بعدی
تفسير نمونه ج : 19 ص : 492
51 - سپس سيئات اعمالشان به آنها رسيد ، و ظالمان اين گروه ( اهل مكه ) نيز به زودى گرفتار سيئات اعمالى كه انجام داده اند خواهند شد ، و هرگز نمى توانند از چنگال عذاب الهى بگريزند .
52 - آيا آنها ندانستند كه خداوند روزى را براى هر كس بخواهد گسترده يا تنگ مى سازد ؟ در اين آيات و نشانه هائى است براى گروهى كه ايمان مى آورند .

تفسير : در سختيها به ياد خدا هستند ، اما ...
باز در اينجا موضوع سخن افراد بى ايمان و ظالمانند ، و چهره ديگرى از چهره هاى زشت آنها را منعكس مى كند .
نخست مى فرمايد : هنگامى كه انسان را زيان و ضررى ( و درد و رنج و فقرى ) برسد براى حل مشكلش ما را مى خواند ( فاذا مس الانسان ضر دعانا ) .
همان انسانى كه طبق آيات گذشته از شنيدن نام خداوند يگانه مشمئز مى شد ، آرى همان انسان به هنگام گرفتارى در تنگناى حوادث به سايه لطف الهى پناه مى برد .
اما آنهم موقتى است هنگامى كه به او نعمتى از ناحيه خود عطا كنيم و درد و رنجش را برطرف سازيم لطف و عطاى ما را به دست فراموشى مى سپارد ، و مى گويد : اين نعمت را خودم دست و پا كردم ، و بر اثر لياقت و كاردانى خودم بوده ( ثم اذا خولناه نعمة منا قال انما اوتيته على علم ) .
نمونه اين سخن همان است كه قرآن در آيه 78 سوره قصص از زبان قارون
تفسير نمونه ج : 19 ص : 493
نقل مى كند كه در برابر دانشمندان بنى اسرائيل كه به او اندرز دادند : از اين نعمتهاى خداداد در راه رضاى او استفاده كن چنين گفت : انما اوتيته على علم عندى : اينها مواهبى است كه من با علم و دانش خود به دست آورده ام ! اين غافلان بيخبر هيچ فكر نمى كنند كه آن علم و دانش نيز موهبتى از سوى خداست ، آيا آنها اين علم و دانشى را كه سبب تدبير معاش و كسب درآمدهاى فراوان مى شود خودشان به خودشان داده اند ؟ يا از ازل جزء ذاتشان بوده است ؟ ! .
بعضى از مفسران در تفسير اين جمله احتمال ديگرى نيز داده اند و آن اينكه آنها مى گويند : اين مواهب را خدا به خاطر اين به ما داده است كه عالم به لياقت و استحقاق ما بوده .
اين احتمال گرچه در آيه مورد بحث امكان دارد ولى در آيه سوره قصص در مورد قارون با توجه به كلمه عندى ( نزد من ) ممكن نيست ، و مى تواند قرينه اى بر آيه مورد بحث و ترجيح تفسير اول بوده باشد .
سپس قرآن در پاسخ اين افراد خودبين و كم ظرفيت كه چون به نعمتى رسند به زودى خود را گم مى كنند چنين مى گويد : بلكه اين نعمت وسيله آزمايش آنها است ولى اكثرشان نمى دانند ( بل هى فتنة و لكن اكثرهم لا يعلمون ) .
هدف اين است كه با بروز حوادث سخت ، و به دنبال آن رسيدن بر نعمتهاى بزرگ ، آنچه را در درون دارند آشكار كنند .
آيا به هنگام مصيبت مايوس ، و به هنگام نعمت مغرور مى گردند ؟ آيا در اين تحولات بيشتر به فكر خدا مى افتند ، و يا غرق دنيا مى شوند ؟ آيا خويشتن خويش را فراموش مى كنند و يا با توجه به ضعفهاى خود بيش از پيش به ياد خدا خواهند بود ؟ ولى افسوس كه بيشتر مردم فراموش كارند و از اين حقايق آگاه نيستند .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 494
اين حقيقت بارها در آيات قرآن تكرار شده است كه خداوند حكيم گاه انسان را در تنگناى مشكلات قرار مى دهد ، و گاه در رفاه و آسايش و نعمت ، تا او را از اين طرق بيازمايد ، ارزش وجودى او را بالا ببرد ، و به اين حقيقت كه همه چيز از ناحيه او است آشنا سازد .
اصولا شدائد زمينه ساز شكوفائى فطرت است ، همانگونه كه نعمتها مقدمه معرفت مى باشد ( در اين زمينه بحث ديگرى در جلد 16 صفحه 343 ذيل آيه 65 عنكبوت آورده ايم ) .
قابل توجه اينكه در اين آيه روى كلمه انسان تكيه شده ، و او را به عنوان فراموشكار و مغرور معرفى كرده ، اين اشاره به انسانهائى است كه تحت تربيت مكتبهاى الهى قرار نگرفته اند ، و مربى و راهنمائى نداشته اند ، شهواتشان آزاد بوده ، در ميان هوسها غوطهور شده ، و به صورت گياهانى خودرو بوده اند ، آرى آنها هستند كه هر گاه گرفتار درد و رنجى شوند به سوى خدا مى آيند ، و هنگامى كه طوفان حوادث فرو نشست و مشمول نعمتهائى گردند خدا را به دست فراموشى مى سپارند ( شرح بيشتر پيرامون اين موضوع را تحت عنوان انسان در قرآن كريم در جلد هشتم صفحه 239 ذيل آيه 12 سوره يونس مطالعه فرمائيد ) .
در آيه بعد مى افزايد : اين سخن را كسانى كه قبل از آنها بودند گفتند ( آنها نيز ادعا مى كردند كه نعمتهاى ما زائيده علم ما و لياقت ماست ) ولى آنچه را به دست مى آوردند براى آنها سودى نداشت ( قد قالها الذين من قبلهم فما اغنى عنهم ما كانوا يكسبون ) .
آرى قارونهاى مغرور اموالشان را مولود لياقت خودشان مى پنداشتند
تفسير نمونه ج : 19 ص : 495
و مواهب الهى را بر خويش فراموش كرده بودند ، از مبداء اصلى نعمت غافل شده ، و تنها چشم به اسباب ظاهرى دوخته بوده اند ، ولى تاريخ نشان مى دهد وقتى خداوند آنها و گنجهايشان را به زمين فرو برد كسى نبود كه به يارى آنها برخيزد ، و اموال آنها كمترين سودى به حالشان نداشت ، چنانكه قرآن مى گويد : فخسفنا به و بداره الارض فما كان له من فئة ينصرونه من دون الله ( قصص - 81 ) نه تنها قارون كه اقوامى همچون عاد و ثمود و قوم سبا و مانند آنها گرفتار همين سرنوشت شدند .
سپس مى فرمايد : سيئات اعمالشان دامان آنها را گرفت ( فاصابهم سيئات ما كسبوا ) .
و هر كدام به نوعى از عذابهاى الهى ، طوفان ، سيلاب ، زمين لرزه ، و صيحه هاى آسمانى ، گرفتار شدند ، و از ميان رفتند .
و مى افزايد اين سرنوشت منحصر به آنها نبود اين مشركان و ظالمان مكه نيز به زودى گرفتار سيئات اعمالشان خواهند شد ، و هرگز نمى توانند از چنگال عذاب الهى بگريزند ( و الذين ظلموا من هؤلاء سيصيبهم سيئات ما كسبوا و ما هم بمعجزين ) .
