بعدی 

تفسير نمونه ج : 11 ص : 286
وسوسه هاى شيطان را از دل آنها مى زدايد ، پرده هاى فريبنده نفس اماره و شيطان صفتان را از چهره حقايق كنار مى زند ، خرافات و جناياتى كه در زير ماسكهاى فريبنده پنهان شده آشكار مى سازد ، اختلافاتى را كه در سايه هوى و هوس پديد آمده بر مى چيند ، به قساوتها پايان مى دهد ، و نور هدايت و رحمت را در همه جا مى پاشد .

تفسير نمونه ج : 11 ص : 287
وَ اللَّهُ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الأَرْض بَعْدَ مَوْتهَا إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً لِّقَوْم يَسمَعُونَ(65) وَ إِنَّ لَكمْ فى الأَنْعَمِ لَعِبرَةً نُّسقِيكم مِّمَّا فى بُطونِهِ مِن بَينِ فَرْث وَ دَم لَّبَناً خَالِصاً سائغاً لِّلشرِبِينَ(66) وَ مِن ثَمَرَتِ النَّخِيلِ وَ الأَعْنَبِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سكراً وَ رِزْقاً حَسناً إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً لِّقَوْم يَعْقِلُونَ(67)
ترجمه :
65 - خداوند از آسمان آبى فرستاد ، و زمين را بعد از آنكه مرده بود حيات بخشيد در اين نشانه روشنى است براى جمعيتى كه گوش شنوا دارند !
66 - و در وجود چهار پايان براى شما ( درسهاى ) عبرتى است ، از درون شكم آنها از ميان غذاهاى هضم شده ، و خون ، شير خالص و گوارا به شما مى نوشانيم !
67 - و از ميوه هاى درختان نخل و انگور مسكرات ( ناپاك ) و روزى خوب و پاكيزه مى گيريد در اين روشنى است براى جمعيتى كه انديشه مى كنند .

تفسير : آبها ، ميوه ها ، دامها
بار ديگر به بيان نعمتها و مواهب گوناگون پروردگار باز مى گردد ، كه
تفسير نمونه ج : 11 ص : 288
هم تاكيدى است بر مساله توحيد و شناخت خدا ، و هم در لابلاى آن اشاره اى به مساله معاد است ، و هم با ذكر اين نعمتها ، حس شكرگزارى بندگان را تحريك كرده ، آنها را از اين طريق به خدا نزديكتر مى سازد ، مجموع اين جهات سه گانه پيوند اين آيات و آيات گذشته را روشن مى سازد .
از سوى ديگر در آخرين آيه بحث گذشته ، سخن از نازل كردن آيات قرآن كه حيات جان آدمى است در ميان بود ، و در نخستين آيه مورد بحث ، سخن از نزول باران از آسمان كه مايه حيات جسم آدمى است به ميان آمده .
نخست مى گويد : خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمين را بعد از آنكه مرده بود بوسيله آن حيات بخشيد ( و الله انزل من السماء ماء فاحيا به الارض بعد موتها ) .
در اين امر نشانه روشنى است از عظمت خدا ، براى آنها كه گوش شنوا دارند ( ان فى ذلك لاية لقوم يسمعون ) .
مساله حيات و زندگى زمين به وسيله نزول آب باران از آسمان ، در آيات متعددى از قرآن ، بيان شده است ، زمينهاى خشكيده و خاموش و بى روح كه گاهى خشكسالى آنها را چنان از كار انداخته كه انسان هرگز باور نمى كند در گذشته در آغوشش گياهى پرورش يافته ، و يا در آينده ، موجود زنده اى در دامانش تولد خواهد يافت ، اما چند باران پى در پى و به دنبال آن تابش اشعه حياتبخش آفتاب ، آنرا به حركت در مى آورد ، گوئى خفته اى است كه بيدار مى شود و يا صحيحتر مرده اى است كه بادم مسيحائى باران به حيات باز گردد ، انواع گلها و گياهها در آن آشكار مى شود و به دنبال آن حشرات و پرندگان و انواع حيوانات از هر طرف به سوى آن مى آيند و زمزمه حيات و زندگى سر مى دهند .
خلاصه در آن سرزمين كه سابقا مرده و خاموش بود چنان غلغله اى بر پا
تفسير نمونه ج : 11 ص : 289
مى شود كه آدمى را مبهوت مى كند ، و اين راستى يكى از شاهكارهاى آفرينش است .
هم نشانه اى است از قدرت و عظمت آفريدگار ، و هم دليلى است بر امكان معاد كه چگونه مردگان بار ديگر لباس حيات در تن مى كنند ، و هم نعمت بزرگى است از نعمتهاى خداوند ، مخصوصا نعمتى مانند باران كه بندگان كمترين زحمتى براى ايجاد آن متحمل نمى شوند ! .
بعد از نعمت آب كه مسلما نخستين پايه حيات است ، به نعمت وجود چهار پايان و مخصوصا ماده غذائى بسيار مفيدى مانند شير كه از آنها گرفته مى شود اشاره كرده مى گويد : و در وجود چهار پايان درس عبرت بزرگى براى شما قرار دارد ( و ان لكم فى الانعام لعبرة ) .
چه عبرتى از اين برتر كه : از درون شكم اين حيوانات از ميان غذاهاى هضم شده ، و خون ، شير خالص و گوارا به شما مى نوشانيم ( نسقيكم مما فى بطونه من بين فرث و دم لبنا خالصا سائغا للشاربين ) .
فرث در لغت به معنى غذاهاى هضم شده درون معده است كه به مجرد رسيدن به روده ها ماده حياتى آن جذب بدن مى گردد ، و تفاله هاى آن به خارج فرستاده مى شود ، در آن حال كه اين غذاى هضم شده در درون معده است به آن فرث مى گويند و هنگامى كه تفاله هاى آن خارج شد روث ( سرگين ) گفته مى شود .
مى دانيم كه مقدار كمى از غذا مانند بعضى از مواد قندى و همچنين آب از همان ديواره هاى معده جذب بدن مى شود ، اما قسمت عمده هنگامى كه غذاى هضم شده منتقل به روده ها شد وارد خون مى گردد ، و نيز مى دانيم كه شير از غده هاى مخصوصى كه درون پستان است تراوش مى كند و مواد اصلى آن از خون
تفسير نمونه ج : 11 ص : 290
و غده هاى چربى ساز گرفته مى شود .
به اين ترتيب اين ماده سفيد رنگ تميز خالص ، اين غذاى نيرو بخش گوارا ، از ميان غذاهاى هضم شده مخلوط با تفاله ها ، و از لابلاى خون بدست مى آيد ، و اين براستى عجيب است ، سرچشمه اى آنچنان آلوده و تنفرآميز ، اما محصولش اين چنين خالص و زيبا و دل انگيز و گوارا ! .
بعد از حيوانات و شير آنها به بخشى از مواهب گياهان پرداخته مى گويد : خداوند از ميوه هاى درختان نخل و انگور ، غذاى پر بركتى نصيب شما ساخت كه گاه آن را به صورت زيانبار در مى آوريد و از آن شراب مى سازيد و گاه رزق پاك و پاكيزه از آن مى گيريد ( و من ثمرات النخيل و الاعناب تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا ) .
در اين امر نشانه ديگرى است از قدرت پروردگار براى آنها كه عقل و خرد دارند ( ان فى ذلك لاية لقوم يعقلون ) .
سكر گرچه در لغت معانى مختلفى دارد ، ولى در اينجا به معنى مسكرات و مشروبات الكلى است ، و معنى مشهور آن همين است .
روشن است كه قرآن در اين آيه هرگز اجازه شرابسازى از خرما و انگور نداده بلكه با توجه به اينكه مسكرات را در مقابل رزق حسن قرار داده اشاره كوتاهى به تحريم خمر و نامطلوب بودن آن نموده است ، بنابر اين نياز به اين نداريم كه بگوئيم اين آيه قبل از نزول تحريم شراب نازل شده و اشاره اى به حلال بودن آن است ، بلكه به عكس آيه ، اشاره به حرام بودن آن مى كند و شايد اولين اخطار در زمينه تحريم خمر باشد .
در حقيقت گوئى در يك جمله معترضه و در ميان پرانتز قرآن مجيد
تفسير نمونه ج : 11 ص : 291
مى خواهد ضمن بر شمردن نعمتهاى الهى به سوء استفاده از آن نيز اشاره كند .

