بعدی 
تفسير نمونه ج : 24 ص : 320
را در مسير خاصى پيش مى برند ، خلاصه همه جا قانون است و حساب ، و همه جا نظم است و برنامه .
و در پايان آيه براى تاكيد بيشتر مى فرمايد : بار ديگر نگاه كن و عالم را با دقت بنگر ، آيا هيچ شكاف و خلل و اختلافى در جهان مشاهده مى كنى ؟ ! ( فارجع البصر هل ترى من فطور ) .
فطور از ماده فطر ( بر وزن سطر ) به معنى شكافتن از طول است ، و به معنى شكستن ( مانند افطار روزه ) و اختلال و فساد نيز مى آيد ، و در آيه مورد بحث به همين معنى است .
منظور اين است كه هر چه انسان در جهان آفرينش دقت كند كمترين خلل و ناموزونى در آن نمى بيند .
و لذا در آيه بعد براى تاكيد همين معنى مى افزايد : بار ديگر ديده خود را باز كن ، و دو مرتبه به عالم هستى بنگر ، سرانجام چشمانت به سوى تو باز مى گردد در حالى كه خسته و ناتوان شده ، و در جستجوى خلل و نقصان در اين عالم بزرگ ناكام مانده است ! ( ثم ارجع البصر كرتين ينقلب اليك البصر خاسئا و هو حسير ) .
كرتين از ماده كر ( بر وزن شر ) به معنى توجه و بازگشت به چيزى است ، و كرة به معنى تكرار و كرتين تثنيه آن است ، ولى بعضى از مفسران گفته اند كه منظور از كرتين در اينجا معنى تثنيه نيست ، بلكه منظور توجهاى مكرر و پى درپى و متعدد است .
بنا بر اين حداقل قرآن در اين آيات دستور به مردم مى دهد كه سه بار در عالم هستى بنگرند ، و اسرار آفرينش را مطالعه كنند ، و به يك معنى بارها و
تفسير نمونه ج : 24 ص : 321
بارها دقيق شوند و هنگامى كه نتوانستند كمترين خلل و نقصانى در اين نظام عجيب بيابند به آفريننده اين دستگاه و خالق اين جهان و علم و قدرت بى پايان آشناتر شوند .
خاسىء از ماده خسا و خسوء ( بر وزن مدح و خشوع ) هرگاه در مورد چشم به كار رود به معنى خسته و ناتوان شدن است ، و هرگاه در مورد سگ به كار رود به معنى دور كردن آن است .
حسير از ماده حسر ( بر وزن قصر ) به معنى برهنه كردن است ، و از آنجا كه انسان به هنگام خستگى تاب و توان خود را از دست مى دهد و گوئى برهنه از نيروهاى خود مى شود به معنى خستگى و ناتوانى آمده است ، بنا بر اين خاسىء و حسير در آيه فوق هر دو به يك معنى و براى تاكيد در موضوع درماندگى و ناتوانى چشم از ديدن نقصانى در نظام عالم هستى است .
بعضى ميان اين دو چنين فرق گذاشته اند خاسىء به معنى ناكام و حسير به معنى ناتوان است .
به هر حال از اين آيات دو نتيجه مهم مى توان گرفت : نخست اينكه قرآن به همه رهروان راه حق ، دستور مؤكد مى دهد كه هر چه مى توانند در اسرار عالم هستى و شگفتيهاى جهان آفرينش بيشتر مطالعه و دقت كنند ، و به يك بار و دو بار قناعت ننمايد ، چه بسيار اسرارى كه در نگاه اول و دوم خود را نشان نمى دهد ، ديده هاى تيزبين لازم است كه بعد از چندين نگاه آنها را بيابد .
ديگر اينكه هر قدر انسان در اين نظام دقيقتر و باريكتر شود انسجام آن را بهتر درك مى كند ، انسجامى خالى از هرگونه نقص و خلل و كژى و اعوجاج .
و اگر در نظر سطحى و ابتدائى بعضى از پديده هاى اين جهان به عنوان شرور و آفات و فساد ديده مى شود ( همچون زمين لرزه ها ، سيلابها و بيماريها و
تفسير نمونه ج : 24 ص : 322
حوادث ناگوارى كه گهگاه در زندگى انسانها رخ مى دهد ) در مطالعات دقيقتر روشن مى شود كه آنها نيز اسرار و فلسفه هاى دقيق و مهمى دارد .
اين آيات اشاره روشنى به برهان نظم دارد كه مى گويد : وجود نظم در هر دستگاه نشانه وجود علم و قدرتى در پشت آن دستگاه است ، و گرنه حوادث اتفاقى حساب نشده ، و تصادفهاى كور و كر ، هرگز نمى تواند مبدأ نظام و حساب گردد ، همانگونه كه در حديث معروف مفضل از امام صادق (عليه السلام) آمده است : ان الاهمال لا ياتى بالصواب ، و التضاد لا ياتى بالنظام : مهمل كارى هرگز نتيجه درست نمى دهد ، و تضاد مبدأ نظام نمى گردد آخرين آيه مورد بحث نظرى به صفحه آسمان افكنده ، و از ستارگان درخشنده و زيبا سخن به ميان آورده : مى گويد : ما آسمان پائين را با چراغهاى پرفروغى زينت بخشيديم ، و آنها را تيرهائى براى شياطين قرار داديم ، و براى آنها عذاب آتش دوزخ فراهم ساختيم ( و لقد زينا السماء الدنيا بمصابيح و جعلناها رجوما للشياطين و اعتدنا لهم عذاب السعير ) .
يك نگاه به آسمان در يك شب تاريك و پرستاره ، و توجه به آن عوالم رؤيائى دوردست ، و تصور نظامهائى كه بر آنها حاكم است ، و دقت در زيبائى و ظرافت و عظمت و سكوت اسرارآميز و پر ابهتى كه بر آنها سايه افكنده ، انسان را در جهانى مملو از عرفان و نور حق وارد مى كند ، و در عوالمى از عشق پروردگار سير مى دهد كه با هيچ زبانى قابل توصيف نيست .
اين آيه بار ديگر اين حقيقت را تاكيد مى كند كه تمام ستارگانى كه ما
تفسير نمونه ج : 24 ص : 323
مى بينم همه بخشى از آسمان اول است ، آسمانى كه از ميان آسمانهاى هفتگانه به ما نزديكتر مى باشد ، و به همين دليل به عنوان السماء الدنيا ( آسمان نزديك و پائين ) از آن تعبير شده است .
تعبير به رجوم ( تيرها ) اشاره به شهابها است كه همچون تيرى از يكسوى آسمان به سوى ديگر پرتاب مى شود ، مى دانيم شهب باقيمانده ستارگانى است كه طى حوادثى از هم متلاشى شده ، بنا بر اين اگر مى گويد ما كواكب را تيرهائى براى شياطين قرار داديم اشاره به همين سنگريزه هاى مخصوص است .
و اما اينكه چگونه شياطين با تيرهاى شهاب كه سنگهاى كوچك سرگردانى در آسمانها هستند نشانه گيرى مى شوند شرح آن را در تفسير نمونه جلد 11 صفحه 42 ( ذيل آيه 18 سوره حجر ) و در جلد 19 صفحه 15 به بعد ( ذيل آيه 20 سوره صافات ) مشروحا بيان كرده ايم .

نكته : عظمت عالم آفرينش
با اينكه قرآن مجيد از محيط عقب افتاده عصر جاهليت عرب برخاست ولى غالبا تاكيد مى كند كه مسلمانان در اسرار با عظمت عالم هستى بينديشند ، مطلبى كه در عصر جاهليت مفهوم نداشت ، و اين خود دليل روشنى است بر اينكه قرآن از مبدأ ديگرى صادر شده ، و هر قدر علم و دانش پيش مى رود عظمت تاكيدات قرآن در اين زمينه آشكارتر مى گردد .
