بعدی 

تفسير نمونه ج : 25 ص : 41
فَمَا لِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَك مُهْطِعِينَ(36) عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشمَالِ عِزِينَ(37) أَ يَطمَعُ كلُّ امْرِى مِّنهُمْ أَن يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيم(38) َكلا إِنَّا خَلَقْنَهُم مِّمَّا يَعْلَمُونَ(39) فَلا أُقْسِمُ بِرَب المَْشرِقِ وَ المَْغَرِبِ إِنَّا لَقَدِرُونَ(40) عَلى أَن نُّبَدِّلَ خَيراً مِّنْهُمْ وَ مَا نحْنُ بِمَسبُوقِينَ(41)
ترجمه :
36 - اين كافران را چه مى شود كه با سرعت نزد تو مى آيند .
37 - از راست و چپ ، گروه گروه ( طمع بهشت دارند ) !
38 - آيا هر يك از آنها طمع دارد كه در بهشت پر نعمت الهى وارد شود ؟
39 - هرگز چنين نيست ، ما آنها را از آنچه خودشان مى دانند آفريده ايم !
40 - سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها كه ما قادريم .
41 - بر اينكه جاى آنها را به كسانى بدهيم كه از آنها بهترند ، و ما هرگز مغلوب نخواهيم شد .

تفسير : به كدام روسفيدى طمع بهشت دارى ؟ !
در آيات گذشته اين سوره بحثهائى پيرامون نشانه هاى مؤمنان و كفار
تفسير نمونه ج : 25 ص : 42
و سرنوشت هر يك از اين دو گروه آمده است ، در آيات بالا بار ديگر به شرحى پيرامون وضع كفار و استهزاى آنها نسبت به مقدسات باز مى گردد .
بعضى گفته اند اين آيات در مورد گروههائى از مشركان نازل شده كه وقتى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در مكه آيات معاد را براى مسلمانان مى خواند ، آنها از هر گوشه و كنار مى آمدند و مى گفتند : اگر معادى در كار باشد وضع ما از اين افرادى كه به تو ايمان آورده اند در آن عالم بهتر است ، همانگونه كه در اين دنيا وضع ما از آنها بهتر مى باشد ! قرآن در پاسخ آنها چنين مى گويد : اين كافران را چه مى شود كه با سرعت نزد تو مى آيند ( فمال الذين كفروا قبلك مهطعين ) .
از راست و چپ گروه گروه مى آيند و طمع بهشت دارند ( عن اليمين و عن الشمال عزين ) .
آيا هر يك از آنها طمع دارد كه در بهشت پر نعمت الهى وارد شود ( ا يطمع كل امرىء منهم ان يدخل جنة نعيم ) .
با كدام ايمان و با كدام عمل چنين شايستگى براى خود قائلند ؟ ! مهطعين جمع مهطع به معنى كسى است كه گردن مى كشد و با سرعت راه مى رود و در جستجوى چيزى است ، و گاه تنها به معنى گردن كشيدن براى خبر گرفتن مى آيد .
عزين جمع عزة ( بر وزن هبه ) به معنى جماعتهاى پراكنده است و ريشه اصلى آن عزو ( بر وزن جذب ) به معنى نسبت دادن است ، و از آنجا
تفسير نمونه ج : 25 ص : 43
كه هر گروهى كه با هم هستند به يكديگر نسبت و ارتباطى دارند ، و يا هدف واحدى را تعقيب مى كنند ، به جماعت و گروه عزه گفته شده .
به هر حال مشركان خود خواه و خودپرست از اين ادعاهاى بى اساس بسيار داشتند ، و مرفه بودن زندگى مادى خود را كه غالبا از طرق نامشروع و غارتگرى و مانند آن حاصل شده بود ، دليل بر بلندى مقامشان در پيشگاه خدا و محبوبيت نزد پروردگار مى پنداشتند ، سپس با يك مقايسه بى معنى مقامات والائى در قيامت براى خود قائل بودند .
درست است كه آنها به معاد البته به آن صورتى كه قرآن بيان مى كرد .
عقيده نداشتند ، ولى گاه به صورت احتمال روى آن بحث مى كردند كه اگر معادى باشد ما در جهان ديگر چنين و چنان خواهيم بود ، شايد اين سخن را از روى استهزا نيز مى گفتند .
در اينجا قرآن مجيد به پاسخ آنها پرداخته ، مى گويد : هرگز چنين نيست كه آنها وارد باغهاى پر نعمت بهشت شوند ، چرا كه ما آنها را از آنچه خودشان مى دانند آفريده ايم ( كلا انا خلقناهم مما يعلمون ) .
در حقيقت خداوند مى خواهد با اين جمله اولا غرور آنها را درهم بشكند ، زيرا مى گويد : خودتان بهتر مى دانيد كه ما شما را از چه چيز آفريده ايم ؟ از نطفه اى بى ارزش ، از آبى گنديده و پست ، پس اينهمه غرور و نخوت براى چيست ؟ .
ثانيا پاسخى به استهزا كنندگان معاد مى گويد كه اگر شما در امر معاد شك داريد برويد و حال نطفه را بررسى كنيد ، و ببينيد چگونه از يك قطره آب بى ارزش موجودى بديع مى سازيم كه در تطورات جنينى هر روز خلقت
تفسير نمونه ج : 25 ص : 44
و آفرينش تازه اى به خود مى گيرد .
آيا خالق انسان از نطفه قادر نيست كه بعد از خاك شدن لباس حيات در تن انسان بپوشاند .
ثالثا اينها چگونه طمع بهشت دارند با اينكه در صحيفه اعمال خود اينهمه عمل گناه دارند ، زيرا موجودى كه از نطفه اى بى ارزش آفريده شده از نظر مادى شرافتى ندارد ، اگر شرفى هست به خاطر ايمان و عمل صالح است كه اينها فاقد آنند ، پس چگونه انتظار دارند در باغهاى بهشتى گام بنهند .
سپس براى تاكيد اين مطلب مى افزايد : سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها كه ما قادريم ... ( فلا اقسم برب المشارق و المغارب انا لقادرون ) .
بر اينكه جاى آنها را به كسانى بدهيم كه از آنها بهترند و ما هرگز در اين كار مغلوب نخواهيم شد ( على ان نبدل خيرا منهم و ما نحن بمسبوقين ) .
اين جمله ممكن است اشاره به آن باشد كه ما نه تنها قادريم كه آنها را بعد از خاك شدن به زندگى و حيات نوين باز گردانيم ، بلكه مى توانيم آنها را به موجوداتى كاملتر و بهتر تبديل كنيم ، و هيچ چيز مانعى از اين كار نخواهد بود .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 45
و به اين ترتيب ، تعبير فوق ادامه اى بر بحث معاد است .
و يا اشاره به اين باشد كه براى ما هيچ مانعى ندارد شما را به كيفر اعمالتان نابود كنيم ، و افرادى شايسته و آگاه و مؤمن جانشين شما سازيم ، تا يار و ياور پيامبر ما باشند ، و چيزى مانع ما از اين كار نخواهد بود .
بنابر اين اگر اصرار به شما مى كنيم ايمان بياوريد نه از روى نياز و عجز است ، بلكه مصلحت كلى تربيت و هدايت بشر ايجاب مى كند .
