بعدی 
تفسير نمونه ج : 21 ص : 272
روزگار است اينكه گه عزت دهد گه خار دارد چرخ بازيگر از اين بازيچه ها بسيار دارد ! در مورد دهر نيز گفته اند : دهر چون نيرنگ سازد چرخ چون دستان كند مغز را آشفته سازد عقل را حيران كند ! ولى در احاديث اسلامى از پيغمبر گرامى اسلام نقل شده : لا تسبوا الدهر فان الله هو الدهر : روزگار را دشنام ندهيد چرا كه خداوند روزگار است .
اشاره به اينكه روزگار لفظى بيش نيست ، كسى كه مدبر اين جهان و گرداننده اين عالم است خدا است ، اگر به مدبر و گرداننده اين جهان بدگوئى كنيد بدون توجه به خداوند قادر متعال بدگوئى كرده ايد ! شاهد گوياى اين سخن حديث ديگرى است كه به عنوان حديث قدسى نقل شده است خداوند مى فرمايد : يؤذينى ابن آدم يسب الدهر ، و انا الدهر ! بيدى الامر ، اقلب الليل و النهار ! : اين سخن فرزندان آدم مرا آزار مى دهد كه به دهر دشنام مى گويند ، در حالى كه دهر منم ! همه چيز به دست من است و شب و روز را من دگرگون مى سازم .
ولى در بعضى از تعبيرات دهر به معنى ابناء روزگار و مردم زمانه به كار رفته كه بزرگان از بىوفائى آنها شكوه كرده اند ، شبيه شعر معروفى كه از امام حسين (عليه السلام) در شب عاشورا نقل شده كه فرمود : يا دهر اف لك من خليل كم لك بالاشراق و الاصيل من صاحب و طالب قتيل و الدهر لا يقنع بالبديل
تفسير نمونه ج : 21 ص : 273
اى روزگار اف بر تو باد كه دوست خوبى نبودى چه اندازه صبحگاهان و شامگاهان از دوستان و طالبان ما را به قتل رساندى و روزگار هرگز قانع به گرفتن بدل و عوضى نمى شود و به اين ترتيب براى دهر دو معنى وجود دارد : دهر به معنى افلاك و روزگار كه مورد توجه دهريين بوده و آنرا حاكم بر نظام هستى و زندگى انسانها مى پنداشتند ، و دهر به معنى مردم عصر و زمان و ابناء روزگار .
مسلما دهر به معنى اول پندارى بيش نيست ، و اگر باشد اشتباه در تعبير است كه بجاى نام خداوند متعال كه حاكميت بر تمام عالم وجود دارد نام دهر را مى برند ، ولى دهر به معنى دوم چيزى است كه بسيارى از پيشوايان و بزرگان آن را مذمت كرده اند ، چرا كه مردم عصر خود را فريبكار ، بىوفا ، و متلون مى دانستند .
به هر حال قرآن مجيد در پاسخ اين بيهوده گويان جمله كوتاه و پرمحتوائى بيان كرده كه در مورد ديگرى از قرآن نيز به چشم مى خورد ، مى فرمايد : آنها به اين سخن كه مى گويند معادى نيست و مبدأ جهان نيز دهر است يقين ندارند ، بلكه تنها گمان بى پايه اى دارند ( و ما لهم بذلك من علم ان هم الا يظنون ) .
شبيه اين معنى در آيه 28 سوره نجم در مورد كسانى كه فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند آمده است : و ما لهم به من علم ان يتبعون الا الظن و ان الظن لا يغنى من الحق شيئا : آنها به اين سخن يقين ندارند آنها تنها از گمان بى اساس خود پيروى مى كنند ، و گمان به هيچوجه بى نياز از حق نمى كند .
همين معنى در مورد نسبت قتل به حضرت مسيح ( نساء - 157 ) و اعتقاد مشركان عرب در باره بتها ( يونس - 66 ) نيز آمده است .
و اين سهل ترين دليلى است كه در مقابل اينگونه افراد ذكر مى شود كه شما هيچ شاهد و گواه منطقى براى اثبات مدعاى خويشتن نداريد تنها بر گمان
تفسير نمونه ج : 21 ص : 274
و تخمين پندارها تكيه مى كنيد .
در آيه بعد به يكى از بهانه جوئيهاى بى اساس اين گروه در مورد معاد اشاره كرده ، مى گويد : هنگامى كه آيات بينات و آشكار ما بر آنها خوانده مى شود تنها دليلى كه در برابر آن دارند اين است كه مى گويند : اگر راست مى گوئيد پدران ما را زنده كنيد و بياوريد تا بر صدق گفتار شما گواهى دهند ( و اذا تتلى عليهم آياتنا بينات ما كان حجتهم الا ان قالوا ائتوا باياتنا ان كنتم صادقين ) .
آنها مدعى بودند اگر زنده شدن مردگان حق است به عنوان نمونه نياكان ما را زنده كنيد تا ببينيم و باور كنيم ، و از آنها سؤال كنيم كه بعد از مرگ چه خبر است ؟ آيا گفته شما را تصديق مى كنند ؟ ! آرى اين تنها دليل آنها بود ، دليلى سست و واهى ، چرا كه خداوند قدرت خويش را بر احياى مردگان از طرق مختلف به انسانها نشان داده است : پيدايش نخستين انسان از خاك ، تحولهاى عجيب نطفه در رحم ، آفرينش آسمان و زمين پهناور ، زنده شدن زمينهاى مرده بعد از نزول باران كه در آيات قرآن به عنوان اسناد زنده اى بر امكان رستاخيز آمده ، بهترين دليل بر اين معنى است ، چه نيازى به مطلب ديگرى در اين زمينه است ؟ از اين گذشته ، آنها عملا نشان داده بودند كه جز بهانه جوئى هدفى ندارند و به فرض كه چنين صحنه اى مقابل چشمشان انجام مى گرفت بلافاصله مى گفتند اين سحر است ، همانگونه كه در موارد مشابه آن گفتند .
تعبير به حجت ( دليل ) در مورد اين گفتار بى اساس آنها در حقيقت كنايه از اين است كه آنها دليلى جز بى دليلى ندارند .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 275
قُلِ اللَّهُ يحْيِيكمْ ثمَّ يُمِيتُكمْ ثمَّ يجْمَعُكمْ إِلى يَوْمِ الْقِيَمَةِ لا رَيْب فِيهِ وَ لَكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ(26) وَ للَّهِ مُلْك السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ يَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ يَوْمَئذ يخْسرُ الْمُبْطِلُونَ(27) وَ تَرَى كلَّ أُمَّة جَاثِيَةً كلُّ أُمَّة تُدْعَى إِلى كِتَبهَا الْيَوْمَ تجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(28) هَذَا كِتَبُنَا يَنطِقُ عَلَيْكُم بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَستَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(29) فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبهُمْ فى رَحْمَتِهِ ذَلِك هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ(30) وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَ فَلَمْ تَكُنْ ءَايَتى تُتْلى عَلَيْكمْ فَاستَكْبرْتمْ وَ كُنتُمْ قَوْماً مجْرِمِينَ(31)

تفسير نمونه ج : 21 ص : 276
ترجمه :
26 - بگو خداوند شما را زنده مى كند ، سپس مى ميراند ، بار ديگر در روز قيامت كه در آن ترديدى نيست جمع آورى مى كند ، ولى اكثر مردم نمى دانند .
27 - مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين براى خدا است و آن روز كه قيامت برپا مى شود اهل باطل زيان مى بينند .