مى دانيم كره زمينى كه ما در آن زندگى مى كنيم با تمام بزرگى كه دارد در مقابل مركز منظومه شمسى يعنى قرص خورشيد به اندازه اى كوچك است كه اگر يك ميليون و دويست هزار كره زمين را روى هم بگذارند تازه
تفسير نمونه ج : 24 ص : 324
به اندازه قرص آفتاب مى شود ! از سوى ديگر منظومه شمسى ما جزئى از يك كهكشان عظيم است كه همان كهكشان راه شيرى نام دارد .
طبق محاسبات دانشمندان فلكى تنها در كهكشان ما بالغ بر يكصد ميليارد ( 000 000 000 100 ) ستاره وجود دارد كه خورشيد ما با تمام عظمتش يكى از ستاره هاى متوسط آن محسوب مى شود ! از سوى سوم در اين جهان بزرگ آنقدر كهكشان وجود دارد كه از حساب و شماره بيرون است .
و هر قدر تلسكوبهاى نجومى عظيمتر و مجهزتر مى شوند كهكشانهاى تازه اى كشف مى شود ! و چه بزرگ است خدائى كه اين طرح عظيم را با آن نظام دقيق ريخته العظمة لله الواحد القهار
تفسير نمونه ج : 24 ص : 325
وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبهِمْ عَذَاب جَهَنَّمَ وَ بِئْس الْمَصِيرُ(6) إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سمِعُوا لهََا شهِيقاً وَ هِىَ تَفُورُ(7) تَكادُ تَمَيزُ مِنَ الْغَيْظِ كلَّمَا أُلْقِىَ فِيهَا فَوْجٌ سأَلهَُمْ خَزَنَتهَا أَ لَمْ يَأْتِكمْ نَذِيرٌ(8) قَالُوا بَلى قَدْ جَاءَنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا وَ قُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِن شىْء إِنْ أَنتُمْ إِلا فى ضلَل كَبِير(9) وَ قَالُوا لَوْ كُنَّا نَسمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فى أَصحَبِ السعِيرِ(10) فَاعْترَفُوا بِذَنبهِمْ فَسحْقاً لأَصحَبِ السعِيرِ(11)
ترجمه :
6 - و براى كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند عذاب جهنم است و بد جايگاهى است .
7 - هنگامى كه در آن افكنده مى شوند صداى وحشتناكى از آن مى شنوند و اين در حالى است كه پيوسته مى جوشد .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 326
8 - نزديك است از شدت غضب پاره پاره شود ، هر زمان گروهى در آن افكنده مى شوند نگهبانان دوزخ از آنها سؤال مى كنند : مگر انذاركننده الهى به سراغ شما نيامد !
9 - مى گويند : آرى ، انذاركننده به سراغ ما آمد ، ولى ما او را تكذيب كرديم و گفتيم خداوند هرگز چيزى نازل نكرده ، و شما در گمراهى بزرگى هستيد !
10 - و مى گويند : اگر ما گوش شنوا داشتيم ، يا تعقل مى كرديم ، جزء دوزخيان نبوديم .
11 - اينجاست كه به گناه خود اعتراف مى كنند ، دور باشند دوزخيان از رحمت خدا !
تفسير اگر گوش شنوا و فكر بيدار داشتيم در دوزخ نبوديم !
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از نشانه هاى عظمت و قدرت خدا و دلائل آن در عالم آفرينش بود ، در آيات مورد بحث سخن از كسانى مى گويد كه اين دلائل را ناديده گرفته ، و راه كفر و شرك را پيش مى گيرند ، و همچون شياطين ، عذاب الهى را به جان مى خرند .
نخست مى فرمايد : براى كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند عذاب جهنم است و بد جايگاهى است ( و للذين كفروا بربهم عذاب جهنم و بئس المصير ) .
سپس به شرح گوشه اى از اين عذاب وحشتناك پرداخته مى افزايد : هنگامى كه كفار در آن افكنده مى شوند صداى وحشتناكى از آن مى شنوند و اين در حالى است كه پيوسته مى جوشد و غليان دارد ( اذا القوا فيها سمعوا لها شهيقا و هى تفور ) .
آرى هنگامى كه آنها با نهايت ذلت و حقارت در آن پرتاب مى شوند
تفسير نمونه ج : 24 ص : 327
فرياد وحشتناك و طولانى جهنم برمى خيزد ، و تمام وجود آنها را در وحشت فرو مى برد .
شهيق در اصل به معنى صداى زشت و منكرى همچون صداى الاغ است ، و گاه گفته اند از ماده شهوق به معنى طولانى بودن گرفته شده ( لذا كوه بلند را جبل شاهق مى گويند ) بنا بر اين شهيق به معنى ناله طولانى است .
بعضى گفته اند زفير صدائى است كه در گلو مى پيچد ، و شهيق صدائى است كه در سينه رفت و آمد مى كند ، و به هر حال اشاره به صداهاى وحشت انگيز و ناراحت كننده است .
سپس براى مجسم ساختن شدت خشم دوزخ مى افزايد : نزديك است از شدت غضب پاره پاره شود ! ( تكاد تميز من الغيظ ) .
درست همانند ظرف عظيمى كه روى آتش فوق العاده پرحرارتى گذارده اند و چنان مى جوشد و زير و رو مى شود كه هر زمان بيم متلاشى شدن آن مى رود ، و يا همچون انسان خشمگينى كه مى جوشد و مى خروشد و فرياد مى كشد و نزديك است منفجر گردد ، آرى چنين است منظره دوزخ اين كانون خشم خدا ! سپس ادامه مى دهد : هر زمان گروهى از كافران در آن افكنده مى شوند نگهبانان دوزخ از روى تعجب و توبيخ از آنها سؤال مى كنند مگر شما رهبر و راهنما نداشتيد ؟ مگر انذاركننده الهى به سراغ شما نيامد ؟ پس چرا به اين روز سياه افتاده ايد ؟ ! ( كلما القى فيها فوج سالهم خزنتها ا لم ياتكم نذير ) .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 328
آنها باور نمى كنند كه انسانى آگاهانه و با داشتن رهبر آسمانى به چنين سرنوشتى گرفتار شود ، و چنين جايگاهى را براى خود انتخاب كند .
ولى آنان در پاسخ مى گويند : آرى انذاركننده به سراغ ما آمد ، ولى ما او را تكذيب كرديم و گفتيم خداوند هرگز چيزى نازل نكرده و خداوند وحى بر كسى نفرستاده است ، تا به هواى نفس خويش ادامه دهيم ، حتى به آنها گفتيم شما در گمراهى عظيمى هستيد ! ( قالوا بلى قد جاءنا نذير فكذبنا و قلنا ما نزل الله من شىء ان انتم الا فى ضلال كبير ) .
نه تنها آنها را تصديق نكرديم ، و به پيام حياتبخششان گوش فرا نداديم ، بلكه به مخالفت برخاسته ، و اين طبيبان روحانى را گمراه خوانديم ، و از خود رانديم .
بعد به دليل اصلى بدبختى و گمراهى خود اشاره كرده ، مى گويند : اگر ما گوش شنوا داشتيم ، و عقل خود را به كار مى گرفتيم ، هرگز از دوزخيان نبوديم ! ( و قالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير ) .
آرى اينجاست كه به گناه خود اعتراف مى كنند ، دور باشند دوزخيان از رحمت خدا ! ( فاعترفوا بذنبهم فسحقا لاصحاب السعير ) .
در اين آيات ضمن بيان سرنوشت وحشتناك دوزخيان ، انگشت روى علت اصلى بدبختى آنها گذارده شده است ، مى گويد : از يكسو خداوند گوش شنوا عقل و هوش داده ، و از سوى ديگر پيامبرانش را با دلائل روشن فرستاده ، اگر اين دو با هم ضميمه شوند سعادت انسان تامين است .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 329
ولى هنگامى كه انسان گوش دارد اما با آن نمى شنود ، و چشم دارد و نمى بيند ، و عقل دارد و نمى انديشد ، اگر تمام پيامبران الهى و كتب آسمانى به سراغ او آيند اثرى ندارد ! در روايتى آمده است كه جمعى در محضر پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مدح و ستايش از مسلمانى كردند ، رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : كيف عقل الرجل ؟ ! : عقل او چگونه است ؟ عرض كردند : اى رسول خدا ! ما از تلاش و كوشش او در عبادت و انواع كارهاى خير سؤال مى كنيم ، شما از عقلش سؤال مى فرمائيد ؟ فرمود : ( ان الاحمق يصيب بحمقه اعظم من فجور الفاجر ، و انما يرتفع العباد غدا فى الدرجات ، و ينالون الزلفى من ربهم على قدر عقولهم ! .
