بعدی 
تفسير نمونه ج : 23 ص : 200
و گفتگو ندارد ، بعضى نيز آنرا به معنى ظاهريش كه اسم فاعل است تفسير كرده اند و گفته اند در برابر وقوع رستاخيز تكذيب كننده اى وجود نخواهد داشت .
به هر حال رستاخيز نه تنها با دگرگونى كائنات توأم است بلكه انسانها هم دگرگون مى شوند همانگونه كه در آيه بعد مى فرمايد : گروهى را پائين مى آورد و گروهى را بالا مى برد ! ( خافضة رافعة ) .
مستكبران گردنكش و ظالمان صدرنشين سقوط مى كنند ، و مستضعفان مؤمن و صالح بر اوج قله افتخار قرار مى گيرند ، عزيزان بى دليل ذليل مى شوند ، و محرومان بى جهت عزيز مى گردند ، گروهى در قعر جهنم سقوط مى كنند ، و گروه ديگرى در اعلا عليين بهشت جاى مى گيرند ، و اين است خاصيت يك انقلاب بزرگ و گسترده الهى ! و لذا در روايتى از امام على بن الحسين (عليهماالسلام) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود : خافضة : حفضت و الله باعداء الله فى النار ، رافعة : رفعت و الله اولياء الله الى الجنة : رستاخيز خافضه است چرا كه به خدا سوگند دشمنان خدا را در آتش ساقط مى كند ، و رافعه است چرا كه به خدا سوگند اولياء الله را به بهشت بالا مى برد ! .
سپس به توصيف بيشترى در اين زمينه پرداخته مى گويد : اين در هنگامى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 201
است كه زمين به شدت به لرزه درآيد ( اذا رجت الارض رجا ) .
اين زلزله به قدرى عظيم و شديد است كه كوهها در هم كوبيده و خرد مى شود ( و بست الجبال بسا ) .
و به صورت غبار پراكنده اى در مى آيد ( فكانت هباءا منبثا ) .
رجت از ماده رج ( بر وزن حج ) به معنى حركت دادن شديد است و رجرجة به اضطراب گفته مى شود .
بست از ماده بس ( بر وزن حج ) در اصل به معنى نرم كردن آرد به وسيله آب است .
هباء به معنى غبار است و منبث به معنى پراكنده ، بعضى گفته اند هباء آن غبارهاى بسيار كوچكى است كه در فضا معلق است و در حال عادى ديده نمى شود مگر زمانى كه نور آفتاب از روزنه اى به درون محل تاريكى بتابد .
اكنون بايد انديشيد كه آن زلزله و انفجار تا چه حد سنگين است كه مى تواند كوههاى عظيم را كه در صلابت و استحكام ضرب المثلند آنچنان متلاشى كند كه تبديل به غبار پراكنده كند ، و فريادى كه از اين انفجار عظيم برمى خيزد از آن هم وحشتناكتر است .
به هر حال در آيات قرآن در باره وضع كوهها در آستانه قيامت تعبيرات گوناگونى ديده مى شود كه در حقيقت مراحل مختلف انفجار عظيم كوهها را نشان مى دهد .
گاه مى گويد : كوهها به حركت در مى آيند و تسير الجبال سيرا ( طور - 10 ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 202
و گاه مى گويد : كوهها از جا كنده مى شوند و اذ الجبال نسفت ( مرسلات - 10 ) .
و گاه مى فرمايد : برداشته مى شوند و در هم كوبيده مى شوند فدكتا دكة واحدة ( حاقه - 14 ) .
و زمانى مى گويد : به تلى از شن متراكم تبديل خواهند شد و كانت الجبال كثيبا مهيلا ( مزمل - 14 ) .
و گاه مى فرمايد : به صورت غبار پراكنده اى در مى آيند ! ( آيه مورد بحث ) .
و سرانجام مى گويد : همچون پشم زده شده اى در فضا پخش مى شوند كه تنها رنگى از آن ديده مى شود و تكون الجبال كالعهن المنفوش ( قارعه - 5 ) .
البته هيچكس جز خدا دقيقا نمى داند مسير اين حوادث چگونه است ؟ و شايد با الفاظ و در قالب سخنان ما قابل توصيف نباشد ، ولى اين اشارات پر معنى همگى حاكى از عظمت اين انفجار بزرگ است .
بعد از بيان وقوع اين واقعه عظيم و رستاخيز بزرگ به چگونگى حال مردم در آن روز پرداخته ، و قبل از هر چيز آنها را به سه گروه تقسيم كرده ، مى گويد : و شما در آن روز سه دسته خواهيد بود ( و كنتم ازواجا ثلاثة ) .
مى دانيم زوج هميشه به جنس مذكر و مؤنث گفته نمى شود ، بلكه به امورى كه قرين هم هستند نيز زوج اطلاق مى شود ، و از آنجا كه اصنافى از مردم در قيامت و حشر و نشر قرين يكديگرند به آنها ازواج اطلاق شده است .
در مورد دسته اول مى فرمايد : نخست اصحاب ميمنه هستند ، چه اصحاب
تفسير نمونه ج : 23 ص : 203
ميمنه اى ؟ ! ( فاصحاب الميمنة ما اصحاب الميمنة ) .
منظور از اصحاب الميمنه كسانى هستند كه نامه اعمالشان را به دست راستشان مى دهند و اين امر در قيامت رمزى و نشانه اى براى مؤمنان نيكوكار و اهل نجات است ، چنانكه بارها در آيات قرآن به آن اشاره شده .
يا اينكه ميمنه از ماده يمن به معنى سعادت و خوشبختى گرفته شده ، و به اين ترتيب گروه اول گروه سعادتمندان و خوشبختانند .
و با توجه به اينكه در آيه بعد گروه دوم را به عنوان اصحاب المشئمة ( از ماده شوم معرفى مى كند مناسب همين تفسير اخير است ) .
تعبير به ما اصحاب الميمنة ( چه گروه خوشبختى ؟ ) براى بيان اين حقيقت است كه حد و نهايتى براى خوشبختى و سعادت آنها متصور نيست ، و اين بالاترين توصيفى است كه در اينگونه موارد امكان دارد ، مثل اين است كه مى گوئيم : فلانكس انسان است ، چه انسانى ؟ ! سپس به ذكر گروه دوم پرداخته ، مى افزايد : گروه ديگرى اصحاب شوم هستند چه اصحاب شومى ؟ ! ( و اصحاب المشئمة ما اصحاب المشئمة ) .
گروهى بدبخت و تيره روز و بيچاره و بينوا كه نامه هاى اعمالشان را به دست چپشان مى دهند كه خود نشانه و رمزى است براى تيره بختى و جرم و جنايت آنها .
تعبير به ما اصحاب المشئمة نيز در اينجا نهايت بدبختى و شقاوت آنها را
تفسير نمونه ج : 23 ص : 204
منعكس مى سازد .
سرانجام گروه سوم را چنين توصيف مى كند : و پيشگامان پيشگام ( و السابقون السابقون ) .
آنها مقربانند ! ( اولئك المقربون ) .
سابقون كسانى هستند كه نه تنها در ايمان پيشگامند ، كه در اعمال خير و صفات و اخلاق انسانى نيز پيشقدمند ، آنها اسوه و قدوه مردمند ، و امام و پيشواى خلقند ، و به همين دليل مقربان درگاه خداوند بزرگند .