نكته ها :

1 - پيدايش شير چگونه است ؟
قرآن مجيد چنانكه در آيات فوق خوانديم مى گويد شير از ميان فرث ( غذاى هضم شده داخل معده ) و دم ( خون ) خارج مى شود .
فيزيولوژى امروز اين مطلب را ثابت كرده است كه هنگامى كه غذا در معده ، هضم و آماده جذب مى گردد ، در سطحى بسيار وسيع و گسترده در داخل معده و روده ها در برابر مليونها رگهاى موئين قرار مى گيرد ، و عناصر مفيد و لازم آن را جذب كرده و به درخت ريشه دارى كه نوك انتهائيش در نوك پستان خلاصه مى شود مى رساند .
مادر غذا مى خورد ، عصاره اش به خون وارد مى گردد ، شاخ و برگهاى انتهائى دستگاه خون و عروق ، در مجاور شاخ و برگهاى انتهائى دستگاه گردش خون جنين قرار مى گيرد ، و تا بچه در شكم مادر است بدين طريق او را تغذيه مى كند ، اما همينكه از مادر جدا شد ، نوك عقربه اين قطب نماى تغذيه كننده متوجه نوك پستان مادر مى شود در اين حالت ، مادر ديگر نمى تواند ، خون خود را به خون نوزاد برساند ، از اين رو بايد تغيير حالت و تصفيه اى انجام پذيرد كه محصول جديد را براى كودكش گوارا و سازگار سازد ، اينجاست كه شير به وجود مى آيد ، از ميان فرث و دم يعنى از ميان آنچه مى خورد و تبديل به فرث ، و بعد از آن تبديل به خون مى شود .
و اتفاقا تركيب شير نيز چيزى است حد وسط ميان خون و فرث ، نه خون تصفيه شده است و نه غذاى هضم شده ، از دومى فراتر مى رود و به اولى نمى رسد ! .

تفسير نمونه ج : 11 ص : 292
پستانها براى ساختن مواد پروتوئينى شير ، تنها از اسيدهاى امينه ذخيره شده بدن استفاده مى كند .
بعضى از مواد شير در خون وجود ندارند و در غده هاى پستانى ساخته مى شوند ( مانند كازوئين ) .
بعضى قسمتهاى ديگر موجود در شير بدون تغيير از پلاسماى خون ، از طريق ترشح وارد شير مى شوند ( مانند انواع ويتامينها ، نمك طعام و فسفاتها ) .
بعضى ديگر از مواد مانند قند موجود در شير ( لاكتوز ) از قند موجود در خون گرفته مى شود كه پستانها روى آن فعاليت داشته و در اين تغيير و تبديل سهم مؤثرى دارند .
به طورى كه ملاحظه مى كنيد توليد شير نتيجه جذب مواد غذائى بوسيله خون و ارتباط مستقيم خون با غده هاى پستانها مى باشد ، ولى جالب اينكه نه بوى خاص فرث و نه رنگ مخصوص خون هيچكدام به شير منتقل نمى شود بلكه با رنگ و عطر و بوى تازه اى از نوك پستان تراوش مى كند .
جالب توجه اينكه دانشمندان مى گويند براى توليد يك ليتر شير در پستان حداقل بايد پانصد ليتر خون از اين عضو عبور كند ، تا بتواند مواد لازم براى آن يك ليتر شير را از خون بگيرد و براى توليد يك ليتر خون در عروق ، بايد مواد غذائى زيادى از روده هاى بگذرد و اينجاست كه مفهوم من بين فرث و دم كاملا مشخص مى گردد .

2 - مواد غذائى مهم شير
شير سرشار است از مواد مختلف حياتى كه رويهمرفته يك مجموعه كامل
تفسير نمونه ج : 11 ص : 293
غذائى را تشكيل مى دهد .
مواد معدنى شير عبارت است از سديم ، پتاسيم ، كلسيم ، منيزيم ، روى ، مس و كمى آهن و همچنين فسفر و كلر و يد و گوگرد .
در شير گازهاى اكسيژن و ازت و اسيد كربنيك نيز وجود دارد .
مواد قندى شير به قدر كافى و به صورت لاكتوز مى باشد .
ويتامينهاى محلول در شير ويتامين ب و پ و آ و د ميباشد ، امروز ثابت شده است كه اگر حيوان خوب چرا شده باشد تمام اقسام ويتامينها در شير آن وجود دارد كه شرح همه آنها در اين مختصر نمى گنجد ، و اين مساله نيز تقريبا مورد اتفاق است كه شير تازه يك غذاى كامل محسوب مى شود .
و شايد به همين دليل است كه در حديثى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم ليس يجزى مكان الطعام و الشراب الا اللبن : تنها چيزى كه مى تواند جاى آب و غذا را كاملا بگيرد شير است .
و نيز در روايات مى خوانيم شير عقل انسان را زياد مى كند و ذهن انسانرا صفا مى بخشد روشنائى چشم را مى افزايد و نسيان و فراموشكارى را برطرف مى كند ، قلب را تقويت كرده و پشت را محكم مى گرداند ( و مى دانيم هر يك از اين آثار ارتباط نزديكى با مواد حياتى موجود در شير دارد .

3 - شير غذاى خالص و گوارا
در آيات فوق مخصوصا روى خالص بودن و گوارا بودن شير تكيه شده است ، و اين در بدو نظر براى هر كس روشن است كه شير غذائى است كم حجم و پر نيرو و خالص از مواد اضافى و در عين حال آنچنان گوارا است كه براى هر انسان ، در هر سن و سال ، از كودكى تا پيرى ، مفيد و سازگار است ، و به خاطر
تفسير نمونه ج : 11 ص : 294
همين جهات بسيارى از بيماران از اين غذا استفاده مى كنند ، مخصوصا براى رشد استخوانها اثر فوق العاده اى براى آن قائلند و به همين دليل در موارد شكستگى استخوانها ، توصيه مى شود .
يكى از معانى خلوص پيوند است ، و شايد به خاطر همين معنى است كه بعضى اين تعبير قرآنى را در مورد شير اشاره به تاثير فوق العاده آن در استخوان سازى مى دانند .
و جالب اينكه در احكام اسلامى كه در زمينه مساله رضاع ( شيرخوارگى ) وارد شده نيز اين معنى به وضوح ديده مى شود .
زيرا از يكسو مى بينيم فقهاء مى گويند : اگر كودكى از مادرى بمقدارى شير بخورد كه استخوانش محكم گردد و گوشتش برويد اين كودك به آن مادر محرم مى شود ( و همچنين نسبت به شوهر آن زن و بعضى ديگر از كسان آنها ) اما از سوى ديگر مى گويند 15 بار شير نوشيدن متوالى و حتى يكشبانه روز پى در پى نوشيدن شير سبب اين محرميت مى گردد ، آيا اگر اين دو سخن را به يكديگر ضميمه كنيم مفهومش اين نمى شود كه حتى تغذيه از شير در يكشبانه روز اثر در تقويت استخوانها و روياندن گوشت دارد ؟ ! اين نكته نيز لازم به تذكر است كه در دستورات اسلامى به شير آغوز كه در لغت عرب به آن لباء مى گويند اهميت فوق العاده اى داده شده است تا آنجا كه در كتب فقهى اسلامى مى خوانيم حيات كودك بستگى به آن دارد ، و به همين دليل دادن شير آغوز را به كودك از واجبات شمرده اند .
و نيز شايد به همين جهت است كه درباره موسى (عليه السلام) در سوره قصص آيه 7 چنين مى خوانيم و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم : به مادر موسى وحى فرستاديم كه او را شير ده و هنگامى كه بر او ترسيدى او را به آغوش امواج بسپار ! .