مصيبتى كه از ناحيه حماقت احمق حاصل مى شود بدتر است از فجور فاجران و گناه بدكاران ، خداوند فرداى قيامت مقام بندگان را به مقدار عقل و خرد آنها بالا مى برد ، و بر اين اساس به قرب خداوند نائل مى گردند .
سحق ( بر وزن قفل ) در اصل به معنى سائيدن و نرم كردن است ، و به لباس كهنه نيز گفته مى شود ، ولى در اينجا به معنى دورى از رحمت خدا است ، بنا بر اين فسحقا لاصحاب السعير مفهومش اين است كه دوزخيان از رحمت خدا دور باشند ، و از آنجا كه نفرين خداوند توأم با تحقق خارجى است اين جمله دليل بر اين است كه اين گروه به كلى از رحمت خدا دورند .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 330
نكته ارزش والاى عقل و خرد
اين نخستين بار نيست كه قرآن مجيد به ارزش فوق العاده عقل و خرد اشاره مى كند ، و گناه عمده دوزخيان و عامل اصلى بدبختى آنها را از كار انداختن اين نيروى الهى مى شمرد ، بلكه هر كس با قرآن آشنا باشد مى داند كه در مناسبتهاى مختلف اهميت اين موضوع را آشكار ساخته است ، و على رغم دروغپردازيهاى كسانى كه مذهب را وسيله تخدير مغزها ، و ناديده گرفتن فرمان عقل و خرد مى شمرند ، اسلام اساس خداشناسى و سعادت و نجات را بر عقل و خرد مى نهد ، و روى سخنش در همه جا با اولو الالباب و اولو الابصار و انديشمندان و دانشمندان است .
در منابع اسلامى آنقدر روايت در اين زمينه وارد شده كه از حساب بيرون است ، جالب اينكه كتاب معروف كافى كه از معتبرترين منابع حديث است مشتمل بر كتابهائى است كه نخستين كتابش به نام كتاب عقل و جهل است ، و هر كس رواياتى را كه در اين زمينه در اين كتاب نقل شده ملاحظه كند به عمق بينش اسلام در اين باره پى مى برد ، و ما در اينجا به ذكر دو روايت قناعت مى كنيم : در حديثى از على (عليه السلام) ( در همين كتاب ) آمده است : جبرئيل بر آدم نازل شد و گفت من مامورم كه تو را ميان يكى از اين سه موهبت مخير كنم ، تا يكى را برگزينى ، و بقيه را رها كنى ، آدم گفت : آنها چيست ؟ جبرئيل در پاسخ گفت : عقل و حياء و دين .
آدم گفت : من عقل را برگزيدم ، جبرئيل به حياء و دين گفت او را رها كنيد و به دنبال كار خود برويد ، گفتند ما ماموريم همه جا با عقل باشيم و از آن جدا نشويم ! جبرئيل گفت : حال كه چنين است به ماموريت خود عمل
تفسير نمونه ج : 24 ص : 331
كنيد ، سپس به آسمان صعود كرد ! .
اين لطيفترين تعبيرى است كه ممكن است در باره عقل و خرد ، و نسبت آن با حيا و دين گفته شود ، چرا كه اگر عقل از دين جدا گردد با اندك چيزى بر باد مى رود ، يا به انحراف كشيده مى شود ، و اما حيا كه مانع انسان از ارتكاب زشتيها و گناهان است آن نيز ثمره شجره معرفت و عقل و خرد است .
اين نشان مى دهد كه آدم سهم قابل ملاحظه اى از عقل داشت كه به هنگام مخير شدن در ميان اين سه چيز ، مرحله بالاتر عقل را برگزيد ، و در سايه آن هم دين را تصاحب كرد و هم حيا را .
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : من كان عاقلا كان له دين ، و من كان له دين دخل الجنة : كسى كه عاقل باشد دين دارد ، و كسى كه دين داشته باشد داخل بهشت مى شود ( بنا بر اين بهشت جاى عاقلان است ) البته عقل در اينجا به معنى معرفت راستين است ، نه شيطنتهاى شياطين كه در سياستمداران جبار و ظالم جهان ديده مى شود كه به گفته امام صادق (عليه السلام) شبيهة بالعقل ، و ليست بالعقل شبيه عقل است ولى عقل نيست ! .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 332
إِنَّ الَّذِينَ يخْشوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ(12) وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ(13) أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيف الخَْبِيرُ(14)
ترجمه :
12 - كسانى كه از پروردگارشان در نهان مى ترسند آمرزش و اجر بزرگى دارند .
13 - گفتار خود را پنهان كنيد يا آشكار ( تفاوتى نمى كند ) او به آنچه در دلها است آگاه است .
14 - آيا آن كسى كه موجودات را آفريده از حال آنها آگاه نيست ؟ در حالى كه او از اسرار دقيق با خبر ، و نسبت به همه چيز عالم است .

تفسير : آيا خالق جهان ، از اسرار جهان آگاه نيست ؟
به دنبال بحثهائى كه در آيات گذشته پيرامون كفار و سرنوشت آنها در قيامت بيان شد ، قرآن در آيات مورد بحث به سراغ مؤمنان و پاداشهاى عظيم آنها مى رود .
نخست مى فرمايد : كسانى كه از پروردگارشان در نهان مى ترسند
تفسير نمونه ج : 24 ص : 333
مغفرت و پاداش عظيمى دارند ( ان الذين يخشون ربهم بالغيب لهم مغفرة و اجر كبير ) .
تعبير به غيب در اينجا ممكن است اشاره به معرفت خداى ناديده ، و يا معاد ناديده ، و يا همه اينها بوده باشد .
اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه اشاره به ترس از خداوند در مورد معاصى پنهانى باشد ، چرا كه اگر انسان معصيت پنهان نكند به طريق اولى معصيت آشكار نخواهد كرد ، و يا اين تعبير اشاره به مقام خلوص نيت در پرهيز از گناهان ، و انجام اوامر الهى مى باشد ، زيرا عمل پنهانى از ريا دورتر است .
جمع ميان اين تفسيرها نيز مانعى ندارد .
تعبير به مغفرة به صورت نكره و همچنين اجر كبير اشاره به عظمت و اهميت آن است ، يعنى آنچنان اين مغفرت و اجر و پاداش عظيم است كه براى همه ناشناخته خواهد بود .
سپس براى تاكيد مى افزايد : اگر گفتار خود را پنهان كنيد يا آشكار ، خداوند به آنچه در دلهاست آگاه است ( و اسروا قولكم او اجهروا به انه عليم بذات الصدور ) .
بعضى از مفسران شان نزولى براى اين آيه از ابن عباس نقل كرده اند كه جمعى از كفار يا منافقان پشت سر پيامبر خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سخنان ناروائى مى گفتند و جبرئيل به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) خبر مى داد ، بعضى از آنها به يكديگر گفتند : اسروا قولكم : سخنان خود را پنهانى بگوئيد تا خداى محمد نشنود ! آيه فوق نازل شد و گفت : چه آشكار بگوئيد و چه پنهان خدا از آن آگاه است .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 334
آيه بعد در حقيقت به منزله دليلى است براى آنچه در آيه قبل آمد مى فرمايد : آيا آن كسى كه موجودات را آفريده از حال آنها آگاه نيست ؟ در حالى كه او از دقيقترين اسرار با خبر و نسبت به همه چيز عالم است ( الا يعلم من خلق و هو اللطيف الخبير ) .
