بعدی 

تفسير نمونه ج : 20 ص : 385
فَلِذَلِك فَادْعُ وَ استَقِمْ كمَا أُمِرْت وَ لا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ قُلْ ءَامَنت بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كتَب وَ أُمِرْت لأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَلُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَلُكمْ لا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يجْمَعُ بَيْنَنَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ(15)
ترجمه :
15 - تو نيز آنها را به سوى اين آئين واحد الهى دعوت كن ، و آنچنان كه مامور شده اى استقامت نما ، و از هوا و هوسهاى آنان پيروى مكن ، و بگو : به هر كتابى كه از سوى خدا نازل شده ايمان آورده ام ، و مامورم در ميان شما عدالت كنم ، خداوند پروردگار ما و شما است ، نتيجه اعمال ما از آن ما است و نتيجه اعمال شما از آن شما ، خصومت شخصى در ميان ما نيست ، و خداوند ما و شما را در يكجا جمع مى كند ، و بازگشت همه به سوى او است .

تفسير : آن گونه كه مامور شده اى استقامت كن !
از آنجا كه در آيات قبل مساله تفرقه امتها بر اثر بغى و ظلم و انحراف مطرح
تفسير نمونه ج : 20 ص : 386
شده ، در آيه مورد بحث پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را دستور مى دهد كه براى حل اختلافات و احياى آئين انبيا بكوشد ، و در اين راه نهايت استقامت را به خرج دهد .
مى فرمايد : انسانها را به سوى آئين واحد الهى دعوت كن ، و از اختلافات برهان ( فلذلك فادع ) .
سپس دستور به استقامت در اين راه داده ، مى گويد : آن گونه كه مامور شده اى ايستادگى كن ( و استقم كما امرت ) .
جمله كما امرت ( آنچنانكه مامور شده اى ) ممكن است اشاره به مرحله عالى استقامت و يا اشاره به اينكه استقامت هم از نظر كميت و كيفيت و مدت و خصوصيات ديگر همه بايد منطبق بر دستور و برنامه الهى باشد .
و از آنجا كه اهواء و هوسهاى مردم در اين مسير از موانع بزرگ راه است ، در سومين دستور مى افزايد : و از هوا و هوسهاى آنها پيروى مكن ( و لا تتبع اهوائهم ) .
چرا كه هر گروهى تو را به تمايلات و منافع شخصى خود دعوت مى كنند ، همان دعوتى كه سرانجامش تفرقه و پراكندگى و نفاق است ، پا بر سر اين هواها بگذار ، و همه را گرد آئين واحد پروردگار جمع كن .
و چون هر دعوتى نقطه شروعى دارد ، نقطه شروع آن را خود پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) قرار مى دهد ، و در چهارمين دستور مى فرمايد : بگو من ايمان آورده ام به هر كتابى كه از سوى خدا نازل شده است ( و قل آمنت بما انزل الله من كتاب ) .
من در ميان كتب آسمانى فرق نمى نهم ، همه را به رسميت مى شناسم ، و همه را دعوت كننده به توحيد و معارف پاك دينى و تقوى و پاكى و حق و عدالت ، .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 387
و آئين من در حقيقت جامع همه آنها و مكمل آنها است .
من همانند اهل كتاب نيستم كه هر كدام ديگرى را نفى كند ، يهود مسيحيان را ، و مسيحيان يهود را ، و حتى پيروان هر آئين نيز از ميان آيات كتب دينى خود آن را مى پذيرند كه با اميال و خواسته هاشان هماهنگ است ، من همه را بدون استثنا پذيرا شده ام ، چرا كه اصول اساسى همه يكى است .
و از آنجا كه براى ايجاد وحدت رعايت اصل عدالت ضرورت دارد ، در پنجمين دستور آن را مطرح كرده ، مى فرمايد : بگو من مامورم كه در ميان همه شما عدالت كنم ( و امرت لاعدل بينكم ) .
چه در قضاوت و داوريها ، چه در حقوق اجتماعى و مسائل ديگر .
و به اين ترتيب آيه مورد بحث از پنج دستور مهم تشكيل يافته كه از اصل دعوت آغاز مى شود ، سپس وسيله پيشرفت آن يعنى استقامت مطرح مى گردد ، بعد به موانع راه كه هواپرستى است ، اشاره شده ، سپس نقطه شروع كه از خويشتن است بيان گرديده ، و سرانجام هدف نهائى كه گسترش و تعميم عدالت است عنوان شده .
بدنبال اين پنج دستور ، به جهات مشترك همه اقوام كه آنهم در پنج قسمت خلاصه شده ، اشاره مى كند ، مى فرمايد : خدا پروردگار ما و شماست ( الله ربنا و ربكم ) .
اعمال ما از آن ما است و اعمال شما از آن شما ، و هر يك در مقابل اعمال خويش مسئوليم ( لنا اعمالنا و لكم اعمالكم ) .
در ميان ما و شما خصومتى نيست ، و هيچيك را بر ديگرى امتيازى نمى باشد و ما غرض شخصى با شما نداريم ( لا حجة بيننا و بينكم ) .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 388
اصولا نيازى به احتجاج و استدلال نيست چرا كه حق به قدر كافى واضح شده ، از اين گذشته سرانجام همه ما در يكجا جمع مى شويم و خداوند ما و شما را در قيامت جمع مى كند ( الله يجمع بيننا ) .
و قاضى همه ما در آن روز يكى است آرى بازگشت همه به سوى او است ( و اليه المصير ) .
به اين ترتيب هم خداى ما يكى است ، و هم سرانجام ما يكجاست ، و هم قاضى دادگاه و مرجع امورمان ، و از اين گذشته همه در برابر اعمالمان مسئوليم ، و هيچيك امتيازى بر ديگرى جز به ايمان و عمل پاك نداريم .
اين بحث را با ذكر يك حديث جامع پايان مى دهيم : در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : ثلاث منجيات ، و ثلاث مهلكات ، فالمنجيات : العدل فى الرضا و الغضب ، و القصد فى الغنى و الفقر ، و خشية الله فى السر و العلانية ، و المهلكات : شح مطاع ، و هوى متبع ، و اعجاب المرء بنفسه : سه چيز است كه سبب نجات آدمى است ، و سه چيز مايه هلاكت او است : اما سه چيز كه باعث نجات او مى شود : دادگرى و عدالت در حالت خشنودى و غضب است ، و ميانه روى در حالت غنا و فقر ، و ترس از خدا در پنهان و آشكار .
و اما سه چيز كه مايه هلاك آدمى است : بخلى است كه انسان از آن پيروى كند ، و هوا و هوس سركش و حاكم ، و خودپسندى است .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 389
وَ الَّذِينَ يحَاجُّونَ فى اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا استُجِيب لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضةٌ عِندَ رَبهِمْ وَ عَلَيهِمْ غَضبٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ شدِيدٌ(16) اللَّهُ الَّذِى أَنزَلَ الْكِتَب بِالحَْقِّ وَ الْمِيزَانَ وَ مَا يُدْرِيك لَعَلَّ الساعَةَ قَرِيبٌ(17) يَستَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِهَا وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا مُشفِقُونَ مِنهَا وَ يَعْلَمُونَ أَنَّهَا الحَْقُّ أَلا إِنَّ الَّذِينَ يُمَارُونَ فى الساعَةِ لَفِى ضلَلِ بَعِيد(18)
ترجمه :
16 - آنها كه در باره خدا بعد از پذيرفتن دعوت او ، محاجه مى كنند دليل آنها نزد پروردگارشان باطل و بى اساس است و غضب بر آنها است و عذاب شديد از آن آنها .
17 - خداوند كسى است كه كتاب را به حق نازل كرد و ميزان ( سنجش حق و باطل ) را ، اما تو چه مى دانى شايد ساعت ( قيام قيامت ) نزديك باشد .
18 - آنها كه به قيامت ايمان ندارند در باره آن شتاب مى كنند ، ولى آنها كه ايمان آورده اند پيوسته با خوف و هراس مراقب آن هستند ، و مى دانند آن حق است آگاه باشيد آنها كه در قيامت ترديد مى كنند در گمراهى عميقى هستند .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 390
تفسير : شتاب نكنيد ، قيامت مى آيد !
