند ، خداوند مجاهدانى را كه با مال و جان خود جهاد نمودند بر قاعدان برترى بخشيده و به هر يك از اين دو دسته ( به نسبت اعمال نيكشان ) خداوند وعده پاداش نيك داده و مجاهدان را بر قاعدان برترى و پاداش عظيمى بخشيده است .
96 - درجات ( مهمى ) از ناحيه خداوند و آمرزش و رحمت ( نصيب آنان مى گردد ) و ( اگر لغزشهائى داشته اند ) خداوند آمرزنده و مهربان است .

تفسير :
در آيات گذشته سخن از جهاد در ميان بود ، اين دو آيه مقايسه اى در ميان مجاهدان و غير مجاهدان به عمل آورده ، مى گويد : افراد با ايمانى
تفسير نمونه ج : 4 ص : 77
كه از شركت در ميدان جهاد خوددارى مى كنند ، و بيمارى خاصى كه آنها را از شركت در اين ميدان مانع شود ندارند ، هرگز با مجاهدانى كه در راه خدا و اعلاى كلمه حق با مال و جان خود جهاد مى كنند يكسان نيستند .
( لا يستوى القاعدون من المؤمنين غير اولى الضرر و المجاهدون فى سبيل الله باموالهم و انفسهم ) .
روشن است كه منظور از قاعدون در اينجا افرادى هستند كه با داشتن ايمان به اصول اسلام ، بر اثر نداشتن همت كافى ، در جهاد شركت نكرده اند ، در صورتى كه جهاد بر آنها واجب عينى نبوده ، زيرا اگر واجب عينى بود ، قرآن با اين لحن ملايم درباره آنها سخن نمى گفت و در آخر آيه به آنها وعده پاداش نميداد ، بنا بر اين حتى در صورتى كه جهاد واجب عينى نباشد برترى روشن مجاهدان بر قاعدان قابل انكار نيست .
و به هر حال آيه كسانى را كه از روى نفاق و دشمنى از شركت در جهاد خوددارى كرده اند شامل نمى شود ، ضمنا بايد توجه داشت تعبير غير اولى الضرر مفهوم وسيعى دارد كه تمام كسانى را كه به خاطر نقص عضو ، يا بيمارى و يا ضعف فوق العاده و مانند آنها قادر به شركت در جهاد نيستند ، استثناء مى كند .
سپس برترى مجاهدان را بار ديگر به صورت صريحتر و آشكارتر بيان كرده و مى فرمايد : خداوند مجاهدانى را كه با مال و جان خود در راهش پيكار مى كنند بر خوددارى كنندگان از شركت در ميدان جهاد برترى عظيمى بخشيده .
( فضل الله المجاهدين باموالهم و انفسهم على القاعدين درجة .

تفسير نمونه ج : 4 ص : 78
ولى در عين حال چون همانطور كه گفتيم نقطه مقابل اين دسته از مجاهدان افرادى هستند كه جهاد براى آنها واجب عينى نبوده و يا اينكه به خاطر بيمارى و ناتوانى و علل ديگر قادر به شركت در ميدان جهاد نبوده اند لذا براى اينكه پاداش نيت صالح و ايمان و ساير اعمال نيك آنها ناديده گرفته نشود به آنها نيز وعده نيك داده و مى فرمايد : به هر دو دسته ( مجاهدان و غير مجاهدان ) وعده نيك داده است ( و كلا وعد الله الحسنى ) .
ولى بديهى است ميان وعده نيكى كه به اين دو دسته داده شده است فاصله بسيار است - در حقيقت قرآن با اين بيان نشان مى دهد كه سهم هر كار نيكى در جاى خود محفوظ و فراموش نشدنى است ، بخصوص اينكه سخن از قاعدانى است كه علاقمند به شركت در جهاد بوده اند و آن را يك هدف عالى و مقدس مى دانستند ولى واجب عينى نبودن آن مانع از تحقيق بخشيدن به اين هدف عالى شده است ، آنها نيز به اندازه علاقه اى كه به اين كار داشته اند پاداش خواهند داشت ، همچنين افراد اولى الضرر ( كسانى كه به خاطر بيمارى و يا نقص عضو در ميدان جهاد شركت نكرده اند ) در حالى كه با تمام وجود خود به آن علاقه داشته و عشق مىورزيده اند نيز سهم قابل ملاحظه اى از پاداش مجاهدان خواهند داشت ، چنانكه در حديثى از پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده كه به سربازان اسلام فرمود : لقد خلفتم فى المدينة اقواما ما سرتم مسيرا و لا قطعتم واديا الا كانوا معكم و هم الذين صحت نياتهم و نصحت جيوبهم و هوت افئدتهم الى الجهاد و قد منعهم عن المسير ضرر او غيره : افرادى را در مدينه پشت سر گذاشتيد كه در هر گام در اين مسير با شما بودند ( و در پاداشهاى الهى شركت داشتند ) آنها كسانى بودند كه نيتى پاك داشتند و به اندازه كافى خير خواهى كردند و قلبهاى آنها مشتاق به جهاد بود ولى
تفسير نمونه ج : 4 ص : 79
موانعى همچون بيمارى و زيان و غير آن آنها را از اين كار باز داشت .
ولى از آنجا كه اهميت جهاد در منطق اسلام از اين هم بيشتر است بار ديگر به سراغ مجاهدان رفته و تاكيد مى كند كه خداوند مجاهدان را بر قاعدان اجر عظيمى بخشيده است .
( و فضل الله المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما ) .
اين اجر عظيم در آيه بعد چنين تفسير شده : درجات مهمى از طرف خداوند و آمرزش و رحمت او ( درجات منه و مغفرة و رحمة ) .
و اگر در اين ميان افرادى ضمن انجام وظيفه خويش مرتكب لغزشهائى شده اند و از كرده خويش پشيمانند خدا به آنها نيز وعده آمرزش داده و در پايان آيه مى فرمايد : و كان الله غفورا رحيما .

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد :
1 - در آيه فوق سه بار نام مجاهدان به ميان آمده ، در نخستين بار مجاهدان همراه با هدف و وسيله جهاد ذكر شده اند ( المجاهدون فى سبيل الله باموالهم ) و در مرتبه دوم نام مجاهدان فقط با وسيله جهاد ، ذكر شده اما سخنى از هدف به ميان نيامده است ( المجاهدين باموالهم و انفسهم ) و در مرحله آخر تنها نام مجاهدان به ميان آمده است ( المجاهدين ... ) و اين يكى از نكات بارز بلاغت در كلام است كه چون شنونده مرحله به مرحله به موضوع آشناتر مى شود از قيود و مشخصات آن مى كاهند و كار آشنائى بجائى مى رسد كه تنها با يك اشاره همه چيز معلوم مى شود .
2 - در آيه نخست برترى مجاهدان را بر قاعدان به صورت مفرد ( درجه ) ذكر شده در حالى كه در آيه دوم به صورت جمع ( درجات ) آمده است ،
تفسير نمونه ج : 4 ص : 80
روشن است كه ميان اين دو تعبير منافاتى نيست زيرا در تعبير اول منظور بيان اصل برترى مجاهدان بر غير آنها است ، ولى در تعبير دوم اين برترى را شرح مى دهد ، و لذا با ذكر مغفرت و رحمت نيز توام شده است ، و به عبارت ديگر تفاوت ميان اين دو تفاوت ميان اجمال و تفصيل است .
ضمنا از تعبير به درجات نيز مى توان اين معنى را استفاده كرد كه مجاهدان همه در يك حد و پايه نيستند و به اختلاف درجه اخلاص و فداكارى و تحمل ناراحتيها ، مقامات معنوى آنها مختلف است ، زيرا مسلم است همه مجاهدانى كه در يك صف در برابر دشمن مى ايستند به يك اندازه ، جهاد نمى كنند و به يك اندازه اخلاص ندارند ، بنا بر اين هر يك ، به تناسب كار و نيت خود پاداش مى گيرند .

