تفسير نمونه ج : 19 ص : 524
و الحمد لله ... تا آخر حديث .
سپس افزود : كسى كه هر صبح و شام ده بار اين كلمات را تكرار كند خداوند شش پاداش به او مى دهد كه يكى از آنها را اين مى شمارد كه خداوند او را از شيطان و لشكر شيطان حفظش مى كند تا سلطه اى بر او نداشته باشند .
ناگفته روشن است كه گفتن اين كلمات بصورت لقلقه لسان براى اينهمه پاداش كافى نيست بلكه ايمان به محتوى و تخلق به آن نيز لازم است .
اين حديث ممكن است اشاره لطيفى به اسماء حسناى خداوند بوده باشد كه مبداء حاكميت و مالكيت او بر عالم هستى است ( دقت كنيد ) .
از مجموع آنچه در باره شاخه هاى توحيد در آيات گذشته ذكر شد به خوبى مى توان نتيجه گرفت كه توحيد در عبادت يك حقيقت غير قابل انكار است ، تا آنجا كه هيچ انسان فهميده و عاقلى نبايد به خود اجازه دهد كه در برابر بتها سجده كند ، لذا به دنبال آن با لحنى قاطع و تشددآميز مى گويد : بگو : آيا به من دستور مى دهيد كه غير خدا را عبادت كنم اى جاهلان ؟ ! ( قل ا فغير الله تامرونى اعبد ايها الجاهلون ) .
اين سخن مخصوصا با توجه به اينكه كفار و مشركان گاهى پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را دعوت مى كردند كه خدايان آنها را احترام و پرستش كند ، و يا حداقل از عيبجوئى و انتقاد نسبت به بتها بپرهيزد مفهوم عميقترى پيدا مى كند ، و با صراحت اعلام مى دارد كه مساله توحيد و نفى شرك مطلبى نيست كه بتوان بر سر آن معامله و سازش كرد ، شرك بايد در تمام چهره هايش در هم كوبيده شود و از صفحه جهان محو گردد !
تفسير نمونه ج : 19 ص : 525
مفهوم آيه اين است كه بت پرستان عموما مردمى جاهلند ، نه تنها نسبت به پروردگار جهل دارند كه مقام والاى انسانى خود را نيز نشناخته و لگدمال كرده اند .
تعبير به امر و دستور در آيه فوق نيز پرمعنى است ، و نشان مى دهد كه آنها با لحنى آمرانه و بدون ذكر دليل و منطق ، پيغمبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را دعوت به بت پرستى مى كردند ! اين موضع گيرى از افراد جاهل و نادان عجيب نيست .
آيا اين جهل و نادانى نيست كه انسان اينهمه نشانه هاى خدا را در عالم هستى كه گواه بر علم و قدرت و تدبير و حكمت او است رها كرده ، و به موجودات بى ارزشى بچسبد كه مبداء هيچ اثر و منشاء هيچ خاصيتى نيستند .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 526
وَ لَقَدْ أُوحِىَ إِلَيْك وَ إِلى الَّذِينَ مِن قَبْلِك لَئنْ أَشرَكْت لَيَحْبَطنَّ عَمَلُك وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الخَْسِرِينَ(65) بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُن مِّنَ الشكِرِينَ(66) وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الأَرْض جَمِيعاً قَبْضتُهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ السمَوَت مَطوِيَّت بِيَمِينِهِ سبْحَنَهُ وَ تَعَلى عَمَّا يُشرِكُونَ(67)
ترجمه :
65 - به تو و همه انبياى پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى تمام اعمالت نابود مى شود ، و از زيانكاران خواهى بود !
66 - بلكه تنها خداوند را عبادت كن ، و از شكرگزاران باش .
67 - آنها خدا را آنگونه كه شايسته است نشناختند ، در حالى كه تمام زمين در روز قيامت در قبضه قدرت او است و آسمانها پيچيده در دست او ، خداوند منزه و بلند مقام است از شريكهائى كه براى او درست مى كنند .

تفسير : اگر مشرك شوى اعمالت بر باد مى رود !
اين آيات همچنان مسائل مربوط به شرك و توحيد را كه در آيات قبل از آن سخن بود تعقيب مى كند .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 527
در آيه نخست با لحن قاطع خطر شرك را بازگو كرده مى فرمايد : به تو و به همه انبياى پيشين وحى فرستاده شده است كه اگر مشرك شوى مسلما اعمالت حبط و نابود مى گردد و از زيانكاران خواهى بود ( و لقد اوحى اليك و الى الذين من قبلك لئن اشركت ليحبطن عملك و لتكونن من الخاسرين ) .
به اين ترتيب شرك دو پيامد خطرناك دارد حتى در مورد پيامبران الهى اگر به فرض محال مشرك شوند .
نخست مساله حبط اعمال است ، و دوم گرفتار خسران و زيان زندگى شدن .
اما حبط اعمال به معنى محو آثار و پاداش عمل به خاطر شرك است چرا كه شرط قبولى اعمال اعتقاد به اصل توحيد است و بدون آن هيچ عملى پذيرفته نيست .
شرك آتش سوزانى است كه شجره اعمال آدمى را مى سوزاند .
شرك صاعقه اى است كه تمام محصول زندگى او را به آتش مى كشد .
و شرك همچون طوفانى است كه اعمال آدمى را متلاشى مى سازد و با خود مى برد چنانكه در آيه 18 سوره ابراهيم مى خوانيم : مثل الذين كفروا بربهم اعمالهم كرماد اشتدت به الريح فى يوم عاصف لا يقدرون مما كسبوا على شىء ذلك هو الضلال البعيد : اعمال كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند همچون خاكسترى است در برابر تندباد در يك روز طوفانى ، آنها توانائى ندارند كمترين چيزى از اعمالى را كه انجام داده اند به دست آورند ، و اين گمراهى دور و درازى است .
لذا در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده : ان الله تعالى يحاسب كل خلق الا من اشرك بالله فانه لا يحاسب و يؤمر به الى النار : خداوند همه بندگان را محاسبه مى كند مگر كسى كه شرك به خدا آورده كه بدون حساب به آتش فرستاده مى شود .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 528
و اما زيانكار شدن آنها به خاطر اين است كه بزرگترين سرمايه هاى خود را كه عقل و خرد و عمر گرانبها است در اين بازار بزرگ تجارت دنيا از دست داده و جز حسرت و اندوه متاعى نخريدند ! در اينجا اين سؤال مطرح مى شود كه مگر امكان دارد كه انبياى بزرگ الهى راه شرك پيش گيرند كه آيه فوق با اين لحن با آنها برخورد مى كند ؟ پاسخ اين سؤال روشن است : انبيا هرگز مشرك نخواهند شد ، هر چند قدرت و اختيار بر اين كار را دارند ، و معصوم بودن به معنى سلب قدرت و اختيار نيست بلكه بالا بودن سطح معرفت آنها و ارتباط مستقيم و مستمرشان با مبدأ وحى مانع از اين است كه آنها حتى در يك لحظه فكر شرك به خود راه دهند ، آيا طبيب هوشمند و حاذقى كه از تاثير يك ماده سمى بسيار خطرناك و كشنده به خوبى آگاه است هرگز ممكن است در حال اعتدال فكر خود را به آن آلوده سازد ؟ هدف اين است كه از اهميت خطر شرك به همگان گوشزد شود تا مردم بدانند وقتى خداوند با پيامبران بزرگش اينچنين سخن مى گويد تكليف ديگران روشن است ، و به تعبير ديگر : اين از قبيل ضرب المثل معروف عرب است اياك اعنى و اسمعى يا جارة : منظورم توئى ولى اى همسايه تو بشنو ! .
همين معنى در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) به هنگامى كه مامون سؤال از آياتى كرد نقل شده است كه امام فرمود : منظور از اينگونه آيات امت است ، هر چند مخاطب رسول خدا مى باشد .