بلكه از آنها نيز فراتر مى رود و همه ستمگران مغرور و بيخبر از خدا را در تمام اعصار و قرون شامل مى شود .
در اينكه منظور از جمله سيصيبهم سيئات ما كسبوا عذاب دنيوى است يا اخروى دو احتمال داده شده است ، اما به قرينه فاصابهم سيئات ما كسبوا ( پيشينيان آنها گرفتار سيئات اعمالشان شدند ، تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد ) .
قرآن در پاسخ اين سخن كه مى گفتند نعمتهاى ما مولود آگاهى و توانائى
تفسير نمونه ج : 19 ص : 496
خود ما است به آنها گوشزد كرد كه سرى به تاريخ گذشتگان بزنيد و ببينيد همين سخن را ديگران گفتند ، و به چه مصائب و عذابهائى گرفتار شدند - اين يك جواب تاريخى است .
سپس در آيه بعد به يك جواب عقلى پرداخته ، چنين مى گويد : آيا آنها ندانستند كه خداوند روزى را براى هر كس بخواهد گسترده يا تنگ مى سازد ؟ ! ( ا و لم يعلموا ان الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر ) .
چه بسيارند افراد شايسته اى كه در زندگى محروم و منزوى هستند ، و چه بسيار افراد ضعيف و ناتوانى كه از هر نظر متنعمند ، اگر پيروزيهاى مادى همگى در سايه تلاش و كوشش خود افراد و لياقتهاى آنها به دست مى آمد نبايد شاهد چنين صحنه هائى باشيم .
اين خود مى رساند كه در پشت عالم اسباب دست نيرومند ديگرى است كه آن را طبق برنامه حساب شده اى اداره مى كند .
درست است كه انسان بايد در زندگى تلاش و كوشش كند ، درست است كه جهاد و كوشش كليد حل بسيارى از مشكلات است ، اما اين اشتباه بزرگى است كه ما مسبب الاسباب را فراموش كنيم و تنها چشم به اسباب بدوزيم و مؤثر واقعى را خودمان بدانيم .
يكى از اسرار ناكام ماندن جمعى از آگاهان لايق ، و كامياب شدن جمعى از جاهلان بى كفايت همين است كه هشدارى براى همه مردم باشد تا در عالم اسباب گم نشوند و تنها بر نيروى شخصى خود تكيه نكنند .
لذا در پايان آيه مى افزايد در اين آيات و نشانه هائى است براى گروهى كه ايمان مى آورند ( ان فى ذلك لايات لقوم يؤمنون ) .
نشانه هائى براى ذات پاك خدا همانگونه كه امير مؤمنان على (عليه السلام) فرمود :
تفسير نمونه ج : 19 ص : 497
عرفت الله بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم : من خدا را به وسيله بر هم خوردن تصميمها ، گشوده شدن گره ها و در هم شكستن اراده ها شناختم .
و نشانه هائى است از ضعف و ناتوانى انسان تا خود را گم نكند و گرفتار غرور و خودبينى نگردد .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 498
* قُلْ يَعِبَادِى الَّذِينَ أَسرَفُوا عَلى أَنفُسِهِمْ لا تَقْنَطوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوب جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(53) وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَاب ثُمَّ لا تُنصرُونَ(54) وَ اتَّبِعُوا أَحْسنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكمُ الْعَذَاب بَغْتَةً وَ أَنتُمْ لا تَشعُرُونَ(55)
ترجمه :
53 - بگو : اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده ايد ! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى آمرزد .
54 - و به درگاه پروردگارتان بازگرديد ، و در برابر او تسليم شويد ، پيش از آنكه عذاب به سراغ شما آيد سپس از سوى هيچكس يارى نشويد .
55 - و از بهترين دستوراتى كه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد ، پيش از آنكه عذاب ( الهى ) ناگهانى به سراغ شما آيد در حالى كه از آن خبر نداريد .

تفسير : خداوند همه گناهان را مى آمرزد
به دنبال تهديدهاى مكررى كه در آيات گذشته در مورد مشركان و ظالمان آمده بود در اين آيات راه بازگشت را توأم با اميدوارى به روى همه گنهكاران
تفسير نمونه ج : 19 ص : 499
مى گشايد زيرا هدف اصلى از همه اين امور تربيت و هدايت است نه انتقامجوئى و خشونت ، با لحنى آكنده از نهايت لطف و محبت آغوش رحمتش را به روى همگان باز كرده و فرمان عفو آنها را صادر نموده ، مى فرمايد : به آنها بگو اى بندگان من كه بر خودتان اسراف و ستم كرده ايد از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى بخشد كه او بخشنده و مهربان است ( قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا ) .
دقت در تعبيرات اين آيه نشان مى دهد كه از اميدبخش ترين آيات قرآن مجيد نسبت به همه گنهكاران است ، شمول و گستردگى آن به حدى است كه طبق روايتى امير مؤمنان على (عليه السلام) فرمود : در تمام قرآن آيه اى وسيعتر از اين آيه نيست ( ما فى القرآن آية اوسع من يا عبادى الذين اسرفوا ... ) .
دليل آن نيز روشن است زيرا :
1 - تعبير به يا عبادى ( اى بندگان من ! ) آغازگر لطفى است از ناحيه پروردگار .
2 - تعبير به اسراف به جاى ظلم و گناه و جنايت نيز لطف ديگرى است .
3 - تعبير به على انفسهم كه نشان مى دهد گناهان آدمى همه به خود او باز مى گردد نشانه ديگرى از محبت پروردگار است همانگونه كه يك پدر دلسوز به فرزند خويش مى گويد اينهمه بر خود ستم مكن !
4 - تعبير به لا تقنطوا ( مايوس نشويد ) با توجه به اينكه قنوط در اصل به معنى مايوس شدن از خير است به تنهائى دليل بر اين است كه گنهكاران نبايد از لطف الهى نوميد گردند .
5 - تعبير من رحمة الله بعد از جمله لا تقنطوا تاكيد بيشترى بر اين
تفسير نمونه ج : 19 ص : 500
خير و محبت مى باشد .
6 - هنگامى كه به جمله ان الله يغفر الذنوب مى رسيم كه با حرف تاكيد آغاز شده و كلمه الذنوب ( جمع با الف و لام ) همه گناهان را بدون استثنا در بر مى گيرد سخن اوج مى گيرد و درياى رحمت مواج مى شود .
7 - هنگامى كه جميعا به عنوان تاكيد ديگرى بر آن افزوده مى شود اميدوارى به آخرين مرحله مى رسد .
8 و 9 - توصيف خداوند به غفور و رحيم كه دو وصف از اوصاف اميد بخش پروردگار است در پايان آيه جائى براى كمترين ياس و نوميدى باقى نمى گذارد .
آرى به همين دليل آيه فوق گسترده ترين آيات قرآن است كه شمول آن هر گونه گناه را در بر مى گيرد ، و نيز به همين دليل از اميدبخش ترين آيات قرآن مجيد محسوب مى شود .
و به راستى از كسى كه درياى لطفش بيكران و شعاع فيضش نامحدود است جز اين انتظارى نمى توان داشت .
از كسى كه رحمتش بر غضبش پيشى گرفته و بندگان را براى رحمت آفريده ، نه براى خشم و عذاب ، غير از اين چشم داشتى نيست .
