تفسير نمونه ج : 4 ص : 111
را ديدند كه با جمعى به خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بروند و با قيافه حق
بجانب سارقان را تبرئه كنند ، و قتاده را به تهمت ناروا زدن متهم سازند .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) طبق وظيفه عمل به ظاهر شهادت اين جمعيت را پذيرفت
و قتاده را مورد سرزنش قرار داد ، قتاده كه بى گناه بود از اين جريان بسيار ناراحت
شد و به سوى عموى خود باز گشت و جريان را با اظهار تاسف فراوان بيان كرد ، عمويش او
را دلدارى داد و گفت : نگران مباش خداوند پشتيبان ما است .
آيات فوق نازل شد و اين مرد بى گناه را تبرئه كرد و خائنان واقعى را مورد سرزنش
شديد قرار داد .
شان نزول ديگرى براى آيه نقل شده كه زرهى از يكى از انصار در يكى از جنگها به سرقت
رفت ، آنها به يك نفر از طايفه بنى ابيرق ظنين شدند ، سارق هنگامى كه متوجه خطر شد
، زره را به خانه يكنفر يهودى انداخت و از قبيله خود خواست كه نزد پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) گواهى به پاكى او بدهند و وجود زره را در خانه يهودى دليل بر برائت
او بگيرند پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه چنين ديد طبق ظاهر او را تبرئه فرمود
مرد يهودى محكوم شد ، آيات فوق نازل گشت و حقيقت را روشن ساخت .
تفسير : از خائنان حمايت نكنيد
در اين آيات خداوند نخست به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) توصيه مى كند كه هدف
از فرستادن اين كتاب آسمانى اين است كه اصول حق و عدالت در ميان مردم اجرا شود ، ما
اين كتاب را به حق بر تو فرستاديم تا به آنچه خداوند به تو آموخته است در ميان مردم
قضاوت كنى .
( انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اراك الله ) .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 112
سپس به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هشدار ميدهد كه هرگز از خائنان حمايت نكند
( و لا تكن للخائنين خصيما ) .
گرچه روى سخن در اين آيه به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ولى شك نيست كه
اين حكم يك حكم عمومى نسبت به تمام قضات و داوران مى باشد ، و به همين دليل چنين
خطابى مفهومش اين نيست كه ممكن است چنين كارى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
سر بزند ، چه اينكه حكم مزبور ناظر به همه افراد است .
در آيه بعد به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور مى دهد كه از پيشگاه خدا طلب
آمرزش كند ( و استغفر الله ) زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است .
( ان الله كان غفورا رحيما ) .
در اينكه استغفار در اينجا براى چيست ، احتمالاتى وجود دارد : نخست اينكه استغفار
براى آن ترك اولى است كه به خاطر عجله در قضاوت در مورد شان نزول آيات صورت گرفت ،
يعنى گرچه آن مقدار از اعتراف و گواهى طرفين براى قضاوت تو كافى بود ، ولى بهتر اين
بود كه باز هم تحقيق بيشترى در اين مورد بشود .
ديگر اينكه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در مورد اين شان نزول طبق قوانين قضائى
اسلام داورى كرد ، و از آنجا كه مدارك خائنان از نظر ظاهر محكمتر بود ، حق به جانب
آنها داده شد ، پس از آشكار شدن واقع و رسيدن حق به حقدار دستور مى دهد كه از
خداوند طلب آمرزش كند ، نه بخاطر اينكه گناهى صورت گرفته است بلكه بخاطر اينكه بر
اثر صحنه سازى هاى بعضى ، حق مسلمانى در معرض نابودى قرار گرفته است ( يعنى به
اصطلاح استغفار بخاطر حكم واقعى است نه حكم ظاهرى ) .
اين احتمال را نيز داده اند كه استغفار در اينجا براى طرفين دعوا بوده است كه در
طرح و تعقيب دعوا خلافگوئى هائى انجام دادند .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 113
در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده كه فرمود : انما انا بشر
و انكم تختصمون الى و لعل بعضكم يكون الحن بحجته من بعض فاقضى بنحو ما اسمع فمن
قضيت له من حق اخيه شيئا فلا ياخذه فانما اقطع له قطعة من النار ! من بشرى همانند
شما هستم ( و مامور به ظاهرم ) شايد بعضى از شما به هنگام بيان دليل خود قوى تر از
بعضى ديگر باشيد ، و من هم بر طبق همان دليل قضاوت مى كنم ، در عين حال بدانيد
داورى من كه بر طبق ظاهر دليل طرفين صورت مى گيرد ، حق واقعى را تغيير نمى دهد ،
بنابراين اگر من به سود كسى ( طبق ظاهر ) قضاوت كنم و حق ديگرى را به او بدهم پاره
اى از آتش جهنم در اختيار او قرار داده ام و بايد از آن بپرهيزد .
از اين حديث به خوبى روشن مى شود كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) وظيفه دارد
مطابق ظاهر و بر طبق دليل طرفين دعوا قضاوت كند ، البته در چنين داورى معمولا حق به
حقدار مى رسد ، ولى گاهى هم ممكن است ظاهر دليل و گواهى گواهان با واقع تطبيق نكند
، اينجا است كه بايد توجه داشت كه حكم داور بهيچوجه واقع را تغيير نمى دهد ، و حق ،
باطل ، و باطل حق نمى شود .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 114
وَ لا تجَدِلْ عَنِ الَّذِينَ يخْتَانُونَ أَنفُسهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يحِب مَن
كانَ خَوَّاناً أَثِيماً(107) يَستَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَستَخْفُونَ مِنَ
اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ
اللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ محِيطاً(108) هَأَنتُمْ هَؤُلاءِ جَدَلْتُمْ عَنهُمْ فى
الْحَيَوةِ الدُّنْيَا فَمَن يُجَدِلُ اللَّهَ عَنهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ أَم مَّن
يَكُونُ عَلَيهِمْ وَكيلاً(109)
ترجمه :
107 - و از آنها كه به خود خيانت كردند دفاع مكن زيرا خداوند افراد خيانت پيشه
گنهكار را دوست ندارد .
108 - اعمال زشت خود را از مردم پنهان مى دارند اما از خدا پنهان نمى دارند ، و به
هنگامى كه در مجالس شبانه سخنانى كه خدا راضى نبود مى گفتند ، خدا با آنها بود و
خدا به آنچه عمل مى كنند احاطه دارد .
109 - آرى شما همانها هستيد كه در زندگى اين جهان از آنها دفاع كرديد ، اما كيست كه
در برابر خداوند در روز رستاخيز از آنها دفاع كند و يا چه كسى است كه وكيل و حامى
آنها باشد ؟ !
تفسير :
بدنبال دستورهاى گذشته در باره عدم حمايت از خائنان در اين آيات چنين ادامه مى دهد
كه : هيچگاه از خائنان و آنها كه به خود خيانت كردند ، حمايت نكنيد .
( و لا تجادل عن الذين يختانون انفسهم ) .
چرا كه خداوند ، خيانت كنندگان گنهكار را دوست نمى دارد .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 115
( ان الله لا يحب من كان خوانا اثيما ) .
قابل توجه اينكه : در اين آيه مى فرمايد : كسانى كه بخود خيانت كردند در حالى كه مى
دانيم طبق شان نزول آيه ، خيانت نسبت به ديگران انجام شده بود ، و اين اشاره به
همان معنى لطيفى است كه قرآن بارها آن را تذكر داده كه هر عملى از انسان سر بزند ،
آثار خوب و بد آن اعم از معنوى و مادى ، قبل از هر كس متوجه خود او مى شود ،
همانطور كه در جاى ديگر فرموده : ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اساتم فلها : اگر
نيكى كنيد بخود نموده ايد و اگر بدى كنيد نيز به خودتان بد كرده ايد و يا اينكه
اشاره به مطلب ديگرى است كه باز هم قرآن آن را تاييد كرده و آن اينكه همه افراد بشر
بسان اعضاء يك پيكرند و اگر كسى زيانى به ديگرى برساند همانند آن است كه بخود زيان
رسانده باشد ، درست مثل كسى كه با دست خود سيلى به صورت خود مى زند .
