بعدی 
تفسير نمونه ج : 23 ص : 440
الذين آمنوا اذا قيل لكم تفسحوا فى المجالس فافسحوا ) .
كه اگر چنين كنيد خداوند جاى شما را در بهشت وسعت مى بخشد ، و در اين جهان به قلب و جان و رزق و روزى شما نيز وسعت مى دهد ( يفسح الله لكم ) .
تفسحوا از ماده فسح ( بر وزن قفل ) به معنى مكان وسيع است ، بنابر اين تفسح به معنى توسعه دادن مى باشد و اين يكى از آداب مجلس است كه وقتى تازه واردى داخل مى شود حاضران جمع و جورتر بنشينند ، و براى او جا باز كنند ، مبادا سرگردان ، و احيانا خسته و شرمنده شود ، اين موضوع يكى از وسائل تحكيم پيوندهاى محبت و دوستى است ، بر عكس نجوى كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود كه از عوامل نفرت و بدبينى و دشمنى است .
قابل توجه است كه قرآن مجيد اين كتاب بزرگى آسمانى كه به منزله قانون اساسى مسلمين است حتى بسيارى از جزئيات مسائل اخلاقى و زندگى دستجمعى مسلمانان را ناگفته نگذارده و در لابلاى دستورات مهم و بنيادى به اين جزئيات نيز اشاره مى كند ، تا مسلمانان تصور نكنند تنها پايبند بودن به اصول كلى براى آنها كافى است .
جمله يفسح الله لكم ( خداوند به شما وسعت مى بخشد ) را جمعى از مفسران به توسعه مجالس بهشتى تفسير كرده اند ، و اين پاداشى است كه خداوند براى افرادى كه در اين جهان اين آداب را رعايت كنند مى دهد ، ولى از آنجا كه آيه مطلق است و قيد و شرطى در آن نيست ، مفهوم گسترده اى دارد ، و هر گونه
تفسير نمونه ج : 23 ص : 441
وسعت بخشيدن الهى را ، چه در بهشت ، و چه در دنيا ، و در روح و فكر ، در عمر و زندگى ، و در مال و روزى را شامل مى شود ، و از فضل خدا تعجب نيست كه در برابر يك چنين كار كوچكى چنان پاداش عظيمى قرار دهد كه پاداش به قدر كرم او است نه به قدر اعمال ما .
و از آنجا كه گاهى مجلس آنچنان مملو است كه بدون برخاستن بعضى جا براى ديگران پيدا نمى شود ، و يا اگر جائى پيدا مى شود مناسب حال آنها نيست در ادامه آيه مى افزايد : هنگامى كه به شما گفته شود برخيزيد برخيزيد ( و اذا قيل انشزوا فانشزوا ) .
نه تعلل جوئيد و نه به هنگامى كه برمى خيزيد ناراحت شويد ، چرا كه گاه تازه واردها از شما براى نشستن سزاوارترند به خاطر خستگى مفرط ، يا كهولت سن ، و يا احترام خاصى كه دارند ، و يا جهات ديگر ، اينجاست كه بايد حاضران ايثار كنند و اين ادب اسلامى را رعايت نمايند ، همانگونه كه در شان نزول خوانديم پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به جمعى از كسانى كه نزديك او نشسته بودند دستور داد جاى خود را به جمعى از تازه واردان كه از مجاهدان بدر بودند ، و از نظر علم و فضيلت بر ديگران برترى داشتند بدهند .
بعضى از مفسران با توجه به اينكه انشزوا ( برخيزيد ) در اينجا نيز مطلق است آنرا به معنى گسترده ترى تفسير كرده اند كه هم شامل برخاستن از مجلس مى شود ، و هم قيام براى جهاد و نماز و كارهاى خير ديگر ، ولى با توجه به جمله قبل كه قيد فى المجالس دارد ظاهر اين است كه اين جمله نيز مقيد
تفسير نمونه ج : 23 ص : 442
به همان قيد است كه از تكرار آن به سبب وجود قرينه پرهيز شده است .
سپس به بيان پاداش انجام اين دستور الهى پرداخته مى افزايد : اگر چنين كنيد خداوند كسانى را از شما كه ايمان آورده اند و بهره از علم دارند درجات عظيمى مى بخشد ( يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات ) .
اشاره به اينكه اطاعت اين دستورات دليل بر ايمان و علم و آگاهى است ، و نيز اشاره به اينكه اگر پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به بعضى دستور داد از جا برخيزند و به تازه واردان جا دهند براى يك هدف مقدس الهى و احترام به پيشگامان در ايمان و علم بوده است .
تعبير به درجات ( به صورت نكره و با صيغه جمع ) اشاره به درجات عظيم و والائى است كه خداوند به اينگونه افرادى كه علم و ايمان را تواما دارا هستند مى دهد ، در حقيقت كسانى كه به تازه واردان در كنار خود جا دهند درجه اى دارند و آنها كه ايثار كنند و جاى خود را به آنها بسپارند و از علم و معرفت بهره داشته باشند درجات بيشتر دارند .
و از آنجا كه گروهى اين آداب را با طيب خاطر و از صميم دل انجام مى دهند ، و گروه ديگرى با كراهت و ناخشنودى ، و يا براى ريا و تظاهر ، در پايان آيه مى افزايد : خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است ( و الله بما تعملون خبير ) .

نكته ها :

1 - مقام علماء و دانشمندان
گرچه آيه در مورد خاصى نازل شده ، ولى با اين حال مفهوم عامى دارد و نشان مى دهد آنچه مقام آدمى را نزد خدا بالا مى برد ، دو چيز است : 1 - ايمان
تفسير نمونه ج : 23 ص : 443
2 - علم .
مى دانيم مقام شهيد در اسلام والاترين مقام است ، در عين حال در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : فضل العالم على الشهيد درجة ، و فضل الشهيد على العابد درجه ... و فضل العالم على سائر الناس كفضلى على ادناهم ! : عالم يك درجه از شهيد بالاتر است ، و شهيد يكدرجه از عابد ... و برترى عالم بر ساير مردم مانند برترى من بر كوچكترين آنها است .
در حديث ديگرى از امير مؤمنان على (عليه السلام) مى خوانيم : من جائته منيته و هو يطلب العلم فبينه و بين الانبياء درجة ! : كسى كه مرگ او فرا رسد در حالى كه در طلب علم است ، ميان او و پيامبران يك درجه فاصله است ! .
مى دانيم در شبهاى ماهتابى مخصوصا شب چهاردهم ماه كه بدر كامل است ، ستارگان در نور ماه محو مى شوند ، و جالب اينكه در مقايسه عالم و عابد در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده فضل العالم على العابد كفضل القمر ليلة البدر على سائر الكواكب : برترى عالم بر عابد همچون برترى ماه در شب بدر ، بر ساير ستارگان است .
جالب اينكه عابد عبادتى را انجام مى دهد كه هدف آفرينش انسان است ولى از آنجا كه روح عبادت معرفت است عالم بر او برترى فوق العاده دارد .
آنچه در باره برترى عالم بر عابد در روايات فوق آمده ، منظور از آن فاصله عظيم ميان اين دو است ، و لذا در حديث ديگرى تفاوت ميان اين دو بجاى يك درجه ، يكصد درجه ذكر شده كه فاصله هر درجه با درجه ديگر ، مقدار حركت سريع اسب در هفتاد سال است ! .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 444
اين نيز واضح است كه مقام شفاعت در قيامت از آن هر كس نيست ، بلكه مقام مقربان درگاه خدا است ، اما در حديثى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : يشفع يوم القيامة ثلاثة الانبياء ثم العلماء ثم الشهداء : سه گروه در قيامت شفاعت مى كنند ، پيامبران ، علما و شهيدان ! .
در حقيقت موفقيت در طريق تكامل و جلب خشنودى خدا و قرب او مرهون دو عامل است : ايمان و علم يا آگاهى و تقوى كه هيچكدام بدون ديگرى براى هدايت و پيروزى كافى نيست .