تفسير نمونه ج : 11 ص : 295
وَ أَوْحَى رَبُّك إِلى النَّحْلِ أَنِ اتخِذِى مِنَ الجِْبَالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشونَ(68) ثمَّ كلِى مِن كلِّ الثَّمَرَتِ فَاسلُكِى سبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يخْرُجُ مِن بُطونِهَا شرَابٌ مخْتَلِفٌ أَلْوَنُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِّلنَّاسِ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً لِّقَوْم يَتَفَكَّرُونَ(69)
ترجمه :
68 - پروردگار تو به زنبور عسل وحى ( الهام غريزى ) فرستاد كه از كوهها و درختان و داربستهائى كه مردم مى سازند خانه هائى برگزين ! .
69 - سپس از تمام ثمرات تناول كن ، و راههائى را كه پروردگارت براى تو تعيين كرده به راحتى بپيما ، از درون شكم آنها نوشيدنى خاصى خارج مى شود ، به رنگهاى مختلف ، كه در آن شفاى مردم است در اين امر نشانه روشنى است براى جمعيتى كه اهل فكرند !
تفسير : پروردگارت به زنبور عسل وحى فرستاد !
در اينجا لحن قرآن به طرز شگفت انگيزى تغيير مى يابد و در عين ادامه دادن بحثهاى پيشين در زمينه نعمتهاى مختلف الهى و بيان اسرار آفرينش سخن از زنبور عسل ( نحل ) و سپس خود عسل به ميان مى آورد ، اما در شكل يك
تفسير نمونه ج : 11 ص : 296
ماموريت الهى و الهام مرموز كه نام وحى بر آن گذارده شده است ، نخست مى گويد : پروردگار تو به زنبور عسل ، وحى كرد كه خانه هائى از كوهها و درختان و داربستهائى كه مردم مى سازند انتخاب كن ( و اوحى ربك الى النحل ان اتخذى من الجبال بيوتا و من الشجر و مما يعرشون ) .
در اين آيه به چند تعبير برخورد مى كنيم كه همه درخور دقت است :
1 - كلمه وحى در اصل چنانكه راغب در مفردات مى گويد : به معنى اشاره سريع است سپس به معنى القا كردن مخفيانه سخنى آمده است ، ولى در قرآن مجيد وحى در معانى مختلفى به كار رفته ، كه همه بازگشت به همان معنى اصلى مى كند : از آن جمله وحى نبوت است كه در قرآن ، فراوان از آن ياد شده است ، در آيه 51 سوره شورى مى خوانيم : و ما كان لبشر ان يكلمه الله الا وحيا ... خداوند با هيچ انسانى جز از طريق وحى سخن نمى گويد ... و نيز وحى به معنى الهام است ، خواه الهام خود آگاه باشد ( در مورد انسانها ) مانند و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم ( قصص - 7 ) : ما به مادر موسى الهام كرديم كه نوزادت را شير ده و هر گاه از دستيابى دشمنان بر او ترسيدى او را به آغوش امواج دريا بسپار و خواه به صورت ناآگاه و الهام غريزى باشد ، چنانكه در مورد زنبور عسل در آيات فوق خوانديم ، زيرا مسلم است ، وحى در اينجا همان فرمان غريزه و انگيزه هاى ناخودآگاهى است كه خداوند در جانداران مختلف آفريده است .
و نيز وحى به معنى اشاره است چنانكه در داستان ذكريا مى خوانيم فاوحى اليهم ان سبحوا بكرة و عشيا ذكريا به مردم با اشاره گفت صبح
تفسير نمونه ج : 11 ص : 297
و شام ، تسبيح خدا گوئيد ( مريم - 11 ) .
و نيز به معنى رساندن مخفيانه پيام و خبر آمده است ، چنانكه در آيه 112 سوره انعام مى خوانيم يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا : شياطين انسانى و غير انسانى مطالب فريبنده و گمراه كننده را بطور مرموز به يكديگر مى رسانند .

2 - آيا الهام غريزى مخصوص زنبوران عسل است ؟
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه غرائز و يا الهام غريزى منحصر به زنبوران عسل نيست و در همه حيوانات وجود دارد ، چرا تنها در اينجا اين تعبير آمده است ؟ اما با توجه به يك نكته پاسخ اين سؤال روشن مى شود و آن اينكه : امروز كه زندگى زنبوران عسل دقيقا از طرف دانشمندان مورد بررسى عميق قرار گرفته ثابت شده است كه اين حشره شگفت انگيز آنچنان تمدن و زندگى اجتماعى شگفت انگيزى دارد كه از جهات زيادى بر تمدن انسان و زندگى اجتماعى او پيشى گرفته است .
البته كمى از زندگى شگرفش در گذشته روشن بوده ، ولى هرگز مثل امروز ابعاد مختلف آن كه هر يك از ديگرى عجيبتر است شناخته نشده بود ، قرآن به طرز اعجاز آميزى با كلمه وحى به اين موضوع اشاره كرده است ، تا اين واقعيت را روشن سازد كه زندگى زنبوران عسل را هرگز نبايد با انعام و چهار پايان و مانند آنها مقايسه كرد ، و شايد همين انگيزه اى شود كه به درون جهان اسرار آميز اين حشره عجيب گام بگذاريم و به عظمت و قدرت آفريدگارش آشنا شويم ، و اين است رمز دگرگون شدن لحن كلام در اين
تفسير نمونه ج : 11 ص : 298
آيه نسبت به آيات گذشته .

3 - قبل از هر چيز خانه سازى
نخستين ماموريت زنبوران در اين آيه ماموريت خانه سازى ذكر شده ، و اين شايد به خاطر آن است كه مساله مسكن مناسب نخستين شرط زندگى است و به دنبال آن فعاليتهاى ديگر امكان پذير مى شود ، و يا به خاطر آنكه ساختمان خانه هاى شش ضلعى زنبوران عسل كه شايد مليونها سال است به همين شكل در شرق و غرب جهان ادامه دارد از عجيبترين برنامه هاى زندگى آنها است و حتى شايد از ساختن خود عسل عجيبتر است ، چگونه اين ماده مومى مخصوص را تهيه مى كند ؟ و چگونه اين خانه هاى شش ضلعى را با ظرافت و مهندسى فوق العاده دقيقى مى سازد ؟ خانه هائى كه نقشه آن بسيار حساب شده و زواياى آن كاملا دقيق و يكسان است ، اساسا براى استفاده كامل از يك سطح به گونه اى كه هيچ قسمتى از آن ، هدر نرود و يا زواياى تنگ و تاريكى پيدا نكند ، راهى بهتر از انتخاب خانه هاى شش ضلعى با زواياى مساوى نيست ، به اضافه اين نوع خانه از استحكام خاصى برخوردار است .
- انتخاب اين خانه ها ، چنانكه قرآن در آيه فوق مى گويد : گاهى در كوهها است ، در لابلاى صخره هاى غير قابل عبور ، و شكافهاى مخصوص سنگهائى كه آمادگى براى اين هدف دارند و گاهى در لابلاى شاخه هاى درختان ، و گاهى در كندوهائى كه انسانها بر فراز داربستها در اختيارشان مى گذارند .