نكته ديگر اينكه آيه در مورد كسانى نيست كه مثلا يكبار مرتكب خيانت شده اند و از آن
پشيمان گشته اند زيرا در مورد چنين كسانى نبايد شدت عمل بخرج داد بلكه بايد ارفاق
نمود ، آيه در مورد كسانى است كه خيانت جزء برنامه زندگى آنان شده است ، به قرينه
يختانون كه فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد و به قرينه خوان كه صيغه مبالغه
است به معنى بسيار خيانت كننده و اثيم كه بمعنى گناهكار است و به عنوان تاكيد براى
خوان ذكر شده ، و در آيه گذشته نيز از آنها تعبير بخائن كه اسم فاعل است و معنى
وصفى دارد و نشانه تكرار عمل است شده است .
سپس اين گونه خائنان را مورد سرزنش قرار داده ، مى گويد : آنها شرم دارند كه باطن
اعمالشان براى مردم روشن شود ولى از خدا ، شرم ندارند ! ( يستخفون من الناس و لا
يستخفون من الله )
تفسير نمونه ج : 4 ص : 116
خداوندى كه همه جا با آنها است ، و در آن هنگام كه در دل شب ، نقشه هاى خيانت را
طرح مى كردند و سخنانى كه خدا از آن راضى نبود مى گفتند ، با آنها بود به همه اعمال
آنها احاطه دارد .
( و هو معهم اذ يبيتون ما لا يرضى من القول و كان الله بما يعملون محيطا ) .
سپس روى سخن را به طايفه شخص سارق كه از او دفاع كردند ، نموده ، ميگويد : گيرم كه
شما در زندگى اين جهان از آنها دفاع كنيد ولى كيست كه در روز قيامت بتواند از آنها
دفاع نمايد و يا به عنوان وكيل كارهاى آنها را سامان بخشد ، و گرفتاريهاى آنها را
بر طرف سازد ؟ ! ( ها انتم هؤلاء جادلتم عنهم فى الحيوة الدنيا فمن يجادل الله عنهم
يوم القيامة ام من يكون عليهم وكيلا ) .
بنابراين دفاع شما از آنها بسيار كم اثر است ، زيرا در زندگى جاويدان آن هم در
برابر خداوند ، هيچگونه مدافعى براى آنها نيست .
در حقيقت در سه آيه فوق ، نخست به پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و همه
قاضيان به حق توصيه شده كه كاملا مراقب باشند ، افرادى با صحنه سازى و شاهدهاى
دروغين حقوق ديگران را پايمال نكنند .
سپس به افراد خيانتكار ، و بعد به مدافعان آنها هشدار داده شده است كه مراقب نتائج
سوء اعمال خود در اين جهان و جهان ديگر باشند .
و اين يكى از اسرار بلاغت قرآن است كه در يك حادثه هر چند به ظاهر كوچك باشد و بر
محور يك زره و مقدارى مواد غذائى دور بزند و يا پاى يك نفر يهودى و دشمن اسلام در
ميان باشد تمام جوانب مطلب را بررسى كرده و يادآورى و اخطار لازم را در هر مورد مى
كند از پيامبر بزرگ خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه به حكم عصمت دامنش از هر گونه
آلودگى به گناه پاك است گرفته ، تا به افراد خيانت پيشه گنهكار و كسانى كه به حكم
تعصبهاى خويشاوندى از اين
تفسير نمونه ج : 4 ص : 117
گونه افراد دفاع مى كنند ، هر كدام به تناسب خود ، مورد بحث قرار گرفته اند .
وَ مَن يَعْمَلْ سوءاً أَوْ يَظلِمْ نَفْسهُ ثُمَّ يَستَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ
اللَّهَ غَفُوراً رَّحِيماً(110) وَ مَن يَكْسِب إِثْماً فَإِنَّمَا يَكْسِبُهُ
عَلى نَفْسِهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً(111) وَ مَن يَكْسِب خَطِيئَةً
أَوْ إِثماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بهْتَناً وَ إِثْماً
مُّبِيناً(112)
ترجمه :
110 - كسى كه كار بدى انجام دهد يا به خود ستم كند سپس از خداوند طلب آمرزش نمايد
خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت .
111 - و كسى كه گناهى مرتكب شود به زيان خود كار كرده و خداوند دانا و حكيم است .
112 - و كسى كه خطا يا گناهى مرتكب شود سپس بيگناهى را متهم سازد بار بهتان و گناه
آشكارى بر دوش گرفته است .
تفسير :
در اين سه آيه در تعقيب بحثهاى مربوط به خيانت و تهمت كه در آيات قبل گذشت سه حكم
كلى بيان شده است :
1 - نخست اشاره به اين حقيقت شده كه راه توبه ، به روى افراد بدكار به هر حال باز
است و كسى كه به خود يا ديگرى ستم كند و بعد حقيقتا پشيمان شود و از خداوند طلب
آمرزش كند و در مقام جبران بر آيد ، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت .
( و من يعمل سوء او يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجد الله غفورا رحيما ) .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 118
بايد توجه داشت كه در آيه دو چيز عنوان شده يكى سوء و ديگرى ظلم به نفس ، و با توجه
به قرينه مقابله و همچنين ريشه لغوى سوء كه به معنى زيان رسانيدن به ديگرى است ،
چنين استفاده مى شود كه هر نوع گناه اعم از اينكه انسان به ديگرى زيان برساند يا به
خود ، به هنگام توبه حقيقى و جبران ، قابل آمرزش است .
ضمنا از تعبير به يجد الله غفورا رحيما : خدا را آمرزنده و مهربان مى يابد استفاده
مى شود كه توبه حقيقى آنچنان اثر دارد كه انسان در درون جان خود نتيجه آنرا مى يابد
، از يكسو اثر ناراحت كننده گناه با توجه به غفور بودن خداوند از بين مى رود ، و از
طرف ديگر دورى خود را از رحمت و الطاف خداوند كه نتيجه معصيت بود ، به مقتضاى
رحيميت او ، مبدل به نزديكى احساس مى كند .
2 - آيه دوم توضيح همان حقيقتى است كه اجمال آن در آيات قبل گذشت و آن اينكه : هر
گناهى كه انسان مرتكب مى شود بالمال و در نتيجه به خود ضرر زده و به زيان خود گام
برداشته است .
( و من يكسب اثما فانما يكسبه على نفسه ) .
و در پايان آيه مى فرمايد : خداوند عالم است و از اعمال بندگان با خبر ، و هم حكيم
است و هر كس را طبق استحقاق خود مجازات مى كند .
( و كان الله عليما حكيما ) .
و به اين ترتيب گناهان اگر چه در ظاهر مختلفند ، گاهى زيان آن به ديگرى مى رسد و
گاهى زيان آن به خويشتن است ، اما پس از تحليل نهائى همه به خود انسان باز مى گردد
و آثار سوء گناه قبل از همه در روح و جان خود شخص ظاهر مى شود .
3 - و در آخرين آيه اشاره به اهميت گناه تهمت زدن نسبت به افراد
تفسير نمونه ج : 4 ص : 119
بى گناه كرده ، مى فرمايد : هر كس خطا يا گناهى مرتكب شود و آن را به گردن بى گناهى
بيفكند ، بهتان و گناه آشكارى انجام داده است .
( و من يكسب خطيئة او اثما ثم يرم به بريئا فقد احتمل بهتانا و اثما مبينا ) .
