بعدی.

تفسير نمونه ج : 24 ص : 80
وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ الْكَذِب وَ هُوَ يُدْعَى إِلى الاسلَمِ وَ اللَّهُ لا يهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ(7) يُرِيدُونَ لِيُطفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كرِهَ الْكَفِرُونَ(8) هُوَ الَّذِى أَرْسلَ رَسولَهُ بِالهُْدَى وَ دِينِ الحَْقِّ لِيُظهِرَهُ عَلى الدِّينِ كلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشرِكُونَ(9)
ترجمه :
7 - چه كسى ظالمتر است از آن كس كه بر خدا دروغ مى بندد ( و تكذيب كند ) در حالى كه دعوت به اسلام مى شود ، خداوند قوم ظالم را هدايت نمى كند .
8 - آنها مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند ، ولى خدا نور خود را كامل مى كند هر چند كافران خوش نداشته باشند !
9 - او كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان غالب سازد ، هر چند مشركان كراهت داشته باشند .

تفسير : مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند ؟ !
در آيات گذشته خوانديم كه چگونه گروهى معاند و لجوج على رغم بشارت پيامبر پيشين حضرت مسيح (عليه السلام) در باره ظهور پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ، و على رغم
تفسير نمونه ج : 24 ص : 81
توام بودن دعوت پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با بينات و دلائل روشن و معجزات ، چگونه به مقابله و انكار برخاستند ، در آيات مورد بحث عاقبت كار اين افراد ، و سرنوشت آنها را تشريح مى كند .
نخست مى فرمايد : چه كسى ظالمتر است از آن كس كه بر خدا دروغ بندد در حالى كه دعوت به سوى اسلام مى شود ( و من اظلم ممن افترى على الله الكذب و هو يدعى الى الاسلام ) .
آرى چنين كسى كه دعوت پيامبر الهى را دروغ ، و معجزه او را سحر ، آئين او را باطل ، مى شمرد ستمكارترين مردم است ، چرا كه راه هدايت و نجات را به روى خود و ساير بندگان خدا مى بندد ، و آنها را از اين سرچشمه فيض الهى كه ضامن سعادت ابدى آنها است محروم مى سازد .
و در پايان آيه مى افزايد : خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند ( و الله لا يهدى القوم الظالمين ) .
كار خدا هدايت است ، و ذات پاكش نور و روشنائى معنوى است الله نور السموات و الارض ولى هدايت زمينه مى خواهد ، و اين زمينه در كسانى كه دشمن حقيقت اند وجود ندارد .
اين آيه بار ديگر تاكيدى است بر اين حقيقت كه هدايت و ضلالت هر چند از ناحيه خدا است ولى مقدمات آن از ناحيه خود انسان شروع مى شود ، و به همين دليل هرگز جبر لازم نمى آيد .
جمله و هو يدعى الى الاسلام اشاره به اين است كه دعوت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) متضمن سلامت دنيا و آخرت و نجات انسانها است ، با اينحال چگونه انسان تيشه بر ريشه سعادت خويش مى زند ؟ تعبير به من اظلم ( چه كسى ستمكارتر است ... ) پانزده بار در قرآن مجيد تكرار شده كه آيه مورد بحث آخرين آنها است ، گرچه موارد آنها ظاهرا
تفسير نمونه ج : 24 ص : 82
متفاوت است ، و همين امر ممكن است منشا اين سؤال شود كه مگر ظالمترين مردم بيش از يك گروه مى تواند باشد ؟ اما دقت در اين آيات نشان مى دهد كه همه بازگشت به تكذيب آيات الهى و مانع شدن مردم از راه حق است و در واقع ستمى بالاتر از اين نيست كه مردم را از رسيدن به چنين برنامه اى كه راه خوشبختى در همه زمينه ها است بازدارند .
سپس براى اين كه نشان دهد دشمنان حق قادر نيستند آئين او را برچينند ضمن تشبيه جالبى مى فرمايد : آنها مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند ، ولى خداوند نور خود را كامل مى كند هر چند كافران خوش نداشته باشند ! ( يريدون ليطفؤا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون ) .
آنها به كسى مى مانند كه مى خواهد نور آفتاب عالمتاب را با پف كردن خاموش سازد ، آنها خفاشانى هستند كه گمان مى كنند اگر چشم از آفتاب فرو پوشند و خود را در پرده هاى ظلمت شب فرو برند مى توانند به مقابله با اين چشمه نور برخيزند .
تاريخ اسلام سند زنده اى است بر تحقق عينى اين پيشگوئى بزرگ قرآن ، چرا كه از نخستين روز ظهور اسلام توطئه هاى گوناگون براى نابودى آن چيده شد : گاه از طريق سخريه و ايذاء و آزار دشمنان .
گاه از طريق محاصره اقتصادى و اجتماعى .
گاه از طريق تحميل جنگهاى گوناگون در ميدان هاى احد و احزاب و حنين و ... گاه از طريق توطئه هاى داخلى منافقان .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 83
گاه از طريق ايجاد اختلاف در ميان صفوف مسلمين .
گاه از طريق جنگهاى صليبى .
گاه از طريق اشغال سرزمين قدس و قبله اول مسلمين .
گاه از طريق تقسيم كشور عظيم اسلامى به بيش از چهل كشور ! گاه از طريق برنامه تغيير خط و بريدن جوانان اسلام از فرهنگ كهن خويش .
گاه از طريق نشر فحشاء و وسائل فساد اخلاق و انحراف عقيده در ميان قشرهاى جوان .
گاه از طريق استعمار نظامى و سياسى و اقتصادى .
و گاه از طرق ديگر ... ولى همانگونه كه خداوند اراده كرده بود اين نور الهى روزبه روز در گسترش است و دامنه اسلام هر زمان به گذشته وسيعتر مى شود ، و آمارها نشان مى دهد كه جمعيت مسلمانان جهان على رغم تلاشهاى مشترك صهيونيستها و صليبيها و ماترياليستهاى شرق رو به افزايش است ، آرى آنها پيوسته مى خواهند كه نور خدا را خاموش سازند ولى خداوند اراده ديگرى دارد .
و اين يك معجزه جاودانى قرآن است .
قابل توجه اينكه اين مضمون دو بار در آيات قرآن مجيد ذكر شده با اين تفاوت كه در يك مورد يريدون ان يطفئوا آمده است ( توبه 32 ) ولى در اينجا يريدون ليطفئوا مى باشد .
راغب در مفردات در توضيح اين تفاوت مى گويد : آيه نخست اشاره به خاموش كردن بدون مقدمه است ، ولى دومى اشاره به خاموش كردن با توسل به مقدمات است .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 84
يعنى خواه آنها مقدمه چينى كنند يا نكنند قادر به خاموش كردن نور الهى نيستند ! در آخرين آيه مورد بحث براى تاكيد بيشتر با صراحت مى گويد : او كسى است كه فرستاده خود را با هدايت و دين حق فرستاده تا او را بر همه اديان غالب كند ، هر چند مشركان كراهت داشته باشند ( هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون ) .
تعبير به ارسل رسوله بالهدى و دين الحق به منزله بيان رمز پيروزى و غلبه اسلام است ، زيرا در طبيعت هدايت و دين حق اين پيروزى نهفته است ، اسلام و قرآن نور الهى است و نور هر جا باشد آثار خود را نشان مى دهد و مايه پيروزى است ، و كراهت مشركان و كافران نمى تواند سدى در اين راه ايجاد كند .
