بعدی 

تفسير نمونه ج : 22 ص : 280
در اينجا به دو وصف از اوصاف آنها اشاره شده اواب و حفيظ .
اواب از ماده اوب ( بر وزن ذوب ) به معنى بازگشت است كه ممكن است به معنى توبه از گناهان كوچك و بزرگ باشد ، و يا بازگشت به طاعت او و با توجه به اينكه صيغه مبالغه است نشان مى دهد كه بهشتيان پرهيزگارانى هستند كه هر عاملى بخواهد آنها را از اطاعت خدا دور سازد فورا متوجه مى شوند و به طاعت او باز مى گردند و از تقصيرات و غفلتهاى خود توبه مى كنند تا به مقام نفس مطمئنه برسند .
حفيظ به معنى حافظ و نگاهدارنده است .
آيا منظور حفظ عهد و پيمانهاى الهى است كه از انسانها گرفته كه اطاعت او كنند و عبادت شيطان ننمايند .
( يس - 60 ) و يا حفظ و قوانين و حدود الهى ؟ ، و يا به خاطر سپردن گناهان و ياد آورى آن براى توبه و جبران ؟ يا همه اينها ؟ با توجه به اينكه اين حكم به صورت مطلق ذكر شده تفسير اخير كه جامعيت دارد مناسبتر به نظر مى رسد .
و در ادامه اين اوصاف در آيه بعد به دو وصف ديگر آنها اشاره مى كند كه در حقيقت توضيح و تفسيرى است براى اوصاف گذشته ، مى فرمايد : همان كسى كه از خداوند رحمان در نهان بترسد و با قلبى توبه كار در محضر او حاضر شود ( من خشى الرحمن بالغيب و جاء بقلب منيب ) .
تعبير به ترسيدن از خدا در نهان ، اشاره به اين است كه آنها با اينكه خدا را هرگز با چشم نمى بينند از لابلاى آثارش و از طريق استدلال و برهان به او ايمان مى آورند ، ايمانى توأم با احساس مسؤليت كامل .
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور پنهان از چشم مردم است ، آنها نه
تفسير نمونه ج : 22 ص : 281
فقط در حضور جمع كه در تنهائى و خلوت نيز مرتكب گناهى نمى شوند .
اين خوف و خشيت سبب مى شود كه قلب آنها منيب باشد ، دائما متوجه خدا گردد ، و به طاعت او اقبال كند ، و از هر گناه و لغزشى توبه نمايد ، و اين حال را تا پايان عمر ادامه دهد و با همين حالت وارد عرصه محشر گردد .
سپس مى افزايد : كسانى كه داراى اين چهار صفتند هنگامى كه بهشت به آنها نزديك مى شود فرشتگان الهى به عنوان احترام و اكرام به آنها مى گويند به سلامت وارد بهشت شويد ( ادخلوها بسلام ) .
سلامت از هر گونه بدى و ناراحتى و آفت و بلا و كيفر و عذاب ، سلامت كامل از نظر جسم و جان .
سپس براى آرامش خاطر آنها اضافه مى كنند : امروز ، روز جاودانى است جاودانى نعمتها ، و جاودانى بهشت با تمام مواهبش ( ذلك يوم الخلود ) .
و به دنبال اين دو موهبت ( بشارت سلامت ، و بشارت خلود و جاودانگى در بهشت ) خداوند منان دو بشارت ديگر به آنها مى دهد كه مجموعا چهار بشارت است همانند چهار وصفى كه آنها داشتند ، مى فرمايد : هر چه بخواهند در بهشت براى آنها هست ( لهم ما يشاءون فيها ) .
و علاوه بر آن نزد ما نعمتهاى ديگرى است كه هرگز به فكر آنها نرسيده است تا تمنايش كنند ( و لدينا مزيد ) .
تعبيرى از اين زنده تر و رساتر و دل انگيزتر تصور نمى شود ، نخست مى گويد بهشتيان هر چه بخواهند ( با وسعت معنى اين جمله ) از انواع مواهب بدون استثناء ، در اختيارشان قرار مى گيرد ، و افزون بر اين نعمتها و مواهبى است كه
تفسير نمونه ج : 22 ص : 282
هرگز به فكر هيچ انسانى نرسيده ، و از خاطر هيچكس خطور نكرده ، اما خداوند رحمان و رحيم كه پرهيزگاران بهشتى را مشمول الطاف خاصش كرده از آن نعمتها نيز بهره مند مى سازد ، و به اين ترتيب نعمتهاى بهشتى ابعاد فوق العاده گسترده اى را كه با هيچ بيانى قابل توصيف نيست پيدا مى كند .
ضمنا از اين تعبير استفاده مى شود كه موازنه اى ميان پاداش الهى و اعمال مؤمنان نيست ، بلكه از آن افزون و بسيار برتر و بالاتر است ، و در اين مرحله همه جا با فضل او روبرو هستيم و در كيفرش با عدل او .
بعد از پايان گرفتن گفتگوها پيرامون بهشت و دوزخ ، صفات بهشتيان و دوزخيان ، و درجات و دركات آنها ، براى نتيجه گيرى كامل از اين بحث ، مجرمان را مورد توجه قرار داده ، مى فرمايد : چه بسيار اقوامى را كه قبل از آنها هلاك كرديم ، اقوامى كه از آنها قوى تر و نيرومندتر بودند ، كشورها را گشودند و بر - شهرها تسلط يافتند ، اما بر اثر كفر و ظلم و بيدادگرى و گناه نابود شدند ( و كم اهلكنا قبلهم من قرن هم اشد منهم بطشا فنقبوا فى البلاد ) .
آيا هيچ راه فرارى از مرگ و عذاب الهى براى اين گونه افراد وجود دارد ؟ ! ( هل من محيص ) .
قرن و اقتران در اصل به معنى نزديك شدن دو چيز يا اشيائى با يكديگر است ، و به جماعتى كه در يك زمان زندگى مى كنند قرن گفته مى شود ، و جمع آن قرون است ، سپس همين لفظ بر بخشى از زمان اطلاق شده كه گاه آن را سى سال ، و گاه صد سال گفته اند .
بنابر اين هلاك كردن قرنها به معنى هلاك كردن اقوام پيشين است .
بطش به معنى بر گرفتن چيزى است با قوة و قدرت ، و گاه به معنى جنگ و ستيز آمده است .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 283
نقبوا از ماده نقب به معنى سوراخى است كه در ديوار يا پوست ايجاد مى كنند ، اما ثقب تنها سوراخى را گويند كه در چوب ايجاد مى كنند .
اين واژه هنگامى كه به صورت فعلى به كار رود به معنى سير و حركت و به اصطلاح شكافتن راه و پيشروى مى آيد ، و به معنى كشورگشائى و نفوذ در مناطق مختلف نيز آمده است .
منقبت نيز از همين ماده است و به افعال و صفات اشخاص بر جسته مى گويند به خاطر نفوذ و تاثيرى كه در مردم دارد و يا طريق را براى ترقى صاحبش مى گشايد .
نقيب به كسى مى گويند كه در باره جمعيتى بحث و بررسى مى كند و از اوضاع و احوال آنها با خبر است و در درون آنها نفوذ مى كند .
محيص از ماده حيص ( بر وزن حيف ) به معنى انحراف و عدول از چيزى است ، و به همين مناسبت به معنى فرار از مشكلات ، و هزيمت در ميدان جنگ نيز آمده است .