تفسير نمونه ج : 11 ص : 299
ضمنا از اين تعبير استفاده مى شود كه لانه و كندوى عسل بايد در نقطه مرتفعى از كوه و درخت و داربست باشد تا به خوبى بتواند از آن استفاده كند .
بعد دومين ماموريت زنبور عسل شروع مى شود چنانكه قرآن مى گويد : سپس ما به او الهام كرديم كه از تمام ثمرات تناول كن ( ثم كلى من كل الثمرات ) .
و راههائى را كه پروردگارت براى تو تعيين كرده به راحتى بپيما ( فاسلكى سبل ربك ذللا ) .
ذلل جمع ذلول به معنى تسليم و رام باشد ، و توصيف راهها به ذلل به خاطر آنست كه اين جاده ها آنچنان دقيقا تعيين شده كه در برابر زنبوران عسل كاملا رام و تسليمند كه بعدا به چگونگى آن اشاره خواهيم كرد .
سرانجام آخرين مرحله ماموريت آنها را ( به صورت يك نتيجه ) اينچنين بيان مى كند : از درون زنبوران عسل نوشيدنى مخصوصى خارج مى شود كه رنگهاى مختلفى دارد ( يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه ) .
در اين شراب حلال ، داروى شفا بخش مهمى براى مردم است ( فيه شفاء للناس ) .
و در اين ماجراى برنامه زندگى زنبوران عسل و ارمغانى كه آنها براى جهان انسانيت مى آورند ، كه هم غذا است ، هم شفا و هم درس زندگى ، نشانه روشنى از عظمت و قدرت پروردگار است براى آنهائى كه تفكر و انديشه مى كنند ( ان فى ذلك لاية لقوم يتفكرون ) .
در اين آيه نيز نكات پر معنى و قابل ملاحظه اى است :
تفسير نمونه ج : 11 ص : 300
1 - عسل از چه ساخته مى شود ؟
زنبوران عسل معمولا از ماده قندى مخصوصى كه در ريشه گلها قرار داده شده است ميمكند و آنرا جمع آورى مى كنند ، ولى زنبورشناسان مى گويند كار زنبوران تنها استفاده از اين ماده قندى بن گلها نيست ، بلكه احيانا از تخمدان گلها و دمبرگها و ميوه ها نيز استفاده مى كنند كه قرآن از همه اينها تعبير به من كل الثمرات ( همه ميوه ها ) كرده است .
جمله عجيبى كه از مترلينگ دانشمند زيست شناس نقل شده ، اهميت تعبير قرآن را آشكار مى سازد آنجا كه مى گويد : همين امروز اگر زنبور عسل ( اعم از وحشى و اهلى ) از بين برود يكصد هزار نوع از گياهها و گلها و ميوه هاى ما از بين خواهد رفت ، و از كجا كه اصولا تمدن ما از بين نرود ؟ زيرا نقش زنبوران عسل در جابجا كردن گرده هاى نر گلها و بارور ساختن گياهان ماده و به دنبال آن پرورش يافتن ميوه ها آنقدر عظيم است كه بعضى از دانشمندان حتى آنرا از عسل سازى زنبوران هم مهمتر مى دانند ) .
در حقيقت آنچه را زنبوران عسل از آن مى خورند ، بالقوه انواع ميوه هائى است كه به كمك آنها ، شكل مى گيرد و با اين حال چه پر معنى است كلمه كل الثمرات .

2 - راههاى مطمئن و رام !
زنبورشناسان با مطالعاتى كه روى اين حشره انجام داده اند به اين نتيجه رسيده اند كه صبحگاهان گروهى از زنبوران كه ماموران شناسائى گلها هستند از كندو بيرون مى آيند و مناطق مختلف پر گل را كشف كرده و به كندو باز مى گردند و به اطلاع ديگران مى رسانند ، حتى سمت و جهت آنرا مشخص كرده و فاصله آن را نيز از كندو به اطلاع هموطنان خود مى رسانند .

تفسير نمونه ج : 11 ص : 301
زنبوران براى رسيدن به منطقه گلها گاهى راه خود را نشانه گذارى مى كنند ، و از طريق پراكندن بوهاى مختلف در مسير راه ، و مانند آن ، چنان راه را مشخص مى كنند كه كمتر امكان دارد زنبورى سرگردان شود ! جمله فاسلكى سبل ربك ذللا ( در جاده هاى پروردگارت كه رام و تسليم تو است گام بگذار ) گويا اشاره به اين واقعيت است .

3 - عسل در كجا ساخته مى شود ؟
شايد هنوز بسيارى از افراد فكر مى كنند كه برنامه كار زنبوران عسل اين است كه شيره گلها را مكيده و در دهان خود جمع و در كندو ذخيره مى كنند ، در حالى كه چنين نيست آنها شيره هاى گلها را به بعضى از حفره هاى درون بدن خود كه زنبورشناسان به آن ، چينه دان مى گويند مى فرستند ، و در آنجا كه حكم يك كارخانه كوچك مواد شيميائى دارد تغيير و تحولهاى مختلفى پيدا كرده ، شهد گلها به عسل تبديل مى گردد ، و مجددا زنبور ، عسل ساخته شده را از بدن خود بيرون مى فرستد .
عجيب اينكه سوره نحل ، از سوره هاى مكى است و مى دانيم در منطقه مكه نه گل و گياهى وجود دارد و نه زنبوران عسل ، ولى قرآن با اين دقت و ظرافت از آن سخن مى گويد و با تعبير جالبى مانند يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه : از درون زنبوران مايعى خارج مى شود به رنگهاى مختلف حتى به ريزه كاريهاى ساختن عسل نيز اشاره كرده است .

4 - رنگهاى مختلف عسل
رنگ عسل ، بر حسب آنكه زنبور بر چه گل و ثمره اى نشسته و از آن بهره گيرى كرده باشد تفاوت مى كند ، به همين جهت در پاره اى از موارد قهوه اى تيره ، و گاهى نقره اى سفيد ، و گاهى بى رنگ ، و گاهى زرد رنگ ، گاهى شفاف ، زمانى
تفسير نمونه ج : 11 ص : 302
تيره ، گاهى زرد طلائى ، زمانى خرمائى و حتى گاهى ، مايل به سياهى است ! .
اين تنوع رنگها علاوه بر اين كه گوياى تنوع سرچشمه هاى بدست آوردن عسل است ، تنوعى براى ذوقها و سليقه ها نيز محسوب مى شود زيرا امروز ثابت شده است كه رنگ غذا در تحريك اشتهاى انسان بسيار مؤثر است ، قديمى ها نيز گويا اين مساله روانى را شناخته بودند كه غذاهاى خود را با زعفران و زردچوبه و رنگهاى ديگر رنگين مى ساختند ، تا از طريق بصرى نيز ميهمانانشان را به خوردن غذا تشويق نمايند ، در كتب غذاشناسى در اين زمينه بحث فراوان كرده اند كه نقل همه آنها مناسب با بحث فشرده تفسيرى ما نيست .

5 - عسل يك ماده فوق العاده شفا بخش
مى دانيم در گلها و گياهان ، داروهاى حياتبخشى نهفته شده است كه هنوز معلومات ما - با اطلاعات وسيعى كه از داروهاى گياهى داريم - نسبت به آن ناچيز است ، و جالب اينكه دانشمندان از طريق تجربه به اين حقيقت رسيده اند كه زنبوران به هنگام ساختن عسل آنچنان ماهرانه عمل مى كنند كه خواص درمانى و داروئى گياهان كاملا به عسل منتقل شده و محفوظ مى ماند ! .
روى همين جهت عسل داراى بسيارى از خواص درمانى گلها و گياهان روى زمين بطور زنده است .
دانشمندان براى عسل ، خواص بسيار زيادى گفته اند كه هم جنبه درمانى دارد و هم پيشگيرى و نيرو بخش .
عسل زود جذب خون مى شود و به همين جهت نيرو بخش است و در خونسازى فوق العاده مؤثر .
عسل از ايجاد عفونت در معده و روده جلوگيرى مى نمايد .
عسل بر طرف كننده يبوست است .

