بعدی 
تفسير نمونه ج : 22 ص : 120
وجود دارد كه اين عقيده مشهور را متزلزل مى سازد :
1 - جمله رضى الله عنهم و رضوا عنه در سوره توبه تنها مخصوص مهاجران و انصار نيست ، زيرا در همان آيه در كنار مهاجران و انصار الذين اتبعوهم باحسان قرار گرفته كه مفهومش شامل تمام كسانى است كه تا دامنه قيامت به نيكى از آنها پيروى مى كنند .
همانگونه كه تابعان اگر يكروز در خط ايمان و احسان باشند و روز ديگر در خط كفر و اسائه ( بدى كردن ) قرار گيرند ، از زير چتر رضايت الهى خارج مى شوند عين همين مطلب در باره صحابه نيز مى آيد ، زيرا آنها را نيز در آخرين آيه سوره فتح مقيد به ايمان و عمل صالح كرده كه اگر يكروز اين عنوان از آنها سلب شود از دائره رضايت الهى بيرون خواهند رفت .
و به تعبير ديگر تعبير به احسان هم در مورد تابعان است ، و هم در مورد متبوعان بنابر اين هر كدام از اين دو ، خط احسان را رها كنند مشمول رضايت خدا نخواهند بود .
2 - از روايات اسلامى چنين استفاده مى شود كه اصحاب پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هر چند امتياز مصاحبت آن بزرگوار را داشتند ، ولى كسانى كه در دورانهاى بعد مى آيند و از ايمان راسخ و عمل صالح برخوردارند از يك نظر از صحابه افضلند ، چرا كه آنها شاهد انواع معجزات بوده اند ولى ديگران بدون مشاهده آنها ، و با استفاده از دلائل ديگر ، در همان راه گام نهاده اند .
چنانكه در حديثى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم كه يارانش عرض كردند : نحن اخوانك يا رسول الله ؟ ! قال : لا انتم اصحابى ، و اخوانى الذين ياتون بعدى ، آمنوا بى و لم يرونى ، و قال : للعامل منهم اجر خمسين منكم ، قالوا بل منهم يا رسول الله ؟ قال : بل منكم ! ردوها ثلاثا ، ثم قال : لانكم تجدون على الخير اعوانا ! :
تفسير نمونه ج : 22 ص : 121
آيا ما برادران توئيم اى رسول خدا ؟ فرمود : نه ! شما اصحاب من هستيد ، ولى برادران من كسانى هستند كه بعد از من مى آيند و به من ايمان مى آورند در حالى كه مرا نديده اند .
سپس افزود : افرادى از آنها كه اهل عمل صالحند اجر پنجاه نفر از شما را دارند ! عرض كردند پنجاه نفر از خودشان اى رسول خدا ؟ ! فرمود : نه ! پنجاه نفر از شما ! ! و سه بار آنها اين سخن را تكرار كردند ( و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نفى كرد ) سپس فرمود : اين به خاطر آن است كه شرايطى در اختيار داريد كه شما را در كارهاى خير يارى مى كند .
در صحيح مسلم نيز از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) چنين نقل شده كه روزى فرمود : وددت انا قد رأينا اخواننا : دوست مى داشتم برادرانمان را مى ديديم ! .
قالوا : ا و لسنا اخوانك يا رسول الله ؟ ! : گفتند : آيا ما برادران تو نيستيم اى رسول خدا ؟ ! فرمود : انتم اصحابى و اخواننا الذين لم ياتوا بعد : شما اصحاب من هستيد ، اما برادران ما هنوز نيامده اند ! ! عقل و منطق نيز همين را مى گويد كه ديگران كه تحت پوشش تعليمات مستمر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در شب و روز نبوده اند و در عين حال همانند ياران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) يا بيش از آنها ايمان و عمل صالح داشته اند برترند .
3 - اين سخن از نظر تاريخى نيز بسيار آسيب پذير است چرا كه بعضى از صحابه را مى بينيم كه بعد از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و يا حتى در عصر خود او راه خطا پيمودند .
ما چگونه مى توانيم كسانى را كه آتش جنگ جمل را افروختند و آنهمه
تفسير نمونه ج : 22 ص : 122
مسلمانان را به كشتن دادند و بر روى خليفه به حق پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) شمشير كشيدند از گناه تبرئه كنيم ؟ ! يا كسانى كه در صفين و نهروان اجتماع كردند و سر به شورش در برابر وصى و جانشين پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و برگزيده مسلمين برداشتند ، و خونهاى بى حساب ريختند ، مشمول رضاى خدا بدانيم ، و بگوئيم گرد و غبار عصيان نيز بر دامان آنها ننشسته است ؟ ! و از اين عجيب تر عذر كسانى است كه تمام اين مخالفتها را به عنوان اينكه آنها مجتهد بودند و مجتهد معذور است توجيه مى كنند ! اگر بشود چنين گناهان عظيمى را به وسيله اجتهاد توجيه كرد ديگر هيچ قاتلى را نمى توان ملامت نمود ، و يا حدود الهى را در باره او اجرا كرد ، چرا كه ممكن است اجتهاد كرده باشد .
و به تعبير ديگر در ميدان جمل يا صفين و يا نهروان دو گروه در مقابل هم ايستادند كه قطعا هر دو بر حق نبودند ، چرا كه جمع بين ضدين محال است ، با اين حال چگونه مى توان هر دو را مشمول رضاى خدا دانست ، در حالى كه مساله از مسائل پيچيده و مشكلى نبود كه تشخيص آن ممكن نباشد ؟ زيرا همه مى دانستند على (عليه السلام) يا بر طبق نص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و يا با انتخاب مسلمين خليفه بر حق او است ، در عين حال بر روى او شمشير كشيدند ، اين كار را چگونه مى توان از طريق اجتهاد توجيه كرد ؟ ! چرا شورش اصحاب رده را در زمان ابو بكر از طريق اجتهاد توجيه نمى كنند و رسما آنها را مرتد مى شمرند ، اما شورشيان جمل و صفين و نهروان را مبراى از هر گونه گناه مى دانند ؟ ! به هر حال به نظر مى رسد كه مساله تنزيه صحابه به طور مطلق يك حكم سياسى بوده كه گروهى بعد از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) براى حفظ موقعيت خود روى آن
تفسير نمونه ج : 22 ص : 123
تكيه كردند ، تا خود را از هر گونه انتقادى مصون و محفوظ دارند و اين مطلبى است كه نه با حكم عقل مى سازد ، و نه با تواريخ مسلم اسلامى ، و شعرى است كه ما را در قافيه خود گرفتار خواهد كرد .
چه بهتر كه ما در عين احترام به صحابه رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و كسانى كه همواره در خط او بودند معيار قضاوت در باره آنها را اعمال و عقائدشان در طول زندگانيشان از آغاز تا انجام در نظر بگيريم ، همان معيارى كه از قرآن استفاده كرده ايم و همان معيارى كه خود پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) يارانش را با آن مى سنجيد .

2 - محبت متقابل اسلامى
در روايات اسلامى كه در تفسير آيه اخير آمده است تاكيد فراوانى روى اصل رحماء بينهم ديده مى شود .
