فهرست صفحه بعد

علوم طبيعت در قرآن

تصور اسلامى علم

يكى از ويژگيهاى امت اسلامى عالم بودن است. درقرآن كريم و سنت اسلامى، مسلمانان دعوت به كسب‏علم شده‏اند و فضائل زيادى براى علما ذكر شده است.ما بعضى از آيات و احاديثى را كه در اين مورد وارد شده‏است ضمن بحث‏مان خواهيم آورد، اما در اينجا بحث‏را از حديث معروف:

«طلب العلم فريضة على كل مسلم‏»(فرا گرفتن دانش بر هر مسلمانى واجب است.)

كه به طرق مختلف از پيامبر اعظم‏صلى الله عليه وآله وسلم روايت‏شده‏است (1) شروع مى‏كنيم. در اينكه فراگرفتن چه علمى بريك مسلمان واجب عينى (2) است عقايد گوناگونى ذكرشده است. غزالى در احياء علوم الدين مى‏گويد: (3) علماء در تفسير اين حديث‏بيست فرقه شده‏اند.متكلمين آن را علم كلام دانسته‏اند، فقهاء آن را علم فقه‏به حساب آورده‏اند، و هكذا. نظر خود او اين است (4) كه هر كس بايد كيفيت انجام اعمالى را كه از نظر شرعى‏بر او واجب است‏بداند. مثلا كسى كه حرفه‏اش‏دامپرورى است‏بايد احكام زكات را بداند و يا اگر تاجراست و در محيطش ربا شيوع دارد بايد اطلاعات كافى‏در مورد معاملات ربوى داشته باشد تا بتواند از آنهاپرهيز كند.

غزالى بعد وارد بحث درباره علومى كه واجب‏كفائى هستند مى‏شود و براى اين منظور علوم را به دوبخش شرعى و غير شرعى تقسيم مى‏كند. (5) منظور اواز علوم شرعى دانشهايى است كه از طريق پيامبران به‏ما رسيده است و غير ان را وى علوم غيرشرعى‏مى‏نامد. او سپس علوم غير شرعى را به محمود ومذموم و مباح تقسيم مى‏كند و تاريخ را از نوع علوم‏مباح و سحر و شعبده و طلسمات را از نوع علوم مذموم‏مى‏داند و از علوم غيرشرعى محمود آنچه را كه ازدانستن آنها براى امور گريزى نيست واجب كفائى و بقيه‏را واجد فضيلت مى‏داند. در نظر او طب و حساب وفنون مورد نياز جامعه، مثالهايى از نوع اول و تعمق دردقايق حساب و حقايق طب، نمونه‏هايى از نوع دوم‏هستند.

غزالى علوم شرعى را هم به دو دسته مذموم ومحمود تقسيم مى‏كند. منظور از علوم شرعى مذموم‏دانشهايى است كه ظاهرا شرعى به نظر مى‏رسد ولى درواقع تحريفى است از آنچه در شرع آمده است. او علوم‏شرعى محمود را به چهار گروه:

1- اصول (كتاب، سنت، اجماع، و آثار صحابه);

2- فروع (مسائل فقهى، علم احوال قلب، و علم‏اخلاق);

3- مقدمات (لغت و نحو و ...);

4- متممات (قرائت قرآن، تفسير، اصول فقه،رجال...);

تقسيم مى‏كند و فرا گرفتن آنها را واجب كفائى مى‏داند.

در مورد اينكه از علوم محمود تا چه حد بايد فراگرفت، نظر او اين است كه در مورد علومى نظير علم به‏خدا و صفات و افعال و سنن او هر چه بيشتر فرا گيريم‏بهتر است ولى در مورد علومى كه واجب كفائى هستندبايد به اندازه كفايت فرا گرفت و در اينجا خلاصه حرفهاى او اين است كه اگر ديگران به اينها اشتغال ورزيدند تو به آنها اشتغال مورز و اگر ورزيدى تمام‏عمرت را صرف آنها مكن; چه علم كثير است و عمركوتاه و اينها مقدمات هستند و بالذات مطلوب نيستند. (6)

در مورد كلام حرف او اين است كه از كلام آنچه‏مفيد است در قرآن و حديث آمده است ولى حالا كه‏بدعتها ظاهر شده است و بدعت‏گذاران القاء شبهه‏مى‏كنند به حكم ضرورت فرا گرفتن كلام براى مقابله باآنها واجب كفائى است.

در مورد فلسفه نظر غزالى اين است كه آن از چهار بخش‏تشكيل شده است: (7)

1- حساب و هندسه، كه مباح هستند.

2- منطق، كه جزو علم كلام است.

3- الهيات، كه در آن بحث از ذات حق تعالى وصفات او مى‏شود و اينهم داخل در علم كلام است.

4- طبيعات، كه مى‏توان آن را به دو بخش تقسيم‏كرد: يك بخش شامل مباحثى است مخالف شرع و دين‏حق و بنابراين اصلا نمى‏توان آن را علم به حساب آورد. بخش ديگر درباره صفات و خواص اجسام بحث‏مى‏كند. اين بخش شبيه علم طب است ولى علم طب‏بر آن رجحان دارد چه به اين بخش از طبيعيات نيازى‏نيست در حاليكه به طب نياز هست.

ملا محسن فيض كاشانى مى‏گويد: (8) بر هر مسلمان‏مكلف، واجب عينى است كه آنچه از علم فقه مورد نيازشخصى اوست فرا بگيرد و نيز آنچه مورد نياز ديگران‏است فرا گرفتن آن بر او واجب كفائى است.

در مورد فلسفه، مى‏گويد: (9) اجزاء فلسفه منحصر به‏آنهايى كه ابوحامد رحمة‏الله عليه مى‏گويد نيست، بلكه‏بسيارى ديگر از علوم دنيوى و اخروى را شامل مى‏شود(مثلا نجوم و طب و خطابه ...); آنچه از اين علوم به‏درد آخرت مى‏خورد در شرايع و مخصوصا شريعت‏تامه، به وجه اكمل آمده است و آنچه به درد آخرت‏نمى‏خورد احتياجى به آن نيست و بلكه گاهى مانع درراه سلوك الى الله است. در مورد بخشهايى هم كه درمعرفت‏الله مؤثر است ولى شرع به تفصيل وارد آنهانشده است (نظير هيئت) همان مجملاتى كه در شرع‏درباره آنها وارد شده است كفايت مى‏كند. (10) به هر حال‏نظرش اين است كه هر كس بخواهد آنها را فرا بگيردبايد قبلا علوم دينى را فرا گرفته باشد.

صدر المتالهين نظر غزالى را در مورد تخصيص علم‏مفروض بر هر مسلمان به علم اعمال و معاملات غيرموجه مى‏داند. (11) از نظر او فرا گرفتن معارف خداشناسى (از قبيل توحيد و صفات و صفات و افعال‏حق تعالى) و انسان شناسى (از قبيل نفس و سعادت وشقاوت آن) نيز بر تعداد كثيرى از مردم فرض است.ضمنا او معتقد است كه لزومى ندارد كه علمى كه فراگرفتن آن واجب عينى است‏براى همه عينا يكى باشدو لزومى ندارد كه علمى كه براى يك واجب است‏براى‏ديگران هم عين آن واجب باشد.

صدرالمتالهين در ارتباط با حديث «طلب العلم‏فريضة على كل مسلم‏» در شرح اصول كافى آورده‏است:

الف- لفظ علم مثل لفظ وجود مقول به تشكيك‏است، يعنى مصاديق آن از نظر شدت و ضعف و نقص‏و كمال با هم فرق دارند، اما كلمه علم به يك معنى برهمه آنها صدق مى‏كند. بنابراين انسان به هر درجه ازعلم كه برسد بايد فوق آن را طلب كند و معناى حديث‏مذكور اين است كه طلب جنس علم بر هر مسلمانى‏واجب است چه آن فرد عالم باشد و چه جاهل، چه‏ناقص باشد و چه كامل. (12) انسان به هر درجه از كمال كه‏برسد حكم يك طفل تازه بالغ را دارد، يعنى بايدچيزهايى را كه قبلا بر او واجب نبود فرا بگيرد.

