بعدی 
تفسير نمونه ج : 26 ص : 400
صادق (عليه السلام) فرمود : ان ناركم هذه جزء من سبعين جزء من نار جهنم ، و قد اطفئت سبعين مرة بالماء ثم التهبت و لو لا ذلك ما استطاع آدمى ان يطيقها : اين آتش شما جزئى از هفتاد جزء از آتش دوزخ است ، كه هفتاد مرتبه با آب خاموش شده ، باز شعلهور گرديده و اگر چنين نبود هيچ انسانى قدرت تحمل آن را نداشت و نمى توانست در كنار آن قرار گيرد .
در دعاى معروف كميل كه از امير مؤمنان على (عليه السلام) منقول است در باره مقايسه آتش دنيا و آخرت مى خوانيم : على ان ذلك بلاء و مكروه قليل مكثه يسير بقائه قصير مدته : اين بلا و مكروهى است كه توقف آن كم و بقايش مختصر و مدتش كوتاه است .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 401
قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكى(14) وَ ذَكَرَ اسمَ رَبِّهِ فَصلى(15) بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا(16) وَ الاَخِرَةُ خَيرٌ وَ أَبْقَى(17) إِنَّ هَذَا لَفِى الصحُفِ الأُولى(18) صحُفِ إِبْرَهِيمَ وَ مُوسى(19)
ترجمه :
14 - مسلما رستگار مى شود كسى كه خود را تزكيه كند .
15 - و نام پروردگارش را بياد آورد و نماز بخواند .
16 - بلكه شما حيات دنيا را مقدم مى داريد .
17 - در حالى كه آخرت بهتر و پايدارتر است .
18 - اين دستورات در كتب آسمانى پيشين آمده است .
19 - كتب ابراهيم و موسى .

تفسير : برنامه اى كه در همه كتب آسمانى آمده
در آيات قبل اشاره اى به مجازات سخت كفار معاند ، و دشمنان حق شده
تفسير نمونه ج : 26 ص : 402
بود ، و در آيات مورد بحث به نجات اهل ايمان و عوامل اين نجات اشاره مى كند ، نخست مى فرمايد مسلما رستگار مى شود كسى كه خود را تزكيه كند ( قد افلح من تزكى ) .
و نام پروردگارش را به ياد آورد و به دنبال آن نماز بخواند ( و ذكر اسم ربه فصلى ) .
به اين ترتيب عامل فلاح و رستگارى و پيروزى و نجات را سه چيز مى شمرد : تزكيه و ذكر نام خداوند و سپس بجا آوردن نماز .
در اينكه منظور از تزكيه چيست تفسيرهاى گوناگونى ذكر كرده اند : نخست اينكه منظور پاكسازى روح از شرك است ، به قرينه آيات قبل ، و نيز به قرينه اينكه مهمترين پاكسازى همان پاكسازى از شرك است .
ديگر اينكه منظور پاكسازى دل از رذائل اخلاقى و انجام اعمال صالح است ، به قرينه آيات فلاح در قرآن مجيد از جمله آيات آغاز سوره مؤمنون كه فلاح را در گرو اعمال صالح مى شمرد ، و به قرينه آيه 9 سوره شمس كه بعد از ذكر مساله تقوى و فجور مى فرمايد : قد افلح من زكيها : رستگار شد كسى كه نفس خود را از فجور و اعمال زشت پاك كرد و به زينت تقوى بياراست .
ديگر اينكه منظور زكات فطره در روز عيد فطر است كه نخست بايد زكات را پرداخت و بعد نماز عيد را بجا آورد ، چنانكه در روايات متعددى از امام صادق (عليه السلام) اين معنى نقل شده است .
همين معنى در منابع اهل سنت از امير مؤمنان على (عليه السلام) روايت شده .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 403
در اينجا اين سؤال مطرح است كه سوره اعلى سوره مكى است ، و در مكه نه زكات فطر مقرر شده بود ، و نه روزه ماه مبارك ، و نه مراسم نماز عيد فطر .
در پاسخ اين سؤال بعضى گفته اند كه هيچ مانعى ندارد آغاز اين سوره در مكه نازل شده باشد و پايانش در مدينه .
اين احتمال نيز قويا وجود دارد كه تفسير فوق از قبيل بيان يك مصداق روشن و تطبيق آيه بر فرد واضح است .
بعضى نيز تزكيه را در اينجا به معنى دادن صدقه مالى دانسته اند .
مهم اين است كه تزكيه معنى وسيعى دارد كه همه اين مفاهيم را در بر مى گيرد ، هم پاكسازى روح از آلودگى شرك ، و هم پاكسازى از اخلاق رذيله ، و هم پاكسازى عمل از محرمات ، و هر گونه ريا ، و هم پاكسازى مال و جان به وسيله دادن زكات در راه خدا ، زيرا طبق آيه خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها : از اموال آنها صدقه اى ( زكات ) بگير تا آنها را به وسيله آن پاكسازى و تزكيه كنى دادن زكات سبب پاكى روح و جان است .
بنا بر اين ، تمام تفسيرها ممكن است در معنى گسترده آيه جمع باشد .
قابل توجه اينكه : در آيات فوق نخست سخن از تزكيه و بعد ذكر پروردگار و سپس نماز است .
به گفته بعضى از مفسران مراحل عملى مكلف سه مرحله است : نخست ازاله عقائد فاسده از قلب سپس حضور معرفة الله و صفات و اسماء او در دل و سوم اشتغال به خدمت آيات فوق در سه جمله كوتاه اشاره به اين سه مرحله كرده است .
اين نكته نيز قابل توجه است كه نماز را فرع بر ذكر پروردگار مى شمرد ، اين به خاطر آن است كه تا بياد او نيفتد و نور ايمان در دل او پرتو افكن
تفسير نمونه ج : 26 ص : 404
نشود به نماز نمى ايستد ، بعلاوه نمازى ارزشمند است كه توأم با ذكر او و ناشى از ياد او باشد ، و اينكه بعضى ذكر پروردگار را تنها به معنى الله اكبر يا بسم الله الرحمن الرحيم كه در آغاز نماز گفته مى شود تفسير كرده اند در حقيقت بيان مصداقهائى از آن است .
سپس به عامل اصلى انحراف از اين برنامه فلاح و رستگارى اشاره كرده ، مى افزايد : بلكه شما حيات دنيا را مقدم مى داريد ( بل تؤثرون الحيوة الدنيا ) .
در حالى كه آخرت بهتر و پايدارتر است ( و الاخرة خير و ابقى ) .
و اين در حقيقت همان مطلبى است كه در احاديث نيز آمده : حب الدنيا رأس كل خطيئة : محبت دنيا سرچشمه هر گناهى است .
در حالى كه هيچ عقلى اجازه نمى دهد كه انسان سراى باقى را به متاع فانى بفروشد و اين لذات مختصر و آميخته با انواع درد و رنج را بر آن همه نعمت جاويدان و خالى از هرگونه ناملائمات مقدم بشمرد .
و سرانجام در پايان سوره مى فرمايد : اين دستوراتى كه گفته شد منحصر به اين كتاب آسمانى نيست ، بلكه در صحف و كتب پيشين نيز آمده است ( ان هذا لفى الصحف الاولى ) .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 405
صحف و كتب ابراهيم و موسى ( صحف ابراهيم و موسى ) .
