بعدی 
تفسير نمونه ج : 21 ص : 234
توحيدى و همچنين از نظر پند و اندرز دارد كه هر دلى كمترين آمادگى در آن باشد ، و هر سرى شورى از حق داشته باشد او را به سوى خدا و پاكى و تقوا دعوت مى كند ، هر گاه اين آيات بينات در كسى اثر نبخشد هرگز اميدى به هدايت او نيست .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 235
وَيْلٌ لِّكلِّ أَفَّاك أَثِيم(7) يَسمَعُ ءَايَتِ اللَّهِ تُتْلى عَلَيْهِ ثمَّ يُصِرُّ مُستَكْبراً كَأَن لَّمْ يَسمَعْهَا فَبَشرْهُ بِعَذَاب أَلِيم(8) وَ إِذَا عَلِمَ مِنْ ءَايَتِنَا شيْئاً اتخَذَهَا هُزُواً أُولَئك لهَُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ(9) مِّن وَرَائهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا يُغْنى عَنهُم مَّا كَسبُوا شيْئاً وَ لا مَا اتخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ وَ لهَُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(10)
ترجمه :
7 - واى بر هر دروغگوى گنهكار !
8 - كه پيوسته آيات الهى را مى شنود كه بر او تلاوت مى شود اما از روى تكبر اصرار بر مخالفت دارد گوئى اصلا آنرا نشنيده است ، چنين كسى را به عذاب دردناك بشارت ده !
9 - و هر گاه از بعضى آيات ما آگاه شود آنرا به باد استهزاء مى گيرد ، براى آنها عذاب خوار كننده اى است .
10 - و پشت سر آنها دوزخ است ، و هرگز آنچه را به دست آورده اند آنها را از عذاب
تفسير نمونه ج : 21 ص : 236
الهى رهائى نمى بخشد ، و نه اوليائى كه غير از خدا براى خود برگزيدند ، و عذاب دردناكى براى آنهاست .

تفسير : واى بر دروغگوى گنهكار !
آيات گذشته نشان مى داد كه گروهى هستند كه سخنان الهى با انواع دلائل توحيدى و مواعظ و اندرزها را مى شنوند ولى در آنها اثر نمى كند .
آيات مورد بحث از اين گروه و عواقب اعمال آنها به طور مشروح سخن مى گويد .
نخست مى فرمايد : واى بر هر دروغگوى گنهكار ! ( ويل لكل افاك اثيم ) افاك صيغه مبالغه است ، و به معنى كسى است كه بسيار دروغ مى گويد ، و گاه به كسى كه دروغ بزرگ مى گويد هر چند زياد هم نباشد گفته شده .
اثيم از ماده اثم به معنى مجرم و گنهكار است ، و آن نيز معنى مبالغه را مى دهد .
از اين آيه به خوبى روشن مى شود كه موضعگيرى خصمانه در برابر آيات الهى كار كسانى است كه سر تا پا آلوده گناه و كذب و دروغند ، نه پاك نهادان راستگو .
سپس به چگونگى موضعگيريهاى آنها اشاره كرده ، مى افزايد : پيوسته آيات الهى را كه بر او تلاوت مى شود مى شنود اما بر اثر تكبر همواره اصرار بر مخالفت دارد گوئى اصلا آن را نشنيده ( يسمع آيات الله تتلى عليه ثم يصر مستكبرا كان لم يسمعها ) .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 237
و به اين ترتيب آلودگى به گناه و دروغ ، و همچنين كبر و خودبينى سبب مى شود كه اينهمه آيات را نشنيده گيرد و خود را به كرگوشى زند ، همانگونه كه در آيه 7 سوره لقمان نيز آمده است : و اذا تتلى عليه آياتنا ولى مستكبرا كان لم يسمعها كان فى اذنيه وقرا : هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود مستكبرانه روى برمى گرداند ، گوئى آن را نشنيده ، گوئى اصلا گوشهايش سنگين است .
و در پايان آيه آنها را شديدا به كيفر سختى تهديد كرده ، مى گويد : چنين كسى را به عذاب دردناك بشارت ده ! ( فبشره بعذاب اليم ) .
همانگونه كه او دل پيامبر و مؤمنان را بدرد آورده ما نيز او را به عذاب دردناكى مبتلا مى سازيم ، چرا كه عذاب قيامت تجسمى است از اعمال امروز انسانها ! گر چه بعضى از مفسران شان نزولى براى اين آيه و آيه بعد ذكر كرده و آن را اشاره به ابو جهل و يا نظر بن حارث مى دانند كه داستانها و افسانه هائى از عجم جمع آورى كرده بودند تا مردم را سرگرم سازند ، و از آئين حق بازدارند ، ولى پيداست كه نه تنها مخصوص آنها نيست بلكه اختصاص به مشركان عرب نيز ندارد ، همه مجرمان دروغگوى مستكبر را در هر عصر و زمان شامل مى شود همانها كه آيات الهى و پيام پيامبران و سخنان پيشوايان بزرگ را نشنيده مى گيرند ، چرا كه با شهوات و خواسته هاى انحرافى آنها هماهنگ نيست ، و افكار شيطانى آنها را تاييد نمى كند ، و با عادات غلط و تقليدهاى كوركورانه آنها موافق نيست ، آرى همه اينها را نيز به عذاب دردناك بشارت ده .
با اينكه عذاب تناسبى با بشارت ندارد اين تعبير به عنوان سخريه و تحقير اين گروه ذكر شده است .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 238
سپس مى افزايد : و هرگاه اين مستكبر لجوج چيزى از آيات ما را بداند و از آن آگاه شود آن را به باد استهزا مى گيرد ( و اذا علم من آياتنا شيئا اتخذها هزوا ) .
در حقيقت اين جاهلان خودخواه داراى دو حالتند : حالت اول اينكه غالبا آيات الهى را مى شنوند و ناديده مى گيرند و با بى اعتنائى مى گذرند گوئى اصلا نشنيده اند ، حالت دوم اينكه اگر بشنوند و بخواهند به آن اعتنا كنند و عكس العملى نشان دهند كارى جز استهزا و مسخره كردن ندارند ، و همه آنها در اين دو برنامه مشتركند ، گاه آن و گاه اين ( بنابر اين هيچگونه تضادى در ميان اين آيه و آيه قبل وجود ندارد ) .
جالب اينكه نخست مى گويد : اگر چيزى از آيات ما را بداند .
ولى بعدا نمى گويد آنچه را دانسته استهزا مى كند بلكه مى گويد همه آيات ما را ( چه آنها را كه دانسته و چه آنها را كه ندانسته ) به استهزا و سخريه مى گيرد ! .
و اين نهايت جهل و بيخبرى است كه انسان چيزى را انكار يا مسخره كند كه اصلا نفهميده است ، و اين بهترين دليل لجاج و عناد آنها است .
و در پايان آيه مجازات اين گروه را چنين بيان مى كند : براى آنها عذاب خوار كننده اى است ( اولئك لهم عذاب مهين ) .
چرا چنين نباشد در حالى كه آنها مى خواستند با استهزاء آيات الهى مقام و شخصيتى براى خود كسب كنند ، اما خداوند به كيفر اين كار آنها را پست و موهون و بى مقدار مى كند ، و آنها را به طرزى خوار كننده و خفت آور در عذاب قيامت گرفتار مى سازد ، آنها را به صورت بر زمين مى كشند و با غل و زنجير ، همراه با ملامت و سرزنش فرشتگان عذاب ، به دوزخ مى برند .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 239
و از اينجا روشن مى شود كه چرا در آيه گذشته عذاب به اليم توصيف شده و در اينجا به مهين و در آيه آينده به عظيم در حقيقت هر يك متناسب است با كيفيت گناه آنها ! آيه بعد اين عذاب مهين را چنين شرح مى دهد : پشت سر آنها دوزخ است ( من ورائهم جهنم ) .
تعبير به پشت سر ، با اينكه دوزخ جلو آنها قرار دارد ، و در آينده به آن مى رسند ، ممكن است از اين نظر باشد كه آنها اقبال به دنيا كرده ، و آخرت و عذاب الهى را ناديده گرفته و پشت سر انداخته اند ، و اين تعبير معمول است كه انسان به هر چيزى بى اعتنائى كند مى گويند : آن را پشت سر انداخته ، قرآن مجيد مى گويد : ان هؤلاء يحبون العاجلة و يذرون ورائهم يوما ثقيلا : آنها زندگى عاجل دنيا را دوست مى دارند و آن روز سنگين قيامت را پشت سر مى اندازند ( دهر 27 ) جمعى از مفسران نيز گفته اند كلمه وراء از ماده موارات .
