بعدی 
تفسير نمونه ج : 20 ص : 270
هم قرار مى دهد تا با مقايسه با يكديگر وضع آنها به خوبى روشن گردد ، و از آنجا كه در آيات گذشته سخن از منكران لجوجى در ميان بود كه بر كفر پافشارى داشتند ، و خداوند آنها را به عذابها و كيفرهاى مختلف تهديد مى كند ، در آيات مورد بحث سخن از مؤمنانى است كه در ايمانشان راسخ و پا بر جا هستند ، و خداوند به هفت پاداش و موهبت كه براى آنها قرار داده اشاره مى كند كه غالبا نقطه مقابل كيفرهاى گذشته است .
نخست مى گويد : كسانى كه مى گويند پروردگار ما الله است ، سپس بر سر گفته خود مى ايستند و كمترين انحرافى پيدا نمى كنند ، و آنچه لازمه آن است در عمل و گفتار نشان مى دهند فرشتگان الهى بر آنها نازل مى شوند كه نترسيد و غمگين مباشيد ( ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لا تحزنوا ) .
چه تعبير جامع و جالبى كه در حقيقت همه نيكى ها و صفات برجسته را در بر دارد ، نخست دل به خدا بستن و ايمان محكم به او پيدا كردن ، سپس تمام زندگى را به رنگ ايمان در آوردن و در محور آن قرار دادن .
بسيارند كسانى كه دم از عشق الله مى زنند ، ولى در عمل استقامت ندارند ، افرادى سست و ناتوانند كه وقتى در برابر طوفان شهوات قرار مى گيرند با ايمان وداع كرده ، و در عمل مشرك مى شوند ، و هنگامى كه منافعشان به خطر مى افتد همان ايمان ضعيف و مختصر را نيز از دست مى دهند .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 271
على (عليه السلام) در يكى از خطبه هاى نهج البلاغه اين آيه را با عبارت گويا و پر معنائى تفسير مى كند و بعد از تلاوت آن مى فرمايد : و قد قلتم ربنا الله فاستقيموا على كتابه و على منهاج امره و على الطريقة الصالحة من عبادته ، ثم لا تمرقوا منها ، و لا تبتدعوا فيها ، و لا تخالفوا عنها : شما گفتيد پروردگار ما الله است اكنون بر سر اين سخن پايمردى كنيد ، بر انجام دستورهاى كتاب او ، و در راهى كه فرمان داده ، و در طريق پرستش شايسته او ، استقامت به خرج دهيد ، از دايره فرمانش خارج نشويد ، در آئين او بدعت مگذاريد و هرگز با آن مخالفت نكنيد .
در حديث ديگرى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم كه اين آيه را تلاوت فرمود سپس افزود : قد قالها الناس ، ثم كفر اكثرهم ، فمن قالها حتى يموت فهو ممن استقام عليها : گروهى اين سخن را گفتند سپس اكثر آنها كافر شدند ، اما كسى كه اين سخن را بگويد و همچنان به آن تداوم دهد تا مرگش فرا رسد او از كسانى است كه بر آن استقامت كرده .
و اگر مى بينيم در حديثى كه از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) نقل شده در پاسخ سؤال از تفسير استقامت فرمود : هى و الله ما انتم عليه : استقامت همان روش ولايتى است كه شما داريد به معنى اين نيست كه مفهوم آيه در مساله ولايت خلاصه شود بلكه چون پذيرش رهبرى ائمه اهل بيت (عليهم السلام) ضامن بقاء خط توحيد و روش اصيل اسلام و ادامه عمل صالح است ، استقامت را به اين معنى تفسير فرموده است .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 272
كوتاه سخن اين كه ارزش انسان كه در ايمان و عمل صالح خلاصه مى شود در اين آيه در جمله قالوا ربنا الله ثم استقاموا منعكس شده ، و لذا در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده كه شخصى خدمتش عرض كرد : اخبرنى بامر اعتصم به : دستورى به من ده كه به آن چنگ زنم و در دنيا و آخرت اهل نجات شوم .
پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : قل ربى الله ثم استقم : بگو پروردگار من الله است و بر اين گفته خود به ايست ! سپس مى گويد : پرسيدم : خطرناكترين چيزى كه بايد از آن بترسم چيست ؟ پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) زبانش را گرفت و فرمود : اين ! اكنون به بينيم كسانى كه اين دو اصل مهم را در وجود خود زنده مى كنند مشمول چه مواهبى از سوى خدا هستند .
قرآن در اين آيات به هفت موهبت بزرگ اشاره مى كند مواهبى كه از سوى فرشتگان الهى كه بر آنها نازل مى شوند به آنها بشارت داده مى شود .
آرى كار انسان بجائى مى رسد كه در پرتو ايمان و استقامت فرشتگان بر او نازل مى گردند و پيام الهى را كه سراسر لطف و مرحمت است به او اعلام مى دارند .
پس از نخستين و دومين بشارت در مورد عدم خوف و حزن كه به آن اشاره شد .
در سومين مرحله مى گويند : بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به آن وعده داده مى شديد ( و ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون ) .
و در چهارمين بشارت مى افزايند : ما ياران و مددكاران شما در زندگى .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 273
دنيا و در آخرت هستيم هرگز شما را تنها نمى گذاريم ، در نيكى ها به شما كمك مى كنيم ، و از لغزشها شما را حفظ مى نمائيم تا وارد بهشت شويد ( نحن اوليائكم فى الحياة الدنيا و فى الاخرة ) .
در پنجمين بشارت مى گويند : در بهشت براى شما هر چه بخواهيد از مواهب و نعمتها فراهم است و هيچ قيد و شرطى در كار نيست ( و لكم فيها ما تشتهى انفسكم ) .
ششمين بشارت اين كه نه تنها نعمتهاى مادى و آنچه دلخواه شما است به شما مى رسد ، بلكه آنچه از مواهب معنوى طلب كنيد در اختيار شما است ( و لكم فيها ما تدعون ) .
و بالاخره هفتمين و آخرين مژده اى كه به آنها مى دهند اين است كه شما ميهمان خدا در بهشت جاويدان او هستيد ، و همه اين نعمتها به عنوان پذيرائى يك ميزبان از يك ميهمان گرامى از سوى پروردگار غفور و رحيم به شما ارزانى داشته مى شود ( نزلا من غفور رحيم ) .

نكته ها :
در اين آيات و تعبيرات كوتاه و پر معنيش ، نكته هاى ظريف و فراوانى نهفته است : 1 - آيا نزول فرشتگان بر مؤمنان با استقامت به هنگام مرگ و انتقال از اين عالم به جهان ديگر است ؟ همانگونه كه جمعى از مفسران احتمال داده اند ، يا در سه موقف به هنگام مرگ و به هنگام ورود در قبر و به هنگام زنده شدن در رستاخيز به سراغ آنها مى آيند ؟ و يا اينكه اين بشارتها دائمى و مستمر است كه با الهامهاى معنوى اين حقايق را در گوش جان مؤمنان پيوسته مى خوانند ، هر چند به هنگام مرگ يا ورود در عرصه محشر صداى فرشتگان رساتر و روشنتر مى شود ؟
تفسير نمونه ج : 20 ص : 274
از آنجا كه آيه قيد و شرطى ندارد با معنى اخير سازگارتر است ، به خصوص اينكه فرشتگان در چهارمين بشارت مى گويند : ما دوستان شما در دنيا و آخرت هستيم و اين دليل بر آن است كه اين مژده ها را به هنگامى كه آنها در دنيا زنده اند از فرشتگان مى شنوند ، اما نه بشارتى با زبان و الفاظ ، بلكه بشارتهائى كه مؤمنان با گوش جان مى شنوند ، و در مشكلات و گرفتاريها در اعماق دل احساس مى كنند و آرامش مى يابند .
درست است كه در روايات متعددى اين آيه تفسير به زمان فرا رسيدن مرگ شده است ، ولى در روايات ديگرى نيز تفسير به معنى گسترده ترى كه حال حيات را نيز شامل مى شود گرديده .
و از مجموع اين روايات مى توان نتيجه گرفت كه ذكر خصوص حال مرگ به عنوان يك مصداق روشن از اين مفهوم وسيع و گسترده است ، و مى دانيم تفسيرهائى كه در روايات وارد شده غالبا به صورت بيان مصاديق روشن است .
به هر حال اين بشارتهاى فرشتگان الهى است كه در روح و جان انسان با ايمان و پر استقامت پرتوافكن مى شود ، در طوفانهاى سخت زندگى به آنها نيرو و توان مى بخشد ، و در پرتگاهها و لغزشگاهها به آنها ثبات قدم مى دهد .