در اينكه مشار اليه هذا چيست ؟ نظرات گوناگونى وجود دارد : جمعى گفته اند اشاره به دستورات اخير در زمينه تزكيه و نماز و مقدم نشمردن حيات دنيا بر آخرت است ، چرا كه اينها از اساسى ترين تعليمات همه انبيا بوده ، و در تمام كتب آسمانى آمده است .
بعضى ديگر آن را اشاره به تمام سوره مى دانند ، چرا كه از توحيد شروع مى شود ، و با نبوت ادامه مى يابد ، و به برنامه هاى عملى ختم مى شود .
و به هر حال ، اين تعبير نشان مى دهد كه محتواى پر اهميت اين سوره ، يا خصوص آيات اخير ، از اصول اساسى عالم اديان ، و از تعليمات بنيادى همه انبيا و پيامبران است و اين خود نشانه اى است از عظمت سوره و از اهميت اين تعليمات .
صحف جمع صحيفه در اينجا به معنى لوح و يا صفحه اى است كه چيزى بر آن مى نويسند .
آيات فوق نشان مى دهد كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) و موسى (عليه السلام) نيز داراى كتابهاى آسمانى بوده اند .
در روايتى از ابو ذر مى خوانيم كه مى گويد : به پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) عرض كردم انبيا چند نفر بودند ؟ فرمود يكصد و بيست و چهار هزار نفر .
گفتيم : رسولان آنها چند نفر بودند ؟ فرمود : سيصد و سيزده نفر ، و بقيه فقط نبى بودند .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 406
عرض كردم : آدم نبى بود ؟ فرمود بله ، خداوند با او سخن گفت و او را با دست خود آفريد ، سپس پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) افزود ، اى ابو ذر ! چهار نفر از انبياء عرب بودند : هود و صالح و شعيب و پيامبر تو .
گفتم : اى رسول خدا ! خداوند چند كتاب نازل فرمود ؟ فرمود : صد و چهار كتاب ، ده كتاب بر آدم پنجاه كتاب بر شيث و بر اخنوخ كه ادريس است سى كتاب ، و او نخستين كسى است كه با قلم نوشت و بر ابراهيم ده كتاب و نيز تورات و انجيل و زبور و فرقان را ( بر موسى و مسيح و داود و پيامبر اسلام نازل كرد ) .
تعبير به الصحف الاولى در مورد كتابهاى ابراهيم و موسى در برابر صحف اخير است كه بر حضرت مسيح و پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل شده است .

نكته : تحليلى بر حديث حب الدنيا رأس كل خطيئة
مسلما براى افراد مؤمن اين محاسبه قرآنى كه در آيات فوق آمده در مقايسه دنيا با آخرت كه مى گويد آخرت بهتر و پايدارتر است .
كاملا روشن است ، اما با اين حال چگونه انسان مؤمن در بسيارى از اوقات اين علم و آگاهى خود را زير پا مى گذارد و آلوده گناهان و جرائمى مى شود ؟ ! پاسخ اين سؤال يك جمله است ، و آن غلبه شهوات بر وجود انسان ، و سرچشمه غلبه شهوات نيز حب دنيا است .
حب دنيا اعم از حب مال ، مقام ، شهوت جنسى ، تفوق طلبى ، برترى جوئى ،
تفسير نمونه ج : 26 ص : 407
تن پرورى ، انتقامجوئى ، و مانند اينها ، گاه چنان طوفانى در روح انسان ايجاد مى كند كه تمام معلومات او را بر باد مى دهد ، و حتى گاه حس تشخيص او را از ميان مى برد ، و در نتيجه حيات دنيا بر آخرت مقدم مى دارد .
اينكه در روايات اسلامى كرارا حب دنيا به عنوان سرچشمه تمام گناهان شمرده شده است يك واقعيت عينى و محسوس است كه در زندگى خود و ديگران بارها آن را آزموده ايم .
بنا بر اين براى قطع ريشه هاى گناه راهى جز اين نيست كه حب و عشق دنيا را از دل بيرون كنيم .
بايد به دنيا همچون وسيله اى ، گذرگاهى ، پلى ، و يا همچون مزرعه اى بنگريم .
ممكن نيست عاشقان دنيا بر سر دو راهى وصول به متاع اين جهان و نيل به رضاى خدا دومى را مقدم شمرند .
اگر پرونده هاى جنائى را بنگريم واقعيت حديث فوق را در آنها به خوبى مشاهده مى كنيم .
هنگامى كه علل جنگها ، خونريزيها ، كشت و كشتارها ( حتى ميان برادران و دوستان ) را مورد توجه قرار مى دهيم جاى پاى حب دنيا در همه آنها مشهود و نمايان است .
اما چگونه مى توان حب دنيا را از دل بيرون كرد با اينكه ما همه فرزند دنيائيم ، و علاقه فرزند به مادر يك امر طبيعى است ؟ ! اين نياز به آموزش فكرى و فرهنگى و عقيدتى ، و سپس تهذيب نفس دارد .
و از جمله امورى كه مى تواند بالاترين كمك را به سالكان راه در اين مسير كند ملاحظه عاقبت كار دنيا پرستان است .
فراعنه با آنهمه قدرت و امكانات مالى سرانجام چه كردند ؟ قارون از اينهمه
تفسير نمونه ج : 26 ص : 408
گنجهائى كه كليد آنها را چندين انسان نيرومند به زحمت مى كشيدند چه اندازه با خود برد ؟ ! قدرتهاى عظيمى را كه در عصر و زمان خود مى نگريم ، و با نسيمى دفتر زندگانيشان بر هم مى خورد ، و با يك گردش ليل و نهار از تخت قدرت فرو مى افتند ، و كاخها و ثروتهايشان را مى گذارند و مى گريزند ، و يا به زير خاك پنهان مى شوند ، خود بهترين واعظ و معلم ماست .
اين سخن دامنه دار را با حديثى از امام على بن الحسين (عليهماالسلام) كه بسيار رسا و گويا است پايان مى دهيم : از حضرتش پرسيدند كه افضل اعمال نزد خدا چيست ؟ فرمود : ما من عمل بعد معرفة الله عز و جل و معرفة رسوله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) افضل من بغض الدنيا : هيچ عملى بعد از معرفت خداوند و رسولش افضل از دشمنى با دنيا نيست ! سپس افزود : زيرا براى حب دنيا شعب بسيارى است ، و معاصى نيز شعب بسيارى دارد ، اولين چيزى كه با آن معصيت خدا شد معصيت ابليس بود در آن زمان كه ابا كرد و تكبر ورزيد و از كافرين شد .
سپس حرص بود كه سرچشمه معصيت ( و ترك اولاى ) آدم و حوا گشت ، در آن زمان كه خداوند متعال به آنها فرمود : از هر جاى بهشت مى خواهيد بخوريد ، ولى نزديك اين درخت ( ممنوع ) نشويد كه از ستمكاران خواهيد بود ولى آنها به سراغ چيزى رفتند كه به آن نياز نداشتند ! و همين براى فرزندان آنها تا روز قيامت باقى ماند ، چرا كه غالب چيزهائى را كه انسان مى طلبد به آن نيازى ندارد ( نيازها غالبا منشا گناه نيستند ، آنچه منشا گناه است هوسها و امور زائد بر نياز است ) سپس حسد بود كه سرچشمه گناه فرزند آدم شد ، نسبت به برادرش حسد ورزيد و او را به قتل رساند .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 409
و از شعب آن حب زنان ، حب دنيا ، حب رياست ، حب راحتى ، حب سخن ، حب برترى ، و حب ثروت است ، اينها هفت خصلتند كه همگى در حب دنيا جمعند ، و لذا پيامبران و دانشمندان بعد از آگاهى بر اين حقيقت گفته اند : حب الدنيا رأس كل خطيئة .
