Back Index Next

تفسير نمونه ج : 3 ص : 299
( انفال - 75 ) و همچنين اخبار فراوانى كه در اين زمينه وارد شده گواه ديگرى بر تعيين طبقات ارث و ترجيح بعضى بر بعض ديگر مى باشد .
3 - از تعبير هم شركاء فى الثلث ( برادران و خواهران مادرى اگر بيش از يك نفر باشند در ثلث مال شريكند ) استفاده مى شود كه آنها يك ثلث را در ميان خود بطور مساوى تقسيم مى كنند و زن و مرد در اينجا هيچ گونه تفاوتى ندارند زيرا مفهوم شركت مطلق مساوى بودن سهام است .
4 - از آيه فوق به خوبى استفاده مى شود كه انسان حق ندارد از طريق وصيت يا اعتراف به بدهى كه بر ذمه او نيست صحنه سازى بر ضد وارثان كند و حقوق آنها را تضييع نمايد ، او تنها موظف است ديون واقعى خود را در آخرين فرصت گوشزد نمايد و حق دارد وصيتى عادلانه كه در اخبار حد آن مقدار ثلث تعبير شده بنمايد .
در روايات پيشوايان اسلام در اين زمينه تعبيرات شديدى ديده مى شود از جمله در حديثى مى خوانيم ان الضرار فى الوصية من الكبائر زيان رسانيدن به ورثه و محروم ساختن آنها از حق مشروعشان بوسيله وصيت هاى نابجا از گناهان كبيره است .
اسلام در حقيقت با اين دستور مى خواهد هم شخص را از قسمتى از اموال خود حتى بعد از وفات بهره مند سازد ، و هم وارثان را ، مبادا كينه و عقده اى در دل آنها بوجود بيايد و پيوند محبت كه بايد بعد از مرگ هم باقى باشد سست گردد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 300
تِلْك حُدُودُ اللَّهِ وَ مَن يُطِع اللَّهَ وَ رَسولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّت تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَ ذَلِك الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(13) وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَاراً خَلِداً فِيهَا وَ لَهُ عَذَابٌ مُّهِينٌ(14)
ترجمه :
13 - اينها مرزهاى الهى است ، و هر كس اطاعت خدا و پيامبرش را كند ( و مرزهاى قوانين او را محترم بشمرد ) وى را در باغهائى از بهشت وارد مى كند كه همواره آب از زير درختان آن جارى است و جاودانه در آن مى مانند و اين پيروزى بزرگى است .
14 - و آن كس كه نافرمانى خدا و پيامبرش كند و از مرزهاى او تجاوز نمايد او را در آتشى وارد مى كند كه جاودانه در آن خواهد ماند و براى او مجازات توهين - آميزى است .

تفسير :
حدود جمع حد و در اصل به معنى جلوگيرى و منع كردن است ، و سپس به هر چيزى كه فاصله ميان دو شىء باشد ، و آنها را از هم متمايز سازد ، گفته مى شود ، مثلا حد خانه و حد باغ و حد شهر و كشور ، به نقاطى گفته مى شود ، كه آنها را از نقاط ديگر جدا مى سازد .
در آيه فوق با كلمه تلك به قوانين ارث كه در آيات گذشته آمده است اشاره نموده مى فرمايد : اينها حدود و مرزهاى الهى است ، كه عبور و تجاوز از آنها ممنوع است ، و آنها كه از حريم آن بگذرند ، و تجاوز كنند ، گناهكار و مجرم شناخته مى شوند .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 301
اين تعبير ( تلك حدود الله ) در چندين مورد از آيات قرآن مجيد آمده است ، و همه آنها بعد از بيان يك سلسله از احكام و مقررات اجتماعى است ، مثلا در آيه 187 بقره بعد از اعلام ممنوعيت آميزش جنسى در اعتكاف و احكامى در باره روزه ، و در آيات 229 و 230 بقره و آيه 10 سوره طلاق بعد از بيان قسمتى از احكام طلاق و در آيه 4 سوره مجادله بعد از بيان كفاره ظهار آمده است .
در تمام اين موارد احكام و قوانينى وجود دارد ، كه تجاوز از آنها ممنوع است ، و بهمين جهت به عنوان مرز الهى شناخته شده اند .
و من يطع الله و رسوله يدخله جنات ... پس از اشاره به اين قسمت از حدود و مرزهاى الهى ، مى فرمايد : كسانى كه خداوند و پيامبر را اطاعت كنند ، و اين مرزها را محترم شمارند ، به طور جاودان در باغهائى از بهشت خواهند بود ، كه آب از پاى درختان آنها قطع نمى گردد .
در پايان آيه مى فرمايد : اين رستگارى و پيروزى بزرگى است ( و ذلك الفوز العظيم ) و من يعص الله و رسوله و يتعد حدوده يدخله نارا خالدا فيها ... اين قسمت نقطه مقابل كسانى را بيان مى كند كه در آيه قبل به آنها اشاره شد : آنها كه نافرمانى خدا و پيامبر كنند و از مرزها تجاوز نمايند جاودانه در آتش خواهند بود .
البته مى دانيم تنها معصيت خداوند ( هر چند گناه كبيره باشد ) موجب خلود و عذاب جاودانى ، نيست ، بنا بر اين منظور از آيه فوق ، كسانى هستند كه از روى طغيان و سركشى و دشمنى و انكار آيات الهى ، حكم خدا را زير پا مى گذارند ، و در حقيقت ايمان به خدا و روز بازپسين ندارند ، و با توجه به اينكه حدود جمع است ، و تمام قوانين الهى را شامل مى شود ، اين معنى بعيد به نظر نمى رسد ،
تفسير نمونه ج : 3 ص : 302
زيرا كسى كه تمام قوانين الهى را بشكند ، معمولا ، به خدا ايمان ندارد ، و الا گوشه اى از آن را لا اقل محترم مى شمرد .
قابل توجه اينكه در آيه قبل ، در باره بهشتيان خالدين فيها ( به طور جاودانى در بهشت خواهند بود ) به صورت جمع آمده ، و در اين آيه كه در باره دوزخيان است خالدا فيها به صورت مفرد آمده است ، اين تفاوت تعبير در دو آيه پشت سر هم گويا اشاره به اين است ، كه بهشتيان براى خود اجتماعاتى دارند ، كه خود يكى از نعمتهاى بهشتى براى آنها محسوب ميشود در حاليكه دوزخيان آن چنان به خود مشغولند و در خويش فرو رفته اند ، كه به ديگرى نمى پردازند ، و عملا تنها هستند .
اين موضوع حتى در اين دنيا هم در باره افراد تك رو و مستبد ، در برابر افراد متحد و مجتمع نيز صدق مى كند ، كه اينها در اين جهان بهشتى هستند ، و آنها دوزخى .
و له عذاب مهين : آنها عذاب خوار كننده و آميخته با توهينى دارند .
در واقع در جمله قبل جنبه جسمانى مجازات الهى منعكس شده بود ، و در اين جمله كه مسئله اهانت به - ميان آمده به جنبه روحانى آن اشاره مى كند .

امتيازات قانون ارث اسلامى :
در قانون ارث عموما و در قانون ارث اسلام بخصوص مزايائى وجود دارد كه ذيلا به قسمتى از آنها اشاره مى شود :
1 - در نظام ارث اسلامى هيچ يك از بستگان متوفى با توجه به سلسله ، مراتب ، از ارث محروم نمى شوند ، و آنچه در ميان اعراب جاهلى يا پاره اى از كشورها معمول بود كه زنان و يا كودكان را بخاطر عدم توانائى بر حمل اسلحه و شركت در ميدان جنگ از ارث محروم مى كردند و ثروت متوفى را به افراد دورتر ميدادند
تفسير نمونه ج : 3 ص : 303
در اسلام وجود ندارد ، و تمام افراد به نسبت ارتباطى كه با متوفى دارند مشمول قوانين ارث هستند .
2 - اين قانون به نيازهاى فطرى و مشروع انسان پاسخ مثبت ميدهد زيرا افراد بشر همواره مايلند كه حاصل دسترنج خود را در دست كسانى ببينند كه پاره تن آنها محسوب مى شوند و حيات آنها در حقيقت ادامه حيات و زندگى خود آنان مى باشد ، لذا مى بينيم كه در اين قانون سهم فرزندان از همه بيشتر است ، و در عين حال پدر و مادر و ساير بستگان نيز به نوبه خود سهم قابل ملاحظه دارند .
3 - اين قانون افراد را به تلاش و كوشش بيشتر در راه توليد ثروت و گردش چرخهاى اقتصادى تشويق مى كند زيرا وقتى انسان حاصل زحمات عمر خود را نصيب افراد مورد علاقه خويش مى بيند در هر سن و شرائطى كه باشد بكار تشويق مى گردد و وقفه و ركودى در فعاليتهاى او ايجاد نمى شود .
چنانكه اشاره كرديم كه قانون ارث در پاره اى از كشورها لغو شد و اموال كسانى كه از دنيا مى رفتند در اختيار دولت قرار گرفت ، ولى به زودى آثار منفى اين قانون در محيط اقتصادى آن كشور به صورت يك ركود آشكار گشت و به همين دليل ناچار قانون مذكور را لغو كردند .
4 - قانون ارث اسلامى از تراكم ثروت جلوگيرى مى كند زيرا در اين نظام بعد از هر نسل ثروت به طور عادلانه در ميان افراد متعددى تقسيم مى گردد و از اين راه به توزيع عادلانه ثروت كمك مى كند .
قابل توجه اينكه اين تقسيم ثروت همانند پاره اى از اشكال تقسيم ثروت كه در دنياى امروز وجود دارد و غالبا با ناراحتيهاى اجتماعى همراه است نمى باشد و طورى است كه همه با آغوش باز آن را مى پذيرند .
5 - قانون ارث اسلامى تنها بر اساس چگونگى ارتباط متوفى تنظيم نشده بلكه نياز واقعى وارثان نيز در نظر گرفته شده است ، مثلا اگر مى بينيم ارث پسران در ظاهر دو برابر دختران و يا ارث پدر در پاره اى از موارد بيش از ارث مادر است ،
تفسير نمونه ج : 3 ص : 304
بخاطر اين است كه مردان در قوانين اسلامى مسئوليتهاى مالى فراوانى دارند و هزينه زندگى زنان بر دوش آنها است ، و لذا نياز مالى آنها بيش از زنان مى باشد .

