بعدی 
تفسير نمونه ج : 23 ص : 400
مرحمت فرما .
خداوندا ! تمام فضل و رحمتها به دست تو است ما را از اين فضل بى دريغت محروم مگردان .
بارالها ! به ما توفيق اقامه حق و عدل و قسط و پاسدارى از حريم كتاب و ميزان در پرتو بهره گيرى از بينات و ايستادگى در برابر افراد زورگو عنايت فرما آمين يا رب العالمين .
پايان سوره حديد 20 / رجب المرجب / 1406 .
11 / 1 / 1365
تفسير نمونه ج : 23 ص : 401
آغاز جزء 28 قرآن مجيد
( 58 ) سوره مجادلة اين سوره در مدينه نازل شده و داراى 22 آيه است

تفسير نمونه ج : 23 ص : 402
تفسير نمونه ج : 23 ص : 403
محتواى سوره مجادله
اين سوره در مدينه نازل شده است ، و طبق طبيعت سوره هاى مدنى بيشتر از احكام فقهى ، و نظام زندگى اجتماعى ، و روابط با مسلمين و غير مسلمين سخن مى گويد ، و مجموع بحثهاى آن را مى توان در سه بخش خلاصه كرد :
1 - در بخش اول سخن از حكم ظهار مى گويد كه در جاهليت نوعى طلاق و جدائى دائمى محسوب مى شد ، و اسلام آن را تعديل كرد و در مسير صحيح قرار داد .
2 - در بخش ديگرى يك سلسله دستورها در باره آداب مجالست از جمله منع از نجوى ( سخنان در گوشى ) و همچنين جا دادن به كسانى كه تازه وارد مجلس مى شوند .
3 - در آخرين بخش ، بحث گويا و مشروح و كوبنده اى در باره منافقان ، و آنها كه ظاهرا دم از اسلام مى زدند اما با دشمنان اسلام سر و سر داشتند ، مطرح كرده ، مسلمين راستين را از ورود در حزب شياطين و منافقين بر حذر مى دارد و آنها را به رعايت حب فى الله و بغض فى الله و ملحق شدن به حزب الله دعوت مى كند .
نامگذارى سوره به سوره مجادلة به خاطر تعبيرى است كه در آيه نخستين آن آمده است .

فضيلت تلاوت سوره مجادله
در فضيلت اين سوره دو روايت از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و امام صادق (عليه السلام) نقل شده است :
تفسير نمونه ج : 23 ص : 404
در روايت نخست آمده است : من قرأ سورة المجادلة كتب من حزب الله يوم القيامة : هر كس سوره مجادله را تلاوت كند ( و در آن بينديشد و به كار بندد ) در قيامت در زمره حزب الله خواهد بود .
و در حديث دوم مى خوانيم : من قرا سورة الحديد و المجادلة فى صلاة فريضة و ادمنها لم يعذبه الله حتى يموت ابدا ، و لا يرى فى نفسه و لا فى اهله سوءا ابدا ، و لا خصاصة فى بدنه : هر كس سوره حديد و مجادله را در نمازهاى فريضه بخواند و آنرا ادامه دهد ، خداوند هرگز او را در تمام طول زندگى عذاب نمى كند ، و در خود و خانواده اش هرگز بدى نمى بيند ، و نيز گرفتار فقر و بد حالى نمى شود .
تناسب محتواى اين سوره ها با پاداشهاى فوق روشن است ، و اين خود نشان مى دهد كه هدف از تلاوت پياده كردن محتواى آن در زندگى است نه تلاوتى خالى از انديشه و عمل .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 405
سورة المجادلة
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قَدْ سمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتى تجَدِلُك فى زَوْجِهَا وَ تَشتَكِى إِلى اللَّهِ وَ اللَّهُ يَسمَعُ تحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّهَ سمِيعُ بَصِيرٌ(1) الَّذِينَ يُظهِرُونَ مِنكُم مِّن نِّسائهِم مَّا هُنَّ أُمَّهَتِهِمْ إِنْ أُمَّهَتُهُمْ إِلا الَّئِى وَلَدْنَهُمْ وَ إِنهُمْ لَيَقُولُونَ مُنكراً مِّنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوُّ غَفُورٌ(2) وَ الَّذِينَ يُظهِرُونَ مِن نِّسائهِمْ ثمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَة مِّن قَبْلِ أَن يَتَمَاسا ذَلِكمْ تُوعَظونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(3) فَمَن لَّمْ يجِدْ فَصِيَامُ شهْرَيْنِ مُتَتَابِعَينِ مِن قَبْلِ أَن يَتَمَاسا فَمَن لَّمْ يَستَطِعْ فَإِطعَامُ سِتِّينَ مِسكِيناً ذَلِك لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ تِلْك حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْكَفِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ(4)

تفسير نمونه ج : 23 ص : 406
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - خداوند قول زنى را كه در باره شوهرش به تو مراجعه كرده بود و به خداوند شكايت مى كرد شنيد ( و تقاضاى او را اجابت كرد ) خداوند گفتگوى شما را با هم ( و اصرار آن زن را در باره حل مشكلش ) مى شنيد و خداوند شنوا و بينا است .
2 - كسانى كه از شما نسبت به همسرانشان ظهار مى كنند ( و مى گويند انت على كظهرامى تو نسبت به من به منزله مادرم هستى ) آنها هرگز مادرانشان نيستند مادرانشان تنها كسانى هستند كه آنها را به دنيا آورده اند ، آنها سخنى منكر و زشت و باطل مى گويند و خداوند بخشنده و آمرزنده است .
3 - كسانى كه از همسران خود ظهار مى كنند سپس به گفته خود باز مى گردند بايد پيش از آميزش جنسى آنها با هم برده اى را آزاد كنند ، اين دستورى است كه به آن اندرز داده مى شويد ، و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است .
4 - و كسى كه توانائى ( بر آزاد كردن برده ) نداشته باشد دو ماه متوالى قبل از آميزش جنسى روزه بگيرد ، و كسى كه توانائى اين را هم نداشته باشد شصت مسكين را اطعام كند ، اين براى آن است كه به خدا و رسولش ايمان بياوريد ، اينها مرزهاى الهى است و كسانى كه با آن مخالفت كنند عذاب دردناكى دارند .