تعبير به رب المشارق و المغارب ( پروردگار مشرقها و مغربها ) ممكن است اشاره به اين باشد كه همان خداوندى كه قادر است خورشيد با عظمت را هر روزى در مشرق و مغرب جديدى قرار دهد ، و آنچنان اين حساب دقيق باشد كه ميليونها سال دوره سالانه خود را بى كم و كاست طى كند ، قادر است بار ديگر انسان را به زندگى باز گرداند و حيات نوينى بخشد و يا گروهى را ببرد و گروهى شايسته تر جانشين آنها كند .

نكته : خداوند مشارق و مغارب
در آيات قرآن مجيد گاهى تعبير مشرق و مغرب به صورت مفرد آمده است مانند آيه 115 بقره و لله المشرق و المغرب : مشرق و مغرب از آن خدا است و گاه به صورت تثنيه آمده است ، مانند آيه 17 سوره رحمن رب المشرقين و رب المغربين : پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب و گاه به صورت جمع المشارق و المغارب مانند آيه مورد بحث .
بعضى كوته نظران اين تعبيرات را متضاد پنداشته اند ، در حالى كه همگى هماهنگ ، و هر يك اشاره به نكته اى است ، توضيح اينكه خورشيد هر روز از
تفسير نمونه ج : 25 ص : 46
نقطه تازه اى طلوع ، و در نقطه تازه اى غروب مى كند ، بنابر اين به تعداد روزهاى سال مشرق و مغرب داريم ، و از سوى ديگر در ميان اينهمه مشرق و مغرب دو مشرق و دو مغرب در ميان آنها ممتاز است كه يكى در آغاز تابستان ، يعنى حداكثر اوج خورشيد در مدار شمالى ، و يكى در آغاز زمستان يعنى حداقل پائين آمدن خورشيد در مدار جنوبى است ( كه از يكى تعبير به مدار رأس السرطان و از ديگرى تعبير به مدار رأس الجدى مى كنند ) و چون اين دو كاملا مشخص است روى آن مخصوصا تكيه شده است ، علاوه بر اين دو مشرق و دو مغرب ديگر كه آنها را مشرق و مغرب اعتدالى مى نامند ( در اول بهار و اول پائيز هنگامى كه شب و روز در تمام دنيا برابر است ) نيز مشخص مى باشد كه بعضى رب المشرقين و رب المغربين را اشاره به آن گرفته اند و آن نيز قابل توجه است .
اما آنجا كه به صورت مفرد ذكر شده معنى جنس را دارد كه توجه تنها روى اصل مشرق و مغرب است بى آنكه نظر به افراد داشته باشد ، به اين ترتيب تعبيرات مختلف بالا هر يك نكته اى دارد و انسان را متوجه تغييرات مختلف طلوع و غروب آفتاب و تغيير منظم مدارات شمس مى كند .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 47
فَذَرْهُمْ يخُوضوا وَ يَلْعَبُوا حَتى يُلَقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِى يُوعَدُونَ(42) يَوْمَ يخْرُجُونَ مِنَ الأَجْدَاثِ سِرَاعاً كَأَنهُمْ إِلى نُصب يُوفِضونَ(43) خَشِعَةً أَبْصرُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذَلِك الْيَوْمُ الَّذِى كانُوا يُوعَدُونَ(44)
ترجمه :
42 - آنها را به حال خود واگذار تا در باطل خود فرو روند ، و بازى كنند ، تا زمانى كه روز موعود خود را ملاقات نمايند .
43 - همان روز كه از قبرها به سرعت خارج مى شوند ، گوئى به سوى بتهايشان مى دوند !
44 - در حالى كه چشمهاى آنها از شدت وحشت به زير افتاده ، و پرده اى از ذلت و خوارى آنها را پوشانده است ( و به آنها گفته مى شود ) اين همان روزى است كه به شما وعده داده مى شد .

تفسير : گوئى به سوى بتهايشان مى دوند !
در اين آيات كه آخرين آيات سوره معارج است به عنوان انذار و تهديد كافران سر سخت و استهزاء كننده و لجوج ، مى فرمايد : آنها را به حال خود واگذار ، تا در مطالب باطل خود فرو روند ، و به بازى مشغول باشند ، تا زمانى كه روز موعود خود را ملاقات كنند ( فذرهم يخوضوا و يلعبوا حتى يلاقوا
تفسير نمونه ج : 25 ص : 48
يومهم الذى يوعدون ) .
بيش از اين استدلال و موعظه لازم نيست ، آنها نه اهل منطقند و نه آمادگى براى بيدار شدن دارند ، بگذار در اباطيل و اراجيف خود غوطهور باشند ، و همچون كودكان سرگرم بازى ، تا روز موعود آنها ، روز رستاخيز ، فرا رسد ، و همه چيز را با چشم خود ببينند ! اين آيه با همين تعبير و بدون هيچگونه تفاوت در سوره زخرف آيه 83 نيز آمده است .
سپس به معرفى آن روز موعود پرداخته ، و نشانه هائى از اين روز وحشتناك و هول انگيز را بيان مى كند ، و مى فرمايد : همان روزى كه از قبرها به سرعت خارج مى شوند ، و چنان تند حركت مى كنند كه گوئى به سوى بتهايشان مى دوند ! ( يوم يخرجون من الاجداث سراعا كانهم الى نصب يوفضون ) .
چه تعبير عجيبى ؟ وضع حال آنها را در قيامت و هنگامى كه به سوى دادگاه عدل الهى با سرعت حركت مى كنند تشبيه به هجوم آنها در يك روز جشن يا عزا به سوى بتهايشان مى كند اما آن كجا و اين كجا ؟ و در حقيقت سخريه اى است نسبت به عقائد پوچى كه در عالم دنيا داشتند .
اجداث جمع جدث ( بر وزن عبث ) به معنى قبر است .
سراع جمع سريع ( مثل ظراف و ظريف ) به معنى شخص يا چيزى است كه به سرعت حركت مى كند .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 49
نصب جمع نصيب آن هم به گفته بعضى جمع نصب ( بر وزن سقف ) در اصل به معنى چيزى است كه در جائى نصب مى شود و به بتهائى كه به صورت قطعه سنگى آنها را در جاهائى نصب مى كردند و پرستش مى نمودند و روى آن قربانى كرده و خون قربانى را بر آن مى ريختند گفته مى شد ، و تفاوتش با صنم اين بود كه صنم بتى بود كه داراى شكل و صورت خاصى بود ، اما نصب قطعه سنگهاى بى شكلى بود كه آنها را به علتى پرستش مى كردند ، همانگونه كه در آيه 3 سوره مائده مى خوانيم كه از جمله گوشتهاى حرام گوشت حيوانى را مى شمرد كه روى اين بتها ذبح مى شد ( و ما ذبح على النصب ) .
يوفضون از ماده افاضه به معنى حركت سريع است شبيه حركت سريع آب از سر چشمه .
بعضى نيز گفته اند كه منظور از نصب در آيه مورد بحث پرچمها است كه در ميان لشكرها با كاروانها در يك نقطه بر پا مى كنند ، و هر كس با سرعت خود را به آن مى رساند ، ولى تفسير اول مناسبتر است .