28 - در آن روز هر امتى را مى بينى ( كه از شدت ترس و وحشت ) بر زانو نشسته ، هر امتى به سوى كتابش خوانده مى شود و ( به آنها مى گويند ) امروز جزاى آنچه را انجام مى داديد به شما مى دهند .
29 - اين كتاب ماست كه به حق با شما سخن مى گويد ( و اعمال شما را بازگو مى كند ) ما آنچه را انجام مى داديد مى نوشتيم !
30 - اما كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پروردگارشان آنها را در رحمت خود وارد مى كند ، اين پيروزى بزرگ است .
31 - اما كسانى كه كافر شدند به آنها گفته مى شود مگر آيات من بر شما خوانده نمى شد و شما استكبار كرديد و قوم مجرمى بوديد .

تفسير : در آن دادگاه عدل همه به زانو درمى آيند !
اين آيات در حقيقت پاسخ ديگرى است به سخن دهريين كه منكر مبدأ و معاد بودند و در آيات قبل به گفتار آنها اشاره شد .
نخست مى فرمايد : بگو : خداوند شما را زنده مى كند ، سپس مى ميراند بار ديگر حيات مى بخشد و براى حساب در روز قيامت ، روزى كه در آن شك و ترديدى نيست جمع آورى مى كند ( قل الله يحييكم ثم يميتكم ثم يجمعكم الى يوم القيامة لا ريب فيه ) .
آنها نه خدا را قبول داشتند و نه روز جزا را ، و محتواى اين آيه در حقيقت استدلال براى هر دو قسمت است ، چرا كه روى مساله حيات نخستين تكيه شده ، و به تعبير ديگر : آنها اصل وجود حيات نخستين و پيدايش موجودات زنده را موجودات بى جان را نمى توانستند انكار كنند ، و اين از يكسو دليلى است براى وجود عقل و علم كل ، مگر ممكن است مساله حيات و زندگى با آن نظم شگرف ،
تفسير نمونه ج : 21 ص : 277
و اسرار پيچيده ، و چهره هاى گوناگون كه عقل همه دانشمندان در آن مات و مبهوت مانده ، بدون وجود خداوند قادر و عالم حاصل شود ؟ به همين دليل در آيات مختلف قرآن روى مساله حيات به عنوان يكى از آيات توحيد تكيه شده است .
از سوى ديگر ، كسى كه قادر بر حيات نخستين است چگونه قادر بر اعاده آن نيست .
اما تعبير به لا ريب فيه ( هيچ شكى در آن نيست ) در مورد قيامت كه از وقوع آن خبر مى دهد نه از امكانش ممكن است اشاره اى به قانون عدالت پروردگار باشد ، چرا كه بطور قطع در اين جهان همه حقداران به حق خود نمى رسند ، و همه متجاوزان و ستمگران كيفر خود را نمى بينند ، و اگر دادگاه عدل قيامت نباشد عدالت پروردگار مفهومى نخواهد داشت .
و از آنجا كه بسيارى از مردم در اين دلائل تامل و دقت نمى كنند در پايان آيه مى افزايد : ولى اكثر مردم نمى دانند ( و لكن اكثر الناس لا يعلمون ) .
يكى از نامهاى قيامت كه در آيه فوق از آن ياد شده يوم الجمع است چرا كه تمام خلق اولين و آخرين ، و تمام قشرها و اصناف انسانها ، همه در آن روز يكجا جمع مى شوند ( اين تعبير در چند آيه ديگر قرآن نيز آمده است از جمله شورى - 7 و تغابن - 9 است ) .
آيه بعد دليل ديگرى بر مساله معاد است كه شبهه آن را در آيات ديگر قرآن خوانده ايم ، مى فرمايد : مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آن خدا است ( و لله ملك السموات و الارض ) .
او كه مالك و حاكم بر تمام پهنه عالم هستى است ، مسلما قدرت بر احياى مردگان را دارد ، و چنين كارى در برابر قدرت او هرگز مشكل نيست .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 278
او اين جهان را مزرعه اى براى قيامت ، و تجارتخانه پرسودى براى عالم پس از مرگ قرار داده است ، لذا در پايان آيه مى افزايد : آن روز كه قيامت برپا مى شود اهل باطل زيان مى بينند ( و يوم تقوم الساعة يومئذ يخسر المبطلون ) .
چرا كه سرمايه عمر را از كف داده ، و تجارتى نكرده ، و جز حسرت و اندوه متاعى نخريدند .
حيات و عقل و هوش و مواهب زندگى سرمايه هاى انسان در اين بازار تجارت است ، باطل گرايان آنها را با متاع زودگذرى كه نسبت به آن هيچ ارزشمند نيست مبادله مى كنند ، و روز رستاخيز كه تنها قلب سليم و ايمان و عمل صالح به كار مى آيد زيانكار بودن خود را با چشم مشاهده مى كند .
يخسر از ماده خسران به معنى از دست دادن سرمايه است ، و به گفته راغب در مفردات گاه به خود و انسان نسبت داده مى شود ، و مى گويند : خسر فلان : فلانكس زيان كرد و گاه به تجارت او نسبت مى دهند و مى گويند : خسرت تجارته : تجارتش زيان كرد گر چه ابناء دنيا اين تعبير را تنها در مورد مال و مقام و مواهب مادى به كار مى برند ولى مهمتر از خسران مادى از دست دادن سرمايه عقل و ايمان و ثواب است .
مبطل از ماده ابطال در لغت معانى مختلفى دارد باطل كردن چيزى دروغ گفتن ، شوخى و استهزاء نمودن ، و امر باطلى را مطرح كردن ، تمام اين معانى در مورد آيه فوق قابل قبول است .
آنها كه حق را باطل كرده اند ، و آنها كه مرام و عقيده باطل را رواج داده اند ، و آنها كه در برابر پيامبران الهى دروغ گفته اند ، و سخنان آنها را به باد استهزا گرفته اند زيان و خسران خود را در آن روز خواهند ديد .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 279
آيه بعد صحنه قيامت را به طرز بسيار گويائى ترسيم مى كند ، مى گويد : در آن روز هر امتى را مى بينى كه بر سر زانو نشسته است ( و ترى كل امة جاثيه ) .
از بعضى تعبيرات كه در كلمات مفسران بزرگ آمده است چنين استفاده مى شود كه در گذشته ارباب دعوا در محضر قضات به اين صورت مى نشستند ، تا از ديگران مشخص شوند ، در قيامت نيز همه در آن دادگاه بزرگ بر سر زانو مى نشينند تا محاكمه آنها صورت پذيرد .
و نيز ممكن است اين تعبير نشانه آمادگى آنها براى پذيرش هر فرمان و حكم باشد ، چرا كه افرادى كه به حالت آماده باش نشسته اند بر سر زانو مى نشينند .
و يا اينكه اشاره به ضعف و ناتوانى و هراس و وحشتى است كه آنها را فرا مى گيرد ( جمع همه اين معانى در مفهوم آيه نيز ممكن است ) .
جاثيه معانى ديگرى نيز دارد از جمله جمعيت انبوه و متراكم يا گروه گروه و مى تواند اشاره به تراكم انسانها در دادگاه عدل الهى ، و يا نشستن هر امت و گروه به صورت جداگانه باشد ، ولى معنى اول مشهورتر و مناسبتر است .
سپس دومين صحنه از صحنه هاى قيامت را به اين صورت بيان مى كند كه : هر امتى به سوى كتابش خوانده مى شود و به آنها مى گويند : امروز جزاى آنچه را انجام مى داديد به شما مى دهند ( كل امة تدعى الى كتابها اليوم تجزون ما كنتم تعملون ) .
