بعدی 
تفسير نمونه ج : 25 ص : 320
و خداوند او را آفرينش تازه اى بخشيد ، و موزون ساخت ( ثم كان علقة فخلق فسوى ) .
باز در اين مرحله متوقف نماند خداوند از همين نطفه دو جفت مرد و زن را آفريد ( فجعل منه الزوجين الذكر و الانثى ) .
آيا كسى كه نطفه كوچك و بى ارزش را در ظلمتكده رحم مادر ، هر روز آفرينش جديدى مى بخشد ، و لباس تازه اى از حيات و زندگى در تن او مى كند ، و چهره نوينى به او مى دهد ، تا سرانجام انسان مذكر يا مؤنث كاملى مى شود و از مادر متولد مى گردد آيا چنين كسى قادر نيست مردگان را زنده كند ؟ ! ( ا ليس ذلك بقادر على ان يحيى الموتى ) .
اين بيان در حقيقت در مقابل منكرانى است كه در مساله معاد جسمانى غالبا دم از محال بودن مى زدند ، و امكان بازگشت به زندگى را بعد از مردن و خاك شدن نفى مى كردند ، و قرآن براى اثبات امكان اين معنى دست انسان را گرفته و او را به آغاز خلقتش بازمى گرداند ، مراحل عجيب جنين ، و تطورات شگفت انگيز انسان را در اين مراحل به او نشان مى دهد ، تا بداند او بر همه چيز قادر و توانا است ، و به تعبير ديگر بهترين دليل براى امكان يك شىء وقوع آن است .

نكته ها :

1 - تطورات جنين يا رستاخيزهاى مكرر !
نطفه در اصل به معنى آب كم يا آب صاف است ، سپس به قطرات آبى
تفسير نمونه ج : 25 ص : 321
كه از طريق لقاح سبب پيدايش انسان يا حيوانى مى شود گفته شده است .
در حقيقت تحول نطفه در دوران جنينى از عجيب ترين پديده هاى جهان هستى است كه موضوع علم جنين شناسى مى باشد ، و در قرون اخير پرده از روى اسرار آن تا حد زيادى برداشته شده است .
قرآن در آن روز كه هنوز اين مسائل كشف نشده بود كرارا به عنوان يكى از نشانه هاى قدرت خداوند روى آن تكيه كرده ، و اين خود از نشانه هاى عظمت اين كتاب بزرگ آسمانى است .
گرچه در اين آيات تنها بعضى از مراحل جنينى ذكر شده ولى در آيات ديگر قرآن مانند آيات آغاز سوره حج ، و اوائل سوره مؤمنون ، مراحل بيشترى بيان گرديده است ، و ما شرح بيشترى در ذيل اين آيات در اين زمينه داده ايم .
ضمنا به ذلك كه اسم اشاره به بعيد است در مورد خداوند كنايه از عظمت مقام او است و اشاره به اين است كه بقدرى ذات پاكش والا است كه از دسترس افكار بشر بيرون است .
در روايتى آمده است هنگامى كه آيات ا ليس ذلك بقادر على ان يحيى الموتى : آيا خداوند با اينهمه توانائى ، قادر نيست مردگان را زنده كند ؟ نازل گرديد ؟ رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) عرضه داشت : سبحانك اللهم ، و بلى : منزهى تو اى خداوند آرى چنين قدرتى را دارى .
همين معنى از امام باقر و امام صادق (عليه السلام) نيز نقل شده است .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 322
2 - نظام جنسيت در جهان بشريت
با تمام گفتگوهائى كه در باره عوامل جنسيت جنين شده ، و اينكه تحت تاثير چه امورى تبديل به جنس مذكر يا مؤنث مى شود ، هنوز هيچكس به درستى نمى داند كه عوامل اصلى چيست ؟ درست است كه بعضى از مواد غذائى يا پاره اى از داروها ممكن است در اين مساله بى تاثير نباشد .
ولى يقينا هيچكدام عامل تعيين كننده محسوب نمى شود ، و به تعبير ديگر اين مطلبى است كه علمش نزد خداوند عالم است .
از سوى ديگر همواره يك تعادل نسبى در ميان اين دو جنس در همه جوامع ديده مى شود گرچه در غالب جوامع تعداد زنان كمى بيشتر و ندرتا در بعضى جوامع تعداد مردان كمى زيادتر است ولى رويهمرفته يك تعادل نسبى در ميان اين دو جنس وجود دارد .
اگر فرضا روزى فرا رسد كه اين تعادل به هم بخورد ، و مثلا تعداد زنان ده برابر مردان ، يا تعداد مردان ده برابر زنان شود ، فكر كنيد چگونه نظام جامعه انسانى به هم مى خورد ؟ و چه مفاسد عجيبى از اين رهگذر به وجود مى آيد كه در برابر هر يك زن ده مرد ، و يا در برابر هر ده مرد يك زن وجود داشته باشد ، و چه جنجالى بر پا مى شود .
آيات فوق كه مى گويد فجعل منه الزوجين الذكر و الانثى اشاره لطيف و سر بسته اى به اين دو موضوع است : از يكسو به تنوع مرموز انسانها ، و تقسيم آنها به اين دو جنس در دوران جنين اشاره مى كند ، و از سوى ديگر به اين تعادل نسبى .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 323
خداوندا ! ما گواهى مى دهيم كه تو قادرى بر اينكه در يك لحظه تمام مردگان را لباس حيات بپوشانى ، چيزى در مقابل قدرت تو مشكل و پيچيده نيست .
پروردگارا ! در آن روز كه جانها به گلوگاه مى رسد ، و از همه چيز قطع اميد مى كنيم تنها اميدمان به ذات پاك تو است .
بار الها ! ما را به هدف آفرينش آشنا بفرما .
آمين يا رب العالمين پايان سوره قيامت 7 7 ربيع الاول 1407
تفسير نمونه ج : 25 ص : 324
تفسير نمونه ج : 25 ص : 325
( 76 ) سوره انسان ( دهر ) اين سوره در مدينه نازل شده و 31 آيه دارد

تفسير نمونه ج : 25 ص : 326
تفسير نمونه ج : 25 ص : 327
محتواى سوره انسان
اين سوره در عين كوتاهى محتواى عميق و متنوع و جامعى دارد و از يك نظر مى توان آن را به پنج بخش تقسيم كرد : در بخش اول از آفرينش انسان و خلقت او از نطفه امشاج ( مختلط ) و سپس هدايت و آزادى اراده او سخن مى گويد .
در بخش دوم سخن از پاداش ابرار و نيكان است كه شان نزول خاصى در مورد اهل بيت (عليهم السلام) دارد كه به آن اشاره خواهد شد .
