بعدی
تفسير نمونه ج : 25 ص : 356
در اينجا سؤالى پيش مى آيد و آن اينكه اگر ابرار تنها براى ذات پاك خدا كار مى كنند
پس چرا مى گويند ما از عذاب روز قيامت بيمناكيم ، آيا انگيزه الهى ، با انگيزه ترس
از عذاب قيامت ، سازگار است ؟ ! اما با توجه به يك نكته پاسخ اين سؤال روشن مى شود
، و آن اين كه آنها به هر حال به خاطر خدا گام بر مى دارند ، و اگر از عذاب قيامت
مى ترسند به خاطر آن است كه عذاب الهى است ، و اگر به نعمتهاى بهشت علاقه دارند چون
اين نعمتها از ناحيه او است ، و اين همان چيزى است كه در باب نيت عبادت در فقه مطرح
است كه مى گويند : قصد قربت در عبادات منافات با انگيزه علاقه به ثواب ، و ترس از
عقاب ، و يا حتى كسب مواهب مادى اين دنيا از سوى خداوند ( مانند نماز استسقا براى
نزول باران ) ندارد ، زيرا همه اينها بازگشت به خداوند مى كند ، و به اصطلاح از
قبيل داعى بر داعى است ، هر چند مرحله عالى عبادت اين است كه علاقه به نعمتهاى بهشت
و ترس از عذاب دوزخ نيز انگيزه آن نباشد بلكه يك پارچه به عنوان حبا لله انجام گيرد
.
تعبير به انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا نيز شاهد بر اين است كه اين خوف نيز
خوف از پروردگار است .
نكته قابل توجه اينكه دومين وصف از اوصاف پنجگانه ، و پنجمين وصف هر دو مساله خوف
است ، با اين تفاوت كه در اولى تنها سخن از خوف روز قيامت است و در دومى خوف از
پروردگار در روز قيامت ، در يك مورد روز قيامت چنين توصيف شده كه شر آن گسترده است
و در مورد ديگر عبوس و شديد است كه در واقع يكى گستردگى آن را مى رساند و ديگرى
گستردگى كيفى را .
در آخرين آيه مورد بحث به نتيجه اجمالى اعمال نيك و نيات پاكى كه
تفسير نمونه ج : 25 ص : 357
ابرار دارند اشاره كرده ، مى فرمايد : به خاطر همين ها خداوند آنها را از شر آن روز
نگهدارى مى كند ، و در حالى كه با طراوت و مسرور و شادمان هستند از آنها استقبال مى
كند ( فوقاهم الله شر ذلك اليوم و لقاهم نظرة و سرورا ) .
نظرة به معنى طراوت و خرمى و شادابى خاصى است كه بر اثر وفور نعمت و رفاه به انسان
دست مى دهد ، آرى رنگ رخسار آنها در آن روز آرامش و نشاط درونى آنان خبر مى دهد .
بنابر اين اگر در دنيا به خاطر احساس مسؤوليت از آن روز بيمناك بودند ، خداوند در
عوض آنها را در آن روز غرق شادمانى و سرور مى كند .
تعبير به لقاهم از تعبيرهاى بسيار جالبى است كه نشان مى دهد خداوند بزرگ از اين
ميهمانان گرانقدر با لطف خاصش استقبال مى كند ، و آنها را كه غرق شادى و سرورند در
سايه رحمتش جاى مى دهد .
نكته : سير كردن گرسنگان از بهترين حسنات است
نه تنها در آيات مورد بحث اطعام طعام را يكى از كارهاى برجسته ابرار و عباد الله مى
شمرد ، بلكه در بسيارى از آيات قرآن روى اين معنى تكيه و تاكيد شده است ، و نشان مى
دهد اين كار در پيشگاه خدا محبوبيت خاصى دارد .
و اگر نگاه به دنياى امروز كنيم كه طبق اخبار منتشره هر سال ميليونها نفر از گرسنگى
مى ميرند ، در حالى كه در مناطق ديگر دنيا آن قدر غذاى اضافى به زباله دانها مى
ريزند كه حسابى براى آن نيست ، اهميت اين دستور اسلامى از يكسو و دورى دنياى امروز
از موازين اخلاقى از سوى ديگر روشن مى گردد .
تفسير نمونه ج : 25 ص : 358
در روايات اسلامى نيز تاكيد بسيار در اين زمينه ديده مى شود كه به عنوان نمونه چند
حديث را در اينجا مى آوريم :
1 - در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است : من اطعم ثلاثة
نفر من المسلمين اطعمه الله من ثلاث جنان فى ملكوت السموات : كسى كه سه نفر از
مسلمانان را اطعام كند خداوند او را از سه باغ بهشتى در ملكوت آسمانها اطعام خواهد
كرد .
و در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : من اطعم مؤمنا حتى يشبعه لم يدر
احد من خلق الله ما له من الاجر فى الاخرة ، لا ملك مقرب ، و لا نبى مرسل الا الله
رب العالمين : كسى كه مؤمنى را اطعام كند تا سير شود احدى از خلق خدا نمى داند چقدر
در آخرت پاداش دارد ، و نه فرشتگان مقرب الهى ، و نه پيامبران مرسل ، جز خداوند كه
پروردگار عالميان است .
در حديث ديگرى از همان امام آمده است كه فرمود : لان اطعم مؤمنا محتاجا احب الى من
ان ازوره ، و لان ازوره احب الى من ان اعتق عشر رقاب : اگر مؤمن نيازمندى را اطعام
كنم نزد من محبوبتر است از اينكه تنها به ديدار او بروم ، و اگر بديدار او بروم نزد
من محبوبتر است از اينكه ده برده را آزاد كنم ! .
قابل توجه اينكه در روايات تنها روى نيازمندان و گرسنگان تكيه نشده بلكه در بعضى
صريحا آمده است كه اطعام مؤمنان هر چند بى نياز باشند همچون آزاد كردن برده است ، و
اين نشان مى دهد كه هدف از اين كار علاوه بر رفع نيازمنديها جلب محبت و تحكيم
پيوندهاى دوستى و صميميت است ، به عكس
تفسير نمونه ج : 25 ص : 359
آنچه در دنياى مادى امروز معمول است كه گاه دو دوست نزديك ، يا دو خويشاوند به
مهمانخانه اى مى روند هر كدام بايد سهم خود را بپردازد ، گوئى مساله ميهمانى كردن
مخصوصا نفرات بسيار براى آنان بسيار شگفت آور است .
در بعضى از روايات نيز تصريح شده كه اطعام گرسنگان به طور مطلق ( هر چند مؤمن و
مسلمان هم نباشند ) از افضل اعمال است ، چنانكه در روايتى از پيغمبر گرامى اسلام
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است كه فرمود : من افضل الاعمال عند الله ابراد
الكباد الحارة و اشباع الكباد الجائعة و الذى نفس محمد صلى الله عليه و آله بيده لا
يؤمن بى عبد يبيت شبعان و اخوه - او قال جاره - المسلم جائع : يكى از برترين اعمال
نزد خدا خنك كردن جگرهاى داغ است ، و سير كردن شكمهاى گرسنه ، سوگند به كسى كه جان
محمد در دست او است بنده اى كه شب سير بخوابد و برادر - يا فرمود همسايه - مسلمانش
گرسنه باشد به من ايمان نياورده است ! .