2 - آداب مجلس
در قرآن مجيد كرارا در كنار مسائل مهم اشاراتى به آداب اسلامى مجالس شده است از جمله آداب تحيت ، و ورود در مجلس ، آداب دعوت به طعام ، آداب سخن گفتن با پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و آداب جا دادن به تازه واردان مخصوصا افراد با فضيلت و پيشگام در ايمان و علم است .
و اين به خوبى نشان مى دهد كه قرآن براى هر موضوعى در جاى خود اهميت و ارزش قائل است ، و هرگز اجازه نمى دهد آداب انسانى معاشرت به خاطر بى اعتنائى افراد زير پا گذارده شود .
در كتب احاديث صدها روايت درباره آداب معاشرت با ديگران از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و ائمه معصومين (عليهم السلام) نقل شده است ، و مرحوم شيخ حر عاملى آنها را در كتاب وسائل جلد هشتم در 166 باب گردآورى كرده است ، ريزه كاريهائى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 445
كه در اين روايات است نشان مى دهد اسلام تا چه حد در اين باره باريك بين و حتى سختگير است .
در اين روايات حتى طرز نشستن ، سخن گفتن ، تبسم كردن ، مزاح نمودن اطعام كردن ، طرز نامه نوشتن ، و حتى طرز نگاه كردن به دوستان نيز مورد توجه قرار گرفته ، و دستورهائى در زمينه هر يك داده شده است كه نقل آنها ما را از بحث تفسيرى خارج مى كند ، تنها به يك حديث از امير مؤمنان على (عليه السلام) در اينجا قناعت مى كنيم : ليجتمع فى قلبك الافتقار الى الناس و الاستغناء عنهم ، يكون افتقارك اليهم فى لين كلامك ، و حسن سيرتك ، و يكون استغنائك عنهم فى نزاهة عرضك و بقاء عزك : بايد در قلب تو نياز به مردم و بى نيازى از آنها جمع باشد نيازت در نرمى سخن ، و حسن سلوك تجلى كند ، و بى نيازيت در حفظ آبرو و عزت نفس .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 446
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا نَجَيْتُمُ الرَّسولَ فَقَدِّمُوا بَينَ يَدَى نجْوَاشْ صدَقَةً ذَلِك خَيرٌ لَّكمْ وَ أَطهَرُ فَإِن لَّمْ تجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(12) ءَ أَشفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَينَ يَدَى نجْوَاشْ صدَقَت فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تَاب اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصلَوةَ وَ ءَاتُوا الزَّكَوةَ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ اللَّهُ خَبِيرُ بِمَا تَعْمَلُونَ(13)
ترجمه :
12 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه مى خواهيد با رسول خدا نجوى كنيد قبل از آن صدقه اى ( در راه خدا ) بدهيد ، اين براى شما بهتر و پاكيزه تر است ، و اگر توانائى نداشته باشيد خداوند غفور و رحيم است .
13 - آيا ترسيديد فقير شويد كه از دادن صدقات قبل از نجوى خوددارى كرديد ؟ اكنون كه اين كار را نكرديد و خداوند توبه شما را پذيرفت نماز را بر پا داريد و زكات را ادا كنيد و خدا و پيامبرش را اطاعت نمائيد و ( بدانيد ) خداوند از آنچه انجام مى دهيد با خبر است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 447
شان نزول :
مرحوم طبرسى در مجمع البيان و جمعى ديگر از مفسران معروف در شان نزول اين آيات چنين نقل كرده اند : جمعى از اغنياء خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى آمدند و با او نجوى مى كردند ( اين كار علاوه بر اين كه وقت گرانبهاى پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را مى گرفت مايه نگرانى مستضعفين و موجب امتيازى براى اغنياء بود ) در اينجا خداوند نخستين آيات فوق را نازل كرد و به آنها دستور داد كه قبل از نجوى كردن با پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) صدقه اى به مستمندان بپردازند ، اغنياء وقتى چنين ديدند از نجوى خوددارى كردند ، آيه دوم نازل شد ( و آنها را ملامت كرد و حكم آيه اول را نسخ نمود ) و اجازه نجوى به همگان داد ( ولى نجوى در مورد كار خير و اطاعت پروردگار ) .
بعضى از مفسران نيز تصريح كرده اند كه هدف گروهى از نجوى كنندگان اين بود كه از اين راه برترى بر ديگران كسب كنند پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هم روى بزرگوارى خاص خود در عين اين كه ناراحت بود از آنها ممانعت نمى كرد تا اين كه قرآن آنها را از اين كار نهى نمود .

تفسير : يك آزمون جالب
در بخشى از آيات گذشته سخن از مساله نجوى بود آيات مورد بحث ادامه و تكميلى است براى همان مطلب .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 448
نخست مى فرمايد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه مى خواهيد با رسول خدا نجوى كنيد پيش از آن صدقه اى در راه خدا بدهيد ( يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدى نجواكم صدقة ) .
چنانكه در شان نزول گفتيم اين دستور به خاطر آن بود كه گروهى از مردم مخصوصا از اغنيا مرتبا مزاحم پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى شدند و با او نجوى مى كردند ، كارى كه مايه اندوه ديگران ، و يا كسب امتياز بى دليلى براى اينان بود ، بعلاوه موجب تضييع اوقات گرانبهاى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى شد ، حكم فوق نازل گشت و آزمونى بود براى آنها و نيز كمكى به مستمندان و وسيله مؤثرى براى كم شدن اين مزاحمتها .
سپس مى افزايد : اين براى شما بهتر و پاكيزه تر است ( ذلك خير لكم و اطهر ) .
اما خير بودن اين صدقه هم براى متمكنان بود ، زيرا موجب ثوابى مى شد ، و هم براى نيازمندان ، چرا كه وسيله كمكى به آنها محسوب مى گشت .
و اما اطهر بودنش از اين نظر بود كه قلوب اغنيا را از حب مال مى شست ، و قلوب نيازمندان را از كينه و ناراحتى ، زيرا هنگامى كه نجوى از صورت مجانى در مى آيد و نياز به دادن صدقه اى داشت طبعا كمتر مى شد همان گونه اى كه شد و اين يكنوع پاكيزه گى براى محيط فكرى و اجتماعى مسلمانان بود .
ولى از آنجا كه اگر وجوب صدقه قبل از نجوى عموميت مى داشت فقرا از طرح مسائل مهم يا نيازهاى خود در برابر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به صورت نجوى محروم مى شدند ، در ذيل آيه حكم صدقه را از اين گروه برداشته مى فرمايد : اگر توانائى نداشته باشيد خداوند غفور و رحيم است ( فان لم تجدوا فان الله غفور رحيم ) .
و به اين ترتيب آنها كه تمكن مالى داشتند دادن صدقه قبل از نجوى براى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 449
آنان واجب بود ، و آنها كه نداشتند بدون آن مى توانستند با پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نجوى كنند .
جالب اينكه دستور فوق تاثير عجيبى گذاشت و آزمون جالبى شد و همگى جز يك نفر از دادن صدقه و نجوى خوددارى كردند ، و او امير مؤمنان على (عليه السلام) بود اينجا بود كه آنچه لازم بود روشن شود شد و آنچه بايد مسلمانان از اين دستور بفهمند و درس گيرند گرفتند ، لذا آيه بعد نازل گرديد و اين حكم را نسخ كرد و فرمود : آيا ترسيديد فقير شويد كه از دادن صدقه قبل از نجوى خوددارى كرديد ؟ ! ( ا اشفقتم ان تقدموا بين يدى نجواكم صدقات ) .
معلوم مى شود حب مال در دل شما از علاقه به نجواى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بيشتر است ، و نيز معلوم مى شود در اين نجواها غالبا مسائل حياتى مطرح نمى شد ، و گرنه چه مانعى داشت كه اين گروه قبل از نجوى صدقه اى مى دادند و نجوى مى كردند ، به خصوص اينكه مقدار خاصى براى صدقه نيز تعيين نشده بود و مى توانستند با مبلغ كمى اين مشكل را حل كنند .