جالب اينكه اين آيه نيز با مختصر تفاوتى سه بار در قرآن مجيد آمده : يك بار در سوره توبه ( آيه 33 ) و يك بار در سوره فتح ( آيه 38 ) و يك بار در همين سوره صف .
ولى نبايد فراموش كرد كه اين تكرار و تاكيد در زمانى بود كه هنوز اسلام در جزيره عربستان جا نيفتاده بود ، تا چه رسد به نقاط ديگر جهان ، اما قرآن در همان وقت مؤكدا روى اين مساله تكيه كرد و حوادث آينده صدق اين پيشگوئى بزرگ را ثابت نمود و سرانجام اسلام هم از نظر منطق ، و هم از نظر پيشرفت عملى بر مذاهب ديگر غالب شد ، و دشمنان را از قسمتهاى وسيعى از جهان عقب زد و جاى آنها را گرفت و هم اكنون نيز در حال پيشروى است .
البته مرحله نهائى اين پيشروى به عقيده ما با ظهور حضرت مهدى
تفسير نمونه ج : 24 ص : 85
ارواحنا فداه تحقق مى يابد كه اين آيات خود دليلى بر آن ظهور عظيم است .
در باره محتواى اين آيه و اينكه منظور غلبه منطقى يا غلبه قدرت است ؟ و ارتباط آن با ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) چگونه است ؟ بحثهاى بيشترى ذيل آيه 23 سوره توبه آورده ايم .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 86
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا هَلْ أَدُلُّكمْ عَلى تجَرَة تُنجِيكم مِّنْ عَذَاب أَلِيم(10) تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ تجَهِدُونَ فى سبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَلِكمْ وَ أَنفُسِكُمْ ذَلِكمْ خَيرٌ لَّكمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(11) يَغْفِرْ لَكمْ ذُنُوبَكمْ وَ يُدْخِلْكمْ جَنَّت تجْرِى مِن تحْتهَا الأَنهَرُ وَ مَسكِنَ طيِّبَةً فى جَنَّتِ عَدْن ذَلِك الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(12) وَ أُخْرَى تحِبُّونهَا نَصرٌ مِّنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ وَ بَشرِ الْمُؤْمِنِينَ(13)
ترجمه :
10 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد آيا شما را به تجارتى كنم كه از عذاب از عذاب دردناك شما را رهائى مى بخشد ؟ !
11 - به خدا و رسول او ايمان بياوريد ، و در راه خداوند با اموال و جانهايتان جهاد كنيد ، اين براى شما از هر چيز بهتر است بدانيد .
12 - اگر اين كار كنيد گناهانتان را مى بخشد و شما را در باغهائى از بهشت داخل مى كند
تفسير نمونه ج : 24 ص : 87
كه نهرها از زير درختانش جارى است ، و در مسكنهاى پاكيزه در بهشت جاويدان جاى مى دهد و اين پيروزى عظيمى است .
13 - و نعمت ديگرى كه آن را دوست داريد به شما مى بخشد و آن يارى خداوند و پيروزى نزديك است و مؤمنان را بشارت ده !
تفسير : تجارتى پر سود و بى نظير !
همانگونه كه در آغاز سوره گفتيم ، يكى از اهداف مهم اين سوره ، دعوت به ايمان و جهاد است ، آيات مورد بحث نيز تاكيدى است به اين دو اصل ، بامثال لطيفى كه انگيزه حركت الهى را در جان انسان به وجود مى آورد ، انگيزه اى كه شرط پيروزى اسلام بر تمام اديان است كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود .
نخست مى فرمايد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! آيا شما را به تجارتى دلالت كنم كه از عذاب اليم ، نجاتتان مى دهد ؟ ( يا ايها الذين آمنوا هل ادلكم على تجارة تنجيكم من عذاب اليم ) .
با اينكه ايمان و جهاد از واجبات قطعيه اند ، ولى در اينجا آن را نه به صورت امر ، بلكه به صورت پيشنهاد تجارت ، مطرح مى كند ، آن هم آميخته با تعبيراتى كه از لطف بى پايان خدا حكايت دارد .
بدون شك نجات از عذاب اليم ، از مهمترين خواسته هاى هر انسانى است ، و لذا اين سؤال كه آيا مى خواهيد شما را به تجارتى رهنمون شوم كه شما را از عذاب اليم رهائى مى بخشد ؟ براى همه ، جالب توجه است .
هنگامى كه با اين سؤال دلها را به سوى خود جذب كرد ، بى آنكه منتظر پاسخ آنها باشد ، به شرح آن تجارت پرسود پرداخته ، مى افزايد : و آن اينكه
تفسير نمونه ج : 24 ص : 88
به خدا و رسول او ايمان بياوريد و در راه خداوند با اموال و جانهايتان جهاد كنيد ( تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبيل الله باموالكم و انفسكم ) .
بدون شك خدا نيازى به اين تجارت پرسود ندارد ، بلكه تمام منافع آن دربست به مؤمنان تعلق مى گيرد ، لذا در پايان آيه مى فرمايد : اين براى شما از هر چيز بهتر است اگر بدانيد ( ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون ) .
قابل توجه اينكه مخاطب ، مؤمنانند ، به قرينه يا ايها الذين آمنوا و در عين حال آنها را به دو اصل ايمان و جهاد دعوت مى كند ، ممكن است اين تعبير اشاره به اين باشد كه ايمان اسمى و سطحى كافى نيست ، ايمان عميق و خالص لازم است كه بتواند سرچشمه ايثار و فداكارى و جهاد گردد ، و نيز ممكن است ذكر ايمان به خدا و رسول در اينجا شرحى باشد بر ايمان كه به طور اجمال در آغاز آيه گذشته آمده بود .
به هر حال ، ايمان به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از ايمان به خدا جدا نيست ، همانگونه كه جهاد با جان ، از جهاد با مال نمى تواند جدا باشد ، زيرا تمام نبردها نياز به وسائل و امكاناتى دارد كه از طريق كمكهاى مالى بايد تامين شود ، بعضى قادر بر هر دو نوع جهادند ، و بعضى تنها قادر بر جهاد با مال و در پشت جبهه اند ، و گاه تنها جان دارند و آماده بذل جان .
اما به هر صورت بايد اين دو نوع جهاد با يكديگر توأم گردد تا پيروزى فراهم شود و اگر مى بينيم جهاد با مال مقدم داشته شده نه به خاطر آن است كه از جهاد با جان مهمتر مى باشد ، بلكه به خاطر اين است كه مقدمه آن محسوب مى شود چرا كه ابزار جهاد از طريق كمكهاى مالى فراهم مى گردد .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 89
تا اينجا سه ركن اساسى از اركان اين تجارت بزرگ و بى نظير مشخص شد : خريدار خدا است ، و فروشنده انسانهاى با ايمان ، و متاع جانها و اموالشان ، اكنون نوبت به ركن چهارم مى رسد كه بهاى اين معامله عظيم است .
مى فرمايد : هر گاه چنين كنيد خداوند گناهانتان را مى بخشد و شما را در باغهائى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است و در مسكنهاى پاكيزه در بهشت جاويدان جاى مى دهد ، و اين پيروزى عظيمى است ( يغفر لكم ذنوبكم و يدخلكم جنات تجرى من تحتها الانهار و مساكن طيبة فى جنات عدن ذلك الفوز العظيم ) .