در بخش سوم دلائل استحقاق اين پاداشها را در جمله هائى كوتاه و مؤثر بازگو مى كند .
در بخش چهارم به اهميت قرآن ، و طريق اجراى احكام آن ، و راه پرفراز و نشيب خودسازى اشاره شده .
و در بخش پنجم سخن از حاكميت مشيت الهى ( در عين مختار بودن انسان ) به ميان آمده است .
براى اين سوره نامهاى متعددى است كه مشهورترين آنها سوره انسان و سوره دهر و سوره هل اتى است كه هر كدام از آنها از يكى از كلمات اوائل سوره گرفته شده است ، هر چند در رواياتى كه بعدا در فضيلت سوره مى خوانيم تنها از هل اتى ياد شده است .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 328
آيا اين سوره در مدينه نازل شده است ؟
در اينكه سوره هل اتى مدنى يا مكى است ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، ولى اجماع علما و مفسران شيعه بر اين است كه همه يا حداقل قسمتى از آيات آغاز سوره كه مقام ابرار و اعمال صالح آنها را بيان مى كند در مدينه نازل شده ، كه شان نزول آن يعنى داستان نذر على (عليه السلام) و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين (عليه السلام) و فضه مشروحا خواهد آمد .
و همچنين مشهور در ميان علماى اهل سنت نيز نزول آن در مدينه است ، همانگونه كه قرطبى مفسر مشهور اهل تسنن در تفسيرش مى گويد : و قال الجمهور مدنية : مشهور علما معتقدند كه در مدينه نازل شده است .
از كسانى كه تمام اين سوره يا قسمتى از آيات آن را كه در بالا اشاره شد مدنى مى دانند علماء زير را مى توان نام برد :
1 - حاكم ابو القاسم حسكانى از ابن عباس تعداد آياتى را كه در مكه و در مدينه نازل شده به ترتيب مشروحا نقل كرده است ، و اين سوره را جزء سوره هاى مدنى شمرده كه بعد از سوره رحمن ، و قبل از سوره طلاق نازل گرديده .
صاحب كتاب ايضاح استاد احمد زاهد نيز همين معنى را از ابن عباس آورده است .
2 - در تاريخ القرآن ابو عبد الله زنجانى از كتاب نظم الدرر و تناسق الايات و السور از جمعى از بزرگان اهل سنت نقل كرده كه سوره انسان را
تفسير نمونه ج : 25 ص : 329
در رديف سوره هاى مدنى آورده اند .
3 - و نيز در همان كتاب از فهرست ابن نديم از ابن عباس نقل شده كه سوره هل اتى را يازدهمين سوره مدنى مى شمارد .
4 - در اتقان سيوطى از بيهقى در دلائل النبوة از عكرمه نقل شده كه سوره هل اتى در مدينه نازل شده است .
5 - در در المنثور نيز همين معنى از ابن عباس به طرق مختلف نقل شده .
6 - زمخشرى در تفسير كشاف شان نزول معروف آيات آغاز اين سوره را در مورد نذر على (عليه السلام) و همسر و فرزندانش نقل كرده است .
7 - گذشته از موارد بالا جمع كثير ديگرى از بزرگان اهل سنت نزول آيات آغاز اين سوره را ( ان الابرار ... ) در باره على (عليه السلام) و فاطمه زهرا و حسن و حسين (عليهماالسلام) نقل كرده اند كه شهادتى است بر مدنى بودن آن ( زيرا مى دانيم تولد امام حسن و امام حسين (عليه السلام) در مدينه بوده است ) مانند واحدى در اسباب النزول بغوى در معالم التنزيل سبط بن جوزى در تذكره گنجى شافعى در كفاية الطالب و جمعى ديگر .
اين مساله به قدرى معروف و مشهور است كه محمد بن ادريس شافعى يكى از ائمه چهار گانه اهل سنت ، در شعر معروفش مى گويد :
تفسير نمونه ج : 25 ص : 330
الى م الى م و حتى متى ؟ اعاتب فى حب هذا الفتى ! و هل زوجت فاطم غيره ؟ و فى غيره هل اتى هل اتى ؟ ! تا كى تا كى و تا چه زمانى ؟ مرا در محبت اين جوانمرد سرزنش مى كنيد ! مگر فاطمه به غير او تزويج شد ؟ و مگر هل اتى در باره غير او نازل شده است ؟ ! مدارك فراوان ديگرى در اين زمينه وجود دارد كه به قسمتى از آنها به هنگام بيان شان نزول آيات ان الابرار يشربون ... اشاره خواهيم كرد .
اما با اين همه بعضى از متعصبان اصرار دارند كه آن را مكى بدانند ، و تمام روايات مربوط به نزول آن در مدينه ، و همچنين نزول اين سوره در باره على (عليه السلام) و فاطمه زهرا و حسنين انكار كنند ! راستى عجيب است ، هر جا آيه و روايتى منتهى به فضائل على و اهل بيت (عليهم السلام) مى شود گروهى داد و فرياد بلند مى كنند و حساسيت فوق العاده اى نشان مى دهند گوئى اسلام به خطر افتاده ! با اينكه ادعا مى كنند على (عليه السلام) را از خلفاى راشدين ، و از پيشوايان بزرگ اسلام مى دانند و نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) اظهار علاقه مى كنند ، به اعتقاد ما اين عصبيت نتيجه حاكميت روح اموى بر افكار اين گروه است و زائيده تبليغات آن دوران شوم ، خدا همه ما را از اينگونه اشتباهات حفظ كند .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 331
فضيلت تلاوت سوره انسان
در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است : من قرأ سورة هل اتى كان جزاؤه على الله جنة و حريرا : كسى كه سوره هل اتى را بخواند پاداش او بر خداوند بهشت و لباسهاى بهشتى است .
و در حديثى از امام باقر (عليه السلام) آمده كه يكى از پاداشهاى كسى كه سوره هل اتى را در هر صبح پنجشنبه بخواند اين است كه در قيامت با پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) خواهد بود .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 332
سورة الإنسان
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ هَلْ أَتى عَلى الانسنِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شيْئاً مَّذْكُوراً(1) إِنَّا خَلَقْنَا الانسنَ مِن نُّطفَة أَمْشاج نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَهُ سمِيعَا بَصِيراً(2) إِنَّا هَدَيْنَهُ السبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً(3) إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَفِرِينَ سلَسِلا وَ أَغلَلاً وَ سعِيراً(4)
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - آيا چنين نيست كه زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود ؟ !
