بعدی 

تفسير نمونه ج : 23 ص : 480
و بالاخره در بخش ششم كه آخرين بخش اين سوره است و از آيه 22 شروع و به 24 ختم مى شود قسمت مهمى از اوصاف جمال و جلال خدا و اسماء حسناى او را بر مى شمرد كه به انسان در طريق معرفة الله كمك شايان مى كند .
ضمنا نام اين سوره از آيه دوم آن گرفته شده كه سخن از حشر يعنى اجتماع يهود براى كوچ كردن از مدينه ، و يا حشر مسلمين براى بيرون راندن آنها به ميان آمده است ، و از اينجا روشن مى شود كه اين حشر ارتباطى با حشر در قيامت ندارد .
بعضى نام اين سوره را سوره بنى نضير گفته اند ، چرا كه قسمت عمده آياتش پيرامون آنها است .
و بالاخره اين سوره نيز يكى از سوره هاى مسبحات است ، كه با تسبيح خداوند شروع شده ، و اتفاقا پايان آن نيز با تسبيح الهى است .

فضيلت تلاوت اين سوره
براى اين سوره فضيلت بسيار گفته شده از جمله در حديثى از پيغمبر گرامى (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : من قرأ سورة الحشر لم يبق جنة و لا نار و لا عرش و لا كرسى و لا حجاب و لا السموات السبع و لا الارضون السبع و الهوام و الرياح و الطير و الشجر و الدواب و الشمس و القمر و الملائكة الا صلوا عليه ، و استغفروا له و ان مات من يومه او ليلته مات شهيدا ! : هر كس سوره حشر را بخواند تمام بهشت و دوزخ و عرش و كرسى و حجاب و آسمانها و زمينهاى هفتگانه و حشرات و بادها و پرندگان و درختان و جنبندگان و خورشيد و ماه و فرشتگان همگى بر او رحمت مى فرستند ، و براى او استغفار
تفسير نمونه ج : 23 ص : 481
مى كنند ، و اگر در آن روز يا در آن شب بميرد شهيد مرده است .
و در حديث ديگرى از امام صادق مى خوانيم من قرأ اذا امسى الرحمن و الحشر وكل الله بداره ملكا شاهرا سيفه حى يصبح : هر كس سوره الرحمن و حشر را به هنگام غروب بخواند خداوند فرشته اى را با شمشير برهنه مامور حفاظت خانه او مى كند .
بدون شك اينها همه آثار انديشه در محتواى سوره است كه از قرائت آن ناشى مى شود و در زندگى انسان پرتوافكن مى گردد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 482
سورة الحشر
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سبَّحَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(1) هُوَ الَّذِى أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَبِ مِن دِيَرِهِمْ لأَوَّلِ الحَْشرِ مَا ظنَنتُمْ أَن يخْرُجُوا وَ ظنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصونهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْث لَمْ يحْتَسِبُوا وَ قَذَف فى قُلُوبهِمُ الرُّعْب يخْرِبُونَ بُيُوتهُم بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِى الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبرُوا يَأُولى الأَبْصرِ(2) وَ لَوْ لا أَن كَتَب اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبهُمْ فى الدُّنْيَا وَ لهَُمْ فى الاَخِرَةِ عَذَاب النَّارِ(3) ذَلِك بِأَنهُمْ شاقُّوا اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ مَن يُشاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شدِيدُ الْعِقَابِ(4) مَا قَطعْتُم مِّن لِّينَة أَوْ تَرَكتُمُوهَا قَائمَةً عَلى أُصولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيُخْزِى الْفَسِقِينَ(5)

تفسير نمونه ج : 23 ص : 483
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - آنچه در آسمانها و زمين وجود دارد براى خدا تسبيح مى گويد ، و او عزيز و حكيم است .
2 - او كسى است كه كافران اهل كتاب را در اولين برخورد ( با مسلمانان ) از خانه هايشان بيرون راند ، گمان نمى كرديد آنها خارج شوند ، و خودشان نيز گمان مى كردند كه دژهاى محكمشان آنها را از عذاب الهى مانع مى شود ، اما خداوند از آنجا كه گمان نمى كردند به سراغشان آمد ، و در قلب آنها ترس و وحشت افكند ، به گونه اى كه خانه هاى خود را با دست خويش و با دست مؤمنان ويران مى كردند ، پس عبرت بگيريد اى صاحبان چشم !
3 - و اگر نه اين بود كه خداوند جلاى وطن را بر آنها مقرر داشته بود آنها را در همين دنيا مجازات مى كرد ، و براى آنها در آخرت نيز عذاب آتش است .
4 - اين به خاطر آن است كه آنها با خدا و رسولش دشمنى كردند و هر كس با خدا دشمنى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 484
كند عذاب الهى ( در حق او ) شديد است .
5 - هر درخت با ارزش نخل را قطع و يا آن را به حال خود واگذار كرديد ، همه به فرمان خدا بود ، و هدف اين بود كه فاسقان را خوار و رسوا كند .

شان نزول :
مفسران و محدثان و ارباب تواريخ در مورد اين آيات شان نزول مفصلى ذكر كرده اند كه فشرده آن چنين است : در سرزمين مدينه سه گروه از يهود زندگى مى كردند بنى نضير و بنى قريظه و بنى قينقاع و گفته مى شود كه آنها اصلا اهل حجاز نبودند ولى چون در كتب مذهبى خود خوانده بودند كه پيامبرى از سرزمين مدينه ظهور مى كند ، به اين سرزمين كوچ كردند ، و در انتظار اين ظهور بزرگ بودند .
هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به مدينه هجرت فرمود با آنها پيمان عدم تعرض بست ، ولى آنها هر زمان فرصتى يافتند از نقض اين پيمان فروگذار نكردند .
از جمله از اينكه بعد از جنگ احد ( غزوه احد در سال سوم هجرت واقع شد ) كعب بن اشرف با چهل مرد سوار از يهود به مكه آمدند و يكسر به سراغ قريش رفتند و با آنها عهد و پيمان بستند كه همگى متحدا بر ضد محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) پيكار كنند ، سپس ابو سفيان با چهل نفر از مكيان ، و كعب بن اشرف يهودى با چهل نفر از يهود وارد مسجد الحرام شدند ، و در كنار خانه كعبه پيمانها را محكم ساختند ، اين خبر از طريق وحى به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) رسيد .
ديگر اينكه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) روزى با چند نفر از بزرگان و يارانش به سوى قبيله بنى نضير كه در نزديكى مدينه زندگى مى كردند آمد و مى خواست از آنها
تفسير نمونه ج : 23 ص : 485
كمك يا وامى بگيرد براى پرداختن ديه دو مقتول از طايفه بنى عامر كه به دست عمرو بن اميه ( يكى از مسلمانان ) كشته شده بود ، و شايد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و يارانش مى خواستند در زير اين پوشش وضع بنى نضير را از نزديك بررسى كنند ، مبادا مسلمانان غافلگير شوند .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در بيرون قلعه يهود بود و با كعب بن اشرف در اين زمينه صحبت كرد ، در اين هنگام در ميان يهوديان بذر توطئه اى پاشيده شد ، و با يكديگر گفتند شما اين مرد را در چنين شرايط مناسبى گير نمى آوريد ، الان كه در كنار ديوار شما نشسته است يكنفر پشت بام رود و سنگ عظيمى بر او بيفكند و ما را از دست او راحت كند ! يكى از يهود بنام عمرو بن جحاش اعلام آمادگى كرد و به پشت بام رفت رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از طريق وحى آگاه شد برخاست و به مدينه آمد ، بى اينكه با ياران خود سخنى بگويد ، آنها تصور مى كردند پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) باز بر مى گردد اما بعدا آگاه شدند كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در مدينه است ، آنها نيز به مدينه برگشتند ، و اينجا بود كه پيمان شكنى يهود بر رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مسلم شد ، و دستور آماده باش براى جنگ به مسلمانان داد .
در بعضى از روايات نيز آمده كه يكى از شعراى بنى نضير به هجو و بدگوئى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) پرداخت و اين خود دليل ديگرى بر پيمان شكنى آنها بود .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) براى اينكه ضربه كارى قبلا به آنها بزند به محمد بن مسلمه كه با كعب بن اشرف بزرگ يهود آشنائى داشت دستور داد او را به هر نحو بتواند به قتل برساند و او با مقدماتى اين كار را كرد .