سپس مى افزايد : اكنون كه اين كار را نكرديد ، و خود به تقصير خويشتن پى برديد و خداوند شما را بخشيد ، و توبه شما را پذيرفت ، نماز را بر پا داريد و زكات را ادا كنيد ، و خدا و پيامبرش را اطاعت نمائيد ، و بدانيد خداوند از آنچه انجام مى دهيد با خبر است ( فاذ لم تفعلوا و تاب الله عليكم فاقيموا الصلاة و آتوا الزكاة و اطيعوا الله و رسوله و الله خبير بما تعملون ) .
تعبير به توبه نشان مى دهد كه آنها در نجواهاى قبلى مرتكب گناهى شده بودند ، خواه به خاطر تظاهر و ريا ، و يا آزار پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و يا ايذاء مؤمنان فقير .
گرچه در اين آيه سخنى صريحا در باره جواز نجوى بعد از اين ماجرا
تفسير نمونه ج : 23 ص : 450
نيامده ، ولى تعبير آيه نشان مى دهد كه حكم سابق برداشته شد .
اما دعوت به اقامه نماز و اداء زكات و اطاعت خدا و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به خاطر اهميت آن است و نيز اشاره اى است به اينكه اگر بعد از اين نجوا مى كنيد بايد در مسير اهداف بزرگ اسلامى و در طريق اطاعت از خدا و رسول (صلى الله عليهوآلهوسلّم) باشد .

نكته ها :

1 - تنها عمل كننده به آيه صدقه و نجوى
غالب مفسران شيعه و اهل سنت نوشته اند تنها كسى كه به اين آيه عمل كرد امير مؤمنان على (عليه السلام) بود چنانكه طبرسى در روايتى از خود حضرت نقل مى كند كه فرمود : آية من كتاب الله لم يعمل بها احد قبلى ، و لا يعمل بها احد بعدى كان لى دينار فصرفته بعشرة دراهم فكنت اذا جئت الى النبى (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تصدقت بدرهم : آيه اى در قرآن است كه احدى قبل از من و بعد از من به آن عمل نكرده و نخواهد كرد ، من يك دينار داشتم آنرا به ده درهم تبديل كردم و هر زمان مى خواستم با رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نجوا كنم درهمى را صدقه مى دادم .
همين مضمون را شوكانى از عبد الرزاق و ابن المنذر و ابن ابى حاتم و ابن مردويه نقل كرده است .
فخر رازى نيز اين حديث را كه تنها كسى كه به آيه فوق عمل كرد
تفسير نمونه ج : 23 ص : 451
على (عليه السلام) بود از جمعى از محدثان از ابن عباس نقل كرده است .
در در المنثور نيز روايات متعددى در ذيل آيات فوق در همين معنى آمده است .
در تفسير روح البيان از عبد الله فرزند عمر بن خطاب نقل مى كند كه مى گفت : كان لعلى (عليه السلام) ثلاث ، لو كانت لى واحدة منهن كانت احب الى من حمر النعم : تزويجه فاطمه (عليهاالسلام) ، و اعطائه الراية يوم خيبر ، و آية النجوى ! : على (عليه السلام) سه فضيلت داشت كه اگر يكى از آنها براى من حاصل مى شد بهتر بود از شتران سرخ موى ( اين تعبير در ميان عرب براى اشاره به گرانبهاترين اموال به كار برده مى شد ، و آن را به صورت ضرب المثل به هنگام بيان بسيار نفيس بودن چيزى ذكر مى كردند ) نخست تزويج پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فاطمه ( سلام الله عليها ) را به او بود ، و ديگر دادن پرچم به دستش در روز خيبر ، و ديگر آيه نجوى .
ثبوت اين فضيلت بزرگ براى على (عليه السلام) در غالب كتب تفسير و حديث آمده و چنان مشهور و معروف است كه نيازى به شرح بيشتر نيست .

2 - فلسفه تشريع و نسخ حكم صدقه قبل از نجوى
چرا وجوب صدقه قبل از نجوى كردن با پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تشريع شد و بعد از مدت كوتاهى نسخ گرديد ؟
تفسير نمونه ج : 23 ص : 452
پاسخ اين سؤال را به خوبى مى توان از قرائن موجود در آيه فوق و شان نزول آن به دست آورد ، هدف آزمايشى بود ، براى افراد پر ادعائى كه از اين طريق اظهار علاقه خاصى به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى كردند ، معلوم شد اين اظهار علاقه ها تنها در صورتى است كه نجوى مجانى باشد ، اما هنگامى كه نياز به بذل مقدارى مال داشت خاموش شدند .
از اين گذشته ، اين حكم براى هميشه در مسلمانان اثر گذارد ، و نشان داد تا ضرورتى نباشد نبايد وقت گرانبهاى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و ديگر رهبران بزرگ اسلامى را با نجوى گرفت ، و وسيله ناخشنودى مردم را فراهم ساخت ، و در حقيقت كنترلى بود براى نجواها در آينده .
بنابر اين حكم مزبور از آغاز جنبه موقتى داشته ، و پس از آنكه هدف آن تامين گرديد نسخ شد ، زيرا ادامه آن نيز مشكلى ايجاد مى كرد ، چرا كه گاه مسائل ضرورى پيش مى آمد كه لازم بود به طور خصوصى با پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در ميان گذارده شود ، چنانچه حكم صدقه باقى ميماند اى بسا اين ضرورتها از دست مى رفت ، و افراد يا جامعه اسلامى زيان مى ديدند .
به طور كلى در موارد نسخ ، حكم هميشه از اول جنبه محدود و موقت داشته ، هر چند مردم از اين معنى احيانا آگاه نبوده و آنرا هميشگى تصور مى كردند .

3 - آيا اين فضيلت بود ؟
بدون شك على (عليه السلام) در زمره ثروتمندان اصحاب پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نبود ، زندگى ساده و زاهدانه اى داشت ، با اين حال براى احترام به اين حكم الهى در همان مدت كوتاه چند بار صدقه داد و مسائل ضرورى را از طريق نجوى با پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در ميان نهاد ، و چنانكه گفتيم اين مساله در ميان مفسران و ارباب حديث مسلم
تفسير نمونه ج : 23 ص : 453
است .
ولى بعضى با قبول اين موضوع ، اصرار دارند فضيلت بودن آنرا انكار كنند .
از جمله اينكه مى گويند اگر بزرگان صحابه اقدام به اين كار نكردند نيازى به آن نديدند ، و يا وقت كافى نداشتند ، يا فكر مى كردند مبادا باعث ناراحتى فقرا و وحشت اغنيا گردد ! بنابر اين فضيلتى براى على (عليه السلام) محسوب يا موجب سلب فضيلتى از ديگران نمى گردد ! .
ولى گويا آنها در متن آيه دوم دقت نكرده اند كه خداوند به عنوان سرزنش مى فرمايد : أ أشفقتم ان تقدموا بين يدى نجواكم صدقات آيا از فقر ترسيديد و بخل كرديد كه قبل از نجوى صدقه اى نداديد و حتى در ذيل آيه تعبير به توبه مى كند كه ظاهرا ناظر به همين معنى است ، از اين تعبير روشن مى شود كه اقدام بر صدقه و نجوى با پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كار مطلوبى بوده است و گرنه سرزنش و توبه نداشت .
بدون شك جمعى از اصحاب سرشناس پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) قبل از اين ماجرا با پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نجوى داشتند ، ( چون افراد عادى و دور افتاده كمتر اقدام به چنين كارى مى كردند ) ولى همين صحابه معروف بعد از دستور صدقه از اين كار خوددارى نمودند ، تنها كسى كه به اين دستور احترام گذارد و جامه عمل به آن پوشانيد على (عليه السلام) بود چه مى شود كه ما ظاهر آيات و رواياتى كه در اين زمينه است و در كتب مختلف اسلامى نقل شده بپذيريم و با احتمالات ضعيف و بى اساس يك واقعيت را ناديده نگيريم ، و با عبد الله بن عمر كه اين فضيلت را همرديف با تزويج فاطمه (عليهاالسلام) و پرچمدارى روز فتح خيبر و برتر از حمر النعم قرار داده همصدا شويم ؟ !
