بعدی 
تفسير نمونه ج : 21 ص : 117
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمد و عرض كرد آيا در بهشت شتر هم پيدا مى شود ؟ زيرا من بسيار به شتر علاقمندم ! .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه مى داند در آنجا نعمتهائى است كه با وجود آن ، مرد اعرابى شتر خود را فراموش خواهد كرد ، در پاسخ با عبارتى كوتاه و پرمعنى مى فرمايد : يا اعرابى ان ادخلك الله الجنة اصبت فيها ما اشتهت نفسك و لذت عينك ! : اى اعرابى اگر خدا ترا وارد بهشت كند آنچه دلت بخواهد و چشمت از ديدنش لذت برد در آنجا خواهى يافت ! .
و به تعبير ديگر آنجا عالمى است كه انسان كاملا با واقعيتها هماهنگ مى شود و به گفته شاعر : آنچه بينى دلت همان خواهد ! و آنچه خواهد دلت همان بينى ! به هر حال از آنجا كه ارزش نعمت هنگامى است كه جاودانى باشد ، در ششمين توصيف ، بهشتيان را از اين نظر آسوده خاطر ساخته ، مى فرمايد : شما جاودانه در آن خواهيد ماند ( و انتم فيها خالدون ) .
مبادا فكر زوال نعمت خاطر آنها را مكدر سازد و از آينده نگران كند .
در اينجا براى اينكه روشن شود اينهمه نعمتهاى بهشتى را به بها مى دهند و به بهانه نمى دهند مى افزايد اين بهشتى است كه شما وارث آن مى شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد ( و تلك الجنة التى اورثتموها بما كنتم تعملون ) .
جالب اينكه از يكسو مقابله با اعمال را مطرح مى كند ، و از سوى ديگر ارث را كه معمولا در جائى به كار مى رود كه نعمتى بى خون دل و بدون تلاش و زحمت به انسان برسد ، اشاره به اينكه اعمال شما پايه اصلى نجات شماست ، ولى آنچه دريافت مى داريد در مقايسه با اعمالتان آنقدر برترى دارد كه گوئى همه را
تفسير نمونه ج : 21 ص : 118
رايگان از فضل الهى به دست آورده ايد ! .
بعضى نيز اين تعبير را اشاره به همان مطلبى مى دانند كه قبلا گفته ايم كه هر انسانى مسكنى در بهشت و جايگاهى در دوزخ دارد ، بهشتيان وارث منازل دوزخيان مى شوند ، و دوزخيان وارث منازل بهشتيان ! اما تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد .
در آخرين و هفتمين نعمت سخن از ميوه هاى بهشتى است كه از بهترين نعمتهاى الهى مى باشد ، مى فرمايد : براى شما در بهشت ميوه هاى فراوانى است كه از آنها تناول مى كنيد ( لكم فيها فاكهة كثيرة منها تاكلون ) .
در حقيقت ظرفها و جامها بيانگر انواع غذاها و نوشيدنيها بود ، اما ميوه ها خود حساب جداگانه اى دارد كه در آخرين آيه مورد بحث به آن اشاره شده است .
جالب اينكه با تعبير منها اين حقيقت را بيان مى كند كه ميوه هاى بهشتى آنقدر فراوان است كه شما تنها جزئى از آن را تناول مى كنيد ، و به اين ترتيب مجموعه فناناپذيرى است ، و درختانش هميشه پر بار و پر ثمر است .
در حديثى چنين آمده : لا ينزع رجل فى الجنة ثمرة من ثمرها الا نبت مثلاها مكانها : هيچ انسانى ميوه اى از درختان بهشتى نمى چيند مگر اينكه دو چندان جاى آن مى رويد .
اينها بخشى از نعمتهاى جانپرور بهشتى بود كه در انتظار كسانى است كه ايمانى روشن و اعمالى شايسته و صالح دارند .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 119
إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فى عَذَابِ جَهَنَّمَ خَلِدُونَ(74) لا يُفَترُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسونَ(75) وَ مَا ظلَمْنَهُمْ وَ لَكِن كانُوا هُمُ الظلِمِينَ(76) وَ نَادَوْا يَمَلِك لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّك قَالَ إِنَّكم مَّكِثُونَ(77) لَقَدْ جِئْنَكم بِالحَْقِّ وَ لَكِنَّ أَكْثرَكُمْ لِلْحَقِّ كَرِهُونَ(78) أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبرِمُونَ(79) أَمْ يحْسبُونَ أَنَّا لا نَسمَعُ سِرَّهُمْ وَ نجْوَاهُم بَلى وَ رُسلُنَا لَدَيهِمْ يَكْتُبُونَ(80)
ترجمه :
74 - مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه مى مانند .
75 - هرگز عذاب از آنها تخفيف نمى يابد و آنها در آنجا از همه چيز مايوسند .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 120
76 - ما به آنها ستم نكرديم آنها خود ستمكار بودند .
77 - آنها فرياد مى كشند اى مالك دوزخ ! آرزو داريم پروردگارت ما را بميراند ( تا آسوده شويم ! ) مى گويد : شما در اينجا ماندنى هستيد !
79 - بلكه آنها تصميم محكم بر توطئه گرفتند ما نيز اراده محكمى ( در باره آنها ) داريم .
80 - آنها چنين مى پندارند كه ما اسرار پنهانى و سخنان درگوشى آنها را نمى شنويم آرى رسولان ( و فرشتگان ) ما نزد آنها هستند و مى نويسند .

تفسير :

آرزو داريم بميريم و از عذاب راحت شويم !
در اين آيات سرنوشت مجرمان و كافران در قيامت تشريح شده تا در مقايسه با سرنوشت شوق انگيزى كه مؤمنان فرمانبردار پروردگار داشتند هر دو بعد مطلب روشنتر گردد .
نخست مى فرمايد : مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه خواهند ماند ( ان المجرمين فى عذاب جهنم خالدون ) مجرم از ماده جرم در اصل به معنى قطع كردن است كه در مورد قطع ميوه از درخت ، و همچنين قطع خود درختان نيز به كار مى رود ولى بعدا در مورد انجام هر گونه اعمال بد به كار رفته است ، شايد به اين تناسب كه انسان را از خدا و ارزشهاى انسانى جدا مى سازد .
ولى مسلم است كه در اينجا همه مجرمان را نمى گويد ، بلكه مجرمانى كه راه كفر پيش گرفته اند منظور است ، به قرينه ذكر مساله خلود و عذاب جاودان و هم به قرينه مقابله با مؤمنانى كه در آيات قبل سخن از آنها بود ، و اينكه بعضى از مفسران گفته اند همه مجرمان را شامل مى شود بسيار بعيد است .
ولى از آنجا كه ممكن است عذاب دائم با گذشت زمان تخفيف يابد ، و تدريجا از شدت آن كاسته گردد در آيه بعد مى افزايد : هرگز عذاب از آنها
تفسير نمونه ج : 21 ص : 121
تخفيف نخواهد يافت ، و هيچگونه راه نجاتى براى آنان نيست ، و آنها از همه جا مايوس خواهند بود ( لا يفتر عنهم و هم فيه مبلسون ) .
و به اين ترتيب عذاب آنان هم از نظر زمان دائمى است ، و هم از نظر شدت ، چرا كه فتور همانگونه كه راغب مى گويد به معنى سكون بعد از حدت ، و نرمش بعد از شدت ، و ضعف بعد از قوت است .