از جمله در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : المسلم اخو المسلم ، لا يظلمه ، و لا يخذله ، و لا يخوفه ، و يحق على المسلم الاجتهاد فى التواصل ، و التعاون على التعاطف ، و المواساة لاهل الحاجة ، و تعاطف بعضهم على بعض ، حتى تكونوا كما امركم الله عز و جل : رحماء بينكم ، متراحمين ، مغتمين لما غاب عنكم من امرهم ، على ما مضى عليه معشر الانصار على عهد رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) : مسلمان برادر مسلمان است به او ستم نمى كند ، تنهايش نمى گذارد ، تهديدش نمى كند ، و سزاوار است مسلمان در ارتباط و پيوند و تعاون و محبت و مواسات با نيازمندان كوشش كند ، و نسبت به يكديگر مهربان باشند ، تا مطابق گفته خداوند رحماء بينهم نسبت به يكديگر با محبت رفتار كنيد ، و حتى در غياب آنها نسبت به امورشان دلسوزى كنيد ، آنگونه كه انصار در عصر رسول الله بودند .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 124
ولى عجيب است كه مسلمانان امروز از رهنمودهاى مؤثر اين آيه و ويژگيهائى كه براى مؤمنان راستين و ياران رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل مى كند فاصله گرفته اند ، گاه آنچنان به جان هم مى افتند و كينه توزى و خونريزى مى كنند كه هرگز دشمنان اسلام آنچنان نكردند ! گاه با كفار آنچنان پيوند دوستى مى بندند كه گوئى برادرانى از يك اصل و نسبند .
نه خبرى از آن ركوع و سجود است ، و نه آن نيات پاك و ابتغاء فضل الله و نه آثار سجود در چهره ها نمايان ، و نه آن نمو و رشد و جوانه زدن و قوى شدن و روى پاى خود ايستادن .
و عجب اينكه هر قدر از اين اصول قرآنى فاصله گرفته ايم به درد و رنج و ذلت و نكبت بيشترى گرفتار شده ايم ، ولى باز متوجه نيستيم از كجا ضربه مى خوريم ؟ باز حميتهاى جاهليت مانع انديشه و تجديد نظر و بازگشت به قرآن است ، خدايا ما را از اين خواب عميق و خطرناك بيدار كن .
خداوندا ! به ما توفيقى رحمت كن كه ويژگيهاى اخلاقى ياران راستين پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و اصحاب خالص او را كه در اين آيات آمده است در خود زنده كنيم .
بار الها ! شدت در مقابل دشمنان ، محبت در برابر دوستان ، تسليم در برابر فرمان تو ، توجه به عنايات خاص تو ، و تلاش و كوشش براى بارور ساختن جامعه اسلامى ، و پيشرفت و گسترش آن را به ما عنايت فرما .
پروردگارا ! از تو فتح مبينى مى خواهيم كه جامعه اسلامى ما در سايه آن به حركت در آيد ، و در عصر و زمانى كه نياز به معنويت از هر وقت ديگر
تفسير نمونه ج : 22 ص : 125
بيشتر است تعليمات اين آئين حياتبخش را به مردم جهان عرضه كنيم ، هر روز قلوب تازه اى را در تسخير اسلام در آوريم ، و كشور تازه اى از كشور دلها را فتح نمائيم ( آمين يا رب العالمين ) .
پايان سوره فتح 6 شوال 1405 4 4 1364
تفسير نمونه ج : 22 ص : 126
تفسير نمونه ج : 22 ص : 127
( 49 ) سوره حجرات اين سوره در مدينه نازل شده و 18 آيه است

تفسير نمونه ج : 22 ص : 128
تفسير نمونه ج : 22 ص : 129
محتواى سوره حجرات
در اين سوره كه بيش از هيجده آيه ندارد مسائل بسيار مهمى در ارتباط با شخص پيامبر و جامعه اسلامى نسبت به يكديگر مطرح شده ، و از آنجا كه بسيارى از مسائل مهم اخلاقى در آن عنوان گرديده مى توان آنرا سوره اخلاق و آداب ناميد .
رويهمرفته بخشهاى مختلف اين سوره را اينگونه مى توان خلاصه كرد : بخش اول : آيات آغاز سوره است كه آداب برخورد با پيشواى بزرگ اسلام پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ، و اصولى را كه مسلمانان در محضر او بايد به كار بندند ، بيان مى كند .
بخش دوم : اين سوره مشتمل بر يك سلسله اصول مهم اخلاق اجتماعى است كه به كار بستن آنها محبت و صفا و صميميت و امنيت و اتحاد را در جامعه اسلامى حفظ مى كند ، و به عكس فراموش كردن آنها مايه بدبينى و نفاق و پراكنده گى و ناامنى است .
بخش سوم : دستوراتى است كه مربوط به چگونگى مبارزه با اختلافات و درگيريهائى است كه احيانا در ميان مسلمانان روى مى دهد .
بخش چهارم : از معيار ارزش انسان در پيشگاه خدا و اهميت مساله تقوى سخن مى گويد .
بخش پنجم : روى اين مساله تاكيد دارد كه ايمان تنها به گفتار نيست بلكه بايد علاوه بر اعتقاد قلبى آثار آن در اعمال انسانى ، و در جهاد با اموال و نفوس آشكار گردد .
بخش ششم : از اين بحث مى كند كه اسلام و ايمان يك هديه بزرگ
تفسير نمونه ج : 22 ص : 130
الهى براى مؤمنان است ، بجاى اينكه در پذيرش آن منتى بگذارند بايد فوق العاده ممنون و شكرگزار باشند كه مشمول اين هديه شده اند .
و بالاخره بخش هفتم كه آخرين قسمت اين سوره است از علم خداوند و آگاهى او از همه اسرار نهان عالم هستى و اعمال انسانها سخن مى گويد كه در حقيقت به منزله ضامن اجرا است براى تمام بخشهائى كه در اين سوره آمده است .
نامگذارى اين سوره به سوره حجرات به تناسب آيه چهارم اين سوره است كه اين كلمه در آن به كار رفته و تفسير آنرا به زودى خواهيم دانست .

فضيلت تلاوت اين سوره
در فضيلت تلاوت اين سوره همين بس كه در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : من قرأ سورة الحجرات اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من اطاع الله و من عصاه : هر كس سوره حجرات را بخواند به عدد تمام كسانى كه خدا را اطاعت يا عصيان كرده اند ده حسنه به او داده مى شود ! .
و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) آمده است : من قرأ سورة الحجرات فى كل ليلة ، او فى كل يوم ، كان من زوار محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) : هر كس سوره حجرات را در هر شب يا هر روز بخواند از زائران محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) خواهد بود .
بديهى است اين همه حسنات به عدد مطيعان و عاصيان در صورتى است كه اعمال هر يك از اين دو را كه در آيات اين سوره منعكس است دقيقا در نظر بگيرد ، و در آن بينديشد ، و مسير خود را بر اولى منطبق و از دومى
تفسير نمونه ج : 22 ص : 131
جدا سازد .
و نيز نائل شدن به زيارت شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرع بر اين است كه آدابى را كه در اين سوره در رابطه با شخص او آمده عملا به كار گيرد ، چرا كه تلاوت همه جا مقدمه عمل است .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 132
سورة الحجرات
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَينَ يَدَىِ اللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سمِيعٌ عَلِيمٌ(1) يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصوَتَكُمْ فَوْقَ صوْتِ النَّبىِّ وَ لا تجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكمْ لِبَعْض أَن تحْبَط أَعْمَلُكُمْ وَ أَنتُمْ لا تَشعُرُونَ(2) إِنَّ الَّذِينَ يَغُضونَ أَصوَتَهُمْ عِندَ رَسولِ اللَّهِ أُولَئك الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ(3) إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَك مِن وَرَاءِ الحُْجُرَتِ أَكثرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ(4) وَ لَوْ أَنهُمْ صبرُوا حَتى تخْرُجَ إِلَيهِمْ لَكانَ خَيراً لَّهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(5)

تفسير نمونه ج : 22 ص : 133
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد چيزى را بر خدا و رسولش مقدم نشمريد و پيشى مگيريد و تقواى الهى پيشه كنيد كه خداوند شنوا و داناست .
2 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد ، و در برابر او بلند سخن مگوئيد ( و داد و فرياد نزنيد ) آنگونه كه بعضى از شما در برابر بعضى مى كنند ، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نمى دانيد !
3 - آنها كه صداى خود را نزد رسول خدا كوتاه مى كنند كسانى هستند كه خداوند قلوبشان را براى تقوى خالص نموده ، و براى آنها آمرزش و پاداش عظيمى است .
