بعدی
در بعضى از روايات نيز آمده است كه اين آيه درباره گنهكارانى است كه
تفسير نمونه ج : 26 ص : 40
سرانجام پاك مى شوند و از دوزخ آزاد مى گردند نه كافرانى كه مخلد در آتشند .
سپس به گوشه كوچكى از عذابهاى بزرگ جهنم اشاره كرده ، مى افزايد : آنها در آنجا نه
چيز خنكى مى چشند كه گرماى وحشتناك دوزخ را فرو نشاند و نه نوشيدنى گوارائى كه عطش
شديد آنها را تسكين بخشد ( لا يذوقون فيها بردا و لا شرابا ) .
جز آبى سوزان ، و مايعى از چرك و خون ( الا حميما و غساقا ) .
و جز سايه دودهاى غليظ و داغ و خفقان آور آتش كه در آيه 43 سوره واقعه آمده است و
ظل من يحموم .
حميم به معنى آب بسيار داغ و غساق به معنى چرك و خونى است كه از زخم جارى مى شود ،
و بعضى آن را به معنى مايعات بد بو تفسير كرده اند .
اين در حالى است كه بهشتيان از چشمه هاى گواراى شراب طهور به وسيله پروردگارشان
سيراب مى شوند و سقاهم ربهم شرابا طهورا ( دهر - 21 ) و نوشيدنيهائى در ظرفهاى
زيباى بهشتى است كه مهر بر آن نهاده شده ، مهرى كه از مشك است ختامه مسك ( مطففين -
26 ) ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا ؟ و از آنجا كه ممكن است وجود اين كيفرهاى
سخت و شديد در نظر بعضى عجيب آيد ، در آيه بعد مى افزايد : اين مجازاتى است موافق و
مناسب اعمال آنها
تفسير نمونه ج : 26 ص : 41
( جزاء وفاقا ) .
چرا چنين نباشد ؟ در حالى كه آنها در اين دنيا قلبهاى مظلومان را سوزاندند ، روح و
جان آنها را به آتش كشيدند و با ظلم و ستم و طغيان خود بر كسى رحم نكردند ، سزاوار
است كه در آنجا كيفرشان چنان باشد ، و نوشابه هايشان چنين ! اصولا همانگونه كه
بارها تاكيد كرده ايم از آيات قرآن استفاده مى شود كه حداقل بسيارى از كيفرهاى
قيامت تجسمى است از اعمال دنياى انسانها ، چنانكه در سوره تحريم آيه 7 مى خوانيم :
يا ايها الذين كفروا لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعملون : اى كافران امروز
عذر مخواهيد ، چرا كه جزاى شما تنها اعمالى است كه انجام مى داديد ( كه اكنون تجسم
يافته و در برابر شما حضور پيدا كرده ) .
سپس به توضيح علت اين مجازات پرداخته ، مى فرمايد : اين به خاطر آن است كه آنها
اميدى به حساب و ترسى از عقاب خداوند نداشتند ( انهم كانوا لا يرجون حسابا ) .
و همين بى اعتنائى به حساب و روز جزا مايه طغيان و سركشى و ظلم و ستم آنها شد ، و
آن ظلم و فساد چنين سرنوشت دردناكى را براى آنان فراهم ساخت .
در حقيقت عدم ايمان به حساب عاملى است براى طغيان ، و آن هم عاملى است براى آن
كيفرهاى سخت .
توجه داشته باشيد كه لا يرجون از ماده رجاء هم به معنى اميد
تفسير نمونه ج : 26 ص : 42
است و هم به معنى عدم ترس و وحشت اصولا انسان وقتى اميد و انتظار كيفر داشته باشد
طبعا مى ترسد ، و اگر نداشته باشد نمى ترسد و اين دو لازم و ملزوم يكديگرند ، لذا
آنان كه اميد به حساب نداشته باشند ترسى هم ندارند .
تعبير به ان كه براى تاكيد است و كانوا كه استمرار در ماضى را بيان مى كند و حسابا
كه به صورت نكره بعد از نفى ذكر شده و معنى عموم را مى دهد ، همه بيانگر اين واقعيت
است كه آنها مطلقا و هرگز هيچگونه انتظار و ترسى از حساب و كتاب نداشتند ، يا به
تعبير ديگر حساب روز قيامت را به دست فراموشى سپرده ، و از برنامه زندگى خود كاملا
حذف كرده بودند ، و طبيعى است كه چنين افرادى ، آلوده چنان گناهان عظيمى شوند ، و
سرانجام گرفتار اين عذابهاى سخت و دردناك .
و لذا بلافاصله مى افزايد : آنها آيات ما را به كلى تكذيب كردند ( و كذبوا باياتنا
كذابا ) .
هواى نفس آنچنان بر آنها چيره شده بود كه همه آيات بيدارگر الهى را شديدا انكار
كردند ، تا به هوسهاى سركش خود ادامه دهند ، و به خواسته ها و تمنيات نامشروع خويش
لباس عمل بپوشاند .
پيداست كه آيات در اينجا معنى وسيع و گسترده اى دارد كه همه آيات توحيد و نبوت و
تشريع و تكوين ، و معجزات انبيا و احكام و سنن را شامل مى شود ، و با توجه به تكذيب
اينهمه نشانه ها و آيات الهى كه جهان تكوين و تشريع را پر
تفسير نمونه ج : 26 ص : 43
كرده بايد تصديق كنيم كه آن مجازات براى چنين اشخاصى جزاء وفاق و كيفر مناسب است .
سپس به عنوان هشدار به اين طغيانگران ، و هم براى تاكيد بر مساله وجود موازنه ميان
جرم و جريمه و حاكميت جزاى وفاق مى افزايد : ما همه چيز را قطعا احصاء و ثبت كرده
ايم ( و كل شىء احصيناه كتابا ) .
تا گمان نكنيد چيزى از اعمال شما بى حساب و مجازات مى ماند ، و نيز هرگز فكر نكنيد
اين كيفرهاى شديد غير عادلانه است .
اين حقيقت كه تمام كارهاى انسان اعم از كوچك و بزرگ ، صغير و كبير ، آشكار و پنهان
، و حتى نيات و عقائد انسان ، ثبت و ضبط مى شود ، در بسيارى از آيات قرآن منعكس است
.
در يكجا مى فرمايد : و كل شىء فعلوه فى الزبر و كل صغير و كبير مستطر : هر كارى را
كه انجام دادند در نامه هاى اعمالشان ثبت است و هر عمل كوچك و بزرگى نوشته مى شود (
قمر - 52 و 53 ) .
و در جاى ديگر مى فرمايد : ان رسلنا يكتبون ما تمكرون : رسولان ما آنچه مكر مى كنيد
مى نويسند ( يونس - 21 ) .
و در جاى ديگر مى خوانيم : و نكتب ما قدموا و آثارهم : ما آنچه را از پيش فرستاده
اند و همچنين تمام آثار آنها را مى نويسيم ( يس - 12 ) .
تفسير نمونه ج : 26 ص : 44
و لذا هنگامى كه نامه اعمال مجرمان را به دست آنها مى دهند فريادشان بلند مى شود ،
مى گويند : يا ويلتنا مال هذا الكتاب لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها : اى
واى بر ما ! اين چه كتابى است كه هيچ كار كوچك و بزرگى نيست مگر اينكه آن را ثبت و
شماره كرده است ؟ ! ( كهف - 49 ) .
بدون شك كسى كه اين واقعيت را با تمام قلبش باور كند در انجام كارها بسيار دقيق و
حسابگر خواهد بود ، و همين اعتقاد مانع بزرگى ميان انسان و گناه ايجاد مى كند و از
عوامل مهم تربيت محسوب مى شود .
در آخرين آيه مورد بحث لحن سخن را تغيير داده ، و از غيبت به خطاب مبدل نموده ،
آنها را مخاطب ساخته ، و ضمن جمله تهديدآميز و خشم آلود و تكاندهنده اى مى فرمايد :
پس بچشيد كه چيزى جز عذاب بر شما نمى افزائيم ! ( فذوقوا فلن نزيدكم الا عذابا ) .