مبلس از ماده ابلاس در اصل به معنى اندوهى است كه از شدت ناراحتى به انسان دست مى دهد ، و از آنجا كه چنين اندوهى انسان را به سكوت دعوت مى كند ماده ابلاس به معنى سكوت و بازماندن از جواب نيز به كار رفته ، و از آنجا كه در شدائد سخت ، انسان از نجات خود مايوس مى شود ، اين ماده در مورد ياس نيز به كار رفته است ، و نامگذارى ابليس به اين نام به خاطر همين معنى است كه مايوس از رحمت خدا است .
به هر حال در اين دو آيه روى سه نكته تكيه شده : مساله خلود ، عدم تخفيف عذاب ، و اندوه و ياس مطلق ، و چه دردناك است عذابى كه با اين امور سه گانه آميخته باشد .
در آيه بعد اين نكته را خاطر نشان مى سازد كه اين عذاب دردناك الهى چيزى است كه آنها خود براى خويش فراهم ساخته اند مى فرمايد : ما به آنها ستمى نكرده ايم ولى آنها خود ستمكار بوده اند ( و ما ظلمناهم و لكن كانوا هم الظالمين ) .
در حقيقت همانگونه كه در آيات پيشين سرچشمه آنهمه نعمتهاى بى پايان را اعمال مؤمنان پرهيزگار معرفى كرد ، در اينجا نيز سرچشمه اين عذاب جاودان را اعمال خود آنها مى شمرد .
چه ظلم و ستمى از اين بالاتر كه انسان آيات الهى را تكذيب كند ، و تيشه
تفسير نمونه ج : 21 ص : 122
بر ريشه سعادت خود زند و من اظلم ممن افترى على الله الكذب ( سوره صف - 7 ) .
آرى قرآن سرچشمه اصلى همه سعادتها و شقاوتها را خود انسان و اعمال او مى شمرد نه مسائل پندارى كه گروهى براى خود درست كرده اند .
سپس به بيان گوشه ديگرى از بيچارگى آنها پرداخته مى گويد : آنها فرياد مى كشند كه اى مالك دوزخ ! آرزو داريم پروردگارت ما را بميراند تا از اين عذاب دردناك آسوده شويم ! ( و نادوا يا مالك ليقض علينا ربك ) .
با اينكه هر كس از مرگ مى گريزد و خواهان ادامه حيات است ، اما گاهى چنان مصائب بر انسان فشار مى آورد كه از خدا تمناى مرگ مى كند ، و اين چيزى است كه اگر در دنيا براى بعضى واقع شود در آنجا براى مجرمان جنبه عمومى دارد و همگى تمناى مرگ مى كنند .
اما چه سود كه مالك دوزخ به آنها پاسخ مى گويد شما در اينجا ماندنى هستيد ! و نجاتى حتى از طريق مرگ وجود ندارد ( قال انكم ماكثون ) .
و عجب اينكه به گفته بعضى از مفسران مالك دوزخ اين پاسخ را با نهايت بى اعتنائى بعد از هزار سال ! به آنها مى گويد ، و چه دردناك است اين بى اعتنائى .
ممكن است گفته شود اين چه تقاضائى است كه آنها مى كنند با اينكه يقين دارند مرگ و ميرى در كار نيست ، ولى بايد توجه داشت كه اينگونه درخواستها
تفسير نمونه ج : 21 ص : 123
از يك انسان بيچاره كه از همه جا قطع اميد كرده طبيعى است ، آرى آنها وقتى تمام راههاى نجات را به روى خود مسدود مى بينند چنين فريادى از دل برمى كشند ! اما چرا آنها خودشان مستقيما تقاضاى مرگ از خدا نمى كنند ، بلكه به مالك دوزخ مى گويند از پروردگارت بخواه تا به ما مرگ دهد ؟ براى اينكه آنها در آن روز از خداى خود محجوبند ، چنانكه در آيه 15 مطففين مى خوانيم كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون ، لذا تقاضاى خود را وسيله فرشته عذاب مطرح مى كنند ، يا به علت اينكه او فرشته است و نزد خداوند مقرب است .
در آيه بعد كه در حقيقت علتى است براى خلود آنها در آتش دوزخ مى گويد : ما حق را براى شما آورديم ، ولى اكثر شما از حق كراهت داريد و در برابر آن تسليم نيستيد ( لقد جئناكم بالحق و لكن اكثركم للحق كارهون ) .
در اينكه سخن از ناحيه مالك دوزخ است و منظور از ما جمعيت فرشتگان است كه مالك دوزخ خود در زمره آنها مى باشد ، يا گفتار خداوند است ؟ مفسران دو نظر متفاوت اظهار داشته اند .
البته سوق كلام ايجاب مى كند كه دنباله گفتار مالك دوزخ باشد ، ولى محتواى خود آيه تناسب با گفتار خداوند دارد ، شاهد ديگر بر اين سخن آيه 73 سوره زمر است : و قال لهم خزنتها ا لم ياتكم رسل منكم يتلون عليكم آيات ربكم : خازنان دوزخ به آنها مى گويند : آيا فرستادگانى از ميان خود شما به سراغ شما نيامدند كه آيات پروردگارتان را براى شما بخوانند ؟ در اينجا خازنان دوزخ رسولان را آورنده حق مى شمرند نه خودشان را .
تعبير به حق معنى گسترده اى دارد كه همه حقايق سرنوشت ساز را شامل مى شود هر چند در درجه اول مساله توحيد و معاد و قرآن قرار دارد .
اين تعبير در حقيقت اشاره به اين است كه شما تنها با پيامبران الهى مخالف
تفسير نمونه ج : 21 ص : 124
نبوديد اصلا شما مخالف حق بوديد ، و اين مخالفت ، عذاب جاويدان را براى شما به ارمغان آورد .
در آيه بعد گوشه اى از كراهت و بيزارى آنها را از حق و طرفدارى آنها را از باطل منعكس ساخته ، مى فرمايد : بلكه آنها تصميم محكمى بر توطئه گرفتند ما نيز اراده محكم و تغييرناپذيرى در باره آنها داريم ( ام ابرموا امرا فانا مبرمون ) آنها توطئه ها چيدند تا نور اسلام را خاموش كنند ، و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را به قتل رسانند ، و از هر طريقى بتوانند ضربه بر مسلمين وارد كنند .
ما نيز اراده كرده ايم آنها را در اين جهان و جهان ديگر سخت كيفر دهيم .
بعضى از مفسران شان نزول اين آيه را مساله توطئه قتل پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) قبل از هجرت دانسته اند كه در آيه و اذ يمكر بك الذين كفروا ... ( انفال - 30 ) نيز به آن اشاره شده است .
ولى ظاهر اين است كه اين مطلب از قبيل تطبيق است نه شان نزول .
آيه بعد در حقيقت بيان يكى از علل توطئه گريهاى آنها است ، مى فرمايد : بلكه آنها چنين مى پندارند كه ما اسرار پنهانى سخنان درگوشى آنها را نمى شنويم ! ( ام يحسبون انا لا نسمع سرهم و نجواهم ) .
ولى چنين نيست ، هم ما مى شنويم ، و هم رسولان و فرشتگان ما نزد آنان حاضر و ناظرند و پيوسته سر و نجواى آنها را مى نويسند ( بلى و رسلنا لديهم يكتبون ) .
سر به معنى مطلبى است كه انسان در دل پنهان مى كند ، و يا تنها
تفسير نمونه ج : 21 ص : 125
با دوستان رازدارش مطرح مى سازد ، و نجوى به معنى سخنان درگوشى است .
