صفحه قبل فهرست صفحه بعد

ما انسان را از عصاره اى از گل آفريديم، سپس آن رانطفه‏اى در قرارگاهى مطمئن قرار داديم، سپس نطفه را به‏صورت علقه و علقه را بصورت مضغه و مضغه را به صورت‏استخوان درآورديم، آنگاه بر استخوانها گوشت پوشانديم، وپس از آن خلقتنى ديگر انشاء نموديم. پس بزرگ است‏خدايى‏كه بهترين خلق كنندگان است.)

«اولم يرالذين كفروا ان السموات و الارض كانتا رتقا ففتقناهما...» (انبياء ، 30)

(آيا كافران توجه نكردند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته‏بودند و ما آنها را از هم جدا كرديم...)

«خلق السموات بغير عمد ترونها و القى فى الارض رواسى‏ان تميد بكم ...» (لقمان، 10 )

(آسمانها را بى ستونى كه به حس مشاهده كنيد خلق كرد و درزمين كوههاى استوار قرار داد تا شما در آرامش باشيد...)

«ثم استوى الى السماء و هى دخان ....» (فصلت، 11)

(سپس به خلقت آسمانها پرداخت در حاليكه دود بود...)

«افلا ينظرون الى الابل كيف خلقت و الى السماء كيف رفعت و الى الجبال كيف نصبت و الى الارض كيف سطحت‏» (غاشية، 20-17)

(آيا به شتر نمى‏نگرند كه چگونه آفريده شده است و به‏آسمان نمى‏نگرند كه چگونه برافراشته شده است و به كوههانمى‏نگرند كه چگونه بر پا شده است و به زمين نمى‏نگرند كه‏چگونه گسترده و همواره شده است. )

3- آياتى كه در آنها امر بببه كشف نحوه خلقت‏جهان شده است، مثلا:

«قل سيروا فى الارض فانظروا كيف بدا الخلق...» (عنكبوت، 20)

(بگو در زمين سير كنيد و ببينيد كه خداوند چگونه خلقت راآغاز كرد...)

«اولم يروا كيف يبدئ الله الخلق ثم يعيده...»(عنكبوت، 19)

(آيا نديدند كه چگونه خداوند مخلوقات را پديد مى‏آورد وسپس آنها را باز مى‏گرداند...)

4- آياتى كه در آنها امر به مطالعه تحولات طبيعى‏شده است:

«الم تر ان الله انزل من السماء ماء فسلكه ينابيع فى الارض ثم يخرج به زرعا مختلفا ثم يهيج فتريه مصفرا ثم يجعله‏حطاما ان فى ذلك لذكرى لاولى الالباب‏» (زمر، 21)

(آيا نديدى كه خدا از آسمان آب باران نازل كرد و در روى‏زمين نهرهاى جارى ساخت و سپس انواع نباتات گوناگون‏بدان بروياند، آنگاه رو به خزان آرد و مى‏بينى كه زرد ميشود وخداوند آن را خشك ميگرداند. هر آينه اين مطلب تذكرى‏است‏براى خردمندان)

«الله الذى يرسل الرياح فتثير سحابا فيبسطه فى السماء كيف يشاء و يجعله كسفا فترى الودق يخرج من خلاله...» (روم، 48)

(خدايى كه بادها را مى‏فرستد و بوسيله آنها ابر را بر مى‏انگيزاندو سپس ابر را در آسمان هر طور كه بخواهد ميگستراند و آن رابه صورت قطعه قطعه در مى‏آورد. آنگاه مى‏بينى كه قطرات‏باران از لابلاى ابرها خارج مى‏شود....)

«ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر ينفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فاحيا به الارض بعد موتها ... المسخر بين السماء والارض لايات لقوم يعقلون‏» (بقره، 164)

(براستى در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز وكشتيهايى كه در دريا به سود مردم در حركتند و آبى كه خداونداز آسمان نازل كرده و با آن زمين را پس از مرگ زنده نموده وانواع جنبندگان را در آن گسترده، و در تغيير مسير بادها و درابرهاى رام شده ميان زمين و آسمان دلايل و نشانه‏هايى براى‏مردمى كه داراى عقل هستند و مى‏انديشند.)

5- آياتى كه در آنها به موجودات طبيعى قسم‏خورده شده است; مثلا:

«والشمس وضحيها والقمر اذا تليها والنهار اذا جليهاوالليل اذا يغشيها و السماء و ما بنيها والارض وماطحيها...» (شمس، 6-1)

(سوگند به خورشيد و پرتو تابانش، و به ماه، آنگاه كه درپس خورشيد برآيد، و به روز آنگاه كه جهان را روشن سازد، وبه شب وقتى كه عالم را در پرده سياهى كشد، و به آسمان بلند وآنكه آن را بنا كرد و به زمين و آنكه آن را بگسترد...)

«فلا اقسم بمواقع النجوم و انه لقسم لو تعلمون عظيم ...» (واقعه، 76-75)

(سوگند به منازل ستارگان و اين قسم اگر بدانيد سوگندى است‏بسيار بزرگ...)

«والسماء والطارق و ما ادريك ماالطارق النجم الثاقب‏»(طارق، 3-1)

(سوگند به آسمان و اختر شبگرد، و تو چه ميدانى كه اخترشبگرد چيست؟ آن ستاره فروزان تابان است)

«والسماء ذات البروج‏» (بروج، 1)

(سوگند به آسمان داراى برجها.)

6- آياتى كه در آنها با اشاره به برخى از پديده‏هاى‏طبيعى امكان وقوع معاد بيان شده است، مثلا:

«يا ايهاالناس ان كنتم فى ريب من البعث فانا خلقناكم من‏تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم من مضغة مخلقة و غيرمخلقة ... و ترى الارض هامدة فاذا انزلنا عليها الماءاهتزت و ربت و انبتت من كل زوج بهيج‏» (حج، 5)

(اى مردم اگر در رستاخيز شك داريد پس توجه كنيد كه ماشما را از خاك آفريديم، بعد از علقه و بعد از مضغه كه بعضى‏داراى شكل است و برخى بدون شكل [از طرف ديگر] زمين را[در فصل زمستان] خشك و مرده مى‏بينى اما هنگامى كه باران‏را بر آن فرو مى‏فرستيم سبز و خرم مى‏شود و نمو ميكند و هرنوع گياه زيبا مى‏روياند.)

«او ليس الذى خلق السموات و الارض بقادر على ان‏يخلق مثلهم بلى و هو الخلاق العليم‏» (يس، 81)

(آيا آن خدائى كه آسمانها و زمين را آفريده بر آفرينش مثل آنهاقادر نيست؟ آرى [او قادر است] زيرا او آفريننده داناست).

«يخرج الحى من الميت و يخرج الميت من الحى و يحيى‏الارض بعد موتها و كذلك تخرجون‏» (روم، 19)

(زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون مى‏آورد و زمين را پس‏از مرگ گياهان [در فصل زمستان] باز زنده ميگرداند و به همين‏نحو شما را (به هنگام قيامت ) از خاك بيرون آرند.)

7- آياتى كه در آنها صحبت از وجود نظم در طبيعت‏و اتقان صنع بارى شده است، مثلا:

«و ترى الجبال تحسبها جامدة و هى تمر مر الحساب صنع‏الله الذى اتقن كل شى‏ء انه خبير بما تفعلون‏»(نمل، 88)

(كوهها را بينى و پندارى كه ساكن هستند. با آنكه همچون ابردر حركتند. اين صنع خداست كه هر چيزى را متقن آفريده‏است. براستى خدا بر آنچه مى‏كنيد آگاه است.)

«الذى خلق سبع سموات طباقا ما ترى فى خلق الرحمن‏من تفاوت فارجع البصر هل ترى من فطور ثم ارجع البصر كرتين ينقلب اليك البصر خاسئا و هو حسير» (ملك، 4-3)

(آن خدايى كه هفت آسمان را به صورت طبقاتى منظم بيافريد.تو در خلقت‏خداى رحمان بى نظمى و نقصان نخواهى يافت‏پس باز به ديده عقل در نظام آفرينش بنگر تا مگر خللى در آن‏توانى يافت؟ باز دوباره به چشم بصيرت نگاه كن، در اين‏صورت چشم خرد زبون و خسته بسوى تو باز مى‏گردد.)