اين كتاب همان نامه اعمالى است كه تمام نيكيها و بديها ، زشتيها و زيبائيهاى گفتار و كردار انسانها در آن ثبت است ، و به گفته قرآن : لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها : هيچ كار كوچك و بزرگى نيست ، مگر اينكه آن را ثبت كرده و برشمرده است ( كهف - 49 ) .
تعبير كل امة تدعى الى كتابها نشان مى دهد كه علاوه بر نامه اعمالى
تفسير نمونه ج : 21 ص : 280
كه براى هر انسانى جداگانه موجود است هر امتى نيز نامه اعمالى متعلق به جمع و گروه خود دارد ، اين معنى با توجه به اينكه انسان داراى دو نوع اعمال است اعمال فردى و اعمال جمعى و گروهى مطلب عجيبى به نظر نمى رسد ، و وجود دو گونه نامه اعمال از اين نظر كاملا طبيعى است .
تعبير تدعى نشان مى دهد كه از آنها دعوت مى شود كه بيانيه و نامه اعمال خود را بخوانند ، اين شبيه همان مطلبى است كه در آيه 14 سوره اسراء آمده است : اقرأ كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا : نامه اعمالت را بخوان ، كافى است كه خود حسابگر خويش باشى ! بار ديگر از سوى خداوند به آنها خطاب مى شود و به عنوان تاكيد مى گويد : اين كتاب ما است كه به حق با شما سخن مى گويد ، و اعمال شما را بازگو مى كند ! ( هذا كتابنا ينطق عليكم بالحق ) .
آن روز كه شما هر چه مى خواستيد انجام مى داديد هرگز باور نمى كرديد كه اعمالتان در جائى ثبت شود ، ولى ما دستور داده بوديم كه تمام اعمالى را كه انجام مى داديد بنويسند ( انا كنا نستنسخ ما كنتم تعملون ) .
نستنسخ از ماده استنساخ در اصل از نسخ گرفته شده كه به معنى زائل كردن چيزى به وسيله چيز ديگر است ، مثلا گفته مى شود : نسخت الشمس الظل ( خورشيد سايه را از ميان برد ) .
سپس در مورد نوشتن كتابى از روى كتاب ديگر به كار رفته است بى آنكه كتاب اول نابود شود .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 281
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه اگر خدا فرمان داده است اعمال آدمى را استنساخ كنند بايد قبل از آن كتابى باشد كه از روى آن كتاب ، نامه اعمال نوشته شود ، لذا بعضى معتقدند كه نامه اعمال همه انسانها قبلا در لوح محفوظ نوشته شده است ، و فرشتگان حافظ اعمال آدمى ، آن را از روى لوح محفوظ استنساخ مى كنند .
اما اين معنى چندان متناسب با آيه مورد بحث نيست ، آنچه مناسب است يكى از دو معنى است يا استنساخ در اينجا به معنى اصل كتابت است ( چنانكه بعضى از مفسران گفته اند ) و يا خود اعمال آدمى همچون كتابى است تكوينى كه فرشتگان حافظان اعمال از روى آن نسخه بردارى ، و عكس بردارى مى كنند ، لذا در آيات ديگر قرآن نيز به جاى اين تعبير تعبير به كتابت آمده است ، در آيه 12 سوره يس مى خوانيم : انا نحن نحى الموتى و نكتب ما قدموا و آثارهم ما مردگان را زنده مى كنيم و تمام آنچه را از پيش فرستاده اند و آثار آنها را مى نويسيم .
در باره انواع كتابهاى ثبت اعمال ( نامه اعمال شخصى ، نامه اعمال امتها ، كتاب جامع و عمومى همه انسانها ) در ذيل آيه 12 سوره يس ( جلد 18 صفحه 333 ) بحث بيشترى آمده است .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 282
در آيه بعد مرحله نهائى دادرسى قيامت را بيان مى كند ، آنجا كه هر گروهى به نتيجه اعمال خود مى رسند ، مى فرمايد : اما كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پروردگارشان آنها را در رحمت خود وارد مى كند ( فاما الذين آمنوا و عملوا الصالحات فيدخلهم ربهم فى رحمته ) .
ذكر فاء تفريع در اينجا دليل بر اين است كه نتيجه نگاهدارى حساب اعمال و آن دادگاه عدل الهى همين است كه مؤمنان در رحمت الهى وارد مى شوند .
طبق اين آيه ، ايمان به تنهائى كافى نيست كه از اين موهبت عظيم برخوردار شوند بلكه عمل صالح نيز شرط آن است .
تعبير به ربهم ( پروردگارشان ) كه از لطف مخصوص خداوند حكايت مى كند با تعبير به رحمت بجاى بهشت تكميل مى شود .
و جمله پايان آيه كه مى فرمايد : اين پيروزى آشكار است ( ذلك هو الفوز المبين ) به اوج كمال مى رسد .
رحمت الهى مفهوم وسيعى دارد كه دنيا و آخرت را در برمى گيرد ، و در آيات قرآن بر معانى زيادى اطلاق شده است ، گاه بر مساله هدايت ، گاه نجات از چنگال دشمن ، گاه باران پر بركت ، گاه به نعمتهاى ديگرى همچون نعمت نور و ظلمت ، و در موارد بسيارى نيز به بهشت و مواهب خدا در قيامت اطلاق شده است .
جمله ذلك الفوز المبين يكبار ديگر در سوره انعام آيه 16 تكرار شده است ، منتها در آنجا فوز مبين ( پيروزى آشكار ) در مورد كسانى است كه از عذاب الهى رهائى مى يابند : من يصرف عنه يومئذ فقد رحمه و ذلك الفوز المبين اما در اينجا در باره كسانى است كه در بهشت و رحمت الهى وارد مى شوند ، و در واقع هر دو پيروزى بزرگ است : نجات از عذاب ، و دخول در كانون رحمت حق .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 283
در اينجا ممكن است اين سؤال پيش آيد كه آيا مؤمنانى كه فاقد عمل صالح هستند وارد بهشت نمى شوند ؟ پاسخ اين است كه وارد مى شوند اما بعد از آنكه مجازات خود را در دوزخ ببينند و پاك شوند ، تنها كسانى بعد از حسابرسى مستقيما به اين كانون رحمت راه مى يابند كه علاوه بر ايمان سرمايه عمل صالح نيز داشته باشند .
واژه فوز به طورى كه راغب در مفردات مى گويد به معنى پيروزى توأم با سلامت است ، و در 19 مورد از آيات قرآن به كار رفته ، گاه توصيف به مبين شده و گاه توصيف به كبير اما در غالب آيات توصيف به عظيم شده و معمولا در مورد بهشت است ، ولى بعضا در مورد توفيق اطاعت پروردگار و آمرزش گناهان و مانند آن نيز استعمال شده است .
در آيه بعد سرنوشت گروه ديگرى را كه نقطه مقابل اين گروهند يادآور شده ، مى فرمايد : اما كسانى كه كافر شدند به آنها گفته مى شود مگر آيات من بر شما خوانده نمى شد و شما استكبار مى كرديد و تسليم حق نمى شديد ، و قومى مجرم و گناهكار بوديد ( و اما الذين كفروا ا فلم تكن آياتى تتلى عليكم فاستكبرتم و كنتم قوما مجرمين ) .
قابل توجه اينكه در اين آيه تنها سخن از كفر است ، و اما اعمال سوء به عنوان يك عامل دخول در عذاب الهى ذكر نشده ، اين به خاطر آن است كه مساله كفر به تنهائى موجب عذاب است ، و يا به خاطر اينكه تعبير به مجرمين در ذيل آيه براى بيان اين معنى كافى است .