آرى خداوند نه تنها سخنان آهسته آنها را كه در مجالس مخفى و يا درگوشى مى گويند مى شنود ، بلكه از حديث نفس و گفتگوئى كه در دل با خويشتن دارند نيز آگاه است ، چرا كه پنهان و آشكار براى او تفاوتى ندارد ، فرشتگانى كه مامور ثبت اعمال و گفتار انسانها هستند نيز پيوسته اين سخنان را در نامه اعمالشان ثبت مى كنند ، هر چند بدون آن نيز حقايق روشن است ، تا در دنيا و آخرت كيفر اعمال و گفتار و توطئه هاى خود را ببينند .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 126
قُلْ إِن كانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَبِدِينَ(81) سبْحَنَ رَب السمَوَتِ وَ الأَرْضِ رَب الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ(82) فَذَرْهُمْ يخُوضوا وَ يَلْعَبُوا حَتى يُلَقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِى يُوعَدُونَ(83) وَ هُوَ الَّذِى فى السمَاءِ إِلَهٌ وَ فى الأَرْضِ إِلَهٌ وَ هُوَ الحَْكِيمُ الْعَلِيمُ(84) وَ تَبَارَك الَّذِى لَهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا وَ عِندَهُ عِلْمُ الساعَةِ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(85)
ترجمه :
81 - بگو اگر براى خداوند فرزندى بود من نخستين مطيع او بودم .
82 - منزه است پروردگار آسمانها و زمين ، پروردگار عرش ، از توصيفى كه آنها مى كنند .
83 - آنها را به حال خود واگذار تا در باطل غوطهور باشند ، و سرگرم بازى ، تا روزى را كه به آنها وعده داده شده است ملاقات كنند ( و نتيجه كار خود را ببينند ) .
84 - او كسى است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود و او حكيم و عليم است .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 127
85 - پر بركت و زوال ناپذير است كسى كه مالك و حاكم آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو است مى باشد ، و آگاهى از قيام قيامت فقط نزد او است و به سوى او باز مى گرديد .

تفسير : بگذار در باطل خود غوطهور باشند
از آنجا كه در آيات گذشته ، مخصوصا در آغاز سوره ، گفتگو از مشركان عرب و اعتقادشان به وجود فرزند براى خدا در ميان بود ، و فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند ، و نيز در چند آيه قبل از مسيح (عليه السلام) و دعوت او به توحيد خالص و عبوديت پروردگار ، سخن به ميان آمد ، در آيات مورد بحث از طريق ديگرى براى نفى اين عقايد باطل وارد شده مى فرمايد : به آنها كه دم از وجود فرزندى براى خدا مى زنند بگو اگر براى خداوند رحمن فرزندى باشد من نخستين كسى بودم كه به او احترام مى گذاردم و از وى اطاعت مى كردم ( قل ان كان للرحمن ولد فانا اول العابدين ) .
زيرا از همه شما ايمان و اعتقادم به خدا بيشتر و معرفت و آگاهيم فزونتر است ، و من قبل از شما به فرزند او احترام مى گذارم و از وى اطاعت مى كنم .
اگر چه مضمون اين آيه براى گروهى از مفسران پيچيده آمده و به توجيهات مختلفى پرداخته اند كه بعضى بسيار عجيب به نظر مى رسد ولى محتواى آيه
تفسير نمونه ج : 21 ص : 128
هيچگونه پيچيدگى ندارد ، و اين روش جالبى است كه در برابر افراد لجوج به كار مى رود ، مثل اينكه به شخصى كه از روى اشتباه مى گويد فلان كس از همه اعلم است در حالى كه هيچ علم و دانشى ندارد مى گوئيم : اگر او اعلم باشد اولين كسى كه از وى پيروى مى كند ما هستيم ، تا او در انديشه فرو رود و به فكر يافتن استدلالى بر مدعاى خويش بيفتد و بعدا كه سرش به سنگ خورد از خواب غفلت بيدار شود .
منتها در اينجا به دو نكته بايد توجه داشت : نخست اينكه : عبادت همه جا به معنى پرستش نيست ، گاه نيز به معنى اطاعت و تعظيم و احترام مى آيد ، و در اينجا به همين معنى است ، زيرا به فرض محال كه خدا فرزندى داشته باشد دليلى بر پرستش آن فرزند وجود ندارد ، ولى چون به هر حال طبق اين فرض محال فرزند خدا است بايد مورد احترام و اطاعت قرار گيرد .
ديگر اينكه از نظر ادبيات عرب در اينگونه موارد معمولا كلمه لو به جاى ان به كار مى رود كه دليل بر محال بودن است اگر در آيه مورد بحث چنين كارى نشده تنها به خاطر مماشات و هماهنگى در سخن با طرف مقابل است .
به اين ترتيب پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) براى اينكه آنها را مطمئن كند كه محال است خدا فرزندى داشته باشد مى گويد اگر او فرزندى داشت من قبل از شما او را محترم مى شمردم .
بعد از اين سخن به دليل روشنى بر نفى اين ادعاهاى واهى پرداخته ، مى فرمايد : منزه است پروردگار آسمانها و زمين ، پروردگار عرش از توصيفى كه آنها مى كنند ( سبحان رب السموات و الارض رب العرش عما يصفون ) .
كسى كه مالك و مدبر آسمانها و زمين است ، و پروردگار عرش عظيم مى باشد ،
تفسير نمونه ج : 21 ص : 129
چه نيازى به فرزند دارد ؟ او وجودى است بى انتها و محيط بر تمام عالم هستى ، و مربى همه عالم آفرينش ، فرزند براى كسى لازم است كه مى ميرد و ادامه نسل او از طريق فرزند است .
فرزند براى كسى لازم است كه نياز به كمك و انس براى موقع ناتوانى و تنهائى دارد .
بالاخره وجود فرزند دليل بر جسم بودن و قرار گرفتن در محدوده زمان و مكان است .
پروردگار عرش و آسمان و زمين كه از همه اينها منزه و پاك است ، نيازى به فرزند ندارد .
تعبير به رب العرش بعد از رب السموات و الارض در حقيقت از قبيل ذكر عام بعد از خاص مى باشد ، زيرا عرش چنانكه قبلا هم گفته ايم به مجموعه عالم هستى كه تخت حكومت خداوند بزرگ است گفته مى شود .
اين احتمال نيز وجود دارد كه عرش اشاره به عالم ماوراء طبيعت باشد در مقابل سموات و ارض كه اشاره به عالم ماده است .
( براى توضيح بيشتر در باره معنى عرش به جلد دوم تفسير نمونه صفحه 200 ذيل آيه 255 و از آن گسترده تر در جلد بيستم ذيل آيه 7 سوره مؤمن مراجعه فرمائيد ) .
سپس به عنوان بى اعتنائى و تهديد اين لجوجان كه خود نوعى ديگر از روش بحث با اين قماش افراد است مى افزايد : اكنون كه چنين است آنها را به حال خود واگذار تا در باطل غوطهور باشند ، و سرگرم بازى ! تا روزى را كه به آنها وعده داده شده است ملاقات كنند ( و ميوه هاى تلخ اعمال و افكار زشت
تفسير نمونه ج : 21 ص : 130
و ننگين خود را بچينند ) ( فذرهم يخوضوا و يلعبوا حتى يلاقوا يومهم الذى يوعدون ) .