به هر حال ، آيه به كفار لجوج معاصر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هشدار مى دهد كه سرى به تاريخ گذشتگان بزنند و آثار آنها را بر صفحات تاريخ و صفحه روى زمين بنگرند ، به بينند خداوند با اقوام سركشى كه پيش از آنها بودند چه كرد ؟ اقوامى كه از آنها پر جمعيت تر و با قدرت تر بودند ، آنگاه به آينده خود بينديشند .
اين معنى بارها در قرآن مجيد آمده است ، از جمله در آيه 8 سوره زخرف مى خوانيم : فاهلكنا اشد منهم بطشا : ما اقوامى را كه از آنها قوى تر بودند هلاك كرديم .
بعضى آيه مورد بحث را اشاره به قوم ثمود مى دانند كه در سرزمين كوهستانى حجر در شمال حجاز زندگى مى كردند ، كوهها را مى شكافتند ،
تفسير نمونه ج : 22 ص : 284
و در آن خانه هاى باشكوه و قصرها مى ساختند ، ولى ظاهر اين است كه آيه مفهوم گسترده اى دارد و آنها و غير آنها را شامل مى شود .
جمله هل من محيص آيا راه گريزى وجود دارد ؟ ممكن است از زبان اقوام پيشين باشد كه به هنگام گرفتارى در چنگال عذاب اين مطلب را از هم سؤال مى كردند ، و يا از سوى پروردگار نسبت به كفار لجوج معاصر پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) يعنى آيا اينها مى توانند از سرنوشت دردناكى كه اقوام متمرد پيشين داشتند فرار كنند ؟ ! در آخرين آيه مورد بحث براى تاكيد بيشتر مى افزايد : قطعا در سرگذشت پيشينيان تذكر و اندرزى است ، براى آن كس كه عقل دارد ، يا گوش فرا دهد ، و حاضر باشد ! ( ان فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب او القى السمع و هو شهيد ) .
منظور از قلب در اينجا و در ديگر آيات قرآن كه بحث از درك مسائل مى كند همان عقل و شعور و ادراك است ، در كتب لغت نيز يكى از معانى قلب همان عقل گفته شده ، راغب در مفردات قلب را در آيه مورد بحث به علم و فهم تفسير كرده ، در لسان العرب نيز مى خوانيم كه گاهى قلب به معنى عقل به كار رود .
در حديثى از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) نيز در تفسير همين آيه آمده است كه منظور از قلب عقل است .
ريشه اين لغت ( قلب ) در اصل به معنى تغيير و تحول و به اصطلاح قلب
تفسير نمونه ج : 22 ص : 285
و انقلاب است ، و از آنجا كه فكر و عقل انسان دائما در حال دگرگونى است به آن قلب گفته شده است ، و به همين دليل در آيات قرآن روى مساله سكينه و آرامش دل ، و يا اطمينان قلب تكيه شده است ، هو الذى انزل السكينة فى قلوب المؤمنين : او كسى است كه آرامش را در دل مؤمنين نازل كرد ( فتح - 4 ) الا بذكر الله تطمئن القلوب : آگاه باشيد ياد خدا مايه آرامش دلها است ( رعد - 28 ) آرى اين موجود نا آرام را تنها ياد خدا آرامش مى بخشد .
القى السمع ( گوش را افكند ) كنايه از گوش دادن و نهايت دقت در استماع است ، شبيه تعبيرى كه در فارسى داريم مى گوئيم : گوش ما نزد تو است يعنى به خوبى به سخنانت گوش مى دهيم .
شهيد در اينجا به معنى كسى است كه حضور قلب دارد ، و به اصطلاح دلش در مجلس است ، و با دقت مطالب را پى گيرى مى كند .
و به اين ترتيب مجموع آيه چنين معنى مى دهد دو گروه مى توانند از اين مواعظ پند و اندرز گيرند ، نخست آنها كسى كه داراى ذكاوت و عقل و هوشند ، و خود مستقلا مى توانند مسائل را تحليل كنند ، و ديگر كسانى كه در اين حد نيستند اما مى توانند مستمع خوبى براى دانشمندان باشند ، و با حضور قلب به سخنان آنها گوش فرا دهند و حقايق را از طريق ارشاد و راهنمائى آنها فرا - گيرند .
شبيه اين سخن در آيه 10 سوره ملك نيز آمده است كه از قول دوزخيان چنين نقل مى كند : لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير : اگر ما گوش شنوا يا عقل و درك كافى داشتيم هرگز در صف دوزخيان قرار نمى گرفتيم چرا كه نشانه هاى راه حق آشكار است آنها كه خود اهل تحقيقند آن را به خوبى
تفسير نمونه ج : 22 ص : 286
در مى يابند ، و آنها كه چنين نيستند مى توانند از طريق رهنمودهاى دانشمندان عادل و دلسوز راه خود را بيابند ، بنابر اين بايد انسان يا علم و عقل كافى داشته باشد يا گوش شنوا .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 287
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السمَوَتِ وَ الأَرْض وَ مَا بَيْنَهُمَا فى سِتَّةِ أَيَّام وَ مَا مَسنَا مِن لُّغُوب(38) فَاصبرْ عَلى مَا يَقُولُونَ وَ سبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك قَبْلَ طلُوع الشمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ(39) وَ مِنَ الَّيْلِ فَسبِّحْهُ وَ أَدْبَرَ السجُودِ(40)
ترجمه :
38 - ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آنهاست در شش روز ( شش دوران ) آفريديم و هيچگونه رنج و تعبى به ما نرسيد ( با اين حال چگونه زنده كردن مردگان براى ما مشكل است ؟ ) .
39 - در برابر آنچه آنها مى گويند شكيبا باش ، و تسبيح و حمد پروردگارت را قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب بجا آور .
40 - و در بخشى از شب او را تسبيح كن ، و بعد از سجده ها !
تفسير : آفريدگار آسمانها و زمين قادر بر احياى مردگان است
در تعقيب آيات گذشته و دلائل مختلفى كه در باره معاد در آن آمده بود ، در اين آيات به يكى ديگر از دلائل امكان معاد اشاره كرده ، و بعد از آن به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور صبر و شكيبائى و تسبيح و حمد پروردگار مى دهد ، تا كار -
تفسير نمونه ج : 22 ص : 288
شكنيهاى مخالفان را از اين طريق تحمل و خنثى كند .
نخست مى فرمايد : ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آن دو است در شش روز ( شش دوران ) آفريديم ، و در خلقت آنها هيچگونه تعب و ضعفى به ما نرسيد ! ( و لقد خلقنا السموات و الارض و ما بينهما فى ستة ايام و ما مسنا من لغوب ) .
لغوب به معنى تعب و خستگى است .
بديهى است كسى كه قدرتش محدود است اگر بخواهد كارى انجام دهد كه بيش از توان او باشد خسته و درمانده و وامانده مى شود ، ولى در مورد وجودى كه قدرتش نامحدود و توانائيش بى نهايت است اين امور مفهومى ندارد .
بنابر اين كسى كه قادر است بى هيچگونه تعب و رنج اين آسمان و زمين با عظمت ، و اينهمه كرات و كواكب و كهكشانها را ايجاد كند ، توانائى دارد كه انسان را بعد از مردن بار ديگر به حيات باز گرداند و لباس زندگى در اندامش بپوشاند .
