بعدی 

تفسير نمونه ج : 23 ص : 160
ترجمه :
46 - و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشت است .
47 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
48 - آن دو باغ بهشتى داراى انواع نعمتها و درختان پر طراوت است .
49 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
50 - در آنها دو چشمه ، دائما در جريان است .
51 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
52 - در آن دو از هر ميوه اى دو نوع وجود دارد .
53 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
54 - اين در حالى است كه آنها بر فرشهائى تكيه كرده اند كه آستر آنها از پارچه هاى ابريشمين است و ميوه هاى رسيده آن دو باغ بهشتى در دسترس است .
55 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
تفسير : اين دو بهشت در انتظار خائفان است
در اين آيات دوزخيان را به حال خود رها كرده ، به سراغ بهشتيان مى رود ، و از نعمتهاى دلپذير و بى نظير و شوق انگيز بهشت قسمتهائى را بر مى شمرد ، تا در مقايسه با كيفرهاى شديد و دردناك دوزخيان اهميت هر كدام روشنتر گردد .
مى فرمايد : براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشت است ( و لمن خاف مقام ربه جنتان ) .
خوف از مقام پروردگار يا به معنى خوف از مواقف قيامت و حضور در پيشگاه او براى حساب است ، و يا به معنى خوف از مقام علمى خدا و مراقبت دائمى او نسبت به همه انسانها است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 161
تفسير دوم مناسب چيزى است كه در آيه 33 سوره رعد آمده كه مى فرمايد : ا فمن هو قائم على كل نفس بما كسبت : آيا كسى كه بالاى سر همه ايستاده حافظ و مراقب اعمال همگان است همچون كسى است كه اين صفات را ندارد .
و در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود : من علم ان الله يراه ، و يسمع ما يقول ، و يعلم ما يعمله من خير او شر ، فيحجزه ذلك عن القبيح من الاعمال ، فذلك الذى خاف مقام ربه ، و نهى النفس عن الهوى .
كسى كه مى داند خدا او را مى بيند ، و آنچه مى گويد مى شنود ، و آنچه را از خير و شر انجام مى دهد مى داند ، و اين توجه او را از اعمال قبيح باز مى دارد اين كسى است كه از مقام پروردگارش خائف است ، و خود را از هواى نفس بازداشته .
در اينجا تفسير سومى است كه منظور ترس از خدا است نه به خاطر آتش دوزخ و طمع در نعيم بهشت ، بلكه تنها به خاطر مقام پروردگار و جلال او خائف است .
و نيز تفسير چهارمى وجود دارد كه منظور از مقام پروردگار مقام عدالت او است ، چرا كه ذات مقدس او مايه خوف نيست ، بلكه خوف از عدالت او است و خوف از عدالت نيز بازگشت به خوف از اعمال خود انسان مى كند ، زيرا كسى كه پاك است از محاسبه اش چه باك است ؟ مجرمان هنگامى كه از كنار محكمه و دادگاه و زندان مى گذرند ترسانند ، اما براى پاكان فرق نمى كند كه آنجا دادگاه است يا هر مكان ديگر .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 162
البته خوف از پروردگار سرچشمه هاى مختلفى دارد : گاه همان اعمال ناپاك و افكار آلوده است ، و گاه مقربان به خاطر قرب به ذات پاكش كمترين ترك اولى و غفلت مايه وحشت آنها است ، و گاه بدون همه اينها هنگامى كه تصور آن ذات نامحدود و عظمت بى انتها را مى كنند در مقابل او احساس حقارت كرده و حالت خوف به آنها دست مى دهد ، اين خوفى است كه از نهايت معرفت پروردگار حاصل مى شود و مخصوص عارفان و مخلصان درگاه او است .
اين تفسيرهاى چهارگانه با هم تضادى ندارند و ممكن است در مفهوم آيه جمع باشد .
و اما جنتان ( دو باغ بهشت ) ممكن است بهشت اول بهشت مادى و جسمانى باشد و بهشت دوم بهشت معنوى و روحانى ، چنانكه در آيه 15 سوره آل عمران آمده است : للذين اتقوا عند ربهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و ازواج مطهره و رضوان من الله .
در اين آيه علاوه بر بهشت جسمانى كه نهرها از زير درختانش مى گذرد و همسران پاك در آن هستند از بهشت معنوى كه خشنودى خدا است سخن مى گويد .
يا اينكه بهشت اول به عنوان پاداش اعمال به آنها داده مى شود ، و بهشت دوم به عنوان تفضل ، چنانكه در آيه 38 نور آمده است : ليجزيهم الله احسن ما عملوا و يزيدهم من فضله : هدف اين است كه خداوند پاداش بهترين اعمال آنها را بدهد و از فضلش بر آن بيفزايد .
يا اينكه يك بهشت براى اطاعت ، و ديگرى براى ترك معصيت است .
و يا يكى براى ايمان و عقيده ، و ديگرى براى اعمال صالح و مانند آن .
يا اينكه چون مخاطب جن و انس هستند هر يك از اين دو بهشت به گروهى از آنها تعلق دارد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 163
البته هيچيك از اين تفسيرها دليل خاصى ندارد و در عين حال همه آنها ممكن است در آيه جمع باشد ، آنچه مسلم است خداوند باغهاى متعددى از بهشت در اختيار بندگان صالح مى گذارد كه در آن رفت و آمد دارند ، دوزخيان در ميان آتش و آب سوزان در طوافند و اينها در باغهاى بهشت .
باز به دنبال اين نعمت بزرگ همگان را مخاطب ساخته مى گويد : كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ! ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
سپس در توصيف اين دو بهشت مى افزايد : آنها داراى انواع نعمتها و درختان پر شاخه با طراوتند ( ذواتا افنان ) .
ذواتا تثنيه ذات به معنى صاحب و دارنده است .
افنان جمع فنن ( بر وزن قلم ) در اصل به معنى شاخه هاى تازه و پر برگ است ، و گاه به معنى نوع نيز به كار مى رود ، و در آيه مورد بحث در هر يك از اين دو معنى ممكن است استعمال شده باشد ، در صورت اول اشاره به شاخه هاى با طراوت درختان بهشتى است ، بر عكس درختان دنيا كه داراى شاخه هاى پير و جوان و خشكيده هستند .
و در صورت دوم اشاره به تنوع نعمتهاى بهشت و انواع مواهب آن است ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 164
استعمال در هر دو معنى نيز بى مانع است .
اين احتمال نيز وجود دارد كه درختان بهشتى به گونه اى هستند كه در يك درخت شاخه هاى مختلفى است و بر هر شاخه نوعى از ميوه ها .