ب- از حديث مذكور نتيجه مى‏شود كه وجوب‏طلب علم هيچوقت از يك فرد مسلمان برداشته‏نمى‏شود. (13)

ج- هيچ علمى با لذات مذموم نيست، چه علم‏نوعى نور است و در نتيجه ممدوح مى‏باشد بنابراين‏مذموم به حساب آوردن بعضى از علوم به دليل آثاربدى است كه از آنها ناشى مى‏شود. (14)

ما در اينجا وارد بحث درباره علمى كه آموختن آن‏واجب عينى است نمى‏شويم، بلكه توجه خود را به‏بحث درباره علومى كه آموختن آنها براى امت اسلامى‏واجب كفائى است معطوف مى‏كنيم. همين قدرمى‏گوئيم كه نظر ما درباره علمى كه واجب عينى است‏همان مى‏باشد كه فيض كاشانى در كتاب الوافى بيان‏كرده است:

«علمى كه كسب آن بر هر مسلمانى واجب است‏علمى است كه بوسيله آن انسان از لحاظ جنبه‏هاى‏اخروى تكامل پيدا مى‏كند و براى شناسايى نفس خودو پروردگارش و انبياء و رسولان و حجج و آيات الهى وروز جزا و چيزهايى كه باعث‏سعادت و تقرب به‏پروردگار و يا وسيله شقاوت و دورى از خداوندعزوجل مى‏شود نيازمند است، و مراتب اين علم به‏حسب استعدادهاى افراد و حتى حالات مختلف يك‏شخص، به علت تكامل روز به روزش، متفاوت است.پس انسان به هر درجه‏اى از اين علم كه برسد كسب‏مرتبه بالاتر آن بر او واجب مى‏شود و در اين مورد حدى‏نيست (البته با در نظر گرفتن طاقت وحوصله او).» (15)

اما در مورد علومى كه آموختن آنها براى امت‏اسلامى واجب كفائى است ما برخى از نظريات امام‏غزالى و محقق كاشانى را قابل مناقشه مى‏دانيم:

اولا: ما طبقه‏بندى علوم به شرعى و غير شرعى (ويا دينى و غيردينى) را نمى‏پسنديم، زيرا همچنانكه‏استاد شهيد مرتضى مطهرى به حق متذكر شده‏اند (16) طبقه‏بندى مذكور اين توهم را پيش مى‏آورد كه علوم‏غيرشرعى از اسلام بيگانه‏اند و اين با جامعيت اسلام‏جور در نمى‏آيد. دينى كه مدعى تامين سعادت كامل‏بشر است و خود را خودكفا مى‏داند نمى‏تواند نسبت‏به‏چيزهايى كه در تامين رفاه و استقلال جامعه اسلامى‏نقش حياتى دارند بيگانه باشد. به قول مرحوم مطهرى:

«جامعيت و خاتميت اسلام اقتضا مى‏كند كه هر علم‏مفيد و نافعى را كه براى جامعه اسلامى لازم و ضرورى‏است علم دينى بخوانيم.» (17)

ثانيا: ما طيف واجبات كفائى از علوم را بسياروسيعتر از آنچه امام غزالى ذكر مى‏كند مى‏دانيم واقتصارى را كه او در مورد فراگيرى اين دسته از علوم‏تجويز مى‏كند. (18) مطابق با كتاب و سنت نمى‏يابيم.دلايل ما بر اين مدعا به قرار زير است:

1- در بسيارى از آيات و روايات علم به صورت‏مطلق مطرح شده است:

«قل هل يستوى الذين يعلمون والذين لا يعلمون‏» (زمر،9)

(بگو آيا دانايان با نادانان برابرند.)

«علم الانسان مالم يعلم‏» «علق، 5 »

(به انسان آنچه را كه نمى‏دانست تعليم داد.)

«علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكة فقال‏انبئونى باسماء هؤلاء ان كنتم صادقين‏» (بقره، 31)

(تمام نامها را به آدم ياد داد. بعد آنها را بر فرشتگان عرضه‏داشت و گفت اگر راست مى‏گوئيد به من بگوئيد نام اينهاچيست؟)

«و فوق كل ذى علم عليم‏» (يوسف ، 76)

( و برتر از هر صاحب علمى عالمى است.)

«و منكم من يرد الى ارذل العمر لكى لا يعلم بعد علم‏شيئا» (نحل، 70)

(بععضى از شما به سنين بالاى عمر مى‏رسند به طورى كه هرچه را كه دانسته‏اند فراموش مى‏كنند...)

و حديث نبوى: «من سلك طريقا يلتمس به علماسهل الله له طريقا الى الجنة‏» (19) (اگر كسى راهى را براى‏طلب علم پيش گيرد خداوند راه بهشت را بر او آسان فرمايد. )

2- بعضى از آيات و روايات صراحت دارند كه‏منظور از علم تنها علم اصول عقايد و احكام شرعى‏نيست. به عنوان مثال چند نمونه را ذكر مى‏كنيم:

الف- «ولقد آتينا داود و سليمان علما و قالاالحمدلله الذى فضلنا على كثير من عباده المؤمنين وورث سليمان داود و قال يا ايهاالناس علمنا منطق الطير واوتينا من كل شى‏ء ان هذا لهو الفضل المبين‏»(نمل، 16-15)

(ما داود و سليمان را از دانش بهره‏مند ساختيم، و آنها گفتند:حمد از آن خدائى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمنش‏برترى بخشيد، و سليمان وارث داود شد و گفت اى مردم ما رازبان پرندگان آموختند و از هر گونه نعمت عطا كردند، و اين‏فضيلت آشكارى است.)

مى‏بينيم كه حضرت سليمان‏عليه السلام دانستن زبان‏پرندگان را فضيلت مى‏شمارد.

ب- «الم تر ان الله انزل من السماء ماء فاخرجنا به‏ثمرات مختلفا الوانها و من الجبال جدد بيض و حمرمختلف الوانها و غرابيب سود و من الناس و الدواب والانعام مختلف الوانه كذلك انما يخشى الله من عباده‏العلماء...» (فاطر، 28-27)

(آيا نديدى كه خداوند از آسمان باران فرود آورد، پس با آن‏ميوه‏هايى به رنگهاى مختلف پديد آورديم و كوهها را به‏صورت رشته‏هاى سفيد و قرمز گوناگون و يا كاملا سياه [درزمين] پديد آورديم و آدميان و جنبندگان و چهارپايان را به‏رنگهاى مختلف آفريديم؟ از ميان بندگان خدا تنها مردم‏دانشمند از او خشيت دارند...)

واضح است كه منظور از علماء در اين آيه كسانى‏هستند كه در اثر آگاهى به قوانين طبيعت و رموز خلقت‏در مقابل عظمت و ابهت پروردگار سر تسليم فرودمى‏آورند.

ج- «و ما علمناه الشعر...» (يس، 69)

(و ما او را شعر نياموختيم...)

د- در قرآن از قول قارون آمده است:

«قال انما اوتيته على علم عندى‏» (قصص، 78)

([قارون] گفت من اين ثروت را به علم خود بدست آوردم.)

ه- از احاديثى نظير :

«اطلبواالعلم و لو بالصين، فان طلب العلم فريضة على كل‏مسلم‏» (20)

(علم را بجوئيد گرچه مستلزم رفتن به چين باشد، چه طلب‏علم بر هر مسلمانى واجب است.)

«اعلم الناس من جمع علم الناس الى علمه... و اكثر الناس‏قيمة اكثرهم علما واقل الناس قيمة اقلهم علما» (21)

(دانشمندترين مردم كسى است كه علم مردم را در خود گردآورد... گرانقدرترين مردم آن است كه علمش بيشتر است و كم‏ارزش‏ترين مردم كسى است كه علمش كمتر است.)

«الحكمة ضالة المؤمن فحيث وجدها فهو احق بها» (22)

(حكمت گمشده مؤمن است، پس او در هر جا آن را بيابد ازديگران به آن سزاوارتر است.)

كه از رسول اعظم‏صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده و از رواياتى نظير:

«الحكمة ضالة المؤمن فاطلبوها ولو عندالمشرك، تكونوااحق بها و اهلها» (23)

(حكمت گمشده مؤمن است، پس به دنبالش برويد گرچه نزدمشركان باشد، زيرا شما از آنها به آن سزاوارتريد و شايسته آن‏هستيد.)