خداوندا ! حب دنيا را كه ريشه همه گناهان است از دل ما بيرون ببر .
پروردگارا ! خودت در مسير پر پيچ و خم تكامل دست ما را بگير و به سر منزل مقصود هدايت فرما .
بار الها تو از پنهان و آشكار آگاهى گناهان مخفى و آشكار ما را به لطف و كرمت ببخشا .
آمين يا رب العالمين پايان سوره اعلى آغاز ماه مبارك رمضان 1407
تفسير نمونه ج : 26 ص : 410
تفسير نمونه ج : 26 ص : 411
( 88 ) سوره غاشيه اين سوره در مكه نازل شده و 26 آيه دارد
تاريخ شروع 1 رمضان المبارك 1407
تفسير نمونه ج : 26 ص : 412
محتوا و فضيلت سوره غاشيه
اين سوره كه از سوره هاى مكى است عمدتا بر سه محور دور مى زند : محور اول بحث معاد است ، مخصوصا كيفرهاى دردناك مجرمان و پاداشهاى شوق انگيز مؤمنان .
محور دوم بحث توحيد است كه با اشاره به آفرينش آسمان و خلقت جبال و زمين و توجه انسانها به اين سه موضوع اسرار آميز بيان شده .
و محور سوم بحث از نبوت و گوشه اى از وظائف پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ، و در مجموع اهداف سوره هاى مكى را كه تقويت مبانى ايمان و اعتقاد است تعقيب مى كند .
در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : من قرأها حاسبه الله حسابا يسيرا : هر كس آن را تلاوت كند خداوند حساب او را در قيامت آسان مى كند .
و در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : كسى كه مداومت بر قرائت اين سوره در نمازهاى فريضه يا نافله كند خداوند او را تحت پوشش رحمت خود در دنيا و آخرت قرار مى دهد ، و در قيامت او را از عذاب آتش امان مى بخشد .
و مسلما اين همه ثواب و فضيلت در صورتى عائد مى شود كه تلاوت انگيزه انديشه و عمل گردد .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 413
سوره غاشيه .
سورة الغاشية
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ هَلْ أَتَاك حَدِيث الْغَشِيَةِ(1) وُجُوهٌ يَوْمَئذ خَشِعَةٌ(2) عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ(3) تَصلى نَاراً حَامِيَةً(4) تُسقَى مِنْ عَين ءَانِيَة(5) لَّيْس لهَُمْ طعَامٌ إِلا مِن ضرِيع(6) لا يُسمِنُ وَ لا يُغْنى مِن جُوع(7)
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - آيا داستان غاشيه ( روز قيامت كه حوادث وحشتناكش همه را مى پوشاند ) به تو رسيده است ؟ !
2 - چهره هائى در آن روز خاشع و ذلت بار است .
3 - آنها كه پيوسته عمل كرده و خسته شده اند ( و نتيجه اى عائدشان نشده ) .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 414
4 - و در آتش سوزان وارد مى گردند .
5 - از چشمه اى فوق العاده داغ به آنها مى نوشانند .
6 - طعامى جز از ضريع ( خار خشك تلخ و بد بو ) ندارند .
7 - غذائى كه نه آنها را فربه مى كند و نه گرسنگى را فرو مى نشاند !
تفسير : خستگان بى نصيب !
در آغاز اين سوره به نام تازه اى در باره قيامت برخورد مى كنيم كه آن غاشيه است ، مى فرمايد : آيا داستان غاشيه به تو رسيده است ؟ ! ( هل اتيك حديث الغاشيه ) غاشيه از ماده غشاوة به معنى پوشاندن است ، انتخاب اين نام براى قيامت به خاطر آن است كه حوادث وحشتناك آن ناگهان همه را زير پوشش خود قرار مى دهد .
بعضى گفته اند به خاطر آن است كه خلق و اولين و آخرين در آن روز براى حساب جمع مى شوند .
و نيز گفته اند كه منظور آتشى است كه چهره هاى كفار و مجرمان را مى پوشاند .
ولى تفسير اول از همه مناسبتر است .
ظاهر اين است كه مخاطب در اين آيه شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است و ذكر اين جمله به صورت استفهام از شخص پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) براى بيان عظمت و اهميت آن روز بزرگ است .
بعضى نيز احتمال داده اند كه مخاطب در اين آيه هر انسانى است ، ولى اين معنى بعيد به نظر مى رسد .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 415
سپس به بيان چگونگى حال مجرمان پرداخته ، مى گويد : چهره هائى در آن روز خاشع و ذلت بار است ( وجوه يومئذ خاشعة ) .
ذلت و ترس از عذاب و كيفرهاى عظيم آن روز تمام وجود آنها را فرا گرفته ، و از آنجا كه حالات روحى انسان بيش از همه جا در چهره او منعكس مى شود ، اشاره به خوف و ذلت و وحشتى مى كند كه سراسر چهره آنها را مى پوشاند بعضى نيز گفته اند : منظور از وجوه در اينجا بزرگان و سردمداران كفر است كه در ذلت عميقى فرو مى روند ، ولى معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد .
آنگاه مى افزايد : اينها كسانى هستند كه پيوسته عمل كرده و خسته شده اند ، ( عاملة ناصبة ) .
تلاش و كوشش زيادى در زندگى دنيا به خرج مى دهند ، ولى هيچ فايده اى جز خستگى در حقيقت نصيبشان نمى شود ، نه عمل مقبولى در درگاه خدا دارند ، و نه چيزى از آنهمه ثروتهائى كه اندوخته اند مى توانند با خود ببرند ، و نه نام نيكى از خود به يادگار مى گذارند ، و نه فرزند صالحى ، آنها زحمتكشان خسته و بينوايند ، و چه تعبير رسائى است جمله عاملة ناصبة در حق آنان .
بعضى در تفسير اين جمله گفته اند : منظور اين است كه در اين دنيا عمل مى كنند ، اما خستگى و رنج در آخرت مى برند ! و بعضى گفته اند : مجرمان را در دوزخ وادار به انجام اعمال شاقه و طاقتفرسا مى كنند تا عذاب بيشترى ببينند .
اما تفسير اول از ميان اين سه تفسير صحيح تر به نظر مى رسد .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 416
سرانجام اين زحمتكشان خسته و بيهوده گر ، وارد آتش داغ و سوزان مى شوند و با آن مى سوزند ( تصلى نارا حامية ) .
تصلى از ماده صلى ( بر وزن نفى ) به معنى ورود در آتش و ماندن و سوختن با آن است .
ولى مجازات آنها به همين جا ختم نمى گردد ، بلكه هنگامى كه بر اثر حرارت آتش تشنه مى شوند از چشمه اى فوق العاده سوزان به آنها مى نوشانند ( تسقى من عين آنية ) .
آنية مؤنث آنى از ماده انى ( بر وزن حلى ) به معنى تاخير افكندن است ، و براى بيان فرا رسيدن وقت چيزى گفته مى شود ، و در اينجا به معنى آب سوزانى است كه حرارتش به منتها درجه رسيده است .
در آيه 29 سوره كهف مى خوانيم : و ان يستغيثوا يغاثوا بماء كالمهل يشوى الوجوه بئس الشراب و ساءت مرتفقا : و اگر تقاضاى آب كنند آبى براى آنها مى آورند مانند فلز گداخته كه صورتهايشان را بريان مى كند ، چه بد نوشيدنى است و چه بد محل اجتماعى ؟ ! و در آيه بعد در باره خوراك آنها به هنگامى كه گرسنه مى شوند بعد مى افزايد : آنها طعامى جز ضريع ندارند ( ليس لهم طعام الا من ضريع ) .