و به دنبال اين نعمت باز همان سؤال تكرار مى شود كه كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ! ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) از آنجا كه يك باغ سرسبز و خرم و پر طراوت ، علاوه بر درختان ، بايد چشمه هاى آب جارى داشته باشد در آيه بعد مى افزايد : در آن دو بهشت دو چشمه به طور مداوم جريان دارد ( فيهما عينان تجريان ) .
باز در برابر اين نعمت همان سؤال مطرح مى شود : كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
گرچه در آيه فوق سخنى از چگونگى اين دو چشمه به ميان نيامده ، تنها تعبيرى از آن به عنوان نكره ديده مى شود كه در اينگونه موارد دليل بر عظمت و اهميت است ، ولى بعضى از مفسران اين دو چشمه را به چشمه هاى سلسبيل و تسنيم كه به ترتيب در آيه هاى 18 دهر ، و 27 مطففين آمده تفسير كرده اند و گاه گفته شده يكى از اين دو چشمه چشمه شراب طهور و چشمه دوم چشمه عسل مصفى است كه هر دو در آيه 15 سوره محمد آمده است .
و اگر ما جنتان را در آيات گذشته به معنى بهشت معنوى و مادى تفسير كنيم طبعا اين دو چشمه نيز يكى معنوى ( همچون چشمه معرفت ) و ديگرى چشمه مادى ( همچون چشمه هاى آب زلال يا شير و عسل و شراب طهور است ) ولى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 165
دليل خاصى براى هيچيك از اين تفاسير در دست نيست .
در آيه بعد كه نوبت به ميوه هاى اين دو باغ بهشتى مى رسد ، مى فرمايد : در آنها از هر ميوه اى دو نوع وجود دارد ( فيهما من كل فاكهة زوجان ) .
نوعى كه در دنيا نمونه آنرا ديده ايد ، و نوعى كه هرگز شبيه و نظير آنرا در اين جهان نديده ايد .
بعضى از مفسران نيز آنرا به دو نوع تابستانى و زمستانى و يا خشك و تر و يا كوچك و بزرگ تفسير كرده اند ، ولى هيچيك از اينها دليل روشنى ندارد اين اندازه مسلم است كه ميوه هاى بهشتى كاملا متنوع و گوناگون مى باشد ، و هر كدام از ديگرى بهتر و جالبتر است .
باز مى افزايد : كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ! ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
در آيات پيشين سه قسمت از ويژگيهاى اين دو باغ بهشتى مطرح شد ، اكنون به سراغ ويژگى چهارم مى رويم كه مى فرمايد : اين در حالى است كه بهشتيان بر فرشهائى نشسته و تكيه كرده اند كه آستر آنها از پارچه هاى ابريشمين است ( متكئين على فرش بطائنها من استبرق ) .
معمولا انسان وقتى تكيه مى كند كه در محيطى آرام و در نهايت امنيت باشد ، اين تعبير نشانه آرامش كامل روح بهشتيان است .
فرش ( بر وزن شتر ) جمع فراش به معنى فرشهائى است كه
تفسير نمونه ج : 23 ص : 166
گسترده مى شود .
بطائن جمع بطانه به معنى آستر است و استبرق به معنى حرير ضخيم است .
جالب توجه اينكه : در اينجا گرانقيمت ترين پارچه اى كه در دنيا تصور مى شود آستر اين فرشها ذكر شده ، اشاره به اينكه قسمت روئين آن چيزى است كه از لطافت و زيبائى و جذابيت در وصف نمى گنجد ، چرا كه معمولا در دنيا آستر را به خاطر اينكه ظاهر نمى شود از جنس كم اهميتى تهيه مى كنند ، و به اين ترتيب كم اهميت ترين جنسهاى آن جهان پرارزشترين جنس اين جهان است ، اكنون بايد فكر كرد كه متاع پر ارزش آن چگونه است .
قدر مسلم اين است كه مواهب الهى در سراى ديگر چيزى نيست كه در الفاظ ما بگنجد ، و يا حتى قدرت تصور آنرا داشته باشيم ، تنها شبحى از دور ، در لابلاى اين گونه آيات پر معنى براى ما تجلى مى كند .
اين نكته نيز قابل توجه است كه در آيات ديگر قرآن مى خوانيم كه بهشتيان بر ارائك ( تختهاى سايبان دار ) و سرير ( تختهاى بدون سايبان ) تكيه مى كنند ، اما در اينجا مى گويد : تكيه بر فرشها دارند ، ممكن است اينها همه به خاطر تنوع در لذات بهشتى باشد كه گاهى بر آن و گاهى بر اين تكيه مى زنند و نيز ممكن است اين فرشهاى گرانبها را بر آن تختها بگسترانند ، و يا اشاره به مسائل مهمترى است كه درك آن براى ما ساكنان دنيا ممكن نيست .
و بالاخره در پنجمين نعمت به چگونگى نعمتهاى اين باغ بهشتى اشاره كرده مى گويد : ميوه هاى رسيده اين دو بهشت در دسترس است ( و جنى الجنتين دان ) .
آرى زحمتى كه معمولا در چيدن ميوه هاى دنيا وجود دارد در آنجا به هيچوجه نيست .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 167
جنى ( بر وزن بقا ) به معنى ميوه اى است كه موقع چيدن آن فرا رسيده ، و دان در اصل دانى و به معنى نزديك است .
و باز همگان را در اينجا مخاطب ساخته مى گويد : كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 168
فِيهِنَّ قَصِرَت الطرْفِ لَمْ يَطمِثهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانُّ(56) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(57) كَأَنهُنَّ الْيَاقُوت وَ الْمَرْجَانُ(58) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(59) هَلْ جَزَاءُ الاحْسنِ إِلا الاحْسنُ(60) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(61)
ترجمه :
56 - در باغهاى بهشتى زنانى هستند كه جز به همسران عشق نمىورزند و هيچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته است .
57 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
58 - آنها همچون ياقوت و مرجانند !
59 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
60 - آيا جزاى نيكى جز نيكى خواهد بود ؟
61 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
تفسير نمونه ج : 23 ص : 169
تفسير : همسران زيباى بهشتى
در آيات گذشته پنج قسمت از مواهب و ويژگيهاى اين دو باغ بهشتى عنوان شده بود ، در اينجا به سراغ ششمين نعمت مى رويم ، و آن همسران پاك بهشتى است ، مى فرمايد : در اين قصرهاى بهشتى زنانى هستند كه جز به همسران خود چشم ندوخته ، و جز به آنها عشق نمىورزند ( فيهن قاصرات الطرف ) .
و هيچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته است ( لم يطمثهن انس قبلهم و لا جان ) .