ذيل حديث فوق گرچه در باره سير كردن مسلمانان است ، ولى آغاز آن هر تشنه و گرسنه اى
را شامل مى شود ، و بعيد نيست گستردگى مفهوم آن حتى حيوانات را نيز شامل شود .
و در اين زمينه روايات بسيار است .
تفسير نمونه ج : 25 ص : 360
وَ جَزَاهُم بِمَا صبرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً(12) مُّتَّكِئِينَ فِيهَا عَلى
الأَرَائكِ لا يَرَوْنَ فِيهَا شمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً(13) وَ دَانِيَةً
عَلَيهِمْ ظِلَلُهَا وَ ذُلِّلَت قُطوفُهَا تَذْلِيلاً(14) وَ يُطاف عَلَيهِم
بِئَانِيَة مِّن فِضة وَ أَكْوَاب كانَت قَوَارِيرَا(15) قَوَارِيرَا مِن فِضة
قَدَّرُوهَا تَقْدِيراً(16) وَ يُسقَوْنَ فِيهَا كَأْساً كانَ مِزَاجُهَا
زَنجَبِيلاً(17) عَيْناً فِيهَا تُسمَّى سلْسبِيلاً(18) * وَ يَطوف عَلَيهِمْ
وِلْدَنٌ مخَلَّدُونَ إِذَا رَأَيْتهُمْ حَسِبْتهُمْ لُؤْلُؤاً مَّنثُوراً(19) وَ
إِذَا رَأَيْت ثمَّ رَأَيْت نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً(20) عَلِيهُمْ ثِيَاب
سندُس خُضرٌ وَ إِستَبرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِن فِضة وَ سقَاهُمْ رَبهُمْ
شرَاباً طهُوراً(21) إِنَّ هَذَا كانَ لَكمْ جَزَاءً وَ كانَ سعْيُكم
مَّشكُوراً(22)
تفسير نمونه ج : 25 ص : 361
ترجمه :
12 - خداوند در برابر شكيبائى آنان ، بهشت و لباسهاى حرير بهشتى را به آنها پاداش
مى دهد .
13 - اين در حالى است كه بر تختهاى زيبا تكيه كرده اند ، نه آفتاب را در آنجا مى
بينند ، نه سرما را .
14 - و در حالى است كه سايه هاى آن ( درختان بهشتى ) بر آنها فرو افتاده ، و چيدن
ميوه هايش بسيار آسان است .
15 - و در گرداگرد آنها ظرفهائى از نقره ، و قدحهائى بلورين مى گردانند ( مملو از
بهترين غذاها و نوشيدنى ها )
16 - ظرفهاى بلورينى از نقره ! كه آنها را به اندازه لازم آماده كرده اند .
17 - و در آنجا از جامهائى سيراب مى شوند كه لبريز از شراب طهورى است كه با زنجبيل
آميخته است .
18 - از چشمه اى در بهشت كه نامش سلسبيل است .
19 - و بر گرد آنها نوجوانانى جاودانى ( براى پذيرائى ) مى گردند كه هر گاه آنها را
ببينى گمان مى كنى مرواريد پراكنده اند !
20 - و هنگامى كه آنجا را ببينى نعمتها و ملك عظيمى را مى بينى !
21 - بر اندام آنها ( بهشتيان ) لباسهائى است از حرير نازك سبز رنگ ، و از ديباى
ضخيم و با دستبندهائى از نقره تزيين شده اند ، و پروردگارشان شراب طهور به آنها مى
نوشاند !
22 - اين جزاى شما است و سعى و تلاش شما مورد قدردانى است .
تفسير نمونه ج : 25 ص : 362
تفسير : پاداشهاى عظيم بهشتى !
بعد از اشاره اجمالى در آيات گذشته به نجات ابرار و نيكان از عذابهاى دردناك روز
قيامت ، و رسيدن آنها به لقاى محبوب ، و غرق سرور و شادمانى شدن ، در آيات مورد بحث
به شرح اين نعمتهاى بهشتى پرداخته ، حداقل پانزده نعمت را در طى اين آيات بر مى
شمرد : نخست از مسكن و لباس اين بهشتيان سخن مى گويد ، و مى فرمايد : خداوند در
برابر صبر و شكيبائى آنها بهشت و لباسها و فرشهائى از حرير را به آنها پاداش مى دهد
( و جزاهم بما صبروا جنة و حريرا ) .
آرى در برابر آن همه استقامت و ايثار كه نمونه آن وفاء به نذر ، و روزه داشتن ، و
بخشيدن طعام مورد نياز خود هنگام افطار به مسكين و يتيم و اسير است ، خداوند آنها
را در باغهاى مخصوصى از بهشت جاى مى دهد ، و بهترين لباسها را بر آنها مى پوشاند .
نه تنها در اين آيه كه در آيات ديگر قرآن نيز به اين حقيقت تصريح شده كه پاداشهاى
قيامت در مقابل صبر و شكيبائى انسان است ( صبر در طريق اطاعت ، صبر در برابر معصيت
، و صبر و استقامت در برابر مشكلات و مصائب ) .
در آيه 24 سوره رعد مى خوانيم فرشتگان به بهشتيان چنين خوشامد مى گويند : سلام
عليكم بما صبرتم : درود بر شما به خاطر صبر و استقامتى كه داشتيد .
و در آيه 111 مؤمنون آمده است : انى جزيتهم اليوم بما صبروا انهم هم الفائزون : من
امروز آنها را به خاطر صبر و استقامتشان پاداش دادم ، آنها پيروز و رستگارند .
تفسير نمونه ج : 25 ص : 363
سپس مى افزايد : اين در حالى است كه آنها بر تختهاى زيبا تكيه كرده ، نه گرمى آفتاب
را مى بينند ، و نه سردى هوا را ( متكئين فيها على الارائك لا يرون فيها شمسا و لا
زمهريرا : ذكر اين حالت ( تكيه كردن بر تختها ) اشاره به آرامش و راحتى كامل آنها
است ، چرا كه انسان معمولا در حالت آرامش در چنين حالتى به سر مى برد ، و ذيل آيه
نيز اشاره به اعتدال كامل هواى بهشت است .
نه اينكه خورشيد و ماه در آنجا وجود نداشته باشد ، بلكه تابش ناراحت كننده خورشيد
وجود ندارد ، با وجود سايه هاى درختان بهشتى .
زمهرير از ماده زمهر به معنى شدت سرما ، يا شدت غضب ، يا سرخ شدن چشم بر اثر خشم ،
مى باشد ، و در اينجا منظور همان معنى اول است .
در حديثى آمده است كه در جهنم نقطه اى وجود دارد كه از شدت سرما اعضاى بدن از هم
متلاشى مى شود .
ارائك جمع اريكه در اصل به تختهائى مى گويند كه در حجله عروس مى نهند و منظور در
اينجا تختهاى زيبا و فاخر است .