روشن است كه منظور از اين روز موعود همان روز قيامت است ، و اينكه بعضى احتمال داده اند منظور لحظه مرگ است بسيار بعيد به نظر مى رسد ، چرا كه مجازات اعمال در قيامت است نه در لحظه مرگ .
اين همان يوم موعودى است كه در سوره بروج آيه 2 به آن سوگند ياد شده است و اليوم الموعود سوگند به روز موعود ( روز رستاخيز ) .
دو آيه بعد ادامه سخن پيرامون مساله توحيد است كه از يك نظر نتيجه اى است براى آيات قبل و از يك نظر دليلى براى تحكيم و تكميل آن است ، و در آن هفت توصيف براى خداوند آمده است كه همه در تحكيم مبانى توحيد مؤثر است .
نخست در مقابل مشركان كه براى آسمان و زمين اله و معبود جداگانه قائل بودند ، و حتى خداى دريا ، و خداى صحرا ، خداى جنگ ، و خداى صلح ، و خدايان مختلفى مطابق انواع موجودات در پندار خود ساخته بودند مى فرمايد : او كسى است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود ( و هو الذى فى السماء اله و فى الارض اله ) .
چرا كه با قبول ربوبيت او در آسمانها و زمين كه در آيات قبل آمده مساله الوهيت نيز ثابت مى شود ، زيرا معبود واقعى كسى است كه رب و مدير و مدبر عالم است .
نه ارباب انواع ، نه فرشتگان ، نه حضرت مسيح (عليه السلام) ، و نه بتها هيچكدام شايسته پرستش و عبوديت نيستند ، چرا كه مقام ربوبيت ندارند ، آنها به نوبه خود مخلوق و مربوب و روزى خوار خوان اويند ، آنها نيز او را پرستش مى كنند .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 131
سپس در توصيف دوم و سوم مى افزايد او حكيم و عليم است ( و هو الحكيم العليم ) .
تمام كارهايش روى حساب و حكمت است ، و از همه چيز آگاه و با خبر ، و به اين ترتيب اعمال بندگان را به خوبى مى داند و بر طبق حكمتش آنها را پاداش و كيفر مى دهد .
در چهارمين و پنجمين توصيف از بركات فراوان و دائم وجود او و مالكيتش نسبت به آسمان و زمين سخن مى گويد و مى فرمايد : پر بركت و زوال ناپذير است كسى كه مالك آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است مى باشد ( و تبارك الذى له ملك السموات و الارض و ما بينهما ) .
تبارك از ماده بركت به معنى داشتن خير فراوان ، و يا ثبات و بقاء ، و يا هر دو است و در مورد خداوند هر دو صادق است چرا كه هم وجودش جاودانى و برقرار ، و هم سرچشمه خيرات فراوان است .
اصولا خير فراوان بدون ثبات مفهوم كاملى ندارد چرا كه خيرات و نيكيها هر قدر فراوان باشد اما موقت و زودگذر فراوان است .
و بالاخره در ششمين و هفتمين توصيف مى افزايد : آگاهى از قيام قيامت مخصوص ذات او است ، و همگى به سوى او بازمى گرديد ( و عنده علم الساعة و الى الله ترجعون ) .
بنابر اين اگر خير و بركتى مى خواهيد از او بخواهيد ، نه از بتها و سرنوشت شما در قيامت به دست او است ، و مرجع شما در آن روز تنها خدا است ، و بتها و معبودان ديگر هيچ نقشى در اين امور ندارند .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 132
نكته ها :
1 - در اين آيات سماوات و ارض ( آسمانها و زمين ) سه بار تكرار شده است يكبار به عنوان بيان ربوبيت پروردگار و تدبير و تصرف او ، و يكبار به عنوان الوهيت پروردگار ، و يكبار هم مالكيت و حاكميت او ، و اين هر سه با هم مربوط و در حقيقت علت و معلول يكديگرند ، او مالك است و به همين دليل رب است ، و در نتيجه اله است و توصيف او به حكيم و عليم نيز تكميلى است براى همين معانى .
2 - از بعضى از روايات اسلامى استفاده مى شود كه تعبير آيات فوق هو الذى فى السماء اله و فى الارض اله دستاويزى براى بعضى از زنادقه و مشركان شده بوده است ، و با سفسطه آن را چنين تفسير مى كردند كه در آسمان معبودى است و در زمين معبود ديگرى ، در حالى كه آيه فوق عكس آن را مى گويد : او كسى است كه هم در آسمان معبود است و هم در زمين يعنى همه جا معبود او است .
با اينحال هنگامى كه اين مطلب را به عنوان يك سؤال در برابر امامان معصوم طرح مى كردند آنها با جوابهاى نقضى و حلى به آنها پاسخ مى گفتند .
از جمله در كتاب كافى از هشام بن حكم نقل شده است كه ابو شاكر ديصانى به من گفت در قرآن آيه اى است كه سخن ما را مى گويد ! گفتم : كدام آيه ؟ گفت همين آيه هو الذى فى السماء اله و فى الارض اله و من ندانستم چگونه به او پاسخ بگويم .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 133
در آن سال به زيارت خانه خدا مشرف شدم و نزد امام صادق (عليه السلام) آمدم ، و ماجرا را عرض كردم ، فرمود : اين كلام ملحد خبيثى است ، هنگامى كه بازگشتى از او بپرس نام تو در كوفه چيست ؟ مى گويد : فلان ، بگو نام تو در بصره چيست ؟ مى گويد : فلان ، سپس بگو : پروردگار ما نيز همينگونه است در آسمان اله ، و معبود ، او است ، و در زمين هم اله و معبود او است ، و همچنين در درياها و در صحراها و در هر مكانى اله و معبود او است .
هشام مى گويد هنگامى كه بازگشتم به سراغ ابو شاكر رفتم ، و اين پاسخ را به او دادم ، گفت : اين سخن از تو نيست اين را از حجاز آورده اى ! .
مفسر بزرگ طبرسى در مورد تكرار لفظ اله در آيه مورد بحث دو علت ذكر كرده يكى مساله تاكيد بر الوهيت پروردگار در همه جا ، و ديگر اشاره به اينكه فرشتگان آسمان او را عبادت مى كنند ، و انسانهاى روى زمين نيز او را مى پرستند ، بنابر اين او معبود فرشتگان و انسانها و همه موجودات در زمين و آسمانها است .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 134
وَ لا يَمْلِك الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشفَعَةَ إِلا مَن شهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ(86) وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنى يُؤْفَكُونَ(87) وَ قِيلِهِ يَرَب إِنَّ هَؤُلاءِ قَوْمٌ لا يُؤْمِنُونَ(88) فَاصفَحْ عَنهُمْ وَ قُلْ سلَمٌ فَسوْف يَعْلَمُونَ(89)
ترجمه :
86 - آنها را كه غير از او مى خوانيد قادر بر شفاعت نيستند مگر كسانى كه شهادت به حق داده اند ، و به خوبى آگاهند .
87 - و اگر از آنها سؤال كنى چه كسى آنها را آفريده ؟ قطعا مى گويند : خدا ، پس چگونه از عبادت او منحرف مى شويد ؟
88 - آنها چگونه از شكايت پيامبر كه مى گويد : پروردگارا ! اينها قومى هستند كه ايمان نمى آورند ( غافل مى شوند ؟ ) .
89 - اكنون كه چنين است از آنها روى برگردان و بگو سلام بر شما ، اما به زودى خواهند دانست ! .

