بعدی 

تفسير نمونه ج : 26 ص : 80
يَوْمَ تَرْجُف الرَّاجِفَةُ(6) تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ(7) قُلُوبٌ يَوْمَئذ وَاجِفَةٌ(8) أَبْصرُهَا خَشِعَةٌ(9) يَقُولُونَ أَ ءِنَّا لَمَرْدُودُونَ فى الحَْافِرَةِ(10) أَ ءِذَا كُنَّا عِظماً نخِرَةً(11) قَالُوا تِلْك إِذاً كَرَّةٌ خَاسِرَةٌ(12) فَإِنمَا هِىَ زَجْرَةٌ وَحِدَةٌ(13) فَإِذَا هُم بِالساهِرَةِ(14)
ترجمه :
6 - در آن روز كه زلزله هاى وحشتناك همه چيز را به لرزه در مى آورند .
7 - و به دنبال آن حادثه دومين ( صيحه عظيم ) رخ مى دهد .
8 - دلهائى در آن روز سخت مضطرب است .
9 - و چشمهاى آنان از شدت ترس فرو افتاده !
10 - ( ولى امروز ) مى گويند : آيا ما به زندگى مجدد باز مى گرديم ؟
تفسير نمونه ج : 26 ص : 81
11 - آيا هنگامى كه استخوانهاى پوسيده اى شديم ( ممكن است زنده شويم ؟ ) .
12 - مى گويند اگر قيامتى در كار باشد بازگشتى است زيانبار !
13 - ولى اين بازگشت تنها با يك صيحه عظيم واقع مى شود .
14 - ناگهان همگى بر عرصه زمين ظاهر مى شوند .

تفسير : معاد تنها با يك صيحه عظيم رخ مى دهد !
بعد از آن كه با قسم هاى مؤكد وقوع قيامت به عنوان يك امر حتمى در آيات گذشته بيان شد ، در آيات مورد بحث به شرح بعضى از نشانه ها و حوادث اين روز بزرگ مى پردازد ، و مى فرمايد : اين بعث و رستاخيز در روزى واقع مى شود كه زلزله وحشتناك همه چيز را به لرزه در مى آورد ( يوم ترجف الراجفة ) .
سپس دومين حادثه عظيم رخ مى دهد ( تتبعها الرادفة ) .
راجفه از ماده رجف ( بر وزن كشف ) به معنى اضطراب و لرزه شديد است ، و از آنجا كه اخبار فتنه انگيز مايه اضطراب جامعه مى شود به آن اراجيف مى گويند .
رادفه از ماده ردف ( بر وزن حرف ) به معنى شخصى يا چيزى است كه به دنبال ديگرى قرار مى گيرد ، و لذا به شخصى كه دنبال سر ديگرى سوار بر مركب مى شود رديف مى گويند .
بسيارى از مفسران معتقدند كه منظور از راجفه همان صيحه نخستين يا نفخ صور اول است كه شيپور فناى جهان و زلزله نابودى دنيا است ، و رادفه
تفسير نمونه ج : 26 ص : 82
اشاره به صيحه دوم يا نفخ صور ثانى است كه نفخه حيات و رستاخيز و بازگشت به زندگى جديد است .
بنا بر اين آيه شبيه چيزى است كه در آيه 68 سوره زمر آمده است و نفخ فى الصور فصعق من فى السموات و من فى الارض الا من شاء الله ثم نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام ينظرون : در صور دميده مى شود و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مدهوش مى شوند و مى ميرند ، مگر آنها كه خدا بخواهد ، سپس بار ديگر در صور دميده مى شود ناگهان همه بپا مى خيزند و در انتظار حسابند .
بعضى نيز گفته اند كه راجفه اشاره به زلزله اى است كه زمين را متلاشى مى كند و رادفه زلزله اى است كه آسمانها را درهم مى ريزد ، ولى تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد .
سپس مى افزايد : دلهائى در آن روز سخت مضطرب است ( قلوب يومئذ واجفة ) .
دلهاى مجرمان و گنهكاران و طغيانگران همه به شدت مى لرزد ، و نگران حساب و جزا و كيفر است .
واجفه از ماده وجف ( بر وزن حذف ) در اصل به معنى سرعت سير است ، و اوجفت البعير در جائى گفته مى شود كه انسان شتر را با سرعت به حركت
تفسير نمونه ج : 26 ص : 83
در آورد و از آنجا كه حركت سريع باعث لرزه و اضطراب است ، اين واژه در معنى شدت اضطراب نيز به كار مى رود .
اين اضطراب درونى به قدرى شديد است كه آثار آن در تمام وجود گنهكاران ظاهر مى شود ، لذا در آيه بعد مى افزايد : چشمهاى آنان از شدت ترس فرو افتاده و خاضع است ( ابصارها خاشعة ) .
در آن روز چشمها به گودى مى نشيند ، از حركت باز مى ايستد و خيره مى شود ، و گوئى ديد خود را از شدت ترس از دست مى دهد .
آنگاه سخن را از قيامت به دنيا مى كشاند و مى فرمايد : با اينهمه آنها در اين دنيا مى گويند آيا ما بار ديگر به زندگى باز مى گرديم ؟ ! ( يقولون ا ئنا لمردودون فى الحافرة ) .
حافره از ماده حفر در اصل به معنى كندن زمين است ، و اثرى كه از آن باقى مى ماند حفره ناميده مى شود ، سم اسب را حافر مى گويند چون زمين را حفر مى كند ، سپس حافره به عنوان كنايه در حالت نخستين استعمال شده ، زيرا انسان از راهى كه مى رود زمين را با پاى خود حفر مى كند و جاى پاى او باقى مى ماند ، و هنگامى كه باز مى گردد در همان حفره هاى نخستين گام مى نهد ، و لذا اين واژه به معنى حالت اول آمده است .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 84
آيه بعد ادامه سخنان آنها را نقل كرده مى گويد : آيا هنگامى كه ما به صورت استخوانهاى پوسيده و پراكنده اى در آمديم بار ديگر به زندگى باز مى گرديم ؟ ! ( ا ئذا كنا عظاما نخرة ) .
اين همان چيزى است كه همواره منكران معاد روى آن تكيه مى كردند ، و مى گفتند : باور كردنى نيست كه استخوان پوسيده بار ديگر لباس حيات در تن بپوشد ، چرا كه فاصله ميان آن و يك موجود زنده را بسيار زياد مى ديدند ، در حالى كه فراموش كرده بودند كه در آغاز نيز از همان خاك آفريده شده اند .
نخرة صفت مشبهه است از ماده نخر ( بر وزن نخل و همچنين بر وزن شجر ) در اصل به معنى درخت پوسيده و تو خالى است ، كه وقتى باد بر آن مىوزد صدا مى كند ، و لذا به صدائى كه در بينى مى پيچد نخير مى گويند ، سپس اين كلمه در مورد هر موجود پوسيده و متلاشى شده به كار رفته است .
منكران معاد به اين هم قناعت نمى كنند ، بلكه به استهزاى معاد برخاسته و به عنوان مسخره مى گويند : اگر قيامتى در كار باشد بازگشتى است زيانبار و وضع و حال ما در آن روز سخت و دردناك خواهد بود ! ( قالوا تلك اذا كرة خاسرة ) .