بنا بر اين اگر بعضى از مفسران پيشگام بودن آنها را تنها به سبقت در طاعة الله ( اطاعت خدا ) يا نمازهاى پنجگانه ، يا جهاد ، يا هجرت ، يا توبه ، و امثال آن تفسير كرده اند ، هر كدام گوشه اى از اين مفهوم وسيع را مورد توجه قرار داده اند ، و گرنه اين كلمه اينها و غير اينها از خيرات و بركات را شامل مى شود ، و نيز اگر در روايات اسلامى گاه سابقون به چهار نفر هابيل و مؤمن آل فرعون و حبيب نجار كه هر كدام در امت خود پيشگام بودند ، و همچنين امير مؤمنان على بن ابى طالب (عليه السلام) كه نخستين مسلمان از مردان بود تفسير شده ، در حقيقت بيان مصداقهاى روشن آن است ، و به معنى محدود ساختن مفهوم آيه
تفسير نمونه ج : 23 ص : 205
نيست .
در حديث ديگرى آمده است كه رسول خدا فرمود : ا تدرون من السابقون الى ظل الله يوم القيامة ؟ : آيا مى دانيد چه كسانى پيشگامان به سوى سايه لطف پروردگار در قيامتند ؟ ! اصحاب عرض كردند : خدا و رسولش آگاهتر است ، فرمود : الذين اذ اعطوا الحق قبلوه ، و اذا سالوه بذلوه ، و حكموا للناس كحكمهم لانفسهم : آنها كسانى هستند كه وقتى حق به آنها داده شود پذيرا مى گردند ، و هنگامى كه از حق سؤال شوند آنرا در اختيار مى گذارند ، و در باره مردم آنگونه حكم مى كنند كه در باره خودشان ! .
در بعضى از روايات نيز به پيامبران مرسل و غير مرسل تفسير شده است .
در حديثى نيز مى خوانيم كه ابن عباس مى گويد : از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در باره اين آيه سؤال كردم ، فرمود : جبرئيل به من چنين گفته است : ذلك على (عليه السلام) و شيعته هم السابقون الى الجنة ، المقربون من الله بكرامته لهم : آنها على (عليه السلام) و پيروان او هستند كه پيشگامان به سوى بهشت و مقربان درگاه خدايند به خاطر احترامى كه خدا براى آنها قائل شده است .
ولى اينها نيز در حقيقت بيان مصداقهاى روشنى از مفهوم گسترده فوق است ، مفهومى كه همه پيشگامان را در هر امت و ملتى شامل مى شود .
سپس در يك جمله كوتاه مقام والاى مقربان را روشن ساخته ، مى گويد :
تفسير نمونه ج : 23 ص : 206
مقربان در باغهاى پر نعمت بهشتند ( فى جنات النعيم ) .
تعبير به جنات النعيم انواع نعمتهاى مادى و معنوى بهشت را شامل مى شود .
ضمنا اين تعبير مى تواند اشاره به اين باشد كه باغهاى بهشت تنها كانون نعمت است بر خلاف باغهاى دنيا كه گاه وسيله زندگى و زحمت است ، همانگونه كه حال مقربان در آخرت با حالشان در دنيا متفاوت است ، زيرا مقام والايشان در اين دنيا توأم با مسئوليتهائى است در حالى كه در سراى ديگر تنها مايه نعمت است .
بديهى است منظور از قرب در اينجا قرب مقامى است نه قرب مكانى چرا كه خداوند مكان ندارد و از ما به ما نزديكتر است .
آيه بعد به چگونگى تقسيم نفرات آنها در امم گذشته و اين امت اشاره كرده ، مى گويد : گروه كثيرى از امتهاى نخستينند ( ثلة من الاولين ) .
و گروه اندكى از امت آخرين ( و قليل من الاخرين ) .
ثلة چنانكه راغب در مفردات مى گويد در اصل به معنى قطعه مجتمع از پشم است ، سپس به معنى جماعت و گروه به كار رفته است .
بعضى نيز آنرا از ثل عرشه ( تختش فرو ريخت و حكومتش قطع شد ) گرفته و آنرا به معنى قطعه مى دانند ، و در اينجا به قرينه مقابله با قليل من الاخرين به معنى قطعه عظيم است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 207
طبق اين دو آيه گروه زيادى از مقربان از امتهاى پيشينند ، و تنها كمى از آنها از امت محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى باشند .
ممكن است در اينجا اين سؤال پيش بيايد كه چگونه اين مساله با اهميت فوق العاده امت اسلامى سازگار است ، با اينكه خدا آنها را بهترين امت خطاب كرده و فرموده : كنتم خير امة ... ( آل عمران 110 ) .
پاسخ اين سؤال با توجه به دو نكته روشن مى شود : نخست اينكه منظور از مقربان همان سابقون و پيشگامان در ايمانند ، مسلم است كه در امت اسلامى پيشگامان در پذيرش اسلام در صدر اول گروه اندكى بودند كه نخستين آنها از مردان على (عليه السلام) و از زنان خديجه بود در حالى كه كثرت پيامبران پيشين و تعداد امتهاى آنها و وجود پيشگامان در هر امت ، سبب مى شود كه آنها از نظر تعداد فزونى يابند .
ديگر اينكه كثرت عددى دليل بر كثرت كيفى نيست ، و به تعبير ديگر ممكن است تعداد سابقون اين امت كمتر باشند ولى از نظر مقام بسيار برتر ، همانگونه كه در ميان خود پيامبران نيز تفاوت است : تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض ما بعضى از رسولان را بر بعض ديگرى برترى داديم ( بقره - 253 ) .
ذكر اين نكته نيز لازم به نظر مى رسد كه ممكن است بعضى از مؤمنان در زمره پيشگامان در ايمان نباشند ، اما داراى صفات و ويژگيهاى ديگرى باشند كه آنها را همرديف سابقون قرار مى دهد و از نظر پاداش و اجر همرديف آنها هستند ، لذا در بعضى از روايات از امام باقر (عليه السلام) چنين نقل شده كه فرمود : نحن السابقون السابقون و نحن الاخرون : ما پيشگامان پيشگام ، و ما آخرون هستيم .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 208
و در روايتى از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه به جمعى از پيروان خود خطاب كرد و فرمود : انتم السابقون الاولون ، و السابقون الاخرون ، و السابقون فى الدنيا الى ولايتنا ، و فى الاخرة الى الجنة : شما سابقون نخستين و سابقون آخرين هستيد ، در دنيا پيشگام در ولايت ما بوديد و در آخرت پيشگام در بهشتيد .
اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه بعضى تعبير به اولين و آخرين را به اولين امت اسلام و آخرين امت اسلام تفسير كرده اند ، طبق اين تفسير همه مقربان از امت اسلامند .
اما اين تفسير نه با ظاهر آيات سازگار است ، و نه با رواياتى كه در ذيل اين آيات وارد شده كه افرادى از امم پيشين را بالخصوص به عنوان سابقون اولين معرفى كرده است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 209
عَلى سرُر مَّوْضونَة(15) مُّتَّكِئِينَ عَلَيهَا مُتَقَبِلِينَ(16) يَطوف عَلَيهِمْ وِلْدَنٌ مخَلَّدُونَ(17) بِأَكْوَاب وَ أَبَارِيقَ وَ كَأْس مِّن مَّعِين(18) لا يُصدَّعُونَ عَنهَا وَ لا يُنزِفُونَ(19) وَ فَكِهَة مِّمَّا يَتَخَيرُونَ(20) وَ لحَْمِ طير مِّمَّا يَشتهُونَ(21) وَ حُورٌ عِينٌ(22) كَأَمْثَلِ اللُّؤْلُو الْمَكْنُونِ(23) جَزَاءَ بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ(24) لا يَسمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً(25) إِلا قِيلاً سلَماً سلَماً(26)

تفسير نمونه ج : 23 ص : 210
ترجمه :
15 - آنها ( مقربان ) بر تختهائى كه صف كشيده و به هم پيوسته است قرار دارند .