تفسير :

چه كسى قادر بر شفاعت است ؟
در اين آيات كه آخرين آيات سوره زخرف است همچنان سخن در باره
تفسير نمونه ج : 21 ص : 135
ابطال عقيده شرك و سرانجام تلخ مشركان است ، و با دلائل ديگرى بطلان اعتقاد آنها را آشكار مى سازد ، نخست مى فرمايد : اگر آنها به گمان شفاعت به سراغ اين معبودان مى روند بايد بدانند كه معبودانى كه آنها غير از خدا مى خوانند مالك و قادر بر هيچگونه شفاعتى نيستند ( و لا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة ) .
شفاعت در پيشگاه خداوند تنها به اذن و فرمان او است ، و خداوند حكيم هرگز چنين اذن و فرمانى را به اين سنگ و چوبهاى بى ارزش و فاقد عقل و شعور نداده است .
ولى از آنجا كه در ميان معبودان آنها فرشتگان و مانند آنان وجود داشتند در ذيل آيه آنها را استثنا كرده مى فرمايد : مگر كسانى كه شهادت به حق داده اند ( الا من شهد بالحق ) .
همانها كه توحيد و يگانگى خدا را در تمام مراحل پذيرفته اند و در برابر حق به طور كامل تسليمند ، آرى اين گروه به اذن پروردگار مالك شفاعتند .
ولى چنان نيست كه آنها براى هر كس ، هر چند بت پرست و مشرك و منحرف از آئين توحيد باشد شفاعت كنند ، بلكه آنها به خوبى مى دانند براى چه كسى اجازه شفاعت دارند ( و هم يعلمون ) .
به اين ترتيب اميد آنها را از شفاعت فرشتگان به دو دليل قطع مى كند : نخست اينكه آنها خود شهادت به وحدانيت خدا مى دهند ، و به همين دليل اجازه شفاعت پيدا كرده اند ، و ديگر اينكه آنها محل و مورد شايسته شفاعت را به خوبى مى شناسند .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 136
بعضى جمله و هم يعلمون را مكمل الا من شهد بالحق دانسته اند كه مطابق آن مفهوم جمله چنين مى شود تنها كسانى حق شفاعت دارند كه به توحيد شهادت دهند و از حقيقت آن آگاه باشند ولى تفسير اول مناسبتر است .
و به هر حال اين آيه شرط عمده شفعاء را در پيشگاه خدا مشخص مى سازد ، آنها كسانى هستند كه گواهان حقند ، و حق را در تمام مراحل مى شناسند ، و از روح توحيد به خوبى آگاهند ، و از شرائط شفاعت شوندگان نيز باخبرند .
سپس از معتقدات خود مشركان گرفته ، به آنها پاسخ دندان شكن مى دهد و مى گويد : اگر از آنها سؤال كنى چه كسى آنها را آفريده است ؟ به طور مسلم مى گويند : الله ! ( و لئن سالتهم من خلقهم ليقولن الله ) .
كرارا گفته ايم در ميان مشركان عرب و غير عرب كمتر كسى پيدا مى شد كه بتها را خالق و آفريننده بداند ، بلكه آنها بتها را به عنوان وساطت و شفاعت در پيشگاه خدا ، و يا به عنوان اينكه سمبل و نشانه اى هستند از وجودهاى مقدس اولياء الله ، به ضميمه اين بهانه كه معبود ما بايد موجود محسوسى باشد تا با آن انس بگيريم ، پرستش مى كردند ، لذا هر گاه در باره خالق از آنها سؤال مى شد خالق را الله معرفى مى كردند .
قرآن بارها اين حقيقت را يادآور مى شود كه پرستش تنها براى خالق و مدبر اين عالم شايسته است ، و شما كه خالق و مدبر را او مى دانيد راهى جز اين نداريد كه عبوديت و الوهيت را نيز مخصوص او بشمريد .
لذا در پايان آيه به عنوان ملامت و سرزنش مى گويد اكنون كه چنين است چگونه از عبادت خدا به سوى غير او بازگردانده و منحرف مى شوند ؟ ! ( فانى يؤفكون ) .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 137
آيه بعد از شكايت پيامبر در پيشگاه خدا از اين قوم لجوج و بى منطق سخن گفته ، مى فرمايد : آنها چگونه از شكايت پيامبر در پيشگاه خداوند كه مى گويد : اى پروردگار من اينها گروهى هستند كه ايمان نمى آورند غافل مى شوند ؟ ( و قيله يا رب ان هؤلاء قوم لا يؤمنون ) .
او مى گويد : من شب و روز با آنها سخن گفتم ، از طريق بشارت و انذار وارد شدم ، سرگذشت دردناك اقوام پيشين را براى آنها برشمردم ، آنها را تهديد به عذاب تو كردم ، و تشويق به رحمتت در صورت بازگشت از اين راه انحرافى ، خلاصه آنچه در توان داشتم بيان كردم و آنچه گفتنى بود گفتم ، اما با اينهمه سخنان گرم من در قلب سرد آنها اثر نگذاشت و ايمان نياوردند ، تو مى دانى و آنها .
و در آخرين آيه به او دستور مى دهد : اكنون كه چنين است از آنها روى برگردان ( فاصفح عنهم ) .
در عين حال اعراض تو به معنى قهر و جدائى توأم با خشونت و پرخاشگرى نباشد
تفسير نمونه ج : 21 ص : 138
بلكه به آنها بگو سلام بر شما ( و قل سلام ) .
نه سلامى به عنوان دوستى و تحيت ، بلكه به عنوان جدائى و بيگانگى ، اين سلام در حقيقت شبيه سلامى است كه در آيه 63 سوره فرقان آمده است ، و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما : هنگامى كه جاهلان آنها را با سخنان زشت خود مورد خطاب قرار دهند در پاسخ آنها مى گويند : سلام سلامى كه نشانه بى اعتنائى توأم با بزرگوارى است .
با اين حال آنها را با جمله اى پرمعنى تهديد مى كند ، تا گمان نكنند اين جدائى و وداع دليل بر آن است كه خدا كارى با آنها ندارد ، مى فرمايد : اما به زودى خواهند دانست ( فسوف يعلمون ) .
آرى خواهند دانست چه آتش سوزان و عذاب دردناكى با لجاجتهاى خود براى خويشتن فراهم ساخته اند ؟ ! بعضى شان نزولى براى آيه و لا يملك الذين يدعون ... ذكر كرده اند ، و آن اينكه : نضر بن حارث و چند نفر از قريش گفتند : اگر آنچه را محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى گويد حق است ما نيازى به شفاعت او نداريم ، ما فرشتگان را دوست داريم و ولى خود مى شماريم ، آنها سزاوارتر به شفاعتند ، در اينجا بود كه آيه فوق نازل شد ( و به آنها اخطار كرد كه ملائكه براى احدى در قيامت شفاعت نمى كنند مگر براى كسانى كه گواهى به حق بدهند يعنى مؤمنان و 2 ) .
و در اينجا سوره زخرف پايان مى يابد .
پروردگارا ! ارتباط و پيوند ما را با خودت و اوليائت روز به روز محكمتر
تفسير نمونه ج : 21 ص : 139
گردان تا مشمول شفاعتشان شويم .
خداوندا ! ما را از هر گونه شرك جلى و خفى محفوظ و بركنار دار .
بارالها ! روز قيامت با اوصافى كه در كتاب آسمانيت بيان كرده اى روز سخت و طاقتفرسائى است در آن روز با فضلت با ما معامله كن نه با عدلت آمين رب العالمين .