«وانبتنا فيها من كل شى‏ء موزون‏» (حجر، 19)

(و از هر گياه موزون در آن رويانديم.)

«و خلق كل شى‏ء فقدره تقديرا (فرقان، 2)

(و همه چيز را آفريد و براى آن اندازه‏اى معين مقرر داشت.)

«خلق السموات و الارض بالحق يكور الليل على النهارو يكور النهار على الليل و سخر الشمس و القمر كل يجرى‏لاجل مسمى ...» (زمر ، 5)

(آسمانها و زمين را به حق آفريد و شب را به روز و روز را به‏شب بپوشانيد و خورشيد و ماه را مسخر كرد تا هريك براى‏مدت معين گردش كنند....»

«و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لاعبين‏»(انبياء، 16)

(ما آسمان و زمين و اشياء بين آنها را به بازيچه نيافريديم.)

8- آياتى كه در آنها صحبت از هماهنگى بين خلقت‏انسان و ساير موجودات و مسخر بودن امكانات طبيعى‏براى انسان شده است، مثلا:

«و سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض جميعا منه‏» (جاثيه، 3)

(و همه آنچه را كه در آسمانها و زمين است مسخر شما قرارداد).

«هو الذى جعل لكم الارض ذلولا فامشوا فى مناكبها وكلوا من رزقه...» (ملك، 15)

(اوست‏خدايى كه زمين را براى شما هوار گردانيد پس شما رادر پست و بلنديهاى آن حركت كنيد و روزى آن خوريد...)

«و الانعام خلقها لكم فيها دف‏ء و منافع و منها تاكلون‏» (نحل، 5)

(و چهار پايان را آفريد در حاليكه براى شما در آنها وسيله‏پوشش و منافع ديگر است و از گوشت آنها مى‏خوريد)

«و انزلناه الحديد فيه باس شديد و منافع للناس‏»(حديد، 25)

(و آهن را كه در آن هم سختى و هم منافع بسيار براى مردم‏است فرود فرستاديم.)

«و هوالذى جعل لكم النجوم لتهتدوا بها فى ظلمات البر والبحر قد فصلنا الايات لقوم يعلمون‏» (انعام، 97)

(اوست‏خدايى كه ستارگان را براى شما قرارداد تا درتاريكيهاى خشكى و دريا بوسيله آنها هدايت‏شويد. نشانه‏هاى‏خود را براى اهل دانش بيان كرديم)

در اين آيات خداوند متعال بندگان را دعوت به تفكرو نظر كردن در پديده‏هاى طبيعى مى‏كند تا انسانها از راه‏مشاهده نظم و هماهنگى دستگاه آفرينش به عجايب‏خلقت‏به او پى برند. واضح است كه براى درك مسائلى‏كه در اين آيات مطرح شده است و براى يافتن پاسخ به‏سؤالاتى كه در برخى از اين آيات آمده است دانستن‏علوم طبيعى ضرورى است زيرا مطالعه سطحى‏موجودات طبيعى نمى‏تواند انسان را به عظمت‏خلقت‏آشنا سازد. به همين جهت است كه در آيات 28-27سوره فاطر خداوند پس از ذكر يك سلسله پديده‏هاى‏طبيعى مى‏فرمايد: «انما يخشى الله من عباده العلماء»يعنى تنها علما هستند كه عظمت‏خداى را در مى‏يابندو خشيتى شايسته او در دلشان پيدا مى‏شود. همچنين‏در قرآن آمده است:

«بل هو آيات بينات فى صدور الذين اوتوا العلم‏»(عنكبوت، 49)

(بلكه اين قرآن آيات روشن الهى است در سينه آنانكه از خدانور علم و دانش يافتند و آيات ما را جز مردم ستمكار انكارنكنند.)

البته علم به احوال موجودات و پديده‏هاى طبيعى‏تنها عالمان مؤمن را به خشوع در برابر پروردگاروامى‏دارد و الا آنهايى كه ايمان ندارند، هرچند با برخى‏از علوم طبيعى آشنا باشند، مشمول آيه شريفه:«انمايخشى الله من عباده العلماء» نيستند و چنانكه درآيه شريفه:

«قل انظروا ماذا فى السموات و الارض و ما تغنى الايات والنذر عن قوم لايؤمنون‏» (يونس، 101)

(بگو بنگريد آنچه را كه در آسمانها و زمين است، اما اين آيات‏و انذارهاافرادى را كه ايمان ندارند فايده‏اى نخواهند بخشيد.)

آمده است مطالعه پديده‏هاى طبيعى آدمهاى‏بى‏ايمان رابه خدا نزديك نمى كند. ناگفته نماند كه قرآن‏كتاب علوم تجربى نيست و ذكر پديده هاى طبيعى درآن از اين جهت است كه اولا انسان از طريق مطالعه‏طبيعت و ديدن شگفتيهاى خلقت و نظم موجود درجهان ايمانش به خدا افزوده گردد و ثانيا با امكانات‏فراوانى كه در طبيعت‏براى او مهيا گشته است آشناشود و بدينوسيله نيز بر معرفت او نسبت‏به خداوندافزوده شود، و ضمنا با استفاده صحيح از آنها او را سپاسگزارى نمايد.

نقشى كه قرآن براى علوم تجربى از جهت‏خداشناسى قائل است عامل اصلى اقبال دانش‏پژوهان‏مسلمان به اين علوم شد، و در واقع پيدايش تمدن‏درخشان اسلامى را بايد تا حد زيادى مرهون آن‏دانست. اين مطلب را هم محققين غيرمسلمان متذكرشده‏اند و هم در كلمات خود آن دانشمندان مى‏توان‏مشاهده نمود. لوى (44) در كتاب ساختار اجتماعى‏اسلام مى‏گويد (45) كه صرفنظر از عده قليلى ازدانش‏پژوهان مسلمان كه تحت تاثير يونانيها بودندانگيزه مسلمانى كه در علوم تحقيق كردند اين بود كه درعجايب خلقت آثار عظمت الهى را مشاهده كنند. جرج‏سارتون نيز در كتاب مقدمه‏اى بر تارخى علم عقيده‏دارد كه براى درك كامل علت فعاليت مسلمانها دررشته‏هاى علمى بايد به نقش محورى قرآن براى آنها توجه كرد. (46)

ابوريحان بيرونى مى‏گويد:

«و چون كسى بر آن شود كه حق و باطل را از يكديگربازشناسد، ناگزير كارش به جستجوى احوال جهان واينكه آيا هميشه بوده يا نو پديد است مى‏انجامد و اگرخود را از اين جستجو بى‏نياز شمارد، در راهى كه پيش‏گرفته است از آن بى‏نياز نيست كه در تدابيرى كه سامان‏جهان در يكپارچگى و پاره‏هايش بر آن گردش دارد،بينديشد و بر حقايق آن آگاه شود، تا از اين راه مدبرجهان و صفات او را بشناسد.... و اين جستجو و نگرش‏همان است كه خداى تعالى از بندگان خردمند خودخواسته است، در آنجا كه گفته است- و گفته‏اش راست‏و روشنگر است-: «و يتفكرون فى خلق السموات والارض: ربنا ما خلقت هذا باطلا...» [آل عمران،آيه‏191].و اين آيه شريفه همه آنچه را به تفصيل بيان كردم فرا مى‏گيرد و اگر آدمى درست‏بر آن كار كند، به همه دانشهاو شناختها دست‏خواهد يافت.» (47)

و نيز بيرونى آنجا كه صحبت از نقش چشم و گوش‏در زندگى انسان مى‏كند، مى‏گويد:

«بينائى براى آن است كه از آثار حكمتى كه درمخلوقات ديده مى‏شود عبرت بگيريم و از مصنوعات‏بر وجود صانع استدلال كنيم‏». خداوند متعال فرموده‏است: "و ما آيات خود را در آفاق جهان و در جانهاى‏خودشان به آنان نشان مى‏دهيم تا آشكار شود كه او برحق است".» (48)

ابن هيثم در دفترچه خاطراتش، آنجا كه خاطرات‏سال 417 هجرى را ثبت كرده است، مى‏گويد:

«من از دوران كودكى همواره روى عقايد فرق مختلف‏مردم مطالعه مى‏كردم و از اينكه مى‏ديدم هر فرقه‏اى به‏اعتقادات خويش تمسك مى‏جويد در همه آنها شك‏كردم، چه عقيده داشتم كه حقيقت‏يكى بيش نيست ومى‏بينيم كه دانشمندان مسلمان علوم طبيعى را از اين‏جهت كه انسان را به خدا نزديك مى‏كند دنبال‏مى‏كردند. نظر آنها اين بود كه با مطالعه آيات حق تعالى‏در جهان طبيعت مى‏توان به وحدتى كه در پس كثرات‏وجود دارد پى برد. آنها وحدت طبيعت و اجزاى آن راحاكى از وحدت خالق جهان مى‏ديدند. دليل جذب‏علوم تجربى و عقلى از ملل ديگر نيز بخاطر اين بود كه‏هدف آن علوم را نمايان ساختن وحدت عالم وپيوستگى مراتب مختلف وجود مى‏دانستند و بنابراين‏آنها را در خط سير خودشان تشخيص مى‏دادند. البته‏دانشمندان مسلمان پس از جذب آن علوم آنها را تحت‏جهان‏بينى اسلامى در آوردند و بعلاوه تنها به روش‏عقلى اكتفا نكردند، بلكه از روش تجربى هم بهره فراوان‏گرفتند.

