بعدی

تفسير نمونه ج : 24 ص : 360
خدا را براى شما شرح دهد .
سپس فرمود : به خدا سوگند تاويل اين آيه نيامد و سرانجام خواهد آمد .
روايات در اين زمينه فراوان است و بايد توجه داشت كه همه از باب تطبيق است ، و به تعبير ديگر ظاهر آيه مربوط به آب جارى است كه مايه حيات موجودات زنده است ، و باطن آيه مربوط به وجود امام و علم و عدالت جهان گستر او است كه آن نيز مايه حيات جامعه انسانى است .
بارها گفته ايم كه آيات قرآن معانى متعدد ، و ظاهر و باطن دارد ، ولى اين نكته را نيز مؤكدا تكرار مى كنيم كه پى بردن به بطون آيات جز براى پيامبر و امام معصوم ممكن نيست و هيچكس حق ندارد چيزى به عنوان باطن آيه از پيش خود مطرح كند ، آنچه ما مى گوئيم مربوط به ظواهر آيات است ، و آنچه مربوط به بطون آيات است فقط بايد از معصومين بشنويم .
سوره ملك با حاكميت و مالكيت خداوند شروع شد ، و با رحمانيت او كه آنهم شاخه اى از حاكميت و مالكيت او است پايان مى گيرد ، و به اين ترتيب آغاز و انجامش كاملا منسجم است .
خداوندا ! ما را مشمول رحمت عام و خاصت گردان ، و از آب حيات ولايت اوليائت سيراب فرما .
پروردگارا ! ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) آن چشمه آب حيات را تسريع كن ، و تشنگان جمالش را با ظهورش سيراب گردان .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 361
بارالها ! به ما چشم بينا و گوش شنوا و عقل دانا ، مرحمت فرمودى ، حجابهاى خودخواهى و غرور را از مقابل آنها برگير ، تا چهره حقيقت را آنچنان كه هست ببينيم ، و در صراط مستقيم هدايت تو راست قامت گام برداريم .
آمين يا رب العالمين پايان سوره ملك 12 شوال 1406 30 3 1365
تفسير نمونه ج : 24 ص : 362
تفسير نمونه ج : 24 ص : 363
( 68 ) سوره قلم اين سوره در مكه نازل شده و داراى 52 آيه است

تفسير نمونه ج : 24 ص : 364
تفسير نمونه ج : 24 ص : 365
محتواى سوره قلم
گرچه بعضى از مفسران در مكى بودن تمام سوره ترديد كرده اند ، يا معتقدند قسمتى از آن در مدينه ، و قسمتى در مكه نازل شده ، ولى لحن سوره و محتواى آيات كاملا هماهنگ با سوره هاى مكى است ، چرا كه بيش از هر چيز بر محور مساله نبوت پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ، و مبارزه با دشمنانى كه او را مجنون مى خواندند ، و دعوت به صبر و استقامت ، و انذار و تهديد مخالفان به عذاب الهى ، دور مى زند .
رويهمرفته مباحث اين سوره را مى توان در هفت بخش خلاصه كرد :
1 - نخست به ذكر قسمتى از صفات ويژه رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مخصوصا اخلاق برجسته او مى پردازد ، و آنرا با قسمتهاى مؤكدى تاكيد مى كند .
2 - سپس قسمتى از صفات زشت و اخلاق نكوهيده دشمنان او را بازگو مى نمايد .
3 - در بخش ديگرى داستان اصحاب الجنة كه در حقيقت هشدارى است به مشركان زشت سيرت بيان شده .
4 - در قسمت ديگرى مطالب گوناگونى راجع به قيامت و عذاب كفار در آن روز آمده است .
5 - در بخش ديگرى انذارها و تهديدهائى نسبت به مشركان بازگو شده .
6 - در بخش ديگرى به پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور مى دهد كه در برابر دشمنان سرسخت ، استقامت و صبر نشان دهد .
7 - سرانجام در پايان سوره نيز سخن از عظمت قرآن و توطئه هاى مختلف
تفسير نمونه ج : 24 ص : 366
دشمنان بر ضد پيامبر به ميان آورده .
انتخاب نام قلم براى اين سوره به تناسب نخستين آيه آن است ، بعضى نيز نام آن را سوره ن ذكر كرده اند ، و از بعضى از روايات كه در فضيلت اين سوره آمده استفاده مى شود كه نام آن سوره ن و القلم است .

فضيلت تلاوت سوره قلم
در فضيلت تلاوت اين سوره از پيغمبر گرامى اسلام نقل شده كه فرمود : من قرأ سورة ن و القلم اعطاه الله ثواب الذين حسن اخلاقهم : كسى كه سوره ن و القلم را تلاوت كند خداوند ثواب كسانى را كه داراى حسن اخلاقند به آنها مى دهد .
و در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : من قرأ سورة ن و القلم فى فريضة او نافلة آمنه الله ان يصيبه فى حياته فقر أبدا ، و اعاذه اذا مات من ضمة القبر ان شاء الله : كسى كه سوره ن و القلم را در نماز واجب يا نافله بخواند خداوند او را براى هميشه از فقر در امان مى دارد ، و هنگامى كه بميرد او را از فشار قبر پناه مى دهد .
اين ثوابها تناسب خاصى با محتواى سوره دارد ، و نشان مى دهد كه هدف تلاوتى است كه توأم با آگاهى و به دنبال آن عمل باشد .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 367
سورة القلم
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسطرُونَ(1) مَا أَنت بِنِعْمَةِ رَبِّك بِمَجْنُون(2) وَ إِنَّ لَك لأَجْراً غَيرَ مَمْنُون(3) وَ إِنَّك لَعَلى خُلُق عَظِيم(4) فَستُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ(5) بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ(6) إِنَّ رَبَّك هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضلَّ عَن سبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ(7)
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - ن ، سوگند به قلم ، و آنچه را با قلم مى نويسند
2 - به بركت نعمت پروردگارت تو مجنون نيستى .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 368
3 - و براى تو اجر و پاداشى عظيم و هميشگى است .
4 - و تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى .
5 - و به زودى تو مى بينى و آنها نيز مى بينند .
6 - كه كداميك از شما مجنون هستيد .
7 - پروردگار تو بهتر از هر كس مى داند چه كسى از راه او گمراه شده ، و هدايت يافتگان را نيز بهتر مى شناسد .

تفسير

عجب اخلاق برجسته اى دارى !
اين سوره تنها سوره اى است كه با حرف مقطع ن آغاز شده است ، مى فرمايد : ( ن ) و در باره تفسير حروف مقطعه بارها مخصوصا در آغاز سوره بقره ، و آل عمران و اعراف ( جلد 1 - 2 - 6 ) بحث كرده ايم ، چيزى كه در اينجا بايد بيفزائيم اين است كه بعضى در اينجا ن را مخفف كلمه رحمان و اشاره به آن دانسته اند و بعضى آن را به معنى لوح يا به معنى دوات و يا نهرى در بهشت تفسير كرده اند ، ولى هيچيك از اين تفسيرها قرينه و شاهد روشنى ندارد .
بنابراين تفسير اين حرف مقطع از تفسير كل حروف مقطعه كه در بالا اشاره كرديم جدا نيست .