شان نزول :
غالب مفسران براى آيات نخستين اين سوره شان نزولى نقل كرده اند كه مضمون همه اجمالا يكى است ، هر چند در جزئيات با هم متفاوت مى باشند ، اما
تفسير نمونه ج : 23 ص : 407
اين تفاوت تاثيرى در آنچه ما در بحث تفسيرى به آن نياز داريم ندارد .
ماجرا چنين بود كه زنى از طايفه انصار بنام خوله ( نامهاى ديگرى نيز در روايات ديگر براى او ذكر شده است ) كه از طايفه خزرج و همسرش اوس بن صامت بود در يك ماجرا مورد خشم شوهرش قرار گرفت ، و او كه مرد تند خو و سريع التاثرى بود تصميم بر جدائى از او گرفت ، و گفت انت على كظهرامى ( تو نسبت به من همچون مادر من هستى ! ) و اين در حقيقت نوعى از طلاق در زمان جاهليت بود اما طلاقى بود كه نه قابل بازگشت بود و نه زن آزاد مى شد كه بتواند همسرى براى خود برگزيند ، و اين بدترين حالتى بود كه براى يك زن شوهردار ممكن بود رخ دهد .
چيزى نگذشت كه مرد پشيمان شد و چون ظهار ( گفتن جمله فوق ) در عصر جاهليت نوعى طلاق غير قابل بازگشت بود به همسرش گفت : فكر مى كنم براى هميشه بر من حرام شدى ! زن گفت چنين مگو ، خدمت رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) برو و حكم اين مساله را از او بپرس ، مرد گفت من خجالت مى كشم ، زن گفت : پس بگذار من بروم ، گفت : مانعى ندارد .
زن خدمت رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمد و ماجرا را چنين نقل كرد : اى رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) همسرم اوس بن صامت زمانى مرا به زوجيت خود برگزيد كه جوان بودم و صاحب جمال و مال و ثروت و فاميل ، اموال من را مصرف كرد ، و جوانيم از بين رفت ، و فاميلم پراكنده شدند ، و سنم زياد شد ، حالا ظهار كرده و پشيمان شده ، آيا راهى هست كه ما به زندگى سابق بازگرديم ؟ ! پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : تو بر او حرام شده اى ! عرض كرد يا رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) او صيغه طلاق جارى نكرده ، و او پدر فرزندان من است ، و از همه در نظر من محبوبتر ، فرمود : تو بر او حرام شده اى ! و من دستور ديگرى در اين زمينه ندارم .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 408
زن پى در پى اصرار و الحاح مى كرد ، سرانجام رو به درگاه خدا آورد و عرض كرد : اشكو الى الله فاقتى و حاجتى ، و شدة حالى ، اللهم فانزل على لسان نبيك : خداوندا ! بيچارگى و نياز و شدت حالم را به تو شكايت مى كنم ، خداوندا ! فرمانى بر پيامبرت نازل كن و اين مشكل را بگشا .
و در روايتى آمده است كه زن عرضه داشت : اللهم انك تعلم حالى فارحمنى فان لى صبية صغار ، ان ضممتهم اليه ضاعوا ، و ان ضممتهم الى جاعوا : خداوندا ! تو حال مرا مى دانى ، بر من رحم كن ، كودكان خردسالى دارم كه اگر در اختيار شوهرم بگذارم ضايع مى شوند ، و اگر خودم آنها را برگيرم گرسنه خواهند ماند ! در اينجا حال وحى به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دست داد ، و آيات آغاز اين سوره بر او نازل شد كه راه حل مشكل ظهار را به روشنى نشان مى دهد ، فرمود همسرت را صدا كن ، آيات مزبور را بر او تلاوت كرد ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : آيا مى توانى يك برده را به عنوان كفاره ظهار آزاد كنى ؟ عرض كرد : اگر چنين كنم چيزى براى من باقى نمى ماند ، فرمود : مى توانى دو ماه پى درپى روزه بگيرى ؟ عرض كرد من اگر نوبت غذايم سه بار تاخير شود چشمم از كار مى افتد ، و مى ترسم نابينا شوم ، فرمود : آيا مى توانى شصت مسكين را اطعام كنى ، عرض كرد نه ، مگر اينكه شما به من كمك كنيد ، فرمود : من به تو كمك مى كنم و پانزده صاع ( 15 من كه خوراك شصت مسكين مى باشد ، هر يكنفر يك مد يعنى يك چهارم من ) به او كمك فرمود ، او كفاره را داد ، و به زندگى سابق باز گشتند .
چنانكه گفتيم اين شان نزول را بسيارى از مفسران از جمله قرطبى روح البيان ، روح المعانى ، الميزان ، و فخر رازى ، فى ظلال القرآن ، ابو الفتوح رازى ، كنز العرفان و بسيارى از
تفسير نمونه ج : 23 ص : 409
كتب تاريخ و حديث با تفاوتهائى نقل كرده اند .