نكته ديگر اينكه در اينجا سخنى از مجازات دوزخ به ميان نيامده ، اما سخن از توبيخ و سرزنش پروردگار است كه بزرگترين مجازات محسوب مى شود و دوزخ در برابر آن از اهميت كمترى برخوردار است .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 284
اين نكته نيز قابل توجه است كه از اين آيه استفاده مى شود كه بدون بعثت پيامبران و ارسال رسل و نزول آيات الهى ( و به اصطلاح تاكيد احكام عقل به احكام شرع ) مجازاتى از سوى خداوند رحمان انجام نخواهد شد ، و اين نهايت لطف و مرحمت او است .
آخرين نكته اينكه مشكل بزرگ اين گروه از يك سو مساله استكبار در برابر آيات الهى است ، و از سوى ديگر و تداوم جرم و گناه است كه از جمله كنتم قوما مجرمين استفاده مى شود .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 285
وَ إِذَا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَ الساعَةُ لا رَيْب فِيهَا قُلْتُم مَّا نَدْرِى مَا الساعَةُ إِن نَّظنُّ إِلا ظنًّا وَ مَا نحْنُ بِمُستَيْقِنِينَ(32) وَ بَدَا لهَُمْ سيِّئَات مَا عَمِلُوا وَ حَاقَ بهِم مَّا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ(33) وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنساشْ كَمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكمْ هَذَا وَ مَأْوَاشُ النَّارُ وَ مَا لَكم مِّن نَّصِرِينَ(34) ذَلِكم بِأَنَّكمُ اتخَذْتمْ ءَايَتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْكمُ الحَْيَوةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ لا يخْرَجُونَ مِنهَا وَ لا هُمْ يُستَعْتَبُونَ(35) فَللَّهِ الحَْمْدُ رَب السمَوَتِ وَ رَب الأَرْضِ رَب الْعَلَمِينَ(36) وَ لَهُ الْكِبرِيَاءُ فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(37)

تفسير نمونه ج : 21 ص : 286
ترجمه :
32 - و هنگامى كه گفته مى شد وعده خداوند حق است و در قيامت هيچ شكى نيست ، شما مى گفتيد : ما نمى دانيم قيامت چيست ؟ ما تنها گمانى در اين باره داريم ، و به هيچوجه يقين نداريم !
33 - و سيئات اعمالشان براى آنها آشكار مى شود ، و سرانجام آنچه را استهزا مى كردند بر آنها واقع مى گردد .
34 - و به آنها گفته مى شود : امروز شما را فراموش مى كنيم همانگونه كه شما ديدار امروز را فراموش كرديد ، و جايگاه شما دوزخ است ، و هيچ ياورى نداريد !
35 - اين به خاطر آن است كه شما آيات خدا را به سخريه گرفتيد و زندگى دنيا شما را مغرور كرد ، امروز آنها از دوزخ خارج نمى شوند ، و هيچگونه عذرى از آنها پذيرفته نيست .
36 - بنا بر اين حمد و ستايش مخصوص خدا است ، پروردگار آسمانها و پروردگار زمين ، و پروردگار همه جهانيان .
37 - و براى او است كبريا و عظمت در آسمان و زمين و او عزيز و حكيم است .

تفسير : آن روز كه اعمال سوء انسان آشكار مى شود .
نخستين آيه مورد بحث در حقيقت توضيحى است براى آنچه در آخرين آيات گذشته به صورت اجمال بيان شده بود ، توضيحى است بر مساله استكبار كافران در برابر آيات الهى و دعوت انبيا ، مى فرمايد : هنگامى كه گفته مى شد وعده الهى حق است و در قيامت هيچ شكى نيست شما مى گفتيد : ما نمى دانيم قيامت چيست ؟ ما تنها گمانى در اين باره داريم و به هيچوجه يقين نداريم ( و اذا قيل ان وعد الله حق و الساعة لا ريب فيها قلتم ما ندرى ما الساعة ان نظن الا ظنا و ما نحن بمستيقنين ) .
تعبير ما ندرى ما الساعة : نمى دانيم قيامت چيست ؟ در حالى كه
تفسير نمونه ج : 21 ص : 287
مفهوم قيامت براى آنها پيچيده نبود ، و اگر شكى داشتند تنها نسبت به وجود آن بود ، نشان مى دهد كه آنها در مقام استكبار و بى اعتنائى بودند ، و اگر روح حق طلبى مى داشتند هم ماهيت روز قيامت امر روشنى بود هم دليل بر وجود آن .
و از اينجا پاسخ سؤالى كه در اينجا مطرح شده كه اگر آنها به راستى در شك و ترديد بودند مسئوليت و گناهى ندارند ، روشن مى شود ، چرا كه اين شك و ترديد نه بخاطر عدم وضوح حق بود ، بلكه از مساله كبر و غرور و لجاجت و عناد ناشى مى شد .
اين احتمال نيز وجود دارد كه هدفشان از ضد و نقيض گوئيها سخريه و استهزا بوده است .
آيه بعد سخن از مجازات و كيفر آنها مى گويد ، كيفرى كه شباهت با مجازاتهاى قراردادى دنياى ما ندارد ، مى فرمايد : در آنجا سيئات اعمالشان براى آنها آشكار مى شود ( و بدا لهم سيئات ما عملوا ) .
زشتيها و بديها تجسم مى يابند ، جان مى گيرند ، و در برابر آنها آشكار مى شوند ، و همدم و همنشين آنها هستند ، و دائما آزارشان مى دهند ! و سرانجام آنچه را استهزا مى كردند بر آنها واقع مى شود ( و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤن ) .
و از همه دردناكتر اينكه از سوى خداوند رحمن و رحيم به آنها خطاب مى گردد : و گفته مى شود : امروز شما را فراموش مى كنيم همانگونه كه شما ديدار امروز را به فراموشى سپرديد ! ( و قيل اليوم ننساكم كما نسيتم لقاء
تفسير نمونه ج : 21 ص : 288
يومكم هذا ) .
اين تعبيرى است كه به صورتهاى مختلف در قرآن مجيد كرارا آمده است : در آيه 51 اعراف مى خوانيم : فاليوم ننساهم كما نسوا لقاء يومهم هذا : امروز آنها را به فراموشى مى سپريم آنگونه كه آنها لقاى امروز را فراموش كردند .
و در آيه 14 الم سجده نيز همين معنى به شكل ديگرى آمده است .
بدون شك فراموشى براى ذات پاك خداوند كه علمش محيط به تمام عالم هستى است مفهومى ندارد ، اين كنايه لطيفى است از بى اعتنائى و ناديده گرفتن يك انسان مجرم و گنهكار ، حتى در تعبيرات روزمره ما نيز ديده مى شود ، مى گوئيم : فلان دوست بىوفا را براى هميشه فراموش كن ، يعنى همچون يك انسان فراموش شده با او رفتار نما ، مهر و محبت و ديدار و دلجوئى و احوالپرسى را در باره او ترك كن و هرگز به سراغ او مرو .
اين تعبير ضمنا تاكيد ديگرى است بر مساله تجسم اعمال و تناسب مجازات و جرم چرا كه نسيان قيامت سبب مى شود خدا آنها را در قيامت به فراموشى بسپارد ، و چه دردناك و جانكاه است اين مصيبت بزرگ كه خداوند رحيم و مهربان كسى را به فراموشى بسپارد و از تمام الطافش محروم كند .
مفسران در اينجا تفسيرهاى مختلفى براى اين نسيان ذكر كرده اند كه تقريبا روح همه آنها همان معنى جامع فوق است لذا نيازى به تكرار آنها نمى بينيم .