در اين آيه گناهانى را كه انسان مرتكب مى شود و به گردن ديگرى مى افكند به دو قسم
تقسيم شده يكى خطيئة و ديگر اثم - در باره تفاوت ميان اين دو ، مفسران و اهل لغت
سخن بسيار گفته اند ، اما آنچه نزديكتر به نظر مى رسد اين است كه خطيئة از خطا در
اصل به معنى لغزشها و گناهانى است كه بدون قصد از انسان سر مى زند و گاهى داراى
كفاره و غرامت است ، ولى تدريجا در معنى خطيئه توسعه اى داده شده و هر گناه اعم از
عمد و غير عمد را در بر مى گيرد ، زيرا هيچگونه گناهى ( اعم از عمد و غير عمد ) با
روح سليم انسان سازگار نيست و اگر از او سر بزند در حقيقت يكنوع لغزش و خطا است كه
شايسته مقام او نيست ، نتيجه اينكه خطيئة معنى وسيعى دارد كه هم گناه عمدى و هم غير
عمدى را شامل مى شود ، ولى اثم معمولا به گناهان عمدى و اختيارى گفته مى شود - و در
اصل اثم به معنى چيزى است كه انسان را از كارى باز مى دارد و از آنجا كه گناهان
آدمى را از خيرات ، باز ميدارند به آنها اثم گفته شده است .
ضمنا بايد توجه داشت كه در آيه در مورد تهمت ، تعبير لطيفى به كار برده شده و آن
اينكه گناه را بمنزله تير قرار داده و انتساب آن را به ديگرى به منزله پرتاب بسوى
هدف اشاره به اينكه همانطور كه تيراندازى به سوى ديگرى ممكن است باعث از بين رفتن
او شود پرتاب تير گناه هم به كسى كه مرتكب نشده ممكن است آبروى او را كه بمنزله خون
او است از بين ببرد ، بديهى است وزر و وبال اين كار براى هميشه بر دوش فردى كه تهمت
زده است باقى خواهد ماند ، و تعبير به احتمل ( بر دوش مى گيرد ) نيز اشاره به
سنگينى
تفسير نمونه ج : 4 ص : 120
و دوام اين مسئوليت است ! .
جنايت تهمت
تهمت زدن به بى گناه از زشتترين كارهائى است كه اسلام آن را به شدت محكوم ساخته است
، آيه فوق و روايات متعدد اسلامى كه در باره اين موضوع وارد شده نظر اسلام را در
اين زمينه روشن مى سازد ، امام صادق (عليه السلام) از حكيمى چنين نقل مى كند :
البهتان على البرىء اثقل من جبال راسيات : تهمت زدن به بى گناه از كوههاى عظيم نيز
سنگين تر است ! تهمت زدن به افراد بى گناه با روح ايمان سازگار نيست چنانكه از امام
صادق (عليه السلام) نقل شده : ( اذا اتهم المؤمن اخاه انماث الايمان فى قلبه كما
ينماث الملح فى الماء ) كسى كه برادر مسلمانش را متهم كند ، ايمان در قلب او ذوب مى
شود همانند ذوب شدن نمك در آب ! در حقيقت بهتان و تهمت ، بدترين انواع دروغ و كذب
است ، زيرا هم مفاسد عظيم كذب را دارد ، و هم زيانهاى غيبت ، و هم بدترين نوع ظلم و
ستم است ، و لذا از پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده كه فرمود : من
بهت مؤمنا او مؤمنة او قال فيهما ما ليس فيه اقامه الله تعالى يوم القيامة على تل
من نار حتى يخرج مما قاله : كسى كه به مرد يا زن با ايمان تهمت بزند و يا در باره
او چيزى بگويد .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 121
كه در او نيست ، خداوند در روز قيامت او را بر تلى از آتش قرار مى دهد تا از
مسئوليت آنچه گفته است در آيد .
در حقيقت رواج اين كار ناجوانمردانه در يك محيط ، سبب به هم ريختن نظام و عدالت
اجتماعى و آلوده شدن حق به باطل و گرفتار شدن بى گناه و تبرئه گنهكار و از ميان
رفتن اعتماد عمومى مى شود .
وَ لَوْ لا فَضلُ اللَّهِ عَلَيْك وَ رَحْمَتُهُ لهََمَّت طائفَةٌ مِّنْهُمْ أَن
يُضِلُّوك وَ مَا يُضِلُّونَ إِلا أَنفُسهُمْ وَ مَا يَضرُّونَك مِن شىْء وَ
أَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْك الْكِتَب وَ الحِْكْمَةَ وَ عَلَّمَك مَا لَمْ تَكُن
تَعْلَمُ وَ كانَ فَضلُ اللَّهِ عَلَيْك عَظِيماً(113)
ترجمه :
113 - اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود طايفه اى از آنان تصميم داشتند تو را
گمراه كنند اما جز خودشان را گمراه نمى كنند و هيچگونه زيانى به تو نمى رسانند و
خداوند كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمى دانستى به تو آموخت و فضل خدا بر
تو بزرگ بود .
تفسير :
اين آيه اشاره به گوشه ديگرى از حادثه بنى ابيرق است كه در چند آيه قبل تحت عنوان
شان نزول اشاره شد ، آيه چنين مى گويد : اگر فضل و رحمت پروردگار شامل حال تو نبود
جمعى از منافقان يا مانند آنها تصميم داشتند ترا از مسير حق و عدالت ، منحرف سازند
، ولى لطف الهى شامل حال تو شد
تفسير نمونه ج : 4 ص : 122
و تو را حفظ كرد .
( و لو لا فضل الله عليك و رحمته لهمت طائفة منهم ان يضلوك ) .
آنها مى خواستند با متهم ساختن يك فرد بى گناه و سپس كشيدن پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) به اين ماجرا ، هم ضربه اى به شخصيت اجتماعى و معنوى پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) بزنند و هم اغراض سوء خود را در باره يك مسلمان بى گناه عملى
سازند ، ولى خداوندى كه حافظ پيامبر خويش است ، نقشه هاى آنها را نقش بر آب كرد .
بعضى براى اين آيه شان نزول ديگرى ذكر كرده اند و آن اينكه هيئتى از طايفه بنى ثقيف
خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده و گفتند ما با دو شرط با تو بيعت مى
كنيم نخست اينكه بت هاى خود را با دست خود نشكنيم و ديگر اينكه بر ما مهلت دهى تا
يك سال ديگر بت عزى را پرستش كنيم ! ، خداوند به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
خود دستور داد كه در برابر پيشنهادهاى آنها به هيچوجه انعطافى نشان ندهد ، آيه فوق
نازل شد و به پيامبر اعلام كرد كه لطف خدا او را در برابر اين وسوسه ها حفظ مى كند
.
سپس قرآن مى گويد : اينها فقط خود را گمراه مى كنند و هيچگونه زيان به تو نمى
رسانند .
( و ما يضلون الا انفسهم و ما يضرونك من شىء ) سرانجام علت مصونيت پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) را از گمراهى و خطا و گناه ، چنين بيان مى كند كه خدا ، كتاب و حكمت
بر تو نازل كرد و آنچه را نميدانستى به تو آموخت .
( و انزل الله عليك الكتاب و الحكمة و علمك ما لم تكن تعلم ) .
و در پايان آيه مى فرمايد : فضل خداوند بر تو بسيار بزرگ بوده است ( و كان فضل الله
عليك عظيما ) .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 123
سرچشمه معصوم بودن پيامبران
آيه فوق ، از آياتى است كه اشاره بمسئله مصونيت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از
خطا و اشتباه و گناه مى كند و مى گويد : اگر امدادهاى الهى شامل حال تو نبود تو را
گمراه مى ساختند ولى با وجود اين امدادها قادر به اين كار نخواهند بود و هيچگونه
زيانى در اين راه به تو نمى رسانند .
به اين ترتيب خداوند براى اينكه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بتواند در هر چيز
سرمشقى براى امت باشد و الگوئى براى نيكيها و خيرات گردد ، و از عواقب دردناك
لغزشهائى كه ممكن است دامن يك رهبر بزرگ را بگيرد ، بركنار باشد و امت از سرگردانى
در مسئله اطاعت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در امان باشند و گرفتار تضاد در
ميان اطاعت و عدم اطاعت نشوند پيامبر خود را در برابر خطا و گناه بيمه مى كند تا
اعتماد كامل مردم را كه از نخستين شرطهاى رهبرى الهى است بخود جلب نمايد .