عول و تعصيب چيست ؟
در كتاب ارث اسلامى به دو بحث مهم برخورد مى كنيم كه در باره مسئله عول و تعصيب سخن مى گويد ، سرچشمه اين بحث از آنجا شروع مى شود كه سهام ارث به شكلى كه در آيات گذشته بيان شد گاهى از مجموع مال كمتر ، و گاهى بيشتر است .
مثلا : اگر ورثه ، فقط دو خواهر ( پدر و مادرى ) و شوهر بوده باشند ، ارث دو خواهر ، دو سوم مال وارث شوهر ، نصف مال است كه مجموع آن دو ، 6 / 7 مى شود يعنى 6 / 1 از مجموع مال بيشتر مى گردد ، در اينجا اين بحث جلو مى آيد كه آيا 6 / 1 بايد بطور عادلانه و به نسبت سهام از همه ورثه كم شود ؟ و يا اينكه از افراد معينى كم گردد ؟ معروف در ميان دانشمندان اهل تسنن اين است كه بايد از همه كم شود و اين را فقها عول مى نامند ( زيرا عول در لغت به معنى زيادى و ارتفاع و بلندى است ) .
و در مثال فوق مى گويند : 6 / 1 اضافى بايد از هر دو به نسبت سهام آنها كم شود و همچنين در موارد ديگر ، در حقيقت سهامداران ارث را در اينجا همانند طلبكارانى فرض مى كنند كه بدهكار قادر به پرداختن مطالبات همه آنها نيست و به - اصطلاح ورشكست شده است ، و مى دانيم در چنين جائى مقدار كمبود را به نسبت
تفسير نمونه ج : 3 ص : 305
از همه طلبكاران كسر مى كنند .
ولى به عقيده فقهاى شيعه هميشه كمبود به افراد خاصى متوجه مى شود و در مثال فوق ، كمبود را فقط به دو خواهر مى زنند و مى گويند : همانطور كه در حديث وارد شده ممكن نيست خداوندى كه حساب همه چيز ، حتى ريگهاى بيابان را دارد ، سهام ارث را طورى قرار دهد كه كسرى داشته باشد حتما خداوند در اين گونه موارد ، قانونى وضع كرده كه با توجه به آن قانون ، كمبودى متصور نيست و آن قانون ، اين است كه در ميان وارثان ، بعضى در قرآن سهم ثابتى از نظر حد اقل و حد اكثر براى آنها ذكر شده ، مانند سهم شوهر و زن و پدر و مادر ولى بعضى ديگر چنين نيستند ، مانند دو خواهر و دو دختر ، از اين مى فهميم كه هميشه كمبود و كسرى بايد به آنها بخورد كه حد اقل و حد اكثر سهم آنها ، مشخص نشده يعنى قابل تغيير و در نوسان است ، لذا در مثال فوق ، كمبودى متوجه شوهر نمى شود و تنها بايد 6 / 1 اضافى را از سهم دو خواهر كم كرد ( دقت كنيد ) .
و گاهى به عكس ، مجموع سهام ، از مجموع مال ، كمتر است ، و چيزى اضافه ، باقى مى ماند ، مثلا اگر مردى از دنيا برود و تنها يك دختر و مادر از او باقى بماند ، مى دانيم كه سهم مادر در اين صورت 6 / 1 و دختر 6 / 3 مال مى باشد كه مجموع آنها 6 / 4 مى شود ، يعنى 6 / 2 اضافه مى ماند ، دانشمندان و فقهاى اهل تسنن مى گويند : اين اضافى را بايد به عصبه ( بر وزن كسبه ) يعنى مردان طبقه بعد ( مثل برادرهاى متوفى در اين مثال ) داد و اين را اصطلاحا تعصب مى نامند ، ولى فقهاى شيعه معتقدند كه همه آن را بايد در ميان آن دو به نسبت 1 و 3 تقسيم كرد زيرا با وجود طبقه قبل ، نوبت به طبقه بعد نمى رسد به علاوه دادن مقدار اضافى به مردان طبقه بعد ، شبيه قوانين دوران جاهليت است كه زنان را بدون دليل از ارث محروم مى ساختند ( بحث فوق يك بحث پيچيده علمى است كه خلاصه آن در اينجا آمد و شرح بيشتر آن را از كتب فقهى بخواهيد ) .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 306
وَ الَّتى يَأْتِينَ الْفَحِشةَ مِن نِّسائكمْ فَاستَشهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِّنكمْ فَإِن شهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فى الْبُيُوتِ حَتى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْت أَوْ يجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سبِيلاً(15) وَ الَّذَانِ يَأْتِيَنِهَا مِنكمْ فَئَاذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَ أَصلَحَا فَأَعْرِضوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كانَ تَوَّاباً رَّحِيماً(16)
ترجمه :
15 - و كسانى از زنان شما كه مرتكب زنا مى شوند چهار نفر از مسلمانان را به عنوان شاهد بر آنها بطلبيد اگر گواهى دادند آنان ( زنان ) را در خانه هاى ( خود ) نگاه داريد تا مرگشان فرا رسد يا اينكه خداوند راهى براى آنها قرار دهد .
16 - و آن مردان و زنانى كه ( همسر ندارند و ) اقدام به ارتكاب آن عمل ( زشت ) مى كنند آنها را آزار دهيد ( و حد بر آنها جارى نمائيد ) و اگر ( براستى ) توبه كنند و اصلاح نمايند ( به جبران گذشته پردازند ) از آنها درگذريد زيرا خداوند توبه - پذير و مهربان است .