تفسير نمونه ج : 23 ص : 454
4 - مدت حكم و مقدار صدقه
در اينكه حكم بالا يعنى وجوب صدقه قبل از نجوى با رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) چقدر به طول انجاميد و نسخ شد ؟ نقلهاى مختلفى است : بعضى آنرا يكساعت ، و بعضى يكشب ، و بعضى ده روز ذكر كرده اند ، و ظاهر همان قول سوم است چرا كه يكساعت و يكشب براى يك چنين امتحانى هرگز كافى نبود ، چرا كه مى توانستند متعذر شوند كه در اين مدت كوتاه موجبى براى نجوى پيش نيامد ، ولى مدت ده روز مى تواند حقايق را روشن سازد ، و زمينه اى براى ملامت و سرزنش متخلفان فراهم كند .
و اما در مورد مقدار صدقه نه در آيه مقدارى براى آن ذكر شده و نه در روايات اسلامى ، هر چند از عمل على (عليه السلام) بر مى آيد كه حتى يكدرهم نيز كافى بوده است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 455
* أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِب اللَّهُ عَلَيهِم مَّا هُم مِّنكُمْ وَ لا مِنهُمْ وَ يحْلِفُونَ عَلى الْكَذِبِ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ(14) أَعَدَّ اللَّهُ لهَُمْ عَذَاباً شدِيداً إِنَّهُمْ ساءَ مَا كانُوا يَعْمَلُونَ(15) اتخَذُوا أَيْمَنهُمْ جُنَّةً فَصدُّوا عَن سبِيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ(16) لَّن تُغْنىَ عَنهُمْ أَمْوَلهُُمْ وَ لا أَوْلَدُهُم مِّنَ اللَّهِ شيْئاً أُولَئك أَصحَب النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(17) يَوْمَ يَبْعَثهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَمَا يحْلِفُونَ لَكمْ وَ يحْسبُونَ أَنهُمْ عَلى شىْء أَلا إِنهُمْ هُمُ الْكَذِبُونَ(18) استَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشيْطنُ فَأَنساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولَئك حِزْب الشيْطنِ أَلا إِنَّ حِزْب الشيْطنِ هُمُ الخَْسِرُونَ(19)

تفسير نمونه ج : 23 ص : 456
ترجمه :
14 - آيا نديدى كسانى را كه طرح دوستى با جمعيتى كه مورد خشم خدا بود ريختند ؟ اينها نه از شما هستند و نه از آنان ! آنها سوگند دروغ ياد مى كنند ( كه از شما هستند ) در حالى كه خودشان مى دانند ( دروغ مى گويند ) .
15 - خداوند عذاب شديدى براى آنها فراهم ساخته ، زيرا اعمالى را كه انجام مى دهند بد است .
16 - آنها سوگندهاى خود را سپرى قرار دادند و مردم را از راه خدا بازداشتند ، لذا براى آنها عذاب خوار كننده اى است .
17 - اموال و اولادشان به هيچوجه آنها را از عذاب الهى حفظ نمى كند ، آنها اصحاب آتشند و جاودانه در آن مى مانند .
18 - به خاطر بياوريد روزى را كه خدا همه آنها را برمى انگيزد آنها براى خدا نيز سوگند ( دروغ ) ياد مى كنند همانگونه كه ( امروز ) براى شما سوگند مى خورند ، و گمان مى كنند ( با اين سوگندهاى دروغ ) كارى مى توانند انجام دهند بدانيد آنها دروغگويانند .
19 - شيطان بر آنها چيره شده و ياد خدا را از خاطر آنها برده است ، آنها حزب شيطانند بدانيد حزب شيطان زيانكارانند .

تفسير : حزب شيطان !
اين آيات بخشى از توطئه هاى منافقان را برملا مى سازد ، و آنها را با نشانه هايشان به مسلمانان معرفى مى كند ، و ذكر اين معنى بعد از آيات نجوى شايد به اين
تفسير نمونه ج : 23 ص : 457
مناسبت است كه در ميان نجوى كنندگان با پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) افراد منافقى نيز وجود داشتند كه از اين كار به عنوان پوششى براى توطئه هاى خود و اظهار نزديكى به پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) استفاده مى كردند و همين امر سبب شد كه قرآن به صورت يك امر كلى با آن برخورد كند .
نخست مى فرمايد : آيا نديدى كسانى را كه با قومى كه خداوند آنها را غضب كرده بود طرح دوستى ريختند ؟ ! ( ا لم تر الى الذين تولوا قوما غضب الله عليهم ) .
اين قوم مغضوب عليهم ظاهرا همان قوم يهود است كه در آيه 60 سوره مائده به همين عنوان معرفى شده ، آنجا كه در باره يهود مى گويد : قل هل انبئكم بشر من ذلك مثوبة عند الله من لعنه الله و غضب عليه ... بگو آيا شما را از كسانى كه وضعشان از اين هم بدتر است با خبر كنم آنها كسانى هستند كه خداوند آنها را لعنت كرده و مورد غضب قرار داده ... سپس مى افزايد : اينها نه از شما هستند و نه از آنان ( يهود ) ( ما هم منكم و لا منهم ) .
نه در مشكلات و گرفتاريها ياور شما هستند ، و نه دوست صميمى آنها ، بلكه منافقانى هستند كه هر روز چهره عوض مى كنند ، و هر لمحه به شكلى در مى آيند .
البته اين تعبير منافاتى با آيه 51 سوره مائده ندارد كه مى گويد : و من يتولهم منكم فانه منهم : هر كس از شما آنها را دوست دارد از آنها است زيرا منظور از آن اين است كه آنها در حكم دشمنان شما محسوب مى شوند هر چند حقيقتا جزء آنها هم نباشد .
باز در ادامه همين سخن مى افزايد : آنها براى اثبات وفادارى خود نسبت به شما قسم ياد مى كنند اما سوگندى دروغ كه خودشان هم مى دانند !
تفسير نمونه ج : 23 ص : 458
( و يحلفون على الكذب و هم يعلمون ) .
اين راه و رسم منافقان است كه پيوسته براى پوشانيدن چهره زشت و منفور خود به سوگندهاى دروغ پناه مى برند ، در حالى كه عملشان بهترين معرف آنها است .
بعد به عذاب دردناك اين منافقان لجوج اشاره كرده ، مى فرمايد : خداوند عذاب شديدى براى آنها فراهم ساخته است ( اعد الله لهم عذابا شديدا ) .
و بدون شك اين عذاب عادلانه است چرا كه آنها اعمال بدى انجام مى دادند ( انهم ساء ما كانوا يعملون ) .
سپس براى توضيح بيشتر در مورد نشانه هاى اين منافقان مى گويد : آنها سوگندهاى خود را سپرى قرار داده اند تا مردم را از راه خدا باز دارند ( اتخذوا ايمانهم جنة فصدوا عن سبيل الله ) .
قسم ياد مى كنند كه مسلمانند و هدفى جز اصلاح ندارند در حالى كه زير پوشش اين قسم به انواع فساد و خرابكارى و توطئه مشغولند ، و در حقيقت از نام مقدس خدا براى جلوگيرى از راه خدا بهره مى گيرند .
آرى سوگندهاى دروغ يكى از نشانه هاى منافقان است كه علاوه بر اينجا در سوره منافقين نيز ضمن بيان اوصاف آنها ذكر شده است ( سوره منافقين آيه 2 ) .
و در پايان آيه مى افزايد : به همين دليل براى آنها عذاب خوار كننده اى است ( فلهم عذاب مهين ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 459
آنها مى خواستند با اين سوگندهاى دروغين آبرو براى خود فراهم كنند ولى خدا آنها را به عذاب خوار كننده اى مبتلا مى سازد و قبلا فرمود عذاب شديد براى آنها است ( آيه 15 همين سوره ) زيرا قلوب مؤمنان راستين را شديدا به درد مى آورند .
ظاهر اين است كه هر دو عذاب مربوط به آخرت است و چون با دو وصف مختلف ( مهين و شديد ) ذكر شده تكرار نيست ، زيرا توصيف عذاب به اين دو وصف در قرآن مجيد معمولا در عذابهاى آخرت است هر چند بعضى از مفسران احتمال داده اند كه اولى مربوط به دنيا يا عذاب قبر و دومى مربوط به عذاب آخرت مى باشد .