هر چه فرياد كنيد ، يا ويلتنا بگوئيد ، تقاضاى باز گشت به دنيا و جبران گناهان
نمائيد از شما مسموع نيست ، و چيزى جز بر عذاب شما افزوده نخواهد شد .
اين جزاى كسانى است كه وقتى در مقابل دعوت پر مهر انبياى الهى به سوى ايمان و تقوى
قرار مى گرفتند ، مى گفتند : سواء علينا ا وعظت ام لم تكن من الواعظين : براى ما
يكسان است مى خواهى اندرز ده ، يا اندرز مده ! ( شعراء - 136 ) .
و اين جزاى كسى است كه وقتى آيات الهى براى او خوانده مى شد جز بر نفرتش چيزى نمى
افزود ، ( و ما يزيدهم الا نفورا ) ( اسراء - 41 ) .
و بالاخره اين است سزاى كسى كه از هيچ گناهى روى گردان نبود و به هيچ كار خيرى
علاقه نداشت .
تفسير نمونه ج : 26 ص : 45
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده است كه فرمود :
هذه الاية اشد ما فى القرآن على اهل النار : اين آيه شديدترين آيه اى است كه در
قرآن مجيد درباره دوزخيان آمده است ! .
چگونه اين چنين نباشد در حالى كه خداوند غفور و رحيم آنچنان بر آنها خشمگين شده كه
آنها را با جمله اى كه تمام درهاى اميد را به روى آنان مى بندد مخاطب ساخته ، و جز
وعده افزودن عذاب چيزى به آنها نمى دهد .
تفسير نمونه ج : 26 ص : 46
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازاً(31) حَدَائقَ وَ أَعْنَباً(32) وَ كَوَاعِب
أَتْرَاباً(33) وَ كَأْساً دِهَاقاً(34) لا يَسمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَ لا
كِذَّباً(35) جَزَاءً مِّن رَّبِّك عَطاءً حِساباً(36) رَّب السمَوَتِ وَ الأَرْضِ
وَ مَا بَيْنهُمَا الرَّحْمَنِ لا يمْلِكُونَ مِنْهُ خِطاباً(37)
ترجمه :
31 - براى پرهيزگاران مسلما پيروزى بزرگى است .
32 - باغهائى سرسبز ، و انواعى از انگورها .
33 - و حوريانى بسيار جوان و هم سن و سال .
34 - و جامهائى لبريز و پياپى ( از شراب طهور ) .
35 - در آنجا نه سخن لغو و بيهوده اى مى شنوند و نه دروغى .
36 - اين جزائى است از سوى پروردگارت و عطيه اى است كافى .
37 - همان پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو است ، پروردگار رحمان ، و
هيچ كس حق ندارد بى اجازه او سخنى بگويد ( يا شفاعتى كند ) .
تفسير نمونه ج : 26 ص : 47
تفسير : بخشى از پاداش عظيم پرهيزگاران
در آيات پيشين سخن از سرنوشت طغيانگران و قسمتى از كيفرهاى دردناك آنها و علت اين
بدبختى بود ، در آيات مورد بحث به شرح نقطه مقابل آنها پرداخته از مؤمنان راستين ،
و پرهيزگاران ، و قسمتى از مواهب آنها در قيامت سخن مى گويد تا در يك مقايسه رويارو
ميان اين دو ، حقايق روشنتر گردد ، همانگونه كه سيره قرآن مجيد در سوره هاى ديگر مى
باشد كه اضداد را در مقابل هم قرار داده ، و وضع آنها را در اين مقابله تبيين مى
كند .
نخست مى فرمايد : براى پرهيزگاران پيروزى و نجات بزرگى است ( ان للمتقين مفازا ) .
مفاز اسم مكان يا مصدر ميمى از ماده فوز به معنى رسيدن به خير و نيكى توام با سلامت
است ، و به معنى نجات و پيروزى كه لازمه اين معنى است نيز آمده ، و با توجه به
اينكه مفازا به صورت نكره ذكر شده ، اشاره به پيروزى عظيم و رسيدن به خير و سعادت
بزرگى است .
سپس به شرح اين فوز و سعادت پرداخته ، مى افزايد : باغهائى خرم و سرسبز و محفوظ با
ميوه هائى از انواع انگورها ( حدائق و اعنابا ) .
حدائق جمع حديقه به معنى باغ و بستان خرم و سرسبز و پر درخت است كه ديوار گرداگرد
آن كشيده شده و از هر نظر محفوظ است ، راغب در مفردات مى گويد : حديقه در اصل به
زمينى مى گويند كه داراى آب است
تفسير نمونه ج : 26 ص : 48
همچون حدقه چشم كه هميشه آب در آن وجود دارد ! جالب اينكه از ميان تمام ميوه ها در
اينجا روى انگور تكيه شده ، به خاطر مزاياى فوق العاده اى كه اين ميوه در ميان ميوه
ها دارد ، زيرا به گفته دانشمندان غذاشناس انگور علاوه بر اينكه از نظر خواص يك
غذاى كامل محسوب مى شود و مواد غذائى آن بسيار نزديك به شير مادر است ، دو برابر
گوشت در بدن ايجاد حرارت مى كند ، گذشته از اين ، به قدرى مواد مفيد در آن وجود
دارد كه مى توان گفت يك داروخانه طبيعى است .
انگور داراى خاصيت ضد سم ، مفيد براى تصفيه خون ، دفع رماتيسم ، نقرس ، و عامل
مبارزه با افزايش اوره خون است .
اضافه بر اينها انگور اعصاب را تقويت كرده ، و توليد نشاط مى كند ، و به خاطر داشتن
انواع ويتامينها به انسان نيرو و توان مى بخشد .
اينها گوشه اى از آثار و خواص انگور است ، و لذا در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : خير فواكهكم العنب : بهترين ميوه هاى شما انگور است .
سپس به همسران بهشتى كه يكى ديگر از مواهب پرهيزگاران است اشاره كرده ، مى افزايد :
براى آنها حوريانى است بسيار جوان كه تازه برآمدگى سينه آنها ظاهر شده ، و هم سن و
سالند ( و كواعب اترابا ) .
كواعب جمع كاعب به معنى دوشيزه اى است كه تازه برآمدگى سينه او آشكار شده ، و اشاره
به آغاز جوانى است ، و اتراب جمع ترب ( بر وزن حزب ) به معنى افراد هم سن و سال است
، و بيشتر در مورد جنس مؤنث به كار مى رود ، و به گفته بعضى در اصل از ترائب به
معنى دنده هاى قفسه سينه گرفته
تفسير نمونه ج : 26 ص : 49
شده كه شباهت زيادى با هم دارند .
اين هم سن و سال بودن ممكن است در ميان خود زنان بهشتى باشد ، يعنى همگى جوان ، و
همسان در زيبائى و حسن و جمال و اعتدال قامتند ، و يا ميان آنها و همسرانشان ، چرا
كه توافق سنى ميان دو همسر سبب مى شود كه بهتر احساسات يكديگر را درك كنند ، ولى
تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد .
سپس چهارمين نعمت بهشتى را كه در انتظار پرهيزگاران است چنين شرح مى دهد : و
جامهائى پر و لبريز و پياپى از شراب طهور ! ( و كاسا دهاقا ) .
اما نه شرابى همچون شرابهاى آلوده دنيا كه عقل را مى زدايد ، و انسان را تا سر حد
يك حيوان تنزل مى دهد ، بلكه شرابى كه عقل آور ، و نشاط آفرين و جان پرور و روح
افزا است .
كاس ( بر وزن راس ) به معنى جام مملو از نوشيدنى است ، و گاه به خود جام يا محتواى
آن نيز اطلاق مى شود .
دهاق را بسيارى از مفسران و اهل لغت به معنى لبريز تفسير كرده اند ولى ابن منظور در
لسان العرب دو معنى ديگر نيز براى آن نقل كرده : پى در پى و صاف و زلال .