هر چيزى است كه از انسان پوشيده باشد ، هم به پشت سر گفته مى شود و هم به پيش رو آنجا كه دور باشد و پنهان ، و به اين ترتيب كلمه وراء مفهوم جامعى دارد كه به دو مصداق متضاد اطلاق مى شود .
اين تفسير نيز بعيد به نظر نمى رسد كه بگوئيم : تعبير به وراء اشاره به مساله علت و معلول است ، فى المثل مى گوئيم : اگر فلان غذاى ناباب را بخورى پشت سر آن بيمارى است ، يعنى خوردن غذا علت آن بيمارى مى باشد ، در اينجا نيز اعمال آنها عامل و سبب عذاب مهين دوزخ است .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 240
و به هر حال در دنبال آيه مى افزايد : اگر آنها گمان مى كنند اموال سرشار ، و بتها و خدايان ساختگى شان ، گرهى از كار آنها مى گشايد سخت در اشتباهند ، چرا كه هرگز آنچه را به دست آوردند آنها را از عذاب الهى نجات نمى بخشد و نه اوليائى را كه براى خود ساختند و برگزيدند ( و لا يغنى عنهم ما كسبوا شيئا و لا ما اتخذوا من دون الله اولياء ) .
و چون هيچ راه فرار و نجاتى نيست بايد در آتش قهر و غضب الهى بمانند و براى آنها عذاب عظيمى است ( و لهم عذاب عظيم ) .
آنها آيات الهى را كوچك شمردند خداوند عذاب آنها را بزرگ مى كند ، آنها بزرگى فروختند خدا نيز عذاب عظيم به آنها مى دهد ! .
اين عذاب از هر نظر عظمت دارد هم جاودانى است هم شديد است هم توأم با تحقير مى باشد ، و هم تا اعماق استخوان و جان گنهكاران نفوذ مى كند ، آرى گناه عظيم در برابر خداوند عظيم كيفرش عذاب عظيم است .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 241
هَذَا هُدًى وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِئَايَتِ رَبهِمْ لهَُمْ عَذَابٌ مِّن رِّجْز أَلِيمٌ(11) * اللَّهُ الَّذِى سخَّرَ لَكمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِى الْفُلْك فِيهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضلِهِ وَ لَعَلَّكمْ تَشكُرُونَ(12) وَ سخَّرَ لَكم مَّا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ جَمِيعاً مِّنْهُ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَت لِّقَوْم يَتَفَكَّرُونَ(13) قُل لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِى قَوْمَا بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ(14) مَنْ عَمِلَ صلِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيهَا ثمَّ إِلى رَبِّكمْ تُرْجَعُونَ(15)
ترجمه :
11 - اين ( قرآن ) مايه هدايت است ، و كسانى كه به آيات پروردگارشان كافر شدند عذابى سخت و دردناك دارند .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 242
12 - خداوند همان كسى است كه دريا را مسخر شما كرد تا كشتيها به فرمانش در آن حركت كنند و بتوانيد از فضل او بهره گيريد ، و شايد شكر نعمتهايش را بجا آوريد .
13 - او آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه را از سوى خودش مسخر شما ساخته ، در اين نشانه هاى مهمى است براى كسانى كه اهل فكرند .
14 - به مؤمنان بگو : كسانى را كه اميد به ايام الله ( روز رستاخيز ) ندارند مورد عفو قرار دهد تا خداوند در آن روز هر قومى را به اعمالى كه انجام مى دادند جزا دهد .
15 - كسى كه عمل صالحى بجا آورد براى خود بجا آورده است و كسى كه كار بد مى كند به زيان خود او است ، سپس همه شما به سوى پروردگارتان بازمى گرديد .

تفسير : همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار !
به دنبال بحثهائى كه در باره عظمت آيات الهى در آيه هاى گذشته آمد آيات مورد بحث نيز همين معنى را تعقيب كرده مى گويد : اين قرآن مجيد مايه هدايت است ( هذا هدى ) .
حق را از باطل جدا مى سازد ، صحنه زندگى انسان را روشن مى كند ، و دست رهروان راه حق را گرفته به سرمنزل مقصود مى رساند .
اما براى كسانى كه آيات پروردگارشان را انكار كردند عذابى است سخت و دردناك ( و الذين كفروا بايات ربهم لهم عذاب من رجز اليم ) .
رجز ( بر وزن حرص ) چنانكه راغب در مفردات گفته در اصل به معنى اضطراب و لرزش و بى نظمى است ، مخصوصا هنگامى كه شتر بيمار مى شود به گونه اى كه از فرط ناتوانى گامهاى خود را نزديك و نامنظم برمى دارد عرب به اين حالت رجز مى گويد .
به بيمارى طاعون و بلاهاى سخت ، و يا برف و تگرگ شديد ، و وسوسه هاى شياطين و مانند آن نيز اين كلمه اطلاق مى شود ، چرا كه همه آنها باعث اضطراب
تفسير نمونه ج : 21 ص : 243
و تزلزل و بى نظمى است و اگر به اشعار جنگى رجز ( بر وزن غرض ) مى گويند به خاطر مقطعهاى كوتاه و نزديك به هم مى باشد ( يا به خاطر تزلزل و اضطرابى كه بر پيكر دشمن مى افكند ) .
سپس رشته سخن را به بحث توحيد كه در آيات نخستين اين سوره مطرح شده مى كشاند ، درسهاى مؤثرى از توحيد خداشناسى به مشركان مى دهد .
گاه در عواطف آنها چنگ زده و مى گويد : خداوند همان كسى است كه دريا را براى شما مسخر كرد تا كشتيها به فرمانش در آن حركت كنند ، و بتوانيد از فضل او بهره گيريد ، شايد شكر نعمتهايش را بجا آوريد ( الله الذى سخر لكم البحر لتجرى الفلك فيه بامره و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون ) .
چه كسى در ماده اصلى كشتيها اين خاصيت را آفريده كه در آب فرو نمى رود ؟ و چه كسى آب را بستر نرمى براى حركت آنها قرار داده كه به راحتى در آن پيش مى رود ؟ و چه كسى به نيروى باد فرمان داده كه به صورت منظم بر صفحه اقيانوسها بوزد ، و كشتيها را به حركت درآورد ؟ ( يا اينكه نيروى بخار را جانشين باد سازد و اين مركبهاى عظيم را با سرعت زياد به جريان اندازد ) .
مى دانيم بزرگترين و مهمترين وسيله نقليه انسان در گذشته و امروز كشتيهاى كوچك و بزرگ و غول پيكر بوده است كه در طول سال ميليونها انسان و بيش از آن اموال تجارتى را از دورترين نقاط جهان به مناطق مختلف مى برد ، و گاه به اندازه يك شهر كوچك وسعت ، و ساكنان دارد ، و وسائل و اموال در آن است ! .
راستى اگر اين نيروهاى سه گانه نبودند ، چگونه انسان مى توانست با مركبهاى ساده معمولى مشكلات حمل و نقل خود را حل كند ؟ هر چند مركبهاى ساده نيز از نعمتهاى او است و در جاى خود كارساز .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 244
جالب اينكه در آيه 32 سوره ابراهيم مى فرمايد : و سخر لكم الفلك لتجرى فى البحر بامره : كشتيها را مسخر شما كرد تا به فرمانش در دريا حركت كند .
اما در اينجا مى گويد : دريا را مسخر شما كرد تا كشتيها در آن به حركت درآيند زيرا در آنجا بيشتر نظر روى تسخير درياها است ، لذا به دنبال آن و سخر لكم الانهار ( نهرها را مسخر شما ساخت ) مى گويد ، اما در اينجا نظر به تسخير كشتيهاست ، و به هر حال هر دو به فرمان خدا مسخر انسانند و در خدمت او .
هدف از اين تسخير آن است كه ابتغاء فضل الهى كنيد كه معمولا اين تعبير در مورد تجارت و فعاليتهاى اقتصادى مى آيد ، و البته نقل و انتقال مسافرين و جا به جا شدن آنها نيز در آن نهفته است .