احتمال ديگرى كه در تفسير اين آيه است اينكه آنها از روى جد و نه از روى استهزاء ، اين سخن را مى گويند ، و مقصودشان اين است كه اگر بازگشتى در كار باشد يك بازگشت تكرارى و بيهوده ، بلكه زيانبار است ، اگر زندگى خوب است چه بهتر كه خداوند همين را ادامه دهد ، و اگر بد است باز گشت
تفسير نمونه ج : 26 ص : 85
براى چيست ؟ جمله ا ئنا لمردودون فى الحافرة با توجه به اينكه حافرة به معنى چاله و گودال است نيز مى تواند قرينه اى براى اين تفسير باشد ، ولى آنچه در ميان مفسران معروف است همان تفسير اول است .
قابل توجه اينكه : در آيات گذشته تعبير به يقولون آمده بود كه نشانه استمرار و تكرار آن سخن از سوى آنها است ، ولى تعبير به قالوا ( گفتند ) در آيه مورد بحث دليل بر اين است كه اين سخن را هميشه تكرار نمى كردند تنها گاهى از آنها سر زده است ، و اين است نكته تفاوت اين تعبير .
در پايان اين آيات بار ديگر به مساله قيام قيامت و بر پا شدن رستاخيز باز مى گردد ، و با لحنى قاطع و كوبنده مى فرمايد : اين باز گشت تنها با يك صيحه و فرياد عظيم واقع مى شود ( فانما هى زجرة واحدة ) .
ناگهان همگى بپا مى خيزند و بر عرصه زمين ظاهر مى شوند ( فاذا هم بالساهرة ) .
اين كار پيچيده و مشكلى نيست ، همين كه به فرمان خدا نفخه دوم دميده شود و بانگ حيات و زندگى برخيزد ، تمام اين خاكها و استخوانهاى پوسيده يك مرتبه جمع مى شوند و جان مى گيرند ، و از قبرها بيرون مى پرند ! زجرة در اصل به معنى فريادى است كه براى راندن گفته مى شود ، و در اينجا به معنى نفخه دوم است ، انتخاب اين تعبير .
( زجرة واحدة ) با توجه به محتواى اين دو كلمه اشاره به سرعت و ناگهانى بودن رستاخيز و سهولت و آسانى آن در برابر قدرت خدا است كه با يك فرياد آمرانه از سوى فرشته رستاخيز ، يا صور اسرافيل ، همه مردگان لباس حيات
تفسير نمونه ج : 26 ص : 86
در تن مى كنند ، و در عرصه محشر حاضر براى حساب مى شوند .
ساهرة از ماده سهر ( بر وزن سحر ) به معنى شب بيدارى است ، و از آنجا كه حوادث وحشتناك خواب شبانه را از چشم مى برد ، و زمين قيامت نيز بسيار هول انگيز است ، كلمه ساهره به عرصه محشر اطلاق شده است ، بعضى نيز گفته اند ساهره را به هر بيابانى مى گويند ، چون اصولا همه بيابانها وحشتناكند ، گوئى بر اثر وحشت خواب شبانه را از چشم مى برند .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 87
هَلْ أَتَاك حَدِيث مُوسى(15) إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ المُْقَدَّسِ طوىً(16) اذْهَب إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طغَى(17) فَقُلْ هَل لَّك إِلى أَن تَزَكى(18) وَ أَهْدِيَك إِلى رَبِّك فَتَخْشى(19) فَأَرَاهُ الاَيَةَ الْكُبرَى(20) فَكَذَّب وَ عَصى(21) ثمَّ أَدْبَرَ يَسعَى(22) فَحَشرَ فَنَادَى(23) فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الأَعْلى(24) فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكالَ الاَخِرَةِ وَ الأُولى(25) إِنَّ فى ذَلِك لَعِبرَةً لِّمَن يخْشى(26)

تفسير نمونه ج : 26 ص : 88
ترجمه :
15 - آيا داستان موسى به تو رسيده است ؟
16 - در آن هنگام كه پروردگارش او را در سرزمين مقدس طوى صدا زد و گفت :
17 - به سوى فرعون برو كه طغيان كرده است
18 - و به او بگو : آيا مى خواهى پاكيزه شوى ؟
19 - و من تو را به سوى پروردگارت هدايت كنم تا از او بترسى ( و خلاف نكنى ) .
20 - سپس موسى معجزه بزرگ را به او نشان داد .
21 - اما او تكذيب كرد و عصيان نمود .
22 - سپس پشت كرد و پيوسته ( براى محو آئين موسى ) تلاش نمود .
23 - و ساحران را جمع كرد و مردم را دعوت نمود .
24 - و گفت من پروردگار بزرگ شما هستم !
25 - لذا خداوند او را به عذاب آخرت و دنيا گرفتار ساخت .
26 - در اين عبرتى است براى كسانى كه خدا ترسند .

تفسير : فرعون مى گفت من خداى بزرگ شما هستم !
بعد از بيانات نسبة مشروحى كه در آيات قبل درباره مساله معاد و انكار و مخالفت مشركان آمد ، در آيات مورد بحث به داستان يكى از طغيانگران بزرگ تاريخ يعنى فرعون و سرنوشت دردناك او اشاره مى كند ، تا هم مشركان عرب بدانند كه افراد نيرومندتر از آنها نتوانستند در برابر خشم و عذاب الهى مقاومت كنند ، و هم مؤمنان را دلگرم سازد كه از برترى نيروى ظاهرى دشمن هراسى به دل راه ندهند ، چرا درهم كوبيدن آنها براى خداوند بسيار سهل و آسان است .
نخست از اينجا شروع مى كند : آيا داستان موسى به تو رسيده است ؟ ! ( هل أتاك حديث موسى ) .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 89
جالب اينكه روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرده ، و مطلب را با استفهام شروع مى كند ، تا شوق شنونده را بيدار سازد ، و آماده براى شنيدن اين داستان عبرت انگيز شود .
سپس مى افزايد : در آن هنگام كه پروردگارش او را در سرزمين مقدس طوى صدا زد ( اذ ناداه ربه بالواد المقدس طوى ) .
طوى ممكن است نام سرزمين مقدسى باشد كه در شام در ميان مدين و مصر قرار داشت ، و نخستين جرقه وحى در آن بيابان بر قلب موسى وارد شد ، همين تعبير در سوره طه نيز آمده است ، در آنجا كه موسى ندائى مى شنود كه مى گويد : انى انا ربك فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوى : من پروردگار توام ، كفشهايت را بيرون آور كه در سرزمين مقدس طوى هستى ! ( طه - 12 ) .
يا معنى وصفى دارد از ماده طى به معنى پيچيدن گوئى آن سرزمين در قداست و بركت پيچيده شده بود ، يا به گفته راغب موسى مى بايست راهى طولانى به پيمايد تا آماده وحى گردد ، ولى خداوند اين راه را براى او درهم پيچيد و او را به هدف نزديك ساخت .
