بعدی

تفسير نمونه ج : 26 ص : 360
ستاره اى است بلند و درخشان و شكافنده تاريكها ( النجم الثاقب ) .
طارق از ماده طرق ( بر وزن برق ) به معنى كوبيدن است ، و راه را از اين جهت طريق گويند كه با پاى رهروان كوبيده مى شود ، و مطرقه به معنى پتك و چكش است كه براى كوبيدن فلزات و مانند آن به كار مى رود .
و از آنجا كه درهاى خانه ها را به هنگام شب مى بندند ، و كسى شب وارد مى شود ناچار است در را بكوبد ، به اشخاصى كه در شب وارد مى شوند طارق گويند .
امير مؤمنان على (عليه السلام) در باره اشعث بن قيس منافق كه شب هنگام به در خانه آن حضرت آمد و حلواى شيرينى با خود آورده بود كه به پندار خام خويش قلب على (عليه السلام) را به خود متوجه سازد تا در ماجرائى به نفع او حكم كند مى فرمايد : و اعجب من ذلك طارق طرقنا بملفوفة فى وعائها : و از اين شگفت انگيزتر داستان كسى است كه شب هنگام ، در خانه را كوبيد و بر ما وارد شد ، در حالى كه ظرف سرپوشيده پر از حلواى لذيذ با خود آورده بود .
اما قرآن خودش در اينجا طارق را تفسير كرده ، مى گويد : اين مسافر شبانه ، همان ستاره درخشانى است كه بر آسمان ظاهر مى شود و بقدرى بلند است كه گوئى مى خواهد سقف آسمان را سوراخ كند ، و نورش بقدرى خيره كننده است كه تاريكيها را مى شكافد و به درون چشم آدمى نفوذ مى كند ( توجه داشته باشيد كه ثاقب از ماده ثقب به معنى سوراخ كردن است ) .
در اينكه آيا منظور ستاره معينى است مانند ستاره ثريا ( از نظر بلندى و دورى در آسمان ) يا ستاره زحل ، يا زهره يا شهب ( از نظر روشنائى خيره كننده ) يا اشاره به همه ستارگان آسمان است ؟ تفسيرهاى متعددى در اينجا گفته شده ،
تفسير نمونه ج : 26 ص : 361
ولى با توجه به اين كه در آيات بعد آن را به نجم ثاقب ( ستاره نفوذ كننده ) تفسير كرده است معلوم مى شود منظور هر ستاره اى نيست بلكه ستارگان درخشانى است كه نور آنها پرده هاى ظلمت را مى شكافد و در چشم آدمى نفوذ مى كند .
در بعضى از روايات النجم الثاقب به ستاره زحل تفسير شده است كه از سيارات منظومه شمسى و بسيار پرفروغ و نورانى است .
اين معنى از حديثى كه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده استفاده مى شود ، در آنجا كه منجمى از آن حضرت سؤال كرد كه منظور از ثاقب در كلام خدا النجم الثاقب چيست ؟ فرمود : ستاره زحل است كه طلوعش در آسمان هفتمين است ، و نورش آسمانها را مى شكافد ، و به آسمان پائين مى رسد ، لذا خداوند آن را نجم ثاقب ناميده است .
قابل توجه اينكه زحل آخرين و دورترين ستاره منظومه شمسى است كه با چشم غير مسلح ديده مى شود ، و از آنجا كه از نظر ترتيب بندى كواكب منظومه شمسى نسبت به خورشيد در هفتمين مدار قرار گرفته ( با محاسبه مدار ماه ) امام (عليه السلام) در اين حديث مدار آن را آسمان هفتم شمرده است .
اين ستاره ويژگيهائى دارد كه آن را شايسته سوگند مى كند ، از يك سو دورترين ستارگان قابل مشاهده منظومه شمسى است ، و به همين جهت در ادبيات عرب هر چيز بلند را بدان مثال مى زنند ، و گاه آن را شيخ النجوم گفته اند .
ستاره زحل كه نام فارسى اش كيوان است داراى حلقه هاى نورانى متعددى است كه آن را احاطه كرده ، و هشت قمر دارد ، حلقه هاى نورانى
تفسير نمونه ج : 26 ص : 362
زحل كه گرداگرد آن را گرفته از عجيب ترين پديده هاى آسمانى است كه دانشمندان فلكى در باره آن نظرات گوناگونى دارند ، و هنوز هم پديده اى اسرارآميز است .
بعضى معتقدند زحل ده قمر دارد كه هشت عدد آن را مى توان با دوربينهاى معمولى نجومى مشاهده كرد ، و دو عدد ديگر تنها با دوربين هاى بسيار عظيم قابل رؤيت است .
البته اين اسرار در آن روز كه قرآن نازل شد بر كسى روشن نبود ، بعدها با گذشت قرنها آشكار گشت .
اما به هر حال تفسير نجم ثاقب به خصوص ستاره زحل ممكن است از قبيل بيان يك مصداق روشن باشد ، و منافاتى با تفسير آن به ديگر ستارگان بلند و درخشان آسمان ندارد ، ولى مى دانيم تفسير مصداقى در روايات ما بسيار است .
در آيه 10 سوره صافات مى خوانيم ! الا من خطف الخطفة فاتبعه شهاب ثاقب : مگر كسى كه در لحظه اى كوتاه براى استراق سمع به آسمان نزديك شود كه شهاب ثاقب او را تعقيب مى كند در اين آيه شهاب توصيف به ثاقب شده است ، و از آنجا كه اين پديده آسمانى از عجائب عالم آفرينش است ممكن است يكى از تفسيرهاى آيه مورد بحث باشد .
شان نزولى كه در بعضى از كتب تفسير براى آيه فوق آمده نيز اين معنى را تاييد مى كند .
اكنون ببينيم اين سوگندها براى چيست ؟ در آيه بعد مى فرمايد : مسلما
تفسير نمونه ج : 26 ص : 363
هر كس مراقب و حافظى دارد ( ان كل نفس لما عليها حافظ ) ! كه اعمال او را ثبت و ضبط و حفظ مى كند ، و براى حساب و جزا نگهدارى مى نمايد .
همانگونه كه در آيه 10 و 11 و 12 سوره انفطار مى خوانيم : و ان عليكم لحافظين كراما كاتبين يعلمون ما تفعلون و بر شما مراقبانى گمارده شده نويسنده و بزرگوار كه پيوسته اعمال شما را مى نويسند ، و آنچه را انجام مى دهيد مى دانند .
به اين ترتيب شما هرگز تنها نيستيد ، و هر كه باشيد ، و هر كجا باشيد ، تحت مراقبت فرشتگان الهى و ماموران پروردگار خواهيد بود ، اين مطلبى است كه توجه به آن در اصلاح و تربيت انسان فوق العاده مؤثر است .
قابل توجه اينكه : در آيه تبيين نشده است كه اين حافظ چه كسى است ؟ و چه امورى را حفظ مى كند ؟ ولى آيات ديگر قرآن به خوبى گواهى مى دهد كه حافظان ملائكه اند ، و آنچه را حفظ مى كنند اعمال آدمى اعم از طاعات و معاصى است .
اين احتمال نيز داده شده كه منظور حفظ انسان از حوادث و مهالك است كه به راستى اگر مراقبت الهى از انسانها به عمل نيايد كمتر كسى به مرگ طبيعى از دنيا مى رود ، چرا كه حجم حوادث آنقدر زياد است كه احدى از آن سالم به در نمى رود ، مخصوصا كودكان در سنين پائين .
و يا اينكه منظور حفظ انسان در برابر وسوسه هاى شياطين است كه اگر اين محافظت الهى نيز نباشد وساوس شياطين جن و انسان آنقدر زياد است كه هيچكس از آن سالم نمى ماند .
 