بنابر اين آنها دوشيزه اند ، و دست نخورده ، و پاك از هر نظر .
از ابو ذر نقل شده است كه همسر بهشتى به شوهرش مى گويد : سوگند به عزت پروردگارم كه در بهشت چيزى را بهتر از تو نمى يابم ، سپاس مخصوص خداوندى است كه مرا همسر تو ، و تو را همسر من قرار داد .
طرف ( بر وزن حرف ) به معنى پلك چشمها است ، و از آنجا كه به هنگام نگاه كردن پلكها به حركت در مى آيد كنايه از نگاه كردن است ، بنابر اين تعبير به قاصرات الطرف اشاره به زنانى است كه نگاهى كوتاه دارند ، يعنى فقط به همسرانشان عشق مىورزند ، و اين يكى از بزرگترين امتيازات همسر است كه جز به همسرش نينديشد و به غير او علاقه نداشته باشد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 170
باز در تعقيب اين نعمت بهشتى تكرار مى كند : كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
سپس به توصيف بيشترى از اين همسران بهشتى پرداخته ، مى گويد : آنها همچون ياقوت و مرجانند ! ( كانهن الياقوت و المرجان ) .
به سرخى و صفا و درخشندگى ياقوت و به سفيدى و زيبائى شاخ مرجان كه هنگامى كه اين دو رنگ ( يعنى سفيد و سرخ شفاف ) به هم آميزند زيباترين رنگ را به آنها مى دهند .
ياقوت سنگى است معدنى و معمولا سرخ رنگ ، و مرجان حيوانى است دريائى شبيه شاخه هاى درخت كه گاه به رنگ سفيد و گاه قرمز يا رنگهاى ديگر است ، و در اينجا ظاهرا منظور نوع سفيد آن است .
بار ديگر به دنبال اين نعمت بهشتى مى فرمايد : كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
و در پايان اين بحث مى گويد : آيا جزاى نيكى جز نيكى خواهد بود ( هل جزاء الاحسان الا الاحسان ) .
آيا آنها كه در دنيا كار نيك كرده اند جز پاداش نيك الهى انتظارى در باره آنها مى رود ؟ گرچه در روايات اسلامى يا تفسير مفسران احسان در اين آيه تنها به معنى توحيد يا به معنى توحيد و معرفت يا به معنى اسلام تفسير شده ، ولى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 171
پيداست كه اينها هر كدام مصداق روشنى از اين مفهوم گسترده است كه هر گونه نيكى را در عقيده و گفتار و عمل شامل مى شود .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود : آية فى كتاب الله مسجلة ، قلت و ما هى ؟ قال قول الله عز و جل : هل جزاء الاحسان الا الاحسان جرت فى الكافر و المؤمن ، و البر و الفاجر ، و من صنع اليه معروف فعليه ان يكافىء به و ليس المكافاة ان تصنع كما صنع حتى تربى ، فان صنعت كما صنع كان له الفضل بالابتداء ! : آيه اى در قرآن است كه عموميت و شمول كامل دارد .
راوى مى گويد : عرض كردم كدام آيه است ؟ فرمود : اين سخن خداوند متعال كه مى فرمايد : هل جزاء الاحسان الا الاحسان : كه در باره كافر و مؤمن نيكوكار و بدكار جارى مى شود ( كه پاسخ نيكى را بايد به نيكى داد ) و هر كس به او نيكى شود بايد جبران كند ، و راه جبران اين نيست كه به اندازه او نيكى كنى ، بلكه بايد بيش از آن باشد ، زيرا اگر همانند آن باشد نيكى او برتر است ، چرا كه او آغازگر بوده ! .
بنابر اين پاداش الهى در قيامت نيز بيش از عمل انسان در دنيا خواهد بود ، طبق همان استدلالى كه امام در حديث فوق فرموده است .
راغب در مفردات مى گويد : احسان چيزى برتر از عدالت است ، زيرا عدالت اين است كه انسان آنچه بر عهده او است بدهد ، و آنچه متعلق به او است بگيرد ، ولى احسان اين است كه بيش از آنچه وظيفه او است انجام دهد ، و كمتر از آنچه حق او است بگيرد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 172
باز در اينجا از بندگان اقرار مى گيرد كه كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
چرا كه اين قانون يعنى جزاى احسان به احسان خود نعمتى است بزرگ از ناحيه خداوند بزرگ ، و نشان مى دهد كه پاداش او در برابر اعمال بندگان نيز درخور كرم او است نه درخور اعمال آنها ، تازه اگر آنها عملى دارند و اطاعتى مى كنند آنهم به توفيق و لطف خدا است و بركاتش نيز به خودشان مى رسد .

نكته : نيكى پاداش نيكى است
آنچه در آيه فوق خوانديم هل جزاء الاحسان الا الاحسان يك قانون عمومى در منطق قرآن است كه خدا و خلق و همه بندگان را شامل مى شود .
عموميت اين قانون به همه مسلمانان تعليم مى دهد كه هر نيكى را از هر كسى باشد جبران كنند ، و به گفته امام صادق (عليه السلام) جبران آن نيست كه همانندش را انجام دهند ، بلكه بايد برتر باشد ، و گرنه آنكه ابتدا به احسان كرده است برترى خواهد داشت ! در مورد اعمال ما در پيشگاه خداوند مساله شكل ديگرى به خود مى گيرد ، چرا كه طرف خداوند كريمى است كه امواج رحمتش سرتاسر عالم هستى را فرا گرفته ، و اكرام و انعامش شايسته ذات او است ، نه هموزن اعمال بندگان ، بنابر اين جاى تعجب نيست كه در تاريخ امم كرارا مى خوانيم كه افرادى با انجام كار كوچكى از روى اخلاص مشمول عنايات بزرگى شده اند ، از جمله اينكه : بعضى از مفسران نقل كرده اند يكى از مسلمانان پيرزن كافرى را ديد كه دانه هائى براى پرندگان در وقت زمستان مى پاشيد ، به او گفت از امثال تو
تفسير نمونه ج : 23 ص : 173
اين عمل پذيرفته نمى شود ، او در پاسخ گفت من اين كار را مى كنم خواه پذيرفته شود يا نشود ، اين ماجرا گذشت بعد از مدتى او را در حرم كعبه ديد گفت : اى مرد خداوند به بركت يك مشت دانه براى پرندگان نعمت اسلام را به من ارزانى داشت .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 174
وَ مِن دُونهِمَا جَنَّتَانِ(62) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(63) مُدْهَامَّتَانِ(64) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(65) فِيهِمَا عَيْنَانِ نَضاخَتَانِ(66) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(67) فِيهِمَا فَكِهَةٌ وَ نخْلٌ وَ رُمَّانٌ(68) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(69)
ترجمه :
62 - و پائين تر از آنها دو بهشت ديگر است .