در اينكه ضريع چيست ؟ مفسران تفسيرهاى گوناگونى دارند : بعضى گفته اند : نوعى خار است كه به زمين مى چسبد ، هنگامى كه تر باشد قريش آن را شبرق مى ناميدند ، و هنگامى كه خشك مى شد آن را
تفسير نمونه ج : 26 ص : 417
ضريع مى گفتند ، گياهى است سمى كه هيچ حيوان و چهارپائى به آن نزديك نمى شود .
خليل از علماى لغت مى گويد : ضريع : گياه سبز بدبوئى است كه از دريا بيرون مى افتد .
ابن عباس گفته است : درختى است از آتش كه اگر در دنيا باشد زمين و هر چه را بر آن است مى سوزاند ! ولى در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : ضريع چيزى است كه در آتش دوزخ ، شبيه خار ، تلخ تر از صبر ، و متعفن تر از مردار ، و سوزنده تر از آتش ، خداوند آن را ضريع نام نهاده است ( الضريع شىء يكون فى النار يشبه الشوك ، اشد مرارة من الصبر ، و انتن من الجيفة ، و احر من النار ، سماه الله ضريعا ) .
بعضى نيز گفته اند : ضريع طعامى است ذلت آفرين كه دوزخيان براى رهائى از آن به درگاه خدا تضرع مى كنند فراموش نكنيم كه ماده ضرع به معنى ضعف و ذلت و خضوع است ) اين تفسيرها با هم منافاتى ندارد و ممكن است در معنى اين واژه جمع باشد .
سپس مى افزايد : نه آنها را فربه مى كند و نه گرسنگى را فرو مى نشاند ( لا يسمن و لا يغنى من جوع ) .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 418
مسلما چنين غذائى براى تقويت جسم و فرونشاندن گرسنگى نيست ، غذائى است گلوگير كه خود نوعى عذاب است ، چنانكه در آيه 13 مزمل مى خوانيم : و طعاما ذا غصة و عذابا اليما : نزد ما غذاهائى است گلوگير و عذابى است دردناك ! آنها كه در اين دنيا انواع غذاهاى لذيذ و چرب و شيرين را از طريق ظلم و تجاوز به حقوق ديگران فراهم كردند ، و آنها كه اجازه ندادند محرومان جز از غذاهاى گلوگير و ناگوار استفاده كنند ، بايد در آنجا غذائى داشته باشند كه عذاب اليم آنها گردد .
البته همانگونه كه بارها گفته ايم نه نعمتهاى بهشتى ، و نه عذابهاى دوزخى را مى توان براى ما محبوسان زندان دنيا توصيف كرد ، اينها همه اشاراتى است و تنها شبحهائى است كه از دور مى بينيم .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 419
وُجُوهٌ يَوْمَئذ نَّاعِمَةٌ(8) لِّسعْيهَا رَاضِيَةٌ(9) فى جَنَّة عَالِيَة(10) لا تَسمَعُ فِيهَا لَغِيَةً(11) فِيهَا عَينٌ جَارِيَةٌ(12) فِيهَا سرُرٌ مَّرْفُوعَةٌ(13) وَ أَكْوَابٌ مَّوْضوعَةٌ(14) وَ نمَارِقُ مَصفُوفَةٌ(15) وَ زَرَابىُّ مَبْثُوثَةٌ(16)
ترجمه :
8 - چهره هائى در آن روز شاداب با طراوت است .
9 - چرا كه از سعى و تلاش خود خشنود است .
10 - در بهشتى است عالى !
11 - كه در آن هيچ سخن لغو و بيهوده اى نمى شنوى .
12 - در آن چشمه هاى جارى است .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 420
13 - در آن تختهاى زيباى بلند است .
14 - و قدحهائى كه در كنار اين چشمه ها نهاده .
15 - و بالشها و پشتيهاى صف داده شده .
16 - و فرشهاى فاخر گسترده !
تفسير : دورنمائى از نعمتهاى روحپرور بهشتى
به دنبال توصيفى كه در آيات گذشته از حال مجرمان و بدكاران در جهان ديگر و عذابهاى دوزخى آمده ، در اين آيات به شرح حال مؤمنان نيكوكار ، و توصيف نعمتهاى بى نظير بهشتى مى پردازد ، تا قهر را با مهر بياميزد ، و انذار را با بشارت همراه سازد .
مى فرمايد : چهره هائى در آن روز شاداب و با طراوت و غرق در سرور است ( وجوه يومئذ ناعمة ) .
به عكس چهره بدكاران كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود كه غرق ذلت و اندوه است .
ناعمة از ماده نعمة در اينجا اشاره به چهره هائى است كه غرق نعمت شده و تر و تازه و شاداب و مسرور و نورانى است ، همانگونه كه در آيه 24 سوره مطففين آمده است كه در توصيف بهشتيان مى فرمايد : تعرف فى وجوههم نضرة النعيم : در چهره هاى آنها طراوت و خرمى نعمت را مشاهده مى كنى .
اين چهره ها چنان مى نمايد كه از سعى و تلاش خود راضى و خشنود است ( لسعيها راضية ) .
به عكس دوزخيان كه از تلاش و كوشش خود جز خستگى و رنج بهره اى
تفسير نمونه ج : 26 ص : 421
نبردند و عاملة ناصبه بودند ، بهشتيان نتائج تلاش و كوشش خود را به احسن وجه مى بينند و كاملا راضى و خشنودند .
تلاشهائى كه در پرتو لطف خدا به اضعاف مضاعف ، گاه ده برابر ، و گاه هفتصد برابر ، و گاه بيشتر ، رشد و نمو يافته ، و گاهى با آن جزاى بى حساب را خريدارى كرده اند : انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب ( زمر - 10 ) .
سپس به شرح اين مطلب پرداخته ، مى گويد : آنان در بهشتى عالى قرار دارند ( فى جنة عالية ) .
واژه عالية ممكن است اشاره به علو مكانى باشد ، يعنى آنها در طبقات عالى بهشتند ، و يا علو مقامى و هر دو احتمال را مفسران گفته اند ، ولى تفسير دوم مناسبتر به نظر مى رسد ، هر چند جمع ميان دو معنى نيز ممكن است .
بعد به توصيف ديگرى از اين بهشت كه جنبه روحانى و معنوى دارد پرداخته مى افزايد : در آنجا هيچ سخن لغو و بيهوده اى را نمى شنوى ( لا تسمع فيها لاغية ) .
نه سخنى كه حاكى از نفاق باشد ، يا عداوت و جنگ و جدال ، و يا كينه - توزى و حسد ، نه سخنان دروغ ، نه تهمت و افترا ، نه غيبت و ايذاء ، و نه حتى لغو و بى فايده .
و چه آرام بخش است محيطى كه از همه اين سخنان پاك باشد ، و اگر درست بينديشيم قسمت عمده ناراحتيهاى زندگى دنيا از شنيدن اينگونه سخنان است كه آرامش روح و جان و نظامات اجتماعى را برهم مى زند و آتش فتنه ها را
تفسير نمونه ج : 26 ص : 422
شعلهور مى سازد .