پايان سوره زخرف 3 رجب 1405 5 1 1364
تفسير نمونه ج : 21 ص : 140
تفسير نمونه ج : 21 ص : 141
( 44 ) سوره دخان اين سوره در مكه نازل شده ، و 59 آيه است

تفسير نمونه ج : 21 ص : 142
تفسير نمونه ج : 21 ص : 143
محتواى سوره دخان
اين سوره پنجمين سوره از سوره هاى هفتگانه حواميم است ، و به حكم اينكه از سوره هاى مكى است محتواى عمومى آنها را ، يعنى بحث از مبداء و معاد و قرآن ، به نحو كامل در بر دارد ، و آياتش در اين زمينه ها آنچنان تنظيم شده است كه ضربات كوبنده و بيدار كننده اى بر قلبهاى خفته و غافل وارد مى سازد و آنها را به ايمان و تقوا و حق و عدالت فرا مى خواند .
بخشهاى اين سوره را مى توان در هفت بخش خلاصه كرد :
1 - آغاز سوره از حروف مقطعه و سپس بيان عظمت قرآن است ، با اين اضافه كه نزول آن را در شب قدر براى اولين بار بيان مى كند .
2 - در بخش ديگرى از توحيد و يگانگى خدا و بيان بعضى از نشانه هاى عظمت او در جهان هستى است .
3 - بخش مهمى از آن از سرنوشت كفار ، و انواع كيفرهاى دردناك آنها سخن مى گويد .
4 - در بخش ديگرى براى بيدار ساختن اين غافلان قسمتى از سرگذشت موسى (عليه السلام) و بنى اسرائيل در مقابل فرعونيان و شكست سخت آنها ، و نابودى و هلاكشان ، گفتگو مى كند .
5 - مساله قيامت و عذابهاى دردناك دوزخيان و پاداشهاى جالب و روحپرور پرهيزكاران قسمت ديگرى از آيات اين سوره را تشكيل مى دهد .
6 - موضوع هدف آفرينش ، و بيهوده نبودن خلقت آسمان و زمين از موضوعات
تفسير نمونه ج : 21 ص : 144
ديگرى است كه در آيات اين سوره مطرح شده است .
7 - سرانجام ، سوره را با بيان عظمت قرآن همانگونه كه آغاز شده بود پايان مى دهد .
و از آنجا كه در آيه دهم اين سوره سخن از دخان مبين به ميان آمده اين سوره به عنوان سوره دخان نام گرفته است .

فضيلت تلاوت اين سوره
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام آمده است من قرأ سورة الدخان ليلة الجمعة و يوم الجمعة بنى الله له بيتا فى الجنة : كسى كه سوره دخان را شب و روز جمعه بخواند خداوند خانه اى در بهشت براى او بنا مى كند .
و هم از آنحضرت روايت شده : من قرأ سورة الدخان فى ليلة ، اصبح يستغفر له سبعون الف ملك : كسى كه سوره دخان را در شبى بخواند صبح مى كند در حالى كه هفتاد هزار فرشته براى او استغفار مى كنند .
در حديث ديگرى از ابو حمزه ثمالى از امام باقر (عليه السلام) چنين نقل شده : من قرأ سورة الدخان فى فرائضه و نوافله بعثه الله من الامنين يوم القيامة ، و اضله تحت ظل عرشه ، و حاسبه حسابا يسيرا ، و اعطى كتابه بيمينه : كسى كه سوره دخان را در نمازهاى فريضه و نافله بخواند خداوند او را در زمره كسانى كه روز قيامت در امنيت به سر مى برند مبعوث مى كند و او را در سايه عرشش قرار مى دهد ، و حساب را بر او آسان مى گيرد و نامه اعمالش را به دست راستش مى دهد .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 145
سورة الدخان
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ حم(1) وَ الْكتَبِ الْمُبِينِ(2) إِنَّا أَنزَلْنَهُ فى لَيْلَة مُّبَرَكَة إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ(3) فِيهَا يُفْرَقُ كلُّ أَمْر حَكِيم(4) أَمْراً مِّنْ عِندِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ(5) رَحْمَةً مِّن رَّبِّك إِنَّهُ هُوَ السمِيعُ الْعَلِيمُ(6) رَب السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ(7) لا إِلَهَ إِلا هُوَ يحْىِ وَ يُمِيت رَبُّكمْ وَ رَب ءَابَائكُمُ الأَوَّلِينَ(8)

تفسير نمونه ج : 21 ص : 146
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - حم .
2 - سوگند به اين كتاب آشكار .
3 - كه ما آنرا در شبى پربركت نازل كرديم ، ما همواره انذار كننده بوده ايم .
4 - در آن شب كه هر امرى بر طبق حكمت خداوند تنظيم مى گردد .
5 - فرمانى بود از ناحيه ما ، ما ( محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را ) فرستاديم .
6 - اينها همه بخاطر رحمتى است از سوى پروردگارت كه او شنونده و داناست .
7 - پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنهاست ، اگر اهل يقين هستيد .
8 - هيچ معبودى جز او نيست ، زنده مى كند و مى ميراند ، پروردگار شما و پروردگار پدران نخستين شماست .

تفسير :

نزول قرآن در شبى پربركت
در ابتداى اين سوره نيز همانند چهار سوره گذشته و دو سوره آينده كه مجموعا هفت سوره را تشكيل مى دهد با حروف مقطعه ( حم ) روبرو مى شويم ، در باره تفسير حروف مقطعه به طور كلى در گذشته فراوان بحث كرده ايم .
و در مورد خصوص حم در آغاز نخستين سوره از سوره هاى حواميم ( سوره مؤمن ) و آغاز سوره فصلت بحث شده است .
قابل توجه اينكه بعضى از مفسران در اينجا حم را به عنوان سوگند تفسير كرده اند كه با سوگند ديگرى كه بعد از آن آمده و به قرآن قسم ياد شده دو سوگند پى در پى و متناسب را تشكيل مى دهد ، سوگند به حروف الفبا همچون
تفسير نمونه ج : 21 ص : 147
حم ، و سوگند به اين كتاب مقدس كه از اين حروف تشكيل يافته است .
در دومين آيه اين سوره چنانكه گفتيم به قرآن مجيد سوگند ياد كرده مى فرمايد قسم به اين كتاب آشكار ( و الكتاب المبين ) .
كتابى كه محتوايش روشن ، معارفش آشكار ، تعليماتش زنده ، احكامش سازنده ، و برنامه هايش حساب شده است ، كتابى كه خود دليل حقانيت خويش است ، آفتاب آمد دليل آفتاب .
اما ببينيم اين سوگند براى چه منظورى ذكر شده است ؟ آيه بعد اين حقيقت را روشن ساخته مى گويد : بطور مسلم ما قرآن را ( كه سند حقانيت پيامبر اسلام است ) در شبى پربركت نازل كرديم ( انا انزلناه فى ليلة مباركة ) .
مبارك از ماده بركت به معنى سودمند و جاويدان و پردوام است .
اين كدام شب است كه مبدأ خيرات و سرچشمه خوبيهاى پايدار مى باشد ؟ غالب مفسران آن را به شب قدر تفسير كرده اند ، شب پربركتى كه مقدرات جهان بشريت با نزول قرآن رنگ تازه اى به خود گرفت ، شبى كه سرنوشت خلايق و مقدرات يكسان در آن رقم زده مى شود ، آرى قرآن در شبى سرنوشت ساز ، بر قلب پاك پيامبر نازل شد .