بعضى براى اين آيه شان نزولى نقل كرده اند كه : يهود چنين مى پنداشتند كه خداوند آسمانها و زمين را در شش روز ( شش روز هفته ! ) آفريد ، سپس روز شنبه به استراحت پرداخت و يك پاى خود را به روى پاى ديگر انداخت ! و به همين دليل اينطور نشستن را نامطلوب مى شمرند و مخصوص خدا مى دانند ! آيه فوق نازل شد و به اين گونه خرافات مضحك پايان داد .
ولى اين شان نزول مانع از اين نيست كه آيه مساله امكان معاد را تعقيب كند ، در عين اينكه دليلى است بر توحيد و علم و قدرت پروردگار كه آسمان و زمين با اينهمه عجائب و شگفتيها و ميليونها ميليون موجودات زنده ، و اسرار
تفسير نمونه ج : 22 ص : 289
عجيب و نظامهاى ويژه اش آفريده است كه تفكر در يك گوشه اى از آن مى تواند ما را به آفريننده توانائى كه دست قدرتش اين گردونه عظيم را به حركت در آورده ، و نور حيات و زندگى را همه جا پاشيده است ، رهنمون گردد .
موضوع خلقت آسمانها و زمين در شش روز كرارا در آيات قرآن آمده است .
كلمه يوم - چنانكه قبلا هم گفته ايم - در لغت عرب و معادل آن روز در لغت فارسى ، و يا در سائر لغات در بسيارى از موارد به معنى دوران استعمال مى شود ، نه به معنى بيست و چهار ساعت و يا دوازده ساعت ، فى المثل مى گوئيم : يك روز مردم در سايه پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) زندگى مى كردند ، و روز ديگر جباران بنى اميه و بنى عباس بر مردم مسلط شدند .
پيدا است روز در اين تعبيرات به معنى دوران است ، خواه يكسال باشد يا صد سال يا هزاران و يا ميليونها سال .
مثلا مى گوئيم يك روز كره زمين يكپارچه آتش بود ، روز ديگرى سرد شد ، و آماده حيات ، تمام اين تعبيرات اشاره به دورانها است .
بنابر اين از آيه فوق استفاده مى شود كه خداوند آسمانها و زمين و تمامى موجودات آنها را در شش دوران آفريده است .
( مشروح اين سخن را در جلد ششم صفحه 200 تا 204 ذيل آيه 54 سوره اعراف بيان كرده ايم ) .
بنابر اين جائى براى اين سؤال باقى نمى ماند كه قبل از آفرينش خورشيد و كره زمين شب و روزى نبود تا خداوند عالم را در شش روز آفريده باشد .
بعد از ذكر دلائل مختلف معاد و ترسيم صحنه هاى مختلفى از قيامت چون
تفسير نمونه ج : 22 ص : 290
به هر حال گروهى تسليم حق نيستند و لجاجت و پافشارى بر باطل دارند پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را مخاطب قرار داده مى گويد : در برابر آنچه آنها مى گويند شكيبا باش ( فاصبر على ما يقولون ) .
چرا كه تنها با نيروى صبر و استقامت مى توان بر اين مشكلات پيروز شد ، و توطئه هاى دشمن را در هم شكست ، و نسبتهاى نارواى آنها را در مسير حق تحمل كرد .
و از آنجا كه صبر و استقامت نياز به پشتوانه اى دارد ، و بهترين پشتوانه ياد خدا و ارتباط با مبدأ علم و قدرت جهان آفرين است در دنبال اين دستور مى افزايد : و تسبيح و حمد پروردگارت را قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب آن بجا آور ( و سبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس و قبل الغروب ) .
همچنين در قسمتى از شب او را تسبيح كن و بعد از سجده ها ( و من الليل فسبحه و ادبار السجود ) .
اين ياد مداوم و تسبيح مستمر همچون قطره هاى حياتبخش باران بر سرزمين قلب و جان تو مى ريزد ، و آن را سيراب مى كند ، دائما به تو نشاط و حيات مى بخشد و به استقامت در مقابل مخالفان لجوج دعوت مى كند .
در اينكه منظور از تسبيح خداوند در اين مواقع چهارگانه ( قبل از طلوع آفتاب قبل از غروب ، در شب ، و بعد از سجده ها ) چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو بسيار است .
بعضى معتقدند كه اين تعبيرات اشاره به نمازهاى پنجگانه روزانه و بعضى از نوافل پر فضيلت است ، به اين ترتيب كه قبل طلوع الشمس اشاره به نماز صبح است ، زيرا آخر وقت آن طلوع آفتاب مى باشد .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 291
و قبل غروب الشمس اشاره به نماز ظهر و عصر است ، چرا كه آخر وقت هر دو غروب آفتاب است .
و من الليل نماز مغرب و عشا را بيان مى كند ، و ادبار السجود نظر به نافله هاى مغرب دارد كه بعد از مغرب بجا آورده مى شود .
ابن عباس همين تفسير را پذيرفته ، با اين قيد كه ادبار السجود را اشاره به تمام نمازهاى نافله ، دانسته است كه بعد از فرائض انجام مى شود ، ولى از آنجا كه در ميان نوافل روزانه به عقيده ما تنها نافله مغرب و عشاء است كه بعد از اين نمازها انجام مى شود اين تعميم صحيح نيست .
بعضى ديگر قبل طلوع الشمس را اشاره به نماز صبح ، و قبل الغروب را اشاره به نماز عصر ، و من الليل فسبحه را اشاره به نماز مغرب و عشاء ، دانسته اند ، و به اين ترتيب بدون هيچ دليل روشن سخن از نماز ظهر به ميان نيامده است ، و اين دليل بر ضعف اين تفسير است .
در روايتى نيز از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : هنگامى كه از آيه و سبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس و قبل الغروب سؤال كردند فرمود : تقول حين تصبح و حين تمسى عشر مرات لا اله الا الله وحده لا شريك له ، له الملك ، و له الحمد ، يحيى و يميت ، و هو على كل شىء قدير : هنگام صبح و عصر ده بار اين ذكر را مى گوئى لا اله الا الله ... .
اين تفسير با تفسير اول منافاتى ندارد و ممكن است هر دو در معنى آيه جمع باشد .
قابل توجه اينكه نظير همين معنى با تفاوت مختصرى در آيه 130 سوره طه نيز آمده است ، آنجا كه مى فرمايد : و سبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس
تفسير نمونه ج : 22 ص : 292
و قبل غروبها و من اناء الليل فسبح و اطراف النهار لعلك ترضى : قبل از طلوع آفتاب ، و پيش از غروب آن ، و همچنين در اثناء شب ، و اطراف روز تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور تا خشنود شوى .
جمله لعلك ترضى نشان مى دهد كه اين عبادات و تسبيحات نقش مهمى در آرامش فكر و رضايت خاطر آدمى دارد ، و به او در برابر حوادث سخت نيرو و توان مى بخشد .
اين نكته نيز قابل توجه است كه در آيه 49 سوره طور چنين آمده است و من الليل فسبحه و ادبار النجوم : برخى از شب را تسبيح خدا كن و به هنگام پشت كردن ستارگان .
در حديث آمده است كه على (عليه السلام) فرمود : ادبار السجود دو ركعت نافله اى است كه بعد از مغرب مى خوانند ( توجه داشته باشيد نافله مغرب چهار ركعت است كه در اينجا فقط به دو ركعت آن اشاره شده ) و ادبار النجوم دو ركعت نافله صبح است كه قبل از نماز صبح و به هنگام غروب ستارگان بجا مى آورند .