و در ذيل آيه يكى از دلائل اساسى مسئله عصمت بطور اجمال آمده است و آن اينكه :
خداوند علوم و دانشهائى به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آموخته كه در پرتو آن
در برابر گناه و خطا بيمه ميشود ، زيرا علم و دانش ( در مرحله نهائى ) موجب عصمت
است مثلا پزشكى كه آب آلوده اى را كه به انواع ميكربهاى : وبا ، مالاريا ، و دهها
بيمارى خطرناك ديگر آلوده است و آن را در آزمايشگاه در زير ميكروسكوپ مطالعه كرده و
اثر كشنده آن را به روشنى دريافته است ، ممكن نيست از آن آب بنوشد ، يعنى اين علم
به او مصونيت در برابر ارتكاب اين عمل مى دهد ، در حالى كه جهل به آن ممكن است موجب
ارتكاب گردد .
همچنين سرچشمه بسيارى از اشتباهات جهل به مقدمات يا لوازم و عواقب يك كار است ،
بنابراين كسى كه از طريق وحى الهى و تعليم پروردگارا آگاهى
تفسير نمونه ج : 4 ص : 124
كامل از مسائل مختلف دارد ، نه گرفتار لغزش ميشود ، نه گمراهى و نه گناه .
ولى اشتباه نشود با اينكه چنان علمى براى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از ناحيه
خدا است ولى باز جنبه اجبارى بخود نمى گيرد ، يعنى هيچگاه پيامبر مجبور نيست به علم
خود عمل كند بلكه از روى اختيار به آن عمل مى كند ، همانطور كه طبيب مزبور با داشتن
آگاهى از وضع آن آب آلوده اجبارى به ننوشيدن آن ندارد بلكه از روى اراده از شرب آن
خوددارى مى كند .
و اگر گفته شود چرا پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مشمول چنين فضل الهى شده است
نه ديگران ، بايد گفت اين به خاطر مسئوليت سنگين رهبرى است كه بر دوش او گذاشته شده
است و بر دوش ديگران نيست زيرا خداوند به همان مقدار كه مسئوليت مى دهد ، توان و
نيرو مى بخشد .
( دقت كنيد ) .
* لا خَيرَ فى كثِير مِّن نَّجْوَاهُمْ إِلا مَنْ أَمَرَ بِصدَقَة أَوْ مَعْرُوف
أَوْ إِصلَح بَينَ النَّاسِ وَ مَن يَفْعَلْ ذَلِك ابْتِغَاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ
فَسوْف نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً(114)
ترجمه :
114 - در بسيارى از سخنان در گوشى ( و جلسات محرمانه ) آنها خير و سودى نيست مگر
كسى كه ( به اين وسيله ) امر به كمك به ديگران يا كار نيك يا اصطلاح در ميان مردم
كند ، و هر كس براى خشنودى پروردگار چنين كند پاداش بزرگى به او خواهيم داد .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 125
تفسير : سخنان در گوشى
در آيات گذشته اشاره اى به جلسات مخفيانه شبانه و شيطنت آميز بعضى از منافقان يا
مانند آنها شده بود ، در اين آيه بطور مشروحتر از آن تحت عنوان نجوا بحث مى شود .
نجوا تنها بمعنى سخنان در گوشى نيست بلكه هر گونه جلسات سرى و مخفيانه را نيز شامل
مى شود ، زيرا در اصل از ماده نجوة ( بر وزن دفعة ) بمعنى سرزمين مرتفع گرفته شده
است ، چون سرزمينهاى مرتفع از اطراف خود جدا هستند ، و از آنجا كه جلسات سرى و
سخنان در گوشى از اطرافيان جدا مى شود ، به آن نجوى گفته اند و بعضى معتقدند كه همه
اينها از ماده نجات بمعنى رهائى گرفته شده است ، زيرا يك نقطه مرتفع از هجوم سيلاب
در امان است ، و يك مجلس سرى يا سخن در گوشى از اطلاع ديگران بركنار مى باشد .
به هر حال آيه مى گويد : در غالب جلسات محرمانه و مخفيانه آنها كه بر اساس نقشه هاى
شيطنت آميز بنا شده خير و سودى نيست .
( لا خير فى كثير من نجويهم ) سپس براى اينكه گمان نشود هر گونه نجوا و سخن در گوشى
يا جلسات سرى مذموم و ممنوع است ، چند مورد به عنوان مقدمه بيان يك قانون كلى ، به
صورت استثناء در ذيل آيه ذكر كرده مى فرمايد : مگر اينكه كسى در نجواى خود ، توصيه
به صدقه و كمك به ديگران ، يا انجام كار نيك ، و يا اصلاح در ميان مردم مى نمايد .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 126
( الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بين الناس ) و اين گونه نجوى ها اگر به خاطر
تظاهر و رياكارى نباشد بلكه منظور از آن كسب رضاى پروردگار بوده باشد ، خداوند
پاداش بزرگى براى آن مقرر خواهد فرمود .
( و من يفعل ذلك ابتغاء مرضات الله فسوف نؤتيه اجرا عظيما ) اصولا نجوا و سخنان
درگوشى و تشكيل جلسات سرى در قرآن به عنوان يك عمل شيطانى معرفى شده است .
انما النجوى من الشيطان : نجوى از شيطان است زيرا اين كار غالبا براى اعمال نادرست
صورت ميگيرد ، چون انجام كار خير و مفيد و مثبت معمولا چيز محرمانه و مخفيانه اى
نيست كه مردم بخواهند با سخنان درگوشى آن را انجام دهند .
ولى از آنجا كه گاهى شرائط فوق العاده اى پيش مى آيد كه انسان مجبور مى شود در
كارهاى نيك از روش نجوا استفاده كند اين استثناء مكرر در قرآن آمده است .
يا ايها الذين آمنوا اذا تناجيتم فلا تتناجوا بالاثم و العدوان و معصية الرسول و
تناجوا بالبر و التقوى : اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه نجوا مى كنيد براى
گناه و ستم و نافرمانى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نجوا نكنيد و تنها براى كار
نيك و پرهيز كارى نجوا داشته باشيد .
اساسا نجوا اگر در حضور جمعيت انجام پذيرد سوء ظن افراد را بر مى انگيزد ، و گاهى
حتى در ميان دوستان ايجاد بدبينى مى كند ، به همين دليل بهتر است
تفسير نمونه ج : 4 ص : 127
كه جز در موارد ضرورت از اين موضوع استفاده نشود و فلسفه حكم مزبور در قرآن نيز
همين است .
البته گاهى حفظ آبروى انسانى ايجاب مى كند كه از نجوا استفاده شود ، و از جمله آن
كمكهاى مالى است كه در آيه فوق به عنوان صدقه از آن ياد شده است .
و يا امر به معروف كردن كه گاهى اگر آشكارا گفته شود ، طرف ، در برابر جمعيت شرمنده
مى شود ، و شايد به همين علت از پذيرش آن امتناع ورزد و مقاومت كند ، كه در آيه فوق
از آن تعبير به معروف شده است .
و يا در موارد اصلاح بين مردم كه گاهى آشكارا گفتن مسائل جلو اصلاح را مى گيرد ، و
بايد با هر كدام از طرفين دعوا جداگانه و به صورت نجوا صحبت شود تا نقشه اصلاحى
پياده گردد .
در اين سه مورد و آنچه مانند آنست ، ضرورت اقتضا مى كند كه كار مثبت در زير چتر
نجوا قرار گيرد .
قابل توجه اينكه موارد سه گانه فوق همه در عنوان صدقه مندرج است زيرا آنكس كه امر
به معروف مى كند ، زكات علم مى پردازد و آن كس كه اصلاح ذات البين مى نمايد زكات
نفوذ و حيثيت خود را در ميان مردم ادا مى كند چنانكه از على (عليه السلام) نقل شده
كه فرمود : ان الله فرض عليكم زكاة جاهكم كما فرض عليكم زكاة ما ملكت ايديكم :
خداوند بر شما واجب كرده است زكات نفوذ و حيثيت اجتماعى بپردازيد همانطور كه بر شما
واجب كرده كه زكات مال بدهيد .