سپس به دو موضوع از مهمترين مسائل زندگى بشر سوگند ياد كرده ، مى افزايد : سوگند به قلم و آنچه را با قلم مى نويسند : ( و القلم و ما يسطرون ) .
چه سوگند عجيبى ؟ در واقع آنچه به آن در اينجا سوگند ياد شده است
تفسير نمونه ج : 24 ص : 369
ظاهرا موضوع كوچكى است : يك قطعه نى ، و يا چيزى شبيه به آن ، و كمى ماده سياه رنگ ، و سپس سطورى كه بر صفحه كاغذ ناچيز رقم زده مى شود .
اما در واقع اين همان چيزى است كه سرچشمه پيدايش تمام تمدنهاى انسانى ، و پيشرفت و تكامل علوم ، و بيدارى انديشه ها و افكار ، و شكل گرفتن مذهبها ، و سرچشمه هدايت و آگاهى بشر است ، تا آنجا كه دوران زندگى بشر را به دو دوران تقسيم مى كند دوران تاريخ و دوران قبل از تاريخ ، دوران تاريخ بشر از زمانى شروع مى شود كه خط اختراع شد ، و انسان توانست ماجراى زندگى خود را بر صفحات نقش كند ، و يا به تعبير ديگر دورانى است كه انسان دست به قلم گرديد ، و از او ما يسطرون يادگار ماند .
عظمت اين سوگند هنگامى آشكارتر مى شود كه توجه داشته باشيم آن روزى كه اين آيات نازل گشت ، نويسنده و ارباب قلمى در آن محيط وجود نداشت ، و اگر كسانى مختصر سواد خواندن و نوشتن را داشتند تعداد آنها در كل سرزمين مكه كه مركز عبادى و سياسى و اقتصادى حجاز بود به بيست نفر نمى رسيد ، آرى سوگند به قلم ياد كردن در چنين محيطى عظمت خاصى دارد .
و جالب اينكه : در نخستين آياتى كه در جبل النور و غار حرا بر قلب پاك پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل شد نيز به مقام والاى قلم اشاره شده ، آنجا كه مى فرمايد : اقرأ باسم ربك الذى خلق - خلق الانسان من علق - اقرأ و ربك الاكرم - الذى علم بالقلم - علم الانسان ما لم يعلم : بخوان به نام پروردگارت كه مخلوقات را آفريد ، و انسان را از خون بسته اى ايجاد كرد ، بخوان به نام پروردگار بزرگت ، هم او كه انسان را به وسيله قلم تعليم داد ، و آنچه را نمى دانست به او آموخت ( سوره علق 1 - 5 ) .
و از همه جالبتر اينكه : همه اين سخنان از زبان كسى تراوش مى كند
تفسير نمونه ج : 24 ص : 370
كه خودش درس نخوانده بود ، و هرگز به مكتب نرفت و خط ننوشت ، و اين هم دليل بر آن است كه چيزى جز وحى آسمانى نيست .
بعضى از مفسران قلم را در اينجا به قلمى تفسير كرده اند كه فرشتگان بزرگ خدا وحى آسمانى را با آن مى نويسند ، و يا نامه اعمال آدميان را با آن رقم مى زنند ، ولى مسلما آيه مفهوم گسترده اى دارد كه اين تفسير بيان يكى از مصداقهاى آن است ، همانگونه كه ما يسطرون نيز مفهوم وسيعى دارد ، و تمام آنچه را در طريق هدايت و تكامل فكرى و اخلاقى و عملى بشر به رشته تحرير مى آورند شامل مى شود و منحصر به وحى آسمانى يا اعمال انسانها نيست .
سپس به چيزى كه سوگند براى آن ياد شده پرداخته ، مى فرمايد : به بركت نعمت پروردگارت تو مجنون نيستى ( ما انت بنعمة ربك بمجنون ) آنها كه اين نسبت ناروا را به تو مى زنند كوردلانى هستند كه اينهمه نعمت الهى را در باره تو نمى نگرند ، نعمت عقل و درايت سرشار ، نعمت امانت و صدق و راستى و نعمت علم و دانش آشكار ، و نبوت و مقام عصمت .
ديوانه آنها هستند كه مظهر عقل كل را متهم به جنون مى كنند ، و
تفسير نمونه ج : 24 ص : 371
رهبر و راهنماى انسانها را با اين نسبت ناروا از خود دور مى سازند .
و به دنبال آن مى افزايد : براى تو اجر عظيم و هميشگى است ( و ان لك لاجرا غير ممنون ) .
چرا چنين پاداشى نداشته باشى ؟ در حالى كه در برابر اين تهمتهاى زشت و ناروا استقامت مى كنى ، و براى آنها آرزوى هدايت و نجات دارى ، و هرگز از تلاش و كوشش در اين راه خسته نمى شوى .
ممنون از ماده من به معنى قطع آمده است ، يعنى اجر و پاداشى كه هرگز قطع نمى شود و دائما باقى است بعضى گفته اند ريشه اين معنى از منت گرفته شده زيرا منت باعث قطع نعمت است .
بعضى نيز گفته اند منظور از غير ممنون اين است كه خداوند در مقابل اين اجر عظيم هرگز بر تو منت نمى گذارد ولى تفسير اول مناسبتر است .
آيه بعد در توصيف ديگرى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى گويد : تو صاحب اخلاق عظيم و برجسته اى هستى ( و انك لعلى خلق عظيم ) .
اخلاقى كه عقل در آن حيران است لطف و محبتى بى نظير ، صفا و صميميتى بى مانند ، صبر و استقامت و تحمل و حوصله اى توصيف ناپذير .
اگر مردم را به بندگى خدا دعوت مى كنى تو خود بيش از همه عبادت مى نمائى ، و اگر از كار بد بازمى دارى تو قبل از همه خوددارى مى كنى آزارت مى كنند و تو اندرز مى دهى ، ناسزايت مى گويند و براى آنها دعا مى كنى ، بر بدنت سنگ مى زنند و خاكستر داغ بر سرت مى ريزند و تو براى هدايت آنها
تفسير نمونه ج : 24 ص : 372
دست به درگاه خدا برمى دارى .
آرى تو كانون محبت و عواطف و سرچشمه رحمتى .
خلق از ماده خلقت به معنى صفاتى است كه از انسان جدا نمى شود و همچون خلقت و آفرينش انسان مى گردد .
بعضى از مفسران خلق عظيم پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را به صبر در راه حق ، و گستردگى بذل و بخشش ، و تدبير امور ، و رفق و مدارا ، و تحمل سختيها در مسير دعوت به سوى خدا ، و عفو و گذشت ، و جهاد در راه پروردگار ، و ترك حسد و حرص تفسير كرده اند ، ولى گرچه همه اين صفات در پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بود ، ولى خلق عظيم او منحصر به اينها نبود .
در بعضى از تفاسير نيز خلق عظيم به قرآن يا آئين اسلام تفسير شده است كه مى تواند از مصاديق مفهوم وسيع فوق باشد ، و به هر حال وجود اين خلق عظيم در پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دليل بارزى بر عقل و درايت آن حضرت و نفى نسبتهاى دشمنان بود .