اهميت فوق العاده جهاد :
جهاد يك قانون عمومى در عالم آفرينش است ، و همه موجودات زنده جهان اعم از نباتات و حيوانات به وسيله جهاد موانع را از سر راه خود بر مى دارند ، تا بتوانند به كمالات مطلوب خود برسند .
و به عنوان مثال ، ريشه درختى را مى بينيم كه براى بدست آوردن غذا و نيرو ، بطور دائم در حال فعاليت و حركت است ، و اگر روزى اين فعاليت و كوشش را ترك گويد ، ادامه زندگى براى او غير ممكن است .
بهمين دليل در هنگامى كه در حركت خود در اعماق زمين با موانعى برخورد كند ، اگر بتواند آنها را سوراخ كرده و از آنان مى گذرد ، عجيب اين است كه ريشه هاى لطيف گاهى همانند مته هاى فولادى با موانع به نبرد بر مى خيزند ، و اگر احيانا اين توانائى را نداشت ، راه خود را كج كرده و با
تفسير نمونه ج : 4 ص : 81
دور زدن از آن مانع مى گذرد .
در وجود خود ما در تمام شبانه روز حتى در ساعاتى كه در خوابيم نبرد عجيبى ميان گلبولهاى سفيد خون ما و دشمنان مهاجم وجود دارد ، كه اگر يكساعت اين جهاد خاموش گردد و مدافعان كشور تن دست از پيكار بكشند ، انواع ميكربهاى موذى در دستگاههاى مختلف رخنه كرده ، و سلامت ما را به مخاطره خواهند افكند .
و عين همين مطلب در ميان جوامع انسانى و اقوام و ملل عالم وجود دارد ، آنانى كه هميشه در حال جهاد و مراقبت به سر مى برند ، همواره زنده و پيروزند ، و ديگرانى كه به فكر خوش گذرانى و ادامه زندگى فردى هستند ، دير يا زود از بين رفته و ملتى زنده و مجاهد جاى آنها را خواهند گرفت .
و همين است كه رسول گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى فرمايد : فمن ترك الجهاد البسه الله ذلا و فقرا فى معيشته و محقا فى دينه ان الله اعز امتى بسنابك خيلها و مراكز رماحها .
آن كس كه جهاد را ترك گويد ، خدا بر اندام او لباس ذلت مى پوشاند ، و فقر و احتياج بر زندگى ، و تاريكى بر دين او سايه شوم مى افكند ، خداوند پيروان مرا به وسيله سم ستورانى كه به ميدان جهاد پيش مى روند و به وسيله پيكانهاى نيزه ها ، عزت مى بخشد .
و به مناسبت ديگرى مى فرمايد : اغزوا تورثوا ابنائكم مجدا .
جهاد كنيد تا مجد و عظمت را براى فرزندانتان به ميراث بگذاريد ! و امير مؤمنان على (عليه السلام) در ابتداى خطبه جهاد چنين مى فرمايد : ... فان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصة اوليائه و هو لباس التقوى و درع الله الحصينة و جنته الوثيقة ، فمن تركه رغبة عنه البسه الله ثوب الذل و شمله البلاء و ديث بالصغار و القماءة ...
تفسير نمونه ج : 4 ص : 82
جهاد درى است از دربهاى بهشت ، كه خداوند آن را به روى دوستان خاص خود گشوده است ، جهاد ، لباس پر فضيلت تقوى است جهاد ، زره نفوذناپذير الهى است ، جهاد ، سپر محكم پروردگار است ، آن كس كه جهاد را ترك گويد ، خداوند بر اندام او لباس ذلت و بلا مى پوشاند ، و او را در مقابل ديدگاه مردم خوار و ذليل جلوه مى دهد ... ضمنا بايد توجه داشت كه جهاد ، تنها به معنى جنگ و نبرد مسلحانه نيست بلكه هر نوع تلاش و كوششى را كه براى پيشبرد اهداف مقدس الهى انجام گيرد ، شامل مى شود ، و به اين ترتيب علاوه بر نبردهاى دفاعى و گاهى تهاجمى ، مبارزات علمى ، منطقى ، اقتصادى ، فرهنگى و سياسى را نيز در بر مى گيرد .
إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَئكَةُ ظالِمِى أَنفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنتُمْ قَالُوا كُنَّا مُستَضعَفِينَ فى الأَرْضِ قَالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْض اللَّهِ وَسِعَةً فَتهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئك مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَت مَصِيراً(97) إِلا الْمُستَضعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدَنِ لا يَستَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يهْتَدُونَ سبِيلاً(98) فَأُولَئك عَسى اللَّهُ أَن يَعْفُوَ عَنهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُواًّ غَفُوراً(99)
ترجمه :
97 - كسانى كه فرشتگان ( قبض ارواح ) روح آنها را گرفتند در حالى كه به خويشتن ستم كرده بودند و به آنها گفتند شما در چه حالى بوديد ( و چرا با اينكه مسلمان بوديد در صف كفار جاى داشتيد ؟ ) گفتند ما در سرزمين خود تحت فشار بوديم ، آنها ( فرشتگان ) گفتند مگر سرزمين خدا پهناور نبود كه مهاجرت كنيد ؟ پس آنها ( عذرى نداشتند و ) جايگاهشان دوزخ و سرانجام بدى دارند .
98 - مگر آن دسته از مردان و زنان و كودكانى كه به راستى تحت فشار قرار گرفته اند ، نه چاره اى دارند و نه راهى ( براى نجات از آن محيط آلوده ) مى يابند .
99 - آنها ممكن است خداوند مورد عفوشان قرار دهد و خداوند عفو كننده و آمرزنده است .

تفسير نمونه ج : 4 ص : 83
شان نزول :
قبل از آغاز جنگ بدر سران قريش اخطار كردند كه همه افراد ساكن مكه كه آمادگى براى شركت در ميدان جنگ دارند ، بايد براى نبرد با مسلمانان حركت كنند و هر كس مخالفت كند خانه او ويران و اموالش مصادره مى شود ، به دنبال اين تهديد ، عده اى از افرادى كه ظاهرا اسلام آورده بودند ولى به خاطر علاقه شديد به خانه و زندگى و اموال خود حاضر به مهاجرت نشده بودند ، نيز با بت پرستان به سوى ميدان جنگ حركت كردند ، و در ميدان در صفوف مشركان ايستادند و از كمى نفرات مسلمانان به شك و ترديد افتادند و سرانجام در اين ميدان كشته شدند ، آيه فوق نازل گرديد و سرنوشت شوم آنها را شرح داد .

تفسير :
در تعقيب بحثهاى مربوط به جهاد ، در اين آيات اشاره به سرنوشت شوم كسانى مى شود كه دم از اسلام مى زدند ولى برنامه مهم اسلامى يعنى هجرت را عملى نساختند در نتيجه به وادى هاى خطرناكى كشيده شدند و در صفوف مشركان جان سپردند ، قرآن مى گويد : كسانى كه فرشتگان قبض روح ، روح آنها را گرفتند در حالى كه به خود ستم كرده بودند ، و از آنها پرسيدند ، شما اگر مسلمان بوديد ، پس چرا در صفوف كفار قرار داشتيد و با مسلمانان جنگيديد ؟ ( ان الذين توفاهم الملائكة ظالمى انفسهم قالوا فيم كنتم ) .
آنها در پاسخ به عنوان عذرخواهى مى گويند : ما در محيط خود تحت
تفسير نمونه ج : 4 ص : 84
فشار بوديم و به همين جهت توانائى بر اجراى فرمان خدا نداشتيم .
( قالوا كنا مستضعفين فى الارض ) .
اما اين اعتذار از آنان پذيرفته نمى شود و بزودى از فرشتگان خدا پاسخ مى شنوند كه : مگر سرزمين پروردگار وسيع و پهناور نبود كه مهاجرت كنيد و خود را از آن محيط آلوده و خفقان بار برهانيد .
( قالوا ا لم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها ) .
و در پايان به سرنوشت آنان اشاره كرده ، مى فرمايد : اين گونه اشخاص كه با عذرهاى واهى و مصلحت انديشى هاى شخصى شانه از زير بار هجرت خالى كردند و زندگى در محيط آلوده و خفقان بار را بر آن ترجيح دادند ، جايگاهشان دوزخ و بد سرانجامى دارند .
( فاولئك ماويهم جهنم و ساءت مصيرا ) .
در آيه بعد مستضعفان و ناتوانهاى واقعى ( نه مستضعفان دروغين ) را استثناء كرده و مى فرمايد : مردان و زنان و كودكانى كه هيچ راه چاره اى براى هجرت و هيچ طريقى براى نجات از آن محيط آلوده نمى يابند ، از اين حكم مستثنى هستند ، زيرا واقعا اين دسته معذورند و خداوند ممكن نيست تكليف ما لا يطاق كند .
( الا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان لا يستطيعون حيلة و لا يهتدون سبيلا ) .
و در آخرين آيه مى فرمايد : ممكن است اينها مشمول عفو خداوند شوند و خداوند همواره بخشنده و آمرزنده بوده است .
( فاولئك عسى الله ان يعفو عنهم و كان الله عفوا غفورا ) .
ممكن است اين سوال پيش آيد اگر اين افراد براستى معذورند چرا نمى فرمايد حتما خداوند ، آنها را مى بخشد بلكه مى گويد عسى ( شايد ) .
پاسخ اين سوال همان است كه در ذيل آيه 84 از همين سوره بيان شد
تفسير نمونه ج : 4 ص : 85
كه : منظور از اين گونه تعبيرات آن است كه حكم مذكور در اين آيه داراى شرائطى است ، كه بايد به آنها توجه داشت ، يعنى اينگونه اشخاص هنگامى مشمول عفو الهى مى شوند كه در انجام هجرت به هنگام فرصت كمترين قصورى نورزيده اند و به اصطلاح تقصير در مقدمات كار ندارند و هم اكنون نيز در نخستين فرصت ممكن آماده هجرت اند .