كشته شدن كعب بن اشرف تزلزلى در يهود ايجاد كرد به دنبال آن رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور داد مسلمانان براى جنگ با اين قوم پيمان شكن حركت كنند ، هنگامى كه آنها با خبر شدند به قلعه هاى مستحكم و دژهاى نيرومند خود پناه بردند ، و درها را محكم بستند ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور داد بعضى درختان
تفسير نمونه ج : 23 ص : 486
نخل را كه نزديك قلعه ها بود بكنند يا بسوزانند .
اين كار شايد به اين منظور صورت گرفت كه يهودان را كه علاقه شديدى به اموال خود داشتند از قلعه بيرون كشد و پيكار رودررو انجام گيرد ، اين احتمال نيز داده شده كه اين نخلها مزاحم مانور سريع ارتش اسلام در اطراف قلعه ها بود و مى بايست بريده شود .
به هر حال اين كار فرياد يهود را بلند كرد گفتند اى محمد ! تو پيوسته از اينگونه كارها نهى مى كردى ، پس اين چه برنامه اى است ؟ آيه پنجم اين سوره ( از آيات فوق ) نازل شد و به آنها پاسخ گفت كه اين يك دستور خاص الهى بود .
محاصره چند روز طول كشيد و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) براى پرهيز از خونريزى به آنها پيشنهاد كرد كه سرزمين مدينه را ترك گويند و از آنجا خارج شوند ، آنها نيز پذيرفتند ، مقدارى از اموال خود را برداشته و بقيه را رها كردند ، جمعى به سوى اذرعات شام و تعداد كمى به سوى خيبر و گروهى به حيره رفتند ، و باقيمانده اموال و اراضى و باغات و خانه هاى آنها به دست مسلمانان افتاد .
هر چند تا آنجا كه مى توانستند ، خانه هاى خود را به هنگام كوچ كردن تخريب كردند .
و اين ماجرا بعد از غزوه احد به فاصله ششماه ، و به عقيده بعضى بعد از غزوه بدر به فاصله ششماه اتفاق افتاد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 487
تفسير : پايان توطئه يهود بنى نضير در مدينه
اين سوره با تسبيح و تنزيه خداوند و بيان عزت و حكمت او شروع مى شود ، مى فرمايد : آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى گويد ، و او عزيز و حكيم است ( سبح لله ما فى السموات و ما فى الارض و هو العزيز الحكيم ) .
و اين در حقيقت مقدمه اى است براى بيان سرگذشت يهود بنى نضير همانها كه در شناخت خدا و صفاتش گرفتار انواع انحرافات بودند ، و همانها كه تكيه بر قدرت و عزت خويش مى كردند و در برابر پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به توطئه برخاستند .
تسبيح عمومى موجودات زمين و آسمان اعم از فرشتگان و انسانها و حيوانات و گياهان و جمادات ممكن است با زبان قال باشد يا با زبان حال ، چرا كه نظام شگفت انگيزى كه در آفرينش هر ذره اى به كار رفته با زبان حال بيانگر علم و قدرت و عظمت و حكمت خدا است .
و از سوى ديگر به عقيده جمعى از دانشمندان هر موجودى در عالم خود سهمى از عقل و درك و شعور دارد هر چند ما از آن آگاه نيستيم ، و به همين دليل با زبان خود تسبيح خدا مى گويد ، هر چند گوش ما تواناى شنوائى آنرا ندارد ، سرتاسر جهان غلغله تسبيح و حمد او است هر چند ما نامحرمان از آن بيخبريم ، اما آنها كه از جمادى سوى جان جان رفته اند و براى آنان از غيب چشمى باز شده ، با تمامى موجودات جهان همرازند ، و نطق آب و گل را به خوبى مى شنوند ، چرا كه اين نطق محسوس اهل دل است !
تفسير نمونه ج : 23 ص : 488
به ذكرش هر چه خواهى در خروش است دلى داند چنين معنى كه گوش است نه بلبل بر گلش تسبيح خوان است كه هر خارى به توحيدش زبان است ! شرح بيشتر پيرامون اين سخن ذيل آيه 44 سوره اسراء آمده است ( جلد 12 صفحه 133 - 140 ) .
بعد از بيان اين مقدمه به داستان رانده شدن يهود بنى نضير از مدينه پرداخته مى فرمايد : خداوند كسى است كه كافران اهل كتاب را در اولين اجتماع و برخورد با مسلمانان از خانه هايشان بيرون كرد ! ( هو الذى اخرج الذين كفروا من اهل الكتاب من ديارهم لاول الحشر ) .
حشر در اصل به معنى حركت دادن جمعيت و خارج ساختن آنها از قرارگاهشان به سوى ميدان جنگ و مانند آن است ، و منظور از آن در اينجا اجتماع و حركت مسلمانان از مدينه به سوى قلعه هاى يهود ، و يا اجتماع يهود براى مبارزه با مسلمين است ، و از آنجا كه اين نخستين اجتماع در نوع خود بود در قرآن به عنوان لاول الحشر ناميده شده ، و اين خود اشاره لطيفى است به برخوردهاى آينده با يهود بنى نضير و يهود خيبر و مانند آنها .
و عجب اينكه جمعى از مفسران احتمالاتى در آيه داده اند كه هيچ تناسبى با محتواى آن ندارد ، از جمله اينكه : منظور حشر اول در مقابل حشر روز قيامت از قبرها به سوى محشر است ، و عجبتر اينكه بعضى اين آيه را دليل بر اين گرفته اند كه حشر در قيامت در سرزمين شام واقع مى شود كه يهود از مدينه به سوى آن رانده شدند ! و گويا همه اين احتمالات ضعيف ناشى از كلمه حشر
تفسير نمونه ج : 23 ص : 489
است ، در حالى كه اين واژه به معنى حشر در قيامت نيست بلكه به هر گونه اجتماع و خروج از قرارگاه و حاضر شدن در ميدان اطلاق مى شود ، چنانكه در آيه 17 سوره نمل مى خوانيم : و حشر لسليمان جنوده من الجن و الانس و الطير : لشكريان سليمان از جن و انس و پرندگان نزد او جمع شدند .
و همچنين در مورد اجتماع براى مشاهده مبارزه موسى با ساحران فرعونى مى خوانيم : و ان يحشر الناس ضحى قرار ما اين است كه همه مردم هنگامى كه روز بالا مى آيد جمع شوند ( طه - 59 ) .
سپس مى افزايد : شما هرگز گمان نمى كرديد كه آنها از اين ديار خارج شوند و آنها نيز گمان داشتند كه دژهاى محكمشان از شكست آنها و عذاب الهى مانع مى شود ( ما ظننتم ان يخرجوا و ظنوا انهم مانعتهم حصونهم من الله ) .
آنها چنان مغرور و از خود راضى بودند كه تكيه گاهشان دژهاى نيرومند و قدرت ظاهريشان بود ، اين تعبير آيه نشان مى دهد كه يهود بنى نضير در مدينه از امكانات وسيع و تجهيزات فراوانى بهره مند بودند ، به گونه اى كه نه خودشان باور مى كردند به اين آسانى مغلوب شوند و نه ديگران ، ولى از آنجا كه خدا مى خواست به همه روشن سازد كه چيزى در برابر اراده او قدرت مقاومت ندارد حتى بدون آنكه جنگى رخ دهد آنها را از آن سرزمين بيرون راند ! لذا در ادامه آيه مى فرمايد : اما خداوند از آنجا كه گمان نمى كردند به سراغشان آمد ، و در قلبشان وحشت و ترس افكند ، به گونه اى كه خانه هاى خود را با دست خويش و با دست مؤمنان ويران مى كردند ( فاتاهم الله من حيث لم يحتسبوا و قذف فى قلوبهم الرعب يخربون بيوتهم بايديهم و ايدى المؤمنين ) .
آرى خدا اين لشكر نامرئى ، يعنى لشكر ترس را كه در بسيارى از
تفسير نمونه ج : 23 ص : 490
جنگها به يارى مؤمنان مى فرستاد بر قلب آنها چيره كرد ، و مجال هر گونه حركت و مقابله را از آنها سلب نمود ، آنها خود را براى مقابله با لشكر برون آماده كرده بودند ، بيخبر از آنكه خداوند لشكرى از درون به سراغشان مى فرستد ، و چنان آنها را در تنگنا قرار مى دهد كه خودشان با دشمن براى تخريب خانه هايشان همكارى كنند .
درست است كه كشته شدن رئيس آنها كعب بن اشرف قبل از اين ماجرا وحشتى بر دل آنها افكنده بود ، ولى مسلما منظور از آيه اين نيست آنچنان كه بعضى از مفسران گمان كرده اند - بلكه اين يكنوع امداد الهى بوده كه بارها در جنگهاى اسلامى به يارى مسلمين مى شتافت .