2 - ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم ، و او را مى آزمائيم ( لذا ) او را شنوا و بينا قرار داديم .
3 - ما راه را به او نشان داديم ، خواه شاكر باشد ( و پذيرا گردد ) يا كفران كند .
4 - ما براى كافران زنجيرها و غلها و شعله هاى سوزان آماده كرده ايم .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 333
تفسير : نطفه بى ارزش را انسان كرديم ، و تمام وسائل هدايت را در اختيارش نهاديم
با اينكه بيشترين بحثهاى اين سوره پيرامون قيامت و نعمتهاى بهشتى است ، ولى در آغاز آن سخن از آفرينش انسان است چرا كه توجه به اين آفرينش زمينه ساز توجه به قيامت و رستاخيز است ، همانگونه كه در تفسير سوره قيامت در چند صفحه قبل شرح داديم .
مى فرمايد : آيا چنين نيست كه زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيزى قابل ذكر نبود ؟ ( هل اتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا ) .
آرى ، ذرات وجود او هر كدام در گوشه اى پراكنده بود ، در ميان خاكها ، در لابلاى قطرات آب درياها ، در هوائى كه در جو زمين وجود دارد ، مواد اصلى وجود او هر كدام در گوشه يكى از اين سه محيط پهناور افتاده بود ، و او در ميان آنها در حقيقت گم شده ، و هيچ قابل ذكر نبود .
آيا منظور از انسان در اينجا نوع انسان است ، و عموم افراد بشر را شامل مى شود ؟ يا خصوص حضرت آدم است ؟ .
آيه بعد كه مى گويد ما انسان را از نطفه آفريديم قرينه روشنى بر معنى اول مى باشد ، هر چند بعضى معتقدند كه انسان در آيه اول به معنى حضرت
تفسير نمونه ج : 25 ص : 334
آدم و انسان در آيه دوم اشاره به فرزندان آدم است ، ولى اين جدائى در اين فاصله كوتاه بسيار بعيد به نظر مى رسد .
در تفسير جمله لم يكن شيئا مذكورا : چيز قابل ذكرى نبود نيز نظرات ديگرى اظهار شده است ، از جمله اينكه : انسان به هنگامى كه در عالم نطفه و جنين بود موجود قابل ذكرى نبود ، ولى بعدا كه مراحل تكامل را پيمود به موجودى قابل ذكر تبديل شد .
در حديثى از امام باقر (عليه السلام) نقل شده كه فرمود : انسان در علم خدا مذكور بود ، هر چند در عالم خلق مذكور نبود .
در بعضى از تفاسير نيز آمده كه منظور از انسان در اينجا علماء و دانشمندان است كه قبل از فرا گرفتن علم قابل ذكر نبودند ، اما بعد از رسيدن به نظام علم در ميان همه مردم ، در حيات و بعد از موتشان ، همه جا ذكر آنها است .
بعضى نقل كرده اند كه عمر بن خطاب اين آيه را از كسى شنيد گفت اى كاش آدم همچنان غير مذكور باقى مانده بود ، و از مادرزاده نمى شد ، و فرزندانش مبتلا نمى شدند ! .
و اين سخن تعجب آور است چرا كه در واقع ايرادى است به مساله آفرينش .
به هر حال بعد از اين مرحله نوبت آفرينش انسان ، و موجود قابل ذكر شدن است ، مى فرمايد .
ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم ، و او را مى آزمائيم ، و لذا او
تفسير نمونه ج : 25 ص : 335
را شنوا و بينا قرار داديم ( انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا ) .
امشاج جمع مشج ( بر وزن نسج يا بر وزن سبب ) يا جمع مشيج ( بر وزن مريض ) به معنى شىء مخلوط است .
آفرينش انسان از نطفه مخلوط ممكن است اشاره به اختلاط نطفه مرد و زن و تركيب اسپر و اوول بوده باشد همانگونه كه در روايات اهلبيت (عليهم السلام) اجمالا به آن اشاره شده است .
يا اشاره به استعدادهاى مختلفى كه در درون نطفه از نظر عامل وراثت از طريق ژنها و مانند آن وجود دارد ، و يا اشاره به اختلاط مواد مختلف تركيبى نطفه است ، چرا كه از دهها ماده مختلف تشكيل يافته ، و يا اختلاط همه اينها با يكديگر ، معنى اخير از همه جامعتر و مناسبتر است .
اين احتمال نيز داده شده كه امشاج اشاره به تطورات نطفه در دوران جنينى است .
جمله نبتليه اشاره به رسيدن انسان به مقام تكليف و تعهد و مسؤوليت و آزمايش و امتحان است ، و اين يكى از بزرگترين مواهب خدا است كه به انسان كرامت فرموده و او را شايسته تكليف و مسؤوليت قرار داده است .
و از آنجا كه آزمايش و تكليف بدون آگاهى ممكن نيست ، در آخر آيه اشاره به ابزار شناخت و چشم و گوش مى كند كه در اختيار انسانها قرار داده است .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 336
بعضى نيز گفته اند منظور از ابتلاء و آزمايش در اينجا تطورات و تحولاتى است كه به جنين از مرحله نطفه تا رسيدن به يك انسان كامل دست مى دهد .
ولى با توجه به تعبير نبتليه و همچنين تعبير به انسان تفسير اول مناسبتر است .
ضمنا از اين تعبير استفاده مى شود كه ريشه همه ادراكات انسان از ادراكات حسى او است : و به تعبير ديگر ادراكات حسى مادر همه معقولات است ، و اين نظريه بسيارى از فلاسفه اسلامى است ، و در ميان فلاسفه يونان ارسطو نيز طرفدار همين نظر بوده است .
و از آنجا كه تكليف و آزمايش انسان علاوه بر مساله آگاهى و ابزار شناخت نياز به دو عامل ديگر يعنى به مساله هدايت و اختيار دارد آيه بعد به آن اشاره كرده ، مى فرمايد : ما راه را به او نشان داديم ، خواه شاكر و پذيرا باشد ، يا كفران كننده و ناپذيرا ( انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا ) .
هدايت در اينجا معنى وسيع و گسترده اى دارد كه هم هدايت تكوينى را شامل مى شود و هم هدايت فطرى و هم تشريعى را هر چند سوق آيه بيشتر روى هدايت تشريعى است .
توضيح اينكه از آنجا كه خداوند انسان را براى هدف ابتلاء و امتحان و تكامل آفريده است مقدمات وصول به اين هدف را در وجود او
تفسير نمونه ج : 25 ص : 337
آفريده ، و نيروهاى لازم را به او بخشيده اين همان هدايت تكوينى است .