بعد از ذكر اين نعمت روحانى و آرامش كه بر روح و جان بهشتيان به خاطر نبودن سخنان لغو و بيهوده حكم فرماست به بيان قسمتى از نعمتهاى مادى بهشت پرداخته ، مى گويد : در آن بهشت چشمه ها جارى است ( فيها عين جارية ) .
گرچه عين در اينجا نكره است و معمولا نكره براى بيان يك فرد مى آيد ، ولى به قرينه ساير آيات قرآن معنى جنس دارد ، و شامل چشمه هاى مختلف مى شود ، همانگونه كه در آيه 15 ذاريات مى خوانيم : ان المتقين فى جنات و عيون : پرهيزگاران در ميان باغهاى بهشت و چشمه ها قرار دارند بعضى نيز گفته اند در هر قصرى از قصرهاى بهشتيان چشمه اى جارى است و مفرد بودن عين در اينجا ناظر به آن است ، چشمه اى كه مطابق ميل بهشتيان به هر طرف كه بخواهند جريان پيدا مى كند ، و نيازى به شكافتن نهر و ساختن بستر ندارد .
البته وجود چشمه هاى متعدد علاوه بر افزودن بر زيبائى و طراوت ، اين فايده را نيز دارد كه هر كدام نوشابه مخصوصى دارد و ذائقه بهشتيان را هر زمان با انواع شراب طهور شيرين و معطر مى كند .
بعد از ذكر چشمه ها به سراغ تختهاى بهشتى مى رود ، و مى فرمايد : در آن باغهاى بهشتى تختها و سريرهائى بلند وجود دارد ( فيها سرر مرفوعة ) .
سرر جمع سرير از ماده سرور به معنى تختهائى است كه در مجالس انس و سرور بر آن مى نشينند .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 423
بلند بودن اين تختها به خاطر آن است كه بهشتيان بر تمام مناظر و صحنه هاى اطراف خود مسلط باشند ، و از مشاهده آن لذت برند .
ابن عباس مى گويد : اين تختهاى بلند چنان هستند كه وقتى صاحبان آنها اراده جلوس بر آن كنند تواضع مى كند و فرو مى نشيند ، و بعد از جلوس به حال اول بازمى گردد ! اين احتمال نيز وجود دارد كه توصيف اين تختها به مرفوعة اشاره به گرانبها بودن آنها است ، و آنگونه كه بعضى گفته اند از قطعات طلا ساخته شده ، و مزين به زبرجد و در و ياقوت است .
جمع ميان هر دو تفسير نيز ممكن است .
و از آنجا كه استفاده از آن چشمه هاى گوارا و شرابهاى طهور بهشتى ، نياز به ظرفهائى دارد ، در آيه بعد مى افزايد : قدحهاى زيبا و جالبى در كنار اين چشمه ها گذارده شده ( و اكواب موضوعة ) .
هر زمان اراده كنند قدحها از چشمه ها پر مى شود ، و در برابر آنان قرار مى گيرد ، تازه به تازه مى نوشند ، و سيراب مى شوند و لذت مى برند ، لذتى كه توصيفش براى ساكنان دنيا غير ممكن است .
اكواب جمع كوب ( بر وزن خوب ) به معنى قدح يا ظرفى است كه دسته دار باشد .
توجه به اين نكته لازم است كه در قرآن تعبيرات مختلفى در باره ظرفهاى شراب طهور بهشتيان آمده ، در اينجا و بعضى از آيات ديگر تعبير به أكواب شده ، در حالى كه در بعضى از آيات ديگر تعبير به اباريق جمع ابريق به معنى ظرفى كه داراى دسته و لوله براى ريختن مايعات است يا كاس
تفسير نمونه ج : 26 ص : 424
( به معنى جام پر از شراب ) آمده است ، مانند يطوف عليهم ولدان مخلدون باكواب و اباريق و كاس من معين : گرداگرد آنها نوجوانانى مى گردند كه هميشه طراوت جوانى را دارا هستند ، در حالى كه قدحها و كوزه ها و جامهائى پر از شراب طهور در دست دارند و به آنها عرضه مى كنند ( واقعه - 17 و 18 ) .
باز به نكته هاى بيشترى از جزئيات نعمتهاى بهشتى پرداخته ، اضافه مى كند : در آنجا بالشها و پشتيهائى بر تختها وجود دارد كه صف داده شده است ( و نمارق مصفوفة ) .
نمارق جمع نمرقه ( بر وزن غلغله ) به معنى پشتى كوچك است كه بر آن تكيه مى كنند و معمولا به هنگام استراحت كامل از آنها استفاده مى شود ، و تعبير به مصفوفة اشاره به تعدد و نظم خاصى است كه بر آنها حاكم است ، اين تعبير نشان مى دهد كه آنها جلسات انس دستجمعى تشكيل مى دهند ، و اين اجتماع كه خالى از هر گونه لغو و بيهوده گى است ، و تنها از الطاف الهى و نعمتهاى بى پايان او ، و نجات از درد و رنجهاى دنيا و عذاب آخرت ، در آن سخن گفته مى شود چنان لطف و لذتى دارد كه چيزى با آن برابرى نمى كند .
و در آخرين آيه مورد بحث به فرشهاى فاخر بهشتى اشاره كرده ، مى فرمايد : در آنجا فرشهائى گرانبها و بسيار زيبا گسترده شده ( و زرابى مبثوثة ) .
زرابى جمع زريبة به معنى فرشهاى عالى خواب دار است كه هم نرم و راحت است ، و هم گرانبها و پر قيمت .
و پيدا است به موازات اين وسائل آسايش و لذت ، چه وسائل ديگرى در
تفسير نمونه ج : 26 ص : 425
آنجا وجود دارد كه مشت نمونه خروار است .
در اين آيات هفت نعمت مهم بهشتى ذكر شده كه هر يك از ديگرى جالبتر و زيباتر است .
كوتاه سخن اينكه بهشت جايگاهى است بى نظير از هر جهت و خالى از هر گونه ناراحتى و جنگ و جدال ، با انواع ميوه هاى رنگارنگ ، و نغمه هاى دلپذير و چشمه هاى آب جارى ، و شرابهاى طهور ، و خدمتگذارانى شايسته و همسرانى بى مانند ، و تختهائى مرصع ، و فرشهائى فاخر ، و دوستانى با صفا و ظروف و قدحهائى جالب در كنار چشمه ها ، و خلاصه نعمتهائى كه نه بالفاظ محدود اين جهان قابل شرح است ، و نه در عالم خيال قابل درك ، و همه اينها در انتظار مقدم مؤمنانى است كه با اعمال صالح خود اجازه ورود در اين كانون نعمت الهى را كسب كرده اند .
و فراتر از اين لذات مادى لذات معنوى ، و برتر از همه لقاء الله و جلوه هاى محبوب ، و الطاف آن معبود است كه اگر يك لحظه آن به دست آيد بر تمام نعمتهاى مادى بهشت برترى دارد ، و به گفته شاعر .