در تفسير جمله الا يعلم من خلق احتمالات گوناگونى داده اند : بعضى گفته اند منظور اين است كه آيا خدائى كه دلها را آفريده از اسرار درون آنها آگاه نيست ؟ يا اينكه : خدائى كه بندگان را آفريده آيا از اسرار بندگان بى خبر است ؟ يا اينكه خداوندى كه تمام عالم هستى را آفريده از همه اسرار جهان آگاه است ، آيا انسان كه موجودى از اين خلقت عظيم است اسرارش بر خدا پوشيده است ؟ ! به هر حال براى درك اين حقيقت بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه خلقت خداوند دائمى است ، يعنى لحظه به لحظه فيض وجود از ناحيه او به مخلوقات مى رسد ، و چنان نيست كه آنها را بيافريند و به حال خود واگذارد .
اصولا ممكنات وابسته وجود او هستند ، و اگر لحظه اى پيوند آنها از ذات پاكش قطع شود راه فنا پيش مى گيرند ، توجه به اين پيوند دائمى و خلقت مستمر بهترين دليل بر علم خداوند نسبت به اسرار همه موجودات در هر زمان و هر مكان است .
توصيف خداوند به لطيف از اين نظر است كه لطيف از ماده لطف به معنى هر موضوع دقيق ، ظريف ، و هرگونه حركت سريع و جسم لطيف است بنابراين لطيف بودن خداوند اشاره به علم او نسبت به اسرار دقيق و ظريف
تفسير نمونه ج : 24 ص : 335
آفرينش است ، و گاه به معنى خلقت اجسام لطيف و كوچك و ذره بينى و مافوق ذره بينى آمده است .
اشاره به اينكه هر قدر نيات قلبى شما پنهان و مخفى باشد ، و يا سخنان خود را در مجالس محرمانه بگوئيد ، و يا اعمال خلاف را در خلوتگاهها انجام دهيد خداوند لطيف از همه آنها باخبر است .
بعضى از مفسران در تفسير لطيف گفته اند : ( هو الذى يكلف اليسير و يعطى الكثير ) : او كسى است كه تكليف را آسان مى كند و پاداش را فراوان مى دهد .
در حقيقت اين نيز يكنوع ظرافت و دقت در رحمت است .
بعضى نيز گفته اند توصيف خداوند به لطيف ، به خاطر اين است كه در درون همه اشياء نفوذ دارد و جائى در همه جهان از او خالى نيست .
اما همه اينها به يك حقيقت بازمى گردد ، و تاكيدى است بر عمق آگاهى خداوند و علم او به اسرار نهان و آشكار .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 336
هُوَ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الأَرْض ذَلُولاً فَامْشوا فى مَنَاكِبهَا وَ كلُوا مِن رِّزْقِهِ وَ إِلَيْهِ النُّشورُ(15) ءَ أَمِنتُم مَّن فى السمَاءِ أَن يخْسِف بِكُمُ الأَرْض فَإِذَا هِىَ تَمُورُ(16) أَمْ أَمِنتُم مَّن فى السمَاءِ أَن يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِباً فَستَعْلَمُونَ كَيْف نَذِيرِ(17) وَ لَقَدْ كَذَّب الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَكَيْف كانَ نَكِيرِ(18)
ترجمه :
15 - او كسى است كه زمين را براى شما رام كرد ، بر شانه هاى آن راه برويد ، و از روزيهاى خداوند بخوريد ، و بازگشت همه به سوى او است .
16 - آيا خود را از عذاب كسى كه حاكم بر آسمان است در امان مى دانيد كه دستور دهد زمين بشكافد و شما را فرو برد و دائما به لرزش خود ادامه دهد ؟
17 - يا خود را از عذاب خداوند آسمان در امان مى دانيد كه تندبادى مملو از سنگريزه بر شما فرستد ، و به زودى خواهيد دانست تهديدهاى من چگونه است ؟
18 - كسانى كه پيش از آنها بودند ( آيات الهى را ) تكذيب كردند اما ( ببين ) مجازات من چگونه بود ؟
تفسير نمونه ج : 24 ص : 337
تفسير هيچ مجرمى از مجازات او در امان نيست !
به دنبال بحثهائى پيرامون دوزخيان و بهشتيان ، و كافران و مؤمنان در آيات پيشين گذشت در آيات مورد بحث براى ترغيب و تشويق به پيوستن به صفوف بهشتيان ، و برحذر بودن از راه و رسم دوزخيان ، به ذكر بخشى از نعمتهاى الهى ، و سپس به قسمتى از عذابهاى او ، اشاره مى كند .
مى فرمايد : او كسى است كه زمين را براى شما رام كرد ( هو الذى جعل لكم الارض ذلولا ) .
پس بر شانه ها و صفحه زمين راه برويد ، و از روزيهاى پروردگار بخوريد ، و بدانيد بازگشت همه به سوى او است ( فامشوا فى مناكبها و كلوا من رزقه و اليه النشور ) .
ذلول به معنى رام جامعترين تعبيرى است كه در باره زمين ممكن است بشود .
چرا كه اين مركب راهوار با حركات متعدد و بسيار سريعى كه دارد آنچنان آرام به نظر مى رسد كه گوئى مطلقا ساكن است ، بعضى از دانشمندان مى گويند زمين چهارده نوع حركت مختلف دارد كه سه قسمت آن حركت به دور خود ، و حركت به دور خورشيد ، و حركت همراه مجموعه منظومه شمسى در دل كهكشان است ، اين حركات كه سرعت زيادى دارد چنان نرم و ملايم است كه تا براهين قطعى بر حركت زمين اقامه نشده بود كسى باور نمى كرد حركتى در كار باشد ! از سوى ديگر ، پوسته زمين نه چنان سفت و خشن است كه قابل زندگى نباشد ، و نه چنان سست و نرم است كه قرار و آرام نگيرد ، بلكه كاملا براى
تفسير نمونه ج : 24 ص : 338
زندگى بشر رام است ، اگر فى المثل غالب سطح زمين باتلاقهائى بود كه همه چيز در آن فرو مى رفت ، يا ماسه هاى نرمى كه پاى انسان تا زانو در آن فرو مى نشيند يا سنگهاى تيز و خشنى كه با مختصر راه رفتن بدن انسان را كوفته و مجروح مى كند ، آنوقت معنى ناآرامى زمين روشن مى شد .
از سوى سوم ، فاصله آن از خورشيد نه چندان كم است كه همه چيز از شدت گرما بسوزد ، و نه چندان دور است كه همه چيز از سرما بخشكد ، فشار هوا بر كره زمين آنچنان است كه آرامش انسان را تامين كند ، نه آن قدر زياد است كه او را خفه كند ، و نه آن قدر كم است كه از هم متلاشى شود ، جاذبه زمين نه آنقدر زياد است كه استخوانها را درهم بشكند ، و نه آن قدر كم است كه با يك حركت انسان از جا كنده شود و در فضا پرتاب شود ! خلاصه از هر نظر ذلول و رام و مسخر فرمان انسان است ، جالب اينكه بعد از توصيف زمين به ذلول بودن دستور مى دهد كه بر مناكب آن راه برويد ، و مى دانيم مناكب جمع منكب ( بر وزن مغرب ) به معنى شانه است ، گوئى انسان پا بر شانه زمين مى گذارد و چنان زمين آرام است كه مى تواند تعادل خود را حفظ كند .
در عين حال اشاره اى است به اينكه تا گامى برنداريد و تلاشى نكنيد بهره اى از روزيهاى زمين نخواهيد داشت ! تعبير به رزق نيز تعبير بسيار جامعى است كه تمام مواد غذائى زمين را اعم از حيوانى و گياهى و معدنى شامل مى شود .
ولى بدانيد اينها هدف نهائى آفرينش شما نيست ، اينها همه وسائلى است در مسير نشور و رستاخيز و حيات ابدى شما .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 339
به دنبال اين تشويق و تبشير به سراغ تهديد و انذار مى رود ، و مى افزايد : آيا خود را از عذاب كسى كه حاكم بر آسمان است در امان مى دانيد كه دستور دهد زمين بشكافد و شما را در خود فرو برد ، و دائما به لرزش خود ادامه دهد ؟ ! ( ء أمنتم من فى السماء ان يخسف بكم الارض فاذا هى تمور ) .