سپس در اعماق فطرتش عشق به پيمودن اين راه را قرار داده ، و از طريق الهامات فطرى مسير را به او نشان داده ، و از اين نظر هدايت فطرى نموده و از سوى ديگر ، رهبران آسمانى و انبياى بزرگ را به تعليمات و قوانين روشن براى ارائه طريق مبعوث كرده ، و به وسيله آنها هدايت تشريعى فرموده است ، و البته تمام اين شعب سه گانه هدايت ، جنبه عمومى دارد ، و همه انسانها را شامل مى شود .
رويهمرفته اين آيه به سه مساله مهم و سرنوشت ساز در زندگى انسان اشاره مى كند : مساله تكليف ، مساله هدايت و مساله آزادى اراده و اختيار كه لازم و ملزوم يكديگر و مكمل يكديگرند .
در ضمن جمله انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا خط بطلان بر مكتب جبر مى كشد .
تعبير به شاكرا و كفورا مناسبترين تعبيرى است كه در اينجا امكان دارد ، چرا كه در مقابل نعمت بزرگ هدايت الهى آنها كه پذيرا و تسليم شوند ، و راه هدايت پيش گيرند ، شكر اين نعمت را بجا آورده ، و آنها كه مخالفت كنند كفران كرده اند .
و از آنجا كه از دست و زبان هيچكس بر نمى آيد ، كه از عهده شكرش بدر آيد ، در مورد شكر تعبير به اسم فاعل كرده ، در حالى كه در مورد كفران تعبير به كفور ( صيغه مبالغه ) آمده ، زيرا آنها كه اين نعمت بزرگ را ناديده بگيرند بالاترين كفران را كرده اند ، چرا كه خداوند انواع وسائل هدايت را در اختيار آنها گذارده ، و اين نهايت كفران است كه همه را ناديده بگيرد و راه خطا برود .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 338
ضمنا بايد توجه داشت كفور واژه اى است كه هم در مورد كفران نعمت به كار مى رود و هم در مورد كفر اعتقادى ( همانگونه كه راغب در مفردات آورده است ) .
در آخرين آيه مورد بحث اشاره كوتاه و پرمعنائى به سرنوشت كسانى كه راه كفر و كفران را مى پويند كرده ، مى فرمايد : ما براى كافران زنجيرها و غلها و شعله هاى سوزان آتش آماده كرده ايم ( انا اعتدنا للكافرين سلاسلا و اغلالا و سعيرا ) .
تعبير به اعتدنا ( آماده كرده ايم ) تاكيدى است بر مساله حتمى بودن مجازات اين گروه ، درست است كه آماده كردن از قبل ، كار كسانى است كه توانائى محدودى دارند و احتمال مى دهند به هنگام نياز توانائى پيدا نكنند ، و اين معنى در باره خداوند موردى ندارد چرا كه هر چه را اراده كند با فرمان كن فورا موجود مى شود ، در عين حال براى بيان قطعى بودن مجازات كافران اعلام مى كند كه وسائل مجازات آنها از هم اكنون آماده است ! سلاسل جمع سلسله به معنى زنجير و اغلال جمع غل به معنى حلقه اى است كه بر گردن يا دستها قرار مى دهند ، سپس آن را با زنجير مى بندند .
به هر حال ذكر غل و زنجير ، و سپس شعله هاى سوزان آتش بيانگر مجازات عظيم اين گروه است كه در آيات ديگر قرآن نيز به آن اشاره شده ، و عذاب و اسارت در آن جمع است .
آزادى آنها در شهوات در اينجا سبب اسارت آنها در آنجا مى شود ،
تفسير نمونه ج : 25 ص : 339
آتشهائى كه در اين دنيا بر پا كرده اند در آنجا تجسم مى يابد و دامانشان را مى گيرد .

نكته : عالم پر غوغاى جنين :
مى دانيم نطفه انسان از تركيب نطفه مرد و زن كه اولى اسپر يا كرمك و دومى اوول يا تخمك نام دارد تشكيل مى شود .
اصل وجود نطفه و سپس تركيب آن ، و بعد مراحل مختلف جنين ، از عجائب و شگفتيهاى بزرگ جهان آفرينش است كه با پيشرفت علم جنين شناسى پرده از اسرار آن برداشته شده ، هر چند اسرار بيشترى هنوز در پرده نهان است .
از جمله شگفتيهاى مزبور كه گوشه كوچكى را تشكيل مى دهد امور زير است :
1 - اسپر كه با آب نطفه مرد خارج مى شود موجود زنده متحرك بسيار كوچك ذره بينى است كه داراى يك سر و گردن و دم متحرك مى باشد ، و عجب اينكه در هر بار انزال مرد ممكن است از دو تا پانصد ميليون ! اسپر وجود داشته باشد كه مطابق جمعيت چندين كشور است ، ولى از اين عده بيشمار ، فقط يك يا چند عدد وارد تخمك شده ، و بارور مى گردد ، وجود اين تعداد نطفه نر به خاطر آن است كه اسپرها براى رسيدن به تخمك و تركيب با آن تلفات زيادى مى دهند ، و اگر اين تعداد عظيم نبود شايد امر بارور شدن
تفسير نمونه ج : 25 ص : 340
مشكل مى شد .
2 - رحم قبل از دوران باردارى فقط به اندازه يك گردو است ! اما بعد از انعقاد نطفه و پرورش جنين به قدرى بزرگ مى شود كه جاى زيادى را اشغال مى كند و عجب اينكه جدار آن بقدرى قابل ارتجاع است كه در برابر اين حجم عظيم كاملا مقاومت مى كند .
3 - خون در ديواره رحم در عروق و رگها نيست ! بلكه به صورت ناودان در ميان عضلات جارى است ، زيرا اگر رگى وجود داشت مسلما در برابر كشش فوق العاده جدار رحم تاب مقاومت نمى آورد !
4 - بعضى از دانشمندان معتقدند كه نطفه زن داراى الكتريسته مثبت است و اسپر دارى الكتريسته منفى ، و لذا به سوى هم كشيده مى شوند ، اما هنگامى كه اسپر وارد تخمك شد بار الكتريكى آن را منفى مى كند و به همين دليل اسپرهاى بيشمار ديگر كه در اطراف آن وجود دارند از آن رانده مى شوند ، و بعضى نيز گفته اند با ورود اسپر ، ماده شيميائى مخصوص ترشح مى شود كه ساير اسپرها را مى راند .