و به دنبال آن مى افزايد : به زودى تو مى بينى و آنها نيز مى بينند ( فستبصر و يبصرون ) .
كه كداميك از شما مجنون هستيد ؟ ! ( بايكم المفتون ) .
مفتون اسم مفعول از فتنه به معنى ابتلاء ، و در اينجا به معنى ابتلاى به جنون است .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 373
آرى آنها امروز اين نسبت ناروا را به تو مى دهند تا بندگان خدا را از تو دور كنند ، ولى مردم عقل و شعور دارند ، تدريجا به تعليمات و سخنان تو آگاهى مى يابند ، آنگاه اين مساله روشن مى شود كه اين تعليمات برجسته از سوى خداوند بزرگ بر قلب پاك و نورانى تو نازل شده ، و خداوند سهم عظيمى از عقل و علم به تو بخشيده .
حركتها و موضعگيريهاى تو در آينده و پيشرفت و نفوذ سريع اسلام در سايه آن ، نيز نشان خواهد داد كه تو منبع بزرگ عقل و درايتى ، ديوانه خفاشانى هستند كه با نور اين آفتاب به ستيز برخاستند .
و البته در قيامت اين حقايق باز هم روشنتر و آشكارتر خواهد شد .
باز براى تاكيد بيشتر مى فرمايد : پروردگار تو به كسى كه از طريق او گمراه شده آگاهتر است ، و او هدايت يافتگان را بهتر مى شناسند ) ( ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين ) .
چرا كه راه راه او است ، و او بهتر از هر كس راه خود را مى شناسد ، و به اين ترتيب به پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اطمينان بيشتر مى دهد كه او در مسير هدايت و دشمنانش در مسير ضلالتند .
در حديث مستندى آمده است هنگامى كه قريش ديدند پيامبر على (عليه السلام) را بر ديگران مقدم مى شمرد و بزرگ مى دارد به مذمت على (عليه السلام) پرداختند ، و گفتند : محمد مفتون او شده است ، اينجا بود كه خداوند ن و القلم را نازل كرد و به آن سوگند ياد نمود كه اى محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تو مفتون و مجنون نيستى - تا آنجا كه فرمود - خداوند مى داند كسانى را كه گمراه شده اند اشاره به جماعت قريش كه اين سخنان را مى گفتند ، و خداوند هدايت يافتگان را بهتر مى شناسد
تفسير نمونه ج : 24 ص : 374
اشاره به على (عليه السلام) .

نكته ها :

1 - نقش قلم در حيات انسانها
از مهمترين رويدادهاى زندگى بشر - چنانكه قبلا نيز اشاره كرديم - پيدايش خط ، و راه افتادن قلم بر صفحه كاغذها يا سنگها بود ، و همان بود كه دوران تاريخ را از ما قبل از تاريخ جدا كرد .
گردش نيش قلم بر صفحه كاغذ ، سرنوشت بشر را رقم مى زند ، لذا پيروزى و شكست جوامع انسانى به نوك قلمها بسته است .
قلم حافظ علوم و دانشها ، پاسدار افكار انديشمندان ، حلقه اتصال فكرى علما ، و پل ارتباطى گذشته و آينده بشر است ، و حتى ارتباط آسمان و زمين نيز از طريق لوح و قلم حاصل شده است ! قلم انسانهائى را كه جدا از هم ، از نظر زمان و مكان ، زندگى مى كنند پيوند مى دهد ، گوئى همه متفكران بشر را در تمام طول تاريخ ، و در تمام صفحه روى زمين در يك كتابخانه بزرگ جمع مى بينى ! قلم رازدار بشر ، و خزانه دار علوم ، و جمع آورى كننده تجربيات قرون و اعصار است ، و اگر قرآن به آن سوگند ياد مى كند به همين دليل است زيرا هميشه سوگند به يك امر بسيار عظيم و پرارزش ياد مى شود .
و البته قلم وسيله اى است براى ما يسطرون و نوشته ها كه قرآن به هر دو سوگند ياد كرده است ، هم به ابزار و هم به محصول ابزار .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 375
در بعضى از روايات آمده است كه ( ان اول ما خلق الله القلم ) نخستين چيزى را كه خدا آفريد قلم بود .
اين حديث را محدثان شيعه از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده اند و در كتب اهل سنت به عنوان يك خبر معروف نيز آمده است .
و در حديث ديگرى آمده است : اول ما خلق الله تعالى جوهرة ) نخستين چيزى را كه خدا آفريد گوهرى بود و در بعضى از اخبار نيز آمده است : ( ان اول ما خلق الله العقل ) نخستين چيزى را كه خدا آفريد عقل و خرد بود .
توجه به پيوند ويژه اى كه در ميان گوهر و قلم و عقل است مفهوم اول بودن همه آنها را روشن مى كند .
در ذيل حديثى كه در بالا از امام صادق (عليه السلام) نقل كرديم آمده است كه خداوند بعد از آفرينش قلم به او فرمود : بنويس ! و او آنچه را بوده و خواهد بود تا روز قيامت نوشت ! گرچه قلم در اين روايت اشاره به قلم تقدير و قضا و قدر است ، ولى هر چه هست نقش قلم را در سرنوشت بشر و مقدرات او روشن مى سازد .
پيشوايان اسلام در احاديث متعددى به ياران خود تاكيد مى كردند كه به حافظه خود قناعت نكنند ، و احاديث اسلامى و علوم الهى را به رشته تحرير درآورند ، و براى آيندگان به يادگار بگذارند .
بعضى از دانشمندان گفته اند : البيان بيانان : بيان اللسان ، و بيان البنان و بيان اللسان تدرسه الاعوام ، و بيان الاقلام باق على مر الايام !
تفسير نمونه ج : 24 ص : 376
بيان دو گونه است : بيان زبان ، و بيان قلم ، بيان زبان با گذشت زمان كهنه مى شود و از بين مى رود ، ولى بيان قلمها تا ابد باقى است ! و نيز گفته اند : ( ان قوام امور الدين و الدنيا بشيئين القلم و السيف و السيف تحت القلم : پايه امور دين و دنيا بر دو چيز است : قلم و شمشير و شمشير زير پوشش قلم قرار دارد ! همين معنى را بعضى از شعراى عرب چنين به نظم آورده : كذا قضى الله للاقلام مذ بريت ان السيوف لها مذ ارهفت خدم ! خداوند اينگونه براى قلم از آن روز كه تراشيده شد مقدر كرده است كه شمشيرهاى تيز خدمتگزار آن باشند ! ( اين تعبير اشاره لطيفى است به تراشيدن قلم به وسيله چاقو و قرار گرفتن تيغهاى تيز در خدمت قلم از آغاز كار ) .
شاعر ديگرى با استناد به آيات مورد بحث در اين زمينه مى گويد : اذا اقسم الابطال يوما بسيفهم و عدوه مما يجلب المجد و الكرم كفى قلم الكتاب فخرا و رفعة مدى الدهر ان الله اقسم بالقلم ! آن روز كه جنگجويان قهرمان به شمشيرهاى خود سوگند ياد كنند .
و آن را اسباب بزرگى و افتخار بشمرند .