و از پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده كه به ابو ايوب فرمود : الا
ادلك على صدقة يحبها الله و رسوله تصلح بين الناس اذا تفاسدوا و تقرب بينهم اذا
تباعدوا :
تفسير نمونه ج : 4 ص : 128
آيا تو را از صدقه اى آگاه كنم كه خدا و پيامبرش آن را دوست دارند : هنگامى كه مردم
با يكديگر دشمن شوند آنها را اصلاح ده و زمانى كه از هم دور گردند آنها را به هم
نزديك كن .
وَ مَن يُشاقِقِ الرَّسولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَينَ لَهُ الْهُدَى وَ يَتَّبِعْ
غَيرَ سبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلى وَ نُصلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَت
مَصِيراً(115)
ترجمه :
115 - كسى كه بعد از آشكار شدن حق از در مخالفت با پيامبر در آيد و از راهى جز راه
مومنان پيروى كند ما او را به همان راه كه مى رود مى بريم و به دوزخ داخل مى كنيم و
جايگاه بدى دارد .
شان نزول :
در شان نزول آيات سابق گفتيم كه بشير بن ابيرق ، پس از سرقت از مسلمانى ، شخص بى
گناهى را متهم ساخت و با صحنه سازى در حضور پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) خود را
تبرئه كرد ولى با نزول آيات گذشته رسوا شد ، و بدنبال اين رسوائى بجاى اينكه توبه
كند و به راه باز گردد ، راه كفر را پيش گرفت و رسما از زمره مسلمانان خارج گرديد ،
آيه فوق نازل شد و ضمن اشاره به اين موضوع ، يك حكم كلى و عمومى اسلامى را بيان
ساخت .
تفسير :
هنگامى كه انسان مرتكب خلافى مى شود ، پس از آگاهى دو راه در
تفسير نمونه ج : 4 ص : 129
پيش دارد راه بازگشت و توبه كه اثر آن در شستشوى گناه در چند آيه پيش بيان گرديد ،
راه ديگر ، راه لجاجت و عناد است كه به نتيجه شوم آن در اين آيه اشاره شده و مى
فرمايد : كسى كه بعد از آشكار شدن حق از در مخالفت و عناد در برابر پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) در آيد و راهى جز راه مؤمنان انتخاب نمايد ، ما او را به همان
راه كه مى رود مى كشانيم و در قيامت به دوزخ مى فرستيم و چه جايگاه بدى در انتظار
او است .
( و من يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدى و يتبع غير سبيل المؤمنين نوله ما
تولى و نصله جهنم و سائت مصيرا ) .
بايد توجه داشت كه يشاقق از ماده شقاق بمعنى مخالفت آگاهانه توام با عداوت و دشمنى
است ، و جمله من بعد ما تبين له الهدى : پس از روشن شدن هدايت و راه راست نيز اين
معنى را تاكيد مى كند و در واقع چنين افرادى سرنوشتى بهتر از اين نمى توانند داشته
باشند ، سرنوشتى كه هم عاقبت شوم در اين جهان و هم عاقبت دردناك در آن جهان دارد .
اما در اين جهان همانطور كه قرآن مى گويد : روز به روز در مسير غلط خود راسختر مى
شوند و زاويه انحراف آنها از جاده حق ، با پيشروى در بيراهه بيشتر مى شود و اين
سرنوشتى است كه خود آنها براى خويشتن انتخاب كرده اند ، و بنائى است كه پايه گذارى
آن به دست خودشان شده است و بنا بر اين هيچگونه ستمى در باره آنها به عمل نيامده ،
و اين كه مى فرمايد : نوله ما تولى : ما او را به همان راه كه مى رود مى كشانيم
اشاره بهمين سلب توفيق معنوى ، و عدم تشخيص حق و پيشروى در بيراهه است ( شرح اين
موضوع را در تفسير هدايت و ضلالت در جلد اول صفحه 50 بيان كرده ايم ) .
و آنجا كه مى گويد نصله جهنم اشاره به سرنوشت آنها در رستاخيز است .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 130
در باره جمله نوله ما تولى تفسير ديگرى نيز هست و آن اينكه : ما چنين افراد را تحت
سرپرستى معبودهاى ساختگى كه براى خود انتخاب كرده اند ، قرار ميدهيم .
حجيت اجماع
يكى از دلائل چهارگانه فقه ، اجماع بمعنى اتفاق علماء و دانشمندان اسلامى در يك
مسئله فقهى است ، در اصول فقه براى اثبات حجيت اجماع دلائل مختلفى ذكر كرده اند ،
از جمله آيه فوق است كه جمعى آن را دليل بر حجيت اجماع مى دانند ، زيرا مى گويد :
هر كس طريقى غير از طريق مؤمنان انتخاب كند ، سرنوشت شومى در دنيا و آخرت دارد و
بنابراين هنگامى كه مؤمنان راهى را در مسئله اى برگزيدند همه بايد از آن پيروى كنند
.
ولى حق اين است كه آيه فوق هيچگونه ارتباطى با مسئله حجيت اجماع ندارد ( البته ما
اجماع را حجت مى دانيم مشروط به اينكه از آن كشف قول معصوم كنيم و يا معصوم شخصا ،
ولو بطور ناشناس ، در ضمن اصحاب اجماع باشد ، ولى دليل حجت چنين اجماعى همان حجيت
سنت و قول معصوم است نه آيه فوق ) زيرا : اولا مجازاتهائى كه در آيه تعيين شده براى
كسانى است كه آگاهانه ، مخالفت با پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كنند و راهى غير
راه مؤمنان را انتخاب نمايند ، يعنى اين دو بايد دست به دست هم بدهند تا چنان ثمره
شومى داشته باشد وانگهى بايد از روى علم و آگاهى صورت گيرد ، و اين موضوع هيچگونه
ارتباطى با مسئله حجيت اجماع ندارد و اجماع را به تنهائى حجت نمى كند .
ثانيا منظور از سبيل المؤمنين ، راه توحيد و خدا پرستى و اصل اسلام
تفسير نمونه ج : 4 ص : 131
است نه فتاواى فقهى و احكام فرعى ، همانطور كه ظاهر آيه علاوه بر شان نزول آن به
اين حقيقت گواهى مى دهد .
و در حقيقت ، پيروى از غير طريق مؤمنان چيزى جز مخالفت با پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) نيست و هر دو بازگشت به يك مطلب مى كند .
لذا در حديثى از امام باقر (عليه السلام) ميخوانيم : هنگامى كه امير مؤمنان على
(عليه السلام) در كوفه بود ، جمعى خدمت او آمدند ، و تقاضا كردند كه براى آنها امام
جماعتى انتخاب كند ( تا در ماه رمضان نمازهاى مستحبى معروف به تراويح را كه در زمان
عمر به جماعت ميخواندند با او بخوانند ) امام از اين كار امتناع ورزيد و از چنين
جماعتى نهى كرد ( زيرا جماعت در نافله مشروع نيست ) اين جمعيت با اينكه اين حكم
قاطع را از امام و پيشواى خود شنيده بودند لجاجت بخرج داده و جار و جنجال بلند
كردند كه بيائيد و در اين ماه رمضان ، اشك بريزيد ! ، جمعى از دوستان على (عليه
السلام) به خدمتش رسيدند و عرض كردند : عده اى در برابر اين دستور شما تسليم نيستند
، فرمود : آنها را به حال خود وابگذاريد هر كس را ميخواهند انتخاب كنند تا اين
جماعت ( نامشروع ) را بجا آورد و سپس آيه فوق را تلاوت فرمود .
اين حديث نيز آنچه را كه در مورد تفسير آيه گفتيم تاييد مى كند .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 132
إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَن يُشرَك بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِك لِمَن
يَشاءُ وَ مَن يُشرِك بِاللَّهِ فَقَدْ ضلَّ ضلَلا بَعِيداً(116)
ترجمه :
116 - خداوند شرك به او را نمى آمرزد ( ولى ) كمتر از آن را براى هر كس بخواهد ( و
شايسته بيند ) مى آمرزد و هر كس براى خدا شريكى قائل شود در گمراهى دورى افتاده است
.