از آنجا كه در آيات گذشته اين سخن به ميان آمد كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مامور بود ضمن احترام به محتواى كتب آسمانى عدالت را در ميان همه مردم اجرا كند و هر گونه خصومت و محاجه با آنها را ترك كند ، در آيات مورد بحث براى تكميل اين سخن و اين كه حقانيت پيامبر اسلام نياز به دليل ندارد مى فرمايد : آنها كه در باره خداوند يكتا به محاجه برمى خيزند بعد از آن كه دعوت او از سوى مردم پذيرفته شد دليل آنها نزد پروردگارشان باطل و بى اساس است ( و الذين يحاجون فى الله من بعد ما استجيب له حجتهم داحضة عند ربهم ) .
و خشم و غضب پروردگار بر آنها است ( چون از روى علم و عمد به مخالفت خود ادامه مى دهند ) ( و عليهم غضب ) .
و عذاب شديد الهى نيز در قيامت از آن آنها است ( و لهم عذاب شديد ) چرا كه لجاجت و عناد ثمره اى جز اين ندارد .
در اين كه منظور از جمله من بعد ما استجيب له ( بعد از آن كه دعوت او اجابت شد ) چيست ؟ مفسران تفسيرهاى مختلفى ذكر كرده اند .
گاه گفته اند منظور اجابت توده هاى مردم پاك دل و بى غرض مى باشد كه با الهام از فطرت الهى و مشاهده محتواى وحى و معجزات گوناگون پيامبر اسلام سر تسليم در برابر او فرود آوردند .
و گاه اجابت دعاى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را در حق مخالفان در روز جنگ بدر كه منجر به نابودى بخش عظيمى از لشكر آنان و درهم شكستن شوكتشان شد ذكر كرده اند .
و گاه آن را اشاره به پذيرش خود آنها يعنى اهل كتاب دانسته اند ، كه قبل
تفسير نمونه ج : 20 ص : 391
از ظهور پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در انتظارش بودند و نشانه هاى او را براى مردم از كتابهاى خود مى خواندند و اظهار علاقه و ايمان نسبت به او مى نمودند ، اما پس از ظهور اسلام چون منافع نامشروعشان به خطر افتاد راه انكار پيش گرفتند .
از همه مناسبتر تفسير اول است ، زيرا تفسير دوم ايجاب مى كند كه اين آيات بعد از غزوه بدر نازل شده باشد ، در حالى كه دليل روشنى بر اين امر در دست نيست و به نظر مى رسد كه همه اين آيات در مكه نازل شده باشد .
و تفسير سوم با لحن آيه موافق نيست ، زيرا بايد گفته شود : من بعد استجابوا له ( بعد از آن كه دعوت او را اجابت كردند ) .
بعلاوه ظاهر جمله يحاجون فى الله اشاره به گفتگوى مشركان در باره خدا است ، نه اهل كتاب در باره پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اما اين محاجه باطل اشاره به طرح چه مسائلى است ؟ باز محل گفتگو است .
بعضى گفته اند : منظور ادعاى يهود است كه مى گفتند آئين ما پيش از اسلام بوده و برتر از آن است .
يا اين كه شما مدعى وحدت هستيد بيائيد آئين موسى (عليه السلام) را كه مورد قبول طرفين است بپذيريد .
ولى همانگونه كه گفتيم بعيد است كه روى سخن در اين آيات با يهود و اهل كتاب باشد چرا كه محاجه در باره الله بيشتر متناسب با مشركان است ، بنا بر اين جمله فوق اشاره به دلائل بى اساس و پوسيده اى است كه مشركان براى پذيرش شرك مى آوردند ، از جمله شفاعت بتها و يا پيروى از آئين نياكانشان .
به هر حال افراد لجوجى كه بعد از آشكار شدن حق به لجاجت و پافشارى خود ادامه مى دهند هم در نظر خلق خدا رسوا هستند و هم مشمول غضب خالق در اين جهان و جهان ديگر مى باشند .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 392
سپس به يكى از دلائل توحيد و قدرت پروردگار ، كه در عين حال متضمن اثبات نبوت است در مقابل احتجاج كنندگان بى منطق پرداخته مى گويد : خداوند همان كسى است كه كتاب آسمانى را به حق نازل كرد و همچنين ميزان را ( الله الذى انزل الكتاب بالحق و الميزان ) .
حق كلمه جامعى است كه معارف و عقائد حقه ، و همچنين اخبار صحيح و برنامه هاى هماهنگ با نيازهاى فطرى و اجتماعى را و آنچه از اين قبيل است شامل مى شود ، چرا كه حق ، همان چيزى است كه با عينيت خارجى موافق است و تحقق يافته ، و جنبه ذهنى و پندارى ندارد .
همچنين ميزان در اينگونه موارد معنى جامعى دارد هر چند معنى آن در لغت به معنى ترازو و ابزار سنجش وزن است ، اما در معنى كنائى به هر گونه معيار سنجش ، و قانون صحيح الهى ، و حتى شخص پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و امامان راستين (عليهم السلام) كه وجودشان معيار تشخيص حق از باطل است اطلاق مى گردد و ميزان روز قيامت نيز نمونه اى است از اين معنى .
به اين ترتيب خداوند كتابى بر پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل كرده است كه هم حق است ، و هم ميزان ارزيابى ارزشها است ، به گونه اى كه دقت در محتواى اين كتاب ، از معارف و عقائدش گرفته تا طرق استدلال منطقى آن ، و از قوانين اجتماعيش گرفته تا برنامه هائى كه براى تهذيب نفوس و تكامل انسانها ريخته دليل حقانيت آن است ، اين محتوى عالى با اين عمق و عظمت ، آنهم از يك فرد امى و درس نخوانده كه از عقب افتاده ترين محيطها برخاسته خود دليلى است بر عظمت پروردگار و وجود عالم ماوراء طبيعت و هم دليلى است بر حقانيت آورنده آن .
و به اين ترتيب جمله فوق پاسخى است براى مشركان و هم اهل كتاب .
و از آنجا كه نتيجه همه اين مسائل ، مخصوصا بروز و ظهور كامل حق و عدالت
تفسير نمونه ج : 20 ص : 393
و ميزان در قيامت است در پايان آيه مى گويد : تو چه مى دانى شايد ساعت ( قيام رستاخيز ) نزديك باشد ؟ ! ( و ما يدريك لعل الساعة قريب ) .
همان قيامتى كه وقتى برپا شود همگان در دادگاه عدلش حضور مى يابند ، و در برابر ميزان سنجشى كه حتى به اندازه سنگينى يكدانه خردل و كوچكتر از آن را دقيقا مى سنجند قرار مى گيرند .
سپس به موضع گيرى كفار و مؤمنان در برابر آن ، پرداخته مى گويد : آنها كه به قيامت ايمان ندارند در باره آن شتاب مى كنند ، و مى گويند اين قيامت كى خواهد آمد ؟ ! ( يستعجل بها الذين لا يؤمنون بها ) .
آنها هرگز به خاطر عشق به قيامت و رسيدن به لقاى محبوب ، اين سخن را نمى گويند ، بلكه از روى استهزاء و مسخره و انكار چنين تقاضائى دارند ، و اگر مى دانستند قيامت بر سر آنها چه مى آورد هرگز چنين تقاضائى نداشتند .
ولى آنها كه ايمان آورده اند پيوسته با خوف و هراس مراقب آن هستند ، و مى دانند پيوسته آن حق است و خواهد آمد ( و الذين آمنوا مشفقون منها و يعلمون انها الحق ) .
البته لحظه قيام قيامت بر همه پوشيده است ، حتى بر پيامبران مرسل و فرشتگان مقرب خدا ، تا هم وسيله تربيت مداوم باشد براى مؤمنان ، و هم آزمون و اتمام حجتى براى منكران ، ولى اصل وقوع آن جاى ترديد نيست .
و از اينجا روشن مى شود كه ايمان به قيامت و دادگاه بزرگ عدل الهى .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 394
مخصوصا با توجه به اين معنى كه هر لحظه احتمال وقوع آن مى رود چه تاثير تربيتى عميقى در مؤمنان دارد .
و در پايان آيه به عنوان يك اعلام عمومى ، مى فرمايد : آگاه باشيد كسانى كه در قيامت ترديد مى كنند و با لجاج و عناد در مورد آن به محاجه مى پردازند .
در گمراهى عميقى هستند ( الا ان الذين يمارون فى الساعة لفى ضلال بعيد ) .