16 - در حالى كه بر آن تكيه كرده و روبروى يكديگرند .
17 - نوجوانانى جاودانى ( در شكوه و طراوت ) پيوسته گرداگرد آنها مى گردند .
18 - با قدحها و كوزه ها و جامهائى از نهرهاى جارى بهشتى ( و شراب طهور ) !
19 - اما شرابى كه از آن درد سر نمى گيرند و نه مست مى شوند .
20 - و ميوه هائى از هر نوع كه مايل باشند .
21 - و گوشت پرنده از هر نوع كه بخواهند .
22 - و همسرانى از حور العين دارند .
23 - همچون مرواريد در صدف پنهان !
24 - اينها پاداشى است در برابر اعمالى كه انجام مى دادند .
25 - در آن باغهاى بهشت نه لغو و بيهوده اى مى شنوند نه سخنان گناه آلود .
26 - تنها چيزى كه مى شنوند سلام است سلام !
تفسير : نعمتهاى بهشتى كه در انتظار مقربان است
اين آيات انواع نعمتهاى بهشتى را كه نصيب گروه سوم يعنى مقربان مى شود بازگو مى كند ، نعمتهائى كه هر يك از ديگرى دل انگيزتر و روحپرورتر است ، نعمتهائى كه مى توان آنها را در هفت بخش خلاصه كرد : نخست مى فرمايد : آنها بر تختهائى كه صف كشيده و به هم پيوسته است قرار دارند ( على سرر موضونة ) .
در حالى كه تكيه بر آن كرده اند و روبروى يكديگر قرار گرفته و مجلسى پر از انس و سرور دارند ( متكئين عليها متقابلين ) .
سرر جمع سرير از ماده سرور به معنى تختهائى است كه
تفسير نمونه ج : 23 ص : 211
صاحبان نعمت در مجالس انس و سرور بر آن مى نشينند .
موضون از ماده وضن ( بر وزن وزن ! ) در اصل به معنى بافتن زره است ، سپس به هر منسوجى كه تار و پود آن محكم است اطلاق شده ، و در اينجا منظور تختهائى است كه كاملا در كنار هم قرار گرفته و به هم پيوسته است ، يا خود اين تختها داراى بافت مخصوصى است از لؤلؤ و ياقوت و مانند آن ، چنانكه جمعى از مفسران گفته اند .
و در هر حال ساختمان اين تختها ، و طرز قرار گرفتن آنها ، و مجلس انسى كه بر آنها تشكيل مى شود و سرور و شادمانى در آن موج مى زند ، با هيچ بيانى قابل توصيف نيست .
در قرآن مجيد كرارا از تختهاى بهشتى و مجالس دستجمعى بهشتيان توصيفهاى جالبى شده كه نشان مى دهد يكى از مهمترين لذات آنها همين جلسات انس و انجمنهاى دوستانه است ، اما موضوع سخن آنها و نقل محفلشان چيست ؟ كسى به درستى نمى داند ، آيا از اسرار آفرينش سخن مى گويند و شگفتيهاى خلقت خداوند ؟ يا از اصول معرفت و اسماء و صفات حسناى او ؟ و يا حوادثى كه در اين جهان رخ داده ؟ يا از مصائب جانكاهى كه از آن راحت و آسوده شدند ؟ و يا امور ديگرى كه ما در شرائط زندگى اين دنيا قادر بر درك آن نيستيم ؟ كسى نمى داند .
سپس از دومين موهبت آنها سخن گفته ، مى فرمايد : نوجوانانى كه همواره در شكوه و طراوت جوانى به سر مى برند گرداگرد آنها مى گردند و در خدمت آنها هستند ( يطوف عليهم ولدان مخلدون ) .
تعبير به يطوف از ماده طواف اشاره به خدمت مداوم آنها است ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 212
و تعبير به مخلدون با اينكه همه اهل بهشت مخلد و جاودانى هستند اشاره به جاودانگى نشاط جوانى و طراوت و زيبائى آنها است .
در اينكه اين نوجوانان كيانند ؟ تفسيرهاى گوناگونى براى آن ذكر كرده اند : بعضى گفته اند آنها فرزندان مردم دنيا هستند كه پيش از بلوغ چشم از دنيا بسته ، و چون كار نيك و بدى نداشته اند به لطف پروردگار چنين منصبى را يافته اند ، البته آنها از اين كار خود بيشترين لذت را مى برند كه در خدمت مقربان درگاه خدايند .
در حديثى از على (عليه السلام) اين معنى نقل شده است .
ولى در تفسير ديگرى مى خوانيم : كه اينها اطفال مشركينند كه به خاطر بى گناهى داراى چنين مرتبه اى شده اند ، چرا كه اطفال مؤمنان به پدران و مادران خود ملحق مى شوند .
و در تفسير سومى مى خوانيم كه آنها خدمتكارانى هستند بهشتى كه خداوند مخصوصا آنان را براى اين هدف آفريده است .
اين نوجوانان زيبا با قدحها و كوزه ها و جامهاى پر از شراب طهور كه از نهرهاى جارى بهشتى برداشته شده در اطراف آنها مى گردند و آنان را سيراب مى كنند ( باكواب و اباريق و كاس من معين ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 213
اما نه شرابى كه عقل و هوش را ببرد و مستى آورد ، بلكه هنگامى كه بهشتيان آنرا مى نوشند نه درد سر مى گيرند و نه مست مى شوند ( لا يصدعون عنها و لا ينزفون ) .
تنها يك حالت نشئه روحانى توصيف ناپذير به آنها دست مى دهد كه تمام وجودشان را در لذتى بى نظير فرو مى برد ! سپس به چهارمين و پنجمين قسمت از نعمتهاى مادى مقربان در بهشت اشاره كرده ، مى گويد : نوجوانان بهشتى هر نوع ميوه اى كه آنها مايل باشند به آنها تقديم مى كنند ( و فاكهة مما يتخيرون ) .
و گوشت پرندگان از هر نوع كه بخواهند ( و لحم طير مما يشتهون ) .
مقدم داشتن ميوه بر گوشت ، به خاطر آن است كه از نظر تغذيه بهتر و عاليتر است ، به علاوه ميوه قبل غذا لطف ديگرى دارد .
البته از بعضى ديگر از آيات قرآن استفاده مى شود كه شاخه هاى درختان بهشتى كاملا در دسترس بهشتيان است ، به طورى كه به آسانى مى توانند از هر گونه ميوه اى شخصا تناول كنند اين معنى ، در باره غذاهاى ديگر بهشتى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 214
نيز مسلما صادق است ، ولى شك نيست ، كه وقتى خدمتكارانى آنچنان غذاهائى اين چنين را براى آنها بياورند لطف و صفاى ديگرى دارد ، و به تعبير ديگر اين يكنوع احترام و اكرام بيشتر نسبت به بهشتيان و رونق و صفاى افزونتر براى مجالس انس آنها است ، حتى در مجالس معمول دنيا نيز بسيار مى شود كه با وجود قرار داشتن ميوه و غذا در دسترس ميهمانان ، ميزبان شخصا به آنها تعارف مى كند ، و اين نوعى احترام و محبت محسوب مى شود .
و البته در ميان انواع گوشتها ، گوشت پرندگان برترى دارد لذا روى آن تكيه شده است .