در مرحله پاداش اخروى نخست به سراغ آمرزش گناهان مى رود چرا كه بيشترين ناراحتى فكر انسان از گناهان او است ، وقتى آمرزش و غفران مسلم شد غصه اى ندارد ، اين تعبير نشان مى دهد كه نخستين هديه الهى به شهيدان راهش اين است كه تمام گناهانشان را مى بخشد .
اما آيا اين تنها ناظر به حق الله است ، و يا حق الناس را نيز شامل مى شود ؟ مطلق بودن آيه دليل بر عموميت است ، ولى با توجه به اينكه خداوند حق الناس را به خود آنها واگذار كرده بعضى در عموميت آيه ترديد كرده اند .
به اين ترتيب در آيات فوق دو شاخه از ايمان ( ايمان به خدا و رسول ) و دو شاخه از جهاد ( جهاد با مال و جان ) و دو شاخه از پاداشهاى اخروى
تفسير نمونه ج : 24 ص : 90
( آمرزش گناهان و دخول در بهشت جاودان ) و چنانكه خواهيم ديد دو شاخه از مواهب الهى در دنيا نيز در آيه بعد آمده است .
آنجا كه مى فرمايد : و نعمت ديگرى كه آن را دوست داريد و مورد علاقه است به شما مى بخشد ، و آن يارى خداوند ، و پيروزى نزديك است ( و اخرى تحبونها نصر من الله و فتح قريب ) .
چه تجارت پرسود و پربركتى ؟ كه سراسرش فتح و پيروزى و نعمت و رحمت است ، و به همين دليل از آن به عنوان فوز عظيم و پيروزى بزرگ ياد كرده .
سپس به همين دليل به مؤمنان در مورد اين تجارت بزرگ تبريك مى گويد و بشارت مى دهد و مى افزايد : و مؤمنان را بشارت ده ( و بشر المؤمنين ) .
در حديثى آمده است هنگامى كه در ليله عقبة ( شبى كه پيامبر در نزديكى مكه مخفيانه با جمعى از مردم مدينه ملاقات كرد و از آنان بيعت گرفت ) ميان رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مسلمانان مدينه پيمان بسته شد عبد الله بن رواحه عرض كرد هر شرطى مى خواهى در ضمن اين پيمان براى پروردگارت و براى خودت بكن .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : اما براى پروردگارم شرط اين است كه به هيچوجه چيزى را شريك او قرار ندهيد ، اما براى خودم همانگونه كه از خود و اموالتان دفاع مى كنيد از من نيز دفاع كنيد .
عبد الله گفت : در مقابل آن به ما چه داده خواهد شد ؟ پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : بهشت !
تفسير نمونه ج : 24 ص : 91
عبد الله گفت : ربح البيع لا نقيل و لا نستقيل : چه معامله پرسودى ؟ نه ما از اين معامله بازمى گرديم و نه اگر بازگشتى از ما بخواهند مى پذيريم ! ( نه فسخ مى كنيم و نه فسخ را پذيرا مى شويم )
نكته ها :

1 - فتح قريب كدام است ؟
پيروزى موعود در اين آيات هم در جنبه هاى منطقى ، و هم در ميدانهاى نبرد به طور مكرر عائد مسلمانان شد .
و در اينكه منظور از فتح قريب كدام فتح است مفسران احتمالات متعددى داده اند بسيارى آن را به فتح مكه تفسير كرده اند ، و بعضى به فتح بلاد ايران و روم و بعضى به كل فتوحات اسلامى كه به فاصله نزديكى به دنبال ايمان و جهاد مسلمين به دست آمد .
و از آنجا كه مخاطب تنها اصحاب و ياران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نيستند ، بلكه همه مؤمنان در طول تاريخ مخاطب به اين خطاب مى باشند ، جمله نصر من الله و فتح قريب معنى وسيع و گسترده اى دارد ، و بشارتى است به همه آنها هر چند در عصر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و به هنگام نزول اين آيات مصداق روشن آن فتح مكه بود .

2 - مساكن طيبه چيست ؟
در ميان نعمتهاى بهشتى در اينجا به خصوص روى مساله مسكن پاكيزه و مرفه ، آنهم مسكنى در باغهاى بهشت جاويدان تكيه شده ، و اين به خاطر آن
تفسير نمونه ج : 24 ص : 92
است كه يكى از شروط اساسى آسايش و آرامش انسان همان مساله مسكن است ، آنهم مسكنى پاك و پاكيزه از هرگونه آلودگى ظاهرى و باطنى كه انسان با خيال راحت در آن بيارامد .
راغب در مفردات مى گويد : معنى طيب در اصل چيزى است كه حواس ظاهر و باطن از آن لذت برد ، و اين معنى جامعى است كه همه شرائط مناسب يك مسكن را در بر مى گيرد .
قابل توجه اينكه در قرآن سه چيز مايه آرامش شمرده شده است : تاريكى شب و جعل الليل سكنا ( انعام - 96 ) .
خانه هاى مسكونى و الله جعل لكم من بيوتكم سكنا ( نحل - 80 ) .
و همسران يكدل ، و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها ( روم - 21 ) .

3 - دنيا تجارتخانه اولياء خدا است
در نهج البلاغه مى خوانيم على (عليه السلام) در مقابل شخص پر ادعائى كه به اصطلاح جا نماز آب مى كشيد و پشت سر هم مذمت دنيا مى كرد ، فرمود : اشتباه كردى دنيا براى آنها كه بيدار و آگاهند سرمايه بزرگى است ، و سپس شرحى در اين زمينه بيان فرمود از جمله اينكه : دنيا متجر اولياء الله و تجارتخانه دوستان خدا است .
بنابراين اگر در يكجا دنيا به مزرعه آخرت تشبيه شده ، در اينجا به تجارتخانه تشبيه گرديده است كه انسان سرمايه هائى را كه از خدا گرفته به گرانترين قيمت به خود او مى فروشد ، و در برابر متاع ناچيزى بزرگترين نعمت را از او دريافت مى دارد .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 93
اصولا تعبير به تجارت آنهم تجارتى پرسود براى تحريك مهمترين انگيزه هاى انسان است ، انگيزه جلب منفعت و دفع ضرر ، زيرا اين تجارت الهى تنها سودآور نيست بلكه عذاب اليم را نيز دفع مى كند .
نظير همين معنى در آيه 111 سوره توبه نيز آمده است ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة : خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خريدارى مى كند و در برابر آن بهشت به آنها مى دهد .
شرح ديگرى در اين زمينه در تفسير سوره توبه داده ايم .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 94
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُونُوا أَنصارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسى ابْنُ مَرْيمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنصارِى إِلى اللَّهِ قَالَ الحَْوَارِيُّونَ نحْنُ أَنصارُ اللَّهِ فَئَامَنَت طائفَةٌ مِّن بَنى إِسرءِيلَ وَ كَفَرَت طائفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ ءَامَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصبَحُوا ظهِرِينَ(14)
ترجمه :
14 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد ياوران خدا باشيد همانگونه كه عيسى بن مريم به حواريون گفت : چه كسانى در راه خدا ياوران من هستند ؟ حواريون گفتند : ما ياوران خدا هستيم ، و در اين هنگام گروهى از بنى اسرائيل ايمان آوردند و گروهى كافر شدند ، ما كسانى را كه ايمان آورده بودند در برابر دشمنانشان تاييد كرديم و سرانجام بر آنها پيروز شدند .