2 - در اينكه ميان خوف و حزن چه تفاوتى است ؟ جمعى از مفسران گفته اند : خوف و ترس مربوط به حوادث بيمناك آينده است ، و حزن و اندوه مربوط به حوادث ناگوار گذشته ، به اين ترتيب فرشتگان به آنها مى گويند ، نه از حوادث سختى كه در پيش داريد ، چه در دنيا و چه در هنگام مرگ و چه در مراحل رستاخيز نگران باشيد ، و نه از گناهان گذشته خود يا فرزندانى كه از .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 275
شما در دنيا باقى مى مانند غمى به دل راه دهيد .
تقديم خوف بر حزن نيز ممكن است به همين ملاحظه باشد كه نگرانى انسان با ايمان بيشتر از حوادث آينده ، مخصوصا دادگاه محشر است .
بعضى نيز گفته اند ترس و خوف در برابر عذاب است ، و اندوه و حزن در برابر از دست رفتن ثواب ، و فرشتگان الهى آنها را به لطف پروردگار در هر دو قسمت اميدوار مى سازند .
3 - تعبير به كنتم توعدون ( وعده داده مى شديد ) تعبير جامعى است كه همه اوصاف بهشت را در نظر مؤمنان با استقامت تداعى مى كند ، يعنى بهشت با تمام اوصافى كه شنيده ايد ، با حور و قصورش ، و با مواهب معنوى و روحانيش ، با نعمتهاى بسيار گران قدرى كه به گفته قرآن هيچكس از آن آگاه نيست ، و به ذهن كسى خطور نكرده ، ( فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين ) ( الم سجده 17 ) همه و همه در اختيار شما است .
4 - در چهارمين مژده فرشتگان خود را يار و ياور مؤمنين در دنيا و آخرت معرفى مى كنند كه در حقيقت نقطه مقابل آيات گذشته است كه كفار بى ايمان از اوليا و رهبران گمراه و اغواگر ناله سر مى دهند ، و مى خواهند در دوزخ از اين ناپاكان انتقام بگيرند .
5 - تفاوت در ميان بشارت پنجم و ششم اين است كه در پنجم به آنها مى گويند آنچه دلتان بخواهد در آنجا هست ، و خواستن شما و فراهم گشتن آن يكى است ولى مى دانيم تعبير به تشتهى انفسكم معمولا در لذات مادى به كار مى رود ، در حالى كه ما تدعون ( آنچه بخوانيد ) به معنى تقاضاهاى معنوى و مواهب و لذات
تفسير نمونه ج : 20 ص : 276
روحانى است ، خلاصه در آنجا همه چيز جمع است و هر نعمت معنوى و مادى بخواهند فراهم است .
6 - نزل چنانكه قبلا هم گفته ايم به معنى ارزاقى است كه به وسيله آن از ميهمان پذيرائى مى كنند و بعضى به اولين وسيله پذيرائى از ميهمان تفسير كرده اند ، و در هر حال اين تعبير لطيف و زيبا نشان مى دهد كه مؤمنان با استقامت همه ميهمان خدايند و بهشت ميهمان سراى الله است و نعمتهايش وسائل پذيرائى دوستان خدا .
7 - با دقت در عمق اين مفاهيم و عظمت اين وعده هاى الهى كه به وسيله فرشتگان به مؤمنان داده مى شود روح آدمى به پرواز در مى آيد ، و تمام وجود او را به سوى ايمان و استقامت جذب مى كند .
در پرتو اين فرهنگ و تعليمات بود كه اسلام از يك مشت عرب جاهلى انسانهاى نمونه اى ساخت كه از هيچگونه ايثار و فداكارى مضايقه نداشتند ، و همين ها است كه امروز مى تواند الهام بخش مسلمانان در راه پيروزى بر همه مشكلات باشد .
البته نبايد فراموش كرد كه استقامت همچون عمل صالح ميوه درخت ايمان است زيرا ايمان هنگامى كه عمق و نفوذ كافى پيدا كند انسان را دعوت به استقامت خواهد كرد ، همانگونه استقامت در مسير حق بر عمق ايمان نيز مى افزايد ، و اين دو تاثير متقابل دارند .
از آيات ديگر قرآن نيز استفاده مى شود كه ايمان و استقامت نه تنها بركات معنوى را به سوى انسان سرازير مى كند ، بلكه از بركات مادى اين جهان نيز در سايه اين دو بهره مند خواهد شد ، در سوره جن آيه 16 مى خوانيم : و ان لو استقاموا على الطريقه لاسقيناهم ماء غدقا : هر گاه افراد با ايمان بر طريقه حق پايدارى كنند آب فراوان به آنها مى نوشانيم ( و سالهائى پر باران و پر بركت نصيب آنها مى كنيم ) .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 277
وَ مَنْ أَحْسنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلى اللَّهِ وَ عَمِلَ صلِحاً وَ قَالَ إِنَّنى مِنَ الْمُسلِمِينَ(33) وَ لا تَستَوِى الحَْسنَةُ وَ لا السيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتى هِىَ أَحْسنُ فَإِذَا الَّذِى بَيْنَك وَ بَيْنَهُ عَدَوَةٌ كَأَنَّهُ وَلىُّ حَمِيمٌ(34) وَ مَا يُلَقَّاهَا إِلا الَّذِينَ صبرُوا وَ مَا يُلَقَّاهَا إِلا ذُو حَظ عَظِيم(35) وَ إِمَّا يَنزَغَنَّك مِنَ الشيْطنِ نَزْغٌ فَاستَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السمِيعُ الْعَلِيمُ(36)
ترجمه :
33 - گفتار چه كسى بهتر است از آنكس كه دعوت به سوى خدا مى كند و عمل صالح انجام مى دهد و مى گويد : من از مسلمين هستم .
34 - هرگز نيكى و بدى يكسان نيست ، بدى را با نيكى دفع كن ، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صميمى شوند !
35 - اما به اين مرحله جز كسانى كه داراى صبر و استقامتند نمى رسند ، و جز كسانى كه
تفسير نمونه ج : 20 ص : 278
بهره عظيمى از ايمان و تقوا دارند به آن نائل نمى گردند .
36 - و هر گاه وسوسه هائى از شيطان متوجه تو گردد از خدا پناه طلب كه او شنونده و آگاه است .

تفسير : بدى را با نيكى دفع كن !
در آيات گذشته سخن از كسانى در ميان بود كه مردم را از شنيدن آيات قرآن نهى مى كردند ، يعنى داعيان به سوى ضلال و گمراهى .
ولى در آيات مورد بحث از نقطه مقابل آنها كه گفتارشان بهترين گفتار است سخن مى گويد ، مى فرمايد : چه كسى گفتارش بهتر است از آن كس كه دعوت به سوى خدا مى كند و عمل صالح انجام مى دهد و مى گويد من از مسلمينم و با تمام وجودم اسلام را پذيرفته ام ( و من احسن قولا ممن دعا الى الله و عمل صالحا و قال اننى من المسلمين ) .
گرچه آيه به صورت استفهام است ، ولى پيدا است كه استفهام انكارى است ، يعنى هيچكس سخنش از داعيان به سوى الله و مناديان توحيد بهتر نيست ، همان مناديانى كه با عمل صالح خويش دعوت زبانى خود را تاكيد و تثبيت مى كنند ، و با اعتقاد به اسلام و تسليم در برابر حق بر عمل صالح خويش صحه مى گذارند .
اين آيه با صراحت ، بهترين گويندگان را كسانى معرفى كرده كه داراى اين سه وصفند : دعوت به الله ، عمل صالح ، و تسليم در برابر حق .
در حقيقت چنين كسانى علاوه بر سه ركن معروف ايمان ، اقرار به لسان ، عمل به اركان ، و ايمان به جنان ( قلب ) بر ركن چهارمى نيز چنگ زده اند و آن تبليغ و نشر آئين حق و اقامه دليل بر مبانى دين و زدودن آثار شك و ترديد از قلوب بندگان خدا است .
اين مناديان با اين چهار وصف بهترين مناديان جهانند .
گرچه گروهى از مفسران اين اوصاف را تطبيق بر شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و يا
تفسير نمونه ج : 20 ص : 279
پيامبر ، و امامانى كه دعوت به سوى حق مى كردند ، و يا خصوص مؤذنها كرده اند ، ولى پيدا است آيه مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه تمام مناديان توحيد را كه واجد اين صفاتند فرا مى گيرد ، هر چند برترين مصداقش شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ( مخصوصا با توجه به زمان نزول آيه ) و در درجه بعد ائمه معصومين و بعد از آنها تمام علماء و دانشمندان و مجاهدان راه حق و آمرين به معروف و ناهين از منكر و مبلغان اسلام از هر قشر و گروه هستند ، و اين آيه بشارتى است بزرگ و افتخارى است بى نظير براى همه آنها كه مى توانند به آن دلگرم باشند .