چه خداوند رحيم و مهربانى و چه پروردگار پر مهر و محبتى ! ! در اينجا دو مساله فكر مفسران را به خود مشغول ساخته كه اتفاقا راه حل آن در خود آيه و آيات بعد نهفته است .
نخست اينكه : آيا عموميت آيه همه گناهان حتى شرك و گناهان كبيره ديگر را فرا مى گيرد ؟ اگر چنين است پس چرا در آيه 48 سوره نساء شرك از گناهان قابل بخشش استثناء شده است ؟ ان الله لا يغفر أن يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء : خداوند شرك را نمى بخشد ، اما كمتر از آن را براى
تفسير نمونه ج : 19 ص : 501
هر كس كه بخواهد مى بخشد .
ديگر اينكه : آيا اين وعده غفران كه در آيه مورد بحث آمده است مطلق است يا مشروط به توبه و مانند آن ؟ البته اين دو سؤال به هم مربوط است .
و پاسخ آن را در آيات بعد به خوبى مى توان يافت زيرا سه دستور در آيات بعد داده شده كه همه چيز را روشن مى سازد : انيبوا الى ربكم ( به سوى پروردگارتان باز گرديد ) و اسلموا له ( در برابر فرمان او تسليم شويد ) و اتبعوا احسن ما انزل اليكم من ربكم ( پيروى كنيد از بهترين دستوراتى كه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده ) .
اين دستورهاى سه گانه مى گويد درهاى غفران و رحمت به روى همه بندگان بدون استثنا گشوده است مشروط بر اينكه بعد از ارتكاب گناه به خود آيند ، و تغيير مسير دهند ، رو به سوى درگاه خدا آورند ، در برابر فرمانش تسليم باشند و با عمل ، صداقت خود را در اين توبه و انابه نشان دهند ، به اين ترتيب نه شرك از آن مستثناست و نه غير آن ، و نيز مشروط بودن اين عفو عمومى و رحمت واسعه به شرائطى غير قابل انكار است .
و اگر مى بينيم در آيه 48 سوره نساء بخشش و عفو مشركان را استثنا كرده در مورد مشركانى است كه در حالت شرك از دنيا بروند ، نه آنها كه بيدار شوند و راه حق پيش گيرند ، چرا كه اكثريت قريب به اتفاق مسلمانان صدر اسلام چنين بوده اند .
اگر حال بسيارى از مجرمان را در نظر بگيريم كه بعد از انجام گناهان كبيره چنان ناراحت و پشيمان مى شوند كه باور نمى كنند راه بازگشتى به روى آنها باز باشد و آنچنان خود را آلوده مى دانند كه با هيچ آبى قابل شستشو نيستند مى پرسند آيا به راستى گناهان ما قابل بخشش است ؟
تفسير نمونه ج : 19 ص : 502
آيا راهى به سوى خدا براى ما باز است ؟ آيا پلى در پشت سر ما وجود دارد كه ويران نشده باشد ؟ مفهوم آيه را به خوبى درك مى كنيم ، زيرا آنها آماده هر گونه توبه اند ولى گناه خود را قابل بخشش نمى دانند ، مخصوصا اگر بارها توبه كرده باشند و شكسته باشند .
اين آيه به همه آنها نويد مى دهد كه راه به روى همه شما باز است .
لذا وحشى جنايتكار معروف تاريخ اسلام و قاتل حمزه سيد الشهداء هنگامى كه مى خواست مسلمان شود از اين مى ترسيد كه توبه اش پذيرفته نگردد ، زيرا به راستى گناه او بسيار سنگين بود ، جمعى از مفسران مى گويند : آيه فوق نازل شد و درهاى رحمت الهى را به روى وحشى و وحشيهاى توبه كار گشود ! گر چه اين سوره از سوره هاى مكى است و آن روز كه اين آيات نازل شد نه جنگ احد رخ داده بود و نه داستان شهادت حمزه و توبه وحشى ، بنابر اين اين ماجرا نمى تواند شان نزولى براى آيه باشد ، بلكه از قبيل تطبيق يك قانون كلى بر يكى از مصاديق آن است ، اما به هر حال گستردگى مفهوم آيه را مى تواند مشخص كند .
از آنچه گفتيم روشن شد كه اصرار بعضى از مفسران مانند آلوسى در روح المعانى بر اينكه وعده غفران در آيه فوق مشروط به چيزى نيست ، و حتى هفده دليل براى آن ذكر كرده ! مطلب نادرستى است ، چرا كه با آيات بعد تضاد روشنى دارد ، و ادله هفده گانه او كه بسيارى از آن قابل ادغام در يكديگر است چيزى بيش از اين نمى رساند كه رحمت خدا وسيع و گسترده است كه شامل همه گنهكاران مى شود و اين منافات با مشروط بودن اين وعده الهى به قرينه آيات بعد ندارد .
در مورد اين آيه مطالب ديگرى است كه به خواست خدا در بحث نكات
تفسير نمونه ج : 19 ص : 503
خواهد آمد .
در آيه بعد راه ورود در اين درياى بيكران رحمت الهى را به همه مجرمان و گنهكاران نشان مى دهد ، مى فرمايد : به سوى پروردگارتان باز گرديد و مسير زندگى خود را اصلاح كنيد ( و انيبوا الى ربكم ) .
و در برابر او تسليم شويد ، و فرمانش را به گوش جان بشنويد و پذيرا گرديد پيش از آنكه عذاب الهى دامانتان را بگيرد ، سپس هيچكس نتواند به يارى شما برخيزد ( و اسلموا له من قبل ان ياتيكم العذاب ثم لا تنصرون ) .
بعد از پيمودن اين دو مرحله ( مرحله انابه و اسلام ) سخن از مرحله سوم كه مرحله عمل است به ميان آورده مى افزايد : از بهترين دستوراتى كه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد ، پيش از آنكه عذاب الهى به طور ناگهانى به سراغتان آيد در حالى كه از آن خبر نداريد ( و اتبعوا احسن ما انزل اليكم من ربكم من قبل ان ياتيكم العذاب بغتة و انتم لا تشعرون ) .
و به اين ترتيب مسير وصول به رحمت خدا سه گام بيشتر نيست : گام اول توبه و پشيمانى از گناه و روى آوردن به سوى خدا است .
گام دوم ايمان و تسليم در برابر فرمان او .
گام سوم عمل صالح است .
و بعد از اين سه گام ورود در درياى بيكران رحمتش طبق وعده اى كه فرموده قطعى است ، هر چند بار گناهان انسان سنگين باشد .
در اينكه منظور از اتبعوا احسن ما انزل اليكم من ربكم ( از بهترين چيزى كه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد ) چيست مفسران
تفسير نمونه ج : 19 ص : 504
احتمالات متعددى داده اند .
آنچه از همه بهتر به نظر مى رسد اين است كه دستوراتى كه از سوى خداوند نازل شده مختلف است بعضى دعوت به واجبات و بعضى مستحبات ، و بعضى مشتمل بر اجازه مباحات است ، منظور از احسن انتخاب واجبات و مستحبات مى باشد ، با توجه به سلسله مراتب آنها .
بعضى نيز آن را اشاره به قرآن در ميان كتب آسمانى دانسته اند به قرينه آنچه در آيه 23 همين سوره زمر آمده است كه قرآن را احسن الحديث ( بهترين سخن ) ناميده : الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها مثانى .