چرا كه نظام اين جهان خود دليلى است بر اينكه مقدمه اى است بر جهان ديگر ، كه بدون آن ، آفرينش اين جهان ، لغو و بى معنى است ، نه با حكمت خداوند سازگار است و نه با عدالت او .
تعبير به ضلال بعيد اشاره به اين است كه گاه انسان راه را گم مى كند اما چندان فاصله با آن ندارد ، با مختصر تلاش و جستجو ممكن است راه را پيدا كند ، اما گاه چنان فاصله او زياد است كه ديگر پيدا كردن راه براى او مشكل يا غير ممكن است .
جالب توجه اينكه در حديثى از پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : مردى با صداى بلند از رسول خدا در يكى از سفرها سؤال كرد و گفت : اى محمد ! ... پيامبر نيز با صدائى بلند همچون صداى خودش فرمود : چه مى گوئى ؟ عرض كرد : متى الساعة ؟ روز قيامت كى خواهد بود ؟ پيامبر فرمود : انها كائنة فما اعددت لها ؟ : قيامت خواهد آمد ، براى آن چه تهيه كرده اى ؟ عرض كرد : حب الله و رسوله ! : سرمايه من محبت خدا و پيامبر او است .
پيامبر فرمود : انت مع من احببت : تو با كسى خواهى بود كه او را دوست دارى ! .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 395
اللَّهُ لَطِيف بِعِبَادِهِ يَرْزُقُ مَن يَشاءُ وَ هُوَ الْقَوِى الْعَزِيزُ(19) مَن كانَ يُرِيدُ حَرْث الاَخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فى حَرْثِهِ وَ مَن كانَ يُرِيدُ حَرْث الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنهَا وَ مَا لَهُ فى الاَخِرَةِ مِن نَّصِيب(20)
ترجمه :
19 - خداوند نسبت به بندگانش لطف دارد ، هر كس را بخواهد روزى مى دهد ، و او قوى و شكست ناپذير است .
20 - كسى كه زراعت آخرت را بخواهد به او بركت مى دهيم ، و بر محصولش مى افزائيم ، و آنها كه فقط كشت دنيا را مى طلبند كمى از آن به آنها مى دهيم اما در آخرت هيچ نصيبى ندارند !
تفسير : مزرعه دنيا و آخرت
از آنجا كه در آيات قبل بحثى از عذاب شديد خداوند به ميان آمد ، و نيز تقاضائى از ناحيه منكران معاد مطرح شده بود كه چرا قيامت زودتر برپا نمى شود ؟ نخستين آيه مورد بحث براى آميختن آن قهر با لطف و براى پاسخگوئى به شتاب كردن بى معنى منكران معاد مى فرمايد : خداوند نسبت به بندگانش لطيف است ، و داراى لطف و مرحمت ( الله لطيف بعباده ) .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 396
اگر در يكجا تهديد به عذاب شديد مى كند در جاى ديگر وعده لطف مى دهد ، آن هم لطفى نامحدود و گسترده ، و اگر در مجازات جاهلان مغرور تعجيل نمى كند آن هم از لطف او است .
سپس يكى از مظاهر بزرگ لطف عميقش را كه روزى گسترده او است مطرح كرده مى گويد : هر كس را بخواهد روزى مى دهد ( يرزق من يشاء ) .
منظور اين نيست كه گروهى از روزى او محرومند ، بلكه منظور توسعه روزى است در باره هر كس بخواهد ، همانگونه كه در آيه 26 سوره رعد آمده است : الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر : خداوند روزى را بر هر كس بخواهد وسيع و براى هر كس بخواهد تنگ مى سازد .
در چند آيه بعد از همين سوره نيز مى خوانيم : گستردگى و محدوديت روزى او روى حساب معينى است ، چرا كه اگر خداوند روزى را براى همه گسترده سازد در زمين طغيان خواهند كرد : و لو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فى الارض ( آيه 27 - همين سوره ) .
روشن است كه روزى در اينجا هم ارزاق معنوى را شامل مى شود و هم مادى را ، هم جسمانى و هم روحانى ، هنگامى كه مبدا لطف او است و روزى دهنده نيز او است ، پس چرا به سراغ بتهائى مى رويد كه نه رازقند و نه لطيف ، نه گرهى به كار كسى مى زنند و نه گرهى مى گشايند ؟ ! و در پايان آيه مى افزايد : او قوى و شكست ناپذير است ( و هو القوى العزيز ) .
اگر وعده روزى و لطف به بندگان مى دهد قادر بر انجام اين امر مى باشد و به همين دليل هرگز در وعده هاى او تخلف نيست .
توجه به اين نكته لازم است كه لطيف دو معنى دارد : يكى همان كه در بالا گفتيم يعنى صاحب لطف و محبت و مرحمت ، و ديگر آگاه بودن از امور
تفسير نمونه ج : 20 ص : 397
دقيق و پنهانى ، و از آنجا كه روزى دادن به همه بندگان نياز به اين دارد كه از تمام آنها در هر گوشه و كنار در سراسر آسمان و زمين آگاه و با خبر باشد در آغاز به لطيف بودنش اشاره مى كند و سپس به مقام رزاقيت و لذا در آيه 6 سوره هود بعد از آنكه مى گويد : روزى همه جنبندگان روى زمين بر خدا است اضافه مى كند : و يعلم مستقرها و مستودعها او قرارگاه و محل نقل و انتقال همه آنها را مى داند .
البته ميان اين دو معنى نه تنها تناقضى نيست ، بلكه مكمل يكديگرند ، لطيف كسى است كه هم از نظر آگاهى كامل باشد ، و هم از نظر لطف و محبت در حق بندگان ، و از آنجا كه خداوند هم به خوبى از نيازهاى بندگانش آگاه است و هم به بهترين وجه به نيازهايشان پاسخ مى گويد از همه كس شايسته تر براى اين نام است .
به هر حال در آيه فوق به چهار وصف از اوصاف پروردگار اشاره شده : مقام لطف ، و رازقيت ، و قوت ، و عزت ، كه بهترين دليل بر مقام ربوبيت است چرا كه رب ( مالك و مدبر ) بايد واجد اين صفات باشد .
در آيه بعد با يك تشبيه لطيف ، مردم جهان را در برابر روزيهاى پروردگار و چگونگى استفاده از آن ، به كشاورزانى تشبيه مى كند كه گروهى براى آخرت كشت مى كنند ، و گروهى براى دنيا ، و نتيجه هر يك از اين دو زراعت را مشخص مى كند ، مى فرمايد : كسى كه زراعت آخرت را طالب باشد به او بركت مى دهيم و بر محصولش مى افزائيم ( من كان يريد حرث الاخرة نزد له فى حرثه ) .
و آنها كه فقط براى دنيا كشت كنند و تلاش و كوشششان براى بهره گيرى از اين متاع زود گذر و فانى باشد تنها كمى از آنچه را مى طلبند به آنها مى دهيم اما در آخرت هيچ نصيب و بهره اى نخواهند داشت ( و من كان يريد حرث الدنيا
تفسير نمونه ج : 20 ص : 398
نؤته منها و ما له فى الاخرة من نصيب ) .
تشبيه جالب و كنايه زيبائى است : انسانها همگى زارعند و اين جهان مزرعه ماست ، اعمال ما بذرهاى آن ، و امكانات الهى بارانى است كه بر آن مى بارد ، اما اين بذرها بسيار متفاوت است ، بعضى محصولش نامحدود ، جاودانى و درختانش هميشه خرم و سرسبز و پر ميوه ، اما بعضى ديگر محصولاتش بسيار كم ، عمرش كوتاه و زودگذر ، و ميوه هائى تلخ و ناگوار دارد .
تعبير به يريد ( مى خواهد و اراده مى كند ) در حقيقت اشاره به تفاوت نيتهاى مردم است ، و مجموع آيه شرحى است پيرامون آنچه در آيه قبل از مواهب و روزيهاى پروردگار آمده كه گروهى از اين مواهب به صورت بذرهائى براى آخرت استفاده مى كنند و گروهى براى تمتع دنيا .
جالب اينكه در مورد كشتكاران آخرت مى گويد : نزد له فى حرثه ( زراعت او را افزون مى كنيم ) ولى نمى گويد از تمتع دنيا نيز بى نصيبند ، اما در مورد كشتكاران دنيا مى گويد : مقدارى از آن را كه مى خواهند به آنها مى دهيم ، بعد مى افزايد در آخرت هيچ نصيب و بهره اى ندارند .