63 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
64 - هر دو كاملا خرم و سرسبزند !
65 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
66 - در آنها دو چشمه در حال فوران است .
67 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
تفسير نمونه ج : 23 ص : 175
68 - در آنها ميوه هاى فراوان و درخت نخل و انار است .
69 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
تفسير : دو بهشت ديگر با اوصاف شگفت آورش
در ادامه بحث گذشته كه پيرامون دو بهشت خائفان با ويژگيهاى و الا سخن مى گفت در اين آيات از دو بهشت سخن مى گويد كه در مرحله پائينترى و طبعا براى افرادى است كه در سطح پائينترى از ايمان و خوف از پروردگار قرار دارند ، و به تعبير ديگر هدف بيان وجود سلسله مراتب به تناسب ايمان و عمل صالح است .
نخست مى فرمايد : و پائينتر از آنها دو بهشت ديگر است ( و من دونهما جنتان ) .
براى اين جمله دو تفسير ذكر كرده اند نخست همان كه در بالا گفتيم تفسير ديگر اينكه : تعبير من دونهما يعنى غير از آن دو بهشت ، دو بهشت ديگر براى همان مؤمنان است كه به عنوان تنوع در ميان اين باغهاى بهشتى در گردشند ، چرا كه طبع آدمى تنوع طلب است و از آن لذت مى برد .
ولى با توجه به لحن اين آيات ، و همچنين رواياتى كه در تفسير آن وارد شده تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد .
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود : جنتان من فضة ، آنيتهما و ما فيهما ، جنتان من ذهب آنيتهما و ما فيهما : دو بهشت كه بناى آنها و هر چه در آنها است از نقره است ، و دو بهشت است كه بناى آنها و هر چه در آنها است از طلا است ( تعبير به طلا و نقره ممكن است اشاره به تفاوت ارزش مواهب آنها باشد ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 176
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير همين آيه فرمود : لا تقولن الجنة واحدة ، ان الله يقول : و من دونهما جنتان و لا تقولن درجة واحدة ان الله يقول : درجات بعضها فوق بعض انما تفاضل القوم بالاعمال : نگو بهشت يكى است ، چرا كه خداوند مى گويد : غير از آن دو بهشت ، دو بهشت ديگر است ، و نگو درجه واحدى است ، چرا كه خداوند مى فرمايد : درجاتى است كه بعضى بالاتر از بعض ديگر است و اين تفاوت به خاطر اعمال مى باشد .
روى همين اصل در حديثى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است : جنتان من ذهب للمقربين ، و جنتان من ورق لاصحاب اليمين : دو بهشت از طلا است براى مقربان ، و دو بهشت از نقره براى اصحاب اليمين .
سپس مى افزايد : كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
بعد به پنج ويژگى اين دو بهشت كه بعضى با آنچه در باره دو بهشت سابق گفته شد شباهت دارد و بعضى متفاوت است پرداخته ، مى گويد : هر دو كاملا خرم و سرسبزند ( مدهامتان ) .
مدهامتان از ماده ادهيمام و از ريشه دهمه ( بر وزن تهمه ) در اصل به معنى سياهى و تاريكى شب است ، سپس به سبز پر رنگ نيز اطلاق شده است ، و از آنجا كه چنين رنگى نشانه نهايت شادابى و طراوت گياهان
تفسير نمونه ج : 23 ص : 177
و درختان است اين تعبير بيانگر نهايت خرمى آن دو بهشت است .
باز در اينجا اضافه مى كند : كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
در آيه بعد به توصيف ديگرى پرداخته ، مى گويد : در آنها دو چشمه در حال فوران است ( فيهما عينان نضاختان ) .
نضاختان از ماده نضخ به معنى فوران آب مى باشد .
دگر بار از جن و انس به صورت يك استفهام انكارى مى پرسد : كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ! ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
آيه بعد در باره ميوه هاى اين دو بهشت چنين مى گويد : در آنها ميوه هاى فراوان و درخت خرما و انار است ( فيهما فاكهة و نخل و رمان ) .
بدون شك فاكهة مفهوم گسترده اى دارد و همه انواع ميوه را شامل مى شود ، ولى اهميت خرما و انار سبب شده كه بالخصوص از آن دو نام برده شود ، و اينكه بعضى از مفسران پنداشته اند كه اين دو ميوه در مفهوم فاكهة داخل نيست اشتباه است ، زيرا علماى لغت آنرا انكار كرده اند ، و اصولا عطف خاص بر عام در مواردى كه امتيازى موجود باشد كاملا معمول است ، چنانكه در آيه 98 سوره بقره مى خوانيم : من كان عدوا لله و ملائكته و رسله و جبريل و ميكال فان الله عدو للكافرين : كسى كه دشمن خدا و ملائكه و فرستادگان او و جبرئيل باشد ( كافر است و ) خداوند دشمن كافران مى باشد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 178
در اينجا جبرئيل و ميكائيل كه دو نفر از فرشتگان بزرگ خدا هستند بعد از ذكر ملائكه به طور عام مورد توجه قرار گرفته اند .
باز همان سؤال را تكرار كرده ، مى فرمايد : كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .

نكته : ارزش ميوه ها
قابل توجه اينكه در آيات فوق از ميان غذاهاى بهشتى مخصوصا روى ميوه ها تكيه شده و از ميان تمام ميوه ها به خصوص خرما و انار را نام مى برد ، و عجب اينكه بجاى خرما درخت نخل گفته شده ، ولى در مورد انار نام خود ميوه آمده است ، و لابد هر كدام نكته اى دارد .
اما ذكر خصوص ميوه ها از ميان غذاهاى بهشتى بخاطر اهميتى است كه ميوه ها در تغذيه دارند ، تا آنجا كه انسان را موجودى ميوه خوار ناميده اند ، و نقش ميوه ها در طراوت و شادابى و نشاط انسان نه تنها از نظر علمى بلكه از نظر تجربه عمومى مردم نيز آشكار است .
و اما ذكر درخت نخل بجاى ميوه آن ممكن است از اين نظر باشد كه درخت نخل علاوه بر ميوه اش از جهات مختلف مورد استفاده است در حالى كه درخت انار چنين نيست ، از برگهاى نخل انواع وسائل زندگى ، از فرش گرفته تا كلاه و لباس و وسيله حمل و نقل و تخت خواب مى بافند ، و از الياف آن استفاده هاى مختلف مى كنند ، بعضى از قسمتهاى آن خواص داروئى دارد و حتى از تنه آن به عنوان ستون براى بعضى عمارتها يا پل براى عبور از نهرها استفاده مى كنند .