و هدف از اين بهره گيرى از فضل الهى تحريك حس شكرگزارى انسانها است ، تا عواطف آنها براى شكر منعم بسيج شود ، و به دنبال آن در مسير معرفة الله قرار گيرند .
واژه فلك ( كشتى ) چنانكه قبلا هم گفته ايم هم به معنى مفرد و هم جمع استعمال مى شود .
شرح بيشتر در باره تسخير درياها ، و كشتيها ، و منافع و بركات آنها را ذيل آيه 14 سوره نحل ( جلد 11 صفحه 179 به بعد ) مطالعه فرمائيد .
بعد از بيان نعمت كشتيها كه تماس نزديكى با زندگى روزمره انسانها دارد به مساله تسخير ساير موجودات به طور كلى پرداخته ، مى گويد : آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است همه را از ناحيه خودش مسخر شما ساخت ( و سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض جميعا منه ) .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 245
آنقدر به شما شخصيت و ارزش و عظمت داد كه تمام موجودات عالم هستى را مسخر و در مسير منافع شما قرار داد ، آفتاب و ماه ، باد و باران ، كوهها و دره ها ، جنگلها و صحراها ، درختان و حيوانات ، معادن و منابع زير زمينى ، و خلاصه همه اين موجودات را به خدمت شما دعوت كرد ، و همه را سرگشته و فرمانبردار شما ساخت ، تا از مواهب او بهره گيريد و به غفلت نخوريد .
قابل توجه اينكه مى فرمايد : جميعا منه : همه اينها با تمام ويژگيها و اختلافاتى كه دارند از سوى اويند و به فرمان او در خدمت شما .
با توجه به اينكه همه مواهب از ناحيه او است و خالق و مدبر و پروردگار همه ذات پاك او مى باشد پس چرا انسان به سراغ غير او رود ؟ و سر بر آستان مخلوقات ضعيف بگذارد ؟ و از معرفت منعم حقيقى غافل بماند ؟ لذا در پايان آيه مى افزايد : در اين نشانه هاى مهمى است براى كسانى كه تفكر و انديشه مى كنند ( ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون ) .
در آيه قبل از عواطف انسانها استفاده مى شد ، و در اينجا از عقول و انديشه هاى آنها ، چه خداى مهربانى كه با هر زبان ممكن با بندگانش سخن مى گويد ، گاه با زبان دل ، و گاه با زبان فكر ، و هدف در همه اينها يك چيز بيش نيست ، و آن بيدارى انسانهاى غافل و به حركت درآوردن آنها در سير الى الله است .
در باره تسخير موجودات مختلف جهان بحث مشروحى ذيل آيات 31 تا 33 سوره ابراهيم ( جلد 10 صفحه 349 به بعد ) آورده ايم .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 246
سپس به ذكر يك دستور اخلاقى در برخورد با كفار مى پردازد تا بحثهاى منطقى سابق را به اين وسيله تكميل كند روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرده مى فرمايد : به مؤمنان بگو كسانى را كه اميد به ايام الله ( روز رستاخيز ) ندارند مورد عفو قرار دهند ، و نسبت به آنها سخت نگيرند ( قل للذين آمنوا يغفروا للذين لا يرجون ايام الله ) .
ممكن است آنها بر اثر دور بودن از مبادى ايمان و تربيت الهى برخوردهاى خشن و نامطلوب ، و تعبيرات زشت و زننده اى داشته باشند ، شما بايد با بزرگوارى و سعه صدر با اينگونه اشخاص برخورد كنيد ، مبادا بر لجاجت خود بيفزايند ، و فاصله آنها از حق بيشتر شود ، اين حسن خلق و گذشت و سعه صدر هم از فشار آنها مى كاهد ، و هم ممكن است عاملى براى جذب آنان به ايمان گردد .
نظير اين دستور كرارا در آيات قرآن آمده است ، مانند : فاصفح عنهم و قل سلام فسوف يعلمون : از آنها صرفنظر كن و بگو سلام بر شما ، اما بزودى نتيجه كار خود را خواهند دانست ! ( زخرف - 89 ) .
اصولا در برخورد با افراد نادان ، سخت گيرى و اصرار مجازات غالبا نتيجه مطلوبى ندارد ، و بى اعتنائى و بزرگوارى در برابر آنها وسيله اى براى بيدار ساختن و عاملى براى هدايت است .
البته اين يك قاعده كلى نيست زيرا انكار نمى توان كرد كه مواردى نيز پيش مى آيد كه چاره اى جز خشونت و مجازات نمى باشد ، ولى اين در اقليت است .
نكته ديگر اينكه همه روزها روزهاى خدا است ولى در عين حال ايام الله به ايام مخصوصى اطلاق شده است چرا كه نشانه اهميت و عظمت آن است .
اين تعبير در دو مورد از قرآن مجيد آمده ، يكى در آيه مورد بحث ، و ديگر در آيه سوره ابراهيم كه در آنجا معنى وسيعتر و گسترده ترى دارد .
در احاديث اسلامى ايام الله به روزهاى مختلفى تفسير شده است ، از جمله
تفسير نمونه ج : 21 ص : 247
در تفسير على بن ابراهيم آمده كه ايام الله سه روز است روز قيام مهدى (عليه السلام) ، روز مرگ ، و روز رستاخيز .
در حديث ديگرى از پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : ايام الله نعمائه ، و بلائه ببلائه سبحانه ايام الله روزهاى نعمتهاى او ، و آزمايشهاى او به وسيله بلاها است .
به هر حال اين تعبير نشانه اهميت روز قيامت است ، روز حاكميت آشكار خداوند بر همه كس و همه چيز ، و روز عدل و داد بزرگ .
ولى براى اينكه اينگونه افراد از اين بزرگوارى و عفو و گذشت سوء - استفاده نكنند در پايان آيه مى افزايد : اين به خاطر آن است كه خداوند در آن روز هر قومى را به اعمالى كه انجام مى دادند جزا دهد ( ليجزى قوما بما كانوا يكسبون ) .
جمعى از مفسران اين جمله را تهديدى براى كفار و مجرمان دانسته اند در حالى كه بعضى ديگر آن را بشارتى نيز براى مؤمنان در برابر اين عفو و گذشت شمرده اند .
ولى مانعى ندارد كه هم تهديد آن گروه باشد و هم بشارت به اين گروه ، چنانكه در آيه بعد نيز به همين معنى اشاره شده است .
مى فرمايد : كسى كه عمل صالحى بجا آورد به سود خود بجا آورده است ، و كسى كه كار بدى انجام دهد به زيان خود او است ، سپس همه شما به سوى پروردگارتان بازمى گرديد و نتيجه اعمال خود را مى يابيد ( من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعليها ثم الى ربكم ترجعون ) .
اين تعبير كه در آيات قرآن كرارا و با عبارات مختلف آمده است پاسخى
تفسير نمونه ج : 21 ص : 248
است به آنها كه مى گويند اطاعت و عصيان ما براى خدا چه سود و زيانى دارد ؟ و اين چه اصرارى است كه در زمينه اطاعت و نهى از معصيت او مى شود ؟ ! اين آيات مى گويد : همه اينها سود و زيانش متوجه خود شماست ، اين شما هستيد كه در پرتو اعمال صالح تكامل مى يابيد ، و به آسمان قرب خدا پرواز مى كنيد ، و اين شما هستيد كه بر اثر جرم و گناه سقوط كرده در پرتگاه غضب و بعد از رحمت او گرفتار لعنت ابدى مى شويد .
تمام برنامه هاى تكليفى ، و ارسال رسل ، و انزال كتب ، نيز همه براى همين منظور است .
لذا قرآن در يكجا مى گويد : و من يشكر فانما يشكر لنفسه و من كفر فان الله غنى حميد : كسى كه شكرگزارى كند به نفع خودش شكر گزارده و كسى كه كفران كند خداوند غنى و حميد است ( لقمان - 12 ) .
در جاى ديگر مى گويد : من اهتدى فلنفسه و من ضل فانما يضل عليها : كسى كه هدايت يابد به نفع خود او است و كسى كه گمراه شود ضلالتش به زيان خود او است ( زمر - 41 ) و در جاى ديگر مى خوانيم : و من تزكى فانما يتزكى لنفسه و الى الله المصير : كسى كه پاكى گزيند به نفع خود او است ، و بازگشت همه به سوى خدا است ( فاطر - 18 ) .