تفسير : شرك گناه نابخشودنى
در اينجا بار ديگر بدنبال بحثهاى مربوط به منافقان و مرتدان يعنى كسانى كه بعد از
قبول اسلام به سوى كفر باز مى گردند ، اشاره به اهميت گناه شرك مى كند كه گناهى است
غير قابل عفو و بخشش و هيچ گناهى بالاتر از آن متصور نيست .
مضمون اين آيه با تفاوت در همين سوره گذشت ( آيه 48 ) .
البته اينگونه تكرار در مسائل تربيتى لازمه بلاغت است زيرا مسائل اساسى و مهم بايد
در فواصل مختلفى تكرار شود تا در نفوس و افكار ، راسخ گردد .
در حقيقت گناهان همانند بيماريهاى گوناگونند ، مادام كه بيمارى به مراكز اصلى بدن
حملهور نشده و آنها را از كار نينداخته است نيروى دفاعى تن اميد بهبودى را همراه
دارد اما اگر فى المثل بيمارى ، مركز اصلى بدن يعنى مغز را مورد هجوم قرار داد و
فلج ساخت درهاى اميد بسته خواهد شد و
تفسير نمونه ج : 4 ص : 133
مرگ حتمى بدنبال آن فرا مى رسد ، شرك چيزى است كه مركز حساس روح آدمى را از كار مى
اندازد ، و تاريكى و ظلمت در جان او مى پاشد و با وجود آن هيچگونه اميد نجات نيست ،
اما اگر حقيقت توحيد و يكتاپرستى كه سرچشمه هر گونه فضيلت و جنبش و حركت است ، زنده
باشد اميد بخشش در مورد بقيه گناهان وجود دارد .
( ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء ) همانطور كه گفتيم در
همين سوره دو بار اين آيه تكرار شده است تا آثار شرك و بت پرستى كه ساليان دراز در
اعماق نفوس آن مردم لانه كرده بود ، براى هميشه شستشو گردد ، و آثار معنوى و مادى
توحيد بر شاخسار وجود آنها آشكار شود ، منتها ذيل دو آيه با هم تفاوت مختصرى دارد
در اينجا ميفرمايد : هر كس براى خدا شريكى قائل شود در گمراهى دورى گرفتار شده .
( و من يشرك بالله فقد ضل ضلالا بعيدا ) ولى در گذشته فرمود : كسى كه براى خدا شريك
قائل شود دروغ و افتراى بزرگى زده است .
( و من يشرك بالله فقد افترى اثما عظيما ) .
در حقيقت در آنجا اشاره به مفسده بزرگ شرك از جنبه الهى و شناسائى خدا شده و در
اينجا زيانهاى غير قابل جبران آن براى خود مردم بيان گرديده است ، آنجا جنبه علمى
مساله را بررسى مى كند و اينجا جنبه عملى و نتائج خارجى آن را ، و روشن است كه اين
هر دو به اصطلاح لازم و ملزوم يكديگرند ( توضيحات ديگرى در زمينه اين آيه در جلد
سوم همين تفسير صفحه 409 داده ايم ) .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 134
إِن يَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلا إِنَثاً وَ إِن يَدْعُونَ إِلا شيْطناً
مَّرِيداً(117) لَّعَنَهُ اللَّهُ وَ قَالَ لأَتخِذَنَّ مِنْ عِبَادِك نَصِيباً
مَّفْرُوضاً(118) وَ لأُضِلَّنَّهُمْ وَ لأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لاَمُرَنَّهُمْ
فَلَيُبَتِّكنَّ ءَاذَانَ الأَنْعَمِ وَ لاَمُرَنهُمْ فَلَيُغَيرُنَّ خَلْقَ
اللَّهِ وَ مَن يَتَّخِذِ الشيْطنَ وَلِيًّا مِّن دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ
خُسرَاناً مُّبِيناً(119) يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ مَا يَعِدُهُمُ الشيْطنُ
إِلا غُرُوراً(120) أُولَئك مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا يجِدُونَ عَنهَا
محِيصاً(121)
ترجمه :
117 - آنها غير از خدا تنها بتهائى را مى خوانند كه اثرى ندارند و ( يا ) فقط شيطان
سركش و ويرانگر را مى خوانند .
118 - خداوند او را از رحمت خويش بدور ساخته و او گفته است كه از بندگان تو سهم
معينى خواهم گرفت .
119 - و آنها را گمراه مى كنم و به آرزوها سرگرم مى سازم و به آنها دستور مى دهم كه
( اعمال خرافى انجام دهند و ) گوش چهارپايان را بشكافند و آفرينش ( پاك ) خدائى را
تغيير دهند ، ( فطرت توحيد را به شرك بيالايند ) و آنها كه شيطان را به جاى خدا ولى
خود برگزينند زيان آشكارى كرده اند .
120 - شيطان به آنها وعده ها ( ى دروغين ) مى دهد و به آرزوها سرگرم مى سازد و جز
فريب و نيرنگ به آنها وعده نمى دهد .
121 - آنها ( پيروان شيطان ) جايگاهشان جهنم است و هيچ راه فرارى ندارند .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 135
تفسير : نقشه هاى شيطان
آيه نخست توضيحى است براى حال مشركان ، كه در آيه قبل به سرنوشت شوم آنها اشاره شد
و در حقيقت علت گمراهى شديد آنها را بيان مى كند و مى گويد : آنها بقدرى كوتاه
فكرند كه خالق و آفريدگار جهان پهناور هستى را رها كرده و در برابر موجوداتى سر
تعظيم فرود مى آورند كه كمترين اثر مثبتى ندارند بلكه گاهى همانند شيطان ، ويرانگر
و گمراه كننده نيز مى باشند .
( ان يدعون من دونه الا اناثا و ان يدعون الا شيطانا مريدا ) قابل توجه اينكه :
معبودهاى مشركان در اين آيه منحصر بدو چيز شناخته شده اناث و شيطان مريد .
اناث جمع انثى از ماده انث ( بر وزن ادب ) به معنى موجود نرم و قابل انعطاف است ، و
لذا هنگامى كه آهن در آتش نرم شود ، عرب مى گويد انث الحديد و اگر به جنس زن اناث و
مؤنث گفته مى شود به خاطر آن است كه جنس لطيفتر و انعطاف پذيرترى است .
ولى در اينجا بعضى از مفسران معتقدند كه قرآن اشاره به بتهاى معروف قبائل عرب مى
كند كه هر كدام براى خود بتى انتخاب كرده ، اسم مؤنثى را بر آن نهاده بودند : اللات
بمعنى الهه مؤنث الله ، عزى مؤنث اعز ، و همچنين منات و اساف و نائله و مانند آنها
- ولى بعضى ديگر از مفسران بزرگ عقيده دارند كه منظور از اناث در اينجا معنى معروف
مؤنث نيست بلكه منظور همان ريشه لغوى آن است ، يعنى آنها معبودهائى را مى پرستيدند
كه مخلوق ضعيفى
تفسير نمونه ج : 4 ص : 136
بيش نبودند و به آسانى در دست آدمى به هر شكل در مى آمدند ، تمام وجودشان تاثر و
انعطاف پذيرى و تسليم در برابر حوادث بود ، و به عبارت روشنتر ، موجودهائى كه
هيچگونه اراده و اختيارى از خود نداشتند و سرچشمه سود و زيان نبودند .
و اما كلمه مريد از نظر ريشه لغت از ماده مرد ( بر وزن زرد ) بمعنى ريختن شاخ و برگ
درخت است و بهمين مناسبت به نوجوانى كه هنوز مو در صورتش نروئيده امرد گفته مى شود
.
بنابراين شيطان مريد ، يعنى شيطانى كه تمام صفات فضيلت از شاخسار وجودش فرو ريخته و
چيزى از نقاط قوت در او باقى نمانده است .
و يا از ماده مرود ( بر وزن سرود ) بمعنى طغيان و سركشى است يعنى معبود آنها شيطان
طغيانگر و ويرانگر است .