جالب اينكه مسلمانان از بيرون ، دژهاى آنها را ويران مى كردند كه به داخل آن راه يابند ، و يهود از درون ويران مى كردند تا به صورت سالم به دست مسلمانان نيفتد ، و نتيجه اين همكارى ويران شدن استحكامات آنها بود ! در مورد اين آيه تفسيرهاى ديگرى نيز گفته شده ، از جمله اينكه : يهود از داخل ، ديواره دژها را ويران مى كردند تا فرار كنند و مسلمانان از بيرون تا به آنها دست يابند ( ولى اين احتمال بعيد است ) .
و نيز گفته شده كه اين آيه معنى كنائى دارد مثل اينكه مى گوئيم فلانكس خانه و زندگيش را با دست خودش ويران كرد ، يعنى بر اثر نادانيها و لجاجتها سبب بر باد دادن زندگى خود شد .
يا اينكه منظور يهود از تخريب بعضى از خانه ها اين بود كه دهانه كوچه هاى داخل قلعه را ببندند تا مانع پيشروى مسلمانان شوند و در آينده نيز نتوانند در آن سكنى گزينند .
يا اينكه قسمتى از خانه هاى داخل دژ را خراب كردند تا در صورت كشيده شدن ميدان نبرد به داخل دژ جاى كافى براى جنگيدن داشته باشند .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 491
يا اينكه در بناى بعضى از خانه ها مصالح گرانقيمتى وجود داشت آنها را تخريب كردند تا آنچه قابل حمل بود ببرند ، ولى تفسير اول از همه مناسبتر است .
در پايان آيه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى مى فرمايد : پس عبرت بگيريد اى صاحبان چشم ! ( فاعتبروا يا اولى الابصار ) .
اعتبروا از ماده اعتبار در اصل از عبور گرفته شده كه به معنى گذشتن از چيزى است به سوى چيز ديگر ، و اينكه به اشك چشم عبرة گفته مى شود به خاطر عبور قطرات اشك از چشم است ، و عبارت را از اين رو عبارت مى گويند كه مطالب و مفاهيم را از كسى به ديگرى منتقل مى كند ، و اطلاق تعبير خواب بر تفسير محتواى آن به خاطر اين است كه انسان را از ظاهر به باطن آن منتقل مى سازد .
و به همين مناسبت به حوادثى كه به انسان پند مى دهد عبرت مى گويند ، چرا كه انسان را به يك سلسله تعاليم كلى رهنمون مى گردد و از مطلبى به مطلب ديگر منتقل مى كند .
تعبير به اولى الابصار ( صاحبان چشم ) اشاره به كسانى است كه حوادث را به خوبى مى بينند ، و با چشم باز موشكافى مى كنند ، و به عمق آن مى رسند .
( واژه بصر معمولا به عضو بينائى و بصيرت به درك و آگاهى درونى گفته مى شود ) .
در حقيقت اولى الابصار كسانى هستند كه آمادگى گرفتن درسهاى عبرت دارند ، لذا قرآن به آنها هشدار مى دهد كه از اين حادثه بهره بردارى لازم كنيد .
شك نيست كه منظور از گرفتن عبرت اين است كه حوادث مشابه را كه از نظر حكم عقل يكسانند بر هم مقايسه كنند ، مانند مقايسه حال كفار
تفسير نمونه ج : 23 ص : 492
و پيمان شكنان ديگر بر يهود بنى نضير ، ولى هرگز اين جمله ارتباطى با قياسات ظنى كه بعضى در استنباط احكام دينى از آن استفاده مى كنند ندارد ، و تعجب است كه بعضى از فقهاى اهل سنت براى اثبات اين مقصود از آيه فوق استفاده كرده اند هر چند بعضى ديگر بر آن ايراد گرفته اند .
خلاصه اينكه : منظور از عبرت و اعتبار در آيه فوق انتقال منطقى و قطعى از موضوعى به موضوع ديگر است نه عمل كردن به پندار و گمان .
به هر حال به راستى كه سرنوشت اين قوم يهود با آن قدرت و عظمت و شوكت ، و با آن امكانات و استحكامات فراوان سرنوشت عبرت انگيزى بود ، كه حتى بدون آنكه دست به اسلحه ببرند در مقابل جمعيت مسلمانان كه هرگز در ظاهر به پاى آنها نمى رسيدند تسليم شدند ، خانه هاى خود را با دست خويش ويران كردند ، و اموالشان را براى مسلمانان نيازمند بجا گذاردند ، و در نقاط مختلف پراكنده شدند ، در حالى كه طبق نقل تواريخ از آغاز به اين جهت در سرزمين مدينه سكنى گزيده بودند كه پيامبر موعود كتب خويش را درك كنند ، و در صف اول يارانش قرار گيرند ! و در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : كان اكثر عبادة ابى ذر رحمه الله التفكر و الاعتبار : بيشترين عبادت ابو ذر تفكر و عبرت گرفتن بود .
اما مع الاسف بسيارند كسانى كه بايد همه حوادث دردناك را خودشان بيازمايند ، و طعم تلخ شكستها را شخصا بچشند ، و هرگز از وضع ديگران عبرت نمى گيرند .
امير مؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد : السعيد من وعظ بغيره : سعادتمند
تفسير نمونه ج : 23 ص : 493
كسى است كه از ديگران پند و عبرت گيرد ! .
آيه بعد مى افزايد : اگر نه اين بود كه خداوند بر آنها مقرر داشته بود كه جلاى وطن كنند و منطقه را ترك گويند آنها را در همين دنيا مجازات مى كرد ( و لو لا ان كتب الله عليهم الجلاء لعذبهم فى الدنيا ) بدون شك جلاى وطن و رها كردن قسمت عمده سرمايه هائى كه يك عمر فراهم كرده بودند خود براى آنها عذابى دردناك بود ، بنابر اين منظور از جمله فوق اين است كه اگر اين عذاب براى آنها مقدر نشده بود عذاب ديگرى كه همان قتل و اسارت به دست مسلمانان بود بر سر آنها فرود مى آمد ، خدا مى خواست آنها در جهان آواره شوند ، و اى بسا اين آوارگى براى آنها دردناكتر بود ، زيرا هر وقت به ياد آنهمه دژها و خانه هاى مجلل و مزارع و باغات خود مى افتادند كه در دست ديگران است و خودشان بر اثر پيمان شكنى و توطئه بر ضد پيامبر خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در مناطق ديگر محروم و سرگردانند گرفتار آزار و شكنجه هاى روحى فراوانى مى شدند .
آرى خدا مى خواست اين گروه مغرور و فريبكار و پيمان شكن را گرفتار چنين سرنوشت دردناكى كند .
اما اين تنها عذاب دنياى آنها بود ، لذا در پايان اين آيه مى افزايد : و براى آنها در آخرت نيز عذاب آتش است ( و لهم فى الاخرة عذاب النار ) .
چنين است دنيا و آخرت كسانى كه پشت پا به حق و عدالت زنند و بر مركب غرور و خود خواهى سوار گردند .
و از آنجا كه ذكر اين ماجرا علاوه بر بيان قدرت پروردگار و حقانيت
تفسير نمونه ج : 23 ص : 494
پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بايد هشدارى براى تمام كسانى باشد كه اعمالى مشابه يهود بنى نضير دارند تا مساله در آنها خلاصه نشود در آيه بعد مطلب را تعليم داده ، مى افزايد : اين مجازات دنيا و آخرت از آن جهت دامنگيرشان شد كه با خدا و رسولش به دشمنى برخاستند ( ذلك بانهم شاقوا الله و رسوله ) .
و هر كس به دشمنى با خدا بر خيزد خداوند مجازاتش مى كند زيرا خدا شديد العقاب است ( و من يشاق الله فان الله شديد العقاب ) .
شاقوا از ماده شقاق در اصل به معنى شكاف و جدائى ميان دو چيز است ، و از آنجا كه هميشه دشمن در طرف مقابل قرار مى گيرد و خود را جدا مى سازد به عمل او شقاق مى گويند .
عين همين آيه با تفاوت بسيار جزئى در سوره انفال آيه 13 بعد از داستان جنگ بدر و در هم شكسته شدن مشركان آمده است كه بيانگر عموميت محتواى آن از هر نظر است .
قابل توجه اينكه : در آغاز آيه دشمنى با خدا و رسول را مطرح مى كند و در ذيل آيه تنها سخن از دشمنى با خدا است ، اشاره به اينكه دشمنى با رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نيز با دشمنى خدا يكى است و از هم جدا نيست .