بنا بر اين اگر مجموع اين معانى را در نظر بگيريم مفهوم آيه چنين مى شود كه براى
بهشتيان جامهاى مملو از شراب طهور زلال و لبريز و پى در پى مى آورند .
و از آنجا كه سخن از جام و شراب تداعى معنى نامطلوب آن را در دنيا مى كند ، در حالى
كه شراب بهشتى درست نقطه مقابل شرابهاى شيطانى دنيا است
تفسير نمونه ج : 26 ص : 50
بلافاصله مى افزايد : بهشتيان در آنجا نه سخن لغو و بيهوده اى مى شنوند ، و نه دروغ
و تكذيبى را ( لا يسمعون فيها لغوا و لا كذابا ) .
شراب دنيا عقل را مى زدايد ، و هوش را از سر مى برد ، و انسان را به بيهوده گوئى و
سخنان ناموزون وامى دارد ، اما شراب طهور بهشتى به انسان روح و عقل و نور و صفا مى
بخشد .
در اينكه مرجع ضمير فيها چيست ؟ دو احتمال داده اند : نخست اينكه به بهشت باز مى
گردد ، و ديگر اينكه به كاس ( جام ) .
بنا بر تفسير اول مفهوم آيه چنين خواهد بود كه در بهشت سخن لغو و دروغى نمى شنوند
مانند آنچه در آيه 10 و 11 سوره غاشيه آمده است فى جنة عالية لا تسمع فيها لاغية :
آنها در بهشت عالى جاى خواهند داشت بهشتى كه در آن سخن لغو و بيهوده نخواهى شنيد .
و بنا بر تفسير دوم مفهوم آيه اين است كه از نوشيدن آن جام شراب لغو و بيهوده و
دروغى حاصل نمى شود ، مانند آنچه در آيه 23 طور آمده است : يتنازعون فيها كاسا لا
لغو فيها و لا تاثيم : آنها در بهشت جامهاى پر از شراب طهور را از يكديگر مى گيرند
كه نه بيهوده گوئى در آن است و نه گناه .
به هر حال يكى از مواهب بزرگ معنوى بهشتيان اين است كه در آنجا اثرى از
دروغپردازيها ، بيهوده گوئيها ، تهمتها و افتراها ، تكذيب حق ، و توجيه باطل ، و
گفتگوهاى ناهنجارى كه قلب پرهيزكاران را در اين دنيا آزار مى دهد وجود نخواهد داشت
و به راستى چه زيباست آن محيطى كه اثرى از اين سخنان ناموزون و رنج آور در آن وجود
ندارد ، و طبق آيه 62 مريم جز سلام و تحيت و سخنان مسالمت آميز در آنجا چيزى نمى
شنوند لا يسمعون فيها لغوا الا سلاما .
تفسير نمونه ج : 26 ص : 51
و در پايان ذكر اين نعمتها به نعمت معنوى ديگرى اشاره مى كند كه از همه بالاتر است
، مى فرمايد : اين جزائى است از سوى پروردگارت ، و عطيه اى است كافى ( جزاء من ربك
عطاء حسابا ) .
چه بشارت و نعمتى از اين برتر و بالاتر كه بنده ضعيف ، مورد نوازش و الطاف و
محبتهاى مولاى كريم خود قرار گيرد ، او را اكرام كند ، بزرگ دارد ، و خلعت بخشد ،
اين توجه و عنايت ، و اين لطف و محبت ، چنان لذتى به مؤمنان مى دهد كه با هيچ نعمتى
برابر نيست .
و به گفته شاعر : من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم لطفها مى كنى اى خاك درت تاج
سرم تعبير به رب ( پروردگار ) همراه با ضمير مخاطب و توام با كلمه عطاء همگى بيانگر
لطف فوق العاده اى است كه در اين پاداشها نهفته است .
واژه حسابا به عقيده بسيارى از مفسران در اينجا به معنى كافيا مى باشد ، چنانكه گاه
گفته مى شود احسبت يعنى آنقدر به او بخشيدم كه گفت حسبى ( كافى است ) .
در حديثى از امام امير مؤمنان على (عليه السلام) آمده است كه در قيامت خداوند حسنات
مؤمنان را حساب مى كند ، و هر حسنه را ده برابر تا هفتصد برابر پاداش مرحمت مى كند
، همانگونه كه خدا در قرآن فرموده : جزاء من ربك عطاء حسابا .
تفسير نمونه ج : 26 ص : 52
از اين روايت ، استفاده مى شود كه عطاياى الهى با آنكه جنبه تفضل دارد ، در عين حال
روى حساب اعمال است ، يعنى تفضلات و عطاياى او ، تناسب با اعمال صالحه انسانها دارد
، و به اين ترتيب مى توان حسابا را در آيه فوق به همان معنى معروف محاسبه تفسير كرد
، و جمع ميان اين معنى و معنى گذشته نيز مانعى ندارد ( دقت كنيد ) .
سپس در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد : اين عطاياى بزرگ را همان كسى مى بخشد كه
پروردگار آسمان و زمين است و آنچه ميان آن دو قرار دارد همان خداوند رحمان و بخشنده
( رب السماوات و الارض و ما بينهما الرحمن ) .
آرى آن كس كه مالك اين جهان با عظمت و مدبر و مربى آن است ، و رحمتش همه جا ، و همه
كس را فرا گرفته ، همو بخشنده آنهمه عطايا در قيامت به نيكان و پاكان است .
در حقيقت ، آيه فوق اشاره اى به اين واقعيت است كه اگر خداوند چنين وعده هائى را به
متقين مى دهد گوشه اى از آن را در اين دنيا ، به صورت رحمت عامش ، به اهل آسمانها و
زمين نشان داده است .
و در پايان آيه مى فرمايد : و هيچكس حق ندارد بى اجازه او در پيشگاهش سخنى بگويد ،
يا شفاعتى كند ( لا يملكون منه خطابا ) .
ضمير در لا يملكون ممكن است به همه اهل آسمانها و زمين بر گردد ، يا تمام متقين و
طاغيان كه در عرصه محشر براى حساب و جزاء جمع مى شوند ، و در هر حال اشاره به اين
است كه هيچكس را در آن روز حق اعتراض و چون و چرا نيست ، زيرا آنقدر حساب الهى دقيق
و عادلانه است كه جائى براى چون و چرا باقى نمى ماند .
تفسير نمونه ج : 26 ص : 53
علاوه بر اين ، هيچكس حق شفاعت را نيز ندارد جز به اذن و اجازه او من ذا الذى يشفع
عنده الا باذنه ( بقره - 255 ) .
نكته ها :
1 - عطاياى متقين و كيفرهاى طغيانگران
در آيات فوق ، كه پيرامون مواهب پرهيزگاران سخن مى گويد با مقايسه به آيات گذشته كه
از كيفرهاى طغيانگران بحث مى كند ، مقابله جالبى ديده مى شود .
در اينجا سخن از مفاز ( محل نجات ) است ، و در آنجا سخن از مرصاد ( كمينگاه ) .
در اينجا سخن از باغهاى پر ميوه و حدائق و اعناب است ، و در آنجا غوطهور بودن در
آتش به مدت نامحدود احقاب .
در اينجا سخن از جام هاى لبريز و دمادم شراب طهور است ، و در آنجا سخن از آب سوزان
و حميم و غساق .
در اينجا سخن از عطاياى گسترده خداوند رحمان است ، و در آنجا سخن از كيفر عادلانه و
جزاء وفاق .
در اينجا سخن از افزايش نعمت الهى است ، و در آنجا سخن از افزايش عذاب .
خلاصه اين دو گروه از هر نظر در دو قطب مخالف قرار دارند ، چرا كه از نظر ايمان و
عمل نيز دو قطب مخالف بودند .
تفسير نمونه ج : 26 ص : 54
2 - شرابهاى بهشتى !
در آيات مختلف قرآن مجيد ، توصيفهاى زيادى از شرابهاى بهشتى شده است ، كه بررسى
آنها نشان مى دهد ، نوشندگان آنها در چنان لذت روحانى فرو مى روند كه با هيچ بيانى
قابل توصيف نيست .