«خذالحكمة ممن اتاك بها و انظر الى ما قال ولا تنظر الى‏من‏قال‏» (24)

(حكمت را از كسى كه به تو مى‏دهد بگير و بنگر كه چه مى‏گويدنه اينكه گوينده كيست؟)

كه از اميرالمؤمنين‏عليه السلام ماثور است‏بر مى‏آيد كه توجه‏به فراگيرى علم تنها شامل اصول عقايد و احكام شرعى‏نمى‏شود; زيرا واضح است كه چين در آن زمان مركزعلوم دينى نبوده است ; بلكه به خاطر صنعتش شهرت‏داشته است و نيز واضح است كه احكام شرعى واصول عقايد را از هر كس و از جمله كفار و مشركين نمى‏توان فرا گرفت .

3- دليل ديگر بر اينكه علم مورد نظر اسلام منحصربه علم شرايع و احكام حلال و حرام نيست ميراث‏گرانبهايى است كه از دانشمندان مسلمان چند قرن اول‏هجرى باقى مانده است. چنانكه تاريخ نويسان عصرجديد نيز اعتراف دارند بر اينكه براى چندين قرن‏دانشمندان مسلمان پرچمدار علوم بشرى بودند وكتابهاى آنها تا قرنها بعد در اروپا تدريس مى‏شد.

در واقع يك دليل عمده كه دانشمندان مسلمان‏ميراث علمى كشورهاى ديگر را پذيرفتند اين بود كه‏بين هدف علم و هدف دين جدايى نمى‏ديدند و معتقدبودند كه اينها هر دو در پى اين هستند كه وحدت‏طبيعت و در نتيجه و در نتيجه وحدت خالق آن را نشان‏دهند. به دليل همين احساس پيوستگى بين اين دو بودكه معارف دينى و مسائل علوم عقلى و علوم طبيعى‏مجموعه واحدى را تشكيل مى‏دادند كه در مساجد يامدارس تدريس مى‏شد.

4- كنار گذاشتن يك دسته از علوم با اين استدلال كه‏معارف خاص مذهبى ضيلت‏بيشترى دارند درست‏نيست; زيرا هر علمى كه براى حفظ كيان و رفع نيازهاى‏جامعه اسلامى مفيد باشد فرا گرفتن آن براى امت‏اسلامى واجب كفائى است، چنانكه فرا گرفتن معارف‏خاص دينى نيز طبق آيه شريفه:

«و ما كان المؤمنون لينفروا كافة فلولا نفر من كل فرقه منهم‏طائفة ليتفقهوا فى الدين ولينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم‏لعلهم يحذرون‏» (توبه، 122)

(مؤمنان همگى نتواند كوچ كنند، چرا از هر گروه ايشان‏طائفه‏اى كوچ نمى‏كنند كه دانش دين بياموزند تا هنگامى كه به‏ديار خويش باز مى‏گردند قوم خويش را هشدار دهند، باشد كه‏از نافرمانى خدا حذر كنند.)

براى امت اسلامى وجوب كفائى دارد.

تا اينجا نتيجه مى‏گيريم كه كلمه علم در كتاب وسنت‏به مفهومى عام‏تر از معارف خاص مذهبى بكاررفته است. اكنون مى‏خواهيم بگوئيم اسلام مسلمانها رافقط از فرا گرفتن دانشهايى كه كلا به حال بشر مضرند ويا ضررشان بيش از نفعشان ست‏برحذر داشته است(سحر و قماربازى نمونه‏هاى بارزى از اين دسته دانشهاهستند). از رسول اعظم‏صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده است كه فرمود:

«خيرالعلم ما نفع‏» (25)

(بهترين علم آن است كه فايده بخش باشد.)

«اللهم انفعنى بما علمتنى و علمنى ما ينفعنى و زدنى‏علما» (26)

(خدايا به من فايده برسان از آنچه مرا آموختى و به من بياموزآنچه كه براى من سودمند است و علم مرا افزايش ده.)

«والعلم اكثر من ان يحصى فحذ من كل شى‏ء احسنه‏» (27)

(علم بيش از آن است كه احصاء شود، پس از هر چيزى‏بهترينش را برگزينيد.)

و از على‏عليه السلام روايت‏شده است كه فرمود:

«لا خير فى علم لا ينفع‏» (28)

(هيچ خيرى در علم غير سودمند نيست.)

چون در مورد لزوم فراگيرى معارف خاص اسلامى‏اختلاف نظرى نيست، در اينجا از بحث درباره آن‏صرفنظر مى‏كنيم، و سعى خود را مصروف اين خواهيم‏كرد كه ببينيم دلايل مختلف ذكر شده است كه ما دراينجا به بيان آنها مى‏پردازيم:

1- اگر دانستن علمى مقدمه رسيدن به يك هدف‏اسلامى و يا انجام يك وظيفه شرعى باشد فراگرفتن آن‏از باب اينكه مقدمه واجب است، واجب مى‏باشد. مثلاچون تامين سلامت جسمى افراد يك جامعه مسلمان‏ضرورى است فرا گرفتن علم طب براى افراد اين جامعه‏يك واجب كفائى است. عده‏اى با توجه به اين مطلب‏گفته‏اند فريضه بودن يك علم در صورتى است كه‏جامعه به آن نياز داشته باشد. مثلا چون در عصر حاضرپرداختن به كشاورزى و يا تجارت در مقياست‏بزرگ‏احتياج به داشتن اطلاعات تخصصى دارد، بنابراين‏تحصيل علوم مربوطه به آنها در اين عصر براى‏مسلمانها واجب كفائى است. بديهى است اگر قرار شودمسلمانها تنها چيزهايى را كه در جاهاى ديگر جا افتاده‏است فرا گيرند و به عبارت ديگر در ميدان علم به‏حداقلى كه ضرورت دارد اكتفا كنند هيچوقت‏نمى‏توانند بر دنياى كفر پيشى بگيرند.

2- طبق آيه شريفه:

«... ولن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا» (نساء،141)

(... و خداوند هرگز براى كافران نسبت‏به مؤمنان راه تسلطى‏باز نكرده است.)

جامعه مورد نظر اسلام جامعه‏اى است مستقل وسربلند، نه يك جامعه تحت‏سلطه كفار. براى تحقق اين‏امر داشتن استقلال فرهنگى و سياسى و اقتصادى‏ضرورى است، و اين به نوبه خود مستلزم تربيت‏متخصصين طراز اول در همه رشته‏ها و تهيه امكانات‏علمى و فنى لازم در جوامع اسلامى است. به وضوح‏مى‏توان ديد كه يكى از علل عقب‏ماندگى جوامع‏اسلامى به خاطر اين است كه چيزى را كه خودشان به‏آن سزاوارتر بودند به ديگران واگذاشتند و خود به‏دريوزه‏گرى آنها پرداختند. مگر نه اين است كه طبق آيه‏شريفه:

«واعدوالهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون‏به عدوالله و عدوكم...» (انفال، 60)

(و در برابر آنها تا آنجا كه توانايى داريد نيرو و اسبهاى‏ورزيده آماده سازيد تا بوسيله آنها دشمن خدا و دشمن خويش‏را بترسانيد...)

مسلمانان بايد خود را از هر دو جهت در برابر لشكركفر مجهز كنند، و مگر نه اين است كه در جهان امروزمجهز بودن به وسايل دفاعى براى مقابله با دشمنان‏جوامع اسلامى مستلزم دارابودن اطلاعات علمى وفنى گوناگون است؟ پس چرا مسلمانان در فرا گرفتن اين‏حربه‏هاى دفاعى تلاش لازم را به خرج نمى‏دهند؟ درعصر حاضر كه همه زندگى بشر آميخته با علم شده‏است و كليد موفقيت در همه كارها علم است، بر همه‏دانش پژوهان مسلمان كه در خارج از كشور به تحصيل‏اشتغال دارند فرض است كه در كسب آخرين وكاملترين اطلاعات علمى و فنى بكوشند و الا خواه‏ناخواه جوامع آنها تحت نفوذ ابرقدرتها باقى خواهدماند. امام على‏عليه السلام مى‏فرمايند:

«اكتسبواالعلم يكسبكم الحياة‏» (29)

(كسب كنيد علم را تا كسب كند براى شما زندگى را)

و از امام صادق‏عليه السلام روايت‏شده است كه:

«العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس‏» (30)

(كسى كه آگاه به اوضاع زمانش باشد اشتباهات بر او هجوم‏نياورد.)