ضمنا منظور از فراموش كردن لقاى روز قيامت فراموش كردن لقاى كليه مسائل و حوادثى است كه در آن روز تحقق مى يابد ، اعم از حساب و كتاب و غير آن كه همواره منكر آن بودند ، اين احتمال نيز دارد كه منظور فراموش كردن لقاى خداوند در آن روز است چرا كه روز قيامت به عنوان يوم لقاء الله در قرآن
تفسير نمونه ج : 21 ص : 289
مجيد معرفى شده كه منظور از آن شهود باطنى است .
در دنباله آيه مى افزايد : به آنها گفته مى شود : جايگاه شما دوزخ است ! ( و ماواكم النار ) .
و اگر گمان مى كنيد كسى به يارى شما مى شتابد قاطعانه به شما مى گوئيم هيچ يار و ياورى براى شما نيست ( و ما لكم من ناصرين ) .
اما چرا و به چه دليل شما گرفتار چنين سرنوشتى شديد ؟ اين به خاطر آن است كه آيات خدا را به سخريه گرفتيد و زندگى دنيا شما را مغرور كرد ( ذلكم بانكم اتخذتم آيات الله هزوا و غرتكم الحياة الدنيا ) .
اصولا اين دو از يكديگر جدا نيست : غرور و استهزا افراد مغرور و خود برتربين كه ديگران را با چشم حقارت نگاه مى كنند غالبا آنها را به باد استهزا و سخريه مى گيرند ، سرچشمه اصلى غرور نيز متاع زندگى دنيا و قدرت و ثروت و پيروزيهاى گذرا و موقت آن است كه افراد كم ظرفيت را چنان غافل مى سازد كه حتى براى دعوت فرستادگان الهى كمترين ارزشى قائل نخواهند شد ، و حتى زحمت مطالعه دعوت آنها را به خود نمى دهند .
و در پايان آيه بار ديگر آنچه را كه در آيه قبل آمده بود به تعبير ديگرى تكرار و تاكيد كرده ، مى گويد : امروز آنها از آتش دوزخ خارج نمى شوند ، و هيچگونه عذرى از آنها پذيرفته نيست ( فاليوم لا يخرجون منها و لا هم يستعتبون ) .
در آنجا سخن از ماوى و جايگاه ثابت آنها بود و در اينجا سخن از عدم خروج آنها از دوزخ است ، در آنجا مى فرمود ياورى ندارند ، و در اينجا مى گويد
تفسير نمونه ج : 21 ص : 290
عذرى از آنها پذيرفته نمى شود ، و در نتيجه راه نجاتى براى آنها نيست .
در پايان اين سوره براى تكميل بحث توحيد و معاد كه بيشترين مباحث اين سوره را در برمى گرفت ، ضمن دو آيه وحدت ربوبيت و عظمت خداوند و قدرت و حكمت او را بيان مى كند ، و پنج وصف از صفات خدا را در اين قسمت منعكس مى سازد .
نخست مى گويد : پس تمام حمد و ستايش مخصوص خدا است ( فلله الحمد ) .
چرا كه او پروردگار همه آسمانها ، و پروردگار زمين ، و پروردگار همه جهانيان است ( رب السموات و رب الارض رب العالمين ) .
رب به معنى مالك و مدبر ، و حاكم و مصلح است ، بنا بر اين هر خير و بركتى است از ناحيه ذات پاك او است و به همين دليل تمام ستايشها به او باز مى گردد ، حتى ستايش گل ، و صفاى چمن ، و صفاى نسيم ، و زيبائى ستارگان ستايش او است كه همه از ذات پاكش سرچشمه مى گيرد و با لطف و عنايتش پرورش مى يابد .
جالب اينكه يكبار مى گويد : پروردگار آسمانها ، بار ديگر پروردگار زمين ، و سرانجام پروردگار همه جهان هستى و جهانيان ، تا اعتقاد به ارباب انواع و خدايان مختلفى را كه براى موجودات گوناگون قائل بودند درهم بكوبد ، و همه را به سوى توحيد ربوبى دعوت كند .
بعد از بيان توصيف ذات پاك او به مقام حمد و ربوبيت در سومين توصيف
تفسير نمونه ج : 21 ص : 291
مى افزايد : و براى او است كبرياء و عظمت و علو و رفعت در آسمانها و زمين ( و له الكبرياء فى السموات و الارض ) .
چرا كه آثار عظمتش در پهنه آسمان و سراسر زمين و تمام جهان آشكار است .
در آيه قبل سخن از مقام ربوبيت يعنى مالكيت و تدبير او در عالم هستى بود ، و در اينجا سخن از عظمت او است كه هر قدر در آفرينش آسمان و زمين دقت كنيم به اين حقيقت آشناتر خواهيم شد .
و بالاخره در چهارمين و پنجمين توصيف مى گويد : او قادر شكست ناپذير و حكيم على الاطلاق است ( و هو العزيز الحكيم ) .
و به اين ترتيب مجموعه علم و قدرت و عظمت و ربوبيت و محموديت كه مجموعه اى از مهمترين صفات و اسماء حسناى او است تكميل مى گردد .
و گوئى اشاره به اين مى كند : له الحمد فاحمدوه ، و هو الرب فاشكروا له ، و له الكبرياء فكبروه ، و هو العزيز الحكيم فاطيعوه : حمد از آن او است پس حمدش را بجا آوريد ، و پروردگار او است پس شكرش كنيد ، و عظمت براى او است پس او را تكبير گوئيد ، و او عزيز و حكيم است پس تنها او را اطاعت كنيد .
به اين ترتيب سوره جاثيه كه با توصيف خداوند به عزيز و حكيم آغاز شده با همين اوصاف پايان مى يابد ، و سراسر محتواى آن نيز گواه بر عزت و حكمت بى پايان او است .
پروردگارا ! به كبريا و عظمتت سوگند ، و به مقام ربوبيت و عزت و حكمتت سوگند كه ما را در طريق اطاعت فرمانت ثابت قدم بدار .
خداوندا ! هر گونه حمد و ستايش از آن تو است و هر موفقيتى نصيب
تفسير نمونه ج : 21 ص : 292
ماست آن هم از بركت الطاف بيكران تو است ، اين نعمتها را بر ما مستدام دار و افزون فرما .
بارالها ! ما همه غرق احسان توئيم ، توفيق اداى شكرت را مرحمت كن آمين يا رب العالمين .
پايان سوره جاثيه 14 شعبان 1405 15 2 1364
تفسير نمونه ج : 21 ص : 293
( 46 ) سوره احقاف اين سوره در مكه نازل شده و داراى 35 آيه است

تفسير نمونه ج : 21 ص : 294
تفسير نمونه ج : 21 ص : 295
محتواى سوره احقاف
اين سوره از سوره هاى مكى است ( هر چند جمعى از مفسران نزول بعضى از آيات آن را در مدينه تاييد كرده اند كه در شرح آن آيات بحث خواهيم كرد ) و به حكم شرائط زمان و مكان نزولش كه زمان مبارزه با شرك ، و دعوت به توحيد و معاد و مسائل زير بنائى اسلام بوده ، در همين محورها سخن مى گويد ، و در يك جمع بندى فشرده مى توان گفت اين سوره اهداف زير را تعقيب مى كند :
1 - بيان عظمت قرآن .
2 - مبارزه قاطع بر ضد هر گونه شرك و بت پرستى .
3 - توجيه مردم در مساله معاد و دادگاه عدل پروردگار .