در يك جا آن را به عنوان شراب طهور توصيف مى كند و سقاهم ربهم شرابا طهورا ( دهر -
21 ) .
و در جاى ديگر تاكيد مى كند كه اين شراب زلال و بى غش و لذت بخش نه دردسر مى آفريند
، و نه مستى مى آورد و نه فساد عقل ، يطاف عليهم بكاس من معين بيضاء لذة للشاربين
فيها لا غول و لا هم عنها ينزفون ( صافات - 45 تا 47 ) .
در يك جا مى فرمايد : از جامى مى نوشند كه با كافور آميخته شده ( خنك و آرام كننده
است ) يشربون من كاس كان مزاجها كافورا ( دهر - 5 ) .
و در جاى ديگر مى افزايد : از جامى به آنها مى نوشانند كه آميخته با زنجبيل است ، (
گرم كننده و نشاط آفرين ) و يسقون فيها كاسا كان مزاجها زنجبيلا ( دهر - 17 ) .
در آيات مورد بحث نيز خوانديم : جامهائى لبالب و زلال و دمادم دارند و كاسا دهاقا .
و از همه مهمتر اينكه ساقى اين بزم روحانى ، خدا است ! ! از دست قدرت او و از بساط
لطف و مرحمتش بر مى گيرند و مى نوشند و مست جذبه عشق و معرفت او مى شوند و سقاهم
ربهم ... ( دهر - 21 ) .
خداوندا به ما هم از آن شراب طهور مرحمت كن .
تفسير نمونه ج : 26 ص : 55
يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَئكَةُ صفًّا لا يَتَكلَّمُونَ إِلا مَنْ أَذِنَ
لَهُ الرَّحْمَنُ وَ قَالَ صوَاباً(38) ذَلِك الْيَوْمُ الحَْقُّ فَمَن شاءَ اتخَذَ
إِلى رَبِّهِ مَئَاباً(39) إِنَّا أَنذَرْنَكُمْ عَذَاباً قَرِيباً يَوْمَ يَنظرُ
الْمَرْءُ مَا قَدَّمَت يَدَاهُ وَ يَقُولُ الْكافِرُ يَلَيْتَنى كُنت تُرَبَا(40)
ترجمه :
38 - اينها در آن روز واقع مى شود كه روح و ملائكه در يك صف قيام مى كنند ، و هيچيك
جز به اذن خداوند رحمان سخن نمى گويند : و آنگاه كه مى گويند صواب مى گويند .
39 - آن روز حق است ، هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش بر مى گزيند .
40 - و ما شما را از عذاب نزديكى بيم مى دهيم ، اين عذاب در روزى خواهد بود كه
انسان آنچه را از قبل با دستهاى خود فرستاده مى بيند ، و كافر مى گويد : اى كاش خاك
بودم !
تفسير : كافران مى گويند اى كاش خاك بوديم !
در آيات گذشته قسمتهاى قابل ملاحظه اى از كيفرها و مجازاتهاى طغيانگران و مواهب و
پاداشهاى پرهيزگاران در روز رستاخيز بيان شد .
تفسير نمونه ج : 26 ص : 56
در آيات مورد بحث به معرفى آن روز بزرگ پرداخته ، بخشى از اوصاف آن روز و حوادث آن
را شرح مى دهد ، مى فرمايد : اينها همه در روزى واقع مى شود كه روح و تمام ملائكه
در يك صف بپا مى خيزند ، و هيچيك جز به اذن خداوند رحمن سخن نمى گويند ، و آن كس كه
سخن مى گويد جز صواب و حق نمى گويد ( يوم يقوم الروح و الملائكة صفا لا يتكلمون الا
من اذن له الرحمن و قال صوابا ) .
بدون شك قيام روح و فرشتگان در آن روز در يك صف ، و سخن نگفتن جز به اذن خداوند
رحمن ، فقط براى اجراى فرمان او است ، آنها در اين جهان نيز مدبرات امر و مجرى
فرمانهاى او هستند ، و در عالم آخرت اين امر آشكارتر و واضحتر و گسترده تر خواهد
بود .
در اينكه مراد از روح در اينجا چيست ؟ مفسران تفسيرهاى زيادى ذكر كرده اند كه در
بعضى از تفاسير به هشت احتمال بالغ مى شود كه مهمتر از همه تفسيرهاى زير است :
1 - منظور مخلوقى است غير از فرشتگان و برتر از همه آنها .
2 - منظور جبرئيل امين پيك وحى خدا و واسطه ميان او و پيامبران است ، كه بزرگترين
فرشتگان مى باشد .
3 - منظور ارواح انسانها است كه همراه فرشتگان بپا مى خيزند .
4 - فرشته اى است بالاتر از همه فرشتگان و برتر از جبرئيل ، و هم او بود كه با
انبياء و امامان معصوم همراه بوده و هست .
تفسير نمونه ج : 26 ص : 57
قابل توجه اينكه روح در قرآن مجيد گاه به صورت مطلق ، و بدون هيچ قيد ذكر شده ، و
در اين حال غالبا در برابر ملائكه قرار گرفته مانند : تعرج الملائكة و الروح اليه :
فرشتگان و روح به سوى او بالا مى روند ( معارج - 4 ) .
تنزل الملائكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر : در شب قدر ملائكه و روح به فرمان
پروردگارشان با هر چيزى نازل مى شوند ( قدر - 4 ) .
در اين دو آيه روح بعد از ملائكه ذكر شده ، و در آيه مورد بحث قبل از ملائكه ،
البته ممكن است اين جدا شدن به عنوان يك فرد مشخص و بزرگ بوده باشد ، و به اصطلاح
ذكر عام بعد از خاص يا ذكر خاص بعد از عام است .
اما در بسيارى از آيات ، روح با اضافه يا وصفى آمده است ، مانند روح القدس در آيه
قل نزله روح القدس من ربك بالحق : بگو روح القدس اين قرآن را از سوى پروردگارت به
حق نازل كرد ( نحل - 102 ) يا آيه نزل به الروح الامين قرآن را روح الامين نازل
كرده ( شعرا - 193 ) .
در بعضى از آيات خداوند روح را به خودش اضافه فرمود ، مى فرمايد : و نفخت فيه من
روحى : در آدم از روح خودم دميدم ( روح شريفى كه به خاطر شرافت به ذات مقدس او
اضافه شده ) ( حجر 29 ) و در جاى ديگر مى فرمايد : فارسلنا اليها روحنا : ما به سوى
مريم روح خود را فرستاديم ( مريم - 17 ) .
به نظر مى رسد كه روح در اين آيات كه به صورتهاى متفاوتى بيان شده معناهاى متفاوتى
داشته باشد كه شرح هر كدام در ذيل همان آيات بيان شده است .
ولى آنچه از ميان تفاسير مختلف نسبت به آيه مورد بحث مناسبتر به نظر مى رسد اين است
كه ، منظور از روح در اينجا يكى از فرشتگان بزرگ الهى
تفسير نمونه ج : 26 ص : 58
است كه بر طبق بعضى از روايات حتى از جبرئيل برتر است ، چنانكه در حديثى از امام
صادق (عليه السلام) مى خوانيم : هو ملك اعظم من جبرائيل و ميكائيل : او فرشته اى
است بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل .
و در تفسير على بن ابراهيم نيز آمده است : الروح ملك اعظم من جبرئيل و ميكائيل و
كان مع رسول الله و هو مع الائمة (عليهم السلام) : روح فرشته اى است برتر از جبرئيل
و ميكائيل و او با رسول الله همراه بود و با امامان نيز همراه است .
هر چند در بعضى از روايات در تفاسير اهل سنت از پيغمبر اكرم (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) نقل شده كه فرمود : الروح جند من جنود الله ليسوا بملائكة لهم رؤس و
ايدى و ارجل ، ثم قرا يوم يقوم الروح و الملائكة صفا ، قال هؤلاء جند و هؤلاء جند :
روح لشكرى از لشكريان خدا است كه ملائكه نيستند ، آنها داراى سر و دست و پا مى
باشند ، سپس پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اين آيه را تلاوت فرمود : يوم يقوم
الروح و الملائكة صفا سپس افزود : اينها لشكرى هستند و آنها لشكر ديگرى .