تفسير : همچون حواريون باشيد
در اين آيه كه آخرين آيه سوره صف مى باشد باز تكيه و تاكيد روى امر جهاد است كه محور اصلى سوره را تشكيل مى دهد ، منتهى از طريقى ديگر اين مساله را تعقيب مى كند ، و مطلبى مهمتر از عنوان بهشت و نعمتهاى بهشتى
تفسير نمونه ج : 24 ص : 95
ارائه داده ، مى فرمايد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! ياوران خدا باشيد ( يا ايها الذين آمنوا كونوا انصار الله ) .
آرى ياوران خدا ، خدائى كه تمام قدرتها از او سرچشمه مى گيرد و به او بازمى گردد ، خداوندى كه قدرتش بى پايان و شكست ناپذير است ، و عجب اينكه در اينجا بندگان را به يارى خود طلبيده است ، و اين افتخارى است بى مانند ، هر چند معنى و مفهومش همان يارى پيامبر و آئين او است ولى لطف و رحمت شگرفى در آن نهفته است .
سپس به يك نمونه تاريخى اشاره مى كند تا بدانند اين راه بدون رهرو نبوده و نيست ، مى افزايد : همانگونه كه عيسى بن مريم بر حواريين گفت : چه كسانى ياوران من به سوى خدا هستند ؟ ! ( كما قال عيسى بن مريم للحواريين من انصارى الى الله ) .
و حواريون در پاسخ با نهايت افتخار عرض كردند : ما ياوران خدا هستيم ( قال الحواريون نحن انصار الله ) .
و در همين مسير با دشمنان حق به مبارزه برخاستند گروهى از بنى اسرائيل ايمان آوردند ( و به حواريين پيوستند ) و گروهى كافر شدند ( فامنت طائفة من بنى اسرائيل و كفرت طائفة ) .
اينجا بود كه نصرت و يارى ما به كمك آنها شتافت ما كسانى را كه ايمان آورده بودند در برابر دشمنان تقويت كرديم ، و سرانجام بر آنها غالب شدند ( فايدنا الذين آمنوا على عدوهم فاصبحوا ظاهرين ) .
شما نيز حواريون محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هستيد ، و به اين افتخار مفتخريد كه ياوران الله مى باشيد ، و همانگونه كه حواريون بر دشمنان غلبه كردند شما نيز پيروز خواهيد شد ، و سربلندى و افتخار در اين جهان و جهان ديگر از آن شما خواهد بود .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 96
اين موضوع منحصر به ياران و اصحاب رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نبود و هميشه طرفداران حق كه در يك درگيرى مستمر در برابر اهل باطل قرار دارند از ياوران خدايند و سرانجام پيروزى نصيب آنها خواهد بود .
رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور بر خلائق مى رود تا نفخ صور !
نكته : حواريون كيانند ؟
در قرآن مجيد پنج بار از حواريون مسيح (عليه السلام) ياد شده كه دو بار در همين سوره است ، اين تعبير اشاره به دوازده نفر از ياران خاص حضرت مسيح (عليه السلام) است كه نام آنها در انجيلهاى كنونى ( انجيل متى و لوقا باب 6 ) ذكر شده است .
و به طورى كه قبلا نيز اشاره كرده ايم ، اين واژه از ماده حور به معنى شستن و سفيد كردن است ، و چون آنها قلبى پاك و روحى باصفا داشتند و در شستشوى روح و جان خود و ديگران تلاش و كوشش مى كردند ، اين واژه بر آنها اطلاق شده .
در بعضى از روايات آمده است كه حضرت مسيح (عليه السلام) هر يك از آنها را به عنوان نمايندگى خود به يكى از مناطق مختلف جهان فرستاد ، آنها افرادى مخلص ، ايثارگر و مجاهد و مبارز بودند ، و سخت به مسيح (عليه السلام) عشق مىورزيدند .
ولى در روايات مسيحيان آمده است كه يكى از آنها بنام يهوداى اسخريوطى سرانجام به مسيح (عليه السلام) خيانت كرد و مطرود شد .
در اين زمينه توضيحات بيشترى ذيل آيه 52 سوره آل عمران داده شده
تفسير نمونه ج : 24 ص : 97
است .
در حديثى آمده است كه پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هنگامى كه در عقبه با جمعى از اهل مدينه كه براى بيعت آمده بودند روبرو شد فرمود : دوازده نفر از خودتان را انتخاب و به من معرفى كنيد كه اينها نماينده قوم خود باشند ، همانگونه كه حواريون نسبت به عيسى بن مريم بوده اند و اين نيز اهميت مقام آن بزرگواران را نشان مى دهد .
خداوندا ! ما را توفيق ده ، كه در اين تجارت پرسود كه براى اوليايت فراهم كرده اى ، شركت جوئيم و از بركات عظيم آن بهره مند شويم .
پروردگارا ! اختلاف و پراكندگى صفوف مسلمين جهان را در برابر دشمنان ، متزلزل ساخته ، آنچنان آگاهى و بيدارى مرحمت فرما كه همه مسلمين دنيا در صف واحدى چون بنيان مرصوص در برابر دشمنان خونخوار گرد آيند .
بارالها ! آئين تو بى يار و ياور نمى ماند ، اين افتخار را نصيب ما كن كه در زمره آن يار و ياوران باشيم .
آمين يا رب العالمين پايان سوره صف دهم رمضان المبارك 1406 .
30 / 2 / 1365
تفسير نمونه ج : 24 ص : 98
تفسير نمونه ج : 24 ص : 99
( 62 ) سوره جمعه اين سوره در مدينه نازل شده و 11 آيه است

تفسير نمونه ج : 24 ص : 100
تفسير نمونه ج : 24 ص : 101
محتواى سوره جمعه
اين سوره در حقيقت بر دو محور اصلى اساسى دور مى زند : نخست توجه به توحيد و صفات خدا و هدف از بعثت پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مساله معاد ، و ديگرى برنامه سازنده نماز جمعه و بعضى از خصوصيات اين عبادت بزرگ .
ولى با نظر ديگر محتواى اين سوره را در چند بخش مى توان خلاصه كرد .
1 - تسبيح عمومى موجودات .
2 - هدف بعثت پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از نظر بعد تعليم و تربيت .
3 - هشدار به مؤمنان كه از اصول آئين حق منحرف نشوند آنگونه كه يهود منحرف شدند .
4 - اشاره اى به قانون عمومى مرگ كه دريچه اى است به سوى عالم بقاء .
5 - دستور مؤكد براى انجام فريضه نماز جمعه و تعطيل كسب و كار براى شركت در آن .

فضيلت تلاوت سوره جمعه
در فضيلت تلاوت اين سوره روايات بسيارى وارد شده ، چه مستقلا و يا در ضمن نمازهاى يوميه .
در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : و من قرء سورة الجمعة اعطى عشر حسنات بعدد من اتى الجمعة ، و بعدد من لم ياتها فى امصار المسلمين : هر كس سوره جمعه را بخواند خداوند به تعداد كسانى كه در نماز جمعه شركت مى كنند و كسانى كه شركت نمى كنند در تمام بلاد مسلمين به او ده حسنه
تفسير نمونه ج : 24 ص : 102
مى بخشد .