4 - ضمنا به عنوان هشدار به مشركان و مجرمان گوشه اى از داستان قوم عاد را كه ساكن سرزمين احقاف بودند بيان مى دارد ( نام سوره نيز از همينجا گرفته شده است ) .
5 - اشاره به گسترش و عموميت دعوت پيامبر اسلام تا آنجا كه غير از انسانها يعنى طايفه جن را نيز شامل مى شود .
6 - تشويق مؤمنان و انذار كافران و ايجاد مبادى خوف و رجاء .
7 - دعوت پيامبر اسلام به صبر و استقامت هر چه بيشتر و اقتدار به سيره انبياى بزرگ پيشين .

فضيلت اين سوره
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در فضيلت اين سوره آمده است : من قرأ سورة الاحقاف اعطى من الاجر بعدد كل رمل فى الدنيا عشر حسنات ، و محى عنه عشر سيئات ، و رفع له عشر درجات : هر كس سوره احقاف را بخواند به ازاء هر دانه شن كه در اين دنيا است ده حسنه به او داده مى شود ، و ده سيئه
تفسير نمونه ج : 21 ص : 296
محو مى گردد ، و ده درجه بر درجات او افزوده مى شود .
از آنجا كه احقاف جمع حقف ( بر وزن رزق ) به معنى شنهاى روان است كه بر اثر وزش باد در بيابانها به صورت مستطيل و كج و معوج روى هم انباشته مى شود ، و سرزمين قوم عاد را از اين جهت احقاف مى گفتند كه ريگستانى به اين صورت بود تعبير حديث فوق ناظر به همين معنى است .
بديهى است اينگونه حسنات و درجات تنها به خاطر تلاوت الفاظ نيست بلكه تلاوتى است سازنده و بيدارگر در مسير ايمان و تقوى ، و محتواى سوره احقاف به راستى چنين اثرى را دارد ، اگر انسان طالب حقيقت و آماده عمل باشد .
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) آمده است : من قرأ كل ليلة او كل جمعة سورة الاحقاف لم يصبه الله عز و جل بروعة فى الحياة الدنيا ، و آمنه من فزع يوم القيامة ان شاء الله : هر كس سوره احقاف را هر شب ، يا هر جمعه ، بخواند خداوند وحشت دنيا را از او برمى دارد ، و از وحشت روز قيامت نيز در امان مى دارد .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 297
سورة الأحقاف
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ حم(1) تَنزِيلُ الْكِتَبِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الحَْكِيمِ(2) مَا خَلَقْنَا السمَوَتِ وَ الأَرْض وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلا بِالحَْقِّ وَ أَجَل مُّسمًّى وَ الَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضونَ(3)
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - حم .
2 - اين كتاب از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است .
3 - ما آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو است جز به حق و براى سرآمد معينى نيافريديم .
اما كافران از آنچه انذار مى شوند رويگردان هستند .

تفسير : آفرينش اين جهان بر اساس حق است
اين سوره آخرين سوره از سوره هاى هفتگانه حم است كه مجموعا حواميم نام دارد .
در تفسير حروف مقطعه عموما ، و حم خصوصا ، مطالب زيادى در آغاز سوره هاى بقره و آل عمران و اعراف و سوره هاى گذشته حم داشتيم كه
تفسير نمونه ج : 21 ص : 298
نيازى به تكرار ندارد .
همين قدر مى گوئيم كه اين آيات تكاندهنده و حركت آفرين و پرمحتواى قرآن از حروف ساده الفبا ، از حا و ميم ، و مانند آن ، تركيب يافته ، و در عظمت خداوند همين بس كه چنان تركيب عظيمى را از چنين مفردات ساده اى به وجود آورده كه اگر تا دامنه قيامت در اسرار آن انديشه كنند باز هم مطالب ناگفته بسيار دارد .
و شايد به همين جهت بلافاصله مى افزايد : اين كتاب از سوى خداوند عزيز و حكيم ( قادر و توانا ) نازل شده است ( تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم ) .
اين همان تعبيرى است كه در آغاز سه سوره از سوره هاى حم آمده است ( مؤمن و جاثيه و احقاف ) .
مسلم است قدرتى شكست ناپذير و حكمتى بيكران لازم است تا چنين كتابى را نازل كند .
سپس از كتاب تدوين به كتاب تكوين پرداخته ، و از عظمت و حقانيت آسمانها و زمين سخن مى گويد ، و مى فرمايد : ما آسمانها و زمين و آنچه را ميان اين دو است جز به حق نيافريديم ( ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق ) .
نه در كتاب آسمانيش كلمه اى بر خلاف حق است ، و نه در مجموعه عالم خلقتش چيزى ناموزون و مخالف حق يافت مى شود ، همه موزون ، همه سنجيده ، و همه همراه و توأم با حق است .
اما اين آفرينش همانگونه كه سرآغازى داشته سرانجامى نيز دارد ، و لذا
تفسير نمونه ج : 21 ص : 299
در دنباله آيه مى افزايد : ما براى آن سرآمد معينى قرار داديم ( و اجل مسمى ) .
كه با فرارسيدن آن دنيا فانى مى شود ، و چون اين جهان توأم با حق و داراى هدف است ، طبعا بايد به دنبال آن جهانى ديگر كه نتائج اعمال در آن بررسى مى شود وجود داشته باشد ، بنا بر اين حقانيت اين جهان خود دليل بر وجود معاد است ، و گرنه پوچ و بيهوده بود و توأم با ظلم و ستم فراوان .
اما با اينكه قرآن حق است ، و آفرينش جهان نيز حق كافران لجوج از آنچه انذار شده اند رويگردان هستند ( و الذين كفروا عما انذروا معرضون ) .
از يك سو آيات قرآن پى در پى آنها را انذار و بيم مى دهد كه دادگاه بزرگى در پيش داريد ، و از سوى ديگر جهان آفرينش با نظامات خاص خود نيز هشدار مى دهد كه حسابى در كار است ، اما اين غافلان بيخبر نه به اين توجهى مى كنند ، و نه به آن .
تعبير به معرضون از ماده اعراض اشاره به اين است كه اگر با آيات تكوين و تدوين روبرو و مواجه شوند حقايق را درك مى كنند اما آنها صورت خود را برمى گردانند ، و از حق گريزانند مبادا در روند تقاليد و تخيلات و هوى و هوس آنها دگرگونى ايجاد كند .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 300
قُلْ أَ رَءَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونى مَا ذَا خَلَقُوا مِنَ الأَرْضِ أَمْ لهَُمْ شِرْكٌ فى السمَوَتِ ائْتُونى بِكِتَب مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَرَة مِّنْ عِلْم إِن كنتُمْ صدِقِينَ(4) وَ مَنْ أَضلُّ مِمَّن يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَن لا يَستَجِيب لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيَمَةِ وَ هُمْ عَن دُعَائهِمْ غَفِلُونَ(5) وَ إِذَا حُشِرَ النَّاس كانُوا لهَُمْ أَعْدَاءً وَ كانُوا بِعِبَادَتهِمْ كَفِرِينَ(6)
ترجمه :
4 - به آنها بگو به من خبر دهيد معبودهائى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد نشان دهيد چه چيزى از زمين را آفريده اند ؟ يا شركتى در آفرينش آسمانها دارند ؟ كتابى آسمانى پيش از اين ، يا اثر علمى از گذشتگان براى من بياوريد ( كه دليل صدق گفتار شما باشد ) اگر راست مى گوئيد .
5 - چه كسى گمراه تر است از آنها كه غير خدا را پرستش مى كنند كه اگر تا قيامت هم آنان را بخوانند پاسخشان نمى گويند ، و اصلا صداى آنها را نمى شنوند !