و از آنجا كه منافقان غالبا به اموال و فرزندان ( سرمايه هاى اقتصادى و نيروهاى انسانى ) خود براى حل مشكلات تكيه مى كنند قرآن در آيه بعد مى گويد : اموال و اولادشان ، آنها را به هيچوجه از عذاب الهى حفظ نمى كند ( لن تغنى عنهم اموالهم و لا اولادهم من الله شيئا ) .
بلكه همين اموال طوق لعنتى بر گردن آنها مى شود و مايه عذاب دردناكشان چنانكه در آيه 180 آل عمران مى خوانيم : سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامة و همچنين فرزندان گمراه آنها باعث عذاب آنها مى گردد ، و اگر در ميان آنها افرادى مؤمن و نيكوكار باشند از آنها بيزارى مى جويند .
آرى روز قيامت روزى است كه هيچ پناهگاهى جز خدا نيست ، و هر چه
تفسير نمونه ج : 23 ص : 460
غير او است از كار مى افتد ، چنانكه در آيه 166 بقره مى خوانيم : و تقطعت بهم الاسباب دست آنها از هر گونه وسيله و سببى قطع مى شود .
و باز در پايان آيه آنها را با اين جمله تهديد مى كند : آنها اصحاب دوزخند و جاودانه در آن مى مانند ( اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ) .
و به اين ترتيب گاهى عذاب آنها را به عنوان شديد توصيف كرده و گاهى مهين و خوار كننده ، و گاه جاودانه بودن كه هر يك از اين اوصاف به تناسب وصفى از اوصاف آنها و اعمالشان است .
و عجب اينكه اين منافقان در قيامت هم دست از منافقگرى خود بر نمى دارند چنانكه در آيه بعد آمده است : به خاطر بياوريد روزى را كه خدا همه آنها را برمى انگيزد ، و اعمالشان را بر آنها عرضه مى دارد ، و در دادگاه عدلش از آنها سؤال مى كند ، ولى آنان براى خدا نيز سوگند دروغ ياد مى كنند همانگونه كه براى شما سوگند مى خورند ( يوم يبعثهم الله جميعا فيحلفون له كما يحلفون لكم ) .
قيامت تجليگاه اعمال و روحيات انسان در اين دنيا است ، و از آنجا كه منافقان اين روحيه را همراه خود به قبر و برزخ برده اند در صحنه قيامت نيز آشكار مى شود ، و با اينكه مى دانند خداوند علام الغيوب است ، و چيزى بر او مخفى نيست ، ولى باز بر طبق عادت گذشته سوگند دروغين ياد مى كند .
البته اين منافات با اعتراف آنها به گناهانشان در بعضى از مواقف آن دادگاه عدل الهى ندارد ، چرا كه قيامت منزلگاهها و مواقف مختلفى دارد ، و در هر كدام
تفسير نمونه ج : 23 ص : 461
برنامه اى است .
سپس مى افزايد : آنها گمان مى كنند كه با اين سوگندهاى دروغ مى توانند سودى براى خود جلب كنند و يا زيانى را دفع نمايند ( و يحسبون انهم على شىء ) .
البته اين يك پندار موهوم و خيال خام بيش نيست ، ولى از آنجا كه در دنيا به اين كار عادت كرده بودند كه خطرات و ضررها را با سوگندهاى دروغين از خود دفع نمايند و منافعى براى خود كسب كنند اين ملكات زشت در آنجا نيز جان مى گيرد و خودنمائى مى كند .
و سرانجام آيه را با اين جمله پايان مى دهد : بدانيد آنها دروغگويانند ( الا انهم هم الكاذبون ) .
اين اعلام ممكن است مربوط به دنيا باشد و يا مربوط به قيامت ، و يا هر دو و به اين ترتيب كوس رسوائى آنها را همه جا مى زنند .
در آخرين آيه مورد بحث سرنوشت نهائى اين منافقان تيره دل را چنين بيان مى كنند : شيطان بر آنها مسلط شده ، و آنها را به سرعت مى راند ، و به همين جهت ياد خدا را از خاطر آنها برده است ( استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكر الله ) .
به همين دليل آنها حزب شيطانند ( اولئك حزب الشيطان ) .
بدانيد حزب شيطان زيانكارانند ( الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون ) استحوذ از ماده حوذ ( بر وزن موز ) در اصل به معنى قسمت پشت ران شتر است ، و از آنجا كه ساربان به هنگام راندن شترها بر پشت رانهاى آنها مى زند اين واژه به معنى تسلط يافتن و به سرعت راندن آمده است .
آرى منافقان دروغگو و مغرور به مال و مقام سرنوشتى جز اين ندارند كه
تفسير نمونه ج : 23 ص : 462
در بست در اختيار شيطان و وسوسه هاى او قرار مى گيرند ، و خدا را به كلى فراموش مى كنند ، نه تنها منحرف مى شوند كه در زمره عمال شيطان و اعوان و انصار و لشكر و حزب او براى گمراه ساختن ديگران قرار مى گيرند .
امير مؤمنان على (عليه السلام) در باره آغاز وقوع فتنه ها و اختلافها مى فرمايد : ايها الناس ! انما بدأ وقوع الفتن اهواء تتبع ، و احكام تبتدع ، يخالف فيها كتاب الله ، يتولى فيها رجال رجالا ، فلو ان الباطل خلص لم يخف على ذى حجى ، و لو ان الحق خلص لم يكن اختلاف ، و لكن يؤخذ من هذا ضغث ، و من هذا ضغث ، فيمزجان ، فيجيئان معا فهنالك استحوذ الشيطان على اوليائه ، و نجى الذين سبقت لهم من الله الحسنى : اى مردم آغاز وقوع فتنه ها آراء باطلى است كه از آن پيروى مى كنند ، و بدعتهائى است كه بر خلاف حكم قرآن گذارده مى شود ، و گروهى از مردم به دوستى گروهى ديگر ، و تبعيت آنها در اين امور مى پردازند ، اگر باطل به صورت خالص خودنمائى مى كرد از ديده هيچ صاحب عقلى پنهان نمى ماند ، و هرگاه حق از آميزش به باطل خالص مى شد اختلافى رخ نمى داد ، ولى بخشى از اين مى گيرند و بخشى از آن ، و ممزوج مى كنند ، اينجا است كه شيطان بر دوستان خود چيره مى شود ، و آنهائى كه توفيق الهى يارشان شده رهائى مى يابند .
همين تعبير در كلام امام حسين سيد الشهداء (عليه السلام) در كربلا ديده مى شود كه وقتى صفوف اهل كوفه را همچون شب تاريك ، و سيل خروشانى ، در مقابل خود ديد ، فرمود : عجب بندگان بدى هستيد ! اظهار اطاعت خدا و ايمان به رسول كرديد ولى اكنون آمده ايد ذريه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را به قتل برسانيد ، لقد استحوذ عليكم الشيطان فانساكم ذكر الله العظيم : شيطان بر شما چيره شده ، ياد
تفسير نمونه ج : 23 ص : 463
خداى بزرگ را از خاطرتان برده ، سپس افزود مرگ بر شما و بر آنچه مى خواهيد ، انا لله و انا اليه راجعون .
در باره حزب شيطان و حزب الله ذيل آيات آينده به خواست خدا مشروحا بحث خواهيم كرد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 464
إِنَّ الَّذِينَ يحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسولَهُ أُولَئك فى الأَذَلِّينَ(20) كتَب اللَّهُ لأَغْلِبنَّ أَنَا وَ رُسلى إِنَّ اللَّهَ قَوِىُّ عَزِيزٌ(21) لا تجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ لَوْ كانُوا ءَابَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَنَهُمْ أَوْ عَشِيرَتهُمْ أُولَئك كتَب فى قُلُوبهِمُ الايمَنَ وَ أَيَّدَهُم بِرُوح مِّنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّت تجْرِى مِن تحْتهَا الأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا رَضىَ اللَّهُ عَنهُمْ وَ رَضوا عَنْهُ أُولَئك حِزْب اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْب اللَّهِ هُمُ المُْفْلِحُونَ(22)
ترجمه :
20 - كسانى كه با خدا و رسولش دشمنى مى كنند آنها در زمره ذليل ترين افرادند .