5 - جنين در ميان كيسه اى بزرگ در آبى غليظ بنام آمنى بوس غوطهور است كه خاصيت ضد ضربه در مقابل انواع حركات تند مادر ، و يا اصابت چيزى به شكم ، دارد ، بعلاوه جنين را به صورت يكنواخت گرم نگه مى دارد ، و تغيير حرارت خارجى در آن به زودى اثر نمى كند و از همه جالبتر اينكه او را در حالت بىوزنى قرار مى دهد ، و از فشار آوردن اعضاى مختلف جنين روى همديگر كه ممكن است موجب ضايعاتى شود جلوگيرى مى كند !
6 - تغذيه جنين از طريق جفت و بند ناف صورت مى گيرد ، يعنى خون مادر با تمام مواد غذائى و اكسيژن وارد جفت شده ، و با تصفيه جديدى از
تفسير نمونه ج : 25 ص : 341
طريق بند ناف وارد قلب جنين مى شود ، و از آنجا به تمام اعضاى بدن پخش مى گردد .
جالب اينكه بطن چپ و راست قلب جنين با يكديگر مربوط است چون مساله تصفيه از طريقه ريه در آنجا مطرح نيست ، زيرا جنين تنفس نمى كند اما به محض ، تولد ، حفره ها از هم جدا مى شوند ، و دستگاه تنفس به كار مى افتد ! .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 342
إِنَّ الأَبْرَارَ يَشرَبُونَ مِن كَأْس كانَ مِزَاجُهَا كافُوراً(5) عَيْناً يَشرَب بهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونهَا تَفْجِيراً(6) يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يخَافُونَ يَوْماً كانَ شرُّهُ مُستَطِيراً(7) وَ يُطعِمُونَ الطعَامَ عَلى حُبِّهِ مِسكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً(8) إِنمَا نُطعِمُكمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنكمْ جَزَاءً وَ لا شكُوراً(9) إِنَّا نخَاف مِن رَّبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطرِيراً(10) فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شرَّ ذَلِك الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضرَةً وَ سرُوراً(11)
ترجمه :
5 - ابرار ( نيكان ) از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است .
6 - از چشمه اى كه بندگان خاص خدا از آن مى نوشند ، و از هر جا بخواهند آنرا جارى مى سازند !
7 - آنها به نذر خود وفا مى كنند ، و از روزى كه عذابش گسترده است مى ترسند .
8 - و غذاى ( خود ) را با اينكه به آن علاقه ( و نياز ) دارند به مسكين و يتيم و اسير مى دهند .
9 - ( و مى گويند : ) ما شما را براى خدا اطعام مى كنيم و ، هيچ پاداش و تشكرى از
تفسير نمونه ج : 25 ص : 343
شما نمى خواهيم .
10 - ما از پروردگارمان خائفيم در آن روز كه عبوس و شديد است .
11 - از اين رو خداوند آنها را از شر آن روز نگه مى دارد و از آنها استقبال مى كند در حالى كه شادمان و مسرورند .

شان نزول : سندى بزرگ بر فضيلت اهل بيت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
.
ابن عباس مى گويد حسن و حسين (عليهماالسلام) بيمار شدند پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با جمعى از ياران به عيادتشان آمدند ، و به على (عليه السلام) گفتند : اى ابو الحسن ! خوب بود نذرى براى شفاى فرزندان خود مى كردى ، على (عليه السلام) و فاطمه (عليهاالسلام) و فضه كه خادمه آنها بود نذر كردند كه اگر آنها شفا يابند سه روز روزه بگيرند ( طبق بعضى از روايات حسن و حسين (عليهماالسلام) نيز گفتند ما هم نذر مى كنيم روزه بگيريم ) .
چيزى نگذشت كه هر دو شفا يافتند ، در حالى كه از نظر مواد غذائى دست خالى بودند على (عليه السلام) سه من جو قرض نمود ، و فاطمه س يك سوم آن را آرد كرد ، و نان پخت ، هنگام افطار سائلى بر در خانه آمد و گفت : السلام عليكم اهل بيت محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سلام بر شما اى خاندان محمد ! مستمندى از مستمندان مسلمين هستم ، غذائى به من بدهيد خداوند به شما از غذاهاى بهشتى مرحمت كند ، آنها همگى مسكين را بر خود مقدم داشتند ، و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشيدند .
روز دوم را همچنان روزه گرفتند و موقع افطار وقتى كه غذا را آماده كرده بودند ( همان نان جوين ) يتيمى بر در خانه آمد آن روز نيز ايثار كردند و غذاى خود را به او دادند ( بار ديگر با آب افطار كردند و روز بعد را
تفسير نمونه ج : 25 ص : 344
نيز روزه گرفتند ) .
در سومين روز اسيرى به هنگام غروب آفتاب بر در خانه آمد باز سهم غذاى خود را به او دادند هنگامى كه صبح شد على (عليه السلام) دست حسن (عليه السلام) و حسين (عليه السلام) را گرفته بود و خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمدند هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آنها را مشاهده كرد ديد از شدت گرسنگى مى لرزند ! فرمود ! اين حالى را كه در شما مى بينم براى من بسيار گران است ، سپس برخاست و با آنها حركت كرد هنگامى كه وارد خانه فاطمه س شد ديد در محراب عبادت ايستاده ، در حالى كه از شدت گرسنگى شكم او به پشت چسبيده ، و چشمهايش به گودى نشسته ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ناراحت شد .
در همين هنگام جبرئيل نازل گشت و گفت اى محمد ! اين سوره را بگير ، خداوند با چنين خاندانى به تو تهنيت مى گويد ، سپس سوره هل اتى را بر او خواند ( بعضى گفته اند كه از آيه ان الابرار تا آيه كان سعيكم مشكورا كه مجموعا هيجده آيه است در اين موقع نازل گشت ) .
آنچه را در بالا آورديم نص حديثى است كه با كمى اختصار در الغدير به عنوان قدر مشترك ميان روايات زيادى كه در اين باره نقل شده آمده است ، و در همان كتاب از 34 نفر از علماى معروف اهل سنت نام مى برد كه اين حديث را در كتابهاى خود آورده اند ( با ذكر نام كتاب و صفحه آن ) .
به اين ترتيب روايت فوق از رواياتى است كه در ميان اهل سنت مشهور بلكه متواتر است .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 345
و اما علماى شيعه همه اتفاق نظر دارند كه اين هيجده آيه يا مجموع اين سوره ، در ماجراى فوق نازل شده است ، و همگى بدون استثناء در كتب تفسير يا حديث ، روايت مربوط به آن را به عنوان يكى از افتخارات و فضائل مهم على (عليه السلام) و فاطمه زهرا و فرزندانشان آورده اند .