به طور خلاصه مسلمانها اگر بخواهند با نيروهاى‏ابليسى زمان مقابله كنند بايد خود را با پيشرفتهاى‏علمى و فنى روز مجهز كنند و هر چه را كه كيان جوامع‏اسلامى به آن وابستگى دارد فرا بگيرند.

3- قرآن كريم مردم را به مطالعه نظام آفرينش،شگفتيهاى خلقت، احوال و آثار موجودات مختلف ونحوه پيدايش آنها، و به طور خلاصه مطالعه آيات آفاقى‏و انفسى دعوت مى‏كند و به تفكر و تدبر در مورد آنهامى‏خواند و از ما مى‏خواهد كه حواس و عقلمان را براى‏درك اسرار عالم خلقت‏بكار بريم. ما براى نمونه چند تااز اين قبيل آيات را در اينجا مى‏آوريم:

«افلم ينظروا الى السماء فوقهم كيف بينناها و زيناها ومالها من فروج و الارض مددناها و القينا فيها رواسى وانبتنا فيها من كل زوج بهيج تبصرة و ذكرى لكل عبدمنيب‏» (ق، 8-6)

(آيا آسمان را فراز خود نمى‏نگرند كه ما چگونه آن را بنانهاديم و به زيور ستارگان درخشان بياراستيم و هيچ شكاف وخللى در آن راه ندارد، و آيا زمين را نمى‏نگرند كه آن رابگسترديم و در آن كوهها استوار بيفكنديم و هر نوع گياه باطراوات از آن رويانيديم. اين آيات موجب بصيرت و تذكاربراى بنده‏اى است كه به توبه از گناه و غفلت رو به درگاه خداآورد.)

«افلا ينظرون الى الابل كيف خلقت و الى السماء كيف‏رفعت و الى الجبال كيف نصبت و الى الارض كيف‏سطحت‏» (غاشيه، 20-17)

(آيا به شتر نمى‏نگرند كه چگونه آفريده شده است و به آسمان‏نمى‏نگرند كه چگونه برافراشته شده است و به كوهها نمى‏نگرندكه چگونه برپا شده است و به زمين نمى‏نگرند كه چگونه‏گسترده و هموار شده است.)

«قل سيروا فى الارض فانظروا كيف بدءالخلق...» (عنكبوت،20)

(بگو در زمين سير كنيد و ببينيد كه خداوند چگونه خلقت راآغاز كرد...)

«و فى الارض آيات للموقنين و فى انفسكم افلا تبصرون‏»(ذاريات، 22-21)

(در زمين براى اهل يقين نشانه‏هايى است، و همينطور درنفوس خود شما. آيا به چشم بصيرت نمى‏نگرند؟)

«ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهارلايات لاولى الالباب، الذين يذكرون الله قياما و قعودا وعلى جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربناما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار»(آل عمران، 191-190)

(همانا در آفرينش آسمانها و زمين و گردش شب وروز نشانه‏هايى براى خردمندان موجود است. آنانكه‏نشسته و ايستاده و هنگامى كه بر پهلو خوابيده‏اند خدارا ياد مى‏كنند و در آفرينش آسمانها و زمين مى‏انديشندو چنين مى‏گويند: خداواندا تو اين جهان را بيهوده‏نيافريدى، تو از هر عيب و نقصى به دورى، ما را ازعذاب دوزخ دور بدار.)

«ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار والفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس و ما انزل الله‏من السماء من ماء فاحيابه الارض بعد موتها و بث فيهامن كل دابة و تصريف الرياح و السحاب المسخربين‏السماء و الارض لآيات لقوم يعقلون‏» (بقره، 164)

(به يقين در آفرينش و زمين و آمد و شد شب و روز وكشتيهايى كه در دريا به سود مردم در حركتند و آبى كه خداونداز آسمان نازل كرده و با آن زمين را پس از مرگ زنده نموده وانواع جنبندگان را در آن گسترده و همچنين در گرداندن بادهااز هر سوى و ابرهايى كه ميان زمين و آسمان است نشانه‏هايى‏است‏براى مردمى كه عقل دارند و مى‏انديشند.)

چنانكه مى‏بينيم خداوند موجودات عالم را آيات‏پروردگار و نظم موجود در عالم را حاكى از يك ناظم‏مدبر مى‏داند و مطالعه آنها را بعنوان يكى ازمهمترين‏راهها براى خداشناسى و پى بردن به عظمت‏خالق‏معرفى مى‏كند. انبياء عظام هم دعوتشان به سوى حق‏تعالى را از همين جا شروع كردند. حضرت موسى‏عليه السلام‏در ضمن استدلال با فرعون مى‏فرمايد:

«قال ربنا الذى اعطى كل شى‏ء خلقه ثم هدى.... الذى‏جعل لكم الارض مهدا و سلك فيها سبلا و انزل من‏السماء ماء فاخرجنا به ازواجا من نبات شتى‏» (طه، 53-50)

(موسى گفت پروردگار من كسى است كه همه موجودات رانعمت وجود بخشيد و سپس به راه كمال سوق داد... خدائى كه‏زمين را آسايشگاه شما قرار داد و در آن راهها پديد آورد و ازآسمان آب نازل كرد و به كمك آن انواع گوناگون نبات را اززمين رويانيد.)

و در سوره نوح صحبتهاى حضرت نوح عليه السلام با قومش رامى‏خوانيم:

«قال رب انى دعوت قومى ليلا ونهارا فلم يزدهم دعائى الا فرارا... فقلت استغفروا ربكم انه كان غفارا... الم تروا كيف‏خلق الله سبع سموات طباقا و جعل القمر فيهن نورا وجعل الشمس سراجا و الله انبتكم من الارض نباتا ثم‏يعيدكم فيها و يخرجكم اخراجا والله جعل لكم الارض‏بساطا لتسلكوا منها سبلا فجاجا» (نوح، 20-5)

(نوح گفت پرورگارا من قوم خود را شب و روز دعوت‏كردم، اما اين دعوت جز بر فرار و اعراض آنها نيفزود... پس‏گفتم اى مردم به درگاه حق توبه كنيد و از او آمرزش بطلبيد كه‏او آمرزنده است... آيا نديديد كه خداوند چگونه هفت آسمان رابصورت طبقاتى منظم بيافريد و در آن ماه را فروغى تابان وخورشيد را چراغى فروزان ساخت. خدا شما را مانند نباتات‏از زمين برويانيد، پس بار ديگر شما را به آن بازگرداند و ديگربار از آن خارج سازد، و خداوند زمين را براى شما بساطبگسترانيده تا راههاى وسيع آن را [براى رسيدن به مقاصد ومواطن خويش] بپيماييد.)

بديهى است‏خواندن صفحات كتاب عالم وجود كارهر كسى نيست. خداوند خود در آيات:

«الم تر ان الله من السماء ماء فاخرجنا به ثمرات مختلفاالوانها و من الجبال جدد بيض و حمر مختلف الوانها وغرابيب سود و من الناس و الدواب و الانعام مختلف‏الوانه كذلك يخشى الله من عباده العلماء ان الله عزيزغفور» (فاطر، 28-27)

(آيا نديدى كه خداوند از آسمان باران فرود آورد، پس با آن‏ميوه‏هايى به رنگهاى مختلف پديد آورديم و كوهها را بصورت‏رشته‏هاى سفيد و قرمز گوناگون و يا كاملا سياه [در زمين] پديدآورديم و آدميان و جنبندگان و چهارپايان را به رنگهاى‏مختلف آفريديم. از ميان بندگان خدا تنها مردم دانشمند از اوخشيت دارند، و خداوند توانا و آمرزنده است.)