در روايتى نيز آمده است كه منظور از ادبار السجود همان نماز وتر است كه در آخر شب انجام مى شود .
به هر حال تفسير اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد هر چند وسعت و گسترش
تفسير نمونه ج : 22 ص : 293
مفهوم تسبيح بسيارى از تفسيرهاى ديگر را كه در روايات به آن اشاره شده شامل مى گردد .

نكته : شكيبائى رمز هر پيروزى است
اين نخستين بار نيست كه قرآن مجيد روى صبر و شكيبائى در برابر مشكلات و افراد لجوج و معاند تكيه مى كند ، مكرر در مكرر قرآن مجيد هم به پيامبر بزرگ اسلام ، و هم به عموم مؤمنان اين مساله مهم را خاطر نشان مى سازد ، و تجربه هاى فراوان نيز نشان داده كه غلبه و پيروزى از آن كسانى است كه سهم بيشترى از صبر و استقامت دارند .
در حديثى مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام) به يكى از دوستانش ( كه شايد در شرائط سخت آن زمان بيتابى مى كرد ) فرمود : عليك بالصبر فى جميع امورك : بر تو لازم است كه در تمام كارها صبر و شكيبائى داشته باشى .
سپس افزود خداوند محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را مبعوث كرد و او را به صبر و مدارا دستور داد ، و او صبر كرد تا نسبتهاى بسيار ناروا به او دادند ، تا آنجا كه سينه اش تنگ شد ، خداوند اين آيه را بر او نازل كرد : و لقد نعلم انك يضيق صدرك بما يقولون فسبح بحمد ربك و كن من الساجدين : ما مى دانيم كه به خاطر سخنان آنها ناراحت مى گردى و سينه ات تنگ مى شود ، تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور ، و از سجده كنندگان باش .
باز او را تكذيب كردند و تيرهاى تهمت از هر سو به طرفش پرتاب نمودند ، و از اين جهت محزون و غمگين شد ، باز خداوند براى دلداريش اين آيه را نازل فرمود : قد نعلم انه ليحزنك الذى يقولون فانهم لا يكذبونك و لكن الظالمين بايات الله يجحدون و لقد كذبت رسل من قبلك فصبروا على ما
تفسير نمونه ج : 22 ص : 294
كذبوا و اوذوا حتى اتاهم نصرنا : ما مى دانيم كه سخنان آنها تو را اندوهگين مى كند ، ولى آنها تو را تكذيب نمى كنند بلكه ستمگران آيات خدا را تكذيب مى كنند ، پيش از تو نيز رسولان خدا را تكذيب كردند و آنها در برابر تكذيبها و آزارها صبر نمودند تا يارى ما به كمكشان آمد .
سپس امام (عليه السلام) مى افزايد : پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) خود را وادار به صبر و شكيبائى كرد ، اما در اين هنگام آنها از حد گذراندند و نام خدا را بردند ، و نسبت به ساحت مقدسش تكذيب كردند ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود من در برابر ناملايمات خود و خانواده و حيثيتم صبر كردم ، ولى در برابر بدگوئى به پروردگارم شكيبايى ندارم ، در اينجا خداوند عز و جل اين آيه ( آيه مورد بحث ) را نازل فرمود : و لقد خلقنا السموات و الارض و ما بينهما ... ما آسمان و زمين و آنچه در ميان اين دو است در شش دوران آفريديم ( و در آفرينش جهان شتاب و عجله نكرديم ) و تعب و رنجى بما نرسيد ، بنابر اين تو هم عجله مكن و در برابر سخنان آنان صابر باش ، اينجا بود كه پيامبر صبر و شكيبائى را در تمام حالات پيش گرفت ( تا بر دشمنانش پيروز شد ) .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 295
وَ استَمِعْ يَوْمَ يُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَّكان قَرِيب(41) يَوْمَ يَسمَعُونَ الصيْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِك يَوْمُ الخُْرُوج(42) إِنَّا نحْنُ نُحْىِ وَ نُمِيت وَ إِلَيْنَا الْمَصِيرُ(43) يَوْمَ تَشقَّقُ الأَرْض عَنهُمْ سِرَاعاً ذَلِك حَشرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ(44) نحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَ مَا أَنت عَلَيهِم بجَبَّار فَذَكِّرْ بِالْقُرْءَانِ مَن يخَاف وَعِيدِ(45)
ترجمه :
41 - گوش فرا ده و منتظر روزى باش كه منادى از مكان نزديك ندا مى دهد .
42 - روزى كه همگان صيحه رستاخيز را به حق مى شنوند ، آن روز روز خروج است .
43 - مائيم كه زنده مى كنيم ، و مى ميرانيم ، و بازگشت تنها به سوى ما است .
44 - روزى كه زمين از روى آنها شكافته مى شود و به سرعت ( از قبرها ) خارج مى گردند ، و اين جمع كردن براى ما آسان است .
45 - ما به آنچه آنها مى گويند آگاهتريم و تو مامور به اجبار آنها نيستى ، بنابر اين به وسيله قرآن كسانى را كه از عذاب من مى ترسند متذكر ساز .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 296
تفسير : با صيحه رستاخيز همه زنده مى شوند
اين آيات كه آخرين آيات سوره ق را تشكيل مى دهد همانند ساير آيات اين سوره تكيه بر مسئله معاد و رستاخيز دارد ، و باز گوشه ديگرى از آن را مطرح مى كند ، و آن مساله نفخ صور و خروج مردگان از قبر است .
مى فرمايد : گوش فرا ده و منتظر روزى باش كه منادى از مكان نزديك ندا مى دهد ( و استمع يوم يناد المناد من مكان قريب ) .
روزى كه صيحه رستاخيز را به حق مى شنوند ، آن روز ، روز خروج است ! ( يوم يسمعون الصيحة بالحق ذلك يوم الخروج ) .
مخاطب در استمع ( گوش فرا ده ) گرچه شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ولى مسلما مقصود همه انسانها هستند .
و منظور از گوش فرا دادن يا انتظار كشيدن است ، زيرا كسانى كه در انتظار حادثه اى به سر مى برند كه با صداى وحشتناكى شروع مى شود دائما گوش فرا مى دهند ، و منتظرند .
و يا منظور گوش فرا دادن به اين سخن الهى است ، و معنى چنين مى شود : اين سخن را بشنو كه پروردگارت در باره صيحه رستاخيز مى گويد .
اما اين منادى كيست ؟ ممكن است ذات پاك خداوند باشد كه اين ندا را
تفسير نمونه ج : 22 ص : 297
مى دهد ، ولى به احتمال قويتر همان اسرافيل است كه در صور مى دمد ، و در آيات قرآن نه با نام بلكه با تعبيرات ديگرى به او اشاره شده است .
تعبير به مكان قريب اشاره به اين است كه اين صدا آنچنان در فضا پخش مى شود كه گوئى بيخ گوش همه است ، و همه آنرا يكسان از نزديك مى شنوند امروز ما با وسائل مختلف مى توانيم سخن گوينده اى را كه در يك نقطه دور دست از جهان سخن مى گويد همگى از نزديك بشنويم ، گوئى در كنار دست ما نشسته و با ما سخن مى گويد ، ولى آنروز بدون نياز به اين وسائل همه صداى منادى حق را كه فرياد رستاخيز بر مى كشد در نزديكى خود مى شنوند .