سپس به پيامى كه خداوند به موسى در آن سرزمين مقدس داد ، در دو جمله
تفسير نمونه ج : 26 ص : 90
كوتاه و پر معنى ، اشاره كرده ، مى فرمايد : به سوى فرعون برو كه طغيان كرده است ! ( اذهب الى فرعون انه طغى ) .
و به او بگو : آيا مى خواهى پاك و پاكيزه شوى ؟ ( فقل هل لك الى ان تزكى ) .
و پس از پاك شدن و لايق لقاى محبوب گشتن ، من تو را به سوى پروردگارت هدايت كنم ، تا از او بترسى و از اعمال خلاف بيگانه شوى ( و اهديك الى ربك فتخشى ) .
و از آنجا كه هر دعوتى بايد آميخته با دليل باشد در آيه بعد مى افزايد : موسى به دنبال اين سخن ، معجزه بزرگ را به او نشان داد ( فاراه الاية الكبرى ) .
اين معجزه خواه معجزه تبديل شدن عصا به مار عظيم باشد ، يا يد بيضا ، و يا هر دو ( بنا بر اينكه الف و لام در الاية الكبرى اشاره به جنس باشد ) هر چه بوده از معجزات بزرگ موسى بوده است كه در آغاز دعوتش بر آن تكيه كرده .
در اين چهار آيه نكات جالبى است كه توجه به آن لازم است :
1 - علت رفتن به سوى فرعون را طغيان فرعون ذكر مى كند ، و اين نشان مى دهد كه يكى از اهداف بزرگ انبيا هدايت طغيانگران يا مبارزه قاطع با آنها است .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 91
2 - دعوت فرعون را با ملايم ترين و خيرخواهانه ترين تعبير دستور مى دهد مى فرمايد : به او بگو : آيا ميل دارى پاك و پاكيزه شوى ؟ ( البته پاكيزگى مطلق كه هم شامل پاكيزگى از شرك و كفر مى شود و هم از ظلم و فساد ) شبيه تعبيرى كه در آيه 44 سوره طه آمده است فقولا له قولا لينا با او با ملايمت سخن بگوئيد .
3 - اين تعبير اشاره لطيفى به اين حقيقت است كه رسالت انبيا براى پاكسازى انسانها و باز گرداندن طهارت فطرى نخستين به آنها است .
در ضمن نمى گويد : من تو را پاك كنم ، بلكه مى گويد : پاكى را پذيرا شوى ! و اين نشان مى دهد كه پاك شدن بايد به صورت خودجوش باشد نه تحميل از برون .
4 - ذكر هدايت بعد از پاك شدن دليل بر اين است كه بايد در آغاز شستشوئى كرد سپس به كوى دوست گام نهاد .
5 - تعبير به ربك ( پروردگارت ) در حقيقت تاكيد بر اين نكته است كه تو را به سوى كسى مى برم كه مالك و مربى و پرورش دهنده تو است ، چرا از مسير سعادتت مى گريزى ؟ !
6 - خشيت و خدا ترسى نتيجه هدايت به سوى خدا است ، آرى ثمره درخت هدايت و توحيد همان احساس مسؤوليت در برابر خداوند بزرگ است ، چرا كه هرگز خشيت بدون معرفت حاصل نمى شود ، و لذا در آيه 28 سوره فاطر مى خوانيم : انما يخشى الله من عباده العلماء تنها علما و ارباب معرفت از خدا مى ترسند
7 - موسى نخست سراغ هدايت عاطفى او مى رود ، بعد هدايت عقلى و منطقى از طريق نشان دادن آيت كبرى و معجزه بزرگ ، و اين مؤثرترين راه تبليغ است كه نخست از طريق خير خواهى و محبت در عواطف طرف نفوذ كنند سپس به طرح استدلال و بيان حجت بپردازند .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 92
اكنون ببينيم فرعون در برابر اينهمه لطف و محبت ، و اين منطق و بيان زيبا و ارائه آيت كبرى چه عكس العملى نشان داد ؟ اين طاغوت خيره سر ، هرگز از مركب غرور پياده نشد ، و چنانكه در آيه بعد آمده او دعوى موسى را تكذيب كرد ، و به عصيان پروردگار پرداخت ( فكذب و عصى ) .
اين نشان مى دهد كه تكذيبها مقدمه عصيانها است ، همانگونه كه تصديقها و ايمانها مقدمه طاعتها است .
به اين مقدار هم قناعت نكرد و در برابر دعوت موسى بى تفاوت نماند بلكه سپس پشت كرد و بىوقفه براى مبارزه با او و محو آئينش سعى و تلاش نمود ( ثم ادبر يسعى ) .
و از آنجا كه معجزه موسى تمام موجوديت طاغوتى او را به خطر مى انداخت ، ماموران را به شهرهاى مختلف اعزام كرد تا ساحران را جمع كنند ، و در ميان مردم نيز دستور داد ندا دهند و آنها را براى مشاهده مبارزه ساحران با موسى دعوت نمايند ( فحشر فنادى ) .
گرچه قرآن كلمه حشر را در اينجا مطلق ذكر كرده ، ولى به قرينه آيه 111 و 112 اعراف و ارسل فى المدائن حاشرين ياتوك بكل ساحر عليم .
و تعبير به نادى نيز اگر چه مطلق است ظاهرا اشاره به دعوت فرعون
تفسير نمونه ج : 26 ص : 93
از مردم براى اجتماع و تماشاى منظره اين مبارزه است ، به قرينه آيه 39 شعرا و قيل للناس هل انتم مجتمعون : به مردم گفته شد آيا شما اجتماع مى كنيد ؟ باز به اين توطئه ها اكتفا نكرد ، بلكه بزرگترين ادعا را با بدترين تعبيرات مطرح نمود و گفت : من پروردگار بزرگ شما هستم ! ! ( فقال انا ربكم الاعلى ) .
و به راستى عجيب است كه اين طاغيان خيره سر هنگامى كه بر مركب غرور و خود خواهى سوار مى شوند هيچ حد و مرزى را به رسميت نمى شناسند ، حتى به ادعاى خدائى نيز قانع نيستند ، بلكه مى خواهند خداى خدايان شوند ! اين سخن در ضمن اشاره به آن است كه اگر شما بتهائى را مى پرستيد آنها در جاى خود محترم ، اما من برترين بت و معبود شما هستم ! و عجب اينكه فرعون به شهادت آيه 127 سوره اعراف ا تذر موسى و قومه ليفسدوا فى الارض و يذرك و الهتك : آيا اجازه مى دهى موسى و قومش در زمين فساد كنند و تو و معبودهايت را به حال خود واگذارند ؟ خودش يكى از بت پرستان بود ، ولى در اينجا ادعا مى كند من پروردگار بزرگ شما هستم ، يعنى حتى خودش را از معبود خودش نيز بالاتر مى شمرد و اين است بيهوده گوئيهاى طاغوتها ! .