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه بر هر مؤمنى از شيعيان ما لازم است در شب جمعه ، سوره جمعه و سبح اسم ربك الاعلى را بخواند ، و در ظهر جمعه ، سوره جمعه و منافقين را ، و هر گاه چنين كند گوئى عمل رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را انجام داده ، و پاداش و ثوابش بر خدا بهشت است .
مخصوصا تاكيد زيادى روى اين مطلب شده كه سوره جمعه و منافقين را در نماز جمعه بخوانند و در بعضى از اين روايات آمده كه حتى الامكان آن را ترك نكنند و با اين كه عدول از سوره توحيد و قل يا ايها الكافرون به سوره هاى ديگر در قرائت نماز جائز نيست اين مساله در خصوص نماز جمعه استثنا شده است و عدول از آنها به سوره جمعه و منافقين جايز بلكه مستحب شمرده است .
و اينها همه نشانه اهميت فوق العاده اين سوره قرآن مجيد است .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 103
سورة الجمعة
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يُسبِّحُ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ المَْلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الحَْكِيمِ(1) هُوَ الَّذِى بَعَث فى الأُمِّيِّينَ رَسولاً مِّنهُمْ يَتْلُوا عَلَيهِمْ ءَايَتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَب وَ الحِْكْمَةَ وَ إِن كانُوا مِن قَبْلُ لَفِى ضلَل مُّبِين(2) وَ ءَاخَرِينَ مِنهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بهِمْ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(3) ذَلِك فَضلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضلِ الْعَظِيمِ(4)

تفسير نمونه ج : 24 ص : 104
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - آنچه در آسمانها و زمين است همواره تسبيح خدا مى گويند ، خداوندى كه مالك و حاكم است ، و از هر عيب و نقصى مبرا و عزيز و حكيم است .
2 - او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آنها بخواند ، و آنها را پاكيزه كند ، و كتاب و حكمت بياموزد ، هر چند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند .
3 - و رسول بر گروه ديگرى كه هنوز به آنها ملحق نشده اند ، و او عزيز و حكيم است .
4 - اين فضل خدا است كه به هر كس بخواهد ( و شايسته بداند ) مى بخشد و خداوند صاحب فضل عظيم است .

تفسير :

هدف بعثت پيامبر :
اين سوره نيز با تسبيح و تقديس پروردگار شروع مى شود ، و به قسمتى از صفات جمال و جلال و اسماء حسناى او اشاره مى كند كه در حقيقت مقدمه اى است براى بحثهاى آينده .
مى فرمايد : آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است پيوسته تسبيح خدا مى گويند و با زبان حال و قال او را از تمام نقايص و عيوب پاك مى شمرند ( يسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض ) .
همان خداوندى كه مالك و حاكم است ، و از هر عيب و نقصى مبرا است ( الملك القدوس ) .
خداوندى كه عزيز و حكيم است ( العزيز الحكيم ) .
و به اين ترتيب نخست بر مالكيت و حاكميت و سپس منزه بودن او
تفسير نمونه ج : 24 ص : 105
از هرگونه ظلم و ستم و نقص تاكيد مى كند ، زيرا با توجه به مظالم بيحساب ملوك و شاهان واژه ملك تداعى معانى نامقدسى مى كند كه با كلمه قدوس همه شستشو مى شود .
و از طرفى روى قدرت و علم كه دو ركن اصلى حكومت است تكيه نموده ، و چنانكه خواهيم ديد اين صفات ارتباط نزديكى به بحثهاى آينده اين سوره دارد ، و نشان مى دهد كه انتخاب اوصاف حق در آيات مختلف قرآن روى حساب و نظم و رابطه خاصى است .
در باره تسبيح عمومى موجودات جهان قبلا بحثهاى مشروحى داشته ايم .
بعد از اين اشاره كوتاه و پرمعنى به مساله توحيد و صفات خدا به مساله بعثت پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و هدف از اين رسالت بزرگ كه در ارتباط با عزيز و حكيم و قدوس بودن خداوند است پرداخته چنين مى گويد : او كسى است كه در ميان درس نخوانده ها رسولى از خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آنها بخواند ( هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته ) .
و در پرتو اين تلاوت آنها را از هرگونه شرك و كفر و انحراف و فساد پاك و پاكيزه كند ، و كتاب و حكمت بياموزد ( و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة ) .
هر چند پيش از آن در ضلال مبين و گمراهى آشكارى بودند ( و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين ) .
جالب اينكه بعثت پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را با آن ويژگيهائى كه جز از طريق اعجاز نمى توان تفسير كرد نشانه عظمت خدا و دليل بر وجود او گرفته ، مى گويد :
تفسير نمونه ج : 24 ص : 106
خداوند همان كسى است كه چنين پيامبرى را مبعوث كرد ، و چنين شاهكارى را در آفرينش به وجود آورد ! اميين جمع امى به معنى درس نخوانده است ( منسوب به ام ( مادر ) يعنى مكتبى جز مكتب دامان مادرش را نديده است ) و بعضى آن را به معنى اهل مكه دانسته اند ، زيرا مكه را ام القرى ( مادر آباديها ) مى ناميدند ولى اين احتمال بعيد به نظر مى رسد ، چرا كه نه پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تنها مبعوث به اهل مكه بود ، و نه سوره جمعه در مكه نازل شده است .
بعضى از مفسران نيز آن را به معنى امت عرب در مقابل يهود و ديگران تفسير كرده اند ، و آيه 75 سوره آل عمران را شاهد بر اين معنى مى دانند كه مى گويد : قالوا ليس علينا فى الاميين سبيل : يهود گفتند ما در برابر اميين ( غير يهود ) مسؤل نيستيم .
اگر اين تفسير را هم بپذيريم به خاطر آن است كه يهود خود را اهل كتاب و با سواد مى دانستند و امت عرب را بيسواد و درس نخوانده .
بنابراين تفسير اول از همه مناسبتر است .
قابل توجه اينكه مى گويد : پيامبر اسلام از ميان همين گروه و همين قشر درس نخوانده برخاسته تا عظمت رسالت او را روشن سازد ، و دليلى باشد بر حقانيت او ، چرا كه كتابى مثل قرآن با اين محتواى عميق و عظيم ، و فرهنگى چون فرهنگ اسلام ، محال است زائيده فكر بشر باشد آن هم بشرى كه نه خود درس خوانده ، و نه در محيط علم و دانش پرورش يافته است ، اين نورى است كه از ظلمت برخاسته ، و باغ سرسبزى است كه از دل كوير سر برآورده ، و اين خود معجزه اى است آشكار و سندى است روشن بر حقانيت او .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 107
در آيه فوق هدف اين بعثت را در سه امر خلاصه كرده كه يكى جنبه مقدماتى دارد و آن تلاوت آيات الهى است ، و دو قسمت ديگر يعنى تهذيب و تزكيه نفوس و تعليم كتاب و حكمت دو هدف بزرگ نهائى را تشكيل مى دهد .
آرى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است كه انسانها را هم در زمينه علم و دانش ، و هم اخلاق و عمل ، پرورش دهد ، تا به وسيله اين دو بال بر اوج آسمان سعادت پرواز كنند ، و مسير الى الله را پيش گيرند ، و به مقام قرب او نائل شوند .