تفسير نمونه ج : 11 ص : 303
عسل براى كسانى كه دير بخواب مى روند اثر بسيار مطلوبى دارد ( مشروط بر اينكه كم نوشيده شود زيرا زياد آن خواب را كم مى كند ) .
عسل براى رفع خستگى و فشردگى عضلات اثر قابل ملاحظه اى دارد .
عسل اگر به زنان بار دار داده شود ، شبكه عصبى فرزندانشان قوى خواهد شد .
عسل ميزان كلسيم خون را بالا مى برد .
عسل براى كسانى كه دستگاه گوارش ضعيفى دارند نافع است ، مخصوصا براى كسانى كه به نفخ شكم مبتلا هستند توصيه مى شود .
عسل به علت اينكه زود وارد مرحله سوختوساز بدن مى شود ، مى تواند بفوريت انرژى ايجاد كند و ترميم قوا نمايد .
عسل در تقويت قلب مؤثر است .
عسل براى درمان بيماريهاى ريوى كمك كننده خوبى است .
عسل به خاطر خاصيت ميكرب كشى اش براى مبتلايان به اسهال مفيد است .
عسل در درمان زخم معده و اثنى عشر عامل مؤثرى شمرده شده است .
عسل به عنوان داروى معالج رماتيسم ، نقصان قوه نمو عضلات ، و ناراحتيهاى عصبى شناخته شده .
عسل براى رفع سرفه مؤثر است ، و صدا را صاف مى كند .
خلاصه خواص درمانى عسل بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد .
علاوه بر اين از عسل داروهائى براى لطافت پوست و زيبائى صورت ، طول عمر ورم دهان و زبان ، ورم چشم ، خستگى و ترك خوردگى پوست و مانند آن مى سازند .
مواد و ويتامينهاى موجود در عسل بسيار است ، از مواد معدنى : آهن ، فسفر ، پتاسيم ، يد ، منيزيم ، سرب ، مس ، سولفور ، نيكل ، روى ، سديم ، و غير آنست ،
تفسير نمونه ج : 11 ص : 304
از مواد آلى : صمغ ، پولن ، اسيدلاكتيك ، اسيدفورميك ، اسيدسيتريك ، اسيد تاتاريك و روغنهاى معطر ، و از ويتامينها داراى ويتامينهاى ششگانه - آ - ب - ث - د - كا - ا - مى باشد ، بعضى نيز قائل به وجود ويتامين پ ب در عسل هستند .
عسل در خدمت درمان ، بهداشت ، و زيبائى انسانها است .
در روايات اسلامى نيز روى خاصيت درمانى عسل تكيه شده است ، در روايات متعددى از امام على (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) و بعضى ديگر از معصومين نقل شده كه فرمودند ما استشفى الناس بمثل العسل : مردم به چيزى مانند عسل استشفاء نمى كنند و به تعبير ديگر : لم يستشف مريض بمثل شربة عسل : هيچ بيمارى به مانند شربت عسل درمان نكرده است .
و نيز در احاديث عسل براى درمان دل درد توصيه گرديده و از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده من شرب العسل فى كل شهر مرة يريد ما جاء به القرآن عوفى من سبع و سبعين داء : كسى كه ( لااقل ) هر ماه يكبار عسل بنوشد ، و شفائى را كه قرآن از آن ياد كرده بطلبد ، خدا او را از 77 نوع بيمارى شفا مى بخشد ! .
ولى البته از آنجا كه هر حكم عامى ، استثنائى دارد ، موارد نادرى وجود دارد كه نوشيدن عسل در آن نهى شده است .

6 - براى انسانها للناس
جالب اينكه زنبورشناسان مى گويند زنبور عسل براى رفع گرسنگيش كافى است كه دو و يا سه گل را بمكد در حالى كه در هر ساعت بطور متوسط روى دويست و پنجاه گل مى نشيند و كيلومترها راه مى رود و آنقدر پر كار است كه در مدت عمر كوتاهش هر يك مقدار معتنابهى عسل توليد مى كنند .

تفسير نمونه ج : 11 ص : 305
و به هر حال اين تلاش و فعاليت چشمگير او دليل اين است كه او تنها براى خود كار نمى كند بلكه آنچنانكه قرآن مى گويد للناس و براى همه انسانها تلاش مى كند .

7 - مسائل جالب ديگرى درباره عسل
اين نكته امروز ثابت شده است كه عسل هرگز فاسد نمى شود ، يعنى از غذاهائى است كه هميشه تازه و زنده بدست ما مى رسد ، و حتى ويتامينهاى موجود خود را هرگز از دست نمى دهد ، علت اين موضوع را دانشمندان وجود پتاسيم مى دانند كه در آن بطور فراوان وجود دارد و مانع رشد ميكربها است ، و علاوه بر آن داراى مقدارى مواد ضدعفونى كننده مانند اسيدفورميك نيز هست لذا عسل هم خاصيت جلوگيرى از رشد ميكرب دارد و هم ميكرب كش است ، و به همين جهت مصريان قديم كه از اين خاصيت عسل آگاه بودند براى موميائى كردن مردگان خود از آن استفاده مى كردند ! .
عسل را نبايد در ظرفهاى فلزى ذخيره كرد ، اين مطلبى است كه دانشمندان به ما مى گويند و جالب اينكه قرآن به هنگامى كه از زنبوران عسل سخن مى گويد مى فرمايد من الجبال بيوتا و من الشجر و مما يعرشون يعنى خانه هاى زنبوران عسل را تنها در سنگها و چوبها خلاصه مى كند .
نكته مهم ديگر اينكه براى رسيدن به خواص درمانى و بهداشتى عسل بايد هرگز آنرا حرارت ندهند و به صورت پخته در ميان غذاهاى ديگر استفاده نكنند ، بعضى معتقدند تعبير قرآن به شراب ( نوشيدنى ) در مورد عسل اشاره به همين نكته كه آنرا بايد نوشيد .
و نيز اين نكته قابل ملاحظه است كه نيش زنبوران عسل نيز خاصيت درمانى دارد البته زنبور عسل با آن طبع لطيفى كه دارد بى جهت به كسى نيش
تفسير نمونه ج : 11 ص : 306
نمى زند ، اين ما هستيم كه آنها را تحريك كرده و به نيش زدن وادار مى كنيم .
از جمله اينكه زنبوران عسل از بوى بد ناراحت مى شوند و هر گاه صاحب زنبوران با دست آلوده و لباس بد بو به كندو نزديك شود او را از نيش بى بهره نمى گذارند ، مخصوصا اگر صاحب زنبوران قبلا دست خود را در كندوى ديگرى كرده باشد و بوى كندوى بيگانه در دست او است ، به مجرد اينكه دست در كندوى ديگرى مى كند به او حمله مى كنند ! و به همين جهت بايد قبلا دست خود را كاملا بشويد .
البته زنبور به هنگامى كه نيش بزند ميميرد و بنابر اين نيش زدن او يكنوع خودكشى است ! ، استفاده از نيش زنبور عسل براى بيماريهائى مانند رماتيسم ، مالاريا ، درد اعصاب و بعضى ديگر از امراض بايد طبق برنامه اى باشد كه دانشمندان اين فن بيان كرده اند ، و گرنه نيش زنبوران عسل احيانا ممكن است زيان و حتى خطر هم داشته باشد ! .
گزش يك يا چند زنبور معمولا قابل تحمل است ، ولى دويست تا سيصد عدد زنبور باعث مسموميت و ناراحتى قلبى مى شود و اگر تعدادشان به پانصد عدد برسد ، موجب فلج دستگاه تنفسى و احتمالا مرگ خواهد شد .

8 - زندگى عجيب زنبوران عسل
در گذشته كمتر و امروز بر اثر مطالعات پى گير دانشمندان بسيار بيشتر ، اين نكته ثابت شده است كه زنبوران عسل داراى زندگى بسيار منظم توام با برنامه ريزى و تقسيم كار و مسئوليت و نظام بسيار دقيق است .
شهر زنبوران از پاكترين ، منظمترين و پركارترين شهرها است ، شهرى است كه بر خلاف همه شهرهاى انسانها ، بيكار و فقير ندارد و از تمدن درخشانى برخوردار است از افراد متخلف و وظيفه نشناس در اين شهر كمتر اثر ديده مى شود ، و اگر
تفسير نمونه ج : 11 ص : 307
زنبورانى ندرتا در بيرون كندو بر اثر سهل انگارى از گلهاى بدبو و زيانبخش استفاده كنند در همان دروازه كندو بازرسى و ضمن يك محاكمه صحرائى محكوم به اعدام مى گردند ! .
مترلينگ دانشمند زيست شناس بلژيكى كه مطالعات فراوانى در رابطه با زندگى زنبوران عسل كرده ، درباره نظام عجيبى كه بر شهر آنها حكمفرما است چنين مى گويد : ملكه ( يا صحيحتر مادر كندو ) در شهر زنبوران عسل آنطور كه ما تصور مى كنيم فرمانفرما نيست ، بلكه او نيز مثل ساير افراد اين شهر مطيع قواعد و نظامات كلى مى باشد .
ما نمى دانيم كه اين قوانين و نظامات از كجا وضع مى شود ، و به انتظار اين هستيم شايد روزى بتوانيم به اين موضوع پى ببريم ، و واضع اين مقررات را بشناسيم ، ولى فعلا بطور موقت آنرا به نام روح كندو مى خوانيم ! ملكه نيز مانند ديگران از روح كندو اطاعت مى كند .
ما نمى دانيم روح كندو در كجاست ؟ و در كداميك از سكنه شهر عسل حلول كرده است ؟ ولى مى دانيم روح كندو شبيه به غريزه پرندگان نيست ، و نيز مى دانيم كه روح كندو يك عادت و اراده كوركورانه نژاد زنبور عسل نمى باشد ، روح كندو وظيفه هر يك از سكنه شهر را بر طبق استعدادشان معلوم مى كند و هر كس را به يك كار مى گمارد .
روح كندو به زنبوران مهندس و بنا و كارگر دستور مى دهد خانه بسازند روح كندو در روز و ساعت معين به تمام سكنه شهر دستور مى دهد كه از شهر مهاجرت نمايند ، و براى بدست آوردن مسكن و ماواى جديد ، خود را بدست حوادث نامعلوم و انواع مشقتها بسپارند !
تفسير نمونه ج : 11 ص : 308
ما نمى توانيم بفهميم قوانين شهر عسل كه بوسيله روح كندو وضع شده در كدام مجمع شورا مطرح مى گردد و تصميم به اجراى آن مى گيرند و كيست كه فرمان حركت را در روز معين صادر مى كند ؟ آرى در كندو مقدمات مهاجرت براى اطاعت خدائى كه سرنوشت زنبور عسل را در دست گرفته فراهم مى شود .
اگر دانشمند مزبور به خاطر رسوباتى كه از مكتب ماديگرايان در فكر او وجود داشته با ابهام از اين مساله سخن مى گويد ما با توجه به راهنمائى قرآن ، بسيار خوب درك مى كنيم كه اينهمه آوازه ها و برنامه ها از كجاست و تنظيم كننده و فرمان دهنده كيست ؟ ! چه تعبير زيبائى قرآن دارد و اوحى ربك الى النحل ... : پروردگارت به زنبور عسل وحى و الهام فرستاد ... ! از اين رساتر و جامعتر و گوياتر تصور نمى شود .
هر چند آنچه درباره زنبوران عسل ناگفته ماند بسيار بيش از آنست كه گفتيم اما روش تفسيرى ما اجازه نمى دهد كه بيش از اين مقدار ، موضوع فوقرا دنبال كنيم .
ولى آيا همين مقدار كه گفتيم براى پى بردن به عظمت پروردگار براى آنها كه اهل فكر و انديشه اند كافى نيست ؟ آرى ان فى ذلك لاية لقوم يتفكرون .