به هر حال اين صيحه ، صيحه نخستين كه براى پايان گرفتن جهان است نيست بلكه صيحه دوم يعنى همان صيحه قيام و حشر است ، و در حقيقت آيه دوم توضيح و تفسيرى است براى آيه اول مى گويد : آنروز كه صيحه را به حق مى شنوند روز خروج از قبرها و از ميان خاكهاى زمين است .
و براى اينكه روشن شود حاكم در اين دادگاه بزرگ كيست ؟ مى افزايد مائيم كه زنده مى كنيم و مى ميرانيم بازگشت مردم فقط به سوى ما است ( انا نحن نحيى و نميت و الينا المصير ) .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 298
منظور از احياء همان زنده كردن نخستين در دنيا است ، و منظور از ميراندن در پايان عمر است ، و جمله : الينا المصير اشاره به زنده شدن در رستاخيز است .
در حقيقت آيه اشاره به اين نكته مى كند كه همانگونه كه مرگ و حيات نخستين به دست ما است ، باز گرداندن به زندگى و قيام قيامت نيز به دست ما و به سوى ما است .
سپس براى توضيح بيشتر مى فرمايد : بازگشت آنها به سوى ما روزى است كه زمين از روى آنها شكافته مى شود ، و آنها زنده مى شوند و به سرعت خارج مى گردند ( يوم تشقق الارض عنهم سراعا ) .
و در پايان آيه مى افزايد : اين حشر و جمع كردن مردم در قيامت براى ما سهل و آسان است ( ذلك حشر علينا يسير ) .
حشر به معنى جمع و گردآورى از هر سو است .
روشن است خداوندى كه آفريننده آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو است حشر و نشور مردگان براى او كار ساده اى مى باشد .
اصولا مشكل و آسان براى كسى است كه قدرتش محدود است ، آن كسى كه قدرتش نامحدود است همه چيز براى او يكسان و آسان است .
جالب اينكه در بعضى از روايات مى خوانيم : اولين كسى كه زنده مى شود و از قبر خارج گشته ، وارد صحنه محشر مى شود پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است و على (عليه السلام)
تفسير نمونه ج : 22 ص : 299
همراه او است ! .
و در آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه اين سوره است بار ديگر به پيامبرش در مقابل مخالفان سر سخت و لجوج تسلى و دلدارى مى دهد و مى فرمايد : ما به آنچه آنها مى گويند آگاهتريم ( نحن اعلم بما يقولون ) .
و تو مامور نيستى كه آنها را مجبور به ايمان كنى و با قهر و اجبار به سوى اسلام بكشانى ( و ما انت عليهم بجبار ) .
وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت ، و دعوت به سوى حق و بشارت و انذار است چون چنين است آنها را كه از عذاب و عقاب من مى ترسند به وسيله قرآن متذكر ساز ، و پند و اندرز ده ( فذكر بالقرآن من يخاف وعيد ) .
در تفسير قرطبى آمده است كه ابن عباس مى گويد : جمعى عرض كردند اى رسول خدا ! ما را انذار كن و بيم ده ، آيه فوق نازل شد و گفت : فذكر بالقرآن من يخاف وعيد .
اشاره به اينكه قرآن براى انذار و بيدار ساختن افراد مؤمن كافى است هر صفحه اى از آن يادآور قيامت ، و آيات مختلفش بازگو كننده سرنوشت پيشينيان و توصيفهايش از مواهب بهشتى و عذابهاى دوزخى و حوادثى كه در آستانه رستاخيز و در دادگاه عدل الهى واقع مى شود بهترين پند و اندرز براى همگان است .
به راستى يادآورى آن صحنه كه زمينها از هم شكافته مى شود ، و خاكها جان
تفسير نمونه ج : 22 ص : 300
مى گيرند ، لباس حيات در تن مى پوشند و به حركت در مى آيند و از قبرها خارج مى شوند ، در حالى كه وحشت و اضطراب سر تا پاى همه را فرا گرفته ، و به سوى دادگاه عدل الهى رانده مى شوند صحنه تكان دهنده اى است .
به خصوص اينكه گاهى يك قبر با گذشت زمان قبور انسانهاى مختلفى شده و افراد بسيارى را در خود جاى داده است كه بعضى صالح و بعضى نا صالح و بعضى مؤمن و بعضى كافر بوده اند و به گفته شاعر : رب قبر قد صار قبرا مرارا ضاحك من تزاحم الاضداد ! و دفين على بقايا دفين فى طويل الاجال و الاماد ! چه بسيار قبرى كه بارها قبر شد - قبرى كه از تزاحم اضداد مى خندد ! و چه بسيار افرادى كه بر بقاياى انسانهاى ديگرى دفن شدند - در طول زمان و قرون و اعصار .
پروردگارا ! ما را از كسانى قرار ده كه از وعيد تو مى ترسند و از قرآنت پند مى گيرند .
خداوندا ! در آن روز كه وحشت و اضطراب همگان را فرا گرفته ما را با رحمتت آرامشى عنايت فرما .
بار الها ! روزهاى عمر هر چه باشد به سرعت سپرى مى شود آنچه جاويدان است سراى آخرت تو است ، به ما حسن عاقبت و نجات در آخرت مرحمت كن .
آمين يا رب العالمين پايان سوره ق پنجشنبه 17 محرم الحرام 1406
تفسير نمونه ج : 22 ص : 301
( 51 ) سوره ذاريات اين سوره در مكه نازل شده و داراى 60 آيه است

تفسير نمونه ج : 22 ص : 302
تفسير نمونه ج : 22 ص : 303
محتواى سوره ذاريات
محور بحث در اين سوره در درجه اول ، مسائل مربوط به معاد و رستاخيز و پاداش و كيفر مؤمنان و مجرمان است ، ولى از اين نظر مانند سوره ق نيست بلكه محورهاى ديگرى براى بحث در اين سوره نيز ديده مى شود .
به طور كلى مى توان گفت مباحث اين سوره بر پنج محور زير دور مى زند :
1 - چنانكه گفتيم قسمت مهمى از آن را مباحث معاد و شاخ و برگهاى آن تشكيل مى دهد ، هم آغاز سوره با معاد است و هم پايان آن با معاد .
2 - بخش ديگرى از اين سوره ناظر به مساله توحيد و آيات و نشانه هاى خدا در نظام آفرينش است كه طبعا بحثهاى معاد را تكميل مى كند .
3 - در بخش ديگر از داستان فرشتگانى كه ميهمان ابراهيم (عليه السلام) شدند و مامور در هم كوبيدن شهرهاى قوم لوط بودند بحث مى كند .
4 - آيات ديگرى از اين سوره اشارات كوتاهى به داستان موسى (عليه السلام) و قوم عاد و قوم ثمود و قوم نوح دارد ، و به اين وسيله كافران و مجرمان ديگر را هشدار مى دهد .