اين نكته لازم به تذكر است كه ظاهر آيه اين است كه تمام قرآن در شب قدر نازل گرديد .

تفسير نمونه ج : 21 ص : 148
اما هدف اصلى از نزول آن چه بود ؟ همان است كه در ذيل همين آيه به آن اشاره شده مى فرمايد : ما همواره انذار كننده بوديم ( انا كنا منذرين ) .
اين يك سنت هميشگى ماست كه فرستادگان خود را براى بيم دادن ظالمان و مشركان ماموريت مى دهيم ، و فرستادن پيامبر اسلام با اين كتاب مبين نيز آخرين حلقه از اين سلسله است .
درست است كه پيامبران از يكسو انذار مى كنند ، و از سوى ديگر بشارت مى دهند ، اما چون پايه اصلى دعوت آنها را در مقابل قوم ظالم و مجرم بيشتر بيم و انذار تشكيل مى دهد غالبا از آن سخن گفته شده است .

نزول دفعى و نزول تدريجى قرآن
1 - مى دانيم قرآن در طى بيست و سه سال دوران نبوت پيامبر نازل شده است ، و از اين گذشته محتواى قرآن محتوائى است كه ارتباط و پيوند با حوادث مختلف زندگى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مسلمانان در طول اين 23 سال دارد كه اگر از آن بريده شود نامفهوم خواهد بود .
با اينحال چگونه قرآن به طور كامل در شب قدر نازل شده است ؟ در پاسخ اين سؤال بعضى قرآن را به معنى آغاز نزول قرآن تفسير كرده اند ، بنا بر اين مانعى ندارد كه آغاز آن در شب قدر باشد ، و دنبال آن در طول 23 سال .
ولى چنانكه گفتيم اين تفسير با ظاهر آيه مورد بحث و آياتى ديگر از قرآن مجيد سازگار نيست .
براى يافتن پاسخ اين سؤال بايد توجه داشت كه از يكسو در آيه مى خوانيم قرآن در ليله مباركه نازل شده است .
از سوى ديگر در آيه 185 سوره بقره آمده است شهر رمضان الذى انزل
تفسير نمونه ج : 21 ص : 149
فيه القرآن ماه رمضان را روزه بداريد ، ماهى كه قرآن در آن نازل شده است .
و از سوى سوم در سوره قدر مى خوانيم : انا انزلناه فى ليلة القدر ما آنرا در شب قدر نازل كرديم .
از مجموع اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه آن شب مباركى كه در آيه مورد بحث به آن اشاره شده شب قدر در ماه مبارك رمضان است .
از اين كه بگذريم از آيات متعددى استفاده مى شود كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) قبل از نزول تدريجى قرآن از آن آگاهى داشت ، مانند آيه 114 سوره طه و لا تعجل بالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه : پيش از آنكه وحى در باره قرآن بر تو نازل شود نسبت به آن عجله مكن .
و در آيه 16 سوره قيامة آمده است : لا تحرك به لسانك لتعجل به : زبان خود را براى عجله به قرآن حركت مده .
از مجموع اين آيات مى توان نتيجه گرفت كه قرآن داراى دو نوع نزول بوده است : اول نزول دفعى و جمعى كه يكجا از سوى خداوند بر قلب پاك پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در ماه رمضان و شب قدر نازل گرديده ، دوم نزول تدريجى كه بر حسب شرائط و حوادث و نيازها در طى 23 سال نازل شده است .
شاهد ديگر اين سخن اينكه در بعضى از آيات قرآن تعبير به انزال و در بعضى ديگر تعبير به نزول شده است ، از پاره اى از متون لغت استفاده مى شود كه تنزيل معمولا در مواردى گفته مى شود كه چيزى تدريجا نازل شود و به صورت پراكنده و تدريجى ، اما انزال مفهوم وسيعى دارد كه هم نزول تدريجى را شامل مى شود و هم نزول دفعى را .
و جالب اينكه در تمام آيات فوق كه سخن از نزول قرآن در شب قدر و ماه مبارك رمضان است تعبير به انزال شده كه با نزول دفعى هماهنگ است ، در حالى
تفسير نمونه ج : 21 ص : 150
كه در موارد ديگرى كه سخن از نزول تدريجى در ميان است تنها تعبير به تنزيل شده است .
اما اين نزول دفعى بر قلب پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) چگونه بوده ؟ آيا به شكل همين قرآن فعلى با آيات و سوره هاى مختلف ؟ .
يا مفاهيم و حقايق آنها به صورت فشرده و جمعى ؟ .
دقيقا روشن نيست ، همين قدر از قرائن فوق مى فهميم كه يكبار اين قرآن در يك شب بر قلب پاك پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل شده است و يكبار تدريجى در 23 سال .
شاهد ديگر براى اين سخن اينكه تعبير به قرآن در آيه فوق ظهور در مجموع قرآن دارد ، درست است كه واژه قرآن به كل و جزء آن هر دو اطلاق مى شود ، ولى نمى توان انكار كرد كه ظاهر اين كلمه به هنگامى كه قرينه ديگرى همراه آن نباشد مجموع قرآن است ، و اينكه بعضى آيه مورد بحث را به آغاز نزول قرآن تفسير كرده اند ، و گفته اند نخستين آيات قرآن در ماه رمضان و شب قدر نازل شده ، خلاف ظاهر آيات است .
و از آن ضعيفتر قول كسانى است كه مى گويند : چون سوره حمد كه عصاره و خلاصه اى از مجموع قرآن است در شب قدر نازل شده ، تعبير به انا انزلناه فى ليلة القدر گرديده است ! تمام اين احتمالات مخالف ظاهر آيات است ، چرا كه ظاهر آن اين است كه تمام قرآن در شب قدر نازل شده .
تنها چيزى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه در روايات متعددى كه در تفسير على بن ابراهيم از امام باقر و امام صادق و امام ابو الحسن ( موسى بن جعفر ) (عليه السلام) نقل شده مى خوانيم كه در تفسير انا انزلناه فى ليلة مباركة فرمودند : هى ليلة القدر ، انزل الله عز و جل القرآن فيها الى البيت المعمور جملة واحدة ، ثم نزل من البيت المعمور على رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فى طول عشرين سنة :
تفسير نمونه ج : 21 ص : 151
منظور از اين شب مبارك شب قدر است كه خداوند همه قرآن را يكجا در آن شب به بيت المعمور نازل كرد ، سپس در طول بيست سال از بيت المعمور بر رسول الله تدريجا نازل فرمود ( توجه داشته باشيد كه در اينجا نيز در مورد نزول دفعى تعبير به انزل و در مورد نزول تدريجى تعبير به نزل شده است ) .
در اينكه بيت المعمور كجا است در روايات متعددى كه شرح آن به خواست خدا در ذيل آيه 4 سوره طور خواهد آمد تصريح شده است كه خانه اى است به محاذات خانه كعبه در آسمانها كه عبادتگاه فرشتگان است ، و هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند ، و تا قيامت به آن باز نمى گردند .
ولى در اينكه بيت المعمور در كدام آسمان است ؟ روايات مختلف است ، در بسيارى از آنها آسمان چهارم ، و در بعضى آسمان نخست ( آسمان دنيا ) و در بعضى آسمان هفتم آمده است .