گرم به دامن وصل تو دسترس باشد دگر ز طالع خويشم چه ملتمس باشد ؟ ! اگر به هر دو جهان يك نفس زنم با دوست مرا ز هر دو جهان حاصل آن نفس باشد
تفسير نمونه ج : 26 ص : 426
أَ فَلا يَنظرُونَ إِلى الابِلِ كيْف خُلِقَت(17) وَ إِلى السمَاءِ كَيْف رُفِعَت(18) وَ إِلى الجِْبَالِ كَيْف نُصِبَت(19) وَ إِلى الأَرْضِ كَيْف سطِحَت(20) فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنت مُذَكرٌ(21) لَّست عَلَيْهِم بِمُصيْطِر(22) إِلا مَن تَوَلى وَ كَفَرَ(23) فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَاب الأَكْبرَ(24) إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابهُمْ(25) ثمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسابهُم(26)
ترجمه :
17 - آيا آنها به شتر نمى نگرند چگونه آفريده شده ؟
18 - و به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه بر پا شده ؟
19 - و به كوهها كه چگونه در جاى خود نصب گرديده ؟
تفسير نمونه ج : 26 ص : 427
20 - و به زمين كه چگونه مسطح گشته ؟
21 - پس تذكر ده تو فقط تذكر دهنده اى .
22 - تو مسلط بر آنها نيستى كه مجبورشان ( بر ايمان ) كنى .
23 - مگر كسى كه پشت كند و كافر شود .
24 - كه خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات مى كند .
25 - مسلما بازگشت آنها به سوى ما است .
26 - و مسلما حساب آنها با ما است .

تفسير : به شتر نگاه كن كه خود آيتى است !
در آيات گذشته بحثهاى فراوانى پيرامون بهشت و نعمتهايش آمده بود ، اما در آيات مورد بحث سخن از كليد اصلى وصول آنهمه نعمتها كه معرفة الله است به ميان آمده ، و با ذكر چهار نمونه از مظاهر قدرت خداوند ، از خلقت بديع خدا ، و دعوت انسان به مطالعه در باره آنها راه ورود به بهشت را نشان مى دهد ، در ضمن اشاره اى است به قدرت بى پايان خدا كه كليد حل مساله معاد است .
نخست مى فرمايد : آيا آنها به شتر نمى نگرند چگونه آفريده شده ؟ ! ( ا فلا ينظرون الى الابل كيف خلقت ) .
در اينكه چرا در اينجا قبل از هر چيز بر مساله آفرينش شتر تكيه شده است مفسران سخنان بسيار دارند ، ولى پيدا است كه روى سخن در مرحله اول به اعراب مكه بود كه شتر همه چيز زندگى آنها را تشكيل مى داد ، و شب و روز با آن سر و كار داشتند .
از اين گذشته اين حيوان ويژگيهاى عجيبى دارد كه او را از حيوانات ديگر ممتاز مى كند ، و به حق آيتى است از آيات خدا ، از جمله اينكه :
تفسير نمونه ج : 26 ص : 428
1 - بعضى از چهارپايان تنها از گوشتشان استفاده مى شود ، و بعضى ديگر غالبا از شيرشان ، بعضى ديگر تنها به درد سوارى مى خورند ، و بعضى براى باربرى ، اما شتر حيوانى است كه تمام اين جهات در آن جمع است ، هم گوشتش قابل استفاده است ، و هم شيرش ، هم از آن براى سوارى و هم باربرى استفاده مى شود .
2 - شتر نيرومندترين و با مقاومت ترين حيوانات اهلى است ، بار زيادى با خود مى برد ، و عجب اينكه به هنگامى كه خوابيده است بار سنگينى را بر او حمل مى كنند ، و او با يك حركت برمى خيزد و روى پا مى ايستد ، در حالى كه چهارپايان ديگر قدرت بر چنين كارى ندارند .
3 - شتر مى تواند روزهاى متوالى ( حدود يك هفته الى ده روز ) تشنه بماند ، و در مقابل گرسنگى نيز تحمل بسيار دارد .
4 - شتر مى تواند هر روز مسافتى طولانى راه را طى كند ، و از زمينهاى صعب العبور ، و شنزارهائى كه هيچ حيوانى قادر بر عبور از آن نيست بگذرد ، و به همين دليل عربها آن را كشتى بيابانها ! مى نامند .
5 - او از نظر تغذيه بسيار كم خرج است و هر گونه خار و خاشاكى را مى خورد .
6 - او در شرائط نامناسب جوى در ميان طوفانهاى بيابان كه چشم و گوش را كور و كر مى كند با وسائل خاصى كه خداوند در پلكها و گوشها و بينى او آفريده مقاومت مى كند ، و به راه خود ادامه مى دهد !
7 - شتر با تمام قدرتى كه دارد از رام ترين حيوانات است به طورى كه يك كودك خردسال مى تواند مهار يك قطار شتر را در دست گرفته و هر جا كه خاطر خواه او است ببرد .
خلاصه اينكه ويژگيهاى اين حيوان چنان است كه دقت در آفرينش او
تفسير نمونه ج : 26 ص : 429
انسان را متوجه خالق بزرگى مى كند كه آفريننده چنين موجودى است ، آرى قرآن مى گويد آيا اين گمشدگان وادى غفلت ، به اسرار شگفت انگيز اين موجود انديشه نمى كنند ، تا راهى به حق يافته و از بيراهه بازگردند .
ناگفته پيدا است منظور از نظر در جمله ا فلا ينظرون نگاه كردن عادى نيست ، بلكه نگاهى است توأم با تفكر و انديشه و دقت .
و بعد از آن به آسمان مى پردازد ، و مى فرمايد : آيا به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه بر پا شده ؟ ! ( و الى السماء كيف رفعت ) .
آسمان با آن عظمتش ، و با آنهمه شگفتيهايش ، ستاره ها و كهكشانها و آنهمه جمال و زيبائى و شكوه كه آدمى را غرق در حيرت مى كند ، و خود را در مقابل آفريننده اين جهان عظيم و مملو از نظم و حساب كوچك و ناچيز ، بلكه همچون صفر در مقابل بى نهايت مى بيند .
چگونه اين كرات عظيم هر يك در مدار خود ميخكوب شده اند ؟ و بدون ستونى در جاى خود قرار گرفته اند ؟ ميليونها سال بر كرات منظومه شمسى مى گذرد و محورهاى اصلى حركت اين كرات تغيير نمى يابد .
آفرينش آسمان گرچه هميشه عجيب بوده ، ولى در پرتو اكتشافات علمى امروز شگفتيهايش به مراتب بيشتر و عظمتش جلوه گرتر شده است .
آيا نبايد در باره خالق و مدبر اين جهان بزرگ انديشيد و به اهداف بزرگ و والاى او نزديك شد ؟ ! سپس از آسمان به زمين آمده ، مى افزايد : آيا به كوهها نگاه نمى كنند چگونه در جاى خود نصب شده است ؟ ! ( و الى الجبال كيف نصبت ) .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 430
كوههائى كه ريشه هاى آن به يكديگر متصل است ، و همچون حلقه هاى زره گرداگرد زمين را فرا گرفته ، و لرزشهاى ناشى از مواد مذاب درونى ، و جزر و مد ناشى از جاذبه هاى ماه و خورشيد را به حداقل مى رساند .
كوههائى كه پناهگاه مطمئن است و سپرى است در مقابل طوفانها كه اگر نبودند كره زمين تبديل به بيابانى مى شد غير قابل زندگى .
و بالاخره كوههائى كه آب ها را در خود حفظ مى كند و تدريجا به سوى سرزمينهاى تشنه روان مى سازد ، و در دامنه هاى خود نشاط حيات و سرسبزى و خرمى و طراوت مى آفريند و شايد به خاطر همين جهات است كه در آيات ديگر قرآن كوهها به عنوان ميخها و اوتاد زمين معرفى شده .
اصولا كوهها مظهر ابهت و عظمت و صلابت ، و همه جا مايه خير و بركت است ، و شايد به همين دليل انسان در دل كوهها انديشه بيدارترى مى يابد ، و بى جهت نيست كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) قبل از بعثتش مدتها به عبادت در جبل النور و غار حرا مشغول بود .