بعد از آنكه فهرست‏بعضى از صفحات اين كتاب رابيان مى‏كند استفاده از اين كتاب را به علما منحصرمى‏نمايد و مى‏فرمايد از ميان بندگان خدا تنها علماهستند كه عظمت‏خدا را در مى‏يابند و خشيتى شايسته‏اين عظمت در دل آنها پيدا مى‏شود. همچنين در آيات:

«و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلهاالاالعالمون‏» (عنكبوت، 43)

(ما اين مثالها را مى‏زنيم، اما جز مردم دانشمند كسى آنها رادرك نخواهد كرد.)

«بل هو آيات بينات فى صدور الذين اوتوا العلم و مايجحد بآياتنا الا الظالمون‏» (عنكبوت، 49)

(بلكه قرآن آيات روشنى است در سينه كسانى كه از دانش بهره‏يافته‏اند و آيات ما را جز مردم ستمكار انكار نمى‏كنند.)

خداوند تعقل در آيات پروردگار و درك آنهارا به‏علماء منحصر كرده است. واضح است كه درك‏موضوعاتى كه در آيات سابق‏الذكر مطرح شده‏اند تنهابراى علمايى امكان‏پذير است كه در اين زمينه‏ها كاركرده و معلومات مقدماتى را كسب كرده باشند و الا بانظر سطحى نمى‏توان از كتاب تكوين چيزى فرا گرفت.بخش قابل ملاحظه‏اى از اين مقدمات را تنها از طريق‏علومى نظير رياضى، فيزيك، شيمى، ستاره‏شناسى،جانورشناسى و ... (كه ما آنها را در اينجا علوم طبيعى‏مى‏ناميم) مى‏توان آموخت. به كمك اين علوم و علوم‏عقلى است كه ما به قوانين طبيعت و عظمت دستگاه‏آفرينش پى مى‏بريم و متوجه نظم و انسجام موجود درطبيعت مى‏شويم و آيات:

«فارجع البصر هل ترى من فطور ثم ارجع البصر كرتين‏ينقلب اليك البصر خاسئا و هو حسير» (ملك، 4-3)

(پس باز به ديده عقل در نظام آفرينش بنگر تا مگر خللى در آن‏توانى يافت؟ باز دوباره به چشم بصيرت نگاه كن، در اين‏صورت چشم خرد زبون و خسته به سوى تو باز مى‏گردد.)

را بهتر درك مى‏كنيم و البته هر چه علوم بيشتر در اين‏جهت پيش بروند ظمت‏خلقت‏براى بشر آشكارترمى‏شود. آيه شريفه:

«سنريهم آياتنا فى الآفاق و فى انفسهم حتى يتبين انه‏الحق...» (فصلت، 53)

(ما آيات خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان هويدا خواهيم‏كرد تا آشكار شود كه او حق است...)

به روشنى اين مطلب را تاييد مى‏كند.

4- دليل ديگر تاكيد قرآن در مورد مطالعه مخلوقات‏و پديده‏هاى طبيعى اين است كه انسان با شناختن‏قوانين طبيعت و آثار و خواص موجودات مختلف ازآنها براى بهبودى وضع زندگى خود استفاده كند. آيات‏زيادى از قرآن كريم مؤيد اين مطلب است. ما براى‏نمونه تعدادى از اين آيات را در اينجا ذكر مى‏كنيم:

«و سخرلكم الليل والنهار و الشمس و القمر و النجوم‏مسخرات بامره ان فى ذلك لآيات لقوم يعقلون و ماذرالكم فى الارض مختلفا الوانه ان فى ذلك لآية لقوم‏يذكرون و هو الذى سخر البحر لتاكلوا منه لحما طريا وتستخرجوا منه حلية تلبسونها و ترى الفلك مواخر فيه ولتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون و القى فى الارض‏رواسى ان تميدبكم و انهارا و سبلا لعلكم تهتدون وعلامات و بالنجم هم يهتدون‏» (نحل،16-12)

(و شب و روز و خورشيد و ماه را براى زندگى شما مسخر نمودو ستارگان را به فرمان خويش مسخر ساخت. بى‏شك در اين‏كار نشانه‏هايى براى اهل خرد موجود است. و در زمين آنچه رابراى شما آفريده به انواع گوناگون و اشكال رنگارنگ درآورد. واوست كه دريا را براى شما مسخر كرد تا از گوشت آن تغذيه‏كنيد و زيورهاى آن را استخراج نمائيد و تن خود را بيارائيد وكشتيها را در آن برانيد و از فضل خدا روزى بطلبيد، باشد كه‏شكر خداى را بجا آوريد. و نيز كوههاى بزرگ را در زمين بنهادتا شما از اضطراب برهيد، و نهرها را جارى كرد و راهها راپايدار ساخت تا شايد دايت‏شويد، و نشانه‏هاى زمينى وستارگان آسمان را مقرر داشت تا به آنها دايت‏شويد.)

«الم تروا ان الله سخرلكم ما فى السموات و ما فى‏الارض و اسبغ عليكم نعمة ظاهرة و باطنة و من الناس من‏يجادل فى الله بغير علم و لاهدى و لا كتاب منير»(لقمان، 20)

(آيا نمى‏بينيد كه خداوند آنچه را كه در آسمانها و زمين هست‏مسخر شما كرده و نعمتهاى ظاهر و باطن خود را براى شماارزانى داشته؟ برخى از مردم بدون علم و هدايت و كتاب‏روشن درباره خدا مجادله مى‏كنند.)

«و سخر لكم ما فى السموات و ما فى‏الارض جميعا منه ان‏فى ذلك لآيات لقوم يتفكرون‏» (الجاثيه، 13)

(و همه آنچه را كه در آسمانها و زمين موجود است مسخر شماقرار داد. مسلما اين امر نشانه‏هاى روشنى براى متفكران دربردارد.)

«والذى خلق الازواج كلها و جعل لكم من الفلك والانعام ما تركبون لتستووا على ظهوره ثم تذكروا نعمة‏ربكم اذا استويتم عليه و تقولوا سبحان الذى سخرلنا هذاو ما كنا له مقرنين‏» (زخرف، 13-12)

(و خدايى كه همه جفتها را آفريد و براى سوارى شما كشتيها وچهارپايان را مقرر داشت تا با كمال تسلط بر پشت آنهابنشينيد و متذكر نعمت‏خدا شويد، و بگوئيد منزه است‏خدائى‏كه اينها را براى ما مسخر كرد و گرنه ما هرگز قادر بر آن‏نبوديم.)

بنابراين مطالعه كتاب طبيعت هم اسرار آن را براى‏بشر روشن مى‏كند و نظم و انسجام آن را هويدا مى‏سازدو هم به انسانها امكان مى‏دهد كه با سوار شدن بر مركب‏علم به استخراج منابعى كه خداوند براى آنها قرار داده‏است‏بپردازند و با استفاده از كشفيات علمى به رفاه‏مادى بيشترى نائل شوند. خداوند انسان را خليفه خوددر زمين قرار داده است و براى او امكانات زيادى رافراهم كرده است. بر انسانهاست كه از اين امكانات‏استفاده كنند و مظهر قدرت و حكمت‏خداوند شوند:

«و هوالذى جعلكم خلائف الارض و رفع بعضكم فوق‏بعض درجات ليبلوكم فيما آتاكم ان ربك سريع العقاب وانه لغفور رحيم‏» (انعام، 165)

(و اوست كسى كه شما را جانشينان [خود] در زمين قرارداد و بعضى را بر بعض ديگر برترى داد تا شما را به آنچه دراختيارتان قرار داده بيازمايد. مسلما پروردگار توسريع‏الحساب و آمرزنده مهربان است.)

در واقع اعطاى اين مقام خلية‏اللهى به انسان نتيجه‏استعدادى است كه خداوند براى كسب علم در او نهاده‏است:

«و علم آدم الاسماء كلها...» (بقره، 31)

(و به آدم همه اسماء را تعليم داد...)

و از طريق علم است كه انسان مى‏تواند طبيعت راتحت تسخير خود درآورد و مظهر صفات خداوندى برروى زمين گردد. متاسفانه مسلمانها اين دسته از آيات رابكلى به دست فراموشى سپرده‏اند و اين ديگران هستندكه مسؤوليت اين كار را به دوش گرفته‏اند.