درباره روح انسان و تجرد و استقلال آن ، بحثهاى مشروح و مفصلى در جلد 12 صفحه 250
تا 269 ( ذيل آيه 85 سوره اسراء ) آورده ايم .
به هر حال همانگونه كه اشاره شد اين مخلوق بزرگ الهى خواه از فرشتگان باشد ، يا
موجود ديگرى ، در قيامت همراه ملائكه آماده اطاعت فرمان او هستند ، و چنان هول و
اضطراب محشر همه را فرا گرفته كه هيچكس را ياراى سخن گفتن نيست ، و آنگاه كه ذكرى
يا سخنى بگويند يا شفاعتى كنند تنها به اذن
تفسير نمونه ج : 26 ص : 59
پروردگار است ، حمد و ثناى او مى گويند و يا شفاعت براى آنها كه شايسته شفاعتند .
در حديثى آمده است از امام صادق (عليه السلام) درباره اين آيه سؤال كردند ، فرمود :
نحن و الله الماذون لهم يوم القيامة و القائلون : به خدا سوگند در روز قيامت به ما
اجازه داده مى شود و سخن مى گوئيم .
راوى سؤال مى كند در آن روز شما چه مى گوئيد ؟ فرمود : نمجد ربنا ، و نصلى على
نبينا ، و نشفع لشيعتنا ، فلا يردنا ربنا : تمجيد و ستايش پروردگارمان را مى كنيم ،
و بر پيامبرمان درود مى فرستيم ، و براى پيروانمان شفاعت مى كنيم ، و خداوند شفاعت
ما را رد نمى كند .
از اين روايت استفاده مى شود كه انبياء و امامان معصوم نيز در صف فرشتگان و روح
قرار مى گيرند ، و از كسانى كه به آنها اجازه سخن گفتن و مدح و ثناى خداوند و شفاعت
داده مى شود آنها هستند .
تعبير صوابا دليل بر اين است كه اگر ملائكه و روح يا انبياء و اولياء براى كسانى
شفاعت كنند آن هم روى حساب است و بى دليل نيست .
سپس اشاره به اين روز بزرگ كه هم روز قيام انسانها و هم فرشتگان ، و هم يوم الفصل و
روز كيفر طاغين و پاداش متقين است كرده مى فرمايد : آن روز حق است ( ذلك اليوم الحق
) .
حق به معنى چيزى است كه ثابت است ، واقعيت دارد و تحقق مى يابد ، و اين معنى درباره
قيامت كاملا صادق است ، بعلاوه روزى است كه حق هر كس
تفسير نمونه ج : 26 ص : 60
به او داده مى شود ، حقوق مظلومان از ظالمان گرفته خواهد شد ، و حقايق و اسرار درون
به ظهور مى پيوندد ، بنابراين روزى است به تمام معنى حق .
و چون توجه به اين واقعيت مى تواند مؤثرترين انگيزه انسان براى حركت به سوى
پروردگار ، و اطاعت فرمان او گردد ، بلافاصله مى افزايد : پس هر كسى بخواهد راهى به
سوى پروردگارش مى گزيند ، و به سوى او باز مى گردد ( فمن شاء اتخذ الى ربه مابا ) .
يعنى تمام اسباب اين حركت الهى فراهم است ، راه و چاه ارائه شده ، انبيا به قدر
كافى ابلاغ فرمان حق كرده اند ، عقل انسانى نيز كه پيامبرى از درون او است ، سرنوشت
طاغيان و پرهيزگاران نيز به خوبى تبيين شده ، و دادگاه و دادخواه و دادرس نيز تعيين
گرديده ، تنها چيزى كه باقيمانده تصميم قاطع انسان است كه با استفاده از اختيارى كه
خدا به او داده است راه را برگزيند و پيش رود .
ماب به معنى محل بازگشت است ، به معنى طريق و راه نيز آمده است .
سپس به عنوان تاكيد روى مساله مجازات مجرمان ، و بيان نزديك بودن آن روز بزرگ در
برابر كسانى كه آن را دور ، يا نسيه اش مى پندارند ، مى افزايد : ما شما را از عذاب
نزديكى بيم مى دهيم ( انا انذرناكم عذابا قريبا ) .
چرا كه عمر دنيا هر قدر باشد در برابر عمر آخرت ساعتى بيش نيست ، و نيز طبق ضرب
المثل معروف عرب هر چه قطعا مى آيد نزديك است كل ما هو آت قريب ! و لذا در آيه 5 تا
7 معارج خداوند به پيامبرش مى فرمايد : فاصبر صبرا جميلا انهم يرونه بعيدا و نراه
قريبا : صبر كن صبرى جميل
تفسير نمونه ج : 26 ص : 61
و خالى از هرگونه جزع و فزع ، آنها آن روز را دور مى بينند و ما نزديك مى بينيم .
امير مؤمنان على (عليه السلام) نيز در اين زمينه ، مى فرمايد : كل آت قريب دان هر
چيزى كه مى آيد قريب و نزديك است .
چرا نزديك نباشد در حالى كه مايه اصلى عذاب الهى اعمال خود انسانها است كه هميشه با
آنها است و جهنم هم اكنون كافران را احاطه كرده و ان جهنم لمحيطة بالكافرين (
عنكبوت - 54 ) .
و از آنجا كه در آن روز گروه عظيمى غرق حسرت و اندوه شده ، نادم و پشيمان مى گردند
، حسرتى كه به حالشان سودى نخواهد داشت و پشيمانى كه نتيجه اى ندارد ، به دنبال اين
هشدار مى افزايد : اين عذاب روزى واقع مى شود كه انسان آنچه با دست خود از قبل
فرستاده همه را مى بيند ، و كافر مى گويد : اى كاش خاك بودم : ( يوم ينظر المرء ما
قدمت يداه و يقول الكافر يا ليتنى كنت ترابا ) .
جمعى از مفسران جمله ينظر را در اين آيه به معنى ينتظر تفسير كرده ، و گفته اند
منظور اين است كه انسان در آن روز در انتظار جزاى اعمال خويش است .
و بعضى آن را به معنى نگريستن به نامه اعمال و ملاحظه حسنات و سيئات دانسته اند .
و نيز احتمال داده شده كه منظور مشاهده پاداش و كيفر اعمال است .
اين تفسيرها همه از اينجا ناشى شده كه آنها به مساله حضور و تجسم اعمال آدمى در آن
روز كمتر توجه داشته اند ، و الا با توجه به اين واقعيت مفهوم آيه
تفسير نمونه ج : 26 ص : 62
روشن است و نياز به هيچگونه تقدير و تاويلى ندارد .
توضيح اينكه از آيات مختلف قرآن و روايات اسلامى استفاده مى شود كه اعمال انسان در
آن روز به صورتهاى مناسبى مجسم شده ، و در برابر او ظاهر مى شوند ، او به راستى
اعمال خويش را مى بيند ، و از مشاهده منظره اعمال بدش در وحشت و ندامت و حسرت فرو
مى رود ، و از ديدن اعمال حسنه اش شاد و مسرور مى گردد ، و اصولا يكى از بهترين
پاداشهاى نيكوكاران ، و يكى از بدترين كيفرهاى بدكاران همين اعمال مجسم آنها است كه
همراهشان خواهد بود .
در آيه 49 سوره كهف مى خوانيم : و وجدوا ما عملوا حاضرا : آنچه را انجام داده بودند
حاضر مى بينند و در آخرين آيات سوره زلزال آمده است : فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره
و من يعمل مثقال ذره شرا يره : هر كس به اندازه ذره اى كار نيك كرده باشد آن را مى
بيند ، و هر كس به اندازه ذره اى كار بد كرده باشد آن را نيز مى بيند .
و اين از شگفتيهاى عالم قيامت است كه اعمال آدمى در آنجا مجسم مى گردد و انرژيها
تبديل به ماده شده جان مى گيرد .