4 - ( ولى ) كسانى كه تو را از پشت حجره ها بلند صدا مى زنند اكثرشان نمى فهمند !
5 - هر گاه آنها صبر مى كردند تا خود به سراغشان آئى براى آنها بهتر بود و خداوند غفور و رحيم است .

شان نزول :
مفسران براى آيه نخست شان نزولهائى ذكر كرده اند ، و براى آيات بعد شان نزولهاى ديگرى .
از جمله شان نزولهائى كه براى آيه نخست ذكر كرده اند اين است كه : پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به هنگام حركت به سوى خيبر مى خواست كسى را بجاى خود در مدينه نصب كند ، عمر شخص ديگرى را پيشنهاد كرد آيه فوق نازل شد و دستور داد بر خدا و پيامبر پيشى مگيريد .
بعضى ديگر گفته اند : جمعى از مسلمانان گاه گاه مى گفتند اگر چنين مطلبى در باره ما نازل مى شد بهتر بود ، آيه فوق نازل گشت و گفت بر خدا و پيامبرش پيشى مگيريد .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 134
بعضى ديگر گفته اند : آيه اشاره به اعمال بعضى از مسلمانهاست كه پاره اى از مراسم عبادات خود را پيش از موقع انجام دادند و آيه فوق نازل شد و آنها را از اينگونه كارها نهى كرد .
و اما در مورد آيه دوم گفته اند : گروهى از طايفه بنى تميم و اشراف آنها وارد مدينه شدند هنگامى كه داخل مسجد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) گشتند صدا را بلند كرده ، از پشت حجره هائى كه منزلگاه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بود فرياد زدند : يا محمد اخرج الينا ! : اى محمد ! بيرون بيا ! اين سر و صداها و تعبيرات نامؤدبانه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را ناراحت ساخت هنگامى كه بيرون آمد گفتند آمده ايم تا با تو مفاخره كنيم ! اجازه ده تا شاعر و خطيب ما افتخارات قبيله بنى تميم را بازگو كند پيامبر اجازه داد .
نخست خطيب آنها برخاست و از فضائل خيالى طائفه بنى تميم مطالب بسيارى گفت .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به ثابت بن قيس فرمود پاسخ آنها را بده ، او برخاست خطبه بليغى در جواب آنها ايراد كرد بطورى كه خطبه آنها را از اثر انداخت ! سپس شاعر آنها برخاست و اشعارى در مدح اين قبيله گفت كه حسان بن ثابت شاعر معروف مسلمان پاسخ كافى به او داد .
در اين هنگام يكى از اشراف آن قبيله بنام اقرع گفت : اين مرد خطيبش از خطيب ما تواناتر ، و شاعرش از شاعر ما لا يقتر است ، و آهنگ صداى آنها نيز از ما برتر مى باشد .
در اين موقع پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) براى جلب قلب آنها دستور داد هداياى خوبى
تفسير نمونه ج : 22 ص : 135
به آنها دادند آنها تحت تاثير مجموع اين مسائل واقع شدند و به نبوت پيامبر اعتراف كردند .
آيات مورد بحث ناظر به سر و صداى آنها در پشت خانه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است .
شان نزول ديگرى ذكر كرده اند كه هم مربوط به آيه اول ، و هم آيات بعد است ، و آن اينكه : در سال نهم هجرت كه عام الوفود بود ( سالى كه هيئتهاى گوناگونى از قبائل براى عرض اسلام يا عهد و قرار داد خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمدند ) هنگامى كه نمايندگان قبيله بنى تميم خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) رسيدند ابو بكر به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) پيشنهاد كرد كه قعقاع ( يكى از اشراف قبيله ) امير آنها گردد ، و عمر پيشنهاد كرد ، اقرع بن حابس ( فرد ديگرى از آن قبيله ) امير شود ، در اينجا ابو بكر به عمر گفت : مى خواستى با من مخالفت كنى ؟ عمر گفت : من هرگز قصد مخالفت نداشتم ، در اين موقع سر و صداى هر دو در محضر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بلند شد ، آيات فوق نازل گشت ، يعنى نه در كارها بر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) پيشى گيريد ، و نه در كنار خانه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سر و صدا راه بيندازيد .

تفسير : آداب حضور پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
چنانكه در محتواى سوره اشاره كرديم در اين سوره يك رشته از مباحث مهم اخلاقى و دستورات انضباطى نازل شده كه آن را شايسته نام سوره اخلاق مى كند ، و در آيات مورد بحث كه در آغاز سوره قرار گرفته ، به دو قسمت از اين
تفسير نمونه ج : 22 ص : 136
دستورات اشاره شده است : نخست تقدم نيافتن بر خدا و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ، و ديگرى در محضر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سر و صدا و قال و غوغا راه نينداختن .
بعد مى فرمايد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد چيزى را در برابر خدا و رسولش مقدم نشمريد ، و تقواى الهى پيشه كنيد ، كه خداوند شنوا و داناست ( يا ايها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدى الله و رسوله و اتقوا الله ان الله سميع عليم ) .
منظور از مقدم نداشتن چيزى در برابر خدا و پيامبر پيشى نگرفتن بر آنها در كارها ، و ترك عجله و شتاب در مقابل دستور خدا و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است .
گرچه بعضى از مفسران خواسته اند مفهوم آيه را محدود كنند ، و آن را منحصر به انجام عبادات قبل از وقت ، يا سخن گفتن قبل از سخن پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و امثال آن بدانند ، ولى روشن است كه آيه مفهوم وسيع و گسترده اى دارد و هر گونه پيشى گرفتن را در هر برنامه اى شامل مى شود .
مسئوليت انضباط رهروان در برابر رهبران آنهم يك رهبر بزرگ الهى ايجاب مى كند كه در هيچ كار ، و هيچ سخن و برنامه ، بر آنها پيشى نگيرند ، و شتاب و عجله نكنند .
البته اين بدان معنا نيست كه اگر پيشنهاد يا مشورتى دارند در اختيار
تفسير نمونه ج : 22 ص : 137
رهبر الهى نگذارند ، بلكه منظور جلو افتادن و تصميم گرفتن و انجام دادن پيش از تصويب آنها است حتى نبايد در باره مسائل بيش از اندازه لازم سؤال و گفتگو كرد ، بايد گذاشت كه رهبر خودش به موقع مسائل را مطرح كند آنهم رهبر معصوم كه از چيزى غفلت نمى كند ، و نيز اگر كسى سؤالى از او مى كند نبايد ديگران پيشقدم شده ، پاسخ سؤال را عجولانه بگويند ، در حقيقت همه اين معانى در مفهوم آيه جمع است .
آيه بعد اشاره به دستور دوم كرده ، مى گويد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد و در برابر او بلند سخن نگوئيد و داد و فرياد نزنيد ، آنگونه كه بعضى از شما در برابر بعضى مى كنند مبادا اعمال شما حبط و نابود گردد در حالى كه نمى دانيد ( يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى و لا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض ان تحبط اعمالكم و انتم لا تشعرون ) .
جمله اول ( لا ترفعوا اصواتكم ... ) اشاره به اين است كه صدا را بلندتر از صداى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نكنيد ، كه اين خود يكنوع بى ادبى در محضر مبارك او است ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه جاى خود دارد اين كار در برابر پدر و مادر و استاد و معلم نيز مخالف احترام و ادب است .
اما جمله ( لا تجهروا له بالقول ... ) ممكن است تاكيدى بر همان معنى جمله اول باشد يا اشاره به مطلب تازه اى و آن ترك خطاب پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با جمله يا محمد و تبديل آن به يا رسول الله است .
اما جمعى از مفسران در تفاوت بين اين دو جمله چنين گفته اند : جمله اول ، ناظر به زمانى است كه مردم با پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هم سخن مى شوند كه نبايد صداى خود را از صداى او برتر كنند ، و جمله دوم مربوط به موقعى است كه
تفسير نمونه ج : 22 ص : 138
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) خاموش است و در محضرش سخن مى گويند ، در اينحالت نيز نبايد صدا را زياد بلند كنند .