تفسير : ظهار يك عمل زشت جاهلى
با توجه به آنچه در شان نزول گفته شد و نيز با توجه به محتواى آيات تفسير آيات نخستين سوره روشن است ، مى فرمايد : خداوند قول زنى را كه در باره همسرش به تو مراجعه كرده بود ، و بحث و مجادله مى كرد ، شنيد ، و تقاضاى او را اجابت فرمود ( قد سمع الله قول التى تجادلك فى زوجها ) .
تجادل از مجادله از ماده جدل گرفته شده كه در اصل به معنى تابيدن طناب است ، و از آنجا كه به هنگام گفتگوهاى طرفينى و اصرار آميز هر يك از دو طرف مى خواهد ديگرى را قانع كند مجادله بر آن اطلاق شده است .
سپس مى افزايد : آن زن علاوه بر اينكه با تو مجادله داشت به درگاه خداوند نيز شكايت كرد ، و از پيشگاهش تقاضاى حل مشكل نمود ( و تشتكى الى الله ) .
اين در حالى بود كه خداوند گفتگوى شما و اصرار آن زن را در حل مشكلش مى شنيد ( و الله يسمع تحاوركما ) .
تحاور از ماده حور ( بر وزن غور ) به معنى مراجعه در سخن يا در انديشه است و محاوره به گفتگوهاى طرفينى اطلاق مى شود .
و خداوند شنوا و بيناست ( ان الله سميع بصير ) .
آرى خداوند ، آگاه از همه مسموعات و مبصرات است ، بى آنكه نيازى به اعضاى بينائى و شنوائى داشته باشد ، او همه جا حاضر و ناظر است و همه
تفسير نمونه ج : 23 ص : 410
چيز را مى بيند و هر سخنى را مى شنود .
سپس به سراغ بيان حكم ظهار مى رود ، به عنوان مقدمه ريشه اين عقيده خرافى با جمله هاى كوتاه و قاطع در هم مى كوبد ، مى فرمايد : كسانى از شما كه نسبت به همسرانشان ظهار مى كنند ( و به همسرشان مى گويند انت على كظهر امى ( تو نسبت به من به منزله مادرم هستى ) آنها هرگز مادرشان نيستند ، مادرانشان تنها كسانى هستند كه آنها را به دنيا آورده اند ! ( الذين يظاهرون منكم من نسائهم ما هن امهاتهم ان امهاتهم الا اللائى ولدنهم ) .
مادر و فرزند بودن چيزى نيست كه با سخن درست شود ، يك واقعيت عينى خارجى است كه هرگز از طريق بازى با الفاظ حاصل نمى شود ، بنابر اين اگر انسان صد بار هم به همسرش بگويد : تو همچون مادر منى ! حكم مادر پيدا نمى كند و اين يك سخن خرافى و گزافه گوئى است .
و به دنبال آن مى افزايد : آنها سخنى منكر و زشت مى گويند ، و گفتارى باطل و بى اساس ( و انهم ليقولون منكرا من القول و زورا ) .
درست است كه گوينده اين سخن به اصطلاح قصد اخبار ندارد بلكه مقصود او انشاء است ، يعنى مى خواهد اين جمله را به منزله صيغه طلاق قرار دهد ، ولى به هر حال محتواى اين جمله محتوائى است بى اساس ، درست شبيه خرافه پسرخواندگى كه در زمان جاهليت بود بچه هائى را پسر خود مى خواندند ، و احكام پسر را در باره او اجرا مى كردند ، كه قرآن آنرا نيز محكوم كرده ، و سخنى باطل و بى اساس شمرده است ، و مى گويد ذلكم قولكم
تفسير نمونه ج : 23 ص : 411
بافواهكم : اين سخنى است كه تنها با دهان مى گوئيد و هيچ واقعيتى در آن نيست ( احزاب - 4 ) .
مطابق اين آيه ظهار عملى است حرام و منكر ، ولى از آنجا كه تكاليف الهى اعمال گذشته را شامل نمى شود ، و از لحظه نزول حاكميت دارد ، در پايان آيه مى فرمايد : خداوند بخشنده و آمرزنده است ( و ان الله لعفو غفور ) .
بنابر اين اگر مسلمانى قبل از نزول اين آيات مرتكب اين عمل شده نبايد نگران باشد ، خداوند او را مى بخشد .
بعضى از فقها و مفسران معتقدند كه الان هم ظهار گناهى است بخشوده ، همانند گناهان صغيره كه خداوند وعده عفو - در صورت ترك كبائر - نسبت به آن داده است ولى دليلى بر اين معنى وجود ندارد ، و جمله بالا نمى تواند گواه آن باشد .
اما به هر حال مساله كفاره به قوت خود باقى است .
در حقيقت اين تعبير شبيه همان است كه در آيه 5 سوره احزاب آمده كه بعد از نهى از مساله پسرخواندگى ، مى افزايد : و ليس عليكم جناح فيما اخطاتم به و لكن ما تعمدت قلوبكم و كان الله غفورا رحيما : گناهى بر شما نيست در خطائى كه در اين مورد از شما سر مى زند ، ولى آنچه را از روى عمد بگوئيد خداوند مؤاخذه مى كند ، و خداوند غفور و رحيم است يعنى در مورد خطاها و گذشته ها .
در اينكه ميان عفو و غفور چه تفاوتى است ؟ بعضى گفته اند : عفو اشاره به بخشش خداوند است ، غفور اشاره به پوشش گناه است ، زيرا ممكن است كسى گناهى را ببخشد اما هرگز آنرا مكتوم ندارد ، ولى خداوند
تفسير نمونه ج : 23 ص : 412
هم مى بخشد و هم مستور مى سازد .
بعضى نيز غفران را به معنى پوشاندن شخص از عذاب معنى كرده اند كه مفهوم آن با عفو متفاوت است هر چند در نتيجه يكى است .
ولى از آنجا كه اين سخن زشت و زننده چيزى نبود كه از نظر اسلام ناديده گرفته شود لذا كفاره نسبتا سنگينى براى آن قرار داده تا از تكرار آن جلوگيرى كند ، مى فرمايد : كسانى كه نسبت به همسران خود ظهار مى كنند ، سپس به گفته خود باز مى گردند ، بايد پيش از آميزش جنسى آنها با هم برده اى را آزاد كنند ( و الذين يظاهرون من نسائهم ثم يعودون لما قالوا فتحرير رقبة من قبل ان يتماسا ) .
در تفسير جمله ثم يعودون لما قالوا : سپس بازگشت به گفته خود مى كنند مفسران احتمالات زيادى داده اند و فاضل مقداد در كنز العرفان شش تفسير براى آن ذكر كرده است ، ولى ظاهر آن ( مخصوصا با توجه به جمله من قبل ان يتماسا ) اين است كه از گفته خود نادم و پشيمان مى شوند و قصد بازگشت به زندگى خانوادگى و آميزش جنسى دارند ، در روايات ائمه اهل بيت (عليهم السلام) نيز به اين معنى اشاره شده است .
تفسيرهاى ديگرى براى اين جمله گفته شده است كه چندان مناسب با معنى آيه و ذيل آن نيست ، مانند اينكه مراد از عود تكرار ظهار است ، يا اينكه منظور از عود بازگشت به سنت جاهليت در اينگونه امور است ، و يا اينكه عود به معنى تدارك و جبران اين عمل مى باشد ، و مانند اينها .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 413
رقبة در اصل به معنى گردن است ولى در اينجا كنايه از انسان مى باشد و اين به خاطر آن است كه گردن از حساسترين اعضاى بدن محسوب مى شود ، همانگونه كه گاهى واژه راس ( سر ) را به كار مى برند و منظور انسان است ، مثلا به جاى پنج نفر پنج سر گفته مى شود .
سپس مى افزايد : اين دستورى است كه به آن اندرز داده مى شويد ( ذلكم توعظون به ) .
گمان نكنيد كه چنين كفاره اى در مقابل ظهار كفاره سنگين و نامتعادلى است ، زيرا اين سبب اندرز و بيدارى و تربيت نفوس شما است ، تا بتوانيد خود را در برابر اينگونه كارهاى زشت و حرام كنترل كنيد .
اصولا تمام كفارات جنبه بازدارنده و تربيتى دارد ، و اى بسا كفاره هائى كه جنبه مالى دارد تاثيرش از غالب تعزيرات كه جنبه بدنى دارد بيشتر است .
و از آنجا كه ممكن است بعضى با بهانه هائى شانه از زير بار كفاره خالى كنند و بدون اينكه كفاره دهند با همسر خود بعد از ظهار آميزش جنسى داشته باشند ، در پايان آيه مى افزايد : خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است ( و الله بما تعملون خبير ) .
هم از ظهار آگاه است و هم از ترك كفاره و هم از نيات شما ! و نيز از آنجا كه آزاد كردن يك برده براى همه مردم امكان پذير نيست ، همانگونه كه در شان نزول آيه ديديم اوس بن صامت كه اين آيات نخستين بار در باره او نازل گرديد خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) عرضه داشت من قادر بر پرداختن چنين كفاره سنگينى نيستم ، و اگر چنين كنم تمام هستى خود را بايد از دست بدهم ، و نيز ممكن است انسان از نظر مالى قادر به آزاد كردن برده باشد اما برده اى براى اين كار پيدا نشود ، همانگونه كه در عصر ما چنين است ، لذا جهانى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 414
و جاودانگى بودن اسلام ايجاب مى كند كه در مرحله بعد جانشينى براى آزادى بردگان ذكر شود به همين دليل در آيه بعد مى فرمايد : و هر كس توانائى بر آزادى برده نداشته باشد دو ماه پى در پى قبل از آميزش جنسى روزه بگيرد ( فمن لم يجد فصيام شهرين متتابعين من قبل ان يتماسا ) .
اين كفاره نيز اثر عميق بازدارنده اى دارد ، بعلاوه از آنجا كه روزه در تصفيه روح و تهذيب نفوس اثر عميق دارد مى تواند جلو تكرار اينگونه اعمال را در آينده بگيرد .
البته ظاهر آيه اين است كه هر شصت روز پى در پى انجام شود ، و بسيارى از فقهاى اهل سنت نيز بر طبق آن فتوا داده اند ، ولى در روايات ائمه اهل بيت (عليهم السلام) آمده است كه اگر كمى از ماه دوم را ( حتى يكروز ) به دنبال ماه اول روزه بگيرد مصداق شهرين متتابعين و دو ماه پى در پى خواهد بود و اين تصريح حاكم بر ظهور آيه است .
اين نشان مى دهد كه منظور از تتابع در آيه فوق و آيه 92 سوره نساء ( كفاره قتل خطاء ) پى در پى بودن فى الجمله است و البته چنين تفسيرى تنها از امام معصوم (عليه السلام) كه وارث علوم پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است مسموع مى باشد ، و اين نوع روزه گرفتن تسهيلى است براى مكلفان ( شرح بيشتر پيرامون اين موضوع را در كتب فقهى در كتاب الصوم ، و ابواب ظهار ، و كفاره قتل خطاء ، بايد مطالعه كرد ) .
ضمنا منظور از جمله فمن لم يجد ( كسى كه نبايد ) اين نيست كه مطلقا
تفسير نمونه ج : 23 ص : 415
چيزى در بساط نداشته باشد ، بلكه منظور اين است زائد بر نيازها و ضرورتهاى زندگى چيزى ندارد كه بتواند با آن برده اى را بخرد و آزاد كند .
و از آنجا كه بسيارى از مردم نيز قادر به انجام كفاره دوم يعنى دو ماه متوالى روزه نيستند ، جانشين ديگرى براى آن ذكر كرده ، مى فرمايد : و هر - گاه كسى نتواند دو ماه متوالى روزه بگيرد شصت مسكين را اطعام كند ( فمن لم يستطع فاطعام ستين مسكينا ) .
ظاهر از اطعام اين است كه به اندازه اى غذا دهد كه در يك وعده سير شود ، اما در روايات اسلامى در يك مد طعام ( يك چهارم من يا حدود 750 گرم ) تعيين شده است هر چند بعضى از فقهاء آنرا معادل دو مد ( يك كيلو و نيم ) تعيين كرده اند .
سپس در دنباله آيه بار ديگر به هدف اصلى اينگونه كفارات اشاره كرده مى افزايد : اين براى آن است كه به خدا و رسولش ايمان بياوريد ( ذلك لتؤمنوا بالله و رسوله ) .
آرى جبران گناهان به وسيله كفارات پايه هاى ايمان را محكم مى كند ، و انسان را نسبت به مقررات الهى علما و عملا پايبند مى سازد ! و در پايان آيه براى اينكه همه مسلمانان اين مساله را يك امر جدى تلقى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 416
كنند مى گويد : اين احكام ، حدود و مرزهاى الهى است ، و كسانى كه با آن به مخالفت برخيزند و كافر شوند عذاب دردناكى دارند ( و تلك حدود الله و للكافرين عذاب اليم ) .
بايد توجه داشت كه واژه كفر معانى مختلفى دارد كه يكى از آنها كفر عملى يعنى معصيت و گناه است ، و در آيه مورد بحث همين معنى اراده شده ، همانگونه كه در آيه 97 سوره آل عمران در مورد كسانى كه فريضه حج را بجا نمى آورند مى فرمايد : و لله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا و من كفر فان الله غنى عن العالمين : بر مردم لازم است آنها كه استطاعت دارند براى خدا آهنگ خانه او كنند ، و هر كس كفر ورزد ( و حج را ترك كند ) به خود ستم كرده چرا كه خداوند از همه جهانيان بى نياز است .
حد به معنى چيزى است كه در ميان دو شىء مانع گردد ، و لذا به مرزهاى كشورها حدود گفته مى شود ، و قوانين الهى را از اين رو حدود الهى مى گويند كه عبور از آن مجاز نيست ، شرح بيشترى در اين زمينه در جلد اول ذيل آيه 187 سوره بقره داشته ايم .