براى قلم نويسندگان همين افتخار و سربلندى در تمام دوران جهان بس كه خداوند سوگند به قلم ياد كرده است ( و نه به شمشير ) .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 377
و راستى چنين است چرا كه پيروزيهاى نظامى اگر از ناحيه فرهنگ نيرومندى تضمين نگردد هرگز پايدار نخواهد بود ، مغولها در تاريخ ايران بزرگترين پيروزى را كسب كردند ولى چون ملت بى فرهنگى بودند به زودى در فرهنگ اسلام و ايران حل شدند و مسير خود را تغيير دادند .
گرچه اين بحث بسيار دامنه دار است ولى براى اينكه از روش تفسيرى خارج نشويم سخن را با حديث بسيار پرمعنائى از پيغمبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در اين زمينه پايان مى دهيم : ثلاث تخرق الحجب ، و تنتهى الى ما بين يدى الله : صرير اقلام العلماء ، و وطى اقدام المجاهدين ، و صوت مغازل المحصنات : سه صدا است كه حجابها را پاره مى كند و به پيشگاه با عظمت خدا مى رسد : صداى گردش قلمهاى دانشمندان به هنگام نوشتن ، و صداى قدمهاى مجاهدان در ميدان جهاد ، و صداى چرخ نخ ريسى زنان پاكدامن ! البته تمام آنچه گفته شد در باره قلمهائى است كه در مسير حق و عدالت ، و در صراط مستقيم ، گردش مى كند ، اما قلمهاى مسموم و گمراه كننده بزرگترين بلا ، و عظيمترين خطر براى جوامع انسانى محسوب مى شود .

2 - نمونه اى از اخلاق پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
پيروزى پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هر چند با تاييد و امداد الهى بود ، ولى عوامل زيادى از نظر ظاهر داشت كه يكى از مهمترين آنها جاذبه اخلاقى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بود .
آنچنان صفات عالى انسانى و مكارم اخلاق در او جمع بود كه دشمنان سرسخت را تحت تاثير قرار مى داد ، و به تسليم وادار مى كرد ، و دوستان را سخت مجذوب
تفسير نمونه ج : 24 ص : 378
مى ساخت .
بلكه اگر اين را معجزه اخلاقى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بناميم اغراق نگفته ايم ، چنانكه نمونه اى از اين معجزه اخلاقى در فتح مكه نمايان گشت : هنگامى كه مشركان خونخوار و جنايت پيشه كه ساليان دراز هر چه در توان داشتند بر ضد اسلام و شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به كار گرفتند ، در چنگال مسلمين گرفتار شدند ، پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بر خلاف تمام محاسبات دوستان و دشمنان فرمان عفو عمومى آنها را صادر كرد ، و تمام جنايات آنها را به دست فراموشى سپرد ، و همين سبب شد كه به مصداق يدخلون فى دين الله افواجا فوج فوج مسلمان شوند .
در باره حسن خلق پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و عفو و گذشت و عطوفت و مهربانى و ايثار و فداكارى و تقواى آن حضرت (صلى الله عليهوآلهوسلّم) داستانهاى زيادى در كتب تفسير و تواريخ آمده است كه همه آنها ما را از بحث تفسيرى خارج مى كند ، ولى همينقدر بايد بگوئيم : كه در حديثى از حسين بن على (عليهماالسلام) آمده است كه مى گويد : از پدرم امير مؤمنان على (عليه السلام) در باره ويژگيهاى زندگى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و اخلاق او سؤال كردم ، و پدرم مشروحا به من پاسخ فرمود ، در بخشى از اين حديث آمده است : رفتار پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با همنشينانش چنين بود كه دائما خوشرو و خندان و سهل الخلق و ملايم بود ، هرگز خشن و سنگدل و پرخاشگر و بدزبان و عيبجو و مديحه گر نبود ، هيچكس از او مايوس نمى شد ، و هر كس به در خانه او مى آمد نوميد بازنمى گشت : سه چيز را از خود رها كرده بود : مجادله در سخن پرگوئى ، و دخالت در كارى كه به او مربوط نبود ، و سه چيز را در مورد مردم رها كرده بود : كسى را مذمت نمى كرد ، و سرزنش نمى فرمود ، و از لغزشها و عيوب پنهانى مردم جستجو نمى كرد .
هرگز سخن نمى گفت مگر در مورد امورى كه ثواب الهى را اميد داشت ،
تفسير نمونه ج : 24 ص : 379
در موقع سخن گفتن به قدرى نافذ الكلمه بود كه همه سكوت اختيار مى كردند و تكان نمى خوردند ، و به هنگامى كه ساكت مى شد آنها به سخن درمى آمدند ، اما نزد او هرگز نزاع و مجادله نمى كردند ... هرگاه فرد غريب و ناآگاهى با خشونت سخن مى گفت و درخواستى مى كرد تحمل مى نمود ، و به يارانش مى فرمود : هرگاه كسى را ديديد كه حاجتى دارد به او عطا كنيد ، و هرگز كلام كسى را قطع نمى كرد تا سخنش پايان گيرد .
آرى اگر اين اخلاق كريمه و اين ملكات فاضله نبود آن ملت عقب مانده جاهلى و آن جمع خشن انعطاف ناپذير در آغوش اسلام قرار نمى گرفتند ، و به مصداق لانفضوا من حولك همه پراكنده مى شدند .
و چه خوب است كه اين اخلاق اسلامى امروز زنده شود و در هر مسلمانى پرتوى از خلق و خوى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) باشد .
روايات اسلامى نيز در اين زمينه چه در باره شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و چه در باره وظيفه همه مسلمين فراوان است كه در اينجا به چند روايت اشاره مى كنيم :
1 - در حديثى آمده است كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : ( انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق : من براى اين مبعوث شده ام كه فضائل اخلاقى را تكميل كنم .
به اين ترتيب يكى از اهداف اصلى بعثت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) همين تكميل اخلاق فضيله است .
2 - در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است : انما المؤمن ليدرك بحسن خلقه درجة قائم الليل و صائم النهار ) : مؤمن با حسن خلق خود به درجه كسى مى رسد كه شبها به عبادت مى ايستد ، و روزها روزه دار است .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 380
3 - و باز از همان حضرت آمده است كه فرمود : ما من شىء اثقل فى الميزان من خلق حسن : چيزى در ميزان عمل در روز قيامت سنگين تر از خلق خوب نيست .
4 - و نيز از آن حضرت نقل شده كه فرمود : احبكم الى الله احسنكم اخلاقا الموطؤن اكنافا ، الذين يالفون و يؤلفون ، و ابغضكم الى الله المشاؤن بالنميمة ، المفرقون بين الاخوان ، الملتمسون للبرءاء العثرات : از همه شما محبوبتر نزد خدا كسى است كه اخلاقش از همه بهتر باشد ، همان كسانى كه متواضعند ، با ديگران مى جوشند ، و مردم نيز با آنها مى جوشند ، و از همه شما مغبوض تر نزد خدا افراد سخن چينى هستند كه در ميان برادران جدائى مى افكند ، و براى افراد بى گناه در جستجوى لغزشند .