و عجبتر اينكه در يك جا تنها ادعاى الوهيت مى كند ما علمت لكم من اله غيرى : من معبودى غير از خودم براى شما نمى شناسم ( قصص - 38 ) اما در آيه مورد بحث پا را از اين فراتر نهاده ادعاى ربوبيت مى كند و مى گويد من پروردگار شمايم و اين است برنامه هاى اين مغروران سبك مغز .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 94
به هر حال فرعون سركشى را به آخرين مرحله رسانده و مستحق دردناكترين عذاب شده و فرمان الهى بايد فرا رسد و او و دستگاه ظلم و فسادش را درهم بكوبد لذا در آيه بعد مى فرمايد : خداوند او را به عذاب آخرت و دنيا گرفتار ساخت ( فاخذه الله نكال الاخرة و الاولى ) .
نكال ( بر وزن ضلال ) در اصل به معنى ضعف و ناتوانى و عجز است و لذا در مورد كسى كه از اداى حواله اى خوددارى مى كند مى گويند نكول كرد نكل ( بر وزن فكر ) به معنى زنجير سنگين است كه انسان را ضعيف و ناتوان مى سازد و از حركت باز مى دارد و از آنجا كه عذاب الهى نيز مايه ناتوانى است و افراد ديگر را از ارتكاب گناه باز مى دارد به آن نكال گفته شده .
تعبير به نكال الاخرة اشاره به عذابهاى قيامت است كه دامان فرعون و فرعونيان را مى گيرد و چون در درجه اول اهميت است مقدم دانسته شده و منظور او اولى عذاب دنيا است كه دامان فرعون را گرفت و او تمام يارانش را در كام خود در درياى نيل فرو برد .
در اينجا تفسير ديگرى براى آيه ذكر شده است و آن اينكه منظور از الاولى كلمه نخستين است كه فرعون در مسير طغيان گفت و ادعاى الوهيت كرد ( قصص آيه 38 ) و الاخرة اشاره به آخرين كلمه اى است كه او گفت و آن ادعاى ربوبيت اعلى بود خداوند او را به مجازات اين دو ادعاى كفر آميزش در همين دنيا گرفتار ساخت .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 95
اين معنى در حديثى از امام باقر (عليه السلام) نقل شده و امام افزود در ميان اين دو جمله چهل سال فاصله شد ( و خداوند براى حداكثر اتمام حجت او را در اين مدت عذاب نكرد ) .
اين تفسير با جمله اخذ كه فعل ماضى است و نشان مى دهد اين مجازات به طور كامل در دنيا واقع شده و آيه بعد كه اين ماجرا را درس عبرتى مى شمرد موافق تر است .
و سرانجام در آخرين آيه مورد بحث از اتمام اين ماجرا نتيجه گيرى كرده مى فرمايد : در اين داستان موسى و فرعون و پايان عاقبت آن درس عبرت بزرگى است براى آنها كه خدا ترسند ( ان فى ذلك لعبرة لمن يخشى ) .
اين آيه به خوبى نشان مى دهد كه عبرت گرفتن از اين ماجراها تنها براى كسانى ميسر است كه بهره اى از خوف و خشيت و احساس مسئوليت به دل راه داده اند و يا به تعبير ديگر داراى چشمى عبرت بينند : اى خوشا چشمى كه عبرت بين بود عبرت از نيك و بدش آئين بود آرى اين بود سرنوشت فرعون طغيانگر ، تا فراعنه ديگر ، رؤساى مشركان عرب و پويندگان راه فرعون در هر عصر و زمان حساب خويش را برسند و بدانند اين فرمان قطعى تاريخ و سنت تغيير ناپذير خدا است .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 96
نكته : گوشه اى از فصاحت قرآن
دقت در يازده آيه كوتاه بالا بيانگر نهايت فصاحت و بلاغت قرآن است ، در اين چند خط كوتاه خلاصه اى از تمام ماجراى موسى و فرعون ، انگيزه رسالت ، هدف رسالت ، وسيله پاكسازى ، چگونگى دعوت ، كيفيت واكنش و عكس العمل ، چگونگى توطئه فرعون ، نمونه اى از ادعاهاى پوچ و بى اساس او ، و سرانجام مجازاتهاى دردناك اين مست باده غرور و در نهايت درس عبرتى كه از آن عائد همه انسانهاى بيدار مى شود منعكس شده است .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 97
ءَ أَنتُمْ أَشدُّ خَلْقاً أَمِ السمَاءُ بَنَاهَا(27) رَفَعَ سمْكَهَا فَسوَّاهَا(28) وَ أَغْطش لَيْلَهَا وَ أَخْرَجَ ضحَاهَا(29) وَ الأَرْض بَعْدَ ذَلِك دَحَاهَا(30) أَخْرَجَ مِنهَا مَاءَهَا وَ مَرْعَاهَا(31) وَ الجِْبَالَ أَرْساهَا(32) مَتَعاً لَّكمْ وَ لأَنْعَمِكمْ(33)
ترجمه :
27 - آيا آفرينش شما ( بعد از مرگ ) مشكلتر است يا آفرينش آسمانى كه خداوند بنا نهاد ؟ ! .
28 - سقف آن را برافراشته و آن را منظم ساخت .
29 - و شبش را تاريك و روزش را آشكار نمود .
30 - و زمين را بعد از آن گسترش داد .
31 - آبش خارج كرد و چراگاهش را آماده ساخت .
32 - و كوهها را ثابت و محكم نمود .
33 - همه اينها براى بهره گيرى شما و چهارپايان شما است .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 98
تفسير : آفرينش شما مشكلتر است يا آسمانها ؟ دليل ديگرى بر معاد .
به دنبال نقل سرگذشت موسى و فرعون به عنوان يك درس عبرت براى همه طغيانگران و تكذيب كنندگان بار ديگر به مساله معاد و رستاخيز بر مى گردد و نمونه هائى از قدرت بى انتهاى حق را در جهان هستى به عنوان يك دليل براى امكان معاد بيان مى كند و گوشه هائى از نعمتهاى بى پايانش را بر انسانها شرح مى دهد تا حس شكرگزارى را كه سرچشمه معرفة الله است در آنها برانگيزد .
نخست منكران معاد را مخاطب ساخته و ضمن يك استفهام توبيخى مى فرمايد آيا آفرينش شما ( و بازگشت به زندگى پس از مرگ ) مشكلتر است يا آفرينش اين آسمان با عظمت كه خداوند بنا نهاده است ء أنتم اشد خلقا ام السماء بناها ) .
اين سخن در حقيقت پاسخى است به گفتار آنها كه در آيات پيشين گذشت كه مى گفتند ء إنا لمردودون فى الحافره آيا ما به حالت اول باز مى گرديم اين آيه مى گويد هر انسانى در هر مرحله اى از درك و شعور باشد مى داند كه آفرينش اين آسمان بلند اينهمه كرات عظيم و كهكشانهاى بى انتها قابل مقايسه به آفرينش انسان نيست كسى كه اين قدرت را داشته چگونه از باز گرداندن شما به حيات عاجز است .
سپس به شرح بيشتر درباره اين آفرينش بزرگ پرداخته مى افزايد سقف آسمان را برافراشت و آن را منظم و مرتب و موزون كرد ( رفع سمكها فسواها ) .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 99
سمك ( بر وزن سقف ) در اصل به معنى ارتفاع و بلندى است و به معنى سقف نيز آمده در تفسير كبير فخر رازى آمده است كه بلندى چيزى را هر گاه از سمت بالا به پائين اندازه گيرى كنند عمق ناميده مى شود و هر گاه از سمت پائين به بالا اندازه گيرى كنند سمك ناميده مى شود .