تفسير :
و اللاتى ياتين الفاحشة ... واژه فاحشة چنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم ، در اصل به معنى كار و يا گفتار بسيار زشت است و اگر در مورد زنا و عمل منافى عفت به كار مى رود ، نيز بهمين مناسبت است .
و اين كلمه در 13 مورد در قرآن مجيد آمده است ، كه گاهى در مورد زنا و گاهى در مورد لواط و گاهى در اعمال زشت ننگين به طور كلى استعمال شده است .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 307
همانطور كه غالب مفسران از آيه شريفه فهميده اند ، آيه اشاره به مجازات زنان شوهردارى است كه آلوده فحشاء مى شوند ، و مى گويد : اگر همسران شما آلوده به زنا شدند ، چهار نفر را به عنوان شهود بر اين كار دعوت كنيد ، اگر چهار نفر به اين موضوع گواهى دادند ، آنها را در خانه ها محبوس سازيد ، تا مرگ آنها فرا رسد .
دليل بر اينكه آيه فوق اشاره به زناى محصنه مى كند ، علاوه بر قرينه اى كه در آيه بعد است ، تعبير به من نسائكم ( از همسرانتان ) مى باشد ، زيرا اين تعبير در مورد همسران در قرآن مكرر وارد شده است ، بنا بر اين مجازات عمل منافى عفت براى زنان شوهردار در اين آيه حبس ابد تعيين شده است .
ولى بلا فاصله مى گويد : او يجعل الله لهن سبيلا ( و يا اينكه خداوند راهى براى آنها قرار بدهد ) بنا بر اين بايد مجازات حبس در باره آنها ادامه يابد ، تا مرگ آنها فرا رسد ، و يا اينكه قانون جديدى از طرف خداوند براى آنها معين شود .
از اين تعبير استفاده مى شود كه اين حكم ، يك حكم موقت بوده ، و از همان آغاز اعلام شده است كه در آينده ( پس از آماده شدن محيط و افكار ) حكم جديدى در باره آنها نازل خواهد شد ، و در آن موقع زنانى كه مشمول اين قانون شده اند ، و هنوز در قيد حيات هستند ، طبعا از زندان آزاد خواهند شد ، و مجازات ديگرى نيز در مورد آنها عملى نخواهد گرديد ، آزادى آنها از زندان بخاطر الغاى حكم سابق است ، و اما عدم اجراى مجازات جديد در باره آنها بخاطر اين است كه قانون مجازات شامل مواردى كه قبل از آمدن قانون انجام يافته نمى گردد ، و به اين ترتيب قانون آينده هر چه باشد راهى براى نجات اين زندانيان است ، ولى البته اين قانون جديد شامل حال تمام كسانى كه در آينده مرتكب مى شوند خواهد بود ( دقت كنيد ) .
و اما اينكه بعضى احتمال داده اند كه منظور از جمله او يجعل الله لهن
تفسير نمونه ج : 3 ص : 308
سبيلا اين است كه خداوند به وسيله دستور آينده در باره سنگسار كردن اين گونه افراد ، راهى براى آزادى آنها گشوده است درست نيست ، زيرا هيچگاه با تعبير لهن سبيلا ( راهى به سود آنان ) سازگار نمى باشد چه اينكه اعدام راه نجات نمى باشد .
زيرا مى دانيم قانونى كه بعدا در اسلام براى مرتكبين زناى محصنه ، مقرر گرديد ، قانون رجم ( سنگسار كردن ) بود .
( اين قانون در احاديث پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به - طور مسلم وارد شده است ، اگر چه در قرآن به آن اشاره اى نگرديده است ) .
از آنچه در بالا گفتيم ، روشن مى شود ، كه آيه فوق هرگز نسخ نشده ، زيرا نسخ در مورد احكامى است كه از آغاز به صورت مطلق گفته شود ، نه به صورت موقت و محدود ، در حالى كه آيه فوق حكم حبس ابد ، را به عنوان يك حكم محدود و موقت ذكر كرده است .
و اگر مشاهده مى كنيم كه در پاره اى از روايات تصريح شده ، كه آيه فوق به وسيله احكامى كه در باره مجازات عمل منافى عفت دارد شده ، نسخ گرديده است ، منظور از آن نسخ اصطلاحى نيست ، زيرا نسخ در زبان روايات به هر گونه تقييد و تخصيص حكم گفته مى شود .
( دقت كنيد ) .
ضمنا بايد توجه داشت كه دستور محبوس ساختن اينگونه زنان در خانه ها حكمى است كه از يك سو به نفع آنهاست زيرا از محبوس ساختن در زندان هاى عمومى به مراتب بهتر است ، و از سوى ديگر تجربه نشان داده كه زندان هاى عمومى اثر عميقى در آلوده شدن اجتماع دارد زيرا اين مراكز معمولا به صورت آموزشگاه بزرگ مفاسد درمى آيد كه افراد مجرم در آنجا تجربيات خود را در معاشرت دائمى توام با وقت وسيع در اختيار يكديگر مى گذارند .
و اللذان ياتيانها منكم ... سپس در اين آيه حكم زنا و عمل منافى عفت غير محصنه را بيان مى كند ، و مى فرمايد : مرد و زنى كه ( همسر ندارند ) و اقدام به ارتكاب اين عمل زشت مى كنند ، آنها را آزار ( مجازات ) كنيد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 309
گرچه در اين آيه تصريحى به زناى غير محصنه نشده ، ولى از آنجا كه اين آيه دنبال آيه گذشته آمده ، و مجازاتى كه براى زنا در اين آيه ذكر شده با مجازات آيه گذشته تفاوت دارد ، و از آن خفيف تر است استفاده مى شود كه اين حكم در باره آن دسته از مرتكبين زنا است ، كه در آيه قبل داخل نبوده اند ، و از آنجا كه آيه قبل با قرينه اى كه اشاره شد ، مخصوص زناى محصنه است نتيجه مى گيريم ، كه اين آيه حكم زناى غير محصنه را بيان مى كند .
اين نكته نيز روشن است كه مجازات مذكور در اين آيه يك مجازات كلى است ، و آيه 2 سوره نور كه حد زنا را يكصد تازيانه براى هر يك از طرفين بيان كرده ، مى تواند ، تفسير و توضيحى براى اين آيه بوده باشد ، و بهمين دليل اين حكم نيز نسخ نشده است .
در تفسير عياشى از امام صادق (عليه السلام) نيز در ذيل اين آيه نقل شده ، كه فرمود : يعنى البكر اذا اتت الفاحشة التى اتتها هذه الثيب فاذوهما يعنى : منظور از اين آيه مرد و زن بى همسر است ، كه اگر مرتكب عمل منافى عفت شوند ، آنها را بايد آزار داد ( و مجازات كرد ) .
بنا بر آنچه گفتيم كلمه اللذان اگر چه تثنيه مذكر است ، منظور از آن ، زن و مرد هر دو مى باشد ، و به اصطلاح از باب تغليب است .
جمعى از مفسران احتمال داده اند كه اين آيه در باره عمل زشت لواط بوده باشد ، و آيه قبل را مربوط به مساحقه ( هم جنس گرائى زنان ) دانسته اند ، ولى با توجه به رجوع ضمير ياتيانها به كلمه فاحشة كه در آيه قبل آمده است ، استفاده مى شود كه نوع عمل منافى عفت كه در اين آيه آمده ، همانند نوعى است كه در آيه قبل مى باشد ، بنا بر اين يكى را در باره لواط و ديگرى را در باره مساحقه دانستن ، خلاف ظاهر است ( اگر چه هر دو نوع در يك جنس كلى يعنى هم جنس گرائى مشتركند ) بنا بر اين هر دو آيه در باره زنا است .
از اين گذشته مى دانيم كه مجازات لواط در اسلام اعدام است ، نه آزار
تفسير نمونه ج : 3 ص : 310
رساندن و يا تازيانه زدن ، و هيچ دليلى نداريم كه حكم آيه مورد بحث نسخ شده باشد .
فان تابا و اصلحا فاعرضوا عنهما ان الله كان توابا رحيما .
در پايان آيه اشاره به مسئله توبه و عفو و بخشش از اين گونه گناهكاران كرده ، و مى فرمايد : اگر آنها براستى توبه كنند و خود را اصلاح نمايند و به - جبران گذشته بپردازند ، از مجازات آنها صرفنظر كنيد ، زيرا خداوند توبه پذير و مهربان است .
اين دستور در حقيقت راه بازگشت را به روى اين گونه خطاكاران گشوده است كه در صورت توبه و اصلاح ، جامعه اسلامى آنها را با آغوش باز مى پذيرد و به صورت يك عنصر طرد شده اجتماع نخواهند بود .
ولى البته ( همانطور كه در كتب فقهى آمده ) توبه در صورتى صحيح است كه قبل از ثبوت جرم در دادگاه اسلامى ، و اقامه شهود ، و صدور حكم دادگاه اسلام ، انجام يافته باشد ، و الا توبه اى كه بعد از صدور حكم باشد هيچگونه تاثيرى نخواهد داشت .
از اين حكم ضمنا استفاده مى شود كه هرگز نبايد افرادى را كه توبه كرده اند در برابر گناهان سابق مورد ملامت قرار داد ، جائى كه حكم مجازات و حد شرعى ، با توبه ساقط بشود بطريق اولى بايد مردم از گذشته آنها چشم بپوشند ، همچنين كسانى كه اين حد در باره آنها جارى مى شود و بعد از آن توبه مى كنند بايد مشمول گذشت مسلمانان بوده باشند .