آلوسى مفسر معروف اهل سنت در روح المعانى در حديثى از ابن عباس چنين نقل مى كند :
بينا اهل الجنة فى الجنة اذا راوا ضوءا كضوء الشمس ، و قد اشرقت الجنان به فيقول
اهل الجنة يا رضوان ما هذا ؟ و قد قال ربنا لا يرون فيها شمسا و لا زمهريرا ، فيقول
لهم رضوان ليس هذا بشمس ، و لا قمر ، و لكن على (عليه السلام) و فاطمة
(عليهاالسلام) ضحكا ، و اشرقت الجنان من نور ثغريهما ! : هنگامى كه بهشتيان در بهشت
هستند ناگهان نورى
تفسير نمونه ج : 25 ص : 364
همچون نور آفتاب مشاهده مى كنند كه صحنه بهشت را روشن ساخته ، بهشتيان به رضوان (
فرشته مامور بهشت ) مى گويند : اين نور چيست با اينكه پروردگار ما فرموده در بهشت
نه آفتاب را مى بينند و نه سرما را ؟ ! او در پاسخ مى گويد : اين نور خورشيد و ماه
نيست ، ولى على (عليه السلام) و فاطمه س خندان شده اند و بهشت از نور دندانشان روشن
گشته است ! .
آيه بعد در ادامه اين نعمتها مى افزايد : اين در حالى است كه سايه هاى درختان بهشتى
بر آنها فرو افتاده ، و چيدن ميوه هايش براى آنها بسيار سهل و آسان است : ( و دانية
عليهم ظلالها و ذللت قطوفها تذليلا .
نه مشكلى وجود دارد ، نه خارى در دست مى رود ، و نه احتياج به تلاش و حركتى براى
چيدن ميوه ها است ! بار ديگر ياد آورى اين نكته را ضرورى مى دانيم كه اصول حاكم بر
زندگى انسان در آن جهان با اين جهان بسيار متفاوت است ، و آنچه در باره نعمتهاى
بهشتى در اين آيات و آيات ديگر قرآن آمده ، تنها اشاراتى است پر معنى به آن مواهب
عظيم ، و گرنه طبق تصريح بعضى از روايات در آنجا نعمتهائى است كه هيچ چشمى نديده و
هيچ گوشى نشنيده و بر انديشه هيچ كسى نگذشته است .
ابن عباس سخنى دارد كه در ذيل بعضى از آيات همين سوره بيان كرده است : مى گويد :
آنچه را خداوند در قرآن از نعمتهاى بهشتى نام برده مثل
تفسير نمونه ج : 25 ص : 365
و مانندى در دنيا ندارد ، ولى خداوند آن را با نامى كه براى ما شناخته شده است نام
مى برد ، مثلا از شراب طهورى نام مى برد كه با زنجبيل ممزوج است اين ماده معطرى بود
كه عرب به آن علاقه داشت .
در آيه بعد به توضيح قسمتى از چگونگى پذيرائى از اين ميهمانان بهشتى خدا وسائل
پذيرائى آنها ، و پذيرائى كنندگان مى پردازد و مى فرمايد : در گرداگرد آنها ظرفهائى
از نقره و قدحهائى بلورين مى گردانند ( و يطاف عليهم بانية من فضة و اكواب كانت
قواريرا ) .
ظرفهاى بلورينى از نقره ! كه آن را به اندازه لازم آماده كرده اند ( قوارير من فضة
قدرها تقديرا ) .
در اين ظرفها انواع غذاهاى بهشتى ، و در آن قدحهاى بلورين انواع نوشيدنيهاى لذت بخش
و نشاط آفرين ، به مقدارى كه مى خواهند و علاقه دارند موجود است ، و خدمتكاران
بهشتى پيوسته گرد آنها دور مى زنند و به آنها عرضه مى كنند .
آنية جمع اناء به معنى هرگونه ظرف است ، و اكواب جمع كوب ( بر وزن خوب ) به معنى
ظرف آب است كه دسته نداشته باشد كه گاه از آن تعبير به قدح مى شود .
قوارير جمع قاروره به معنى ظرف بلورين و شيشه اى است .
عجب اينكه مى فرمايد : ظرفهاى بلورين بهشتى از نقره ساخته شده ! در حالى كه در عالم
دنيا چنين ظرفى مطلقا وجود ندارد ، و ظرفهاى بلورين را
تفسير نمونه ج : 25 ص : 366
از سنگهاى مخصوصى كه ذوب مى كنند مى سازند ، ولى همان خدائى كه اين امكان را در سنگ
تيره آفريد كه قابل تبديل به شيشه و بلور باشد ، مى تواند در فلزى همچون نقره نيز
بيافريند .
و به هر حال از اين تعبير استفاده مى شود كه ظرفها و جامهاى بهشتى هم صفا و شفافيت
بلور را دارد ، و هم درخشندگى و زيبائى نقره را ، و نوشابه هائى كه در آن است كاملا
نمايان است .
قابل توجه اينكه : در حديثى از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه ينفذ البصر فى
فضة الجنة كما ينفذ فى الزجاج ! : نور چشم انسان در نقره بهشتى نفوذ مى كند ،
آنچنانكه در شيشه و بلور دنيا نفوذ دارد .
اين را نيز مى دانيم در عصر ما دانشمندان به اشعه هائى پى برده اند ( مانند اشعه
ايكس ) كه از اجسام تيره نيز عبور مى كند و درون آن را مانند بلور نشان مى دهد .
ابن عباس مى گويد : همه نعمتهاى بهشتى شبيه و مانندى در دنيا دارد جز ظرفهاى بلورين
كه از نقره است كه در دنيا شبيه و مانندى براى آن نيست .
سپس مى افزايد : در آنجا از جامهائى سيراب مى شوند كه لبريز از شراب طهورى است كه
با زنجبيل آميخته ( و يسقون فيها كاسا كان مزاجها زنجيلا ) .
بسيارى از مفسران تصريح كرده اند كه عرب جاهلى از شرابهائى كه آميخته با زنجبيل بود
لذت مى برد زيرا كه تندى مخصوصى به شراب مى داد ، و قرآن در اينجا از جامهائى سخن
مى گويد كه شراب طهورش با زنجبيل آميخته
تفسير نمونه ج : 25 ص : 367
است ، ولى بديهى است ميان اين شراب و آن شراب تفاوت از زمين تا آسمان است ! و يا به
تعبير ديگر تفاوت از دنيا تا آخرت است ! .
به نظر مى رسد كه عرب دو نوع شراب با دو حالت مختلف داشته يكى به اصطلاح نشاط آور و
محرك ، و ديگرى سست كننده و آرام بخش كه اولى را با زنجبيل مى آميخته ، و دومى را
با كافور ، و از آنجا كه حقايق عالم آخرت در قالب الفاظ اين جهان نمى گنجد چاره اى
جز اين نيست كه اين الفاظ با معانى گسترده تر و والاترى براى آن حقايق بزرگ استخدام
شود .
گرچه در باره معنى زنجبيل تفسيرهاى مختلفى نقل شده ، ولى غالبا به همان ريشه معطر و
خوشبوئى كه در ادويه مخصوص غذا ، و نوشابه ها به كار مى رود تفسير كرده اند .
سپس مى افزايد : اين جامها از چشمه اى در بهشت پر مى شود كه سلسبيل ناميده مى شود (
عينا فيها تسمى سلسبيلا ) .
سلسبيل نوشيدنى بسيار لذيذى را مى گويند كه به راحتى در دهان و گلو جارى مى شود و
كاملا گوارا است ، بسيارى معتقدند كه از ماده سلاسه به معنى روانى گرفته شده ،
همانگونه كه به عبارات روان و جالب نيز سليس گفته مى شود .