اين نكته نيز قابل ذكر است كه در مورد ميوه تعبير به يتخيرون ( انتخاب مى كنند ) و در مورد گوشت تعبير به يشتهون ( اشتها دارند ) شده است بعضى از مفسران خواسته اند در ميان اين دو تعبير ، تفاوتى قائل شوند ، ولى بيشتر به نظر مى رسد كه هر دو ناظر به يك معنى است با دو عبارت متفاوت ، منظور اين است بهشتيان هر نوع غذائى را بپسندند از سوى خدمتكاران بهشتى در اختيارشان گذاشته مى شود .
سپس به ششمين نعمت كه همسران پاك و زيبا است اشاره كرده ، مى گويد : و همسرانى از حور العين دارند ( و حور عين ) .
همچون مرواريد در صدف پنهان ! ( كامثال اللؤلؤ المكنون ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 215
حور چنانكه قبلا نيز گفته ايم جمع حوراء و احور ، به كسى مى گويند كه سياهى چشمش كاملا مشكى و سفيديش كاملا شفاف است .
و عين جمع عيناء و اعين به معنى درشت چشم است ، و از آنجا كه بيشترين زيبائى انسان در چشمان او است روى اين مساله مخصوصا تكيه شده است .
بعضى نيز گفته اند كه حور از ماده حيرت گرفته شده ، يعنى آنچنان زيبا هستند كه چشمها از ديدن آنها حيران مى شود .
مكنون به معنى پوشيده است ، و در اينجا منظور پوشيده بودن در صدف است ، زيرا مرواريد به هنگامى كه در صدف قرار دارد و هيچ دستى به آن نرسيده از هميشه شفافتر و زيباتر است ، بعلاوه ممكن است اشاره به اين معنى باشد كه آنها از چشم ديگران كاملا مستورند ، نه دستى به آنها رسيده ، و نه چشمى بر آنها افتاده است ! بعد از ذكر اين شش موهبت جسمانى مى افزايد : اينها همه پاداشى است در برابر اعمال صالحى كه انجام مى دادند ( جزاء بما كانوا يعملون ) .
تا تصور نشود اين نعمتهاى بيشمار بهشتى بى حساب به كسى داده مى شود ، و يا ادعاى ايمان و عمل صالح براى نيل به آنها كافى است ، نه ، عمل مستمر و خالص لازم است تا اين الطاف نصيب انسان شود ( توجه داشته باشيد كه يعملون فعل مضارع است و معنى استمرار را دارد ) .
هفتمين و آخرين نعمت آنها كه جنبه معنوى دارد اين است كه : آنها در باغهاى بهشت نه لغو و بيهوده اى مى شنوند ، نه سخنان گناه آلود ( لا يسمعون
تفسير نمونه ج : 23 ص : 216
فيها لغوا و لا تاثيما ) .
نه در آنجا دروغ و تهمت و افترا وجود دارد ، و نه استهزاء و غيبت ، نه كلمات نيش دار ، نه تعبيرات گوشخراش ، نه سخنان لغو و بيهوده و بى اساس ، هر چه هست در آنجا لطف و صفا و زيبائى و متانت و ادب و پاكى است و چه عالى است محيطى كه سخنان آلوده در آن نباشد ، و اگر درست فكر كنيم بيشترين ناراحتى ما در زندگى اين دنيا نيز از همين سخنان لغو و بيهوده و گناه آلود و زخم زبانها و جراحات اللسان است ! سپس مى افزايد : تنها چيزى كه در آنجا مى شنوند سلام است سلام ! ( الا قيلا سلاما سلاما ) .
آيا اين سلام از ناحيه خداوند است ؟ يا از ناحيه فرشتگان ؟ يا خود بهشتيان نسبت به يكديگر ؟ و يا همه اينها ؟ از همه مناسبتر تفسير اخير است چنانكه در آيات ديگر قرآن به سلام خداوند و فرشتگان و بهشتيان بر يكديگر اشاره شده است .
آرى آنها جز سلام چيزى نمى شنوند ، سلام و درود خداوند و ملائكه مقربين او ، و سلام و درود خودشان به يكديگر ، در آن جلسات پر شور و پر صفا كه لبريز از دوستى و محبت است .
محيط آنها آكنده از سلام و سلامت است ، و همين معنى بر تمام وجود آنها
تفسير نمونه ج : 23 ص : 217
حكومت مى كند ، هر چه مى گويند بر همين محور دور مى زند و نتيجه تمام گفتگوها و بحثهاى آنها به سلام و صلح و صفا منتهى مى شود ، اصولا بهشت دار السلام و خانه سلامت و أمن و امان است چنانكه در آيه 127 انعام مى خوانيم لهم دار السلام عند ربهم .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 218
وَ أَصحَب الْيَمِينِ مَا أَصحَب الْيَمِينِ(27) فى سِدْر مخْضود(28) وَ طلْح مَّنضود(29) وَ ظِلّ ممْدُود(30) وَ مَاء مَّسكُوب(31) وَ فَكِهَة كَثِيرَة(32) لا مَقْطوعَة وَ لا ممْنُوعَة(33) وَ فُرُش مَّرْفُوعَة(34) إِنَّا أَنشأْنَهُنَّ إِنشاءً(35) فجَعَلْنَهُنَّ أَبْكاراً(36) عُرُباً أَتْرَاباً(37) لأَصحَبِ الْيَمِينِ(38) ثُلَّةٌ مِّنَ الأَوَّلِينَ(39) وَ ثُلَّةٌ مِّنَ الاَخِرِينَ(40)

تفسير نمونه ج : 23 ص : 219
ترجمه :
27 - و اصحاب يمين ، چه اصحاب يمينى ؟
28 - آنها در سايه درختان سدر بى خار قرار دارند .
29 - و در سايه درخت طلح پر برگ به سر مى برند ( درختى است خوشرنگ و خوشبو ) .
30 - و سايه كشيده و گسترده .
31 - و در كنار آبشارها .
32 - و ميوه هاى فراوانى .
33 - كه هرگز قطع و ممنوع نمى شود .
34 - و همسرانى گرانقدر .
35 - ما آنها را آفرينش نوينى بخشيديم .
36 - و همه را بكر قرار داده ايم .
37 - همسرانى كه به همسرشان عشق مىورزند و خوش زبان و فصيح و هم سن و سالند .
38 - اينها همه براى اصحاب يمين است .
39 - كه گروهى از امتهاى نخستينند .
40 - و گروهى از امتهاى آخرين .

تفسير : مواهب و نعمتهاى اصحاب اليمين
بعد از بيان مواهب معنوى و مادى مقربان ، نوبت به اصحاب اليمين مى رسد ، همان جمعيت سعادتمندى كه نامه اعمالشان به علامت پيروزى در امتحانات الهى به دست راستشان داده مى شود ، و در اينجا به شش نعمت از نعم خداوند اشاره مى كند كه با مقايسه به نعمتهاى مقربان كه در هفت بخش آمده بود يك
تفسير نمونه ج : 23 ص : 220
مرحله پائينتر است .
نخست براى بيان بلندى مقام آنها مى فرمايد : اصحاب يمين ، چه اصحاب يمينى ؟ ! ( و اصحاب اليمين ما اصحاب اليمين ) .
و اين برترين توصيفى است كه از آنها شده ، زيرا اين تعبير در مواردى به كار مى رود كه اوصاف كسى در بيان نگنجد ، و به هر حال اين تعبير بيانگر مقام والاى اصحاب اليمين است .