قسمتى از احكام ظهار
1 - ظهار كه در دو آيه از قرآن مجيد ( آيه مورد بحث و آيه 4 سوره احزاب ) به آن اشاره شده ، از كارهاى زشت عصر جاهليت بود كه مرد هنگامى كه از همسرش ناراحت مى شد براى اينكه او را در مضيقه و فشار قرار دهد مى گفت : انت على كظهرامى ( تو نسبت به من همچون مادرم هستى ) و به
تفسير نمونه ج : 23 ص : 417
دنبال آن معتقد بودند كه آن زن براى هميشه بر همسرش حرام مى شود ، و حتى نمى تواند همسر ديگرى انتخاب كند ! و همچنان بلاتكليف مى ماند ، اسلام اين موضوع را - چنانكه ديديم - محكوم مى كند و دستور كفاره را در باره آن صادر نموده است .
بنابر اين هرگاه كسى نسبت به همسرش ظهار كند ، همسرش مى تواند با مراجعه به حاكم شرع او را موظف سازد كه يا رسما از طريق طلاق از او جدا شود و يا به زندگى زناشوئى بازگردد ، اما پيش از بازگشت بايد كفاره اى را كه در آيات فوق خوانديم بدهد ، يعنى در صورت توانائى يك برده را آزاد كند ، و اگر نتوانست دو ماه پى در پى روزه بگيرد ، و اگر آن هم مقدور نبود ، شصت مسكين را اطعام كند ، يعنى اين كفاره جنبه تخييرى ندارد بلكه جنبه ترتيبى دارد .
2 - ظهار از گناهان كبيره است ، و لحن آيات فوق شاهد گوياى اين مطلب مى باشد ، و اينكه بعضى آنرا از صغائر شمرده و مورد عفو مى دانند نظر نادرستى است .
3 - هرگاه كسى قادر به اداى كفاره در هيچ مرحله نباشد ، آيا مى تواند تنها به توبه و استغفار قناعت كند و به زندگى زناشوئى بازگردد ؟ در ميان فقهاء اختلاف نظر است ، جمعى به اتكاء حديثى كه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده معتقدند در كفارات ديگر ، توبه و استغفار به هنگام عدم قدرت كافى است ، ولى در كفاره ظهار كفايت نمى كند ، و بايد از طريق طلاق ميان آن دو ، جدائى افكند .
در حالى كه جمعى ديگر معتقدند در اينجا نيز استغفار و توبه ، جانشين كفاره مى شود و دليل آنها روايت ديگرى است كه از امام صادق (عليه السلام) در اين زمينه نقل شده است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 418
بعضى نيز معتقدند در صورت امكان هيجده روز روزه بگيرد كافى است .
جمع ميان روايات نيز بعيد نيست به اين ترتيب كه در صورت عدم توانائى به هر شكل و صورت ، مى تواند استغفار كرده به زندگى زناشوئى بازگردد ، هر چند مستحب است كه در چنين صورتى از همسرش جدا گردد ( زيرا اينگونه جمع ، با توجه به معتبر بودن سند هر دو حديث ، جمعى است شناخته شده و در فقه نظائر فراوانى دارد ) .
4 - بسيارى از فقهاء معتقدند اگر چند بار ظهار كند ( يعنى جمله مزبور را با قصد جدى تكرار نمايد ) بايد چند كفاره بدهد هر چند در مجلس واحدى صورت گيرد مگر اينكه منظور او از تكرار تاكيد باشد ، نه ظهار جديد .
5 - هرگاه قبل از دادن كفاره با همسرش آميزش جنسى كند بايد دو كفاره بدهد ، كفاره اى براى ظهار ، كفاره اى براى آميزش جنسى قبل از دادن كفاره ظهار ، و اين حكم در ميان فقهاء مورد اتفاق است ، البته آيات فوق از اين مساله ساكت است ولى در روايات اهلبيت (عليهم السلام) به آن اشاره شده است .
6 - برخورد قاطع اسلام با مساله ظهار بيانگر اين واقعيت است كه اسلام هرگز اجازه نمى دهد حقوق زن به وسيله مردان خودكامه با استفاده از رسوم و عادات ظالمانه مورد تجاوز قرار گيرد بلكه هر سنت غلط و خرافى را در اين زمينه هر قدر در ميان مردم محكم باشد در هم مى شكند .
7 - آزادى يك برده كه نخستين كفاره ظهار است علاوه بر اين كه تناسب جالبى با مساله مبارزه با بردگى زن در چنگال مردان خودكامه دارد نشان مى دهد كه اسلام مى خواهد از تمام طرق ممكن به بردگى بردگان پايان دهد ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 419
لذا نه تنها در كفاره ظهار كه در كفاره قتل خطا و همچنين در كفاره روزه ماه رمضان ( كسى كه عمدا روزه خورده باشد ) و همچنين كفاره مخالفت با سوگند يا شكستن نذر اين امر وارد شده است كه اين خود وسيله مؤثرى است براى تحقق بخشيدن به برنامه آزادى نهائى بردگان .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 420
إِنَّ الَّذِينَ يحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسولَهُ كُبِتُوا كَمَا كُبِت الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ قَدْ أَنزَلْنَا ءَايَتِ بَيِّنَت وَ لِلْكَفِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ(5) يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسوهُ وَ اللَّهُ عَلى كلِّ شىْء شهِيدٌ(6) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ مَا يَكونُ مِن نجْوَى ثَلَثَة إِلا هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لا خَمْسة إِلا هُوَ سادِسهُمْ وَ لا أَدْنى مِن ذَلِك وَ لا أَكْثرَ إِلا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كانُوا ثمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيَمَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكلِّ شىْء عَلِيمٌ(7)
ترجمه :
5 - كسانى كه با خدا و رسولش دشمنى مى كنند خوار و ذليل مى شوند ، آنگونه كه پيشينيان آنها خوار و ذليل شدند ، ما آيات روشنى نازل كرديم ، و براى كافران عذاب
تفسير نمونه ج : 23 ص : 421
خوار كننده اى است .
6 - در آن روز كه خداوند همه آنها را برمى انگيزد ، و از اعمالى كه انجام دادند با خبر مى سازد ، اعمالى كه خداوند آن را احصا نمود و آنها فراموش كردند ، و خداوند بر هر چيز شاهد و ناظر است .
7 - آيا نمى دانى كه خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه در زمين است مى داند ، هيچگاه سه نفر با هم نجوى نمى كنند مگر اينكه خداوند چهارمين آنها است ، و هيچگاه پنج نفر با هم نجوى نمى كنند مگر اينكه خداوند ششمين آنها است ، و نه تعدادى كمتر و نه بيشتر از آن مگر اينكه او همراه آنها است هر جا كه باشند ، سپس روز قيامت آنها را از اعمالشان آگاه مى سازد ، چرا كه خداوند به هر چيزى دانا است .