حتى چنانكه در آغاز سوره گفتيم اين مطلب به قدرى معروف و مشهور است كه در اشعار شعرا ، و حتى در شعر معروف امام شافعى آمده است .
در اينجا بهانه جويانى كه هر وقت به فضائل على (عليه السلام) مى رسند حساسيت فوق العاده اى نشان مى دهند منتهاى دقت را در اشكال تراشى به عمل آورده و خرده - گيرى هائى بر اين شان نزول دارند از جمله :
1 - اين سوره مكى است در حالى كه داستان شان نزول مربوط به بعد از تولد امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) است كه قطعا در مدينه واقع شده ! ولى چنانكه در آغاز اين سوره مشروحا بيان كرديم دلائل روشنى در دست داريم كه نشان مى دهد تمام سوره هل اتى و يا لااقل هيجده آيه در مدينه نازل شده است .
2 - لفظ آيه عام است چگونه مى توان آن را تخصيص به افراد معينى داد .
ولى نا گفته پيدا است كه عام بودن مفهوم آيه منافاتى با نزول آن در مورد خاصى ندارد ، بسيارى از آيات قرآن مفهوم عام و گسترده اى دارد ، ولى شان نزول كه مصداق اتم و اعلاى آن است مورد خاصى مى باشد ، و اين عجيب است كه عموميت مفهوم آيه اى را كسى دليل بر نفى شان نزول آن بگيرد .
3 - بعضى ، شان نزولهاى ديگرى نقل كرده اند كه با شان نزول فوق سازگار نيست ، از جمله اينكه سيوطى در در المنثور نقل كرده كه مرد سياه پوستى خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمد و از تسبيح و تهليل سؤال كرد .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 346
عمر گفت : بس است زياد از رسول خدا سؤال كردى ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود عمر خاموش باش ، و در اين هنگام سوره هل اتى بر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل شد ! .
در حديث ديگرى در همان كتاب آمده است كه مردى از حبشه خدمت رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمد و مى خواست از او سؤال كند ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود سؤال كن و فرا گير ، عرض كرد اى رسول خدا گروه شما از نظر رنگ و صورت و نبوت به ما برترى داريد ، اگر من به آنچه تو ايمان آورده اى ايمان بياورم ، و همانند آنچه عمل مى كنى عمل كنم ، من با تو در بهشت خواهم بود ؟ فرمود آرى ، سوگند به كسى كه جانم به دست او است سفيدى سياه پوستان در بهشت از هزار سال راه ديده مى شود ، سپس پيامبر ثوابهاى مهمى براى گفتن لا اله الا الله و سبحان الله و بحمده بيان فرمود و در اين هنگام سوره هل اتى نازل شد ! .
ولى با توجه به اينكه اين روايات تقريبا هيچگونه تناسبى با مضمون آيات سوره هل اتى ندارد ، به نظر مى رسد كه براى پايمال كردن شان نزول سابق از سوى عمال بنى اميه يا مانند آنان جعل شده باشد .
4 - بهانه ديگر كه ممكن است در اينجا مطرح شود اين است كه چگونه انسان مى تواند سه روز گرسنه بماند و تنها با آب افطار كند ؟ ! ولى اين ايراد عجيبى است براى اينكه خود ما افراد متعددى را ديده ايم كه براى بعضى از معالجات طبى سه روز كه سهل است امساك معروف چهل روز را انجام داده اند ، يعنى چهل روز تمام تنها آب نوشيده اند ! و مطلقا غذائى نخورده اند ! و همين امر باعث درمان بسيارى از بيماريهاى آنها شده ،
تفسير نمونه ج : 25 ص : 347
حتى يكى از اطباى معروف غير مسلمان بنام الكسى سوفورين كتابى در زمينه آثار درمانى مهم چنين امساكى با ذكر برنامه دقيق آن نوشته است .
حتى اگر تعجب نكنيد بعضى از همكاران در تفسير نمونه ، اين امساك را تا 22 روز عملا انجام داده اند .
5 - بعضى ديگر براى اينكه به سادگى از كنار اين فضيلت بگذرند از طريق ديگرى وارد شده اند ، مثلا آلوسى مى گويد : اگر بگوئيم اين سوره در باره على (عليه السلام) و فاطمه س نازل نشده چيزى از قدر آنها نمى كاهد ، زيرا داخل بودن آنها در عنوان ابرار مطلب آشكارى است كه هر كس مى داند ، سپس به بيان بعضى از فضائل آنها پرداخته ، مى گويد : انسان چه در باره اين دو بزرگوار مى تواند بگويد جز اينكه على (عليه السلام) مولاى مؤمنان و وصى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و فاطمه س پاره تن رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و جزء وجود محمدى (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و حسنين (عليهماالسلام) روح و ريحان ، و آقايان جوانان بهشتند ، اما مفهوم اين سخن ترك ديگران نيست ، بلكه هر كس غير اين راه را بپويد گمراه است .
ولى ما مى گوئيم اگر بنا شود فضيلتى را با اين شهرت ناديده بگيريم ، بقيه فضائل نيز تدريجا به چنين سرنوشتى دچار مى شود ، و روزى فرا خواهد رسيد كه بعضى اصل فضيلت على و بانوى اسلام و حسنين (عليهماالسلام) را نيز انكار كنند ! قابل توجه اينكه در بعضى از روايات از خود على (عليه السلام) نقل شده كه در موارد متعدد به نزول اين آيات در مورد خود و فرزندانش در مقابل مخالفان استدلال كرده است .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 348
اين نكته نيز قابل توجه است كه اسير معمولا در مدينه وجود داشت ، و در مكه به حكم آن كه هنوز غزوات اسلامى شروع نشده بود كمتر اسير ديده مى شد ، و اين گواه ديگرى بر مدنى بودن اين سوره است .
آخرين نكته اى را كه در اينجا لازم به ياد آورى مى دانيم اين است كه به گفته جمعى از دانشمندان اسلامى از جمله آلوسى مفسر معروف اهل سنت بسيارى از نعمتهاى بهشتى در اين سوره بر شمرده شده است ولى از حور العين كه غالبا در قرآن مجيد در عداد نعمتهاى بهشتى آمده مطلقا سخنى مطرح نيست ، ممكن است اين امر به خاطر نزول اين سوره در باره فاطمه زهرا و همسر و فرزندانش مى باشد كه به احترام بانوى اسلام س ذكرى از حور به ميان نيامده ! .
گرچه بحث ما در زمينه اين شان نزول طولانى شد ولى در برابر اشكال - تراشيهاى بهانه جويان چاره اى جز اين نبود .