به اين ترتيب نه دنياپرستان به آنچه مى خواهند مى رسند و نه طالبان آخرت از دنيا محروم مى شوند ، اما با اين تفاوت كه گروه اول با دست خالى به سراى آخرت مى روند و گروه دوم با دستهاى پر ! نظير همين معنى در آيه 18 و 19 سوره اسراء به شكل ديگرى آمده است : من كان يريد العاجلة عجلنا له فيها ما تشاء لمن نريد ثم جعلنا له جهنم
تفسير نمونه ج : 20 ص : 399
يصلاها مذموما مدحورا و من اراد الاخرة و سعى لها سعيها و هو مؤمن فاولئك كان سعيهم مشكورا : كسى كه زندگى زودگذر را مى طلبد آن مقدار از آن را كه بخواهيم به هر كس اراده كنيم مى بخشيم ، سپس دوزخ را براى او قرار مى دهيم ، در آن وارد مى شود در حالى كه مذموم و رانده شده در گاه خدا است ، و آن كس كه سراى آخرت را ميطلبد و كوشش خود را براى آن انجام دهد و ايمان داشته باشد به تلاشهاى او پاداش داده خواهد شد .
تعبير به نزد له فى حرثه هماهنگ است با آنچه در آيات ديگر قرآن آمده ، از جمله من جاء بالحسنة فله عشر امثالها : كسى كه كار نيكى انجام دهد ده برابر پاداش او است ( انعام - 160 ) و ليوفيهم اجورهم و يزيدهم من فضله خدا پاداش آنها را به طور كامل مى دهد ، و از فضلش بر آنها مى افزايد ( فاطر - 30 ) .
به هر حال آيه فوق ترسيم گويائى از بينش اسلامى در باره زندگى دنيا است ، دنيائى كه مطلوب بالذات است ، و دنيائى كه مقدمه جهان ديگر و مطلوب بالغير ، اسلام به دنيا به عنوان يك مزرعه مى نگرد كه محصولش در قيامت چيده مى شود .
تعبيراتى كه در لسان روايات يا بعضى ديگر از آيات قرآن آمده تاييد و تاكيدى بر همين معنا است .
مثلا در آيه 261 سوره بقره انفاق كنندگان را تشبيه به بذرى مى كند كه از آن هفت خوشه برمى خيزد ، و از هر خوشه اى يكصد دانه ، و گاه بيشتر ، اين نمونه بذر افشانى آخرت است .
و در حديثى از پيامبر مى خوانيم : و هل تكب الناس على مناخرهم فى النار الا حصائد السنتهم : آيا چيزى مردم را به رو در آتش مى افكند جز
تفسير نمونه ج : 20 ص : 400
محصولات درو شده زبانهاى آنها .
و در حديث ديگرى از امير مؤمنان على (عليه السلام) آمده است : ان المال و البنين حرث الدنيا ، و العمل الصالح حرث الاخرة و قد يجمعهما الله لاقوام : مال و فرزندان كشت دنيا هستند و عمل صالح كشت آخرت ، و گاه خداوند اين هر دو را براى قومى جمع مى كند .
اين نكته را نيز از آيه فوق مى توان استفاده كرد كه دنيا و آخرت هر دو نياز به تلاش و سعى و كوشش دارد ، و هيچكدام بى زحمت و رنج به دست نمى آيد ، همانگونه كه هيچ بذر و محصولى بى رنج و زحمت نيست ، چه بهتر كه انسان با رنج و زحمتش درختى پرورش دهد كه بارش شيرين و هميشگى و دائم و برقرار باشد ، نه درختى كه زود خزان مى شود و نابود مى گردد .
اين سخن را با حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) پايان مى دهيم : فرمود : من كانت نيته الدنيا فرق الله عليه امره ، و جعل الفقر بين عينيه ، و لم ياته من الدنيا الا ما كتب له ، و من كانت نيته الاخرة جمع الله شمله ، و جعل غناه فى قلبه ، و اتته الدنيا و هى راغمة ! : كسى كه نيتش دنيا باشد خداوند كار او را پريشان مى سازد ، فقر را در برابر او قرار مى دهد و جز آنچه براى او مقرر شده چيزى از دنيا به چنگ نمى آورد ، و كسى كه نيتش سراى آخرت باشد خداوند پراكندگى او را به جمعيت مبدل مى سازد ، و غنا و بى نيازى را در قلبش قرار مى دهد ، دنيا تسليم او مى گردد و به سراغ او مى آيد .
اينكه در ميان علما مشهور است الدنيا مزرعة الاخرة در حقيقت اقتباسى از مجموع بيانات فوق است .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 401
أَمْ لَهُمْ شرَكؤُا شرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَن بِهِ اللَّهُ وَ لَوْ لا كلِمَةُ الْفَصلِ لَقُضىَ بَيْنهُمْ وَ إِنَّ الظلِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(21) تَرَى الظلِمِينَ مُشفِقِينَ مِمَّا كسبُوا وَ هُوَ وَاقِعُ بِهِمْ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ فى رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ لهَُم مَّا يَشاءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذَلِك هُوَ الْفَضلُ الْكَبِيرُ(22) ذَلِك الَّذِى يُبَشرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ قُل لا أَسئَلُكمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلا الْمَوَدَّةَ فى الْقُرْبى وَ مَن يَقْترِف حَسنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شكُورٌ(23)

تفسير نمونه ج : 20 ص : 402
ترجمه :
21 - آيا معبودانى دارند كه آئينى براى آنها بى اذن خداوند تشريع كرده اند ؟ اگر مهلت مقررى براى آنها نبود در ميانشان داورى مى شد ( و دستور عذاب صادر مى گشت ) و براى ظالمان عذاب دردناكى است .
22 - در آن روز ستمگران را مى بينى كه از اعمالى كه انجام داده اند سخت بيمناكند ، اما آنها را فرو مى گيرد ، اما كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در بهترين باغهاى بهشتند ، و هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است اين است فضل بزرگ .
23 - اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند به آن نويد مى دهد ، بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم و هر كس عمل نيكى انجام دهد بر نيكى اش مى افزائيم ، چرا كه خداوند آمرزنده و شكرگزار است .

شان نزول :
در تفسير مجمع البيان شان نزولى براى آيات 23 تا 26 اين سوره از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده است كه حاصلش چنين است : هنگامى كه پيامبر وارد مدينه شد و پايه هاى اسلام محكم گرديد ، انصار گفتند ما خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله مى رسيم و عرض مى كنيم : اگر مشكلات مالى پيدا شد اين اموال ما بدون هيچگونه قيد و شرط در اختيار تو قرار دارد ، هنگامى كه اين سخن را خدمتش عرض كردند آيه قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى : بگو من مزدى از شما در برابر رسالت جز محبت نزديكانم نمى طلبم نازل شد ، و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بر آنها تلاوت كرد سپس فرمود نزديكان مرا بعد از من دوست داريد ، آنها با خوشحالى و رضا و تسليم از محضرش بيرون آمدند ، اما منافقان گفتند اين سخنى است كه او بر خدا افترا بسته ،
تفسير نمونه ج : 20 ص : 403
و هدفش اين است كه ما را بعد از خود در برابر خويشاوندانش ذليل كند ، آيه بعد نازل شد ام يقولون افترى على الله كذبا ، و به آنها پاسخ گفت ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به سراغ آنان فرستاد و آيه را بر آنها تلاوت كرد ، گروهى پشيمان شدند و گريه كردند و سخت ناراحت گشتند آيه سوم نازل گرديد : و هو الذى يقبل التوبة عن عباده .
پيامبر به سراغ آنها فرستاد و آنها را بشارت داد كه توبه خالصانه آنان مقبول درگاه خدا است .

تفسير : مودت اهل بيت (عليهم السلام)
پاداش رسالت است از آنجا كه در آيه 13 همين سوره سخن از تشريع دين از ناحيه پروردگار به وسيله پيامبران اولو العزم بود در ادامه آن در نخستين آيه مورد بحث براى نفى تشريع ديگران ، و اينكه هيچ قانونى در برابر قانون الهى رسميت ندارد ، و اصولا حق قانونگذارى مخصوص خدا است مى فرمايد : آيا آنها معبودانى دارند كه دين و آئينى بى اذن خداوند براى آنان تشريع كرده اند ( ام لهم شركاء شرعوا لهم من الدين ما لم ياذن به الله ) .