آرى اگر او دستور دهد اين زمين ذلول و آرام طغيان مى كند ، و به صورت حيوان چموشى درمى آيد ، زلزله ها شروع مى شود ، شكافها در زمين ظاهر مى گردد و شما و خانه ها و شهرهايتان را در كام خود فرو مى بلعد ، و باز هم به لرزه و اضطراب خود ادامه مى دهد .
جمله فاذا هى تمور ( آن پيوسته حركت مى كند و ناآرام است ) ممكن است اشاره به اين باشد كه خدا مى تواند فرمان دهد زمين شما را فرو برد و پيوسته از نقطه اى به نقطه اى ديگر در درون خود منتقل سازد حتى قبر شما هم آرام نباشد ! يا اينكه زمين آرامش خود را براى هميشه از دست دهد ، و زلزال دائمى بر آن حاكم گردد ، درك اين معنى براى كسانى كه در بعضى از مناطق زلزله خيز زندگى كرده اند و ديده اند گاه زمين در چند شبانه روز مطلقا آرامشى ندارد و خواب و خوراك و راحت را از همگان سلب مى كند ، بسيار آسان است ، اما براى غالب ما مردم كه به آرامش زمين عادت كرده ايم مشكل است .
تعبير به من فى السماء ( كسى كه در آسمان است ) اشاره به ذات پاك خدا است كه حاكميت او بر كل آسمانها - تا چه رسد به زمين - مسلم است ، بعضى نيز گفته اند اشاره به فرشتگان خدا است كه در آسمانها هستند و مامور اجراى فرمان او مى باشند .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 340
سپس مى افزايد : لازم نيست حتما زلزله ها به سراغ شما آيد بلكه مى تواند اين فرمان را به تندبادها دهد ، آيا شما خود را در امان مى دانيد كه خداوند حاكم بر آسمانها تندبادى مملو از سنگ ريزه بر شما فرستد و شما را زير كوهى از آن مدفون سازد ؟ ! ( أم أمنتم من فى السماء ان يرسل عليكم حاصبا ) .
و به زودى خواهيد دانست تهديدهاى من چگونه است ! ( فستعلمون كيف نذير ) .
درك اين معنى نيز براى كسانى كه شنهاى روان و بادهاى حاصب ( بادهائى كه توده هاى ريگ را با خود حركت داده ، از جائى به جاى ديگر منتقل مى كند ) ديده اند بسيار ساده است ، آنها مى دانند كه ممكن است در چند لحظه خانه ها يا آباديهائى زير توده اى از ريگها و شنهاى روان مدفون گردد ، و يا كاروانهائى كه در وسط بيابان در حركتند در زير آن دفن شوند ! در حقيقت آيات فوق به اين معنى اشاره مى كند كه عذاب آنها منحصر به عذاب قيامت نيست ، در اين دنيا نيز خداوند با مختصر تكان زمين ، يا حركت بادها ، مى تواند به زندگى آنها پايان دهد ، و بهترين دليل اين امكان ، وقوع آن در امتهاى پيشين است .
لذا در آخرين آيه مورد بحث مى گويد : كسانى كه پيش از آنها بودند آيات الهى و رسولان او را تكذيب كردند ، اما ببين مجازات من در حق آنها چگونه بود ؟ !
تفسير نمونه ج : 24 ص : 341
( و لقد كذب الذين من قبلهم فكيف كان نكير ) .
گروهى را با زلزله هاى ويرانگر ، و اقوامى را با صاعقه ها ، و جمعى را با طوفان يا تندباد مجازات كرديم ، و شهرهاى ويران شده و خاموش آنها را به عنوان درس عبرتى باقى گذارديم .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 342
أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلى الطيرِ فَوْقَهُمْ صفَّت وَ يَقْبِضنَ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلا الرَّحْمَنُ إِنَّهُ بِكلِّ شىْءِ بَصِيرٌ(19) أَمَّنْ هَذَا الَّذِى هُوَ جُندٌ لَّكمْ يَنصرُكم مِّن دُونِ الرَّحْمَنِ إِنِ الْكَفِرُونَ إِلا فى غُرُور(20) أَمَّنْ هَذَا الَّذِى يَرْزُقُكمْ إِنْ أَمْسك رِزْقَهُ بَل لَّجُّوا فى عُتُوّ وَ نُفُور(21)
ترجمه :
19 - آيا پرندگانى را كه بالاى سرشان گاه بالهاى خود را گسترده و گاه جمع مى كنند نگاه نكردند ؟ جز خداوند رحمان كسى آنها را بر فراز آسمان نگه نمى دارد چرا كه او به هر چيز بينا است .
20 - آيا كسى كه لشكر شما است مى تواند شما را در برابر خداوند يارى دهد ، ولى كافران تنها گرفتار غرورند .
21 - يا آن كسى كه شما را روزى مى دهد اگر روزيش را باز دارد ( چه كسى مى تواند نياز شما را تامين كند ) ولى آنها در سركشى و فرار از حقيقت لجاجت مىورزند .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 343
تفسير

به اين پرندگان بالاى سر خود بنگريد
در آيات آغاز اين سوره به هنگامى كه بحث از قدرت و مالكيت خداوند بود سخن از آسمانهاى هفتگانه و ستارگان و كواكب آنها به ميان آمد ، ولى در نخستين آيه مورد بحث همين مساله قدرت با ذكر يكى از موجودات به ظاهر كوچك عالم هستى تعقيب مى شود ، مى فرمايد : آيا آنها به پرندگانى كه بالاى سرشان بالهاى خود را گسترده و گاه جمع مى كنند نگاه نكرده اند ؟ ! ( أ و لم يروا الى الطير فوقهم صافات و يقبضن ) .
اين اجسام سنگين بر خلاف قانون جاذبه از زمين برمى خيزند ، و به راحتى تمام بر فراز آسمان ، ساعتها ، و گاه هفته ها و ماهها ! پشت سر هم به حركت سريع و نرم خود ادامه مى دهند ، بى آنكه هيچ مشكلى داشته باشند .
بعضى به هنگام پرواز غالبا بالهاى خود را گسترده اند ( صافات ) و گوئى نيروى مرموزى آنها را به حركت درمى آورد .
در حالى كه بعضى ديگر دائما بال مى زنند ( ممكن است يقبضن اشاره به همين معنى باشد ) .
بعضى ديگر گاه بال مى زنند ، و گاه بال را مى گسترانند .
گروه چهارمى مدتى بال مى زنند ، هنگامى كه سرعت گرفتند بالها را به كلى جمع كرده و در اقيانوس هوا شيرجه مى روند ( مانند گنجشكها ! ) خلاصه
تفسير نمونه ج : 24 ص : 344
در عين اينكه همه پرواز مى كنند هر كدام براى خود برنامه مخصوصى دارند .
چه كسى بدن آنها را به گونه اى آفريده كه به راحتى در هوا سير مى كنند ؟ ! ، و چه كسى اين قدرت را به بالهاى آنها بخشيده ، و دانش پرواز را به آنها آموخته ؟ مخصوصا در پروازهاى پيچيده دستجمعى پرندگان مهاجر كه گاه چندين ماه به طول مى انجامد ، و هزاران كيلومتر راه را پيموده ، و از فراز كشورهاى زيادى ، از كوهها و دره ها و جنگلها و درياها مى گذرند ، و به مقصد خود مى رسند ، راستى چه كسى اينهمه نيرو و آگاهى به آنها داده است ؟ ! لذا در پايان آيه مى افزايد : جز خداوند رحمن كسى آنها را بر فراز آسمان نگه نمى دارد ، چرا كه او به هر چيز بينا است و نياز هر مخلوقى را مى داند ( ما يمسكهن الا الرحمن انه بكل شىء بصير ) .
او است كه وسايل و نيروهاى مختلف را براى پرواز در اختيار آنها گذارده ، آرى خداوند رحمان كه رحمت عامش همه موجودات را فرا گرفته به پرندگان نيز آنچه لازم داشتند بخشيده است ، نگهدارنده پرندگان در آسمان ، همان نگهدارنده زمين و موجودات ديگر است ، و هر زمان اراده كند نه پرنده قدرت به پرواز دارد و نه زمين آرامش خود را حفظ مى كند .