روش سهل و ممتنع قوانين كيفرى اسلام
گاه و بى گاه به مناسبتهائى مى پرسند : چرا اسلام قوانين جزائى و كيفرى سخت و طاقت فرسائى مقرر نموده ، مثلا در برابر يك بار آلوده شدن به زناى محصنه
تفسير نمونه ج : 3 ص : 311
در آغاز مجازات حبس ابد مقرر گرديد و سپس مجازات اعدام تعيين شد ، آيا بهتر نبود مجازاتهاى ملايمترى در برابر اينگونه اعمال تعيين گردد تا تعادلى در ميان جرم و كيفر برقرار شده باشد ؟ ! .
ولى بايد توجه داشت كه قوانين كيفرى اسلام گرچه ظاهرا سخت و شديد هستند ، ولى در مقابل ، راه اثبات جرم در اسلام به اين آسانى نيست ، و براى آن شرائطى تعيين شده كه غالبا تا گناه علنى نشود آن شرائط حاصل نمى گردد .
مثلا : افزايش دادن تعداد شهود را به چهار نفر كه در آيه فوق به آن اشاره شد بقدرى سنگين است كه فقط افراد بى باك و بى پروا ممكن است مجرم شناخته شوند و بديهى است اين چنين اشخاص بايد به اشد مجازات گرفتار شوند تا عبرت ديگران گردند و محيط از آلودگى گناه پاك گردد ، همچنين براى شهادت شهود شرائطى تعيين شده از قبيل رؤيت و عدم قناعت به قرائن ، و هماهنگى در شهادت ، و مانند آن ، كه اثبات جرم را سخت تر مى كند .
به اين ترتيب اسلام ، احتمال يك مجازات فوق العاده شديد را در برابر اين گونه گناهكاران قرار داده ، و همين احتمال اگر چه ضعيف هم باشد مى تواند در روحيه غالب افراد اثر بگذارد ، اما راه اثبات آن را مشكل قرار داده تا عملا در اين گونه موارد اعمال خشونت بطور وسيع انجام نگيرد ، در حقيقت اسلام خواسته اثر تهديدى اين قانون كيفرى را حفظ كند بدون اين كه افراد زيادى مشمول اعدام شوند .
نتيجه اين كه روش اسلام در تعيين مجازات و راه اثبات جرم روشى است كه حد اكثر تاثير را در نجات جامعه از آلودگى به گناه دارد در حالى كه افراد مشمول اين مجازات ها عملا زياد نيستند و بهمين جهت ما از اين روش بعنوان روش سهل و ممتنع تعبير كرديم .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 312
إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السوءَ بجَهَلَة ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيب فَأُولَئك يَتُوب اللَّهُ عَلَيهِمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكيماً(17) وَ لَيْستِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السيِّئَاتِ حَتى إِذَا حَضرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْت قَالَ إِنى تُبْت الْئََنَ وَ لا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كفَّارٌ أُولَئك أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً(18)
ترجمه :
17 - توبه تنها براى كسانى است كه كار بدى را از روى جهالت انجام مى دهند و سپس بزودى توبه مى كنند ، خداوند توبه چنين اشخاصى را مى پذيرد و خدا دانا و حكيم است .
18 - و براى كسانى كه كارهاى بد را انجام مى دهند و هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا برسد مى گويد الان توبه كردم ، توبه نيست و نه براى كسانى كه در حال كفر از دنيا مى روند ، اينها كسانى هستند كه عذاب دردناكى براى آنها فراهم كرده ايم .

تفسير : شرائط پذيرش توبه
انما التوبة على الله للذين يعملون السوء بجهالة در آيه گذشته مسئله سقوط حد و مجازات مرتكبين اعمال منافى عفت ، در پرتو توبه صريحا بيان شد و در ذيل آن با جمله ان الله كان توابا رحيما خداوند توبه بندگان را بسيار مى پذيرد و نسبت به آنها رحيم است اشاره به پذيرش توبه
تفسير نمونه ج : 3 ص : 313
از طرف پروردگار نيز شده ، در اين آيه صريحا مسئله توبه و پاره اى از شرائط آن را بيان مى كند و مى فرمايد : توبه تنها براى آنها است كه گناهى را از روى جهالت انجام مى دهند .
اكنون ببينيم منظور از جهالت چيست ؟ آيا همان جهل و نادانى و بى خبرى از گناه است ، و يا عدم آگاهى از اثرات شوم و عواقب دردناك آن مى باشد ؟ كلمه جهل و مشتقات آن گرچه به معانى گوناگونى آمده است ولى از قرائن استفاده مى شود كه منظور از آن در آيه مورد بحث طغيان غرائز و تسلط هوسهاى سركش و چيره شدن آنها بر نيروى عقل و ايمان است ، و در اين حالت ، علم و دانش انسان به گناه گرچه از بين نمى رود اما تحت تاثير آن غرائز سركش قرار گرفته و عملا بى اثر مى گردد ، و هنگامى كه علم اثر خود را از دست داد ، عملا با جهل و نادانى برابر خواهد بود .
ولى اگر گناه بر اثر چنين جهالتى نباشد بلكه از روى انكار حكم پروردگار و عناد و دشمنى انجام گيرد ، چنين گناهى حكايت از كفر مى كند و به همين جهت توبه آن قبول نيست ، مگر اين كه از اين حالت بازگردد و دست از عناد و انكار بشويد .
در واقع اين آيه همان حقيقتى را بيان مى كند كه امام سجاد (عليه السلام) در دعاى ابو حمزه با توضيح بيشترى بيان فرموده است آنجا كه مى گويد : الهى لم اعصك حين عصيتك و انا بربوبيتك جاحد و لا بامرك مستخف و لا لعقوبتك متعرض و لا لوعيدك متهاون لكن خطيئة عرضت و سولت لى نفسى و غلبنى هواى ... خداى من هنگامى كه به معصيت تو پرداختم اقدام به گناه از راه انكار خداونديت نكردم و نه بخاطر خفيف شمردن امر تو بود و نه مجازات ترا كم اهميت گرفتم و نسبت به آن بى اعتنا بودم و نه وعده كيفرت را سبك شمردم بلكه خطائى
تفسير نمونه ج : 3 ص : 314
بود كه در برابر من قرار گرفت و نفس اماره ، حق را بر من مشتبه كرد و هوى و هوس بر من چيره شد .
ثم يتوبون من قريب در اين جمله اشاره به يكى ديگر از شرائط توبه كرده و مى فرمايد : سپس بزودى توبه كنند .
در باره اين كه منظور از قريب ( زمان نزديك ) چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، جمع زيادى آن را به معنى قبل از آشكار شدن نشانه هاى مرگ مى گيرند ، و آيه بعد را كه مى گويد پس از ظهور علائم مرگ توبه پذيرفته نمى شود ، شاهد بر آن مى دانند ، بنا بر اين تعبير به قريب شايد بخاطر اين است كه اصولا زندگى دنيا هر چه باشد كوتاه و پايان آن نزديك است .
اما بعضى ديگر آن را به معنى زمان نزديك به گناه گرفته اند ، يعنى بزودى از كار خود پشيمان شود و بسوى خدا بازگردد ، زيرا توبه كامل آن است كه آثار و رسوبات گناه را به طور كلى از روح و جان انسان بشويد ، و كمترين اثرى از آن در دل باقى نماند ، و اين در صورتى ممكن است كه در فاصله نزديكى قبل از آنكه گناه در وجود انسان ريشه بدواند و بشكل طبيعت ثانوى در آيد از آن پشيمان شود ، در غير اين صورت غالبا اثرات گناه در زواياى قلب و جان انسانى باقى خواهد ماند ، پس توبه كامل توبه اى است كه بزودى انجام پذيرد ، و كلمه قريب از نظر لغت و فهم عرف ، نيز با اين معنى مناسبتر است .
درست است كه توبه بعد از زمان طولانى نيز پذيرفته مى شود ، اما توبه كامل نيست و شايد تعبير به على الله : ( توبه اى كه بر خدا لازم است آن را بپذيرد ) نيز اشاره به همين معنى باشد زيرا اين تعبير تنها در اين آيه از قرآن آمده است و مفهوم آن اين است كه پذيرش اين گونه توبه ها از حقوق بندگان مى باشد در حالى كه پذيرش توبه هاى دور دست از طرف خداوند يكنوع تفضل است ، نه حق .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 315
فاولئك يتوب الله عليهم و كان الله عليما حكيما پس از ذكر شرائط توبه مى فرمايد : خداوند توبه چنين اشخاصى را مى پذيرد و خداوند دانا و حكيم است .
و ليست التوبة للذين يعملون السيئات ... در اين آيه اشاره به كسانى كه توبه آنها پذيرفته نمى شود نموده ، مى فرمايد : كسانى كه در آستانه مرگ قرار مى گيرند و مى گويند اكنون از گناه خود توبه كرديم توبه آنان پذيرفته نخواهد شد .
دليل آن هم روشن است ، زيرا در حال احتضار و در آستانه مرگ ، پرده ها از برابر چشم انسان كنار مى رود ، و ديد ديگرى براى او پيدا مى شود ، و قسمتى از حقايق مربوط بجهان ديگر و نتيجه اعمالى را كه در اين زندگى انجام داده با چشم خود مى بيند و مسائل جنبه حسى پيدا مى كند ، واضح است كه در اين صورت هر گناهكارى از اعمال بد خود پشيمان مى گردد ، و همانند كسى كه شعله آتشى را نزديك خود ببيند از آن فرار مى كند .
مسلم است كه اساس تكليف و آزمايش پروردگار بر اين گونه مشاهده ها نيست ، بلكه بر ايمان به غيب و مشاهده با چشم عقل و خرد است .
بهمين دليل در قرآن مجيد مى خوانيم : هنگامى كه نخستين نشانه هاى عذاب دنيا بر بعضى از اقوام پيشين آشكار مى گشت باب توبه بروى آنها بسته مى شد ، در سرگذشت فرعون مى خوانيم : حتى اذا ادركه الغرق قال آمنت انه لا اله الا الذى آمنت به بنو اسرائيل و انا من المسلمين الان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين ( يونس - 90 - 91 ) : تا آن زمان كه غرقاب دامن او را گرفت ، صدا زد الان ايمان آوردم كه معبودى جز معبود بنى اسرائيل نيست و من از تسليم شدگانم ، اما به او گفته مى شود الان اين سخن را مى گوئى ؟ و پيش از اين نافرمانى كرده و از مفسدان بودى ! ؟ بهمين دليل توبه تو پذيرفته نخواهد شد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 316
از بعضى از آيات قرآن ( مانند آيه 12 سوره سجده ) استفاده مى شود كه گناهكاران در قيامت با مشاهده عذاب الهى از كار خود پشيمان مى شوند ولى پشيمانى آنها سودى نخواهد داشت .
چنين كسانى درست مانند مجرمانى هستند كه وقتى چشمشان به چوبه دار افتاد و طناب دار را بر گلوى خود احساس كردند ، از كار خود پشيمان مى شوند ، روشن است كه اين پشيمانى نه فضيلت است و نه افتخار و نه تكامل ، و بهمين جهت چنان توبه اى بى اثر است .
البته اين آيه با رواياتى كه مى گويد : توبه تا آخرين نفس پذيرفته مى شود هيچگونه منافاتى ندارد ، زيرا منظور از آن روايات لحظاتى است كه هنوز نشانه هاى قطعى مرگ را مشاهده نكرده و به اصطلاح ديد برزخى پيدا ننموده است .
دسته دوم : از كسانى كه توبه آنها پذيرفته نمى شود آنها هستند كه در حال كفر از جهان مى روند ، در آيه فوق در باره آنها چنين مى فرمايد : و لا الذين يموتون و هم كفار : آنها كه در حال كفر مى ميرند توبه براى آنان نيست .
اين حقيقت در آيات متعدد ديگرى از قرآن مجيد نيز بازگو شده است .
اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه چنين كسانى كه در حال كفر از دنيا مى روند چه موقع توبه مى كنند كه توبه آنها پذيرفته نخواهد شد ؟ .
بعضى احتمال داده اند كه توبه آنها در عالم ديگر پذيرفته نمى شود و بعضى احتمال داده اند كه منظور از توبه در اينجا توبه بندگان نيست ، بلكه توبه خداوند يعنى بازگشت او به عفو و رحمت مى باشد ، ولى ظاهر اين است كه آيه هدف ديگرى را تعقيب مى كند و مى گويد : كسانى كه از گناهان خود در حال صحت و سلامت و ايمان توبه كرده اند ولى در حال مرگ با ايمان از دنيا نرفتند ، توبه هاى گذشته آنها نيز بى اثر است .
توضيح اينكه مى دانيم يكى از شرائط قبولى اعمال نيك انسان موافات بر
تفسير نمونه ج : 3 ص : 317
ايمان است يعنى با ايمان از دنيا رفتن ، و كسانى كه در لحظه پايان زندگى كافر باشند ، اعمال گذشته آنها ( حتى اعمال نيكى كه در حال ايمان انجام داده اند ) طبق صريح آيات قرآن حبط و نابود مى گردد ، توبه هاى آنان از گناه اگر چه در حال ايمان انجام شده نيز در چنين صورتى نابود خواهد شد .
بطور خلاصه شرط قبولى توبه دو چيز است : نخست اين كه قبل از مشاهده نشانه هاى مرگ باشد و ديگر اين كه انسان ، با ايمان از دنيا برود .
ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه انسان نبايد توبه را به تاخير اندازد ، زيرا ممكن است بطور ناگهان مرگ او فرا رسد و درهاى توبه به روى او بسته شود و جالب توجه اين كه تاخير توبه كه از آن به تسويف تعبير مى كنند در آيه فوق همرديف مرگ در حال كفر قرار داده شده است و اين نشانه اهميتى است كه قرآن به اين موضوع مى دهد .
اولئك اعتدنا لهم عذابا اليما در پايان آيه مى فرمايد : براى اين هر دو دسته ، عذاب دردناكى مهيا كرده ايم .
احتياج به تذكر ندارد كه توبه علاوه بر آنچه گفته شد شرائط ديگرى نيز دارد كه در آيات مناسب به آن اشاره خواهد شد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 318
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا يحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً وَ لا تَعْضلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا ءَاتَيْتُمُوهُنَّ إِلا أَن يَأْتِينَ بِفَحِشة مُّبَيِّنَة وَ عَاشرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَن تَكْرَهُوا شيْئاً وَ يجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيراً كثِيراً(19)
ترجمه :
19 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد براى شما حلال نيست كه از زنان از روى اكراه ( و ايجاد ناراحتى براى آنها ) ارث ببريد .
و آنها را تحت فشار قرار ندهيد كه قسمتى از آنچه به آنها پرداخته ايد ( از مهر ) تملك كنيد مگر اينكه آنها عمل زشت آشكارى انجام دهند و با آنان به طور شايسته رفتار كنيد و اگر از آنها ( به جهاتى ) كراهت داشتيد ( فورا تصميم به جدائى نگيريد ) چه بسا از چيزى كراهت داريد و خداوند در آن نيكى فراوان قرار داده است .