البته اين دو تفسير منافاتى با هم ندارد .

نكته ها :

1 - راه توبه به روى همه باز است
از مشكلات مهمى كه بر سر راه مسائل تربيتى وجود دارد احساس گناهكارى بر اثر اعمال بد پيشين است ، مخصوصا زمانى كه اين گناهان سنگين باشد كه اين فكر دائما در نظر انسان مجسم مى شود كه اگر بخواهد مسير خود را به سوى پاكى و تقوا تغيير دهد ، و به راه خدا باز گردد چگونه مى تواند از مسئوليت سنگين گذشته خود را برهاند ، اين فكر مانند كابوسى وحشتناك بر روح او سايه مى افكند ، و چه بسا او را از تغيير برنامه زندگى و گرايش به پاكى باز مى دارد به او مى گويد توبه كردن چه سود ؟ ! زنجير اعمال گذشته ات همچون يك طوق لعنت بر دست و پاى تو است ، اصلا تو رنگ گناه پيدا كرده اى ، رنگى ثابت و تغييرناپذير ! كسانى كه با مسائل تربيتى و گنهكاران توبه كار سر و كار دارند آنچه را گفتيم به خوبى آزموده اند ، آنها مى دانند كه اين چه مشكل بزرگى است ؟
تفسير نمونه ج : 19 ص : 505
در فرهنگ اسلامى كه از قرآن مجيد گرفته شده اين مشكل حل شده ، و توبه و انابه را هر گاه با شرائط همراه باشد وسيله قاطعى براى جدا شدن از گذشته ، و آغاز يك زندگى جديد ، و حتى تولد ثانوى مى داند كرارا در روايات در باره بعضى از گنهكاران مى خوانيم كمن ولدته امه : او همانند كسى است كه از مادر متولد شده ! به اين ترتيب قرآن درهاى لطف الهى را به روى هر انسانى در هر شرائطى و با هر گونه بار مسؤليتى باز مى گذارد و نمونه زنده اش آيات فوق است كه با انواع لطائف بيان مجرمان و گناهكاران را به سوى خدا دعوت مى كند و به آنها قول مى دهد كه مى توانند خود را از زندگى گذشته به كلى جدا كنند .
در روايتى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم التائب من الذنب كمن لا ذنب له : كسى كه از گناه توبه كند همانند كسى است كه اصلا گناه نكرده است .
همين معنى با اضافه اى از امام باقر (عليه السلام) نقل شده كه فرمود : التائب من الذنب كمن لا ذنب له ، و المقيم على الذنب و هو مستغفر منه كالمستهزء : كسى كه از گناه توبه كند همچون كسى است كه گناه نكرده ، و كسى كه استغفار مى كند و با اينحال به گناه ادامه مى دهد مانند كسى است كه مسخره مى كند .
ولى بديهى است اين بازگشت به سوى رحمت الهى نمى تواند بى قيد و شرط باشد كه او حكيم است و كارى بى حساب نمى كند ، اگر آغوش رحمتش را به روى همگان گشوده و پيوسته آنها را به سوى خود مى خواند ، وجود آمادگيهائى در بندگان نيز لازم است .
از يكسو بايد با تمام وجود خواهان بازگشت باشند و انقلاب درونى
تفسير نمونه ج : 19 ص : 506
و دگرگونى بنيادى پيدا كنند .
از سوى ديگر بايد بعد از بازگشت پايه هاى ايمان و اعتقاداتشان كه بر اثر طوفان گناه فرو ريخته نوسازى و تجديد بنا شود .
و از سوى سوم بايد با اعمال صالح ناتوانى روحى و ضعف اخلاقى خود را جبران نمايند ، البته هر قدر گناهان سابق سنگينتر بوده بايد اعمال صالحترى انجام دهند ، و اين دقيقا همانست كه قرآن در سه آيه فوق تحت عنوان انابه و اسلام و اتباع از احسن بيان كرده است .

2 - سنگين باران
بعضى از مفسران شان نزولهائى براى آيات فوق ذكر كرده اند كه احتمالا همه از قبيل تطبيق است ، نه شان نزول .
از جمله داستان وحشى است كه در ميدان احد بزرگترين جنايت را مرتكب شد ، و عموى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) حمزه آن افسر شجاعى كه جان خود را همه جا سپر براى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى ساخت به طرز ناجوانمردانه اى شهيد كرد ، هنگامى كه اسلام اوج گرفت مسلمانان در همه جا پيروز شدند وحشى مى خواست اسلام بياورد اما مى ترسيد اسلامش مورد قبول واقع نشود كه آيه فوق نازل گرديد و او اسلام آورد ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از او پرسيد : عمويم حمزه را چگونه كشتى ؟ وحشى ماجرا را شرح داد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سخت گريه كرد ، توبه او را پذيرا شد ولى به او فرمود : غيب وجهك عنى فانى لا استطيع النظر اليك فلحق بالشام فمات فى الخمر در برابر چشمان من هرگز ظاهر مشو چرا كه نمى توانم به تو نگاه كنم ، وحشى به سوى شام رفت و سرانجام در سرزمين خمر از دنيا رفت .
بعضى سؤال كردند آيا اين آيه تنها در باره او است يا همه مسلمين را شامل
تفسير نمونه ج : 19 ص : 507
مى شود فرمود همه را شامل مى شود .
ديگر داستان مرد نباش است ( كسى كه قبرها را مى شكافت و كفن مردگان را باز مى كرد و با خود مى برد ) كه فشرده اش چنين است : جوانى گريان خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمد و سخت ناراحت بود و مى گفت از خشم خدا مى ترسم .
فرمود : شرك آورده اى ؟ ! گفت : نه .
فرمود : خون ناحق ريخته اى ؟ عرض كرد : نه .
فرمود : خدا گناه تو را مى آمرزد هر قدر زياد باشد .
عرض كرد : گناه من از آسمان و زمين و عرش و كرسى بزرگتر است .
فرمود : گناهت از خدا هم بزرگتر است ؟ ! عرض كرد : نه خدا از همه چيز بزرگتر است .
فرمود : برو ( توبه كن ) كه خداى عظيم گناه عظيم را مى آمرزد .
بعد فرمود : بگو ببينم گناه تو چيست ؟ عرض كرد : اى رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از روى تو شرم دارم كه بازگو كنم .
فرمود : آخر بگو ببينم چه كرده اى ؟ ! عرض كرد : هفت سال نبش قبر مى كردم ، و كفنهاى مردگان را برمى داشتم تا اينكه روزى به هنگام نبش قبر به جسد دخترى از انصار برخورد كردم ، بعد از آنكه او را برهنه كردم ديو نفس در درونم به هيجان در آمد ... ( سپس ماجراى تجاوز خود را شرح مى دهد ) .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 508
هنگامى كه سخنش به اينجا رسيد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سخت برآشفت و ناراحت شد فرمود : اين فاسق را بيرون كنيد ، و رو به سوى او كرده اضافه نمود : تو چقدر به دوزخ نزديكى ؟ ! جوان بيرون آمد سخت گريه مى كرد ، سر به بيابان گذاشت و عرض مى كرد : اى خداى محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ! اگر توبه مرا مى پذيرى پيامبرت را از آن با خبر كن و اگر نه آتشى از آسمان بفرست و مرا بسوزان و از عذاب آخرت برهان ، اينجا بود كه پيك وحى خدا بر پيامبر نازل شد و آيه قل يا عبادى الذين اسرفوا ... را بر آن حضرت خواند .