بعضى ديگر گفته اند از ماده تسلسل گرفته شده كه به معنى حركت پى در پى است در نتيجه
روان بودن چيزى را تداعى مى كند ، بنابر اين هر دو معنى به هم نزديك است ، و در هر
صورت باء در آن اضافى مى باشد .
بعضى نيز معتقدند كه اين واژه اى است مركب از دو كلمه سال و سبيل
تفسير نمونه ج : 25 ص : 368
و بعضى نيز آن را مركب از سال و سبيل مى دانند كه در صورت اول مفهومش اين است راهى
به طلب و در صورت دوم راهى طلبيد و معنى كنائى هر دو گوارا است .
بعضى نيز تصريح كرده اند كه در لغت عرب كلمه سلسبيل وجود نداشته و اين از ابداعات
قرآن مجيد است .
ولى معنى اول از همه مشهورتر و مناسبتر است .
سپس از پذيرائى كنندگان اين بزم پرسرور كه در جوار رحمت حق در بهشت برين برپا مى
شود سخن به ميان آورده ، مى گويد : بر گرد آنها نوجوانان جاودانى مى گردند كه هر
گاه آنها را ببينى گمان مى كنى مرواريدهاى پراكنده اند ! ( و يطوف عليهم ولدان
مخلدون اذا رايتهم حسبتم لؤلؤا منثورا ) .
هم خودشان در بهشت جاودانى هستند ، و هم طراوت و زيبائى و نشاط جوانى آنها جاودانى
است ، و هم پذيرائى كردن آنان ، چرا كه تعبير مخلدون از يكسو ، و تعبير يطوف عليهم
( بر آنها طواف مى كنند ) از سوى ديگر بيانگر اين واقعيت است .
تعبير به لؤلؤا منثورا ( مرواريدهاى پراكنده ) اشاره اى است به زيبائى و صفا و
درخشندگى و جذابيت آنها ، و هم حضورشان در همه جاى اين بزم الهى و روحانى .
تفسير نمونه ج : 25 ص : 369
و از آنجا كه نعمتهاى جهان ديگر به وصف نمى آيد هر قدر الفاظ گويا و رسا باشد ، در
آيه بعد به صورت سربسته مى افزايد : و هنگامى كه آنجا را مى نگرى نعمتها و ملك
عظيمى را مى بينى ! ( و اذا رايت ثم رايت نعيما و ملكا كبيرا ) .
براى نعيم و ملك كبير تفسيرهاى زيادى شده ، از جمله در حديثى از امام صادق (عليه
السلام) مى خوانيم معنى آيه اين است كه ملكى است كه هرگز زائل نمى شود و فنا نمى
پذيرد .
يا نعمتهاى بهشتى آنقدر گسترده است كه از نظر كثرت به وصف نمى آيد .
يا اينكه ملك كبير آن است كه فرشتگان به هنگام دخول بر بهشتيان اذن مى گيرند ، و با
سلام به آنها تحيت مى گويند .
يا بهشتيان هر چه اراده كنند به آن دست مى يابند .
يا پائين ترين فرد بهشتى قلمرو ملكش به اندازه است كه وقتى نگاه مى كند فاصله هزار
سال راه را مى بيند ! يا به معنى ملك دائمى و ابدى و توام با تحقق تمام آرزوها است
.
واژه نعيم كه در لغت به معنى نعمتهاى فراوان است ، و ملك كبير كه از عظمت و وسعت
باغهاى بهشتيان خبر مى دهد مفهوم وسيع و گسترده اى
تفسير نمونه ج : 25 ص : 370
دارند كه همه تفسيرهاى فوق را شامل مى شوند .
تا اينجا به قسمتى از نعمتهاى بهشتى از قبيل مساكن و تختها و سايه ها و ميوه ها و
نوشيدنيها و ظرفها و گروه پذيرائى كنندگان اشاره شد ، اكنون نوبت وسائل تزيينى
بهشتيان است ، مى فرمايد : بر اندام آنها لباسهائى است از حرير نازك سبز ، و از
ديباى ضخيم ( عاليهم ثياب سندس خضر و استبرق ) .
سندس به معنى پارچه ابريشمين نازك است ، در حالى كه استبرق به معنى پارچه ابريشمين
ضخيم است ، بعضى آن را از كلمه فارسى استبر يا ستبر مى دانند ، و بعضى احتمال داده
اند كه از ريشه عربى برق به معنى تلالؤ گرفته شده .
سپس مى افزايد : و آنها با دستبندهائى از نقره تزيين شده اند ( و حلوا اساور من فضة
) .
نقره هائى شفاف كه همچون بلور مى درخشد ، و از ياقوت و در و مرواريد زيباتر است .
اساور جمع اسورة ( بر وزن مغفرة ) و آن نيز به نوبه خود جمع سوار ( بر وزن غبار )
يا سوار ( بر وزن كتاب ) است كه در اصل از كلمه فارسى دستوار به معنى دستبند گرفته
شده ، و به هنگام نقل به زبان عربى مختصر تغييرى در آن پيدا شده است ، و به صورت
سوار در آمده است .
تفسير نمونه ج : 25 ص : 371
انتخاب رنگ سبز براى لباسهاى بهشتى به خاطر آن است كه رنگى است بسيار نشاط آفرين ،
همانند برگهاى زيباى درختان ، و البته رنگ سبز انواع و اقسامى دارد و هر كدام خود
داراى لطفى است .
در بعضى از آيات قرآن مانند آيه 30 سوره كهف آمده است كه بهشتيان يا دستبندهائى از
طلا تزئين مى شوند يحلون فيها من اساور من ذهب و اين منافاتى با آنچه در آيه مورد
بحث آمده ندارد ، زيرا ممكن است از جهت تنوع ، گاه با اين تزيين كنند ، و گاه با آن
.
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه مگر دستبند طلا و نقره زينت زنانه نيست ؟ چگونه
براى مردان بهشتى اين زينت ذكر شده ؟ ولى جواب آن روشن است چرا كه در بسيارى از
محيطها زينت طلا و نقره هم براى مردان است ، و هم براى زنان ( هر چند اسلام زينت
طلا را براى مردان تحريم كرده ) ولى البته نوع دستبندهاى مردان و زنان متفاوت است ،
و از آيه 53 سوره زخرف كه از قول فرعون نقل شده : فلو لا القى عليه اسورة من ذهب
چرا به موسى دستبندهائى از طلا داده نشده ؟ بر مى آيد كه دستبند طلا براى مردان در
محيط مصر نشانه عظمت محسوب مى شد .
بعلاوه همانگونه كه بارها اشاره كرده ايم چون براى بيان نعمتهاى بهشتى الفاظ معمولى
اين دنيا هرگز كافى نيست ، راهى جز اين وجود ندارد كه با اين الفاظ اشاراتى به آن
نعمتهاى عظيم و توصيف ناكردنى شود .
و سرانجام در پايان آيه به عنوان آخرين و مهمترين نعمت از اين سلسله نعمتها مى
فرمايد و پروردگارشان شراب طهور به آنها مى نوشاند ( و سقاهم ربهم شرابا طهورا ) .
درست است كه در لابلاى اين نعمتها نيز سخن از نوشيدنيهاى گوارا ، از جامهائى كه از
چشمه سلسبيل پر مى شود ، و بهشتيان از آن سيراب مى گردند ، در
تفسير نمونه ج : 25 ص : 372
ميان بود ، ولى ميان آنها و آنچه در اين آيه آمده است فرق بسيار است .