تعبير به شديد العقاب هيچ منافاتى با ارحم الراحمين بودن خداوند ندارد ، زيرا آنجا كه جاى عفو و رحمت است ارحم الراحمين است ، و آنجا كه جاى مجازات و عقوبت است اشد المعاقبين است چنانكه در دعا آمده است و ايقنت انك انت ارحم الراحمين فى موضع العفو و الرحمة و اشد المعاقبين فى موضع النكال و النقمة .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 495
در آخرين آيه از آيات مورد بحث به پاسخ ايرادى مى پردازد كه يهود بنى نضير - چنانكه در شان نزول نيز گفتيم - به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) متوجه مى ساختند ، در آن موقع كه دستور داد قسمتى از نخلهاى نزديك قلعه هاى محكم يهود را ببرند ( تا محل كافى براى نبرد باشد ، يا براى اينكه يهود ناراحت شوند و از قلعه ها بيرون آيند و درگيرى در خارج قلعه روى دهد ) آنها گفتند : اى محمد ! مگر تو نبودى كه از اينگونه كارها نهى مى كردى ؟ آيه نازل شد و گفت : هر درخت با ارزش نخل را قطع يا به حال خود واگذار كرديد همه به فرمان خدا بود ! ( ما قطعتم من لينة او تركتموها قائمة على اصولها فباذن الله ) .
و هدف اين بود كه فاسقان را خوار و رسوا كند ( و ليخزى الفاسقين ) .
لينة از ماده لون به يكنوع عالى از درخت خرما مى گويند ، و بعضى آنرا از ماده لين به معنى نرمى به نوعى از درخت خرما تفسير كرده اند كه شاخه هائى نرم و نزديك زمين و ميوه اى نرم و لذيذ دارد .
گاه لينه به الوان و انواع مختلف درخت نخل يا نخله كريمه تفسير شده است كه تقريبا همه به يك چيز بر مى گردد .
به هر حال بعضى گفته اند : اقدام به قطع قسمتى از درختان نخل بنى نضير از سوى بعضى از مسلمانان روى داد ، در حالى كه بعضى ديگر مخالف بودند ، در اينجا آيه فوق نازل شد و ميان آنها فصل خصومت كرد .
بعضى ديگر گفته اند : آيه ناظر به عمل دو نفر از اصحاب است كه يكى به هنگام قطع درختان نخل درختان خوب را مى بريد تا يهود را به خشم آورد
تفسير نمونه ج : 23 ص : 496
( و از قلعه فرود آيند ) و ديگرى نخلهاى كم ارزش را مى بريد تا آنچه پر ارزش است براى استفاده آينده باقى بماند ، و به همين جهت در ميان آنها اختلاف افتاد آيه نازل شد و گفت هر دو به اذن الهى بوده است .
ولى ظاهر آيه اين است كه مسلمانان بعضى از درختان لينه ( نوع خوب ) را بريدند و بعضى از همانها را رها ساختند ، و اين عمل باعث ايراد يهود شد و قرآن به آنها پاسخ گفت تا روشن شود اين كار از روى هواى نفس نبوده ، بلكه يك دستور الهى در اين زمينه صادر شده بود كه در شعاع محدود اين كار عملى گردد ، تا بيش از حد ضايعاتى رخ ندهد .
در هر صورت اين حكم يك استثنا در قانون معروف اسلامى است كه مى گويد به هنگام حمله به دشمن نبايد درختان را قطع كرد ، و حيوانات را كشت ، و زراعتها را آتش زد ، اين تنها مربوط به موردى بوده است كه براى بيرون كشيدن دشمن از قلعه ، و يا فراهم ساختن ميدان جنگ و مانند آن ضرورت داشته ، و در هر قانون كلى استثنائات جزئى ضرورى غالبا وجود دارد ، همانگونه كه اصل كلى بر نخوردن گوشت مردار است ، ولى به هنگام اجبار و اضطرار اكل ميته مجاز است .
جمله و ليخزى الفاسقين ( تا فاسقان را خوار و رسوا كند ) نشان مى دهد كه لااقل يكى از اهداف اين كار خوار نمودن دشمن و در هم شكستن روحيه آنها بوده است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 497
نكته ها :

1 - لشكرهاى نامرئى خدا !
در حالى كه اهل دنيا براى كسب پيروزى بر نيروهاى ظاهرى و مادى خويش تكيه مى كنند ، تكيه گاه خداپرستان ارزشهاى معنوى و امدادهاى الهى آنها است كه نمونه اى از آن را در داستان شكست بنى نضير و بيرون راندن آنها از مدينه در آيات فوق ملاحظه كرديم .
در اين آيات خوانديم كه يكى از عوامل مؤثر پيروزى همان ترس و وحشتى بود كه خدا بر دلهاى آنها افكند تا آنجا كه خانه هاى خود را با دست خود ويران مى كردند ، و حاضر شدند از اموال خود چشم بپوشند و از آن ديار بيرون روند .
نظير اين معنى چند بار در آيات قرآن مجيد آمده است از جمله در داستان گروه ديگرى از يهود بنام بنى قريظه كه مسلمانان بعد از جنگ احزاب در يك درگيرى شديد با آنها روبرو شدند نيز آمده است ، مى فرمايد : و انزل الذين ظاهروهم من اهل الكتاب من صياصيهم و قذف فى قلوبهم الرعب فريقا تقتلون و تاسرون فريقا : خداوند گروهى از اهل كتاب را كه از مشركان عرب حمايت كردند از دژهاى محكمشان فرود آورد ، و در دلهاى آنها ترس و وحشت افكند ، تا آنجا كه گروهى را به قتل رسانديد و گروهى را اسير كرديد ( احزاب 26 ) .
همين معنى در داستان جنگ بدر نيز آمده است كه مى گويد : سالقى فى قلوب الذين كفروا الرعب : من به زودى در دلهاى كافران وحشت مى افكنم .
قسمتى از اين وحشت كه حكم يك لشكر نامرئى الهى را دارد طبيعى است هر چند قسمتى از آن اسرار آميز است ، و روابط آن با وسائل عادى بر ما مكشوف
تفسير نمونه ج : 23 ص : 498
نيست ، آنچه طبيعى است اينكه مؤمنان در هر حال خود را پيروز مى دانند خواه كشته و شهيد شوند و خواه دشمن را در هم بكوبند ، و كسى كه منطقش اين است ترس و وحشتى به خود راه نمى دهد ، بلكه چنين انسان اعجوبه اى براى دشمنش وحشت انگيز است ، همانگونه كه در دنياى امروز نيز كشورهاى بزرگى را مى بينيم كه با داشتن پيشرفته ترين سلاحها ، و بزرگترين ارتشها ، از گروهى اندك مؤمنان راستين ستيزه جوى وحشت دارند ، و دائما مى كوشند با آنها درگير نشوند .
در حديثى از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم كه فرمود : نصرت بالرعب مسيرة شهر ! : من از جانب خدا به وسيله ترس و وحشت دشمنان يارى شده ام به فاصله يكماه .
يعنى نه تنها كسانى كه در ميدان نبرد با من رو برو مى شوند وحشت دارند بلكه در نقاطى كه دشمن از من يكماه راه فاصله دارد وحشت و اضطراب حاكم است ! در مورد لشكريان حضرت مهدى ( عج ) نيز مى خوانيم كه سه لشكر او را يارى مى كنند : الملائكة ، و المؤمنون ، و الرعب ! : فرشتگان و مؤمنان و ترس و وحشت ! .