خلاصه ، اين گونه تعبيرات بيانگر اين واقعيت است كه دعوت داعيان الى الله در تمام ابعادش خدمت گسترده اى است به انسانها ، نه خدمتى است به خدا كه از همه چيز بى نياز است ، و نه به پيامبرانش كه اجر آنها فقط بر خدا است ، توجه به اين واقعيت عامل مؤثرى براى حركت به سوى اطاعت و پرهيز از گناه است .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 249
وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا بَنى إِسرءِيلَ الْكِتَب وَ الحُْكمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْنَهُم مِّنَ الطيِّبَتِ وَ فَضلْنَهُمْ عَلى الْعَلَمِينَ(16) وَ ءَاتَيْنَهُم بَيِّنَت مِّنَ الأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيَا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّك يَقْضى بَيْنهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ فِيمَا كانُوا فِيهِ يخْتَلِفُونَ(17) ثُمَّ جَعَلْنَك عَلى شرِيعَة مِّنَ الأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَ لا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ(18) إِنهُمْ لَن يُغْنُوا عَنك مِنَ اللَّهِ شيْئاً وَ إِنَّ الظلِمِينَ بَعْضهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْض وَ اللَّهُ وَلىُّ الْمُتَّقِينَ(19) هَذَا بَصئرُ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّقَوْم يُوقِنُونَ(20)
ترجمه :
16 - ما بنى اسرائيل را كتاب آسمانى و حكومت و نبوت بخشيديم ، و از روزيهاى پاكيزه به آنها عطا كرديم ، و آنها را بر جهانيان ( و مردم عصر خويش ) برترى بخشيديم .
17 - و دلائل روشنى از امر نبوت و شريعت در اختيار آنها قرار داديم ، آنها اختلاف نكردند
تفسير نمونه ج : 21 ص : 250
مگر بعد از علم و آگاهى ، و اين اختلاف به خاطر ستم و برترى جوئى بود ، اما پروردگارت روز قيامت در ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كند .
18 - سپس تو را بر شريعت و آئين حقى قرار داديم از آن پيروى كن و از هوسهاى سركش كسانى كه آگاهى ندارند پيروى مكن !
19 - آنها هرگز نمى توانند تو را در برابر خداوند بى نياز كنند و از عذابش برهانند ، و ظالمان يار و ياور يكديگرند ، اما خداوند يار و ياور پرهيزگاران است .
20 - اين ( قرآن و شريعت آسمانى ) وسائل بينائى و مايه هدايت و رحمت است براى مردمى كه به آن يقين دارند .

تفسير : اينهمه موهبت به بنى اسرائيل داديم ولى ...
در تعقيب بحثهائى كه در آيات گذشته پيرامون انواع نعمتهاى خداوند و شكرگزارى و عمل صالح آمده ، در اين آيات نمونه اى از زندگى بعضى اقوام پيشين را كه مشمول نعمتهاى خداوند شدند اما كفران كردند شرح مى دهد .
مى فرمايد : ما به بنى اسرائيل كتاب آسمانى و حكومت و نبوت داديم ، و از روزيهاى پاكيزه به آنها عطا كرديم ، و آنانرا بر جهانيان ( هم عصر خود ) برترى بخشيديم ( و لقد آتينا بنى اسرائيل الكتاب و الحكم و النبوة و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على العالمين ) .
در اين آيه مجموعا پنج موهبت را كه خداوند به بنى اسرائيل عطا كرده ، بيان مى كند كه به ضميمه موهبت ديگرى كه در آيه بعد مى آيد مجموعا شش نعمت بزرگ است .
نخست مساله كتاب آسمانى يعنى تورات است ، كه مبين معارف دينى و حلال و حرام و طرق هدايت و سعادت بود .
دوم مقام حكومت و قضاوت ، زيرا مى دانيم آنها ساليانى دراز حكومتى
تفسير نمونه ج : 21 ص : 251
نيرومند و گسترده اى داشتند ، نه تنها داود و سليمان كه عده كثيرى از بنى اسرائيل در عصر خود ، زمامدارانى نيرومند بودند .
حكم در تعبيرات قرآن معمولا به معنى قضاوت و داورى است ، ولى از آنجا كه مقام قضاء ، هميشه جزئى از برنامه حكومت است و قاضى بدون پشتوانه قدرت حكومت كارى از او ساخته نيست ، دلالت التزامى بر مساله زمامدارى نيز دارد .
در آيه 44 مائده در باره تورات مى خوانيم : يحكم بها النبيون الذين اسلموا : پيامبرانى كه در برابر فرمان خدا تسليم بودند ، بوسيله تورات در ميان مردم داورى مى كردند .
سومين نعمت الهى بر آنها مقام نبوت بود كه خداوند انبياى بسيارى را از آنها برگزيد .
در روايتى آمده است : عدد انبياى بنى اسرائيل بالغ بر هزار نفر مى شد .
و در روايت ديگرى انبياى بنى اسرائيل چهار هزار نفر ذكر شده است .
اينها همه از مواهب پروردگار بر آنها بود .
در چهارمين مرحله سخن از مواهب مادى مى گويد ، سخنى جامع و فراگير ، مى فرمايد : از انواع روزيهاى پاكيزه به آنها عطا كرديم ( و رزقناهم من الطيبات ) .
پنجمين و آخرين موهبت ، برترى و قدرت بلا منازع آنها بود چنانكه در پايان آيه مى افزايد : و ما آنها را بر جهانيان برترى بخشيديم ( و فضلناهم على العالمين ) .
بدون شك منظور از عالمين ، در اينجا مردم همان عصر است ، زيرا آيه
تفسير نمونه ج : 21 ص : 252
110 آل عمران با صراحت مى گويد : كنتم خير امة اخرجت للناس : شما مسلمانان بهترين امتى بوديد كه به سود انسانها قدم به عرصه وجود گذاشتيد .
و نيز مى دانيم پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ، برترين پيامبران است ، بنابر اين امت او نيز ، امت برترند ، چنانكه در آيه 89 سوره نحل آمده : و يوم نبعث فى كل امة شهيدا عليهم من انفسهم و جئنا بك شهيدا على هؤلاء : به خاطر بياور روزى را كه از هر امتى ، گواهى از خودشان بر آنها مبعوث مى كنيم ، و تو را گواه بر همه آنها قرار مى دهيم .
در آيه بعد به ششمين موهبت بزرگى كه خدا به اين قوم حق نشناس داد اشاره كرده مى گويد : ما دلائل روشنى از امر نبوت و شريعت در اختيار آنها گذارديم ( و آتيناهم بينات من الامر ) .
بينات ممكن است اشاره به معجزات روشنى باشد كه خداوند به موسى بن عمران (عليهماالسلام) و ساير انبياى بنى اسرائيل بخشيد ، و يا اشاره به دلائل و براهين منطقى آشكار و قوانين و احكام متقن .
بعضى از مفسران احتمال داده اند كه اين تعبير اشاره به نشانه هاى روشنى است كه خداوند در باره پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در اختيار آنها گذارد كه با آن مى توانستند پيامبر خاتم را همچون فرزندان خود بشناسند الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابنائهم ( بقره - 146 ) .
ولى مانعى ندارد كه تمام اين معانى در آيه جمع باشد .
به هر حال با وجود اين مواهب بزرگ و دلائل بين و روشن جائى براى اختلاف وجود نداشت ، ولى اين كفران كنندگان به زودى دست به اختلاف زدند ، چنانكه قرآن در دنباله همين آيه مى گويد : آنها اختلاف نكردند مگر بعد از آنكه علم و آگاهى به سراغشان آمد و سرچشمه اين اختلاف همان حب رياست
تفسير نمونه ج : 21 ص : 253
و برترى جوئى بود ( فما اختلفوا الا من بعد ما جائهم العلم بغيا بينهم ) .
آرى آنها پرچم طغيان برافراشتند ، و هر گروهى به جان گروه ديگر افتاد ، حتى عوامل وحدت و انسجام را وسيله اختلاف و تفرقه قرار دادند ، و به دنبال آن قدرتشان به ضعف گرائيد ، ستاره عظمتشان افول كرد ، حكومت آنها متلاشى شد و در دنيا دربدر شدند .
بعضى نيز گفته اند منظور اختلافى است كه آنها بعد از آگاهى كافى از صفات پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در مورد او داشتند .
قرآن در پايان آيه آنها را با اين عبارت هشدار مى دهد : پروردگار تو روز قيامت در ميان آنها در باره آنچه اختلاف نمودند داورى مى كند ( ان ربك يقضى بينهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون ) .