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد :

1 - استقلال روح .
تعبير به توفى در آيه شريفه به جاى مرگ ، در حقيقت اشاره به اين نكته است كه مرگ به معنى نابودى و فنا نيست بلكه يكنوع دريافت فرشتگان نسبت به روح انسان است ، يعنى روح او را كه اساسى ترين قسمت وجود او است مى گيرند و با خود به جهان ديگرى مى برند ، اين گونه تعبير كه در قرآن كرارا آمده يكى از روشنترين اشارات قرآن به مسئله وجود روح و بقاى آن بعد از مرگ است ، كه شرح آن در ذيل آيات مناسب خواهد آمد ، و پاسخى است به كسانى كه مى گويند : قرآن هيچگونه اشاره اى به مسئله روح نكرده است .

2 - فرشته قبض روح يا فرشتگان ؟
از بررسى موارد متعددى از قرآن مجيد ( 12 مورد ) كه در باره توفى و مرگ سخن به ميان آمده استفاده مى شود كه گرفتن ارواح به دست يك فرشته معين نيست ، بلكه فرشتگانى هستند كه اين وظيفه را بعهده دارند و مامور انتقال ارواح آدميان از اين جهان به جهان ديگرند ، آيه فوق كه فرشتگان به صورت
تفسير نمونه ج : 4 ص : 86
جمع آمده اند ( الملائكه ) نيز يكى از شواهد اين موضوع است .
در آيه 61 سوره انعام مى خوانيم : حتى اذا جاء احدكم الموت توفته رسلنا : هنگامى كه زمان مرگ يكى از شما برسد ، فرستادگان ما روح او را قبض مى كنند .
و اگر مى بينيم كه در بعض از آيات اين موضوع به ملك الموت ( فرشته مرگ ) نسبت داده شده از اين نظر است كه او بزرگ فرشتگان مامور قبض ارواح است ، و او همان كسى است كه در احاديث به نام عزرائيل از او ياد شده است .
بنا بر اين اينكه بعضى مى پرسند چگونه يك فرشته مى تواند در آن واحد همه جا حضور يابد و قبض روح انسانها كند ، پاسخ آن با بيانى كه گفته شد روشن مى گردد از اين گذشته به فرض اينكه فرشتگان نبودند و تنها يك فرشته بود باز مشكلى ايجاد نمى شد زيرا تجرد وجودى او ايجاب مى كند كه دائره نفوذ عملش فوق العاده وسيع باشد زيرا يك وجود مجرد از ماده مى تواند احاطه وسيعى نسبت به جهان ماده داشته باشد ، همانطور كه در حديثى درباره فرشته مرگ ( ملك الموت ) از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از احاطه او نسبت به جهان سوال كرد در جواب چنين گفت : ما الدنيا كلها عندى فيما سخرها الله لى و مكننى عليها الا كالدرهم فى كف الرجل يقلبه كيف يشاء : اين جهان و آنچه در آن است با تسلط و احاطه اى كه خداوند به من بخشيده در نزد من همچون سكه اى است كه در دست انسانى باشد كه هر گونه بخواهد آن را مى چرخاند .

تفسير نمونه ج : 4 ص : 87
ضمنا اگر مى بينيم در بعضى از آيات قرآن قبض روح به خدا نسبت داده شده است مانند : الله يتوفى الانفس حين موتها : خداوند جانها را در موقع مرگ مى گيرد ( سوره زمر - 42 ) منافاتى با آيات گذشته ندارد زيرا در مواردى كه كار با وسائطى انجام مى گيرد ، گاهى كار را به وسائط نسبت مى دهند و گاهى به آن كسى كه اسباب و وسائط را برانگيخته است ، و هر دو نسبت ، صحيح است .
جالب اينكه در قرآن بسيارى از حوادث جهان به فرشتگانى كه مامور خدا در عالم هستى هستند نسبت داده شده است ، و همانطور كه مى دانيم فرشته معنى وسيعى دارد كه از موجودات مجرد عاقل گرفته تا نيروها و قواى طبيعى را شامل مى شود .

3 - مستضعف كيست ؟
از بررسى آيات قرآن و روايات استفاده مى شود افرادى كه از نظر فكرى يا بدنى يا اقتصادى آنچنان ضعيف باشند كه قادر به شناسائى حق از باطل نشوند ، و يا اينكه با تشخيص عقيده صحيح بر اثر ناتوانى جسمى يا ضعف مالى و يا محدوديتهائى كه محيط بر آنها تحميل كرده قادر به انجام وظائف خود به طور كامل نباشند و نتوانند مهاجرت كنند آنها را مستضعف مى گويند .
از على (عليه السلام) چنين نقل شده كه فرمود : و لا يقع اسم الاستضعاف على من بلغته الحجة فسمعتها اذنه و وعاها قلبه : مستضعف كسى نيست كه حجت بر او تمام شده و حق را شنيده و فكرش آن را درك كرده است .
و از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) پرسيدند كه مستضعفان چه كسانى هستند ؟
تفسير نمونه ج : 4 ص : 88
امام در پاسخ اين سؤال نوشتند : الضعيف من لم ترفع له حجة و لم يعرف الاختلاف فاذا عرف الاختلاف فليس بضعيف : مستضعف كسى است كه حجت و دليل به او نرسيده باشد و بوجود اختلاف ( در مذاهب و عقايد كه محرك بر تحقيق است ) پى نبرده باشد ، اما هنگامى كه به اين مطلب پى برد ، ديگر مستضعف نيست .
روشن است كه مستضعف در دو روايت فوق ، همان مستضعف فكرى و عقيده اى است ولى در آيه مورد بحث و آيه 75 همين سوره كه گذشت منظور از مستضعف همان مستضعف عملى است يعنى كسى كه حق را تشخيص داده اما خفقان محيط به او اجازه عمل نمى دهد .
* وَ مَن يهَاجِرْ فى سبِيلِ اللَّهِ يجِدْ فى الأَرْضِ مُرَغَماً كَثِيراً وَ سعَةً وَ مَن يخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلى اللَّهِ وَ رَسولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ المَْوْت فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً(100)
ترجمه :
100 - و كسى كه در راه خدا هجرت كند نقاط امن فراوان و گسترده اى در زمين مى يابد ، و كسى كه از خانه اش به عنوان مهاجرت به سوى خدا و پيامبر او بيرون رود سپس مرگش فرا رسد پاداش او بر خدا است و خداوند آمرزنده و مهربان است .