شان نزول :
در تفسير مجمع البيان از امام باقر (عليه السلام) نقل شده كه اين آيه در باره كسانى نازل گرديده كه همسران خود را بدون اين كه همچون يك همسر با آنها رفتار كنند ، نگه مى داشتند ، به انتظار اين كه آنها بميرند و اموالشان را تملك كنند .
و از ابن عباس نقل شده كه آيه فوق در باره افرادى نازل شده كه همسرانشان مهر سنگين داشتند و در عين اين كه تمايل به ادامه زناشوئى با آنها نداشتند بخاطر سنگين بودن مهر حاضر بطلاق آنها نمى شدند ، و آنها را تحت فشار قرار مى دادند تا مهرشان را ببخشند و طلاق گيرند .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 319
جمعى از مفسران براى آيه فوق شان نزول ديگرى نقل كرده كه متناسب با اين آيه نيست ، بلكه متناسب با آيه 22 است كه ما آن را بخواست خدا در ذيل همان آيه خواهيم آورد .

تفسير : باز هم دفاع از حقوق زنان
يا ايها الذين آمنوا لا يحل لكم ان ترثوا النساء كرها در آغاز سوره گفتيم كه آيات اين سوره با بسيارى از اعمال نارواى دوران جاهليت مبارزه مى كند ، در آيه مورد بحث بچند عادت ناپسند آن دوران اشاره گرديده است و به مسلمانان هشدار داده شده كه آلوده آنها نشوند :
1 - زنان را بخاطر اموالشان زندانى نكنيد - همانطور كه در شان نزول گفته شد يكى از رفتارهاى ظالمانه مردان ، در دوران جاهليت اين بود كه با زنان ثروتمندى كه از زيبائى بهره اى نداشتند ازدواج مى كردند ، سپس آنها را بحال خود وامى گذاردند ، نه آنها را طلاق مى دادند و نه همچون يك همسر با آنها رفتار مى نمودند ، به اميد اين كه مرگشان فرا رسد و اموالشان را تملك كنند ، آيه فوق مى گويد : اى افراد با ايمان براى شما حلال نيست كه از زنان از روى اكراه و ايجاد ناراحتى ، ارث ببريد و به اين ترتيب عمل فوق را محكوم ساخته است .
2 - زنان را براى حلال كردن مهر خود تحت فشار قرار ندهيد - يكى ديگر از عادات نكوهيده آنها اين بود كه زنان را با وسائل گوناگون ، تحت فشار مى گذاشتند تا مهر خود را ببخشند و طلاق گيرند ، اين كار مخصوصا بيشتر در موقعى بود كه زن مهريه سنگينى داشت ، آيه فوق با جمله و لا تعضلوهن لتذهبوا ببعض ما آتيتموهن اين كار را ممنوع ساخته و مى فرمايد : آنها را تحت فشار
تفسير نمونه ج : 3 ص : 320
قرار ندهيد ، بخاطر اين كه قسمتى از آنچه را به آنها پرداخته ايد تملك كنيد .
ولى اين حكم استثنائى دارد كه در جمله الا ان ياتين بفاحشة مبينه به آن اشاره شده است و آن اين كه اگر آنها مرتكب عمل زشت و ننگينى گردند شوهران مى توانند آنها را تحت فشار قرار دهند ، تا مهر خود را حلال كرده و طلاق بگيرند و در حقيقت اين كار يك نوع مجازات و شبيه به گرفتن غرامت در برابر كارهاى نارواى اين دسته از زنان است .
آيا منظور از فاحشه مبينه ( عمل زشت آشكار ) در آيه فوق ، خصوص اعمال منافى عفت است يا هر گونه ناسازگارى شديد ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، ولى در حديثى كه از امام باقر (عليه السلام) نقل شده تصريح گرديده كه هر گونه مخالفت شديد زن و نافرمانى و ناسازگارى او را شامل مى شود البته منظور هر مخالفت جزئى نيست زيرا در مفهوم كلمه فاحشه اهميت و فوق العادگى افتاده است و ذكر كلمه مبينه نيز آن را تاكيد مى كند ) .
3 - با آنها بطور شايسته معاشرت كنيد - با جمله و عاشروهن بالمعروف دستور معاشرت شايسته و رفتار انسانى مناسب با زنان را صادر مى كند ، و بدنبال آن اضافه مى نمايد فان كرهتموهن فعسى ان تكرهوا شيئا و يجعل الله فيه خيرا كثيرا يعنى حتى اگر بجهاتى از همسران خود رضايت كامل نداشته باشيد و بر اثر امورى آنها در نظر شما ناخوش آيند باشند ، فورا تصميم به جدائى و يا بد رفتارى نگيريد و تا آنجا كه در قدرت داريد مدارا كنيد زيرا ممكن است شما در تشخيص خود گرفتار اشتباه شده باشيد ، و آنچه را نمى پسنديد خداوند در آن خير و بركت و سود فراوانى قرار داده باشد بنا بر اين تا كارد به استخوان شما نرسد سزاوار است معاشرت به معروف و رفتار شايسته را ترك نكنيد بخصوص اينكه بسيار مى شود كه همسران در باره يكديگر گرفتار سوء ظن هاى بى دليل و حب و بغض هاى بى جهت مى گردند و قضاوتهاى آنها در اين حال غالبا نادرست مى باشد ، تا آنجا كه خوبى ها
تفسير نمونه ج : 3 ص : 321
در نظرشان بدى و بدى ها در نظرشان خوبى جلوه مى كند ، ولى با گذشت زمان و مدارا كردن ، تدريجا حقايق آشكار مى شود .
ضمنا بايد توجه داشت تعبير به خيرا كثيرا كه در آيه به همسرانى كه مدارا مى كنند نويد داده شده مفهوم وسيعى دارد كه يكى از مصاديق روشن آن فرزندان صالح و با لياقت و ارزشمند است .
وَ إِنْ أَرَدتُّمُ استِبْدَالَ زَوْج مَّكانَ زَوْج وَ ءَاتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شيْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتَناً وَ إِثْماً مُّبِيناً(20) وَ كَيْف تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضى بَعْضكمْ إِلى بَعْض وَ أَخَذْنَ مِنكم مِّيثَقاً غَلِيظاً(21)
ترجمه :
20 - و اگر تصميم گرفتيد كه همسر ديگرى به جاى همسر خود انتخاب كنيد و مال فراوانى ( به عنوان مهر ) به او پرداخته ايد ، چيزى از آن را نگيريد آيا براى باز پس گرفتن مهر زنان ، متوسل به تهمت و گناه آشكار مى شويد ؟ .
21 - و چگونه آن را باز پس مى گيريد در حالى كه شما با يكديگر تماس و آميزش كامل داشته ايد و ( از اين گذشته ) آنها پيمان محكمى ( هنگام ازدواج ) از شما گرفته اند ؟ .

شان نزول :
پيش از اسلام رسم بر اين بود كه اگر مى خواستند همسر سابق را طلاق گويند و ازدواج جديدى كنند براى فرار از پرداخت مهر ، همسر خود را به اعمال منافى عفت متهم مى كردند ، و بر او سخت مى گرفتند ، تا حاضر شود مهر خويش را كه معمولا قبلا دريافت مى شد بپردازد ، و طلاق گيرد ، و همان مهر را براى همسر
تفسير نمونه ج : 3 ص : 322
دوم قرار مى دادند .
آيه فوق به شدت از اين كار زشت جلوگيرى كرده و آن را مورد نكوهش قرار مى دهد .

تفسير :
و ان اردتم استبدال زوج ... اين آيه نيز براى حمايت قسمت ديگرى از حقوق زنان نازل گرديده و به - عموم مسلمانان دستور مى دهد كه بهنگام تصميم بر جدائى از همسر و انتخاب همسر جديد حق ندارند چيزى از مهر همسر اول خود را كم بگذارند ، و يا اگر پرداخته اند پس بگيرند ، هر قدر هم مهر زياد باشد كه از آن تعبير به قنطار شده است و همانطور كه در سابق گفتيم قنطار معنى مال و ثروت زياد است .
راغب در كتاب مفردان مى گويد اصل قنطار از قنطره به معنى پل است و چون اموال زياد همچون پلى هستند كه انسان در زندگى مى تواند از آنها استفاده كند ، از اين جهت به آن قنطار گفته اند .
زيرا فرض اين است كه طلاق در اينجا بخاطر منافع شوهر صورت مى گيرد نه بخاطر انحراف زن از جاده عفت ، بنا بر اين دليلى ندارد كه حق مسلم آنها پايمال شود .
ا تاخذونه بهتانا و اثما مبينا سپس اشاره به طرز عمل دوران جاهليت در اين باره كه همسر خود را متهم به اعمال منافى عفت مى كردند نموده و مى فرمايد : آيا براى باز پس گرفتن مهر زنان متوسل به تهمت و گناه آشكار مى شويد يعنى اصل عمل ، ظلم است و گناه ،
تفسير نمونه ج : 3 ص : 323
و متوسل شدن به يك وسيله ناجوانمردانه و غلط ، گناه آشكار ديگرى است .
و كيف تاخذونه و قد افضى بعضكم الى بعض در اين آيه مجددا با استفهام انكارى ، براى تحريك عواطف انسانى مردان اضافه مى كند كه شما و همسرانتان مدتها در خلوت و تنهائى با هم بوده ايد همانند يك روح در دو بدن ، ارتباط و آميزش كامل داشته ايد ، چگونه بعد از اين همه نزديكى و ارتباط ، همچون بيگانه ها و دشمنان با يكديگر رفتار مى كنيد ، و حقوق مسلم آنها را پايمال مى نمائيد ؟ ! اين درست همانند تعبيرى است كه ما در فارسى امروز داريم كه اگر دو نفر دوست صميمى با هم به نزاع برخيزند به آنها مى گوئيم شما سالها با يكديگر نان و نمك خورده ايد چرا نزاع مى كنيد ؟ در حقيقت ستم كردن در اين گونه موارد به شريك زندگى ، ستم بر خويشتن است .
سپس مى فرمايد : از اين گذشته همسران شما پيمان محكمى بهنگام عقد ازدواج از شما گرفته اند چگونه اين پيمان مقدس و محكم را ناديده مى گيريد و اقدام به پيمان شكنى آشكار مى كنيد ؟ .
و اخذن منكم ميثاقا غليظا ضمنا بايد توجه داشت كه اين آيه گرچه در مورد طلاق دادن همسر سابق براى انتخاب همسر جديد وارد شده ولى اختصاص به آن ندارد ، بلكه منظور اين است در هر مورد كه طلاق و جدائى به پيشنهاد مرد صورت گيرد ، و زن تمايلى به جدائى ندارد بايد تمام مهر پرداخته شود ، و يا اگر پرداخته شده چيزى از آن باز پس نگيرند ، خواه تصميم بر ازدواج مجدد داشته باشند يا نه ، بنا بر اين جمله
تفسير نمونه ج : 3 ص : 324
ان اردتم استبدال زوج ( اگر بخواهيد همسر ديگرى انتخاب كنيد ) در حقيقت ناظر به وضع دوران جاهليت بوده است و دخالتى در اصل حكم ندارد .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه استبدال به معنى طلب تبديل كردن است بنا بر اين معنى طلب و اراده در آن افتاده است و اگر مشاهده مى كنيم كه با اردتم ( بخواهيد ) ضميمه شده بخاطر اين است كه مى خواهد اين نكته را گوشزد كند كه بهنگام مقدمه چينى و تصميم بر تبديل كردن همسر خود نبايد از مقدمات نا مشروع و ناجوانمردانه شروع كنيد .
وَ لا تَنكِحُوا مَا نَكَحَ ءَابَاؤُكم مِّنَ النِّساءِ إِلا مَا قَدْ سلَف إِنَّهُ كانَ فَحِشةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سبِيلاً(22)
ترجمه :
22 - و ازدواج نكنيد با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كرده اند ، مگر آنها كه در گذشته ( قبل از نزول اين حكم ) انجام شده است ، زيرا اين كار عمل زشت و تنفرآورى است و روش نادرستى مى باشد .