آيه بعد به نخستين موهبت اين گروه اشاره كرده ، مى گويد : آنها در سايه درخت سدر بى خار قرار خواهند گرفت ( فى سدر مخضود ) .
در حقيقت اين رساترين توصيفى است كه براى درختان بهشتى در قالب الفاظ دنيوى ما امكان پذير است ، زيرا سدر به گفته بعضى از ارباب لغت درختى است تناور كه بلنديش گاهى تا چهل متر مى رسد ، و مى گويند تا دو هزار سال عمر مى كند ( و سايه بسيار سنگين و لطيفى دارد ) تنها عيب اين درخت اين است كه خاردار است ، ولى با توصيف به مخضود ( از ماده خضد بر وزن مجد به معنى بريدن و گرفتن خار است ) اين مشكل نيز در درختان سدر بهشتى حل شده .
در حديثى آمده است كه هر گاه بعضى از لغات قرآن براى ياران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مشكل مى شد مى گفتند خداوند به بركت اعراب باديه نشين و سؤالات آنها ما را بهره مند مى كند ، از جمله اينكه عربى باديه نشين روزى خدمت
تفسير نمونه ج : 23 ص : 221
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمد عرض كرد اى رسول خدا ! خداوند متعال در قرآن نام از درخت موذى و آزار دهى برده است ، و من فكر نمى كردم در بهشت چنين درختى باشد ! فرمود : كدام درخت ؟ عرض كرد : درخت سدر ، زيرا داراى خار است ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : مگر خداوند نمى فرمايد : فى سدر مخضود مفهومش اين است كه خارهاى آنرا قطع كرده است ، و بجاى هر خار ميوه اى قرار داده كه هر ميوه اى هفتاد و دو رنگ ماده غذائى دارد كه هيچيك شباهتى به ديگرى ندارد ! .
دومين موهبت اين است كه آنها در سايه درختان طلح متراكم به سر مى برند ( و طلح منضود ) .
طلح درختى است سبز و خوشرنگ و خوشبو ، جمعى گفته اند همان درختان موز است كه برگهاى بسيار پهن و سبز و زيبا ، و ميوه اى شيرين و گوارا دارد ، و منضود از ماده نضد به معنى متراكم است .
ممكن است اين تعبير اشاره به تراكم برگها يا تراكم ميوه ها ، و يا هر دو باشد ، حتى بعضى گفته اند ، اين درختان چنان پر ميوه است كه ساقه و شاخه ها غرق ميوه و پوشيده از آن مى باشد .
بعضى از مفسران گفته اند با توجه به اينكه درخت سدر برگهائى بسيار كوچك و درخت موز برگهائى بسيار پهن و بزرگ و گسترده دارند ذكر اين دو درخت اشاره لطيفى به تمام درختان بهشتى است كه در ميان اين دو قرار دارد .
سومين نعمت بهشتى را چنين بيان مى كند و سايه كشيده و گسترده
تفسير نمونه ج : 23 ص : 222
( و ظل ممدود ) .
بعضى اين سايه گسترده را به حالتى شبيه بين الطلوعين تفسير كرده اند كه سايه همه جا را فرا گرفته است و در حديثى در روضه كافى اين معنى از پيغمبر گرامى اسلام نقل شده است .
غرض اين است كه حرارت آفتاب هرگز بهشتيان را متالم و ناراحت نمى كند ، و دائما در سايه هاى مطبوع و گسترده و روح افزا به سر مى برند .
در مرحله چهارم به آبهاى بهشتى اشاره كرده مى فرمايد : بهشتيان در كنار آبهائى آبشار مانند ( كه منظره فوق العاده زيبا و دل انگيزى دارد ) به سر مى برند ( و ماء مسكوب ) .
مسكوب از ماده سكب ( بر وزن كبك ) در اصل به معنى ريزش است ، و از آنجا كه ريزش آب از بالا به پائين به صورت آبشار بهترين مناظر را ايجاد مى كند ، زمزمه هاى آن گوش جان را نوازش مى دهد و منظره آن چشم را فروغ مى بخشد ، اين امر يكى از مواهب بهشتيان قرار داده شده است .
و البته آن درختها و آنهمه آب جارى دائم انواع ميوه ها را نيز همراه دارد ، و لذا در پنجمين نعمت مى افزايد : و ميوه هاى فراوانى ( و فاكهة كثيرة ) .
كه نه قطع مى شود و نه هيچگاه ممنوع مى گردد لا مقطوعة و لا ممنوعة ) .
آرى همچون ميوه هاى اين جهان نيست كه محدود به فصول معينى باشد ، و تنها چند هفته يا چند ماه در سال بر درخت ظاهر شود ، و نيز همچون ميوه هاى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 223
اين جهان نيست كه گاه خارها مانع چيدن آن است و گاه بلندى خطرناك درخت مانند نخل ، و يا مانعى در وجود خود انسان از تناول آن وجود داشته باشد ، و نه ميزبان اصلى بهشت كه خداوند منان است و ماموران او بخل و منعى دارند بنابر اين هيچ مانعى در كار نيست بلكه مقتضى كاملا موجود و مانع در هر شكل و هر صورت مفقود است .
سپس به نعمت ديگرى اشاره كرده ، مى افزايد : آنها داراى همسران گرانقدرى هستند ( و فرش مرفوعة ) .
فرش جمع فراش در اصل به معنى هر گونه فرش يا بسترى است كه مى گسترانند و به همين تناسب گاه به عنوان كنايه از همسر به كار مى رود ( خواه مرد باشد يا زن ) .
لذا در حديث معروف از پيغمبر گرامى آمده است الولد للفراش و للعاهر الحجر : فرزندى كه از زن شوهردار متولد مى شود متعلق به همان خانواده است و اگر مرد فاسق و زناكارى در اين ميان بوده بهره اش تنها سنگ است ( و احتمال انعقاد فرزند از نطفه او پذيرفته نيست ) .
بعضى نيز فرش را به معنى حقيقى ( نه به معنى كنائى ) تفسير كرده اند ، و آنرا اشاره به فرشها و بسترهاى بسيار گرانبها و پر ارزش بهشت دانسته اند ، ولى در اين صورت ارتباط آيات بعد كه حكايت از حوريان و همسران بهشتى مى كند از آن قطع مى شود .
سپس به اوصاف ديگرى از همسران بهشتى پرداخته ، مى گويد : ما آنها را آفرينش نوينى بخشيده ايم ( انا انشاناهن انشاءا ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 224
اين جمله ممكن است اشاره به همسران مؤمنان در اين دنيا باشد كه خداوند آفرينش تازه اى در قيامت به آنها مى دهد ، و همگى در نهايت جوانى و طراوت و جمال و كمال ظاهر و باطن وارد بهشت مى شوند كه طبيعت بهشت طبيعت تكامل و خروج از هر گونه نقص و عيب است .
و اگر منظور حوريان باشد خداوند آنها را آفرينش نوينى بخشيده به گونه اى كه هرگز گرد و غبار پيرى و ناتوانى بر دامان آنها نمى نشيند .
ممكن است كه تعبير به انشاء ، اشاره به هر دو نيز بوده باشد .
سپس مى افزايد ما آنها را همگى بكر قرار داديم ، ( فجعلناهن ابكارا ) و شايد اين وصف هميشه براى آنها باقى باشد ، چنانكه بسيارى از مفسران به آن تصريح كرده اند و در روايات نيز به آن اشاره شده ، يعنى با آميزش ، وضع آنها دگرگون نمى شود .