زيرا از يكسو در آنجا ساقى ولدان مخلدون بودند ، اما در اينجا ساقى خدا است ، و چه
تعبير عجيبى ؟ مخصوصا با تكيه بر كلمه رب خداوندى كه هميشه اين انسان را پرورش داده
و مالك و مربى او است ، وى را در مراحل تكامل همواره به پيش برده تا به آخرين مرحله
رسيده ، و اكنون نوبت آن است كه ربوبيتش را به حد اعلا برساند ، و با دست قدرتش از
جام شراب طهور بندگان ابرار و نيكان را سيراب و سرخوش كند .
و از سوى ديگر طهور به معنى چيزى است كه هم پاك است و هم پاك كننده به اين ترتيب
اين شراب ، جسم و روح انسان را از هر گونه آلودگى و ناپاكى پاك مى كند ، و آنچنان
روحانيت و نورانيت و نشاط به او مى بخشد ، كه وصفش در هيچ عبارتى نمى گنجد ، حتى در
حديثى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است : يطهر هم عن كل شىء سوى الله : قلب
و جان آنها را از همه چيز جز خداوند پاك مى كند .
پرده هاى غفلت را مى درد ، حجابها را از بين مى برد ، و انسان را شايسته حضور دائم
در جوار قرب خدا مى كند ، نشئه اين شراب طهور از هر نعمتى برتر ، و از هر موهبتى
بالاتر است .
اگر شراب آلوده دنيا عقل را زايل مى كند ، و انسان را از خدا دور مى سازد ، اما
شراب طهورى كه با دست ساقى الست داده مى شود ، او را از ما سوى الله بيگانه كرده ،
غرق در جمال و جلال او مى كند .
كوتاه سخن اينكه لطفى كه در اين آيه و در اين نعمت نهفته است از همه برتر و بالاتر
است .
تفسير نمونه ج : 25 ص : 373
از حديثى كه از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده استفاده مى شود كه چشمه
شراب طهور بر در بهشت قرار دارد : فيسقون منها شربة فيطهر الله بها قلوبهم من الحسد
! ... و ذلك قول الله عز و جل و سقاهم ربهم شرابا طهورا : جرعه اى از اين شراب طهور
به آنها داده مى شود و خدا به وسيله آن قلوب آنها را از حسد ( و هر گونه صفات رذيله
) پاك مى سازد .
جالب اينكه تعبير به طهور در قرآن مجيد فقط در دو مورد آمده يكى در مورد باران (
فرقان 48 ) كه همه چيز را پاك و زنده مى كند و ديگر در آيه مورد بحث در باره شراب
مخصوص بهشتى كه آن نيز پاك كننده و حيات بخش است و در آخرين آيه مورد بحث آخرين سخن
را در اين زمينه بيان كرده ، مى فرمايد : از سوى خدا به آنها گفته مى شود : اين
نعمتهاى عظيم و مواهب بى نظير پاداش اعمال شما است ، و سعى و كوشش و تلاش شما در
طريق اطاعت فرمان حق مقبول و مشكور است ( ان هذا كان لكم جزاءا و كان سعيكم مشكورا
) .
مبادا كسى تصور كند كه اين مواهب و پاداشهاى عظيم را بى حساب مى دهند ، اينها همه
جزاى سعى و عمل است ، و پاداش مجاهدتها و خودسازيها و چشم پوشى از گناه است .
بيان اين مطلب خود لذت و لطف خاصى دارد كه خداوند بزرگ ، يا فرشتگان او ، ابرار و
نيكان را مخاطب ساخته و به عنوان قدردانى و تشكر از آنها مى گويد : اينها همه پاداش
اعمال شما است ، و سعى شما مشكور است ، بلكه به
تفسير نمونه ج : 25 ص : 374
گفته بعضى از مفسران اين نعمتى است مافوق همه نعمتها و موهبتى است بالاتر از همه
مواهب كه خدا از انسان تشكر كند .
تعبير به كان كه فعل ماضى است خبر از گذشته مى دهد ، ممكن است اشاره به اين باشد كه
اين نعمتها از قبل براى شما فراهم شده است ، چرا كه هر وقت كسى به ميهمان خود بسيار
اهميت دهد وسائل پذيرائى او را از مدتها پيش آماده مى كند .
تفسير نمونه ج : 25 ص : 375
إِنَّا نحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْك الْقُرْءَانَ تَنزِيلاً(23) فَاصبرْ لِحُكمِ
رَبِّك وَ لا تُطِعْ مِنهُمْ ءَاثِماً أَوْ كَفُوراً(24) وَ اذْكُرِ اسمَ رَبِّك
بُكْرَةً وَ أَصِيلاً(25) وَ مِنَ الَّيْلِ فَاسجُدْ لَهُ وَ سبِّحْهُ لَيْلاً
طوِيلاً(26)
ترجمه :
23 - مسلما ما قرآن را بر تو نازل كرديم .
24 - پس در ( تبليغ و اجراى ) حكم پروردگارت شكيبا باش ، و از هيچ گنهكار و كافرى
از آنان اطاعت مكن .
25 - و نام پروردگارت را هر صبح و شام به ياد آور .
26 - و در شبانگاه براى او سجده كن ، و مقدارى طولانى از شب ، او را تسبيح گوى .
تفسير : پنج دستور مهم براى موفقيت در اجراى حكم خدا
آيات اين سوره از آغاز تاكنون در باره خلقت انسان و سپس معاد و رستاخيز او سخن مى
گفت ، در آيات مورد بحث روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرده ،
دستورات مؤكدى براى هدايت انسانها و صبر و مقاومت در اين راه به او مى دهد ، در
واقع اين آيات راه وصول به آنهمه نعمتهاى بى مانند را نشان داده است كه
تفسير نمونه ج : 25 ص : 376
تنها از طريق تمسك به قرآن و پيروى از رهبرى چون پيامبر اسلام (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) و الهام گرفتن از دستورات او امكان پذير است .
نخست مى فرمايد : مسلما ما قرآن را بر تو نازل كرديم ( انا نحن نزلنا عليك القرآن
تنزيلا ) .
بعضى از مفسران تنزيلا را كه به صورت مفعول مطلق در آيه فوق آمده اشاره به نزول
تدريجى قرآن دانسته اند كه اثر تربيتى آن روشن است ، و بعضى اشاره به عظمت مقام اين
كتاب آسمانى و تاكيدى بر نزول قرآن از ناحيه خداوند ، مخصوصا با توجه به تاكيدات
ديگر كه در آيه آمده ( تاكيد به وسيله ان و نحن و جمله اسميه ) مى دانند ، و در
حقيقت پاسخى است به كسانى كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را به كهانت و سحر و
افترا بر خداوند متهم مى كردند .
سپس پنج دستور مهم به پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى دهد كه نخستين آن
دعوت به صبر و استقامت است ، مى فرمايد : اكنون كه چنين است در طريق تبليغ و اجراى
احكام پروردگارت صابر و شكيبا باش ( فاصبر لحكم ربك ) .
از مشكلات و موانع راه و كثرت دشمنان و سرسختى آنها ترس و هراسى به خود راه مده ، و
همچنان به پيش حركت كن .