تفسير : آنها كه با خدا دشمنى مى كنند
از آنجا كه آخرين جمله از آيات گذشته به همگان اخطار مى كرد كه حدود الهى را رعايت كنند ، و از آن تجاوز ننمايند ، در آيات مورد بحث از كسانى سخن مى گويد كه نه تنها از اين حدود تجاوز كرده بلكه به مبارزه با خدا و پيامبر او (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بر خاسته اند ، و سرنوشت آنها را در اين دنيا و جهان ديگر روشن مى سازد .
نخست مى فرمايد : كسانى كه با خدا و رسولش دشمنى مى كنند خوار و ذليل مى شوند ، همانگونه كه پيشينيان آنها خوار و ذليل شدند ( ان الذين يحادون الله و رسوله كبتوا كما كبت الذين من قبلهم ) .
يحادون از ماده محاده به معنى مبارزه مسلحانه و استفاده از حديد ( آهن ) است ، و به مبارزه غير مسلحانه نيز گفته مى شود .
بعضى گفته اند محاده در اصل به معنى ممانعت است از ماده حد كه به معنى مانع ميان دو شىء است ، و لذا به دربان حداد مى گويند ، و هر -
تفسير نمونه ج : 23 ص : 422
دو معنى از نظر نتيجه به هم نزديك است هر چند از دو ريشه متفاوت گرفته شده .
كبتوا از ماده كبت ( بر وزن ثبت ) به معنى مانع شدن توام با عنف و ذليل كردن است ، اشاره به اينكه خداوند مجازات كسانى را كه با او و پيامبرش به مبارزه برمى خيزند ذلت و خوارى قرار مى دهد و آنها را از لطف بى كرانش منع مى كند .
اين تعبير نظير تعبيرى است در آيه 114 بقره آمده است كه در باره افرادى كه مردم را از مساجد و عبادت خدا باز مى دارند و به مبارزه با آئين حق برمى خيزند ، مى فرمايد : لهم فى الدنيا خزى و لهم فى الاخرة عذاب عظيم : براى آنها خوارى در دنيا است و در آخرت عذاب دردناكى دارد .
و يا آنچه در آيه 33 سوره مائده در باره كسانى كه به محاربه با خدا و رسولش برمى خيزند و در زمين فساد مى كنند آمده است كه مى فرمايد : ذلك لهم خزى فى الدنيا و لهم فى الاخرة عذاب عظيم : اين براى آنها مايه خوارى در دنياست و در آخرت عذاب عظيمى دارند .
سپس مى افزايد : ما آيات روشنى نازل كرديم ( و قد انزلنا آيات بينات ) .
بنابر اين به قدر كافى اتمام حجت شده و عذر و بهانه اى براى مخالفت باقى نمانده است ، و با اين حال اگر مخالفت كنند بايد مجازات شوند .
نه تنها در اين دنيا مجازات مى شوند بلكه براى كافران عذاب خوار كننده در قيامت است ( و للكافرين عذاب مهين ) .
به اين ترتيب در جمله قبل به عذاب دنيوى آنها اشاره شده ، و در اين
تفسير نمونه ج : 23 ص : 423
جمله به عذاب اخروى آنها ، و شاهد بر اين معنى جمله كما كبت الذين من قبلهم ( آنچنانكه پيشينيان آنها خوار شدند ) مى باشد ، آيه بعد نيز بر اين معنى گواهى مى دهد .
به هر حال اين تهديد الهى در مورد كسانى كه در برابر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و قرآن ايستاده بودند به وقوع پيوست ، و در جنگهاى بدر و خيبر و خندق و غير آن با ذلت و شكست روبرو شدند ، و سرانجام فتح مكه طومار قدرت و شوكت آنها را در هم پيچيد و اسلام در همه جا پيروز گشت .
آيه بعد در توصيف زمان وقوع عذاب اخروى آنها چنين مى گويد : اين در روزى خواهد بود كه خداوند همه آنها را برمى انگيزد و از اعمالى كه انجام دادند با خبر مى سازد ( يوم يبعثهم الله جميعا فينبئهم بما عملوا ) .
آرى خداوند همه اعمال و كردار آنها را احصار و شماره كرده ، هر چند خود آنها آنرا به فراموشى سپردند ( احصاه الله و نسوه ) .
و به همين دليل هنگامى كه چشم آنها به نامه اعمالشان مى افتد فريادشان بلند مى شود : ما لهذا الكتاب لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها : اين نامه از كيست كه هيچ كار كوچك و بزرگى نيست مگر اينكه آنرا ثبت و ضبط كرده است ( كهف 49 ) .
و اين خود عذاب دردناكى است كه خداوند گناهان فراموش شده آنها را به يادشان مى آورد و در صحنه محشر در برابر خلايق رسوا مى شوند .
و در پايان آيه مى فرمايد : خداوند بر همه چيز شاهد و در همه جا حاضر
تفسير نمونه ج : 23 ص : 424
است ( و الله على كل شىء شهيد ) .
اين در حقيقت به منزله دليلى است بر آنچه در جمله قبل ذكر شد .
آرى حضور خداوند در همه جا ، و در هر زمان ، و در درون و برون ما ، ايجاب مى كند كه نه فقط اعمال بلكه نيات و عقائد ما را احصا كند ، و در آن روز بزرگ كه يوم البروز است همه را بازگو فرمايد ، تا هم خود انسان و هم ديگران بدانند ، اگر عذاب و مجازات سختى در كار است دليلش چيست ؟ سپس براى تاكيد بر حضور خداوند در همه جا و آگاهى او بر همه چيز سخن را به مساله نجوى ( گفتگوهاى در گوشى ) مى كشد و مى فرمايد : آيا نمى دانى كه خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه در زمين است مى داند ( ا لم تر ان الله يعلم ما فى السموات و ما فى الارض ) .
گرچه روى سخن در اينجا به پيامبر است ولى مقصود عموم مردم مى باشد .
و اين در حقيقت مقدمه اى است براى بيان مساله نجوى و سخنان در گوشى .
سپس مى افزايد : هيچگاه سه نفر با هم در گوشى صحبت نمى كنند ، مگر اينكه خداوند چهارمين آنهاست ، و هيچگاه پنج نفر با هم نجوى نمى كنند مگر اينكه خداوند ششمين آنهاست ( ما يكون من نجوى ثلاثة الا هو رابعهم و لا خمسة الا هو سادسهم ) .
و نه تعدادى كمتر و نه بيشتر از آن ، مگر اينكه او همراه آنهاست هر جا باشند ( و لا ادنى من ذلك و لا اكثر الا هو معهم اينما كانوا ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 425
سپس روز قيامت آنها را از اعمالشان آگاه مى سازد چرا كه خداوند به هر چيزى دانا است ثم ينبئهم بما عملوا يوم القيامة ان الله بكل شىء عليم ) .
در اين آيه چند نكته جلب توجه مى كند .
1 - نجوى و نجات در اصل به معنى مكان بلندى است كه به خاطر ارتفاعش از اطراف جدا شده ، و از آنجا كه هرگاه انسان بخواهد ديگرى بر سخنانش آگاه نشود به نقطه اى مى رود كه از ديگران جدا باشد به سخنان در گوشى نجوى گفته اند ، و يا از اين نظر كه نجوى كننده مى خواهد اسرار خود را از اينكه در دسترس ديگران قرار گيرد نجات بخشد .
2 - بعضى معتقدند كه نجوى حتما بايد ميان سه نفر يا بيشتر باشد و اگر دو نفر باشند به آن سرار ( بر وزن كنار ) گفته مى شود ، ولى اين بر خلاف ظاهر خود آيه است ، چرا كه جمله و لا ادنى من ذلك اشاره به كمتر از سه نفر يعنى دو نفر مى كند ، البته هنگامى كه دو نفر با هم نجوى مى كنند حتما بايد شخص ثالثى در آن نزديكى حضور داشته باشد ، و الا لزومى براى نجوى نيست ، اما اين سخن ارتباطى با آنچه گفتيم ندارد .
3 - قابل توجه اينكه در آيه فوق نخست از نجواى سه نفرى و بعد پنج نفرى سخن مى گويد ، و اما از نجواى چهار نفرى كه در ميان اين دو قرار دارد سخنى به ميان نيامده است ، گرچه همه اينها از باب مثال است ولى بعضى از مفسران وجود مختلفى براى آن ذكر كرده اند كه از همه مناسبتر اين است كه منظور رعايت فصاحت در كلام و عدم تكرار است زيرا اگر مى فرمود هر سه نفرى كه به نجوى بنشينند خداوند چهارمين آنها است و هر چهار نفرى كه به نجوى بنشينند خداوند پنجمين آنها است عدد چهار تكرار مى شد ، و اين از فصاحت دور است بعضى نيز گفته اند كه اين آيات در باره گروهى از منافقان نازل شده كه درست به همين عدد يعنى عدد سه و پنج نفر بودند .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 426
4 - منظور از اينكه خداوند چهارمين يا ششمين آنهاست اين است كه او در همه جا حاضر و ناظر و از همه چيز آگاه است ، و گرنه ذات پاكش نه مكان دارد و نه هرگز توصيف به اعداد مى شود ، و يگانگى او نيز وحدت عددى نيست بلكه به اين معنى است كه شبيه و نظير و مثل و مانند ندارد .
5 - اين نكته نيز قابل توجه است كه در ذيل آيه سخن را از نجوى فراتر برده و مى فرمايد : خداوند همه جا با مردم است و آنها را از اعمالشان روز قيامت با خبر مى سازد و آيه را با احاطه علمى خداوند پايان مى دهد ، همانگونه كه شروع آيه نيز از احاطه علمى خداوند نسبت به همه چيز است .
6 - بعضى از مفسران براى آيه شان نزولى از ابن عباس نقل كرده اند كه در باره سه نفر به نام ربيعه و حبيب و صفوان نازل شده ، آنها با هم سخن مى گفتند ، يكى از آنها به ديگرى گفت : آيا خدا آنچه را ما مى گوئيم مى داند ؟ دومى گفت مقدارى را مى داند و مقدارى را نمى داند ! سومى گفت اگر مقدارى را مى داند همه را مى داند ! ( آيه فوق نازل شد و اعلام كرد كه خداوند در هر نجوى حاضر است و از همه چيز در زمين و آسمان آگاه است ، تا اين غافلان كوردل از اشتباه خود در آيند ) .