21 - خداوند چنين مقرر داشته كه من و رسولانم پيروز مى شويم چرا كه خداوند قوى و شكست ناپذير است .
22 - هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد نمى يابى كه با دشمنان خدا و رسولش
تفسير نمونه ج : 23 ص : 465
دوستى كنند ، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندان آنها باشند ، آنها كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه قلوبشان نوشته و با روحى از ناحيه خودش آنها را تقويت فرموده ، آنها را در باغهائى از بهشت داخل مى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است ، جاودانه در آن مى مانند خدا از آنها خشنود و آنها نيز از خدا خشنودند آنها حزب الله اند بدانيد حزب الله پيروز است .

تفسير : حزب الله پيروز است !
در آيات گذشته سخن از منافقان و دشمنان خدا و بخشى از صفات و نشانه هاى آنها بود .
در ادامه همين بحث در اين آيات كه آخرين آيات سوره مجادله است نشانه هاى ديگرى از آنها را مطرح مى كند ، و سرنوشت حتمى آنها را كه شكست و نابودى است روشن مى سازد .
نخست مى فرمايد كسانى كه با خدا و رسولش دشمنى مى كنند آنها در زمره ذليل ترين افرادند ( ان الذين يحادون الله و رسوله اولئك فى الاذلين ) .
آيه بعد در حقيقت دليلى است براى اين معنى ، مى فرمايد : خدا چنين مقرر داشته كه من و رسولانم پيروز مى شويم ( كتب الله لاغلبن انا و رسلى ) .
چرا چنين نباشد ، در حالى كه خداوند قوى و شكست ناپذير است ( ان الله قوى عزيز ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 466
به همان اندازه كه خداوند قدرتمند است دشمنانش ضعيف و ذليلند ، و اگر مى بينيم در آيه قبل تعبير به اذلين ( ذليل ترين افراد ) شده دليلش همين بوده است .
تعبير به كتب ( نوشته است ) تاكيدى است بر قطعى بودن اين پيروزى ، و جمله لاغلبن با لام تاكيد و نون تاكيد ثقليه نشانه مؤكد بودن اين پيروزى است به گونه اى كه هيچ جاى شك و ترديد براى هيچكس نداشته باشد .
اين شبيه همان چيزى است كه در آيه 173 - 171 سوره صافات آمده است ، و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين - انهم لهم المنصورون - و ان جندنا لهم الغالبون : وعده قطعى ما براى بندگان مرسل ما از قبل مسلم شده كه آنها يارى مى شوند ، و لشكر ما در تمام صحنه ها پيروزند ! در طول تاريخ اين پيروزى فرستادگان الهى در چهره هاى گوناگونى نمايان شده : در عذابهاى مختلفى همچون طوفان نوح ، و صاعقه عاد و ثمود ، و زلزله هاى ويرانگر قوم لوط ، و مانند آن ، و در پيروزى در جنگهاى مختلف ، مانند غزوات بدر و حنين و فتح مكه و ساير غزوات پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) .
و از همه مهمتر در پيروزى منطقى آنها بر مكاتب شيطانى و دشمنان حق و عدالت بوده است ، و از اينجا پاسخ سؤال كسانى كه مى گويند : اگر اين وعده قطعى است پس چرا بسيارى از رسولان الهى و امامان معصوم (عليهم السلام) و مؤمنان راستين را شهيد كردند و هرگز پيروز نشدند ؟ ! روشن مى شود .
اين ايراد كنندگان در حقيقت معنى پيروزى را درست تشخيص نداده اند ، فى المثل ممكن است تصور كنند امام حسين (عليه السلام) در كربلا شكست خورد ، زيرا خود و يارانش شهيد شدند ، در حالى كه مى دانيم او به هدف نهائيش كه رسوائى بنى اميه و بنيان گذاردن مكتب آزادگى ، و درس دادن به همه آزادگان جهان بود رسيد ، و هم اكنون به عنوان سرور شهيدان عالم ( سيد الشهداء ) و سر سلسله
تفسير نمونه ج : 23 ص : 467
آزادگان جهان انسانيت ، بر افكار قشر عظيمى از انسانها با پيروزى حكومت مى كند .
اين نيز لازم به يادآورى است كه همين حكم ، يعنى پيروزى قطعى ، طبق وعده خداوند در مورد پيروان خط انبياء و اولياء نيز ثابت است ، يعنى پيروزى آنها نيز از سوى خدا تضمين شده است ، چنانكه در آيه 51 مؤمن مى خوانيم : انا لننصر رسلنا و الذين آمنوا فى الحياة الدنيا و يوم يقوم الاشهاد : ما قطعا رسولان خود و كسانى را كه ايمان آورده اند در زندگى دنيا و روزى كه گواهان بپا مى خيزند ( روز رستاخيز ) يارى مى دهيم ، مسلما هر كس را خدا يارى دهد پيروز است .
ولى نبايد فراموش كرد كه اين وعده حتمى خداوند بى قيد و شرط نيست ، شرط آن ايمان و آثار ايمان است ، شرط آن اين است كه سستى به خود راه ندهند ، و از مشكلات نهراسند و غمگين نشوند ، چنانكه در آيه 139 آل عمران مى فرمايد : و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين .
شرط ديگر آن اين است كه دگرگونيها را از خود شروع كنند چرا كه خداوند نعمتهاى هيچ قوم و ملتى را تغيير نمى دهد مگر تغييرى در خود آنها پيدا شود ، ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى يغيروا ما بانفسهم ( انفال 53 ) .
بايد دست به رشته محكم الهى بزنند و صفوف خود را متحد كنند ، نيروهاى خود را بسيج نمايند ، نيات را خالص گردانند و مطمئن باشند دشمن هر قدر قوى و نيرومند و آنها هر قدر به ظاهر كم جمعيت و كم توان باشند سرانجام با جهاد
تفسير نمونه ج : 23 ص : 468
و كوشش و توكل بر پروردگار پيروز مى شوند .
جمعى از مفسران شان نزولى براى آيه فوق ذكر كرده اند كه : گروهى از مسلمانان هنگامى كه فتح بعضى از آباديهاى حجاز را ديدند گفتند به زودى خداوند روم و ايران را براى ما نيز فتح خواهد كرد ، منافقان گفتند : تصور مى كنيد ايران و روم مانند بعضى از روستاهاى حجازند كه شما آنها را فتح كرديد ؟ آيه فوق نازل شد و اين پيروزى را به آنها وعده داد ! در آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه از سوره مجادله ، و از كوبنده ترين آيات قرآن است ، به مؤمنان هشدار مى دهد كه جمع ميان محبت خدا و محبت دشمنان خدا در يك دل ممكن نيست ، و بايد از ميان اين دو يكى را برگزينند ، اگر راستى مؤمنند بايد از دوستى دشمنان خدا بپرهيزند و الا ادعاى مسلمانى نكنند مى فرمايد : هيچ گروهى را كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد نمى يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند ، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندان آنها باشند ( لا تجد قوما يؤمنون بالله و اليوم الاخر يوادون من حاد الله و رسوله و لو كانوا آبائهم او ابنائهم او اخوانهم او عشيرتهم ) .
آرى در يك دل دو محبت متضاد نمى گنجد ، و آنها كه دم از هر دو مى زنند يا ضعيف الايمانند ، و يا منافق ، و لذا مى بينيم كه در غزوات اسلامى در صف مخالف جمعى از بستگان و خويشاوندان مسلمين بودند ، ولى چون خطشان را از خط الهى جدا كرده ، و به صفوف دشمنان حق پيوسته بودند ، با آنها پيكار كردند ، و حتى جمعى از آنها را كشتند .
محبت پدران و فرزندان و برادران و اقوام بسيار خوب است ، و نشانه زنده
تفسير نمونه ج : 23 ص : 469
بودن عواطف انسانى است ، اما هنگامى كه اين محبت رو در روى محبت خدا قرار گيرد ارزش خود را از دست مى دهد .