سواها از ماده تسويه به معنى تنظيم و موزون ساختن چيزى است و اشاره به نظم دقيقى است كه بر تمام كرات آسمانى حكم فرما است و اگر منظور از سمك سقف باشد اشاره به قشر عظيمى از هوا است كه همچون سقف محفوظ و محكمى گرداگرد زمين را گرفته و آن را از هجوم سنگهاى پراكنده آسمانى و اشعه هاى مرگبار كيهانى حفظ مى كند .
بعضى تعبير فوق را اشاره به كروى بودن آسمانى كه گرداگرد زمين را گرفته است مى دانند چرا كه تسويه اشاره اى است به فاصله مساوى اجزاى اين سقف نسبت به مركز اصلى يعنى زمين و اين بدون كرويت ممكن نيست .
اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه هم اشاره به ارتفاع آسمان و فاصله بسيار زياد و سرسام آور كرات آسمانى از ما بوده باشد و هم اشاره به سقف محفوظ اطراف زمين .
به هر حال اين آيه شبيه چيزى است كه در سوره مؤمن آيه 57 آمده است .
لخلق السموات و الارض اكبر من خلق الناس و لكن اكثر الناس لا يعلمون .
آفرينش آسمانها و زمين از آفرينش انسانها مهمتر است ولى اكثر مردم ( غافل و بى خبر ) نمى دانند .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 100
سپس به يكى از مهمترين نظامات اين عالم بزرگ يعنى نظام نور و ظلمت اشاره كرده مى فرمايد : شبش را تاريك و ظلمانى و روزش را آشكار و نورانى ساخت ( و اغطش ليلها و اخرج ضحاها ) .
كه هر كدام از اين دو در زندگى انسان و ساير موجودات زنده اعم از حيوان و گياه نقش فوق العاده مهمى دارد .
نه انسان بدون نور مى تواند زندگى كند كه همه بركات و روزيها و حس و حركت او وابسته به آن است و هم بدون ظلمت زندگى او ممكن نيست كه رمز آرامش او است .
اغطش از ماده غطش ( بر وزن عرش ) به معنى تاريكى است ولى راغب در مفردات مى گويد اصل آن از اغطش به معنى كسى كه چشم كم نورى دارد گرفته شده .
و ضحى به معنى موقعى است كه نور آفتاب در آسمان و زمين پهن مى شود .
سپس از آسمان به زمين مى آيد و مى فرمايد : زمين را بعد از آن گسترش داد ( و الارض بعد ذلك دحاها ) .
دحا از ماده دحو ( بر وزن محو ) به معنى گستردن است بعضى نيز آن را به معنى تكان دادن چيزى از محل اصليش تفسير كرده اند و چون اين دو معنى لازم و ملزوم يكديگرند به يك ريشه باز مى گردد .
به هر حال منظور از دحو الارض اين است كه در آغاز تمام سطح زمين
تفسير نمونه ج : 26 ص : 101
را آبهاى حاصل از بارانهاى سيلابى نخستين فرا گرفته بود اين آبها تدريجا در گودالهاى زمين جاى گرفتند و خشكيها از زير آب سر بر آوردند و روز به روز گسترده تر شدند تا به وضع فعلى در آمد ( و اين مساله بعد از آفرينش زمين و آسمان روى داد ) .
بعد از گسترش زمين و آماده شدن براى زندگى و حيات سخن از آب و گياه به ميان آورده مى فرمايد : خداوند در زمين آب آن را خارج نمود و همچنين چراگاههايش را ( اخرج منها ماءها و مرعاها ) .
اين تعبير نشان مى دهد كه آب در لابلاى قشر نفوذ پذير زمين پنهان بود ، سپس به صورت چشمه ها و نهرها جارى شد و حتى دريا و درياچه ها را تشكيل داد .
مرعى اسم مكان است به معنى چراگاه و در اصل از رعى به معنى حفظ و مراقبت حيوان ، خواه از طريق تغذيه يا جهات ديگر گرفته شده و لذا مراعات به معنى محافظت و مراقبت و تدبير امور آمده است ، و حديث معروف كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته نيز اشاره به لزوم مراقبت مردم ، از يكديگر آمده است .
ولى از آنجا كه عوامل مختلفى مى توانست آرامش زمين را بر هم زند ، از جمله طوفانهاى عظيم و دائمى و ديگر جزر و مدهائى كه در پوسته زمين بر اثر جاذبه
تفسير نمونه ج : 26 ص : 102
ماه و خورشيد و همچنين لرزه هائى كه بر اثر فشار مواد مذاب درونى ، آن را بوسيله شبكه نيرومندى از كوهها كه سرتاسر روى زمين را فرا گرفته آرام كرد ، و لذا مى فرمايد : و كوهها را در زمين ثابت و محكم ساخت ( و الجبال ارساها ) .
درباره نقش مهم كوهها در زندگى انسانها و آرامش زمين بحث مشروحى ذيل آيه 3 سوره رعد ( جلد 10 صفحه 114 ) داشته ايم .
و در پايان مى فرمايد همه اينها را براى اين انجام داد تا وسيله تمتع و حيات شما و چهارپايانتان باشد ( متاعا لكم و لانعامكم ) .
آرى آسمان را برافراشت .
و نظام نور و ظلمت را برقرار ساخت .
زمين را گسترش داد .
و آب و گياه از آن خارج نمود .
كوهها را مراقب حفظ زمين نمود .
و همه وسائل زندگى انسان را فراهم ساخت .
و همه را از بهر او ، سرگشته و فرمانبردار كرد .
تا از مواهب حيات بهره گيرد و به غفلت نخورد ، و بپاس اين همه فرمانبرداران كه براى او آفريده است ، فرمان الهى برد .
اينها از يك سو نشانه هاى قدرت او بر مساله معاد است و از سوى ديگر دلائل عظمت و نشانه هاى وجود او در مسير توحيد و معرفت است .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 103
فَإِذَا جَاءَتِ الطامَّةُ الْكُبرَى(34) يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الانسنُ مَا سعَى(35) وَ بُرِّزَتِ الجَْحِيمُ لِمَن يَرَى(36) فَأَمَّا مَن طغَى(37) وَ ءَاثَرَ الحَْيَوةَ الدُّنْيَا(38) فَإِنَّ الجَْحِيمَ هِىَ الْمَأْوَى(39) وَ أَمَّا مَنْ خَاف مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْس عَنِ الهَْوَى(40) فَإِنَّ الجَْنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى(41)
ترجمه :
34 - هنگامى كه آن حادثه بزرگ رخ دهد .
35 - در آن روز انسان به ياد كوششهايش مى افتد .
36 - و جهنم براى هر بيننده اى آشكار مى گردد .
37 - اما آن كسى كه طغيان كرده ،
38 - و زندگى دنيا را مقدم داشته ،
39 - مسلما دوزخ جايگاه او است .
40 - و آن كس كه از مقام پروردگارش خائف بوده و نفس را از هوى باز داشته .