متاسفانه اين نحوه برداشت از علوم طبيعى كم‏كم دردنياى اسلام كنار گذاشته شد و مسلمين آيات ارزنده‏قران مربوط به طبيعت‏شناسى و بهره‏بردارى ازامكانات طبيعى را كنار گذاشتند و اين ديگران بودند كه‏موضوعاتى را كه قرآن تشويق به مطالعه آنها كرده بودتحت‏بررسى قرار دادند و بر جهان مسلط گشتند. نتيجه‏اين امر اين شد كه شكاف عميقى بين دين و دنياى‏مردم بوجود آمد و كشورهاى مسلمان همراه با جذب‏علوم غربى مظاهر حيات غربى را نيز جذب كردند واكنون به جايى رسيده‏اند كه هم حيات ماديشان درخطر است و هم معنويات را از دست داده‏اند.

2- نقش علوم طبيعى در قوام و اعتلاى جامعه اسلامى

از آنجا كه طبق نص صريح قرآن اسلام دينى است‏جهانى:

«و ما ارسلناك الا كافة للناس بشيرا و نذيرا» (سبا، 28)

(و ما نفرستاديم ترا مگر اينكه همه بشر را بشارت و انذاردهى.)

و از آنجا كه هدف اسلام برقرارى يك جامعه‏توحيدى است، براى اينكه آيه شريفه:

«... و جعل كلمة‏الذين كفروا السفلى و كلمة‏الله هى‏العليا...» (توبه، 40)

(... و نداى كافران را پايين قرار داد و سخن خدا بالا [و پيروز]است...)

تحقق پذيرد و جامعه توحيدى از خطر دنياى كفربرحذر باشد بايد جامعه اسلامى جامعه‏اى مستقل‏باشد. از آيه شريفه:

«و لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا»(نساء، 141)

(خدا هرگز براى كافران نسبت‏به مؤمنان راه تسلطى باز نكرده‏است.)

و حديث‏شريف:

«الاسلام يعلو و لا يعلى عليه‏» (49)

(اسلام برتر است و هيچ چيز بر آن برترى ندارد.)

كه از رسول اعظم‏صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده است نيز نتيجه‏مى‏شود كه مسلمانها نبايد هيچگاه تحت‏سلطه كفارباشند و بنابراين بايد از هر جهت‏خود را مستقل وخودكفا كنند. به همين دليل است كه فقهاى اسلام‏گفته‏اند هر عملى كه موجب تفوق كفار بر مسلمين شودحرام است و هر چه براى قوام جامعه اسلامى لازم‏باشد فراهم نمودن آن واجب كفائى است.

«واعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون‏به عدوالله و عدوكم‏» (انفال، 60)

(در برابر آنها تا آنجا كه توانايى داريد نيرو و اسبهاى ورزيده‏آماده كنيد تا بوسيله آنها دشمن خدا و دشمن خويش رابترسانيد.)

چون امروز همه كارها بر محور علم و تكنولوژى‏مى‏گردد و اين دو عامل عمده برترى برخى ملل شده‏است، بر مسلمين است كه همه علوم و فنونى را كه‏وسيله تامين استقلال آنهاست فرا بگيرند و براى اين كاربايد بهترين متخصصين را تربيت كنند و بهترين امكانات‏فنى را در جوامع اسلامى فراهم نمايند تا نيازمندديگران نباشند. متاسفانه از زمانى كه مسلمين علوم‏طبيعى را كنار گذاشته‏اند همواره محتاج ديگران بوده‏اندو هر چه پيش رفته‏ايم وضع بدتر شده است. ابن اخوه‏كه از محدثان شافعى قرن هفتم هجرى بوده مى‏گويد:

«پزشكى واجب كفائى است، اما در روزگار ما كسى ازمسلمانان بدان نمى‏پردازد و چه بسا شهرهايى كه‏طبيب ندارد جز اهل ذمه كه در مورد احكام طب‏شهادت آنان پذيرفته نيست. در اين زمان كسى رانمى‏بينيم كه دانش پزشكى را فرا گيرد، اما در علم فقه‏بخصوص مسائل اختلافى و جدلى غور مى‏كنند، وشهر پر از فقهايى است كه سرگرم فتوى و پاسخ دادن به‏وقايع هستند و من نمى‏دانم كه دين چگونه اجازه‏مى‏دهد كه به يك واجب كفائى كه گروهى بدان‏پرداخته‏اند سرگرم شوند و عمل واجب ديگرى را كه‏متروك مانده همچنان ترك كنند... دريغا كه دانش دين‏برافتاده است! از خدا بايد يارى بخواهيم كه ما را از اين‏غرور و گمراهى باز گرداند.» (50)

اگر ابن اخوه در قرن هفتم هجرى شكايت دارد كه‏اغلب پزشكان جامعه اسلامى زمانش مسيحى ويهودى هستند و مسلمانان پزشكى را ترك كرده‏اند،امروز كه در قرن پانزدهم هجرى هستيم تمام منابع‏ثروت مسلمانها به دست ديگران استخراج مى‏شود ومنافع آنها به ديگران مى‏رسد و مسلمانها از هر جهت‏وابسته به ابرقدرتهاى شرق يا غرب شده‏اند.

در اينجا اين سؤال مطرح مى‏شود كه چرا در حاليكه‏قرآن مى‏فرمايد كافران از هيچ نظر بر مؤمنان چيره‏نخواهند شد، امروزه كفار بر مسلمانان سلطه دارند؟جوابش اين است كه در عصر حاضر مسلمانان مؤمنان‏واقعى نيستند و وظايف اسلامى خويش را به كلى‏فراموش كرده‏اند. نه خبرى از وحدت در ميان آنهاست‏و نه علم و آگاهى لازم را كه اسلام از لحظه تولد تا مرگ‏بر همه لازم شمرده است واجد هستند. مگر نه اين‏است كه طبق آيه شريفه:

«و اعدوالهم ما استطعتم من قوة ترهبون به‏عدوالله...» (انفال، 60)

مسلمين موظف هستند براى حفظ استقلال خود وارعاب دشمنان خدا خود را از هر جهت مجهز كنند.دنياى اسلام در كدام ميدان خود را مجهز كرده است مادر برابر دستورات مؤكد قرآن در مورد اعتلاى جامعه‏اسلامى چه كرده‏ايم؟

بد نيست‏به وضعيت فعلى جهان اسلام نظرى‏بيفكنيم: (51) الان بيش از 50 كشور اسلامى داريم كه درحدود15 جمعيت جهان را در بردارند و در حدود 15مساحت جهان را شامل مى‏شوند. بيش از 50 درصدمنابع نفتى جهان در اختيار مسلمانهاست و از لحاظمنابع طبيعى هم مسلمانها غنى هستند. اما از طرف‏ديگر كشورهاى اسلامى هم از لحاظ مواد غذايى هم ازلحاظ فنى و علمى و هم از نظر دفاعى نيازمندند و اكثرنيازهاى خود را از بلوك شرق و غرب تامين مى‏كنند. صادرات آنها غالبا مواد خام و واردات آنها عمدتا اشياءساخته شده است. ارزش صادرات آنها بطور روزافزون‏كاهش مى‏يابد و هزينه واردات آنها مدام رو به افزايش‏است. توليد ناخالص ملى كشورهاى اسلامى در سال‏1992 در حدود 900 ميليارد دلار بود در حاليكه توليدناخالص ملى فرانسه به تنهائى در آن سال 1100 ميليارددلار ارزش داشت. كل جهان اسلام در حدود يك‏درصد هزينه توسعه و تحقيق در جهان را تحمل مى‏كند.