تفسير نمونه ج : 26 ص : 364
ولى با توجه به اينكه آيات بعد سخن از مساله معاد و حساب اعمال مى گويد تفسير اول از همه مناسبتر است ، هر چند جمع ميان هر سه تفسير در آيه شريفه نيز بعيد به نظر نمى رسد .
جالب اينكه : ميان سوگندهائى كه قبلا ياد شده با مساله مراقبت فرشتگان از اعمال آدمى كه جواب قسم محسوب مى شود رابطه زنده اى است ، چرا كه آسمان بلند و ستارگانى كه مسيرهاى منظم خود را همواره مى پيمايند دليلى بر وجود نظم و حساب در اين عالم بزرگند ، پس چگونه ممكن است اعمال انسانها بى حساب و كتاب باشد ، و مراقبين الهى بر آن نظارت نكنند .
سپس به عنوان يك استدلال بر مساله معاد در برابر كسانى كه آن را غير ممكن مى شمردند مى فرمايد : انسان بايد نگاه كند از چه چيز آفريده شده است ؟ ! ( فلينظر الانسان مم خلق ) .
و به اين ترتيب قرآن دست همه انسانها را گرفته و به خلقت نخستين باز مى گرداند ، و با يك جمله استفهاميه از آنها مى پرسد آفرينش شما از چه بوده است .
و بى آنكه منتظر پاسخ آنها باشد جواب اين سؤال را كه روشن است خودش مى دهد ، و مى افزايد : او از يك آب جهنده آفريده شد ! ( خلق من ماء دافق ) كه اين توصيفى است براى نطفه مرد كه در آب منى شناور است ، و به هنگام بيرون آمدن جهش دارد .
و بعد در توصيف ديگرى از اين آب مى گويد : خارج مى شود از ميان صلب
تفسير نمونه ج : 26  ص : 365
و ترائب ( يخرج من بين الصلب و الترائب ) .
صلب به معنى پشت است و اما ترائب جمع تريبه بنابر مشهور ميان علماى لغت استخوانهاى بالاى سينه است ، همانجا كه گردن بند روى آن قرار مى گيرد ، چنانكه اين منظور در لسان العرب مى گويد : قال اهل اللغة اجمعون موضع القلادة من الصدر .
در عين حال معانى متعدد ديگرى نيز براى آن ذكر كرده است ، از جمله اينكه ترائب به معنى قسمت پيش روى انسان است ( در مقابل صلب كه پشت انسان است ) يا اينكه ترائب به معنى دستها و پاها و چشمها است ، يا اينكه مجموعه استخوانهاى سينه ، و يا چهار دنده از طرف راست و چهار دنده از طرف چپ است .
به هر حال در اينكه منظور از صلب و ترائب در اين آيه شريفه چيست ؟ در ميان مفسران گفتگوى بسيار است و تفسيرهاى فراوانى براى آن گفته اند از جمله :
1 - صلب اشاره به خود مردان و ترائب اشاره به زنان است چرا كه مردان مظهر صلابت ، و زنان مظهر لطافت و زينتند ، بنا بر اين آيه اشاره به تركيب نطفه انسان از نطفه مرد و زن مى كند در اصطلاح امروز اسپر و اوول ناميده مى شود .
2 - صلب اشاره به پشت مرد ، و ترائب اشاره به سينه و قسمتهاى جلو بدن او است ، بنا بر اين منظور نطفه مرد است كه از قسمتهاى درون شكم كه در ميان پشت و قسمت جلو قرار دارد خارج مى شود .
3 - منظور خروج جنين است از رحم زن كه ميان پشت و قسمتهاى جلو بدن او قرار گرفته است .
4 - بعضى گفته اند اين آيه اشاره به يك نكته دقيق علمى است كه اكتشافات
تفسير نمونه ج : 26 ص : 366
اخير از روى آن پرده برداشته و در عصر نزول قرآن مسلما از همه پنهان بود ، و آن اينكه : نطفه از بيضه مرد و تخمدان زن گرفته مى شود ، و مطالعات دانشمندان جنين شناسى نشان مى دهد كه اين دو در ابتداى امر كه در جنين ظاهر مى شوند در مجاورت كليه ها قرار دارد ، و تقريبا مقابل وسط ستون فقرات در ميان صلب ( پشت ) و ترائب ( پائين ترين دنده هاى انسان ) قرار گرفته ، سپس با گذشت زمان و نمو اين دو عضو تدريجا از آن محل پائين مى آيند ، و هر كدام در موضع فعلى خود جاى مى گيرد ، و از آنجا كه پيدايش انسان از تركيب نطفه زن و مرد است ، و محل اصلى اين دو در آغاز در ميان صلب و ترائب قرار دارد ، قرآن چنين تعبيرى را انتخاب كرده ، تعبيرى كه در آن روز براى هيچكس شناخته شده نبود ، و علم جنين شناسى جديد پرده از روى آن برداشته است .
به تعبير روشنتر بيضه مرد و تخمدان زن در آغاز پيدايش يعنى در آن هنگام كه مرد و زن خود در عالم جنين بودند در پشت آنها قرار داشت تقريبا محاذى وسط ستون فقرات بود ، به طورى كه مى توان گفت دستگاه نطفه ساز مرد و دستگاه نطفه ساز زن هر دو بين صلب و ترائب بودند ، ولى تدريجا كه خلقت مرد و زن در شكم مادر كامل مى شود از آنجا جدا شده و تدريجا به پائين مى آيند ، به طورى كه هنگام تولد بيضه مرد به خارج از شكم و در كنار آلت تناسلى قرار مى گيرد ، و تخمدان زن در مجاورت رحم .
ولى اشكال مهم اين تفسير اين است كه قرآن مى گويد آن آب جهنده از ميان صلب و ترائب خارج مى شود ، يعنى به هنگام خروج آب از ميان اين دو مى گذرد ، در حالى كه طبق اين تفسير در حال خروج آب نطفه چنين نيست ، بلكه دستگاه نطفه ساز در آن موقعى كه خود در شكم مادر بود ميان صلب
تفسير نمونه ج : 26 ص : 367
و ترائب قرار داشت ، از اين گذشته تفسير ترائب به آخرين دنده پائين خود خالى از بحث و گفتگو نيست .
5 - منظور از اين جمله اين است كه منى در حقيقت از تمام اجزاى بدن انسان گرفته مى شود ، و لذا به هنگام خروج توأم با هيجان كلى بدن ، و بعد از آن همراه با سستى تمام بدن است ، بنا بر اين صلب و ترائب اشاره به تمام پشت و تمام پيش روى انسان مى باشد .
6 - بعضى نيز گفته اند عمده ترين عامل پيدايش منى نخاع شوكى است كه در پشت مرد و سپس قلب و كبد است كه يكى زير استخوانهاى سينه و ديگرى در ميان اين دو قرار دارد ، و همين سبب شده كه تعبير ما بين صلب و ترائب براى آن انتخاب گردد .
ولى قبل از هر چيز بايد به اين نكته مهم براى حل مشكل توجه داشت كه در آيات فوق تنها سخن از نطفه مرد در ميان است ، زيرا تعبير به ماء دافق ( آب جهنده ) در باره نطفه مرد صادق است نه زن ، و همان است كه ضمير يخرج در آيه بعد به آن باز مى گردد ، و مى گويد : اين آب جهنده از ميان صلب و ترائب بيرون مى آيد .
روى اين حساب شركت دادن زن در اين بحث قرآنى مناسب به نظر نمى رسد ، بلكه مناسبترين تعبير همان است كه گفته شود قرآن به يكى از دو جزء اصلى نطفه كه همان نطفه مرد است ، و براى همه محسوس مى باشد ، اشاره كرده ، و منظور از صلب و ترائب قسمت پشت و پيش روى انسان است ، چرا كه آب نطفه مرد از ميان اين دو خارج مى شود .
 