و اما انتخاب اين دو ميوه از ميان ميوه هاى بهشتى به خاطر تنوع اين دو مى باشد : يكى غالبا در مناطق گرم مى رويد ، و ديگرى در مناطق سرد ، يكى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 179
ماده قندى دارد ، و ديگرى ماده اسيدى ، يكى از نظر طبيعت گرم است و ديگرى از نظر طبيعت سرد ، يكى غذا است و ديگرى برطرف كننده تشنگى .
در باره مواد حياتى موجود در خرما و انواع ويتامينهاى آن كه امروز كشف شده و بالغ بر 13 ماده حياتى و 5 نوع ويتامين است و همچنين ساير خواص آن ذيل آيه 25 سوره مريم تحت عنوان يك غذاى نيروبخش سخن گفته ايم .
و اما انار كه در بعضى از روايات اسلامى به عنوان بهترين ميوه ها ( سيد الفاكهة ) معرفى شده .
دانشمندان غذاشناس مطالب بسيارى گفته اند ، از جمله روى قدرت پاك كنندگى خون و وجود مقدار قابل ملاحظه اى ويتامين ث در آن تكيه كرده اند .
فوائد فراوان ديگرى براى انار ( شيرين و ترش ) در كتب آمده است از جمله تقويت معده ، دفع تبهاى صفرائى ، يرقان ، جرب ( بيمارى خارش ) تقويت ديد چشم ، رفع جراحات مزمن ، تقويت لثه ، دفع اسهال است .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : اطعموا صبيانكم الرمان ، فانه اسرع لشبابهم : به كودكان خود انار دهيد كه موجب رشد سريع آنها است .
و در حديث ديگرى آمده است : فانه اسرع لالسنتهم : زودتر به سخن مى آيند .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 180
و در حديث ديگرى از امام باقر و امام صادق (عليه السلام) آمده است كه فرمودند ما على وجه الارض ثمرة كانت احب الى رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) من الرمان : هيچ ميوه اى در روى زمين نزد رسول خدا محبوبتر از انار نبود .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 181
فِيهِنَّ خَيرَتٌ حِسانٌ(70) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(71) حُورٌ مَّقْصورَتٌ فى الخِْيَامِ(72) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(73) لَمْ يَطمِثهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانُّ(74) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(75) مُتَّكِئِينَ عَلى رَفْرَف خُضر وَ عَبْقَرِى حِسان(76) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(77) تَبَرَك اسمُ رَبِّك ذِى الجَْلَلِ وَ الاكْرَامِ(78)
ترجمه :
70 - و در آن باغهاى بهشتى زنانى هستند نيكو خلق و زيبا .
71 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
72 - حوريانى كه در خيمه هاى بهشتى مستورند .
73 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
تفسير نمونه ج : 23 ص : 182
74 - زنانى كه هيچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته ( و دوشيزه اند ) .
75 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
76 - اين در حالى است كه اين بهشتيان بر تختهائى تكيه زده اند كه با بهترين و زيباترين پارچه هاى سبز رنگ پوشانده شده .
77 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
78 - پر بركت و زوال ناپذير است نام پروردگار صاحب جلال و جمال تو .
ت
فسير : باز هم همسران بهشتى
در ادامه شرح نعمتهاى دو بهشتى كه در آيات سابق آمده است در اين آيات نيز به قسمتهاى ديگر از اين مواهب اشاره شده است .
نخست مى فرمايد : در اين دو بهشت نيز زنانى هستند نيكو خلق و زيبا ( فيهن خيرات حسان ) .
زنانى كه جمع ميان حسن سيرت و حسن صورت كرده اند ، چرا كه خير غالبا در مورد صفات نيك و جمال معنوى به كار مى رود و حسن غالبا در زيبائى و جمال ظاهر .
در رواياتى كه در تفسير اين آيه وارد شده صفات نيك بسيارى براى همسران بهشتى شمرده شده كه مى تواند اشاره اى به صفات عالى زنان دنيا نيز باشد ، و الگوئى براى همه زنان محسوب شود ، از جمله خوش زبان بودن ، نظافت و پاكى ، آزار نرسانيدن ، نظرى به بيگانگان نداشتن و مانند آن .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 183
خلاصه اينكه تمام صفات كمال و جمالى كه در يك همسر مطلوب است در آنها جمع است ، و آنچه خوبان همه دارند آنها تنها دارند ، و به همين دليل قرآن در يك تعبير كوتاه و پر معنى از آنها به عنوان خيرات حسان تعبير كرده است .
و به دنبال ذكر اين نعمت باز مى افزايد : كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
سپس در ادامه توصيف اين زنان بهشتى اضافه مى كند : آنها حوريانى هستند كه در خيمه هاى بهشتى مستورند ( حور مقصورات فى الخيام ) .
حور جمع حوراء و احور به كسى مى گويند كه سياهى چشمش كاملا مشكى و سفيدى آن كاملا شفاف است ، و گاه به زنان سفيد چهره نيز اطلاق شده است .
تعبير به مقصورات اشاره به اين است كه آنها تنها تعلق به همسرانشان دارند و از ديگران مستور و پنهانند .
خيام جمع خيمه است ، ولى به طورى كه در روايات اسلامى آمده خيمه هاى بهشتى شباهتى به خيمه هاى اين جهان ندارند ، از نظر گستردگى و وسعت و زيبائى .
اين نكته نيز قابل توجه است كه خيمه طبق آنچه علماى لغت و بعضى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 184
از مفسران گفته اند تنها به معنى خيمه هاى پارچه اى كه در ميان ما معروف است نمى باشد ، بلكه به خانه هاى چوبى و يا حتى هر خانه مدورى كلمه خيمه اطلاق مى شود ، و گاه گفته شده خيمه عبارت است از هر خانه اى كه از سنگ و مانند ساخته نشده است .
و بار ديگر همان سؤال پر معنى را تكرار كرده مى گويد : كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
آيه بعد توصيف ديگرى است در باره حوريان بهشتى ، مى فرمايد : هرگز پيش از اين جن و انس ديگرى با آنها تماس نگرفته ، و دوشيزه اند ( لم يطمثهن انس قبلهم و لا جان ) .
البته چنانكه از آيات ديگر قرآن استفاده مى شود زنان و مردانى كه در اين دنيا همسر يكديگرند هرگاه هر دو با ايمان و بهشتى باشند در آنجا به هم ملحق مى شوند ، و با هم در بهترين شرائط و حالات زندگى مى كنند .