در حقيقت آنها سعى مى كنند از برون ضربه نخورند اما خداوند از درون آنها را متلاشى مى كند ، و مى دانيم ضربه درونى جانكاهتر و جبران ناپذير است ، چرا كه اگر تمام سلاحها و ارتشهاى دنيا در اختيار كسى باشد ولى روحيه نبرد نداشته باشد محكوم به شكست و نابودى است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 499
2 - توطئه هاى امروز يهود
تاريخ اسلام از همان آغاز با توطئه هاى آنها آميخته شده بود و در بسيارى از حوادث دردناك آنها را داخل صحنه يا در پشت صحنه مشاهده مى كنيم ، و عجب اينكه آنها به عشق پيامبر موعود به سرزمين حجاز آمدند ، ولى بعد از اين ظهور بزرگ از دشمنان سرسخت شدند و هم امروز نيز در بيشتر توطئه هاى ضد اسلامى يهود را در صحنه و يا در پشت صحنه مشاهده مى كنيم ، و اين عبرتى است براى صاحبان بصيرت ! و همانگونه كه تاريخ پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نشان مى دهد تنها طريق دفع آنان برخورد قاطعانه است ، به خصوص صهيونيستها كه در منطقشان هيچگونه مدارا و عدل و انصاف نيست ، زبانشان زور است ، و جز با زور و قدرت نمى توان با آنها سخن گفت ، ولى با اين حال از مؤمنان راستين بيش از هر چيز مى ترسند ، و اگر مسلمانان امروز همانند ياران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از ايمان و استقامت و قاطعيت كافى برخوردار باشند ترس و وحشت آنها بر دلهاى اين دشمنان خونخوار چيره مى شود ، و مى توان با همين لشكر الهى آنها را از زمينهاى اشغال شده بيرون راند و اين درسى است كه رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در چهارده قرن قبل به ما داده است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 500
وَ مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلى رَسولِهِ مِنهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْل وَ لا رِكاب وَ لَكِنَّ اللَّهَ يُسلِّط رُسلَهُ عَلى مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كلِّ شىْء قَدِيرٌ(6) مَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلى رَسولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَللَّهِ وَ لِلرَّسولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتَمَى وَ الْمَسكِينِ وَ ابْنِ السبِيلِ كىْ لا يَكُونَ دُولَةَ بَينَ الأَغْنِيَاءِ مِنكُمْ وَ مَا ءَاتَاكُمُ الرَّسولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شدِيدُ الْعِقَابِ(7)
ترجمه :
6 - آنچه را خدا به رسولش از آنها ( از يهود ) بازگرداند چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن ( زحمتى نكشيديد ) نه اسبى تاختيد و نه شترى ، ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلط مى سازد ، و خدا بر هر چيز قادر است .
7 - آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش باز گرداند از آن خدا ، و رسول ، و خويشاوندان او و يتيمان ، و مستمندان ، و درراه ماندگان است ، تا ( اين اموال عظيم ) دست به دست ميان ثروتمندان شما نگردد ، آنچه را رسول خدا براى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 501
شما آورده بگيريد و اجرا كنيد ، و آنچه را از آن نهى كرده خوددارى نمائيد ، و از مخالفت خدا بپرهيزيد كه خداوند شديد العقاب است .

شان نزول :
از آنجا كه اين آيات تكميلى است بر آيات گذشته كه داستان شكست يهود بنى نضير را بازگو مى كرد شان نزول آن نيز ادامه همان شان نزول است .
توضيح اينكه بعد از بيرون رفتن يهود بنى نضير از مدينه ، باغها و زمينهاى كشاورزى و خانه ها و قسمتى از اموال آنها در مدينه باقيماند ، جمعى از سران مسلمين خدمت رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) رسيدند و طبق آنچه از سنت عصر جاهليت به خاطر داشتند عرض كردند : برگزيده هاى اين غنيمت ، و يك چهارم آنرا برگير و بقيه را به ما واگذار ، تا در ميان خود تقسيم كنيم ! آيات فوق نازل شد و با صراحت گفت : چون براى اين غنائم ، جنگى نشده و مسلمانان زحمتى نكشيده اند تمام آن تعلق به رسول الله ( رئيس حكومت اسلامى ) دارد ( و او هر گونه صلاح بداند تقسيم مى كند و چنانكه بعدا خواهيم ديد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اين اموال را در ميان مهاجرين كه دستهاى آنها در سرزمين مدينه از مال دنيا تهى بود و تعداد كمى از انصار كه نياز شديدى داشتند تقسيم كرد ) .

تفسير : حكم غنائمى كه بدون جنگ به دست مى آيد
اين آيات چنانكه گفتيم حكم غنائم بنى نضير را بيان مى كند ، و در عين حال روشنگر يك قانون كلى در زمينه تمام غنائمى است كه بدون دردسر و زحمت
تفسير نمونه ج : 23 ص : 502
و رنج عائد جامعه اسلامى مى شود كه در فقه اسلامى به عنوان فيىء ياد شده است .
مى فرمايد : آنچه را خداوند به رسولش از آنها باز گرداند ، چيزى است كه شما براى تحصيل آن نه اسبى تاختيد ، و نه شترى ( و ما افاء الله على رسوله منهم فما اوجفتم عليه من خيل و لا ركاب ) .
افاء از ماده فيىء در اصل به معنى رجوع و بازگشت است ، و اينكه بر اين دسته از غنائم فيىء ( بر وزن شىء ) اطلاق شده شايد به خاطر آن است كه خداوند تمام مواهب اين جهان را در اصل براى مؤمنان ، و قبل از همه براى پيغمبر گراميش كه اشرف كائنات و خلاصه موجودات است آفريده ، و افراد غير مؤمن و گنهكار در حقيقت غاصبان اين اموالند ( هر چند بر حسب قوانين شرعى يا عرفى مالك محسوب شوند ) هنگامى كه اين اموال به حاصبان حقيقى باز مى گردد شايسته عنوان فيىء است .
اوجفتم از ماده ايجاف به معنى راندن سريع است كه معمولا در جنگها اتفاق مى افتد .
خيل به معنى اسبها است ( جمعى است كه مفرد از جنس خود ندارد )
تفسير نمونه ج : 23 ص : 503
ركاب از ماده ركوب معمولا به معنى شتران سوارى مى آيد .
هدف از مجموع جمله اين است كه در تمام مواردى كه براى به دست آوردن غنيمت هيچ جنگى رخ ندهد غنائم در ميان جنگجويان تقسيم نخواهد شد ، و به طور كامل در اختيار رئيس مسلمين قرار مى گيرد ، او هم با صلاحديد خود در مصارفى كه در آيه بعد مى آيد مصرف مى كند .
سپس مى افزايد : چنان نيست كه پيروزيها هميشه نتيجه جنگهاى شما باشد ، ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلط مى سازد ، و خداوند بر همه چيز تواناست ( و لكن الله يسلط رسله على من يشاء و الله على كل شىء قدير ) .
آرى پيروزى بر دشمن سرسخت و نيرومندى همچون يهود بنى نضير با امدادهاى غيبى خداوند صورت گرفت ، تا بدانيد خداوند بر همه چيز قادر است ، و مى تواند در يك چشم بر همزدن قومى نيرومند را زبون سازد ، و گروهى اندك را بر آنها مسلط كند ، و تمام امكانات را از گروه اول به گروه دوم منتقل نمايد .
اينجاست كه مسلمانان مى توانند در چنين ميدانهائى هم درس معرفة الله بياموزند ، و هم نشانه هاى حقانيت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را ببينند ، و هم برنامه اخلاص و اتكاء به ذات پاك خدا را در تمام مسير راهشان ياد گيرند .
در اينجا سؤالى مطرح مى شود و آن اينكه غنائم يهود بنى نضير بدون جنگ در اختيار مسلمانان قرار نگرفت بلكه لشكر كشى كردند و قلعه هاى يهود را در حلقه محاصره قرار دادند ، و حتى گفته مى شود درگيرى مسلحانه محدودى نيز رخ داد .
در پاسخ مى گوئيم قلعه هاى بنى نضير چنانكه گفته اند فاصله چندانى از مدينه نداشت ( بعضى از مفسران فاصله را دو ميل ، كمتر از 4 كيلومتر ، ذكر كرده اند ) و مسلمانان پياده به سوى قلعه ها آمدند ، بنابر اين زحمتى متحمل نشدند
تفسير نمونه ج : 23 ص : 504
اما وقوع درگيرى مسلحانه از نظر تاريخى ثابت نيست ، محاصره نيز چندان به طول نيانجاميد ، بنابر اين مى توان گفت در حقيقت چيزى كه بتوان نام آن را نبرد گذاشت رخ نداد و خونى بر زمين ريخته نشد .
آيه بعد مصرف فيىء را كه در آيه قبل آمده است به وضوح بيان مى كند و به صورت يك قاعده كلى مى فرمايد : آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش بازگردانده است از آن خدا ، و رسول ، و خويشاوندان او و يتيمان و مستمندان و درراه ماندگان است ( و ما افاء الله على رسوله من اهل القرى فلله و للرسول و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل ) .
يعنى اين همانند غنائم جنگهاى مسلحانه نيست كه تنها يك پنجم آن در اختيار پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و ساير نيازمندان قرار گيرد ، و چهار پنجم از آن جنگجويان باشد .
و نيز اگر در آيه قبل گفته شد كه تمام آن متعلق به رسول خدا است مفهومش اين نيست كه تمام آن را در مصارف شخصى مصرف مى كند ، بلكه چون رئيس حكومت اسلامى ، و مخصوصا مدافع و حافظ حقوق نيازمندان است قسمت عمده را در مورد آنها صرف مى كند .