در آيه بعد باز براى تاكيد بيشتر مى افزايد : بلكه تنها خداوند را عبادت كن و از شكرگزاران باش ( بل الله فاعبد و كن من الشاكرين ) .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 529
مقدم داشتن الله براى حصر است ، يعنى معبود تو بايد منحصرا ذات پاك الله باشد ، و به دنبال آن دستور به شكرگزارى مى دهد ، چرا كه شكر در برابر نعمتهائى كه انسان در آن غوطهور است هميشه نردبانى است براى معرفة الله و نفى هر گونه شرك ، شكر در برابر نعمت فطرى هر انسانى است و براى شكرگزارى قبل از هر چيز بايد شخص منعم را شناخت ، و اينجاست كه خط شكر به خط توحيد منتهى مى شود ، و بتها كه مبداء هيچ نعمتى نيستند كنار مى روند .
در آخرين آيه مورد بحث به بيان ديگرى براى نفى شرك پرداخته ، ريشه اصلى انحراف آنها را ذكر كرده و مى گويد : آنها خدا را آن گونه كه شايسته است نشناختند و به همين دليل نام مقدس او را تا آنجا تنزل دادند كه همرديف بتها قرار دادند ( و ما قدروا الله حق قدره ) .
آرى سرچشمه شرك عدم معرفت صحيح در باره خداوند است ، كسى كه بداند اولا او وجودى است بى پايان و نامحدود از هر نظر ثانيا آفرينش همه موجودات از ناحيه او است و حتى در بقاى خود هر لحظه به فيض وجود او نيازمندند ثالثا تدبير عالم هستى و گشودن گره تمام مشكلات و همه ارزاق به دست با قدرت او است ، و حتى اگر شفاعتى هم انجام گيرد به اذن و فرمان او خواهد بود ، معنى ندارد رو به سوى ديگرى آرد .
اصلا چنين وجودى با اين صفات دوگانگى براى او محال است زيرا دو وجود نامحدود از جميع جهات عقلا غير ممكن است ( دقت كنيد ) .
سپس براى بيان عظمت و قدرت او از دو تعبير كنائى زيبا استفاده كرده
تفسير نمونه ج : 19 ص : 530
مى گويد : تمام زمين در روز قيامت در قبضه او قرار دارد ، و آسمانها پيچيده در دست راست او است ( و الارض جميعا قبضته يوم القيامة و السماوات مطويات بيمينه ) .
قبضة به معنى چيزى است كه در مشت مى گيرند ، و معمولا كنايه از قدرت مطلقه و سلطه كامل بر چيزى است ، همانگونه كه در تعبيرات روزمره مى گوئيم فلان شهر در دست من است و يا فلان ملك در قبضه و مشت من مى باشد .
مطويات از ماده طى به معنى به هم پيچيدن است كه گاه كنايه از گذشتن عمر يا عبور از چيزى نيز مى باشد .
تعبير فوق در مورد آسمانها به صورت واضحترى در آيه 104 سوره انبيا آمده است يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب : در آن روز آسمان ها را همچون طومارى درهم مى پيچيم .
كسى كه طومارى را درهم پيچيده و در دست راست گرفته كاملترين تسلط را بر آن دارد ، مخصوصا انتخاب يمين ( دست راست ) به خاطر آن است كه غالب اشخاص كارهاى مهم را با دست راست انجام مى دهند و قوت و قدرت بيشترى در آن احساس مى كنند .
كوتاه سخن اينكه : همه اين تشبيهات و تعبيرات كنايه از سلطه مطلقه پروردگار بر عالم هستى در جهان ديگر است ، تا همگان بدانند در عالم قيامت نيز كليد نجات و حل مشكلات در كف قدرت خداوند است ، تا به بهانه شفاعت و مانند آن به سراغ بتها و معبودهاى ديگر نروند مگر در اين دنيا زمين و آسمان به همين صورت در قبضه قدرت او نيست ؟ چرا سخن از آخرت مى گويد ؟ پاسخ اين است كه در آن روز قدرت خداوند از هر زمان آشكارتر است ، و به مرحله ظهور و بروز نهائى مى رسد ، همگى به روشنى درمى يابند كه همه چيز
تفسير نمونه ج : 19 ص : 531
از آن او و در اختيار او است .
بعلاوه ممكن است بعضى به بهانه نجات در قيامت به سراغ غير خدا بروند ، همانگونه كه مسيحيان براى مساله پرستش عيسى مسيح (عليه السلام) موضوع نجات را پيش مى كشند ، بنابر اين مناسب اين است كه از قدرت خداوند در قيامت سخن گفته شود .
از آنچه گفتيم به خوبى روشن شد كه اين تعبيرات همگى جنبه كنائى دارد و به خاطر كوتاهى الفاظ ما در زندگى روزمره ناچاريم آن معانى بلند را در قالب اين الفاظ كوچك بريزيم و جاى اين نيست كه كسى از اينها احتمال تجسم پروردگار بدهد مگر اينكه بسيار ساده لوح و كوته بين و كوته فكر باشد ، چه مى توان كرد ؟ الفاظى كه درخور بيان مقام عظمت پروردگار باشد در اختيار نداريم ، بايد از همين الفاظ با استفاده از معانى كنائى كه دامنه وسيع و گسترده اى دارند استفاده كنيم .
به هر حال بعد از بيانات فوق در آخر آيه در يك نتيجه گيرى فشرده و گويا مى فرمايد : منزه و پاك ، و بلند مقام است از شريكهائى كه براى او درست مى كنند ( سبحانه و تعالى عما يشركون ) .
اگر انسانها با مقياسهاى كوچك انديشه هاى خود در باره ذات پاك او قضاوت نمى كردند هرگز به بيراهه هاى شرك و بت پرستى نمى افتادند .

نكته ها :

1 - مساله حبط اعمال
آيا به راستى ممكن است اعمال نيك آدمى به خاطر اعمال بدش حبط و نابود شود ؟ آيا اين مساله با عدالت خداوند از يكسو ، و با ظواهر آياتى كه مى گويد اگر انسان ذره اى كار نيك يا بد انجام دهد آن را مى بيند منافات ندارد ؟ !
تفسير نمونه ج : 19 ص : 532
در اينجا بحث دامنه دارى است هم از نظر دلائل عقلى ، و هم دلائل نقلى ، كه ما قسمتى از آن را در جلد دوم صفحه 70 ( ذيل آيه 217 سوره بقره ) مطرح كرده ايم و ذيل آيات مناسب ديگر در آينده نيز بخواست خدا بحث خواهيم كرد ) آنچه در اينجا لازم است اشاره كنيم و در آيات مورد بحث مطرح مى باشد اين است كه اگر كسى در مورد حبط اعمال در برابر معاصى ترديد كند در مورد شرك و تاثير آن در حبط اعمال ترديدى نخواهد داشت ، چرا كه آيات بسيارى از قرآن مجيد كه در بالا به بعضى از آنها اشاره شد صراحت دارد در اينكه موافات بر ايمان ( با ايمان از دنيا رفتن ) شرط قبولى اعمال است ، و بدون آن هيچ علمى پذيرفته نيست .
قلب مشرك همچون شوره زارى است كه اگر تمام بذرهاى گلها را در آن بپاشند و باران حياتبخش بر آن ببارد استعداد پرورش گلى را ندارد و جز خس از آن نمى رويد .

2 - آيا مؤمنان خدا را شناخته اند ؟
در آيات فوق خوانديم كه مشركان خدا را به حق نشناختند كه اگر مى شناختند راه شرك نمى پوئيدند ، مفهوم اين سخن آن است كه مؤمنان موحد او را به حق شناخته اند .
اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه اين سخن با حديث معروف پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه مى فرمايد ما عرفناك حق معرفتك ، و ما عبدناك حق عبادتك : ما تو را چنانكه حق معرفتت مى باشد نشناختيم ، و ما تو را آن گونه كه حق عبادت تو است پرستش نكرديم ! چگونه سازگار است ؟ در پاسخ بايد گفت : معرفت داراى مراحلى است يكى مرحله بالاى معرفت است و آن پى بردن به كنه ذات خدا است ، اين امر براى هيچ كس ممكن نيست ،
تفسير نمونه ج : 19 ص : 533
و جز ذات پاك او از كنه ذاتش با خبر نمى باشد ، حديث معروف نبوى اشاره به همين معنى است .
اما مراحلى است از اين پائينتر كه در استعداد انسانها است و آن مرحله شناخت اجمالى صفات ، و شناخت تفصيلى افعال او است ، اين مرحله براى انسان ممكن است و دستور معرفة الله ناظر به همين مرحله است ، آيه مورد بحث از همين مرحله سخن مى گويد كه مشركان در آن لنگ و وامانده اند .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 534
وَ نُفِخَ فى الصورِ فَصعِقَ مَن فى السمَوَتِ وَ مَن فى الأَرْضِ إِلا مَن شاءَ اللَّهُ ثمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظرُونَ(68)
ترجمه :
68 - و در صور دميده مى شود ، و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مى ميرند مگر كسانى كه خدا بخواهد ، سپس بار ديگر در صور دميده مى شود ، ناگهان همگى بپا مى خيزند ، و در انتظار ( حساب و جزا ) هستند .

تفسير : نفخه صور و مرگ و حيات عمومى بندگان
در آخرين آيات بحث گذشته سخن از قيامت در ميان آمد ، در آيه مورد بحث همين مساله را با ذكر بسيارى از خصوصيات تعقيب مى كند ، نخست از پايان دنيا شروع كرده ، مى فرمايد : و در صور دميده مى شود ، تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مى ميرند ، مگر كسانى كه خدا بخواهد ( و نفخ فى الصور فصعق من فى السماوات و من فى الارض الا من شاء الله ) .
سپس بار ديگر در صور دميده مى شود ، ناگهان همگى بپا مى خيزند و در انتظار حساب و جزا و سرنوشت خويشند ! ( ثم نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام ينظرون ) .
از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه در پايان جهان و آغاز رستاخيز دو حادثه ناگهانى رخ مى دهد : در حادثه اول همه موجودات زنده فورا مى ميرند ، و در حادثه دوم كه با فاصله اى صورت مى گيرد همه انسانها ناگهان زنده مى شوند ، و بپا مى خيزند و در انتظار حسابند .
قرآن مجيد از اين دو حادثه به عنوان نفخ صور تعبير كرده است كه تعبير
تفسير نمونه ج : 19 ص : 535
كنائى زيبائى است از حوادث ناگهانى و همزمان ، زيرا نفخ به معنى دميدن و صور به معنى شيپور يا شاخ ميان تهى است كه معمولا براى حركت قافله يا لشكر ، يا براى توقف آنها به صدا درمى آوردند ، البته آهنگ اين دو با هم متفاوت بود ، شيپور توقف ، قافله را يكجا متوقف مى كرد ، و شيپور حركت ، اعلام شروع حركت قافله بود .
اين تعبير ضمنا بيانگر سهولت امر است و نشان مى دهد كه خداوند بزرگ با يك فرمان كه به سادگى دميدن در يك شيپور است اهل آسمان و زمين را مى ميراند و با يك فرمان كه آنهم شبيه به شيپور رحيل و حركت است همه را زنده مى كند .
بارها گفته ايم الفاظ ما كه براى زندگى روزمره محدود خودمان وضع شده عاجزتر از آن است كه بتواند حقايق مربوط به جهان ماوراء طبيعت يا پايان اين جهان و آغاز جهان ديگر را دقيقا بيان كند ، به همين دليل بايد از الفاظ معمولى معانى وسيعتر و گسترده ترى استفاده شود منتها با توجه به قرائن موجود .
توضيح اينكه : در قرآن مجيد از حادثه پايان جهان و آغاز جهان ديگر تعبيرات مختلفى آمده است : در آيات متعددى ( متجاوز از ده مورد ) سخن از نفخ صور به ميان آمده .
در يك مورد تعبير به نقر در ناقور شده كه آن نيز به معنى دميدن در شيپور يا شبيه آن است فاذا نقر فى الناقور فذلك يومئذ يوم عسير ( مدثر - 8 ) .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 536
و در بعضى از موارد تعبير به قارعة به معنى كوبنده شديد ديده مى شود ( سوره قارعه آيه 1 و 2 و 3 ) .
و بالاخره در بعضى ديگر تعبير به صيحه آمده است كه آن به معنى صداى عظيم است ، مانند آيه 49 سوره يس ما ينظرون الا صيحة واحدة تاخذهم و هم يخصمون ، اين آيه از صيحه پايان جهان سخن مى گويد كه مردم را غافلگير مى سازد ، و آيه 53 سوره يس ان كانت الا صيحة واحدة فاذا هم جميع لدينا محضرون ، ولى در اين آيه سخن از صيحه رستاخيز است كه همه مردم به دنبال آن زنده مى شوند و در محضر عدل پروردگار حضور مى يابند .
از مجموع اين آيات استفاده مى شود كه در پايان جهان صيحه عظيمى اهل آسمانها و زمين را مى ميراند و اين صيحه مرگ است .
و در آغاز رستاخيز با صيحه و فرياد عظيمى همه زنده مى شوند ، و بپا مى خيزند ، و اين فرياد حيات و زندگى است .
اما اين دو فرياد دقيقا چگونه است ؟ چه اثرى در صيحه اول ، و چه تاثيرى در صيحه دوم است ؟ جز خدا كسى نمى داند ، و لذا در بعضى از روايات در توصيف صور كه اسرافيل در پايان جهان در آن مى دمد چنين آمده است : و للصور رأس واحد و طرفان ، و بين طرف رأس كل منهما الى الاخر مثل ما بين السماء الى الارض ! : شيپور اسرافيل يك سر و دو شاخه دارد كه فاصل ميان اين دو شاخه با يكديگر مانند فاصله آسمان تا زمين است ! سپس در ذيل همين روايت مى خوانيم : هنگامى كه در آن سوى زمين مى دمد موجود زنده اى بر زمين باقى نمى ماند ، و هنگامى كه در آن سر آسمانى مى دمد اهل آسمانها همه مى ميرند ، و بعد خداوند فرمان مرگ به اسرافيل مى دهد و مى گويد بمير او هم مى ميرد ! .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 537
به هر حال اكثر مفسران نفخ صور را به همان معنى دميدن در شيپور تفسير كرده اند كه گفتيم اينها كنايات لطيفى است در باره چگونگى پايان جهان و آغاز رستاخيز ، ولى كمى از مفسرين صور را جمع صورت دانسته ، و بنابر اين نفخ صور را به معنى دميدن در صورت مانند دميدن روح در كالبد بشر دانسته اند ، طبق اين تفسير يك مرتبه در صورتهاى انسانى دميده مى شود و همگى مى ميرند ، و يكبار دميده مى شود همگى جان مى گيرند .
اين تفسير علاوه بر اينكه با متون روايات سازگار نيست با خود آيه نيز نمى سازد زيرا ضمير مفرد مذكر در جمله ثم نفخ فيه اخرى به آن بازگردانده شده ، در حالى كه اگر معنى جمعى داشته باشد بايد ضمير مفرد مؤنث به آن بازگردد و نفخ فيها گفته شود .
از اين گذشته دميدن در صورت در مورد احياء مردگان مناسب است ( همانگونه كه در معجزات مسيح آمده ) اما اين تعبير در مورد قبض روح به كار نمى رود .

نكته ها :

1 - آيا نفخ صور دو بار انجام مى گيرد يا بيشتر ؟
مشهور در ميان علماى اسلام دو مرتبه است ، و ظاهر آيه مورد بحث نيز همين مى باشد ، جمع بندى آيات ديگر قرآن نيز خبر از دو نفخه مى دهد ، ولى بعضى تعداد آن را سه نفخه و يا حتى چهار نفخه دانسته اند .