و حتى از روايات استفاده مى شود كه مقام اين زنان برتر از حوريان بهشت است به خاطر عبادات و اعمال صالحى كه در اين جهان انجام داده اند .
سپس مى فرمايد : كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 185
در آخرين توصيفى كه در اين آيات از نعمتهاى بهشتى كرده ، مى گويد : ساكنان اين دو بهشت در حالى هستند كه تكيه بر تختهائى زده اند كه با بهترين و زيباترين پارچه هاى سبز رنگ پوشانده شده است ( متكئين على رفرف خضر و عبقرى حسان ) .
رفرف در اصل به معنى برگهاى گسترده درختان است و سپس به پارچه هاى زيباى رنگارنگ كه بى شباهت به منظره باغها نيست اطلاق شده .
عبقرى در اصل به معنى هر موجود بى نظير يا كم نظير است ، و لذا به دانشمندانى كه وجود آنها در ميان مردم نادر است عباقرة مى گويند ، بسيارى معتقدند كلمه عبقر در آغاز اسمى بوده كه عرب براى شهر پريان انتخاب كرده بود ، و از آنجا كه اين شهر موضوع ناشناخته و نادرى بوده ، هر موضوع بى نظير را به آن نسبت مى دهند و عبقرى مى گويند ، بعضى نيز گفته اند كه عبقر شهرى بود كه بهترين پارچه هاى ابريشمين را در آن مى بافتند .
ولى به هر حال ريشه اصلى فعلا متروك شده ، و عبقرى به صورت يك كلمه مستقل به معنى نادر الوجود يا عزيز الوجود به كار مى رود ، و با اينكه مفرد است گاهى معنى جمعى نيز مى دهد ( مانند آيه مورد بحث ) .
و حسان جمع حسن ( بر وزن چمن ) به معنى خوب و زيبا است .
به هر حال اين تعبيرات همه حاكى از اين است كه بهشت همه چيزش ممتاز است ، ميوه ها ، غذاها ، قصرها ، فرشها و خلاصه هر چيزش در نوع خود بى نظير و بى مانند است ، بلكه بايد گفت اين تعبيرات نيز هرگز نمى تواند آن
تفسير نمونه ج : 23 ص : 186
مفاهيم بزرگ و بى مانند را در خود جاى دهد ، و تنها شبحى از آنرا در ذهن ما ترسيم مى كند .
سپس براى آخرين بار ( و سى و يكمين مرتبه ) اين سؤال را از انس و جن و از تمام افراد مى كند : كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ! ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
نعمتهاى معنوى ؟ يا نعمتهاى مادى ؟ نعمتهاى اين جهان ؟ يا نعمتهاى بهشتى ؟ نعمتهائى كه سر تا پاى وجود شما را فرا گرفته و دائما غرق در آنيد ، و گاه بر اثر غرور و غفلت همه آنها را به دست فراموشى مى سپريد ، و از بخشنده اينهمه نعمتها و كسى كه در انتظار نعمتهايش در آينده هستيد غافل مى شويد ؟ كداميك را منكر هستيد ؟ و در آخرين آيه اين سوره مى فرمايد : پر بركت و زوال ناپذير است نام پروردگارت كه صاحب جلال و اكرام است ( تبارك اسم ربك ذى الجلال و الاكرام ) .
تبارك از ريشه برك ( بر وزن درك ) به معنى سينه شتر است ، و از آنجا كه شتران هنگامى كه در جائى مى خوابند و ثابت مى مانند سينه خود را به زمين مى چسبانند اين واژه به معنى ثابت ماندن و پايدار و با دوام بودن به كار رفته است ، و نيز از آنجا كه سرمايه با دوام و زوال ناپذير فوائد زياد دارد به موجود پرفايده مبارك گفته مى شود ، و شايسته ترين كسى كه اين عنوان براى او سزاوار است ذات پاك خداوند است كه سرچشمه همه خيرات و بركات مى باشد .
اين تعبير به خاطر آن است كه در اين سوره انواع نعمتهاى الهى ، در زمين و آسمان ، در خلقت بشر ، و در دنيا و آخرت آمده است ، و از آنجا كه اينها همه
تفسير نمونه ج : 23 ص : 187
از وجود پر بركت پروردگار افاضه مى شود ، مناسبترين تعبير همان است كه در اين آيه آمده است .
زيرا منظور از اسم در اينجا اوصاف پروردگار است ، مخصوصا صفت رحمانيت كه منشاء همه اين بركات است ، و به تعبير ديگر افعال خداوند از صفات او سرچشمه مى گيرد ، اگر عالم هستى را با نظام آفريد و در همه چيز ميزان قرار داد حكمت او ايجاب مى كرد ، و اگر قانون عدالت را در همه چيز حكمفرما فرمود علم و عدل او ايجاب مى كند ، و اگر مجرمان را در انواع مجازاتهائى كه در اين سوره اشاره شد گرفتار مى سازد منتقم بودنش اقتضا مى نمايد ، و اگر مؤمنان صالح را مشمول انواع مواهب معنوى و مادى در اين جهان و جهان ديگر قرار مى دهد فضل و رحمت واسعه او ايجاب مى كند ، بنابر اين اسم او اشاره به صفات او است ، و صفات او هم عين ذات پاك او است .
تعبير به ذى الجلال و الاكرام اشاره اى است به تمام صفات جمال و جلال او ( ذى الجلال اشاره به صفات سلبيه ، و ذى الاكرام اشاره به صفات ثبوتيه است ) .
جالب اينكه اين سوره با نام خداوند رحمن آغاز شد ، و با نام پروردگار ذو الجلال و الاكرام پايان مى گيرد ، و هر دو هماهنگ با مجموعه محتواى سوره است .

نكته ها :
1 - در آيه 37 اين سوره بعد از ذكر نعمتهاى مختلف معنوى و مادى دنيا مى فرمايد : و يبقى وجه ربك ذو الجلال و الاكرام و در پايان سوره بعد از ذكر انواع نعمتهاى بهشتى مى فرمايد تبارك اسم ربك ذى الجلال و الاكرام
تفسير نمونه ج : 23 ص : 188
اين دو تعبير بيانگر اين واقعيت است كه همه خطوط به ذات پاك او منتهى مى شود ، و هر چه هست از ناحيه او است ، دنيا از ناحيه او است ، و عقبى نيز از ناحيه او است ، و جلال و اكرام او همه چيز را فرا گرفته .
2 - در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : شخصى در محضرش دعا مى كرد و مى گفت : يا ذا الجلال و الاكرام : اى خداوندى كه صاحب جلال و اكرامى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : قد استجيب لك فسل : اكنون كه خدا را به اين نام خواندى دعايت مستجاب شد هر چه مى خواهى بخواه ! .