و اگر گفته اند در اين آيه مدح بلال حبشى مؤذن مخصوص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است نيز به خاطر همين است كه او در دورانى تاريك و وحشتناك نغمه توحيد را سر داد ، و جان خود را در برابر آن سپر ساخت ، و با ايمان راسخ و استقامت كم نظير و اعمال صالح و تداوم خط صحيح اسلام اين اوصاف را تكميل نمود ! جمله و قال اننى من المسلمين را دو گونه تفسير كرده اند : نخست اين كه قال در اينجا از ماده قول به معنى اعتقاد است ، يعنى اعتقاد راسخ به اسلام دارد .
ديگر اين كه قول در اينجا به همان معنى سخن گفتن است ، يعنى از روى افتخار و مباهات به آئين پاك خداوند صدا مى زند من از مسلمين هستم ! معنى اول مناسبتر است هر چند جمع هر دو در مفهوم آيه امكان دارد .
بعد از بيان دعوت به سوى خداوند و اوصاف داعيان الى الله ، روش دعوت را شرح داده ، مى گويد : نيكى و بدى يكسان نيست ( لا تستوى الحسنة و لا السيئة ) .
در حالى كه مخالفان حق سلاحى جز بد گوئى و افتراء و سخريه و استهزاء .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 280
و انواع فشارها و ستم ها ندارند ، بايد سلاح شما پاكى و تقوا و سخن حق و نرمش و محبت باشد .
آرى مكتب ضلالت جز چنان ابزارى را نمى پسندد مكتب حق تنها از چنين وسائلى بهره گيرى مى كند .
گرچه حسنة و سيئة مفهوم وسيعى دارد ، تمام نيكى ها و خوبيها و خيرات و بركات در مفهوم حسنه جمع است ، همانگونه كه هر گونه انحراف و زشتى و عذاب در مفهوم سيئة خلاصه شده است ، ولى در آيه مورد بحث آن شاخه اى از حسنة و سيئة كه مربوط به روشهاى تبليغى است منظور مى باشد .
ولى جمعى از مفسران حسنه را به معنى اسلام و توحيد و سيئه را به معنى شرك و كفر تفسير كرده اند .
بعضى حسنه را به اعمال صالح و سيئه را به اعمال قبيح ، و بعضى حسنه را به صفات عالى انسانى همچون صبر و حلم و مدارا و عفو ، و سيئه را به معنى غضب و جهل و خشونت و انتقامجوئى تفسير كرده اند .
ولى تفسير اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير آيه فوق فرمود : الحسنة التقية و السيئة الاذاعة : حسنه تقيه است ، و افشاگرى سيئه است البته اين حديث ناظر به مقامى است كه افشا كردن عقيده موجب اتلاف نيروها و از بين رفتن نقشه ها و هدفها شود .
سپس براى تكميل اين سخن مى افزايد : با روشى كه بهتر است بدى ها را پاسخ گوى و دفع كن ( ادفع بالتى هى احسن ) .
به وسيله حق باطل را دفع كن ، و با حلم و مدارا جهل و خشونت را ، و با عفو و گذشت به مقابله با خشونتها برخيز ، هرگز بدى را با بدى ، و زشتى را با .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 281
زشتى پاسخ مگوى ، كه اين روش انتقامجويان است و موجب لجاجت و سرسختى منحرفان مى گردد .
در پايان آيه به فلسفه عميق اين برنامه در يك جمله كوتاه اشاره كرده ، مى فرمايد : نتيجه اين كار آن خواهد شد كه دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صميمى شوند ( فاذا الذى بينك و بينه عداوة كانه ولى حميم ) .
آنچه را قرآن در اين آيه بيان كرده ، و در آيه 96 سوره مؤمنون نيز به شكل ديگرى آمده ( ادفع بالتى هى احسن السيئة ) از مهمترين و ظريفترين و پربارترين روشهاى تبليغ مخصوصا در برابر دشمنان نادان و لجوج است ، و آخرين تحقيقات روانشناسان نيز به آن منتهى شده است .
زيرا هر كس بدى كند انتظار مقابله به مثل را دارد ، مخصوصا افراد بد چون خودشان از اين قماشند ، و گاه يك بدى را چند برابر پاسخ مى گويند ، هنگامى كه ببينند كه طرف مقابل نه تنها بدى را به بدى پاسخ نمى دهد ، بلكه با خوبى و نيكى به مقابله برمى خيزد ، اينجا است كه طوفانى در وجودشان برپا مى شود وجدانشان تحت فشار شديدى قرار مى گيرد و بيدار مى گردد ، انقلابى در درون جانشان صورت مى گيرد ، شرمنده مى شوند ، احساس حقارت مى كنند ، و براى طرف مقابل عظمت قائل مى شوند .
اينجا است كه كينه ها و عداوتها با طوفانى از درون جان برخاسته و جاى آن را محبت و صميميت مى گيرد .
بديهى است اين يك قانون غالبى است نه دائمى ، زيرا هميشه اقليتى هستند كه از اين روش سوء استفاده مى كنند ، و تا زير ضربات خرد كننده شلاق مجازات قرار نگيرند آدم نمى شوند و دست از اعمال زشت خود بر نمى دارند .
البته حساب اين گروه جدا است ، و بايد در برابر آنها از شدت عمل استفاده كرد ، ولى نبايد فراموش كرد كه اين دسته هميشه در اقليت هستند ، قانونى كه
تفسير نمونه ج : 20 ص : 282
حاكم بر اكثريت است همان قانون دفع سيئه باحسنه است .
و لذا ملاحظه مى كنيم كه پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و پيشوايان معصوم (عليهم السلام) هميشه از اين روش عالى قرآنى بهره مى گرفتند ، فى المثل به هنگام فتح مكه كه نه تنها دشمنان بلكه دوستان انتظار انتقامجوئى شديد مسلمين ، و به راه انداختن حمام خون در آن سرزمين كفر و شرك و نفاق و كانون دشمنان سنگدل و بى رحم داشتند ، و حتى بعضى از پرچمداران سپاه اسلام در آن روز رو به سوى ابو سفيان كرده و شعار اليوم يوم الملحمة ، اليوم تسبى الحرمة ، اليوم اذل الله قريشا ! امروز روز انتقام ، روز از بين رفتن احترام نفوس و اموال دشمنان ، و روز ذلت و خوارى قريش است سر دادند ، پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با جمله اذهبوا فانتم الطلقاء برويد و همه آزاديد همه را مشمول عفو خود قرار داد ، رو به سوى ابو سفيان فرمود و شعار انتقامجويانه را به اين شعار محبت آميز تبديل فرمود اليوم يوم المرحمة اليوم اعز الله قريشا ! : امروز روز رحمت است ، امروز روز عزت قريش است ! .
همين عمل چنان طوفانى در سرزمين دلهاى مكيان مشرك بر پا كرد كه به گفته قرآن يدخلون فى دين الله افواجا : فوج فوج مسلمان شدند و آئين اسلام را با جان و دل پذيرا گشتند ( سوره نصر - آيه 2 ) .
ولى با تمام اين احوال به طورى كه در تواريخ اسلام آمده است پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) چند نفر را نام برد و از عفو عمومى مستثنا كرد ، چرا كه افرادى خطرناك و غير قابل بخشش بودند ، اما بقيه را جز اين چند نفر مشمول عفو عمومى ساخت ، و در ضمن اين جمله پر معنى را بيان كرد : من در باره شما همان مى گويم كه يوسف در باره برادران خود كه بر او ستم كرده بودند گفت : لا تثريب عليكم اليوم يغفر الله لكم و هو ارحم الراحمين : امروز ملامتى بر شما نيست ، خدا شما را .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 283
ببخشد كه او ارحم الراحمين است ! .
ولى در اينجا به معنى دوست ، و حميم در اصل به معنى آب داغ و سوزان است ، و اگر به عرق بدن حميم گفته مى شود به خاطر گرمى آن است ، و حمام را نيز به همين مناسبت حمام مى گويند ، به دوستان پر محبت و گرم و داغ نيز حميم گفته مى شود و منظور در آيه همين است .
قابل توجه اينكه مى فرمايد : كانه ولى حميم گويا يك دوست گرم و صميمى است اشاره به اين كه اگر واقعا در صف دوستان صميمى هم در نيايد حداقل در ظاهر چنين خواهد بود .
از آنجا كه چنين برخوردى با مخالفان كار ساده و آسانى نيست ، و رسيدن به چنين مقامى نياز به خودسازى عميق اخلاقى دارد ، در آيه بعد مبانى اخلاقى اين گونه برخورد با دشمنان را در عبارتى كوتاه و پر معنى بيان كرده ، مى فرمايد : به اين خصلت نمى رسد مگر كسانى كه داراى صبر و استقامتند ( و ما يلقاها الا الذين صبروا ) .
و به اين خوى و خلق عظيم نمى رسد مگر كسانى كه بهره بزرگى از ايمان و تقوى و اخلاق دارند ( و ما يلقاها الا ذو حظ عظيم ) .