و به اين ترتيب با كفران نعمت و ايجاد اختلاف هم عظمت و قدرت خود را در دنيا از دست دادند و هم مجازات آخرت را براى خود خريدند .
بعد از بيان مواهبى كه خداوند به بنى اسرائيل داده بود و كفران كردند ، سخن از موهبت عظيمى به ميان مى آورد كه به پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مسلمين ارزانى داشت ، مى فرمايد سپس ما تو را بر شريعت و مسيرى به سوى آئين حق قرار داديم ( ثم جعلناك على شريعة من الامر ) .
شريعت به معنى راهى است كه براى رسيدن به آب در كنار نهرهائى كه سطح آب از ساحل نهر پائين تر است احداث مى كنند ، سپس به هر راهى كه انسان را به مقصد و مقصودش مى رساند اطلاق شده است ، بكار گرفتن اين تعبير در مورد آئين حق به خاطر آن است كه انسان را به سرچشمه وحى و رضايت الهى و سعادت جاويدان كه همچون آب حيات است مى رساند ، اين واژه يكبار در قرآن بكار رفته و تنها در مورد اسلام است .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 254
منظور از الامر در اينجا همان دين و آئين حق است كه در آيه گذشته نيز به آن اشاره شده بود آنجا كه فرمود : ( بينات من الامر ) .
و از آنجا كه اين مسير ، مسير نجات و پيروزى است به دنبال آن به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور مى دهد از آن پيروى كن ( فاتبعها ) .
و نيز از آنجا كه نقطه مقابل آن چيزى جز پيروى از هوا و هوس جاهلان نيست ، در آخر آيه مى افزايد : و از هوا و هوسهاى كسانى كه آگاهى ندارند پيروى مكن ( و لا تتبع اهواء الذين لا يعلمون ) .
در حقيقت دو راه بيش نيست ، راه انبياء و وحى و راه هوا و هوسهاى جهال ، اگر كسى به اولى پشت كند در مسير دوم خواهد افتاد ، و اگر كسى به آن روى آورد از خط انبياء جدا خواهد شد ، و به اين ترتيب قرآن قلم بطلان بر هر برنامه هدايتى كه از سرچشمه وحى مدد نمى گيرد كشيده است .
قابل توجه اينكه بعضى از مفسران گفته اند : رؤساى قريش نزد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمدند و عرض كردند .
بيا و به آئين نياكانت بازگرد كه هم از تو افضل بودند و هم سالمندتر ! در آن زمان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هنوز در مكه بود ، آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت كه راه وصول به حق وحى آسمانى است كه بر تو نازل شده ، نه آنچه هوا و هوس اين جاهلان اقتضا مى كند .
هميشه رهبران راستين به هنگامى كه آئين جديد و پاك و نوينى را عرضه مى كردند با اين وسوسه جاهلان روبرو بودند كه تو بهتر مى فهمى يا نياكان و بزرگان و پيش كسوتان قبل از تو ؟ و اصرار داشتند آنها نيز همان روشهاى خرافى را ادامه دهند كه اگر اينگونه پيشنهادها عملى مى شد هرگز انسان گامى
تفسير نمونه ج : 21 ص : 255
به سوى تكامل برنمى داشت .
آيه بعد در حقيقت علتى است براى نهى از تسليم شدن در برابر پيشنهاد مشركان مى گويد : آنها هرگز نمى توانند تو را در برابر خداوند بى نياز كنند و از عذابش برهانند ( انهم لن يغنوا عنك من الله شيئا ) .
هر گاه از آئين باطل آنها پيروى كنى و عذاب الهى دامان تو را بگيرد هرگز نمى توانند به كمك تو بشتابند ، و يا اگر خداوند نعمتى را از تو سلب كند آنها قادر به جبران آن نخواهند بود ، گر چه روى سخن در اين آيات به پيامبر است ولى منظور همه مؤمنان مى باشند .
سپس مى افزايد : ظالمان يار و ياور و دوست و ولى يكديگرند ( ان الظالمين بعضهم اولياء بعض ) .
همه از يك قماشند و در يك مسير و سر و ته يك كرباس ، و همگى ضعيف و ناتوانند .
اما گمان نكن كه تو و افراد با ايمان كه اكنون در اقليت هستيد يار و ياورى نداريد خداوند ولى پرهيزگاران است ( و الله ولى المتقين ) .
درست است آنها ظاهرا جمعيتى عظيم و قدرت و ثروت قابل ملاحظه اى دارند ولى در برابر قدرت بى انتهاى حق ذره ناچيزى بيش نيستند .
در آخرين آيه مورد بحث به عنوان تاكيد بر آنچه گذشت و دعوت به پيروى از اين آئين الهى مى گويد : اين قرآن و شريعت وسيله بينائى و مايه هدايت و رحمت براى مردمى است كه اهل يقين هستند ( هذا بصائر للناس و هدى و رحمة لقوم يوقنون ) .
بصائر جمع بصيرت به معنى بينائى است ، هر چند اين واژه بيشتر
تفسير نمونه ج : 21 ص : 256
در مورد بينشهاى فكرى و عقلى استعمال مى شود ، ولى گاه به تمام امورى كه مايه درك و فهم مطلب است اطلاق مى گردد .
جالب اينكه مى گويد اين قرآن و شريعت بينائيهائى است يعنى عين بينائى است ، آنهم نه يك بينائى كه بينائيها ، نه در يك بعد كه در همه ابعاد زندگى به انسان بينش صحيح مى دهد .
نظير همين تعبير در آيات ديگر قرآن از جمله آيه 104 سوره انعام آمده است قد جائكم بصائر من ربكم : بينائيهائى از سوى پروردگارتان براى شما آمد .
در اينجا سه موضوع در آيه مطرح شده : بصائر ، هدايت و رحمت كه به ترتيب علت و معلول يكديگرند ، آيات روشنگر و شريعت بينا كننده انسان را به سوى هدايت مى برد ، و هدايت نيز مايه رحمت پروردگار است .
جالب اينكه بصائر را براى عموم مردم ذكر مى كند ، اما هدايت و رحمت را مخصوص كسانى كه اهل يقينند ، و بايد چنين باشد زيرا آيات قرآن مخصوص قوم و گروهى نيست ، بلكه تمام انسانها كه در مفهوم الناس جمعند در آن شريكند ، بى هيچگونه محدوديتى از نظر زمان و مكان ، ولى طبيعى است هدايت فرع بر يقين ، و رحمت الهى نيز مولود آن است ، و شامل حال همه نمى شود .
به هر حال اينكه مى گويد : قرآن عين بصيرت و عين هدايت و رحمت است تعبير زيبائى است كه از عظمت و تاثير و عمق اين كتاب آسمانى حكايت مى كند براى آنها كه رهرو راهند و جستجوگر حقند .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 257
أَمْ حَسِب الَّذِينَ اجْترَحُوا السيِّئَاتِ أَن نجْعَلَهُمْ كالَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ سوَاءً محْيَاهُمْ وَ مَمَاتهُمْ ساءَ مَا يحْكُمُونَ(21) وَ خَلَقَ اللَّهُ السمَوَتِ وَ الأَرْض بِالحَْقِّ وَ لِتُجْزَى كلُّ نَفْسِ بِمَا كسبَت وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ(22) أَ فَرَءَيْت مَنِ اتخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْم وَ خَتَمَ عَلى سمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصرِهِ غِشوَةً فَمَن يهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ(23)
ترجمه :
21 - آيا كسانى كه مرتكب سيئات شدند گمان كردند كه ما آنها را همچون كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند قرار مى دهيم كه حيات و مرگشان يكسان باشد ؟ چه بد داورى مى كنند .
22 - و خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريده است ، تا هر كس در برابر اعمالى كه انجام داده است جزا داده شود ، و به آنها ستمى نخواهد شد .
23 - آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده ؟ و خداوند او را با آگاهى ( بر اينكه شايسته هدايت نيست ) گمراه ساخته ، و بر گوش و قلبش
تفسير نمونه ج : 21 ص : 258
مهر زده ، و بر چشمش پرده اى افكنده ، با اينحال چه كسى مى تواند غير از خدا او را هدايت كند ؟ آيا متذكر نمى شويد ؟ !