5 - در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : اكثر ما يدخل الناس الجنة تقوى الله و حسن الخلق : بيشترين چيزى كه مردم را وارد بهشت مى كند تقوى و حسن خلق است .
6 - در حديثى از امام باقر (عليه السلام) آمده است : ان اكمل المؤمنين ايمانا احسنهم خلقا : از ميان مؤمنان كسى ايمانش از همه بهتر است كه اخلاقش كاملتر باشد .
7 - در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) آمده است كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : عليكم بحسن الخلق ، فان حسن الخلق فى الجنة لامحالة ، و اياكم و سوء الخلق فان سوء الخلق فى النار لامحالة :
تفسير نمونه ج : 24 ص : 381
بر شما لازم است به سراغ حسن خلق برويد ، زيرا حسن خلق سرانجام در بهشت است ، و از سوء خلق بپرهيزيد كه سوء خلق سرانجام در آتش است .
از مجموع اخبار فوق به خوبى استفاده مى شود كه حسن خلق كليد بهشت ، وسيله جلب رضاى خدا ، نشانه قدرت ايمان ، و همطراز عبادتهاى شبانه و روزانه است ، و حديث در اين زمينه بسيار فراوان است .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 382
فَلا تُطِع الْمُكَذِّبِينَ(8) وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ(9) وَ لا تُطِعْ كلَّ حَلاف مَّهِين(10) هَمَّاز مَّشاءِ بِنَمِيم(11) مَّنَّاع لِّلْخَيرِ مُعْتَد أَثِيم(12) عُتُلِّ بَعْدَ ذَلِك زَنِيم(13) أَن كانَ ذَا مَال وَ بَنِينَ(14) إِذَا تُتْلى عَلَيْهِ ءَايَتُنَا قَالَ أَسطِيرُ الأَوَّلِينَ(15) سنَسِمُهُ عَلى الخُْرْطومِ(16)
ترجمه :
8 - حال كه چنين است از تكذيب كنندگان اطاعت مكن .
9 - آنها دوست دارند نرمش نشان دهى تا آنها نرمش نشان دهند ( نرمشى توأم با انحراف از مسير حق ) .
10 - و اطاعت از كسى كه بسيار سوگند ياد مى كند و پست است مكن
تفسير نمونه ج : 24 ص : 383
11 - كسى كه بسيار عيبجو و سخن چين است .
12 - و بسيار مانع كار خير .
و تجاوزگر ، و گناهكار است .
13 - علاوه بر اينها كينه توز و پرخور و خشن و بدنام است .
14 - مبادا به خاطر اينكه صاحب مال و فرزندان فراوان است از او پيروى كنى .
15 - هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود مى گويد اينها افسانه هاى خرافى پيشينيان است .
16 - به زودى ما بر بينى او علامت و داغ ننگ مى نهيم .

تفسير : از آنها كه داراى اين صفاتند پيروى مكن
بعد از ذكر اخلاق عظيم پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه در آيات گذشته آمده بود در اين آيات به ذكر اخلاق دشمنان او مى پردازد تا در يك مقايسه ، فاصله ميان اين دو كاملا روشن شود .
نخست مى فرمايد : از اين تكذيب كنندگان كه خدا و پيامبر و روز رستاخيز و آئين او را تكذيب مى كنند اطاعت و پيروى مكن ( فلا تطع المكذبين ) .
آنها مردمى گمراه و اغواگرند ، و تمام اصول حق را زير پا نهاده اند ، و اطاعت از چنين كسانى حتى در يك كلام نتيجه اى جز گمراهى و بدبختى ندارد .
سپس به تلاش و كوشش آنها براى سازش كشيدن پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اشاره كرده مى افزايد : آنها دوست دارند نرمش نشان دهى تا آنها هم نرمش نشان دهند ( ودوا لو تدهن فيدهنون ) .
نرمش و انعطاف به معنى صرفنظر كردن از قسمتى از فرمانهاى خدا به خاطر آنان .
مفسران نقل كرده اند كه اين آيات زمانى نازل شد كه رؤساى مكه پيامبر
تفسير نمونه ج : 24 ص : 384
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) را به پيروى از آئين نياكان و شرك و بت پرستى دعوت كردند ، خداوند او را از اطاعت آنها نهى كرد .
بعضى ديگر نقل كرده اند كه وليد بن مغيرة كه از سران بزرگ شرك بود اموال عظيمى به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) عرضه داشت و سوگند ياد كرد كه اگر از آئينش بازگردد به او خواهد داد ! از لحن آيات و از آنچه در تواريخ آمده است به خوبى استفاده مى شود كه وقتى مشركان كوردل سرعت پيشرفت آئين اسلام را مشاهده كردند به فكر افتادند كه از طريق دادن امتيازاتى به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) امتيازاتى از او بگيرند ، و او را به نوعى سازش بكشانند - همانگونه كه روش همه طرفداران باطل در طول تاريخ است - لذا گاه اموال عظيم ، و گاه زنان زيبا ، و گاه پست و مقام برجسته پيشنهاد مى كردند ، و در حقيقت روح پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را با مقياس وجود خود اندازه - گيرى و مقايسه مى نمودند .
ولى قرآن بارها به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هشدار داده كه هرگز كمترين انعطافى در برابر اين پيشنهادهاى انحرافى از خود نشان ندهد ، و با اهل باطل هرگز مداهنه نكند ، چنانكه در آيه 49 سوره مائده مى خوانيم : ( و ان احكم بينهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم و احذرهم ان يفتنوك عن بعض ما انزل الله اليك ) : در ميان آنها ( اهل كتاب ) بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم كن و از هوسهاى آنها پيروى مكن ، و برحذر باش كه تو را از تعليماتى كه خدا بر تو نازل كرده منحرف نسازند .
يدهنون از ماده مداهنه در اصل از دهن به معنى روغن
تفسير نمونه ج : 24 ص : 385
گرفته شده ، و در اينگونه موارد به معنى نرمش و انعطاف به خرج دادن است .
و معمولا اين تعبير در مورد انعطافهاى مذموم و منافقانه به كار مى رود .
سپس بار ديگر از اطاعت آنها نهى كرده و صفات نه گانه مذمومى را كه هر يك به تنهائى مى تواند مانع اطاعت و تبعيت گردد ، برمى شمرد ، مى فرمايد : اطاعت از هر كس كه بسيار سوگند ياد مى كند و پست است مكن ( و لا تطع كل حلاف مهين ) .
حلاف به كسى مى گويند كه بسيار قسم مى خورد ، و براى هر كار كوچك و بزرگى سوگند ياد مى كند ، و معمولا اينگونه افراد در سوگندهاى خويش صادق نيستند .
مهين از مهانت به معنى حقارت و پستى است و بعضى آن را به معنى افراد كم فكر يا دروغگو يا شرور تفسير كرده اند .
سپس مى افزايد : كسى كه بسيار عيبجو و سخن چين است ( هماز مشاء بنميم ) .
هماز از ماده همز ( بر وزن طنز ) به معنى غيبت كردن و عيبجوئى نمودن است .