اين نكته نيز شايان توجه است كه در بعضى از آيات قرآن تزكيه مقدم بر تعليم و در بعضى تعليم مقدم بر تزكيه شمرده شده ، يعنى از چهار مورد در سه مورد تربيت بر تعليم مقدم است ، و در يك مورد تعليم بر تربيت مقدم .
اين تعبير ضمن اينكه نشان مى دهد اين دو امر در يكديگر تاثير متقابل دارند ( اخلاق زائيده علم است همانگونه كه علم زائيده اخلاق است ) اصالت تربيت را مشخص مى سازد ، البته منظور علوم حقيقى است نه اصطلاحى در لباس علم .
فرق ميان كتاب و حكمت ممكن است اين باشد كه اول اشاره به قرآن و دومى به سخنان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و تعليمات اوست كه سنت نام دارد .
و نيز ممكن است كتاب اشاره به اصل دستورات اسلام باشد ، و حكمت اشاره به فلسفه و اسرار آن .
اين نكته نيز قابل توجه است كه حكمت در اصل به معنى منع كردن به قصد اصلاح است ، و لجام مركب را از اين جهت حكمت گويند كه او را منع و مهار كرده ، و در مسير صحيح قرار مى دهد ، بنابراين مفهوم آن دلائل عقلى است ، و از اينجا روشن مى شود كه ذكر كتاب و حكمت پشت سر يكديگر مى تواند اشاره به دو سرچشمه بزرگ شناخت يعنى وحى و عقل بوده باشد ،
تفسير نمونه ج : 24 ص : 108
يا به تعبير ديگر احكام آسمانى و تعليمات اسلام در عين اينكه از وحى الهى سرچشمه مى گيرد با ترازوى عقل قابل سنجش و درك مى باشد ( منظور كليات احكام است ) .
و اما ضلال مبين ( گمراهى آشكار ) كه در ذيل آيه به عنوان سابقه قوم عرب بيان شده ، اشاره سربسته و پرمعنائى است به عصر جاهليت كه گمراهى بر سراسر جامعه آنها حكمفرما بود ، چه گمراهى از اين بدتر و آشكارتر كه : بتهائى را كه از سنگ و چوب با دست خود مى تراشيدند پرستش مى كردند و در مشكلات خود به اين موجودات بى شعور پناه مى بردند .
دختران خود را با دست خويش زنده به گور مى كردند ، سهل است به اين عمل فخر و مباهات نيز مى كردند كه نگذارديم ناموسمان دست بيگانگان بيفتد ! .
مراسم نماز و نيايش آنها كف زدن و سوت كشيدن در كنار خانه كعبه بود ، و حتى زنان بصورت برهنه مادرزاد بر گرد خانه خدا طواف مى كردند و آنرا عبادت مى شمردند ! انواع خرافات و موهومات بر افكار آنها حاكم بود ، و جنگ و خونريزى و غارتگرى مايه مباهاتشان زن در ميان آنها متاع بى ارزشى بود كه حتى روى آن قمار مى زدند ! و از ساده ترين حقوق انسانى محروم بود ، كينه ها و عداوتها را پدران به ارث به فرزندانشان منتقل مى كردند ، و به همين دليل خونريزى و كشت و كشتار يك امر عادى محسوب مى شد .
آرى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمد و آنها را از اين ضلال مبين به بركت كتاب و حكمت نجات داد ، و تعليم و تربيت نمود ، و به راستى نفوذ در چنين جامعه گمراهى خود يكى از دلائل عظمت اسلام و معجزه آشكار پيامبر بزرگ ما است .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 109
ولى از آنجا كه پيامبر اسلام تنها مبعوث به اين قوم امى نبود ، بلكه دعوتش همه جهانيان را دربر مى گرفت در آيه بعد مى افزايد : او مبعوث به گروه ديگرى از مؤمنان نيز هست كه هنوز ملحق به اينها نشده اند ، ( و آخرين منهم لما يلحقوا بهم ) .
اقوام ديگرى كه بعد از ياران پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) پا به عرصه وجود گذاردند ، در مكتب تعليم و تربيت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) پرورش يافتند ، و از سرچشمه زلال قرآن و سنت محمدى (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سيراب گشتند ، آرى آنها نيز مشمول اين دعوت بزرگ بودند .
به اين ترتيب آيه فوق تمام اقوامى را كه بعد از صحابه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به وجود آمدند از عرب و عجم شامل مى شود ، در حديثى مى خوانيم هنگامى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اين آيه را تلاوت فرمود سؤال كردند : اينها كيانند ؟ پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دست خود را بر شانه سلمان گذارد ، و فرمود لو كان الايمان فى الثريا لنالته رجال من هؤلاء : اگر ايمان در ثريا ( ستاره دوردستى كه در اين زمينه ضرب المثل است ) .
باشد مردانى از اين گروه ( ايرانيان ) به آن دست مى يابند .
و از آنجا كه همه اين امور از قدرت و حكمت خداوند سرچشمه مى گيرد
تفسير نمونه ج : 24 ص : 110
در پايان آيه مى فرمايد : او عزيز و حكيم است ( و هو العزيز الحكيم ) .
سپس به اين نعمت بزرگ يعنى بعثت پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و برنامه تعليم و تربيت او اشاره كرده .
مى افزايد : اين فضل خدا است كه به هر كس بخواهد و لايق ببيند مى بخشد ، و خداوند صاحب فضل عظيم است ( ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و الله ذو الفضل العظيم ) .
در حقيقت اين آيه همانند آيه 164 سوره آل عمران است كه مى گويد : لقد من الله على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين و همه چيز آن تقريبا شبيه آيات مورد بحث است .
بعضى نيز احتمال داده اند كه ذلك فضل الله ( اين فضل الهى است ) اشاره به اصل مقام نبوت باشد كه خداوند اين مقام را به هر كس كه شايسته بداند مى دهد .
ولى تفسير اول ، مناسبتر است ، هر چند جمع ميان هر دو نيز ممكن است ، كه هم رهبرى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) براى امت فضل الهى است و هم مقام نبوت براى شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) .
ناگفته پيدا است كه تعبير من يشاء ( هر كس را بخواهد ) مفهومش اين نيست كه خدا بى حساب ، فضل و مرحمت خود را به كسى مى دهد ، بلكه مشيت در اينجا توأم با حكمت است ، همانگونه كه توصيف خداوند را به عزيز و حكيم در نخستين آيه سوره اين مطلب را روشن ساخته .