قابل توجه اينكه : دستور به استقامت را ( با توجه به فاء تفريع در فاصبر ) فرع بر
نزول قرآن از سوى خدا مى گيرد ، يعنى چون پشتيبان تو خدا است قطعا در اين راه
استقامت كن ، و تعبير به رب اشاره لطيف ديگرى به همين معنى است .
و در دومين دستور پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را از هر گونه سازش با منحرفان
بر حذر داشته مى گويد : از هيچ گنهكار و كافرى از آنها اطاعت مكن ( و لا تطع منهم
تفسير نمونه ج : 25 ص : 377
اثما او كفورا ) : در حقيقت اين حكم دوم تاكيدى است بر حكم اول چرا كه جمعيت دشمنان
تلاش مى كردند كه از طرق مختلف پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را در مسير باطل به
سازش بكشانند ، چنانكه نقل شده كه عتبة بن ربيعه و وليد بن مغيره به پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) مى گفتند از دعوت خود باز گرد ، ما آنقدر ثروت در اختيار تو مى
گذاريم كه راضى شوى ، و زيباترين دختران عرب را به همسرى تو در مى آوريم ، و
پيشنهادهاى ديگرى از اين قبيل ، و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به عنوان يك
رهبر بزرگ راستين بايد در برابر اين وسوسه هاى شيطانى ، يا تهديداتى كه بعد از بى
اثر ماندن اين تطميعات عنوان مى شود ، صبر و استقامت به خرج دهد ، نه تسليم تطميع
گردد ، و نه تهديد .
درست است كه پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هرگز تسليم نشد ، ولى اين
تاكيدى است بر اهميت اين موضوع در مورد آن حضرت (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و سرمشقى
است جاودانى براى ساير رهبران راه خدا .
گرچه بعضى از مفسران آثم را به عتبة بن ربيعه و كفور را به وليد بن مغيره يا ابو
جهل كه هر سه از مشركان عرب بودند تفسير كرده اند ، ولى روشن است كه آثم ( گنهكار )
و كفور ( كافر و كفران كننده ) مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه همه مجرمان و مشركان
را شامل مى گردد ، هر چند اين سه نفر از مصداقهاى روشن آن بودند .
اين نكته نيز قابل توجه است كه آثم مفهوم عامى دارد كه كفور را نيز شامل مى شود ،
بنابر اين ذكر كفور از قبيل ذكر خاص بعد از عام و براى تاكيد است .
ولى از آنجا كه صبر و استقامت در برابر هجوم اين مشكلات عظيم كار آسانى
تفسير نمونه ج : 25 ص : 378
نيست ، و پيمودن اين راه را دو توشه خاصى لازم دارد ، در آيه بعد مى افزايد : نام
پروردگارت را هر صبح و شام به ياد آور ( و اذكر اسم ربك بكرة و اصيلا ) .
و شبانگاه براى او سجده كن ، و مقدار زيادى از شب او را تسبيح گوى ( و من الليل
فاسجد له و سبحه ليلا طويلا ) .
تا در سايه آن ذكر و اين سجده و تسبيح ، نيروى لازم و قدرت معنوى و پشتوانه كافى
براى مبارزه با مشكلات اين راه فراهم سازى .
بكرة ( بر وزن نكته ) به معنى آغاز روز است و اصيل نقطه مقابل آن يعنى شامگاهان و
آخر روز است .
بعضى گفته اند اطلاق اين واژه بر آخر روز با توجه به اينكه از ماده اصل گرفته شده ،
به خاطر آن است كه آخر روز اصل و اساس شب را تشكيل مى دهد .
از بعضى از تعبيرات استفاده مى شود كه اصيل گاه به فاصله ميان ظهر و غروب اطلاق مى
گردد ( مفردات راغب ) .
و از بعضى ديگر بر مى آيد كه اصيل به اوائل شب نيز گفته مى شود ، زيرا كه آن را به
عشى تفسير كرده اند و عشى آغاز شب است چنانكه نماز مغرب و عشا را عشائين مى گويند ،
حتى از بعضى كلمات استفاده مى شود كه عشى از زوال ظهر تا صبح فردا را نيز شامل مى
شود .
ولى با توجه به اينكه اصيل در آيه شريفه در مقابل بكرة ( صبحگاهان ) قرار گرفته ، و
بعد از آن نيز سخن از عبادت شبانه به ميان آمده ، روشن مى شود
تفسير نمونه ج : 25 ص : 379
كه منظور همان طرف آخر روز است .
به هر حال اين دو آيه در حقيقت بيانگر لزوم توجه شبانه روزى و مستمر به ذات مقدس
پروردگار است .
بعضى آنرا به خصوص نمازهاى پنجگانه ، يا به اضافه نماز شب ، يا خصوص نماز صبح و عصر
و مغرب و عشا تفسير كرده اند ، ولى ظاهر اين است كه اين نمازها مصداقهائى از اين
ذكر مستمر الهى ، و تسبيح و سجده در پيشگاه مقدس اوست .
تعبير به ليلا طويلا اشاره به اين است كه مقدار زيادى از شب را تسبيح خدا كن ، در
حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) در تفسير آن آمده كه در پاسخ اين
سؤال كه منظور از اين تسبيح چيست ؟ فرمود : منظور نماز شب است ! .
ولى بعيد نيست كه اين تفسير نيز از قبيل بيان مصداق روشن باشد ، چرا كه نماز شب در
تقويت روح ايمان ، و تهذيب نفوس ، و زنده نگهداشتن اراده انسان در طريق اطاعت خدا ،
تاثير فوق العاده اى دارد .
در اينجا بايد به اين نكته توجه داشت كه دستورهاى پنجگانه آيات فوق گرچه به صورت
برنامه اى براى پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ذكر شده ، ولى در حقيقت
سرمشقى است براى همه كسانى كه در مسير رهبرى معنوى و انسانى جامعه بشرى گام بر مى
دارند .
آنها بايد بدانند بعد از اطمينان و ايمان كامل به هدف و رسالتى كه دارند لازم است
صبر و استقامت پيشه كنند ، و از انبوه مشكلات راه ، وحشت نداشته باشند ، چرا كه
هدايت يك جمعيت به خصوص زمانى كه در مقابل انسان افراد ناآگاه و دشمنان لجوج وجود
داشته باشند ، هميشه توام با مشكلات عظيم بوده و هست ،
تفسير نمونه ج : 25 ص : 380
و اگر صبر و استقامت رهبران نباشد هيچ رسالتى به ثمر نمى رسد .
و در مرحله بعد بايد در برابر وسوسه هاى شياطينى كه مصداق آثم و كفورند ، و با
انواع حيل و تزوير سعى در منحرف ساختن رهبران و پيشوايان مى كنند ، تا رسالت آنها
عقيم ماند ، با كمال قدرت مقاومت كنند ، نه فريب تطميع بخورند و نه واهمه اى از
تهديد به خود راه دهند .
و در تمام مراحل براى كسب قدرت روحى ، و نيروى اراده ، عزم راسخ ، و تصميم آهنين ،
هر صبح و شام به ياد خدا باشند ، و پيشانى را بر درگاهش بسايند ، مخصوصا از
عبادتهاى شبانه و راز و نياز با او مدد گيرند كه اگر اين امور رعايت شود پيروزى
حتمى است .