5 - و بالاخره قسمت ديگرى از اين سوره ، مبارزه اقوام متعصب و لجوج را با انبياء گذشته بازگو كرده ، و پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را كه در برابر مخالفين سر سخت قرار داشت از اين طريق دلدارى مى دهد ، و دعوت به استقامت مى كند .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 304
فضيلت تلاوت اين سوره
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) آمده است : من قرأ سورة الذاريات فى يومه او ليلته اصلح الله له معيشته و اتاه برزق واسع و نور له فى قبره بسراج يزهر الى يوم القيامة : هر كس سوره ذاريات را در روز يا شب بخواند خداوند وضع زندگى و معيشت او را اصلاح مى كند ، روزى وسيعى به او مى دهد ، و قبر او را با چراغى روشن مى سازد كه تا روز قيامت مى درخشد ! كرارا گفته ايم تنها لقلقه زبان براى رسيدن به اينهمه پاداش عظيم كافى نيست بلكه هدف تلاوتى است انديشه برانگيز ، و انديشه اى عمل آفرين ! ضمنا نامگذارى سوره به ذاريات به تناسب نخستين آيه اين سوره است .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 305
سورة الذاريات
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ الذَّرِيَتِ ذَرْواً(1) فَالحَْمِلَتِ وِقْراً(2) فَالجَْرِيَتِ يُسراً(3) فَالْمُقَسمَتِ أَمْراً(4) إِنمَا تُوعَدُونَ لَصادِقٌ(5) وَ إِنَّ الدِّينَ لَوَقِعٌ(6)
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - سوگند به بادهائى كه ابرها را به حركت در مى آورند ( و گرد و غبار و بذرهاى گياهان را ) .
2 - و سپس سوگند به ابرهائى كه بار سنگينى ( از باران ) با خود حمل مى كنند .
3 - و سپس سوگند به كشتيهائى كه به آسانى به حركت در مى آيند .
4 - و سوگند به فرشتگانى كه كارها را تقسيم مى كنند .
5 - ( آرى سوگند به همه اينها ) كه آنچه به شما وعده داده شده است قطعا راست است .
6 - و بدون شك جزاى اعمال واقع شدنى است .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 306
تفسير : سوگند به طوفانها و ابرهاى باران زا !
بعد از سوره و الصافات اين دومين سوره اى است كه با سوگندهاى مكرر آغاز مى شود ، سوگندهائى پر معنى و تفكر آفرين ، سوگندهائى بيدار - كننده و آگاهى بخش .
بسيارى ديگر از سوره هاى قرآن كه به خواست خدا در بحثهاى آينده با آن رو به رو مى شويم چنين است ، و جالب اينكه اين سوگندها غالبا مقدمه اى است براى بيان مساله معاد ، جز در موارد معدودى كه با مساله توحيد و غير آن مربوط مى شود ، و نيز جالب اينكه محتواى اين سوگندها ربط خاصى با محتواى رستاخيز دارد ، و با ظرافت و زيبائى مخصوصى اين بحث مهم را از جوانب گوناگون تعقيب مى كند .
حقيقت اين است كه سوگندهاى قرآن كه تعداد آن زياد است يكى از چهره هاى اعجاز اين كتاب آسمانى و از زيباترين و درخشنده ترين فرازهاى آن است كه شرح هر كدام در جاى خود خواهد آمد .
در آغاز اين سوره خداوند به پنج موضوع مختلف سوگند ياد كرده است كه چهار مورد آن پشت سر هم و يك قسمت به صورت جداگانه آمده است .
نخست مى فرمايد : سوگند به بادهائى كه ابرها را در آسمان به حركت در مى آورند و گرد و غبارها و بذر گياهان و نطفه هاى گلها را در روى زمين به هر سو مى پراكند ( و الذاريات ذروا ) .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 307
سپس مى افزايد : سوگند به ابرهائى كه بار سنگينى از باران با خود حمل مى كنند ( فالحاملات وقرا ) .
و سوگند به كشتيهائى كه بر رودخانه هاى عظيم و صفحه درياها به آسانى به حركت در مى آيند ( فالجاريات يسرا ) .
و سوگند به فرشتگانى كه كارها را تقسيم مى كنند ( فالمقسمات امرا ) .
در حديثى كه بسيارى از مفسران در ذيل همين آيه آورده اند مى خوانيم : ابن الكوا روزى از على (عليه السلام) در حالى كه بر منبر خطبه مى خواند سؤال كرد منظور از الذاريات ذروا چيست ؟ فرمود : بادها است .
عرض كرد : فالحاملات وقرا فرمود : ابرها است .
عرض كرد : فالجاريات يسرا فرمود : كشتيها است .
عرض كرد : فالمقسمات امرا فرمود : منظور فرشتگان است .
با اين حال تفسيرهاى ديگرى است كه با اين تفسير قابل جمع است .
از جمله اينكه منظور از جاريات يسرا نهرهائى است كه به وسيله بارانها به
تفسير نمونه ج : 22 ص : 308
جريان مى افتد ، و منظور از فالمقسمات امرا ارزاقى است كه بواسطه فرشتگان از طريق كشاورزى تقسيم مى شود .
به اين ترتيب سخن از بادها ، سپس ابرها ، و بعد از آن نهرها ، و سرانجام روئيدن گياهان است كه تناسب نزديكى با مساله معاد كه بعد از آن آمده دارد ، زيرا مى دانيم كه يكى از دلائل امكان معاد مساله زنده كردن زمينهاى مرده به وسيله نزول باران است كه بارها در قرآن به عبارات مختلف ذكر شده است .
اين احتمال نيز داده شده كه اين چهار وصف همگى اوصاف بادها باشد ، بادهائى كه ابرها را توليد مى كند ، و بادهائى كه آنها را بر دوش خود حمل مى نمايد ، و بادهائى كه آنها را به هر سو مى راند ، و بادهائى كه دانه هاى باران را به هر طرف مى پاشد .
با توجه به اينكه تعبيرات اين آيات جامع و كلى است مى تواند همه اين معانى را در خود جاى دهد ولى عمده همان تفسير اول است .
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه اگر منظور فرشتگان است ، فرشتگان چه امورى را تقسيم مى كنند ؟ در پاسخ مى گوئيم : اين تقسيم كار ممكن است مربوط به كل تدبير اين عالم باشد كه گروههائى از فرشتگان الهى به فرمان او تدبير امور آن را بر عهده دارند ، و نيز ممكن است مربوط به تقسيم ارزاق ، و يا تقسيم قطرات باران بر مناطق روى زمين باشد .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 309
بعد از ذكر اين چهار سوگند كه همه بيانگر اهميت مطلبى است كه بعد از آن مى آيد مى فرمايد : آنچه به شما وعده داده شده است قطعا راست است ( انما توعدون لصادق ) .
و بار ديگر به عنوان تاكيد مى افزايد و بدون شك جزاى اعمال واقع شدنى است ( و ان الدين لواقع ) .
دين در اينجا به معنى جزاء است ، همانطور كه در مالك يوم الدين آمده ، و اصولا يكى از نامهاى قيامت يوم الدين ( روز جزا است ) و از آن روشن مى شود كه منظور از وعده هاى واقع شدنى در اينجا وعده هاى مربوط به قيامت و حساب و پاداش و كيفر و بهشت و دوزخ و ساير امور مربوط به معاد است ، بنابر اين جمله اول تمام وعده هاى قيامت را شامل مى شود ، و جمله دوم تاكيدى است بر مساله جزا .
در چند آيه بعد نيز سخن از يوم الدين به ميان آمده ، و همانگونه كه قبلا نيز اشاره كرديم سوگندهائى كه در آغاز اين سوره آمده پيوند و تناسب روشنى با نتيجه اين قسمها دارد ، چرا كه حركت ابرها و نزول بارانها و در نتيجه زنده شدن زمينهاى مرده ، خود صحنه اى از قيامت و معاد را در اين دنيا نشان مى دهد .