نكته : حضور خداوند در هر نجوى
همان گونه كه گفتيم خداوند نه جسم است نه عوارض جسمانى دارد و به همين دليل زمان و مكانى براى او تصور نمى شود ، ولى در عين حال اگر تصور كنيم ممكن است جائى باشد كه خدا در آنجا حاضر و ناظر نباشد او را محدود ساخته ايم .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 427
به تعبير ديگر او احاطه علمى به همه چيز دارد در عين اينكه مكانى براى او متصور نيست بعلاوه فرشتگان او همه جا حاضرند و همه اعمال و اقوال را مى شنوند و ثبت مى كنند .
و لذا در حديثى از امير مؤمنان على (عليه السلام) در تفسير اين آيه مى خوانيم : انما اراد بذلك استيلاء امنائه بالقدرة التى ركبها فيهم على جميع خلقه و ان فعلهم فعله : منظور اين است كه امناء خداوند با قدرتى كه به آنها بخشيده بر تمام مخلوقاتش سلطه دارند و چون كار آنها كار او است اين حضور به وى نسبت داده شده است .
البته اين يك بعد قضيه است ، و اما در بعد ديگر حضور ذات خداوند مطرح است ، چنانكه در حديث ديگرى مى خوانيم كه يكى از بزرگان علماى مسيحيت از امير مؤمنان على (عليه السلام) پرسيد : خداوند كجا است ؟ فرمود : هو هاهنا و هاهنا و فوق و تحت ، و محيط بنا و معنا ، و هو قوله : ما يكون من نجوى ثلاثة الا هو رابعهم ... او در اينجاست و در آنجا ، و در بالا و در پائين ، و محيط به ما است ، و همه جا با ما است ، و اين است كه خداوند مى گويد : سه نفر با هم نجوى نمى كنند مگر اينكه خداوند چهارمين آنها است ... .
و در حديث معروف اهليلجه از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : اينكه خداوند سميع ناميده شده به خاطر آن است كه سه نفر با هم نجوى نمى كنند مگر اينكه او چهارمين آنها است ... سپس افزود : يسمع دبيب النمل على الصفا ! و خفقان الطير فى الهواء ! لا يخفى عليه خافية و لا شىء مما ادركه الاسماع و الابصار ، و ما لا تدركه الاسماع و الابصار ، ما جل من ذلك و ما دق ، و ما صغر و ما كبر صداى راه رفتن مورچه را بر سنگ سخت مى شنود ، و صداى برخورد بالهاى پرندگان را در هوا ، چيزى بر او پنهان نمى ماند ، و آنچه را
تفسير نمونه ج : 23 ص : 428
گوشها و چشمها درك مى كنند و آنچه را درك نمى كنند از كوچك و بزرگ همه براى او ظاهر و آشكار است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 429
أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِينَ نهُوا عَنِ النَّجْوَى ثمَّ يَعُودُونَ لِمَا نهُوا عَنْهُ وَ يَتَنَجَوْنَ بِالاثْمِ وَ الْعُدْوَنِ وَ مَعْصِيَتِ الرَّسولِ وَ إِذَا جَاءُوك حَيَّوْك بِمَا لَمْ يحَيِّك بِهِ اللَّهُ وَ يَقُولُونَ فى أَنفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصلَوْنهَا فَبِئْس الْمَصِيرُ(8) يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا تَنَجَيْتُمْ فَلا تَتَنَجَوْا بِالاثْمِ وَ الْعُدْوَنِ وَ مَعْصِيَتِ الرَّسولِ وَ تَنَجَوْا بِالْبرِّ وَ التَّقْوَى وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى إِلَيْهِ تحْشرُونَ(9) إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشيْطنِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ لَيْس بِضارِّهِمْ شيْئاً إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلى اللَّهِ فَلْيَتَوَكلِ الْمُؤْمِنُونَ(10)

تفسير نمونه ج : 23 ص : 430
ترجمه :
8 - آيا نديدى كسانى را كه از نجوى نهى شدند سپس به كارى كه از آن نهى شدند باز مى گردند و براى انجام گناه و تعدى و نافرمانى رسول خدا به نجوى مى پردازند ، و هنگامى كه نزد تو مى آيند تو را تحيتى مى گويند كه خدا به تو نگفته است ، و در دل مى گويند چرا خداوند ما را به خاطر گفته هايمان عذاب نمى كند ؟ جهنم براى آنها كافى است ! وارد آن مى شوند و بد جايگاهى است !
9 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه نجوى مى كنيد به گناه و تعدى و معصيت رسول خدا نجوى نكنيد ، و به كار نيك و تقوى نجوى كنيد ، و از مخالفت خدائى كه بازگشت و جمع شما به سوى او است بپرهيزيد .
10 - نجوى تنها از ناحيه شيطان است ، مى خواهد با آن مؤمنان غمگين شوند ، ولى نمى تواند ضررى به آنها برساند جز به فرمان خدا ، بنابر اين مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند .

شان نزول :
در مورد نخستين آيه مورد بحث دو شان نزول نقل شده كه هر كدام مربوط به يك قسمت از آيه است : نخست اينكه : جمعى از يهود و منافقان در ميان خودشان جدا از مؤمنان نجوى مى كردند و سخنان در گوشى مى گفتند و گاه با چشمهاى خود اشاره هاى ناراحت كننده اى به مؤمنان داشتند ، مؤمنان هنگامى كه اين منظره را ديدند گفتند : ما فكر مى كنيم خبر ناراحت كننده از بستگان و عزيزان ما كه به جهاد رفته اند به آنها رسيده و از آن سخن مى گويند ، و همين باعث غم و اندوه مؤمنان مى شد ، هنگامى كه اين كار را تكرار كردند مؤمنان شكايت به رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نمودند ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور داد كه هيچكس در برابر مسلمانان با ديگرى نجوى نكند ، اما آنها گوش ندادند ، باز هم تكرار كردند ، آيه فوق نازل شد
تفسير نمونه ج : 23 ص : 431
( و آنها را سخت بر اين كار تهديد كرد ) .
در صحيح بخارى و مسلم و بسيارى از كتب تفسير نقل شده كه گروهى از يهود خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمدند و بجاى السلام عليك گفتند : السام عليك يا ابا القاسم ( كه مفهومش مرگ بر تو يا ملالت و خستگى بر تو ) بود پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در جواب آنها فرمود : و عليكم ! ( همين بر شما باد ! ) عايشه مى گويد ! من متوجه اين مطلب شدم و گفتم : عليكم السام و لعنكم الله و غضب عليكم : مرگ بر شما ، خدا لعنت كند شما را ، و غضب كند ! پيامبر به من فرمود : مدارا كن و از خشونت و بدگوئى بپرهيز ، گفتم : مگر نمى شنوى مى گويند : مرگ بر تو فرمود : مگر تو هم نشنيدى كه من در جواب عليكم گفتم ، اينجا بود كه خداوند آيه فوق را نازل كرد كه هنگامى كه اين گروه نزد شما مى آيند تحيتى مى گويند كه خدا چنان تحيتى به شما نگفته است .

تفسير : نجوى از شيطان است ؟
بحث در اين آيات همچنان ادامه بحثهاى نجوى است كه در آيات گذشته بود .
نخست مى فرمايد : آيا نديدى كسانى را كه از نجوى نهى شدند سپس به كارى كه از آن نهى شده اند باز مى گردند ، و براى انجام گناه و تعدى و نافرمانى رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به نجوى مى پردازند ( ا لم تر الى الذين نهوا عن النجوى ثم يعودون لما نهوا عنه و يتناجون بالاثم و العدوان و معصية الرسول ) .
از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه قبلا به آنها هشدار داده شده بود
تفسير نمونه ج : 23 ص : 432
كه از نجوى بپرهيزند ، كارى كه ذاتا توليد بدگمانى در ديگران و نگرانى مى كند ، ولى آنها نه تنها به اين دستور گوش فرا ندادند ، بلكه محتواى نجواى خود را انجام گناه و امورى بر خلاف دستور خدا و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) انتخاب كردند .
تفاوت ميان اثم و عدوان و معصية الرسول از اين نظر است كه اثم شامل گناهانى مى شود كه جنبه فردى دارد ( مانند شرب خمر ) و عدوان ناظر به امورى است كه موجب تعدى بر حقوق ديگران است ، و اما معصية الرسول مربوط به فرمانهائى است كه شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به عنوان رئيس حكومت اسلامى در زمينه مصالح جامعه مسلمين صادر مى كند .
بنابر اين آنها در نجواهاى خود هر گونه عمل خلاف را مطرح مى كردند ، اعم از اعمالى كه در رابطه با خودشان بود يا ديگران و يا حكومت اسلامى و شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) .
تعبير به يعودون و يتناجون كه به صورت فعل مضارع آمده است نشان مى دهد كه اين كار را پيوسته تكرار مى كردند ، و قصدشان ايجاد ناراحتى در قلوب مؤمنان بود .
به هر حال ، آيه فوق به عنوان يك اخبار غيبى پرده از روى اعمال خلاف آنها برداشت ، و خط انحرافى آنان را فاش كرد .
در ادامه اين سخن به يكى ديگر از اعمال خلاف منافقان و يهود اشاره كرده ، مى افزايد : و هنگامى كه نزد تو مى آيند تحيتى مى گويند كه خداوند چنان تحيتى به تو نگفته است ( و اذا جاؤك حيوك بما لم يحيك به الله ) .
حيوك از ماده تحيت در اصل از حيات گرفته شده ، و به معنى دعا كردن براى سلامت و حيات ديگرى است .
منظور از تحيت الهى در اين آيه همان جمله السلام عليك ( يا سلام الله عليك ) مى باشد كه شبيه آن در آيات قرآن در مورد پيامبران
تفسير نمونه ج : 23 ص : 433
و بهشتيان و غير آنها كرارا آمده است : از جمله در آيه 181 سوره صافات مى خوانيم : و سلام على المرسلين سلام بر تمام رسولان پروردگار .
و اما تحيتى كه خداوند نگفته بود و مجاز نبود جمله السام عليك ( مرگ بر تو ، يا ملالت و خستگى بر تو ) بوده است ، اين احتمال نيز وجود دارد كه اشاره به تحيت عصر جاهليت باشد كه مى گفتند : انعم صباحا ( صبحت توأم با راحتى باد ) و انعم مساءا عصرت توام با راحتى باد بى آنكه در كلام خود توجهى به خدا كنند و از او سلامت و خير براى طرف مقابل بطلبند .
اين امر گرچه در جاهليت معمول بود اما تحريم آن ثابت نيست و تفسير آيه فوق به آن بعيد است .
سپس مى افزايد : آنها نه فقط مرتكب اين گناهان بزرگ مى شوند ، بلكه آنچنان از باده غرور سرمست هستند كه در دل مى گويند اگر اعمال ما بد است و خدا مى داند پس چرا ما را به خاطر گفته هايمان كيفر نمى دهد ؟ ! ( و يقولون فى انفسهم لو لا يعذبنا الله بما نقول ) .
به اين ترتيب هم عدم ايمان خود را به نبوت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ثابت كردند و هم عدم ايمان به احاطه علمى خداوند .
ولى قرآن در يك جمله كوتاه به آنها چنين پاسخ مى گويد : جهنم براى آنها كافى است و نيازى به مجازات ديگر نيست ، همان جهنمى كه به زودى وارد آن مى شوند و چه بد جايگاهى است ( حسبهم جهنم يصلونها فبئس المصير ) .
البته اين تعبير نفى عذاب دنيوى را در باره آنها نمى كند ، ولى اين حقيقت را آشكارا مى گويد كه اگر هيچ كيفرى جز عذاب جهنم نباشد براى آنها كفايت مى كند و كيفر همه اعمال خود را يكجا در دوزخ خواهند ديد .
و از آنجا كه مؤمنان نيز گهگاه به خاطر ضرورتها يا تمايلاتى به نجوى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 434
مى پرداختند در آيه بعد روى سخن را به آنها كرده ، و براى اينكه در اين كار آلوده به گناهان منافقان و يهود نشوند مى فرمايد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه نجوى مى كنيد به گناه و تعدى و معصيت رسول خدا نجوى نكنيد ، محتواى نجواى شما بايد پاك و الهى باشد ، به كارهاى نيك و تقوى نجوى كنيد ( يا ايها الذين آمنوا اذا تناجيتم فلا تتناجوا بالاثم و العدوان و معصيت الرسول و تناجوا بالبر و التقوى ) .
و از مخالفت خدا بپرهيزيد ، همان خدائى كه بازگشت و جمع همه شما به سوى او است ( و اتقوا الله الذى اليه تحشرون ) .
از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه اصل نجوى اگر در ميان مؤمنان باشد ، سوء ظنى بر نيانگيزد ، و توليد نگرانى نكند و محتواى آن توصيه به نيكيها و خوبيها باشد مجاز است .
ولى هرگاه از كسانى همچون يهود و منافقان سر زند كه هدفشان آزار مؤمنان پاكدل است نفس اين عمل زشت و حرام است تا چه رسد به اينكه محتواى آن نيز شيطانى باشد .
لذا در آيه بعد كه آخرين آيه مورد بحث است مى افزايد : نجوى تنها از ناحيه شيطان مى باشد ( انما النجوى من الشيطان ) .
تا مؤمنان ناراحت و غمگين شوند ( ليحزن الذين آمنوا ) .
ولى بايد بدانند كه شيطان جز به اذن پروردگار نمى تواند به مؤمنان زيان برساند ( و ليس بضارهم شيئا الا باذن الله ) .
چرا كه هر مؤثرى در عالم هستى است تاثيرش به فرمان خدا است ، حتى سوزاندن آتش و برندگى شمشير كه اگر جليل نهى كند حتى فرمان خليل را نمى برند .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 435
بنابر اين مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند ، و از هيچ چيز جز او نترسند و بر غير او دل ننهند ( و على الله فليتوكل المؤمنون ) .
آنها با روح توكل و اعتماد بر خدا به خوبى مى توانند بر تمام اين مشكلات پيروز شوند و نقشه هاى پيروان شيطان را نقش بر آب كنند و توطئه هاى آنها را در هم بكوبند .