41 - بهشت جايگاه او است .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 104
تفسير : آنها كه نفس را از هوى و هوس باز دارند .
بعد از اشاره كه به بعضى از دلائل معاد ، در آيات قبل گذشت ، در آيات مورد بحث بار ديگر ، به مساله رستاخيز و سرنوشت خدا ترسان و هواپرستان در آن روز باز مى گردد مى فرمايد : هنگامى كه آن حادثه عظيم ، رخ دهد نيكوكاران و بدكاران هر كدام به جزاى اعمال خويش مى رسند ( فاذا جائت الطامة الكبرى ) .
( طامة ) از ماده طم ( بر وزن فن ) در اصل به معنى پر كردن است و به هر چيزى كه در حد اعلى قرار گيرد طامه مى گويند و لذا به حوادث سخت و مصائب بزرگ كه مملو از مشكلات است نيز طامه اطلاق مى شود و در اينجا اشاره به قيامت است كه مملو از حوادث هولناك مى باشد و توصيف آن به كبرى تاكيد بيشترى درباره اهميت و عظمت اين حادثه بى نظير است .
سپس مى افزايد اين حادثه عظيم هنگامى كه به وقوع پيوندد همگان از خواب غفلت بيدار مى شوند و انسان به ياد سعى و كوشش و اعمال خويش اعم از نيك و بد مى افتد ( يوم يتذكر الانسان ما سعى ) .
اما اين تذكر و يادآورى چه سودى براى او مى تواند داشته باشد .
اگر تقاضاى بازگشت به دنيا و جبران گذشته كند دست رد به سينه او
تفسير نمونه ج : 26 ص : 105
مى زنند و در پاسخ اين تقاضا كلا مى گويند .
و اگر توبه كند و از اعمالش پوزش طلبد فايده اى ندارد چرا كه درهاى توبه ديگر بسته شده است .
بنا بر اين چاره اى جز آه حسرت كشيدن و افسوس خوردن و به گفته قرآن هر دو دست را با دندان گزيدن ندارد يوم يعض الظالم على يديه ( فرقان - 27 ) .
بايد توجه داشت كه يتذكر فعل مضارع است و معمولا دلالت بر استمرار دارد يعنى در آن روز انسان پيوسته همه اعمال خويش را بياد مى آورد و اين به خاطر آن است كه در آن روز حجابها از قلب و روح انسان برداشته مى شود و همه حقايق مكنون بارز و آشكار مى شود .
و لذا در آيه بعد مى افزايد در آن روز جهنم براى هر بيننده آشكار مى گردد ( و برزت الجحيم لمن يرى ) .
جهنم هم اكنون نيز وجود دارد بلكه طبق آيه 54 عنكبوت و ان جهنم لمحيطة بالكافرين كافران را از هر سو احاطه كرده اما حجابهاى عالم دنيا مانع رؤيت آن است ولى آن روز كه روز ظهور و بروز همه چيز است جهنم از همه آشكارتر ظهور مى كند .
جمله لمن يرى اشاره به اين است كه جهنم در آن روز به قدرى آشكار است كه هر بيننده اى بدون استثنا آن را مى بيند و بر هيچكس مخفى نيست ، نه نيكان و نه بدان كه جايگاهشان دوزخ است .
اين احتمال نيز داده شده است كه جمله اشاره به كسانى است كه در آن روز داراى چشم بينا هستند زيرا طبق آيه 124 سوره طه بعضى در آن روز نابينا محشور مى شوند و نحشره يوم القيامة اعمى ولى معنى اول كه غالب مفسران
تفسير نمونه ج : 26 ص : 106
آن را پذيرفته اند مناسبتر به نظر مى رسد زيرا جهنم براى بدكاران خود عذاب و مجازات مضاعفى است و نابينا بودن گروهى در محشر ممكن است در بعضى مواقف باشد نه در تمام مواقف .
سپس به وضع حال مجرمان و افراد بى ايمان در صحنه قيامت اشاره كرده و با چند جمله كوتاه و پر معنى هم سرنوشت آنها را بيان مى كند و هم عوامل گرفتارى آنها را مى فرمايد اما كسى كه طغيان كند ( فاما من طغى ) .
و زندگى دنيا را بر همه چيز مقدم دارد ( و آثر الحياة الدنيا ) .
مسلما دوزخ جايگاه و ماواى او است ( فان الحجيم هى الماوى ) .
در جمله اول اشاره به فساد عقيدتى آنها مى كند زيرا طغيان ناشى از خود بزرگ بينى است و خود بزرگ بينى ناشى از عدم معرفة الله است .
كسى كه خدا را به عظمت بشناسد خود را بسيار كوچك و ضعيف مى بيند و هرگز پاى خود را از جاده عبوديت بيرون نمى گذارد .
و جمله دوم اشاره به فساد عملى آنها است چرا كه طغيان سبب مى شود كه انسان لذات زودگذر دنيا و زرق و برق آن را بالاترين ارزش حساب كند و آن را بر همه چيز مقدم بشمرد .
اين دو در حقيقت علت و معلول يكديگرند طغيان و فساد عقيده ، سرچشمه فساد
تفسير نمونه ج : 26 ص : 107
عمل و ترجيح زندگى ناپايدار دنيا بر همه چيز است و سرانجام اين دو آتش سوزان دوزخ است .
على (عليه السلام) در حديثى مى فرمايد و من طغى ضل على عمل بلا حجة كسى كه طغيان كند گمراه مى شود و دست به اعمالى مى زند كه هيچ دليلى براى آن ندارد و اين ناشى از همان خود بزرگ بينى است كه انسان تمايلات خويش را بدون هيچ دليل منطقى مى پذيرد و براى آن ارج قائل است .
سپس به ذكر اوصاف بهشتيان در دو جمله كوتاه و بسيار پر معنى پرداخته مى فرمايد اما كسى كه از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از هوا و هوس باز دارد ... ( و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى ) .
بهشت جايگاه و ماواى او است ( فان الجنة هى الماوى ) .
آرى شرط اول بهشتى شدن خوف ناشى از معرفت است ، شناختن مقام پروردگار و ترسيدن از مخالفت فرمان او ، شرط دوم كه در حقيقت نتيجه شرط اول و ميوه درخت معرفت و خوف است تسلط بر هواى نفس و باز داشتن آن از سركشى ، چرا كه تمام گناهان و مفاسد و بدبختيها از هواى نفس سرچشمه مى گيرد ، هواى نفس بدترين بتى است كه معبود واقع شده ابغض اله عبد على وجه الارض الهوى .
حتى ابزار نفوذ شيطان در وجود آدمى هواى نفس است كه اگر اين شيطان درون با شيطان برون هماهنگ نشود و در را به روى او نگشايد وارد شدن او غير ممكن است ، همانگونه كه قرآن مى گويد : ان عبادى ليس لك
تفسير نمونه ج : 26 ص : 108
عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين تو هرگز بر بندگان من تسلط نخواهى يافت مگر گمراهانى كه از تو پيروى مى كنند ( حجر - 42 ) .