سپس به نشانه هاى ديگرى پرداخته مى افزايد : اين در حالى است كه چشمهاى آنها از شدت هول و وحشت به زير افتاده و خاضعانه نگاه مى كنند ( خاشعة ابصارهم ) .
و پرده اى از ذلت و خوارى تمام وجود آنها را در بر گرفته ( ترهقهم ذلة ) .
و در پايان آيه مى فرمايد : اين همان روزى است كه به آنها وعده داده مى شد ( ذلك اليوم الذى كانوا يوعدون ) .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 50
آرى اين همان روز موعود است كه آن را به باد مسخره مى گرفتند ، و گاه مى گفتند : به فرض كه چنين روزى در كار باشد وضع ما در آن روز از مؤمنان هم بهتر است ، ولى آن روز از شدت ترس و وحشت و شرمسارى جرات ندارند سر بر آورند ، گرد و غبار مذلت بر سر و روى آنها نشسته ، و در هاله اى از غم و اندوه فرو رفته اند ، مسلما آن روز نادم و پشيمان مى شوند اما چه سود ؟ خداوندا .
در آن روز هولناك ما را در پوشش رحمتت قرار بده .
پروردگارا ! دامهاى شيطان سخت ، و هواى نفس غالب ، و آرزوهاى دور و دراز فريبنده است ، تو خودت بيدارى و آگاهى و عدم انحراف از مسير را به ما مرحمت فرما .
بارالها ! ما را از مؤمنانى كه بر عهد خود با تو وفا كرده اند و كمر به اطاعتت بسته اند قرار ده آمين يا رب العالمين پايان سوره معارج 21 ذى الحجة الحرام 1406
تفسير نمونه ج : 25 ص : 51
( 71 ) سوره نوح اين سوره در مكه نازل شده و داراى 28 آيه است
تاريخ شروع 22 ذى الحجة الحرام 1406
تفسير نمونه ج : 25 ص : 52
تفسير نمونه ج : 25 ص : 53
محتواى سوره نوح
اين سوره چنانكه از نامش پيدا است سرگذشت نوح پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را بيان مى كند ، در سوره هاى متعددى از قرآن مجيد به سر گذشت اين پيامبر بزرگ اشاره شده ، از جمله سوره هاى شعرا ، مؤمنون ، اعراف ، انبياء و از همه مشروحتر در سوره هود آمده كه در حدود 25 آيه درباره اين پيامبر اولو العزم سخن مى گويد ( از آيه 25 تا 49 ) .
ولى آنچه در سوره نوح آمده قسمت خاصى از زندگى او است كه در جائى ديگر به اين سبك نيامده است ، و اين قسمت مربوط به دعوت مستمر و پى گير او به سوى توحيد ، و كيفيت ، و عناصر اين دعوت .
و ريزه كارى هائى است كه در اين مساله مهم به كار رفته است ، آن هم در برابر قوم لجوج و خود خواه و متكبرى كه مطلقا حاضر نبودند در برابر حق سر فرود آورند .
با توجه به اينكه اين سوره در مكه نازل شده ، و پيامبر و مسلمانان اندك آن زمان در شرائطى مشابه شرائط زمان نوح و يارانش قرار داشتند ، مسائل زيادى را به آنها مى آموزد ، و يكى از اهداف ذكر اين ماجرا همين بوده است از جمله اينكه :
1 - به آنها ياد مى دهد كه چگونه از طريق استدلال منطقى توأم با محبت و دلسوزى كامل دشمنان را تبليغ كنند ، و از هر وسيله مفيد و مؤثرى در اين راه بهره گيرند .
2 - به آنها مى آموزد كه هرگز در طريق دعوت به سوى خدا خسته نشوند
تفسير نمونه ج : 25 ص : 54
هر چند سالها طول بكشد ، و دشمن كارشكنى كند .
3 - به آنها مى آموزد كه در يك دست وسائل تشويق ، و در دست ديگر عوامل انذار را داشته باشند ، و از هر دو در طريق دعوت بهره گيرند .
4 - آيات آخر اين سوره هشدارى است براى مشركان لجوج كه اگر در برابر حق تسليم نشوند و به فرمان خدا گردن ننهند عاقبت دردناكى در پيش دارند .
5 - علاوه بر اينها اين سوره سبب تسلى خاطر براى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مؤمنان نخستين و افراد مشابه آنها است كه در برنامه هاى خود به لطف خدا دلگرم و در برابر مشكلات و سختيها صابر و شكيبا باشند .
به تعبير ديگر اين سوره ترسيمى است از بيان مبارزه دائمى طرفداران حق و باطل و برنامه هائى كه طرفداران حق در مسير خود بايد به كار بندند .

فضيلت تلاوت سوره
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : من قرأ سورة نوح كان من المؤمنين الذين تدركهم دعوة نوح : كسى كه سوره نوح را بخواند از مؤمنانى خواهد بود كه شعاع دعوت نوح پيامبر او را فرا مى گيرد .
و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم من كان يؤمن بالله و اليوم الاخر و يقرأ كتابه فلا يدع ان يقرأ سورة انا ارسلنا نوحا فاى عبد قرأها محتسبا صابرا فى فريضة او نافلة ، اسكنه الله مساكن الابرار و اعطاه ثلاث جنان مع جنته كرامة من الله :
تفسير نمونه ج : 25 ص : 55
كسى كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارد و كتاب او را مى خواند تلاوت سوره نوح را رها ننمايد ، هر كس آن را براى خدا و توأم با شكيبائى در نماز فريضه يا نافله تلاوت كند خداوند او را در منازل نيكان جاى مى دهد ، و سه باغ از باغهاى بهشت همراه باغ خودش براى احترام او مرحمت مى كند .
ناگفته پيدا است كه هدف از تلاوت آن اين است كه از راه و رسم اين پيامبر بزرگ و استقامت و شكيبائى ياران او در راه دعوت به سوى حق الهام گيرد ، و خود را در شعاع دعوت او قرار دهد ، نه خواندن فاقد انديشه و فكر و نه انديشه اى خالى از عمل .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 56
سوره نوح .
سورة نوح
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ أَنْ أَنذِرْ قَوْمَك مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(1) قَالَ يَقَوْمِ إِنى لَكمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(2) أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِيعُونِ(3) يَغْفِرْ لَكم مِّن ذُنُوبِكمْ وَ يُؤَخِّرْكُمْ إِلى أَجَل مُّسمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاءَ لا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(4)
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - ما نوح را به سوى قومش فرستاديم ، و گفتيم : قوم خود را انذار كن پيش از آنكه عذاب دردناك به سراغشان آيد .
2 - گفت : اى قوم ! من براى شما بيم دهنده آشكارى هستم .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 57
3 - كه خدا را پرستش كنيد ، و از مخالفت او بپرهيزيد ، و مرا اطاعت نمائيد .
4 - اگر چنين كنيد خدا گناهانتان را مى آمرزد ، و تا زمان معينى شما را عمر مى دهد ، اما هنگامى كه اجل الهى فرا رسد تاخيرى نخواهد داشت اگر مى دانستيد .