در حالى كه خالق و مالك و مدبر عالم هستى تنها او است ، و به همين دليل حق قانونگذارى نيز مخصوص ذات پاك او است ، و هيچكس بدون اذن او نمى تواند در قلمرو تشريع او دخالت كند ، بنا بر اين در برابر تشريع او هر چه باشد باطل است .
به دنبال آن با لحنى تهديدآميز به تشريع كنندگان باطل هشدار داده مى گويد : هر گاه فرمان حتمى خداوند دائر به مهلت دادن به اينگونه اشخاص .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 404
نبود در ميان آنها داورى مى شد دستور عذابشان صادر مى گشت و مجالى به آنها نمى داد ( و لو لا كلمة الفصل لقضى بينهم ) .
در عين حال آنها نبايد اين حقيقت را فراموش كنند كه براى ظالمان عذاب دردناكى است ( و ان الظالمين لهم عذاب اليم ) .
منظور از كلمة الفصل مهلت مقررى است كه خداوند به اينگونه افراد داده تا آزادى عمل داشته باشند و اتمام حجت بر آنها بشود .
تعبير به ظالمين در باره مشركانى كه عقيده به تشريعهائى در برابر قوانين الهى داشتند به خاطر وسعتى است كه در مفهوم ظلم وجود دارد ، و به هر كارى كه در غير موردش صورت گيرد اطلاق مى گردد ظاهر اين است كه منظور از عذاب اليم عذاب روز قيامت است ، چون اين تعبير در قرآن مجيد معمولا در اين معنى به كار مى رود ، آيه بعد نيز گواه بر اين حقيقت است ، و اينكه بعضى از مفسران آن را اعم از عذاب دنيا و آخرت گرفته اند ( مانند قرطبى ) بعيد به نظر مى رسد .
سپس به توضيح كوتاهى در باره عذاب ظالمين و توضيح بيشترى در باره پاداش مؤمنان در مقابل آنها ، پرداخته ، مى گويد : در آن روز ستمگران را مى بينى كه از اعمالى كه انجام داده اند سخت بيمناكند ، اما چه فايده كه مجازات اعمالشان آنها را فرو مى گيرد ( ترى الظالمين مشفقين مما كسبوا و هو واقع بهم ) .
اما كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند در بهترين و سرسبزترين باغهاى بهشت جاى دارند ( و الذين آمنوا و عملوا الصالحات فى روضات الجنات ) .
روضات جمع روضة به معنى محلى است كه آب و درخت فراوان
تفسير نمونه ج : 20 ص : 405
دارد لذا به باغهاى خرم و سرسبز روضة اطلاق مى شود ، از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه باغهاى بهشت متفاوت است ، و مؤمنان صالح العمل در بهترين باغهاى بهشت جايشان است ، و مفهوم اين سخن اين است كه مؤمنان گنهكار هنگامى كه مشمول عفو خدا شوند به بهشت راه مى يابند هر چند جاى آنها در روضات نيست .
اما فضل الهى در باره مؤمنان صالح العمل به همين جا ختم نمى شود ، آنها چنان مشمول الطاف او هستند كه هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است ( لهم ما يشاءون عند ربهم ) .
و به اين ترتيب هيچ موازنه اى بين عمل و پاداش آنها وجود ندارد ، بلكه پاداششان از هر نظر نامحدود است ، چرا كه جمله لهم ما يشاءون گوياى همين حقيقت است .
و از آن جالبتر تعبير عند ربهم ( نزد پروردگارشان ) مى باشد كه بيانگر لطف بى حساب خداوند در باره آنها است ، چه موهبتى از اين بالاتر كه به مقام قرب خدا راه يابند ؟ همانگونه كه در باره شهداء مى گويد : بل احياء عند ربهم يرزقون در باره مؤمنان صالح العمل نيز مى فرمايد : لهم ما يشاءون عند ربهم .
بى جهت نيست كه در پايان آيه مى گويد اين است فضل بزرگ ( ذلك هو الفضل الكبير ) .
بارها گفته ايم شرح نعمتهاى بهشتى در بيان نمى گنجد ، براى ما زندانيان جهان ماده قابل تصور نيست كه بدانيم در جمله لهم ما يشاءون عند ربهم چه مفاهيمى گنجانيده شده ؟ مؤمنان چه چيزها مى خواهند ؟ و در جوار قرب خداوند چه الطافى يافت مى شود .
اصولا هنگامى كه خداوند بزرگ چيزى را به عنوان فضل كبير توصيف
تفسير نمونه ج : 20 ص : 406
كند پيداست به قدرى عظمت دارد كه هر چه فكر كنيم از آن بالاتر است .
و به تعبير ديگر اين بندگان خالص كارشان بجائى مى رسد كه هر چه اراده كنند فراهم مى شود ، يعنى پرتوى از قدرت بى پايان پروردگار كه انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون ( يس - 82 ) در وجودشان پيدا مى شود ، چه فضيلت و موهبتى از اين بالاتر ؟ در آيه بعد براى بيان عظمت اين پاداش بزرگ مى افزايد : اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند به آن نويد مى دهد ( ذلك الذى يبشر الله عباده الذين آمنوا و عملوا الصالحات ) .
بشارت مى دهد تا رنجهاى طاعت و بندگى و مبارزه با هواى نفس و جهاد در برابر دشمنان بر آنها سخت نيايد ، و به آن پاداشهاى عظيم توان و نيروى بيشترى در راههاى پر فراز و نشيب زندگى براى رسيدن به رضاى پروردگار پيدا كنند .
و از آنجا كه ابلاغ اين رسالت از سوى پيامبر بزرگوار اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) گاه اين توهم را ايجاد مى كرد كه او چه اجر و پاداشى در برابر رسالت خود از مردم مى طلبد به دنبال اين سخن به پيامبر دستور مى دهد : بگو : من هيچ اجر و پاداشى بر اين موضوع از شما درخواست نمى كنم ، جز اينكه ذوى القرباى مرا دوست داريد ( قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ) .
دوستى ذوى القربى چنانكه مشروحا بيان خواهد شد بازگشت به مساله ولايت و قبول رهبرى ائمه معصومين (عليهم السلام) از دودمان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى كند كه در حقيقت تداوم خط رهبرى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و ادامه مساله ولايت الهيه است ، و پر واضح است كه قبول اين ولايت و رهبرى همانند نبوت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سبب سعادت خود انسانها
تفسير نمونه ج : 20 ص : 407
است و نتيجه اش به خود آنها بازگشت مى كند .
توضيح اينكه : مفسران در تفسير اين جمله بحثهاى فراوانى دارند و تفسيرهاى مختلفى ، كه هر گاه با ذهن خالى از پيشداوريها به آنها نگاه كنيم مى بينيم بر اثر انگيزه هاى مختلفى از مفهوم اصلى آيه دور شده اند ، و احتمالاتى را برگزيده اند كه نه با محتواى آيه سازگار است و نه با شان نزول و ساير قرائن تاريخى و روائى .
رويهمرفته چهار تفسير معروف براى آيه وجود دارد .
1 - همان كه در بالا اشاره شد كه منظور از ذوى القربى نزديكان پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است و محبت آنها وسيله اى است براى قبول امامت و رهبرى ائمه معصومين (عليهم السلام) از دودمان آنحضرت ، و پشتوانه اى بر اداى رسالت .
جمعى از مفسران نخستين ، و تمام مفسران شيعه اين معنا را برگزيده اند ، و روايات فراوانى از طرف شيعه و اهل سنت در اين زمينه نقل شده كه بعدا به آن اشاره خواهيم كرد .
2 - منظور اين است كه اجر و پاداش رسالت دوست داشتن امورى است كه شما را به قرب الهى دعوت مى كند .
اين تفسير را كه جمعى از مفسران اهل سنت انتخاب كرده اند به هيچوجه با ظاهر آيه سازگار نيست ، زيرا در اين صورت معنى آيه چنين مى شود كه از شما مى خواهم كه اطاعت الهى را دوست بداريد ، و مودت آن را به دل بسپاريد ، در حالى كه بايد گفته شود من از شما اطاعت الهى را مى خواهم ( نه مودت اطاعت الهى ) .