تلاوت اين آيه از سوى جبرئيل در اينجا ممكن است به عنوان نخستين بار نباشد كه جنبه شان نزول پيدا كند ، بلكه تكرار آيه اى باشد كه قبلا نازل شده براى تاكيد و توجه بيشتر و اعلام قبول توبه آن مرد گنهكار .
باز تكرار مى كنيم كه اينگونه اشخاص كه بار سنگين از گناه را به دوش مى كشند مسؤليت سنگينترى در مقام جبران از طريق اعمال صالح خود دارند .
فخر رازى شان نزول ديگرى براى آيات فوق آورده است ، نقل مى كند بعضى گفته اند : اين آيات در باره اهل مكه نازل شده ، آنها مى گفتند : محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) چنين فكر مى كند كه هر كس پرستش بت كند يا دستش به خون انسانى آغشته شود هرگز بخشوده نخواهد شد ، در عين حال به ما مى گويد اسلام بياوريد ، ما چگونه اسلام بياوريم در حالى كه هم بت پرستيده ايم و هم خون بى گناهان ريخته ايم ؟ ! ( آيات فوق نازل شد و درهاى توبه را به روى آنان گشود ) .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 509
أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَحَسرَتى عَلى مَا فَرَّطت فى جَنبِ اللَّهِ وَ إِن كُنت لَمِنَ السخِرِينَ(56) أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَاخ لَكنت مِنَ الْمُتَّقِينَ(57) أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذَاب لَوْ أَنَّ لى كرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ(58) بَلى قَدْ جَاءَتْك ءَايَتى فَكَذَّبْت بهَا وَ استَكْبرْت وَ كُنت مِنَ الْكَفِرِينَ(59)
ترجمه :
56 - ( اين دستورها به خاطر آن است كه ) مبادا كسى روز قيامت بگويد : افسوس بر من از كوتاهيهائى كه در اطاعت فرمان خدا كردم و ( آيات او را ) به سخريه گرفتم !
57 - و مبادا بگويد : اگر خداوند مرا هدايت مى كرد از پرهيزگاران بودم .
58 - يا هنگامى كه عذاب را مى بيند بگويد : آيا مى شود بار ديگر ( به دنيا ) بازگردم تا از نيكوكاران باشم ؟ !
59 - آرى آيات من به سراغ تو آمد اما آن را تكذيب كردى و تكبر ورزيدى و از كافران بودى ! .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 510
تفسير : آن روز پشيمانى بيهوده است
در آيات گذشته دستور مؤكدى براى توبه و اصلاح و جبران اعمال گذشته آمده بود ، آيات مورد بحث در تعقيب آن آمده ، نخست مى گويد : اين دستورها به خاطر آن داده شد كه مبادا كسى روز قيامت بگويد : افسوس بر من از كوتاهيهائى كه در اطاعت فرمان خدا كردم ! و آيات و رسولان او را به سخريه گرفتم ! ( ان تقول نفس يا حسرتا على ما فرطت فى جنب الله و ان كنت لمن الخاسرين ) يا حسرتا در اصل يا حسرتى بوده ( حسرت به ياء متكلم اضافه شده است ) و حسرت به معنى اندوه و غم بر چيزهائى است كه از دست رفته و پشيمانى ببار آورده است .
راغب در مفردات مى گويد : اين كلمه از ماده حسر ( بر وزن حبس ) به معنى برهنه كردن و كنار زدن لباس است ، و از آنجا كه در موارد ندامت و اندوه بر گذشته گوئى پرده هاى جهل كنار رفته ، اين تعبير به كار مى رود .
آرى هنگامى كه انسان وارد عرصه محشر مى شود و نتيجه تفريطها ، و مسامحه كاريها و خلافكاريها ، و شوخى گرفتن جديها ، را در برابر چشم خود مى بيند ، فريادش به وا حسرتا بلند مى شود ، اندوهى سنگين توأم با ندامتى عميق بر قلب او سايه مى افكند ، و اين حالت درونى خود را بر زبان آورده و به صورت جمله هاى فوق بيان مى دارد .
در اينكه جنب الله در اينجا به چه معنى است ؟ مفسران احتمالات
تفسير نمونه ج : 19 ص : 511
فراوانى داده اند .
واقع اين است كه جنب در لغت به معنى پهلو است و سپس به هر چيزى كه در كنار چيزى قرار گرفته باشد اطلاق مى شود ، همانگونه كه يمين و يسار به معنى طرف چپ و راست بدن است ، سپس به هر چيزى كه در اين ناحيه قرار گيرد يمين و يسار گفته مى شود ، در اينجا جنب الله نيز به معنى تمام امورى است كه در جانب پروردگار قرار دارد : فرمان او ، اطاعت او ، قرب او ، كتب آسمانى كه از ناحيه او نازل شده است ، همه در معنى آن جمع است .
و به اين ترتيب گنهكاران اظهار ندامت و پشيمانى و غم و اندوه و حسرت نسبت به تمام كوتاهيهائى كه در برابر خداوند داشتند مى كنند ، مخصوصا روى مساله سخريه و استهزا نسبت به آيات و رسولان او انگشت مى نهند ، چرا كه عامل اصلى تفريطهاى آنها همين بى اعتنائى و شوخى پنداشتن اين حقايق بزرگ بر اثر جهل و غرور و تعصب است .
سپس مى افزايد : و مبادا بگويد : اگر خداوند مرا هدايت مى كرد از پرهيزگاران بودم ( او تقول لو ان الله هدانى لكنت من المتقين ) .
اين سخن را گويا زمانى مى گويد كه او را به پاى ميزان حساب مى آورند ، گروهى را مى بيند كه با دست پر از حسنات به سوى بهشت روانه مى شوند ، او نيز آرزو مى كند در صف آنان باشد و همراه آنان به سوى نعمتهاى الهى برود .
باز مى افزايد : و مبادا هنگامى كه عذاب الهى را مى بيند بگويد آيا مى شود بار ديگر مرا به دنيا بازگردانند تا از نيكوكاران باشم ؟ ! ( او تقول حين ترى العذاب لو ان لى كرة فاكون من المحسنين ) .
اين هنگامى است كه او را به سوى دوزخ مى برند و چشمش به آتش سوزان
تفسير نمونه ج : 19 ص : 512
و منظره عذاب دردناك آن مى افتد ، آهى از دل بر مى كشد و آرزو مى كند ايكاش به او اجازه داده مى شد تا به دنيا بازگردد ، تبهكاريهاى گذشته را با اعمال نيكش بشويد و در صف نيكوكاران جاى گيرد .
به اين ترتيب هر يك از اين گفتارهاى سه گانه مجرمان در قيامت در موقفى اظهار مى شود : با ورود در صحنه محشر اظهار حسرت مى كند .
با مشاهده پاداش پرهيزكاران آرزوى سرنوشت آنها را مى نمايد .
و با مشاهده عذاب الهى آرزوى بازگشت به دنيا و جبران گذشته مى كند .
قرآن در برابر اين سه گفتار تنها به گفتار دوم چنين پاسخ مى گويد : آرى آيات من به سراغ تو آمد اما آنرا تكذيب كردى ، و تكبر ورزيدى ، و از كافران بودى ( بلى قد جائتك آياتى فكذبت بها و استكبرت و كنت من الكافرين ) .