آرى انسان مدتها بايد خودسازى كند تا بتواند بر خشم و غضب خويش چيره گردد ، بايد در پرتو ايمان و تقوى آن قدر روح او وسيع و قوى شود كه به آسانى از آزار دشمنان متاثر نگردد ، و حس انتقامجوئى در او شعلهور نشود ، روحى بزرگ ، و شرح صدر كافى لازم است تا شخص به چنين مرحله اى از كمال انسانيت به رسد كه بديها را با نيكى پاسخ گويد ، و در راه خدا و براى رسيدن .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 284
به اهداف مقدسش حتى از مرحله عفو و گذشت فراتر رود ، و به مقام دفع سيئه به حسنه برسد ! .
باز در اينجا به مساله صبر بر خورد مى كنيم كه ريشه همه ملكات فاضله اخلاقى و پيشرفتها و موفقيتهاى مادى و معنوى است .
و از آنجا كه بر سر راه وصول به اين هدف بزرگ موانعى وجود دارد و وسوسه هاى شيطانى در اشكال مختلف انسانها را مانع مى شود ، در آخرين آيه مورد بحث شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را به عنوان الگو مخاطب ساخته ، مى گويد : هر گاه وسوسه هائى از شيطان در اين مسير متوجه تو گردد بهوش باش ، و در مقابل آن مقاومت كن ، خود را به خداوند بسپار ، و به سايه لطف او پناه بر ، كه او شنونده و آگاه است ( و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه هو السميع العليم ) .
نزغ ( بر وزن نزد ) به معنى ورود در كارى به قصد فساد است ، و به همين جهت به وسوسه هاى شيطانى نزغ گفته مى شود .
اين هشدار در واقع به خاطر اين است كه در اين گونه مواقع معمولا خطوراتى از ذهن مى گذرد ، و يا افراد به اصطلاح مصلحت انديش توصيه هائى از اين قبيل مى كنند .
مردم را جز با زور نمى توان اصلاح كرد خون را با خون بايد شست .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 285
ترحم بر پلنگ تيز دندان ستمكارى بر گوسفندان است و مانند اينها ، و با اين وسوسه ها مى خواهند مقابله به مثل را در همه جا توصيه كنند ، و بدى را به بدى پاسخ گويند .
قرآن مى گويد : مبادا گرفتار اين وسوسه ها شويد ، و جز در موارد خاص و استثنائى تكيه بر خشونت كنيد ، و هر گاه در برابر چنين سخنان قرار گرفتيد ، پناه به خدا ببريد ، و بر او اعتماد كنيد كه او همه سخنان را مى شنود ، و از نيات همگان آگاه است .
البته آيه فوق مفهوم وسيعى دارد و ميگويد : در برابر همه وسوسه هاى شيطانى بايد به خدا پناه برد ، ولى آنچه گفته شد يكى از مصاديق روشن آن است .

نكته ها :

1 - برنامه چهار مرحله اى داعيان الى الله
در چهار آيه فوق چهار بحث در زمينه دعوت به سوى خدا آمده است .
نخست خودسازى دعوت كنندگان از نظر ايمان و عمل صالح .
دوم استفاده از روش دفع بديها به نيكى ها .
سوم فراهم ساختن مبادى اخلاقى براى انجام اين روش .
چهارم برداشتن موانع از سر راه و مبارزه با وسوسه هاى شيطانى .
پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و امامان معصوم خود بهترين الگو و اسوه براى اين برنامه بودند و يكى از دلائل پيشرفت سريع اسلام در آن محيط تاريك و پر از جهل ، استفاده از همين برنامه بود .
امروز روانشناسان كتابها و رساله هائى در زمينه راه نفوذ در ديگران نوشته اند كه در برابر عظمت آيات فوق مطلب قابل ملاحظه اى به نظر نمى رسد ،
تفسير نمونه ج : 20 ص : 286
به خصوص اين كه روشهائى را كه آنها توصيه مى كنند غالبا جنبه ظاهرسازى و تحميق و گاه نيرنگ و فريب دارد ، در حالى كه روش قرآنى بالا كه بر ايمان و تقوى و اصالتها استوار است از همه اين امور بر كنار مى باشد .
چه خوب است كه مسلمانان امروز اين روش را احياء كنند و دامنه اسلام را در دنيائى كه تشنه آن است از اين طريق گسترش دهند .
جالب اين كه در حديثى كه در تفسير على بن ابراهيم آمده مى خوانيم : ادب الله نبيه فقال : و لا تستوى الحسنة و لا السيئة ادفع بالتى هى احسن ، قال ادفع سيئة من اساء اليك بحسنتك ، حتى يكون الذى بينك و بينه عداوة كانه ولى حميم : خداوند پيامبرش را به اين آداب مؤدب ساخته و فرموده : نيكى و بدى يكسان نيست ، بدى را با روشى كه بهترين روش است دفع كن ، يعنى عمل كسانى را كه در حق تو بد كرده اند به نيكى پاسخ ده ، تا كسانى كه با تو عداوت دارند دوست صميمى شوند .

2 - انسان در برابر طوفان وساوس
در مسير دور و درازى كه انسان به سوى سعادت و جلب رضاى خدا دارد گردنه هاى صعب العبورى است كه شياطين در آنجا كمين كرده اند ، و اگر انسان تنها بماند هرگز توانائى پيمودن اين راه را ندارد ، بايد دست به دامن لطف الهى زند ، و با تكيه و توكل بر او اين راه پر خطر را بسپرد ، هر گاه طوفانها شديد و شديدتر مى شود او بيشتر به سايه لطف خدا پناه برد .
در حديثى مى خوانيم كه در حضور پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) يكى نسبت به ديگرى بدگوئى كرد ، آتش غضب در دل او افروخته شد پيامبر فرمود : انى لاعلم كلمة لو قالها .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 287
لذهب عنه الغضب : اعوذ بالله من الشيطان الرجيم : من سخنى مى دانم كه اگر مرد خشمگين آن را بگويد خشمش فرو مى نشيند ، و آن جمله اعوذ بالله من الشيطان الرجيم است ! مرد خشمگين عرض كرد : ا مجنونا ترانى : يعنى فكر مى فرمائيد من ديوانه ام ؟ ! ( و شيطان در پوست من رفته است ؟ ) .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به قرآن استناد فرمود : و اين آيه را تلاوت كرد ، و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله هر گاه وسوسه هاى شيطانى به سراغ تو بيايد به خدا پناه بر .
اشاره به اين كه طوفان غضب از وسوسه هاى شيطان است ، همانگونه كه طوفان شهوت و هوى و هوس هر كدام يكى از آن وسوسه ها است .
در كتاب خصال مى خوانيم : امير مؤمنان على (عليه السلام) چهارصد باب در باره امورى كه به نفع دين و دنياى مسلمانان است به اصحابش تعليم داد و از آن جمله اين بود : اذا وسوس الشيطان الى احدكم فليستعذ بالله و ليقل آمنت بالله مخلصا له الدين : هر گاه شيطان يكى از شما را وسوسه كند بايد به خدا پناه برد ، و بگويد : به خداوند ايمان آوردم ، و دين خود را براى او خالص مى كنم .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 288
وَ مِنْ ءَايَتِهِ الَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ الشمْس وَ الْقَمَرُ لا تَسجُدُوا لِلشمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسجُدُوا للَّهِ الَّذِى خَلَقَهُنَّ إِن كنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ(37) فَإِنِ استَكبرُوا فَالَّذِينَ عِندَ رَبِّك يُسبِّحُونَ لَهُ بِالَّيْلِ وَ النهَارِ وَ هُمْ لا يَسئَمُونَ (38) وَ مِنْ ءَايَتِهِ أَنَّك تَرَى الأَرْض خَشِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيهَا الْمَاءَ اهْتزَّت وَ رَبَت إِنَّ الَّذِى أَحْيَاهَا لَمُحْىِ الْمَوْتى إِنَّهُ عَلى كلِّ شىْء قَدِيرٌ(39)
ترجمه :
37 - از نشانه هاى او شب و روز و خورشيد و ماه است ، براى خورشيد و ماه سجده نكنيد ، براى خدائى كه آفريننده آنهاست سجده كنيد ، اگر مى خواهيد او را عبادت نمائيد .
38 - هر گاه ( از عبادت پروردگار ) تكبر كنند كسانى كه نزد پروردگار تواند شب و روز براى او تسبيح مى گويند ، و خسته نمى شوند .
39 - از آيات او اين است كه زمين را خشك و خاضع مى بينى ، اما هنگامى كه آب بر آن
تفسير نمونه ج : 20 ص : 289
مى فرستيم به جنبش در مى آيد و نمو مى كند ، همان كس كه آنرا زنده كرد مردگان را نيز زنده مى كند ، او بر هر چيز تواناست .