در اين آيه به طور كلى شش مصرف براى فيىء ذكر شده :
1 - سهم خداوند ، بديهى است خداوند مالك همه چيز است ، و در عين حال به هيچ چيز نيازمند نيست ، و اين يكنوع نسبت تشريفى است تا گروههاى ديگر كه بعد از آن ذكر شده اند هيچ نوع احساس حقارت نكنند و سهم خود را همرديف سهم خدا محسوب دارند ، و ذره اى از شخصيت آنها در افكار عمومى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 505
كاسته شود .
2 - سهم پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است كه طبعا نيازمنديهاى شخصى او و سپس نيازمنديهاى مقامى او و انتظاراتى را كه مردم از او دارند تامين مى كند .
3 - سهم ذوى القربى است كه بدون شك در اينجا منظور خويشاوندان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و بنى هاشم است كه از گرفتن زكات كه جزء اموال عمومى مسلمين است محرومند .
و اصولا معنى ندارد كه منظور خويشاوندان عموم مردم باشد چرا كه در اين صورت همه مسلمانان را بدون استثناء شامل مى شود ، زيرا همه مردم خويشاوندان يكديگرند .
در اينكه آيا در ذوى القربى نياز و فقر شرط است يا نه در ميان مفسران گفتگو است هر چند با قرائنى كه در پايان اين آيه و آيه بعد است شرط بودن آن صحيحتر به نظر مى رسد .
4 و 5 و 6 - سهم يتيمان و مسكينان و درراه ماندگان است ، در اينكه اين سه گروه تنها از بنى هاشم بايد باشند ، يا عموم يتيمان و مستمندان و ابن السبيل ها را شامل مى شود ؟ در ميان مفسران گفتگو است .
عموم فقهاى اهل سنت و مفسران آنها معتقدند كه اين مساله تعميم دارد در حالى كه رواياتى كه از طريق اهل بيت (عليهم السلام) رسيده است در اين زمينه مختلف مى باشد ، از بعضى استفاده مى شود كه اين سه سهم نيز مخصوص يتيمان و مستمندان و ابن السبيل بنى هاشم است ، در حالى كه در بعضى از روايات تصريح شده كه اين
تفسير نمونه ج : 23 ص : 506
حكم عموميت دارد از امام باقر (عليه السلام) چنين نقل شده كه فرمود : كان ابى يقول لنا سهم رسول الله و سهم ذى القربى ، و نحن شركاء الناس فيما بقى : سهم رسول خدا و ذى القربى از آن ما است ، و ما در باقيمانده اين سهام با مردم شريكيم .
آيه 8 و 9 همين سوره كه توضيحى است براى اين آيه نيز گواهى مى دهد كه اين سهم مخصوص بنى هاشم نيست ، زيرا در آن سخن از عموم فقراى مهاجرين و انصار است .
علاوه بر اين مفسران نقل كرده اند كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بعد از ماجراى بنى نضير اموالى را كه از آنها باقى مانده بود در ميان مهاجران كه عموما در شرايط سختى در مدينه زندگى مى كردند و سه نفر از طايفه انصار كه سخت نيازمند بودند تقسيم كرد ، و اين دليل بر عموميت مفهوم آيه است ، و اگر بعضى از روايات با آن سازگار نباشد بايد ظاهر قرآن را ترجيح داد .
سپس به فلسفه اين تقسيم حساب شده پرداخته ، مى افزايد : اين به خاطر آن است كه اين اموال عظيم دست به دست ميان ثروتمندان شما نگردد ، و نيازمندان از آن محروم نشوند ! ( لكيلا يكون دولة بين الاغنياء منكم .
جمعى از مفسران براى اين جمله مخصوصا شان نزولى ذكر كرده اند كه
تفسير نمونه ج : 23 ص : 507
قبلا نيز اجمالا به آن اشاره شد ، و آن اينكه بعد از ماجراى بنى نضير جمعى از رؤساى مسلمين خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمدند و عرض كردند : برگزيده خود ، و يك چهارم از اين غنائم را برگير ، و بقيه را در اختيار ما بگذار ، تا در ميان خود تقسيم كنيم ، آنگونه كه در زمان جاهليت قبل از اسلام بود ! آيه فوق نازل شد و به آنها اخطار كرد : نبايد اين اموال دست به دست ميان اغنيا بگردد ! اين آيه يك اصل اساسى را در اقتصاد اسلامى بازگو مى كند و آن اينكه جهت گيرى اقتصاد اسلامى چنين است كه در عين احترام به مالكيت خصوصى برنامه را طورى تنظيم كرده كه اموال و ثروتها متمركز در دست گروهى محدود نشود كه پيوسته در ميان آنها دست به دست بگردد .
البته اين به آن معنى نيست كه ما پيش خود قوانين وضع كنيم و ثروتها را از گروهى بگيريم و به گروه ديگرى بدهيم ، بلكه منظور اين است كه اگر مقررات اسلامى در زمينه تحصيل ثروت و همچنين مالياتهائى همچون خمس و زكات و خراج و غير آن و احكام بيت المال و انفال درست پياده شود خود به خود چنين نتيجه اى را خواهد داد كه در عين احترام به تلاشهاى فردى مصالح جمع تامين خواهد شد ، و از دو قطبى شدن جامعه ( اقليتى ثروتمند و اكثريتى فقير ) جلوگيرى مى كند .
و در پايان آيه مى فرمايد : آنچه را رسول خدا براى شما آورده است بگيريد ، و اجرا كنيد ، و آنچه را از آن نهى كرده از آن خوددارى نمائيد و تقواى الهى را پيشه كنيد كه خداوند شديد العقاب است ( و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان الله شديد العقاب ) .
اين جمله هر چند در ماجراى غنائم بنى نضير نازل شده ، ولى محتواى آن يك حكم عمومى در تمام زمينه ها و برنامه هاى زندگى مسلمانها است ، و سند روشنى است براى حجت بودن سنت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 508
بر طبق اين اصل همه مسلمانان موظفند اوامر و نواهى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را به گوش جان بشنوند و اطاعت كنند ، خواه در زمينه مسائل مربوط به حكومت اسلامى باشد ، يا مسائل اقتصادى ، و يا عبادى ، و غير آن ، به خصوص اينكه در ذيل آيه كسانى را كه مخالفت كنند به عذاب شديد تهديد كرده است .

نكته :

1 - مصرف فيىء غنائم بدون جنگ .
اموالى كه تحت عنوان فيىء در اختيار رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به عنوان رهبر حكومت اسلامى قرار مى گرفت اموال فراوانى بود كه شامل كليه اموالى مى شد كه از غير طريق جنگ در اختيار مسلمين واقع مى شد ، اين اموال مى توانست نقش مهمى در تعديل ثروت در محيط اسلامى ايفا كند ، چرا كه بر خلاف سنت جاهلى هرگز در ميان ثروتمندان اقوام و قبائل تقسيم نمى شد ، بلكه مستقيما در اختيار رهبر مسلمانان بود ، و او نيز با توجه به اولويتها آنرا تقسيم مى كرد .
و چنانكه در بحث انفال گفته ايم فيىء بخشى از انفال است بخش ديگر آن تمام اموالى است كه مالك مشخص ندارد كه شرح آن در فقه اسلامى آمده و بالغ بر دوازده موضوع مى شود ، و به اين ترتيب حجم بيشترى از مواهب الهى از اين طريق در اختيار حكومت اسلامى ، و سپس در اختيار نيازمندان قرار مى گيرد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 509
از آنچه گفتيم اين نكته روشن مى شود كه در ميان آيه اول و دوم كه در بالا ذكر كرديم تضادى وجود ندارد ، هر چند آيه اول ظاهرا فىء را در اختيار شخص پيامبر مى گذارد و در آيه دوم مصارف ششگانه اى براى آن ذكر مى كند ، زيرا اين مصارف ششگانه ذكر اولويتهائى است كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در مورد اموالى كه در اختيار دارد بايد رعايت كند ، و به تعبير ديگر پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اينهمه ثروت را براى شخص خودش نمى خواهد بلكه به عنوان رهبر و رئيس حكومت اسلامى در هر موردى لازم است صرف مى كند .
اين نكته نيز قابل توجه است كه اين حق بعد از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به امامان معصوم (عليهم السلام) و بعد از آنها به نواب آنها يعنى مجتهدان جامع الشرايط مى رسد ، چرا كه احكام اسلام تعطيل بردار نيست ، و حكومت اسلامى از مهمترين مسائلى است كه مسلمانان با آن سر و كار دارند و قسمتى از پايه هاى اين حكومت بر مسائل اقتصادى نهاده شده است و بخشى از مسائل اقتصادى اصيل اسلامى همينها است .