جمع ميان اين معنى و معنى سابق نيز مانعى ندارد و با شان نزول آيه نيز سازگار است .
و به هر حال ظاهر آيه بيشتر اين است كه دو مطلب متفاوت را بيان مى كند .
بديهى است اگر اينگونه اعمال به قصد توهين به مقام شامخ نبوت باشد موجب كفر است و بدون آن ايذاء و گناه .
در صورت اول علت حبط و نابودى اعمال روشن است ، زيرا كفر علت حبط ( از ميان رفتن ثواب عمل نيك ) مى شود .
و در صورت دوم نيز مانعى ندارد كه چنين عمل زشتى باعث نابودى ثواب بسيارى از اعمال گردد ، و ما سابقا در بحث حبط گفته ايم كه نابود شدن ثواب بعضى از اعمال به خاطر بعضى از گناهان خاص ، بى مانع است ، همانگونه كه نابود شدن اثر بعضى از گناهان به وسيله اعمال صالح نيز قطعى است ، و دلائل فراوانى در آيات قرآن يا روايات اسلامى بر اين معنى وجود دارد ، هر چند اين معنى به صورت يك قانون كلى در همه حسنات و سيئات ثابت نشده است ، اما در مورد بعضى از حسنات و سيئات مهم ، دلائلى نقلى وجود دارد و دليلى هم از عقل بر خلاف آن نيست .
در روايتى آمده است : هنگامى كه آيه فوق نازل شد ثابت بن قيس ( خطيب پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه صداى رسائى داشت گفت : من بودم كه صدايم را از صداى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فراتر مى كردم ، و در برابر او بلند سخن مى گفتم ، اعمال من نابود شد ، و من اهل دوزخم !
تفسير نمونه ج : 22 ص : 139
اين مطلب به گوش پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) رسيد ، فرمود : چنين نيست او اهل بهشت است ( زيرا او اينكار را به هنگام ايراد خطابه براى مؤمنان يا در برابر مخالفان كه اداء يك وظيفه اسلامى بود انجام مى داد ) .
همانگونه كه عباس بن عبد المطلب نيز در جنگ حنين به فرمان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با صداى بلند فراريان را دعوت به بازگشت نمود .
آيه بعد براى تاكيد بيشتر روى اين موضوع پاداش كسانى را كه به اين دستور الهى عمل مى كنند ، و انضباط و ادب را در برابر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) رعايت مى نمايند چنين بيان مى كند : آنها كه صداى خود را نزد رسول خدا كوتاه مى كنند كسانى هستند كه خداوند قلوبشان را براى تقوا خالص و گسترده ساخته و براى آنها آمرزش و پاداش عظيمى است ( ان الذين يغضون اصواتهم عند رسول الله اولئك الذين امتحن الله قلوبهم للتقوى لهم مغفرة و اجر عظيم ) .
يغضون از ماده غض ( بر وزن حظ ) به معنى كم كردن و كوتاه نمودن نگاه يا صدا است ، و نقطه مقابل آن خيره نگاه كردن ، و صدا را بلند نمودن است .
امتحن از ماده امتحان در اصل به معنى ذوب كردن طلا
تفسير نمونه ج : 22 ص : 140
و گرفتن ناخالصى آن است ، و گاه به معنى گستردن چرم نيز آمده ، ولى بعدا در معنى آزمايش به كار رفته است ، مانند آيه مورد بحث ، آزمايشى كه نتيجه آن خلوص قلب و گستردگى آن براى پذيرش تقوى است .
قابل توجه اينكه : در آيه قبل تعبير به نبى شده ، و در اينجا تعبير به رسول الله ، و هر دو گويا اشاره به اين نكته است كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از خود چيزى ندارد ، او فرستاده خدا و پيام آور او است ، اسائه ادب در برابر او اسائه ادب نسبت به خدا است ، و رعايت ادب نسبت به او رعايت نسبت به خداوند است .
ضمنا تعبير مغفرة به صورت نكره ، براى تعظيم و اهميت است ، يعنى خداوند آمرزش كامل و بزرگ نصيبشان مى كند ، و بعد از پاك شدن از گناه اجر عظيم به آنها عنايت مى فرمايد ، زيرا نخست شستشوى از گناه مطرح است ، سپس بهره مندى از پاداش عظيم الهى .
آيه بعد براى تاكيد بيشتر ، اشاره به نادانى و بى خردى كسانى مى كند كه اين دستور الهى را پشت سر مى افكنند ، و چنين مى فرمايد : كسانى كه تو را از پشت حجره ها بلند صدا مى زنند اكثرشان عقل و خرد ندارند ! ( ان الذين ينادونك من وراء الحجرات اكثرهم لا يعقلون ) .
اين چه عقلى است كه انسان در برابر بزرگترين سفير الهى رعايت ادب نكند ، و با صداى بلند و نامؤدبانه ، همچون اعراب بنى تميم پشت خانه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بيايد ، و فرياد زند : يا محمد ! يا محمد ! اخرج الينا و آن كانون مهر و عطوفت پروردگار را بدينوسيله ايذاء و آزار نمايد .
اصولا هر قدر سطح عقل و خرد انسان بالاتر مى رود بر ادب او افزوده مى شود ، زيرا ارزشها و ضد ارزشها را بهتر درك مى كند ، و به همين دليل بى ادبى هميشه نشانه بى خردى است ، يا به تعبير ديگر بى ادبى كار حيوان و ادب
تفسير نمونه ج : 22 ص : 141
كار انسان است ؟ تعبير به اكثرهم لا يعقلون ( غالب آنها نمى فهمند ) يا به خاطر اين است كه اكثر در لغت عرب گاه به معنى همه مى آيد ، كه براى رعايت احتياط و ادب اين تعبير را به كار مى برند كه حتى اگر يكنفر مستثنى بوده باشد حق او ضايع نشود ، گوئى خداوند با اين تعبير مى فرمايد : من كه پروردگار شما هستم و به همه چيز احاطه علمى دارم به هنگام سخن گفتن رعايت آداب مى كنم ، پس شما چرا رعايت نمى كنيد ؟ و يا اينكه به راستى در ميان آنها افراد عاقلى بوده اند كه روى عدم توجه و يا عادت هميشگى صدا را بلند مى كردند ، قرآن از اين طريق به آنها هشدار مى دهد كه عقل و فكر خود را به كار گيرند ، و ادب را فراموش نكنند .
حجرات جمع حجره در اينجا اشاره به اطاقهاى متعددى است كه در كنار مسجد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) براى همسران او تهيه شده بود ، و در اصل از ماده حجر ( بر وزن اجر ) به معنى منع است ، زيرا حجره مانع ورود ديگران در حريم زندگى انسان است ، و تعبير به ورء در اينجا به معنى بيرون است ، از هر طرف كه باشد ، زيرا در حجره هاى پيامبر به مسجد گشوده مى شد ، و افراد نادان و عجول گاه در برابر در حجره مى آمدند و فرياد يا محمد ! مى زدند قرآن آنها را از اين كار نهى مى كند .
در آخرين آيه مورد بحث براى تكميل اين معنى مى افزايد : اگر آنها صبر مى كردند تا خود بيرون آئى ، و به سراغشان روى براى آنها بهتر بود ( و لو انهم صبروا حتى تخرج اليهم لكان خيرا لهم ) .
درست است كه عجله و شتاب گاه سبب مى شود كه انسان زودتر به مقصود خود برسد ، ولى شكيبائى و صبر در چنين مقامى مايه رحمت و آمرزش
تفسير نمونه ج : 22 ص : 142
و اجر عظيم است ، و مسلما اين بر آن برترى دارد .