در حديثى كه مرحوم طبرسى در مجمع البيان در تفسير سوره طور از على (عليه السلام) نقل كرده چنين مى خوانيم : هو بيت فى السماء الرابعة بحيال الكعبه معمرة الملائكة بما يكون منها فيه من العبادة ، و يدخله كل يوم سبعون الف ملك ثم لا يعودون اليه ابدا : آن خانه اى است در آسمان چهارم در مقابل كعبه كه فرشتگان با عبادت خود آن را معمور و آباد مى كنند ، هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند و تا ابد به آن بازنمى گردند ! .
ولى در هر حال نزول قرآن در شب قدر بطور كامل به بيت المعمور هرگز
تفسير نمونه ج : 21 ص : 152
منافات با آگاهى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از آن ندارد چرا كه او را به لوح محفوظ كه مكنون علم خدا است راه نيست ، امام به عوالم ديگر آگاهى دارد .
و به تعبير ديگر آنچه از آيات گذشته استفاده كرديم كه قرآن دو بار بر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل شده يكبار نزول دفعى در شب قدر ، و بار ديگر نزول تدريجى در طول 23 سال منافاتى با حديث فوق كه مى گويد در شب قدر بر بيت - المعمور نازل شد ندارد .
چرا كه قلب پيغمبر از بيت المعمور آگاه است .
با توجه به آنچه در پاسخ اين سؤال گفته شد پاسخ سؤال ديگرى كه مى گويد : اگر قرآن در شب قدر نازل شده پس چگونه طبق روايات مشهور آغاز بعثت پيغمبر در 27 ماه رجب صورت گرفته است ؟ روشن گرديد .
زيرا نزول آن در ماه رمضان جنبه جمعى داشته ، در حالى كه نزول اولين آيات در 27 رجب مربوط به نزول تدريجى آن است و به اين ترتيب مشكلى از اين نظر پيش نمى آيد .
آيه بعد توصيف و توضيحى است براى شب قدر ، مى گويد : شب قدر شبى است كه هر امرى از امور بر طبق حكمت الهيه تفصيل و تبيين مى شود ( فيها يفرق كل امر حكيم ) .
تعبير به يفرق اشاره به اين است كه همه امور و مسائل سرنوشت ساز در آن شب مقدر مى شود ، و تعبير به حكيم بيانگر استحكام اين تقدير الهى و تغيير ناپذيرى و حكيمانه بودن آن است ، منتها اين صفت در قرآن معمولا براى خدا ذكر مى شود ولى توصيف امور ديگر به آن از باب تاكيد است .
اين بيان هماهنگ با روايات بسيارى است كه مى گويد در شب قدر مقدرات
تفسير نمونه ج : 21 ص : 153
يكسال همه انسانها تعيين مى گردد ، و ارزاق ، و سرآمد عمرها ، و امور ديگر ، در آن شب تفريق و تبيين مى شود .
شرح اين سخن و مسائل ديگرى در زمينه شب قدر ، و عدم تضاد آن با آزادى اراده انسانها به خواست خدا مبسوطا در تفسير سوره قدر خواهد آمد .
در آيه بعد براى تاكيد بر اين معنى كه قرآن از ناحيه خدا است مى فرمايد : نزول قرآن در شب قدر فرمانى بود از ناحيه ما ، و ما پيامبر اسلام را مبعوث كرده و فرستاده ايم ( امرا من عندنا انا كنا مرسلين ) .
سپس براى بيان علت اصلى نزول قرآن و ارسال پيامبر و مقدرات شب قدر مى افزايد : همه اينها به خاطر رحمتى است از سوى پروردگارت ( رحمة من ربك ) .
آرى رحمت بيكران او ايجاب مى كند كه بندگان را به حال خود رها نكند ، و برنامه و راهنما براى آنها بفرستد ، تا در مسير پرپيچ و خم تكامل و سير الى الله آنها را رهنمون گردد ، اصولا تمام عالم هستى از رحمت بى دريغش سرچشمه
تفسير نمونه ج : 21 ص : 154
گرفته است ، و انسانها بيش از همه مشمول اين رحمتند .
در ذيل همين آيه و آيات بعد اوصاف هفتگانه اى براى خداوند مى شمرد كه همگى بيانگر مقام توحيد او است مى فرمايد : او سميع و عليم است ( انه هو السميع العليم ) .
تقاضاى بندگان را مى شنود به اسرار درون دلهاى آنها آگاه است .
سپس در بيان سومين توصيف مى فرمايد : خداوندى كه پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو قرار گرفته است مى باشد ، اگر شما يقين داريد ( رب السموات و الارض و ما بينهما ان كنتم موقنين و 2 ) .
از آنجا كه بسيارى از مشركان به خدايان و ارباب متعددى قائل بودند ، و براى هر نوع از انواع موجودات ربى مى پنداشتند ، و تعبير بربك ( پروردگار تو ) در آيه قبل ممكن بود چنين توهمى را براى آنها ايجاد كند كه پروردگار پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) غير از رب موجودات ديگر است ، در اين آيه با جمله رب السموات و الارض و ما بينهما خط بطلان بر همه مى كشد و اثبات مى كند كه پروردگار همه موجودات عالم يكى است .
جمله ان كنتم موقنين : ( اگر شما يقين داريد ) كه به صورت جمله شرطيه آمده است در اينجا سؤال انگيز است كه آيا ربوبيت پروردگار عالم مشروط به چنين شرطى است ؟ ولى ظاهر اين است كه منظور از ذكر اين جمله بيان يكى از دو معنى و يا هر دو معنى است : نخست اينكه اگر شما طالب يقين هستيد راه اين است كه در
تفسير نمونه ج : 21 ص : 155
ربوبيت مطلقه پروردگار بينديشيد .
ديگر اينكه اگر شما اهل يقين مى باشيد بهترين مورد براى پيدا كردن يقين همينجاست اگر شما كه آثار ربوبيت خداوند را در تمام عالم هستى مى بينيد ، و دل هر ذره اى را كه بشكافيد نشانه اى از اين ربوبيت در آن مى يابيد ، به ربوبيت او يقين پيدا نكنيد ، به چه چيز مى توانيد در عالم ايمان و يقين پيدا كنيد ؟ ! در چهارمين و پنجمين و ششمين توصيف مى فرمايد معبودى جز او نيست او زنده مى كند و او مى ميراند ( لا اله الا هو يحيى و يميت ) .
حيات و مرگ شما به دست او است ، و پروردگار شما و همه جهانيان او است ، بنا بر اين معبودى جز او نمى تواند وجود داشته باشد ، آيا كسى كه نه مقام ربوبيت دارد ، و نه مالك حيات و مرگ است ، مى تواند معبود واقع شود ؟ ! و در هفتمين و آخرين توصيف مى افزايد : او پروردگار پدران نخستين شما است ( و رب آبائكم الاولين ) .
اگر مى گوئيد بتها را مى پرستيد به خاطر اينكه نياكانتان آنها را پرستش مى كردند ، بدانيد پروردگار آنها نيز خداوند يگانه يكتا است ، و علاقه شما به نياكانتان نيز ايجاب مى كند كه جز بر آستان خداوند يكتا سر فرود نياوريد ، و اگر آنها راه و رسمى غير از اين داشته اند مسلما در اشتباه بوده اند .
روشن است مساله حيات و مرگ از شئون تدبير پروردگار است ، اگر مخصوصا آنرا ذكر كرده هم از جهت اهميت فوق العاده آن مى باشد ، و هم اشاره اى است ضمنى به مساله معاد ، اين نخستين بار نيست كه قرآن روى مساله حيات و مرگ تكيه مى كند ، بلكه بارها آنرا به عنوان يكى از افعال مخصوص پروردگار بيان