تفسير : حيات و مرگ اين دو گروه يكسان نيست
در تعقيب آيات گذشته كه سخن از دو گروه مؤمنان و كافران ، يا پرهيزگاران و مجرمان در ميان بود در نخستين آيه مورد بحث اين دو را در يك مقايسه اصولى در برابر هم قرار داده مى گويد : آيا كسانى كه مرتكب سيئات شدند گمان كردند آنها را همچون كسانى قرار مى دهيم كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند كه حيات و مرگشان يكسان باشد ؟ ! ( ام حسب الذين اجترجوا السيئات ان نجعلهم كالذين آمنوا و عملوا الصالحات سواء محياهم و مماتهم ) .
چه بد داورى مى كنند ! ( ساء ما يحكمون ) .
مگر ممكن است نور و ظلمت ، علم و جهل ، خوب و بد ، ايمان و كفر يكسان باشد ؟ مگر امكان دارد بازتاب و ثمره و نتيجه اين امور نامساوى ، مساوى گردد ؟ هرگز چنين نيست ، مؤمنان صالح العمل از مجرمان بى ايمان در همه چيز جدا هستند ، و ايمان و كفر و اعمال نيك و بد سرتاسر زندگى و مرگ هر يك از آنها را به رنگ خود درمى آورد .
اين آيه همانند آيه 28 سوره ص است كه مى فرمايد : آيا كسانى را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند همچون مفسدان در ارض قرار دهيم ؟ يا پرهيزگاران را همچون فاجران ؟ ( ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى الارض ام نجعل المتقين كالفجار ) .
يا همانند آيه 35 و 36 سوره قلم كه مى گويد : آيا مسلمانان را همچون مجرمان قرار مى دهيم ؟ چه مى شود شما را چگونه داورى مى كنيد ؟ ! ( ا فنجعل
تفسير نمونه ج : 21 ص : 259
المسلمين كالمجرمين ما لكم كيف تحكمون ) .
اجترحوا از ماده جرح در اصل به معنى جراحت و اثرى كه بر اثر بيمارى و آسيبهاست كه به بدن انسان مى رسد ، و از آنجا كه ارتكاب گناه گوئى روح او را مجروح مى سازد ماده اجتراح به معنى انجام گناه نيز به كار رفته ، و گاه در معنى وسيعترى ، يعنى هر گونه اكتساب ، استعمال مى شود ، و اعضاى بدن را از اين نظر جوارح گويند كه انسان به وسيله آن مقاصد خود را انجام مى دهد و آنچه مى خواهد به دست مى آورد و كسب مى كند .
به هر حال اين آيه مى گويد : اين يك پندار غلط است كه تصور كنند ايمان و عمل صالح ، يا كفر و گناه ، تاثيرى در زندگى انسان نمى گذارد ، چنين نيست زندگى و مرگ اين دو گروه كاملا با هم متفاوت است .
مؤمنان در پرتو ايمان و عمل صالح از آرامش خاصى برخوردارند بطورى كه سخت ترين حوادث زندگى تاثيرى در روح آنها نمى گذارد ، در حالى كه افراد بى ايمان و آلوده دائما در اضطرابند ، اگر در نعمتند بيم زوال آن پيوسته آنها را رنج مى دهد ، اگر در مصيبت و ناراحتيند قدرت مقابله با آن را ندارند ، چنانكه در آيه 82 سوره انعام مى خوانيم : الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن و هم مهتدون آنها كه ايمان آوردند و ايمان خود را به شرك نيالودند امنيت از آن آنها است ، و آنها هدايت يافتگانند .
افراد با ايمان به وعده هاى الهى دلگرمند و مشمول عنايات خاص اويند ، چنانكه در آيه 51 سوره مؤمن مى خوانيم : انا لننصر رسلنا و الذين آمنوا فى الحياة الدنيا و يوم يقوم الاشهاد : ما رسولان خود و كسانى را كه ايمان آورده اند در حيات دنيا و روز قيامت كه گواهان بپا مى خيزند يارى مى كنيم .
نور هدايت قلب گروه اول را روشن مى سازد و با گامهاى استوار به سوى
تفسير نمونه ج : 21 ص : 260
هدف مقدسشان پيش مى روند الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور : خداوند ولى كسانى است كه ايمان آوردند آنها را از ظلمتها به سوى نور هدايت مى كند ( بقره - 257 ) .
اما گروه دوم نه هدف مشخصى براى زندگى مى يابند ، و نه برنامه روشنى و در ميان امواج ظلمات سرگردانند ، و الذين كفروا اوليائهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات : كسانى كه كافر شدند ولى آنها طاغوت و شيطان است ، و آنها را از نور به سوى ظلمتها مى برند .
اين در حيات و زندگى اين جهان است ، و اما به هنگام مرگ كه دريچه اى است به عالم بقا ، و دروازه اى است براى آخرت ، چنانكه قرآن در آيه 32 نحل مى گويد : پرهيزگاران كسانى هستند كه فرشتگان قبض روح آنها مى كنند در حالى كه پاك و پاكيزه اند ، به آنها مى گويند سلام بر شما باد ، وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد ( الذين تتوفاهم الملائكة طيبين يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون ) .
در حالى كه با مجرمان بى ايمان طور ديگرى سخن مى گويند چنانكه در آيه هاى 27 و 27 همان سوره نحل آمده است : كافران كسانى هستند كه فرشتگان قبض روح آنها مى كنند در حالى كه به خود ستم كرده اند ، در اين هنگام از روى بيچارگى و اظهار تسليم مى گويند : ما كار بدى انجام نمى داديم ، آرى خداوند به آنچه انجام مى داديد آگاه است - اكنون از درهاى دوزخ وارد شويد و جاودانه در آن خواهيد ماند چه بد جايگاهى است جايگاه متكبران الذين تتوفاهم الملائكة ظالمى انفسهم فالقوا السلم ما كنا نعمل من سوء بلى ان الله عليم بما كنتم تعملون - فادخلوا ابواب جهنم خالدين فيها فلبئس مثوى المتكبرين .
خلاصه ، تفاوت در ميان اين دو گروه در تمام شؤون زندگى و مرگ و عالم
تفسير نمونه ج : 21 ص : 261
برزخ و قيامت موجود است .
آيه بعد در حقيقت تفسير و تعليلى است براى آيه قبل ، مى فرمايد : خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريده است ( و خلق الله السموات و الارض بالحق ) .
و هدف آن است كه هر كس در برابر اعمالى كه انجام داده است جزا داده شود ، و به آنها ظلم و ستمى نخواهد شد ( و لتجزى كل نفس بما كسبت و هم لا يظلمون ) .
سراسر عالم نشان مى دهد كه آفريننده اين جهان آن را بر محور حق قرار داده ، و در همه جا حق و عدالت حاكم است .
با اينحال چگونه ممكن است مؤمنان صالح العمل و مجرمان بى ايمان را يكسان قرار دهد ، و اين امر به صورت استثنائى در قانون خلقت درآيد ؟ طبيعى است آنها كه هماهنگ با اين قانون حق و عدالت حركت مى كنند بايد از بركات عالم هستى و الطاف الهى بهره مند شوند ، و آنها كه بر ضد آن گام برمى دارند بايد طعمه آتش سوزان قهر و غضب خدا شوند ، و عدالت همين را ايجاب مى كند .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 262
و از اينجا روشن مى شود كه عدالت به معنى مساوات و برابرى نيست ، بلكه عدالت آن است كه هر كسى بر طبق شايستگيهايش از مواهب بيشترى بهره گيرد .
آخرين آيه مورد بحث نيز توضيح و تعليل ديگرى است براى عدم مساوات كافران و مؤمنان ، مى فرمايد : آيا مشاهده كردى كسى را كه معبود خود را هوا و هوس خويش قرار داده ؟ ! ( ا فرأيت من اتخذ الهه هواه ) .
و چون خدا مى دانسته شايستگى هدايت ندارد او را گمراه ساخته ( و اضله الله على علم ) .
بر گوش و قلبش مهر زده ، و بر چشمش پرده اى افكنده ، تا در وادى ضلالت همواره سرگردان بماند ( و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوة ) .
با اينحال چه كسى مى تواند غير از خدا او را هدايت كند ( فمن يهديه من بعد الله ) .
آيا با اينهمه متذكر نمى شويد ؟ و تفاوت چنين كسى را با آنها كه در پرتو نور حق راه خود را يافته اند نمى فهميد ؟ ( ا فلا تذكرون ) .