بعلاوه در ميان مخاطبين آيه كسى وجود نداشت كه دوست ندارد به خدا نزديك شود حتى مشركان نيز علاقه داشتند كه به خدا نزديك شوند و اصولا عبادت
تفسير نمونه ج : 20 ص : 408
بتها را وسيله اى براى اين كار مى پنداشتند .
3 - منظور اين است كه شما بستگان خودتان را به عنوان پاداش رسالت داريد و صله رحم بجا آوريد .
با اين تفسير هيچ تناسبى در ميان رسالت و پاداش آن وجود ندارد ، زيرا دوست داشتن بستگان خود چه خدمتى مى تواند به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بوده باشد ؟ و چگونه ممكن است اجر رسالت قرار داده شود ؟ !
4 - منظور اين است كه پاداش من اين است كه خويشاوندى مرا نسبت به خود محفوظ داريد ، و بخاطر اينكه با اكثر قبايل شما رابطه خويشاوندى دارم مرا آزار ندهيد ( زيرا پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از طريق نسبى با قبايل قريش ارتباط داشت و از طريق سببى ( ازدواج ) با بسيارى از قبايل ديگر ، و از طريق مادر با جمعى از مردم مدينه از قبيله بنى النجار ، و از طرف مادر رضاعى به قبيله بنى سعد ) .
اين تعبير بدترين معنائى است كه براى آيه شده است چرا كه درخواست اجر رسالت از كسانى است كه رسالت او را پذيرا شده اند ، و هر گاه كسانى رسالت را پذيرا شوند ديگر نيازى به اين بحثها نيست ، آنها پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را به عنوان فرستاده الهى احترام مى گذارند ، احتياجى ندارد كه به خاطر قرابت و خويشاونديش او را محترم بشمرند ، چرا كه احترام ناشى از قبول رسالت ما فوق همه اينها است ، در واقع اين تفسير را بايد از اشتباهات بزرگى شمرد كه دامان بعضى از مفسران را گرفته و مفهوم آيه را به كلى مسخ كرده است .
در اينجا براى اينكه به حقيقت محتواى آيه آشناتر شويم بهترين راه آن است كه از آيات ديگر قرآن كمك گيريم : در بسيارى از آيات قرآن مجيد مى خوانيم : پيامبران مى گفتند پاداشى از شما در برابر دعوت رسالت نمى خواهيم ، و پاداش ما تنها بر پروردگار عالميان است ما اسئلكم عليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 409
و در مورد شخص پيامبر اسلام نيز تعبيرات مختلفى ديده مى شود : در يكجا مى گويد قل ما سئلتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الا على الله : بگو پاداشى را كه از شما خواستم تنها به سود شما است اجر و پاداش من فقط بر خداوند است ( سبا - 47 ) .
و در جاى ديگر مى خوانيم : قل ما اسئلكم عليه من اجر الا من شاء ان يتخذ الى ربه سبيلا : بگو من در برابر ابلاغ رسالت هيچگونه پاداشى از شما مطالبه نمى كنم ، مگر كسانى كه بخواهند راهى به سوى پروردگارشان برگزينند .
و بالاخره در مورد ديگرى مى گويد : قل ما اسئلكم عليه من اجر و ما انا من المتكلفين : من از شما پاداشى نمى طلبم و چيزى بر شما تحميل نمى كنم ( ص - 86 ) .
هرگاه اين آيات سه گانه را با آيه مورد بحث در كنار هم بگذاريم نتيجه گيرى كردن از آن آسان است : در يكجا به كلى نفى اجر و مزد مى كند .
در جاى ديگر مى گويد : من تنها پاداش از كسى مى خواهم كه راهى به سوى خدا مى جويد .
و در مورد سوم مى گويد پاداشى را كه از شما خواسته ام براى خود شما است .
و بالاخره در آيه مورد بحث مى افزايد : مودت در قربى پاداش رسالت من است ، يعنى : من پاداشى از شما خواسته ام كه اين ويژگيها را دارد : مطلقا چيزى نيست كه نفعش عائد من شود ، صددرصد به سود خود شما است ، و چيزى است كه راه شما را به سوى خدا هموار مى سازد .
به اين ترتيب آيا جز مساله ادامه خط مكتب پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به وسيله رهبران الهى و جانشينان معصومش كه همگى از خاندان او بوده اند امر ديگرى مى تواند
تفسير نمونه ج : 20 ص : 410
باشد ؟ منتها چون مساله مودت پايه اين ارتباط بوده در اين آيه با صراحت آمده است .
جالب اينكه غير از آيه مورد بحث در قرآن مجيد در پانزده مورد ديگر كلمه القربى به كار رفته كه در تمام آنها به معنى خويشاوندان و نزديكان است با اينحال معلوم نيست چرا بعضى اصرار دارند كه قربى منحصرا در اينجا به معنى تقرب الى الله بوده باشد ، و معنى ظاهر و واضح آن را كه در همه جا در قرآن در آن به كار رفته است كنار بگذارند ؟ اين نكته نيز قابل توجه است كه در پايان همين آيه مورد بحث مى افزايد : آن كس كه عمل نيكى انجام دهد بر نيكى عملش مى افزاييم ، چرا كه خداوند آمرزنده و شكرگزار است و به اعمال بندگان جزاى مناسب مى دهد ( و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور ) .
چه حسنه اى از اين برتر كه انسان خود را هميشه در زير پرچم رهبران الهى قرار دهد ، حب آنها را در دل گيرد ، و خط آنها را ادامه دهد ، در فهم كلام الهى آنجا كه مسائل براى او ابهام پيدا كند از آنها توضيح بخواهد ، عمل آنها را معيار قرار دهد ، و آنها را الگو و اسوه خود سازد .

رواياتى كه در تفسير اين آيه آمده است
شاهد گوياى ديگر براى تفسير فوق اينكه روايات فراوانى در منابع اهل سنت و شيعه از شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده كه نشان مى دهد منظور از قربى اهل بيت و نزديكان و خاصان پيامبرند ، به عنوان نمونه :
1 - احمد در فضائل الصحابه با سند خود از سعيد بن جبير از عامر چنين نقل مى كند : لما نزلت قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى قالوا : يا رسول الله ! من قرابتك ؟ من هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم ؟ قال : على و فاطمه و ابناهما ( عليهم السلام ) و قالها ثلاثا : هنگامى كه آيه قل
تفسير نمونه ج : 20 ص : 411
لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى نازل شد اصحاب عرض كردند اى رسول خدا ! خويشاوندان تو كه مودت آنها بر ما واجب است كيانند ؟ فرمود : على و فاطمه و دو فرزند آن دو ، اين سخن را سه بار تكرار فرمود !
2 - در مستدرك الصحيحين از امام على بن الحسين (عليهماالسلام) نقل شده كه وقتى امير مؤمنان على (عليه السلام) به شهادت رسيد ، حسن بن على (عليهماالسلام) در ميان مردم خطبه خواند كه بخشى از آن اين بود : انا من اهل البيت الذين افترض الله مودتهم على كل مسلم فقال تبارك و تعالى لنبيه (صلى الله عليهوآلهوسلّم) قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا فاقتراف الحسنة مودتنا اهل البيت : من از خاندانى هستم كه خداوند مودت آنها را بر هر مسلمانى واجب كرده است ، و به پيامبرش فرموده : قل لا اسئلكم ... منظور خداوند از اكتساب حسنه مودت ما اهل بيت است .
3 - سيوطى در الدر المنثور در ذيل آيه مورد بحث از مجاهد از ابن عباس نقل كرده كه در تفسير آيه قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى گفت : ان تحفظونى فى اهل بيتى و تودوهم بى : منظور اين است كه حق مرا در اهل بيتم حفظ كنيد ، و آنها را به سبب من دوست داريد .
و از اينجا روشن مى شود آنچه از ابن عباس بطريق ديگر نقل شده كه منظور عدم آزار پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به خاطر قرابتش با قبائل مختلف عرب بوده مسلم نيست ، زيرا چنانكه ديديم مخالف آن نيز از ابن عباس نقل شده است .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 412
4 - ابن جرير طبرى در تفسيرش با سند خود از سعيد بن جبير و با سند ديگرى از عمر بن شعيب نقل مى كند كه منظور از اين آيه ، هى قربى رسول الله ( نزديكان رسول خدا مى باشد ) .