و از آنجا كه افرادى نا آگاهانه قبلا مرتكب چنين كارى شده بودند ، و با نزول اين دستور الهى طبعا به وحشت مى افتادند ، قرآن به آنها نيز نويد مى دهد كه اگر توبه كنند مشمول رحمت خداوند مى شوند ، لذا در پايان آيه مى فرمايد : و خداوند غفور و رحيم است ( و الله غفور رحيم ) .

نكته ها :

1 - ادب برترين سرمايه است
در اسلام اهميت زيادى به مساله رعايت آداب ، و بر خورد توأم با احترام و ادب با همه كس ، و هر گروه ، وارد شده است كه به عنوان نمونه در اينجا به چند حديث اشاره مى شود .
1 - على (عليه السلام) مى فرمايد : الاداب حلل مجددة : رعايت ادب همچون لباس فاخر و زينتى و نو است .
و در جاى ديگر مى فرمايد : الادب يغنى عن الحسب : ادب انسان را از افتخارات پدران و نياكان بى نياز مى كند .
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : خمس من لم تكن فيه لم يكن فيه كثير مستمتع ! قيل و ما هن يا ابن رسول الله ؟ قال : الدين و العقل و الحياء و حسن الخلق و حسن الادب : پنج چيز است كه در هر كس نباشد صفات و امتيازات قابل ملاحظه اى
تفسير نمونه ج : 22 ص : 143
نخواهد داشت .
عرض كردند : اى فرزند رسول الله آنها چيست ؟ فرمود : دين و عقل و حيا و حسن خلق و حسن ادب .
و نيز در حديث ديگرى از همان امام (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود : لا يطمعن ذو الكبر فى الثناء الحسن ، و لا الخب فى كثرة الصديق ، و لا السىء الادب فى الشرف : افراد متكبر هرگز نبايد انتظار ذكر خير از سوى مردم داشته باشند و نه افراد نيرنگ باز انتظار كثرت دوستان ، و نه افراد بى ادب انتظار شرف و آبرو .
به همين دليل هنگامى كه در زندگى پيشوايان بزرگ اسلام دقت مى كنيم مى بينيم كه دقيقترين نكات مربوط به ادب را حتى با افراد كوچك رعايت مى كردند .
اصولا دين مجموعه اى است از آداب : ادب در برابر خدا ، ادب در مقابل پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و پيشوايان معصوم (عليهم السلام) ، ادب در مقابل استاد و معلم ، و پدر و مادر ، و عالم و دانشمند .
حتى دقت در آيات قرآن مجيد نشان مى دهد خداوند با آن مقام عظمت هنگامى كه با بندگان خود سخن مى گويد : آداب را كاملا رعايت مى كند ! جائى كه چنين است تكليف مردم در مقابل خدا و پيغمبرش روشن است .
در حديثى مى خوانيم : هنگامى كه آيات آغاز سوره مؤمنون نازل شد ، و يك سلسله آداب اسلامى را به آنها دستور داد ، از جمله مساله خشوع در نماز پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه قبلا به هنگام نماز گاه به آسمان نظر مى افكند ديگر
تفسير نمونه ج : 22 ص : 144
سر بر نمى داشت ، و دائما به زمين نگاه مى فرمود .
در مورد پيامبر خدا نيز اين موضوع تا آن حد مهم است كه قرآن صريحا در آيات فوق مى گويد صدا را بلندتر از صداى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كردن و در مقابل او جار و جنجال راه انداختن موجب حبط اعمال و از بين رفتن ثواب است .
روشن است تنها رعايت اين نكته در برابر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كافى نيست ، بلكه امور ديگرى كه از نظر سوء ادب همانند صداى بلند و جار و جنجال است نيز در محضرش ممنوع است ، و به اصطلاح فقهى در اينجا بايد الغاء خصوصيت و تنقيح مناط كرد ، و اشباه و نظائر آن را به آن ملحق نمود .
در آيه 63 سوره نور نيز مى خوانيم : لا تجعلوا دعاء الرسول كدعاء بعضكم بعضا كه جمعى از مفسران آن را چنين تفسير كرده اند : هنگامى كه پيامبر را صدا مى زنيد با ادب و احترامى كه شايسته او است صدا كنيد نه همچون صدا زدن يكديگر .
جالب اينكه قرآن در آيات فوق رعايت ادب را در برابر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نشانه پاكى قلب و آمادگى آن براى پذيرش تقوى ، و سبب آمرزش و اجر عظيم مى شمرد ، در حالى كه بى ادبان را همچون چهار پايان بى عقل معرفى مى كند ! حتى بعضى از مفسران آيات مورد بحث را توسعه داده گفته اند مراحل پائين تر ، مانند علما و دانشمندان و رهبران فكرى و اخلاقى را نيز شامل مى شود ، مسلمانان موظفند در برابر آنها نيز آداب را رعايت كنند .
البته در برابر امامان معصوم (عليهم السلام) اين مساله روشنتر است ، حتى در رواياتى كه از طرق اهل بيت (عليهم السلام) به ما رسيده مى خوانيم : هنگامى كه يكى از ياران با حالت جنابت خدمتشان رسيد امام (عليه السلام) بدون مقدمه فرمود :
تفسير نمونه ج : 22 ص : 145
ا ما تعلم انه لا ينبغى للجنب ان يدخل بيوت الانبياء ؟ ! آيا تو نمى دانى كه سزاوار نيست جنب وارد خانه پيامبران شود ؟ ! .
و در روايت ديگرى تعبير به ان بيوت الانبياء و اولاد الانبياء لا يدخلها الجنب شده است ، كه هم خانه پيامبران را شامل مى شود و هم خانه فرزندان آنها را .
كوتاه سخن اينكه مساله رعايت ادب در برابر كبير و صغير بخش مهمى از دستورات اسلامى را شامل مى شود ، كه اگر بخواهيم همه را مورد بحث قرار دهيم از شكل تفسير آيات بيرون مى رويم ، در اينجا اين بحث را با حديثى از امام سجاد على بن الحسين (عليهماالسلام) در رساله حقوق در مورد رعايت ادب در برابر استاد پايان مى دهيم ، فرمود : حق كسى كه ترا تعليم و تربيت مى دهد اين است كه او را بزرگ دارى ، مجلسش را محترم بشمرى ، به سخنانش كاملا گوش فرا دهى ، و رو به روى او بنشينى ، صدايت را از صداى او برتر نكنى ، و هر گاه كسى از او سؤالى كند تو مبادرت به جواب ننمائى ، در محضرش با كسى سخن نگوئى ، و نزد او از هيچكس غيبت نكنى ، اگر پشت سر از او بد گويند دفاع كنى ، عيوبش را مستور دارى ، و فضائلش را آشكار سازى ، با دشمنانش همنشين نشوى ، و دوستانش را دشمن ندارى ، هنگامى كه چنين كنى فرشتگان الهى گواهى مى دهند كه تو به سراغ او رفته اى و براى خدا از او علم آموخته اى نه براى خلق خدا .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 146
2 - بلند كردن صدا در كنار قبر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
جمعى از علماء و مفسران گفته اند : آيات مورد بحث همانگونه كه از بلند كردن صدا نزد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در زمان حياتش منع مى كند ، بعد از وفاتش را نيز شامل مى شود .
اگر منظور آنها شمول عبارت آيه است ، ظاهر آيه مخصوص زمان حيات رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ، زيرا مى گويد : صداى خود را برتر از صداى او نكنيد و اين در حالى است كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) حيات جسمانى داشته باشد و سخن بگويد .
ولى اگر منظور مناط و فلسفه حكم است كه در اين گونه موارد روشن است و اهل عرف الغاى خصوصيت مى كنند ، تعميم مذكور بعيد به نظر نمى رسد ، زيرا مسلم است هدف در اينجا رعايت ادب و احترام نسبت به ساحت قدس پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ، بنابر اين هر گاه بلند كردن صدا در كنار قبر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نوعى هتك و بى احترامى باشد بدون شك جائز نيست ، مگر اينكه به صورت اذان نماز ، يا تلاوت قرآن ، يا ايراد خطابه و امثال آن بوده باشد كه در اينگونه موارد ، نه در حيات پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ممنوع است و نه در ممات او .