تفسير : نخستين پيام نوح
گفتيم اين سوره بيانگر آن قسمت از حالات نوح است كه مربوط به مساله دعوت او مى باشد ، و نكات جالبى را در زمينه دعوت به سوى حق مخصوصا در برابر اقوام لجوج به همه رهروان راه خدا مى آموزد .
نخست از مساله بعثت او شروع كرده ، مى فرمايد : ما نوح را به سوى قومش فرستاديم ، و گفتيم : قوم خود را انذار كن پيش از آنكه عذاب دردناك به سراغشان آيد ( انا ارسلنا نوحا الى قومه ان انذر قومك من قبل ان ياتيهم عذاب اليم ) .
اين عذاب دردناك ممكن است عذاب دنيا باشد يا عذاب آخرت ، و مناسبتر اينكه هر دو باشد ، هر چند به قرينه آيات آخر سوره بيشتر منظور عذاب دنيا است .
تكيه روى انذار ( و بيم دادن ) با اينكه پيامبران هم بيم دهنده بودند و هم بشارت دهنده به خاطر آن است كه انذار غالبا تاثير قويتر دارد ، همانگونه كه براى ضمانت اجرائى قوانين در تمام دنيا روى انذار و مجازات تكيه مى شود .
نوح اين پيامبر اولو العزم كه صاحب نخستين شريعت و آئين الهى
تفسير نمونه ج : 25 ص : 58
بود و دعوت جهانى داشت بعد از دريافت اين فرمان به سراغ قومش آمد و گفت : اى قوم ! من براى شما بيم دهنده آشكارى هستم ( قال يا قوم انى لكم نذير مبين ) هدف اين است كه خداوند يگانه يكتا را پرستش كنيد و هر چه غير از او است به دور افكنيد ، تقوا را پيشه نموده ، و از دستورات من كه دستور خدا است اطاعت كنيد ( ان اعبدوا الله و اتقوه و اطيعون ) در حقيقت نوح محتواى دعوت خود را در سه جمله خلاصه كرد : پرستش خداى يكتا ، رعايت تقوا و اطاعت از قوانين و دستوراتى كه او از سوى خدا آورده كه مجموعه عقايد و اخلاق و احكام بود .
سپس به تشويق آنها پرداخته نتائج مهم اجابت اين دعوت را در دو جمله كوتاه بيان مى كند و مى گويد : اگر دعوت مرا اجابت كنيد خداوند گناهان شما را مى آمرزد ( يغفر لكم من ذنوبكم ) .
در حقيقت قاعده معروف الاسلام يجب ما قبله ( اسلام پيش از خود را مى پوشاند و از بين مى برد ) قانونى است كه در همه اديان الهى و توحيدى بوده است و منحصر به اسلام نيست .
سپس مى افزايد : و شما را تا زمان معينى به تاخير مى اندازد ، عمرتان را
تفسير نمونه ج : 25 ص : 59
طولانى كرده و عذاب را از شما دور مى دارد ( و يؤخركم الى اجل مسمى ) .
زيرا هنگامى كه اجل نهائى الهى فرا رسد تاخير پيدا نمى كند اگر مى دانستيد ( ان اجل الله اذا جاء لا يؤخر لو كنتم تعلمون ) .
از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه اجل و سر رسيد عمر انسان دو گونه است اجل مسمى و اجل نهائى و يا به تعبير ديگر اجل ادنى ( نزديكتر ) و اجل اقصى ( دورتر ) و يا اجل معلق ( مشروط ) و اجل حتمى ( مطلق ) قسم اول سر رسيدى است كه قابل تغيير و دگرگونى است ، و بر اثر اعمال نادرست انسان ممكن است بسيار جلو بيفتد كه عذابهاى الهى يكى از آنها است و به عكس بر اثر تقوا و نيكو كارى و تدبير ممكن است بسيار عقب بيفتد .
ولى اجل و سررسيد نهائى به هيچوجه قابل دگرگونى نيست ، اين موضوع را با يك مثال مى توان مشخص كرد و آن اينكه يك انسان استعداد عمر جاويدان ندارد اگر تمام دستگاههاى بدن خوب كار كند سر انجام زمانى فرا مى رسد كه بر اثر فرسودگى زياد قلب او خود به خود از كار مى افتد ، ولى رعايت اصول بهداشت و جلوگيرى به موقع از بيماريها مى تواند عمر انسان را طولانى كند در حالى كه عدم رعايت اين امور ممكن است آنرا بسيار كوتاه سازد و به زودى به آن پايان دهد .

نكته عوامل معنوى زيادى و كوتاهى عمر
نكته ديگرى كه به خوبى از اين آيه استفاده مى شود تاثير گناهان در كوتاهى عمر است ، زيرا مى گويد : اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد خدا
تفسير نمونه ج : 25 ص : 60
به شما عمر طولانى مى دهد و مرگ شما را به تاخير مى اندازد ، با توجه به اينكه گناهان همواره بر جسم و يا روح انسان ضربه هاى هولناك وارد مى كند درك اين معنى آسان است .
در روايات اسلامى نيز روى اين معنى تاكيد فراوان شده است ، از جمله در يك حديث پر معنى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم من يموت بالذنوب اكثر ممن يموت بالاجال ، و من يعيش بالاحسان اكثر ممن يعيش بالاعمار ! : آنها كه بر اثر گناهان مى ميرند بيش از آنها هستند كه به مرگ الهى از دنيا مى روند ، و كسانى كه بر اثر نيكو كارى عمر طولانى پيدا مى كنند بيش از كسانى هستند كه بر اثر عوامل طبيعى عمرشان زياد مى شود ! .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 61
قَالَ رَب إِنى دَعَوْت قَوْمِى لَيْلاً وَ نَهَاراً(5) فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَاءِى إِلا فِرَاراً(6) وَ إِنى كلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصبِعَهُمْ فى ءَاذَانهِمْ وَ استَغْشوْا ثِيَابهُمْ وَ أَصرُّوا وَ استَكْبرُوا استِكْبَاراً(7) ثُمَّ إِنى دَعَوْتهُمْ جِهَاراً(8) ثُمَّ إِنى أَعْلَنت لهَُمْ وَ أَسرَرْت لهَُمْ إِسرَاراً(9)
ترجمه :
5 - ( نوح ) گفت پروردگارا ! من قوم خود را شب و روز ( به سوى تو ) دعوت كردم .
6 - اما دعوت من چيزى جز فرار از حق بر آنها نيفزود !
7 - و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه ايمان بياورند و تو آنها را بيامرزى انگشتان خويش را در گوشها قرار داده ، و لباسهايشان را بر خود ( پيچيدند ، و در مخالفت اصرار ورزيدند ، و شديدا استكبار كردند .
8 - سپس من آنها را آشكارا ( به توحيد و بندگى تو ) دعوت كردم .
9 - و پنهان آنها را به سوى تو خواندم .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 62
تفسير : از هر فرصتى براى هدايت آنها استفاده كردم ، اما ...
در اين آيات در ادامه رسالت و ماموريت نوح براى دعوت قومش سخنانى از زبان خود او ، هنگامى كه به پيشگاه پروردگار شكايت مى برد ، نقل شده كه بسيار آموزنده است .