تفسير : پاداش عظيم ابرار :
در آيات گذشته بعد از آن كه انسانها را به دو گروه شكور و كفور يا شكرگزار و كفران كننده تقسيم كرد ، اشاره كوتاهى به مجازات و كيفر سخت كفران كنندگان آمده بود ، آيات مورد بحث به سراغ پاداشهاى شكر گزاران و ابرار ( نيكان و پاكان ) مى رود ، و نكات جالبى در اين زمينه يادآورى مى كند .
نخست مى فرمايد : نيكان از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است
تفسير نمونه ج : 25 ص : 349
( ان الابرار يشربون من كاس كان مزاجها كافورا ) .
ابرار جمع بر ( بر وزن رب ) در اصل به معنى وسعت و گستردگى است ، و به همين جهت صحراهاى وسيع را بر مى گويند ، و از آنجا كه افراد نيكوكار اعمالشان نتائج گسترده اى در سطح جامعه دارد اين واژه بر آنها اطلاق مى شود ، و بر ( به كسر ب ) به معنى نيكو كارى است ، بعضى گفته اند فرق بيان آن و خير اين است كه بر به معنى نيكى توام با توجه است در حالى كه خير معنى اعمى دارد .
كافور در لغت معانى متعددى دارد و يكى از معانى معروف آن بوى خوش است همچنين گياهى است خوشبو ، و يكى ديگر از معانى آن همان كافور معمولى است كه بوى تندى دارد ، و براى مصارف طبى از جمله ضدعفونى كردن به كار مى رود .
به هر حال آيه فوق نشان مى دهد كه اين شراب طهور بهشتى بسيار معطر و خوشبو است كه هم ذائقه از آن لذت مى برد ، و هم شامه .
بعضى از مفسران نيز گفته اند كافور نام يكى از چشمه هاى بهشتى است ، ولى اين تفسير با تعبير كان مزاجها كافورا كه مى گويد آميخته با كافور است سازگار نيست .
از سوى ديگر با توجه به اين كه كافور از ماده كفر به معنى پوشش است ، بعضى از ارباب لغت مانند راغب در مفردات معتقدند كه انتخاب اين نام براى كافور به خاطر پوشيده بودن ميوه درختى كه اين ماده از آن گرفته مى شود در ميان غلافها است .
بعضى نيز تعبير كافور را اشاره به سفيدى فوق العاده و خنكى آن دانسته اند ، زيرا كافور معمولى نيز از نظر خنكى و سفيدى ضرب المثل است .
اما روى هم رفته تفسير نخست از همه مناسبتر به نظر مى رسد ، به خصوص
تفسير نمونه ج : 25 ص : 350
اين كه گاهى در عبارات كافور را همرديف مشك و عنبر شمرده اند كه از بهترين بوهاى خوش است .
سپس به سرچشمه اى كه اين جام شراب طهور از آن پر مى شود اشاره كرده مى افزايد : اين از چشمه خاصى است كه بندگان خدا از آن مى نوشند ، و آن را از هر جا بخواهند جارى مى سازند ! ( عينا يشرب بها عباد الله يفجرونها تفجيرا و 2 ) .
آرى اين چشمه شراب طهور چنان در اختيار ابرار و عباد الله است كه هر جا اراده كنند از همانجا سر بر مى آورد ، و جالب اينكه در حديثى از امام باقر (عليه السلام) نقل شده كه در توصيف آن فرمود : هى عين فى دار النبى (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تفجر الى دور الانبياء و المؤمنين : اين چشمه اى است در خانه پيغمبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه از آنجا به خانه ساير پيامبران و مؤمنان جارى مى شود .
آرى همانگونه كه در دنيا چشمه هاى علم و رحمت از خانه پيامبر اكرم
تفسير نمونه ج : 25 ص : 351
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) به سوى بندگان خدا و نيكان سرازير مى شود ، در آخرت كه تجسم بزرگى از اين برنامه است چشمه شراب طهور الهى از همين بيت وحى مى جوشد ، و شاخه هاى آن به خانه هاى مؤمنان سرازير مى گردد ! يفجرون از ماده تفجير در اصل از ريشه فجر گرفته شده كه به معنى شكافتن وسيع است ، خواه شكافتن زمين باشد ، يا چيز ديگر ، و از آنجا كه نور صبح گوئى پرده شب را مى شكافد به آن فجر گفته اند ، و به شخص فاسق از اين رو فاجر مى گويند كه پرده حيا و پاكى را دريده ، و از مسير حق خارج شده است .
اما در آيه مورد بحث به معنى شكافتن زمين است .
قابل توجه اينكه در ميان نعمتهاى فراوان بهشتى كه در اين سوره آمده است نخستين نعمت شراب طهور معطر خاصى ذكر شده ، و اين شايد به خاطر آن است كه پس از فراغ از حساب محشر در نخستين گام كه در بهشت مى نهند با نوشيدن از اين شراب هرگونه اندوه و ناراحتى و ناخالصى را از درون جان خود مى شويند ، و سرمست از عشق حق به استفاده از ساير مواهب بهشتى مى پردازند .
در آيات بعد به ذكر اعمال و اوصافى كه ابرار و عباد الله دارند ، پرداخته با ذكر پنج وصف دليل استحقاق آنها را نسبت به اين همه نعمتهاى بى مانند توضيح مى دهد .
مى فرمايد : آنها به نذر خود وفا مى كنند ( يوفون بالنذر ) .
و از روزى كه عذاب و شر آن گسترده است بيمناكند ( و يخافون يوما كان شره مستطيرا ) .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 352
جمله يوفون و يخافون و جمله هاى بعد از آن كه همه به صورت فعل مضارع آمده نشان مى دهد كه اين برنامه مستمر و هميشگى آنان است .
البته همانگونه كه در شان نزول گفتيم مصداق اتم و اكمل اين آيات امير مؤمنان على و فاطمه زهرا و فرزندان آنها حسن و حسين سلام الله عليهم اجمعين مى باشند كه نذر خود را در مورد سه روز روزه داشتن ادا كردند ، و جز با آب افطار ننمودند ، و قلب آنان از خوف خدا و خوف قيامت مالا مال بود .
مستطير به معنى گسترده و پراكنده است ، و اشاره به عذابهاى گوناگون و وسيع آن روز عظيم مى باشد .
به هر حال وقتى آنها به نذرهائى كه بر خويشتن واجب كرده اند وفا مى كنند به طريق اولى واجبات الهى را محترم شمرده و در انجام آن مى كوشند .
ترس آنها از شر آن روز بزرگ اشاره به ايمانشان به مساله معاد ، و احساس مسؤوليت شديد در برابر فرمان الهى است .