تعبير به قدمت يداه ( دو دست او آن را از پيش فرستاده ) به خاطر آن است كه انسان
غالب كارها را با دست انجام مى دهد ، ولى مسلما منحصر به اعمال دست نيست ، بلكه
آنچه با زبان و چشم و گوش نيز انجام مى دهد همه مشمول اين قانون است .
قرآن قبل از رسيدن آن روز به ما هشدار داده مى گويد : بايد هر كس بنگرد كه براى آن
روز چه از پيش فرستاده ؟ و لتنظر نفس ما قدمت لغد ( حشر - 18 ) .
به هر حال كفار بعد از آنكه اعمال تمام عمر خود را همه در برابر خويش حاضر مى بينند
آنچنان در اندوه و حسرت فرو مى روند كه مى گويند اى كاش
تفسير نمونه ج : 26 ص : 63
خاك بوديم ! اى كاش از آغاز از مرحله خاك فراتر نمى رفتيم ، و از جمادى نامى ، و از
نامى حيوان و از حيوان سر از انسان بيرون نمى آورديم .
و اى كاش بعد از آنكه انسان شديم و مرديم هرگز پس از مردن و خاك شدن زندگى تازه اى
در رستاخيز نمى يافتيم ! البته آنها مى دانند كه خاك هم از آنها بهتر است ، چرا كه
خاك يكدانه مى گيرد و گاه صدها دانه پس مى دهد ، خاك منبع انواع مواد غذائى و معادن
و ساير بركات است ، خاك بستر انسان و گاهواره زندگى او است ، و بى آنكه كمترين ضررى
داشته باشد آنهمه فايده دارد ، اما آنها يكى از فوائد خاك را ندارند ولى كان ضررهاى
بسيارند .
آرى كار انسانى كه اشرف مخلوقات است گاه بر اثر كفر و گناه به جائى مى رسد كه آرزو
مى كند در صف يكى از موجودات بى روح و پست باشد .
در آيات قرآن مى خوانيم : كفار و مجرمان هنگامى كه صحنه قيامت و دادرسى پروردگار و
جزاى اعمال را مشاهده مى كنند ، عكس العملهاى مختلفى نشان مى دهند كه همگى حكايت از
شدت تاثر و تاسف آنها مى كند .
گاه مى گويند : واى بر ما از اين حسرت كه در اطاعت فرمان خدا كوتاهى كرديم : يا
حسرتى على ما فرطت فى جنب الله ( زمر - 56 ) و گاه مى گويند : خداوندا ما را به
دنيا باز گردان تا عمل صالح كنيم فارجعنا نعمل صالحا ( الم سجده - 12 ) .
و گاه مى گويند : اى كاش خاك بوديم و هرگز زنده نمى شديم همانگونه كه در آيات مورد
بحث آمده است .
تفسير نمونه ج : 26 ص : 64
نكته : راه حل روشن براى مساله جبر و اختيار
اين مساله از قديمى ترين مسائلى است كه در ميان دانشمندان مطرح بوده گروهى طرفدار
آزادى اراده انسان ، و گروهى طرفدار جبر بوده اند و هر كدام دلائلى براى اثبات مقصد
خود ذكر كرده اند .
ولى جالب اين است كه هم جبريين و هم طرفداران اختيار در عمل اصل اختيار و آزادى
اراده را به رسميت شناخته ، و پذيرفته اند ، يا به تعبير ديگر تمام اين جر و بحثها
در دائره مباحث علمى بوده نه در مقام عمل ، و اين به خوبى نشان مى دهد كه اصل آزادى
اراده و اختيار فطرى همه انسانها است ، و اگر پاى وسوسه هاى مختلف پيش نيايد همه
طرفدار اصل آزادى اراده اند .
اين وجدان عمومى و فطرت همگانى كه يكى از روشنترين دلائل اختيار است به صورتهاى
گوناگونى در زندگى انسان تجلى مى كند زيرا اگر انسان خود را در اعمالش مجبور مى
دانست و اختيارى براى خود قائل نبود چرا :
1 - گاه به خاطر اعمالى كه انجام داده و يا به خاطر اعمالى كه انجام نداده پشيمان
مى شود ، و تصميم مى گيرد در آينده از تجربه گذشته استفاده كند ، اين حالت ندامت
براى طرفداران عقيده جبر فراوان است ، اگر اختيارى در كار نيست ندامت چرا ؟ !
2 - بدكاران را همه ملامت و سرزنش مى كنند ، اگر جبر است سرزنش چرا ؟ .
3 - نيكوكاران را مدح و تمجيد و ستايش مى نمايند .
4 - در تربيت و تعليم فرزندان مى كوشند تا آنها سعادتمند شوند ، و اگر همه مجبورند
تعليم چه مفهومى دارد ؟
تفسير نمونه ج : 26 ص : 65
5 - براى بالا بردن سطح اخلاق جامعه همه دانشمندان بدون استثنا تلاش دارند .
6 - انسان از خطاهاى خود توبه مى كند ، با قبول اصل جبر توبه معنى ندارد .
7 - انسان بر كوتاهيهائى كه كرده حسرت مى خورد ، چرا ؟
8 - در تمام دنيا بدكاران و مجرمان را محاكمه مى كنند و آنها را تحت بازپرسى شديد
قرار مى دهند ، كارى كه از اختيار بيرون است بازپرسى و محاكمه ندارد .
9 - در همه دنيا و ميان تمام اقوام اعم از خداپرستان و ماديين براى مجرمان مجازات
قائلند ، مجازات بر كارى كه مجبور بوده ؟ !
10 - حتى طرفداران مكتب جبر هنگامى كه كسى به منافع و حيثيت آنها تجاوز كند فرياد
مى كشند و او را مقصر مى شمارند و به دادگاه مى كشانند ! خلاصه اگر راستى انسان از
خود اختيارى ندارد ، پشيمانى چه معنى دارد ؟ ملامت و سرزنش براى چيست ؟ آيا مى شود
كسى را كه دستش بى اختيار مرتعش و لرزان است ملامت كرد ؟ چرا نيكوكاران را مدح و
تشويق مى كنند ، مگر از خود اختيارى داشته اند كه با تشويق به كار نيك ادامه دهند ؟
اصولا با پذيرش تاثير تعليم و تربيت جبر مفهوم خود را از دست خواهد داد و از اين
گذشته مسائل اخلاقى بدون قبول آزادى اراده ابدا مفهومى ندارد .
اگر ما در كارها مجبوريم توبه يعنى چه ؟ حسرت خوردن چرا ؟ محاكمه شخص مجبور از
ظالمانه ترين كارها است ، و مجازات او از محاكمه اش بدتر .
همه اينها نشان مى دهد كه اصل آزادى اراده ، فطرى همه انسانها و موافق
تفسير نمونه ج : 26 ص : 66
وجدان عمومى بشر است ، نه تنها عوام كه همه خواص و همه فلاسفه در عمل چنينند و حتى
جبريها در عمل اختيارى هستند الجبريون اختياريون من حيث لا يعلمون ! و جالب اينكه
قرآن مجيد نيز كرارا روى همين مساله تكيه كرده نه تنها در آيات مورد بحث مى فرمايد
: فمن شاء اتخذ الى ربه مابا : هر كس بخواهد مى تواند راهى را به سوى پروردگارش
برگزيند .
بلكه در آيات ديگر نيز روى مشيت و اراده انسان بسيار تكيه كرده است كه ذكر همه آنها
طولانى مى شود تنها به سه آيه زير اكتفا مى كنيم : انا هديناه السبيل اما شاكرا و
اما كفورا : ما راه را به انسان نشان داديم خواه پذيرا شود و شكرگزار گردد يا
مخالفت كند و كفران نمايد ( دهر - 3 ) .
و در آيه 29 سوره كهف مى فرمايد فمن شاء فليؤمن و من يشاء فليكفر : هر كس مى خواهد
ايمان بياورد و هر كس نمى خواهد راه كفر پيش گيرد ( ولى بدانند ما براى كافران آتش
عظيمى فراهم ساخته ايم ) .