سخنان نوح در اين زمينه سخنانى است كه مى تواند راهگشا براى همه مبلغان دينى باشد ، مى فرمايد : نوح گفت پروردگارا ! من قوم خود را شب و روز به سوى تو دعوت كردم ( قال رب انى دعوت قومى ليلا و نهارا ) و لحظه اى در ارشاد و تبليغ آنها كوتاهى نكردم .
اما اين دعوت و ارشاد من چيزى جز فرار از حق بر آنها نيفزود ( فلم يزدهم دعائى الا فرارا ) و اين عجيب است كه دعوت به سوى چيزى سبب فرار از آن شود ، اما با توجه به اينكه تاثير دعوتهاى نياز به يك نوع آمادگى و سنخيت و جاذبه متقابل دارد جاى تعجب نيست كه در دلهاى تا آماده اثر معكوس و منفى ببخشد ، و به تعبير ديگر افراد لجوج و دشمن حق هنگامى كه دعوت مردان خدا را مى شنوند در مقابل آن مقاومت به خرج مى دهند ، و همين مقاومت آنها را از خدا دورتر مى كند و كفر و نفاق را راسختر مى سازد .
اين درست همانند چيزى است كه در آيه 80 سوره اسراء آمده است : و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا ما در قرآن آياتى نازل كرده ايم كه مايه شفاء و رحمت براى مؤمنان است اما
تفسير نمونه ج : 25 ص : 63
ظالمان را جز خسران و زيان نمى افزايد ! و اينكه در آيات قرآن مى خوانيم اين كتاب آسمانى مايه هدايت پرهيزگاران است هدى للمتقين ( بقره - 2 ) به خاطر همين است كه بايد مرحله اى از تقوا هر چند ضعيف ، در وجود انسان باشد ، تا آماده پذيرش حق گردد ، اين مرحله همان روح حقيقت جوئى و آمادگى براى پذيرش گفتار حق است .
سپس نوح در ادامه اين سخن مى افزايد : خداوندا ! من هر زمان آنها را دعوت كردم كه ايمان بياورند تا تو آنها را مشمول آمرزش خود قرار دهى ، آنها انگشتان خويش را در گوشهاى خود قرار داده ، و لباسهايشان را بر خود پيچيدند و در مخالفت و عدم ايمان اصرار ورزيدند و شديدا استكبار كردند ( و انى كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثيابهم و اصروا و استكبروا استكبارا ) .
گذاشتن انگشت در گوشها براى اين بوده كه صداى حق را نشنوند و پيچيدن لباس بر خويشتن يا به اين معنى است كه لباس بر سر مى انداختند تا پشتوانه اى براى انگشتان فرو كرده در گوش باشد و كمترين امواج صوتى به پرده صماخ آنها نرسد ، و از آنجا كه پيامى به مغز منتقل نگردد ! و يا مى خواستند صورت خود را بپوشانند مبادا چشمانشان بر قيافه ملكوتى نوح اين پيامبر بزرگ بيفتد ، در واقع اصرار داشتند هم گوش از شنيدن باز ماند و هم چشم از ديدن ! اين راستى حيرت انگيز است كه انسان به اين مرحله از عداوت و دشمنى با حق برسد كه حتى اجازه ديدن و شنيدن و انديشيدن را به خود ندهد .
در بعضى از تفاسير اسلامى آمده است كه بعضى از آن قوم منحرف دست فرزندان خويش را گرفته و نزد نوح مى بردند ، و به فرزند خود چنين مى گفتند :
تفسير نمونه ج : 25 ص : 64
از اين مرد بترس مبادا تو را گمراه كند اين وصيتى است كه پدرم به من كرده ، و من الان همان سفارش را به تو مى كنم ( تا حق وصيت و خير خواهى را ادا كرده باشم ) .
اين آيه نشان مى دهد كه نوح با عمر طولانى خود در طى چند نسل همچنان به دعوت الهى خويش ادامه مى داد و هرگز خسته نمى شد .
و ضمنا نشان مى دهد كه يكى از عوامل مهم بدبختى آنها استكبار و غرور بود ، زيرا خود را بالاتر از اين مى ديدند كه در برابر انسانى مانند خود هر چند نماينده خدا باشد و قلبش كانون علم و دانش و تقوا سر تسليم فرود آورند ، اين كبر و و غرور هميشه يكى از موانع مهم راه حق بوده و ثمره شوم آنرا در تمام طول تاريخ بشر در زندگى افراد بى ايمان مشاهده مى كنيم .
نوح همچنان به سخنان خود در پيشگاه پروردگار ادامه داده ، مى گويد : خداوندا ! سپس آنها را آشكارا به توحيد و عبادت تو دعوت كردم ( ثم انى دعوتهم جهارا ) .
در جلسات عمومى و با صداى بلند آنها را به سوى ايمان فرا خواندم .
به اين نيز قناعت نكردم آشكارا و نهان ، حقيقت توحيد و ايمان را براى آنها بيان داشتم ( ثم انى اعلنت لهم و اسررت لهم اسرارا ) .
به گفته بعضى از مفسران ، نوح براى نفوذ در اين جمعيت لجوج و خود خواه دعوت خود را از سه طريق مختلف دنبال كرد : گاه تنها دعوت مخفيانه
تفسير نمونه ج : 25 ص : 65
مى نمود كه مواجه با عكس العملهاى چهارگانه شد ( انگشتها را در گوش گذاشته لباسها را به خود پيچيدند ، و در كفر اصرار ورزيدند ، و استكبار نمودند ) و گاه تنها دعوت علنى و آشكار داشت ، و گاه نيز از روش آميختن دعوت آشكار و نهان استفاده مى كرد ولى هيچ يك از اينها مؤثر نيفتاد .
اصولا ساختمان انسان چنين است كه اگر در مسير باطل آن قدر پيش برود كه ريشه هاى فساد در وجود او مستحكم گردد ، و در اعماق وجودش نفوذ كرده به صورت طبيعت ثانوى در آيد نه دعوت مردان خدا در او اثر مى بخشد ، و نه پيامهاى رساى الهى فايده اى مى دهد .

نكته ها :

1 - راه و رسم تبليغ
آنچه در آيات فوق درباره دعوت نوح آمده در عين اين كه وسيله اى براى تسلى خاطر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مؤمنان اندكى كه در مكه به او پيوستند بود يك برنامه عمومى و همگانى را براى همه مبلغان راه خدا ارائه مى دهد .
او هرگز انتظار نداشت مردم دعوتش را اجابت كرده ، در يك مركز عمومى شهر جمع شوند سپس با آرامش خاطر در حالى كه همگان چشم به دهان او دوخته و گوش به سخنانش دارند پيام الهى را به آنان برساند ، بلكه از لحن آيات استفاده مى شود ( و در بعضى از روايات نيز آمده ) كه او گاه به سراغ مردم در خانه هايشان مى رفت ، يا در كوچه و بازار آنها را به طور خصوصى صدا مى زد ، و با حوصله و لحن محبت آميزى تبليغ مى كرد ، و گاه در مجالس عمومى كه به منظورهاى ديگرى از قبيل جشن و عزا تشكيل شده بود مى آمد و با صداى بلند
تفسير نمونه ج : 25 ص : 66
و آشكار فرمان خدا را بر آنها مى خواند ، اما هميشه با عكس العملهاى نامطلوب و توهين و استهزاء ، و گاه ضرب و جرح روبرو مى شد ، ولى با اين حال هرگز دست از كار خود برنداشت .