به اين ترتيب كه نفخه اولى را نفخه فزع مى گويند .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 538
اين تعبير از آيه 87 سوره نمل گرفته شده : و يوم ينفخ فى الصور ففزع من فى السماوات و من فى الارض : هنگامى كه در صور دميده مى شود همه كسانى كه در آسمان و زمين هستند در وحشت فرو مى روند .
و نفخه دوم و سوم را نفخه مرگ و حيات مى دانند كه در آيات مورد بحث و آيات ديگر قرآن به آن اشاره شده ، يكى را نفخه صعق مى گويند ( صعق هم به معنى بى هوش شدن و هم مردن آمده است ) و ديگرى را نفخه قيام كسانى كه احتمال نفخه چهارمى داده اند ظاهرا از آيه 53 سوره يس گرفته اند كه بعد از نفخه حيات مى گويد ان كانت الا صيحة واحدة فاذا هم جميع لدينا محضرون تنها يك صيحه خواهد بود و به دنبال آن همه آنها نزد ما حاضر مى شوند .
و اين نفخه جمع و حضور است .
ولى حق اين است كه دو نفخه بيشتر نيست و مساله فزع و وحشت عمومى در حقيقت مقدمه اى است براى مرگ جهانيان كه به دنبال نفخه اولى يا صيحه نخستين حاصل مى شود ، همانگونه كه نفخه جمع نيز دنباله همان نفخه حيات است و به اين ترتيب دو نفخه بيش نخواهد بود نفخه مرگ و نفخه حيات .
شاهد ديگر اين سخن آيه 6 و 7 سوره نازعات است ، آنجا كه مى گويد : يوم ترجف الراجفة تتبعها الرادفة : روزى كه زلزله كوبنده همه جا را بلرزاند و به دنبال آن زلزله اى كه بندگان را زنده و همرديف مى سازد واقع مى شود .

2 - صور اسرافيل چيست
چگونه امواج صوتى آن تمام جهان را فرا مى گيرد ؟ با اينكه مى دانيم امواج صوتى حركت كندى دارد ، و از دويست و چهل متر در ثانيه تجاوز نمى كند ،
تفسير نمونه ج : 19 ص : 539
در حالى كه حركت نور بيش از يك ميليون بار از آن سريعتر است و به سيصد هزار كيلومتر در ثانيه مى رسد .
بايد گفت ما نسبت به اين موضوع همانند بسيارى از مسائل مربوط به قيامت تنها علم اجمالى داريم ، و جزئيات آن - چنانكه گفتيم - بر ما روشن نيست .
دقت در رواياتى كه در منابع اسلامى در تفسير صور آمده نيز نشان مى دهد كه بر خلاف پندار بعضى صور يك شيپور معمولى نيست .
در روايتى از امام على بن الحسين زين العابدين عليه السلام آمده است : ان الصور قرن عظيم له رأس واحد و طرفان ، و بين الطرف الاسفل الذى يلى الارض الى الطرف الاعلى الذى يلى السماء مثل تخوم الارضين الى فوق السماء السابعة ، فيه اثقاب بعدد ارواح الخلايق ! : صور شاخ بزرگى است كه يك سر و دو طرف دارد ، و ميان طرف پائين كه در سمت زمين است تا طرف بالا كه در سمت آسمان است به اندازه فاصله اعماق زمين تا فراز آسمان هفتم است ، و در آن سوراخهائى به عدد ارواح خلائق مى باشد ! .
در حديث ديگرى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : الصور قرن من نور فيه اثقاب على عدد ارواح العباد : صور شاخى است از نور كه در آن سوراخهائى به عدد ارواح بندگان است ! .
مطرح شدن مساله نور در اينجا به سؤال دومى كه در بالا ذكر شد نيز پاسخ مى گويد ، و روشن مى سازد كه اين فرياد عظيم از قبيل امواج صوتى معمولى ما نيست ، فريادى است برتر و بالاتر ، با امواجى فوق العاده سريعتر از امواج نور كه پهنه زمين و آسمان را در فاصله كوتاه طى مى كند ، بار اول مرگ آفرين است ، و بار ديگر زنده گر و حياتبخش !
تفسير نمونه ج : 19 ص : 540
اين مساله كه چگونه ممكن است صدا اينچنين مرگ آفرين باشد اگر در گذشته براى بعضى شگفت انگيز بود امروز براى ما تعجبى ندارد ، چرا كه بسيار شنيده ايم موج انفجار گوشها را كر ، بدنها را متلاشى ، و حتى خانه ها را ويران مى سازد ، انسانهائى را از جاى خود برداشته ، به فاصله هاى دوردست پرتاب مى كند بسيار ديده شده است كه حركت سريع يك هواپيما و به اصطلاح شكستن ديوار صوتى چنان صداى وحشتناك و امواج ويرانگرى به وجود مى آورد كه شيشه هاى عمارتها را در شعاع وسيعى خرد مى كند .
جائى كه نمونه هاى كوچك امواج صوتى كه به وسيله انسانها ايجاد شده اينچنين اثراتى از خودشان مى دهد آن صيحه عظيم الهى ، آن انفجار بزرگ جهانى چه آثارى ببار خواهد آورد ؟ ! به همين دليل جاى تعجب نيست كه امواجى هم در نقطه مقابل آن تكان دهنده و بيداركننده و احياگر باشد ، هر چند تصور آن امروز براى ما ممكن نيست ، ولى بيدار كردن افراد خواب را با فرياد و يا به هوش آوردن انسانهاى بى هوش را با شوكهاى شديد لااقل ديده ايم ، و باز تكرار مى كنيم ما با علم محدودمان تنها شبحى از اين امور از دور مى بينيم .

3 - چه كسانى مستثنى هستند ؟
چنانكه ديديم در آيه مورد بحث مى گويد : همه اهل آسمانها و زمين مى ميرند سپس گروهى را استثنا مى كند و مى فرمايد : الا من شاء الله ( مگر كسانى كه خدا بخواهد ) در اينكه اين كسان كيانند ؟ در ميان مفسران گفتگو است .
گروهى معتقدند كه آنها جمعى از فرشتگان بزرگ خدا همچون جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل مى باشند .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 541
در روايتى نيز به اين معنى اشاره شده است .
بعضى حاملان عرش خدا را نيز بر آن افزوده اند ( چنانكه در روايت ديگرى آمده است ) و بعضى ديگر ارواح شهدا را كه به حكم آيات قرآن احياء عند ربهم يرزقون زنده اند و در نزد پروردگارشان روزى مى برند ، مستثنا دانسته اند .
در روايتى نيز به اين معنى اشاره شده .
البته اين روايات منافاتى با هم ندارند ، ولى به هر حال از ذيل بعضى از همين روايات به خوبى استفاده مى شود كه اين گروه باقيمانده نيز سرانجام مى ميرند به گونه اى كه در سرتاسر عالم هستى موجودى زنده نخواهد بود ، جز خداوند حى لا يموت .
در اينكه مرگ براى فرشتگان يا ارواح شهدا و انبيا و اوليا چگونه است ؟ احتمال دارد مراد از مرگ در باره آنها گسستن پيوند روح از قالب مثالى بوده باشد ، يا از كار افتادن فعاليت مستمر ارواح .

4 - هر دو نفخه ناگهانى است ؟
از آيات قرآن مجيد به خوبى استفاده مى شود كه هر دو نفخه به صورت ناگهانى تحقق مى يابد ، اما نفخه اول چنان غافلگيرانه است كه گروه زيادى از مردم مشغول كسب و كار و مخاصمه و جدال بر سر اموال و خريد و فروشند كه صيحه نخستين واقع مى شود ، و همگى در جا مى ميرند ، چنانكه در آيه 29 سوره يس خوانديم : ان كانت الا صيحة واحدة فاذا هم خامدون .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 542
و در مورد صيحه دوم تعبيرات آيات قرآن از جمله آيه مورد بحث ( فاذا هم قيام ينظرون ) نشان مى دهد كه ناگهانى صورت مى گيرد .