و در حديث ديگرى آمده است كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مردى را مشاهده كرد كه ايستاده و مشغول نماز بود ، بعد از ركوع و سجود و تشهد دعا كرد و در دعايش چنين گفت : اللهم انى اسئلك بان لك الحمد لا اله الا انت وحدك لا شريك لك المنان بديع السموات و الارض ، يا ذا الجلال و الاكرام ، يا حى يا قيوم ، انى اسئلك ... پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : لقد دعا الله باسمه العظيم الذى اذا دعى به اجاب ، و اذا سئل به اعطى : اين مرد خدا را به نام عظيمى خواند كه هر گاه به آن دعا شود اجابت مى كند و اگر به وسيله آن سؤال كنند عطا مى فرمايد .
3 - در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير آيه تبارك اسم ربك ذى الجلال و الاكرام فرمود : نحن جلال الله و كرامته التى اكرم الله العباد بطاعتنا : ما جلال خداوند و كرامت او هستيم كه بندگان را به اطاعت ما گرامى داشته است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 189
روشن است كه اهل بيت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) جز به سوى خدا دعوت نمى كنند ، و جز به اطاعت او نمى خوانند ، و هاديان راه و كشتيهاى نجات در اين درياى متلاطم زندگى دنيا هستند ، و بنابر اين يكى از مصداقهاى جلال و اكرام الهى محسوب مى شوند ، چه اينكه خداوند به وسيله اوليائش مردم را مشمول نعمت هدايت مى سازد .
4 - بعضى نقل كرده اند كه نخستين بخشى از قرآن مجيد كه در مكه بر قريش آشكار خوانده شد آيات آغاز همين سوره الرحمن بود ، عبد الله بن مسعود مى گويد : ياران رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) جمع شدند و گفتند تاكنون قريش از قرآن هيچ نشنيده اند ، در ميان ما كيست كه قرآن را آشكارا بر آنها بخواند ، من گفتم آن كس منم ! گفتند : ما مى ترسيم تو را آزار دهند ، بهتر اين است كه كسى اين كار را بر عهده گيرد كه قبيله نيرومندى داشته باشد تا از او دفاع كنند .
گفتم مرا به حال خود بگذاريد خداوند مدافع من است .
روز ديگر ابن مسعود در وسط روز در كنار مقام ابراهيم قرار گرفت و در حالى كه قريش در مجلس خود نشسته بودند برخاست و با صداى بلند شروع كرد : بسم الله الرحمن الرحيم الرحمن علم القران ... و همچنان ادامه داد ، قريش خاموش شدند و گوش فرا دادند سپس گفتند : اين مرد بى سر و پا چه مى گويد ؟ ! بعضى گفتند : او قسمتى از سخنانى را كه محمد آورده است تلاوت مى كند ، برخاستند و محكم بر صورت او كوبيدند ، ولى او همچنان به تلاوت سوره تا آنجا كه خدا مى خواست ادامه داد .
سپس به سوى اصحاب پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) برگشت در حالى كه آثار زخم بر صورتش نمايان بود ، گفتند ما از همين بر تو مى ترسيديم ! ابن مسعود گفت : هرگز اين دشمنان خدا در نظر من اين اندازه كوچك
تفسير نمونه ج : 23 ص : 190
نبودند ، اگر مى خواهيد فردا هم ادامه مى دهم ابدا ترس ندارم ، گفتند : نه ، همين مقدار كافى است ، آنچه را كه آنها نمى خواستند بر آنها خواندى .
به همين دليل ابن مسعود را نخستين كسى مى شمرند كه قرآن را در مكه آشكارا براى مشركان خواند .
خداوندا ! تو ذو الجلال و الاكرامى ، به جلال و اكرامت سوگند كه ما را از نعمتها و مواهب بهشتى محروم مگردان .
پروردگارا ! دايره رحمتت بسيار گسترده است هر چند ما عملى كه شايسته آن باشد انجام نداده ايم آنچه لايق مقام رحمانيت تو است با ما رفتار كن .
بار الها ! ما هيچيك از نعمتهاى تو را تكذيب نمى كنيم ، و خود را همواره غرق احسان تو مى دانيم ، آنها را بر ما مستدام دار ! آمين يا رب العالمين .
8 / ج 1 / 1406 هجرى قمرى 29 / 10 / 1364 شمسى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 191
( 56 ) سوره واقعه اين سوره در مكه نازل شده و داراى 96 آيه است

تفسير نمونه ج : 23 ص : 192
تفسير نمونه ج : 23 ص : 193
محتواى سوره واقعه
در تاريخ القرآن از ابن نديم نقل شده كه سوره واقعه چهل و چهارمين سوره اى است كه بر پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل شد قبل از آن سوره طه ، و بعد از آن شعرا بوده است .
اين سوره همانگونه كه از لحن آن پيدا است ، و مفسران نيز تصريح كرده اند ، در مكه نازل شده است ، هر چند بعضى گفته اند آيه 81 و 82 در مدينه نازل گرديده ، ولى دليلى براى اين گفته در دست نيست ، و نشانه اى در آيات مزبور بر اين ادعا وجود ندارد .
سوره واقعه چنانكه از نامش پيدا است از قيامت و ويژگيهاى آن سخن مى گويد ، و اين معنى در تمام آيات 96 گانه سوره مساله اصلى است ، اما از يك نظر مى توان محتواى سوره را در هشت بخش خلاصه كرد :
1 - آغاز ظهور قيامت و حوادث سخت و وحشتناك مقارن آن .
2 - گروه بندى انسانها در آن روز و تقسيمشان به اصحاب اليمين و اصحاب الشمال و مقربين .
3 - بحث مشروحى از مقامات مقربين و انواع پاداشهاى آنها در بهشت .
4 - بحث مشروحى در باره گروه دوم يعنى اصحاب اليمين و انواع مواهب الهى بر آنها .
5 - بحث قابل ملاحظه اى در باره اصحاب الشمال و مجازاتهاى دردناك آنها در دوزخ .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 194
6 - ذكر دلائل مختلفى پيرامون مساله معاد از طريق بيان قدرت خداوند ، و خلقت انسان از نطفه ناچيز ، و تجلى حيات در گياهان ، و نزول باران ، و فروغ آتش ، كه در ضمن نشانه هائى از توحيد نيز محسوب مى شود .
7 - ترسيمى از حالت احتضار و انتقال از اين جهان به جهان ديگر كه آن خود نيز از مقدمات رستاخيز است .
8 - نظر اجمالى ديگرى روى پاداش و كيفر مؤمنان و كافران و سرانجام سوره را با نام پروردگار عظيم پايان مى دهد .