البته افراد مورد علاقه انسان تنها اين چهار گروه كه در آيه ذكر شده اند نمى باشد ، ولى اينها نزديكترين افراد انسانند ، و با توجه به آنها حال بقيه نيز روشن مى شود .
لذا در آيه مورد بحث سخنى از همسران و اموال و تجارت و خانه هاى مورد علاقه به ميان نيامده ، در حالى كه در آيه 24 سوره توبه همه اينها مورد توجه قرار گرفته ، مى فرمايد : قل ان كان آبائكم و ابنائكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون كسادها و مساكن ترضونها احب اليكم من الله و رسوله و جهاد فى سبيله فتربصوا حتى ياتى الله بامره و الله لا يهدى القوم الفاسقين : بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قبيله شما ، و اموالى كه به دست آورده ايد ، و تجارتى كه از كسادش مى ترسيد ، و مساكن مورد علاقه شما ، در نظرتان از خدا و پيامبرش و جهاد در راه او محبوبتر است در انتظار اين باشيد كه خدا عذابش را بر شما نازل كند ، خدا جمعيت نافرمانبردار را هدايت نمى كند .
دليل ديگر عدم ذكر امور ديگر در آيه مورد بحث ممكن است شان نزولهائى باشد كه براى آيه ذكر كرده اند ، از جمله اينكه حاطب بن ابى بلتعه نامه اى به اهل مكه نوشت و به آنها هشدار داد كه ممكن است رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) براى فتح مكه حركت كند ، هنگامى كه اين مساله برملا شد عذر آورد كه من اقوامى در مكه در چنگال كفار دارم خواستم به مردم مكه خدمتى كنم تا اقوامم در امان باشند ! .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 470
بعضى نيز گفته اند : آيه در باره عبد الله بن ابى نازل شده كه فرزندى با ايمان داشت ، روزى ديد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آب مى نوشد عرض كرد كمى از آب را در ظرف بگذاريد تا به پدرم بدهم شايد خدا قلبش را پاك كند ، هنگامى كه نيم خورده آب نوشيدنى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را براى او آورد او از نوشيدن خوددارى كرد و حتى جمله بسيار زشت و زننده و توهين آميزى نسبت به رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) گفت ، پسرش نزد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمد و اجازه قتل پدر را خواست ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اجازه نداد و فرمود : با او مدارا كن ( ولى در دل از اعمال او بيزار باش ) .
سپس به پاداشهاى بزرگ اين گروه كه قلبشان به طور كامل در اختيار عشق خدا است پرداخته ، و پنج موضوع را كه بعضى به صورت امداد و توفيق است ، و بعضى به صورت نتيجه و سرانجام كار بيان مى كند : در بيان قسمت اول و دوم مى فرمايد : آنها كسانى هستند كه خدا خط ايمان را بر صفحه قلوبشان نوشته ، و با روحى از ناحيه خودش آنان را تقويت فرموده است ( اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه ) .
بديهى است اين امداد و لطف الهى هرگز با اصل آزادى اراده و اختيار انسان منافات ندارد ، چرا كه گامهاى نخستين يعنى ترك محبت دشمنان خدا از سوى خود آنان برداشته شده ، سپس امدادهاى الهى به صورت استقرار ايمان كه از آن تعبير به كتابت و نوشتن شده به سراغ آنان مى آيد .
آيا اين روح الهى كه خداوند مؤمنان را با آن تاييد مى كند تقويت پايه هاى ايمان است يا دلائل عقلى يا قرآن و يا فرشته بزرگ خدا كه روح نام دارد ؟ احتمالات و تفسيرهاى مختلفى ذكر شده ولى جمع ميان همه اينها نيز امكان پذير است خلاصه اين روح يكنوع حيات معنوى جديد است كه خداوند بر مؤمنان افاضه مى كند .
و در سومين مرحله مى فرمايد : خداوند آنها را در باغهائى از بهشت
تفسير نمونه ج : 23 ص : 471
داخل مى كند كه نهرها از زير درختان و قصورش جارى است ، و جاودانه در آن مى مانند ( و يدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ) .
و در چهارمين مرحله مى افزايد : خداوند از آنها خشنود است و آنها نيز از خدا خشنودند ( رضى الله عنهم و رضوا عنه ) .
در برابر مواهب مادى قيامت و جنات و حور و قصور اين بزرگترين پاداش روحانى است كه به اين گروه از مؤمنان داده مى شود ، آنها احساس مى كنند كه خدا از آنان راضى است و اين رضايت مولا و معبودشان كه آنها را پذيرفته ، و در كنف حمايت خويش قرار داده ، و بر بساط قربش آنها را نشانده ، لذتبخش ترين احساسى است كه به آنها دست مى دهد ، و نتيجه اش خشنودى كامل آنها از خدا است .
آرى هيچ نعمتى به پايه اين خشنودى دو جانبه نمى رسد ، و اين كليدى است براى مواهب و نعمتهاى ديگر ، چرا كه وقتى خدا از كسى خشنود باشد هر چه تقاضا كند به او مى دهد كه او هم كريم است و هم قادر و توانا .
چه تعبير جالبى ؟ مى فرمايد هم خدا از آنها راضى است و هم آنها از خدا راضى يعنى مقامشان به قدرى بالا رفته است كه نامشان در كنار نام خدا ، و رضايتشان در كنار رضايت او قرار گرفته است .
و در آخرين مرحله به صورت يك اعلام عمومى كه حاكى از نعمت و موهبت ديگرى است مى فرمايد : آنها حزب الله اند ، بدانيد حزب الله پيروز است ( اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون ) .
نه تنها پيروزى در سراى ديگر و نيل به انواع نعمتهاى مادى و معنوى در قيامت ، بلكه همانگونه كه در آيات قبل نيز آمد در اين دنيا نيز به لطف الهى بر دشمنان پيروزند ، و در پايان جهان نيز حكومت حق و عدالت در دست آنها است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 472
نكته ها :

1 - نشانه اصلى حزب الله و حزب شيطان
در دو آيه از قرآن مجيد اشاره به حزب الله شده ( آيه مورد بحث و آيه 56 سوره مائده ) و در يك آيه اشاره به حزب شيطان ، در هر دو مورد كه از حزب خدا سخن مى گويد روى مساله حب فى الله و بغض فى الله و ولايت اولياى حق تكيه كرده است ، در آيه سوره مائده بعد از بيان مساله ولايت و حكم به وجوب اطاعت خدا و اطاعت رسول و آنكس كه در حال نماز زكات پرداخته ( امير مؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد : و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون .
در آيات مورد بحث نيز روى قطع رابطه دوستى از دشمنان خدا تكيه مى كند ، بنابر اين خط حزب الله همان خط ولايت و بريدن از غير خدا و پيامبر و اوصياى او است .
در مقابل به هنگام توصيف حزب شيطان كه در آيات قبل در همين سوره به آن اشاره شده ، بارزترين نشانه هاى آنها را همان نفاق و دشمنى با حق و فراموشى ياد خدا و دروغ و نيرنگ مى شمرد .
قابل توجه اين است كه در يك مورد مى گويد : فان حزب الله هم الغالبون و در مورد ديگر مى فرمايد : الا ان حزب الله هم المفلحون و با توجه به اينكه فلاح نيز همراه با پيروزى و غلبه بر دشمن است هر دو آيه به يك معنى باز مى گردد ، با اين قيد كه فلاح و رستگارى مفهومى عميقتر از مفهوم غلبه و پيروزى دارد ، چرا كه وصول به هدف را نيز مشخص مى كند .
و بر عكس حزب شيطان را به زيانكارى و شكست و ناكامى در برنامه ها
تفسير نمونه ج : 23 ص : 473
و بازماندن از مقصد توصيف مى نمايد .
مساله ولايت به معنى خاص ، و حب فى الله و بغض فى الله به معنى عام ، مساله اى است كه در روايات اسلامى روى آن تاكيد فراوان شده است ، تا آنجا كه سلمان فارسى به امير مؤمنان على (عليه السلام) عرض مى كند : هر زمان خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) رسيدم دست بر شانه من زد و اشاره به تو كرد و فرمود : اى سلمان اين مرد و حزبش پيروزند ! ( يا ابا الحسن ما اطلعت على رسول الله الا ضرب بين كتفى و قال يا سلمان هذا و حزبه هم المفلحون ) .