و در اوصاف آنها باز مى افزايد : آنان نسبت به همسرانشان ، عشق مىورزند و خوش سخن و فصيحند ( عربا ) .
عرب جمع عروبة ( بر وزن ضرورة ) به معنى زنى است كه وضع حالش حكايت از محبتش نسبت به همسر و مقام عفت و پاكيش مى كند ، زيرا اعراب ( بر وزن اظهار ) به همان معنى آشكار ساختن است ، اين واژه به معنى فصيح و خوش سخن بودن نيز مى آيد ، و ممكن است هر دو معنى در آيه جمع باشد .
وصف ديگرشان اينكه آنها هم سن و سال با همسرانشان هستند و همگى در خوبى و جمال ظاهر و باطن همانندند و يك از يك بهتر ( اترابا ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 225
اتراب جمع ترب ( بر وزن ذهن ) به معنى مثل و همانند است و بعضى گفته اند اين معنى از ترائب كه به معنى دنده هاى قفسه سينه است گرفته شده زيرا با يكديگر شباهت دارند .
اين شباهت و برابرى ممكن است در سن و سال نسبت به همسرانشان باشد ، تا به اصطلاح ، احساسات يكديگر را كاملا درك كنند ، و زندگى با هم براى آنها لذتبخش تر باشد هر چند گاهى با تفاوت سن و سال نيز چنين است ولى در غالب چنين نيست ، و يا همانند در خوبى و زيبائى و حسن ظاهر و باطن ، درست شبيه تعبير معروف كه مى گويند : آنها همه خوبند و يك از يك بهتر .
سپس مى افزايد : همه اين نعمتها براى اصحاب اليمين است ( لاصحاب اليمين ) .
و اين تاكيدى است مجدد بر اختصاص اين مواهب ( ششگانه ) به آنها .
اين احتمال نيز داده شده است كه اين جمله تكميلى است براى جمله انا انشاناهن انشاءا يعنى ما آنها را آفرينش نوينى براى اصحاب اليمين داديم .
و در پايان اين مقال مى فرمايد : گروهى از آنان از امتهاى نخستينند ( ثلة من الاولين ) .
و گروهى از اقوام آخرينند ( و ثلة من الاخرين ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 226
ثلة در اصل به معنى قطعه مجتمع از پشم است ، سپس به هر جمعيت انبوه درهم فشرده گفته شده است ، و به اين ترتيب گروه عظيمى از اصحاب اليمين از امتهاى گذشته هستند و گروه عظيمى از امت اسلام ، چرا كه در ميان اين است صالحان و مؤمنان ، بسيارند ، هر چند پيشگامان آنها در قبول ايمان نسبت به پيشگامان امم سابق با توجه به كثرت آن امتها و پيامبرانشان كمترند .
بعضى گفته اند اين دو گروه هر دو از امت اسلامند ، گروهى از اولين آنها و گروهى از آخرين آنها ، ولى تفسير اول صحيحتر است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 227
وَ أَصحَب الشمَالِ مَا أَصحَب الشمَالِ(41) فى سمُوم وَ حَمِيم(42) وَ ظِلّ مِّن يحْمُوم(43) لا بَارِد وَ لا كَرِيم(44) إِنهُمْ كانُوا قَبْلَ ذَلِك مُترَفِينَ(45) وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلى الحِْنثِ الْعَظِيمِ(46) وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ ئذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَاباً وَ عِظماً أَ ءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ(47) أَ وَ ءَابَاؤُنَا الأَوَّلُونَ(48) قُلْ إِنَّ الأَوَّلِينَ وَ الاَخِرِينَ(49) لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِيقَتِ يَوْم مَّعْلُوم(50)
ترجمه :
41 - و اصحاب شمال چه اصحاب شمالى ؟ ( كه نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مى شود ) .
42 - آنها در ميان بادهاى كشيده و آب سوزان قرار دارند .
43 - و در سايه دودهاى متراكم و آتش زا !
تفسير نمونه ج : 23 ص : 228
44 - سايه اى كه نه خنك است و نه مفيد .
45 - آنها پيش از اين در عالم دنيا مست و مغرور نعمت بودند .
46 - و بر گناهان بزرگ اصرار داشتند .
47 - و مى گفتند : هنگامى كه ما مرديم و خاك و استخوان شديم آيا برانگيخته خواهيم شد ؟
48 - يا نياكان نخستين ما ؟
49 - بگو اولين و آخرين ،
50 - همگى در موعد روز معينى جمع مى شوند .

تفسير : كيفرهاى دردناك اصحاب شمال
در تعقيب مواهب عظيم گروه مقربان و گروه اصحاب اليمين به سراغ گروه سوم و عذابهاى دردناك و وحشتناك آن مى رود تا در يك مقايسه وضع حال سه گروه روشن گردد .
مى فرمايد : و اصحاب شمال ، چه اصحاب شمالى ( و اصحاب الشمال ما اصحاب الشمال ) .
همانها كه نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى شود كه رمزى است براى آن كه گنهكار و آلوده و ستمگرند و اهل دوزخ ، و همانگونه كه در توصيف مقربان و اصحاب اليمين گفتيم اين تعبير براى بيان نهايت خوبى يا بدى حال كسى است ، فى المثل مى گوئيم سعادتى به ما رو كرد ، چه سعادتى ؟ يا مصيبتى رو كرد ، چه مصيبتى ؟ ! سپس به سه قسمت از كيفرهاى آنها اشاره كرده مى گويد : آنها در ميان بادهاى كشنده و آب سوزان قرار دارند ( فى سموم و حميم ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 229
و در سايه دودى شديد و آتش زا ( و ظل من يحموم ) .
باد سوزان كشنده از يكسو ، و آب جوشان مرگبار از سوى ديگر ، و سايه دود داغ و خفه كننده از سوى سوم ، آنها را چنان گرفتار مى سازد كه تاب و توان را از آنان مى گيرد ، و اگر هيچ مصيبت ديگرى جز اين سه مصيبت را نداشته باشند براى كيفر آنها كافى است .
سموم از ماده سم به معنى باد سوزانى است كه در مسام ( سوراخهاى ريز بدن انسان ) داخل مى شود و او را هلاك مى كند ( اصولا سم را به اين جهت سم مى گويند كه در تمام ذرات بدن نفوذ مى كند ) .
حميم به معنى شىء داغ ، و در اينجا به معنى آب سوزان است كه در آيات ديگر قرآن نيز به آن اشاره شده است ، مانند آيه 19 - حج يصب من فوق رؤسهم الحميم : بر سر آنها آب سوزان ريخته مى شود .
يحموم نيز از همين ماده است و در اينجا به تناسب ظل ( سايه ) به دود غليظ و سياه و داغ تفسير شده است .
سپس براى تاكيد مى افزايد : سايه اى كه نه برودت دارد ، و نه هيچ فايده ( لا بارد و لا كريم ) .
سايبان گاه انسان را از آفتاب حفظ مى كند ، و گاه از باد و باران و يا منافع ديگرى در بردارد ، ولى پيدا است اين سايبان هيچ يك از اين فوائد را ندارد .
تعبير كريم از ماده كرامت به معنى مفيد فايده است ، و لذا در ميان عرب معمول است كه وقتى مى خواهند شخص يا چيزى را غير مفيد معرفى كنند مى گويند : لا كرامة فيه ، مسلم است سايه اى كه از دود سياه و خفه كننده است جز شر و زيان چيزى از آن انتظار نمى رود لا كرامه .