نكته ها :

1 - مقام رب چيست ؟
قابل توجه اينكه در آيات مورد بحث مى فرمايد : كسى كه از مقام پروردگارش بترسد نمى فرمايد : كسى كه از پروردگارش بترسد در اينكه منظور از مقام چيست ؟ در اينجا تفسيرهاى متعددى است :
1 - نخست اينكه منظور مواقف قيامت است كه انسان در اين مقامات در پيشگاه خداوند براى حساب متوقف مى شود ( بنا بر اين تفسير ، مقام ربه به معنى مقامه عند ربه يعنى ايستادن انسان در پيشگاه خدا است ) .
2 - منظور علم خداوند و مقام مراقبت او نسبت به همه انسانها است ، همانطور كه در آيه 33 رعد آمده است ا فمن هو قائم على كل نفس بما كسبت : آيا كسى كه بالاى سر همه ايستاده و مراقب اعمال همگان است همچون كسى است كه اين وصف را ندارد ؟ ! شاهد ديگرى براى اين تفسير حديثى است كه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمود : من علم ان الله يراه ، و يسمع ما يقول ، و يعلم ما يعلمه من خير او شر فيحجزه ذلك عن القبيح من الاعمال فذلك الذى خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى : كسى كه مى داند خدا او را مى بيند و آنچه را مى گويد ، مى شنود و از آنچه از خير و شر انجام مى دهد آگاه است ، و اين توجه او را از اعمال قبيح باز مى دارد ، او كسى است كه از مقام پروردگارش
تفسير نمونه ج : 26 ص : 109
خائف است ، و خود را از هواى نفس باز داشته .
منظور مقام عدالت او است ، چرا كه ذات مقدس او مايه خوف نيست ، خوف از عدالت او مى باشد ، و در حقيقت اين خوف از مقايسه اعمال خود با عدل او حاصل مى شود ، همانگونه كه مجرمان از ديدن يك قاضى عادل بر خود مى لرزند ، و از شنيدن نام محكمه و دادگاه وحشت مى كنند ، در حالى كه شخص بى گناه نه از آن ترسى دارد ، و نه از اين وحشتى ! در ميان اين تفسيرهاى سه گانه تضادى نيست و ممكن است همه آنها در معنى آيه جمع باشد .

2 - رابطه طغيان و دنيا پرستى
در حقيقت آيات فشرده بالا اصول سعادت و شقاوت انسان را به نحو زيبا و شايسته اى ترسيم كرده است ، شقاوت انسان را در طغيان و دنيا پرستى مى شمرد ، و سعادت او را در خوف از خدا و ترك هوا و عصاره تمام تعليمات انبياء و اولياء نيز همين است و بس .
در حديثى از امير مؤمنان على (عليه السلام) مى خوانيم : ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان : اتباع الهوى و طول الامل ، فاما اتباع الهوى فيصد عن الحق ، و اما طول الامل فينسى الاخرة : هولناك ترين چيزى كه از آنها بر شما خائفم دو چيز است : پيروى از هواى نفس ، و آرزوهاى طولانى ، اما پيروى از هوى شما را از حق باز مى دارد ، و اما آرزوهاى طولانى آخرت را به فراموشى مى سپرد .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 110
هوا پرستى پرده اى بر عقل انسان مى كشد ، اعمال سوئش را در نظر او تزيين مى دهد ، و حس تشخيص را كه بزرگترين نعمت خدا ، و امتياز انسان از حيوان است ، از او مى گيرد ، و او را به خود مشغول مى دارد ، اين همان است كه يعقوب آن پيغمبر روشن ضمير به فرزندان خلافكار گفت : بل سولت لكم انفسكم امرا ( يوسف - 18 ) .
در اينجا سخن بسيار است بهتر آن است به دو حديث از احاديث اهل بيت كه همه گفتنى ها در آن گفته شده است ، اشاره كرده و اين بحث را پايان دهيم : امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد : الجنة محفوفة بالمكاره و الصبر ، فمن صبر على المكاره فى الدنيا دخل الجنة ، و جهنم محفوفة باللذات و الشهوات ، فمن اعطى نفسها لذتها و شهوتها دخل النار : جهنم در لابلاى ناراحتيها و صبر و شكيبائى و استقامت پوشيده شده است ، هر كس در برابر ناراحتيها ( و ترك شهوات ) در دنيا شكيبائى كند داخل بهشت مى شود ، و دوزخ در لابلاى لذات نامشروع و شهوات سركش پيچيده شده ، و هر كس نفس خويش را در برابر اين لذات و شهوات آزاد بگذارد داخل آتش مى شود .
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : لا تدع النفس و هواها ، فان هواها فى رداها ، و ترك النفس و ما تهوى داءها ، و كف النفس عما تهوى دواءها : نفس را با هوا و هوسها رها مكن چرا كه هواى نفس سبب مرگ نفس است و آزاد گذاردن نفس در برابر هواها درد آن است ، و باز داشتن آن از هوا و هوسهايش دواى آن است .
نه تنها جهنم آخرت زائيده هوا پرستى است كه جهنمهاى سوزان دنيا ،
تفسير نمونه ج : 26 ص : 111
همچون ناامنيها ، بى نظميها ، جنگها ، و خونريزيها ، جدالها ، و كينه توزيها همه ناشى از آن است .

3 - تنها دو گروه
در آيات فوق تنها از دو دسته سخن به ميان آمده : طغيانگران دنياپرست ، و خدا ترسان با تقوى ، جايگاه هميشگى دسته اول دوزخ و جايگاه جاودانى دسته دوم بهشت ذكر شده است .
البته در اينجا گروه سومى نيز هستند ، مؤمنانى كه از نظر عمل كوتاهى يا آلودگى داشته اند ، كه اگر مشمول عفو الهى شوند و شايسته آن باشند به گروه بهشتى مى پيوندند ، و اگر مشمول نشوند به دوزخ مى روند اما ماوى و جايگاهشان آنجا نخواهد بود ، ولى در آيات فوق سخنى از آنها در ميان نيست .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 112
يَسئَلُونَك عَنِ الساعَةِ أَيَّانَ مُرْساهَا(42) فِيمَ أَنت مِن ذِكْرَاهَا(43) إِلى رَبِّك مُنتهَاهَا(44) إِنَّمَا أَنت مُنذِرُ مَن يخْشاهَا(45) كَأَنهُمْ يَوْمَ يَرَوْنهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلا عَشِيَّةً أَوْ ضحَاهَا(46)
ترجمه :
42 - از تو درباره قيامت سؤال مى كنند كه در چه زمانى واقع مى شود ؟
43 - تو را با يادآورى اين سخن چه كار ؟
44 - انتهاى آن به سوى پروردگار تو است .
45 - كار تو فقط انذار كردن كسانى است كه از آن مى ترسند .
46 - آنها در آن روز كه قيام قيامت را مى بينند چنين احساس مى كنند كه گوئى توقف آنها ( در دنيا و برزخ ) جز عصر گاهى يا صبحگاهى بيشتر نبوده است .