و در مورد دوم يعنى ولايت عامه در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : ود المؤمن للمؤمن فى الله من اعظم شعب الايمان : دوستى مؤمن نسبت به مؤمن براى خدا از مهمترين شعبه هاى ايمان است .
و در حديث ديگرى آمده است كه خداوند به موسى وحى فرستاد آيا هرگز عملى براى من انجام داده اى ؟ عرض كرد : آرى براى تو نماز خوانده ام ، روزه گرفته ام ، انفاق كرده ام ، و به ياد تو بوده ام ، فرمود : اما نماز براى تو نشانه حق است ، و روزه سپر آتش ، و انفاق سايه اى در محشر ، و ذكر نور است ، كدام عمل را براى من بجا آورده اى اى موسى ؟ ! عرض كرد : خداوندا خودت مرا در اين مورد راهنمائى فرما ، فرمود : هل واليت لى وليا ؟ و هل عاديت لى عدوا قط ؟ فعلم موسى ان افضل الاعمال الحب فى الله و البغض فى الله ! آيا هرگز به خاطر من كسى را دوست داشته اى ؟ و به خاطر من كسى را دشمن داشته اى ؟ اينجا بود كه موسى دانست برترين اعمال حب فى الله و بغض فى الله
تفسير نمونه ج : 23 ص : 474
است ( دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا ) .
و در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود : لا يمحض رجل الايمان بالله حتى يكون الله احب اليه من نفسه و ابيه و امه و ولده و اهله و ماله و من الناس كلهم : هيچكس ايمانش به خدا خالص نمى شود مگر آن زمانى كه خداوند در نظرش محبوبتر از جانش و پدر و مادر و فرزند و خانواده و مالش و همه مردم باشد .
روايات در اين رابطه ، هم در جانب مثبت ( دوستى دوستان خدا ) و هم در طرف منفى ( دشمنى با دوستان خدا ) بسيار است كه ذكر همه آنها به طول مى انجامد ، بهتر است اين سخن را با حديث پر معناى ديگرى از امام باقر (عليه السلام) پايان دهيم ، فرمود : اذا اردت ان تعلم ان فيك خيرا ، فانظر الى قلبك فان كان يحب اهل طاعة الله عز و جل و يبغض اهل معصيته ففيك خير ، و الله يحبك ، و اذا كان يبغض اهل طاعة الله ، و يحب اهل معصيته ، ليس فيك خير ، و الله يبغضك ، و المرء مع من احب : اگر بخواهى بدانى آدم خوبى هستى نگاهى به قلبت كن ، اگر اهل طاعت خدا را دوست دارى ، و اهل معصيتش را دشمن ، بدان آدم خوبى هستى ، و خدا تو را دوست دارد ، و اگر اهل طاعتش را دشمن دارى و اهل معصيتش را دوست ، چيزى در تو نيست ، و خدا تو را دشمن دارد ، و انسان هميشه با كسى است كه او را دوست دارد ! .

2 - پاداش حب فى الله و بغض فى الله
چنانكه در آيات فوق ديديم خداوند براى كسانى كه عشق او را بر همه چيز مقدم شمرند و هر علاقه اى را تحت الشعاع علاقه به او قرار دهند ، دوستان او را
تفسير نمونه ج : 23 ص : 475
دوست دارند و دشمنان او را دشمن ، پنج پاداش بزرگ مقرر داشته كه سه پاداشش را در همين جهان به آنها مى دهد و دو پاداش را در قيامت .
نخستين موهبت در اين جهان ، استقرار و ثبات ايمان آنها است ، چنان نقش ايمان را بر قلوبشان مى زند كه دست حوادث و طوفانهاى زندگى نتواند آنرا محو سازد ، و از اين گذشته با روح تازه اى آنها را تاييد و تقويت مى كند ، و در مرحله سوم آنها را در حزب خويش جاى مى دهد و بر دشمنان پيروز مى سازد .
در آخرت نيز بهشت جاويدان با تمام نعمتهايش در اختيار آنها قرار مى دهد ، و علاوه بر آن ، خشنودى مطلق خويش را از آنان اعلام مى دارد .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : ما من مؤمن الا و لقلبه اذنان فى جوفه : اذن ينفث فيها الوسواس الخناس ! و اذن ينفث فيها الملك ! فيؤيد الله المؤمن بالملك ، فذلك قوله و ايدهم بروح منه : هر مؤمنى قلبش دو گوش دارد ، گوشى كه در آن وسواس خناس مى دمد ، و گوشى كه فرشته در آن مى دمد ، خداوند مؤمن را به وسيله فرشته تقويت مى كند ، و اين همان است كه مى فرمايد : و ايدهم بروح منه .
و در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام) در تفسير كلام پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه مى فرمايد : اذا زنى الرجل فارقه روح الايمان ( هنگامى كه انسان زنا كند روح ايمان در آن حال از او جدا مى شود ) آمده است : اين روح ايمان همان است كه خداوند در قرآن فرموده : و ايدهم بروح منه از احاديث فوق ، گستردگى معنى روح ايمان و شمول آن نسبت به فرشته و مرتبه عالى روح انسانى روشن مى شود ، در ضمن اين حقيقت را نيز نشان
تفسير نمونه ج : 23 ص : 476
مى دهد كه با وجود اين مرحله از روح ايمان انسان آلوده گناهانى همچون زنا و شرب خمر و امثال آن نمى شود .
خداوندا ! اگر اين روح ايمان را به ما عنايت كنى بزرگترين لطف را در حق اين بندگان ضعيفت فرموده اى و ديگر غمى ندارند .
پروردگارا ! ما را به دوستى دوستانت و دشمنى دشمنانت موفق دار ، و از دوستى با دشمنانت و دشمنى با دوستانت بر كنار فرما ! بار الها ! تو وعده پيروزى به مؤمنان راستين داده اى و آنها را حزب الله شمرده اى ، اجازه ورود در اين حزب را به ما مرحمت فرما و پيروزيت را شامل حال ما گردان ( آمين رب العالمين ) .
پايان سوره مجادله جمعه 8 شعبان 1406
تفسير نمونه ج : 23 ص : 477
( 59 ) سوره حشر اين سوره در مدينه نازل شده و داراى 24 آيه است

تفسير نمونه ج : 23 ص : 478
تفسير نمونه ج : 23 ص : 479
محتواى سوره حشر :
اين سوره كه بيشتر ناظر به داستان مبارزه مسلمانان با جمعى از يهود به نام يهود بنى نضير است و سرانجام منتهى به بيرون راندن همه آنها از مدينه و پاكسازى اين سرزمين مقدس شد ، از سوره هاى مهم و بيدارگر و تكان دهنده قرآن مجيد است ، و تناسب بسيار نزديكى با آخرين آيات سوره قبل دارد كه وعده پيروزى در آن به حزب الله داده شده است ، و در حقيقت اين يك نمونه روشن آن پيروزى است .
محتواى اين سوره را مى توان در شش بخش خلاصه كرد : در بخش اول كه تنها يك آيه است و مقدمه اى براى مباحث مختلف اين سوره محسوب مى شود سخن از تسبيح و تنزيه عمومى موجودات در برابر خداوند عظيم و حكيم است .
در بخش دوم كه از آيه 2 تا آيه 10 ( مجموعا 9 آيه ) است ماجراى درگيرى مسلمان را با يهود پيمان شكن مدينه بازگو مى كند .
در بخش سوم كه از آيه 11 تا 17 را تشكيل مى دهد داستان منافقان مدينه آمده است كه با يهود در اين برنامه همكارى نزديك داشتند .
بخش چهارم كه چند آيه بيشتر نيست مشتمل بر يك سلسله اندرزها و نصايح كلى نسبت به عموم مسلمانان است و در حقيقت به منزله نتيجه گيرى از ماجراهاى فوق مى باشد .
بخش پنجم كه فقط يك آيه است ( آيه 21 ) توصيف بليغى است از قرآن مجيد و بيان تاثير آن در پاكسازى روح و جان .