تفسير :

فقط براى خدا سجده كنيد
اين آيات در حقيقت آغازگر فصل تازه اى در اين سوره ، در زمينه توحيد و معاد ، و بيان نبوت و عظمت قرآن است ، و در حقيقت مصداقى است روشن از دعوت الى الله در برابر مشركان كه دعوت به سوى بت مى كردند .
نخست از مساله توحيد شروع كرده ، از طريق آيات آفاقى مردم را به سوى خدا دعوت مى نمايد ، مى فرمايد : از آيات و نشانه هاى پروردگار ، شب و روز و خورشيد و ماه است و من آياته الليل و النهار و الشمس و القمر ) .
شب مايه آرامش ، و روشنائى روز وسيله جنبش و حركت است ، و اين دو توأما چرخهاى زندگى انسانها را به گردش منظم و متناوبى در مى آورند كه اگر هر كدام جاويدان و يا حتى طولانى بود ، زندگى تمام موجودات زنده دستخوش فنا مى شد ، لذا كره ماه كه شبهايش معادل 15 شبانه روز زمين ، و روزهايش به همين اندازه است به هيچوجه قابل سكونت نيست ، چرا كه در شبهاى سرد و تاريكش همه چيز منجمد مى شود ، و در روزهاى سوزانش همه چيز آتش مى گيرد ، به همين دليل زندگى كردن موجودات زنده اى همچون انسان در آنجا غير ممكن است .
اما خورشيد منبع همه بركات مادى در منظومه ما است ، نور و گرما و حركت و جنبش و نزول بارانها ، و روئيدن گياهان ، و رسيدن ميوه ها ، حتى رنگهاى زيباى گلها همه از پرتو وجود او است .
ماه نيز روشنى بخش شبهاى تار ، و چراغ پر فروغ و زيباى رهروان بيابانها .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 290
و گمشدگان صحراها است ، و با جزر و مد خود نيز بركات فراوانى مى آفريند .
ولى بخاطر همين بركات گروهى در مقابل اين دو كوكب پر فروغ آسمان سجده مى كردند و آنها را پرستش مى نمودند ، آنها در عالم اسباب ، متوقف مانده ، بى آنكه مسبب الاسباب را ببينند .
لذا قرآن بعد از اين بيان بلافاصله مى گويد : براى خورشيد و ماه سجده نكنيد ، براى خدائى كه آفريننده آنها است سجده كنيد اگر مى خواهيد او را عبادت نمائيد ( لا تسجدوا للشمس و لا للقمر و اسجدوا لله الذى خلقهن ان كنتم اياه تعبدون ) .
شما چرا به سراغ سرچشمه اين بركات نمى رويد ؟ چرا سر بر آستان او نمى سائيد ؟ چرا موجوداتى را مى پرستيد كه خود اسير قوانين آفرينش اند ، و داراى طلوع و غروبند و دستخوش انواع تغييرات .
بايد به سراغ كسى رفت كه حاكم و خالق اين قوانين است هرگز غروب و افولى ندارد و دست تغيير و دگرگونى به دامان كبريايش دراز نمى شود .
به اين ترتيب يكى از شعبه هاى گسترده شرك و بت پرستى را كه به صورت پرستش موجودات مختلف طبيعت كه داراى فوائدى هستند نفى مى كند ، و به همه آنها پيام مى دهد ، به سراغ خالق اين موجودات برويد و در معلول متوقف نشويد ، به دنبال علت العلل بگرديد .
در حقيقت در اين آيه از نظام واحدى كه بر خورشيد و ماه و شب و روز حاكم .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 291
است استدلال بر وجود خداوند يكتا شده و از خالقيت و حاكميت او براى لزوم عبادتش اتخاذ سند كرده است .
جمله ان كنتم اياه تعبدون در حقيقت اشاره به اين نكته دارد كه اگر قصد عبادت خدا را داريد غير او را حذف كنيد و چيزى را در عبادت او شريك قرار ندهيد ، چرا كه عبادت او با عبادت ديگرى هرگز جمع نمى شود .
سپس مى افزايد : اگر اين دليل منطقى در فكر آنها اثر نگذاشت و باز هم به سراغ بتها و معبودهاى مجازى رفتند و معبود حقيقى را به دست فراموشى سپردند اگر در عبادت خدا استكبار كردند هرگز نگران نباش ، چون فرشتگان مقربى كه در پيشگاه او هستند شب و روز براى او تسبيح مى گويند ، و هيچگاه از عبادت او ملالت و خستگى پيدا نمى كنند ( فان استكبروا فالذين عند ربك يسبحون له بالليل و النهار و هم لا يسامون ) .
اگر گروهى نادان و جاهل و بيخبر در برابر ذات پاكش سجده نكنند مساله اى نيست اين عالم وسيع پر است از فرشتگان مقرب كه دائما در حال ركوع و سجود و حمد و تسبيحند ، تازه نيازى به عبادت آنها نيز ندارد ، آنها نيازمند عبادت اويند ، چرا كه هر افتخار و كمالى براى ممكنات است در سايه عبوديت او است .
چنانكه گفتيم آيات فوق از آيات سجده است ولى در اين كه آيا سجده بعد از آغاز آيه اول ( جمله تعبدون ) واجب است يا بعد از اتمام هر دو آيه ( جمله و هم لا يسامون ) در ميان فقهاى اهل سنت گفتگو است ، گروهى اولى را پذيرفته اند ، مانند شافعى و مالك و بعضى دوم را ترجيح داده اند مانند ابو حنيفه و احمد حنبل ، .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 292
اما به عقيده علماى اماميه بر اساس رواياتى كه از اهلبيت (عليهم السلام) وارد شده محل سجده همان جمله تعبدون است ، و اين از سجده هاى واجب قرآن مى باشد .
توجه به اين نكته نيز لازم است كه آنچه واجب است اصل سجده مى باشد ، اما ذكر آن مستحب است ، در روايتى مى خوانيم كه در سجده اين ذكر را بگويد لا اله الا الله حقا حقا ، لا اله الا الله ايمانا و تصديقا ، لا اله الا الله عبودية و رقا سجدت لك يا رب تعبدا و رقا ، لا مستنكفا و لا مستكبرا بل انا عبد ذليل خائف مستجير .
بار ديگر به آيات توحيد كه زمينه ساز مساله معاد است باز مى گردد ، و اگر قبلا سخن از خورشيد و ماه و آيات سماوى بود در اينجا سخن از آيات ارضى و زمينى است .
مى فرمايد : از آيات او اين است كه زمين را خاشع و خاضع و خشك و بى حركت مى يابى ، اما هنگامى كه قطره هاى حياتبخش آب باران را بر آن مى فرستيم به جنبش در مى آيد ، و افزايش مى يابد و نمو مى كند ( و من آياته انك ترى الارض خاشعة فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت و ربت ) .
زمينى خشك و مرده و بى حركت كجا ، و اين همه آثار حيات و جلوه هاى گوناگون آن كجا ؟ كدام قدرت است كه با نزول چند قطره باران از خاك مرده اينهمه حركت و جنبش و حيات مى آفريند ؟ اين يكى از نشانه هاى علم و قدرت بى پايان پروردگار و علائم وجود ذيجود او است .
سپس از اين مساله روشن توحيدى يعنى مساله حيات كه هنوز اسرارش براى بزرگترين دانشمندان كشف نشده ، با يك انتقال سريع و جالب به مساله معاد .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 293
پرداخته ، مى گويد : آن كس كه اين زمين مرده را زنده كرد هم او مردگان را نيز در قيامت زنده مى كند ! ( ان الذى احياها لمحى الموتى ) .
آرى او بر همه چيز توانا است ( انه على كل شىء قدير ) .
دلائل قدرتش در همه جا نمايان است و همه سال نشانه هاى آن را با چشم خود مى بينيد ، با اين حال چگونه در مساله معاد ترديد مى كنيد ؟ و آن را جز محالات مى شمريد ؟ زهى نادانى و غفلت و بيخبرى ! خاشعة از ماده خشوع در اصل به معنى تضرع و تواضع توام با ادب است ، و به كار بردن اين تعبير در مورد زمين خشكيده در حقيقت يك نوع كنايه است .
آرى زمين به هنگامى كه خشكيده و فاقد آب مى شود از هر گونه گل و گياه خالى مى گردد ، و به صورت انسان افتاده و يا مرده بيجانى در مى آيد ، اما نزول باران حيات جديدى به آن مى بخشد آن را به حركت و نمو و رشد وا مى دارد .
جمله ربت از ماده ربو ( بر وزن غلو ) به معنى افزايش و نمو است و ربا نيز از همين ماده است ، چرا كه ربا خوار طلب خود را با افزايشى مى گيرد .