بعضى از مفسران ما توعدون را در اينجا به مفهوم وسيعترى تفسير كرده اند كه تمام وعده هاى الهى مربوط به قيامت و دنيا و تقسيم ارزاق و مجازات مجرمان در اين جهان و جهان ديگر ، و پيروزى مؤمنان صالح را شامل مى شود ، آيه 22 همين سوره كه مى گويد : و فى السماء رزقكم و ما توعدون
تفسير نمونه ج : 22 ص : 310
نيز ممكن است تاييدى بر اين معنى باشد ، و چون لفظ آيه مطلق است اين عموميت بعيد نيست .
به هر حال ، وعده هاى الهى همه صادق است ، چرا كه خلف وعده يا ناشى از جهل است ، يا عجز جهلى كه باعث تغيير فكر وعده دهنده مى شود ، و عجزى كه او را از وفاى به وعده باز مى دارد ، اما خداوند عالم و قادر وعده هايش تخلف ناپذير است .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 311
وَ السمَاءِ ذَاتِ الحُْبُكِ(7) إِنَّكمْ لَفِى قَوْل مخْتَلِف(8) يُؤْفَك عَنْهُ مَنْ أُفِك(9) قُتِلَ الخَْرَّصونَ(10) الَّذِينَ هُمْ فى غَمْرَة ساهُونَ(11) يَسئَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ(12) يَوْمَ هُمْ عَلى النَّارِ يُفْتَنُونَ(13) ذُوقُوا فِتْنَتَكمْ هَذَا الَّذِى كُنتُم بِهِ تَستَعْجِلُونَ(14)
ترجمه :
7 - قسم به آسمان كه داراى چين و شكنهاى زيباست !
8 - كه شما در گفتارى مختلف و گوناگون هستيد .
9 - كسانى از ايمان به آن ( روز جزا ) منحرف مى شوند كه از قبول حق سر باز مى زنند .
10 - كشته شوند دروغگويان ( و مرگ بر آنها ! ) .
11 - همانها كه در جهل و غفلت فرو رفته اند .
12 - و پيوسته سؤال مى كنند روز جزا چه موقع است ؟ !
13 - ( آرى ) همان روزى است كه آنها را بر آتش مى سوزانند !
تفسير نمونه ج : 22 ص : 312
14 - بچشيد عذاب خود را ، اين همان چيزى است كه در باره آن عجله داشتيد !
تفسير : سوگند به آسمان و چين و شكنهاى زيبايش !
اين آيات نيز همچون آيات گذشته با سوگند شروع مى شود ، و از اختلافات كافران پيرامون قيامت و رستاخيز ، و مسائل مختلف ديگر از جمله شخص پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مساله توحيد سخن مى گويد .
نخست مى فرمايد : سوگند به آسمان كه داراى چين و شكنهاى زيبا است ( و السماء ذات الحبك ) .
براى حبك ( بر وزن كتب ) جمع حباك ( بر وزن كتاب ) در لغت معانى بسيارى گفته شده ، از جمله : راهها و چين و شكنهائى كه بر اثر بادها روى رملهاى بيابان ، و يا صفحه آب ، و يا ابرهاى آسمان پيدا مى شود .
به موهاى مجعد نيز حبك گفته مى شود .
گاه حبك را به معنى زيبائى و زينت تفسير كرده اند .
و همچنين به معنى شكل موزون و مرتب .
و ريشه اصلى آن كه حبك ( بر وزن كبك ) است به معنى بستن و محكم كردن است .
به نظر مى رسد كه همه اين معانى به يك معنى باز مى گردد ، و آن چين و شكنهاى زيبائى است كه در ميان امواج ، ابرهاى آسمان ، رملهاى بيابان و موهاى سر پيدا مى شود .
و اما تطبيق اين معنى بر آسمان يا به خاطر اشكال مختلف توده هاى ستارگان
تفسير نمونه ج : 22 ص : 313
و صورتهاى فلكى ( مجموعه هائى از ستارگان ثابت را كه شكل خاصى به خود گرفته صورت فلكى مى نامند ) .
يا به خاطر موجهاى جالبى است كه در ابرهاى آسمانى پيدا مى شود ، و گاه به قدرى زيبا است كه مدتها چشمهاى انسان را متوجه خود مى سازد .
و يا توده هاى عظيم كهكشانها است كه همچون پيچ و خمهاى موهاى مجعد بر صفحه آسمان ظاهر مى شود ، مخصوصا عكسهاى جالبى كه دانشمندان وسيله تلسكوپها از اين كهكشانها بر داشته اند ، كاملا موهاى مجعد و پيچيده را تداعى مى كند .
بنابر اين معنى ، قرآن به آسمان و اين كهكشانهاى عظيم كه در آن روز چشم تيز بين علم و دانش بشر هنوز به آن نيفتاده بود سوگند ياد مى كند .
با توجه به اينكه اين معانى منافاتى با هم ندارند ممكن است همه آنها در اين سوگند جمع باشند در آيه 17 سوره مؤمنون نيز مى خوانيم و لقد خلقنا فوقكم سبع طرائق : ما بر فراز شما هفت راه آفريديم كه اشاره به تنوع و كثرت آسمانها و كرات و كهكشانها و عوالم مختلف است .
اين نكته نيز قابل توجه است كه ريشه اصلى حبك مى تواند اشاره به استحكام آسمانها و پيوند محكم كرات با يكديگر مانند سيارات منظومه شمسى با قرص خورشيد بوده باشد .
آيه بعد به جواب قسم يعنى مطلبى كه به خاطر آن سوگند ياد شده است پرداخته ، مى افزايد : همه شما در گفتارى مختلف و گوناگون هستيد ( انكم لفى قول مختلف ) .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 314
پيوسته ضد و نقيض مى گوئيد ، و همين تناقض گوئى دليل بر بى پايه بودن سخنان شما است .
در مورد معاد ، گاه مى گوئيد : ما اصلا باور نمى كنيم كه استخوانهاى پوسيده زنده شوند .
و گاه مى گوئيد ما در اين باره شك و ترديد داريم .
و گاه مى افزائيد پدران و نياكان ما را بياوريد تا گواهى دهند بعد از مرگ قيامت و رستاخيزى در كار است تا قبول كنيم ! .
و در مورد پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) گاه مى گوئيد ديوانه است ، گاه شاعرش مى خوانيد ، گاه ساحرش مى ناميد ، گاهى مى گوئيد معلم و استادى دارد كه اين سخنان را به او تعليم مى دهد .
همچنين در مورد قرآن گاه آن را اساطير الاولين ( افسانه ها و خرافات پيشينيان ) مى ناميد گاهى شعرش مى خوانيد ، و گاه سحر ، و گاه دروغ ! سوگند به چين و شكنهاى آسمانها كه سخنان شما پر از تناقض و پيچ و خم است ! و اگر پايه و مايه اى داشتيد لااقل روى يك مطلب مى ايستاديد و هر روز به سراغ مطلبى نمى رفتيد .
اين تعبير در حقيقت استدلالى است بر بطلان ادعاهاى مخالفان در مورد توحيد و معاد و پيامبر و قرآن ( هر چند تكيه اصلى اين آيات به قرينه آياتى كه بعدا مى آيد روى مساله معاد است ) .
و مى دانيم همواره براى كشف دروغ مدعيان كاذب چه در مسائل قضائى و چه در مسائل ديگر به سخنان ضد و نقيض آنها استناد مى شود ، قرآن نيز درست بر اين مطلب تكيه مى كند .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 315
در آيه بعد علت اين انحراف از حق را بيان كرده ، مى فرمايد : كسانى از ايمان به قيامت منحرف مى شوند كه از قبول دلائل حق ، و تسليم در برابر منطق سر باز مى زنند ، و گرنه دلائل زندگى بعد از مرگ آشكار است ( يؤفك عنه من افك ) .