5 - فاصله ميان دو نفخه چه اندازه است ؟
از آيات قرآن مجيد چيزى در اين زمينه استفاده نمى شود ، فقط تعبير به ثم دلالت بر اين دارد كه فاصله اى وجود دارد ، اما در بعضى از روايات اسلامى اين فاصله چهل سال ذكر شده است كه معلوم نيست معيار اين سالها چه اندازه است ، سالهاى معمولى يا ساليان و ايامى همچون ساليان و ايام قيامت ؟ به هر حال انديشه در نفخه صور و پايان اين جهان ، و همچنين نفخه ثانى و آغاز جهان ديگر ، با توجه به اشاراتى كه در قرآن مجيد آمده ، و تفصيل بيشترى كه در روايات اسلامى ديده مى شود ، درس تربيتى عميق به انسانها مى دهد ، مخصوصا اين حقيقت را روشن مى سازد كه در هر لحظه و هر حال بايد آماده براى استقبال از چنين حادثه عظيم و هولناكى بود ، چرا كه هيچ تاريخ معينى براى آن بيان نشده ، و وقوع آن در هر زمان محتمل است ، بعلاوه بدون هيچ مقدمه اى آغاز مى شود لذا در ذيل يكى از احاديث مربوط به نفخ صور كه در بالا خوانديم راوى نقل مى كند كه وقتى سخن به اينجا رسيد : رأيت على بن الحسين (عليهماالسلام) يبكى عند ذلك بكاء شديدا : امام سجاد (عليه السلام) را در اينحال ديدم كه شديدا گريه مى كند ، و از مساله پايان جهان و قيامت و حضور مردم براى حساب در پيشگاه خداوند سخت نگران است .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 543
وَ أَشرَقَتِ الأَرْض بِنُورِ رَبهَا وَ وُضِعَ الْكِتَب وَ جِاىءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشهَدَاءِ وَ قُضىَ بَيْنهُم بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ(69) وَ وُفِّيَت كلُّ نَفْس مَّا عَمِلَت وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ(70)
ترجمه :
69 - و زمين ( در آن روز ) به نور پروردگار روشن مى شود و نامه هاى اعمال را پيش مى نهند ، و پيامبران و گواهان را حاضر مى سازند ، و در ميان آنها به حق داورى مى شود ، و به كسى ستم نخواهد شد .
70 - و به هر كس آنچه انجام داده است بى كم و كاست داده مى شود ، و او نسبت به آنچه انجام مى دادند از همه آگاهتر است .

تفسير : آن روز كه زمين به نور خدا روشن مى شود
در اين آيات بحثهاى مربوط به قيامت كه در آيات قبل شروع شده همچنان ادامه مى يابد .
در اين دو آيه هفت جمله است كه هر كدام مطلبى را پيرامون معاد مى گويد كه مكمل مطلب ديگر ، و يا بيان دليلى براى آن است و از انسجام خاصى برخوردار مى باشد .
نخست مى فرمايد : در آن روز زمين به نور پروردگار روشن مى شود ( و اشرقت الارض بنور ربها ) .
در اينكه منظور از اين اشراق و روشنائى به نور الهى چيست تفسيرهاى مختلفى گفته شده است كه مهمتر از همه سه تفسير زير است :
تفسير نمونه ج : 19 ص : 544
1 - جمعى گفته اند منظور از نور رب ، حق و عدالت است كه خداوند صفحه زمين را در آن روز با آن نورانى مى كند .
مرحوم علامه مجلسى در بحار الانوار مى گويد : اى اضائت الارض بعدل ربها يوم القيامة لان نور الارض بالعدل : يعنى زمين به عدل پروردگار در روز قيامت روشن مى شود زيرا نور زمين به عدالت است .
بعضى ديگر حديث معروف نبوى را كه مى گويد : الظلم ظلمات يوم القيامة ظلم در قيامت در صورت تاريكى و ظلمت مجسم مى شود شاهد اين معنى گرفته اند .
زمخشرى در كشاف نيز همين معنى را برگزيده و مى گويد : در آن روز زمين از اقامه عدل و گسترش قسط در حساب و ارزيابى حسنات و سيئات روشن مى گردد .
2 - بعضى ديگر معتقدند كه اين اشاره به نورى است غير از نور خورشيد و ماه كه خداوند مخصوص آن روز مى آفريند .
3 - مفسر عاليقدر نويسنده الميزان مى گويد : مراد از روشن شدن زمين به نور پروردگار كه از خصوصيات روز قيامت است همان انكشاف غطاء و كنار رفتن پرده ها و حجابها و ظاهر شدن حقايق اشياء و اعمال انسانها از خير و شر و اطاعت و عصيان و حق و باطل مى باشد ، سپس به آيه 22 سوره ق بر اين معنى استدلال كرده است : لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد تو در غفلت از اين موضوع بودى ، ما پرده را از برابر چشمت كنار زديم و امروز چشمت به خوبى مى بيند ! درست است كه اين اشراق الهى در آن روز همه چيز را شامل مى شود ولى
تفسير نمونه ج : 19 ص : 545
ذكر خصوص زمين در اين ميان به خاطر آن است كه هدف اصلى بيان حال مردم روى زمين در آن روز است .
البته اين تفسيرها تضادى با هم ندارد و قابل جمع است ، هر چند تفسير اول و سوم مناسبتر به نظر مى رسد .
بدون شك اين آيه مربوط به قيامت است و اگر مى بينيم در بعضى از روايات اهل بيت (عليهم السلام) به قيام حضرت مهدى (عليه السلام) تفسير شده در حقيقت نوعى تطبيق و تشبيه است ، و تاكيدى بر اين معنى است كه به هنگام قيام مهدى (عليه السلام) دنيا نمونه اى از صحنه قيامت خواهد شد ، و عدل و داد به وسيله آن امام به حق ، و جانشين پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و نماينده پروردگار ، در روى زمين تا آنجا كه طبيعت دنيا مى پذيرد حكمفرما خواهد شد .
مفضل بن عمر از امام صادق (عليه السلام) نقل مى كند : اذا قام قائمنا اشرقت الارض بنور ربها و استغنى العباد عن ضوء الشمس و ذهبت الظلمة ! : هنگامى كه قائم ما قيام كند زمين به نور پروردگارش روشن مى شود ، و بندگان از نور آفتاب مستغنى مى شوند و ظلمت برطرف مى گردد .
در جمله دوم از اين آيه سخن از نامه اعمال است مى گويد : در آن روز نامه هاى اعمال را پيش مى نهند ، و به آن رسيدگى مى كنند ( و وضع الكتاب ) نامه هائى كه تمامى اعمال انسان از كوچك و بزرگ در آن جمع است و به گفته قرآن در آيه 49 سوره كهف : لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها هيچ معصيت كوچك و بزرگى نيست مگر اينكه در آن احصا شده است .
و در جمله بعد كه سخن از گواهان است مى افزايد : پيامبران و گواهان
تفسير نمونه ج : 19 ص : 546
را در آن روز حاضر مى كنند ( وجىء بالنبيين و الشهداء ) .
پيامبران احضار مى شوند تا از اداى رسالت خود به مجرمان سخن گويند ، همانگونه كه در آيه 6 سوره اعراف مى خوانيم : و لنسئلن المرسلين : ما از رسولان به طور قطع سؤال خواهيم كرد .
و گواهان براى اينكه در آن محكمه عدل گواهى دهند ، درست است كه خداوند از همه چيز آگاه است ، ولى براى تاكيد مراتب عدالت حضور شهود لازم است .
اين گواهان چه كسانى هستند ؟ در ميان مفسران گفتگو است : بعضى آنها را نيكان و پاكان و عدول امتها دانسته اند كه هم گواهى بر اداى رسالت انبياء مى دهند ، و هم بر اعمال مردمى كه در عصر آنها مى زيسته اند كه امامان معصوم در طليعه آنها قرار دارند .