يعنى اينكه مى گوئى اگر هدايت الهى به سراغ من آمده بود از پرهيزگاران بودم هدايت الهى چيست ؟ جز اينهمه كتب آسمانى و فرستادگان خدا و آيات و نشانه هاى حق در آفاق و انفس ؟ همه اين آيات را ديدى و شنيدى عكس العمل تو در مقابل آن چه بود ؟ تكذيب و استكبار و كفر ! مگر ممكن است خدا بدون اتمام حجت كسى را مجازات كند ؟ مگر ميان
تفسير نمونه ج : 19 ص : 513
تو و هدايت يافتگان تفاوتى از نظر برنامه هاى تربيتى خداوند وجود داشت ؟ بنابر اين مقصر اصلى خودت هستى و خود كرده اى كه لعنت بر خودت باد ! از ميان اين سه عمل استكبار ريشه اصلى است و به دنبال آن تكذيب آيات الهى و نتيجه آن كفر و بى ايمانى است .
اما چرا از گفتار اول آنها پاسخ نمى دهد ؟ زيرا واقعيتى است كه گريزى از آن نيست ، آنها بايد حسرت بخورند و غرق غم و اندوه باشند .
و اما در مورد گفتار سوم دائر به تقاضاى بازگشت به دنيا چون در موارد متعددى از آيات قرآن به آن پاسخ داده شده ( از جمله آيه 28 سوره انعام و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و انهم لكاذبون اگر بازگردند همان اعمال گذشته را تكرار خواهند كرد .
و آنها دروغ مى گويند و همچنين آيه 100 سوره مؤمنون ، ديگر نيازى به تكرار نبوده است .
از اين گذشته پاسخى را كه از گفتار دوم آنها داده است مى تواند اشاره اى به پاسخ اين سؤال نيز باشد ، زيرا هدف از بازگشت به دنيا چيست ؟ آيا چيزى جز اتمام حجت است ، در حالى كه خداوند اتمام حجت بر آنان كرده ، و چيزى در اين زمينه كم نگذارده است كه بار دوم آن را بيان كند ، آن تنبه و بيدارى كه مجرمان به هنگام مشاهده عذاب پيدا مى كنند يكنوع بيدارى اضطرارى است كه در صورت بازگشت به حال عادى آثار آن باقى نخواهد ماند ، درست همانند مطلبى است كه قرآن در باره مشركان به هنگام گرفتار شدن در ميان امواج دريا بيان مى كند كه خدا را به اخلاص مى خوانند ، اما وقتى كه به ساحل نجات رسيدند همه چيز را به دست فراموشى مى سپارند فاذا ركبوا فى الفلك دعوا الله مخلصين له الدين فلما نجاهم الى البر اذا هم يشركون ( عنكبوت - 65 ) .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 514
نكته ها :

1 - تفريط در جنب الله :
گفتيم جنب الله در آيات مورد بحث معنى وسيعى دارد كه هر گونه مطلبى را كه مربوط به خداوند است شامل مى شود ، و به اين ترتيب تفريط در اين قسمت شامل تمام انواع تفريطها در اطاعت فرمان او ، و پيروى از كتب آسمانى ، و اقتدا به انبياء و اولياء مى گردد .
به همين دليل در روايات متعددى از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) مى خوانيم كه جنب الله به امامان تفسير شده است ، از جمله در روايتى در اصول كافى از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) در تفسير يا حسرتا على ما فرطت فى جنب الله چنين آمده : جنب الله امير المؤمنين (عليه السلام) و كذلك من كان بعده من الاوصياء بالمكان الرفيع الى ان ينتهى الامر الى آخرهم جنب الله امير مؤمنان (عليه السلام) و همچنين اوصياى بعد از او هستند كه مقام والائى دارند ، تا به آخرين نفر آنها برسد ( كه حضرت مهدى ارواحنا فداه مى باشد ) .
و نيز در تفسير على بن ابراهيم از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : نحن جنب الله : جنب الله مائيم .
همين معنى در روايات ديگرى از ائمه ديگر (عليهم السلام) نيز نقل شده است .
همانگونه كه بارها گفته ايم اين تفسيرها از قبيل بيان مصداقهاى روشن است ، چرا كه مسلم است پيروى از مكتب امامان پيروى از پيامبر و اطاعت فرمان خدا است چرا كه آنها از خود چيزى نمى گويند .
در حديث ديگرى مصداق روشن حسرت داران روز قيامت را عالمان بى عمل معرفى مى كند ، در كتاب محاسن از امام باقر (عليه السلام) آمده است :
تفسير نمونه ج : 19 ص : 515
ان اشد الناس حسرة يوم القيامة الذين وصفوا العدل ثم خالفوه ، و هو قول الله عز و جل ان تقول نفس يا حسرتا على ما فرطت فى جنب الله : از همه مردم متاسف تر در روز قيامت كسانى هستند كه طريقه حق و عدالت را براى مردم توصيف كردند سپس خود به مخالفت برخاستند ، و اين همان است كه خداوند متعال مى گويد : ان تقول نفس يا حسرتا على ما فرطت فى جنب الله .

2 - در آستانه مرگ يا در قيامت ؟
آيا اين گفتگوهاى سه گانه اى كه مجرمان بعد از مشاهده عذاب الهى دارند مربوط به عذاب استيصال در پايان عمرشان است ؟ يا مربوط به زمان ورود در صحنه قيامت ؟ معنى دوم صحيحتر به نظر مى رسد ، هر چند آيات قبل از آن مربوط به عذاب استيصال است ، و آيه بعد از آن مربوط به قيامت ، شاهد اين سخن آيه 31 سوره انعام است كه مى فرمايد : قد خسر الذين كذبوا بلقاء الله حتى اذا جائتهم الساعة بغتة قالوا يا حسرتنا على ما فرطنا فيها : آنها كه لقاى پروردگار را انكار كردند گرفتار زيان شدند ، وضع آنها به همين منوال ادامه مى يابد تا زمانى كه قيامت به طور ناگهانى فرا رسد ، مى گويند : اى افسوس كه در باره آن كوتاهى كرديم .
در روايات فوق نيز شاهدى بر اين معنى داشتيم .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 516
وَ يَوْمَ الْقِيَمَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسوَدَّةٌ أَ لَيْس فى جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَكَبرِينَ(60) وَ يُنَجِّى اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لا يَمَسهُمُ السوءُ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ(61) اللَّهُ خَلِقُ كلِّ شىْء وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْء وَكِيلٌ(62) لَّهُ مَقَالِيدُ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِئَايَتِ اللَّهِ أُولَئك هُمُ الْخَسِرُونَ(63) قُلْ أَ فَغَيرَ اللَّهِ تَأْمُرُونى أَعْبُدُ أَيهَا الجَْهِلُونَ(64)
ترجمه :
60 - و روز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بستند مى بينى كه صورتهايشان سياه است ، آيا در جهنم جايگاهى براى متكبران نيست ؟
61 - و خداوند كسانى را كه تقوى پيشه كردند با رستگارى رهائى مى بخشد ، هيچ بدى به آنها نمى رسد و هرگز غمگين نخواهند شد .
62 - خداوند خالق همه چيز است و حافظ و ناظر بر همه اشياء .