ملاك مفيد بودن علوم

تا اينجا ما سعى كرده‏ايم نشان دهيم كه توصيه‏اى كه‏در كتاب و سنت در مورد فراگيرى علم شده است‏منحصر به معارف خاص شريعت اسلام نيست‏بلكه هرعلمى را كه براى بشر مفيد باشد شامل مى‏شود. اكنون‏مى‏خواهيم ملاك مفيد بودن يك علم را مشخص كنيم.براى اين كار كافى است‏ببينيم وظيفه و هدف يك فردمسلمان در زندگى دنيويش چيست. قرآن مى‏گويد كه‏بازگشت همه بسوى پروردگار است:

«الا الى الله تصير الامور» (شورى، 53)

(آگاه باشيد كه بازگشت همه كارها بسوى خداست.)

و خلقت جن و انس براى عبادت و تقرب به درگاه‏پروردگار است:

«و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون‏» (ذاريات، 56)

(و جن و انس را نيافريديم مگر براى اينكه مرا پرستش كنند.)

«و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم‏»

(و مرا پرستش كنيد كه اين راه مستقيم است.)

«و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين...» (بينه، 5)

(و مامور نبودند جز اينكه خداى يگانه را بپرستند و دين راخاص او كنند...)

بنابراين هدف اصلى انسان بايد قرب به خدا وكسب رضايت او باشد و فعاليت‏هاى مختلف او بايدهمه در اين جهت متمركز گردد. هر چيزى كه وسيله‏تقرب به پروردگار قرار گيرد تا آنجا كه اين نقش را بازى‏مى‏كند ارزشمند است و مصداق عبادت پروردگار.

بديهى است كه عبادت تنها نماز، روزه و ... نيست وهر عملى كه انسان را به خدا نزديك كند مصداق‏عبادت است. از جمله وسايلى كه مى‏تواند انسان را درسير الى الله كمك كند علم است و البته تنها در اين‏صورت علم واجد ارزش است. از طريق علم يك‏مسلمان مى‏تواند به طرق مختلف در راه نزديك شدن‏به حق تعالى قدم بردارد:

- مى‏تواند به معارف خداشناسى خويش بيفزايد،چنانكه از رسول اعظم‏صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده است كه فرمود:

«ان الله يطاع بالعلم و يعبد بالعلم و خيرالدنيا و الآخره مع‏العلم و شر الدنيا و الآخره مع الجهل‏» (31)

(خداوند بوسيله علم اطاعت و عبادت مى‏شود. خير دنيا وآخرت به علم است و شر دنيا و آخرت در جهل است.)

و از على عليه السلام روايت‏شده است كه فرمود:

«التفكر فى ملكوت السموات و الارض عبادة‏المخلصين‏» (32)

(تفكر در ملكوت آسمانها و زمين پرستش مخلصان است.)

- مى‏تواند به تعالى جامعه اسلامى و تحقق شعار «كلمة‏الله هى العليا» (توبه- 40; و كلمه خدا والا است) كمك‏مؤثر نمايد. از رسول اعظم‏صلى الله عليه وآله وسلم وايت‏شده است كه‏فرمود:

«من جاءه الموت و هو يطلب العلم ليحيى به الاسلام كان‏بينه و بين الانبياء درجة واحدة فى الجنة‏» (33)

(اگر در حال فراگيرى علم مرگ كسى فرا رسد و منظور او ازكسب علم احياى اسلام بوده باشد، بين او و پيامبران از لحاظمنزلت‏بهشتى يك درجه فاصله است.)

- مى‏تواند ديگران را هدايت كند. از رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم‏ماثور است:

رحم‏الله خلفائى، فقيل و من خلفاوك؟ قال: الذين يحيون‏سنتى و يعلمونها عبادالله‏» (34)

(رسول خدا فرمود: خدا جانشينان مرا مورد لطف خود قرراردهد. پرسيدند جانشينان شما كيانند؟ فرمود كسانى كه سنت‏مرا احياء مى‏كنند و آن را به بندگان خدا تعليم مى‏دهند.)

- مى‏توانند مسائل جوامع بشرى را حل كند. از رسول‏اعظم‏صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده است كه فرمود:

«الخلق كلهم عيال الله، فاحب الخلق اليه انفعهم لعياله‏» (35)

(مردم همگى عيال خدا هستند و محبوب‏ترين آنان نزد خداكسى است كه نفعش بيشتر به بندگان خدا برسد.)

در صورتى كه علمى اين نقشها را ايفا كند مفيد به‏حساب مى‏آيد و داراى ارزش است و الا خود حجاب‏اكبر است، چه از علوم خاص شريعت‏باشد و چه ازعلوم طبيعى:

«ذلك بان الله هوالحق و ان ما يدعون من دونه‏الباطل...» (لقمان، 30)

(زيرا خداوند حق است و آنچه سواى او مى‏خوانند باطل‏است...)

از پيامبر اعظم‏صلى الله عليه وآله وسلم روايت‏شده است كه فرمود:

«من تعلم علما لغيرالله و اراد به غيرالله فليتبوا مقعده من‏النار» (36)

(كسى كه دانش را براى غير خدا فرا گيرد و غير خدا را هدف‏قرار دهد جايگاه او در آتش خواهد بود.)

«من ازداد علما ولم يزدد هدى لم يزدد من الله الا بعدا» (37)

(اگر كسى علمش افزايش يابد ولى به موازات آن بر هدايتش‏افزوده نشود دورى او از خداوند افزايش مى‏يابد.)

«ان الله عزوجل يقول تذاكر العلم بين عبادى مما تحيى‏عليه القلوب الميتة اذاهم انتهوا فيه الى امرى‏» (38)

(گفتگوهاى علمى بين بندگان من در صورتى كه آنان را به‏فرمان من رهنمون باشد از جمله چيزهايى است كه مى‏توانددلهاى مرده را زنده كند.)

هر علمى كه انسان را در مسير الى الله كمك نكندحاملش مثل حمارى است كه بر آن كتب مقدس راحمل كنند:

«مثل الذين حملوا التوراة ثم لم يحملوها كمثل الحماريحمل اسفارا» (جمعه، 5)

(وصف آنانكه تورات بر آنها نهاده شد ولى برخلاف آن عمل‏نمودند مانند حمارى است كه كتابها بر پشت مى‏كشد.)

سيد قطب ذيل آيه:

«و لقد آتينا داود و سليمان علما» (نحل، 15)

(و ما داود و سليمان را از دانش بهره‏مند ساختيم.)

مى‏گويد:

«در اين آيه نوع علم و موضوع آن ذكر نشده است،چه جنس علم مورد نظر است و ضمنا اشاره به اين‏است كه علم همه‏اش هبه‏اى است از پروردگار و هرصاحب علمى بايد مصدر آن علم را بشناسد و متوجه‏خدا باشد و او را سپاس گويد و آن را در راه رضاى‏پروردگار كه واهب علم به اوست صرف كند. پس علم‏نبايد انسان را از خدا دور كند و نبايد باعث‏شود انسان‏خدا را از ياد برد، چه علم از عطاياى خداوند است.علمى كه قلب را از خدا دور كند فاسد است و از مصدرو مقصدش دور افتادهاست، نه اعث‏سعادت‏صاحبش مى‏شود و نه باعث‏سعادت مردم، و تنهاشقاوت و ترس و اضطراب وتباهى به بار مى‏آورد. زيرااز مصدرش دور افتاده است و از جهتش منحرف گشته‏است و راهش بسوى خدا را گم كرده است.» (39)

بدين ترتيب مى‏توان گفت:

الف- هم علوم خاص دينى مى‏توانند وسيله تقرب‏به خدا باشند و هم علوم طبيعى (از آن جهت كه آينه‏حق‏نما هستند) و هر كدام از آنها تا آنجا كه اين نقش راايفا كنند تقدس دارند. اما اين تقدس بالعرض است نه بالذات زيرا علمى كه انسان را از حق بازدارد در قاموس‏قرآن مرادف با جهل است:

«يعلمون ظاهرا من الحيوة الدنيا و هم عن الاخرة هم‏غافلون‏» (روم، 7)

(آنان ظاهرى از زندگانى دنيا مى‏دانند و از زندگانى آخرت‏بى‏خبرند).