مشاء بنميم كسى است كه براى بر هم زدن و افساد در ميان مردم و ايجاد خصومت و دشمنى رفت و آمد مى كند ( بايد توجه داشت كه اين هر دو وصف به صورت صيغه مبالغه آمده كه از نهايت اصرار آنها در اين كارهاى زشت حكايت مى كند ) .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 386
در پنجمين و ششمين و هفتمين وصف مى گويد : كسى كه بسيار از كار خير جلوگيرى مى كند ، و تجاوزگر ، و گنهكار است ( مناع للخير معتد اثيم ) نه تنها خود كار خيرى نمى كند و راه خيرى ارائه نمى دهد ، بلكه سدى است در مقابل خير و بركت ديگران ، بعلاوه انسانى است متجاوز از حدود الهى و حقوقى كه خدا براى هر انسانى تعيين كرده ، و اضافه بر اين صفات ، آلوده هرگونه گناهى نيز هست ، به طورى كه گناه جزء طبيعت او شده است .
و سرانجام به هشتمين و نهمين صفات آنها اشاره كرده ، مى فرمايد : او بعد از همه اينها پرخور ، و بدنام است ( عتل بعد ذلك زنيم ) .
عتل به طورى كه راغب در مفردات مى گويد : به كسى مى گويند كه بسيار غذا مى خورد ، و همه چيز را به سوى خود مى كشد ، و ديگران را از آن باز مى دارد .
بعضى ديگر عتل را به معنى انسان بدخوى كينه توز خشن ، يا انسان بى حياى بد خلق تفسير كرده اند .
زنيم كسى است كه اصل و نسب روشنى ندارد و او را به قومى نسبت مى دهند در حالى كه از آنها نيست ، و در اصل از زنمه ( بر وزن قلمه ) به قسمتى از گوش گوسفند مى گويند كه آويزان است ، گوئى جزء گوش نيست و به آن وابسته است .
تعبير به بعد ذلك اشاره اى به اين معنى است كه اين دو صفت از صفات سابق زشت تر و نكوهيده تر است ، چنانكه جمعى از مفسران از آن استفاده كرده اند .
خلاصه اينكه خداوند در اينجا چنان ترسيمى از مكذبان و صفات زشت و
تفسير نمونه ج : 24 ص : 387
اخلاق رذيله آنها فرموده كه شايد در سرتاسر قرآن شبيه و نظير نداشته باشد ، و به اين ترتيب روشن مى سازد كه مخالفان اسلام و قرآن و مخالفان شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) چگونه افرادى بوده اند ، افرادى دروغگو ، پست ، عيبجو ، سخن چين ، متجاوز گنهكار ، بى اصل و نسب ، و به راستى از غير چنين افرادى مخالفت با چنان مصلح بزرگى انتظار نمى رود .
در آيه بعد هشدار مى دهد مبادا به خاطر اينكه آنها داراى مال و فرزندان فراوان هستند در برابر آنها نرم و تسليم شوى ، و از آنها اطاعت كنى ( ان كان ذا مال و بنين ) .
بدون شك پيامبر هرگز تسليم نمى شد ، و اين آيات در حقيقت تاكيدى است بر اين معنى ، تا خط مكتبى و روش عملى او بر همه آشكار گردد ، و هيچكس از دوست و دشمن چنين انتظارى نداشته باشد .
بنابراين جمله فوق تتمه اى است براى آيه و لا تطع كل حلاف مهين ولى بعضى گفته اند اين آيه در حقيقت بيان علت پيدايش اين صفات است ، يعنى : غرور ناشى از ثروت و نفرات بسيار آنها را به اين رذائل اخلاقى مى كشاند ، و به همين دليل در بسيارى از ثروتمندان و قدرتمندان بى ايمان همه اين صفات ديده مى شود ، ولى لحن آيات با تفسير اول مناسبتر است ، و به همين دليل غالب مفسران نيز آنرا برگزيده اند .
آيه بعد عكس العمل اينگونه افراد را كه داراى چنين صفات پست هستند در برابر آيات الهى نشان مى دهد ، و مى گويد : هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود و مى گويد : اينها افسانه هاى خرافى پيشينيان است ! ( اذا
تفسير نمونه ج : 24 ص : 388
تتلى عليه آياتنا قال اساطير الاولين ) .
و با اين بهانه و اين برچسب زشت از آيات خداوند فاصله مى گيرد ، و آنها را به دست فراموشى مى سپرد ، و ديگران را نيز اغوا مى كند ، و به همين دليل نبايد از چنين افرادى اطاعت و پيروى كرد ، و اين تكميلى است بر نهى از اطاعت اينگونه افراد .
آخرين آيه مورد بحث از يكى از مجازاتهاى اين گروه پرده برداشته ، مى افزايد : به زودى بر بينى و خرطوم او علامت و داغ ننگ مى نهيم ! ( سنسمه على الخرطوم ) .
اين تعبيرى است گويا و رسا بر نهايت ذليل ساختن آنها ، زيرا اولا تعبير به خرطوم بينى كه تنها در مورد خوك و فيل گفته مى شود تحقير روشنى براى آنها است ، و ثانيا بينى در لغت عرب معمولا كنايه از بزرگى و عزت است همانگونه كه در فارسى نيز وقتى مى گوئيم بينى او را به خاك بماليد دليل بر اين است كه عزت او را بر باد دهيد ثالثا علامت گذاردن مخصوص حيوانات است ، حتى در حيوانات در صورت آنها مخصوصا بر بينى آنها علامت گذارى نمى شود ، و در اسلام نيز اين كار نهى شده است ، همه اينها با بيانى رسا مى گويد : خداوند اينچنين افراد طغيانگر خودخواه متجاوز سركش را چنان ذليل مى كند و كوس رسوائى آنها را در همه جا به صدا درمى آورد كه عبرت همگان گردند .
و تاريخ اسلام نيز گواه بر اين معنى است كه اين دسته از مخالفان لجوج با پيشرفت اسلام چنان خوار و ذليل شدند كه نظير و مانند نداشت ، و رسوائى در آخرت از آن هم بيشتر است .
بعضى از مفسران گفته اند كه بيشتر آيات اين سوره ناظر به وليد بن
تفسير نمونه ج : 24 ص : 389
مغيره يكى از سران معروف شرك مى باشد ، ولى مسلما اين معنى مانع از عموميت مفهوم آيات و گستردگى و شمول تعبيرات آن نيست .

نكته ها :

1 - رذائل اخلاقى
آيات فوق گرچه توصيفى است از صفات رذيله مخالفان سرسخت پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ولى در عين حال الگوئى براى تشخيص اين صفات به دست مى دهد ، صفاتى كه انسان را از خدا دور مى سازد و در پرتگاه شقاوت و بدبختى مى افكند ، صفاتى كه مؤمنان راستين بايد به دقت مراقب باشند به آنها آلوده نشوند ، لذا در روايات اسلامى نيز در اين زمينه تاكيدهاى بسيارى شده است ، از جمله :
1 - در حديثى از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : الا انبئكم بشراركم قالوا بلى يا رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) قال : المشاؤن بالنميمة المفرقون بين الاحبة ، الباغون للبرءاء المعايب :
تفسير نمونه ج : 24 ص : 390
آيا شما را به شريرترين افراد شما خبر دهم ، گفتند : آرى ، اى رسول خدا ! فرمود : آنهائى كه بسيار سخن چينى مى كنند ، در ميان دوستان جدائى مى افكنند ، و براى افراد پاك و بيگناه در جستجوى عيوبند .