در حقيقت قرآن معبودهاى آنها را چنين دسته بندى كرده كه يك دسته بى اثرند و بى
خاصيت و دسته ديگر طغيانگرند و ويرانگر و كسى كه در برابر چنين معبودهائى سر تسليم
فرود مى آورد در گمراهى آشكار است ! .
سپس در آيات بعد اشاره به صفات شيطان و اهداف او و عداوت خاصى كه با فرزندان آدم
دارد كرده و قسمتهاى مختلفى از برنامه هاى او را شرح ميدهد و قبل از هر چيز مى
فرمايد : خداوند او را از رحمت خويش دور ساخته ( لعنه الله ) و در حقيقت ريشه تمام
بدبختيها و ويرانگريهاى او همين دورى از رحمت خدا است كه بر اثر كبر و نخوت دامنش
را گرفت ، بديهى است چنين موجودى كه بر اثر دورى از خدا از هر گونه خير و خوبى خالى
است نمى تواند اثر مفيدى در زندگى دگران داشته باشد و ذات نايافته از هستى بخش
چگونه ممكن است هستى آفرين گردد ، نه تنها مفيد نخواهد بود ، زيانبخش نيز خواهد بود
.
سپس ميفرمايد : شيطان سوگند ياد كرده كه چند برنامه را اجرا مى كند :
تفسير نمونه ج : 4 ص : 137
1 - از بندگان تو نصيب معينى خواهم گرفت : ( و قال لاتخذن من عبادك نصيبا مفروضا )
.
او ميداند قدرت بر گمراه ساختن همه بندگان خدا ندارد ، و تنها افراد هوسباز و ضعيف
الايمان و ضعيف الاراده هستند كه در برابر او تسليم ميشوند .
2 - آنها را گمراه مى كنم ( و لاضلنهم ) .
3 - با آرزوهاى دور و دراز و رنگارنگ آنها را سرگرم ميسازم ( و لامنينهم ) ،
4 - آنها را به اعمال خرافى دعوت مى كنم ، از جمله فرمان مى دهم كه گوشهاى چهار
پايان را بشكافند و يا قطع كنند .
( و لامرنهم فليبتكن اذان الانعام ) .
و اين اشاره به يكى از اعمال زشت جاهلى است كه در ميان بت پرستان رائج بود كه گوش
بعضى از چهارپايان را مى شكافتند و يا بكلى قطع مى كردند و سوار شدن بر آن را ممنوع
مى دانستند و هيچگونه از آن استفاده نمى نمودند .
5 - آنها را وادار ميسازم كه آفرينش پاك خدائى را تغيير دهند .
( و لامرنهم فليغيرن خلق الله ) اين جمله اشاره به آن است كه خداوند در نهاد اولى
انسان توحيد و يكتاپرستى و هر گونه صفت و خوى پسنديده اى را قرار داده است ولى
وسوسه هاى شيطانى و هوى و هوسها انسان را از اين مسير صحيح منحرف ميسازد و به
بيراهه ها مى كشاند ، شاهد اين سخن آيه 30 سوره روم است .
فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر الناس عليها لا تبديل
تفسير نمونه ج : 4 ص : 138
لخلق الله ذلك الدين القيم : روى خود را متوجه آئين خالص توحيد كن همان سرشتى كه
خداوند از آغاز ، مردم را بر آن قرار داده و اين آفرينشى است كه نبايد تبديل گردد
اين است دين صاف و مستقيم .
از امام باقر و امام صادق (عليه السلام) نيز نقل شده كه منظور از آن تغيير فطرت
توحيد و فرمان خدا است .
و اين ضرر غير قابل جبرانى است كه شيطان بر پايه سعادت انسان ميزند زيرا حقايق و
واقعيات را با يك سلسله اوهام و وساوس قلب مى كند و بدنبال آن سعادت بشقاوت تبديل
مى گردد .
و در پايان يك اصل كلى را بيان كرده ، ميفرمايد : هر كس شيطان را بجاى خداوند
بعنوان ولى و سرپرست خود انتخاب كند زيان آشكارى كرده .
( و من يتخذ الشيطان وليا من دون الله فقد خسر خسرانا مبينا ) .
در آيه بعد چند نكته كه به منزله دليل براى مطلب سابق است بيان شده : شيطان پيوسته
به آنها وعده هاى دروغين مى دهد ، و به آرزوهاى دور و دراز سرگرم مى كند ولى جز
فريب و خدعه كارى براى آنها انجام نمى دهد .
( يعدهم و يمنيهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا ) .
و در آخرين آيه از آيات مورد بحث ، سرنوشت نهائى پيروان شيطان چنين بيان شده : آنها
جايگاهشان دوزخ است و هيچ راه فرارى از آن ندارند .
( اولئك ماويهم جهنم و لا يجدون عنها محيصا ) .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 139
وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ سنُدْخِلُهُمْ جَنَّت تجْرِى مِن
تحْتِهَا الأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ
أَصدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلاً(122)
ترجمه :
122 - و كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند بزودى آنها را در
باغهائى از بهشت وارد مى كنيم كه نهرها از زير درختان آن جارى است ، جاودانه در آن
خواهند ماند ، خدا وعده حق به شما مى دهد و كيست كه در گفتار و وعده هايش از خدا
صادقتر باشد ؟ ! .
تفسير :
در آيات گذشته چنين خوانديم : كسانى كه شيطان را ولى خود انتخاب كنند ، در زيان
آشكارى هستند ، شيطان به آنها وعده دروغين ميدهد و با آرزوها سرگرم مى سازد ، و
وعده شيطان جز فريب و مكر نيست ، در برابر آنها در اين آيه سرانجام كار افراد با
ايمان بيان شده كه : آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به زودى در
باغهائى از بهشت وارد مى شوند كه نهرها از زير درختان آن مى گذرد .
( و الذين آمنوا و عملوا الصالحات سندخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار ) .
اين نعمت همانند نعمت هاى اين دنيا زودگذر و ناپايدار نيست ، بلكه مؤمنان براى
هميشه آن را خواهند داشت ( خالدين فيها ابدا ) .
اين وعده همانند وعده هاى دروغين شيطان نيست ، بلكه وعده اى است حقيقى و از ناحيه
خدا ( وعد الله حقا ) .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 140
بديهى است هيچ كس نمى تواند صادق تر از خدا در وعده ها و سخنانش باشد .
( و من اصدق من الله قيلا ) زيرا تخلف از وعده ، يا به خاطر ناتوانى است ، يا جهل و
نياز ، كه تمام اينها از ساحت مقدس او دور است .
لَّيْس بِأَمَانِيِّكُمْ وَ لا أَمَانىِّ أَهْلِ الْكتَبِ مَن يَعْمَلْ سوءاً يجْزَ
بِهِ وَ لا يجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً(123) وَ مَن
يَعْمَلْ مِنَ الصلِحَتِ مِن ذَكر أَوْ أُنثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئك
يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظلَمُونَ نَقِيراً(124)
ترجمه :
123 - ( فضيلت و برترى ) به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل كتاب نيست ، هر كس كه عمل بد
كند كيفر داده مى شود ، و كسى را جز خدا ، ولى و ياور خود نخواهد يافت
124 - و كسى كه چيزى از اعمال صالح انجام دهد خواه مرد باشد يا زن ، اما ايمان
داشته باشد ، چنان كسانى داخل در بهشت مى شوند و كمترين ستمى به آنها نخواهد شد .
شان نزول :
در تفسير مجمع البيان و تفاسير ديگر چنين آمده است كه مسلمانان و اهل كتاب هر كدام
بر ديگرى افتخار مى كردند ، اهل كتاب مى گفتند پيامبر ما قبل از پيامبر شما بوده
است ، كتاب ما از كتاب شما سابقه دارتر است ، و مسلمانان مى گفتند پيامبر ما خاتم
پيامبران است ، و كتابش آخرين و كاملترين كتب آسمانى است ، بنابراين ما بر شما
امتياز داريم .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 141
و طبق روايت ديگرى يهود مى گفتند : ما ملت برگزيده ايم ، و آتش دوزخ جز روزهاى
معدودى به ما نخواهد رسيد .