و نيز در آيه 29 دهر مى خوانيم : ان هذه تذكرة فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا : اين
تذكرى است ، هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش انتخاب مى كند .
سخن درباره مساله جبر و تفويض بسيار طولانى است و در اين زمينه كتابها يا مقاله ها
نوشته شده ، آنچه در بالا گفته شد تنها نگاهى به اين مساله از زاويه قرآن و وجدان
بود ، و اين كلام را با يادآورى يك نكته مهم پايان مى دهيم : طرفدارى گروهى از
مساله جبر تنها به خاطر پاره اى از مشكلات فلسفى و استدلالى نبوده بلكه عوامل مهم
روانى و اجتماعى ديگرى بدون شك در پيدايش و ادامه اين عقيده دخالت داشته است .
تفسير نمونه ج : 26 ص : 67
بسيارى از افراد عقيده به جبر يا سرنوشت جبرى يا قضا و قدر به معنى جبرى آن را كه
همه ريشه هاى مشتركى دارند به خاطر فرار از زير بار مسؤوليتها پذيرفته اند يا اين
عقيده را پوششى براى شكستها و ناكاميهاى خود كه بر اثر كوتاهى و سهل انگارى حاصل
شده قرار داده اند .
و يا پوششى براى هوسهاى سركش خويش كه مى خوردن ما را حق ز ازل مى دانسته و ما براى
اين مى مى خوريم كه علم خداوند جهل نشود ! گاه استعمارگران براى درهم كوبيدن مقاومت
مردم ، و خاموش كردن آتش قهر ملتها با توسل به اين عقيده خود را بر همه تحميل مى
كردند كه سرنوشت شما از اول همين بوده و غير تسليم و رضا كوچاره اى ؟ ! با قبول اين
مكتب اعمال همه جنايتكاران موجه مى شود ، و گناه همه گنهكاران توجيه منطقى مى يابد
، و فرقى ميان مطيع و مجرم باقى نخواهد ماند .
خداوندا ! ما را از اين عقايد انحرافى و پى آمدهاى آن حفظ فرما .
پروردگارا ! آن روز كه جهنم مرصاد طاغين ، و بهشت مفاز متقين مى شود ، چشم اميد همه
ما به لطف تو دوخته است .
بارالها ! آن روز كه همه اعمالمان را با چشم خود مى بينيم ما را شرمنده و شرمسار
مفرما آمين يا رب العالمين پايان سوره نبا
تفسير نمونه ج : 26 ص : 68
تفسير نمونه ج : 26 ص : 69
( 79 ) سوره نازعات اين سوره مكى است و داراى 46 آيه است
تفسير نمونه ج : 26 ص : 70
تفسير نمونه ج : 26 ص : 71
محتواى سوره نازعات
اين سوره همانند سوره نبا بر محور مسائل معاد دور مى زند ، و روى هم رفته در شش بخش
خلاصه مى شود :
1 - نخست با قسمهاى مؤكدى كه ارتباط با مساله معاد دارد روى تحقق اين روز بزرگ تكيه
و تاكيد مى كند .
2 - در مرحله بعد به قسمتى از مناظر هول انگيز و وحشتناك آن روز اشاره مى نمايد .
3 - در بخش ديگر اشاره كوتاه و گذرائى به داستان موسى و سرنوشت فرعون طغيانگر دارد
كه هم مايه تسلى خاطر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مؤمنان است و هم هشدارى به
مشركان طغيانگر ، و هم اشاره اى است به اينكه انكار معاد انسان را به چه گناهانى
آلوده مى كند .
4 - در بخش بعد نمونه هائى را از مظاهر قدرت خداوند در آسمان و زمين كه خود دليلى
است براى امكان معاد و حيات بعد از مرگ بر مى شمرد .
5 - بار ديگر به شرح قسمتى ديگر از حوادث وحشتناك آن روز بزرگ و سرنوشت طغيانگران و
پاداش نيكوكاران مى پردازد .
6 - سرانجام در پايان سوره بر اين حقيقت تاكيد مى كند كه هيچكس از تاريخ آن روز با
خبر نيست ، ولى همين اندازه مسلم است كه نزديك است .
انتخاب نام نازعات براى اين سوره به خاطر نخستين آيه آن است
تفسير نمونه ج : 26 ص : 72
فضيلت تلاوت اين سوره
در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است : من قرأ سورة و
النازعات لم يكن حبسه و حسابه يوم القيامة الا كقدر صلاة مكتوبة حتى يدخل الجنة :
كسى كه سوره نازعات را بخواند توقف و حساب او در روز قيامت تنها به اندازه خواندن
يك نماز روزانه است ، و بعد از آن وارد بهشت مى شود .
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : من قرأها لم يمت الا ريان ، و لم يبعثه الله
الا ريان ، و لم يدخله الجنة الا ريان : كسى كه اين سوره را بخواند سيراب از دنيا
مى رود ، و خداوند او را سيراب محشور مى كند ، و سيراب وارد بهشت مى سازد ( سيراب
از رحمت بى پايان حق ) .
مسلم است كسى كه محتواى اين سوره را كه آيات تكان دهنده اش ارواح خفته را بيدار و
متوجه وظائف خود مى سازد در جان خويش پياده كند از چنان پاداشهائى برخوردار خواهد
شد ، نه آنها كه فقط به خواندن الفاظ قناعت مى كنند .
تفسير نمونه ج : 26 ص : 73
سورة النازعات
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ النَّزِعَتِ غَرْقاً(1) وَ النَّشِطتِ
نَشطاً(2) وَ السبِحَتِ سبْحاً(3) فَالسبِقَتِ سبْقاً(4) فَالْمُدَبِّرَتِ
أَمْراً(5)
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - سوگند به فرشتگانى كه ارواح مجرمان را به شدت از بدنهايشان بر مى كشند !
2 - و فرشتگانى كه ارواح مؤمنان را با مدارا و نشاط جدا مى سازند .
3 - و سوگند به فرشتگانى كه در اجراى فرمان الهى با سرعت حركت مى كنند .
4 - و سپس بر يكديگر سبقت مى گيرند
5 - و آنها كه امور را تدبير مى كنند
تفسير نمونه ج : 26 ص : 74
تفسير : سوگند به اين فرشتگان پر تلاش
در اين آيات به پنج موضوع مهم قسم ياد شده ، و هدف از اين سوگندها بيان حقانيت و
تحقق مساله معاد و رستاخيز است ، مى فرمايد : سوگند به آنها كه به سختى مى كشند و
بر مى كنند ( و النازعات غرقا ) و سوگند به آنها كه به راحتى جدا مى سازند ( و
الناشطات نشطا ) و سوگند به آنها كه به سرعت حركت مى كنند ( و السابحات سبحا ) و
آنها كه به خوبى سبقت مى گيرند ( فالسابقات سبقا ) و آنها كه امور را تدبير مى كنند
( فالمدبرات امرا ) پيش از آنكه به تفسير اين آيات بپردازيم بايد لغاتى كه در آن به
كار رفته دقيقا روشن شود .
نازعات از ماده نزع به معنى چيزى را از جا بر كندن و يا كشيدن است ، مانند كشيدن
كمان به هنگام پرتاب تير ، و گاه اين واژه در امور معنوى نيز به كار مى رود مانند
نزع عداوت يا محبت از قلب به معنى بركندن آن غرق با فتح را ( بر وزن شفق ) به گفته
بسيارى از ارباب لغت در اصل به
تفسير نمونه ج : 26 ص : 75
معنى فرو رفتن در آب است ، و گاه به معنى گرفتارى شديد در يك حادثه و بلا نيز آمده
.
و غرق ( بر وزن فرق ) به گفته ابن منظور در لسان العرب اسمى است كه جانشين مصدر شده
و به معنى اغراق است ، و اغراق در اصل به معنى كشيدن كمان تا آخرين نقطه ممكن است ،
سپس به معنى مبالغه در هر كار آمده .
و از اينجا به خوبى روشن مى شود كه آنچه در آيه فوق آمده به معنى غرق شدن نيست بلكه
به معنى انجام يك كار تا سر حد ممكن است .