ب- با اين بينش علوم مختلف از هم بيگانه نيستندو در واقع صفحات مختلف كتاب تكوين را براى مامى‏خوانند.

بين صفحات اين كتاب اولويتهايى از نظر تقدم وتاخر در مطالعه و فضيلت هست، اما بهرحال همه آنهامتوجه به يك هدف هستند و من حيث المجموع آيات‏آفاقى و انفسى حق را به ما نشان مى‏دهند.

انحطاط علوم طبيعى در جهان اسلام

در قرون اوليه هجرى كه تمدن اسلامى حاكميت‏داشت‏بينش مذكور در ميان دانشمندان مسلمان رواج‏داشت . در آن ادوار علماى مسلمان با علوم مختلف‏بعنوان شاخه هاى مختلف يك اصل برخورد مى كردند، چه هدف همه علوم را نشان دادن يكپارچگى وانسجام عالم طبيعت و در نتيجه وحدت مبداآن مى‏دانستند . آنها هم‏از روشهاى تجربى استفاده مى كردند وهم از روشهاى تعقلى و عرفانى و بدينوسيله سازگارى وارتباط مراتب مختلف وجود را نمايان مى ساختند . درآن اعصار افراد بسيارى را مى بينيم كه در عين آنكه درعلوم الهى از سرآمدان روزگار خود بودند در بسيارى ازاز رشته‏هاى علوم طبيعى نيز از متخصصين طراز اول به‏حساب مى‏آمدند. افرادى نظير ابن سينا، عمر خيام،خواجه‏نصيرالدين طوسى و قطب الدين شيرازى از آن‏جمله‏اند.

تا وقتى كه اين بينش بر جهان اسلام حاكم بودعلماى مسلمان پيشقراولان تمدن بشرى بودند وبسيارى از شهرهاى اسلامى مركز تجمع متخصصين‏مختلف بود. جرج سارتون اعتراف دارد (40) كه از 750 تا1100 ميلادى مسلمانان حكمفرمايى بلامنازع بر جهان‏علم داشتند و از 1100تا 1350ميلادى نيز رونق حوزه‏هاى علمى (به معناى وسيع آن) در جهان اسلام قابل‏توجه بود. از آن ببعد اروپا پيشى گرفت و جهان اسلام ازنظر علوم طبيعى به سكون گرائيد و نه تنها در اين ميدان‏پيشرفتى نكرد بلكه پيشرفتهاى ديگران را نيز جذب‏ننمود. مدارس دينى نيز جز رياضيات و هيئت قديم‏بقيه علوم طبيعى را كنار گذاشتند.

اين محدود شدن برنامه درسى مدارس دينى‏خسارات زيادى براى دنياى اسلام به بار آورده است كه‏ما به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:

1- در حاليكه فرنگيها در پى كشف قوانين طبيعت واستفاده از منابع آن بودند مسلمانها خود را از اين‏موضوع كنار كشيدند و چيزى را كه خود استحقاق آن راداشتند به ديگران واگذاشتند و حالا كار بجايى رسيده‏است كه كشورهاى مسلمان براى غالب مايحتاج‏زندگيشان نيازمند به امريكا و اروپا هستند و براى تامين‏نيازهاى خود منابع‏شان را بصورت نامطلوب در اختياراغيار گذاشته‏اند.

2- آنهايى كه علوم تجربى را دنبال كردند غالبا ازعلوم دينى جدا افتادند و لذا بينش حاكم بر آنها جهان‏بينى اسلامى نبود بلكه بينش حاكم بر محيطهاى‏الحادى غرب و شرق بود.

3- حذف علوم طبيعى از برنامه درسى مدارس‏دينى و غير مستقيم بودن اطلاعات دانشمندان مذهبى‏درباره نتايج اين علوم سبب بوجود آمدن دو نوع جريان‏انحرافى در دنياى اسلام شد:

الف- عده‏اى تحت تاثير پيشرفتهاى علمى و. فنى‏اروپا و امريكا و بدون آگاهى از محدوديتهاى علوتجربى كوركورانه دلباخته آنها شدند و خواستند قرآن واحاديث را با آنها تطبيق دهند. تفسيرهايى كه طنطاوى‏و سيد احمدخان هندى بر قرآن نوشته‏اند از اين قبيل‏هستند و برخى از دانشمندان مسلمان حتى تا آنجا دراين قضيه پيش رفته‏اند كه مى‏گويند هرچه علم جديدآورده در قرآن و سنت اسلامى آمده است، و از اين راه‏خواسته‏اند اعجاز قرآن را نشان دهند.

همانطور كه شيخ محمود شلتوت رئيس فقيد الازهردر مقدمه تفسيرش بر قرآن مى‏گويد:

خداوند قرآن را نازل نفرموده است كه براى مردم ازنظرات علمى و دقايق فنى و انواع معارف سخن گويد...اگر ما قرآن را با فرضيه‏هاى ناپايدار تطبيق نماييم. آن رادر معرض دگرگونيها و خود را در معرض دفاع قرارمى‏دهيم... آنچه قرآن از اسراسر و ظواهر طبيعت دربردارد به منظور واداشتن مردم به تفكر و تامل و بحث ونظر در آنهاست تا بوسيله آنها ايمان مردم افزون‏گردد.» (41)

ب - عده‏اى از علماى دين نظرات علمى را مخالف‏دين دانستند و با آنها به معارضه برخاستند و اين به نوبه‏خود سبب دورى عده زيادى از دين شد. اگر علوم‏طبيعى از حوزه‏هاى علميه دينى جدا نشده بود از اين‏مصيبتها پيش نمى‏آمد. براى معارضه با برداشتهاى‏انحرافى كه از تجارب علمى شده است‏بايد با خود آن‏تجارب آشنا بود تا بتوان مغالطاتى را كه انجام گرفته‏است كشف نمود. چطور مى‏توان گفت علوم طبيعى‏باعث دورى انسان از خدا مى‏شود و حال آنكه در قرآن‏صريحا آمده است كه:

«ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهارلايات لاولى الالباب الذين يذكرون الله قياما و قعودا وعلى جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربناما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار»(آل‏عمران، 191-190)

(همانا در آفرينش آسمانها و زمين و گردش شب و روزنشانه‏هايى براى خردمندان موجود است. آنان كه نشسته وايستاده و هنگامى كه بر پهلو خوابيده‏اند خدا را ياد مى‏كنند ودر آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند و چنين مى‏گويند:خداوندا تو اين جهان را بيهوده نيافريدى تو از هر عيب ونقصى بدورى، ما را از عذاب دوزخ بدور دار. )

در واقع در صورتى كه مرز فعاليت اين دو روشن‏باشد دليلى بر تعارض بين آنها وجود ندارد و اين دومتمم هم خواهند بود. علم چراغ راه زندگى خواهد بودو دين تعيين كننده مسير آن.

پيشنهادات

ديديم كه در حاليكه اسلام اين همه توصيه به‏فراگيرى علم (به مفهوم وسيع آن) كرده است و درحاليكه مسلمانان با پيروى از آن توصيه‏ها تمدنى‏درخشان در جهان به پا كردند و براى قرنها قافله‏سالارتمدن بشرى بودند، در اثر جدايى نامطلوبى كه بين علم‏و دين در جوامع اسلامى افتاد مسلمانان بعد مهم علمى‏شان را از دست دادند. اكنون كه مسلمانان تا حدى‏بيدار شده اند و در گوشه و كنار ممالك اسلامى جنب وجوشهايى به چشم مى‏خورد سزاوار است‏براى برپايى‏يك رنسانس علمى اقدامات قاطعى صورت گيرد. دراين زمينه ما پيشنهاداتى داريم كه با عرضه كردن آنها اين‏بحث را خاتمه ميدهيم:

1- بايد مثل دانشمندان عصر تمدن اسلامى علوم‏مفيد را از ديگران اخذ كرد. ما مى‏توانيم تجارب ديگران‏را عارى از پيرايه‏ها و تفسيرهاى مادى همراه آنهابپذيريم و از آنها در پرتو جهان بينى و ايدئولوژى‏اسلامى استفاده كنيم.