اهتزت از ماده هز ( بر وزن حظ ) به معنى تحريك شديد است ، در باره طرق اثبات معاد جسمانى و چگونگى استدلال از جهان گياهان بر اين مساله در پايان سوره يس ( اواخر جلد هيجدهم ) بحث مشروح ترى داشته ايم .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 294
إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فى ءَايَتِنَا لا يخْفَوْنَ عَلَيْنَا أَ فَمَن يُلْقَى فى النَّارِ خَيرٌ أَم مَّن يَأْتى ءَامِناً يَوْمَ الْقِيَمَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(40) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتَبٌ عَزِيزٌ(41) لا يَأْتِيهِ الْبَطِلُ مِن بَينِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيم حَمِيد(42)
ترجمه :
40 - كسانى كه آيات ما را تحريف مى كنند بر ما پوشيده نخواهند بود ! آيا كسى كه در آتش افكنده مى شود بهتر است يا كسى كه در نهايت امن و امان در قيامت به عرصه محشر مى آيد ، هر چه مى خواهيد انجام دهيد ، او به آنچه انجام مى دهيد بيناست !
41 - كسانى كه به اين ذكر ( قرآن ) هنگامى كه به سراغ آنها آمد كافر شدند ( نيز بر ما مخفى نخواهند ماند ) و اين كتابى است قطعا شكست ناپذير .
42 - كه هيچگونه باطلى ، نه از پيش رو و نه از پشت سر ، به سراغ آن نمى آيد ، چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 295
تفسير :

تحريف گران آيات حق !
بعد از بيان آيات الهى و نشانه هاى پروردگار در آيات پيشين ، اكنون سخن از تهديد كسانى است كه نشانه هاى توحيد را تحريف مى كنند ، و به اغفال و گمراه ساختن مردم مى پردازند مى گويد : آنها كه آيات ما را تحريف مى كنند بر ما پوشيده نخواهند بود ( ان الذين يلحدون فى آياتنا لا يخفون علينا ) .
ممكن است با مغالطه و سفسطه مردم را بفريبند ، و ممكن است بر اين عمل زشت و ننگين خود پرده بيفكنند و خود را از انظار مردم مستور دارند ، اما هرگز نمى توانند كمترين عمل خود را از ما پنهان نمايند .
يلحدون از ماده الحاد در اصل از لحد ( بر وزن عهد ) گرفته شده ، و به معنى حفره اى است كه در يك طرف قرار گيرد ، و به همين جهت به حفره اى كه در يك جانب قبر قرار گرفته لحد گفته مى شود ، سپس به هر كارى كه از حد وسط به سوى افراط و تفريط متمايل شود الحاد گفته اند ، اطلاق اين كلمه بر شرك و بت پرستى و كفر و بى دينى نيز به همين مناسبت است .
منظور از الحاد در آيات خدا ايجاد وسوسه در دلائل توحيد و معاد است كه در آيات قبل با عنوان و من آياته بيان شد ، و يا همه آيات الهى اعم از آيات تكوينى گذشته يا آيات تشريعى كه در قرآن مجيد و كتب آسمانى نازل شده است .
مكتبهاى مادى و الحادى جهان امروز كه براى منحرف ساختن مردم جهان از توحيد و معاد گاه دين را زائيده جهل و ترس ، و گاه مولود عوامل اقتصادى ، و گاه امور مادى ديگر معرفى مى كنند ، نيز بدون شك از كسانى هستند كه مشمول اين آيه اند .
قرآن مجازات همه آنها را در ادامه اين بحث با يك مقايسه روشن بيان
تفسير نمونه ج : 20 ص : 296
كرده مى گويد : آيا كسى كه در آتش افكنده مى شود بهتر است يا كسى كه در سايه ايمان در نهايت امن و امان در قيامت قدم به عرصه محشر مى گذارد ؟ ! ( ا فمن يلقى فى النار خير ام من ياتى آمنا يوم القيامة ) .
آنها كه با ايجاد شك و فساد عقائد و ايمان مردم را به آتش كشيدند ، بايد در آن روز طعمه آتش شوند و آنها كه در سايه ايمان محيط امن و امانى براى جامعه بشرى آفريدند بايد در قيامت در نهايت امنيت به سر برند ، مگر در آن روز همه اعمال ما تجسم نمى يابد ؟ گر چه بعضى از مفسران اين قسمت از آيه را به ابو جهل و نقطه مقابلش حمزه يا عمار ياسر تفسير كرده اند ، ولى پيدا است كه اين يك تطبيق بيش نيست ، آيه مفهوم وسيعى دارد كه همه آنها و غير آنها را شامل مى شود .
جالب اين كه در مورد دوزخيان تعبير به القاء مى كند كه دليل بر اين است كه آنجا اختيارى از خود ندارند ، اما در مورد بهشتيان تعبير به آمدن مى نمايد كه دليل بر احترام و آزادى اراده آنها در انتخاب امنيت و آرامش است .
از اين گذشته با اينكه بايد در مقابل دوزخ بهشت قرار گيرد در اينجا امنيت از عذاب را در مقابل دوزخ قرار داده ، اشاره به اين كه مهمترين مساله در آن روز همين امنيت است .
و از آنجا كه وقتى از هدايت كسى مايوس شوند او را به حال خود رها مى كنند ، و مى گويند : هر كارى مى خواهى بكن ، در ادامه اين آيه آنها را مخاطب ساخته مى گويد : هر چه مى خواهيد انجام دهيد ! ( اعملوا ما شئتم ) .
اما بدانيد كه خدا به آنچه انجام مى دهيد بيناست ( انه بما تعملون بصير ) .
بديهى است اين امر به معنى آزادى عمل آنها ، و يا الزام به انجام هر كار نيست ، بلكه تهديدى است نسبت به آنها كه هيچ حرف حقى در گوششان فرو نمى رود ،
تفسير نمونه ج : 20 ص : 297
تهديدى است پر معنى و توام با وعده مجازات ، چرا كه ديدن اعمال و نگه داشتن حساب آنها براى همين منظور است .
آيه بعد سخن را از توحيد و معاد به قرآن و نبوت مى كشاند ، و باز به صورت هشدار به كافران لجوج و بى منطق مى فرمايد : آنها كه به اين ذكر و يادآورى الهى ( قرآن مجيد ) به هنگامى كه به سراغ آنها آمد كافر شدند بر ما مخفى نخواهند ماند ( ان الذين كفروا بالذكر لما جاءهم ) .
اطلاق ذكر بر قرآن به خاطر اين است كه قبل از هر چيز انسان را متذكر و بيدار مى سازد و حقايقى را كه انسان اجمالا با فطرت خدادادى دريافته با وضوح و تفصيل شرح مى دهد ، نظير اين تعبير در آيات ديگر قرآن نيز آمده است ، از جمله در آيه 9 سوره حجر مى خوانيم : انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون : ما اين ذكر و يادآورى را نازل كرديم و به طور قطع از آن پاسدارى خواهيم كرد .
و بعد براى بيان عظمت قرآن مى افزايد : به طور مسلم كتابى است شكست ناپذير ( و انه لكتاب عزيز ) .
كتابى است كه هيچ كس نمى تواند همانند آن را بياورد و بر آن غلبه كند ، كتابى است بى نظير ، منطقش محكم و گويا ، استدلالاتش قوى و نيرومند ، تعبيراتش منسجم و عميق ، تعليماتش ريشه دار و پر مايه ، و احكام و دستوراتش هماهنگ .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 298
با نيازهاى واقعى انسانها در تمام ابعاد زندگى .
سپس به توصيف مهم و گويائى در باره عظمت اين كتاب آسمانى پرداخته مى گويد : هيچگونه باطلى ، نه از پيش رو ، نه از پشت سر ، به سراغ قرآن نمى آيد ! ( لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه ) .
چرا كه از سوى خداوند حكيم و حميد نازل شده است ( تنزيل من حكيم حميد ) .
خداوندى كه افعالش روى حكمت و در نهايت كمال و درستى است و لذا شايسته هرگونه حمد و ستايش مى باشد .
در تفسير جمله لا ياتيه الباطل ... مفسران سخنان بسيار گفته اند كه جامعتر از همه آنها اين است هيچگونه باطل ، از هيچ نظر ، و از هيچ طريق ، به سراغ قرآن نمى آيد يعنى : نه تناقضى در مفاهيم آن است .
نه چيزى از كتب و علوم پيشين بر ضد آن مى باشد ، و نه اكتشافات علمى آينده با آن مخالفت خواهد داشت .
نه كسى مى تواند حقايق آن را ابطال كند ، و نه در آينده منسوخ مى گردد .
نه در معارف و قوانين و اندرزها و خبرهايش خلافى وجود دارد و نه خلافى بعدا كشف مى شود .
نه آيه و حتى كلمه اى از آن كم شده ، و نه چيزى بر آن افزون مى شود ، و به تعبير ديگر دست تحريف كنندگان از دامان بلندش كوتاه بوده و هست .