تفسير نمونه ج : 26 ص : 368
اين تفسيرى است روشن و خالى از هرگونه پيچيدگى و هماهنگ با آنچه در كتب لغت در معنى اين دو واژه آمده است ، در عين حال ممكن است حقيقت مهمترى در اين آيه نيز نهفته باشد كه در حد علم امروز براى ما كشف نشده و اكتشافات دانشمندان در آينده پرده از روى آن برخواهد داشت .
سپس از اين بيان نتيجه گيرى كرده مى گويد : كسى كه انسان را در آغاز از آب نطفه آفريد قادر است كه او را بار ديگر به زندگى بازگرداند ( انه على رجعه لقادر ) .
در آغاز خاك بود ، و سپس بعد از طى مراحلى به صورت نطفه درآمد ، و نطفه نيز بعد از طى مراحل پيچيده و شگفت انگيزى ، تبديل به انسان كاملى شد ، بنا بر اين بازگشت او به حيات و زندگى مجدد هيچ مشكلى ايجاد نمى كند .
نظير اين بيان در آيات ديگر قرآن نيز ديده مى شود ، از جمله در آيه 5 سوره حج مى فرمايد : يا ايها الناس ان كنتم فى ريب من البعث فانا خلقناكم من تراب ثم من نطفة : اى مردم ! اگر در رستاخيز ترديد داريد ما شما را از خاك آفريديم و سپس از نطفه .
و نيز در آيه 14 سوره ق مى خوانيم : ا و لا يذكر الانسان انا خلقناه من قبل و لم يك شيئا : آيا انسان به خاطر نمى آورد كه ما قبلا او را آفريديم و چيزى نبود ؟ ! در آيه بعد به توصيف آن روز بزرگ پرداخته ، مى فرمايد : اين بازگشت روزى تحقق مى يابد كه اسرار پنهان ، آشكار مى شود ( يوم تبلى السرائر )
تفسير نمونه ج : 26 ص : 369
تبلى از ماده بلوى به معنى آزمايش و امتحان است ، و از آنجا كه به هنگام آزمايش حقيقت اشياء ظاهر و آشكار مى شود اين ماده در اينجا به معنى ظهور و بروز آمده است .
سرائر جمع سريره به معنى حالات و صفات و نيات درونى و پنهانى است .
آرى در آن روز كه يوم البروز و يوم الظهور است اسرار درون آشكار مى شود ، اعم از ايمان و كفر و نفاق ، يا نيت خير و شر ، يا ريا و اخلاص ، و اين ظهور و بروز براى مؤمنان مايه افتخار و مزيد بر نعمت است ، و براى مجرمان مايه سرافكندگى و منشا خوارى و خفت ، و چه دردناك است كه انسان عمرى زشتيهاى درونى خود را از خلق خدا مخفى كرده باشد ، و با آبرو در ميان مردم زندگى كند ولى در آن روز كه همه اسرار نهانى آشكار مى گردد در برابر همه خلايق شرمسار و سرافكنده شود كه گاه درد و رنج اين عذاب از آتش دوزخ دردناكتر است .
در آيه 41 الرحمن نيز آمده است : يعرف المجرمون بسيماهم : در قيامت گنهكاران از چهره هايشان شناخته مى شوند و نيز در آيات ديگر آمده است كه در قيامت گروهى چهره هاى سفيد و روشن دارند و گروهى چهره هايشان تاريك و غبارآلود است ( عبس 38 - 41 ) .
آرى همانگونه كه طارق و ستارگان به هنگام شب در آسمان ظاهر مى شوند ، و از خفا و پنهانى بيرون مى آيند ، حافظان و مراقبانى كه مامور حفظ و ضبط اعمال آدمى هستند نيز در آنجا همه را آشكار مى سازند .
در روايتى از معاذ بن جبل نقل شده است كه مى گويد : از رسول خدا تفسير سرائر را در اين آيه شريفه سؤال كردم ، و گفتم : چه اسرار نهانى است كه خداوند بندگان را در آخرت با آن مى آزمايد ؟ فرمود : سرائركم
تفسير نمونه ج : 26 ص : 370
هى اعمالكم من الصلاة و الصيام و الزكاة و الوضوء و الغسل من الجنابة و كل مفروض ، لان الاعمال كلها سرائر خفية ، فان شاء الرجل قال صليت و لم يصل ، و ان شاء قال توضات و لم يتوضا ، فذلك قوله يوم تبلى السرائر : سرائر شما همان اعمال شما است ، همچون نماز و روزه و زكات و وضو و غسل جنابت و هر عمل واجبى ، زيرا همه اعمال در حقيقت پنهان است ، اگر انسان بخواهد مى گويد : نماز خوانده ام ، در حالى كه نخوانده ، و مى گويد : وضو گرفته ام در حالى كه وضو نگرفته ، و اين است تفسير كلام خداوند يوم تبلى السرائر .
اما مشكل مهم در آن روز اينجا است كه براى انسان هيچ نيروئى از درون ، و ياورى از برون وجود ندارد ( فما له من قوة و لا ناصر ) : نيروئى كه بر زشتيهاى اعمال و نيات او پرده بيفكند ، و ياورى كه او را از عذاب الهى رهائى بخشد .
اين معنى در بسيارى از آيات قرآن آمده است كه در آن روز نه يار و ياورى وجود دارد ، نه فديه و فدائى پذيرفته مى شود ، نه راه فرار و بازگشتى در برابر انسان قرار دارد ، و نه طريقى براى فرار از چنگال عدالت پروردگار ، تنها و تنها وسيله نجات ايمان و عمل صالح است ، آرى مايه نجات فقط همين است .
 
تفسير نمونه ج : 26 ص : 371
وَ السمَاءِ ذَاتِ الرَّجْع(11) وَ الأَرْضِ ذَاتِ الصدْع(12) إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصلٌ(13) وَ مَا هُوَ بِالهَْزْلِ(14) إِنهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً(15) وَ أَكِيدُ كَيْداً(16) فَمَهِّلِ الْكَفِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدَا(17)
ترجمه :
11 - سوگند به آسمان پرباران !
12 - و سوگند به زمين پرشكاف ( كه گياهان از آن سر برمى آورند ) .
13 - كه اين يك سخن حق است .
14 - و شوخى نيست .
15 - آنها پيوسته حيله مى كنند .
16 - و من در مقابل آنها چاره مى كنم .
17 - حال كه چنين است كافران را اندكى مهلت ده ( تا سزاى اعمالشان را ببينند ) .
 
تفسير نمونه ج : 26 ص :  372
تفسير : نقشه هاى دشمنان را نقش بر آب مى كنم !
در تعقيب آيات گذشته كه استدلال بر مساله معاد از طريق توجه به آفرينش نخستين انسان از نطفه داشت ، در اين آيات باز براى تاكيد در امر معاد و اشاره به بعضى از دلائل ديگر بحث را ادامه داده ، مى فرمايد : سوگند به آسمان پرباران ( و السماء ذات الرجع ) .
و سوگند به زمين كه شكافته مى شود و گياهان از آن سر برمى آورند ( و الارض ذات الصدع ) .
كه اين يك سخن حق است كه شما زنده مى شويد ( انه لقول فصل ) .
سخنى است جدى و هيچگونه شوخى در آن نيست ! ( و ما هو بالهزل ) .
رجع از ماده رجوع به معنى بازگشت است ، و عرب به باران ، رجع مى گويد ، به خاطر اينكه آبى كه از زمين و درياها برخاسته ، از طريق ابرها و باران به سوى زمين برمى گردد ، يا اينكه در فواصل مختلف بارش باران تكرار مى شود .
به گودالهائى را كه آب باران در آن جمع مى شود نيز رجع مى گويند ، يا به خاطر جمع آب باران در آن ، و يا به خاطر امواجى كه بر اثر وزش نسيم بر سطح آن آشكار مى گردد .
 
تفسير نمونه ج : 26 ص : 373
صدع به معنى شكاف در اجسام صلب و سخت است ، و با توجه به آنچه در معنى رجع گفته شد آن را اشاره به شكافتن زمينهاى خشك و سخت ، بعد از نزول باران ، و رشد و نمو گياهان دانسته اند .
در حقيقت اين دو سوگند اشاره اى است به احياى زمينهاى مرده به وسيله باران كه قرآن بارها آن را به عنوان دليلى بر مساله رستاخيز ذكر كرده است ، مانند آيه 11 سوره ق و احيينا به بلدة ميتا كذلك الخروج : ما بوسيله باران سرزمين مرده اى را زنده كرديم ، خروج و قيام شما در قيامت نيز همين گونه است ! به اين ترتيب تناسب روشنى در ميان اين سوگندها و آنچه سوگند به خاطر آن ياد شده وجود دارد ، و اين يكى از لطائف بلاغت قرآن است ، كه در ميان سوگندها و آنچه براى آن سوگند ياد مى كند تناسب جالبى ديده مى شود .
يا به تعبير ديگر : همانگونه كه در آيه 5 سوره حج ، به هنگام استدلال بر مساله معاد ، هم استدلال به مساله آفرينش انسان از نطفه و تطورات جنين مى كند ، و هم استدلال به زنده شدن زمينهاى مرده بر اثر نزول باران ، در اين سوره ( سوره طارق ) نيز روى هر دو مساله تكيه شده است .
بعضى براى جمله و السماء ذات الرجع تفسير ديگرى نيز ذكر كرده اند ، و آن تكرار گردش كواكب آسمان و بازگشت آنها به حالت نخستين در طى دورانهاى مختلف است ، گردش زمين به دور خود و به دور خورشيد ، و حركت سيارات منظومه شمسى ، و حركت طلوع و غروب حسى ماه و خورشيد و ستارگان ، همه حركاتى است داراى بازگشت .
وجود اين بازگشتها نشانه اى است از بازگشت عمومى انسانها به حيات ، البته معنى اول تناسب بيشترى با مساله شكافته شدن زمين و همچنين دلائل معاد دارد .
 