شان نزول :
در زمان جاهليت معمول بود كه هر گاه كسى از دنيا مى رفت و همسر و فرزندان از خود بيادگار مى گذاشت ، در صورتى كه آن همسر ، نامادرى فرزندان او بود ، فرزندانش نامادرى را همانند اموال او به ارث مى بردند ، به اين ترتيب كه آنها حق داشتند با نامادرى خود ازدواج كنند و يا او را به ازدواج شخص ديگرى در آورند ، پس از اسلام ، حادثه اى براى يكى از مسلمانان پيش آمد و آن اين كه : يكى از انصار بنام ابو قيس از دنيا رفت فرزندش به نامادرى خود پيشنهاد ازدواج نمود ، آن زن گفت : من ترا فرزند خود مى دانم و چنين كارى را شايسته نمى بينم
تفسير نمونه ج : 3 ص : 325
ولى با اين حال از پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كسب تكليف مى كنم ، سپس موضوع را خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) عرض كرد ، و كسب تكليف نمود ، آيه فوق نازل شد و از اين كار به شدت نهى كرد .

تفسير :
همانطور كه در شان نزول نيز اشاره شد ، آيه خط بطلان به يكى از اعمال ناپسند دوران جاهليت مى كشد و مى گويد : و لا تنكحوا ما نكح آبائكم من النساء : با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كرده اند ازدواج نكنيد .
اما از آنجا كه هيچ قانونى معمولا شامل گذشته نمى شود ، اضافه مى فرمايد الا ما قد سلف : مگر ازدواج هائى كه پيش از اين انجام شده است .
سپس براى تاكيد مطلب ، سه تعبير شديد در باره اين نوع ازدواج بيان مى فرمايد : نخست اين كه مى گويد : اين عمل ، كار بسيار زشتى است ( انه كان فاحشة ) و بعد اضافه مى كند : عملى است كه موجب تنفر در افكار مردم است يعنى طبع بشر آن را نمى پسندد ( و مقتا ) و در پايان مى فرمايد : روش نادرستى است ( و ساء سبيلا ) حتى در تاريخ مى خوانيم كه مردم جاهلى نيز اين نوع ازدواج را مقت ( تنفرآميز ) و فرزندانى كه ثمره آن بودند مقيت ( فرزندان مورد تنفر ) مى ناميدند .
روشن است كه اين حكم بخاطر مصالح و فلسفه هاى مختلفى مقرر شده ، زيرا ازدواج با نامادرى از يكسو همانند ازدواج با مادر است چون نامادرى در حكم مادر دوم محسوب مى شود .
و از سوى ديگر تجاوز به حريم پدر و هتك احترام او است .
و از همه گذشته اين عمل ، تخم نفاق را در ميان فرزندان يك شخص مى پاشد زيرا ممكن است بر سر تصاحب نامادرى ميان آنها اختلاف واقع شود حتى ميان
تفسير نمونه ج : 3 ص : 326
پدر و فرزند ايجاد رقابت مى كند زيرا معمولا ميان همسر دوم و همسر اول رقابت و حسادت وجود دارد ، اگر اين كار ( ازدواج با نامادرى ) دو حيات پدر ( پس از طلاق نامادرى ) انجام گيرد دليل حسادت آن روشن است ، و اگر بعد از مرگ او صورت گيرد نيز ممكن است يك نوع حسادت ، نسبت به پدر از دست رفته خود پيدا كند .
تعبيرات سه گانه اى كه در باره نكوهش اين عمل در آيه فوق آمده ، بعيد نيست به ترتيب اشاره به سه فلسفه بالا باشد .
حُرِّمَت عَلَيْكمْ أُمَّهَتُكُمْ وَ بَنَاتُكُمْ وَ أَخَوَتُكمْ وَ عَمَّتُكُمْ وَ خَلَتُكُمْ وَ بَنَات الأَخ وَ بَنَات الأُخْتِ وَ أُمَّهَتُكمُ الَّتى أَرْضعْنَكُمْ وَ أَخَوَتُكم مِّنَ الرَّضعَةِ وَ أُمَّهَت نِسائكمْ وَ رَبَئبُكمُ الَّتى فى حُجُورِكم مِّن نِّسائكُمُ الَّتى دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمْ تَكُونُوا دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلا جُنَاحَ عَلَيْكمْ وَ حَلَئلُ أَبْنَائكمُ الَّذِينَ مِنْ أَصلَبِكمْ وَ أَن تَجْمَعُوا بَينَ الأُخْتَينِ إِلا مَا قَدْ سلَف إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَّحِيماً(23)
ترجمه :
23 - حرام شده است بر شما مادرانتان و دختران و خواهران و عمه ها و خاله ها و دختران برادر و دختران خواهر شما و مادرانيكه شما را شير داده اند و خواهران رضاعى شما و مادران همسر و دختران همسرتان كه در دامان شما پرورش يافته اند از همسرانيكه با آنها آميزش جنسى داشته ايد و چنانچه آميزش جنسى با آنها نداشته ايد ( دختران آنها ) براى شما مانعى ندارد و ( همچنين ) همسرهاى پسرانتان كه از نسل شما هستند ( نه پسرخوانده ها ) و ( نيز حرام است بر شما ) اينكه جمع ميان دو خواهر كنيد مگر آنچه در گذشته واقع شده خداوند آمرزنده و مهربان است .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 327
تفسير : تحريم ازدواج با محارم
در اين آيه به محارم يعنى زنانى كه ازدواج با آنها ممنوع است اشاره شده است و بر اساس آن محرميت از سه راه ممكن است پيدا شود :
1 - ولادت كه از آن تعبير به ارتباط نسبى مى شود .
2 - از طريق ازدواج كه به آن ارتباط سببى مى گويند .
3 - از طريق شيرخوارگى كه به آن ارتباط رضاعى گفته مى شود .
نخست اشاره به محارم نسبى كه هفت دسته هستند كرده و مى فرمايد : حرمت عليكم امهاتكم و بناتكم و اخواتكم و عماتكم و خالاتكم و بنات الاخ و بنات الاخت : مادران شما و دخترانتان و خواهرانتان و عمه ها و خاله - هايتان و دختران برادر و دختران خواهرانتان بر شما حرام شده اند .
بايد توجه داشت كه منظور از مادر فقط آن زنى كه انسان بلا واسطه از او تولد شده ، نيست بلكه جده و مادر جده و مادر پدر و مانند آنها را شامل مى شود همانطور كه منظور از دختر ، تنها دختر بلا واسطه نيست بلكه دختر و دختر پسر و دختر دختر و فرزندان آنها را نيز در بر مى گيرد و همچنين در مورد پنج دسته ديگر .
نا گفته پيدا است كه همه افراد طبعا از اين گونه ازدواج ها تنفر دارند و بهمين دليل همه اقوام و ملل ( جز افراد كمى ) ازدواج با محارم را ممنوع مى دانند و حتى مجوسى ها كه در منابع اصلى خود قائل به جواز اين گونه ازدواج ها بوده اند ، امروز آن را انكار مى كنند .
گرچه بعضى كوشش دارند كه اين موضوع را ناشى از يك عادت و رسم كهن بدانند ولى مى دانيم عموميت يك قانون در ميان تمام افراد بشر ، در قرون و اعصار
تفسير نمونه ج : 3 ص : 328
طولانى ، معمولا حكايت از فطرى بودن آن مى كند ، زيرا رسم و عادت نمى تواند عمومى و دائمى گردد .