در حديثى در اصول كافى از امام باقر (عليه السلام) در باره ماجراى وفات امام حسن مجتبى (عليه السلام) و ممانعتى كه از سوى عايشه در زمينه دفن آن حضرت در جوار پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به عمل آمد و سر و صداهائى كه بلند شد مى خوانيم : امام حسين (عليه السلام) به آيه يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى ... استدلال فرمود ، و از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اين جمله را نقل كرد : ان الله حرم من المؤمنين امواتا ما حرم منهم احياء : خداوند آنچه را از مؤمنان در حال حيات تحريم كرده در حال مماتشان نيز تحريم كرده است .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 147
اين حديث گواه ديگرى بر عموميت مفهوم آيه است .

3 - انضباط اسلامى در همه چيز و همه جا
مساله مديريت و فرماندهى بدون رعايت انضباط هرگز به سامان نمى رسد و اگر بخواهند كسانى كه تحت پوشش مديريت و رهبرى قرار دارند به طور خودسرانه عمل كنند شيرازه كارها به هم مى ريزد ، هر قدر هم رهبر و فرمانده لايق و شايسته باشند .
بسيارى از شكست ها و ناكاميها كه دامنگير جمعيت ها و گروهها و لشكرها شده از همين رهگذر بوده است ، و مسلمانان نيز طعم تلخ تخلف از اين دستور را بارها در زمان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) يا بعد از او چشيده اند كه روشنترين آنها داستان شكست احد به خاطر بى انضباطى گروه اندكى از جنگجويان بود .
قرآن مجيد اين مساله فوق العاده مهم را در عبارات كوتاه آيات فوق به صورت جامع و جالب مطرح ساخته ، مى گويد : يا ايها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدى الله و رسوله .
وسعت مفهوم آيه چنانكه گفتيم به قدرى زياد است كه هر گونه تقدم و تاخر و گفتار و رفتار خودسرانه و خارج از دستور رهبرى را شامل مى شود .
با اينحال در تاريخ زندگى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) موارد زيادى ديده مى شود كه افرادى بر فرمان او پيشى گرفتند ، يا عقب افتادند و از اطاعت آن سرپيچى نمودند و مورد ملامت و سرزنش شديد قرار گرفتند ، از جمله اينكه :
1 - هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) براى فتح مكه حركت فرمود ( سال هشتم هجرت ) ماه مبارك رمضان بود ، جمعيت زيادى با حضرت بودند ، گروهى سواره و گروهى پياده ، وقتى به منزلگاه كراع الغميم رسيد دستور داد ظرف آبى آوردند
تفسير نمونه ج : 22 ص : 148
و حضرت (صلى الله عليهوآلهوسلّم) روزه خود را افطار كرد ، همراهان نيز افطار كردند ، ولى عجب اينكه جمعى از آنها بر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) پيشى گرفتند و حاضر به افطار نشدند و بر روزه خود باقى ماندند ، پيامبر آنها را عصاة يعنى جمعيت گنهكاران ناميد .
2 - نمونه اى ديگر در داستان حجة الوداع در سال دهم هجرت اتفاق افتاد ، كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور داد منادى ندا كند ، هر كس حيوان قربانى با خود نياورده بايد نخست عمره بجا آورد و از احرام بيرون آيد ، سپس مراسم حج را انجام دهد ، و اما آنها كه قربانى همراه خود آورده اند ( و حج آنها حج افراد است ) بايد بر احرام خود باقى بمانند ، سپس افزود اگر من شتر قربانى نياورده بودم عمره را تكميل مى كردم ، و از احرام بيرون مى آمدم .
ولى گروهى از انجام اين دستور سر باز زدند و گفتند چگونه ممكن است پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بر احرام خود باقى بماند ، و ما از احرام بيرون آئيم ؟ آيا زشت نيست كه ما به سوى مراسم حج بعد از انجام عمره برويم در حالى كه قطره هاى آب غسل ( جنابت ) از ما فرو مى ريزد .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از اين تخلف و بى انضباطى سخت ناراحت شد و آنها را شديدا سرزنش كرد .
3 - داستان تخلف از لشكر اسامه در آستانه وفات پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) معروف است كه حضرت به مسلمانان دستور داد كه به فرماندهى اسامة بن زيد براى جنگ با روميان آماده شوند ، و به مهاجران و انصار فرمود با اين لشكر حركت كنند .
شايد مى خواست به هنگام رحلتش مسائلى كه در امر خلافت واقع شد
تفسير نمونه ج : 22 ص : 149
تحقق نيابد و حتى تخلف كنندگان از لشكر اسامه را لعن فرمود ، اما با اين حال گروهى از حركت سر باز زدند به بهانه اينكه در اين شرائط خاص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را تنها نمى گذاريم .
4 - داستان قلم و دوات در ساعات آخر عمر پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نيز معروف و تكان دهنده است ، و بهتر اين است كه عين عبارت صحيح مسلم را در اينجا بياوريم : لما حضر رسول الله و فى البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب فقال النبى (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هلم اكتب لكم كتابا لا تضلون بعده ، فقال عمران رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) قد غلب عليه الوجع ! و عندكم القرآن ، حسبنا كتاب الله ! فاختلف اهل البيت ، فاختصموا ، فمنهم من يقول قربوا يكتب لكم رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كتابا لن تضلوا بعده ، و منهم من يقول ما قال عمر ، فلما اكثروا اللغو و الاختلاف عند رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) قال رسول الله قوموا ! : هنگامى كه وفات پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نزديك شد گروهى در خانه نزد او بودند از جمله عمر بن خطاب ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : نامه اى بياوريد تا براى شما مطلبى بنويسم كه هرگز بعد از آن گمراه نشويد ، عمر گفت : بيمارى بر پيامبر غلبه كرده ! ( و العياذ بالله سخنان ناموزون مى گويد ! ) قرآن نزد شما است ، و همين كتاب الهى ما را كافى است ! ! در اين هنگام در ميان حاضران در خانه اختلاف افتاد ، بعضى گفتند بياوريد تا پيامبر نامه خود را بنويسد ، تا هرگز گمراه نشويد ، در حالى كه بعضى ديگر سخن عمر را تكرار مى كردند ! هنگامى كه سخنان ناموزون
تفسير نمونه ج : 22 ص : 150
و اختلاف بالا گرفت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود برخيزيد و از من دور شويد ! .
قابل توجه اينكه عين اين حديث را با مختصر تفاوتى بخارى نيز در صحيح خود آورده است .
اين ماجرا از حوادث مهم تاريخ اسلام است كه نياز به تحليل فراوان دارد ، و اينجا جاى شرح آن نيست ، ولى به هر حال يكى از روشنترين موارد تخلف از دستور پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مخالفت با آيه مورد بحث ( يا ايها الذين لا تقدموا بين يدى الله و رسوله ) محسوب مى شود .
مساله مهم اينجا است كه رعايت اين انضباط الهى و اسلامى نياز به روح تسليم كامل و پذيرش رهبرى در تمام شؤون زندگى و ايمان محكم به مقام شامخ رهبر دارد .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 151
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِن جَاءَكمْ فَاسِقُ بِنَبَإ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمَا بجَهَلَة فَتُصبِحُوا عَلى مَا فَعَلْتُمْ نَدِمِينَ(6) وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكمْ فى كَثِير مِّنَ الأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لَكِنَّ اللَّهَ حَبَّب إِلَيْكُمُ الايمَنَ وَ زَيَّنَهُ فى قُلُوبِكمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسوقَ وَ الْعِصيَانَ أُولَئك هُمُ الرَّشِدُونَ(7) فَضلاً مِّنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(8)
ترجمه :
6 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد در باره آن تحقيق كنيد ، مبادا به گروهى از روى نادانى آسيب برسانيد ، و از كرده خود پشيمان شويد .