اكنون تعداد نسبى باسوادان در كشورهاى صنعتى‏95%، و در جهان اسلامى بطور متوسط در حدود 55% است.

از ميان افرادى كه بين 5 تا 19 سال دارند، درصدآنهايى كه به مدرسه مى‏روند بصورت زير است:

كشورهاى صنعتى: 82%

كشورهاى جهان سوم: 66%

كشورهاى اسلامى: 47%

و از ميان افرادى كه بين 20 تا 24 سال دارند، درصدافرادى كه به دوره‏هاى آموزش عالى راه مى‏يابند به قرارزير است:

كشورهاى صنعتى: 39%

كشورهاى جهان سوم: 14%

كشورهاى اسلامى: 8%

تعداد كل مراكز آموزش عالى در جهان اسلام كمتر از400 است در حاليكه بعضى از كشورهاى غربى به‏تنهائى بيش از 1000 مركز آموزش عالى دارند.

تعداد افرادى كه در سال 1990 در كشورهاى غربى‏و ژاپن به كارهاى تحقيق و توسعه اشتغال داشتند درحدود چند هزار نفر براى هر ميليون نفر جمعيت‏بوده‏در حاليكه همين آمار براى هر يك از كشورهاى اسلامى‏از 200 نفر در ميليون كمتر بوده است. كل نيروى انسانى‏مشغول به كارهاى علمى و فنى در كشورهاى اسلامى‏در حدود 8 ميليون نفر است كه كمتر از 4 درصد سهم‏كل جهان است.

سهم جهان اسلام در انتشار مقالات علمى و مجلات‏علمى بين‏المللى كمتر از يك درصد بوده است.

واضح است كه اين وضع اسفناك وابستگى كشورهاى‏اسلامى به غرب ادامه خواهد داشت مگر آنكه آنهاخود را از لحاظ مواد غذايى و مهارت‏هاى علمى و فنى‏كاملا مجهز سازند و آن هم نه به صورت معمولى، بلكه‏جهادگونه. جز با اقدامات جهادى احتمال كمى هست‏كه كشورهاى اسلامى بتوانند خود را واقعا از نفوذفرهنگى و اقتصادى غرب برهانند. امام خمينى دركتاب تحريرالوسيلة مى‏نويسد:

«لو خيف على حوزة الاسلام من الاستيلاء السياسى والاقتصادى المنجر الى اسرهم السياسى و الاقتصادى ووهن الاسلام والمسلمين و ضعفهم يجب الدفاع بالوسائل‏المشابهة...» (52)

(اگر خطر تسلط سياسى و اقتصادى دشمن بر حوزه اسلام تاجايى باشد كه بيم آن رود دشمن جامعه اسلامى را به اسارت‏سياسى و اقتصادى خود بكشاند و موجب سستى اسلام ومسلمين شود و آنان را ضعيف سازد، در اينصورت بر مسلمين‏واجب است‏با وسايلى شبيه آنچه دشمن دارد از خود دفاع‏كنند...)

در اينجا تذكر دو نكته مهم را لازم مى‏دانيم:

الف- از نظر اسلام چيزى كه تضمين مى‏كند علم درراه درست‏بكار رود ايمان است. علم در قرآن مقرون به‏ايمان آمده است. در اولين آيه‏اى كه به پيامبر نازل شد ودر آن امر به قرائت‏شده است (اقرا باسم ربك الذى‏خلق- علق، 1) قرائت مقرون به اسم پروردگار آمده‏است. يعنى علم بايد به اسم خدا باشد نه به اسم‏شيطان. علم همراه با ايمان است كه مى‏تواند منجر به‏عمل صالح شود. علم در دست افراد بى‏ايمان وسيله‏تخريب است. بسيارى از كارهاى بد بدست علماى‏بى‏ايمان اتفاق افتاده است در يك حديث نبوى آمده‏است:

«الا ان شرالشر شرار العلماء و ان خيرالخيرخيارالعلماء» (53)

(بدترين بدها دانشمندان بدسيرت و خوب‏ترين خوبهادانشمندان نيك سيرتند.)

خود قرآن نيز مؤمن بودن به مكتب را يك عامل‏ضرورى براى تحقق برترى مسلمانها شمرده است:

«ولا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين‏» (آل‏عمران، 139)

(سستى مكنيد و محزون مباشيد كه اگر در ايمانتان ثابت‏قدم باشيد حائز بلندترين مرتبه خواهيد بود.)

«ولو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من‏السماء و الارض...» (اعراف، 96)

(اگر مردمى كه در اين آباديها زندگى مى‏كردند ايمان مى‏آوردندو تقوى پيشه مى‏كردند درهاى بركات آسمان و زمين را به روى‏آنها مى‏گشوديم...»

«ولله العزة و لرسوله و للمؤمنين...» (منافقون، 8)

(عزت مخصوص خدا ورسول و اهل ايمان است...)

بنابراين مسلمانان بايد متوجه باشند كه كسب علوم‏و فنون گرچه بسيار مهم است ولى به تنهايى كافى‏نيست و براى اعتلاى جامعه اسلامى بايد همراه باتقويت‏بنيه مادى و علمى خود به مكتبشان نيز مؤمن‏باشند و بر اساس دستورها و اهداف آن عمل نمايند.

ب- در حاليكه اسلام مجهز شدن مسلمانها به علوم‏و فنون را براى تامين استقلال و اعتلاى جامعه اسلامى‏تشويق مى‏كند، اما همين هم بخاطر حفظ و صيانت‏معنويات است و بخاطر همين است كه در آيه شريفه:

«و اعدوالهم ما استعطعتم من قوة و من رباط الخيل‏ترهبون به عدو الله...» (انفال، 60)

(در برابر آنها تا آنجا كه توانايى داريد نيرو و اسبهاى ورزيده‏آماده سازيد تا بوسيله آنها دشمن خدا و دشمن خويش رابترسانيد...)

خداوند پس از اينكه جامعه اسلامى را به تقويت‏بنيه دفاعى‏شان دعوت مى‏كند بلافاصله هدف اين‏دعوت را تضعيف دشمنان خدا و جامعه اسلامى ذكرمى‏كند (ترهبون به عدوالله) پس بايد مسلمين ضمن‏تقويت نيروهاى مادى‏شان به فكر باشند كه آنها را درخدمت‏به معنويات و تحقق اهداف اسلامى به كارگيرند و آنها را با لذات هدف خود قرار ندهند. آيات‏شريفه:

«انا جعلنا ما على الارض زينة لها لنبلوهم ايهم احسن‏عملا» (كهف، 7)

(ما آنچه را كه در زمين جلوه‏گر است زينت و آرايش آن قرارداديم تا امتحان كنيم كه كداميك از انسانها عملشان نيكوتراست.)

به وضوح اين مطلب را نشان مى‏دهد.

جمع‏بندى

ديديم كه در اسلام همه كارها و فعاليتها بر محورخدا مى‏گردد و علوم طبيعى نيز بعنوان وسايلى كه به‏خداشناسى ما مى‏افزايند و در ايجاد جامعه توحيدى مستقل مؤثرند مطلوب هستند. در عصرحاضر كه‏جوامع اسلامى كاملا تحت‏سلطه كفار هستند مسلمانان‏وظيفه‏اى بس دشوار بر عهده دارند.

بايد از هر جهت مجهز شوند و از آنجا كه علوم‏تجربى امروز اساس تمام كارهاى زندگى دنيوى است،تقويت اين بعد امت اسلامى كمال ضرورت را دارد.كشورهاى اسلامى بايد با تشكيل مراكز تحقيقاتى وتجهيز امكانات دانشگاهى به تربيت متخصصين درتمام رشته‏هاى علمى بپردازند، و البته بايد در اين كار دردرجه اول علوم بنيادى را تقويت كنند تا بتوانندنيازهاى علمى و فنى‏شان را تامين كنند واز حالت مقلدبودن در آيند و خود مبتكر شوند.