تعبير به صافات و يقبضن ( بالها را گسترده و جمع مى كنند ) ممكن است اشاره به پرندگان مختلف باشد ، يا اشاره به حالات مختلف يك پرنده .
در باره شگفتيهاى جهان پرندگان و عجائب مساله پرواز آنها در جلد 11 تفسير نمونه صفحه 338 تا 341 ( ذيل آيه 79 نحل ) مشروحا بحث كرده ايم .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 345
در آيه بعد به اين معنى اشاره مى كند كه كافران در برابر قدرت خداوند هيچگونه يار و مددكارى ندارند ، مى فرمايد : آيا كسى كه لشكر شما است مى تواند شما را در برابر خداوند يارى دهد ؟ ! ( أمن هذا الذى هو جند لكم ينصركم من دون الرحمن ) .
نه تنها نمى توانند شما را در گرفتاريها يارى دهند ، بلكه اگر بخواهد همانها را مامور عذاب و نابودى شما مى كند ، مگر آب و باد و خاك و آتش خدمتگزار و اركان حيات شما نيستند ؟ ولى خداوند همينها را مامور نابودى اقوام سركش ساخت ، و نيز تاريخ بسيار به خاطر دارد كه نزديكترين افراد به پادشاهان و فراعنه و گردنكشان عامل مرگ آنها شدند .
و در تاريخ معاصر هم بسيار ديده شده كه وفادارترين نيروهاى دولتها بر ضد آنان قيام كرده ، و فرمان مرگشان را صادر كردند ! ولى كافران تنها گرفتار غرور و غفلتند ( ان الكافرون الا فى غرور ) پرده هاى غرور و جهل بر عقلهاى آنها افتاده ، و به آنان اجازه نمى دهد اينهمه درس عبرت را بر صفحات تاريخ يا در گوشه و كنار زندگى خود ببينند .
جند در اصل به معنى زمين ناهموار و سفتى است كه سنگهاى فراوانى در آن جمع است ، و به همين مناسبت به انبوه لشكر نيز جند گفته شده .
بعضى از مفسران جند را در آيه مورد بحث اشاره به بتها مى دانند ، كه هرگز در قيامت قادر به يارى مشركان نيستند ، ولى ظاهر اين است كه آيه
تفسير نمونه ج : 24 ص : 346
مفهوم وسيعى دارد كه بتها يكى از مصاديق آن است .
باز براى تاكيد بيشتر مى افزايد : يا آنكس كه شما را روزى مى دهد اگر روزى خود را از شما بازدارد چه كسى مى تواند شما را بى نياز كند ؟ ! ( أمن هذا الذى يرزقكم ان امسك رزقه ) .
هر گاه به آسمان دستور دهد نبارد ، و زمينها گياهى نروياند ، و يا آفات مختلف نباتى محصولات را نابود كنند ، چه كسى توانائى دارد غذائى در اختيار شما بگذارد ؟ و يا اگر روزيهاى معنوى و وحى آسمانى از شما قطع كند چه كسى توانائى راهنمائى شما را دارد ؟ اينها حقايقى است آشكار ، ولى لجاجت و خيره سرى ، حجابى است در برابر درك و شعور آدمى : و لذا در پايان آيه مى فرمايد : بلكه آنها در سركشى و فرار و فاصله گرفتن از حقايق اصرار و لجاجت مىورزند ( بل لجوا فى عتو و نفور ) .
هم امروز با تمام پيشرفتى كه در جهات مختلف زندگى بشر مخصوصا در صنايع غذائى حاصل شده ، اگر فقط يكسال مطلقا باران نبارد ، چه فاجعه اى در تمام جهان رخ مى دهد ، و يا اگر لشكر ملخها و آفات نباتى همه جا را فرا گيرد چه مصيبتى واقع خواهد شد ؟
نكته : چهار عامل براى ناكامى انسانها
در آيات گذشته خوانديم كه نداشتن گوش شنوا و عقل بيدار مهمترين
تفسير نمونه ج : 24 ص : 347
عاملى است كه دوزخيان را به دوزخ مى كشاند ، و در آيات مورد بحث خوانديم كه چهار عامل ديگر يعنى غرور ، لجاجت ، سركشى ( عتو ) و فاصله گرفتن از حق ( نفور ) سبب بدبختى و گمراهى انسان مى شود .
اگر درست دقت كنيم مى بينيم ، اين عوامل نيز با عامل گذشته در ارتباط است ، زيرا اين صفات زشت پرده بر گوش و چشم بصيرت انسان مى افكند ، و او را از درك حقايق مانع مى شود .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 348
أَ فَمَن يَمْشى مُكِباًّ عَلى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشى سوِياًّ عَلى صِرَط مُّستَقِيم(22) قُلْ هُوَ الَّذِى أَنشأَكمْ وَ جَعَلَ لَكمُ السمْعَ وَ الأَبْصرَ وَ الأَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشكُرُونَ(23) قُلْ هُوَ الَّذِى ذَرَأَكُمْ فى الأَرْضِ وَ إِلَيْهِ تحْشرُونَ(24) وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(25) قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَ إِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ(26) فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَت وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ قِيلَ هَذَا الَّذِى كُنتُم بِهِ تَدَّعُونَ(27)
ترجمه :
22 - آيا كسى كه به رو افتاده حركت مى كند به هدايت نزديكتر است يا كسى كه راست قامت در صراط مستقيم گام برمى دارد ؟ !
23 - بگو او كسى است كه شما را آفريد ، و براى شما چشم و گوش و قلب قرار دارد اما كمتر سپاسگزارى مى كنيد .
24 - بگو : او كسى است كه شما را در زمين خلق كرد ، و به سوى او باز مى گرديد .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 349
25 - آنها مى گويند : اگر راست مى گوئيد اين وعده قيامت چه زمانى است ؟
26 - بگو علم آن مخصوص خدا است و من فقط بيم دهنده آشكار هستم .
27 - هنگامى كه آن وعده الهى را از نزديك مى بينند صورت كافران زشت و سياه مى گردد و به آنها گفته مى شود اين همان چيزى است كه تقاضاى آن را داشتيد .

تفسير :

راست قامتان جاده توحيد
در تعقيب آيات گذشته ، پيرامون كافران و مؤمنان ، در نخستين آيه مورد بحث وضع حال اين دو گروه را در ضمن مثال جالبى منعكس ساخته ، مى فرمايد : آيا كسى كه به رو افتاده حركت مى كند ، به هدايت نزديكتر است ، يا كسى كه راست قامت در صراط مستقيم گام برمى دارد و پيش مى رود ؟ ! ( أ فمن يمشى مكبا على وجهه أهدى أم من يمشى سويا على صراط مستقيم ) .
در اينجا افراد بى ايمان و ظالمان لجوج مغرور ، به كسى تشبيه شده اند كه از جاده اى ناهموار و پرپيچ و خم ، مى گذرد ، در حالى كه به رو افتاده ، و با دست و پا ، يا به سينه حركت مى كند ، نه راه را به درستى مى بيند ، و نه قادر بر كنترل خويشتن است ، نه از موانع با خبر است و نه سرعتى دارد ؟ كمى راه مى رود و درمانده مى شود .
ولى مؤمنان را به افراد راست قامتى تشبيه مى كند كه از جاده اى هموار و صاف مستقيم با سرعت و قدرت و آگاهى تمام ، به راحتى پيش مى رود .
چه تشبيه جالب و دقيقى ؟ كه آثار آن در زندگى اين دو گروه كاملا نمايان است و با چشم خود مى بينيم .
بعضى مظهر اين دو گروه را پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و ابو جهل شمرده اند ، البته اينها
تفسير نمونه ج : 24 ص : 350
مصداقهاى روشنى براى آيه فوق است ، ولى عموميت مفهوم آيه را محدود نمى كند .