تفسير نمونه ج : 26 ص : 374
قول فصل به معنى سخنى است كه ميان حق و باطل جدائى مى افكند ، و در اينجا به قرينه آيات گذشته جمعى آن را اشاره به معاد دانسته اند ، در حالى كه جمع ديگرى آن را اشاره به قرآن مى دانند و در بعضى از روايات معصومين (عليهم السلام) نيز به آن اشاره شده است .
البته تعبير از قيامت به يوم الفصل در آيات زيادى از قرآن به چشم مى خورد .
اين احتمال نيز وجود دارد كه اين تعبير را اشاره به آيات قرآن بدانيم كه در ضمن از معاد خبر مى دهد ، و به اين ترتيب جمع ميان هر دو تفسير مى شود .
در حديثى از امير مؤمنان على (عليه السلام) از پيغمبر گرامى اسلام نقل شده كه فرمود : انها ستكون فتنة ! قلت فما المخرج منها يا رسول الله ؟ ! قال كتاب الله فيه نبا من قبلكم ، و خبر ما بعدكم ، و حكم ما بينكم ، هو الفصل ليس بالهزل من تركه من جبار قصمه الله و من ابتغى الهدى فى غيره اضله الله : به زودى فتنه اى در ميان شما ظاهر مى شود ، عرض كردم اى رسول خدا ! راه نجات از آن چيست ؟ فرمود : قرآن است كه اخبار پيشينيان و آيندگان و داورى ميان شما در آن است ، آن كلامى است كه حق را از باطل جدا مى كند ، جدى است و شوخى نيست ، هر جبارى آن را ترك كند خداوند او را درهم مى شكند ، و هر كس هدايت را در غير آن جستجو كند خداوند گمراهش مى سازد ! .
 
تفسير نمونه ج : 26 ص : 375
سپس براى تسلى خاطر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مؤمنان از يكسو ، و تهديد دشمنان اسلام از سوى ديگر مى افزايد : آنها پيوسته حيله مى كنند و نقشه ها مى ريزند ( انهم يكيدون كيدا ) .
و من نيز در برابر آنها نقشه مى ريزم و نقشه هاشان را نقش بر آب مى كنم ( و اكيد كيدا ) .
حال كه چنين است كافران را اندكى مهلت ده تا عاقبت كار خويش را ببينند ! ( فمهل الكافرين امهلهم رويدا ) .
آرى آنها پيوسته نقشه هاى شومى براى مبارزه با تو طرح مى كنند : گاه از طريق استهزا وارد مى شوند .
گاه به محاصره اقتصادى دست مى زنند .
گاه مؤمنان را شكنجه و آزار مى كنند .
گاه مى گويند : به اين قرآن گوش فرا ندهيد ، و به هنگام تلاوت آن قال و غوغا مى كنند تا پيروز شوند .
گاه ساحرت مى خوانند ، گاه كاهنت مى گويند ، گاه ديوانه ات مى شمرند .
گاه در آغاز صبح ايمان مى آورند و عصرگاهان كافر مى شوند ، تا گروهى را به دنبال خود بكشند .
گاه مى گويند كسانى كه دور تو را گرفته اند فقرا و بينوايانند آنها را دور كن تا ما با تو باشيم .
گاه مى گويند : لااقل بعضى از خدايان ما را به رسميت بشناس تا با تو همراه شويم .
 
تفسير نمونه ج : 26 ص : 376
و گاه نقشه تبعيد يا قتل تو را مى كشند .
خلاصه هر لمحه به شكلى و هر دم به لباسى درمى آيند ، تا جمع تو را متفرق سازند ، و يارانت را در فشار بگذارند ، يا تو را از ميان بردارند و نور خدا را خاموش كنند .
ولى اينها بايد بدانند خدا اراده كرده است اين نور عالمگير شود ، اين نور الهى است كه با پف كردن اين و آن خاموش نمى شود .
اين خورشيد فروزان آسمان است با چشم پوشى خفاشان از ميان نمى رود آنها نقشه مى كشند و ما هم نقشه مى كشيم .
كيد به گفته راغب در مفردات نوعى چاره جوئى است ( كه جنبه پنهانى و از طريق آماده ساختن مقدمات بوده باشد ) و آن دو گونه است : نكوهيده و پسنديده هر چند استعمال آن در مذموم بيشتر است ، ولى در عين حال در ممدوح نيز به كار مى رود ، مانند كذلك كدنا ليوسف : ما اينگونه براى يوسف چاره جوئى كرديم ( يوسف 76 ) .
منظور از كيد دشمنان در آيه مورد بحث روشن است كه نمونه هاى آن را در بالا اشاره كرديم ، و قرآن پر است از نقل توطئه هاى موذيانه و نقشه هاى شرورانه آنها ، و اما در اينكه منظور از كيد الهى در اينجا چيست ؟ بعضى گفته اند : همان مهلت دادنى است كه سرانجام منتهى به عذاب دردناك مى شود ، و بعضى آن را به معنى خود عذاب دانسته اند .
ولى مناسبتر اين است كه گفته شود منظور همان الطافى است كه شامل حال پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مؤمنان مى شد و دشمنان اسلام را غافلگير مى ساخت ، كوششهاى آنها را از ميان مى برد ، و توطئه هاى آنان را درهم مى شكست ، كه نمونه هايش در تاريخ اسلام فراوان است .
در اين آيات مخصوصا به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور مى دهد : با آنها مدارا كن
تفسير نمونه ج : 26 ص : 377
و به آنها مهلت ده و براى نابوديشان عجله مكن ، بگذار بقدر كافى اتمام حجت شود ، بگذار آنها كه مختصر آمادگى دارند سرانجام به اسلام بپيوندند ، اصولا عجله كار كسى است كه از فوت فرصتها و از دست رفتن امكانات مى ترسد ، و اين در باره خداوند قاهر و قادر مفهوم ندارد .
قابل توجه اينكه نخست مى فرمايد : فمهل الكافرين ( كافران را مهلت ده ) و بار ديگر تاكيد كرده ، مى گويد : امهلهم ( آنها را مهلت ده ) كه يكى از باب تفعيل است و ديگرى از باب افعال و تكرار آن براى تاكيد است ، بى آنكه لفظ عينا تكرار شده باشد ، تا بر گوشها سنگين نيايد .
رويدا از ماده رود ( بر وزن عود ) به معنى رفت و آمد و تلاش براى انجام چيزى توأم با ملايمت است .
و در اينجا معنى مصدرى دارد ، و توأم با تصغير است يعنى ، مختصر مهلتى به آنها ده .
و به اين ترتيب خداوند در اين جمله كوتاه سه بار به پيامبرش دستور مدارا و مهلت به آنها مى دهد ، و اين سرمشقى است براى همه مسلمانان كه در كارهاى خود مخصوصا هنگامى كه در مقابل دشمنانى نيرومند و خطرناك قرار مى گيرند با حوصله و صبر و شكيبائى و دقت رفتار كنند ، و از هر گونه شتابزدگى و كارهاى بى نقشه يا بى موقع بپرهيزند .
بعلاوه در راه تبليغ آئين حق همواره بايد از عجله پرهيز كرد ، تا تمام
تفسير نمونه ج : 26 ص : 378
كسانى كه احتمال هدايتشان مى رود ايمان بياورند ، و نسبت به همه اتمام حجت شود .
در اينكه چرا اين مهلت كم و كوتاه شمرده شده است يا به خاطر اين است كه اسلام در مدت كوتاهى بر دشمنان پيروز شد ، و نقشه هاى آنها را برهم زد كه اولين ضربه را در ميدان بدر چشيدند ، سپس به زودى در ميدان احزاب و خيبر و صفين و غير آن نقشه هاى آنها منجر به شكست شد ، و پايه هاى كاخ قدرتشان فرو ريخت ، و در پايان عمر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نور اسلام تمام جزيرة العرب را فرا گرفت ، و قبل از گذشتن يك قرن بر قسمت عمده جهان آن روز سايه افكند .
و يا به خاطر آن است كه عذاب قيامت نيز نزديك است ، و اصولا آنچه قطعى و تخلف ناپذير است نزديك محسوب مى شود .
به هر حال اين سوره از سوگند به آسمان و ستارگان آغاز مى شود ، و با تهديد كافران توطئه گر و دشمنان حق و حقيقت پايان مى يابد ، و در لابلاى آن دلائلى بر معاد به طرزى زيبا و مؤثر ، و بيانى لطيف پيرامون نظارت مراقبين الهى بر انسانها ، و تسلى و دلدارى مؤمنان آمده كه همگى با عباراتى بسيار كوتاه كه در عين لطافت قاطعيت مخصوصى دارد ، منعكس شده است .
خداوندا ! كيد و مكر دشمنان را كه در عصر و زمان ما فزونى گرفته متوجه خودشان كن و نقشه هاى شومشان را نقش بر آب فرما .
پروردگارا ! در آن روزى كه سرائر و پنهانيها آشكار مى گردد ما را شرمنده مساز .
بار الها ! ما قوه و ناصرى جز تو نداريم ما را به غيرت واگذار مكن .
پايان سوره طارق
تفسير نمونه ج : 26 ص : 379
( 87 ) سوره اعلى اين سوره در مكه نازل شده و داراى 19 آيه است
تاريخ شروع 24 شعبان المعظم 1407
تفسير نمونه ج : 26 ص : 380
محتواى سوره اعلى و فضيلت آن
اين سوره در حقيقت از دو بخش تشكيل يافته ، بخشى كه در آن روى سخن به شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است و دستوراتى را در زمينه تسبيح پروردگار ، و اداى رسالت ، به او مى دهد ، و اوصاف هفتگانه اى از خداوند بزرگ در اين رابطه مى شمرد .
و بخش ديگرى كه از مؤمنان خاشع ، و كافران شقى ، سخن به ميان مى آورد ، و عوامل سعادت و شقاوت اين دو گروه را به طور فشرده در اين بخش بيان مى كند .
و در پايان سوره اعلام مى دارد كه اين مطالب تنها در قرآن مجيد نيامده است ، بلكه حقايقى است كه در كتب و صحف پيشين ، صحف ابراهيم و موسى ، نيز بر آن تاكيد شده است .
در فضيلت تلاوت اين سوره روايات فراوانى رسيده : از جمله در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : من قرئها اعطاه الله عشر حسنات بعدد كل حرف انزل الله على ابراهيم و موسى و محمد ( صلوات الله عليهم ) : هر كسى سوره اعلى را بخواند خداوند به عدد هر حرفى كه بر ابراهيم (عليه السلام) و موسى (عليه السلام) و محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل كرده ده حسنه به او عطا مى فرمايد .
و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : من قرأ سبح اسم ربك الاعلى فى فرائضه او نوافله قيل له يوم القيامه ادخل الجنة من اى ابواب الجنة شئت ان شاء الله !
تفسير نمونه ج : 26 ص : 381
كسى كه سوره اعلى را در فرائض يا نوافل خود بخواند ، روز قيامت به او گفته مى شود : از هر يك از درهاى بهشت مى خواهى وارد شو ان شاء - الله .
در روايات متعددى نيز آمده است هنگامى كه پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) يا ائمه هدى (عليهم السلام) آيه سبح اسم ربك الاعلى را مى خواندند بعد از آن به اين دستور عمل كرده مى فرمودند سبحان ربى الاعلى .
و در روايت ديگرى آمده كه يكى از ياران على (عليه السلام) مى گويد : بيست شب پشت سر آن حضرت نماز خواندم جز سوره سبح اسم ربك الاعلى را در نماز نمى خواند ، و مى فرمود اگر مى دانستيد چه بركاتى در آن است هر يك از شما در هر روز ده بار آن را تلاوت مى كرديد ، و هر كس آن را بخواند گوئى كتب و صحف موسى و ابراهيم را تلاوت كرده است .
خلاصه از مجموعه رواياتى كه در اين زمينه رسيده استفاده مى شود كه اين سوره از اهميت خاصى برخوردار است ، تا آنجا كه در حديثى از على (عليه السلام) مى خوانيم : اين سوره محبوب پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بود كان رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) يحب هذه السورة سبح اسم ربك الاعلى .
در اينكه آيا اين سوره در مكه نازل شده يا در مدينه ؟ در ميان مفسران گفتگو است مشهور آن است كه اين سوره در مكه نازل شده است ، در حالى كه بعضى معتقدند كه مدنى است .
علامه طباطبائى ( رحمة الله عليه ) ترجيح مى دهد كه قسمت اول سوره مكى باشد ، و ذيل سوره مدنى ، چرا كه در آن سخن از نماز و زكات است و طبق
تفسير نمونه ج : 26 ص : 382
تفسيرى كه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) رسيده منظور نماز عيد فطر و زكات فطره است ، و مى دانيم روزه ماه مبارك و نماز عيد و زكات فطره در مدينه نازل شده است .
ولى اين احتمال وجود دارد كه دستور به نماز و زكات در بخش آخر اين سوره يك دستور عام باشد هر چند نماز عيد فطر و زكات فطره يكى از مصاديق روشن آن محسوب مى شود ، و مى دانيم تفسير به مصداق روشن در روايات اهل بيت (عليهم السلام) بسيار فراوان است .
بنا بر اين نظر مشهور كه مى گويند تمام سوره مكى است بعيد به نظر نمى رسد ، به خصوص اينكه آيات آغاز و پايان سوره كاملا از نظر مقاطع حروف هماهنگ است ، و مشكل بتوان گفت قسمتى در مكه و قسمتى در مدينه نازل شده در روايتى نيز آمده است كه هر گروهى از مسلمانان وارد مدينه مى شدند اين سوره را براى مردم مدينه مى خواندند .
و اين احتمال كه فقط صدر آن خوانده مى شد و ذيل آن در مدينه نازل شده بسيار بعيد است .
 