7 - و بدانيد رسول خدا در ميان شما است ، هر گاه در بسيارى از امور از شما اطاعت كند به مشقت خواهيد افتاد ، ولى خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده ، و آنرا در دلهايتان زينت بخشيده ، و ( به عكس ) كفر و فسق و گناه را منفور شما قرار داده است كسانى كه واجد اين صفاتند هدايت يافتگانند .
8 - خداوند بر شما فضل و نعمتى از سوى خود بخشيده ، و خداوند دانا و حكيم است .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 152
شان نزول :
براى نخستين آيه مورد بحث دو شان نزول در تفاسير آمده است كه بعضى مانند طبرسى در مجمع البيان هر دو را ذكر كرده اند ، و بعضى مانند قرطبى و نور الثقلين و فى ظلال القرآن تنها به يكى اكتفا كرده اند .
نخستين شان نزولى كه غالب مفسران آن را ذكر كرده اند اين است كه آيه يا ايها الذين آمنوا ان جائكم ... در باره وليد بن عقبه نازل شده است كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) او را براى جمع آورى زكات از قبيله بنى المصطلق اعزام داشت ، هنگامى كه اهل قبيله با خبر شدند كه نماينده رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى آيد با خوشحالى به استقبال او شتافتند ، ولى از آنجا كه ميان آنها و وليد در جاهليت خصومت شديدى بود تصور كرد آنها به قصد كشتنش آمده اند .
خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بازگشت ( بى آنكه تحقيقى در مورد اين گمان كرده باشد ) و عرض كرد : آنها از پرداخت زكات خوددارى كردند ! ( و مى دانيم امتناع از پرداخت زكات يكنوع قيام بر ضد حكومت اسلامى تلقى مى شد ، بنابر اين مدعى بود آنها مرتد شده اند ! ) .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سخت خشمگين شد ، و تصميم گرفت با آنها پيكار كند ، آيه فوق نازل شد ( و به مسلمانان دستور داد كه هرگاه فاسقى خبرى آورد در باره آن تحقيق كنيد ) .
بعضى نيز بر آن افزوده اند كه بعد از اخبار وليد در باره ارتداد قبيله بنى المصطلق پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به خالد بن وليد بن مغيره دستور داد به سراغ قبيله بنى المصطلق رود ، ولى فرمود شتابزده كارى انجام مده .
خالد شبانه به نزديكى قبيله رسيد ، و ماموران اطلاعاتى خود را براى
تفسير نمونه ج : 22 ص : 153
تحقيق فرستاد ، آنها خبر آوردند كه بنى المصطلق به اسلام كاملا وفا دارند ، و صداى اذان و نماز آنها را با گوش خود شنيده اند ، صبحگاهان خالد شخصا به سراغ آنها آمد ، و صدق گفتار مخبرين را ملاحظه كرد ، خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بازگشت و ماجرا را به عرض رسانيد ، در اين هنگام آيه فوق نازل شد و به دنبال آن پيامبر مى فرمود : التانى من الله ، و العجلة من الشيطان ! : درنگ كردن و تحقيق از سوى خدا است و عجله از شيطان است ! .
شان نزول ديگرى كه فقط بعضى از مفسران به آن اشاره كرده اند اين است كه آيه در مورد ماريه همسر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ( مادر ابراهيم ) نازل شد ، زيرا خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) عرض كردند كه او پسر عموئى دارد كه گاه و بيگاه به سراغش مى آيد ( و روابط نامشروعى در ميان است ) پيامبر على (عليه السلام) را فرا خواند فرمود : برادرم ! اين شمشير را بگير اگر او را نزد ماريه يافتى به قتل برسان .
امير مؤمنان على (عليه السلام) عرض كرد : اى رسول خدا ! من مامورم كه مانند سكه تفتيده دستور شما را پياده كنم ، يا اينكه شخص حاضر چيزى مى بيند كه غائب نمى بيند ؟ ( با تحقيق بيشتر انجام وظيفه كنم ) .
فرمود : نه ! بر اساس اينكه حاضر چيزى مى بيند كه غائب نمى بيند عمل كن .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 154
على (عليه السلام) مى فرمايد : شمشير را به كمر بستم و به سراغ او آمدم ، ديدم نزد ماريه است شمشير را كشيدم او فرار كرد و از نخلى بالا رفت ، و سپس خود را از بالا به زير افكند ، در اين هنگام پيراهن او بالا رفت و معلوم شد اصلا عضو جنسى ندارد ، خدمت پيامبر آمدم و ماجرا را شرح دادم پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود خدا را شكر كه بدى و آلودگى و اتهام را از دامان ما دور مى كند .

تفسير : به اخبار فاسقان اعتنا نكنيد !
در آيات گذشته سخن از وظائف مسلمانان در برابر رهبر و پيشوايشان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بود ، و دو دستور مهم در آن آمده بود : نخست پيشى نگرفتن بر خدا و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و ديگر رعايت ادب به هنگام سخن گفتن و صدا زدن در محضر او .
آيات مورد بحث ادامه وظائف امت در برابر اين رهبر بزرگ است و مى گويد هنگامى كه اخبارى را خدمت او مى آورند بايد از روى تحقيق باشد ، و اگر شخص فاسقى خبر از چيزى داد بدون تحقيق نپذيرند ، و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را براى پذيرش آن تحت فشار قرار ندهند .
نخست مى فرمايد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد در باره آن تحقيق كنيد : ( يا ايها الذين آمنوا ان جائكم فاسق بنبا فتبينوا ) .
سپس به علت آن اشاره كرده مى افزايد : مبادا در صورت عمل كردن
تفسير نمونه ج : 22 ص : 155
بدون تحقيق به گروهى از روى نادانى آسيب برسانيد ، و از كرده خود پشيمان شويد ! ( ان تصيبوا قوما بجهالة فتصبحوا على ما فعلتم نادمين ) .
همانگونه كه اگر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به گفته وليد بن عقبه عمل مى فرمود و با طايفه بنى المصطلق به عنوان يك قوم مرتد پيكار مى كرد فاجعه و مصيبت دردناكى به بار مى آمد .
از لحن آيه بعد چنين استفاده مى شود كه جمعى اصرار بر اين پيكار داشتند قرآن مى گويد : اين كار شايسته شما نيست ، اين عين جهالت و نادانى است و سرانجامش ندامت و پشيمانى خواهد بود .
جمعى از علماى علم اصول براى حجيت خبر واحد به اين آيه استدلال كرده اند ، چرا كه آيه مى گويد : تحقيق و تبين در خبر فاسق لازم است ، و مفهوم آن اين است كه اگر شخص عادل خبرى دهد بدون تحقيق مى توان پذيرفت .
ولى به اين استدلال اشكالات فراوانى كرده اند كه از همه مهمتر دو ايراد است ، بقيه اهميت چندانى ندارد : نخست اينكه استدلال فوق متوقف بر قبول حجيت مفهوم وصف است در حالى كه معروف اين است كه مفهوم وصف حجت نيست .
ديگر اينكه علتى كه در ذيل آيه آمده است آنچنان گسترده است كه خبر عادل و فاسق هر دو را شامل مى شود ، زيرا عمل به خبر ظنى هر چه باشد احتمال پشيمانى و ندامت دارد .
و اما اين هر دو اشكال قابل حل است ، زيرا مفهوم وصف و هر قيد ديگر
تفسير نمونه ج : 22 ص : 156
در مواردى كه به اصطلاح منظور بيان قيود يك مساله و مقام احتراز است حجت مى باشد و ذكر اين قيد ( قيد فاسق ) در آيه فوق طبق ظهور عرفى هيچ فايده قابل ملاحظه اى جز بيان حجيت خبر عادل ندارد .