تفسير : تاريخ قيامت را فقط خدا مى داند
در تعقيب مطالبى كه درباره قيامت و سرنوشت نيكان و بدان در آن روز در آيات پيشين آمد ، در اين آيات به سراغ سؤال هميشگى مشركان و منكران
تفسير نمونه ج : 26 ص : 113
معاد رفته مى فرمايد : از تو درباره قيامت سؤال مى كنند كه در چه زمانى واقع خواهد شد ( يسئلونك عن الساعة ايان مرساها ) .
قرآن در پاسخ اين سؤال براى اينكه به آنها بفهماند كه هيچكس از لحظه وقوع قيامت با خبر نبوده و نخواهد بود ، روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرده ، مى گويد : تو را با يادآورى اين سخن چه كار ؟ ! ( فيم انت من ذكراها ) يعنى تاريخ وقوع قيامت حتى از تو پنهان است ، تا چه رسد به ديگران ، اين از آن علم غيبى است كه از مختصات ذات پروردگار مى باشد ، واحدى را به آن راهى نيست ! .
بارها گفته ايم از مطالبى كه بر همگان مكتوم است زمان قيام قيامت است ، چرا كه اثر تربيتى آن بدون كتمان ممكن نيست ، زيرا اگر آشكار شود و زمانش دور باشد غفلت ، همگان را فرا مى گيرد ، و اگر نزديك باشد پرهيز از بديها به شكل اضطرار ، و دور از آزادى و اختيار ، درمى آيد ، و اين هر دو فاقد ارزش تربيتى است .
احتمالات ديگرى در تفسير اين آيه نيز داده اند از جمله اينكه : تو مبعوث براى بيان زمان قيام قيامت نشده اى ، تو تنها مبعوث شده اى كه اصل وجود آن را اطلاع دهى ، نه لحظه وقوع آن را .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 114
و ديگر اينكه : قيام تو بيانگر نزديك شدن روز قيامت است ، همانگونه كه در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده كه دو انگشت مباركش را كنار هم گرفت و فرمود : بعثت انا و الساعة كهاتين : قيام من و قيام قيامت همانند اين دو است ! .
ولى تفسير اول از همه مناسبتر است .
سپس مى افزايد : منتهاى قيامت به سوى پروردگار تو است ( الى ربك منتهاها ) .
تنها او است كه مى داند قيامت كسى بر پا مى شود ، هيچ شخص ديگرى از آن آگاه نيست ، و هر گونه تلاش و كوشش براى آگاهى از زمان قيام قيامت بى فايده است .
اين همان مطلبى است كه در آيه 34 سوره لقمان نيز آمده است : ان الله عنده علم الساعة : علم زمان وقوع قيامت تنها نزد خدا است و در آيه 187 سوره اعراف مى فرمايد : قل انما علمها عند ربى : بگو علم آن فقط نزد پروردگار من است .
بعضى گفته اند منظور از جمله بالا اين است كه تحقق و انجام قيامت به دست خدا است ، و در حقيقت به منزله بيان علتى است براى آنچه در آيه قبل آمده است .
جمع ميان اين دو تفسير نيز مانعى ندارد .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 115
باز براى توضيح بيشتر مى افزايد : كار تو فقط انذار كردن كسانى است كه از آن مى ترسند ( انما انت منذر من يخشاها ) .
وظيفه تو همين انذار و هشدار و بيم دادن است و بس ، و اما تعيين وقت از قلمرو وظيفه و آگاهى تو بيرون است .
قابل توجه اينكه انذار را مخصوص كسانى مى شمرد كه ترس و خوف از آن روز بزرگ دارند ، و اين شبيه همان مطلبى است كه در آيه دوم سوره بقره آمده است : ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين : در اين كتاب آسمانى ترديدى نيست ، و مايه هدايت پرهيزگاران است اينگونه تعبيرات اشاره به اين حقيقت است كه تا روح حق جوئى و حق طلبى و احساس مسؤوليت در برابر پروردگار در انسان نباشد نه به سراغ تحقيق از كتب آسمانى مى رود نه معاد ، و نه گوش به انذارهاى انبيا و اوليا مى دهد .
و سرانجام در آخرين آيه اين سوره براى بيان اين واقعيت كه تا قيامت زمان زيادى نيست ، مى فرمايد : روزى كه قيامت ساعت را مى بينند چنين احساس مى كنند كه گوئى توقف آنها در اين جهان ، عصر گاهى يا صبحگاهى بيشتر نبوده است ! ( كانهم يوم يرونها لم يلبثوا الا عشية او ضحاها ) به قدرى عمر كوتاه دنيا به سرعت مى گذرد ، و دوران برزخ نيز سريع طى مى شود كه به هنگام قيام قيامت آنها فكر مى كنند تمام اين دوران چند ساعتى بيش نبود .
اين امر هم ذاتا صحيح است كه عمر دنيا بسيار كوتاه و زودگذر است ، و هم در مقايسه با قيامت كه تمام عمر جهان در مقايسه با آن لحظه اى بيش نيست .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 116
عشية به معنى عصر و ضحى به موقعى گفته مى شود كه آفتاب بالا آمده و شعاع آن گسترده شده است .
در بعضى از آيات قرآن آمده است كه در قيامت هنگامى كه مجرمان درباره مقدار توقفشان در عالم برزخ يا دنيا به گفتگو مى پردازند بعضى به بعضى ديگر مى گويند شما تنها ده شبانه روز در جهان برزخ توقف كرده ايد : يتخافتون بينهم ان لبثتم الا عشرا ( طه - 103 ) .
ولى آنها كه بهتر فكر مى كنند مى گويند : شما تنها به اندازه يك روز در برزخ درنگ كرديد ! يقول امثلهم طريقة ان لبثتم الا يوما .
و در جاى ديگر از مجرمان نقل مى كند كه وقتى قيامت بر پا مى شود مجرمان سوگند ياد مى كنند كه جز يك ساعت توقف نداشتند ! و يوم تقوم الساعة يقسم المجرمون ما لبثوا غير ساعة ( روم - 55 ) .
تفاوت اين تعبيرات به خاطر آن است كه آنها مى خواهند كوتاهى اين مدت را با يك بيان تقريبى منعكس كنند ، و هر كدام احساس خود را با تعبيرى بيان مى كنند كه همه در يك امر مشترك است و آن كوتاهى عمر اين جهان در برابر عمر قيامت است ، و اين مطلبى است كه انسان را تكان مى دهد و از خواب غفلت بيدار مى سازد .
خداوندا ! امنيت و آرامش را در آن روز بزرگ و در اين جهان و آن جهان برزخ نصيب همه ما بفرما .
پروردگارا ! هيچكس از سختيهاى آن روز عظيم جز به لطف تو رهائى
تفسير نمونه ج : 26 ص : 117
نمى يابد ما را مشمول لطف خاصت بگردان .
بار الها ! ما را از كسانى قرار ده كه از مقام تو خائفند و نفس خويش را از هوى و هوس باز مى دارند و در بهشت برين ماوى مى گيرند آمين يا رب العالمين پايان سوره نازعات
تفسير نمونه ج : 26 ص : 118
تفسير نمونه ج : 26 ص : 119
( 80 ) سوره عبس اين سوره در مكه نازل شده و داراى 42 آيه است

تفسير نمونه ج : 26 ص : 120
تفسير نمونه ج : 26 ص : 121