2- بايد آن نوع ارتباط كه در عصر تمدن اسلامى بين‏معارف خاص دينى و علوم طبيعى برقرار بود، دوباره‏برقرار شود چه همانطور كه قبلا متذكر شديم بين هدف‏علم و هدف دين جدايى نيست. دين همه موجودات‏عالم را متوجه خداوند مى‏داند:

«يسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض الملك‏القدوس العزيز الحكيم‏» (جمعه، 1)

(هرچه در آسمانها و زمين هست‏به تسبيح خدا، كه فرمانروايى‏منزه و پاك و توانا و داناست، مشغول است.)

علم نيز دنبال اين است كه با كشف قوانين طبيعت‏انسجام و وحدت آن را نشان دهد. هم اكنون فيزيكدانان‏معاصر در پى اين هستند كه همه نيروهاى ظاهرامستقل از هم طبيعت را به يك اصل برگردانند و در اين‏زمينه به موفقيتهايى هم نائل شده‏اند. (42)

براى رسيدن به اين هدف بايد در حوزه‏هاى علميه‏دينى اصول علوم طبيعى بصورت دست اول مطرح‏گردد و همچنين در دانشگاهها معارف خاص اسلامى تاسطح نسبتا بالايى تدريس شود. اين كار وسيله مؤثرى‏براى حاكم كردن جهان بينى اسلامى بر انديشه‏پژوهشگران مسلمان خواهد بود.

ضمنا به حوزه‏هاى علميه دينى اين امكان رامى‏دهد كه از اكتشافات علمى بهره‏بردارى سودمندبراى تبيين موضوعات احكام شرعى بنمايند.

3- براى تامين استقلال همه جانبه امت اسلامى‏بايد كشورهاى اسلامى در تمام رشته‏هاى مهم علوم وفنون افراد متخصص تربيت و تهيه نمايند. بعلاوه بايددر هريك از جوامع اسلامى مراكز علمى بنا كرد وپژوهشگران را در آنها بكار گرفت و محيطى بدون‏دغدغه خاطر و با امكانات لازم براى آنها فراهم ساخت‏تا مجبور نشوند به محيطهاى الحادى پناه ببرند و نتيجه‏افكارشان را در اختيار ديگران بگذارند.

4- بايد اكتشافات علمى و تحقيقاتى اصيل بصورت‏يك كار اساسى تلقى شود نه يك كار طفيلى و مسلمانان‏دستوراتى را كه قرآن كريم درباره پرده‏بردارى از اسرارطبيعت و قوانين آن داده است‏خود دنبال كنند نه اينكه‏آن را به دست ديگران بسپارند و خود جيره‏خوار آنان‏شوند.

در حال حاضر كار كشورهاى اسلامى اين است كه‏بعضى از تكنولوژيهاى مونتاژى را از غرب و شرق واردكنند بدون آنكه خود در علوم بنيادى متبحر شوند. اين‏روش هيچگاه كشورهاى اسلامى را از غرب و شرق بى‏نياز نخواهد ساخت. ورود تكنولوژى بايد همراه باايجاد تحقيقات بنيادى باشد.

5- بايد بين كشورهاى اسلامى همكارى علمى‏صورت گيرد. براى اين كار بايد اولا تبادل فكرى بين‏دانشگاههاى آنها برقرار شود و ثانيا مراكز تحقيقاتى‏شبيه آنچه CERN (واقع درنزديكى ژنو) دارند با شركت ممالك امروزه اروپاييها در (43) اسلامى بر پا گرددو از وجود دانشمندان ساير كشورها نيز به دور ازتعصبات ناسيوناليستى استفاده شود. اين قبيل مراكز درعصر تمدن اسلامى بسيار رايج‏بود. متاسفانه آنچه تابحال در اين باره انجام شده تشريفاتى بوده است و حالاوقت آن است كه يك اقدام قاطع در اين مورد صورت‏گيرد.

دلايل اهميت علوم طبيعى از نظر اسلام

در قرآن كريم در حدود 780 بار لفظ علم و مشتقات‏آن به كار رفته است. در اولين آياتى كه به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم‏نازل شد صحبت از قرائت و قلم و تعليم و علم به انسان‏است:

«اقرا باسم ربك الذى خلق خلق الانسان من علق اقرا وربك الاكرم الذى علم بالقلم علم الانسان ما لم‏يعلم‏» (علق،5-1)

(بخوان به نام پروردگارت كه آفريد انسان را از علق بخوان‏پروردگارت كه كريمترين كريمان عالم است. خدايى كه بشر رابوسيله قلم آموخت. بياموخت‏به آدمى آنچه را كه نميدانست.)

و در جايى كه خلقت آدم مطرح شده است صحبت‏از اين است كه پس از تعليم اسماء به آدم فرشتگان درمقابل او خضوع كردند:

«و علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكه فعال‏انبئونى باسماء هؤلاء ان كنتم صادقين قالوا سبحانك‏لاعلم لنا الا ما علمتنا انك انت العليم الحكيم‏»(بقره، 32-31)

(و به آدم همه اسماء را تعليم داد، آنگاه آنها را به فرشتگان‏عرضه داشت. پس گفت مرا به اسماء اينان آگاه سازيد اگرراستگويانيد. گفتند خداوندا تو منزهى; ما جز آنچه تو به ماتعليم دادى نميدانيم; همانا توئى داناى حكيم.)

در قرآن آمده است كه عالمان با جاهلان مساوى‏نيستند:

«... قل هل يستوى الذى يعلمون والذين لايعلمون ....»(زمر، 9)

(...بگو آيا آنهايى كه مى دانند با آنهايى كه نمى دانند برابرند...)

و آمده است كه تنها علماء درك مى‏كنند:

«و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الاالعالمون‏» (عنكبوت، 43)

(و ما اين مثلها را براى مردم مى‏زنيم و جز دانشمندان آنرا تعقل‏نخواهد كرد.)

و آمده است كه تنها علماء از حق تعالى خشيت دارند:

«... انما يخشى الله من عباده العلماء ....» (فاطر، 28)

(... از ميان بندگان خدا تنها دانشمندان از خداوند خشيت‏دارند...)

در سنت اسلامى نيز از علم و علماء زياد صحبت‏شده‏است.

اكنون مى‏خواهيم ببينيم علوم طبيعى در جهان بينى‏اسلامى از چه نظر مطلوبند و تا چه حد نقشى را كه‏براى علوم ممدوح ذكر كرديم ميتوانند ايفا كنند. مطالعه‏قرآن و سنت اسلامى نشان مى‏دهد كه فراگيرى اين‏علوم براى امت اسلامى از دو جهت ضرورى است:

1- نقش اين علوم در خداشناسى

2- نقش اين علوم در قوام و اعتلاى جامعه اسلامى

1. نقش علوم طبيعى در خداشناسى

در قرآن مجيد در حدود 750 آيه در زمينه‏خداشناسى از راه علوم طبيعى آمده است. در اين آيات‏خداوند متعال از پديده‏هاى طبيعى بعنوان آيات الهى‏ياد مى‏كند و بندگان را به تفكر و نظر در آنها دعوت‏مى‏كند اين آيات را مى‏توان به چند دسته تقسيم كرد:

1- آياتى كه در آنها از مواد سازنده اشياء صحبت‏شده ويا به كشف آنها امر شده است، مثلا:

«فلينظر الانسان مم خلق‏» (طارق، 5)

(انسان بنگرد كه از چه خلق شده است)

«والله خلق كل دابه من ماء ...» (نور، 45)

(خدا هر جنبنده‏اى را از آب آفريد ...»

«انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتليه فجعلناه سميعابصيرا» (انسان، 2)

(انسان را از آب نطفه مختلط آفريديم كه او را بيازمائيم و او راشنوا و بينا كرديم.)

2- آياتى كه در آنها از نحوه خلقت اشياء خاصى‏صحبت‏شده و يا به كشف پيدايش آنها امر شده است،مثلا:

«وهوالذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام و كان‏عرشه على الماء ...» (هود، 7)

(اوست‏خدايى كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوره)خلق كرد و عرش او بر آب قرار داشت...)

«ولقد خلقناالانسان من سلالة من طين ثم جعلناه نطفة فى‏قرار مكين ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فكسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا آخر فتبارك‏الله احسن الخالقين‏»

  فهرست صفحه بعد