در تفسير مكبا على وجهه ، احتمالات متعددى گفته شده : آنچه با مفهوم لغوى آن سازگارتر است همان است كه در بالا گفتيم ، و آن كسى است به رو افتاده و با دست و پا و سينه به پيش مى رود .
ولى بعضى ديگر گفته اند : منظور اين است كه ايستاده راه مى رود ، اما سر به زير افكنده ، و مسير خود را به هيچوجه مشاهده نمى كند .
در حالى كه بعضى ديگر معتقدند : منظور كسى است كه تعادل خود را حفظ نمى كند ، چند گام پيش مى رود ، بر زمين مى خورد و برمى خيزد ، و اين وضع پى درپى تكرار مى شود .
از بعضى از كلمات راغب در مفردات نيز چنين برمى آيد كه منظور كسى است كه تمام توجهش به وضع خويش است ، و از غير خود غافل است ، ولى معنى اول به قرينه مقابله با وضع مؤمنان كه از آن تعبير به سويا شده است ، مناسبتر به نظر مى رسد .
و به هر حال آيا اين وضع كافر و مؤمن در آخرت است ؟ يا در هر دو جهان ؟ دليلى بر محدود بودن معنى آيه در دست نيست ، آنها هم در زندگى دنيا چنينند و هم در آخرت .
آرى افراد بى ايمان چون خودخواه و خودپرست و لجوجند ، و جز منافع مادى و زودگذر خويش را نمى بينند ، و از آنجا كه مسير آنها مسير هواپرستى است ، به كسى مى مانند كه از سنگلاخى عبور مى كند در حالى كه بر سينه و دست و پا مى خزد ، اما كسانى كه در پرتو ايمان از قيد هواى نفس رسته اند بينشى عميق ، و مسيرى صاف و روشن دارند .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 351
در آيه بعد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را مخاطب ساخته مى افزايد : بگو او كسى است كه شما را آفريد ، و براى شما چشم و گوش و قلب قرار داد ، اما كمتر سپاسگزارى مى كنيد ( قل هو الذى أنشاكم و جعل لكم السمع و الابصار و الافئدة قليلا ما تشكرون ) .
خداوند ، هم وسيله مشاهده و تجربه را در اختيار شما قرار داد ( چشم ) و هم وسيله آگاهى بر نتيجه افكار ديگران ( گوش ) و هم وسيله انديشيدن در علوم عقلى ( قلب ) را ، خلاصه تمام ابزار لازم براى آگاهى به علوم عقلى و نقلى را در اختيار شما گذارده است ، اما كمتر كسى سپاس اينهمه نعمتهاى بزرگ را بجا مى آورد ، زيرا شكر نعمت آن است كه هر نعمتى را در مسير هدفى كه به خاطر آن آفريده شده است به كار گرفته شود ، آيا همه از چشم و گوش و عقل به درستى در اين راه استفاده مى كنند ؟ ! بار ديگر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را مخاطب ساخته ، مى فرمايد : بگو او كسى است كه شما را در زمين خلق كرد و به سوى او بازگشت مى كنيد و نزد او جمع مى شويد ( قل هو الذى ذرأكم فى الارض و اليه تحشرون ) .
در حقيقت آيه نخست ، مسير را مشخص مى كند ، و آيه دوم ابزار و وسائل كار را ، و اين آيه هدف و مقصد را ، يعنى در راه راست و صراط مستقيم ايمان اسلام گام برداريد ، و از تمام ابزار شناخت بهره گيريد ، و به سوى زندگى جاويدان حركت كنيد .
قابل توجه اينكه در آيه قبل ، تعبير به أنشأكم شده ، و در اين آيه به ذرأكم ، ممكن است تفاوت اين دو تعبير در اين باشد كه جمله اول اشاره
تفسير نمونه ج : 24 ص : 352
به ايجاد كردن انسان از عدم است ( يعنى هيچ نبوديد و شما را آفريد ) و جمله دوم اشاره به آفرينش انسان از ماده خاكى است ، يعنى شما را از خاك آفريديم .
سپس در همين رابطه ، به گفتار منكران معاد و پاسخ آنها پرداخته ، مى فرمايد : آنها از روى استهزاء مى گويند : اگر راست مى گوئيد اين وعده قيامت چه زمانى است ؟ ! ( و يقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين ) .
چرا دقيقا تاريخ آن را تعيين نمى كنيد ؟ چرا تكليف همه را از اين نظر روشن نمى سازيد ؟ .
در اينكه منظور از هذا الوعد چيست ! دو احتمال ذكر كرده اند : نخست وعده قيامت ، ديگر وعده مجازاتهاى گوناگون دنيا ، مانند زلزله ها و صاعقه ها و طوفان ها ، ولى با توجه به آيه گذشته معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد هر چند جمع ميان هر دو معنى نيز ممكن است .
در آيه بعد به آنها چنين پاسخ مى گويد : به آنها بگو علم و آگاهى اين موضوع ، مخصوص خدا است ، و من تنها انذار كننده آشكارى هستم ( قل انما العلم عند الله و انما انا نذير مبين ) .
اين تعبير درست شبيه چيزى است كه در آيات متعدد قرآن ، از جمله آيه 187 اعراف آمده است ( قل انما علمها عند ربى ) : بگو علم به زمان وقوع رستاخيز فقط نزد پروردگار من است .
و بايد چنين باشد چرا كه اگر تاريخ قيامت معلوم بود هرگاه فاصله
تفسير نمونه ج : 24 ص : 353
زيادى داشت مردم در غفلت فرو مى رفتند ، و اگر فاصله كم بود حالتى شبيه به اضطرار پيدا مى كردند ، و در هر حال ، هدفهاى تربيتى ناتمام مى ماند .
در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد : هنگامى كه آن وعده الهى و عذاب را از نزديك مشاهده كنند ، صورت كافران زشت و سياه مى شود ، به گونه اى كه آثار غم و اندوه از آن مى بارد ( فلما رأوه زلفة سيئت وجوه الذين كفروا ) و به آنها گفته مى شود : اين همان چيزى است كه تقاضاى آن را داشتيد ! ( و قيل هذا الذى كنتم به تدعون ) .
تدعون از ماده دعاء است ، يعنى پيوسته دعا و تقاضا مى كرديد قيامت واقع شود ، اكنون واقع شده است ، و راه فرارى از آن نيست .
اين مضمون در حقيقت شبيه همان است كه در آيه 14 ذاريات خطاب به كفار آمده است كه روز قيامت به آنها گفته مى شود : ( هذا الذى كنتم به تستعجلون ) : اين همان چيزى است كه براى آن عجله داشتيد و به هر حال ناظر به عذاب قيامت است همانگونه كه اكثر مفسران گفته اند ، و دليلى مى شود بر اينكه : جمله متى هذا الوعد نيز اشاره به وعده قيامت است .
حاكم ابو القاسم حسكانى مى گويد : هنگامى كه كافران مقامات على (عليه السلام) را نزد خداوند مشاهده كردند ، صورتهاى آنها ( از شدت خشم و غضب ) سياه شد .
در حديثى از امام باقر (عليه السلام) نيز همين معنى نقل شده كه اين آيه در باره
تفسير نمونه ج : 24 ص : 354
امير مؤمنان على (عليه السلام) و يارانش نازل گرديده است .