( و قالوا لن تمسنا النار الا اياما معدودة ) .
و مسلمانان مى گفتند ما بهترين امت ها هستيم ، زيرا خداوند در باره ما گفته است .
( كنتم خير امة اخرجت للناس ) آيه فوق نازل شد و بر اين ادعاها قلم بطلان كشيد ، و
ارزش هر كس را به اعمالش معرفى كرد .
تفسير :
امتيازات واقعى و دروغين
در اين دو آيه يكى از اساسى ترين پايه هاى اسلام بيان شده است ، كه ارزش وجودى
اشخاص و پاداش و كيفر آنها هيچ گونه ربطى به ادعاها و آرزوهاى آنها ندارد ، بلكه
تنها بستگى به عمل و ايمان دارد ، اين اصلى است ثابت و سنتى است تغييرناپذير ، و
قانونى است كه تمام ملت ها در برابر آن يكسانند لذا در آيه نخست مى فرمايد : فضيلت
و برترى به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل كتاب نيست .
( ليس بامانيكم و لا امانى اهل الكتاب ) .
سپس اضافه مى كند : هر كس عمل بدى انجام دهد كيفر خود را در برابر آن خواهد گرفت و
هيچ كس را جز خدا ولى و ياور خويش نمى يابد .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 142
( من يعمل سوءا يجز به و لا يجد له من دون الله وليا و لا نصيرا ) .
و هم چنين كسانى كه عمل صالح بجا آورند و با ايمان باشند اعم از مرد و زن آنها وارد
بهشت خواهند شد و كمترين ستمى به آنها نمى شود .
( و من يعمل من الصالحات من ذكر او انثى و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون
نقيرا ) .
و به اين ترتيب قرآن به تعبير ساده معمولى به اصطلاح آب پاك به روى دست همه ريخته
است و وابستگى هاى ادعائى و خيالى و اجتماعى و نژادى و مانند آن را نسبت به يك مذهب
به تنهائى بى فايده مى شمرد ، و اساس را ايمان به مبانى آن مكتب و عمل به برنامه
هاى آن معرفى مى كند .
در ذيل آيه اول حديثى در منابع شيعه و اهل تسنن وارد شده كه پس از نزول اين آيه
بعضى از مسلمانان آنچنان در وحشت فرو رفتند كه از ترس به گريه افتادند زيرا مى
دانستند انسان خطا كار است و بالاخره ممكن است گناهانى از او سرزند ، اگر بنا باشد
هيچگونه عفو و بخششى در كار نباشد ، كيفر همه اعمال بد خود را ببيند كار ، بسيار
مشكل خواهد شد و لذا به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) عرض كردند كه اين آيه چيزى
براى ما باقى نگذارده است ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : قسم به آن كس
كه جانم به دست او است مطلب همان است كه در اين آيه نازل شده ، ولى اين بشارت را به
شما بدهم كه موجب نزديكى شما به خدا و تشويق به انجام كارهاى نيك گردد ، مصائبى كه
به شما مى رسد كفاره گناهان شما است حتى خارى كه در پاى شما مى خلد ! .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 143
سؤال :
ممكن است كسانى از جمله و لا يجد له من دون الله وليا و لا نصيرا : هيچكس را سرپرست
و ياور در برابر گناهان نمى بيند چنين استدلال كنند كه با وجود اين جمله مساله
شفاعت و مانند آن به كلى منتفى خواهد بود و آيه را دليل نفى مطلق شفاعت بگيرند .
پاسخ :
همانطور كه سابقا هم اشاره كرده ايم ، معنى شفاعت اين نيست كه شفيعان همانند
پيامبران و امامان و صالحان دستگاه مستقلى در برابر خداوند دارند ، بلكه شفاعت آنها
نيز به فرمان خدا است و بدون اجازه او ، و شايستگى و لياقت شفاعت شوندگان ، هيچگاه
اقدام به شفاعت نخواهند كرد ، بنابراين چنين شفاعتى سرانجام به خدا باز مى گردد ، و
شعبه اى از ولايت و نصرت و كمك و يارى خداوند محسوب مى شود .
وَ مَنْ أَحْسنُ دِيناً مِّمَّنْ أَسلَمَ وَجْهَهُ للَّهِ وَ هُوَ محْسِنٌ وَ
اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَهِيمَ حَنِيفاً وَ اتخَذَ اللَّهُ إِبْرَهِيمَ
خَلِيلاً(125) وَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ
بِكلِّ شىْء محِيطاً(126)
ترجمه :
125 - و دين و آئين چه كسى بهتر است از آن كس كه خود را تسليم خدا كند ، و نيكوكار
باشد و پيرو آئين خالص و پاك ابراهيم گردد و خدا ابراهيم را بدوستى خود انتخاب كرد
.
126 - و آنچه در آسمانها و زمين است از آن خدا است و خداوند به هر چيزى احاطه دارد
.
تفسير نمونه ج : 4 ص : 144
تفسير :
در آيات قبل ، سخن از تاثير ايمان و عمل بود و اينكه انتساب به هيچ مذهب و آئينى ،
به تنهائى اثرى ندارد ، در عين حال در آيه مورد بحث براى اينكه سوء تفاهمى از بحث
گذشته پيدا نشود ، برترى آئين اسلام را بر تمام آئينها به اين تعبير بيان كرده است
: چه آئينى بهتر است از آئين كسى كه با تمام وجود خود ، در برابر خدا تسليم شده ، و
دست از نيكوكارى بر نمى دارد و پيرو آئين پاك خالص ابراهيم است .
( و من احسن دينا ممن اسلم وجهه لله و هو محسن و اتبع ملة ابراهيم حنيفا ) .
البته آيه به صورت استفهام بيان شده ، ولى منظور از آن گرفتن اقرار از شنونده ،
نسبت به اين واقعيت است .
در اين آيه سه چيز مقياس بهترين آئين شمرده شده : نخست تسليم مطلق در برابر خدا
اسلم وجهه لله .
ديگر نيكوكارى ( و هو محسن ) منظور از نيكو كارى در اينجا هر گونه نيكى با قلب و
زبان و عمل است ، و در حديثى كه در تفسير نور الثقلين در ذيل اين آيه از پيامبر
گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده در پاسخ اين سؤال كه منظور از احسان
چيست ؟ چنين مى خوانيم : ان تعبد الله كانك تراه فان لم تكن تراه فانه يراك :
تفسير نمونه ج : 4 ص : 145
احسان ( در اين آيه ) به اين است كه هر عملى در مسير بندگى خدا انجام مى دهى آنچنان
باشد كه گويا خدا را مى بينى و اگر تو او را نمى بينى او ترا مى بيند و شاهد و ناظر
تو است .
و ديگر پيروى از آئين پاك ابراهيم است .
( و اتبع ملة ابراهيم حنيفا ) .
در پايان آيه دليل تكيه كردن روى آئين ابراهيم را چنين بيان مى كند كه خداوند
ابراهيم را به عنوان خليل خود انتخاب كرد .
( و اتخذ الله ابراهيم خليلا ) .
خليل يعنى چه ؟
خليل ممكن است از ماده خلت ( بر وزن حجت ) به معنى دوستى بوده باشد و يا از ماده
خلت ( بر وزن ضربت ) به معنى نياز و احتياج و در اينكه كداميك از اين دو معنى به
مفهوم آيه فوق نزديكتر است در ميان مفسران گفتگو است ، جمعى معتقدند كه معنى دوم
نزديكتر به حقيقت آيه مى باشد ، زيرا ابراهيم به خوبى احساس مى كرد كه در همه چيز
بدون استثنا نيازمند بپروردگار است .
ولى از آنجا كه آيه فوق مى گويد : خداوند اين مقام را به ابراهيم داد استفاده مى
شود كه منظور همان معنى دوستى است ، زيرا اگر بگوئيم خداوند
|