تفسير نمونه ج : 26 ص : 383
سوره اعلى .
سورة الأعلى
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سبِّح اسمَ رَبِّك الأَعْلى(1) الَّذِى خَلَقَ فَسوَّى(2) وَ الَّذِى قَدَّرَ فَهَدَى(3) وَ الَّذِى أَخْرَجَ المَْرْعَى(4) فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى(5)
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - نام پروردگار بلند مرتبه ات را منزه دار .
2 - همان خداوندى كه آفريد و منظم كرد .
3 - و همان كس كه تقدير كرد و هدايت فرمود .
4 - و آنكس كه چراگاه را به وجود آورد .
5 - سپس آن را خشك و سياه قرار داد .
 
تفسير نمونه ج : 26 ص : 384
تفسير : خداوند بزرگ را تسبيح گوى
اين سوره كه در حقيقت عصاره مكتب انبيا و دعوت پيامبران از تسبيح و تقديس پروردگار شروع مى شود در آغاز روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرده مى فرمايد : نام پروردگار بلند مرتبه ات را از هر عيب و نقص پاك بشمر ( سبح اسم ربك الاعلى ) .
جمعى از مفسران معتقدند كه منظور از اسم در اينجا مسمى است ، در حالى كه جمعى گفته اند منظور خود نام پروردگار است ، البته نامى كه دلالت بر مسمى مى كند ، و ميان اين دو تفسير تفاوت چندانى نيست و به هر حال منظور اين است كه نام خداوند در رديف نام بتها قرار داده نشود ، و ذات پاك او را از هر گونه عيب و نقص ، و صفات مخلوقها و عوارض جسم و جسمانيت ، و هر گونه محدوديت و نقصان منزه بشمريم ، نه همچون بت پرستان كه نام او را در كنار نام بتهاى خود قرار مى دهند ، يا كسانى كه او را جسم و جسمانى مى شمرند .
تعبير به اعلى بيانگر اين حقيقت است كه او از هر كس و هر چيز و و هر چه تصور كنيم ، و هر خيال و قياس و گمان و وهم ، و هر گونه شرك جلى و خفى برتر و بالاتر است .
تعبير به ربك ( پروردگارت ) اشاره به اين است كه پروردگارى كه تو مردم را به سوى او مى خوانى از پروردگار بت پرستان جدا است .
و بعد از اين دو توصيف ( رب و اعلى ) در توضيح آن پنج وصف ديگر را بيان مى كند كه همگى شرح ربوبيت اعلاى پروردگار است ، مى فرمايد : همان خداوندى كه آفريد و مرتب و منظم كرد ( الذى خلق فسوى ) .
 