امير مؤمنان على (عليه السلام) نيز در تشريح اين فضل بزرگ الهى در نهج البلاغه مى فرمايد : فانظروا الهى مواقع نعم الله عليهم ، حين بعث اليهم رسولا ، فعقد بملته طاعتهم ، و جمع على دعوته الفتهم ، كيف نشرت النعمة عليهم جناح
تفسير نمونه ج : 24 ص : 111
كرامتها ، و اسالت لهم جداول نعيمها ، و التفت الملة بهم فى عوائد بركتها فاصبحوا فى نعمتها غرقين ، و فى خضرة عيشها فكهين : به نعمتهاى خداوند بر اين امت بنگريد ! در آن زمان كه رسولش را به سوى آنها مبعوث كرد ، اطاعت آنها را به آئينش جلب كرد ، و با دعوتش آنها را متحد ساخت ، بنگريد چگونه اين نعمت بزرگ پر و بال كرامت خود را بر آنها گسترد ، و نهرهاى مواهب خويش را به سوى آنان جارى ساخت ، و آئين حق با تمام بركاتش آنها را در برگرفت ، آنها در ميان نعمتهايش غرقند ، و در زندگانى خرمش شادمانند
نكته : فضل الهى روى حساب است
در حديثى آمده است كه جمعى از فقراى امت خدمت رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) رسيدند و عرض كردند : اى رسول خدا ! ثروتمندان اموالى براى انفاق دارند و ما چيزى نداريم ، وسيله براى حج دارند و ما نداريم ، و امكانات براى آزاد كردن بردگان دارند و ما نداريم .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : هر كسى صد بار تكبير بگويد افضل است از آزاد كردن يك برده ، و كسى كه صد بار تسبيح خدا بگويد افضل است از اينكه يكصد اسب را براى جهاد زين و لجام كند ، و كسى كه صد بار لا اله الا الله بگويد ، عملش از تمام مردم در آن روز برتر است ، مگر اينكه كسى بيشتر بگويد .
اين سخن به گوش اغنياء رسيد ، آنها نيز به سراغ اين اذكار رفتند ، فقراى امت خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) رسيدند و عرض كردند : سخن شما به گوش
تفسير نمونه ج : 24 ص : 112
اينها رسيده و آنها نيز مشغول ذكر شده اند ! پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء : اين فضل الهى است به هر كس بخواهد مى دهد ( اشاره به اينكه اين براى امثال شما است كه اشتياق انفاق داريد و وسيله آن در اختيار نداريد ، و اما براى آنها كه ثروتمندند راه وصول به فضل الهى از طريق انفاق از ثروتهايشان است ) .
اين حديث نيز شاهد سخنى است كه در بالا گفتيم كه فضل الهى روى حساب حكيمانه است .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 113
مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثمَّ لَمْ يحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يحْمِلُ أَسفَارَا بِئْس مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِئَايَتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ(5) قُلْ يَأَيهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ للَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا المَْوْت إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(6) وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدَا بِمَا قَدَّمَت أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِالظلِمِينَ(7) قُلْ إِنَّ الْمَوْت الَّذِى تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَقِيكمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عَلِمِ الْغَيْبِ وَ الشهَدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(8)
ترجمه :
5 - كسانى كه مكلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا ننمودند مانند درازگوشى هستند كه كتابهائى را حمل مى كند ، قومى كه آيات الهى را تكذيب كردند مثال بدى دارند ، و خداوند جمعيت ظالمان را هدايت نمى كند .
6 - بگو اى يهوديان ! اگر گمان مى كنيد كه شما دوستان خدا غير از مردم هستيد آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى گوئيد ! ( تا به لقاى محبوبتان برسيد ) .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 114
7 - ولى آنها هرگز تمناى مرگ نمى كنند به خاطر اعمالى كه از پيش فرستاده اند ، و خداوند ظالمان را بخوبى مى شناسد .
8 - بگو اين مرگى كه از آن فرار مى كنيد سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد ، سپس به سوى كسى كه از پنهان و آشكار با خبر است برده مى شويد و شما را از آنچه انجام مى داديد خبر مى دهد .

تفسير : چارپائى بر او كتابى چند !
در بعضى از روايات آمده است كه يهود مى گفتند : اگر محمد به رسالت مبعوث شده رسالتش شامل حال ما نيست ، لذا نخستين آيه مورد بحث به آنها گوشزد مى كند كه اگر كتاب آسمانى خود را دقيقا خوانده و عمل مى كرديد اين سخن را نمى گفتيد ، چرا كه بشارت ظهور پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در آن آمده است .
مى فرمايد : كسانى كه تورات بر آنها نازل شد و مكلف به آن گشتند ولى حق آن را اداء ننمودند و به آياتش عمل نكردند همانند درازگوشى هستند كه كتابهائى بر پشت خود حمل مى كند ( مثل الذين حملوا التوراة ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا ) .
او از كتاب چيزى جز سنگينى احساس نمى كند ، و برايش تفاوت ندارد كه سنگ و چوب بر پشت دارد يا كتابهائى كه دقيقترين اسرار آفرينش و مفيدترين برنامه هاى زندگى در آن است .
اين قوم از خود راضى كه تنها به نام تورات يا تلاوت آن قناعت كردند ، بى آنكه انديشه در محتواى آن داشته باشند و عمل كنند همانند همين حيوانى هستند كه در حماقت و نادانى ضرب المثل و مشهور خاص و عام است .
اين گوياترين مثالى است كه براى عالم بى عمل مى توان بيان كرد كه
تفسير نمونه ج : 24 ص : 115
سنگينى مسؤليت علم را بر دوش دارد بى آنكه از بركات آن بهره گيرد ، و افرادى كه با الفاظ قرآن سر و كار دارند ولى از محتوا و برنامه عملى آن بيخبرند ( و چه بسيارند اين افراد در بين صفوف مسلمين ) مشمول همين آيه اند .
اين احتمال نيز وجود دارد كه يهود با شنيدن آيات نخستين اين سوره و مانند آن كه از موهبت بعثت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سخن مى گويد گفته باشند كه ما نيز اهل كتابيم ، و مفتخر به بعثت حضرت موسى كليم هستيم ، قرآن در پاسخ آنها مى گويد : چه فائده ؟ كه دستورهاى تورات را زير پا نهاديد و آن را در زندگى خود هرگز پياده نكرديد .
ولى به هر حال هشدارى است به همه مسلمانان كه مراقب باشند سرنوشتى همچون يهود پيدا نكنند ، اين فضل عظيم الهى كه شامل حال آنها شده ، و اين قرآن مجيد كه بر آنها نازل گرديده ، براى اين نيست كه تنها در خانه ها خاك بخورد ، يا به عنوان تعويذ چشم زخم حمايل كنند ، يا براى حفظ از حوادث به هنگام سفر از زير آن رد شوند ، يا براى ميمنت و شگون خانه جديد همراه آئينه و جاروب ! به خانه تازه بفرستند ، و تا اين حد آن را تنزل دهند ، و يا آخرين همت آنها تلاش و كوشش براى تجويد و تلاوت زيبا و ترتيل و حفظ آن باشد ، ولى در زندگى فردى و اجتماعى كمترين انعكاسى نداشته باشد و در عقيده و عمل از آن اثرى به چشم نخورد .
سپس در ادامه اين مثل مى افزايد : قومى كه آيات الهى را تكذيب كردند مسلما مثال بدى دارند ( بئس مثل القوم الذين كذبوا بايات الله ) .
چگونه آنها تشبيه به حمار حامل اسفار نشوند ؟ در حالى كه نه تنها با عمل كه با زبان هم آيات الهى را انكار كردند ، چنانكه در آيه 87 سوره بقره در باره همين قوم يهود مى خوانيم : ا فكلما جاءكم رسول بما لا تهوى انفسكم استكبرتم ففريقا كذبتم و فريقا تقتلون : آيا هر زمان پيامبرى بر خلاف
تفسير نمونه ج : 24 ص : 116
هواى نفس شما آمد در برابر او تكبر كرديد ، گروهى را تكذيب نموديد ، و گروهى را به قتل رسانديد ؟ ! و در پايان آيه در يك جمله كوتاه و پرمعنى مى فرمايد : خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند ؟ ( و الله لا يهدى القوم الظالمين ) .