و اما در مورد تعليلى كه ذيل آيه آمده است ظاهر اين است كه هر گونه عمل به ادله ظنيه را شامل نمى شود ، بلكه ناظر به مواردى است كه در آنجا عمل ، عمل جاهلانه يا سفيهانه و ابلهانه است ، چرا كه در آيه روى عنوان جهالت تكيه شده ، و مى دانيم غالب ادله اى كه تمام عقلاى جهان در مسائل روزمره زندگى روى آن تكيه مى كنند دلائل ظنى است ( از قبيل ظواهر الفاظ ، قول شاهد ، قول اهل خبره ، قول ذو اليد و مانند اينها ) .
معلوم است كه هيچيك از اينها جاهلانه و سفيهانه شمرده نمى شود ، و اگر احيانا مطابق با واقع نباشد مساله ندامت نيز در آن مطرح نيست چون يك راه عمومى و همگانى است .
به هر حال به عقيده ما اين آيه از آيات محكمى است كه دلالت بر حجيت خبر واحد حتى در موضوعات دارد ، و در اين زمينه بحثهاى فراوانى است كه اينجا جاى شرح آن نيست .
بعلاوه نمى توان انكار كرد كه مساله اعتماد بر اخبار موثق اساس تاريخ و زندگى بشر را تشكيل مى دهد ، به طورى كه اگر مساله حجيت خبر عادل يا موثق از جوامع انسانى حذف شود بسيارى از ميراثهاى علمى گذشته ، و اطلاعات مربوط به جوامع بشرى ، و حتى مسائل زيادى از آنچه امروز در جامعه خود با آن سر و كار داريم به كلى حذف خواهد شد ، و نه تنها انسان به عقب باز مى گردد ، بلكه گردش چرخهاى زندگى فعلى او نيز متوقف خواهد شد .
لذا اجماع همه عقلا بر حجيت آن است و شارع مقدس نيز آن را قولا و عملا امضا فرموده است .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 157
ولى به همان اندازه كه حجيت خبر واحد ثقه به زندگى سامان مى بخشد ، تكيه بر اخبار غير موثق بسيار خطرناك ، و موجب از هم پاشيدگى نظام جامعه ها است ، مصائب فراوانى به بار مى آورد ، حيثيت و حقوق اشخاص را به خطر مى اندازد ، و انسان را به بيراهه و انحراف مى كشاند ، و به تعبير جالب قرآن در آيه مورد بحث سرانجام مايه ندامت و پشيمانى خواهد بود .
اين نكته نيز قابل توجه است كه ساختن خبرهاى دروغين و تكيه بر اخبار غير موثق يكى از حربه هاى قديمى نظامهاى جبار و استعمارى است كه به وسيله آن جو كاذبى ايجاد كرده ، و با فريب و اغفال مردم ناآگاه آنها را گمراه مى سازند ، و سرمايه هاى آنها را به تاراج مى برند .
اگر مسلمانان دقيقا به همين دستور الهى كه در اين آيه وارد شده عمل كنند و خبرهاى فاسقين را بدون تحقيق و تبين نپذيرند از اين بلاهاى بزرگ مصون خواهند ماند .
اين نكته نيز قابل توجه است كه مساله مهم وثوق و اعتماد به خود خبر است ، منتها گاهى اين وثوق از ناحيه اعتماد به شخص خبر دهنده حاصل مى شود ، و گاه از قرائن ديگرى از بيرون ، لذا در پاره اى از موارد با اينكه گوينده خبر فاسق است ما به خبر او اطمينان پيدا مى كنيم .
بنابر اين اين وثوق و اعتماد از هر راهى حاصل شود ، خواه از طريق عدالت و تقوا و صداقت گوينده باشد ، و يا از قرائن خارجى ، براى ما معتبر است ، و سيره عقلا كه مورد امضاى شرع اسلام قرار گرفته ، نيز بر همين اساس است .
به همين دليل در فقه اسلامى مى بينيم بسيارى از اخبارى كه سند آنها ضعيف است ، به خاطر اينكه مورد عمل مشهور قرار گرفته ، و آنها از روى قرائنى به صحت خبر واقف شده اند معيار عمل قرار مى گيرد ، و بر طبق آن فتوا مى دهند .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 158
به عكس گاه اخبارى نقل شده كه گوينده آن شخص معتبرى است ولى قرائنى از خارج ما را نسبت به آن خبر بدبين مى سازد ، اينجاست كه چاره اى از رها كردن آن نداريم ، هر چند گوينده آن شخص عادل و معتبرى است .
بنابر اين معيار در همه جا اعتماد به خود خبر است ، هر چند عدالت و صداقت راوى غالبا وسيله اى است براى اين اعتماد اما يك قانون كلى نيست ( دقت كنيد ) .
در آيه بعد براى تاكيد مطلب مهمى كه در آيه گذشته آمده ، مى افزايد : بدانيد رسول الله در ميان شماست ، هر گاه در بسيارى از امور از شما اطاعت كند به مشقت خواهيد افتاد ( و اعلموا ان فيكم رسول الله لو يطيعكم فى كثير من الامر لعنتم ) .
اين جمله چنانكه جمعى از مفسران هم گفته اند نشان مى دهد كه بعد از خبر وليد از مرتد شدن طايفه بنى المصطلق جمعى از مسلمانان ساده دل و ظاهر بين به پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فشار مى آورند كه بر ضد طايفه مزبور اقدام به جنگ كند .
قرآن مى گويد : از خوشبختى شما اين است كه رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در ميان شما است ، و رابطه با او عالم وحى بر قرار است ، و هر گاه خط و خطوط انحرافى در ميان شما پيدا شود از اين طريق شما را آگاه مى سازد .
ولى او رهبر است انتظار نداشته باشيد كه از شما اطاعت كند ، و دستور بگيرد ، او نسبت به شما از هر كس مهربانتر است ، براى تحميل افكار
تفسير نمونه ج : 22 ص : 159
خود به او فشار نياوريد كه اين به زيان شما است .
در دنباله آيه به يكى ديگر از مواهب بزرگ الهى به مؤمنان اشاره كرده مى فرمايد لكن خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده ، و آن را در دلهايتان زينت بخشيده ( و لكن الله حبب اليكم الايمان و زينه فى قلوبكم ) .
و به عكس كفر و فسق و گناه را منفور شما قرار داده است ( و كره اليكم الكفر و الفسوق و العصيان ) .
در حقيقت اين تعبيرات اشاره لطيفى است به قانون لطف آنهم لطف تكوينى .
توضيح اينكه : وقتى شخص حكيم كارى را مى خواهد تحقق بخشد زمينه هاى آن را از هر نظر فراهم مى سازد ، اين اصل در مورد هدايت انسانها نيز كاملا صادق است .
خدا مى خواهد همه انسانها - بى آنكه تحت برنامه جبر قرار گيرند - با ميل و اراده خود راه حق را بپويند ، لذا از يكسو ارسال رسل مى كند ، و انبيا را با كتابهاى آسمانى مى فرستد ، و از سوى ديگر ايمان را محبوب انسانها قرار مى دهد ، آتش عشق حق طلبى و حقجوئى را در درون جانها شعلهور مى سازد ، و احساس نفرت و بيزارى از كفر و ظلم و نفاق و گناه را در دلها مى آفريند .
و به اين ترتيب هر انسانى فطرتا خواهان ايمان و پاكى و تقوا است و بيزار از كفر و گناه .
ولى كاملا ممكن است در مراحل بعد اين آب زلالى كه از آسمان خلقت در وجود انسانها ريخته شده ، بر اثر تماس با محيطهاى آلوده ، صفاى خود را از دست دهد ، و بوى نفرت انگيز گناه و كفر و عصيان گيرد .
اين موهبت فطرى انسانها را به پيروى از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و تقدم نيافتن