تفسير نمونه ج : 4 ص : 89
تفسير :

هجرت يك دستور سازنده اسلامى
به دنبال بحث درباره افرادى كه بر اثر كوتاهى در انجام فريضه مهاجرت ، به انواع ذلتها و بدبختيها تن در مى دهند ، در اين آيه با قاطعيت تمام درباره اهميت هجرت در دو قسمت بحث شده است : نخست اشاره به آثار و بركات هجرت در زندگى اين جهان كرده ، مى فرمايد : كسانى كه در راه خدا و براى خدا مهاجرت كنند ، در اين جهان پهناور خدا ، نقاط امن فراوان و وسيع پيدا مى كنند كه مى توانند حق را در آنجا اجرا كنند و بينى مخالفان را به خاك بمالند .
( و من يهاجر فى سبيل الله يجد فى الارض مراغما كثيرا و سعة ) .
بايد توجه داشت كه مراغم از ماده رغام ( بر وزن كلام ) به معنى خاك گرفته شده و ارغام به معنى بخاك ماليدن و ذليل كردن است و مراغم هم صيغه اسم مفعول است و هم اسم مكان و در آيه فوق به معنى اسم مكان آمده يعنى مكانى كه مى توانند در آن حق را اجرا كنند و اگر كسى با حق از روى عناد مخالفت كند ، او را محكوم سازند و بينى او را به خاك بمالند ! سپس به جنبه معنوى و اخروى مهاجرت اشاره كرده مى فرمايد : اگر كسانى از خانه و وطن خود به قصد مهاجرت به سوى خدا و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) خارج شوند و پيش از رسيدن به هجرتگاه ، مرگ آنها را فرا گيرد ، اجر و پاداششان بر خدا است ، و خداوند گناهان آنها را مى بخشد .
( و من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على الله و كان الله غفورا رحيما ) .

تفسير نمونه ج : 4 ص : 90
بنابراين مهاجران در هر صورت به پيروزى بزرگى نائل مى گردند ، چه بتوانند خود را به مقصد برسانند و از آزادى و حريت در انجام وظائف بهره گيرند ، و چه نتوانند و جان خود را در اين راه از دست بدهند ، و با اينكه تمام پاداشهاى نيكوكاران بر خدا است ، ولى در اينجا به خصوص تصريح به اين موضوع شده است كه فقد وقع اجره على الله : پاداش او بر خدا لازم شده است و اين نهايت عظمت و اهميت پاداش مهاجران را روشن مى سازد .

اسلام و مهاجرت
طبق اين آيه و آيات فراوان ديگر قرآن ، اسلام با صراحت دستور ميدهد كه اگر در محيطى بخاطر عواملى نتوانستيد آنچه وظيفه داريد انجام دهيد ، به محيط و منطقه امن ديگرى هجرت نمائيد ، زيرا با وسعت جهان هستى نتوان مرد به ذلت كه در اينجا زادم ! .
و علت اين دستور روشن است ، زيرا اسلام جنبه منطقه اى ندارد ، و وابسته و محدود به مكان و محيط معينى نيست .
و به اين ترتيب علاقه هاى افراطى به محيط تولد و زادگاه و ديگر علائق مختلف از نظر اسلام نميتواند مانع از هجرت مسلمان باشد .
و لذا مى بينيم در صدر اسلام ، همه اين علاقه ها بخاطر حفظ و پيشرفت اسلام بريده شد ، و به گفته يكى از مورخان غرب قبيله و خانواده تنها شجره و درختى است كه در صحرا مى رويد و هيچ فردى جز در پناه آن نمى تواند زندگى كند ، و محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با هجرت خويش شجره اى را كه از گوشت و خون خانواده اش پرورده شده بود براى پروردگارش قطع كرد .
( و با قريش رابطه خود را بريد ) .

تفسير نمونه ج : 4 ص : 91
از اينها گذشته در ميان همه موجودات زنده به هنگامى كه موجوديت خود را در خطر مى بينند ، هجرت وجود دارد .
بسيارى از انسانهاى گذشته ، پس از تغيير شرائط جغرافيائى زمين ، از زادگاه خود براى ادامه حيات به نقاط ديگر كوچ كردند .
نه تنها انسانها ، بلكه در ميان جانداران ديگر انواع بسيارى به عنوان مهاجر شناخته شده اند مانند پرندگان مهاجر كه براى ادامه حيات گاهى تقريبا سرتاسر كره زمين را سير مى كنند ، و بعضى از آنها از منطقه قطب شمال تا منطقه قطب جنوب را طى مى نمايند ، و به اين ترتيب گاهى براى حفظ حيات خود در سال حدود 18 هزار كيلومتر پرواز مى نمايند و اين خود مى رساند كه هجرت يكى از قوانين جاودانه حيات و زندگى است .
آيا انسان ممكن است از يك پرنده كمتر باشد ؟ ! و آيا هنگامى كه حيات معنوى و حيثيت و اهداف مقدسى كه از حيات مادى انسان ارزشمندتر است ، به خطر افتاد ، مى تواند به عذر اينكه اينجا زادگاه من است تن به انواع تحقيرها و ذلت ها و محروميت ها و سلب آزاديها و از ميان رفتن اهداف خود ، بدهد ؟ ! و يا اينكه طبق همان قانون عمومى حيات بايد از چنين نقطه اى مهاجرت كند ، و به محلى كه آمادگى براى نمو و رشد مادى و معنوى او است ، انتقال يابد ؟ .
جالب اين است كه هجرت - آن هم نه براى حفظ خود بلكه براى حفظ آئين اسلام - مبدا تاريخ مسلمانان مى باشد ، و زير بناى همه حوادث سياسى ، تبليغى و اجتماعى ما را تشكيل مى دهد .
اما چرا سال هجرت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به عنوان مبدا تاريخ اسلام انتخاب شد ؟ اين موضوع جالب توجهى است ، زيرا مى دانيم كه هر قوم و ملتى براى خود مبدا تاريخى دارند مثلا مسيحيان مبدا تاريخ خود را سال ميلاد مسيح
تفسير نمونه ج : 4 ص : 92
قرار داده اند ، و در اسلام با اينكه حوادث مهم فراوانى مانند ولادت پيغمبر اسلام ، بعثت او ، فتح مكه و رحلت پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بوده ، ولى هيچ كدام انتخاب نشده ، و تنها زمان هجرت رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به عنوان مبدا تاريخ انتخاب شده است .
تاريخ مى گويد : مسلمانان در زمان خليفه دوم كه اسلام طبعا توسعه يافته بود ، به فكر تعيين مبدا تاريخى كه جنبه عمومى و همگانى داشته باشد ، افتادند ، و پس از گفتگوى فراوان نظر على (عليه السلام) را دائر بر انتخاب هجرت به عنوان مبدا تاريخ پذيرفتند .
در واقع مى بايست چنين هم باشد ، زيرا هجرت درخشنده ترين برنامه اى بود كه در اسلام پياده شد ، و سر آغاز فصل نوينى از تاريخ اسلام گشت .
مسلمانان تا در مكه بودند و دوران آموزش خود را مى ديدند ، در ظاهر هيچ گونه قدرت اجتماعى و سياسى نداشتند ، اما پس از هجرت بلافاصله دولت اسلامى تشكيل شد ، و با سرعت فراوانى در همه زمينه ها پيشرفت كرد ، و اگر مسلمانان به فرمان پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دست به چنين هجرتى نمى زدند ، نه تنها اسلام از محيط مكه فراتر نمى رفت ، بلكه ممكن بود در همان جا دفن و فراموش مى شد .
روشن است كه هجرت يك حكم مخصوص به زمان پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نبوده است ، بلكه در هر عصر و زمان و مكانى اگر همان شرائط پيش آيد ، مسلمانان موظف به هجرتند .
اساسا قرآن هجرت را مايه پيدايش آزادى و آسايش مى داند همانطور كه در آيه مورد بحث صريحا آمده است و در سوره نحل آيه 41 نيز به بيان ديگرى اين حقيقت ذكر شده :
تفسير نمونه ج : 4 ص : 93
و الذين هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا لنبوءنهم فى الدنيا حسنة : و آنها كه مورد ستم واقع شدند و به دنبال آن در راه خدا مهاجرت اختيار كردند جايگاه پاكيزه اى در دنيا خواهند داشت .
اين نكته نيز لازم به تذكر است ، كه هجرت از نظر اسلام تنها هجرت مكانى و خارجى نيست ، بلكه بايد قبل از اين هجرت هجرتى از درون آغاز شود ، و آن هجرت و دورى از چيزهائى است كه منافات با اصالت و افتخارات انسانى دارد ، تا در سايه آن براى هجرت خارجى و مكانى آماده شود .
و اين هجرت لازم است ، تا اگر نيازى به هجرت مكانى نداشت ، در پرتو اين هجرت درونى در صف مهاجران راه خدا در آيد .
اصولا روح هجرت همان فرار از ظلمت به نور و از كفر به ايمان ، از گناه و نافرمانى به اطاعت فرمان خدا است ، و لذا در احاديث مى خوانيم : مهاجرانى كه جسمشان هجرت كرده اما در درون و روح خود هجرتى نداشته اند ، در صف مهاجران نيستند ، و به عكس آنها كه نيازى به هجرت مكانى نداشته اند ، اما دست به هجرت در درون وجود خود زده اند ، در زمره مهاجرانند .
امير مؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد : و يقول الرجل هاجرت ، و لم يهاجر ، انما المهاجرون الذين يهجرون السيئات و لم ياتوا بها : بعضى مى گويند مهاجرت كرده ايم در حالى كه مهاجرت واقعى نكرده اند مهاجران واقعى آنها هستند كه از گناهان هجرت مى كنند و مرتكب آن نمى شوند پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : من فر بدينه من ارض الى ارض و ان كان شبرا من الارض استوجب الجنة و كان رفيق محمد و ابراهيم عليهما السلام :
تفسير نمونه ج : 4 ص : 94
كسى كه براى حفظ آئين خود از سرزمينى به سرزمين ديگر حتى به اندازه يك وجب مهاجرت كند استحقاق بهشت مى يابد و يار و همنشين محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و ابراهيم (عليه السلام) خواهد بود ( زيرا اين دو پيامبر بزرگ پيشواى مهاجران جهان بودند ) .
وَ إِذَا ضرَبْتُمْ فى الأَرْضِ فَلَيْس عَلَيْكمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصرُوا مِنَ الصلَوةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكَفِرِينَ كانُوا لَكمْ عَدُوًّا مُّبِيناً(101)
ترجمه :
101 - و هنگامى كه سفر كنيد گناهى بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد اگر از فتنه ( و خطر ) كافران بترسيد ، زيرا كافران براى شما دشمن آشكارى هستند .