6 - و هنگامى كه مردم محشور مى شوند معبودهاى آنها دشمنانشان خواهند بود ، حتى عبادت آنها را انكار مى كنند .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 301
تفسير : گمراهترين مردم ؟
در آيات گذشته سخن از آفرينش آسمانها و زمين در ميان بود كه همه اينها از خداوند عزيز و حكيم است ، لازمه اين سخن آن است كه جز او معبودى در جهان نيست چرا كه تنها كسى شايسته عبوديت است كه خالق و مدبر عالم باشد ، و اين دو در ذات پاك او جمع است .
و براى تكميل اين بحث در آيات مورد بحث روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرده ، مى فرمايد : به اين مشركان بگو : به من خبر دهيد معبودهائى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد نشان دهيد چه چيز از زمين را آفريده اند ؟ ! ( قل ا رايتم ما تدعون من دون الله ارونى ما ذا خلقوا من الارض ) .
يا اينكه شركتى در آفرينش آسمانها و مالكيت و تدبير آنها دارند ( ام لهم شرك فى السموات ) .
هنگامى كه شما قبول داريد بتها هيچگونه دخالتى نه در آفرينش موجودات زمينى دارند ، و نه در آفرينش خورشيد و ماه و ستارگان و موجودات عالم بالا ، و خودتان با صراحت مى گوئيد خالق همه اينها الله است .
با اينحال چگونه براى حل مشكلات يا جلب بركات دست به دامن بتها اين موجودات بى خاصيت و فاقد عقل و شعور مى زنيد ؟ ! و اگر فرضا مى گوئيد آنها شركتى در امر خلقت و آفرينش داشته اند كتابى از كتب آسمانى پيشين كه گفتار شما را تصديق كند ، يا آثارى علمى از علماى گذشته كه گواهى بر اين معنى دهد براى من بياوريد اگر راست مى گوئيد ( ايتونى بكتاب من قبل هذا او اثارة من علم ان كنتم صادقين ) .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 302
كوتاه سخن اينكه : دليل يا جنبه نقلى دارد و از طريق وحى آسمانى است يا عقلى و منطقى ، و يا شهادت و گواهى دانشمندان ، شما كه در ادعاهاى خود در مورد بتها نه متكى به وحى و كتاب آسمانى هستيد ، و نه مى توانيد شركت آنها را در آفرينش آسمان و زمين اثبات كنيد ، تا از اين دليل عقلى براى الوهيت آنها استفاده نمائيد ، و نه اثرى از علوم پيشينيان گفته شما را تاييد مى كند ، پس معلوم مى شود آئين و مسلك شما چيزى جز مشتى از خرافات زشت و پندارهاى دروغين نيست .
بنابر اين جمله ارونى ما ذا خلقوا من الارض ... اشاره به دليل عقل و جمله ايتونى بكتاب من قبل هذا اشاره به وحى آسمانى و تعبير به اثارة من علم اشاره به سنت انبياى گذشته و اوصياى آنان يا آثار دانشمندان پيشين است .
علماى لغت و مفسران براى اثارة ( بر وزن حلاوة ) چند معنى ذكر كرده اند : باقيمانده چيزى روايت و علامت ولى ظاهر اين است كه همه به يك معنى بازمى گردد ، و آن اثرى است كه از چيزى باقى مى ماند ، و دليل بر وجود آن است .
شبيه همين گفتگو و مؤاخذه و محاكمه بت پرستان در آيه 40 سوره فاطر آمده است ، آنجا كه مى گويد : قل أ رأيتم شركائكم الذين تدعون من دون الله ارونى ما ذا خلقوا من الارض ام لهم شرك فى السموات ام آتيناهم كتابا فهم على بينة منه بل ان يعد الظالمون بعضهم بعضا الا غرورا .
قابل توجه اينكه در مورد زمين مى گويد : ما ذا خلقوا من الارض ( چه
تفسير نمونه ج : 21 ص : 303
چيز از زمين را آفريده اند ؟ ) و در مورد آسمانها مى گويد : ام لهم شرك فى السموات ( يا اينكه در آفرينش آسمانها شركتى دارند ؟ ) يعنى در هر دو جا سخن از شركت است ، زيرا شرك در عبادت بايد از شرك در خالقيت و تدبير نشات گيرد .
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه اگر مشركان معمولا امر خلقت را منحصرا مربوط به الله مى دانستند مطالبه يكى از اين دلائل سه گانه از آنها براى چيست ؟ .
در پاسخ مى توان گفت كه اين مطالبه از گروه اندكى است كه احتمالا در ميان بت پرستان بوده اند و بتان را سهيم در آفرينش مى دانستند ، يا اينكه مساله به صورت فرضى مطرح شده ، يعنى اگر فرضا به فكر چنين ادعائى در زمينه شركت بتها در آفرينش جهان بيفتيد هيچگونه دليل عقلى و نقلى و عقلائى بر ادعاى خود نداريد .
سپس براى بيان عمق گمراهى اين مشركان مى افزايد : چه كسى گمراه تر است از آنها كه موجودى غير از خدا را پرستش مى كنند كه اگر تا قيامت هم آنان را بخوانند پاسخشان نمى گويند ؟ ( و من اضل ممن يدعوا من دون الله من لا يستجيب له الى يوم القيامة ) .
نه تنها پاسخ آنها را نمى دهند ، اصلا سخنانشان را نمى شنوند و از دعا و نداى آنها غافلند ! ( و هم عن دعائهم غافلون ) .
بعضى از مفسران مرجع ضمير را در اين آيه بتهاى بيجان دانسته اند به تناسب اينكه بيشترين معبودهاى مشركان عرب همين بتها بودند ، و بعضى اشاره به فرشتگان و انسانهائى كه معبود واقع شدند مى دانند ، چرا كه عبادت كنندگان فرشتگان و جن در ميان عرب كم نبودند ، تعبيرات مختلف اين آيه كه مناسب ذوى العقول است اين معنى را تاييد مى كند .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 304
ولى هيچ مانعى ندارد كه آيه را به مفهوم گسترده اش تفسير كنيم و تمام اين معبودها اعم از بيجان و جاندار ، ذوى العقول و غير ذوى العقول در مفهوم آيه جمع باشد ، و تعبيرهاى مناسب ذوى العقول به اصطلاح از باب تغليب است .
اينكه مى گويد تا روز قيامت به سخن آنها پاسخ نمى گويند مفهومش اين نيست كه در قيامت جوابشان را مى دهند - آنچنانكه بعضى پنداشته اند - بلكه اين يك تعبير رائج است كه براى نفى ابد به كار مى رود ، فى المثل مى گوئيم : اگر تا روز قيامت هم به فلانكس اصرار كنى به تو وام نمى دهد يعنى هرگز چنين كارى انجام نخواهد شد ، نه اينكه در قيامت خواسته تو را عملى مى كند .
نكته آن نيز معلوم است ، زيرا هرگونه فعاليت و تلاش و كوشش و اجابت دعوت در اين دنيا مفيد است ، هنگامى كه دنيا پايان مى گيرد زمينه همه اين امور كلا برچيده مى شود .
و از آن اسفبارتر اينكه : هنگامى كه مردم مشرك در قيامت محشور مى شوند معبودهاى آنها دشمنان آنها خواهند بود حتى عبادت آنها را انكار مى كنند ! ( و اذا حشر الناس كانوا لهم اعداء و كانوا بعبادتهم كافرين ) .