بعضى ديگر آن را به فرشتگانى تفسير كرده اند كه گواه بر اعمال انسانها هستند و آيه 21 سوره ق را گواه اين معنى دانسته اند كه مى گويد و جائت كل نفس معها سائق و شهيد : هر انسانى وارد صحنه محشر مى شود در حالى كه همراه او كسى است كه او را به دادگاه الهى مى راند و نيز با او گواهى است .
بعضى نيز آن را به اعضاى بدن و مكان و زمان اطاعت و معصيت كه از گواهان روز قيامتند تفسير كرده اند .
ولى ظاهر اين است كه شهداء ( گواهان ) معنى گسترده اى دارد كه هر يك از مفسرين به بخشى از آن اشاره كرده اند .
بعضى احتمال داده اند كه منظور شهيدان راه خدا بالخصوص بوده باشند اما اين بعيد به نظر مى رسد ، چرا كه سخن از گواهان محكمه عدل الهى است نه از شهيدان راه حق هر چند ممكن است آنها نيز در صف شهود باشند .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 547
چهارمين جمله مى گويد : در ميان آنها به حق قضاوت مى شود ( و قضى بينهم بالحق ) .
و در پنجمين جمله مى افزايد : و به آنها ستم نخواهد شد ( و هم لا يظلمون ) .
بديهى است هنگامى كه حاكم ، خدا باشد ، و زمين به نور عدالتش روشن گردد ، و نامه اعمال كه دقيقا بيانگر اعمال انسان است مطرح شود ، و پيامبران و گواهان عدل حضور يابند ، جز به حق قضاوت نخواهد شد ، و در چنين دادگاهى ظلم و بيدادگرى مفهومى ندارد .
ششمين جمله در آيه بعد اين سخن را تكميل كرده ، مى گويد : به هر كسى آنچه انجام داده است بى كم و كاست پرداخته مى شود ( و وفيت كل نفس ما عملت ) .
نه جزا و پاداش و كيفر اعمالشان كه خود اعمالشان به آنها داده مى شود ! و چه پاداش و كيفرى از اين برتر كه عمل انسان به طور كامل به او تحويل داده شود ( توجه داشته باشيد وفيت به معنى ادا كردن به طور كامل است ) .
و براى هميشه قرين و همنشين او گردد .
چه كسى مى تواند اين برنامه هاى عدالت را دقيقا اجرا كند كسى كه علم او به همه چيز احاطه دارد لذا در هفتمين و آخرين جمله مى فرمايد : او نسبت به آنچه انجام مى دادند از همه آگاهتر است ( و هو اعلم بما يفعلون ) .
حتى نيازى به شهود نيست كه او از همه شهود اعلم است ، اما لطف و عدالتش ايجاب مى كند كه گواهان را احضار كند ، آرى اينچنين است صحنه قيامت كه بايد همه براى آن آماده شويم .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 548
وَ سِيقَ الَّذِينَ كفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً حَتى إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَت أَبْوَبُهَا وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتهَا أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسلٌ مِّنكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ ءَايَتِ رَبِّكُمْ وَ يُنذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا بَلى وَ لَكِنْ حَقَّت كلِمَةُ الْعَذَابِ عَلى الْكَفِرِينَ(71) قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوَب جَهَنَّمَ خَلِدِينَ فِيهَا فَبِئْس مَثْوَى الْمُتَكبرِينَ(72)
ترجمه :
71 - و كسانى كه كافر شدند گروه گروه به سوى جهنم رانده مى شوند ، وقتى به دوزخ مى رسند درهاى آن گشوده مى شود ، و نگهبانان دوزخ به آنها مى گويند : آيا رسولانى از ميان شما نيامدند كه آيات پروردگارتان را براى شما بخوانند ، و از ملاقات اين روز شما را برحذر دارند ؟ ! مى گويند : آرى ( پيامبران آمدند و آيات الهى را بر ما خواندند ) ولى فرمان عذاب الهى بر كافران مسلم شده است .
72 - به آنها گفته مى شود : از درهاى جهنم وارد شويد ، جاودانه در آن بمانيد ، چه بد جايگاهى است جايگاه متكبران ؟ ! ( تمام تقصيرها از خود شما بوده است ) .

تفسير : آنها كه گروه گروه ، وارد دوزخ مى شوند
اين آيات نيز همچنان بحثهاى معاد را ادامه مى دهند ، و آنچه را به صورت
تفسير نمونه ج : 19 ص : 549
اجمال در آيات گذشته در مورد پاداش و كيفر مؤمنان و كافران آمده به طور تفصيل بيان مى كند .
نخست از دوزخيان شروع مى كند و مى گويد : آنها كه كافر شدند گروه گروه به سوى جهنم رانده مى شوند ! ( و سيق الذين كفروا الى جهنم زمرا ) .
چه كسانى كه آنها را مى رانند ؟ فرشتگان عذاب كه مامورند آنها را تا مقابل درهاى دوزخ ببرند ، شبيه اين تعبير در آيه 21 سوره ق نيز آمده است : و جائت كل نفس معها سائق و شهيد : هر انسانى در صحنه قيامت وارد مى شود در حالى كه همراه او كسى است كه او را مى راند و شاهد و گواهى .
تعبير به زمر به معنى گروه اندك ، نشان مى دهد كه آنها در دسته هاى كوچك و پراكنده به سوى جهنم رانده مى شوند .
سيق از ماده سوق به معنى حركت دادن است .
سپس مى افزايد : اين امر ادامه پيدا مى كند تا هنگامى كه به دوزخ مى رسند در اين موقع درهاى دوزخ گشوده مى شود و نگهبانان دوزخ از روى ملامت به آنها مى گويند : آيا پيامبرانى از شما نيامدند كه آيات پروردگارتان را براى شما بخوانند و از ملاقات اين روز شما را برحذر دارند ؟ ! ( حتى اذا جاؤها فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها ا لم ياتكم رسل منكم يتلون عليكم آيات ربكم و ينذرونكم لقاء يومكم هذا ) .
از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه درهاى جهنم قبل از ورود آنها بسته است درست همانند درهاى زندانها هنگامى كه نزديك آن مى رسند ناگهان به روى آنان گشوده مى شود و اين مشاهده ناگهانى وحشت بيشترى در آنها ايجاب مى كند ، اما قبل از هر چيز در زير رگبار ملامت خازنان دوزخ قرار مى گيرند
تفسير نمونه ج : 19 ص : 550
كه به آنها مى گويند تمام اسباب هدايت براى شما فراهم بود .
پيامبرانى از جنس خود شما همراه با آيات پروردگارتان و با انذار و اعلام خطرهاى مستمر و پى درپى و تلاوت آيات به طور پى گير و مداوم به سراغ شما آمدند .
با اينحال چگونه اين تيره روزى دامان شما را گرفت ؟ و به راستى اين گفتگوى خازنان دوزخ از دردناكترين عذابها براى آنها است كه به هنگام ورود در جهنم ( بجاى خوش آمد بهشتيان ) با آن روبرو مى شوند .
به هر حال آنها با يك جمله كوتاه و دردآلود به آنها پاسخ داده مى گويند : آرى پيامبران آمدند و آيات الهى را بر ما خواندند و به قدر كافى انذار كردند ، ولى فرمان عذاب الهى بر كافران مسلم شد و عذاب او دامان ما را گرفت ( قالوا بلى و لكن حقت كلمة العذاب على الكافرين ) .
جمعى از مفسران بزرگ كلمة العذاب را اشاره به سخن مى دانند كه به هنگام هبوط آدم به زمين ، يا به هنگام تصميم شيطان به اغواى بنى آدم از سوى پروردگار گفته شد ، چنانكه در آيه 39 بقره مى خوانيم وقتى آدم به زمين هبوط كرد خداوند فرمود : و الذين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون : كسانى كه كافر شوند و آيات ما را تكذيب كنند آنها اصحاب آتشند و جاودانه در آن خواهند ماند .