در اين نهضت علمى رعايت نكاتى چند در ارتباط باتقويت‏بنيه علمى جوامع اسلامى ضرورى است:

1- واضح است كه لااقل در زمان حاضر مسلمين‏نيازمند به دريافت‏برخى از علوم و فنون از كشورهاى‏پيشرفته هستند و البته جذب علوم و فنون از هر منشا كه‏باشد اشكالى ندارد، چه براساس احاديثى كه از پيامبراعظم‏صلى الله عليه وآله وسلم نقل شد اين اجازه داده شده است.

و دانشمندان مسلمان هم خود در گذشته بدينطريق‏عمل كردند. مرحوم ميرداماد در كتاب التعليقة على‏كتاب الكافى متذكر مى‏شود كه دليل تلمذ هشام بن‏حكم نزد ابوشاكر زنديق تاسى به اين حديث‏شريف‏بود كه حكمت گمشده مؤمن است و او بايد آن را از هرجا كه بيابد فرا بگيرد. (54)

اما كارى كه گذشتگان صالح كردند و ما هم بايد بكنيم‏اين است كه عمل جذب بايد بصورت گزينشى و همراه‏با پيرايش باشد، يعنى اين جذب بايد در پرتو جهان‏بينى اسلامى باشد، چه در اينصورت است كه‏مسلمانان مى‏توانند عناصرى از فرهنگ و دانش‏بيگانگان را كه با روحيه اسلام سازگار است جذب كنندو در آنها روحيه اسلامى بدمند. فقط در پرتو جهان بينى‏اسلامى است كه علوم مختلف مى‏توانند هدف واحدداشته باشند و ما را بسوى حق تعالى راهنمايى كنند.

2- بايد آن برخوردى كه دانشمندان مسلمان درعصر تمدن اسلامى با علوم مختلف داشتند احياء ورايج‏شود. آنها هيچ جدايى واقعى بين معارف خاص‏مذهبى و علوم طبيعى نمى‏ديدند و هدف هر دو را يكى‏مى‏دانستند. از نظر آنها علوم تجربى وحدت و انسجام‏طبيعت را نشان مى‏دهند و در نتيجه ما را به خالق‏طبيعت مى‏رسانند و اين همان چيزى است كه هدف‏اديان است.

درست‏بخاطر اين نوع بينش بود كه در دوران‏درخشان تمدن اسلامى همه دانشها در يك جا تدريس‏مى‏شد و برخى از دانشمندان مسلمان، هم در معارف‏مذهبى مجتهد بودند و هم در علوم طبيعى. اين سنت‏حسنه بايد بار ديگر احياء شود و برنامه درسى‏دانشگاهها و مدارس در كشورهاى اسلامى بايد، هم‏حاوى آخرين تجارب علمى بشرى باشد و هم شامل‏معارف خاص اسلامى. تنها در اينصورت است كه افكارالحادى و بينشهاى مادى غرب و شرق تاثيرات سوء دردانش‏پژوهان نخواهند گذشت، و آنها خواهند توانست‏خوب و بد افكار وارداتى را از هم جدا و جهان‏بينى‏اسلامى را بر علم و فن‏شان حاكم كنند.

3- از آنجايى كه طبق آيات شريفه كه قبلا نقل شد،بشر نقش خليفه الهى را در زمين ايفا مى‏كند، و از آنجاكه طبق آياتى نظير:

«هوالذى خلق لكم ما فى الارض جميعا» (بقره، 29)

(اوست‏خدائى كه همه آنچه را كه در زمين است‏براى شماآفريد.)

«ولقد مكنا كم فى الارض و جعلنا لكم فيهامعايش...» (اعراف، 10)

(و همانا ما شما را در زمين تمكين بخشيديم و در آن براى‏شما از هر گونه نعمتى مقرر داشتيم...)

خداوند براى ايفاى اين نقش امكانات زيادى را درطبيعت‏براى بشر فراهم كرده و هماهنگى جالبى بين‏تكوين انسان و تكوين ساير موجودات برقرار كرده‏است تا بشر بتواند نيازهاى خود را برطرف كند،بنابراين مسلمين بايد از علم و فن شان تنها در راه‏بكارگيرى اين امكانات در جهت اهداف عاليه اسلامى‏و مصالح عاليه بشرى استفاده كنند تا مصداق آيه‏شريفه:

«كنتم خير امة اخرجت للناس...» (آل عمران، 110)

(شما بهترين امتى بوديد كه بسود انسانها در زمين ظاهرشد...)شوند.

4- بايد در دانشگاهها و ممدارس جوامع اسلامى به‏مساله تزكيه اخلاقى دانش‏پژوهان توجه كافى شود دراينصورت فارغ‏التحصيلان، هم مجهز به علم خواهندبود و هم مجهز به ايمان و با اين نوع عالمان است كه‏جهان آبادانى مى‏يابد و كلام معروف حضرت على عليه السلام:

«و بالايمان يعمرالعلم‏» (55)

(و به وسيله ايمان علم آباد مى‏شود.)

تحقق پيدا مى‏كند. علم بدون تزكيه اخلاقى‏محصولى جز آنچه دنياى غرب بيرون داده است‏نخواهد داشت عالمان بى‏ايمان هدفى جز كسب جاه وقدرت و مال ندارند. بقول امام خمينى:

«اين همه ابزار فناى انسان و اين همه پيشرفتهايى كه به‏خيال خودشان در ابزار جنگى دارند اساسش ازدانشمندانى بوده كه از دانشگاهها بيرون آمده‏اند.دانشگاهى كه در كنار او اخلاق نبوده است، در كنار اوتهذيب نبوده است...» (56)

به طور خلاصه براى تامين رفاه مادى و معنوى امت‏اسلامى مجهز بودن علماى آن به سلاح ايمان و تقوى ازضروريات اوليه است.

5- از آنجا كه امت اسلامى امت وسط ناميده شده‏است:

«و كذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء على‏الناس...» (بقره، 143)

(همينطور شما را امت ميانه‏اى قرار داديم تا نمونه‏اى براى‏مردم ديگر باشيد...)

و از آنجا كه در اسلام مقرر گشته كه بين جهات مادى‏و جهات معنوى توازن نگه داشته شود:

«ربنا آتنا فى الدنيا حسنة و فى الاخرة حسنه...»(بقره، 201)

(خدايا ما را از نعمتهاى دنيا و آخرت هر دو بهره‏مند گردان...)

«و ابتغ فيما آتاك الله الدار الآخرة و لا تنس نصبيك من‏الدنيا...» (قصص، 77)

(و در آنچه خدا به تو داده سراى آخرت را جستجو كن وبهره‏ات از دنيا را نيز فراموش مكن...)

بنابراين امت اسلامى نبايد مثل دنياى غرب غرق درجنبه‏هاى مادى حيات شود و جانب روحى انسان رافراموش كند. مسلمين نبايد فراموش كنند كه اسلام‏ماديات را نيز بعنوان نردبانى براى معنويات مى‏خواهدو بنابراين آنها نبايد هرگز فلسفه‏اى را كه اسلام براى‏فراگيرى علوم و فنون دارد فراموش كنند و خود اينها راهدف اصليشان قرار دهند. البته اين به معناى كوتاه‏آمدن در كسب علوم و فنون يست‏بلكه به معناى اين‏است كه در ضمن آنكه در كسب علوم و فنون بالاترين‏كوششها را مى‏كنند بايد همواره خدا و كسب رضاى اورا محور كارهايشان قرار دهند.

بعد علمى قرآن كريم

نگرشها به «آيات علمى‏» قرآن

بيش از ده درصد آيات قرآن اشاره به پديده‏هاى‏طبيعى دارند. ما براى سهولت‏بحث از اينها به عنوان‏«آيات علمى‏» ياد مى‏كنيم. يك سؤال بنيادى اين است‏كه پيام اينگونه «آيات علمى‏» براى ما چيست و چگونه‏بايد از آنها استفاده كنيم. در اين مورد دو نظر افراطى‏هست و البته طيف وسيعى بين اين دو نظر داريم.