تفسير :

نماز مسافر
در تعقيب آيات گذشته كه درباره جهاد و هجرت بحث مى كرد در اين آيه به مسئله نماز مسافر اشاره كرده ، مى فرمايد : هنگامى كه مسافرت كنيد مانعى ندارد كه نماز را كوتاه كنيد اگر از خطرات كافران بترسيد ، زيرا كافران دشمن آشكار شما هستند .
( و اذا ضربتم فى الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلوة ان خفتم ان يفتنكم الذين كفروا ان الكافرين كانوا لكم عدوا مبينا ) .
در اين آيه از سفر تعبير به ضرب فى الارض شده است ، زيرا مسافر
تفسير نمونه ج : 4 ص : 95
زمين را به هنگام سفر با پاى خود مى كوبد .
در اينجا سوالى پيش مى آيد و آن اينكه در آيه فوق مسئله نماز قصر ، مشروط به ترس از خطر دشمن شده است ، در حالى كه در مباحث فقهى مى خوانيم نماز قصر يك حكم عمومى است و تفاوتى در آن ميان سفرهاى خوفناك يا امن و امان نمى باشد ، روايات متعددى كه از طرق شيعه و اهل تسنن در زمينه نماز قصر وارد شده است نيز اين عموميت را تاييد مى كند .
در پاسخ بايد گفت : ممكن است مقيد ساختن حكم قصر به مسئله خوف به خاطر يكى از چند جهت باشد : الف - اين قيد ناظر به وضع مسلمانان آغاز اسلام است و به اصطلاح قيد غالبى است ، يعنى غالبا سفرهاى آنها توام با خوف بوده و همانطور كه در علم اصول گفته شده قيود غالبى مفهوم ندارند ، چنانكه در آيه و ربائبكم اللاتى فى حجوركم ( دختران همسرانتان كه در دامانتان بزرگ مى شوند بر شما حرامند ) .
نيز با همين مسئله روبرو مى شويم زيرا دختران همسر مطلقا جزء محارمند ، خواه در دامان انسان بزرگ شده باشند يا نه ، ولى چون غالبا زنان مطلقه اى كه شوهر مى كنند جوانند و فرزندان خرد سالى دارند كه در دامان شوهر دوم بزرگ مى شوند قيد فى حجوركم ( در دامانتان ) در آيه مزبور ذكر شده است .
ب - بعضى از مفسران معتقدند كه مسئله نماز قصر نخست به هنگام خوف ( طبق آيه فوق ) تشريع شده است ، سپس اين حكم توسعه پيدا كرده و به همه
تفسير نمونه ج : 4 ص : 96
موارد عموميت يافته است .
ج - ممكن است اين قيد ، جنبه تاكيد داشته باشد يعنى نماز قصر براى مسافر همه جا لازم است اما به هنگام خوف از دشمن تاكيد بيشترى دارد .
و در هر حال شك نيست كه با توجه به تفسير آيه در روايات فراوان اسلامى نماز مسافر اختصاصى به حالت ترس ندارد و به همين دليل پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نيز در مسافرتهاى خود و حتى در مراسم حج ( در سرزمين منى ) نماز شكسته مى خواند .
سوال ديگرى كه پيش مى آيد اين است كه آيه فوق مى گويد : لا جناح عليكم ( گناهى بر شما نيست ) و نمى گويد حتما نماز را شكسته بخوانيد ، پس چگونه مى توان گفت نماز قصر واجب عينى است نه واجب تخييرى .

در پاسخ بايد گفت :
عين اين سوال از پيشوايان اسلام شده است و در جواب اشاره به دو نكته كرده اند : نخست اينكه : تعبير به لا جناح ( گناهى بر شما نيست ... ) در خود قرآن مجيد در بعضى موارد در معنى وجوب به كار رفته است مانند : ان الصفا و المروة من شعائر الله فمن حج البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان يطوف بهما .
( بقره : 158 ) صفا و مروه از شعائر الهى است بنا بر اين هر كس حج يا عمره بجا آورد مانعى ندارد كه به اين ، دو طواف كند ( سعى صفا و مروه بجا آورد ) در حاليكه ميدانيم سعى صفا و مروه هم در حج واجب است و هم در عمره .
و لذا پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و همه مسلمانان آن را بجا مى آورند - عين اين مضمون در روايتى از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است .

تفسير نمونه ج : 4 ص : 97
به عبارت ديگر : تعبير به لا جناح در آيه مورد بحث و هم در آيه حج براى نفى تو هم تحريم است ، زيرا در آغاز اسلام بتهائى روى صفا و مروه قرار داشت و به خاطر آنها بعضى از مسلمانان فكر مى كردند سعى بين صفا و مروه از آداب بت پرستان است ، در حالى كه چنين نبود ، لذا براى نفى اين توهم مى فرمايد : مانعى ندارد كه سعى صفا و مروه كنيد و همچنين در مورد مسافر جاى اين توهم هست كه بعضى چنين تصور كنند كوتاه كردن نماز در سفر يك نوع گناه است لذا قرآن با تعبير لا جناح اين توهم را از بين مى برد .
نكته ديگر اينكه در بعضى از روايات نيز به اين موضوع اشاره شده است كه كوتاه خواندن نماز در سفر يك نوع تخفيف الهى است ، و ادب ايجاب مى كند كه انسان اين تخفيف را رد نكند و نسبت به آن بى اعتنائى به خرج ندهد در روايات اهل تسنن از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده كه درباره نماز قصر فرمود : صدقة تصدق الله بها عليكم فاقبلوا صدقته اين هديه اى است كه خداوند به شما داده است آنرا بپذيريد .
نظير اين حديث در منابع شيعه نيز وارد شده است ، امام صادق (عليه السلام) از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل مى كند كه مى فرمود : افطار در سفر و نماز قصر از هداياى الهى است ، كسى كه از اين كار صرفنظر كند هديه الهى را رد كرده است نكته ديگرى كه بايد به آن توجه داشت اين است كه بعضى چنين تصور كرده اند كه آيه فوق حكم نماز خوف ( نماز در ميدان جنگ و مانند آن ) را بيان مى كند و تعبير به ان خفتم ( اگر بترسيد ... ) را گواه بر اين مطلب گرفته اند .
ولى جمله اذا ضربتم فى الارض ( هر گاه مسافرت كنيد ) مفهوم
تفسير نمونه ج : 4 ص : 98
عامى دارد كه هر گونه مسافرتى را شامل مى شود خواه مسافرت عادى باشد يا مسافرت براى جهاد ، به علاوه حكم نماز خوف به طور جداگانه و مستقل در آيه بعد آمده است ، و تعبير به ان خفتم همانطور كه گفتيم يك نوع قيد غالبى است كه در غالب مسافرتهاى آن زمان براى مسلمانان وجود داشته است بنا بر اين دلالتى بر نماز خوف ندارد ، به علاوه در ميدان جنگ هميشه خوف از حملات دشمن وجود دارد و جاى اين نيست كه گفته شود اگر بترسيد كه دشمن به شما حمله كند و اين خود گواه ديگرى است كه آيه اشاره به تمام سفرهائى مى كند كه ممكن است كه خطراتى در آن وجود داشته باشد .
ضمنا بايد توجه داشت كه شرائط نماز مسافر ، مانند شرائط و خصوصيات ساير احكام اسلامى در قرآن نيامده است بلكه در سنت به آن اشاره شده است .
از جمله اينكه نماز قصر در سفرهاى كمتر از هشت فرسخ نيست ، زيرا در آن زمان مسافر در يك روز معمولا هشت فرسخ راه را طى مى كرد .
و نيز افرادى كه هميشه در سفرند و يا سفر جزء برنامه زندگانى آنها شده است از اين حكم مستثنى هستند زيرا مسافرت براى آنها جنبه عادى دارد نه جنبه فوق العاده .
و نيز كسانى كه سفرشان سفر معصيت است مشمول اين قانون نمى باشند زيرا اين حكم يك نوع تخفيف الهى است و كسانى كه در راه گناه ، راه مى سپرند نمى توانند مشمول آن باشند .
و نيز مسافر تا به حد ترخص نرسد ( نقطه اى كه صداى اذان شهر را نشنود و يا ديوارهاى شهر را نبيند ) نبايد نماز قصر بخواند ، زيرا هنوز از قلمرو شهر بيرون نرفته و عنوان مسافر به خود نگرفته است و همچنين احكام ديگرى كه در كتب فقهى مشروحا آمده و احاديث مربوط به آن را محدثان در كتب حديث ذكر كرده اند .