تفسير نمونه ج : 11 ص : 309
وَ اللَّهُ خَلَقَكمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَ مِنكم مَّن يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَىْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْم شيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ(70) وَ اللَّهُ فَضلَ بَعْضكمْ عَلى بَعْض فى الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضلُوا بِرَادِّى رِزْقِهِمْ عَلى مَا مَلَكت أَيْمَنهُمْ فَهُمْ فِيهِ سوَاءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يجْحَدُونَ(71) وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكمْ أَزْوَجاً وَ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَزْوَجِكم بَنِينَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَكُم مِّنَ الطيِّبَتِ أَ فَبِالْبَطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ(72)
ترجمه :
70 - خداوند شما را آفريد ، سپس شما را ميميراند ، بعضى از شما به سنين بالاى عمر مى رسند ، بطورى كه بعد از علم و آگاهى چيزى نخواهند دانست ( و همه چيز را فراموش مى كنند ) خداوند عالم و قادر است .
71 - خداوند بعضى از شما را بر بعضى ديگر از نظر روزى برترى داد ( چرا كه استعدادها و تلاشهايتان متفاوت است ) اما آنها كه برترى داده شده اند حاضر نيستند ، از روزى خود به بردگانشان بدهند و همگى مساوى گردند ، آيا آنها نعمت خدا را انكار مى كنند ؟
72 - و خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد و براى شما از همسرانتان ،
تفسير نمونه ج : 11 ص : 310
فرزندان و نوه ها ، و از طيبات به شما روزى داد ، آيا به باطل ايمان مى آورند و نعمت خدا را انكار مى كنند !
تفسير :

سرچشمه تفاوت روزيها
از آنجا كه در آيات گذشته بخشى از نعمتهاى مهم الهى و مواهب گوناگونى كه در جهان گياهان و حيوانات آفريده شده است بيان گرديد ، تا از اين راه مردم به آفريننده اينهمه نعمتها و نظام دقيق آنها آشنا شوند ، آيات مورد بحث نيز از طريق ديگرى مساله اثبات خالق يكتا را تعقيب مى كند و آن از طريق دگرگونى و تغييرات نعمتها است كه از اختيار انسان بيرون است و نشان مى دهد از ناحيه ديگرى مقدر مى شود .
نخست مى گويد : خداوند شما را آفريد ( و الله خلقكم ) .
سپس روح شما را مى گيرد و مرگتان فرا مى رسد ( ثم يتوفاكم ) .
هم حيات از ناحيه او است ، و هم مرگ ، تا بدانيد اين شما نيستيد كه آفريننده مرگ و حياتيد .
مقدار طول عمر شما نيز در اختيارتان نيست ، بعضى در جوانى يا نزديك به پيرى از دنيا مى روند ولى بعضى از شما به بالاترين و بدترين ساليان عمر يعنى نهايت پيرى باز مى گردند ( و منكم من يرد الى ارذل العمر ) .
و نتيجه اين عمر طولانى آن خواهد شد كه بعد از علم و دانش و آگاهى
تفسير نمونه ج : 11 ص : 311
چيزى نخواهد دانست و همه را بدست فراموشى مى سپارد ( لكى لا يعلم بعد علم شيئا ) .
درست مانند آغاز عمر و سنين كودكى كه يكپارچه نسيان بود و فراموشكارى و ناآگاهى ، آرى خداوند آگاه و قادر است ( ان الله عليم قدير ) .
همه قدرتها در اختيار او است و به هر مقدار كه صلاح بداند مى بخشد و به هر موقع كه لازم ببيند مى گيرد .
در آيه بعد نيز ادامه مى دهد كه حتى روزى هاى شما بدست شما نيست ، اين خداوند است كه بعضى از شما را بر بعض ديگرى از نظر روزى برترى ميدهد ( و الله فضل بعضكم على بعض فى الرزق ) .
اما آنها كه برترى يافته اند به خاطر تنگ نظرى حاضر نيستند از آنچه در اختيار دارند به بندگان مملوك خود بدهند و آنها را در اموال خويش شريك سازند تا آنها نيز با شما مساوى گردند ( فما الذين فضلوا برادى رزقهم على ما ملكت ايمانهم فهم فيه سواء ) .
بعضى از مفسران احتمال داده اند كه اين جمله اشاره به پاره اى از اعمال احمقانه مشركان باشد كه براى بتها و آلهه خود ، سهمى از چهارپايان و كشت و زرع خود قائل بودند ، در حالى كه اين سنگ و چوبهاى بى ارزش كمترين نقشى در زندگى آنها نداشتند ، ولى حاضر نبودند همان را در اختيار بردگان
تفسير نمونه ج : 11 ص : 312
بيچاره اى بگذارند كه شب و روز به آنها خدمت مى كردند .

آيا ايجاد تفاوت با عدالت سازگار است ؟
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه آيا ايجاد تفاوت و اختلاف از نظر رزق و روزى در ميان مردم با اصول عدالت پروردگار و مساواتى كه بايد بر نظام جوامع بشرى حاكم باشد ، سازگار است ؟ در پاسخ اين سؤال بايد به دو نكته دقيقا توجه داشت :
1 - بدون شك اختلافى كه در ميان انسانها از نظر بهره هاى مادى و درآمدها وجود دارد قسمت مهمش مربوط به تفاوت استعدادهاى آنها است ، اين تفاوت استعدادهاى جسمانى و روحانى كه سرچشمه تفاوت در كميت و كيفيت فعاليتهاى اقتصادى مى شود بهره بعضى را بيشتر و در آمد بعضى را كمتر مى كند .
البته ترديدى نيست كه گاهى صرفا حوادثى كه از نظر ما جنبه تصادف دارد سبب مى شود كه بعضى به مواهب بيشترى دست يابند ، ولى اينها را مى توان امور استثنائى شمرد ، آنچه پايه و ضابطه اصلى در غالب موارد است ، همان تفاوت در كميت يا كيفيت تلاشها است ( البته موضوع بحث ما يك جامعه سالم و خالى از استثمار و بهره كشيهاى ظالمانه است ، نه جوامع منحرف كه از قوانين آفرينش و نظام انسان بركنارند ) .
حتى كسانى را كه گاهى ما آنها را انسانهاى بى دست و پا و بى عرضه اى مى پنداريم و از اينكه در آمدهاى قابل ملاحظه اى دارند تعجب مى كنيم اگر با دقت بيشترى دو جسم و روان و اخلاق آنها بينديشيم و قضاوتهائى كه از مطالعات سطحى سرچشمه مى گيرد ، دور بيفكنيم ، خواهيم ديد كه آنها غالبا نقطه قوتى داشته اند كه به جائى رسيده اند ( باز تكرار مى كنيم موضوع بحث ما جامعه سالمى است كه از استثمار دور باشد ) .