مخصوصا پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) صريحا در اين زمينه توصيه مى كرد و فرمود : لا يبلغنى احد عن احد من اصحابى شيئا فانى احب ان اخرج اليكم و انا سليم الصدر : احدى از شما در باره هيچيك از ياران من سخنى كه مرا نسبت به او بدبين سازد نقل نكند ، چرا كه من دوست دارم با قلبى پاك با شما روبرو شوم .
و بالاخره در حديث ديگر از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم كه فرمود : لا يدخل الجنة جواظ ، و لا جعظرى ، و لا عتل زنيم .
سه گروه وارد بهشت نمى شوند ، جواظ جعظرى و عتل زنيم راوى مى گويد پرسيدم جواظ كيست ؟ فرمود : كل جماع مناع : هر كس كه بسيار جمع مى كند و از ديگران منع مى نمايد ، پرسيدم جعظرى كيست ؟ فرمود افراد خشن و تندخو ، پرسيدم : عتل زنيم كيست ؟ فرمود : افراد شكمباره و بداخلاق ، آنها كه بسيار مى خورند و مى پوشند و بيدادگر و ظالمند
2 - مداهنه و سازشكارى
از تفاوتهاى روشنى كه ميان رهروان راه حق و بازيگران سياسى وجود دارد اين است كه گروه دوم روى اصول خاصى ثابت نيستند ، بلكه هميشه
تفسير نمونه ج : 24 ص : 391
حاضرند در مقابل امتيازاتى كه مى گيرند امتيازاتى بدهند ، و از اصولى كه دارند به خاطر منافعى صرفنظر كنند ، مرام و عقائد آنها چيز مقدسى براى آنها نيست ، و دائما روى آن معامله مى كنند ! و اين درست مضمون آيه فوق است كه مى گويد : ( ودوا لو تدهن فيدهنون ) : آنها دوست دارند تو را هم به جرگه خود بكشند ، همانگونه كه آنها مداهنه و معامله مى كنند تو هم مداهنه كنى .
ولى گروه اول هرگز معامله گر نيستند ، آنها هرگز اهداف مقدس خود را با هيچ بهائى از دست نمى دهند ، و بر سر آن معامله نمى كنند ، مداهنه و سازشكارى و اينگونه دادوستدهاى سياسى در كار آنها نيست ، و يكى از بهترين نشانه هائى است كه مى توان سياست بازان حرفه اى را به وسيله آن شناخت و از مردان خدا جدا نمود .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 392
إِنَّا بَلَوْنَهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصحَب الجَْنَّةِ إِذْ أَقْسمُوا لَيَصرِمُنهَا مُصبِحِينَ(17) وَ لا يَستَثْنُونَ(18) فَطاف عَلَيهَا طائفٌ مِّن رَّبِّك وَ هُمْ نَائمُونَ(19) فَأَصبَحَت كالصرِيمِ(20) فَتَنَادَوْا مُصبِحِينَ(21) أَنِ اغْدُوا عَلى حَرْثِكمْ إِن كُنتُمْ صرِمِينَ(22) فَانطلَقُوا وَ هُمْ يَتَخَفَتُونَ(23) أَن لا يَدْخُلَنهَا الْيَوْمَ عَلَيْكم مِّسكِينٌ(24) وَ غَدَوْا عَلى حَرْد قَدِرِينَ(25)
ترجمه :
17 - ما آنها را آزموديم همانگونه كه صاحبان باغ را آزمايش كرديم ، هنگامى كه
تفسير نمونه ج : 24 ص : 393
سوگند ياد كردند كه ميوه هاى باغ را صبحگاهان ( دور از انظار مستمندان ) بچينند .
18 - و هيچ از آن استثنا نكنند .
19 - اما عذابى فراگير ( شبانه ) بر تمام باغ آنها فرود آمد در حالى كه همه در خواب بودند .
20 - و آن باغ سرسبز همچون شب سياه و ظلمانى شد .
21 - صبحگاهان يكديگر را صدا زدند .
22 - كه به سوى كشتزار و باغ خود حركت كنيد اگر قصد چيدن ميوه ها را داريد .
23 - آنها حركت كردند در حالى كه آهسته با هم مى گفتند .
24 - مواظب باشيد امروز حتى يك فقير وارد بر شما نشود !
25 - آنها صبحگاهان تصميم داشتند كه با قدرت از مستمندان جلوگيرى كنند .

تفسير : داستان عبرت انگيز اصحاب الجنة
به تناسب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون ثروتمندان خودخواه و مغرور بود كه بر اثر فزونى مال و فرزندان پشت پا به همه چيز مى زنند ، در اين آيات داستانى را در باره عده اى از ثروتمندان پيشين كه داراى باغ خرم و سرسبزى بودند ، و سرانجام بر اثر خيره سرى نابود شدند ذكر مى كند ، داستانى به نظر مى رسد در آن عصر در ميان مردم معروف بوده ، و به همين دليل به آن استشهاد شده است .
نخست مى فرمايد : ما آنها را آزموديم همانگونه كه صاحبان باغ را آزمايش كرديم ( انا بلوناهم كما بلونا اصحاب الجنة ) .
در اينكه باغ كجا بوده ؟ در سرزمين يمن در نزديكى شهر بزرگ صنعاء ؟ يا در سرزمين حبشه ؟ يا در ميان بنى اسرائيل در سرزمين شام ؟ و يا طائف ؟ گفتگو
تفسير نمونه ج : 24 ص : 394
است ولى مشهور همان يمن است .
ماجرا چنين بود كه اين باغ در اختيار پيرمرد مؤمن قرار داشت ، او به قدر نياز از آن برمى گرفت ، و بقيه را به مستحقان و نيازمندان مى داد ، اما هنگامى كه چشم از دنيا پوشيد ، فرزندانش گفتند : ما خود به محصول اين باغ سزاوارتريم ، چرا كه عيال و فرزندان ما بسيارند ، و ما نمى توانيم مانند پدرمان عمل كنيم ! و به اين ترتيب تصميم گرفتند تمام مستمندان را كه هر ساله از آن بهره مى گرفتند محروم سازند ، و سرنوشت آنها همان شد كه در اين آيات مى خوانيم : مى گويد : ما آنها را آزموديم ، آن زمان كه سوگند ياد كردند كه ميوه هاى باغ را صبحگاهان و دور از انظار مستمندان بچينند ( اذ اقسموا ليصرمنها مصبحين ) .
و هيچ از آن استثنا نكنند و براى مستمندان چيزى فرو نگذارند ( و لا يستثنون ) .
اين تصميم آنها نشان مى دهد كه اين كار ناشى از نياز نبود ، بلكه ناشى از بخل و ضعف ايمان آنها بود ، زيرا انسان هر قدر هم نيازمند باشد مى تواند كمى از محصول يك باغ پردرآمد را به نيازمندان اختصاص دهد ، بعضى گفته اند منظور از عدم استثناء اين است كه آنها الا ان يشاء الله نگفتند ، يعنى آنقدر مغرور بودند كه گفتند مى رويم و اين كار را مى كنيم حتى خود را از گفتن انشاء الله بى نياز ديدند .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 395
ولى تفسير اول صحيحتر است .