و به هنگامى كه شيطان عرض كرد همه آنها - جز بندگان مخلصت - را اغوا مى كنم ، خداوند فرمود : لاملئن جهنم من الجنة و الناس اجمعين به طور مسلم دوزخ را از گنهكاران جن و انس پر خواهم كرد ! ( الم سجده 13 ) .
به اين ترتيب آنها اعتراف مى كنند كه راه تكذيب انبيا و انكار آيات الهى
تفسير نمونه ج : 19 ص : 551
را پيش گرفتند و طبعا سرنوشتى بهتر از اين نخواهند داشت .
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از حقت كلمة العذاب همان باشد كه در آيات 7 سوره يس آمده است : لقد حق القول على اكثرهم فهم لا يؤمنون : فرمان عذاب در باره اكثر آنها محقق شده است آنها ديگر ايمان نمى آورند .
اشاره به اينكه گاه انسان بر اثر گناه فراوان و دشمنى و لجاجت و تعصب در برابر حق كارش به جائى مى رسد كه بر دل او مهر نهاده مى شود و راه بازگشتى براى او باقى نمى ماند ، و با اين حال فرمان عذاب الهى در مورد او قطعى مى شود .
ولى به هر حال همه اينها از اعمال خود انسان سرچشمه مى گيرد ، و جاى اين نيست كه كسى از اين جمله توهم جبر و عدم آزادى اراده انسان كند .
اين گفتگوى كوتاه در آستانه جهنم پايان مى گيرد به آنها گفته مى شود از درهاى جهنم وارد شويد ، جاودانه در آن بمانيد ، چه بد جايگاهى است جايگاه متكبران ؟ ! ( قيل ادخلوا ابواب جهنم خالدين فيها فبئس مثوى المتكبرين ) درهاى جهنم چنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم ممكن است به معنى درهائى باشد كه بر حسب اعمال انسانها تنظيم شده است و هر گروهى را به تناسب عمل خود به دوزخ مى برند ، همانگونه كه درهاى بهشت نيز چنين است و لذا يكى از درهاى آن باب المجاهدين نام دارد ، و در كلام امير مؤمنان على (عليه السلام) نيز آمده ان الجهاد باب من ابواب الجنة : جهاد درى از درهاى بهشت است .
جالب اينكه فرشتگان عذاب از ميان تمام اوصاف رذيله انسان كه او را به دوزخ مى برد روى مساله تكبر تكيه مى كنند ، اشاره به اينكه سرچشمه
تفسير نمونه ج : 19 ص : 552
اصلى كفر و انحراف و گناه بيش از همه كبر و غرور و عدم تسليم در برابر حق است آرى كبر است كه پرده هاى ضخيم بر چشم انسان مى افكند و او را از ديدن چهره تابناك محروم مى سازد ، و به همين دليل در روايتى از امام صادق و امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم : لا يدخل الجنة من فى قلبه مثقال ذرة من كبر : كسى كه به مقدار ذره اى از كبر در قلبش وجود داشته باشد داخل بهشت نمى شود !
تفسير نمونه ج : 19 ص : 553
وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبهُمْ إِلى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتى إِذَا جَاءُوهَا وَ فُتِحَت أَبْوَبُهَا وَ قَالَ لهَُمْ خَزَنَتهَا سلَمٌ عَلَيْكمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَلِدِينَ(73) وَ قَالُوا الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِى صدَقَنَا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الأَرْض نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْث نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَمِلِينَ(74) وَ تَرَى الْمَلَئكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسبِّحُونَ بحَمْدِ رَبهِمْ وَ قُضىَ بَيْنهُم بِالحَْقِّ وَ قِيلَ الحَْمْدُ للَّهِ رَب الْعَلَمِينَ(75)
ترجمه :
73 - و كسانى كه تقواى الهى پيشه كردند گروه گروه به سوى بهشت برده مى شوند ، هنگامى كه به آن مى رسند درهاى بهشت گشوده مى شود ، و نگهبانان به آنها مى گويند : سلام بر شما ! گوارا باد اين نعمتها برايتان ! داخل بهشت شويد و جاودانه بمانيد .
74 - آنها مى گويند : حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه به وعده خويش در باره ما وفا كرد و زمين ( بهشت ) را ميراث ما قرار داد كه هر جا را بخواهيم منزلگاه خود قرار دهيم ، چه خوب است پاداش عمل كنندگان !
75 - ( در آن روز ) فرشتگان را مى بينى كه بر گرد عرش خدا حلقه زده اند ( و حمد او مى گويند ) و در ميان بندگان به حق داورى مى شود و ( سرانجام ) گفته مى شود حمد مخصوص پروردگار جهانيان است .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 554
تفسير : و اين جمعيت گروه گروه وارد بهشت مى شوند
اين آيات كه آخرين آيات سوره زمر است همچنان بحثهاى مربوط به معاد را ادامه مى دهد ، و چون در آيات پيشين سخن از چگونگى ورود كافران به جهنم بود در اينجا سخن از چگونگى ورود مؤمنان پرهيزگار در بهشت است ، تا به قرينه مقابله مسائل روشنتر و آشكارتر گردد .
نخست مى گويد : كسانى كه تقواى الهى پيشه كردند گروه گروه به سوى بهشت برده مى شوند ( و سيق الذين اتقوا ربهم الى الجنة زمرا ) .
تعبير به سيق ( از ماده سوق بر وزن شوق به معنى راندن ) در اينجا سؤال انگيز است ، و توجه بسيارى از مفسران را به سوى خود جلب كرده ، زيرا اين تعبير در مواردى است كه كارى بدون شوق و تمايل درونى انجام مى گيرد ، اين تعبير در باره دوزخيان صحيح است اما در باره بهشتيان كه مشتاقا به سوى بهشت مى روند چرا ؟ بعضى اين تعبير را به خاطر آن دانسته اند كه بسيارى از بهشتيان در انتظار دوستانشانند .
و بعضى به خاطر اين مى دانند كه شوق لقاى پروردگار آنچنان پرهيزگاران را مجذوب خود ساخته كه به غير او - حتى بهشت - نمى پردازند .
بعضى نيز گفته اند مركبهاى آنها را به سرعت به سوى بهشت مى رانند .
در عين اينكه اين تفاسير خوب است و منافاتى با هم ندارد نكته ديگرى نيز در اينجا وجود دارد كه ممكن است سر اصلى اين تعبير باشد و آن اينكه هر اندازه پرهيزگاران عاشق بهشتند بهشت و فرشتگان رحمت براى آمدن آنها به بهشت شائق ترند ، همانگونه كه گاه ميزبان آنقدر به ديدار ميهمانش شائق
تفسير نمونه ج : 19 ص : 555
است كه او را با سرعتى بيش از آنچه خودش مى آيد به سوى خويش ببرد ، فرشتگان رحمت نيز آنها را به سوى بهشت مى برند .
به هر حال در اينجا نيز زمر كه به معنى گروه كوچك است نشان مى دهد كه بهشتيان در گروههاى مختلف كه نشانگر سلسله مراتب مقامات معنوى آنهاست به سوى بهشت مى روند .
تا اينكه آنها به بهشت مى رسند در حالى كه درهاى آن از قبل براى آنها گشوده شده است ، و در اين هنگام خازنان و نگهبانان بهشت ، آن فرشتگان رحمت به آنها مى گويند : سلام بر شما ! گوارا باد اين نعمتها برايتان ، داخل بهشت شويد و جاودانه بمانيد ! ( حتى اذا جاؤها و فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين ) .
جالب اينكه در مورد دوزخيان مى گويد هنگامى كه به دوزخ مى رسند درهايش گشوده مى شود ، ولى در مورد بهشتيان مى گويد درهايش از قبل گشوده شده ، و اين اشاره به احترام و اكرام خاصى است كه براى آنها قائلند ، درست همانند ميزبان علاقمندى كه درهاى منزل خود را پيش از ورود ميهمان مى گشايد و در كنار در به انتظار او مى ايستد ، فرشتگان رحمت الهى نيز همين حال را دارند .