تفسير نمونه ج : 11 ص : 313
به هر حال اين تفاوت درآمدها از تفاوت استعدادهائى سرچشمه مى گيرد كه آن هم نيز از مواهب الهى است ، ممكن است در پاره اى از موارد اكتسابى باشد ولى در پاره اى از موارد نيز قطعا غير اكتسابى است ، بنابر اين حتى در يك جامعه سالم از نظر اقتصادى نيز تفاوت در آمدها غير قابل انكار است ، مگر اينكه بتوانيم انسانهاى قالبى همشكل و همرنگ و هم استعداد بسازيم كه هيچگونه تفاوتى با هم نداشته باشند و تازه اول درد سر و مشكلات است ! .
2 - بدن يك انسان ، يا اندام يك درخت ، يا يك بوته گل را در نظر بگيريد ، آيا امكان دارد اين ساختمان موزون با تساوى ميان اعضاء و اندامها از هر نظر پيدا شود ؟ آيا قدرت مقاومت و استعداد ريشه درختان مى تواند با گلبرگهاى لطيف شكوفه ها ، و استخوان پاشنه پا با پرده هاى ظريف شبكيه چشم از هر نظر يكسان باشد ؟ و اگر ما بتوانيم آنها را يكسان كنيم آيا فكر مى كنيد كار صحيحى انجام داده ايم ؟ ! اگر از شعارهاى كاذب و خالى از شعور بگذريم ، فرض كنيد ما يك روز بتوانيم همان انسانها قالبى و خيالى از هر نظر بسازيم و كره زمين را از پنجهزار ميليون نفر انسان همشكل و همقواره و هم ذوق و همفكر و همسان از هر نظر ، درست مانند سيگارهائى كه به يك كارخانه سفارش داده اند ، پر كنيم .
آيا آن روز زندگى خوبى نصيب انسانها خواهد شد ؟ مسلما نه ، جهنمى پيدا مى شود كه همه در آن در زحمت خواهند بود ، همه به يكسو حركت مى كنند ، همه يك چيز مى خواهند همه يك پست مى طلبند ، همه يكنوع غذا را دوست دارند ، و همه مى خواهند يك كار واحد انجام دهند .
بديهى است خيلى زود عمر چنين زندگى پايان مى يابد و بفرض باقى بماند زندگى خسته كننده بى روح و يكنواختى خواهد بود كه چندان تفاوتى با مرگ ندارد .

تفسير نمونه ج : 11 ص : 314
بنابر اين وجود تفاوت در استعدادها و آنچه لازمه اين تفاوت است ، براى حفظ نظام جامعه و حتى براى پرورش استعدادهاى مختلف ، نهايت لزوم را دارد ، و شعارهاى كاذب هرگز نمى تواند جلو اين واقعيت را بگيرد .
اما مبادا اين سخن را چنين تفسير كنيد كه ما جامعه طبقاتى و نظام استثمار و استعمار را با اين سخن مى پذيريم ، نه ، هرگز ، منظور تفاوتهاى طبيعى است و نه مصنوعى و تفاوتهائى است كه در عين حال مكمل يكديگر و معاون يكديگر بوده باشند ، نه سدى بر سر راه پيشرفت يكديگر ايجاد كنند و به تجاوز و تعدى بپردازند .
اختلاف طبقاتى ( توجه داشته باشيد منظور از طبقات همان مفهوم اصطلاحى آن يعنى طبقه استثمار كننده و استثمار شونده است ) هرگز موافق نظام آفرينش نيست ، آنچه موافق و هماهنگ نظام آفرينش است ، تفاوت استعدادها و تلاشها و كوششها است و ميان اين دو از زمين تا آسمان فرق است ( دقت كنيد ) .
و به تعبير ديگر ، تفاوت استعدادها بايد در مسير سازنده به كار افتد ، درست مانند تفاوت ساختمان اعضاء يك بدن ، يا اندام يك گل ، آنها در عين تفاوت معاون يكديگرند ، نه مزاحم يكديگر .
كوتاه سخن اينكه : نبايد تفاوت استعدادها و درآمدها باعث سوء استفاده در راه ايجاد جامعه طبقاتى گردد .
و به همين دليل در پايان آيه مورد بحث مى فرمايد : آيا آنها نعمت خدا را انكار مى كنند ( ا فبنعمة الله يجحدون ) .
اشاره به اينكه اين تفاوتها در صورت طبيعيش ( نه صورت مصنوعى و ظالمانه )
تفسير نمونه ج : 11 ص : 315
از نعمتهاى خدا است كه براى حفظ نظام مجتمع بشرى ايجاد شده است .
آخرين آيه مورد بحث كه مانند دو آيه گذشته با كلمه الله شروع مى شود ، و بيانگر نعمتهاى خداوند است ، اشاره به مواهب او از نظر نيروهاى انسانى و معاونان و كمك كاران ، و همچنين روزيهاى پاكيزه ، مى كند ، و اين حلقه هاى سه گانه نعمت را كه در اين سه آيه ذكر شده تكميل مى نمايد ، يعنى از نظام حيات و مرگ ، شروع كرده ، سپس تفاوت روزى ها و استعدادها را كه نظام تنوع زندگى است بيان مى كند ، و با آيه مورد بحث كه ناظر به نظام تكثير مثل بشر ، و روزى هاى پاكيزه است پايان مى گيرد .
مى گويد : خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد ( و الله جعل لكم من انفسكم ازواجا ) .
همسرانى كه هم مايه آرامش روح و جسمند و هم سبب بقاء نسل .
لذا بلافاصله اضافه مى كند و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوه ها قرار داد ( و جعل لكم من ازواجكم بنين و حفدة ) .
حفدة جمع حافد در اصل به معنى كسى است كه بدون انتظار پاداش ، با سرعت همكارى مى كند ، ولى در آيه مورد بحث به عقيده بسيارى از مفسران ، منظور نوه ها است و بعضى خصوص نوه هاى دخترى را گفته اند .
بعضى ديگر معتقدند كه بنون به فرزندان كوچك گفته مى شود و حفده به فرزندان بزرگ كه مى توانند كمك و همكارى كنند .
و بعضى هر گونه معاون و كمككار را اعم از فرزندان و غير فرزندان دانسته اند .

تفسير نمونه ج : 11 ص : 316
ولى معنى اول يعنى نوه ها در اينجا از همه ، نزديكتر به نظر مى رسد ، هر چند حفدة در اصل مفهومش چنانكه گفتيم ، وسيع است .
و به هر حال بى شك وجود نيروهاى انسانى ، همچون فرزندان و نوه ها و همسران در اطراف هر كس ، نعمت بزرگى براى او است ، كه هم از نظر معنوى او را حمايت مى كنند و هم از نظر مادى .
سپس مى فرمايد : خداوند از پاكيزه ها به شما روزى داد ( و رزقكم من الطيبات ) .
طيبات در اينجا مفهوم وسيعى دارد كه هر گونه روزى پاكيزه را شامل مى شود خواه جنبه مادى داشته باشد يا معنوى ، جنبه فردى داشته باشد يا اجتماعى .
و در پايان به عنوان يك نتيجه گيرى كلى از اين بحث مى گويد : آيا آنها با اينهمه آثار عظمت و قدرت خدا كه مشاهده مى كنند ، و با اينهمه مواهبى كه از ناحيه او به آنها ارزانى شده باز سراغ بتها مى روند آيا به باطل ايمان مى آورند و نعمت خداوند را انكار مى كنند ؟ ( ا فبالباطل يؤمنون و بنعمة الله هم يكفرون ) .
اين چه نوع قضاوتى است ؟ و اين چه برنامه نادرستى است ؟ كه انسان سر چشمه نعمتها را فراموش كرده و به سراغ موجودى برود كه منشا كمترين اثرى نيست و مصداق روشن باطل در تمام ابعاد است .