بايد توجه داشت كه تعبير آيه كلى و سربسته است كه ترجمه تحت اللفظى آن چنين مى شود : بازگردانده مى شوند از آن آنها كه بازگردانده شده اند .
زيرا افك در اصل به معنى منصرف ساختن و بازگرداندن از چيزى است ، لذا به دروغ كه جنبه انحرافى دارد افك گفته مى شود ، همانگونه كه بادهاى مختلف را مؤتفكات مى گويند .
ولى با توجه به اينكه در آيات قبل سخن از رستاخيز در ميان بوده معلوم است كه منظور اصلى انحراف از اين عقيده است ، و نيز از آنجا كه در آيه گذشته سخن از گفتگوهاى ضد و نقيض كافران در ميان بود معلوم مى شود كه منظور در اينجا كسانى است كه از منطق و دليل روشن منحرف مى شوند .
بنابر اين مجموع آيه چنين معنى مى دهد : كسانى از ايمان به معاد منحرف مى شوند كه از مسير دليل عقل و منطق حق طلبى منحرف گشته اند .
البته مانعى ندارد كه منظور انحراف از قبول هر گونه حق اعم از قرآن و توحيد و نبوت پيامبر و معاد ( و از جمله مساله ولايت امامان معصوم كه در بعضى از روايات وارد شده است ) بوده باشد ، اما به هر حال مساله قيامت كه موضوع اصلى است مسلما در آن داخل است .
در آيه بعد دروغگويان و دروغپردازان را شديدا مورد مذمت و تهديد قرار داده ، مى گويد : كشته شوند دروغگويان و مرگ بر آنها ! ( قتل الخراصون ) .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 316
خراص از ماده خرص ( بر وزن درس ) در اصل به معنى هر سخنى است كه از روى گمان و تخمين گفته شود ، و از آنجا كه چنين سخنانى غالبا دروغ از آب در مى آيد اين واژه به معنى دروغ نيز به كار رفته است .
به اين ترتيب خراصون كسانى هستند كه حرفهاى بى پايه و بى سر و ته مى زنند و منظور در اينجا - به قرينه آيات بعد - آنهائى هستند كه در باره قيامت با سخنان بى پايه و دور از منطق قضاوت كنند .
ولى به هر صورت اين جمله به صورت نفرين است بر آنها ، نفرينى كه نشان مى دهد آنها موجوداتى هستند شايسته مرگ و نابودى و آنچنانند كه عدمشان به ز وجود .
بعضى نيز قتل را در اينجا به معنى لعن و طرد و محروميت از رحمت خدا تفسير كرده اند .
و از اينجا مى توان اين حكم كلى را نيز استفاده كرد كه اصولا قضاوتهائى كه مدرك روشنى ندارد و بر پايه حدس و تخمين و گمانهاى بى اساس است كارى است گمراه كننده و مستحق نفرين و عذاب .
سپس به معرفى اين خراصون دروغگو پرداخته ، مى افزايد : آنها كسانى هستند كه در جهل و غفلت و بيخبرى فرو رفته اند ( الذين هم فى غمرة ساهون ) .
غمرة در اصل به معنى آب فراوانى است كه محلى را بپوشاند ، سپس به جهالت و نادانى عميقى كه كسى را فرا گيرد اطلاق شده است .
ساهون از ماده سهو به معنى هر گونه غفلت است ، بعضى گفته اند نخستين مرتبه جهل سهو و اشتباه است ، سپس غفلت ، و بعد از آن غمره مى باشد .
بنابر اين آنها از مرحله سهو شروع مى كنند ، بعد به غفلت و بيخبرى
تفسير نمونه ج : 22 ص : 317
مى انجامد ، و در ادامه راه به طور كامل در جهل فرو مى روند ، و جمع ميان اين دو تعبير - سهو و غمره - در آيه فوق ممكن است اشاره به آغاز و انجام اين حركت باشد .
به اين ترتيب منظور از خراصون كسانى است كه غرق جهل و نادانى خويشند ، و براى فرار از زير بار حق هر روز بهانه و سخن بى اساسى را عنوان مى كنند .
و لذا پيوسته سؤال مى كنند روز جزا چه وقت است و قيامت كى خواهد آمد ( يسئلون ايان يوم الدين ) .
تعبير به يسئلون به صورت فعل مضارع دليل بر اين است كه اين سؤال را مرتب مطرح مى كنند ، در حالى كه اصولا بايد وقت قيام قيامت مخفى و مكتوم باشد ، تا هر كس در هر زمان احتمال وقوع آن را بدهد ، و اثر تربيتى ايمان به قيامت كه خودسازى و آمادگى مداوم است حاصل گردد .
اين سخن به آن مى ماند كه بيمارى از طبيب مرتبا سؤال كند پايان عمر من چه روزى خواهد بود ؟ هر كس اين سؤال را بى اساس مى داند ، و مى گويد مهم اين است كه بدانى مرگ حق است تا خود را درمان كنى مبادا گرفتار مرگ زودرس شوى .
ولى آنها هدفى جز استهزاء يا بهانه جوئى نداشتند نه اينكه راستى مى خواستند تاريخ قيام قيامت را پيدا كنند .
ولى با اين حال قرآن به آنها پاسخ كوبنده اى داده ، مى گويد : قيامت آن روزى است كه آنها را بر آتش مى سوزانند ! ( يوم هم على النار يفتنون ) .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 318
و به آنها گفته مى شود : بچشيد عذاب خود را ، اين همان چيزى است كه در مورد آن عجله داشتيد ( ذوقوا فتنتكم هذا الذى كنتم به تستعجلون ) .
فتنه در اصل به معنى قرار دادن طلا در كوره است ، تا طلاى خوب و خالص از ناخالص شناخته شود ، و به همين مناسبت به معنى هر گونه آزمايش و امتحان استعمال مى شود ، و به معنى دخول انسان در آتش نيز آمده است ، و گاه به معنى بلا و عذاب و ناراحتى چنانكه آيه مورد بحث نيز اشاره به همين معنى است .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 319
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فى جَنَّت وَ عُيُون(15) ءَاخِذِينَ مَا ءَاتَاهُمْ رَبهُمْ إِنهُمْ كانُوا قَبْلَ ذَلِك محْسِنِينَ(16) كانُوا قَلِيلاً مِّنَ الَّيْلِ مَا يهْجَعُونَ(17) وَ بِالأَسحَارِ هُمْ يَستَغْفِرُونَ(18) وَ فى أَمْوَلِهِمْ حَقُّ لِّلسائلِ وَ المَْحْرُومِ(19)
ترجمه :
15 - پرهيزگاران در باغهاى بهشت و در ميان چشمه ها قرار دارند .
16 - و آنچه پروردگارشان به آنها مرحمت كرده دريافت مى دارند زيرا آنها پيش از آن ( در سراى دنيا ) از نيكوكاران بودند .
17 - آنها كمى از شبها را مى خوابيدند .
18 - و در سحرگاهان استغفار مى كردند .
19 - و در اموال آنها حقى براى سائل و محروم بود .

تفسير : پاداش سحرخيزان نيكوكار
در تعقيب آيات گذشته كه سخن از دروغگويان جاهل و منكران قيامت و رستاخيز و عذاب آنها در ميان بود ، در آيات مورد بحث از مؤمنان پرهيزگار