5 - مرحوم طبرسى مفسر معروف از شواهد التنزيل حاكم حسكانى كه از مفسران و محدثان معروف اهل سنت است از ابى امامه باهلى چنين نقل مى كند : پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : ان الله خلق الانبياء من اشجار شتى ، و انا و على (عليه السلام) من شجرة واحدة ، فانا اصلها ، و على (عليه السلام) فرعها ، و فاطمة (عليهاالسلام) لقاحها ، و الحسن و الحسين ثمارها ، و اشياعنا اوراقها - تا آنجا كه فرمود - لو ان عبدا عبد الله بين الصفا و المروة الف عام ، ثم الف عام ، ثم الف عام ، حتى يصير كالشن البالى ، ثم لم يدرك محبتنا كبه الله على منخريه فى النار ، ثم تلا : قل لا اسئلكم عليه اجرا : خداوند انبياء را از درختان مختلفى آفريد ، ولى من و على (عليه السلام) را از درخت واحدى ، من اصل آنم ، و على شاخه آن ، فاطمه موجب بارورى آن است ، و حسن حسين ميوه هاى آن ، و شيعيان ما برگهاى آنند ... سپس افزود : اگر كسى خدا را در ميان صفا و مروه هزار سال ، و سپس هزار سال ، و از آن پس هزار سال ، عبادت كند ، تا همچون مشك كهنه شود ، اما محبت ما را نداشته باشد خداوند او را به صورت در آتش مى افكند ، سپس اين آيه را تلاوت فرمود : قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى .
جالب اين كه اين حديث آن چنان اشتهار يافته بود كه شاعر معروف كميت در اشعارش به آن اشاره كرده ، مى گويد : وجدنا لكم فى آل حاميم آية تاولها منا تقى و معرب ما براى شما ( خاندان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در سوره هاى حاميم آيه اى يافتيم .
كه گروه تقيه كننده آن را تاويل كرده ، و گروه آشكار كننده آن را آشكارا .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 413
بيان كرده اند .
6 - و نيز سيوطى در الدر المنثور از ابن جرير از ابى الديلم چنين نقل مى كند : هنگامى كه على بن الحسين (عليهماالسلام) را به اسارت آوردند ، و بر در دروازه دمشق نگهداشتند ، مردى از اهل شام گفت : الحمد لله الذى قتلكم و استاصلكم ! : خدا را شكر كه شما را كشت ، و ريشه كن ساخت ! على بن الحسين (عليهماالسلام) فرمود : آيا قرآن را خوانده اى ؟ گفت آرى ، فرمود : سوره هاى حاميم را خوانده اى ، عرض كرد نه ، فرمود آيا اين آيه را نخوانده اى قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ؟ ! گفت : آيا شما همانها هستيد كه در اين آيه اشاره شده ؟ فرمود : آرى .
7 - زمخشرى در كشاف حديثى نقل كرده كه فخر رازى و قرطبى نيز در تفسيرشان از او اقتباس كرده اند : حديث مزبور به وضوح مقام آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و اهميت حب آنها را بيان مى دارد ، مى گويد : رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : من مات على حب آل محمد مات شهيدا .
الا و من مات على حب آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مغفورا له .
الا و من مات على حب آل محمد مات تائبا .
الا و من مات على حب آل محمد مات مؤمنا مستكمل الايمان .
الا و من مات على حب آل محمد بشره ملك الموت بالجنة ثم منكر و نكير .
الا و من مات على حب آل محمد يزف الى الجنة كما تزف العروس الى بيت زوجها .
الا و من مات على حب آل محمد فتح له فى قبره بابان الى الجنة .
الا و من مات على حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائكة الرحمة .
الا و من مات على حب آل محمد مات على السنة و الجماعة .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 414
الا و من مات على بغض آل محمد جاء يوم القيامه مكتوب بين عينيه آيس من رحمة الله الا و من مات على بغض آل محمد مات كافرا .
الا و من مات على بغض آل محمد لم يشم رائحة الجنة : هر كس با محبت آل محمد بميرد شهيد از دنيا رفته .
آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از دنيا رود بخشوده است .
آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از دنيا رود با توبه از دنيا رفته .
آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از دنيا رود مؤمن كامل الايمان از دنيا رفته .
آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از دنيا رود فرشته مرگ او را بشارت به بهشت مى دهد ، و سپس منكر و نكير ( فرشتگان مامور سؤال در برزخ ) به او بشارت دهند .
آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از دنيا رود او را با احترام به سوى بهشت مى برند آنچنانكه عروس به خانه داماد .
آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از دنيا رود در قبر او دو در به سوى بهشت گشوده مى شود .
آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از دنيا رود قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مى دهد .
آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از دنيا رود بر سنت و جماعت اسلام از دنيا رفته .
آگاه باشيد هر كس با عداوت آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از دنيا رود روز قيامت در حالى وارد عرصه محشر مى شود كه در پيشانى او نوشته شده : مايوس از رحمت خدا ! آگاه باشيد هر كس با بغض آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از دنيا برود كافر از دنيا رفته
تفسير نمونه ج : 20 ص : 415
آگاه باشيد هر كس با عداوت آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از دنيا برود بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد .
جالب اينكه فخر رازى بعد از ذكر اين حديث شريف كه صاحب كشاف آن را به صورت ارسال مسلم ذكر كرده است مى افزايد : آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كسانى هستند كه بازگشت امرشان به او است ، كسانى كه ارتباطشان محكمتر و كاملتر باشد آل محسوب مى شوند ، و شك نيست كه فاطمه و على و حسن و حسين محكمترين پيوند را با رسول خدا داشتند ، و اين از مسلمات و مستفاد از احاديث متواتر است ، بنا بر اين لازم است كه آنها را آل پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بدانيم .
سپس مى افزايد : گروهى در مفهوم آل اختلاف كرده اند ، بعضى آنها را خويشاوندان نزديك پيامبر مى دانند ، و بعضى گفته اند آنها امت پيامبرند ، اگر اين واژه را بر معنى اول حمل كنيم آل پيامبر تنها آنها هستند ، و اگر به معنى امت كه دعوت او را پذيرفتند بدانيم باز هم خويشاوندان نزديك رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آل او محسوب مى شوند ، بنا بر اين به هر تقدير آنها آل هستند و اما غير آنها در لفظ آل داخلند يا نه ؟ محل اختلاف است .
سپس فخر رازى از صاحب كشاف چنين نقل مى كند : وقتى اين آيه نازل شد عرض كردند اى رسول خدا ! خويشاوندان تو كيانند كه مودتشان بر ما واجب است ؟ فرمود : على و فاطمه و دو فرزندشان .
بنا بر اين ثابت مى شود كه اين چهار تن ذى القرباى پيغمبرند و هنگامى كه اين معنى ثابت شد واجب است از احترام فوق العاده اى برخوردار باشند .
فخر رازى مى افزايد : دلائل مختلفى بر اين مساله دلالت مى كند :
تفسير نمونه ج : 20 ص : 416
1 - جمله الا المودة فى القربى كه طرز استدلال به آن بيان شد .
2 - شك نيست كه پيامبر فاطمه را دوست مى داشت و درباره او فرمود : فاطمة بضعة منى يؤذينى ما يؤذيها : فاطمه پاره تن من است آنچه او را آزار دهد مرا آزار داده است ! و با احاديث متواتر از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ثابت شده كه او على و حسن و حسين را دوست مى داشت ، و هنگامى كه اين معنى ثابت شود محبت آنها بر تمام امت واجب است چون خداوند فرموده : و اتبعوه لعلكم تهتدون : از او پيروى كنيد تا هدايت شويد و نيز فرموده : فليحذر الذين يخالفون عن امره : كسانى كه فرمان او را مخالفت مى كنند از عذاب الهى بترسند و نيز فرموده : قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله : بگو اگر خدا را دوست مى داريد از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست دارد و نيز فرموده لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة : براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكوئى بود .
3 - دعاى براى آل افتخار بزرگى است و لذا اين دعا خاتمه تشهد در نماز قرار داده شده : اللهم صل على محمد و على آل محمد ، و ارحم محمدا و آل محمد ، و چنين تعظيم و احترامى در حق غير آل ديده نشده است ، بنا بر اين همه اين دلائل نشان مى دهد كه محبت آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) واجب است .