نكته ها :

1 - اسباب و سرچشمه هاى روزى
بدون شك - همانگونه كه گفتيم - انسانها از نظر استعدادها و مواهب خداداد با هم متفاوتند ، ولى با اين حال آنچه پايه اصلى پيروزيها را تشكيل مى دهد
تفسير نمونه ج : 11 ص : 317
تلاش و سعى و كوشش آدمى است ، آنها كه سخت كوشترند ، پيروزترند ، و آنها كه تنبلتر و كم تلاشترند ، محرومترند .
به همين دليل قرآن ، بهره انسان را متناسب با سعى او مى شمرد و صريحا مى گويد و ان ليس للانسان الا ما سعى ( نجم - 39 ) .
و در اين ميان به كار بستن اصول تقوى و درستكارى و امانت و نظامات و قوانين الهى ، و اجراى اصول عدل و داد ، اثر فوق العاده عميقى دارد ، چنانكه قرآن مى گويد : و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض : اگر مردمى كه در شهرها و آباديهاى روى زمين زندگى مى كنند ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند ، درهاى بركات از آسمان و زمين را به روى آنها مى گشائيم ! ( اعراف - 96 ) .
و نيز مى گويد : و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب : كسى كه تقوا را پيشه كند خداوند گشايشى براى او مى دهد و از آنجا كه گمان ندارد به او روزى مى بخشد ( سوره طلاق آيه 2 و 3 ) .
و نيز به همين دليل ، نقش انفاق را در وسعت روزى ياد آور شده و مى گويد : ان تقرضوا الله قرضا حسنا يضاعفه لكم : اگر به خدا قرض الحسنه دهيد يعنى در راه او انفاق كنيد آن را براى شما مضاعف مى گرداند ( تغابن - 17 ) .
شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه در زندگى اجتماعى ، از ميان رفتن يك فرد يا يك گروه ، زيانش متوجه همه اجتماع مى گردد ، و به همين دليل نگهدارى افراد و كمك به آنها بازده براى كل اجتماع دارد ( گذشته از جنبه هاى معنوى و انسانى ) .
خلاصه اينكه اگر نظام حاكم بر اقتصاد جامعه ، نظام تقوا و درستى و پاكى و تعاون و همكارى و انفاق باشد بدون شك چنين جامعه اى نيرومند و سربلند خواهد شد ، اما اگر به عكس نظام استثمار و تقلب و چپاول و تجاوز و فراموش كردن
تفسير نمونه ج : 11 ص : 318
ديگران باشد چنين جامعه اى از نظر اقتصادى نيز عقب مانده خواهد بود ، و رشته زندگى مادى آنها نيز متلاشى مى گردد .
لذا در روايات اسلامى ، فوق العاده به مساله تلاش و كوشش توام با تقوا براى كسب روزى اهميت داده شده است ، تا آنجا كه امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : لا تكسلوا فى طلب معايشكم فان آبائنا كانوا يركضون فيها و يطلبونها : در تحصيل روزى تنبلى نكنيد زيرا پدران ما در اين راه مى دويدند و آنرا طلب مى كردند .
و نيز از همان امام بزرگوار مى خوانيم : الكاد على عياله كالمجاهد فى سبيل الله : كسى كه براى خانواده خود ، تلاش روزى مى كند ، مانند مجاهدان راه خدا است .
حتى دستور داده شده است كه مسلمانان صبح هر چه زودتر از خانه خارج شوند و به دنبال تلاش براى زندگى بروند و از جمله كسانى كه دعايشان هرگز به استجابت نمى رسد ، كسانى هستند كه تنى سالم دارند و گوشه خانه نشسته و تنها براى گشايش روزى دعا مى كنند .
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد پس چرا در آيات و روايات بسيارى ، روزى بدست خدا معرفى شده است و تلاش در راه آن مذموم است ؟ ! در پاسخ اين سؤال بايد به دو نكته توجه داشت :
1 - دقت در منابع اسلامى نشان مى دهد كه آيات و يا رواياتى كه در نظر سطحى و ابتدائى - چه در اين بحث چه در بحثهاى ديگر - متضاد به نظر مى رسند ،
تفسير نمونه ج : 11 ص : 319
هر كدام به يكى از ابعاد مساله اى كه داراى بعدهاى مختلفى است نظر دارند كه غفلت از اين ابعاد موجب توهم تناقض شده است .
آنجا كه مردم با ولع و حرص هر چه شديدتر به دنبال دنيا و زرق و برق جهان ماده مى روند ، و براى نيل به آن از هيچ جنايتى فروگذار نمى كنند ، دستورات مؤكد و پشت سر هم وارد مى شود و آنها را به ناپايدارى دنيا و بى ارزش بودن مال و جاه توجه مى دهد .
و آنجا كه گروهى به بهانه زهد ، دست از كار و كوشش و تلاش مى كشند ، اهميت كار و كوشش به آنها گوشزد مى شود ، در حقيقت برنامه رهبران راستين نيز بايد چنين باشد كه جلو افراط و تفريطها را به طرز شايسته اى بگيرند .
آيات و رواياتى كه تاكيد مى كند روزى دست خدا است ، و سهم و بهره هر كسى را خدا تعيين كرده در حقيقت براى پايان دادن به حرص و ولع و دنيا پرستى ، و فعاليت بى قيد و شرط و بى حد و مرز براى كسب درآمد بيشتر است ، نه اينكه هدف آن خاموش كردن شعله هاى گرم و داغ نشاط كار و كوشش براى زندگى آبرومندانه و مستقل و خود كفا است .
و با توجه به اين واقعيت ، تفسير رواياتى كه مى گويد : بسيارى از روزى ها است كه اگر شما هم به دنبال آن نرويد به دنبال شما مى آيد ، روشن مى شود .
2 - از نظر جهان بينى توحيدى همه چيز به خدا منتهى مى شود ، و يك خداپرست موحد راستين چيزى را از ناحيه خود نمى داند ، بلكه هر موهبتى به او مى رسد ، سرچشمه آنرا از خدا مى بيند و مى گويد بيدك الخير انك على كل شىء قدير : كليد همه خوبيها و نيكيها بدست تو است و تو بر هر چيزى قادر و توانائى ( آل عمران - 26 ) .
و به اين ترتيب او بايد در هر مورد توجه به اين حقيقت داشته باشد كه حتى فرآورده هاى سعى و كوشش و فكر و خلاقيت او نيز اگر درست بنگرد از
تفسير نمونه ج : 11 ص : 320
طرف خدا است ، و اگر يك لحظه نظر لطفش برگرفته شود همه اينها خاموش مى گردد .
او به هنگامى كه بر مركب سوار مى شود ، سبحان الذى سخر لنا هذا مى گويد ( منزه است خداوندى كه اين را مسخر ما ساخت ) او به هنگامى كه به نعمتى برسد ، سرود توحيد را سر مى دهد و مى گويد : و ما بنا من نعمة فمنك : هر نعمتى داريم از تو است اى خدا و حتى هنگامى كه يك گام مهم اصلاحى همچون پيامبران در مسير نجات انسانها برمى دارد ، مى گويد : و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب : موفقيت من تنها از ناحيه خدا است ، بر او توكل كردم ، و به سوى او باز مى گردم ( هود - 88 ) .
ولى آنچه مسلم است در كنار همه اين بحثها ، اساس و پايه كسب روزى ، تلاش و فعاليت صحيح و مثبت و سازنده و دور از هر گونه افراط و تفريط است ، و اما روزى هائى كه بدون تلاش به انسان مى رسد ، جنبه فرعى دارد نه اساسى ، و شايد به همين دليل ، على (عليه السلام) در كلمات قصارش در درجه اول ، روزى هائى را ذكر مى كند كه انسان به دنبال آن مى رود سپس آنها كه به دنبال انسان مى آيد : يا بن آدم ! الرزق رزقان رزق تطلبه و رزق يطلبك : اى فرزند آدم روزى دو گونه است يكى آن روزى كه تو به دنبال آن مى روى ، و ديگرى آن روزى كه او به دنبال تو مى آيد .

2 - مواسات با ديگران
در آيات فوق اشاره اى به تنگ نظرى و بخل بسيارى از انسانها شده كه آنها حاضر نيستند از مواهب بيشترى كه در اختيار دارند به زير دستان خود