در آيات گذشته در مورد دوزخيان خوانديم كه نخستين سخن فرشتگان عذاب ملامت و سرزنش سخت به آنها است كه با داشتن اسباب هدايت چرا به اين روز افتاده اند ؟ ! ولى در مورد بهشتيان نخستين سخن سلام و درود و احترام و اكرام است
تفسير نمونه ج : 19 ص : 556
و سپس دعوت ورود به بهشت جاويدان ! .
جمله طبتم از ماده طيب ( بر وزن صيد ) به معنى پاكيزگى است ، و چون بعد از سلام و درود قرار گرفته مناسب اين است كه مفهوم انشائى داشته باشد ، يعنى پاك و پاكيزه باشيد و خوش و خرم بمانيد و يا به تعبير ديگر گوارا باد بر شما اين نعمتهاى پاك اى پاك سرشتان پاكدل .
ولى بسيارى از مفسران اين جمله را به معنى خبرى تفسير كرده اند و گفته اند فرشتگان به آنها مى گويند : شما از هر آلودگى و پليدى پاك شده ايد ، و با ايمان و عمل صالح قلب و روح شما پاك گرديده ، و از گناهان و معاصى نيز پاك شده ايد ، و حتى بعضى روايتى نقل كرده اند كه بر در بهشت درختى است كه دو چشمه آب زلال از پاى آن مى جوشد ، مؤمنان از يك چشمه مى نوشند و باطن آنها پاك مى شود ، و در چشمه ديگرى خود را شستشو مى دهند و ظاهر آنها پاك مى شود ، و اينجاست كه خازنان بهشت به آنها مى گويند سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين .
قابل توجه اين كه هم در مورد دوزخيان تعبير به خلود و جاودانگى شده و هم در مورد بهشتيان ، تا گروه اول بدانند هيچ راه نجاتى وجود ندارد ، و گروه دوم نيز هيچگونه نگرانى از زوال نعمت الهى به خود راه ندهند .
در آيه بعد چهار جمله كوتاه و پر معنى كه حاكى از نهايت خشنودى و رضايت خاطر بهشتيان است از آنها نقل مى كند : آنها مى گويند : حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه به وعده خويش در باره ما وفا كرد ( و قالوا الحمد لله الذى صدقنا وعده ) .
در جمله هاى بعد مى افزايند : و زمين بهشت را ميراث ما قرار داد و به ما
تفسير نمونه ج : 19 ص : 557
بخشيد ( و اورثنا الارض ) .
منظور از زمين در اينجا زمين بهشت است ، و تعبير به ارث به خاطر آن است كه اين همه نعمت در برابر زحمت كمى به آنها داده شده ، و مى دانيم ميراث چيزى است كه انسان براى آن معمولا زحمتى نكشيده است ، و يا از اين نظر است كه هر انسانى مكانى در بهشت دارد و محلى در دوزخ هر گاه بخاطر اعمالشان دوزخى شود مكان بهشتى او را به ديگران مى سپارند و هر گاه بهشتى شود مكان دوزخيش براى ديگران باقى مى ماند و يا به خاطر اين است كه آنها با نهايت آزادى مى توانند از آن استفاده كنند همانند ميراث كه انسان در استفاده از آن كاملا آزاد است .
اين جمله در حقيقت تحقق عينى آن وعده الهى است كه در آيه 63 سوره مريم آمده : تلك الجنة التى نورث من عبادنا من كان تقيا : آن بهشتى است كه به بندگان پرهيزگارمان به ميراث مى دهيم .
در جمله سوم آزادى كامل خود را در استفاده از بهشت وسيع پروردگار چنين بيان مى كنند : ما هر جا از بهشت را بخواهيم منزلگاه خود قرار مى دهيم ( نتبوأ من الجنة حيث نشاء ) .
از آيات مختلف قرآن استفاده مى شود كه بهشت مركب از باغهاى بسيارى است و لذا در قرآن تعبير به جنات عدن ( باغهاى جاويدان بهشت ) ( توبه - 72 ) شده است ، و بهشتيان ، با توجه به سلسله مراتب و مقامات معنوى ساكن آنها مى شوند ، بنابر اين آزادى آنها در همان باغهاى وسيعى از بهشت است كه در اختيار آنها است ، نه مقامات بالاترى كه خود را شايسته آن نمى بينند و اساسا هرگز چنين تقاضائى را هم ندارند .
بالاخره در آخرين جمله مى گويند : چه خوب و جالب است پاداش و ثواب عمل كنندگان به دستورات پروردگار ( فنعم اجر العاملين ) .
اشاره به اينكه اين مواهب وسيع را به بها مى دهند ، به بهانه نمى دهند ،
تفسير نمونه ج : 19 ص : 558
ايمان و عمل صالح لازم است تا در پرتو آن چنين شايستگى حاصل شود .
آيا اين جمله نيز گفته بهشتيان است يا سخن پروردگار كه به دنبال سخنان آنها آمده ؟ مفسران هر دو احتمال را داده اند ولى معنى اول يعنى ارتباط آن با گفتار بهشتيان با جمله هاى ديگر آيه ، هماهنگى بيشترى دارد .
سرانجام در آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه سوره زمر است پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را مخاطب ساخته ، مى گويد : در آن روز فرشتگان را مى بينى كه بر گرد عرش خدا حلقه زده اند و طواف مى كنند و تسبيح و حمد پروردگارشان را بجا مى آورند ( و ترى الملائكة حافين من حول العرش ) .
اشاره به وضع فرشتگان در اطراف عرش خداوند يا به خاطر اين است كه آمادگى آنها را براى اجراى اوامر الهى بيان كند ، و يا اشاره به حالت مشهود باطنى پر ارزشى است كه براى خاصان و مقربان درگاه خداوند در آن روز حاصل ميشود گر چه اين معانى سه گانه با هم منافاتى ندارند اما معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد .
لذا به دنبال آن مى گويد : در آن روز در ميان بندگان به حق داورى مى شود ( و قضى بينهم بالحق ) .
و از آنجا كه اين امور نشانه هاى ربوبيت پروردگار ، و دلائل شايستگى ذات پاكش براى هر گونه حمد و سپاس است در آخرين جمله مى افزايد : در آن روز گفته مى شود حمد و سپاس مخصوص پروردگار عالميان است ( و قيل الحمد لله رب العالمين ) .
آيا گوينده اين سخن فرشتگانند ؟ يا بهشتيان و پرهيزگاران ؟ و يا همه آنها ؟ معنى اخير مناسبتر به نظر مى رسد ، چرا كه حمد و سپاس الهى برنامه
تفسير نمونه ج : 19 ص : 559
همه صاحبان عقل و فكر و همه خاصان و مقربان است ، و آوردن فعل مجهول قيل نيز مؤيد همين معنى است .
خداوندا ! ما نيز با همه فرشتگان و بندگان فرمانبردارت همصدا مى شويم و تو را بر اينهمه نعمتى كه به ما ارزانى داشته اى ، مخصوصا به اين نعمت بزرگ كه توفيق سير در آيات قرآن مجيدت را به ما داده اى ، شكر مى گوئيم ، و عرض مى كنيم الحمد لله رب العالمين .
بارالها ! تو را به پيامبر بزرگت و حاملان عرشت و همه مقربان درگاهت سوگند مى دهيم كه ما را در اين جهان و جهان ديگر از آنها جدا مفرما .
بارالها ! ما را در زمره كسانى قرار ده كه در پرتو تقوا و عمل گروه گروه وارد بهشت برينت مى شوند و با سلام و درود فرشتگانت روبرو مى گردند آمين يا رب العالمين .
پايان سوره زمر و پايان جلد 19 تفسير نمونه سوم ذى الحجة 1404 8 6 63