تفسير نمونه ج : 4 ص : 99
وَ إِذَا كُنت فِيهِمْ فَأَقَمْت لَهُمُ الصلَوةَ فَلْتَقُمْ طائفَةٌ مِّنهُم مَّعَك وَ لْيَأْخُذُوا أَسلِحَتهُمْ فَإِذَا سجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِن وَرَائكمْ وَ لْتَأْتِ طائفَةٌ أُخْرَى لَمْ يُصلُّوا فَلْيُصلُّوا مَعَك وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسلِحَتهُمْ وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُم مَّيْلَةً وَحِدَةً وَ لا جُنَاحَ عَلَيْكمْ إِن كانَ بِكُمْ أَذًى مِّن مَّطر أَوْ كُنتُم مَّرْضى أَن تَضعُوا أَسلِحَتَكُمْ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكَفِرِينَ عَذَاباً مُّهِيناً(102)
ترجمه :
102 - و هنگامى كه در ميان آنها باشى و ( در ميدان جنگ براى آنها نماز برپا كنى بايد دسته اى از آنها با تو ( به نماز ) برخيزند و بايد سلاحهاى خود را با خود برگيرند و هنگامى كه سجده كردند ( و نماز را به پايان رسانيدند ) بايد به پشت سر شما ( به ميدان نبرد ) بروند و آن دسته ديگر كه نماز نخوانده اند ( و مشغول پيكار بوده اند ) بيايند و با تو نماز بخوانند و بايد آنها وسايل دفاعى و سلاحهاى خود را با خود ( در حال نماز ) حمل كنند ( زيرا ) كافران دوست دارند كه شما از سلاحها و متاعهاى خود غافل شويد و يك مرتبه به شما هجوم كنند - و اگر از باران ناراحت هستيد و يا بيمار ( و مجروح ) باشيد مانعى ندارد كه سلاحهاى خود را بر زمين بگذاريد ولى وسايل دفاعى ( مانند زره و خود ) را با خود برداريد ، خداوند براى كافران عذاب خوار كننده اى فراهم ساخته است .

شان نزول :
هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با عده اى از مسلمانان به عزم مكه وارد سرزمين حديبيه شدند و جريان به گوش قريش رسيد ، خالد بن وليد به سرپرستى
تفسير نمونه ج : 4 ص : 100
يك گروه دويست نفرى براى جلوگيرى از پيشروى مسلمانان به سوى مكه در كوههاى نزديك مكه مستقر شد ، هنگام ظهر بلال اذان گفت و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با مسلمانان نماز ظهر را به جماعت ادا كردند ، خالد از مشاهده اين صحنه در فكر فرو رفت و به نفرات خود گفت در موقع نماز عصر كه در نظر آنها بسيار پرارزش است و حتى از نور چشمان خود آن را گرامى تر مى دارند بايد از فرصت استفاده كرد و با يك حمله برق آسا و غافلگيرانه در حال نماز كار مسلمانان را يكسره ساخت در اين هنگام آيه فوق نازل شد و دستور نماز خوف را كه از هر حمله غافلگيرانه اى جلوگيرى مى كند به مسلمانان داد ، و اين خود يكى از نكات اعجاز قرآن است كه قبل از اقدام دشمن ، نقشه هاى آنها را نقش بر آب كرد ، و لذا گفته مى شود خالد بن وليد با مشاهده اين صحنه ايمان آورد و مسلمان شد .

تفسير :
در تعقيب آيات مربوط به جهاد ، اين آيه كيفيت نماز خوف را كه به هنگام جنگ بايد خوانده شود به مسلمانان تعليم مى دهد ، آيه خطاب به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرده ، مى فرمايد : هنگامى كه در ميان آنها هستى و براى آنها نماز جماعت بر پا مى دارى بايد مسلمانان به دو گروه تقسيم شوند ، نخست عده اى با حمل اسلحه با تو به نماز بايستند .
( و اذا كنت فيهم فاقمت لهم الصلوة فلتقم طائفة منهم معك و لياخذوا اسلحتهم ) .
سپس هنگامى كه اين گروه سجده كردند ( و ركعت اول نماز آنها تمام شد ، تو در جاى خود توقف مى كنى ) و آنها با سرعت ركعت دوم را تمام
تفسير نمونه ج : 4 ص : 101
نموده و به ميدان نبرد باز مى گردند و در برابر دشمن مى ايستند ) و گروه دوم كه نماز نخوانده اند ، جاى گروه اول را مى گيرند و با تو نماز مى گزارند .
( فاذا سجدوا فليكونوا من ورائكم و لتات طائفة اخرى لم يصلوا فليصلوا معك ) .
گروه دوم نيز بايد وسائل دفاعى و اسلحه را با خود داشته باشند و بر زمين نگذارند .
( و لياخذوا حذرهم و اسلحتهم ) .
اين طرز نماز گزاردن براى اين است كه دشمن شما را غافلگير نكند ، زيرا دشمن همواره در كمين است كه از فرصت استفاده كند و دوست مى دارد كه شما از سلاح و متاع خود غافل شويد و يكباره به شما حملهور شود .
( ود الذين كفروا لو تغفلون عن اسلحتكم و امتعتكم فيميلون عليكم ميلة واحدة ) .
ولى از آنجا كه ممكن است ضرورتهائى پيش بيايد كه حمل سلاح و وسائل دفاعى هر دو با هم به هنگام نماز مشكل باشد ، و يا به خاطر ضعف و بيمارى و جراحاتى كه در ميدان جنگ بر افراد وارد مى شود ، حمل سلاح و وسائل دفاعى توليد زحمت كند ، در پايان آيه چنين دستور مى دهد : و گناهى بر شما نيست اگر از باران ناراحت باشيد و يا بيمار شويد كه در اين حال سلاح خود را بر زمين بگذاريد .
( و لا جناح عليكم ان كان بكم اذى من مطر او كنتم مرضى ان تضعوا اسلحتكم ) .
ولى در هر صورت از همراه داشتن وسائل محافظتى و ايمنى ( مانند زره و خود و امثال آن ) غفلت نكنيد و حتى در حال عذر حتما آنها را با خود داشته باشيد كه اگر احيانا دشمن حمله كند بتوانيد تا رسيدن كمك خود را حفظ كنيد ( و خذوا حذركم ) .