اين حوصله عجيب ، و آن دلسوزى عجيب تر ، و پشتكار و استقامت بى نظير سرمايه او در راه دعوت به آئين حق بود .
و شگفت انگيزتر اينكه در طول نهصد و پنجاه سال دعوتش تنها حدود هشتاد نفر به او ايمان آوردند كه اگر اين دو عدد را بر يكديگر تقسيم كنيم روشن مى شود كه براى هدايت هر يك نفر به طور متوسط حدود دوازده سال تبليغ كرد ! ! .
آيا اگر مبلغان اسلامى از يك چنين استقامت و پشتكارى برخوردار باشند اسلام با اين محتواى غنى و جالب عالمگير نخواهد شد ؟ !
2 - فرار از حقيقت چرا ؟
گاه انسان تعجب مى كند كه مگر ممكن است در زير اين آسمان كسانى پيدا شوند كه حتى حاضر به شنيدن حرف حق نباشند و از آن فرار كنند ؟ سخن از پذيرش نيست سخن تنها از شنيدن است .
ولى تاريخ مى گويد اين گونه افراد بسيار بوده اند .
نه تنها قوم نوح به هنگامى كه آنها را دعوت به توحيد مى كرد انگشت در گوش نهاده و جامه بر سر و صورت مى پيچيدند كه حق را نشنوند و نبينند ، بلكه در عصر پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) طبق صريح قرآن گروهى بودند كه وقتى صداى دل انگيز پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به آيات قرآن بلند مى شد با جار و جنجال و سوت و صفير چنان غوغائى به راه مى انداختند كه هيچكس صداى او را نشنود ، و قال الذين كفروا لا تسمعوا
تفسير نمونه ج : 25 ص : 67
لهذا القرآن و الغوا فيه لعلكم تغلبون : كافران گفتند : گوش به اين قرآن فرا ندهيد و به هنگام تلاوت آن جنجال كنيد تا پيروز شويد ( فصلت 26 ) .
در تاريخ خونين كربلا نيز آمده است هنگامى كه امام حسين (عليه السلام) سالار شهيدان مى خواست دشمنان منحرف را ارشاد و بيدار كند چنان جنجالى به راه انداختند كه صداى امام در ميان آنها گم شد .
امروز نيز اين برنامه ادامه دارد منتهى در اشكال و چهره هاى ديگر ، طرفداران باطل با انواع سرگرميهاى ناسالم ، موسيقيهاى مخرب مواد مخدر و مانند آن چنان جوى فراهم كرده اند كه مردم مخصوصا جوانان نتوانند صداى دلنواز مردان خدا را بشنوند .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 68
فَقُلْت استَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً(10) يُرْسِلِ السمَاءَ عَلَيْكم مِّدْرَاراً(11) وَ يُمْدِدْكم بِأَمْوَل وَ بَنِينَ وَ يجْعَل لَّكمْ جَنَّت وَ يجْعَل لَّكمْ أَنهَراً(12) مَّا لَكمْ لا تَرْجُونَ للَّهِ وَقَاراً(13) وَ قَدْ خَلَقَكمْ أَطوَاراً(14)
ترجمه :
10 - به آنها گفتم از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است .
11 - تا بارانهاى پر بركت آسمان را پى در پى بر شما فرستد ،
12 - و شما را با اموال و فرزندان فراوان امداد كند ، و باغهاى سر سبز و نهرهاى جارى در اختيارتان قرار دهد .
13 - چرا شما براى خدا عظمت قائل نيستيد ؟ !
14 - در حالى كه شما را در مراحل مختلف آفريده است .

تفسير : پاداش دنيوى ايمان
نوح در ادامه بيانات مؤثر خود براى هدايت آن قوم لجوج و سركش اين بار روى بشارت و تشويق تكيه مى كند ، و به آنها وعده مؤكد مى دهد كه اگر از
تفسير نمونه ج : 25 ص : 69
شرك و گناه توبه كنند خدا درهاى رحمت خويش را از هر سو به روى آنها مى گشايد ، عرض مى كند : خداوندا من به آنها گفتم : از پروردگار خويش تقاضاى آمرزش كنيد كه او بسيار آمرزنده است ( فقلت استغفروا ربكم انه كان غفارا ) .
نه تنها شما را از گناهان پاك مى سازد ، بلكه اگر چنين كنيد بارانهاى پربركت آسمان را پى درپى بر شما فرو مى فرستد ( يرسل السماء عليكم مدرارا ) خلاصه هم باران رحمت معنوى و هم باران پر بركت مادى او شما را فرا مى گيرد .
قابل توجه اينكه مى گويد : آسمان را بر شما مى فرستد يعنى آنقدر باران مى بارد كه گوئى آسمان دارد نازل مى شود ! اما چون باران رحمت است نه ويرانى مى آورد ، و نه آسيبى مى رساند ، بلكه در همه جا مايه خرمى و سر سبزى و طراوت است .
سپس مى افزايد : و اموال و فرزندان شما را افزون مى كند ، ( و يمدد كم باموال و بنين ) .
و براى شما باغهاى خرم و سرسبز و نهرهاى آب جارى قرار مى دهد .
( و يجعل لكم جنات و يجعل لكم انهارا ) .
به اين ترتيب يك نعمت بزرگ معنوى ، و پنج نعمت بزرگ مادى به آنها وعده داده ، نعمت بزرگ معنوى بخشودگى گناهان و پاك شدن از آلودگى
تفسير نمونه ج : 25 ص : 70
كفر و عصيان است ، اما نعمتهاى مادى : ريزش بارانهاى مفيد و به موقع و پر بركت ، فزونى اموال ، فزونى فرزندان ( سرمايه هاى انسانى ) ، باغهاى پر بركت ، و نهرهاى آب جارى آرى ايمان و تقوى طبق گواهى قرآن مجيد هم موجب آبادى دنيا و هم آخرت است .
در بعضى از روايات آمده است كه وقتى اين قوم لجوج از قبول دعوت نوح سر باز زدند ، خشكسالى و قحطى آنها را فرا گرفت ، و بسيارى از اموال و فرزندانشان هلاك شدند ، زنان عقيم گشتند و كمتر بچه مى آوردند ، نوح به آنها گفت : اگر ايمان بياوريد همه اين مصائب و بلاها از شما دفع خواهد شد ، ولى آنها اعتنائى به او نكردند و همچنان سر سختى نشان دادند تا عذاب نهائى فرا رسيد و همه را درو كرد ! سپس بار ديگر به انذار باز مى گردد ، و مى گويد : چرا شما از خدا نمى ترسيد و براى خداى عظمت قائل نيستيد ؟ ! ( ما لكم لا ترجون لله وقارا ) .