در اينجا اين سؤال مطرح است كه چگونه ممكن است انسان هواى نفس خويش را معبود خود سازد ؟ ولى روشن است هنگامى كه فرمان خدا را رها كرد ، و به دنبال خواست دل و هواى نفس افتاد ، و اطاعت آن را بر اطاعت حق مقدم شمرد ، اين همان پرستش هواى نفس است ، چرا كه يكى از معانى معروف عبادت و پرستش اطاعت است .
چنانكه بارها در قرآن مجيد ، در مورد شيطان ، يا احبار و علماى يهود آمده كه گروهى عبادت شيطان مى كنند ( يس - 60 ) و در باره يهود مى گويد :
تفسير نمونه ج : 21 ص : 263
علماى خود را رب و پروردگار خويش قرار داده اند ( توبه - 31 ) .
در حديث نيز آمده است كه امام باقر و امام صادق (عليه السلام) فرمودند : اما و الله ما صاموا لهم ، و لا صلوا ، و لكنهم احلوا لهم حراما و حرموا عليهم حلالا ، فاتبعوهم و عبدوهم من حيث لا يشعرون : به خدا سوگند آنها ( يهود و نصارى ) براى پيشوايان خود نماز و روزه بجا نياوردند ، ولى پيشوايانشان حرامى را براى آنها حلال ، و حلالى را حرام كردند ، و آنها پذيرفتند و پيروى نمودند ، و بى آنكه توجه داشته باشند آنها را عبادت و پرستش كردند ! .
ولى بعضى از مفسران اين تعبير را اشاره به بت پرستان قريش مى دانند كه به هر چيز دل مى بستند از آن بتى مى ساختند و در برابر آن عبادت مى كردند و هر گاه جسم ديگرى را مى يافتند كه جلب توجهشان را مى نمود بت اول را كنار گذاشته از دومى بت مى ساختند ! و به اين ترتيب معبود آنها چيزى بود كه هواى نفس آنها بپسندد .
ولى تعبير من اتخذ الهه هواه : كسى كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار دهد با تفسير اول هماهنگ تر است .
در مورد جمله اضله الله على علم تفسير معروف همان است كه در بالا گفتيم يعنى خداوند با علم به اينكه استحقاق هدايت ندارند آنها را گمراه كرده است اشاره به اينكه آنها با دست خود تمام چراغهاى هدايت را شكسته ، و راههاى نجات را بروى خود بسته ، و پلهاى بازگشت را پشت سر خود ويران كرده اند ، در چنين شرايطى خداوند لطف و رحمتش را از آنها بر مى گيرد و حس تشخيص نيك و بد را از آنها سلب مى كند ، گوئى قلب و
تفسير نمونه ج : 21 ص : 264
گوششان را در محفظه اى گذاشته ، و بسته و مهر كرده است و بر چشم آنها پرده سنگينى افكنده .
اينها در حقيقت آثار چيزى است كه براى خود برگزيده اند ، و نتيجه شوم معبودى است كه براى خود انتخاب كرده اند .
راستى چه بت خطرناكى است هواپرستى كه تمام درهاى رحمت و طرق نجات را به روى انسان مى بندد ، و چه گويا و پر معنى است حديثى از پيغمبر گرامى اسلام نقل شده : ما عبد تحت السماء اله ابغض الى الله من الهوى ! : هرگز در زير آسمان معبودى مبغوض تر نزد خدا از هواى نفس پرستش نشده است ! .
ولى بعضى از مفسران گفته اند : اين جمله اشاره به آن است كه اين هواپرستان لجوج با علم و آگاهى از طريق هدايت راه ضلالت را پيش مى گيرند ، چرا كه علم و دانش هميشه با هدايت همراه نيست ، و ضلالت نيز هميشه همراه جهل نمى باشد .
علمى مايه هدايت است كه انسان به لوازم آن ملتزم باشد ، و همراه آن گام بردارد ، تا به سرمنزل مقصود برسد ، چنانكه قرآن درباره گروهى از كفار لجوج مى گويد : و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم : آنها آيات خدا را انكار كردند در حالى كه در دل به حقانيت آن يقين داشتند ! ( نمل - 14 ) .
ولى تفسير اول با توجه به اينكه مرجع ضميرها در آيه خداوند است مناسبتر است ، زيرا مى فرمايد خدا او را گمراه كرده ، و بر گوش و قلبش مهر زده است .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 265
از آنچه گفتيم به خوبى روشن مى شود كه در آيه هيچ نشانه اى از مذهب جبر نيست ، بلكه تاكيدى است بر اصل اختيار و تعيين سرنوشت انسان به دست خودش .
درباره مهر نهادن خداوند بر قلب و گوش انسان ، و پرده افكندن بر دل او ، بحثهاى بيشترى در جلد اول ذيل آيه 7 سوره بقره آورده ايم .

نكته ها :

خطرناكترين بتها بت هواى نفس است .
در حديث خوانديم كه مبغوض ترين معبودى كه مورد پرستش واقع شده است نزد خداوند بت هوى و هوس است .
در اين سخن هيچگونه مبالغه نيست ، چرا كه بتهاى معمولى موجوداتى بى خاصيتند ، ولى بت هوى و هوس اغوا كننده ، و سوق دهنده به سوى انواع گناه و انحراف است .
به طور كلى مى توان گفت اين بت خصوصياتى دارد كه آن را مستحق اين نام منفورترين بتها كرده است .
زشتيها را در نظر انسان زينت مى دهد ، تا آنجا كه انسان به اعمال زشت خود مى بالد و به مصداق و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا ( كهف - 104 ) به عنوان يك صالح به آن افتخار مى كند !
2 - مؤثرترين راه نفوذ شيطان هوى پرستى است ،
چرا كه تا پايگاهى در درون انسان وجود نداشته باشد شيطان قدرت بر وسوسه گرى ندارد و پايگاه شيطان چيزى جز هواپرستى نيست ، همان چيزى كه خود شيطان به خاطر آن
تفسير نمونه ج : 21 ص : 266
سقوط كرد ، و از صف فرشتگان و مقام قرب الهى طرد شد .

3 - هواپرستى
مهمترين وسيله هدايت را كه درك صحيح حقايق است از انسان مى گيرد و پرده بر چشم و عقل آدمى مى افكند ، چنانكه در آيات مورد بحث بعد از ذكر مساله هواپرستى صريحا به اين موضوع اشاره شده است ، آيات ديگر قرآن نيز گواه بر اين حقيقت است .

4 - هواپرستى انسان را تا مرحله مبارزه با خدا نعوذ بالله پيش مى برد -
همانگونه كه پيشواى هوى پرستان يعنى شيطان به چنين سرنوشت شومى گرفتار شد ، و به حكمت خداوند در مساله امر به سجده بر آدم اعتراض نمود و آن را غير حكيمانه پنداشت !
5 - عواقب هواپرستى
آنقدر شوم و دردناك است كه گاه يك لحظه هواپرستى يك عمر پشيمانى ببار مى آورد ، و گاه يك لحظه هواپرستى محصول تمام عمر انسان و حسنات اعمال صالح او را بر باد مى دهد .
لذا در آيات قرآن و روايات اسلامى روى اين امر تاكيد و هشدار داده شده است .
در حديث معروف پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است : ان اخوف ما اخاف على امتى الهوى و طول الامل ، اما الهوى فانه يصد عن الحق ، و اما طول الامل فينسى الاخرة ! : خطرناكترين چيزى كه بر امتم از آن مى ترسم هواپرستى و آرزوهاى دراز است چرا كه هواپرستى انسان را از حق بازمى دارد و آرزوى دراز آخرت را به فراموشى مى سپارد .
و در حديثى از امير مؤمنان على (عليه السلام) مى خوانيم : كه در پاسخ اين سؤال اى سلطان اغلب و اقوى ؟ : كدام سلطان ستمگر غالب تر و نيرومندتر است ؟ فرمود : الهوى .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 267
و در حديث ديگرى از امام زين العابدين (عليه السلام) آمده است كه خداوند مى فرمايد : و عزتى و عظمتى ، و جلالى و بهائى ، و علوى و ارتفاع مكانى ، لا يؤثر عبد هواى على هواه الا جعلت همه فى آخرته ، و غناه فى قلبه ، و كففت عنه ضيعته ، و ضمنت السموات و الارض رزقه ، و اتته الدنيا و هى راغمة : به عزت و عظمتم سوگند به جلال و نورانيت و مقام بلندم قسم كه هيچ بنده اى خواست مرا بر هوى خود مقدم نمى دارد مگر اينكه همت او را در آخرت و بى نيازى او را در قلبش قرار مى دهم ، و امر معاش را بر او آسان مى سازم ، و روزى او را بر آسمانها و زمين تضمين مى كنم و مواهب دنيا با تواضع به سراغ او مى آيد ! .