ناشطات از ماده نشط ( بر وزن هشت ) در اصل به معنى گشودن گره هائى است كه به آسانى
باز مى شود ، و به چاههائى كه عمق كمى دارد و دلو به آسانى و با يك حركت از آن
بيرون مى آيد انشاط گفته مى شود ، و به شترهائى كه با اندك اشاره اى به سرعت حركت
مى كنند نيز نشيطة مى گويند ، و لذا به طور كلى اين واژه در هر گونه حركتى كه با
سهولت انجام مى شود به كار مى رود .
سابحات از ماده سبح ( بر وزن سطح ) به معنى حركت سريع در آب يا در هوا است ، لذا در
مورد شنا كردن در آب و يا حركت سريع اسب ، و با سرعت به دنبال كارى رفتن گفته مى
شود ، تسبيح كه به معنى پاك شمردن خداوند از هر عيب و نقص است نيز از همين معنى
گرفته شده ، گوئى كسى كه تسبيح مى گويد با سرعت در عبادت پروردگار به پيش مى رود .
سابقات از ماده سبقت به معنى پيشى گرفتن است ، و از آنجا كه پيشى گرفتن معمولا بدون
سرعت ممكن نيست گاه از اين ماده مفهوم سرعت نيز استفاده مى شود .
مدبرات از ماده تدبير به معنى عاقبت چيزى را انديشيدن است ، و از
تفسير نمونه ج : 26 ص : 76
آنجا كه عاقبت انديشى و آينده نگرى سبب سامان يافتن كار به نحو احسن مى گردد واژه
تدبير در اين معنى نيز به كار مى رود .
اكنون با توجه به آنچه در معنى لغات اين آيات گفته شد به سراغ تفسير آنها مى رويم .
اين سوگندهاى پنجگانه كه در ابتدا در هاله اى از ابهام فرو رفته ، ابهامى كه انگيزه
انديشه بيشتر و عميقتر ، و سبب جولان ذهن و فكر و دقت و بررسى است اشاره به چه كسان
، يا چه چيزهائى است ؟ مفسران درباره آن بسيار سخن گفته اند ، و تفسيرهاى فراوانى
دارند كه عمدتا بر سه محور دور مى زند :
1 - منظور از اين سوگندها فرشتگانى است كه مامور قبض ارواح كفار و مجرمانند كه آنها
را به شدت از بدنهايشان بر مى كشند ، ارواحى كه هرگز حاضر به تسليم در برابر حق
نبودند .
و فرشتگانى كه مامور قبض ارواح مؤمنانند كه با مدارا و نرمش و نشاط آنها را جدا مى
سازند .
و فرشتگانى كه در اجراى فرمان الهى با سرعت حركت مى كنند .
سپس بر يكديگر پيشى مى گيرند .
و سرانجام امور جهان را به فرمان او تدبير مى كنند .
2 - اين سوگندها اشاره به ستارگان آسمان است كه پيوسته از افقى كنده مى شوند و به
افق ديگرى رهسپار مى گردند .
گروهى آرام حركت مى كنند ، و گروهى به سرعت راه مى سپرند .
و در اقيانوس عالم بالا شناورند .
و بر يكديگر پيشى مى گيرند .
و سرانجام با تاثيراتى كه اين كواكب دارند ( تاثيراتى همچون تاثير نور
تفسير نمونه ج : 26 ص : 77
آفتاب و ماه در كره زمين ) امور جهان را به فرمان خدا تدبير مى كنند .
3 - منظور جنگجويان يا اسبهاى مجاهدان راه خدا است كه از خانه ها و وطنهاى خود به
شدت بر كنده مى شوند .
سپس با نشاط و نرمى راه ميدان نبرد را پيش مى گيرند .
و بر يكديگر سبقت مى گيرند .
و امور جنگ را تدبير و اداره مى كنند .
گاه بعضى از مفسران اين تفسيرها را به هم آميخته ، قسمتى از سوگندهاى پنجگانه را از
يك تفسير ، و قسمت ديگر را از تفسير ديگر گرفته اند ، ولى اصول همان تفسيرهاى سه
گانه فوق است .
البته ميان اين تفسيرها تضادى وجود ندارد ، و ممكن است آيات فوق اشاره به همه اينها
باشد ، ولى در مجموع تفسير اول با توجه به نكاتى كه ذيلا گفته مى شود از همه
مناسبتر است : نخست تناسب با روز قيامت است كه سوره در مجموع ناظر به آن مى باشد و
ديگر تناسب با آيات مشابه آن در آغاز سوره مرسلات است .
تفسير نمونه ج : 26 ص : 78
و ديگر اينكه جمله و المدبرات امرا بيشترين تناسب را با فرشتگان دارد كه به فرمان
خدا تدبير امور جهان مى كنند ، و لحظه اى از انجام اوامر او سر باز نمى زنند لا
يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون ( انبيا - 27 ) به خصوص اينكه مساله تدبير امور
در اينجا به صورت مطلق ذكر شد و هيچ قيد و شرطى در آن نيست .
از همه اينها گذشته رواياتى از ائمه معصومين در تفسير اين آيات نقل شده كه مناسب با
همين معنى است از جمله : در روايتى از على (عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير و
النازعات غرقا فرمود : منظور فرشتگانى است كه ارواح كفار را از بدنهايشان به شدت
بيرون مى كشند ، آنچنانكه تيرانداز كمان را تا آخرين مرحله مى كشد .
شبيه همين معنى از آن حضرت (عليه السلام) در تفسير و الناشطات و نيز تفسير و
السابحات و فالمدبرات نقل شده است .
البته مى توان همين تفسير را به صورت كلى تر و عمومى ترى بيان كرد كه مساله قبض
ارواح مؤمنان و كفار يكى از مصاديق آن باشد نه تمام محتواى آن ، به اين ترتيب كه
گفته شود منظور از اين سوگندها در مجموع فرشتگان است در رابطه با اجراى كل فرمانهاى
الهى كه اجراى اين فرمانها در پنج مرحله تحقق مى يابد ، اول حركت شديد نخستين به
دنبال تصميم گيرى قاطع ، و بعد مرحله راه افتادن آرام ، و سپس سرعت گرفتن ، و پيشى
جستن ، و در نهايت تدبير امور و سامان دادن به كارها است ، ولى به هر حال برنامه
فرشتگان در زمينه قبض ارواح كفار و مؤمنان يكى از مصاديق اين مفهوم كلى است ، و
زمينه ساز بحثهاى آينده اين سوره درباره معاد محسوب مى شود .
تفسير نمونه ج : 26 ص : 79
پاسخ به دو سؤال
در اينجا دو سؤال باقى مى ماند نخست اينكه نازعات و ناشطات جمعهاى مؤنث است ، به چه
مناسبت در اينجا به كار رفته ؟ ديگر اينكه سه سوگند اول با واو قسم شروع شده ، ولى
در چهارمين و پنجمين سوگند ف جانشين آن گشته است كه براى عطف يا تفريع است ؟ در
پاسخ سؤال اول بايد به اين نكته توجه داشت كه نازعات جمع نازعة به معنى طايفه و
گروهى از فرشتگان است كه اين برنامه را انجام مى دهند همچنين ناشطات و بقيه اين
صيغه هاى جمع و از آنجا كه طايفه مؤنث لفظى است جمع آن به همين صورت بسته شده .
و در پاسخ سؤال دوم مى توان گفت كه سبقت جستن نتيجه حركت سريع است كه از سابحات
استفاده مى شود ، و تدبير امور نيز نتيجه اى است براى مجموع اين حركت .
آخرين سخن كه در اينجا بايد گفته شود اين است كه همه اين سوگندها براى بيان مطلبى
است كه صريحا در آيه ذكر نشده ، ولى از قرينه مقام ، و همچنين از آيات بعد به خوبى
روشن مى شود ، هدف اين است كه بگويد : سوگند به اين امور كه همه شما سرانجام مبعوث
و محشور مى شويد و قيامت و رستاخيز حق است .
|