گرچه كيفرهاى دوزخيان انواع و اقسام مختلف و وحشتناكى دارد ولى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 230
ذكر همين سه قسمت كافى است كه انسان بقيه را از آن حدس بزند .
در آيات بعد دلائل گرفتارى اصحاب شمال را به اين سرنوشت شوم و وحشتناك در سه جمله نخست خلاصه مى كند : نخست اين كه آنها پيش از اين در عالم دنيا مست و مغرور نعمت بودند ( انهم كانوا قبل ذلك مترفين ) .
مترف بطورى كه در لسان العرب آمده از ماده ترف ( بر وزن سبب ) به معنى تنعم است ، و مترف به كسى مى گويند كه فزونى نعمت او را غافل و مغرور و مست كرده و به طغيان واداشته است .
درست است كه همه اصحاب الشمال در زمره مترفين نيستند ، ولى هدف قرآن سردمداران آنها است .
همانگونه كه امروز هم مى بينيم فساد جامعه هاى بشرى از گروه متنعمين مست و مغرور است كه عامل گمراهى ديگران نيز مى باشند ، سرنخ تمام جنگها و خونريزيها و انواع جنايات ، و مراكز شهوات ، و گرايشهاى انحرافى ، به دست اين گروه است ، و به همين جهت قرآن قبل از هر چيز انگشت روى آنها مى گذارد .
اين احتمال نيز وجود دارد كه نعمت معنى گسترده اى دارد و منحصر به اموال نيست بلكه جوانى و سلامت و عمر نيز از نعمتهاى خدا است كه اگر باعث غرور و غفلت گردد سرچشمه اصلى گناهان است ، و اصحاب شمال هر يك داراى نوعى از اين نعمتها هستند .
سپس به دومين گناه آنها اشاره كرده ، مى افزايد : آنها بر گناهان بزرگ
تفسير نمونه ج : 23 ص : 231
اصرار داشتند ( و كانوا يصرون على الحنث العظيم ) .
حنث در اصل به معنى هر گونه گناه است ، ولى در بسيارى از مواقع اين واژه به معنى پيمان شكنى و مخالفت سوگند آمده ، به خاطر اينكه از مصداقهاى روشن گناه است .
بنابر اين ويژگى اصحاب شمال تنها انجام گناه نيست ، بلكه اصرار بر گناهان عظيم است ، چرا كه گناه ممكن است ، احيانا از اصحاب يمين نيز سر زند ولى آنها هرگز بر آن اصرار نمىورزند ، هنگامى كه متذكر مى شوند فورا توبه مى كنند .
جمعى حنث عظيم را در اينجا به معنى شرك تفسير كرده اند ، چرا كه گناهى از آن عظيمتر وجود ندارد ، همان گونه كه قرآن مى گويد : ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء خداوند هيچگاه شرك را نمى بخشد و كمتر از آنرا براى هر كس بخواهد مى بخشد .
بعضى نيز آنرا به دروغ كه از اعظم گناهان ، و كليد معاصى ديگر است تفسير كرده اند ، مخصوصا هنگامى كه توأم با تكذيب انبياء و قيامت باشد .
ولى ظاهر اين است كه همه اينها مصداقهائى براى حنث عظيم محسوب مى شود .
و سومين عمل خلاف آنها اين بود كه مى گفتند : آيا هنگامى كه مرديم و خاك و استخوان شديم ، بار ديگر برانگيخته خواهيم شد ؟ و كانوا يقولون ء اذا متنا و كنا ترابا و عظاما ء انا لمبعوثون ) .
بنابر اين انكار قيامت كه خود سرچشمه بسيارى از گناهان است يكى ديگر از اوصاف اصحاب الشمال مى باشد ، و تعبير به كانوا يقولون نشان مى دهد
تفسير نمونه ج : 23 ص : 232
كه در انكار قيامت نيز اصرار ميورزيدند و پافشارى داشتند .
در اينجا دو مطلب قابل توجه است : نخست اينكه : هنگامى كه سخن از اصحاب اليمين و مقربين در ميان بود ، شرح اعمال و كارهائى را كه سبب آن پاداشها مى شد نداد ( جز اشاره كوتاهى كه در مورد مقربان بود ) اما هنگامى كه نوبت به اصحاب الشمال مى رسد ، در اين باره شرح كافى مى دهد تا هم اتمام حجتى باشد و هم بيان اين حقيقت كه آن مجازاتهاى دردناك با اصل عدالت كاملا سازگار است .
ديگر اين كه سه گناهى كه آيات سه گانه فوق به آن اشاره شده در حقيقت مى تواند اشاره به نفى اصول سه گانه دين از ناحيه اصحاب شمال باشد : در آخرين آيه تكذيب رستاخيز بود ، و در آيه دوم انكار توحيد ، و در آيه نخست كه سخن از مترفين مى گفت اشاره اى به تكذيب انبياء است ، زيرا همانگونه كه در آيه 23 زخرف مى خوانيم : و كذلك ما ارسلنا من قبلك فى قرية من نبى الا قال مترفوها انا وجدنا آبائنا على امة و انا على آثارهم مقتدون : اينگونه ما در هيچ شهر و آبادى پيامبرى قبل از تو نفرستاديم مگر اين كه مترفين آنها گفتند ما نياكان خود را بر آئينى يافتيم و به آثار آنها پايبنديم .
تعبير به ترابا و عظاما ممكن است اشاره به اين باشد كه گوشتهاى ما تبديل به خاك و استخوانهاى ما برهنه مى شود ، با اين حال آفرينش جديد چگونه ممكن است ؟ و چون فاصله خاك از حيات نوين بيشتر است در آغاز ذكر شده است .
و عجب اينكه آنها صحنه هاى معاد را با چشم خود در اين جهان مى ديدند كه چگونه بسيارى از موجودات زنده مانند گياهان مى پوسند و خاك مى شوند و بار ديگر لباس حيات در تن مى كنند ، و اصولا كسى كه آفرينش نخستين را كرده است چگونه تكرار آن براى او مشكل است ، با اين حال آنها پيوسته
تفسير نمونه ج : 23 ص : 233
روى انكار معاد اصرار داشتند .
آنها به اين هم قناعت نمى كردند و براى اظهار تعجب بيشتر مى گفتند : آيا نياكان نخستين ما كه هيچ اثرى از آنها باقى نمانده دوباره زنده مى شوند ؟ ! ( او آباؤنا الاولون ) .
همانها كه شايد هر ذره اى از خاكشان به گوشه اى افتاده است يا جزء بدن موجود ديگرى شده است ؟ ولى چنانكه در پايان سوره يس مشروحا گفته شد در برابر دلائل محكمى كه بر مساله معاد دلالت مى كند اينها يك مشت بهانه هاى واهى است .
سپس قرآن به پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور مى دهد كه در پاسخ آنها بگو : نه فقط شما و پدرانتان ، بلكه تمام اولين و آخرين ... ( قل ان الاولين و الاخرين ) .
همگى در موعد روز معين ( روز رستاخيز ) جمع مى شوند ( لمجموعون الى ميقات يوم معلوم ) .
ميقات از ماده وقت به معنى زمانى است كه براى كار يا وعده اى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 234
تعيين شده ، و منظور از ميقات در اينجا همان وقت مقرر قيامت است ، كه در آن روزها همه انسانها در محشر براى رسيدگى به حسابهايشان اجتماع مى كنند ، گاهى نيز به صورت كنايه ، براى مكانى كه براى انجام كارى مقرر شده است به كار مى رود ، مانند ميقاتهاى حج كه نام مكانهاى خاصى است كه از آنجا احرام مى بندند .