در حقيقت اين آيه تعبير ديگرى است از آيه 9 سوره حجر : انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون : ما قرآن را نازل كرديم و ما حافظ آنيم .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 299
از آنچه گفتيم چنين مى توان نتيجه گرفت كه جمله من بين يديه و من خلفه ( نه از پيش رو و نه از پشت سر ) كنايه از همه جانبه بودن است ، يعنى از هيچ سو و از هيچ طرف و ناحيه ، بطلان و فساد به سراغ اين كتاب بزرگ نيامده ، و نخواهد آمد ، ولى بعضى آن را كنايه از زمان حال و زمان استقبال گرفته اند ، كه در حقيقت مصداقى از مفهوم وسيع اول است .
واژه باطل چنانكه راغب در مفردات مى گويد : نقطه مقابل حق است منتها گاه آن را به يكى از مصداقهايش تفسير كرده اند مانند شرك ، شيطان ، موجود فنا شونده و ساحر ، و اينكه شخص شجاع و قهرمان را بطل مى گويند به خاطر آن است كه مخالفان خود را باطل مى كند ، و از ميدان بيرون كرده يا به قتل مى رساند .
به هر حال ظاهر آيه مطلق است و نمى توان مفهوم باطل را در مصداق خاصى محدود ساخت .
جمله آخر آيه ( تنزيل من حكيم حميد ) در حقيقت دليل روشن و گويائى است براى عدم راه يابى باطل در هيچ شكل و صورت به قرآن مجيد ، زيرا باطل به سخنى راه مى يابد كه از شخصى صادر شده است .
با علم محدود و با كمالات معين ، اما كسى كه علم و حكمتش نامحدود است و جامع همه كمالاتى است كه او را درخور حمد و ستايش قرار مى دهد نه تناقض
تفسير نمونه ج : 20 ص : 300
و اختلافى به سخنش راه مى يابد ، و نه خط نسخ و بطلان بر آن كشيده مى شود ، نه دست تحريف به سوى آن دراز مى گردد ، و نه تضادى با حقايق كتب پيشين و اكتشافات علمى در حال و آينده دارد .
به هر حال اين آيه از آيات روشنى است كه نفى هر گونه تحريف ، چه از نظر نقصان ، و چه اضافه ، از قرآن مجيد مى كند ( شرح بيشتر در باره عدم تحريف قرآن در جلد 11 صفحه 18 به بعد - ذيل آيه 9 سوره حجر انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون بيان شد ، و دلائل مختلف آن را شرح داده ، و به سؤالاتى كه در اين زمينه است پاسخ گفته ايم ) .
سؤال : ممكن است گفته شود باطل همان گونه كه اشاره شد به معنى مخالف حق است در حالى كه شما و مفسران ديگر آن را به معنى مبطل و ابطال كننده تفسير كرده ايد .
پاسخ اين سؤال را با توجه به نكته ظريفى مى توان دريافت ، و آن اينكه قرآن نمى گويد باطلى بعد از اين كتاب آسمانى به وجود نمى آيد ، بلكه مى گويد باطلى به سراغ اين كتاب آسمانى نخواهد آمد ( به ضمير در جمله تاتيه توجه كنيد ) و معنى اين سخن آن است كه چيزى نمى تواند به سراغ آن بيايد و آن را ابطال كند ( دقت كنيد ) .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 301
مَّا يُقَالُ لَك إِلا مَا قَدْ قِيلَ لِلرُّسلِ مِن قَبْلِك إِنَّ رَبَّك لَذُو مَغْفِرَة وَ ذُو عِقَاب أَلِيم(43) وَ لَوْ جَعَلْنَهُ قُرْءَاناً أَعجَمِيًّا لَّقَالُوا لَوْ لا فُصلَت ءَايَتُهُ ءَ اعجَمِىُّ وَ عَرَبىُّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا هُدًى وَ شِفَاءٌ وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ فى ءَاذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمىً أُولَئك يُنَادَوْنَ مِن مَّكانِ بَعِيد(44) وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى الْكِتَب فَاخْتُلِف فِيهِ وَ لَوْ لا كلِمَةٌ سبَقَت مِن رَّبِّك لَقُضىَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِى شك مِّنْهُ مُرِيب(45) مَّنْ عَمِلَ صلِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْهَا وَ مَا رَبُّك بِظلَّم لِّلْعَبِيدِ(46)

تفسير نمونه ج : 20 ص : 302
ترجمه :
43 - نسبتهاى ناروائى كه به تو مى دهند همان است كه به پيامبران قبل از تو نيز داده شده ، پروردگار تو داراى مغفرت و مجازات دردناكى است .
44 - هر گاه آن را قرآنى عجمى قرار مى داديم حتما مى گفتند : چرا آياتش روشن نيست ؟ آيا قرآن عجمى از پيغمبرى عربى درست است ؟ ! بگو : اين براى كسانى كه ايمان آورده اند هدايت و درمان است ، ولى كسانى كه ايمان نمى آورند گوشهايشان سنگين است ، گوئى نابينا هستند و آن را نمى بينند ، آنها همچون كسانى هستند كه از راه دور صدا زده مى شوند .
45 - ما به موسى كتاب آسمانى داديم ، سپس در آن اختلاف شد ، و اگر فرمانى از ناحيه پروردگار تو در اين زمينه صادر نشده بود ( كه بايد به آنها مهلت داد تا اتمام حجت شود ) در ميان آنها داورى مى شد ( و مشمول عذاب الهى مى گشتند ) ولى آنها هنوز در كتاب تو شك و ترديد دارند .
46 - كسى كه عمل صالحى بجا آورد نفعش براى خود او است و هر كس بدى كند به خويشتن بدى كرده ، و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمى كند .

تفسير :

قرآن هدايت است و درمان
از آنجا كه كفار مكه شديدترين مبارزه را با آئين اسلام و شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آغاز كرده بودند و آيات گذشته از الحاد آنها در دلائل توحيد و كفر و تكذيبشان نسبت به آيات الهى خبر مى داد ، در نخستين آيه مورد بحث به عنوان تسلى خاطر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و آموختن درس استقامت و پايمردى به همه مسلمين كه در فشار دشمنان قرار مى گيرند ، مى فرمايد : نسبتهاى ناروائى كه به تو داده مى شود همانست كه به پيامبران پيش از تو داده شد ( ما يقال لك الا ما قد قيل للرسل من قبلك ) .
اگر مجنون و ساحرت مى خوانند ، به پيامبران بزرگ پيشين همين نسبتها را دادند ، و اگر دروغگويت مى نامند آنها نيز از اين نسبت در امان نبودند ،
تفسير نمونه ج : 20 ص : 303
خلاصه نه دعوت تو به سوى آئين توحيد و حق مطلب تازه اى است ، و نه تهمت و تكذيب آنها ، محكم بايست و به اين سخنان اعتنا مكن و دعوت توحيد را تداوم بخش و بدان خدا با تو است .
بعضى از مفسران احتمال داده اند كه منظور از اين جمله اين است كه سخنانى كه از سوى خدا به تو گفته مى شود همان سخنانى است كه به انبياى پيشين گفته شد .
ولى با توجه به جمله بعد و آيات آينده تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد .
سپس در پايان آيه مى افزايد : پروردگار تو داراى مغفرت و آمرزش و هم داراى مجازات دردناك است ( ان ربك لذو مغفرة و ذو عقاب اليم ) .
رحمت و آمرزش براى آنها كه پذيرا شوند ، و عذاب اليم براى آنها كه تكذيب كنند و تهمت زنند و به مخالفت برخيزند .
اين جمله در حقيقت بشارت و تشويقى است براى مؤمنان و انذار و تهديدى است براى كافران .
مقدم داشتن مغفرت بر عقاب همانند موارد ديگر دليل بر پيشى گرفتن رحمت بر غضب است ، چنانكه در دعا آمده يا من سبقت رحمته غضبه .
در آيه بعد سخن از بهانه جوئى اين افراد لجوج به ميان آورده و پاسخ يكى از اين بهانه هاى عجيب را مطرح مى كند و آن اينكه آنها مى گفتند : چرا قرآن به لسان عجم نازل نشده است تا ما براى آن اهميت بيشترى قائل باشيم و غير عرب .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 304
نيز از آن بهره گيرند ، ظاهرا هدفشان اين بود كه توده مردم از آن چيزى نفهمند و نيازى به آن نباشد كه به آنها بگويند لا تسمعوا لهذا القرآن و الغوا فيه به اين قرآن گوش فرا ندهيد و با سخنان لغو و باطل آن را از اثر بيندازيد ( چنانكه در آيات قبل آمده بود ) .