درست است كه هدايت كار خدا است ، اما زمينه لازم دارد ، و زمينه آن كه روح حق طلبى و حقجوئى است بايد از ناحيه خود انسانها فراهم شود ، و ستمگران از اين مرحله دورند .
گفتيم يهود خود را امتى برگزيده ، و به اصطلاح تافته اى جدا بافته مى دانستند ، حتى گاهى ادعا مى كردند كه پسران خدا هستند ! و گاه خود را دوستان خاص خداوند قلمداد مى كردند ، چنانكه در آيه 18 سوره مائده آمده است ، و قالت اليهود و النصارى نحن ابناء الله و احباؤه : يهود و نصارا گفتند ما پسران خدا و دوستان خاص او هستيم .
( هر چند منظورشان فرزندان مجازى باشد ) .
قرآن در مقابل اين بلندپروازيهاى بى دليل ، آنهم از ناحيه گروهى كه حامل كتاب الهى بودند اما عامل به آن نبودند ، مى گويد : به آنها بگو اى يهوديان اگر گمان مى كنيد كه شما دوستان خدا غير از مردم هستيد پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى گوئيد ( قل يا ايها الذين هادوا ان زعمتم انكم اولياء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صادقين ) .
چرا كه دوست هميشه مشتاق لقاى دوست است ، و مى دانيم كه لقاى
تفسير نمونه ج : 24 ص : 117
معنوى پروردگار در قيامت رخ مى دهد هنگامى كه حجابهاى عالم دنيا كنار رفت ، و غبارهاى شهوات و هوسها فرو نشست ، پرده ها برداشته مى شود ، و انسان با چشم دل جمال دل آراى محبوب را مى بيند ، و بر بساط قربش گام مى نهد ، و به مصداق فى مقعد صدق عند مليك مقتدر به حريم دوست راه مى يابد .
اگر شما راست مى گوئيد و دوست خاص او هستيد پس چرا اين قدر به زندگى دنيا چسبيده ايد ؟ ! چرا اين قدر از مرگ وحشت داريد ؟ اين دليل بر اين است كه شما در اين ادعاى خود صادق نيستيد .
قرآن همين معنى را به تعبير ديگرى در سوره بقره آيه 96 بازگو كرده است مى گويد : و لتجدنهم احرص الناس على حياة و من الذين اشركوا يود احدهم لو يعمر الف سنة و ما هو بمزحزحه من العذاب ان يعمر و الله بصير بما يعملون : آنها را حريصترين مردم بر زندگى اين دنيا مى يابى ، حتى حريصتر از مشركان ، تا آنجا كه هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند ، در حالى كه اين عمر طولانى او را از عذاب الهى باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بينا است ! سپس به دليل اصلى وحشت آنها از مرگ اشاره كرده مى افزايد : آنها هرگز آرزوى مرگ نمى كنند به خاطر اعمالى كه از پيش فرستاده اند ( و لا يتمنونه ابدا بما قدمت ايديهم ) .
ولى خداوند ظالمان را به خوبى مى شناسد ( و الله عليم بالظالمين ) .
در حقيقت ترس انسان از مرگ به خاطر يكى از دو عامل است : يا به زندگى بعد از مرگ ايمان ندارد ، و مرگ را هيولاى فنا و نيستى و ظلمتكده عدم مى پندارد ، و طبيعى است كه انسان از نيستى و عدم بگريزد .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 118
و يا اينكه به جهان پس از مرگ معتقد است اما پرونده اعمال خود را چنان تاريك و سياه مى بيند كه از حضور در آن دادگاه بزرگ سخت بيمناك است .
و از آنجا كه يهود معتقد به معاد و جهان پس از مرگ بودند طبعا علت وحشت آنها از مرگ عامل دوم بود .
تعبير به ظالمين مفهوم وسيعى دارد كه تمام اعمال نارواى يهود از كشتن پيامبران بزرگ الهى گرفته ، تا نسبتهاى ناروا به آنها و غصب حقوق و چپاول اموال و غارت سرمايه هاى مردم ، و آلوده بودن به انواع مفاسد اخلاقى .
ولى مسلما اين وحشت و اضطراب مشكلى را حل نمى كند ، مرگ شترى است كه بر در خانه همه خوابيده است لذا قرآن مى گويد : اى پيامبر ! به آنها بگو اين مرگى را كه از آن فرار مى كنيد سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد ( قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملاقيكم ) .
سپس به سوى كسى كه از پنهان و آشكار با خبر است برده مى شويد و شما را از آنچه انجام مى داديد خبر مى دهد ( ثم تردون الى عالم الغيب و الشهادة فينبئكم بما كنتم تعملون ) .
قانون مرگ از عمومى ترين و گسترده ترين قوانين اين عالم است ، انبياء بزرگ الهى و فرشتگان مقربين همه مى ميرند ، و جز ذات پاك خداوند در اين جهان باقى نمى ماند ، كل من عليها فان و يبقى وجه ربك ذو الجلال و الاكرام ( سوره رحمان آيه 26 و 27 ) .
هم مرگ از قوانين مسلم اين عالم است ، و هم حضور در دادگاه عدل خدا و حسابرسى اعمال و هم خداوند از تمام اعمال بندگان دقيقا آگاه است .
بنابراين تنها راه براى پايان دادن به اين وحشت ، پاك سازى اعمال ، و
تفسير نمونه ج : 24 ص : 119
شستشوى دل از آلودگى گناه مى باشد كه هر كس حسابش پاك است از محاسبه اش چه باك است ؟ و تنها در اين صورت است كه علىوار مى توان گفت : هيهات بعد اللتيا و اللتى و الله لابن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه : هيهات بعد از آنهمه جنگها و حوادث به خدا سوگند علاقه فرزند ابو طالب به مرگ از علاقه طفل به پستان مادرش بيشتر است ! و به هنگامى كه فرق مباركش با ضربه اشقى الاخرين از هم شكافته شد خروشى برآورد و فرمود ، فزت و رب الكعبه : به پروردگار كعبه پيروز شدم و نجات يافتم .

نكته ها :

1 - عالم بى عمل ؟
بدون شك تحصيل علم ، مشكلات فراوانى دارد ، ولى اين مشكلات هر قدر باشد در برابر بركات حاصل از علم ناچيز است ، بيچارگى انسان روزى خواهد بود كه زحمت تحصيل علم را بر خود هموار كند ، اما چيزى از بركاتش عائد او نشود ، درست بسان چهارپائى است كه سنگينى يك بار كتاب را به پشت خود احساس مى كند .
بى آنكه از محتواى آن بهره گيرد .
در بعضى از تعبيرات عالم بى عمل به شجر بلا ثمر ( درخت بى ميوه ) يا سحاب بلا مطر ( ابر بى باران ) يا شمعى كه مى سوزد و اطراف خود را روشن مى كند ولى خودش از بين مى رود ، يا چهارپائى كه به طاحونه ( آسياب ) مى بندند و دائما زحمت مى كشد و طى طريق مى كند ، اما چون به دور خود مى گردد ، هرگز راهى را طى نمى كند و به جائى نمى رسد و مانند اين