تفسير نمونه ج : 26 ص : 385
سوى از ماده تسويه به معنى نظام بخشيدن و مرتب نمودن است و مفهوم گسترده اى دارد كه تمام نظامات جهان را شامل مى شود ، اعم از نظاماتى كه بر منظومه ها و كواكب آسمان حاكم است ، و يا آنچه بر مخلوقات زمينى ، مخصوصا انسان از نظر جسم و جان ، و اينكه بعضى از مفسران آن را تنها به نظام خاص دست و پا و چشمهاى انسان ، و يا راست قامت بودن او تفسير كرده اند در حقيقت بيان مصداق محدودى از اين مفهوم وسيع است .
و به هر حال نظام عالم آفرينش كه از بزرگترين منظومه هاى آسمانى را شامل مى شود تا موضوعات ساده اى همچون خطوط سر انگشتهاى انسان كه در سوره قيامت به آن اشاره شده بلى قادرين على ان نسوى بنانه ( قيامت 4 ) شاهد گويائى بر ربوبيت او ، و اثبات وجود پروردگار است ، و در اين تعبير كوتاه يك دنيا مطلب نهفته است .
بعد از مساله آفرينش و نظم بندى خلقت ، به موضوع برنامه ريزى براى حركت كمالى ، و هدايت موجودات در اين مسير ، پرداخته ، مى افزايد : همان كسى كه تقدير كرد و هدايت فرمود ( و الذى قدر فهدى ) .
منظور از تقدير همان اندازه گيرى و تعيين برنامه هاى حركت به سوى اهدافى است كه موجودات به خاطر آن آفريده شده اند .
و منظور از هدايت همان هدايت تكوينى است كه به صورت انگيزه ها و قوانينى كه به بر هر موجودى حاكم ساخته ( اعم از انگيزه هاى درونى و برونى مى باشد .
فى المثل از يكسو پستان مادر و شير آن را براى تغذيه طفل آفريده و به مادر عاطفه شديد مادرى داده و از سوى ديگر در طفل انگيزه اى آفريده كه او را
تفسير نمونه ج : 26 ص : 386
به سوى پستان مادر مى كشاند ، و اين آمادگى و جاذبه دو جانبه در مسير هدف ، در همه موجودات ديده مى شود .
خلاصه اينكه : دقت در ساختمان هر موجود و مسيرى را كه در طول عمر خود طى مى كند ، به وضوح اين حقيقت را نشان مى دهد كه برنامه ريزى دقيقى دارد ، و دست هدايت نيرومندى پشت سر آن است ، و آن براى اجراى اين برنامه ها كمك مى كند ، و اين نشانه ديگرى از ربوبيت پروردگار است .
البته در مورد انسان غير از برنامه هدايت تكوينى ، نوع هدايت ديگرى وجود دارد كه از طريق وحى و ارسال انبياء صورت مى گيرد ، و هدايت تشريعى نام دارد ، و جالب اينكه هدايت تشريعى انسان نيز در تمام زمينه ها مكمل هدايت تكوينى او است .
نظير اين معنى در آيه 50 طه نيز آمده است ، آنجا كه موسى (عليه السلام) در مقابل اين سؤال فرعون كه مى گويد : پروردگار شما كيست ؟ و من ربكما يا موسى ؟ جواب مى دهد : ربنا الذى اعطى كل شىء خلقه ثم هدى : پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى آنچه را لازمه آفرينش او بود داد ، سپس رهبريش كرد .
مفهوم اين سخن در زمان موسى بن عمران يا نزول قرآن گرچه اجمالا معلوم بود ، ولى امروز با پيشرفت علوم و دانش بشرى در زمينه شناخت انواع موجودات ، مخصوصا جانداران و گياهان ، از هر زمان آشكارتر شده است ، و هزاران هزار كتاب در زمينه اين تقدير و هدايت تكوينى نوشته شده ، و در عين حال اعتراف مى كنند ، آنچه هنوز ناگفته مانده به مراتب بيشتر است .
 
تفسير نمونه ج : 26 ص : 387
در مرحله بعد اشاره به گياهان و مخصوصا مواد غذائى چهار پايان كرده ، مى افزايد : آن كسى كه چراگاه را به وجود آورد و از دل زمين بيرون فرستاد ( و الذى اخرج المرعى ) .
تعبير به اخرج از ماده اخراج اشاره به اين است كه گوئى همه اينها در دل زمين وجود داشته ، و خداوند آنها را بيرون فرستاده ، بديهى است تغذيه حيوانات مقدمه اى است براى تغذيه انسان ، و فايده آن سرانجام به انسانها باز مى گردد .
و بعد مى افزايد : سپس خداوند آن را خشك و سياه قرار داد ( فجعله غثاءا احوى ) .
غثاء در اصل به معنى گياهان خشكى است كه روى سيلاب قرار مى گيرد ، همچنين به كفهائى كه روى ديگ در حال جوشيدن پيدا مى شود غثاء مى گويند ، و اين تعبير به عنوان كنايه از هر چيزى كه ضايع مى شود و بيهوده از دست مى رود استعمال مى شود ، و در آيه مورد بحث به معنى گياهان خشكيده و در هم ريخته است .
احوى از ماده حوه ( بر وزن قوه ) به معنى رنگ سبز سير و گاه به معنى رنگ سياه آمده است .
و هر دو به يك معنى باز مى گردد ، چرا كه رنگ سبز سير همواره متمايل به سياهى است ، و اين تعبير به خاطر آن است كه گياهان خشك هنگامى كه روى هم متراكم مى شوند تدريجا ميل به سياهى پيدا مى كنند .
انتخاب اين تعبير با اينكه در مقام بيان نعمتهاى الهى است ممكن است به يكى از سه علت بوده باشد :
تفسير نمونه ج : 26 ص : 388
نخست اينكه اين وضع گياهان بازگو كننده فناى دنيا است ، و هميشه درس عبرتى براى انسانها محسوب مى شود ، همان گياهى كه در فصل بهار سرسبز و خرم و با طراوت و نشاط آفرين بود با گذشت چند ماه خشك و بى فروغ و مرده و سياه رنگ مى شود ، و با زبان حال بيانگر ناپايدارى دنيا و گذشت سريع روزگار است .
ديگر اينكه : گياهان خشكيده هنگامى كه روى هم متراكم مى شوند و مى پوسند تبديل به نوعى كود طبيعى مى شوند كه به زمين قدرت كافى براى پرورش گياهان تازه مى دهد .
سوم اينكه بعضى گفته اند در اين آيه اشاره اى است به مساله پيدايش زغال سنگ از گياهان و درختان ، زيرا مى دانيم زغال سنگ كه يكى از مهمترين منابع انرژى در كره زمين است ، و بشر در زندگى روزمره و صنايع خود از آن استفاده فراوان كرده و مى كند ، باقيمانده گياهان و درختانى است كه ميليونها سال قبل خشكيده و در زمين دفن شده ، و با گذشت زمان متحجر و سياه رنگ گشته است .
بعضى از دانشمندان معتقدند مراتعى كه امروز به صورت زغال سنگ در آمده اند حدود دويست و پنجاه ميليون سال قبل روئيده سپس در دل زمين مدفون شده است ! اين مراتع بقدرى زيادند كه اگر مصرف فعلى زغال سنگ دنيا را در نظر بگيريم نياز بيش از چهار هزار سال مردم دنيا را تامين مى كند .
البته تفسير آيه به خصوص معنى اخير بعيد به نظر مى رسد ولى آيه مى تواند معنى جامعى داشته باشد كه هر سه تفسير در آن جمع گردد .
 
تفسير نمونه ج : 26 ص : 389
به هر حال غثاء احوى ( گياهان خشكيده تيره رنگ ) منافع زيادى در بر دارد هم غذاى مناسبى است براى زمستان حيوانات ، و هم وسيله اى است براى سوخت و سوز انسان ، و هم كود مناسبى است براى زمينها .
قابل توجه اينكه در هفت توصيفى كه در آيات فوق آمده ( ربوبيت علو - خلقت - تسويه - تقدير - هدايت - روياندن گياهان ) .
در حقيقت مساله ربوبيت عالى پروردگار با پنج وصف اخير به نحو احسن تشريح شده است كه مطالعه آنها انسان را به خوبى به مقام ربوبيت والاى خداوند آشنا مى سازد ، و نور ايمان را در دل او مى افكند ، و مهمترين نعمتهاى الهى را به طور اجمال بازگو مى كند ، و حسن شكرگزارى را در آدمى برمى انگيزد .
 