سرانجام فخر رازى سخنان خود را در اين مساله با اشعار معروف شافعى پايان مى دهد : يا راكبا قف بالمحصب من منى و اهتف بساكن خيفها و الناهض سحرا اذا فاض الحجيج الى منى فيضا كما نظم الفرات الفائض .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 417
ان كان رفضا حب آل محمد : فليشهد الثقلان انى رافضى ! ! اى سوارى كه عازم حج هستى ! در آنجا كه در نزديكى منى ريگ براى رمى جمرات جمع مى كنند و مركز بزرگ اجتماع زائران خانه خداست بايست ، و فرياد بزن به تمام كسانى كه در مسجد خيف مشغول عبادتند و يا در حال حركت مى باشند .
فرياد بزن به هنگام سحرگاه كه حاجيان از مشعر به سوى منى كوچ مى كنند و همچون نهرى عظيم و خروشان وارد سرزمين منى مى شوند .
آرى فرياد بزن و بگو : اگر محبت آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) رفض و ترك است ، همه جن و انس شهادت دهند كه من رافضيم ! .
آرى اين است مقام آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه ما به دامانشان چنگ زده ايم و آنها را رهبر خويش و راهنماى دين و دنيا پذيرفته ايم ، الگو و اسوه خويش مى دانيم و تداوم خط نبوت را با امامت آنها مى بينيم .
البته غير از احاديث فوق روايات فراوان ديگرى در منابع اسلامى نقل شده كه از نظر رعايت اختصار و قناعت به جنبه هاى تفسيرى به هفت روايت فوق اكتفا كرديم ، ولى ذكر اين نكته را مناسب مى دانيم كه در بعضى از منابع كلامى مانند احقاق الحق و شرح مبسوط آن ، حديث معروف فوق در مورد تفسير آيه قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القرى از حدود پنجاه كتاب از كتب اهل سنت نقل شده است كه نشان مى دهد تا چه اندازه نقل اين روايت گسترده و مشهور بوده است قطع نظر از منابع فراوانى كه از طرق اهل بيت اين حديث را نقل مى كند .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 418
نكته ها :

1 - سخنى با مفسر معروف آلوسى
در اينجا سؤالى براى جمعى مطرح است كه آلوسى مفسر معروف در روح المعانى آن را به صورت ايرادى بر شيعه مطرح كرده ، و ما آن را به صورت يك سؤال در اينجا عنوان كرده ، مورد بررسى قرار مى دهيم ، خلاصه كلام او چنين است : بعضى از شيعه آيه را در مقام استدلال بر امامت على (عليه السلام) ذكر كرده اند و گفته اند على (عليه السلام) واجب المحبة است ، و هر واجب المحبتى واجب الطاعة است ، و هر واجب الطاعتى داراى مقام امامت است ، و از آن نتيجه گرفته اند كه على (عليه السلام) داراى مقام امامت مى باشد و آيه را دليل بر اين موضوع شمردند .
اما سخن آنها از چند جهت قابل ايراد است .
اولا استدلال به آيه بر وجوب محبت فرع بر اين است كه آيه را به معنى محبت خويشاوندان پيامبر بدانيم ، در حالى كه جمع كثيرى از مفسران اين تفسير را نپذيرفته اند ، و گفته اند اين مناسب مقام نبوت نيست ، زيرا پيامبر را متهم مى سازد ، چه اينكه شبيه كار دنياپرستانى است كه فعاليتهائى را شروع مى كنند ، سپس منافعى در برابر آن براى فرزندان و بستگان خود مطالبه مى نمايند بعلاوه با آيه و ما تسئلهم عليه من اجر ( تو پاداشى از آنها مطالبه نمى كنى ) ( يوسف - 104 ) منافات دارد .
ثانيا قبول نداريم كه وجوب محبت دليل بر وجوب اطاعت است ، لذا ابن بابويه در كتاب اعتقادات مى گويد : اماميه اتفاق دارند كه محبت علويين لازم است در حالى كه همه را واجب الاطاعت نمى دانند ! ثالثا قبول نداريم كه هر شخص واجب الاطاعه اى داراى مقام امامت يعنى زعامت كبرى باشد ، و الا هر پيامبرى در زمان خود داراى چنين مقامى بود ، در
تفسير نمونه ج : 20 ص : 419
حالى كه در داستان طالوت مى خوانيم كه او امام جمعيت شد در حالى كه پيامبرى نيز در آن زمان وجود داشت .
رابعا آيه اقتضا مى كند تمام اهل بيت واجب الاطاعة باشند ، و به همين دليل بايد همه امام باشند ، در حالى كه اماميه چنين عقيده اى ندارند .

تحليل و بررسى
با برداشتى كه از آيه مورد بحث طبق قرائن فراوان و محكم موجود در آيه و ساير آيات قرآن داشتيم پاسخ بسيارى از اين ايرادات روشن مى شود : زيرا گفتيم اين محبت امر ساده اى نيست ، اين به عنوان پاداش نبوت و اجر رسالت است ، طبعا بايد مطلبى هموزن و همشان آن باشد ، تا بتواند پاداش آن قرار گيرد .
از سوى ديگر آيات قرآن گواهى مى دهد سود اين محبت چيزى نيست كه به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) برگردد ، بلكه نتيجه آن صددرصد عائد خود مؤمنان مى شود يا به تعبير ديگر اين يك امر معنوى است كه در تكامل هدايت مسلمانان مؤثر است .
به اين ترتيب گرچه از آيه چيزى جز مساله وجوب محبت استفاده نمى شود اما با قرائنى كه ذكر شد اين وجوب محبت سر از مساله امامت كه پشتوانه مقام نبوت و رسالت است در مى آورد .
با توجه به اين توضيح كوتاه به بررسى ايرادات فوق مى پردازيم : اولا - اينكه بعضى از مفسران آيه را به مودت اهل بيت تفسير نكرده اند بايد قبول كرد كه پيشداوريها و رسوبات ذهنى مانع از اين امر بوده فى المثل جمعى از آنها قربى را به معنى تقرب به پروردگار تفسير كرده اند ! در حالى كه در تمام آيات قرآن هر موردى اين كلمه به كار رفته به معنى خويشاوندان است .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 420
و يا اينكه جمعى آن را به معنى خويشاوندى پيامبر با قبايل عرب تفسير كرده اند ، در حالى كه اين تفسير نظام آيه را به كلى به هم مى ريزد ، اجر رسالت را از كسى مطالبه مى كنند كه رسالت را پذيرفته ، و كسى كه رسالت پيامبر را بپذيرد چه نيازى دارد كه خويشاوندى او را با خود در نظر گيرد ، و از آزار او چشم بپوشد ؟ علاوه بر اين روايات زيادى كه آيه را به ولايت اهل بيت پيامبر تفسير مى كند چرا كنار بگذاريم ؟ ! بنا بر اين بايد قبول كرد كه اين گروه از مفسران هرگز با ذهن خالى به تفسير آيه نپرداخته اند و گرنه مطلب پيچيده اى در آن وجود ندارد .
و از اينجا روشن مى شود كه تقاضاى چنين پاداشى نه با مقام نبوت منافات دارد ، و نه همچون راه و رسم دنيا پرستان است ، و با آيه 104 سوره يوسف كه نفى هر گونه پاداش ميكند نيز كاملا هماهنگ است ، چرا كه پاداش مودت اهل بيت در حقيقت پاداشى نيست كه پيامبر از آن منتفع گردد بلكه خود مسلمين از آن بهره مند مى شوند .
ثانيا - درست است وجوب محبت ساده هرگز دليل بر وجوب اطاعت نيست اما وقتى در نظر بگيريم كه اين محبتى است كه متناسب همطراز رسالت قرار داده شده ، يقين پيدا مى كنيم كه وجوب اطاعت نيز در آن نهفته است ، و از اينجا روشن مى شود كه گفتار ابن بابويه ( صدوق ) نيز منافاتى با آنچه گفتيم ندارد .
ثالثا - درست است كه هر وجوب اطاعتى دليل بر مقام امامت و زعامت كبرى نيست ، ولى بايد توجه داشت وجوب اطاعتى كه پاداش رسالت و متناسب با آن است جز امامت نمى تواند باشد .
رابعا - امام به معنى رهبر - در هر عصرى يكتن بيشتر نمى تواند باشد ، و بنا بر اين امامت همه اهل بيت معنى نخواهد داشت بعلاوه نبايد نقش روايات را در