2 - پاسخ به يك سؤال
در اينجا ممكن است اين سؤال مطرح شود كه چگونه خداوند دستور مى دهد كه همه مردم بدون استثنا آنچه را پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى گويد بى قيد و شرط بپذيرند ؟ ! .
ولى با توجه به اينكه ما پيامبر را معصوم مى دانيم ، و اين حق فقط براى او و جانشينان معصوم او است پاسخ سؤال روشن مى شود .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 510
جالب توجه اينكه در روايات زيادى به اين مساله اشاره شده است كه اگر خداوند چنين اختياراتى را به پيامبرش داده به خاطر آن است كه او را كاملا آزموده و خلق عظيم و اخلاق فوق العاده دارد كه چنين حقى را به او تفويض فرموده است .

3 - داستان غم انگيز فدك :
فدك يكى از دهكده هاى آباد اطراف مدينه در حدود 140 كيلومترى نزديك خيبر بود كه در سال هفتم هجرت كه قلعه هاى خيبر يكى پس از ديگرى در برابر رزمندگان اسلام سقوط كرد و قدرت مركزى يهود در هم شكست ساكنان فدك از در صلح و تسليم در برابر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در آمدند و نيمى از زمين و باغهاى خود را به آن حضرت واگذار كردند ، و نيم ديگرى را براى خود نگه داشتند و در عين حال كشاورزى سهم پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را نيز بر عهده گرفتند و در برابر زحماتشان حقى از آن مى بردند .
با توجه به آيه فيىء در اين سوره ، اين زمين مخصوص پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بود و مى توانست در مورد خودش يا مصارف ديگرى كه در آيه 7 همين سوره اشاره شده مصرف كند ، لذا پيامبر آن را به دخترش فاطمه عليها سلام الله بخشيد ، و اين سخنى است كه بسيارى از مورخان و مفسران شيعه و اهل سنت به آن تصريح كرده اند ، از جمله در تفسير در المنثور از ابن عباس نقل شده هنگامى كه آيه و آت ذا القربى حقه ( روم 38 ) نازل شد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فدك را به فاطمه بخشيد ( اقطع رسول الله فاطمة فدكا ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 511
و در كتاب كنز العمال كه در حاشيه مسند احمد آمده در مساله صله رحم از ابو سعيد خدرى نقل شده هنگامى كه آيه فوق نازل شد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فاطمه (عليهاالسلام) را خواست و فرمود : يا فاطمه لك فدك : اى فاطمه ! فدك از آن تو است .
حاكم نيشابورى نيز در تاريخش همين معنى را آورده است .
ابن ابى الحديد نيز در شرح نهج البلاغه داستان فدك را به طور مشروح ذكر كرده و همچنين كتب فراوان ديگر .
ولى بعد از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كسانى كه وجود اين قدرت اقتصادى را در دست همسر على (عليه السلام) مزاحم قدرت سياسى خود مى ديدند و تصميم داشتند ياران على (عليه السلام) را از هر نظر منزوى كنند به بهانه حديث مجعول نحن معاشر الانبياء لا نورث آن را مصادره كردند ، و با اينكه فاطمه (عليهاالسلام) رسما متصرف آن بود و كسى از ذو اليد مطالبه شاهد و بينه نمى كند از او شاهد خواستند ، حضرت (عليه السلام) نيز اقامه شهود كرد كه پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) شخصا فدك را به او بخشيده ، اما با اينهمه اعتنا نكردند ، در دورانهاى بعد هر يك از خلفا كه مى خواستند تمايلى به اهل بيت نشان دهند فدك را به آنها باز مى گرداندند ، اما چيزى نمى گذشت كه ديگرى آن را مجددا مصادره مى كرد ! و اين عمل بارها در زمان خلفاى بنى اميه و بنى عباس تكرار شد .
داستان فدك و حوادث گوناگونى كه در رابطه با آن در صدر اسلام و دورانهاى بعد روى داد از دردناكترين و غم انگيزترين و در عين حال عبرت انگيزترين فرازهاى تاريخ اسلام است كه مستقلا بايد مورد بحث و بررسى دقيق
تفسير نمونه ج : 23 ص : 512
قرار گيرد تا از حوادث مختلف تاريخ اسلام پرده بردارد .
قابل توجه اينكه محدث اهل سنت مسلم بن حجاج نيشابورى در كتاب معروفش صحيح مسلم داستان مطالبه فاطمه (عليهاالسلام) فدك را از خليفه اول مشروحا آورده و از عايشه نقل مى كند كه بعد از امتناع خليفه از تحويل دادن فدك فاطمه (عليهاالسلام) از او قهر كرد و تا هنگام وفات يك كلمه با او سخن نگفت ( صحيح مسلم جلد 3 صفحه 1380 حديث 52 از كتاب الجهاد ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 513
لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَرِهِمْ وَ أَمْوَلِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضلاً مِّنَ اللَّهِ وَ رِضوَناً وَ يَنصرُونَ اللَّهَ وَ رَسولَهُ أُولَئك هُمُ الصدِقُونَ(8) وَ الَّذِينَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الايمَنَ مِن قَبْلِهِمْ يحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيهِمْ وَ لا يجِدُونَ فى صدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بهِمْ خَصاصةٌ وَ مَن يُوقَ شحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئك هُمُ الْمُفْلِحُونَ(9) وَ الَّذِينَ جَاءُو مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لاخْوَنِنَا الَّذِينَ سبَقُونَا بِالايمَنِ وَ لا تجْعَلْ فى قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا رَبَّنَا إِنَّك رَءُوفٌ رَّحِيمٌ(10)
ترجمه :
8 - اين اموال براى مهاجرانى است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بيرون رانده شدند ، آنها فضل الهى و رضاى او را مى طلبند ، و خدا و رسولش را يارى مى كنند ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 514
و آنها راستگويانند .
9 - و براى كسانى كه در دار الهجرة ( سرزمين مدينه ) و در خانه ايمان ، قبل از مهاجران ، مسكن گزيدند ، آنها كسانى را كه به سويشان هجرت كنند دوست مى دارند و در دل خود نيازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى كنند ، و آنها را بر خود مقدم مى دارند هر چند شديدا فقير باشند ، كسانى كه خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خويش بازداشته رستگارند .
10 - و كسانى كه بعد از آنها آمدند و مى گويند : پروردگارا ! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز ، و در دلهايمان حسد و كينه اى نسبت به مؤمنان قرار مده ، پروردگارا ! تو مهربان و رحيمى .

تفسير : سه گروه مهاجران و انصار و تابعان و صفات برجسته هر كدام
اين آيات ادامه بحث آيات گذشته پيرامون مصارف ششگانه فيىء ( اموال و غنائمى كه از غير طريق جنگ عائد مسلمين مى شود ) مى باشد ، و در حقيقت تفسيرى براى يتيمان و مسكينها و ابن السبيل ها و بيش از همه تفسير ابن السبيل است ، چرا كه بيشترين رقم مسلمانان مهاجر را در آن روز آنها تشكيل مى دادند كه در وطن و بلاد خود مسكين نبودند اما به خاطر مهاجرت تهيدست شده بودند .
مى فرمايد : اين اموال براى مهاجرانى است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بيرون رانده شدند ( للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من ديارهم و اموالهم ) .
آنها فضل خداوند و رضاى او را مى طلبند و خدا و رسولش را يارى مى كنند و آنها راستگويانند ( يبتغون فضلا من الله و رضوانا و ينصرون الله و رسوله
تفسير نمونه ج : 23 ص : 515
اولئك هم الصادقون ) .
در اينجا سه وصف مهم براى مهاجران نخستين بيان كرده كه در اخلاص و جهاد و صدق خلاصه مى شود .
نخست مساله ابتغاء فضل خدا و رضاى او را مطرح مى كند كه بيانگر اين واقعيت است كه هجرت آنها نه براى دنيا و هواى نفس ، بلكه براى جلب خشنودى پروردگار و ثواب او بوده است .
بنابر اين فضل در اينجا به معنى ثواب است ، و رضوان همان خشنودى پروردگار است كه مرحله والاترى از تمناى ثواب مى باشد ، همانگونه كه در آيات متعددى از قرآن نيز به همين معنى آمده ، از جمله در آيه 29 سوره فتح در آنجا كه اصحاب رسول الله را با اين عبارت توصيف مى كند تراهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا : آنها را پيوسته در حال ركوع و سجود مى بينى در حالى كه فضل خدا و رضاى او را مى طلبند .