و اگر در پاره اى از مراحل مصيبت و شكستى رخ دهد در پرتو اين اصول مى توان آنها را
جبران كرد ، برنامه زندگى پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و دعوت و رسالت او
سرمشق مؤثرى براى رهروان اين راه است .
تفسير نمونه ج : 25 ص : 381
إِنَّ هَؤُلاءِ يحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْماً
ثَقِيلاً(27) نحْنُ خَلَقْنَهُمْ وَ شدَدْنَا أَسرَهُمْ وَ إِذَا شِئْنَا
بَدَّلْنَا أَمْثَلَهُمْ تَبْدِيلاً(28) إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شاءَ اتخَذَ
إِلى رَبِّهِ سبِيلاً(29) وَ مَا تَشاءُونَ إِلا أَن يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ
كانَ عَلِيماً حَكِيماً(30) يُدْخِلُ مَن يَشاءُ فى رَحْمَتِهِ وَ الظلِمِينَ
أَعَدَّ لهَُمْ عَذَاباً أَلِيمَا(31)
ترجمه :
27 - آنها زندگى زودگذر دنيا را دوست دارند در حالى كه پشت سر خود روز سخت و سنگينى
را رها مى كنند .
28 - ما آنها را آفريديم و پيوندهاى وجودشان را محكم كرديم ، و هر زمان بخواهيم جاى
آنان را به گروه ديگرى مى دهيم .
29 - اين يك تذكر و ياد آورى است و هر كس بخواهد ( با استفاده از آن ) راهى به سوى
تفسير نمونه ج : 25 ص : 382
پروردگارش انتخاب مى كند .
30 - و شما چيزى را نمى خواهيد مگر اينكه خدا بخواهد ، خداوند عالم و حكيم است .
31 - هر كس را بخواهد ( و شايسته ببيند ) در رحمت خود وارد مى كند ، و براى ظالمان
عذاب دردناكى فراهم ساخته است .
تفسير : اين يك هشدار است ، و انتخاب راه با شماست !
در آيات گذشته به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هشدار داده شده كه تحت تاثير
افراد آثم و كفور ( مجرم و كافر ) هرگز واقع نشود ، و به شهادت تاريخ ، آنها كسانى
بودند كه به پندار خامشان براى نفوذ در اراده و تصميم پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) مى خواستند از تطميع به مال و مقام و زنهاى زيبا كمك بگيرند .
آيات مورد بحث معرفى بيشترى از آنها كرده ، مى گويد : آنها زندگى زود گذر اين جهان
را دوست دارند ، در حالى كه در پشت سر خود روز سخت و سنگينى را رها مى كنند و
ناديده مى گيرند ! ( ان هؤلاء يحبون العاجلة و يذرون وراءهم يوما ثقيلا ) .
افق افكار آنها از خور و خواب و شهوت فراتر نمى رود ، و آخرين نقطه ديد آنها همين
لذائد بى قيد و شرط مادى است ، و عجب اينكه مى خواهند روح بزرگ پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) را نيز با همين مقياس بسنجند .
اما اين بى خبران كوردل توجه ندارند كه چه روز سنگينى در پيش دارند ؟ ! ، سنگين از
نظر مجازاتها ، سنگين از نظر محاسبه ، و سنگين از نظر طول زمان و فضاحت و رسوائى
سنگين .
تعبير به وراءهم ( پشت سرشان ) با اينكه بايد قاعدتا پيش روى آنها گفته شود به خاطر
آن است اينها آن روز را به دست فراموشى مى سپارند ،
تفسير نمونه ج : 25 ص : 383
گوئى پشت سر انداخته اند ، ولى به گفته بعضى از مفسران كلمه وراء گاه به معنى پشت
سر ، و گاه به معنى پيش رو به كار مى رود .
در آيه بعد به آنها هشدار مى دهد كه از نيرو و قدرت خود مغرور نشوند كه اينها را
همه خدا داده ، و هر زمان بخواهد به سرعت باز پس مى گيرد ، مى فرمايد : ما آنها را
آفريديم ، و پيوندهاى وجودشان را محكم كرديم ، به آنها قوت و قدرت بخشيديم ، و هر
زمان بخواهيم آنها را مى بريم و گروه ديگرى را جانشينشان مى سازيم ( نحن خلقناهم و
شددنا اسرهم و اذا شئنا بدلنا امثالهم تبديلا ) .
اسر ( بر وزن عصر ) در اصل به معنى بستن چيزى با زنجير است ، و اسيران را از اين
جهت اسير ناميده اند كه آنها را مى بندند ، ولى اسر در اينجا اشاره به استحكام
پيوندهاى وجودى انسان است كه قدرت حركت و توانائى فعاليتهاى مهم به او مى دهد .
به راستى قرآن در اينجا انگشت روى نقطه حساسى گذارده ، و آن پيوندهاى مختلف اجزاى
وجود بشر است از عصبهاى كوچك و بزرگ كه همچون طنابهاى آهنين عضلات را به يكديگر
مربوط مى سازد گرفته ، تا رباطها و عضلات مختلف ،
تفسير نمونه ج : 25 ص : 384
آنچنان قطعات كوچك و بزرگ استخوان و گوشتهاى اندام انسان را به يكديگر محكم بسته كه
از مجموع آنها يك واحد كاملا منسجم كه آماده انجام هر گونه فعاليتى است ساخته ، اما
رويهمرفته اين جمله كنايه از قدرت و قوت است .
اين آيه در ضمن غنا و بى نيازى ذات پاك خدا را ، از آنها ، و از اطاعت و ايمانشان ،
روشن مى سازد ، تا بدانند اگر اصرارى براى ايمان آنها است ، در حقيقت لطف و رحمتى
است از ناحيه پروردگار .
نظير اين معنى در آيه 133 سوره انعام نيز آمده است ، آنجا كه مى فرمايد : و ربك
الغنى ذو الرحمة ان يشا يذهبكم و يستخلف من بعدكم ما يشاء : پروردگار تو بى نياز و
مهربان است ، اگر بخواهد همه شما را مى برد ، و هر كس را بخواهد جانشين شما مى سازد
.
سپس به كل بحثهائى كه در اين سوره آمده است كه مجموعا يك برنامه جامع سعادت را
ارائه مى دهد اشاره كرده ، مى گويد : اين يك تذكر و يادآورى است ، و هر كس بخواهد
با استفاده از آن راهى به سوى پروردگارش انتخاب مى كند ( ان هذه تذكرة فمن شاء اتخذ
الى ربه سبيلا ) .
وظيفه ما نشان دادن راه است ، نه اجبار بر انتخاب ، اين شما هستيد كه بايد با عقل و
درك خود ، حق را از باطل تشخيص دهيد ، و با اراده و اختيار خود تصميم بگيريد .
اين در حقيقت تاكيدى است بر آنچه در آغاز سوره گذشته كه فرمود :
تفسير نمونه ج : 25 ص : 385
انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا : ما راه را به او نشان داديم ، خواه
پذيرا شود و شكر اين نعمت را بجا آورد ، يا اعراض و كفران كند .
و از آنجا كه ممكن است افراد كوته فكر از تعبير فوق نوعى تفويض و واگذارى مطلق به
بندگان تصور كنند ، در آيه بعد براى نفى اين توهم مى افزايد : شما چيزى را نمى
خواهيد مگر اينكه خدا بخواهد ( و ما تشاءون الا ان يشاء الله ) .