نكته :
مساله تقدير ( اندازه گيرى ) و هدايت عمومى موجودات كه در آيات فوق از مظاهر ربوبيت پروردگار شمرده شده ، از مسائلى است كه هر قدر زمان بر آن بگذرد و علم و دانش بشر پيشرفت كند حقايق بيشترى از آن بروز مى كند .
اكتشافات علمى به ما امكان مى دهد كه چهره هاى تازه و شگفت آور و شوق انگيزترى از اين تقدير و هدايت را در تمام ذرات جهان بنگريم ، بعضى از مفسران در اينجا با استناد به نوشته هاى دانشمند معروف كمريسى موريسن در كتاب راز آفرينش انسان نمونه هائى از اين راز بزرگ را در مورد هدايت حيوانات و انواع مختلف جانداران آورده است كه ذيلا به قسمتى از آن با مختصر تغيير و تكميل اشاره مى شود .
1 - پرندگان مهاجر كه گاهى در سال هزاران كيلومتر را بر فراز اقيانوسها و جنگلها و بيابانها مى پيمايند هرگز آشيانه خود را گم نمى كنند ، و بعد از بازگشت
تفسير نمونه ج : 26 ص : 390
درست به وطن اصلى باز مى گردند ، و همچنين زنبوران عسل هر قدر از كندوى خود دور شوند و باد آنها از اين طرف و آن طرف ببرد باز دقيقا به آشيانه خود بر مى گردند ، در حالى كه انسان براى بازگشت به وطن احتياج به نشانه ها و آدرسهاى دقيق و راهنما دارد .
2 - حشرات چشمهاى ميكروسكوبى ( ذره بين ) دارند كه ساختمان و قدرت ديد آن انسان را به حيرت وا مى دارد ، در حالى كه بازهاى شكارى داراى چشمهاى تلسكوبى ( دوربين ) هستند .
3 - انسان براى پيدا كردن راه خويش در شب بايد از منبع نور استفاده كند ، ولى بسيارى از پرندگان در نهايت ظلمت و تاريكى شب اهداف خود را مى بينند ، و اين از طريق چشمانى است كه در برابر اشعه ، مادون قرمز حساسيت دارد و همچنين دستگاه رادارمانندى است كه در وجود بعضى از آنها به يادگار گذاشته شده است .
4 - سگها به خاطر داشتن شامه اضافى مى توانند هر حيوانى را در مسير آنها باشند از طريق بو بشناسند ، در حالى كه انسان حتى با وسائلى كه در دست دارد قادر به چنين مطلبى نيست .
5 - تمام حيوانات صداهائى را كه شدت ارتعاش آن بيرون از قدرت سامعه ما است درك مى كنند ، و شنوائى آنها به مراتب از شنوائى ما دقيقتر است ، هر چند انسان توانسته است اين مطلب را با وسائل و ابزار علمى جبران كند و صداى بال مگسى را كه چندين كيلومتر از او دور است آنچنان بشنود كه گوئى روى لاله گوش او قرار گرفته ! و شايد اين تفاوت قدرتى را كه خداوند ميان انسان و حيوان قائل شده به خاطر همين است كه انسان از طريق علم و عقل قادر بر جبران ضعفهايش مى باشد ولى حيوانات چنين نيستند .
6 - نوعى ماهى كوچك است كه سالها در دريا زندگى مى كند سپس براى
تفسير نمونه ج : 26  ص : 391
تخم ريزى به همان نهرى كه در آن متولد شده است باز مى گردد و بر ضد امواج پيش مى رود موطن اصلى را كه مناسبت پرورش او است بعد از سالها آن در فاصله دور دستى پيدا مى كند !
7 - و از اين عجيب تر داستان بعضى از حيوانات آبى است كه آنها عكس اين مسير را طى مى كنند .
 
تفسير نمونه ج : 26 ص : 392
سنُقْرِئُك فَلا تَنسى(6) إِلا مَا شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الجَْهْرَ وَ مَا يخْفَى(7) وَ نُيَسرُك لِلْيُسرَى(8) فَذَكِّرْ إِن نَّفَعَتِ الذِّكْرَى(9) سيَذَّكَّرُ مَن يخْشى(10) وَ يَتَجَنَّبهَا الأَشقَى(11) الَّذِى يَصلى النَّارَ الْكُبرَى(12) ثمَّ لا يَمُوت فِيهَا وَ لا يحْيى(13)
ترجمه :
6 - ما به زودى ( قرآن را ) بر تو قرائت مى كنيم و هرگز فراموش نخواهى كرد .
7 - مگر آنچه را خدا بخواهد ، كه او آشكار و پنهان را مى داند .
8 - و ما تو را براى انجام هر كار خير آماده مى كنيم .
9 - پس تذكر ده اگر تذكر مفيد باشد .
10 - و به زودى آنها كه از خدا مى ترسند متذكر مى شوند .
11 - اما بدبخت ترين افراد از آن دورى مى گزيند .
12 - همان كسى كه در آتش بزرگ وارد مى شود .
13 - سپس در آن آتش نه مى ميرد و نه زنده مى شود .
 
تفسير نمونه ج : 26 ص : 393
تفسير : ما تو را براى هر كار خير آماده مى كنيم
در آيات گذشته سخن از ربوبيت و توحيد پروردگار بود و به دنبال آن در آيات مورد بحث سخن از قرآن و نبوت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ، در آيات گذشته سخن از هدايت عمومى موجودات بود ، و در آيات مورد بحث سخن از هدايت نوع انسان است ، و بالاخره در آيات گذشته تسبيح پروردگار على اعلى آمده بود ، و در اين آيات از قرآن كه بيانگر اين تسبيح است سخن به ميان مى آورد .
مى فرمايد : ما به زودى بر تو قرائت مى كنيم و هرگز فراموش نخواهى كرد ( سنقرئك فلا تنسى ) .
بنا بر اين هنگام نزول وحى عجله مكن ، و هرگز نگران فراموش كردن آيات الهى مباش ، آن كس كه اين آيات بزرگ را براى هدايت انسانها بر تو فرستاده ، هم او حافظ و نگاهبان آنها است ، آرى او نقش اين آيات را در سينه پاك تو ثابت مى دارد ، به طورى كه هرگز گرد و غبار نسيان بر آن نخواهد نشست .
اين نظير مطلبى است كه در آيه 114 سوره طه آمده است : فلا تعجل بالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه و قل رب زدنى علما : براى خواندن قرآن پيش از آنكه وحى آن بر تو تمام شود عجله مكن ، و بگو پروردگارا علم مرا افزون كن و در آيه 16 سوره قيامت مى خوانيم لا تحرك به لسانك لتعجل به ان علينا جمعه و قرآنه : زبان خود را به قرآن حركت مده پيش از آنكه وحى بر تو تمام شود ، بر ما است كه آن را جمع آورى كنيم و بر تو بخوانيم .
 
تفسير نمونه ج : 26 ص : 394
سپس براى اثبات قدرت خداوند و اينكه هر خير و بركتى است از ناحيه او است مى افزايد : ( تو چيزى از آيات الهى را فراموش نمى كنى ) مگر آنچه را خدا بخواهد كه او آشكار و پنهان را مى داند ( الا ما شاء الله انه يعلم الجهر و ما يخفى ) .
مفهوم اين تعبير آن نيست كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) چيزى از آيات الهى را فراموش مى كند و الا از گفتار او سلب اطمينان خواهد شد بلكه هدف بيان اين حقيقت است كه موهبت حفظ آيات الهى از سوى خدا است ، و لذا هر لحظه بخواهد مى تواند آن را از پيامبرش بگيرد ، و يا به تعبير ديگر هدف بيان تفاوت علم ذاتى خداوند و علم موهبتى پيامبرش (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است .
اين آيه در حقيقت شبيه چيزى است كه در باره خلود بهشتيان در آيه 108 سوره هود آمده است : و اما الذين سعدوا ففى الجنة خالدين فيها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربك عطاءا غير مجذوذ : سعادتمندان هميشه در بهشت خواهند بود نه مادام كه آسمانها و زمين برپا است ، مگر آنچه را پروردگار تو بخواهد اين عطائى است كه هرگز قطع نمى شود .
مسلم است كه بهشتيان هرگز از بهشت بيرون نمى روند و ذيل آيه خود گواه اين موضوع است ، بنا بر اين جمله الا ما شاء ربك اشاره به حاكميت اراده و قدرت خداوند ، و ارتباط همه چيز به مشيت و خواست او است ، هم در آغاز پيدايش و هم در بقاء .
از جمله امورى كه بر اين معنى گواهى مى دهد اين است كه حفظ بعضى از مسائل و فراموشى بعضى ديگر در ميان همه انسانها است ، و اين امتيازى نيست كه خداوند آن را به عنوان يك موهبت براى پيامبرش بيان كند ، بنا بر اين منظور حفظ تمامى آيات قرآن و احكام و معارف اسلام است .
بعضى نيز گفته اند منظور از اين استثناء آياتى است كه هم محتوا و هم تلاوت
تفسير نمونه ج : 26 ص : 395
آن هر دو نسخ شده است .
ولى اين تفسير بسيار بعيد به نظر مى رسد ، اصولا وجود چنين آياتى ثابت نيست .
بعضى نيز احتمال داده اند كه استثناء از مساله قرائت باشد ، بنا بر اين مفهوم آيه چنين مى شود : ما به زودى بر تو قرائت مى كنيم و آيات خود را بيان مى داريم ، مگر آياتى كه پروردگارت اراده كرده كه در علم مخزون او مكتوم باشد اين تفسير نيز با توجه به سياق آيه بعيد به نظر مى رسد .
جمله انه يعلم الجهر و ما يخفى در حقيقت بيان علت مطلبى است كه در جمله سنقرئك آمده است ، اشاره به اينكه خداوندى كه از تمام حقايق آشكار و پنهان با خبر است ، آنچه مورد نياز بشر بوده و هست از طريق وحى به تو القا مى كند ، و چيزى را در اين زمينه فروگذار نخواهد كرد .
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور اين است كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در گرفتن وحى عجله نكند ، و از نسيان و فراموشكارى بيم نداشته باشد ، چرا كه خداوند عالم به حقايق آشكار و پنهان وعده داده است كه او چيزى را فراموش نكند .
به هر حال اين يكى از معجزات پيغمبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است كه آيات و سوره هاى طولانى را با يكبار تلاوت جبرئيل به خاطر مى سپرد ، و هميشه به خاطر داشت ، و چيزى را فراموش نمى كرد .
سپس پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را دلدارى داده ، مى افزايد : ما تو را به انجام هر كار خيرى توفيق مى دهيم و كارها را بر تو آسان مى سازيم ( و نيسرك لليسرى ) .
 