حتى تعبير به فضل ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه آنها اعمالشان را ناچيزتر از آن مى دانند كه استحقاق ثوابى بياورد بلكه ثواب را يك انعام الهى مى شمرند ! جمعى از مفسران فضل را در اينجا به معنى رزق و روزى دنيا تفسير كرده اند چرا كه در بعضى از آيات ديگر قرآن نيز به همين معنى آمده ، ولى با توجه به اينكه مقام ، مقام بيان اخلاص مهاجران است اين معنى مناسب نيست ، بلكه مناسب همان پاداش الهى است .
البته اين احتمال بعيد نيست كه فضل اشاره به نعمتهاى جسمانى بهشت باشد و رضوان به نعمتهاى معنوى و روحانى ولى هر چه هست مربوط به آخرت است نه دنيا .
ديگر اينكه آنها پيوسته در خدمت آئين حق و يارى رسول او هستند
تفسير نمونه ج : 23 ص : 516
و لحظه اى از جهاد در اين راه دست بر نمى دارند .
( توجه داشته باشيد جمله ينصرون فعل مضارع و دليل بر استمرار است ) .
به اين ترتيب آنها اهل سخن و ادعا نيستند ، بلكه ايمان خود را با جهاد مستمر ثابت كرده اند .
و در سومين مرحله آنها را به صدق و راستى توصيف كرده كه با توجه به گستردگى مفهوم اين تعبير ، صداقت آنها را در همه چيز منعكس مى كند ، هم در دعوى ايمان صادقند ، هم در ادعاى محبت به رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ، و هم در زمينه طرفدارى از آئين حق .
ناگفته پيداست كه اين اوصاف براى ياران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در زمان نزول اين آيات است ، ولى مى دانيم كه در ميان آنها افرادى بودند كه بعدا تغيير مسير دادند و خود را از افتخارات بزرگ اين آيه محروم ساختند ، همانند كسانى كه آتش جنگ جمل را در بصره و صفين را در شام روشن ساختند ، و در برابر خليفه رسول الله كه به اتفاق مسلمين لازم الاطاعه بود قيام كردند ، و خونهاى هزاران نفر مسلمان را بر خاك ريختند ، افراد ديگرى مانند آنها .
در آيه بعد به يكى ديگر از مصارف اين اموال پرداخته و در ضمن آن توصيف بسيار جالب و بليغى در باره طايفه انصار مى كند ، و بحثى را كه در آيه قبل در باره مهاجران بود با آن تكميل نموده ، مى فرمايد : و كسانى كه در دار الهجره ( سرزمين مدينه ) و در خانه ايمان قبل از مهاجران مسكن گزيدند ( و الذين تبوؤا الدار و الايمان من قبلهم ) .
قابل توجه اينكه تبوؤا از ماده بواء ( بر وزن دواء ) در اصل به معنى مساوات اجزاء مكان است ، و به تعبير ديگر صاف و مرتب كردن يك مكان
تفسير نمونه ج : 23 ص : 517
را بواء مى گويند ، اين تعبير كنايه لطيفى است از اين معنى كه جمعيت انصار مدينه قبل از آنكه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مهاجران وارد اين شهر شوند زمينه هاى هجرت را فراهم كردند ، و همانگونه كه تاريخ مى گويد آنها دو بار در عقبه ( گردنه اى نزديك مكه ) آمده ، و مخفيانه با پيامبر خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بيعت كردند ، و به صورت مبلغانى به سوى مدينه بازگشتند ، و حتى يكى از مسلمانان مكه را بنام مصعب بن عمير به عنوان مبلغ همراه خود به مدينه آوردند تا افكار عمومى را براى هجرت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آماده سازند .
بنابر اين نه تنها خانه هاى ظاهرى را آماده پذيرائى مهاجران كردند كه خانه دل و جان و محيط شهر خود را تا آنجا كه مى توانستند آماده ساختند .
تعبير من قبلهم نشان مى دهد كه اينها همه قبل از هجرت مسلمانان مكه بوده است ، و مهم همين است .
مطابق اين تفسير انصار مدينه نيز جزء مستحقين اين اموال بودند ، و اين منافات با آنچه از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده است كه تنها به دو يا سه نفر از طايفه انصار از اموال بنى نضير بخشيد ، ندارد ، زيرا ممكن است در ميان انصار افراد مسكين و فقير غير از آن چند نفر نبوده ، در حالى كه شرط قبول اين اموال فقر و نياز بوده است ، به عكس مهاجرين كه اگر هم مصداق فقير نبوده اند مصداق ابن السبيل محسوب مى شدند .
سپس به سه توصيف ديگر كه بيانگر كل روحيات انصار مى باشد پرداخته ، چنين مى گويد : آنها چنان هستند كه هر مسلمانى را به سوى آنها هجرت كند دوست
تفسير نمونه ج : 23 ص : 518
دارند ( يحبون من هاجر اليهم ) .
و در اين زمينه تفاوتى ميان مسلمانان از نظر آنها نيست ، بلكه مهم نزد آنان مساله ايمان و هجرت است ، و اين دوست داشتن يك ويژگى مستمر آنها محسوب مى شود .
ديگر اينكه آنها در درون سينه هاى خود نيازى نسبت به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى كنند ( و لا يجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا ) .
نه چشم داشتى به غنائمى كه به آنها داده شده است دارند ، و نه نسبت به آنها حسد مىورزند و نه حتى در درون دل احساس نياز به آنچه به آنها اعطا شده مى كنند ، و اصلا اين امور به خيال آنها نمى گذرد ، و اين نهايت بلندنظرى و بزرگوارى انصار را نشان مى دهد .
و در مرحله سوم مى افزايد : آنها مهاجران را بر خود مقدم مى دارند هر چند شديدا فقير باشند ( و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة ) .
و به اين ترتيب محبت و بلندنظرى و ايثار سه ويژگى پر افتخار آنها است .
مفسران در شان نزول اين آيه داستانهاى متعددى نقل كرده اند ، ابن عباس مى گويد : پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) روز پيروزى بر يهود بنى نضير به انصار فرمود : اگر مايل هستيد اموال و خانه هايتان را با مهاجران تقسيم كنيد ، و در اين غنائم با آنها شريك شويد ، و اگر مى خواهيد اموال و خانه هايتان از آن شما باشد و از اين غنائم چيزى به شما داده نشود ؟ !
تفسير نمونه ج : 23 ص : 519
انصار گفتند : هم اموال و خانه هايمان را با آنها تقسيم مى كنيم ، و هم چشم داشتى به غنائم نداريم ، و مهاجران را بر خود مقدم مى شمريم ، آيه فوق نازل شد و اين روحيه عالى آنها را ستود .
در حديث ديگرى مى خوانيم : كسى خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمد و عرض كرد : گرسنه ام ، پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور داد از منزل غذائى براى او بياورند ، ولى در منزل حضرت غذا نبود ، فرمود : چه كسى امشب اين مرد را ميهمان مى كند ؟ مردى از انصار اعلام آمادگى كرد ، و او را به منزل خويش برد ، اما جز مقدار كمى غذا براى كودكان خود چيزى نداشت ، سفارش كرد غذا را براى ميهمان بياوريد ، و چراغ را خاموش كرد و به همسرش گفت : كودكان را هر گونه ممكن است چاره كن تا خواب روند ، سپس زن و مرد بر سر سفره نشستند و بى آنكه چيزى از غذا در دهان بگذارند دهان خود را تكان مى دادند ، ميهمان گمان كرد آنها نيز همراه او غذا مى خورند ، و به مقدار كافى خورد و سير شد ، و آنها شب گرسنه خوابيدند ، صبح خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمدند پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نگاهى به آنها كرد و تبسمى فرمود ( و بى آنكه آنها سخنى بگويند ) آيه فوق را تلاوت كرد و ايثار آنها را ستود .
در رواياتى كه از طرق اهل بيت (عليهم السلام) رسيده مى خوانيم : ميزبان على (عليه السلام) و كودكان فرزندان او ، و كسى كه كودكان را گرسنه خواباند بانوى اسلام فاطمه زهرا (عليهاالسلام) بود .
بايد توجه داشت كه داستان اول ممكن است شان نزول آيه باشد ، ولى دومى نوعى تطبيق پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است كه در مورد اين ميهمانى ايثارگرانه آيه را تلاوت فرمود ، بنابر اين نزول آيات در مورد انصار منافاتى با ميزبان بودن على (عليه السلام) ندارد .