از اين گذشته امروز اين حقيقت ثابت شده كه ازدواج افراد همخون با يكديگر خطرات فراوانى دارد يعنى بيمارى نهفته و ارثى را آشكار و تشديد مى كند ( نه اين كه خود آن توليد بيمارى كند ) حتى بعضى ، گذشته از محارم ، ازدواج با اقوام نسبتا دورتر را مانند عموزاده ها را با يكديگر خوب نمى دانند و معتقدند خطرات بيمارى هاى ارثى را تشديد مى نمايد ولى اين مسئله اگر در خويشاوندان دور مشكلى ايجاد نكند ( همانطور كه غالبا نمى كند ) در خويشان نزديك كه همخونى شديدتر است مسلما توليد اشكال خواهد كرد .
بعلاوه در ميان محارم جاذبه و كشش جنسى معمولا وجود ندارد زيرا محارم غالبا با هم بزرگ مى شوند و براى يكديگر يك موجود عادى و معمولى هستند و موارد نادر و استثنائى نمى تواند مقياس قوانين عمومى و كلى گردد و مى دانيم كه جاذبه جنسى ، شرط استحكام پيوند زناشوئى است ، بنا بر اين اگر ازدواجى در ميان محارم صورت گيرد ، ناپايدار و سست خواهد بود .
سپس به محارم رضاعى اشاره كرده و مى فرمايد : و امهاتكم اللاتى ارضعنكم و اخواتكم من الرضاعه : و مادرانى كه شما را شير مى دهند و خواهران رضاعى شما بر شما حرامند .
گرچه قرآن در اين قسمت از آيه تنها به دو دسته يعنى خواهران و مادران رضاعى اشاره كرده ولى طبق روايات فراوانى كه در دست است ، محارم رضاعى منحصر به اينها نيستند ، بلكه طبق حديث معروف كه از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده
تفسير نمونه ج : 3 ص : 329
يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب : تمام كسانى كه از نظر ارتباط نسبى حرامند از نظر شيرخوارگى نيز حرام مى شوند .
البته مقدار شيرخوارگى كه تاثير در محرميت مى كند و همچنين شرائط و كيفيت آن ، ريزه كاريهاى فراوانى دارد كه در كتابهاى فقهى آمده است .
فلسفه تحريم محارم رضاعى اين است كه با پرورش گوشت و استخوان آنها با شير شخص معينى شباهت به فرزندان او پيدا مى كند ، مثلا زنيكه كودكى را به اندازه اى شير مى دهد كه بدن او با آن شير نمو مخصوصى مى كند يك نوع شباهت در ميان آن كودك و ساير فرزندان آن زن پيدا مى شود و در حقيقت هر كدام جزئى از بدن آن مادر محسوب مى گردند و همانند دو برادر نسبى هستند .
و در آخرين مرحله اشاره به دسته سوم از محارم كرده و آنها را تحت چند عنوان بيان مى كند :
1 - و امهات نسائكم : و مادران همسرانتان يعنى به مجرد اينكه زنى به ازدواج مردى در آمد و صيغه عقد جارى گشت مادر او و مادر مادر او و ... بر او حرام ابدى مى شوند .
2 - و ربائبكم اللاتى فى حجوركم من نسائكم اللاتى دخلتم بهن : و دختران همسرانتان كه در دامان شما قرار دارند به شرط اينكه با آن همسر آميزش جنسى پيدا كرده باشيد يعنى تنها با عقد شرعى يك زن دختران او كه از شوهر ديگرى بوده اند بر شوهر حرام نمى شوند ، بلكه مشروط بر اين است كه علاوه بر عقد شرعى با آن زن همبستر هم شده باشد .
وجود اين قيد در اين مورد تاييد مى كند كه حكم مادر همسر كه در جمله سابق گذشت مشروط به چنين شرطى نيست ، و به اصطلاح اطلاق حكم را تقويت مى كند .
گرچه ظاهر قيد فى حجوركم : در دامان شما باشند چنين مى فهماند كه اگر دختر همسر از شوهر ديگر در دامان انسان پرورش نيابد بر او حرام نيست ولى به قرينه روايات و مسلم بودن حكم ، اين قيد به اصطلاح قيد احترازى نيست
تفسير نمونه ج : 3 ص : 330
بلكه در واقع اشاره به نكته تحريم است زيرا اينگونه دختران كه مادرانشان اقدام به ازدواج مجدد مى كنند معمولا در سنين پائين هستند و غالبا در دامان شوهر جديد همانند دختر او پرورش مى يابند ، آيه ميگويد اينها در واقع همچون دختران خود شما هستند ، آيا كسى با دختر خود ازدواج مى كند ؟ و انتخاب عنوان ربائب كه جمع ربيبه به معنى تربيت شده است نيز بهمين جهت مى باشد .
به دنبال اين قسمت براى تاكيد مطلب اضافه مى كند كه اگر با آنها آميزش جنسى نداشتيد دخترانشان بر شما حرام نيستند ( فان لم تكونوا دخلتم بهن فلا جناح عليكم ) .
3 - و حلائل ابنائكم الذين من اصلابكم .
و همسران فرزندانتان كه از نسل شما هستند .
در حقيقت تعبير من اصلابكم ( فرزندانى كه از نسل شما باشند ) براى اين است كه روى يكى از رسوم غلط دوران جاهليت خط بطلان كشيده شود ، زيرا در آن زمان معمول بود افرادى را به عنوان فرزند خود انتخاب مى كردند ، يعنى كسى كه فرزند شخص ديگرى بود به نام فرزند خود مى خواندند و فرزند خوانده مشمول تمام احكام فرزند حقيقى بود ، و به همين دليل با همسران فرزند خوانده خود ازدواج نمى كردند .
فرزند خواندگى و احكام آن در اسلام به كلى بى اساس است .
4 - و ان تجمعوا بين الاختين : و براى شما جمع در ميان دو خواهر ممنوع است يعنى ازدواج با دو خواهر در زمان واحد مجاز نيست ، بنا بر اين اگر با دو خواهر يا بيشتر در زمانهاى مختلف و بعد از جدائى از خواهر قبلى انجام گيرد ، مانعى ندارد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 331
و از آنجا كه در زمان جاهليت جمع ميان دو خواهر رائج بود ، و افرادى مرتكب چنين ازدواجهائى شده بودند قرآن بعد از جمله فوق مى گويد : الا ما قد سلف يعنى اين حكم ( همانند احكام ديگر ) عطف به گذشته نمى شود ، و كسانى كه قبل از نزول اين قانون ، چنين ازدواجى انجام داده اند كيفر و مجازاتى ندارند ، اگر چه اكنون بايد يكى از آن دو را انتخاب كرد ، و ديگرى را رها كنند .
رمز اينكه اسلام از چنين ازدواجى جلوگيرى كرده شايد اين باشد ، كه دو خواهر به حكم نسب و پيوند طبيعى نسبت به يكديگر علاقه شديد دارند ، ولى به هنگامى كه رقيب هم شوند طبعا نمى توانند آن علاقه سابق را حفظ كنند ، و به - اين ترتيب يك نوع تضاد عاطفى در وجود آنها پيدا مى شود ، كه براى زندگى آنها زيان بار است ، زيرا دائما انگيزه محبت و انگيزه رقابت در وجود آنها در حال كشمكش و مبارزه اند .
بعضى از مفسران احتمال داده اند كه جمله الا ما قد سلف به تمام محارمى كه در آيه به آن اشاره شده برگردد يعنى اگر قبل از نزول اين آيه اقدام به ازدواج با يكى از محارم فوق طبق قوانين متداول آن زمان كرده باشيد ، حكم تحريم شامل آن ازدواجها نمى شود ، و فرزندان آنها فرزندان مشروع خواهند بود ، البته پس از نزول اين آيه لازم بوده فورا جدا شوند .
پايان آيه يعنى جمله ان الله كان غفورا رحيما نيز متناسب با اين معنى مى باشد .