سپس در ادامه اين سخن مى افزايد : به هنگام شب ، در آن موقع كه همه آنها در خواب بودند عذاب و بلائى فراگير از ناحيه پروردگارت بر تمام باغ فرود آمد در حالى كه همه در خواب بودند ( فطاف عليها طائف من ربك و هم نائمون ) .
آتشى سوزان و صاعقه اى مرگبار چنان بر آن مسلط شد كه آن باغ خرم و سرسبز همچون شب سياه و ظلمانى گرديد و جز مشتى خاكستر از آن باقى نماند ( فاصبحت كالصريم ) .
طائف از ماده طواف در اصل به معنى كسى است كه بر گرد چيزى مى گردد ، ولى گاه كنايه از بلا و مصيبتى است كه در شب روى مى دهد ، و منظور در اينجا همين است .
صريم از ماده صرم به معنى قطع است و در اينجا به معنى شب ظلمانى ، يا درخت بدون ميوه يا خاكستر سياه است : زيرا شب با فرا رسيدن روز قطع مى شود همانگونه كه روز با فرارسيدن شب ، و لذا گاهى به شب و روز صريمان مى گويند ، به هر حال منظور اين است كه آنچنان اين بلاى آسمانى كه ظاهرا صاعقه عظيمى بوده است در اين باغستان فرود آمد كه تمام آن را يكجا آتش زد ، و چيزى جز مشتى زغال و خاكستر سياه از آن باقى نماند ، و صاعقه ها هرگاه به چيزى بزنند همين گونه خواهد بود .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 396
به هر حال صاحبان باغ به گمان اينكه درختهاى پربارشان آماده براى چيدن ميوه است در آغاز صبح يكديگر را صدا زدند ( فتنادوا مصبحين ) .
و گفتند : به سوى كشتزار و باغستان خود حركت كنيد ، اگر مى خواهيد ميوه هاى خود را بچينيد ! ( ان اغدوا على حرثكم ان كنتم صارمين ) : اغدوا از ماده غدوة به معنى اول روز است ، و لذا به غذائى كه در آغاز روز خورده مى شود ( صبحانه ) غداء مى گويند ( هر چند در تعبيرات عربى روزمره كنونى غداء به ناهار گفته مى شود ) .
به اين ترتيب آنها به سوى باغشان حركت كردند در حالى كه آهسته با هم سخن مى گفتند ( فانطلقوا و هم يتخافتون ) .
كه مواظب باشيد امروز حتى يك فقير وارد بر شما نشود ! ( ان لا يدخلنها اليوم عليكم مسكين ) .
و چنان آهسته سخن مى گفتند كه صداى آنها به گوش كسى نرسد ، مبادا مسكينى خبردار شود ، و براى خوشه چينى ، يا گرفتن مختصرى ميوه براى سير كردن شكم خود ، به سراغ آنها برود ! چنين به نظر مى رسد كه به خاطر سابقه اعمال نيك پدر ، جمعى از فقرا همه سال در انتظار چنين ايامى بودند كه ميوه چينى باغ شروع شود و بهره اى
تفسير نمونه ج : 24 ص : 397
عائد آنها گردد ، و لذا اين فرزندان بخيل و ناخلف چنان مخفيانه حركت كردند كه هيچكس احتمال ندهد چنان روزى فرا رسيده ، و هنگامى فقرا باخبر شوند كه كار از كار گذشته باشد .
و به اين ترتيب آنها صبحگاهان به قصد باغ و كشتزار خود با قدرت تمام بر منع مستمندان حركت كردند ( و غدوا على حرد قادرين ) .
حرد ( بر وزن سرد ) به معنى ممانعت توأم با شدت و غضب است ، آرى آنها از تمنا و انتظار مستمندان عصبانى بودند ، و تصميم داشتند با كمال قدرت از آنها جلوگيرى كنند ( و لذا اين تعبير در مورد سالهائى كه باران قطع مى شود ، يا شترى كه شير آن نيز قطع شده بكار مى رود ) .
اكنون ببينيم سرانجام كار آنها به كجا انجاميد :
تفسير نمونه ج : 24 ص : 398
فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضالُّونَ(26) بَلْ نحْنُ محْرُومُونَ(27) قَالَ أَوْسطهُمْ أَ لَمْ أَقُل لَّكمْ لَوْ لا تُسبِّحُونَ(28) قَالُوا سبْحَنَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظلِمِينَ(29) فَأَقْبَلَ بَعْضهُمْ عَلى بَعْض يَتَلَوَمُونَ(30) قَالُوا يَوَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طغِينَ(31) عَسى رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيراً مِّنهَا إِنَّا إِلى رَبِّنَا رَغِبُونَ(32) كَذَلِك الْعَذَاب وَ لَعَذَاب الاَخِرَةِ أَكْبرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ(33)
ترجمه :
26 - هنگامى كه ( وارد باغ شدند ، و ) آن را ديدند گفتند : ما راه را گم كرده ايم !
تفسير نمونه ج : 24 ص : 399
27 - ( آرى همه چيز به طور كامل از دست ما رفته ) بلكه ما محروميم .
28 - يكى از آنها كه از همه عاقلتر بود گفت : آيا به شما نگفتم چرا تسبيح خدا نمى گوئيد ؟
29 - گفتند : منزه است پروردگار ما ، مسلما ما ظالم بوديم .
30 - سپس آنها رو به هم كردند و به ملامت يكديگر پرداختند .
31 - ( و فريادشان بلند شد ) گفتند : واى بر ما كه طغيانگر بوديم .
32 - اميدواريم پروردگارمان ( ما را ببخشد و ) بهتر از آن را بجاى آن به ما بدهد ، چرا كه ما به او دل بسته ايم .
33 - اينگونه است عذاب خداوند ( در دنيا ) و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر مى دانستند .

تفسير سرانجام دردناك صاحبان باغ سرسبز
اين آيات ادامه داستان اصحاب الجنة است كه در آيات پيشين گذشت صاحبان باغ به اين اميد كه محصول فراوان خود را بچينند ، و دور از نظر مستمندان جمع آورى كنند ، و همه را در انحصار خويش گيرند ، و حتى يك فقير بر سر اين خوان نعمت گسترده الهى ننشيند ، صبحگاهان به راه افتادند اما بى خبر از اينكه صاعقه اى مرگبار شب هنگام درست در موقعى كه آنها در خواب بوده اند باغ را تبديل به يك مشت خاكستر كرده است .
قرآن مى گويد : هنگامى كه آنها باغ خود را ديدند چنان اوضاع به هم ريخته بود كه گفتند اين باغ ما نيست ، ما راه را گم كرده ايم ! ( فلما رأوها قالوا انا لضالون ) .
منظور از ضالون ممكن است گم كردن راه باغ باشد ، چنانكه در بالا گفتيم ، و يا گم كردن راه حق ، چنانكه بعضى احتمال داده اند .
ولى معنى