در حالى كه خدا شما را آفرينش هاى گوناگون داد ( و قد خلقكم اطوارا ) نخست نطفه بى ارزشى بوديد ، چيزى نگذشت كه شما را به صورت علقه و از آن پس به صورت مضغه در آورد ، سپس شكل و اندام انسانى به شما داد ،
تفسير نمونه ج : 25 ص : 71
بعد لباس حيات در اندام شما پوشانيد ، و به شما روح و حس و حركت داد ، همين گونه مراحل مختلف جنينى را يكى پس از ديگرى پشت سر نهاديد ، تا به صورت انسانى كامل از مادر متولد شديد باز اطوار حيات و اشكال مختلف زندگى ادامه يافت ، شما هميشه تحت ربوبيت او قرار داريد ، و دائما نو مى شويد ، و آفرينش جديدى مى يابيد ، چگونه در برابر آستان با عظمت خالق خود سر تعظيم فرود نمى آوريد ؟ نه تنها از نظر جسمانى اشكال مختلفى به خود مى گيريد ، كه چهره روح و جان شما نيز دائما در تغيير است ، هر يك از شما استعدادى داريد ، و در هر سرى ذوقى و در هر دلى عشقى است ، و همه شما دائما دگرگون مى شويد ، احساسات كودكى جان خود را به احساسات جوانى مى دهد ، و آن هم جاى خود را به احساسات كهولت و پيرى مى بخشد .
و به اين ترتيب او در همه جا با شما است و در هر گام رهبرى و هدايت مى كند و با اين همه لطف و عنايت او ، اينهمه كفران و بى حرمتى چرا ؟
نكته : رابطه تقوى و عمران و آبادى
از آيات مختلف قرآن ، از جمله آيات فوق ، اين نكته به خوبى استفاده مى شود كه ايمان و عدالت مايه آبادى جامعه ها ، و كفر و ظلم و گناه مايه ويرانى است .
در آيه 96 اعراف مى خوانيم : و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض : اگر اهل شهرها و آباديها ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند درهاى بركات آسمان و زمين را به روى آنها مى گشائيم .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 72
و در آيه 41 سوره روم مى خوانيم : ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس : فساد در خشكى و دريا بر اثر اعمال مردم ظاهر شد .
و در آيه 30 شورى آمده است : و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم : هر مصيبتى به شما مى رسد به خاطر اعمال شما است و در آيه 66 مائده آمده است و لو انهم اقاموا التوراة و الانجيل و ما انزل اليهم من ربهم لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم : اگر آنها تورات و انجيل و آنچه از طرف پروردگارشان بر آنان نازل شده است بر پا دارند ، از آسمان و زمين روزى مى خورند ( و بركات زمين و آسمان آنها را فرا خواهد گرفت ) و آيات ديگرى از اين قبيل .
اين رابطه تنها يك رابطه معنوى نيست ، بلكه علاوه بر رابطه معنوى كه آثارش را به خوبى مى بينيم رابطه مادى روشنى نيز در اين زمينه وجود دارد .
كفر و بى ايمانى سرچشمه عدم احساس مسؤوليت ، قانون شكنى ، و فراموش كردن ارزشهاى اخلاقى است ، و اين امور سبب از ميان رفتن وحدت جامعه ها ، متزلزل شدن پايه هاى اعتماد و اطمينان ، هدر رفتن نيروهاى انسانى و اقتصادى ، و به هم خوردن تعادل اجتماعى است .
بديهى است كه جامعه اى كه اين امور بر آن حاكم گردد به سرعت عقب نشينى مى كند و راه سقوط و نابودى را پيش خواهد گرفت .
و اگر مى بينيم جوامعى هستند كه با وجود عدم ايمان و تقوا از پيشرفت نسبى وضع مادى برخوردارند آن را نيز بايد مرهون رعايت نسبى بعضى از اصول اخلاقى بدانيم كه ميراث انبياى پيشين و نتيجه زحمات رهبران الهى و دانشمندان و علما در طول قرنها است .
علاوه بر آيات فوق در روايات اسلامى نيز روى اين معنى زياد تكيه شده
تفسير نمونه ج : 25 ص : 73
است كه استغفار و ترك گناه سبب فزونى روزى و بهبودى زندگى مى شود ، از جمله : در حديثى از على (عليه السلام) آمده كه فرمود اكثر الاستغفار تجلب الرزق : زياد استغفار كن تا روزى را به سوى خود جلب كنى .
در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) چنين نقل شده كه فرمود : من انعم الله عليه نعمة فليحمد الله تعالى ، و من استبطا الرزق فليستغفر الله ، و من حزنه امر فليقل : لا حول و لا قوة الا بالله : كسى كه خداوند نعمتى به او بخشيده شكر خدا را بجا آورد ، و كسى كه روزيش تاخير كرده از خدا طلب آمرزش كند ، و كسى كه بر اثر حادثه اى غمگين گردد بگويد : لا حول و لا قوة الا بالله .
در نهج البلاغه نيز مى خوانيم و قد جعل الله سبحانه الاستغفار سببا لدرور الرزق و رحمة الخلق ، فقال سبحانه استغفروا ربكم انه كان غفارا يرسل السماء عليكم مدرارا ... : خداوند سبحان ، استغفار را سبب فزونى روزى و رحمت خلق قرار داده ، و فرموده از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد كه او بسيار آمرزنده است ، باران پر بركت آسمان را بر شما مى فرستد .
حقيقت اين است كه مجازات بسيارى از گناهان محروميتهائى در اين جهان است و هنگامى كه انسان از آن توبه كند و راه پاكى و تقوى را پيش گيرد خداوند اين مجازات را از او بر طرف مى سازد .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 74
أَ لَمْ تَرَوْا كَيْف خَلَقَ اللَّهُ سبْعَ سمَوَت طِبَاقاً(15) وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشمْس سِرَاجاً(16) وَ اللَّهُ أَنبَتَكم مِّنَ الأَرْضِ نَبَاتاً(17) ثمَّ يُعِيدُكمْ فِيهَا وَ يخْرِجُكمْ إِخْرَاجاً(18) وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكمُ الأَرْض بِساطاً(19) لِّتَسلُكُوا مِنهَا سبُلاً فِجَاجاً(20)
ترجمه :
15 - آيا نمى دانيد چگونه خداوند هفت آسمان را يكى بالاى ديگرى آفريده ؟
16 - و ماه را در ميان آسمانها مايه روشنائى ، و خورشيد را چراغ فروزانى قرار داده است .
17 - و خداوند شما را همچون گياهى از زمين رويانيد !
18 - سپس شما را به همان زمين باز مى گرداند ، و بار ديگر شما را خارج مى سازد .
19 - و خداوند زمين را براى شما فرش گسترده اى قرار داد .
20 - تا از راههاى وسيع و دره هاى آن بگذريد ( و به هر نقطه مى خواهيد برويد ) .

تفسير : باغبان هستى ، شما را چون گلى پرورش داد
حضرت نوح در بيانات عميق و مستدل خود در برابر مشركان لجوج
تفسير نمونه ج : 25 ص : 75
- نخست دست آنها را گرفته و به اعماق وجودشان برد ، تا آيات انفسى را مشاهده كنند ، ( چنانكه در آيات قبل گذشت ) سپس همان گونه كه آيات مورد بحث مى گويد آنها را به مطالعه نشانه هاى خدا در عالم بزرگ آفرينش دعوت كرده و آنان را به سير آفاقى مى برد .
نخست از آسمان شروع كرده ، مى گويد : آيا نمى دانيد چگونه خداوند هفت آسمان را يكى بالاى ديگرى آفريده است ؟ ! ( ا لم تروا كيف خلق الله سبع سماوات طباقا ) .