اينجاست كه قرآن در پاسخ آنها مى گويد : هرگاه ما آن را قرآنى عجمى قرار مى داديم حتما مى گفتند : چرا آياتش روشن نيست ؟ چرا پيچيده است ؟ و ما از آن سر در نمى آوريم ! ( و لو جعلناه قرانا اعجميا لقالوا لو لا فصلت آياته ) .
سپس اضافه مى كردند : راستى عجيب است قرآنى عجمى از پيغمبرى عربى ؟ ( ا اعجمى و عربى ) .
يا مى گفتند : كتابى است عجمى براى امتى عربى ؟ و اكنون كه نيز به زبان عربى نازل شده ، و همگان به خوبى مفاهيم آن را درك مى كنند و به عمق پيام و دعوت قرآن مى رسند ، باز فرياد مى زنند : گوش به اين قرآن ندهيد و با جار و جنجال و سخنان لغو و باطل مردم را از شنيدن آن باز داريد .
خلاصه آنها بيماردلانى هستند كه هر طرحى ريخته شود و هر برنامه اى پياده گردد به آن ايرادى مى كنند ، و بهانه اى مى تراشند ، اگر عربى باشد سحر و افسونش مى خوانند ، و اگر عجمى باشد نامفهومش مى شمرند ، و اگر مخلوطى از الفاظ عربى و عجمى باشد ناموزونش معرفى مى كنند ! .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 305
بايد توجه داشت كه اعجمى از ماده عجمة ( بر وزن لقمه ) به معنى عدم فصاحت و ابهام در سخن است ، و عجم را به غير عرب مى گويند چرا كه زبان آنها را به خوبى نمى فهمند ، و اعجم به كسى گفته مى شود كه مطالب را خوب ادا نمى كند ( خواه عرب باشد يا غير عرب ) .
بنا بر اين واژه اعجمى همان اعجم است كه با ياء نسبت توام شده .
سپس قرآن خطاب به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى افزايد : بگو اين كتاب آسمانى براى كسانى كه ايمان آورده اند مايه هدايت و درمان است ( قل هو للذين آمنوا هدى و شفاء ) .
اما كسانى كه ايمان نمى آورند گوشهايشان سنگين است و آن را درك نمى كنند ( و الذين لا يؤمنون فى آذانهم وقر ) .
و بر اثر نابينائى آن را نمى بينند ( و هو عليهم عمى ) .
درست مثل كسانى هستند كه آنها را از راه دور صدا مى زنند ( اولئك ينادون من مكان بعيد ) .
و معلوم است چنين كسانى نه مى شنوند و نه مى بينند ! آرى براى پيدا كردن راه ، و رسيدن به مقصد ، تنها وجود نور كافى نيست ، چشم بينا نيز لازم است ، همچنين براى تعليم يافتن تنها وجود مبلغ دانشمند و فصيح كفايت نمى كند ، گوش شنوائى نيز بايد باشد .
در لطافت دانه هاى باران و تاثير حياتبخش آن شك نيست ، اما در باغ سبزه .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 306
رويد و در شوره زار خس .
آنها كه با روح حق طلبى به سراغ قرآن مى آمدند هدايت و شفا از آن مى يافتند ، بيماريهاى اخلاقى و روحى آنها در شفا خانه قرآن درمان مى شد ، سپس بار سفر را مى بستند و در پرتو نور هدايت قرآن با سرعت به سوى كوى دوست حركت مى كردند .
اما لجوجان متعصب ، و دشمنان حق و حقيقت ، و آنها كه از قبل تصميم خودشان را بر مخالفت انبيا گرفته بودند چه بهره اى مى توانستند از آن بگيرند ؟ آنها همچون كوران و كرانى بودند كه در نقطه دور دستى قرار داشتند ، آنها گرفتار ناشنوائى و نابينائى مضاعف بودند ، هم از نظر ابزار ديد و شنود و هم از نظر بعد مكان ! بعضى از مفسران نقل كرده اند كه اهل لغت براى كسى كه مى فهمد مى گويند : انت تسمع من قريب ( تو از نزديك مى شنوى ) و براى كسى كه نمى فهمد مى گويند انت تنادى من بعيد ( تو از دور صدا زده مى شوى كه اگر همهمه اى بشنوى مفهوم مطالب را درك نمى كنى ) .
در اينكه چگونه قرآن مايه شفا و درمان دردهاى جانكاه انسانها است بحث مشروحى ذيل آيه 82 سوره اسراء آورده ايم ( جلد 12 صفحه 236 به بعد ) .
در آيه بعد براى تسلى خاطر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مؤمنان نخستين مى فرمايد : از انكار و لجاجت و بهانه جوئى اين قوم خيره سر نگران مباش ، اين سابقه طولانى دارد ما به موسى كتاب آسمانى داديم ، و در آن اختلاف شد ، بعضى پذيرا گشتند و بعضى از در انكار در آمدند ( و لقد آتينا موسى الكتاب فاختلف فيه ) .
و اگر مشاهده مى كنى ما در مجازات اين دشمنان لجوج تعجيل نمى كنيم .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 307
به خاطر اين است كه مصالح تربيتى ايجاب مى كند آنها آزاد باشند ، و تا آنجا كه ممكن است اتمام حجت شود ، و اگر فرمانى از ناحيه پروردگارت در اين زمينه صادر نشده بود در ميان آنها داورى مى شد ، و مجازات الهى به سرعت دامانشان را مى گرفت ( و لو لا كلمة سبقت من ربك لقضى بينهم ) .
اين فرمان الهى بر اساس مصالح هدايت انسانها و اتمام حجت بوده ، و اين سنت در ميان تمام اقوام گذشته جارى شده و در باره قوم تو نيز جارى است .
ولى آنها هنوز اين حقيقت را باور نكرده اند و در قرآن تو شك و ترديد دارند ، شكى آميخته با سوء ظن و بدبينى ( و انهم لفى شك منه مريب ) .
مريب از ماده ريب به معنى شكى است كه آميخته با بدبينى و سوء ظن و اضطراب باشد ، بنا بر اين مفهوم جمله اين مى شود كه مشركان نه تنها در سخنان تو ترديد دارند بلكه مدعى هستند كه قرائن خلاف كه مايه بدبينى است نيز در آن موجود است ! بعضى از مفسران احتمال داده اند كه جمله اخير در باره يهود و كتاب موسى است ، يعنى اين قوم هنوز در تورات شك و ترديد دارند ، اما اين معنى بعيد به نظر مى رسد ، و ظاهر همان تفسير اول است .
در آخرين آيه مورد بحث يك قانون كلى را كه قرآن بارها روى آن تاكيد كرده در ارتباط با اعمال انسانها بيان مى كند ، كه تكميلى است بر بحث گذشته در زمينه بهره گيرى مؤمنان از قرآن ، و محروم ماندن افراد بى ايمان از اين سرچشمه فيض الهى .
مى فرمايد : هر كسى عمل صالحى انجام دهد نفعش براى خود او است ، .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 308
و هر كسى بدى كند به خويشتن بدى كرده ، و پروردگار تو به بندگان هرگز ظلم و ستم نمى كند ( من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعليها و ما ربك بظلام للعبيد ) .
بنا بر اين اگر آنها به اين كتاب و اين آئين بزرگ ايمان نياورند نه بخداوند زيانى مى رسانند ، و نه به تو ، چرا كه خوبيها و بديها همه به صاحبانش باز مى گردد و آنها هستند كه ميوه شيرين يا تلخ اعمال خويش را مى چينند .

نكته ها :

1 - اختيار و عدالت
جمله و ما ربك بظلام للعبيد دليل روشنى است بر مساله اختيار ، و آزادى اراده ، و بيانگر اين حقيقت است كه خداوند نه بى جهت كسى را كيفر مى دهد ، و نه بر مجازات كسى بدون دليل مى افزايد ، برنامه او عدالت محض است ، چرا كه سرچشمه ظلم ، كمبودها و نقصانها ، جهل و ناآگاهى ، و يا هواى نفس است ، و ذات پاك او از همه اين امور منزه مى باشد .
تعبير به ظلام كه صيغه مبالغه و به معنى بسيار ظلم كننده است ، در اينجا و در بعضى ديگر از آيات قرآن ممكن است اشاره به اين باشد كه مجازات بى دليل از سوى خداوند بزرگ هميشه مصداق ظلم بسيار خواهد بود ، چرا كه از او هرگز چنين انتظارى نيست .
بعضى نيز گفته اند كه چون او بندگان فراوانى دارد اگر بر هر كس مختصر ستمى كند مصداق ظلام خواهد بود ( اين دو تفسير با هم منافاتى ندارد ) .
به هر حال قرآن ، در اين آيات بينات خود قلم بطلان بر مكتب جبر را كه مايه اشاعه فساد ، و امضاى انواع زشتيها ، و نفى هر گونه تعهد و مسئوليت است مى كشد ، همگان را در برابر اعمالشان مسئول مى شمرد ، و نتائج اعمال هر كس