يك عده مى‏گويند كه قرآن شامل همه دانشهاست وبنابراين تمامى اجزاء بنيادى علوم طبيعت را در بردارد.در مقابل، عده ديگرى مى‏گويند كه قرآن صرفا يك‏كتاب هدايت است و در آن جايى براى علوم فيزيكى وطبيعى نيست. ما ابتداء به تشريح اين دو ديدگاه‏مى‏پردازيم و سپس برداشت‏خود را بيان خواهيم كرد.

1- قرآن بعنوان منبع دانش علمى

در عصر حاضر عده زيادى را مى‏بينيم كه سعى‏مى‏كنند آيات قرآن را بر پيشرفتهاى علمى وتكنولوژيكى معاصر تطبيق دهند. هدف اصلى اين گروه‏اين است كه اعجاز علمى قرآن را در حوزه علم نشان‏دهند، و بدين ترتيب از يك طرف به پيروان مذاهب ومسالك ديگر عظمت و يگانگى قرآن را بنماينانند و ازطرف ديگر مسلمانان را به داشتن چنين كتاب گرانبهايى‏مفتخر سازند. اما اين ديدگاه يك ديدگاه تازه نيست و مادانشمندان عظيم‏الشانى از گذشته را مى‏يابيم كه داراى‏چنين ديدگاهى بوده‏اند. غزالى از ابن مسعود نقل‏مى‏كند كه:

«اگر كسى بخواهد به علوم اولين و آخرين دست‏يابد،بايد در قرآن تدبر كند.»

غزالى آنگاه مى‏افزايد:

«به طور خلاصه تمام علوم داخل در افعال و صفات‏خداوند است و در قرآن شرحا افعال و صفات او آمده‏است، و براى اين دانشها نهايتى نيست و در قرآن‏اشارتى ست‏به مجامع آنها.» (57)

همچنين او در كتاب جواهرالقرآن و درره كه بعد ازاحياء علوم الدين نوشته است در فصلى تحت عنوان‏«ريشه‏هاى علوم اولين و آخرين از قرآن نشات مى‏گيرد»مى‏گويد:

«اين علوم، چه آنها كه برشمرديم و چه آنها كه مذكورنيفتاد، اصولش از قرآن به دست مى‏آيد زيرا همگى آنهااز دريائى از درياهاى معرفت الهى نشات مى‏گيرد، ودرياى افعال، چنانكه متذكر شديم، دريائى است كه‏كرانه ندارد و اگر دريا براى نوشتن كلمات پروردگار مدادشود، آن به پايان مى‏رسد قبل از آنكه كلمات پروردگاربانتها رسد. پس از جمله افعال خداوند بيمارى وشفاست چنانكه خداوند از قول ابراهيم مى‏فرمايد: وهنگامى كه مريض مى‏شوم او مرا شفا مى‏دهد. و اين‏فعل واحد را كسى نشناسد مگر آنكه علم طب را بروجه كمال بداند. زيرا طب نيست مگر شناسائى كامل‏مرض و علائم آن و علاج و اسباب درمان آن. و از جمله‏افعال خداوند تقدير حركت‏خورشيد و ماه و منازل‏آنهاست. چنانكه خداوند فرموده: «والشمس و القمربحسبان‏» و «القمر قدرناه منازل‏» و «جمع الشمس والقمر» و «يولج الليل و النهار»... و حقيقت‏حركت‏خورشيد و ماه و كسوف و خسوف و رفت و آمد شب وروز را نمى‏داند مگر كسى كه هيات تركيب آسمانها وزمين را بداند، و اين بنوبه خود دانشى است، و معناى‏قول خداوند: «يا ايهاالانسان ما غرك بربك الكريم الذى‏خلقك فسويك فعدلك فى اى صورة ماشاء ركبك‏» راكسى به كمال نداند مگر آنكه تشريح بدن انسان را به‏صورت ظاهر و باطن و عدد و انواع و حكمت و منافع‏آن را بداند، و در قرآن در مواضعى بدان اشارت رفته‏است، و اين از جمله علوم پيشينيان و آيندگان است ودر قرآن مجامع علوم اولين و آخرين يافت مى‏شود.» (58)

جلال الدين سيوطى نيز همين نظر را دارد و در پى آن‏است كه نشان دهد قرآن حاوى جميع دانشهاست. وى‏با توسل به آياتى نظير:

«... ما فرطنا فى الكتاب من شى‏ء» (انعام، 38)

(... ما در اين كتاب چيزى را فرو گذار نكرده‏ايم.)

«...نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى‏ء...» (النحل، 89)

(... ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم تا همه چيز را روشن‏كند...)

و رواياتى نظير:

«... قال‏صلى الله عليه وآله وسلم: سيكون فتن. قيل و ماالمخرج منها؟ قال:كتاب الله فيه نباما قبلكم و خبر ما بعدكم و حكم مابينكم.»

(... پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: فتنه‏هايى برپا خواهد شد. پرسيده شد: چه چيزى مى‏تواند ما را از آنها نجات دهد؟ فرمود: كتاب‏خداوند. در آن اخبار قبل از شما و اخبار بعد از شما و حكم‏بين شماست.)

استدلال مى‏كند كه قرآن علوم قديم و جديد را دربردارد. آنگاه مى‏افزايد:

«كتاب خداوند عزيز همه چيز را در بردارد. هيچ بخش‏يا مساله اساسى از علوم را نمى‏توان يافت كه در قرآن به‏آن اشاره نشده باشد. در قرآن جهات شگفت‏انگيزمخلوقات، ملكوت آسمانها و زمين، اشياء بالاترين‏بخش افق و اشياء زير زمين، ابتداء خلقت و ... يافت‏مى‏شود.» (59)

از جمله مدافعين اين نظر مصطفى صادق الرافعى است‏كه معتقد است:

«انسان در قرآن اشاره به بسيارى از حقايق علمى رامى‏يابد، و علم جديد ما را در تفسير بعضى از آيات‏قرآنى و كشف حقايق آنها يارى مى‏كند.» (60)

در اينجا لازم است متذكر شويم كه داعيه علماى‏پيشين در اتخاذ اين ديدگاه اعتقاد عميق آنها به‏جامعيت قرآن بود. اما علماى متاخر بيشتر دنبال اثبات‏اعجاز علمى قرآن هستند، و كوشش آنها بر اين است كه‏قرآن را با يافته‏هاى علوم جديد تطبيق دهند. بعضى ازمتاخرين بر اين هستند كه هيچ يافته علم جديد نيست‏كه لااقل تلويحا در قرآن پيش‏بينى نشده باشد.

و موريس بوكاى در كتاب عهدين، قرآن و علم مى‏گويد:

«نه تنها وحى قرآن حاوى تناقضهايى نيست كه روايات‏اناجيل، در نتيجه دخالت افراد انسانى، با آنها دست‏بگريبانند، بلكه اگر كسى به عينيت و در پرتو علم به‏مطالعه قرآن بپردازد، به خصوصيتى ديگر كه ويژه اين‏كتاب است‏برمى‏خورد: هم‏آهنگى كامل قرآن بامعلومات علمى جديد. علاوه بر اين ديديم كه در قرآن‏نكات و مطالب علمى ديده مى‏شود، نكات و مطالبى‏كه نمى‏توان بيان كننده آنها را آدميزاده‏اى متعلق به عهدپيامبر دانست. در واقع معارف علمى جديدند كه به‏فهم برخى از آيات قرآنى (كه تاكنون غيرقابل تفسيرمانده بودند) يارى مى‏كنند.» (61)

بعضى از مؤلفين دنبال اين بوده‏اند كه هر ايده مهم‏علم جديد را از قرآن بيرون بكشند و در اين راه از عرف‏زبان عربى تجاوز كرده‏اند. مثلا بعضى خواسته‏اند نظريه‏اتمى ماده را از قرآن استخراج كنند و در اين راه به آياتى‏نظير:

«... و ما يعزب عن ربك من مثقال ذرة فى الارض و لا فى‏السماء و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا فى‏كتاب‏مبيين‏» (يونس، 61)

(... بر پروردگار تو حتى باندازه يك ذره در زمين و آسمانهاپوشيده نيست و همينطور است هر چه كوچكتر از آن يا بزرگتراز آن باشد.)