البته اين تفسير كه از طرق شيعه و اهل سنت ، نقل شده از قبيل نوعى تطبيق است ، و گرنه مورد آيه ، مربوط به رستاخيز و قيامت است و اين قبيل تطبيقها در لسان روايات كم نيست .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 355
قُلْ أَ رَءَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنىَ اللَّهُ وَ مَن مَّعِىَ أَوْ رَحِمَنَا فَمَن يجِيرُ الْكَفِرِينَ مِنْ عَذَاب أَلِيم(28) قُلْ هُوَ الرَّحْمَنُ ءَامَنَّا بِهِ وَ عَلَيْهِ تَوَكلْنَا فَستَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فى ضلَل مُّبِين(29) قُلْ أَ رَءَيْتُمْ إِنْ أَصبَحَ مَاؤُكمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكم بِمَاء مَّعِينِ(30)
ترجمه :
28 - بگو : اگر خداوند من و تمام كسانى را كه با من هستند هلاك كند يا مورد ترحم قرار دهد ، چه كسى كافران را از عذاب دردناك پناه مى دهد ؟
29 - بگو : او خداوند رحمان است ، ما به او ايمان آورده ايم ، و بر او توكل كرده ايم و به زودى مى دانيد چه كسى در گمراهى آشكار است ؟
30 - بگو : به من خبر دهيد اگر آبهاى ( سرزمين ) شما در زمين فرو رود چه كسى مى تواند آب جارى در دسترس شما قرار دهد ؟
تفسير : چه كسى آب جارى در اختيار شما قرار مى دهد ؟
آيات فوق كه آخرين آيات سوره ملك است و همه با كلمه قل
تفسير نمونه ج : 24 ص : 356
خطاب به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) شروع مى شود ادامه بحثهائى است كه در آيات قبل با كفار شده ، كه جنبه هاى ديگرش در اين آيات ، منعكس است .
نخست به آنها كه غالبا انتظار مرگ پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و يارانش را داشتند و گمان مى كردند كه با مرگ وى آئين او برچيده مى شود و همه چيز پايان ( و غالب دشمنان شكست خورده در باره رهبران راستين هميشه همين انتظار را دارند ) مى فرمايد : بگو اگر خداوند مرا و تمام كسانى كه با من هستند ، هلاك كند ، يا مورد ترحم قرار دهد چه كسى كافران را از عذاب دردناك پناه مى دهد ؟ ( قل أ رأيتم ان اهلكنى الله و من معى او رحمنا فمن يجير الكافرين من عذاب اليم ) .
در بعضى از روايات آمده است كه كافران مكه ، به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مسلمانان نفرين مى كردند و تقاضاى مرگ او را داشتند به گمان اينكه اگر آن حضرت از دنيا برود ، دعوتش نيز برچيده مى شود ، آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ داد .
شبيه همين معنى در آيه 30 سوره طور آمده است ، آنجا كه مى گويد : ( ام يقولون شاعر نتربص به ريب المنون ) : آنها مى گويند محمد شاعرى است كه انتظار مرگش را مى كشيم ! غافل از اينكه مصطفى را الطاف حق وعده داده كه گر بميرد نميرد نام حق ، آرى وعده پيروزى اين آئين و سيطره آن را بر تمام جهان به او داده است ، و حيات و مرگ پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) چيزى را تغيير نمى دهد .
بعضى تفسير ديگرى براى اين آيه ذكر كرده اند كه به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى فرمايد : بگو ما با داشتن ايمان به خدا ميان خوف و رجا هستيم شما در باره خود چه مى انديشيد ؟ ! ولى تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 357
و در ادامه همين سخن مى افزايد : به آنها بگو كه او خداوند رحمان است ، ما به او ايمان آورده ايم ، و توكل كرده ايم ، و به زودى مى دانيد چه كسى در گمراهى آشكار است ( قل هو الرحمن آمنا به و عليه توكلنا فستعلمون من هو فى ضلال مبين ) .
يعنى ما اگر به خدا ايمان آورده ايم ، و او را ولى و وكيل و سرپرست خود برگزيده ايم ، دليلش روشن است ، او خداى رحمان است ، رحمت عامش همه جا رسيده ، و فيض انعامش دوست و دشمن را فرا گرفته ، و نگاهى كوتاه به جهان هستى و صفحه زندگى شاهد اين مدعا است ، اما معبودهاى شما چه كارى كرده اند ؟ ! گرچه ضلال و گمراهى شما همينجا آشكار است ، ولى در آخرت براى شما روشنتر خواهد شد ، و يا در همين دنيا به هنگامى كه اسلام با امدادهاى الهى بر لشكر كفر پيروز مى گردد ، پيروزى معجزآسا ، حقيقت روشنتر خواهد گشت .
اين آيه در حقيقت نوعى دلدارى به پيغمبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مؤمنان است كه تصور نكنند در اين مبارزه گسترده حق و باطل تنها هستند ، بلكه خداوند بخشنده مهربان يار و ياور آنها است .
در آخرين آيه به عنوان ذكر يك مصداق از رحمت عام خداوند كه بسيارى از مردم از آن غافلند ، مى گويد : به آنها بگو به من خبر دهيد اگر آبهاى مورد استفاده شما در زمين فرو رود چه كسى مى تواند آب جارى در
تفسير نمونه ج : 24 ص : 358
دسترس شما قرار دهد ؟ ! ( قل أ رأيتم ان أصبح ماؤكم غورا فمن ياتيكم بماء معين ) .
مى دانيم زمين از دو قشر مختلف تشكيل شده : قشر نفوذ پذير كه آب را در خود فرو مى برد و در زير آن قشر نفوذ ناپذير است كه آب را در آنجا نگاه مى دارد ، تمام چشمه ها ، چاهها ، قناتها از بركت اين تركيب خاص به وجود آمده ، زيرا اگر تمام روى زمين تا اعماق زياد قشر نفوذپذير بود آبها چنان در زمين فرو مى رفتند كه هرگز دست كسى به دامانشان نمى رسيد ، و اگر همه نفوذناپذير بودند آبها روى زمين مى ايستادند و تبديل به يك باتلاق مى شدند ، يا به زودى به درياها مى ريختند ، و به اين ترتيب تمام ذخائر زير زمينى آب از دست مى رفت .
اين نمونه كوچكى از رحمت عام خدا است كه مرگ و حيات انسان سخت با آن گره خورده است .
معين از ماده معن ( بر وزن طعن ) به معنى جريان آب است ، و گاه گفته اند از عين گرفته شده ، و ميم آن زائده است ، لذا بعضى از مفسران معين را به معنى آبى گرفته اند كه با چشم ديده مى شود هر چند جارى نباشد .
ولى بيشتر آنرا به همان معنى آب جارى تفسير كرده اند ، گرچه آب نوشيدنى منحصر به آب جارى نيست ، ولى بدون شك آبهاى جارى بهترين نوع آنها محسوب مى شوند ، خواه به صورت چشمه ها باشد يا نهرها و يا قنات و چاههاى جوشان .
بعضى از مفسران نقل كرده اند كه يكى از كفار هنگامى كه اين آيه را شنيد كه مى گويد : اگر آبهاى مورد استفاده شما در زمين فرو رود چه كسى
تفسير نمونه ج : 24 ص : 359
آب جارى در اختيار شما مى گذارد گفت : رجال شداد و معاول حداد ! مردان قوى پنجه و كلنگهاى تيز .
آب را از اعماق زمين بيرون مى كشند ! اما شب خوابيد آب سياه چشمان او را فرا گرفت ، در اين حال صدائى شنيد كه مى گويد : آن مردان قوى پنجه و كلنگهاى تيز را بياور تا اين آب را از چشم تو بيرون كشند ! اما امروز مى دانيم كه اگر قشر نفوذ ناپذير زمين از ميان برود هيچ انسان قوى پنجه ، و هيچ كلنگ تيز نمى تواند آبى استخراج كند .

نكته :
در رواياتى كه از ائمه اهلبيت (عليهم السلام) به ما رسيده ، آيه اخير به ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) و عدل جهان گستر او تفسير شده است ، از جمله در حديثى از امام باقر (عليه السلام) در تفسير اين آيه مى خوانيم : نزلت فى الامام القائم (عليه السلام) يقول ان اصبح امامكم غائبا عنكم ، لا تدرون اين هو ؟ فمن ياتيكم بامام ظاهر ياتيكم باخبار السموات و الارض ، و حلال الله و حرامه ، ثم قال : و الله ما جاء تاويل هذه الاية ، و لابد أن يجىء تاويلها .
اين آيه در باره امامى نازل شده است كه قيام به عدل الهى مى كند ( حضرت مهدى ) مى گويد : اگر امام شما پنهان گردد ، و نمى دانيد كجاست ؟ چه كسى براى شما امامى مى فرستد كه اخبار آسمانها و زمين ، و حلال و حرام