نصبت از ماده نصب به معنى ثابت قرار دادن است ، و ممكن است اين تعبير ضمنا اشاره اى به كيفيت خلقت كوهها در آغاز آفرينش نيز بوده باشد ، همان چيزى كه علم امروز پرده از آن برداشته ، و پيدايش كوهها را به عوامل متعددى نسبت مى دهد ، و انواع و اقسامى براى آن قائل است : كوههائى كه بر اثر چين خوردگى زمين پيدا شده .
كوههائى كه از آتشفشانها به وجود آمده .
كوههائى كه نتيجه آبرفتهاى ناشى از باران است .
و كوههائى كه در دل درياها تكوين مى يابد و مجموعه اى است از رسوبات دريا و باقى مانده حيوانات آن ( مانند كوهها و جزائر مرجانى ) .
آرى هر كدام از اين كوهها ، تكوين آنها ، و آثار و بركات آنها درخور
تفسير نمونه ج : 26 ص : 431
دقت و اهميت است ، و براى انسانهاى بيدار نشانه هاى زنده اى است از قدرت پروردگار .
سپس به زمين مى پردازد ، و مى گويد : آيا به زمين نگاه نمى كنند چگونه مسطح شده ؟ ! ( و الى الارض كيف سطحت ) .
چگونه بارانهاى مداوم كوهها را شسته ، و ذرات خاك را به وجود آورده ، سپس در گودالها پهن كرده و زمينهاى صافى كه هم آماده كشاورزى است و هم قابل هر گونه ساختمان ، در اختيار انسان قرار داده است ؟ اگر به راستى كره زمين تماما كوه و دره بود زندگى كردن بر آن چقدر مشكل و طاقت فرسا بود ؟ چه كسى آن را پيش از تولد ما مسطح و قابل استفاده ساخت ؟ اينها همه امورى است كه قرآن ما را به انديشه كردن در آن دعوت مى كند .
در اينجا اين سؤال مطرح است كه چه ارتباط و پيوندى ميان اين امور چهارگانه وجود دارد : شتر ، آسمان ، كوهها و زمين ؟ فخر رازى در تفسير خود مى گويد : اين به خاطر آن است كه قرآن به لغت عرب نازل شده ، و آنها غالبا اقدام به مسافرت مى كردند چون بلادشان خالى از زراعت و فرآورده هاى كشاورزى بود ، از طرفى بيشتر سفرهاى آنها با شتر صورت مى گرفت ، و هنگامى كه در اين بيابانهاى هولناك و دور از اجتماع سفر مى كردند انديشه و فكر در آنان زنده مى شد ، كسى نبود كه با آنها سخن گويد ، و چيزى نبود كه چشم و گوش آنها را به خود مشغول دارد ، در اين حال هنگامى كه فكر مى كردند قبل از هر چيز چشمشان به شترى مى افتاد كه بر آن سوار بودند ، منظره عجيب آن را مى ديدند و در فكر فرو مى رفتند ، و هنگامى كه نگاه بالاى سرشان مى كردند چيزى جز آسمان مشاهده نمى نمودند ، و هنگامى كه به چپ و راست خود نظر مى افكندند ، جز كوهها چيزى مشاهده نمى شد ، و هنگامى كه
تفسير نمونه ج : 26 ص : 432
به زير پاى خود نظر مى افكندند چيزى جز زمين وجود نداشت ، گوئى خداوند مى خواهد به آنها دستور انديشه كردن دهد ، انديشه اى به هنگام تنهائى كه طبعا بر محور اين چهار چيز دور مى زند .
ولى اگر بخواهيم نظر را از محيط زندگى محدود عرب برداريم و در جوى وسيعتر به انديشه پردازيم ، مى توان گفت : امور چهارگانه اى كه در آيات فوق آمده زير بناى زندگى انسان را تشكيل مى دهد : آسمان كانون نور است و باران و هوا ، و زمين مركز پرورش انواع مواد غذائى كوهها رمز آرامش و ذخيره آب و مواد معدنى ، و شتر نمونه روشنى از چهارپايان اهلى كه در اختيار بشر قرار دارد .
به اين ترتيب هم مسائل كشاورزى ، هم دامدارى و هم صنعتى در اين امور چهارگانه نهفته شده است ، و انديشه در اين نعمتهاى گوناگون ، خواه ناخواه انسان را به شكر منعم وامى دارد ، و شكر منعم او را به معرفت الله و شناخت خالق نعمت دعوت مى كند .
و به دنبال اين بحث توحيدى روى سخن را به پيامبر كرده مى گويد : اكنون كه چنين است آنها را يادآورى كن ، تو فقط يادآورى كننده اى ( فذكر انما انت مذكر ) .
تو هرگز مسلط بر آنان نيستى كه مجبورشان به ايمان سازى ( لست عليهم بمصيطر ) .
آرى آفرينش آسمان و زمين و كوهها و حيوانات نشان مى دهد كه اين عالم بى حساب نيست ، و آفرينش انسان نيز هدفى داشته ، اكنون كه چنين است آنها
تفسير نمونه ج : 26 ص : 433
را با تذكرات خويش به اهداف خلقت و آفرينش آشنا ساز ، و راه قرب خدا را به آنها نشان ده ، و در مسير تكامل رهبر و راهنمايشان باش .
البته راه كمال در صورتى پيموده مى شود كه با ميل و اراده و اختيار همراه باشد ، و گرنه تكامل اجبارى سخنى بى مفهوم است ، تو هرگز نمى توانى آنها را مجبور سازى ، و اگر هم مى توانستى فايده اى نداشت .
بعضى تصور كرده اند كه اين دستور قبل از نزول فرمان جهاد بوده ، و با نزول حكم جهاد نسخ شد .
چه اشتباه بزرگى ؟ مساله تذكر و تبليغ پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از نخستين روز شروع شد ، و تا آخرين دقيقه حيات آن حضرت ادامه داشت ، و بعد از او نيز به وسيله جانشينان معصوم و علماى دين تداوم داشته و خواهد داشت اين مطلبى نسخ شدنى نيست ، همچنين عدم اجبار مردم بر ايمان نيز يك اصل ثابت است ، و هدف جهاد عمده مبارزه با طغيانگران و برداشتن موانع از راه مردم حق طلب است .
اين مطلب شبيه چيزى است كه در آيه 80 سوره نساء آمده است كه مى گويد : و من تولى فما ارسلناك عليهم حفيظا : هر كس روى گردان شود ما تو را مسؤول آنها قرار نداديم و آيه 107 انعام ، و 48 شورى كه همين معنى را بازگو مى كند .
مصيطر از ماده سطر به معنى همان سطور كتاب است و مسيطر كسى است كه سطربندى مى كند ، و سطور كتاب را تنظيم مى نمايد ، سپس به عنوان هر شخصى كه بر چيزى مسلط باشد ، و خطوط آن را تنظيم كند ، يا او را به اجبار وادار بر انجام كارى نمايد اطلاق شده است .
در آيه بعد به صورت يك استثناء مى فرمايد : مگر كسى كه پشت كند
تفسير نمونه ج : 26 ص : 434
و كافر شود ( الا من تولى و كفر ) .
كه خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات مى كند ( فيعذبه الله العذاب الاكبر ) .