متوسل شده‏اند. (62) در اينجا آنها كلمه عربى «ذره‏» رابا «اتم‏» تطبيق داده‏اند. در حاليكه معناى متداول آن‏«مور كوچك‏» يا «ذره كوچك غبار» است و هيچ دليل‏قانع‏كننده‏اى وجود ندارد كه باور كنيم خداونداصطلاحى غيرقابل فهم را براى معاصرين پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم‏بكار برده باشد. (63)

كوشش براى تطبيق يك كتاب آسمانى با علم‏معاصر منحصر به مسلمانان نيست مسيحيان نيزخواسته‏اند انجيل را با علم جديد تطبيق دهند و يهودنيز همين كار را در مورد تورات كرده‏اند.

2- قرآن بعنوان يك كتاب هدايت

ديدگاه اول از همان قديم مورد انتقاد قرار گرفته‏است. ابواسحاق شاطبى (متولد 790 هجرى) يكى ازمخالفان سرسخت اين ديدگاه است. او معتقد است كه‏پيشينيان با تقواى ما اطلاعاتشان درباره قرآن بيش از مابود و آنها درباره اينگونه علوم صحبت نكردند. اين‏حاكى از اين است كه از نظر آنها قرآن حاوى چنين‏مطالبى نيست.

ديدگاه اول را بعضى از علماى متاخر نيز مورد نقدقرار داده‏اند. استدلال آنها به قرار زير است:

الف) درست نيست كه كلمات قرآنى را به طريقى كه‏بر عرب عصر پيامبر آشكار نبود تعبير كنيم.

ب) قرآن براى آموزش علم و تكنولوژى نازل نشده‏است، بلكه آن كتاب هدايت است. صحبت از علوم‏طبيعى نيز جهت ترغيب آدميان به كشف اسرار طبيعت‏است. پس معناى آياتى نظير:

«... ما فرطنا فى الكتاب من شى‏ء ...»

اين است كه قرآن شامل همه چيزهايى است كه براى‏هدايت و سعادت ما لازم است.

ج) علم به مرحله نهائيش نرسيده است. بنابراين‏درست نيست كه قرآن را با تئوريهاى زودگذر علم‏تطبيق دهيم. يك نظريه زمانى مقبول واقع مى‏شود وسپس نظريه جامعترى جاى آن را ميگيرد. نظام‏بطلميوسى براى مدتى طولانى حاكم بود و سپس كنارگذاشته شد. اين اشتباه است كه فرض كنيم قرآن‏نظريه‏هاى معارض را تاييد ميكند.

دانشمندان برجسته‏اى نظير ابن سينا، بيرونى،ابن‏هيثم و خواجه نصيرالدين طوسى هيچگاه دنبال‏فرمولهاى علمى در قرآن نگشتند، گرچه سخت‏به قرآن‏معتقد بودند و اطلاعات وسيعى درباره آن داشتند.تطبيق قرآن با نظريه‏هاى ناپايدار علم اين خطر را داردكه حقائق قرآنى را مورد تعرض قرار مى‏دهد و راه رابراى تعابير نامعقول باز مى‏كند.

د) خداوند خواسته است كه بشر خودش حقائق‏طبيعت را از طريق حواس و عقلش كشف كند. اگر قرآن‏تمامى علوم طبيعت را بيان مى‏كرد عقل انسان عاطل‏مى‏ماند و آزادى انسان بى خاصيت.

3- برداشت ما

ما معتقديم كه قرآن كتاب هدايت‏براى انسانهاست‏و حاوى تمامى چيزهايى است كه بشر در حوزه ايمان وعمل بدانها نياز دارد. به نظر ما قرآن يك دائرة المعارف علمى نيست، و نبايد قرآن را با نظريه‏هاى متغير علمى‏الزاما تطبيق داده از طرف ديگر نمى‏توان كتمان كرد كه‏در قرآن اشارات مكرر به پديده‏هاى طبيعى است. امااينها براى تعليم علوم نيست. بلكه هدف آنها تشويق‏مردم است‏به تعلم علوم طبيعى و در نتيجه توجه به‏عظمت‏خلقت و در نهايت نزديكى به خالق جهان. همچنين ما معتقديم كه پيشرفت علم فهم بعضى ازآيات قرآنى را آسان مى‏سازد.

مثلا آيه شريفه:

«اولم يرالذين كفروا ان السموات و الارض كانتا رتقاففتقنا هما و جعلنا من الماء كل شى‏ء حى ...» (انبياء ، 30)

( آيا كافران نمى‏بينند كه آسمانها و زمين يكپارچه بودند وما از هم بازشان كرديم و هر زنده‏اى را از آب پديد آورديم...)

اشاره به تحول منظومه شمسى و نقش آب در حيات‏دارد، و آيه شريفه:

«و من كل شى‏ء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون‏»(ذاريات، 49)

(و از هر چيز يك جفت آفريديم، باشد كه ياد كنيد و عبرت‏گيريد)

از عموميت زوجيت در مخلوقات سخن مى‏گويد.بديهى است كه درك اينگونه مطالب در عصر ما بسيارساده‏تر از عصر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم است. به طور خلاصه نظر مادر تعبير «آيات علمى‏» قرآن همان است كه شيخ‏فقيدالازهر مصطفى المراغى در مقدمه كتاب الاسلام والطب الحديث متذكر شده است:

«هدف من اين نيست كه بگويم قرآن مجيد به طوراجمال يا به تفصيل تمامى علوم را به شكل كتابهاى‏درسى دربردار. بلكه مى‏خواهم بگويم كه آن اصول‏عامى را در بردارد كه به كمك آنها مى‏توان آنچه را كه‏براى رشد فيزيكى و معنوى انسان دانستن آنها لازم‏است استنتاج كرد...لازم است كه معناى يك آيه راآنقدر توسعه ندهيم كه قابل تعبير و بر حسب علم‏جديد باشد. همچنين نبايد تعبير حقائق علمى را آنقدرتوسعه داد كه بتوان آن را با يك آيه قرآنى تطبيق داد. امااگر معناى ظاهر يك آيه با يك حقيقت علمى جاافتاده‏سازگار باشد، اين آيه را به كمك آن حقيقت تعبيرمى‏كنيم.» (64)

به عقيده ما در حالى كه قرآن دائرة‏المعارف علمى‏نيست، اما در «آيات علمى‏» آن پيامهاى مهمى وجوددارد و دانشمندان مسلمان بايد به اين پيامها توجه كنند.نه اينكه تمامى همشان را صرف اثبات اعجاز علمى‏قرآن و يا سازگارى آن با علم روز كنند.

پيام قرآن براى دانش‏پژوهان مسلمان

در قرآن بيش از 750 آيه وجود دارد كه در آنها به‏پديده‏هاى طبيعى اشارت رفته است. اين آيات پيامهاى‏مهمى براى علماى مسلمان در بردارند. به عقيده مانكات مهم اين پيامها به قرار زير است:

الف) در اين قبيل آيات مطالعه تمامى ابعاد طبيعت وكشف اسرار خلقت مورد تاكيد قرار گرفته است:

«قل انظروا ماذا فى السموات والارض...» (يونس، 101)

(بگو بنگريد كه چه چيزهايى در آسمانها و زمين است...)

«قل سيروا فى الارض فانظروا كيف بداالخلق...» (عنكبوت،20)

(بگو در زمين سير كنيد و بنگريد كه [خداوند] چگونه‏آفرينش را آغاز كرد...)بقول علامه طباطبائى (قدس سره):

«قرآن مجيد در آيات بسيارى... به تفكر در آيات‏آسمان و ستارگان درخشان و اختلافات عجيبى كه دراوضاع آنها پديد مى‏آيد و نظام متقنى كه بر آنهاحكومت مى‏كند دعوت مى‏كند.

به تفكر در آفرينش زمين و درياها و كوهها و بيابانها وآنچه از عجائب در شكم زمين قرار گرفته و اختلافات‏شب و روز و تبديلات فصول تحريض و ترغيب مى‏نمايد.

به تفكر در آفرينش شگفت‏آور نبات و نظامى كه درزندگى آن جريان دارد و در آفرينش گوناگون حيوان وآثار و احوالى كه در محيط وجود از خود بروز مى‏دهد تشويق مى‏فرمايد.

به تفكر در خلقت‏خود انسان و اسرار و رموزى كه‏در ساختمان وجودش نهفته و بالاتر از آن در نفس وعوالم باطنى آن و ارتباطاتى كه با ملكوت اعلا دارد و به‏سير در اقطار زمين و مشاهده در آثار گذشتگان وكنجكاوى اوضاع و احوال ملل و جوامع بشرى وقصص و تواريخ ايشان اصرار تمام دارد.