63 - كليدهاى آسمان و زمين از آن او است ، و كسانى كه به آيات خداوند كافر شدند زيانكارند .
64 - آيا به من دستور مى دهيد كه غير خدا را عبادت كنم اى جاهلان ؟ !
تفسير : خداوند آفريدگار و حافظ همه چيز است
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مشركان دروغپرداز و مستكبرى بود كه
تفسير نمونه ج : 19 ص : 517
در روز قيامت از كرده خود پشيمان مى شوند و تقاضاى بازگشت به اين جهان مى كنند ، تقاضائى بى حاصل و غير قابل قبول ، در آيات مورد بحث در ادامه همين سخن مى گويد : در روز قيامت كسانى را كه دروغ بر خدا بستند مى بينى كه صورتهايشان سياه است ! ( و يوم القيامة ترى الذين كذبوا على الله وجوههم مسودة ) .
سپس مى افزايد : آيا در جهنم جايگاهى براى مستكبران نيست ؟ ! ( أ ليس فى جهنم مثوى للمتكبرين ) .
گر چه مفهوم كذبوا على الله ( دروغ بر خدا بستند ) وسيع و گسترده است ، ولى در مورد آيه بيشتر نظر روى نسبت دادن شريك به خدا و ادعاى وجود فرزند براى او از فرشتگان يا حضرت مسيح (عليه السلام) و مانند آن است .
همچنين واژه مستكبر هر چند به تمام كسانى كه خود بزرگ بين هستند اطلاق مى گردد .
ولى در اينجا بيشتر منظور كسانى است كه در برابر دعوت انبياء به آئين حق استكبار جستند ، و از پذيرش دعوت آنها سر باز زدند .
روسياهى دروغگويان در قيامت نشانه ذلت و خوارى و رسوائى آنها است ، و چنانكه مى دانيم عرصه قيامت عرصه بروز اسرار نهان و تجسم اعمال و افكار انسان است ، آنها كه در اين دنيا قلبهائى سياه و تاريك داشتند ، و اعمالشان نيز همچون افكارشان تيره و تار بود ، در آنجا اين حال درونى آنها به برون منتقل مى شود ، و چهره هايشان تاريك و سياه خواهد بود .
و به تعبير ديگر : در قيامت ظاهر و باطن يكى مى شود ، و صورتها به رنگ دلها درمى آيد ، كه قلبى تاريك دارند صورتى تاريك خواهند داشت ، و آنها كه قلبهايشان نورانى است صورتهايشان نيز چنين است .
چنانكه در آيه 106 و 107 سوره آل عمران مى خوانيم : يوم تبيض وجوه و تسود وجوه فاما الذين اسودت وجوههم ا كفرتم بعد ايمانكم فذوقوا
تفسير نمونه ج : 19 ص : 518
العذاب بما كنتم تكفرون - و اما الذين ابيضت وجوههم ففى رحمة الله هم فيها خالدون : در آن روز صورتهائى سفيد و صورتهائى سياه مى گردد ، آنها كه صورتهايشان سياه شده به آنان گفته مى شود : آيا بعد از ايمان كافر شديد ، اكنون بچشيد عذاب را به خاطر كفرتان - و آنها كه چهره هايشان سفيد و نورانى است در رحمت خدا جاودانه خواهند ماند .
جالب توجه اينكه از پاره اى از روايات كه از منابع اهل بيت (عليهم السلام) نقل شده استفاده مى شود كه دروغ بستن بر خداوند كه مايه روسياهى در قيامت است معنى گسترده اى دارد كه ادعاى امت و رهبرى به ناحق را نيز شامل مى شود ، چنانكه صدوق در كتاب اعتقادات از امام صادق (عليه السلام) نقل مى كند هنگامى كه از تفسير اين آيه از آنحضرت سؤال كردند فرمود : من زعم انه امام و ليس بامام قيل و ان كان علويا فاطميا ؟ قال و ان كان علويا فاطميا : منظور كسى است كه خود را امام پندارد در حالى كه امام نباشد گفتند : هر چند از نسل على (عليه السلام) و اولاد فاطمه (عليهاالسلام) باشد ؟ فرمود : هر چند از نسل على (عليه السلام) و اولاد فاطمه (عليهاالسلام) باشد .
اين در حقيقت بيان يك مصداق روشن است ، چرا كه ادعاى امامت و رهبرى الهى اگر واقعيت نداشته باشد از واضحترين مصداقهاى دروغ بر خدا است .
همچنين كسانى كه به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) يا امام بر حق نسبت دروغ دهند آن نيز در واقع دروغ بر خدا است ، چرا كه آنها از خود چيزى نمى گويند .
لذا در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : من حدث عنا بحديث فنحن سائلوه عنه يوما فان صدق علينا فانما يصدق على الله و على رسوله ،
تفسير نمونه ج : 19 ص : 519
و ان كذب علينا فانه يكذب على الله و رسوله ، لانا اذا حدثنا لا نقول قال فلان و قال فلان ، انما نقول قال الله و قال رسوله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ثم تلا هذه الاية و يوم القيامة ترى الذين كذبوا على الله وجوههم مسودة ... : هر كس حديثى از ما نقل كند ما روزى از او سؤال خواهيم كرد : اگر راست گفته و از ما بوده ، سخن حقى را به خدا و پيامبرش نسبت داده است ، و اگر بر ما دروغ بسته دروغ بر خدا و رسول بسته است ، زيرا ما هنگامى كه حديثى مى گوئيم نمى گوئيم فلان و فلان گفته اند ، بلكه مى گوئيم خدا گفته ، پيامبرش گفته است ، سپس اين آيه را تلاوت فرمود : و يوم القيامة ترى الذين كذبوا على الله وجوههم مسودة ... .
اين حديث به خوبى نشان مى دهد كه امامان اهلبيت (عليهم السلام) از خود چيزى نمى گفتند ، و تمام احاديث صحيح و معتبرى كه از آنها نقل شده بازگشت به احاديث پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى كند ، و اين نكته اى است كه براى همه دانشمندان اسلام قابل دقت است ، بنابر اين افرادى هم كه امامت آنها را نپذيرفته اند بايد سخنانشان را به عنوان رواياتى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بپذيرند ، به مضمون همين حديث ، حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) در كافى نقل شده كه مى گويد : حديث هر يك از ما امامان حديث ديگرى است و حديث ما حديث رسول الله است ( كافى جلد اول باب رواية الكتب و الحديث حديث 14 ) .
اين سخن نيز شايان توجه است كه از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه سرچشمه اصلى كفر همان كبر است چنانكه در باره شيطان مى خوانيم : ابى و استكبر و كان من الكافرين : او سر باز زد و تكبر ورزيد و از كافران شد ( بقره آيه 34 ) .
و به همين دليل جايگاه متكبران جز آتش سوزان جهنم نمى تواند باشد ،
تفسير نمونه ج : 19 ص : 520
حتى در حديثى از پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده : ان فى جهنم لواد للمتكبرين يقال له سقر ، شكى الى الله عز و جل شدة حره ، و سئله ان يتنفس فاذن له فتنفس فاحرق جهنم ! در جهنم سرزمينى است مخصوص متكبران كه به آن سقر گفته مى شود يك وقت از شدت حرارتش به خداوند شكايت كرد و تقاضا كرد تنفسى كند به او اجازه داده شد ، نفسى كشيد كه جهنم را سوزانيد ! .