در اينكه اين استثناء از كدام جمله است ؟ تفسيرهاى مختلفى وجود دارد : نخست اينكه استثناء از مفعول جمله فذكر است ، يعنى لزومى ندارد افراد معاندى را كه از حق روى گردانند و اندرزناپذيرند تذكر دهى ، و در حقيقت شبيه چيزى است كه در آيه 83 سوره زخرف آمده است : فذرهم يخوضوا و يلعبوا حتى يلاقوا يومهم الذى يوعدون : آنها را به حال خود واگذار تا در باطل خود غوطهور باشند و بازى كنند ، تا روزى را كه وعده داده شده ملاقات نمايند ! دوم اينكه از جمله محذوفى است ، و در معنى چنين است : تذكر ده كه تذكر براى همه نافع است ، مگر آنها كه با حق دشمنى دارند شبيه چيزى كه در آيه 9 سوره اعلى آمده : فذكر ان نفعت الذكرى ( بنا بر اينكه آيه معنى شرطى داشته باشد ) .
سوم اينكه استثناء از ضمير عليهم در آيه قبل است ، يعنى : تو سلطه اى بر آنها ندارى مگر كسانى كه رويگردان شوند ، و از در لجاج و عناد درآيند كه موظفى با آنها به مقابله برخيزى .
اينها همه در صورتى است كه استثناء به اصطلاح متصل باشد ، ولى
تفسير نمونه ج : 26 ص : 435
اين احتمال نيز وجود دارد كه استثناى منقطع باشد كه تقريبا مفهوم بلكه دارد ، و معنى جمله چنين مى شود ، بلكه كسانى كه رويگردان شوند و كافر گردند خداوند بر آنها مسلط است ، يا خداوند آنها را به عذاب اكبر مجازات مى كند .
از ميان اين تفاسير دو تفسير مناسبتر است نخست اينكه استثنا متصل باشد و به جمله لست عليهم بمصيطر بازگردد ، و اشاره به توسل به زور در مقابل زورگويان باشد ، و يا منفصل و به معنى مشمول عذاب الهى نسبت به كافران لجوج باشد .
منظور از عذاب اكبر عذاب آخرت است در برابر عذاب دنيا كه عذاب كوچك و كم اهميت نسبت به آن است ، همانگونه كه در آيه 26 سوره زمر مى خوانيم : فاذاقهم الله الخزى فى الحياة الدنيا و لعذاب الاخرة اكبر : خداوند خوارى را در زندگى اين دنيا به آنها چشانيد ، و عذاب آخرت اكبر است اگر مى دانستند .
اين احتمال نيز وجود دارد كه مراد از عذاب اكبر قسمت شديدترى از عذاب قيامت و دوزخ باشد ، زيرا عذاب همه مجرمان در دوزخ يكسان نيست .
و در پايان اين سوره با لحنى تهديد آميز مى گويد : مسلما بازگشت آنها به سوى ما است ( ان الينا ايابهم ) .
و بعد مى افزايد : سپس مسلما حساب آنها بر ما است ( ثم ان علينا حسابهم ) .
و اين در حقيقت نوعى دلدارى و تسلى خاطر به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است كه در
تفسير نمونه ج : 26 ص : 436
مقابل لجاجت آنها ناراحت و دلسرد نشود ، و به كار خود ادامه دهد ، و در ضمن تهديدى است نسبت به همه اين كافران لجوج كه بدانند حسابشان با كيست .
به اين ترتيب سوره غاشيه كه از مساله قيامت آغاز شد به مساله قيامت نيز پايان مى يابد ، و در اثناء آن به توحيد و نبوت كه پايه هاى معاد را تشكيل مى دهد اشاره شده است ، و در ضمن آيات آغاز اين سوره بخشى از مجازاتهاى سنگين مجرمان ، و سپس قسمت مهمى از پاداشهاى روحپرور مؤمنان آمده است ، ضمنا اختيار انتخاب طريق به مردم واگذار شده در عين حال هشدار داده است كه بازگشت همگى به سوى خدا و حسابشان با او است .
در ضمن روشن مى سازد كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مامور ابلاغ رسالت است ، و در برابر كفر و خطا و گناه مردم مسؤول نيست ، و اينگونه است وظيفه همه مبلغان راه حق .
خداوندا ! در آن روز كه بازگشت همه خلايق به سوى تو است و حساب همگى بر تو ، ما را مشمول لطف و رحمت گردان .
پروردگارا ! ما را با رحمت كبرايت از عذاب اكبرت رهائى بخش .
بار الها ! نعمتهاى بهشتيت كه گوشه اى از آن را در اين سوره بازگو كرده اى بسيار پر بها و شوق انگيز است ، اگر به اعمالمان مستحق آنها نيستيم با فضلت آنها را به ما مرحمت كن .
آمين يا رب العالمين پايان سوره غاشيه 3 رمضان المبارك 1407
تفسير نمونه ج : 26 ص : 437
( 89 ) سوره فجر اين سوره در مكه نازل شده و داراى 30 آيه است
تاريخ شروع 3 رمضان المبارك 1407
تفسير نمونه ج : 26 ص : 438
محتوى و فضيلت سوره فجر
اين سوره همانند بسيارى ديگر از سوره هائى كه در مكه نازل شده داراى آياتى كوتاه ، تكان دهنده ، پر طنين ، و توأم به انذارهاى فراوان است .
در بخش اول اين سوره به سوگندهاى متعددى برخورد مى كنيم كه در نوع خود بيسابقه است ، و اين قسمها مقدمه اى است براى تهديد جباران به عذاب الهى .
در بخش ديگرى از اين سوره اشاره اى به بعضى از اقوام طغيانگر پيشين مانند قوم عاد و ثمود و فرعون و انتقام شديد خداوند از آنان كرده است ، تا قدرتهاى ديگر حساب خود را برسند .
در سومين بخش اين سوره به تناسب بخشهاى گذشته اشاره مختصرى به امتحان و آزمايش انسان دارد ، و كوتاهى او را كه در اعمال خير به باد انتقاد مى گيرد .
در آخرين بخش اين سوره به سراغ مساله معاد و سرنوشت مجرمان و كافران ، و همچنين پاداش عظيم مؤمنانى كه صاحب نفوس مطمئنه هستند مى رود .
در فضيلت تلاوت اين سوره ، در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : من قرأها فى ليال عشر غفر الله له و من قرأها سائر الايام كانت له نورا يوم القيامة : كسى كه آن را در شبهاى دهگانه ( ده شب اول ذى الحجة ) بخواند خداوند گناهان او را مى بخشد ، و كسى كه در ساير ايام بخواند نور و روشنائى خواهد بود براى روز قيامتش .
و در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانيد كه سوره حسين بن على (عليهماالسلام) است ، هر كس آن را بخواند با حسين بن على (عليهماالسلام) در قيامت در درجه او از بهشت خواهد بود .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 439
معرفى اين سوره به عنوان سوره حسين بن على (عليهماالسلام) ممكن است به خاطر اين باشد كه مصداق روشن نفس مطمئنه كه در آخرين آيات اين سوره مخاطب واقع شده حسين بن على (عليهماالسلام) است ، همانگونه كه در حديثى از امام صادق (عليه السلام) ذيل همين آيات آمده است .
و يا به خاطر اينكه ليالى عشر ( شبهاى دهگانه ) يكى از تفسيرهايش شبهاى دهگانه آغاز محرم است كه رابطه خاصى با حسين بن على (عليهماالسلام) دارد .
و به هر حال اينهمه پاداش و فضيلت از آن كسانى است كه تلاوت آن را مقدمه اى براى اصلاح خويش و خودسازى قرار دهند .