تفسير نمونه ج : 3 ص : 332
* وَ الْمُحْصنَت مِنَ النِّساءِ إِلا مَا مَلَكَت أَيْمَنُكمْ كِتَب اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَاءَ ذَلِكمْ أَن تَبْتَغُوا بِأَمْوَلِكُم محْصِنِينَ غَيرَ مُسفِحِينَ فَمَا استَمْتَعْتُم بِهِ مِنهُنَّ فَئَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضةً وَ لا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَضيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً(24)
ترجمه :
24 - و زنان شوهردار ( بر شما حرام است ) مگر آنها را كه مالك شده ايد ، اينها احكامى است كه خداوند بر شما مقرر داشته و زنان ديگر غير از اينها ( كه گفته شد ) براى شما حلال است ، كه با اموال خود آنها را اختيار كنيد در حالى كه پاكدامن باشيد و از زنا خوددارى نمائيد ، و زنانى را كه متعه مى كنيد مهر آنها را ، واجب است بپردازيد و گناهى بر شما نيست نسبت به آنچه با يكديگر توافق كرده ايد بعد از تعيين مهر ، خداوند دانا و حكيم است .

تفسير :
و المحصنات من النساء اين آيه ، بحث آيه گذشته را در باره زنانى كه ازدواج با آنها حرام است دنبال مى كند و اضافه مى نمايد كه : ازدواج و آميزش جنسى با زنان شوهردار نيز حرام است .
محصنات جمع محصنة از ماده حصن به معنى قلعه و دژ است ، و به همين مناسبت به زنان شوهردار و همچنين زنان عفيف و پاكدامن كه از آميزش جنسى با ديگران خود را حفظ مى كنند و يا در تحت حمايت و سرپرستى مردان قرار دارند گفته مى شود .
 

Back Index Next