و بدين ترتيب به تعلم علوم طبيعى و رياضى وفلسفى وفنون ادبى و بالاخره همه علومى كه دردسترس فكر انسانى است و تعلم آنها به نفع جهان‏بشرى و سعادت بخش جامعه انسانى مى‏باشد دعوت‏مى‏كند.

آرى قرآن مجيد به اين علوم دعوت مى‏كند به اين‏شرط كه به حق و حقيقت رهنما قرار گيرند و جهان‏بينى‏حقيقى را كه سرلوحه آن خداشناسى مى‏باشد دربرداشته باشند وگرنه علمى كه انسان را سرگرم خودساخته از شناختن حق و حقيقت‏باز دارد در قاموس‏قرآن مجيد با جهل مرادف است...» (65)

وقتى قرآن از ما مى‏خواهد كه در زمين گردش كنيم ومبدا خلقت را بيابيم معنى‏اش اين است كه ما بايد ازطريق كوششهاى علمى اين مهم را به انجام رسانيم. اين‏برخلاف آموزشهاى قرآن است كه مسلمانان بنشينندوديگران به كشف اسرار طبيعت‏بپردازند و از نتايج آن‏بهره‏مند شوند و مسلمانان را به خود وابسته سازند. آرى مطالعه «آيات علمى‏» بايد انگيزه‏اى براى روى‏آوردن مسلمان به علوم بيعت‏باشد، نه اينكه صرفا به‏قرائت اين كتاب مقدس بسنده كنند.

ب) در قرآن آمده كه هر چيزى در اين جهان‏قانونمند و با هدف است و خللى در خلقت وجودندارد:

«و خلق كل شى‏ء فقدره تقديرا» (كافرون، 2)

(و همه چيز را آفريد و آن را به اندازه كرد، اندازه دقيق.)

«و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لاعبين‏»(انبياء، 16)

(و ما اين آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است‏به‏بازيچه نيافريديم.)

«ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل‏ترى من فطور» (ملك 4-3)

(در آفرينش خداى رحمان هيچ خللى نمى‏بينى، پس بارديگر نظر كن آيا خللى مى‏بينى؟)

ج) قرآن از ما دعوت مى‏كند كه به شناخت قوانين‏طبيعت و بهره‏بردارى از آنها در جهت رفاه انسانهابپردازيم و از حدود ا لهى تجاوز نكنيم:

«و سخرلكم ما فى السموات و ما فى الارض جميعامنه‏» (جاثيه، 13)

(و همه آنچه را كه در آسمانها و زمين است مسخر شما قرارداده.)

«والسماء رفعها و وضع الميزان الا تطغوا فى‏الميزان‏» (رحمن 8-7)

(آسمان را برافروخت و ترازو را برنهاد. در ترازو طغيان‏نكنيد.)

البته بهره‏گيرى از ماديات بايد در جهت رشد معنوى‏انسان باشد و نه تباه كردن اين بعد.

د) از نظر قرآن علوم مختلف تجليات گوناگون‏جهانى هستند كه بوسيله يك خدا خلق شده و اداره‏مى‏شود. بنابراين تركيب آنها بايد به يك تصوير واحد ازجهان منتهى شود.

ه) يكى از مهمترين چيزهايى كه ما از قرآن در موردعلم مى‏آموزيم جهان‏بينى و معرفت‏شناسى است.بسيارى از شرورى كه از رشد علم ناشى شده منشاش جهان‏بينى مادى است كه بر علم امروز حاكم است.قرآن به ما ابزار شناخت طبيعت را مى‏آموزد و ما را ازموانع و آفات شناخت آگاه مى‏سازد.

به طور خلاصه مهمترين درسهائى كه ما از «آيات‏علمى‏» قرآن مى‏آموزيم عبارتند از:

1) ما بايد با استفاده از حواس و عقلمان به شناخت‏طبيعت‏بپردازيم و اين را براى سعادت و اعتلاى امت‏اسلامى يك اولويت‏بدانيم.

2) قرآن مجيد اصول جهان‏بينى و معرفت‏شناسى رابه ما مى‏آموزد.

شناخت طبيعت از نظر قرآن كريم

هدف طبيعت‏شناسى

امكان شناخت طبيعت

مسائل مهم طبيعت‏شناسى

مجارى شناخت طبيعت

مراتب شناخت طبيعت

آفات شناخت

اصول راهنما در شناخت طبيعت

هدف طبيعت‏شناسى

منظور از طبيعت عالم مادى است، يعنى عالمى كه‏با حواسمان با آن در ارتباط هستيم. در قرآن كريم‏متجاوز از 750 آيه وجود دارد كه در آنها به پديده‏هاى‏طبيعى اشارت رفته است. در غالب اين آيات مطالعه‏كتاب آفرينش و تدبر در آن توصيه شده است.

از نظر قرآن موجودات طبيعى آيات (نشانه‏هاى)حق‏تعالى هستند و طبيعت‏شناسى بايد به منزله‏آيت‏شناسى تلقى شود و ما را از آيات به صاحب آيات‏برساند:

«و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليهاو جعل بينكم مودة و رحمة ان فى ذلك لآيات لقوم‏يتفكرون‏» (روم، 21)

(و از آيات الهى آن است كه براى شما از جنس خودتان جفتى‏بيافريد كه در بر او آرامش يافته و با هم انس بگيريد، و ميان‏شما مودت و رحمت‏برقرار نمود. بى‏گمان در اين امرنشانه‏هايى است‏براى كسانى كه فكر مى‏كنند.)

«و من آياته يريكم البرق خوفا و طمعا و ينزل من السماءماء فيحيى به الارض بعد موتها ان فى ذلك لآيات لقوم‏يعقلون‏» (روم، 4-92)

(و از آيات الهى نشان دادن برق است كه ايجاد ترس وطمع مى‏كند و از آسمان آب نازل مى‏گرداند و زمين را پس ازمرگش زنده مى‏سازد، همانا در اين امر نشانه‏هايى است‏براى‏كسانى كه تعقل مى‏كنند.)

«و من آياته خلق السموات و الارض و اختلاف‏السنتكم والوانكم ان فى ذلك لآيات للعالمين‏» (روم، 22)

(و از آيات الهى خلقت آسمانها و زمين و اختلاف‏زبانها و رنگهاى شما آدميان است كه در اين امرنشانه‏هايى براى دانشمندان موجود است.)

طبيعت‏شناسى مى‏تواند معرفت انسانها نسبت‏به‏خداوند را فزونى بخشد و نيز مى‏تواند آنها را قادر سازدكه از امكاناتى كه خداوند براى خير و سعادت‏ابدى‏شان فراهم كرده است استفاده كنند.

امكان شناخت طبيعت

در قرآن آيات زيادى داريم كه بشر را به مطالعه طبيعت‏دعوت مى‏كنند:

«قل انظروا ماذا فى السموات والارض...» (يونس، 101)

(بگو بنگريد كه در آسمان و زمين چه چيزهايى است...)

«و فى الارض آيات للموقنين و فى انفسكم ا فلا تبصرون‏» (ذاريات، 21-20)

(و در زمين براى اهل يقين نشانه‏هايى است، و همينطور درنفوس خود شما، آيا به چشم بصيرت نمى‏نگريد؟)

«قل سيروا فى الارض فانظروا كيف بداالخلق...» (عنكبوت،20)

(بگو در زمين سير كنيد و ببينيد كه خداوند چگونه خلقت راآغاز كرد...)

اين آيات حاكى از اين هستند كه شناخت طبيعت‏امكان‏پذير است والا امر به مطالعه آن نمى‏شد. همچنين‏از آيات:

«و علم آدم الاسماء كلها» (بقره، 31)

(و به آدم هم اسماء را تعليم داد.)

«علم الانسان ما لم يعلم‏» (علق، 5)

(و به آدمى آنچه را كه نمى‏دانست آموخت.)

«والله اخرجكم من بطون امهاتكم لاتعلمون شيئا و جعل لكم‏السمع و الابصار والافئدة لعلكم تشكرون‏» (نحل، 78)

صفحه قبل فهرست صفحه بعد