در آيه بعد سخن از نقطه مقابل اين گروه يعنى گروه پرهيزگاران و سعادت آنها در قيامت در ميان است ، مى فرمايد : خداوند كسانى را كه تقوى پيشه كردند رهائى مى بخشد و رستگار مى سازد ( و ينجى الله الذين اتقوا بمفازتهم ) .
سپس اين فلاح و پيروزى را با اين دو جمله كوتاه و پرمعنى توضيح مى دهد : هيچ بدى به آنها نمى رسد و غم و اندوهى به آنها راه نمى يابد ( لا يمسهم السوء و لا هم يحزنون ) .
در جهانى زندگى مى كنند كه جز نيكى و پاكى و وجد و سرور چيزى وجود ندارد ، اين تعبير كوتاه در حقيقت تمام مواهب الهى را در خود جمع كرده است .
آيه بعد بار ديگر به مساله توحيد و مبارزه با شرك باز مى گردد و گفتگوهائى را كه با مشركان داشت ادامه مى دهد .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 521
مى فرمايد : خداوند خالق همه چيز است و او حافظ و ناظر بر همه اشياء مى باشد ( الله خالق كل شىء و هو على كل شىء وكيل ) .
جمله اول اشاره به توحيد خالقيت است ، جمله دوم اشاره به توحيد ربوبيت .
اما مساله توحيد خالقيت چيزى است كه حتى مشركان غالبا به آن معترف بوده اند چنانكه در آيه 38 همين سوره خوانديم كه اگر از مشركان سؤال كنى چه كسى آسمان و زمين را آفريده است مى گويند الله .
ولى آنها در توحيد ربوبيت گرفتار انحراف شده بودند ، گاه حافظ و نگهبان و مدبر كارهاى خود را بتها مى دانستند و در مشكلات به آنها پناه مى بردند ، قرآن با بيان فوق در واقع به اين حقيقت اشاره مى كند كه تدبير امور عالم و حفظ و نگهدارى آن به دست كسى است كه آن را آفريده ، بنابر اين در همه حال بايد به او پناه برد .
ابن منظور در لسان العرب معانى متعددى براى وكيل ذكر كرده ، از جمله : كفيل ، حافظ و كسى كه به تدبير امور چيزى قيام مى كند .
به اين ترتيب ثابت مى شود كه بتها نه منشاء سودى هستند و نه زيانى ، نه گرهى را مى گشايند و نه گرهى به دست آنها زده مى شود ، موجودات ضعيف و ناتوانى هستند كه هيچ كارى از آنها ساخته نيست .
جمعى از پيروان مكتب جبر از جمله الله خالق كل شىء براى عقيده انحرافى خود استدلال كرده اند و مى گويند : اعمال ما نيز در مفهوم آيه وارد است ، بنابر اين خداوند خالق آن است ، هر چند محل ظهور آن اعضاى تن ما است ! اشتباه بزرگ آنها اينجاست كه نتوانسته اند اين مطلب را درك كنند كه خالقيت خداوند نسبت به افعال ما هيچگونه منافاتى با اختيار و آزادى اراده ما ندارد ، چرا كه اين دو نسبت در طول هم است نه در عرض هم
تفسير نمونه ج : 19 ص : 522
توضيح اينكه : اعمال ما نسبتى به خدا دارد ، و هم نسبتى به ما از يكسو چيزى در تمام عالم هستى از حيطه قدرت خداوند بيرون نيست ، و اعمال ما از اين نظر مخلوق او است ، زيرا قدرت و عقل و اختيار و ابزار كار و آزادى عمل را او به ما داده است ، و از اين نظر عمل ما را مى توان به او نسبت داد ، او خواسته است كه ما آزاد باشيم و اعمال اختيارى بجا آوريم ، و تمام وسائل را او در اختيار ما گذارده .
ولى در عين حال ما در عمل خود آزاد و مختاريم و از اين نظر افعال ما به ما منتسب است و ما در برابر آن مسئوليم .
اگر كسى بگويد ما خالق اعمال خويش هستيم و خداوند هيچ دخالتى در آن ندارد ، او مشرك است ، چون معتقد به دو خالق شده ، خالق بزرگ و خالق كوچك ، و اگر بگويد خالق اعمال ما خداست و ما هيچ دخالتى نداريم ، او منحرف است ، چرا كه حكمت و عدالت خدا را انكار كرده ، مگر مى شود اعمال مال او باشد و ما در مقابل آن مسئول باشيم ؟ در اين صورت مجازات و پاداش و حساب و معاد و تكليف و مسئوليت معنى ندارد .
بنابر اين اعتقاد صحيح اسلامى كه از جمع بندى آيات قرآن به خوبى به دست مى آيد اين است كه تمام اعمال ما هم منتسب به او است و هم منتسب به خود ما و اين دو نسبت هيچگونه منافاتى با هم ندارد چرا كه دو نسبت طولى است نه عرضى ( دقت كنيد ) .
آيه بعد با ذكر توحيد مالكيت خداوند بحث توحيدى آيه قبل را تكميل كرده ، مى گويد : كليدهاى آسمانها و زمين از آن او است ( له مقاليد السماوات و الارض ) .
مقاليد به گفته غالب ارباب لغت جمع مقليد است ( هر چند زمخشرى در كشاف مى گويد اين كلمه مفردى از جنس خود ندارد ) و مقليد و اقليد
تفسير نمونه ج : 19 ص : 523
هر دو به معنى كليد است ، و به گفته لسان العرب و بعضى ديگر اصل آن از كليد فارسى گرفته شده ، و در عربى نيز به همين معنى استعمال مى شود ، بنابر اين مقاليد السماوات و الارض به معنى كليدهاى آسمانها و زمين مى باشد .
اين تعبير معمولا كنايه از مالكيت و يا سلطه بر چيزى است ، چنانكه مى گوئيم : كليد اين كار به دست فلان است ، لذا آيه فوق مى تواند هم اشاره به توحيد مالكيت خداوند بوده باشد ، و هم توحيد تدبير و ربوبيت و حاكميت او بر عالم هستى .
به همين دليل بلافاصله بعد از اين جمله چنين نتيجه گيرى مى كند : كسانى كه به آيات خداوند كافر شدند زيانكارند ( و الذين كفروا بايات الله اولئك هم الخاسرون ) .
چرا كه منبع اصلى و سرچشمه واقعى همه خيرات و بركات را رها كرده و در بيراهه ها سرگردان شده اند ، از كسى كه تمام كليدهاى آسمان و زمين به دست او است روى برتافته و به سراغ موجودات ناتوانى رفته اند كه مطلقا كارى از آنها ساخته نيست .
در حديثى از امير مؤمنان على (عليه السلام) آمده است كه از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تفسير مقاليد را پرسيدم ، فرمود : يا على ! لقد سئلت عن عظيم المقاليد ، هو ان تقول عشرا اذا اصبحت ، و عشرا اذا امسيت ، لا اله الا الله و الله اكبر و سبحان الله و الحمد لله و استغفر الله و لا قوة الا بالله ( هو ) الاول و الاخر و الظاهر و الباطن له الملك و له الحمد ( يحيى و يميت ) بيده الخير و هو على كل شىء قدير : از كليدهاى بزرگى سؤال كردى آن اين است كه هر صبح و شام ده بار اين جمله ها را تكرار كنى لا اله الا الله و الله اكبر و سبحان الله