طباق مصدر باب مفاعله به معنى مطابقه است ، گاه به معنى قرار گرفتن چيزى بالاى چيزى مى آيد ، و گاه به معنى هماهنگى و مطابقت دو چيز با يكديگر است ، و در اينجا هر دو معنى صدق مى كند .
مطابق معنى اول آسمانهاى هفتگانه يكى بالاى ديگرى قرار دارد ، و به طورى كه در تفسير آسمانهاى هفتگانه در گذشته گفته ايم يك تفسير قابل توجه اين است كه تمام آنچه را ما با چشم مسلح و غير مسلح از ستارگان ثوابت و سيار مى بينيم همه جزء آسمان اول است ، و شش عالم ديگر يكى ما فوق ديگرى بعد از آن قرار دارد كه از دسترس علم و دانش انسان امروز بيرون است ، و ممكن است در آينده اين شايستگى را پيدا كند كه آن عوالم عجيب و گسترده را يكى
تفسير نمونه ج : 25 ص : 76
بعد از ديگرى كشف كند .
و بنابر احتمال دوم قرآن به هماهنگى و مطابقت آسمانهاى هفتگانه در نظم و عظمت و زيبائى اشاره مى كند .
سپس مى افزايد : خداوند ماه را در ميان آسمانهاى هفتگانه مايه نور و روشنائى براى شما قرار داد ، و خورشيد را چراغ فروزانى ( و جعل القمر فيهن نورا و جعل الشمس سراجا ) .
درست است كه در آسمانهاى هفتگانه ميليونها ميليون كوكب فروزنده است كه از خورشيد و ماه ما نيز پرفروغ تر مى باشد ، ولى آنچه براى ما مهم است و در زندگى ما اثر دارد همين خورشيد و ماه منظومه شمسى است كه فضاى زندگى ما را يكى در روزها ، و ديگرى در شبها روشن مى سازد .
تعبير به سراج ( چراغ ) در باره خورشيد و نور در مورد ماه به خاطر آن است كه نور خورشيد از درون خودش مى جوشد مانند چراغ ، اما نور ماه از درون خودش نيست و شبيه بازتابى است كه از آئينه منعكس مى شود ، و لذا كلمه نور كه مفهوم اعمى دارد در مورد آن به كار رفته است .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 77
اين تفاوت تعبير در آيات ديگر قرآن نيز ديده مى شود .
شرح بيشترى در اين زمينه ذيل آيه 5 سوره يونس آورده ايم ( جلد 8 صفحه 226 ) .
سپس بار ديگر به آفرينش انسان باز مى گردد ، و مى افزايد : خداوند شما را همچون گياهى از زمين رويانيد ! ( و الله انبتكم من الارض نباتا ) .
تعبير به انبات و رويانيدن ، در مورد انسان ، به خاطر آن است كه اولا آفرينش نخستين انسان از خاك است ، و ثانيا تمام مواد غذائى كه انسان مى خورد و به كمك آن رشد و نمو مى كند از زمين است ، يا مستقيما مانند سبزيها و دانه هاى غذائى و ميوه ها ، و يا به طور غير مستقيم مانند گوشت حيوانات ، و ثالثا شباهت زيادى در ميان انسان و گياه وجود دارد و بسيارى از قوانينى كه حاكم بر تغذيه و توليد مثل و نمو و رشد گياهان است بر انسان نيز حكمفرما است .
اين تعبير در مورد انسان بسيار پر معنى است و نشان مى دهد كه كار خداوند در مساله هدايت فقط كار يك معلم و استاد نيست ، بلكه همچون كار يك باغبان است كه بذرهاى گياهان را در محيط مساعد قرار مى دهد تا استعدادهاى نهفته آنها شكوفا گردد .
در مورد حضرت مريم نيز در آيه 37 آل عمران مى خوانيم : فانبتها نباتا حسنا خداوند به طرز شايسته اى گياه وجود مريم را آفريد و پرورش داد اينها همه اشاره به همان نكته لطيف است .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 78
بعد به سراغ مساله معاد كه يكى ديگر از مسائل پيچيده براى مشركان بوده است رفته ، مى فرمايد : سپس شما را به همان زمين كه از آن روئيديد باز مى گرداند ، و بار ديگر شما را از آن خارج مى كند ( ثم يعيدكم فيها و يخرجكم اخراجا ) .
در آغاز خاك بوديد بار ديگر به خاك بر مى گرديد ، و همان كسى كه قدرت داشت در آغاز شما را از خاك بيافريند توانائى دارد بار ديگر بعد از خاك شدن لباس حيات در اندامتان بپوشاند .
اين انتقال از مساله توحيد به معاد كه به طرز بسيار جالبى در آيات فوق منعكس شده بيانگر رابطه نزديك اين دو مساله است ، و به اين ترتيب نوح در مقابل مخالفان از طريق نظام آفرينش هم استدلال بر توحيد مى كند و هم از اين طريق استدلال بر معاد .
مجددا به آيات آفاقى و نشانه هاى توحيد در عالم بزرگ باز مى گردد و از نعمت وجود زمين سخن مى گويد ، مى فرمايد : خداوند زمين را براى شما فرش گسترده اى قرار داد ( و الله جعل لكم الارض بساطا ) .
نه آنچنان خشن است كه نتوانيد بر آن استراحت و رفت و آمد كنيد ، و نه آنچنان نرم است كه در آن فرو رويد و قدرت حركت نداشته باشيد .
نه چنان داغ و سوزان است كه از گرمايش به زحمت بيفتيد ، و نه چنان سرد و بى حرارت است كه زندگى روى آن براى شما مشكل گردد ، به علاوه بساطى است گسترده و آماده و داراى همه نيازمنديهاى زندگى شما .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 79
نه تنها زمينهاى هموار همچون فرش گسترده اى است ، بلكه كوهها به خاطر دره و شكافهائى كه در لابلاى آن وجود دارد و قابل عبور است نيز بساط گسترده اى مى باشد ، هدف اين است كه از راههاى وسيع و دره هائى كه در اين زمين قرار دارد بگذريد و به هر نقطه اى كه مى خواهيد برويد ( لتسلكوا منها سبلا فجاجا ) .
فجاج ( بر وزن مزاج ) جمع فج ( بر وزن حج ) به معنى دره اى است كه در ميان دو كوه قرار دارد ، و به جاده هاى وسيع نيز گفته مى شود .
به اين ترتيب نوح در اين قسمت از سخنان خود گاه به نشانه هاى خدا در آسمانها و كواكب آسمانى اشاره مى كند ، و گاه به نعمتهاى گوناگون او در كره زمين ، و گاه به ساختمان خود انسان و مساله حيات و زندگى او كه هم دليلى است براى شناخت خداوند و هم اثبات مساله معاد .
ولى نه آن انذارهاى نخستين و نه بشارتها و تشويقها و نه استدلالات منطقى هيچيك در دل سياه اين قوم لجوج اثر نگذاشت ، همچنان به مخالفت و كفر ادامه دادند و از قبول حق استنكاف جستند كه در آيات بعد سر انجام اين خيره سرى را خواهيم ديد .