و در حديثى از امام صادق (عليه السلام) آمده است : احذروا اهوائكم كما تحذرون اعدائكم ، فليس شىء اعدى للرجال من اتباع اهوائهم و حصائد السنتهم : از هواى نفس بترسيد همانگونه كه از دشمنان بيم داريد ، چرا كه چيزى براى انسان دشمن تر از پيروى هواى نفس و آنچه بر زبان جارى مى شود نيست .
و بالاخره در حديثى ديگر از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه فرمود : انى لارجو النجاة لهذه الامة لمن عرف حقنا منهم الا لاحد ثلاثة : صاحب سلطان جائر ، و صاحب هوى ، و الفاسق المعلن : من اميد نجات را براى اين امت براى آنها كه حق ما را بشناسند دارم ، مگر براى سه گروه : دوستان سلاطين جور ، و هوى پرستان ، و گنهكارى كه آشكارا گناه مى كند ( و باك ندارد ) .
و در اين زمينه آيات و روايات بسيار فراوان و پر بار است .
اين سخن را با جمله پرمعنائى كه بعضى به صورت شان نزول نقل كرده اند ، و گواه زنده اى بر مقصود ما است پايان مى دهيم ، يكى از مفسران مى گويد : شبى از شبها ابو جهل در حالى كه وليد بن مغيره با او همراه بود به طواف
تفسير نمونه ج : 21 ص : 268
خانه كعبه پرداخت ، و در ضمن طواف در باره پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با هم سخن مى گفتند ، ابو جهل گفت و الله انى لاعلم انه صادق به خدا سوگند كه من مى دانم او راست مى گويد ! فورا وليد به او گفت : خاموش باش ! تو از كجا اين سخن را مى گوئى ؟ ابو جهل گفت : اى وليد ما او را در كودكى و جوانى صادق امين مى ناميديم ، چگونه بعد از تمام عقل و كمال رشد او را كذاب و خائن بناميم ؟ باز تكرار مى كنم : مى دانم او راست مى گويد ! وليد گفت : پس چرا او را تصديق نمى كنى و ايمان نمى آورى ؟ گفت : مى خواهى دختران قريش بنشينند و بگويند از ترس شكست ، تسليم برادرزاده ابو طالب شدم ؟ ! .
سوگند به بتهاى لات و عزى كه هرگز از او پيروى نخواهم كرد ! اينجا بود كه آيه و ختم على سمعه و قلبه : خدا بر گوش و قلب او مهر نهاده نازل شد .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 269
وَ قَالُوا مَا هِىَ إِلا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوت وَ نحْيَا وَ مَا يهْلِكُنَا إِلا الدَّهْرُ وَ مَا لهَُم بِذَلِك مِنْ عِلْم إِنْ هُمْ إِلا يَظنُّونَ(24) وَ إِذَا تُتْلى عَلَيهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَت مَّا كانَ حُجَّتهُمْ إِلا أَن قَالُوا ائْتُوا بِئَابَائنَا إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(25)
ترجمه :
24 - آنها گفتند : چيزى جز همين زندگى دنيا در كار نيست ، گروهى از ما مى ميرند و گروهى جاى آنها را مى گيرند ، و جز طبيعت و روزگار ما را هلاك نمى كند ، آنها به اين سخن كه مى گويند يقين ندارند ، بلكه تنها گمان بى پايه اى دارند .
25 - و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مى شود دليلى در برابر آن ندارند جز اينكه مى گويند اگر راست مى گوئيد پدران ما را زنده كنيد و بياوريد ( تا گواهى دهند ! ) .

تفسير : عقايد دهريين
در اين آيات بحث ديگرى پيرامون منكران توحيد است ، منتها در اينجا تنها از گروه خاصى از آنها يعنى دهريين نام مى برد كه مطلقا وجود صانع حكيم را در عالم هستى انكار مى كردند ، در حالى كه اكثر مشركان ظاهرا به خدا ايمان داشتند و بتها را شفيعان درگاه او مى دانستند ، مى فرمايد : آنها گفتند چيزى جز
تفسير نمونه ج : 21 ص : 270
همين زندگى ما در دنيا در كار نيست ، گروهى از ما مى ميرند و گروهى زنده مى شوند و جاى آنها را مى گيرند ، و نسل بشر همچنين تداوم مى يابد ( و قالوا ما هى الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا ) .
و چيزى جز دهر و گذشت روزگار ما را هلاك نمى كند ( و ما يهلكنا الا الدهر ) .
و به اين ترتيب هم معاد را انكار مى كردند و هم مبدأ را ، جمله نخست ناظر به انكار معاد است و جمله بعد ناظر به انكار مبدأ .
قابل توجه اينكه شبيه اين تعبير در دو آيه ديگر قرآن نيز آمده است ، در سوره انعام آيه 29 مى خوانيم : و قالوا ان هى الا حياتنا الدنيا و ما نحن بمبعوثين و در سوره مؤمنون آيه 37 آمده : ان هى الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما نحن بمبعوثين ، ولى در هر دو مورد تكيه بر انكار معاد است تنها در آيه مورد بحث هم معاد انكار شده و هم مبدأ .
روشن است اينكه آنها روى معاد بيشتر تكيه مى كردند به خاطر وحشتى بود كه از آن داشتند ، و تاثيرى كه ممكن بود در تغيير مسير زندگى هوس آلود آنها داشته باشد .
مفسران براى جمله نموت و نحيا ( مى ميريم و زنده مى شويم ) چند تفسير ذكر كرده اند : نخست همان كه در بالا گفتيم : بزرگ سالان مى روند ، و نوزادان قدم به عرصه حيات مى گذارند و جاى آنها را مى گيرند .
ديگر اينكه : جمله از قبيل تاخير و تقديم است ، و در معنى چنين است ما زنده مى شويم و سپس مى ميريم و جز اين حيات و مرگ چيز ديگرى در كار نيست ! سوم اينكه : بعضى مى ميرند و بعضى زنده مى مانند ( هر چند سرانجام همه خواهند مرد ) .
چهارم اينكه : ما در آغاز مرده و بيجان بوديم ، سپس لباس حيات بر ما
تفسير نمونه ج : 21 ص : 271
پوشيده شد اما از همه مناسبتر همان تفسير اول است .
به هر حال اين اعتقاد كه فاعل حوادث اين عالم دهر و روزگار است ، و يا به تعبير جمعى ديگر گردش افلاك و اوضاع كواكب مى باشد عقيده جمعى از ماديين در اعصار گذشته بود كه سلسله حوادث را منتهى به افلاك مى كردند ، و معتقد بودند هر چه در جهان ما رخ مى دهد به سبب آنهاست حتى گروهى از فلاسفه دهرى و مانند آنها معتقد به ثبوت عقل براى افلاك بودند ، و تدبير اين جهان را به دست آنها مى دانستند .
اين اعتقادات خرافى با گذشت زمان تدريجا از ميان رفت ، مخصوصا با پيشرفت علم هيئت ثابت شد چيزى بنام افلاك ( كرات تو بر توى پوست پيازى بلورين ) اصلا وجود خارجى ندارد ، و ستارگان عالم بالا نيز كم و بيش ساختمانى مانند كره زمين دارند ، منتها بعضى خاموشند و كسب نور از كرات ديگر مى كنند ، و بعضى در حال اشتعال و نور افشانى هستند .
دهريين گاه در حوادث تلخ و ناگوار به دهر بدگوئى مى كردند و آن را سب و دشنام مى دادند و عجب اينكه بقاياى آن نيز در ادبيات امروز ديده مى شود كه بعضى از شاعران خداپرست به دهر غدار و چرخ كج مدار بد مى گويند و بر روزگار نفرين مى فرستند كه چرا چنين و چنان كرده است .
در شعر معروف آمده است : فلك به مردم نادان دهد زمام مراد تو اهل دانش و فضلى همين گناهت بس ! ديگرى مى گويد :