تفسير نمونه ج : 26 ص : 396
و به تعبير ديگر هدف بيان اين حقيقت است كه در راهى كه تو در پيش دارى مشكلات و سختيها فراوان است ، هم در راه گرفتن وحى و حفظ آن ، و هم در تبليغ رسالت و اداى آن ، و هم در انجام كارهاى خير و عمل به آن ، ما در تمام اين امور ( دريافت وحى و ابلاغ و نشر و تعليم و عمل كردن به آن ) به تو يارى مى دهيم و مشكلات را بر تو آسان مى سازيم .
اين جمله ممكن است اشاره به محتواى دعوت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و تكاليف و برنامه هاى الهى نيز باشد يعنى محتواى آن آسان ، و شريعت او شريعت سمحه سهله است ، و تكاليف شاق و كمرشكن در اين آئين الهى وجود ندارد .
بنا بر اين ، آيه فوق مفهوم بسيار وسيعى دارد هر چند بسيارى از مفسران آن را در يكى از ابعادش محدود كرده اند .
و به راستى اگر يارى و توفيق و نصرت الهى نبود پيروزى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بر آنهمه مشكلات غير ممكن بود .
زندگانى خود پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نيز نمونه كاملى از تعليم اين حقيقت بود .
او در هيچ چيز ، اعم از لباس و خوراك و مركب و وسائل زندگى ، سخت گير نبود ، هر غذاى مناسبى را تناول مى فرمود ، هر گونه لباسى را كه زنندگى نداشت مى پوشيد ، گاه در بستر مى آرميد ، و گاه روى فرش ، و گاه حتى روى شنهاى بيابان ، و از هر گونه تعلق و تقيدى آزاد بود .
بعد از بيان موهبت وحى آسمانى به پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ، و وعده توفيق و تسهيل امور براى او ، به ذكر مهمترين وظيفه او پرداخته ، مى فرمايد : پس تذكر ده اگر تذكر مفيد باشد ( فذكر ان نفعت الذكرى ) .
بعضى گفته اند : منظور اين است كه تذكر به هر حال سودمند است ،
تفسير نمونه ج : 26 ص : 397
و افرادى كه به هيچوجه از آن منتفع نشوند كمند ، بعلاوه حداقل موجب اتمام حجت بر منكران مى شوند كه اين خود منفعت بزرگى است .
در حالى كه بعضى عقيده دارند آيه محذوفى دارد و مفهومش اين است تذكر ده خواه مفيد باشد يا نباشد ، فذكر ان نفعت الذكرى او لم تنفع و در حقيقت شبيه چيزى است كه در آيه 81 سوره نحل آمده است و جعل لكم سرابيل تقيكم الحر : خداوند براى شما پيراهنهائى قرار داد كه شما را از گرما ( و سرما ) حفظ مى كند در اين آيه فقط گرما ذكر شده و سرما به قرينه مقابله معلوم مى شود .
ولى بعضى از مفسران اصرار دارند كه جمله شرطيه در اينجا مفهوم دارد ، و منظور اين است كه در آن جائى بايد تذكر دهى كه مفيد است ، و در آنجا كه هيچ فايده اى ندارد لازم نيست .
اين احتمال نيز داده شده كه ان در اينجا شرطيه نباشد ، بلكه به معنى قد و براى تاكيد و تحقيق است و مفهوم جمله اين است : تذكر ده كه تذكر مفيد و سودمند است .
از ميان اين چهار تفسير ، تفسير اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد .
برنامه عملى پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نيز گواه بر اين است كه او براى تبليغات و تذكرات خود هيچ قيد و شرطى قائل نبود و همگان را وعظ مى كرد و انذار مى نمود .
 
تفسير نمونه ج : 26 ص : 398
در آيات بعد به عكس العمل مردم در برابر تذكر وعظ و انذار پرداخته ، و آنها را به دو گروه تقسيم مى كند : مى فرمايد : به زودى آنها كه از خدا مى ترسند و احساس مسؤوليت مى كنند متذكر مى شوند ( سيذكر من يخشى ) .
آرى تا روح خشيت و ترس ، و يا به تعبير ديگر روح حق طلبى و حق جوئى كه مرتبه اى از تقوا است در انسان وجود نداشته باشد از مواعظ الهى و تذكرات پيامبران نفعى نمى برد ، لذا در آغاز سوره بقره قرآن را مايه هدايت براى پرهيزگاران شمرده مى گويد : هدى للمتقين .
و در آيه بعد به گروه دوم پرداخته مى افزايد : اما بدبخت ترين افراد از آن دورى مى گزينند ( و يتجنبها الاشقى ) .
در بعضى از روايات آمده است كه ابن عباس مى گويد : آيه سيذكر من يخشى در باره عبد الله بن ام مكتوم آن مرد نابيناى پاكدل حق طلب نازل شده ، و بعضى گفته اند : آيه و يتجنبها الاشقى در باره وليد بن مغيره و عتبة بن ربيعه است كه از سران شرك و كفر بودند .
بعضى گفته اند كه منظور از اشقى در اينجا معاندين و دشمنان حق است ، چرا كه مردم سه گروهند : گروهى عارف و آگاه ، و گروهى متوقف و شاك ، و گروهى معاند ، و طبيعى است كه گروه اول و دوم از تذكرات منتفع مى شوند ، تنها گروه سودمند كه بهره مثبتى نمى گيرند و تنها تاثير تذكر در مورد آنها همان
تفسير نمونه ج : 26 ص : 399
اتمام حجت است .
ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) گروه سوم را هم نيز مشمول تذكرات خود قرار مى داد ، ولى آنها دورى مى كردند و چهره بر مى تافتند .
قابل توجه اين است كه در اين دو آيه شقاوت نقطه مقابل خشيت قرار داده شده ، در حالى كه قاعده بايد در مقابل سعادت قرار گيرد ، و اين به خاطر آن است كه ريشه اصلى سعادت و خوشبختى انسان ، همان احساس مسؤوليت و خشيت است .
و در آيه بعد سرنوشت گروه اخير را چنين بيان مى كند همان شقاوتمندى كه در آتش بزرگ دوزخ وارد مى شود ، و در آن جاى مى گيرد ( الذى يصلى النار الكبرى ) .
سپس در آن آتش براى هميشه مى ماند ، نه مى ميرد ، و نه زنده مى شود ( ثم لا يموت فيها و لا يحيى ) .
يعنى نه مى ميرد كه آسوده گردد ، و نه حالتى را كه در آن است مى توان زندگى نام نهاد ، بلكه دائما در ميان مرگ و زندگى دست و پا مى زند ، و اين بدترين بلا و مصيبت براى آنها است .
در اينكه منظور از النار الكبرى ( آتش بزرگ ) چيست ؟ جمعى گفته اند منظور پائين ترين طبقه جهنم و اسفل السافلين است ، چرا چنين نباشد كه آنها شقى ترين و معاندترين مردم بودند ، و عذاب آنها نيز بايد سخت ترين و هولناك ترين عذاب باشد .
ولى بعضى گفته اند كه توصيف اين آتش به كبرى در مقابل آتش صغرى است ، يعنى آتشهاى اين دنيا مى باشد ، همانگونه كه در حديثى آمده كه امام