تفسير نمونه ج : 4 ص : 102
شما اين دستورات را به كار بنديد و مطمئن باشيد پيروزى با شما است زيرا خداوند براى كافران مجازات خوار كننده اى آماده كرده است .
( ان الله اعد للكافرين عذابا مهينا ) .
در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت :
1 - روشن است كه منظور از بودن پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در ميان مسلمانان براى بپاداشتن نماز خوف اين نيست كه انجام اين نماز مشروط به وجود شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ، بلكه منظور وجود امام و پيشوائى براى انجام جماعت در ميان سربازان و مجاهدان است ، و لذا على (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) نيز نماز خوف بجاى آوردند و حتى جمعى از فرماندهان لشگرهاى اسلامى همانند حذيفه اين برنامه اسلامى را به هنگام لزوم انجام دادند .
2 - در آيه به گروه اول دستور مى دهد كه اسلحه را به هنگام نماز خوف داشته باشند ولى به گروه دوم مى گويد وسائل دفاعى ( مانند زره ) و اسلحه را هيچ كدام بزمين نگذارند .
ممكن است تفاوت اين دو گروه بخاطر آن باشد كه بهنگام انجام نماز توسط دسته اول دشمن هنوز كاملا آگاه از برنامه نيست و لذا احتمال حمله ضعيفتر است ولى در مورد دسته دوم كه دشمن متوجه انجام مراسم نماز مى شود ، احتمال هجوم بيشتر است .
3 - منظور از حفظ امتعه اين است كه علاوه بر حفظ خويش بايد مراقب حفظ وسائل ديگر جنگى و وسائل سفر و مواد غذائى و حيواناتى كه براى تغذيه همراه داريد نيز باشيد .
4 - ميدانيم كه نماز جماعت در اسلام واجب نيست ولى از مستحبات فوق العاده مؤكد است و آيه فوق يكى از نشانه هاى زنده تاكيد اين برنامه اسلامى است كه حتى در ميدان جنگ براى انجام آن از روش نماز خوف استفاده
تفسير نمونه ج : 4 ص : 103
ميشود ، اين موضوع هم اهميت اصل نماز و هم اهميت جماعت را مى رساند و مطمئنا تاثير روانى خاصى هم در مجاهدان از نظر هماهنگى در هدف ، و هم در دشمنان از نظر مشاهده اهتمام مسلمانان به وظائف خود حتى در ميدان جنگ ، دارد .

كيفيت نماز خوف
در آيه فوق در باره كيفيت نماز خوف ، توضيح زيادى به چشم نمى خورد ، و اين روش قرآن است كه كليات را بيان كرده و شرح آن را به سنت واگذار مى كند .
طريقه نماز خوف آنچنان كه از سنت استفاده مى شود اين است كه نمازهاى چهار ركعتى تبديل به دور ركعت ميشود ، گروه اول ، يكركعت را با امام ميخوانند و امام پس از اتمام يك ركعت توقف مى كند ، و آن گروه يك ركعت ديگر را به تنهائى انجام ميدهند ، و به جبهه جنگ باز مى گردند ، سپس گروه دوم جاى آنها را مى گيرند و يك ركعت نماز خود را با امام و ركعت دوم را به طور فرادى انجام ميدهند ( در باره كيفيت نماز خوف نظرهاى ديگرى نيز هست اما آنچه در بالا گفتيم مشهورترين نظر است ) .
فَإِذَا قَضيْتُمُ الصلَوةَ فَاذْكرُوا اللَّهَ قِيَماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِكمْ فَإِذَا اطمَأْنَنتُمْ فَأَقِيمُوا الصلَوةَ إِنَّ الصلَوةَ كانَت عَلى الْمُؤْمِنِينَ كِتَباً مَّوْقُوتاً(103)
ترجمه :
103 - و هنگامى كه نماز را به پايان رسانيديد خدا را ياد كنيد در حال ايستادن و نشستن و به هنگامى كه به پهلو خوابيده ايد ، و هر گاه آرامش يافتيد ( و حالت خوف زايل گشت ) نماز را ( به صورت معمول ) انجام دهيد ، زيرا نماز وظيفه ثابت و معينى براى مؤمنان است .

تفسير نمونه ج : 4 ص : 104
تفسير :

اهميت فريضه نماز
بدنبال دستور نماز خوف در آيه گذشته و لزوم بپاداشتن نماز حتى در حال جنگ در اين آيه مى فرمايد : پس از اتمام نماز ياد خدا را فراموش نكنيد ، و در حال ايستادن و نشستن و زمانيكه بر پهلو خوابيده ايد به ياد خدا باشيد و از او كمك بجوئيد .
( فاذا قضيتم الصلوة فاذكروا الله قياما و قعودا و على جنوبكم ) منظور از ياد خدا در حال قيام و قعود و بر پهلو خوابيدن ، ممكن است همان حالات استراحت در فاصله هائى كه در ميدان جنگ واقع مى شود باشد و نيز ممكن است به معنى حالات مختلف جنگى كه سربازان گاهى در حال ايستادن و زمانى نشستن و زمانى به پهلو خوابيدن ، سلاحهاى مختلف جنگى از جمله وسيله تيراندازى را بكار مى برند ، بوده باشد .
آيه فوق در حقيقت اشاره به يك دستور مهم اسلامى است ، كه معنى نماز خواندن در اوقات معين اين نيست كه در ساير حالات انسان از خدا غافل بماند بلكه ، نماز يك دستور انضباطى است كه روح توجه به پروردگار را در انسان زنده مى كند و ميتواند در فواصل نمازها خدا را به خاطر داشته باشد خواه در ميدان جنگ باشد و خواه در غير ميدان جنگ .
آيه فوق در روايات متعددى به كيفيت نماز گزاردن بيماران تفسير شده كه اگر بتوانند ايستاده و اگر نتوانند نشسته و اگر باز نتوانند به پهلو بخوابند و
تفسير نمونه ج : 4 ص : 105
نماز را بجا آورند ، اين تفسير در حقيقت يكنوع تعميم و توسعه در معنى آيه است اگر چه آيه مخصوص به اين مورد نيست .
سپس قرآن مى گويد : دستور نماز خوف يك دستور استثنائى است و به مجرد اينكه حالت خوف زائل گشت ، بايد نماز را به همان طرز عادى انجام دهيد .
( فاذا اطماننتم فاقيموا الصلوة ) .
و در پايان سر اين همه سفارش و دقت را در باره نماز چنين بيان مى دارد : زيرا نماز وظيفه ثابت و لايتغيرى براى مؤمنان است .
( ان الصلوة كانت على المؤمنين كتابا موقوتا ) .
كلمه موقوت از ماده وقت است بنابراين معنى آيه چنين است كه اگر ملاحظه مى كنيد حتى در ميدان جنگ مسلمانان بايد اين وظيفه اسلامى را انجام دهند به خاطر آن است كه نماز اوقات معينى دارد كه نمى توان از آنها تخلف كرد .
ولى در روايات متعدى كه در ذيل آيه وارد شده است موقوتا به معنى ثابتا و واجبا تفسير شده است كه البته آن هم با مفهوم آيه سازگار است ، و نتيجه آن با معنى اول تقريبا يكى است .

سؤال :
بعضى مى گويند ما منكر فلسفه و اهميت نماز و اثرات تربيتى آن نيستيم اما چه لزومى دارد كه در اوقات معينى انجام شود آيا بهتر نيست كه مردم آزاد
تفسير نمونه ج : 4 ص : 106
گذارده شوند و هر كس به هنگام فرصت و آمادگى روحى اين وظيفه را انجام دهد .

پاسخ :
تجربه نشان داده كه اگر مسائل تربيتى تحت انضباط و شرائط معين قرار نگيرد عده اى آن را به دست فراموشى مى سپارند ، و اساس آن به كلى متزلزل ميگردد ، اين گونه مسائل حتما بايد در اوقات معين و تحت انضباط دقيق قرار گيرد تا هيچكس عذر و بهانه اى براى ترك كردن آن نداشته باشد به خصوص اينكه انجام اين عبادات در وقت معين مخصوصا به صورت دسته جمعى داراى شكوه و تاثير و عظمت خاصى است كه قابل انكار نمى باشد و در حقيقت يك كلاس بزرگ انسان سازى تشكيل مى دهد .
وَ لا تَهِنُوا فى ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ إِن تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لا يَرْجُونَ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً(104)
ترجمه :
104 - و از تعقيب دشمن سست نشويد ( چه اينكه ) اگر شما درد و رنج مى بينيد آنها نيز همانند شما درد و رنج مى بينند ، ولى شما اميدى از خدا داريد كه آنها ندارند و خداوند دانا و حكيم است .