آنها به خوبى معاد را باور كرده اند ، و به تمام كيفرهاى بدكاران در آن روز ايمان دارند ، و اثر اين ايمان در اعمالشان كاملا نمايان است .
سپس به ذكر سومين عمل شايسته آنها پرداخته ، مى گويد : آنها غذاى خود را در عين اينكه به آن نيازمندند و دوست دارند به مسكين و يتيم و اسير مى دهند ( و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا ) .
اطعام كردن آنها ساده نيست ، بلكه توام با ايثار در هنگام نياز شديد است ، و از سوى ديگر اطعامى است گسترده كه انواع نيازمندان را از مسكين و يتيم و اسير شامل مى شود ، و به اين ترتيب رحمتشان عام و خدمتشان گسترده است .
ضمير در على حبه به طعام باز مى گردد ، يعنى در عين اينكه علاقه به طعام
تفسير نمونه ج : 25 ص : 353
دارند آن را انفاق مى كنند ، و به اين ترتيب شبيه چيزى است كه در آيه 92 سوره آل عمران آمده است لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون : هرگز به حقيقت نيكوكارى نمى رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد .
بعضى نيز گفته اند ضمير مزبور به الله بر مى گردد كه در آيات گذشته آمده يعنى آنها به عشق پروردگار اطعام اطعام مى كنند ولى با توجه به اينكه اين مطلب در آيه بعد مى آيد معنى اول صحيحتر به نظر مى رسد .
معنى مسكين و يتيم و اسير روشن است ، اما در اينكه اين اسير اشاره به كدام اسير است در ميان مفسران گفتگو است .
بسيارى گفته اند منظور اسيرانى است كه از مشركان و كفار مى گرفتند ، و به قلمرو حكومت اسلامى در مدينه مى آوردند ، بعضى احتمال داده اند كه منظور از آن بردگانى است كه اسير دست مالك خود مى باشند ، و بعضى آن را به زندانيان تفسير كرده اند ، ولى تفسير اول از همه مناسبتر و مشهورتر است .
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه مطابق شان نزول مرد اسير بر در خانه على (عليه السلام) به هنگام افطار آمد ، مگر اسيران زندانى نبودند ؟ اما با توجه به يك نكته پاسخ اين سؤال روشن مى شود كه طبق نقل تواريخ در زمان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مطلقا زندانى وجود نداشت ، و حضرت (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اسيران را تقسيم كرده و به دست مسلمانان مى سپرد ، و مى فرمود مراقب آنها باشيد ، و به آنها نيكى كنيد ، و گاه كه توانائى بر تامين غذاى آنها نداشتند ، از ديگر مسلمانان براى اطعام اسيران كمك مى گرفتند ، و آنها را همراه خود و يا حتى بدون همراهى خود به سراغ ساير مسلمانان مى فرستادند ، تا به آنها كمك كنند .
زيرا در آن موقع مسلمين سخت در مضيقه بودند .
البته بعدا كه حكومت اسلامى گسترش پيدا كرد ، و تعداد اسيران بالا گرفت
تفسير نمونه ج : 25 ص : 354
و حتى مجرمان با گسترش دامنه حكومت زياد شدند ، زندان به وجود آمد ، و ارتزاق اسيران و مجرمان از طريق بيت المال صورت مى گرفت .
به هر حال از آيه فوق به خوبى استفاده مى شود كه يكى از بهترين اعمال ، اطعام محرومان و نيازمندان است ، نه تنها نيازمندان مسلمان كه اسيران بلاد شرك نيز تحت پوشش اين دستور اسلامى قرار گرفته ، تا آنجا كه اطعام آنها يكى از كارهاى برجسته ابرار شمرده شده است .
در حديثى از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : استوصوا بالاسرى خيرا و كان احدهم يؤثر اسيره بطعامه : با اسيران به نيكى رفتار كنيد ، مسلمانان هنگامى كه اين سخن را شنيدند گاه غذاى خود را به اسير داده و او را بر خويشتن مقدم مى شمردند .
چهارمين عمل بر جسته ابرار را اخلاص مى شمرد ، و مى فرمايد : آنها مى گويند ما شما را تنها براى خدا اطعام مى كنيم ، نه پاداشى از شما مى خواهيم و نه تشكرى ( انما نطعكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا ) .
اين برنامه منحصر به مساله اطعام نيست كه تمام اعمالشان مخلصانه و براى ذات پاك خداوند است و هيچ چشمداشتى به پاداش مردم و حتى تقدير و تشكر آنها نيست ، و اصولا در اسلام ارزش عمل به خلوص نيت است ، و گرنه اعمالى كه انگيزه هاى غير الهى داشته باشد ، خواه رياكارانه باشد ، و يا به خاطر هواى نفس ، و يا تشكر و قدردانى مردم ، يا پاداش مادى ، و هيچگونه ارزش معنوى و الهى ندارد ، و حديث مشهور پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) لا عمل الا بالنية و انما
تفسير نمونه ج : 25 ص : 355
الاعمال بالنيات اشاره به همين معنى است .
منظور از وجه الله همان ذات خدا است ، و گرنه خدا صورت جسمانى ندارد ، و اين همان چيزى است كه در ساير آيات قرآن نيز روى آن تكيه و تاكيد شده است ، در آيه 272 بقره مى خوانيم : و ما تنفقون الا ابتغاء وجه الله : شما جز براى خداوند انفاق نكنيد و در آيه 28 سوره كهف در توصيف همنشينان شايسته پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) چنين آمده است : و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداة و العشى يريدون وجهه : با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و شام مى خوانند ، و تنها ذات او را مى طلبند .
و در آخرين توصيف ابرار مى فرمايد : آنها مى گويند : ما از پروردگارمان خائفيم از آن روز كه عبوس و شديد است ( انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا ) .
اين سخن ممكن است زبان حال ابرار باشد يا زبان قال آنها .
تعبير از روز قيامت به روز عبوس و سخت با اينكه عبوس از صفات انسان است و به كسى مى گويند كه قيافه اش را در هم كشيده ، به خاطر تاكيد بر وضع وحشتناك آن روز است ، يعنى آنقدر حوادث آن روز سخت و ناراحت كننده است كه نه تنها انسانها در آن روز عبوسند بلكه گوئى خود آن روز نيز عبوس است .
در اينكه قمطرير از چه ماده اى گرفته شده ؟ در ميان مفسران و ارباب لغت گفتگو است ، بعضى آن را از قمطر مى دانند ، و بعضى آن را مشتق از ماده قطر ( بر وزن مرغ ) و ميم را زائده مى دانند .
ولى مشهور همان اول است كه به معنى شديد و عبوس است .