معبودهائى كه عقل دارند رسما به دشمنى برمى خيزند ، حضرت مسيح (عليه السلام) از عابدان خود بيزارى مى جويد ، و فرشتگان نيز تبرى مى جويند ، حتى شياطين و جن نيز اظهار تنفر مى كنند ، و آنها كه بى عقل بودند خداوند حيات و عقل به آنها مى بخشد تا به سخن درآيند و مراتب دشمنى و نفرت خود را از اين عابدان اظهار كنند .
نظير اين معنى در آيات ديگر قرآن نيز آمده است ، از جمله در آيه 14 سوره فاطر ، خطاب به مشركان ، مى خوانيم : ان تدعوهم لا يسمعوا دعائكم و لو سمعوا ما استجابوا لكم و يوم القيامة يكفرون بشرككم و لا ينبئك مثل خبير :
تفسير نمونه ج : 21 ص : 305
هر گاه آنها را بخوانيد صداى شما را نمى شنوند و اگر بشنوند اجابت نمى كنند و روز قيامت شرك و عبادت شما را انكار مى كنند و هيچكس چون خداوند آگاه ، تو را باخبر نمى سازد ! در اينجا نيز تمام مسائلى كه در آيات مورد بحث آمده با تفاوت مختصرى تكرار شده است .
اما چگونه معبودان عبادت عابدان را انكار مى كنند در حالى كه جاى انكار نيست ؟ ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها در حقيقت هواى نفس خويش را مى پرستيدند نه معبودان را چرا كه سرچشمه بت پرستى هوى پرستى است .
اين نكته نيز قابل توجه است كه عداوت و دشمنى معبودها نسبت به عابدان در قيامت مطلبى نيست كه تنها در اينجا روى آن تكيه شده باشد ، در آيه 25 سوره عنكبوت از قول ابراهيم (عليه السلام) قهرمان بت شكن نيز مى خوانيم : و قال انما اتخذتم من دون الله اوثانا مودة بينكم فى الحياة الدنيا ثم يوم القيامة يكفر بعضكم ببعض و يلعن بعضكم بعضا : ابراهيم گفت شما غير از خدا بتهائى براى خود برگزيده ايد كه مايه دوستى ميان شما در زندگى دنيا باشد ، اما در قيامت هر يك به ديگرى كافر مى شويد و يكديگر را لعن مى كنيد ! .
در آيه 82 سوره مريم نيز آمده است كلا سيكفرون بعبادتهم و يكونون عليهم ضدا : به زودى آنها عبادت عابدان را انكار مى كنند و بر ضد آنها خواهند بود .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 306
وَ إِذَا تُتْلى عَلَيهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَت قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ(7) أَمْ يَقُولُونَ افْترَاهُ قُلْ إِنِ افْترَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لى مِنَ اللَّهِ شيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِيضونَ فِيهِ كَفَى بِهِ شهِيدَا بَيْنى وَ بَيْنَكمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(8) قُلْ مَا كُنت بِدْعاً مِّنَ الرُّسلِ وَ مَا أَدْرِى مَا يُفْعَلُ بى وَ لا بِكمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلا مَا يُوحَى إِلىَّ وَ مَا أَنَا إِلا نَذِيرٌ مُّبِينٌ(9) قُلْ أَ رَءَيْتُمْ إِن كانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَ كَفَرْتم بِهِ وَ شهِدَ شاهِدٌ مِّن بَنى إِسرءِيلَ عَلى مِثْلِهِ فَئَامَنَ وَ استَكْبرْتمْ إِنَّ اللَّهَ لا يهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ(10)
ترجمه :
7 - هنگامى كه آيات بينات ما بر آنها خوانده مى شود كافران در برابر حقى كه براى آنها آمده مى گويند : اين سحر آشكار است .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 307
8 - بلكه مى گويند : اين آيات را بر خدا افترا بسته ، بگو : اگر من آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم ( لازم است مرا رسوا كند و ) شما نمى توانيد در برابر خداوند از من دفاع كنيد ، او كارهائى را كه شما در آن وارد مى شويد بهتر مى داند ، همين بس كه خداوند گواه ميان من و شما باشد ، و او غفور و رحيم است .
9 - بگو : من پيامبر نوظهورى نيستم ، و نمى دانم خداوند با من و با شما چه خواهد كرد ؟ من تنها از چيزى پيروى مى كنم كه بر من وحى مى شود ، و جز بيم دهنده آشكارى نيستم .
10 - بگو : به من خبر دهيد اگر اين قرآن از سوى خدا باشد و شما به آن كافر شويد در حالى كه شاهدى از بنى اسرائيل بر آن شهادت دهد ، و او ايمان آورد و شما استكبار كنيد ( چه كسى از شما گمراه تر خواهد بود ) خداوند قوم ظالم را هدايت نمى كند .

تفسير : بگو من پيامبر نوظهورى نيستم
اين آيات همچنان از وضع مشركان گفتگو مى كند ، و به چگونگى برخورد آنها با آيات الهى اشاره كرده ، مى گويد : هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مى شود كافران در مورد حقى كه به سوى آنها آمده است مى گويند اين سحر آشكار است ( و اذا تتلى عليهم آياتنا بينات قال الذين كفروا للحق لما جائهم هذا سحر مبين ) .
آنها از يكسو نمى توانند نفوذ سريع و عميق و جاذبه عجيب قرآن را در اعماق دلها انكار كنند ، و از سوى ديگر حاضر نيستند در برابر حقانيت و عظمت آن سر فرود آورند ، لذا اين نفوذ را با يك تفسير انحرافى به عنوان سحر آشكار مطرح مى كنند كه خود اعتراف ضمنى روشنى است به تاثير فوق العاده قرآن در قلوب انسانها ! بنا بر اين حق در آيه فوق اشاره به همان آيات قرآن است ، هر چند
تفسير نمونه ج : 21 ص : 308
بعضى آن را به معنى نبوت يا اسلام يا معجزات ديگر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تفسير كرده اند ، اما با توجه به آغاز آيه تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد .
ولى آنها تنها به اين تهمت قناعت نمى كنند ، پا را از آن فراتر نهاده ، با صراحت مى گويند : اين آيات را بر خدا افترا بسته ( ام يقولون افتراه ) .
در اينجا خداوند به پيامبرش دستور مى دهد كه با دليل روشنى به آنها پاسخ گويد مى فرمايد : به آنها بگو : اگر مطلب آنطور باشد كه شما مى پنداريد و من اين سخن را افترا بسته ام بر او لازم است كه مرا رسوا كند ، و شما نمى توانيد در برابر خداوند از من دفاع كنيد ( قل ان افتريته فلا تملكون لى من الله شيئا ) .
چگونه ممكن است خداوند اين آيات بينات و اين معجزه جاودانى را بر دست دروغگوئى ظاهر سازد ؟ ! اين از حكمت و لطف خداوند دور است .
همانگونه كه در آيه 44 تا 47 سوره حاقه آمده است : و لو تقول علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين فما منكم من احد عنه حاجزين اگر او ( پيامبر اسلام ) نسبتهاى ناروائى به ما دهد ما او را با قدرت خود مى گيريم ، و رگ قلب او را قطع مى كنيم ، و احدى از شما نمى تواند مانع اين كار گردد و از او دفاع كند .
بنا بر اين چگونه ممكن است من به خاطر شما دست به چنين كار خطرناكى بزنم ؟ ، و چگونه باور مى كنيد من چنين دروغى را بگويم و خدا مرا زنده بگذارد ، و معجزات بزرگى در اختيارم قرار دهد ؟ سپس به عنوان تهديد مى افزايد : اما خداوند بهتر از هر كس كارهائى را