ضمنا از تعبيرات مختلف اين آيه تاكيدهاى متعددى در زمينه رستاخيز استفاده مى شود ( ان - لام - مجموعون به صورت اسم مفعول - و توصيف يوم به معلوم بودن ) .
از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه معاد و رستاخيز همه انسانها در يك روز همراه هم انجام مى گيرد ، و همين معنى در آيات ديگر قرآن نيز آمده است .
و از اينجا به خوبى روشن مى شود آنهائى كه قيامت را در زمانهاى متعدد نسبت به هر امتى جداگانه پنداشته اند از آيات قرآن كاملا بيگانه اند .
شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه منظور از معلوم بودن قيامت ، معلوم بودن نزد پروردگار است و گرنه هيچكس حتى انبياء مرسلين و ملائكه مقربين از وقت آن آگاه نيست .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 235
ثمَّ إِنَّكُمْ أَيهَا الضالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ(51) لاَكلُونَ مِن شجَر مِّن زَقُّوم(52) فَمَالِئُونَ مِنهَا الْبُطونَ(53) فَشرِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الحَْمِيمِ(54) فَشرِبُونَ شرْب الهِْيمِ(55) هَذَا نُزُلهُُمْ يَوْمَ الدِّينِ(56)
ترجمه :
51 - سپس شما اى گمراهان تكذيب كننده .
52 - قطعا از درخت زقوم مى خوريد
53 - و شكمها را از آن پر مى كنيد
54 - و روى آن از آب سوزان مى نوشيد
55 - و همچون شترانى كه مبتلا به بيمارى عطش شده اند از آن مى آشاميد
56 - اين است وسيله پذيرائى از آنها در قيامت !
تفسير : بخش ديگرى از مجازاتهاى اين مجرمان گمراه
اين آيات همچنان ادامه بحثهاى مربوط به كيفرهاى اصحاب الشمال است ، آنها را مخاطب ساخته چنين مى گويد : سپس شما اى گمراهان تكذيب كننده
تفسير نمونه ج : 23 ص : 236
( ثم انكم ايها الضالون المكذبون ) .
از درخت زقوم مى خوريد ( لاكلون من شجر من زقوم ) .
و شكمهاى خود را از آن پر مى كنيد ( فمالئون منها البطون ) .
در آيات گذشته تنها از محيط زندگى اصحاب الشمال دوزخ سخن به ميان آمده بود .
اما در اينجا سخن از ماكول و مشروب آنها است ، كه درست از اين نظر نيز نقطه مقابل مقربان و اصحاب اليمين مى باشند .
قابل توجه اينكه مخاطب در اين آيات گمراهان تكذيب كننده اند ، آنهائى كه علاوه بر گمراهى و ضلال داراى روح عناد و لجاج در مقابل حقند و پيوسته به اين كار ادامه مى دهند .
زقوم چنانكه قبلا نيز گفته ايم گياهى است تلخ و بد بو و بد طعم ، و شيره اى دارد كه وقتى به بدن انسان مى رسد ورم مى كند ، و گاه به هر نوع غذاى تنفر آميز دوزخيان گفته شده است .
براى شرح بيشتر در باره زقوم به جلد 19 صفحه 70 ذيل آيه 62 سوره صافات ، و جلد 21 ذيل آيه 43 سوره دخان مراجعه كنيد ) .
تعبير به فمالئون منها البطون اشاره به اين است كه آنها نخست گرفتار حالت گرسنگى شديد مى شوند به گونه اى كه حريصانه از اين غذاى بسيار ناگوار مى خورند و شكمها را پر مى كنند .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 237
هنگامى كه از اين غذاى ناگوار خوردند تشنه مى شوند ، اما نوشابه آنها چيست ؟ قرآن در آيه بعد مى گويد : شما روى آن غذاى ناگوار از آب سوزان مى نوشيد ! ( فشاربون عليه من الحميم ) .
و چنان حريصانه مى نوشيد همانند نوشيدن شترانى كه به بيمارى استسقا مبتلا شده اند ( فشاربون شرب الهيم ) .
شترى كه مبتلا به اين بيمارى مى شود آنقدر تشنه مى گردد و پى در پى آب مى نوشد تا هلاك شود ، آرى اين است سرنوشت ضالون مكذبون در قيامت .
حميم به معنى آب فوق العاده داغ و سوزان است ، لذا به دوستان گرم و پر محبت ولى حميم مى گويند ، حمام نيز از همين ماده مشتق شده است .
هيم ( بر وزن ميم ) جمع هائم ( و بعضى آنرا جمع اهيم و هيماء مى دانند ) در اصل از هيام ( بر وزن فرات ) به معنى بيمارى عطش است كه به شتر عارض مى شود ، اين تعبير در مورد عشقهاى سوزان ، و عاشقان بيقرار نيز به كار مى رود .
بعضى از مفسران هيم را به معنى زمينهاى شنزار مى دانند كه هر قدر آب روى آن بريزند در آن فرو مى رود و گوئى هرگز سيراب نمى شود ! و در آخرين آيه مورد بحث بار ديگر اشاره به اين طعام و نوشابه كرده ، مى گويد : اين است وسيله پذيرائى از آنها در روز قيامت ! ( هذا نزلهم يوم الدين ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 238
و اين در حالى است كه اصحاب اليمين در سايه هاى بسيار لطيف و پر طراوت آرميده اند ، و از بهترين ميوه ها و چشمه هاى آب گوارا ، و شراب طهور ، مى نوشند و سرمست از عشق خدا هستند ، ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا ؟ ! واژه نزل چنانكه قبلا گفته ايم به معنى وسيله اى است كه با آن از ميهمان عزيزى پذيرائى مى كنند ، و گاه به اولين طعام يا نوشيدنى كه براى ميهمان مى آورند اطلاق مى شود ، بديهى است دوزخيان نه ميهمانند ، و نه زقوم و حميم وسيله پذيرائى محسوب مى شود ، بلكه اين يكنوع طعنه بر آنها است تا حساب كنند وقتى پذيرائى آنها چنين باشد واى به حال مجازات و كيفر آنان !
تفسير نمونه ج : 23 ص : 239
نحْنُ خَلَقْنَكُمْ فَلَوْ لا تُصدِّقُونَ(57) أَ فَرَءَيْتُم مَّا تُمْنُونَ(58) ءَ أَنتُمْ تخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الخَْلِقُونَ(59) نحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكمُ الْمَوْت وَ مَا نحْنُ بِمَسبُوقِينَ(60) عَلى أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَلَكُمْ وَ نُنشِئَكُمْ فى مَا لا تَعْلَمُونَ(61) وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشأَةَ الأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ(62)
ترجمه :
57 - ما شما را آفريديم ، چرا كه آفرينش مجدد را تصديق نمى كنيد ؟
58 - آيا از نطفه اى كه در رحم مى ريزيد آگاهيد ؟
59 - آيا شما آن را ( در دوران جنينى ) آفرينش پى در پى مى دهيد ، يا ما آفريدگاريم ؟
60 - ما در ميان شما مرگ را مقدر ساختيم و هرگز كسى بر ما پيشى نمى گيرد .
61 - به اين منظور كه گروهى را بجاى گروه ديگرى بياوريم و شما را در جهانى كه نمى دانيد آفرينش تازه بخشيم .
62 - شما عالم نخستين را دانستيد ، چگونه متذكر نمى شويد ( كه جهانى بعد از آن است ) .

تفسير : هفت دليل بر مساله معاد
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از تكذيب كنندگان معاد در ميان بود ،