شان نزول : در برابر هر سلاحى سلاح مشابهى
از ابن عباس و بعضى ديگر از مفسران چنين نقل شده كه پس از حوادث دردناك جنگ احد پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بر فراز كوه احد رفت و ابو سفيان نيز بر
تفسير نمونه ج : 4 ص : 107
كوه احد قرار گرفت و با لحنى فاتحانه فرياد زد : اى محمد ! يك روز پيروز شديم و روز ديگر شما يعنى اين پيروزى ما در برابر شكستى كه در بدر داشتيم ) پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به مسلمانان فرمود : فورا به او پاسخ گوئيد ( گويا مى خواهد به ابو سفيان اثبات كند كه پرورش يافتگان مكتب من همه آگاهى دارند ) مسلمانان گفتند : هرگز وضع ما با شما يكسان نيست شهيدان ما در بهشتند و كشتگان شما در دوزخ ابو سفيان فرياد زد و اين جمله را به صورت يك شعار افتخار آميز گفت : لنا العزى و لا عزى لكم .
( ما داراى بت بزرگ عزى هستيم و شما نداريد ) پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود شما هم در برابر شعار آنها بگوئيد : الله مولينا و لا مولى لكم سرپرست و تكيه گاه ما خدا است و شما سرپرست و تكيه گاهى نداريد ابو سفيان كه خود را در مقابل اين شعار زنده اسلامى ناتوان مى ديد ، دست از بت عزى برداشت و به دامن بت هبل در آويخت و فرياد زد اعل هبل ! سربلند باد هبل .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور داد كه اين شعار جاهلى را نيز با شعارى نيرومندتر و محكمتر بكوبند و بگويند الله اعلى و اجل ! : خداوند برتر و بالاتر است ابو سفيان كه از اين شعارهاى گوناگون خود بهره اى نگرفت فرياد زد : ميعادگاه ما سرزمين بدر صغرى است .
مسلمانان از ميدان جنگ با زخمها و جراحات فراوان بازگشتند در حالى كه از حوادث دردناك احد سخت ناراحت بودند در اين هنگام آيه بالا نازل شد و به آنها هشدار داد كه در تعقيب مشركان كوتاهى نكنند و از اين حوادث دردناك ناراحت نشوند ، مسلمانان با همان حال به تعقيب دشمن برخاستند و
تفسير نمونه ج : 4 ص : 108
هنگامى كه خبر به مشركان رسيد با سرعت از مدينه دور شدند و به مكه بازگشتند .
اين شان نزول به ما مى آموزد كه مسلمانان بايد هيچيك از تاكتيكهاى دشمن را از نظر دور ندارند و در برابر هر وسيله مبارزه اعم از مبارزه جسمى و روانى وسيله اى محكمتر و كوبنده تر فراهم سازند ، در برابر منطق دشمنان ، منطقهاى نيرومندتر ، و در برابر سلاحهاى آنها سلاحهاى برتر و ، حتى در برابر شعارهاى آنها شعارهاى كوبنده تر فراهم سازند و گرنه حوادث به نفع دشمن تغيير شكل خواهد داد .
و بنابراين در عصرى همچون عصر ما بايد به جاى تاسف خوردن در برابر حوادث دردناك و مفاسد وحشتناكى كه مسلمانان را از هر سو احاطه كرده به طور فعالانه دست به كار شوند ، در برابر كتابها و مطبوعات ناسالم ، كتب و مطبوعات سالم فراهم كنند ، و در مقابل وسائل تبليغاتى مجهز دشمنان از مجهزترين وسائل تبليغاتى روز استفاده كنند ، در مقابل مراكز ناسالم ، وسائل تفريح سالم براى جوانان خود فراهم سازند و در مقابل طرحها و تزها و دكترين هائى كه مكتبهاى مختلف سياسى و اقتصادى و اجتماعى ارائه مى دهند طرحهاى جامع اسلامى را به شكل روز در اختيار همگان قرار دهند ، تنها با استفاده از اين روش است كه مى توانند موجوديت خود را حفظ كرده و به صورت يك گروه پيشرو در جهان در آيند .

تفسير :
به دنبال آيات مربوط به جهاد و هجرت ، آيه فوق براى زنده كردن روح فداكارى در مسلمانان چنين مى گويد : هرگز از تعقيب دشمن سست نشويد .
( و لا تهنوا فى ابتغاء القوم ) .

تفسير نمونه ج : 4 ص : 109
اشاره به اينكه هرگز در برابر دشمنان سرسخت حالت دفاعى به خود نگيريد ، بلكه هميشه در مقابل چنين افرادى روح تهاجم را در خود حفظ كنيد ، زيرا از نظر روانى اثر فوق العاده اى در كوبيدن روحيه دشمن دارد ، همانطور كه در حادثه احد بعد از آن شكست سخت ، استفاده كردن از اين روش سبب شد كه دشمنان اسلام كه با پيروزى ميدان نبود را ترك گفته بودند فكر بازگشت به ميدان را كه در وسط راه براى آنها پيدا شده بود از سر بدر كنند و با سرعت از مدينه دور شوند .
سپس استدلال زنده و روشنى براى اين حكم بيان مى كند و مى گويد : چرا شما سستى به خرج دهيد در حالى كه اگر شما در جهاد گرفتار درد و رنج مى شويد دشمنان شما نيز از اين ناراحتيها سهمى دارند ، با اين تفاوت كه شما اميد به كمك و رحمت وسيع پروردگار عالم داريد و آنها فاقد چنين اميدى هستند .
( ان تكونوا تالمون فانهم يالمون كما تالمون و ترجون من الله ما لا يرجون ) .
و در پايان براى تاكيد بيشتر مى فرمايد فراموش نكنيد كه تمام اين ناراحتيها و رنجها و تلاشها و كوششها و احيانا سستى ها و مسامحه كارى هاى شما از ديدگاه علم خدا مخفى نيست ( و كان الله عليما حكيما ) و بنابراين نتيجه همه آنها را خواهيد ديد .

تفسير نمونه ج : 4 ص : 110
إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْك الْكِتَب بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَينَ النَّاسِ بمَا أَرَاك اللَّهُ وَ لا تَكُن لِّلْخَائنِينَ خَصِيماً(105) وَ استَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَّحِيماً(106)
ترجمه :
105 - ما اين كتاب را به حق بر تو فرستاديم تا به آنچه خداوند به تو آموخته ، در ميان مردم قضاوت كنى و از كسانى مباش كه از خائنان حمايت نمائى .
106 - و از خداوند طلب آمرزش نما ، كه خداوند آمرزنده و مهربان است .

شان نزول :
در شان نزول آيات فوق جريان مفصلى نقل شده كه خلاصه اش اين است : طايفه بنى ابيرق طايفه اى نسبتا معروف بودند ، سه برادر از اين طايفه بنام بشر و بشير و مبشر نام داشتند ، بشير به خانه مسلمانى به نام رفاعه دستبرد زد و شمشير و زره و مقدارى از مواد غذائى را به سرقت برد ، فرزند برادر او به نام قتاده كه از مجاهدان بدر بود جريان را به خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) عرض كرد ، ولى آن سه برادر يكى از مسلمانان با ايمان را به نام لبيد كه در آن خانه با آنها زندگى مى كرد در اين جريان متهم ساختند .
لبيد از اين تهمت ناروا سخت برآشفت ، شمشير كشيد و به سوى آنها آمد و فرياد زد كه مرا متهم به سرقت مى كنيد ؟ در حالى كه شما به اين كار سزاوارتريد شما همان منافقانى هستيد كه پيامبر خدا را هجو مى كرديد و اشعار هجو خود را به قريش نسبت مى داديد ، يا بايد اين تهمت را كه بمن زده ايد ثابت كنيد يا شمشير خود را بر شما فرود مى آورم .
برادران سارق كه چنين ديدند با او مدار كردند ، اما چون با خبر شدند كه جريان به وسيله قتاده به گوش پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) رسيده يكى از سخنوران قبيله خود
 

Back Index Next