نكته ها :

1 - انواع نجوى و سخنان در گوشى
اين عمل از نظر فقه اسلامى احكام مختلفى بر حسب اختلاف شرائط دارد ، و به اصطلاح به احكام خمسه تقسيم مى شود ، يعنى گاه حرام است و اين در صورتى است كه موجب اذيت و آزار و هتك حيثيت مسلمانى گردد ( همانگونه كه در آيات فوق به آن اشاره شده بود ) و چنين نجوائى نجواى شيطانى است كه هدفش غمگين ساختن مؤمنان است .
در مقابل گاه حكم وجوب به خود مى گيرد ، و اين در صورتى است كه مساله سرى لازمى در ميان باشد كه افشاى آن خطرناك ، و عدم ذكر آن نيز موجب تضييع حق و يا خطرى براى اسلام و مسلمين است .
و گاه متصف به استحباب مى شود و آن در جائى است كه انسان براى انجام كارهاى نيك و بر و تقوى به سراغ آن رود ، و همچنين حكم كراهت و اباحه .
ولى اصولا هرگاه هدف مهمترى در كار نباشد نجوى كردن كار پسنديده اى نيست ، و بر خلاف آداب مجلس است زيرا نوعى بى اعتنائى يا بى اعتمادى نسبت به ديگران محسوب مى شود لذا در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : اذا كنتم ثلاثه فلا يتناج اثنان دون صاحبهما ، فان ذلك يحزنه : هنگامى كه سه نفر باشيد دو نفر از شما جداى از شخص سوم به نجوى نپردازد چرا كه
تفسير نمونه ج : 23 ص : 436
اين امر نفر سوم را غمگين مى كند .
در حديث ديگرى از ابو سعيد ( خدرى ) مى خوانيم كه مى گويد : ما براى اجراى دستورات پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در شبها كه گاهى مطلب لازمى پيش مى آيد به تناوب در نزديكى اقامتگاه آن حضرت مراقب بوديم ، يك شب عده زيادى گرد هم آمده بودند و آهسته سخن مى گفتيم ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بيرون آمد و فرمود : ما هذه النجوى ؟ ا لم تنهوا عن النجوى ؟ : اين سخنان در گوشى چيست ؟ آيا شما از نجوى نهى نشده ايد ؟ ! .
از روايات متعددى نيز استفاده مى شود كه شيطان براى غمگين ساختن مؤمنان از هر وسيله اى استفاده مى كند ، نه فقط از نجوى بلكه گاه در عالم خواب صحنه هائى در برابر چشم او مجسم مى كند كه موجب اندوه او شود و دستور داده شده است كه مؤمنان در اينگونه موارد با پناه بردن به ذات پاك خدا و توكل بر او اينگونه القائات شيطانى را از خود دور كنند .

2 - تحيت الهى كدام است ؟
معمولا هنگام ورود در مجالس مردم به يكديگر سخنانى كه حاكى از احترام و محبت است مى گويند و آنرا تحيت مى نامند ، از آيات فوق استفاده مى شود كه تحيت نيز بايد جنبه الهى داشته باشد ، همانگونه كه همه آداب و رسوم معاشرت بايد چنين باشد ، در تحيت علاوه بر احترام و اكرام طرف مقابل بايد
تفسير نمونه ج : 23 ص : 437
يادى از خدا نيز ديده شود ، همانگونه كه در سلام سلامتى طرف را از خداوند تقاضا مى كنيم .
در تفسير على بن ابراهيم ذيل آيات مورد بحث آمده است كه جمعى از ياران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هنگامى كه نزد او مى آمدند انعم صباحا ، و انعم مساءا ( صبحت توأم با راحتى باد ، يا عصرت توام با راحتى باد ) مى گفتند ، و اين تحيت عصر جاهليت بود ، قرآن از اين كار نهى كرد و رسول خدا به آنها فرمود : خداوند به ما تحيتى بهتر از آن دستور داده كه آن تحيت اهل بهشت است السلام عليكم كه به معنى سلام الله عليكم مى باشد .
امتياز سلام اسلامى در اين است كه از يكسو توأم با ذكر خدا است ، و از سوى ديگر در آن سلامت همه چيز اعم از دين و ايمان و جسم و جان مطرح است ، نه تنها راحتى و رفاه و آسايش .
در باره حكم تحيت و سلام و آداب آن ذيل آيه 86 سوره نساء بحث مشروحى داشته ايم ( به جلد 4 تفسير نمونه صفحه 41 به بعد مراجعه شود ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 438
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسحُوا فى الْمَجَلِسِ فَافْسحُوا يَفْسح اللَّهُ لَكُمْ وَ إِذَا قِيلَ انشزُوا فَانشزُوا يَرْفَع اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا مِنكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَت وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(11)
ترجمه :
11 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه به شما گفته شود مجلس را وسعت بخشيد ( و به تازه واردها جا دهيد ) وسعت بخشيد ، خداوند ( بهشت را ) براى شما وسعت مى بخشد ، و هنگامى كه گفته شود برخيزيد برخيزيد ، اگر چنين كنيد خداوند آنها را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه از علم بهره دارند درجات عظيمى مى بخشد .

شان نزول :
طبرسى در مجمع البيان و آلوسى در روح المعانى و جمعى ديگر از مفسران نقل كرده اند كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در يكى از روزهاى جمعه در صفه ( سكوى بزرگى كه در كنار مسجد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) قرار داشت ) نشسته بود و گروهى نزد حضرت حاضر بودند ، و جا تنگ بود ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) عادتش اين بود كه مجاهدان بدر را اعم از مهاجر و انصار احترام فراوان مى كرد ، در اين هنگام گروهى از بدريون وارد شدند ، در حالى كه ديگران قبل از آنها اطراف پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را پر كرده بودند ، هنگامى كه مقابل پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) رسيدند
تفسير نمونه ج : 23 ص : 439
سلام كردند ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) پاسخ فرمود سپس به حاضران سلام كردند آنها نيز پاسخ گفتند ، آنها روى پاى خود ايستاده بودند ، و منتظر بودند حاضران به آنها جا دهند ولى هيچكس تكان نخورد ! اين امر بر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سخت آمد ، رو به بعضى از كسانى كه اطراف او نشسته بودند كرد و فرمود : فلان و فلانى برخيزيد ، چند نفر را از جا بلند كرد تا واردين بنشينند ( و اين در حقيقت نوعى ادب آموزى و درس احترام گذاردن به پيش كسوتان در ايمان و جهاد بود ) .
ولى اين مطلب بر آن چند نفر كه از جا برخاستند ناگوار آمد ، به طورى كه آثارش در چهره آنها نمايان گشت ، منافقان ( كه از هر فرصتى استفاده مى كردند ) گفتند پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) رسم عدالت را رعايت نكرد ، كسانى را كه عاشقانه نزديك او نشسته بودند به خاطر افرادى كه بعدا وارد مجلس شدند از جا بلند كرد ، در اينجا آيه فوق نازل شد ( و قسمتى از آداب نشستن در مجالس را براى آنها شرح داد ) .

تفسير : احترام به پيش كسوتان در مجالس
در تعقيب دستورى كه در آيات گذشته در مورد ترك نجوى در مجالس ، و محدود ساختن آن به موارد معين آمده ، در اين آيه يكى ديگر از آداب مجلس را بازگو كرده ، مى فرمايد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد هرگاه به شما گفته شود به مجلس وسعت بخشيد و به تازه واردها جا دهيد اطاعت كنيد ( يا ايها