چرا كه خداوند عالم و حكيم است ( ان الله كان عليما حكيما ) .
و اين در حقيقت اثبات اصل معروف الامر بين الامرين است ، از يكسو مى فرمايد : خدا
راه را نشان داده و انتخاب با شما است و از سوى ديگر مى افزايد : انتخاب شما منوط
به مشيت الهى است يعنى شما استقلال كامل نداريد بلكه قدرت و توان و آزادى اراده شما
همه به خواست خدا و از ناحيه او است ، و هر زمان اراده كند مى تواند اين قدرت و
آزادى را سلب كند .
به اين ترتيب نه تفويض و واگذارى كامل است و نه اجبار و سلب اختيار ، بلكه حقيقتى
است دقيق و ظريف در ميان اين دو ، يا به تعبير ديگر : نوعى آزادى وابسته به مشيت
الهى است ، كه هر لحظه بخواهد مى تواند آن را باز پس گيرد ، تا هم بندگان بتوانند
بار تكليف و مسؤوليت را كه رمز تكامل آنهاست بر دوش گيرند و هم خود را بى نياز از
خداوند تصور نكنند .
خلاصه اين تعبير براى آن است كه بندگان ، خود را بى نياز از هدايت
تفسير نمونه ج : 25 ص : 386
و حمايت و توفيق و تاييد ذات مقدس او ندانند ، و در عين تصميم گيرى در كارها ، خود
را به او بسپارند ، و تحت حمايت او قرار دهند .
از اينجا روشن مى شود اينكه بعضى از مفسران جبرى مسلك مانند فخر رازى به اين آيه
چسبيده اند به خاطر پيشداوريهائى است كه در اين مساله داشته اند ، او مى گويد : و
اعلم ان هذه الاية من جملة الايات التى تلاطمت فيها امواج الجبر و القدر ! : بدان
كه اين آيه از آياتى است كه امواج جبر در آن متلاطم است ! .
آرى ، اگر اين آيه را از آيات قبل جدا كنيم جاى اين توهم وجود دارد ولى با توجه به
اينكه در يك آيه بيان تاثير اختيار شده ، و در يك آيه ديگر بيان تاثير مشيت
پروردگار ، به خوبى مساله الامر بين الامرين تثبيت مى گردد .
عجيب است طرفداران تفويض به همان آيه اى مى چسبند كه سخن از اختيار مطلق مى گويد ،
و طرفداران جبر به آيه اى كه به تنهائى بوى جبر مى دهد ، و هر كدام مى خواهند
پيشداوريهاى خود را با آن توجيه كنند ، در حالى كه فهم صحيح كلام الهى ( و هر كلام
ديگر ) ايجاب مى كند كه همه را در كنار هم بگذارند ، و بدون تعصب و پيشداورى قبلى
قضاوت كنند .
ذيل آيه كه مى فرمايد : ان الله كان عليما حكيما نيز ممكن است اشاره به همين معنى
باشد چرا كه علم و حكمت خدا ايجاب مى كند بندگان را در پيمودن راه تكامل آزاد
بگذارد ، و گرنه تكامل اجبارى و تحميلى تكامل نيست ، بعلاوه علم و حكمت او اجازه
نمى دهد كه افرادى را مجبور به كار خير و افرادى را مجبور به كار شر ، كند ، و بعد
گروه اول را پاداش دهد ، و گروه دوم را مجازات كند .
تفسير نمونه ج : 25 ص : 387
و سرانجام در آخرين آيه اين سوره ، به سرنوشت نيكوكاران و بدكاران در يك جمله كوتاه
و پرمعنى اشاره كرده ، مى فرمايد : خدا هر كس را بخواهد در رحمتش وارد مى كند ، و
براى ظالمان عذاب دردناكى فراهم ساخته است ( يدخل من يشاء فى رحمته و الظالمين
اعدلهم عذابا اليما ) .
جالب اينكه در آغاز آيه مى گويد : هر كس را بخواهد در رحمت خود وارد مى كند ولى در
پايان آيه ، عذاب را روى ظالمان متمركز مى سازد ، و اين نشان مى دهد كه مشيت او بر
عذاب به دنبال مشيت انسان بر ظلم و گناه است ، و به قرينه مقابله روشن مى شود كه
مشيت او در رحمت نيز به دنبال اراده انسان در ايمان و عمل صالح و اجراى عدل است ، و
جز اين از حكيم نمى توان انتظار داشت .
عجب اينكه با اين قرينه روشن باز افرادى مانند فخر رازى صدر آيه را دليل بر مساله
جبر گرفته اند بى آنكه ذيل آيه را كه در باره آزادى اراده و عمل ظالمان سخن مى گويد
مورد توجه قرار دهند ! .
خداوندا ! ما را در رحمتت داخل كن ، و از عذاب اليمى كه در انتظار ظالمان است برهان
.
پروردگارا ! تو راه را نشان دادى ، ما نيز تصميم به پيمودن اين راه داريم ، ما را
مدد فرما ! بارالها ! اگر از ابرار نيستيم دوستدار آنهائيم ، ما را به آنها ملحق
نما .
پايان سوره انسان ( دهر ) 1 ربيع الثانى 1407
تفسير نمونه ج : 25 ص : 388
تفسير نمونه ج : 25 ص : 389
( 77 ) سوره مرسلات اين سوره در مكه نازل شده و داراى 50 آيه است
تفسير نمونه ج : 25 ص : 390
تفسير نمونه ج : 25 ص : 391
محتواى سوره مرسلات
معروف اين است كه اين سوره در مكه نازل شده ، ولى بعضى تصريح كرده اند به اين كه
آيه 48 و اذا قيل لهم اركعوا لا يركعون مدنى است ، هر چند دليل روشنى براى آن ذكر
نكرده اند ، و اگر مساله ركوع و نماز سبب اين استنباط شده ، درست به نظر نمى رسد ،
زيرا مدتها مسلمانان در مكه نماز مى خواندند و ركوع مى كردند .
به هر حال بيشترين مطلبى كه در اين سوره مطرح شده است ، مسائل مربوط به قيامت و
تهديد و انذار مكذبان و منكران است .
و از امتيازات اين سوره اين است كه آيه ويل يومئذ للمكذبين : واى در آن روز بر
تكذيب كنندگان ده بار در آن تكرار شده ، و هر بار به دنبال مطلب تازه اى .
بعد از ذكر سوگندهائى ، از قيامت و حوادث سنگين و سخت رستاخيز خبر مى دهد ، و به
دنبال آن همين آيه را ذكر مى كند ، و مى گويد : واى بر تكذيب كنندگان در آن روز !
در مرحله بعد سرگذشت غم انگيز اقوام گنهكار پيشين .
و در مرحله سوم گوشه اى از ويژگيهاى آفرينش انسان .
و در مرحله چهارم قسمتى از مواهب الهى در زمين .
و در مرحله پنجم قسمتهائى از عذاب تكذيب كنندگان را شرح مى دهد .
همچنين در هر مرحله اشاره اى به مطلبى بيدارگر و تكان دهنده كرده ، و به دنبال آن
اين آيه را تكرار مى كند ، و حتى در بخشى از آن به نعمتهاى
|