فضيلت تلاوت اين سوره
در باره تلاوت اين سوره روايات زيادى در منابع اسلامى ذكر شده است ، از جمله در حديثى از رسول خدا مى خوانيم : من قرأ سورة الواقعه كتب ليس من الغافلين : كسى كه سوره واقعه را بخواند نوشته مى شود كه اين فرد از غافلان نيست .
چرا كه آيات سوره آنقدر تكاندهنده و بيدار كننده است كه جائى براى غفلت انسان باقى نمى گذارد .
به همين دليل در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : وقتى از آن حضرت سؤال كردند : چرا با اين سرعت آثار پيرى در چهره مبارك شما ظاهر شده است ؟ در پاسخ فرمود : شيبتنى هود ، و الواقعه ، و المرسلات ، و عم يتسائلون : سوره هاى هود و واقعه و مرسلات و عم مرا پير كرد ! چرا كه
تفسير نمونه ج : 23 ص : 195
در اين سوره ها اخبار تكاندهنده اى از قيامت و رستاخيز و حوادث هولناك و مجازات مجرمان آمده ، همچنين داستانهاى تكاندهنده اى از سرگذشت اقوام پيشين و بلاهائى كه بر آنها نازل شد ) .
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : من قرأ فى كل ليلة جمعة الواقعة احبه الله ، و حببه الى الناس اجمعين ، و لم ير فى الدنيا بؤسا ابدا ، و لا فقرا و لا فاقة و لا آفة من آفات الدنيا ، و كان من رفقاء امير المؤمنين (عليه السلام) : هر كس سوره واقعه را در هر شب جمعه بخواند خداوند او را دوست دارد و نزد همه مردم محبوب مى كند ، و هرگز در دنيا ناراحتى نمى بيند ، و فقر و فاقه و آفتى از آفات دنيا دامنگيرش نمى شود ، و از دوستان امير مؤمنان على (عليه السلام) خواهد بود .
در حديث ديگرى آمده است كه عثمان بن عفان به عنوان عيادت وارد بر عبد الله بن مسعود شد در همان بيمارى كه با آن از دنيا رفت ، پرسيد : از چه ناراحتى ؟ گفت : از گناهانم ، گفت : چه ميل دارى ؟ گفت : رحمت پروردگارم ! گفت : اگر موافق باشى طبيب براى تو بياوريم ؟ گفت : طبيب بيمارم كرده ، گفت : اگر مايل باشى دستور دهم عطاى تو را از بيت المال بياورند ، گفت : آن روز كه نيازمند بودم به من ندادى و امروز كه بى نيازم به من مى دهى ؟ ! گفت : مانعى ندارد براى دخترانت باشد ، گفت : آنها هم نيازى ندارند ، چرا كه من سفارش كردم سوره واقعه را بخوانند ، من از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) شنيدم كه مى فرمايد : من قرأ سورة الواقعة كل ليلة لم تصبه فاقة ابدا : هر كس سوره واقعه را هر شب بخواند هرگز فقير نخواهد شد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 196
و به همين دليل در روايت ديگرى سوره واقعه سوره غنى ناميده شده است .
روشن است كه تنها نمى توان با لقلقه زبان اينهمه بركات را در اختيار گرفت ، بلكه بايد به دنبال تلاوت فكر و انديشه ، و به دنبال آن حركت و عمل باشد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 197
سورة الواقعة
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ(1) لَيْس لِوَقْعَتهَا كاذِبَةٌ(2) خَافِضةٌ رَّافِعَةٌ(3) إِذَا رُجَّتِ الأَرْض رَجًّا(4) وَ بُستِ الْجِبَالُ بَسًّا(5) فَكانَت هَبَاءً مُّنبَثًّا(6) وَ كُنتُمْ أَزْوَجاً ثَلَثَةً(7) فَأَصحَب الْمَيْمَنَةِ مَا أَصحَب الْمَيْمَنَةِ(8) وَ أَصحَب المَْشئَمَةِ مَا أَصحَب المَْشئَمَةِ(9) وَ السبِقُونَ السبِقُونَ(10) أُولَئك الْمُقَرَّبُونَ(11) فى جَنَّتِ النَّعِيمِ(12) ثُلَّةٌ مِّنَ الأَوَّلِينَ(13) وَ قَلِيلٌ مِّنَ الاَخِرِينَ(14)

تفسير نمونه ج : 23 ص : 198
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - هنگامى كه واقعه عظيم ( قيامت ) بر پا شود ،
2 - هيچكس نمى تواند آن را انكار كند .
3 - گروهى را پائين مى آورد و گروهى را بالا مى برد .
4 - اين در هنگامى است كه زمين به شدت به لرزه در مى آيد .
5 - و كوهها در هم كوبيده مى شود .
6 - و به صورت غبار پراكنده در مى آيد .
7 - و شما به سه گروه تقسيم خواهيد شد .
8 - نخست اصحاب ميمنه هستند ، چه اصحاب ميمنه اى ؟
9 - گروه ديگر اصحاب شومند ، چه اصحاب شومى ؟
10 - و سومين گروه پيشگامان پيشگام !
11 - آنها مقربانند
12 - در باغهاى پر نعمت بهشت جاى دارند
تفسير نمونه ج : 23 ص : 199
13 - گروه كثيرى از امتهاى نخستين هستند
14 - و اندكى از امت آخرين !
تفسير : واقعه عظيم !
مسائل مربوط به قيامت در قرآن مجيد معمولا با ذكر حوادث عظيم و انقلابى و كوبنده در آغاز آن توأم است ، و اين در بسيارى از سوره هاى قرآن كه بحث از قيامت مى كند كاملا به چشم مى خورد ، در اين سوره واقعه كه بر محور معاد دور مى زند نيز همين معنى كاملا در نخستين آياتش مشهود است .
در آغاز مى فرمايد : هنگامى كه واقعه عظيم قيامت بر پا شود ( اذا وقعت الواقعة ) .
هيچكس نمى تواند آنرا انكار كند ( ليس لوقعتها كاذبة ) .
چرا كه حوادث پيش از آن به قدرى عظيم و شديد است كه آثار آن در تمام ذرات جهان آشكار مى شود .
واقعة به صورت سربسته اشاره به مساله رستاخيز است و از آنجا كه وقوعش حتمى است از آن تعبير به واقعه شده ، و حتى بعضى آنرا يكى از نامهاى قيامت شمرده اند .
واژه كاذبة را در اينجا بعضى به معنى مصدرى گرفته اند ، اشاره به اينكه وقوع قيامت آنچنان ظاهر و آشكار خواهد بود كه هيچگونه جاى تكذيب