تفسير نمونه ج : 25 ص : 392
بهشتى كه نصيب پرهيزگاران شده اشاره نموده تا انذار را با بشارت بياميزد و تهديد را با تشويق .
و به هر حال اين تكرار ، تكرار بعضى از آيات را در سوره الرحمان تداعى مى كند ، با اين تفاوت كه در آنجا سخن از نعمتها بود ، و در اينجا غالبا از عذاب هاى مكذبان است .
انتخاب نام مرسلات براى اين سوره به تناسب نخستين آيه اين سوره است .

فضيلت تلاوت اين سوره
در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : من قرء سورة و المرسلات كتب انه ليس من المشركين : كسى كه سوره مرسلات را بخواند نوشته مى شود كه او از مشركان نيست .
و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) آمده است : من قراها عرف الله بينه و بين محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) : كسى كه اين سوره را بخواند خداوند او را با پيامبر آشنا ( و همجوار ) مى سازد .
بدون شك اين ثواب و فضيلت از آن كسانى است كه بخوانند و بينديشند و عمل كنند ، و لذا در حديثى آمده است : بعضى از ياران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) خدمتش عرض كردند : اسرع الشيب اليك يا رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) : چه زود آثار پيرى در شما نمايان شده اى رسول خدا ؟ !
تفسير نمونه ج : 25 ص : 393
فرمود : شيبتنى هود و الواقعه و المرسلات و عم يتسائلون ! : سوره هاى هود ، واقعه ، مرسلات ، و عم يتسائلون مرا پير كرده ! .
قابل توجه اين كه در تمام اين سوره ها احوال قيامت و مسائل هول انگيز آن دادگاه بزرگ منعكس است ، و همين ها بوده كه در روح مقدس پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اثر گذارد .
بديهى است تلاوت بدون فكر و تصميم بر عمل نمى تواند چنين اثرى بگذارد .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 394
سورة المرسلات
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ الْمُرْسلَتِ عُرْفاً(1) فَالْعَصِفَتِ عَصفاً(2) وَ النَّشِرَاتِ نَشراً(3) فَالْفَرِقَتِ فَرْقاً(4) فَالْمُلْقِيَتِ ذِكْراً(5) عُذْراً أَوْ نُذْراً(6) إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَقِعٌ(7) فَإِذَا النُّجُومُ طمِست(8) وَ إِذَا السمَاءُ فُرِجَت(9) وَ إِذَا الجِْبَالُ نُسِفَت(10) وَ إِذَا الرُّسلُ أُقِّتَت(11) لأَى يَوْم أُجِّلَت(12) لِيَوْمِ الْفَصلِ(13) وَ مَا أَدْرَاك مَا يَوْمُ الْفَصلِ(14) وَيْلٌ يَوْمَئذ لِّلْمُكَذِّبِينَ(15)

تفسير نمونه ج : 25 ص : 395
ترجمه :
1 - سوگند به فرشتگانى كه پى درپى فرستاده مى شوند .
2 - و آنها كه همچون تند باد حركت مى كنند .
3 - و سوگند به آنها كه ( ابرها را ) مى گسترانند ، و منتشر مى سازند .
4 - و آنها كه جدا مى كنند .
5 - و سوگند به آنها كه آيات بيدار كننده ( الهى ) را به ( انبياء ) القا مى نمايند .
6 - براى اتمام حجت ، يا انذار !
7 - كه آنچه به شما ( در باره قيامت ) وعده داده مى شود به وقوع مى پيوندد .
8 - در آن هنگام كه ستارگان محو و تاريك گردند ،
9 - و ( كواكب ) آسمان از هم بشكافند ،
10 - و در آن زمان كه كوهها از جا كنده شوند .
11 - و در آن هنگام كه براى پيامبران ( به منظور اداء شهادت ) تعيين وقت شود .
12 - اين امر براى چه روزى به تاخير افتاده ؟
تفسير نمونه ج : 25 ص : 396
13 - براى روز جدائى ( حق از باطل ) .
14 - تو چه مى دانى روز جدائى چيست ؟
15 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .

تفسير : وعده هاى الهى حق است ، واى بر تكذيب كنندگان !
در آغاز اين سوره مقدمه در پنج آيه ، پنج سوگند آمده كه در تفسير معنى آنها سخن بسيار است : مى فرمايد : سوگند به آنها كه پى در پى فرستاده مى شوند ( و المرسلات عرفا .
و آنها كه همچون طوفان و تند باد حركت مى كنند ( فالعاصفات عصفا ) .
و سوگند به آنها كه مى گسترانند و منتشر مى سازند ( و الناشرات نشرا ) .
و آنها كه جدا مى كنند ( فالفارقات فرقا ) .
و آنها كه آيات بيدار كننده را القا مى نمايند ( فالملقيات ذكرا ) .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 397
براى اتمام حجت يا انذار ( عذرا او نذرا ) .
اكنون ببينيم اين سوگندهاى سربسته كه از مسائل مهمى خبر مى دهد مفهومش چيست ؟ در اينجا سه تفسير معروف وجود دارد :
1 - تمام اين قسمتهاى پنجگانه اشاره به بادها و طوفانها است ، كه نقش مؤثرى در بسيارى از مسائل جهان طبيعت دارند ، بنابر اين مفهوم آيات چنين مى شود : سوگند به بادهائى كه پشت سر هم مىوزند .
و سوگند به طوفانهائى كه شديدا حركت مى كنند .
و قسم به آنها كه ابرها را مى گسترانند و قطرات حياتبخش باران را از لابلاى آنها روانه سرزمينهاى خشك مى كنند .
و سوگند به آنها كه ابرها را بعد از ريزش باران پراكنده مى سازند .
و قسم به اين بادها كه با اين برنامه انسانها را به ياد خدا مى اندازند .
( بعضى نيز فالعاصفات عصفا را اشاره به طوفانهاى عذاب كه نقطه مقابل بادهاى حياتبخش است دانسته اند كه آن هم به نوبه خود مايه تذكر و بيدارى است ) .
2 - تمام اين سوگندها اشاره به فرشتگان آسمان است ، يعنى قسم به فرشتگانى كه پى در پى به سوى انبياء فرستاده مى شوند ( يا فرشتگانى كه با برنامه هاى شناخته شده و معروف فرستاده مى شوند .
و قسم به آنها كه همچون طوفان با سرعت تمام به دنبال ماموريت خود مى روند .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 398
و به آنها كه آيات كتب آسمانى را در برابر پيامبران مى گسترانند و نشر مى دهند .
و آنها كه با اين عمل حق را از باطل جدا مى سازند .
و آنها كه ذكر حق و دستورات او را به انبياء القا مى كنند .
3 - سوگند اول و دوم ناظر به مساله بادها و طوفانها است ، و سوگند سوم و چهارم و پنجم را ناظر به نشر آيات حق به وسيله فرشتگان ، و سپس جدا كردن حق از باطل ، و بعد القاء ذكر و دستورهاى الهى به پيامبران ، به منظور اتمام حجت و انذار است .
چيزى كه مى تواند شاهد بر تفسير سوم باشد اولا جداسازى اين دو دسته از سوگندها در آيات به وسيله واو است ، در حالى كه بقيه به وسيله فاء عطف شده كه نشانه ارتباط و پيوند آنها است .
ثانيا چنانكه خواهيم ديد همه اين سوگندها براى مطلبى است كه در آيه هفتم آمده ، يعنى حقانيت و واقعيت رستاخيز و معاد ، و مى دانيم در آستانه رستاخيز دگرگونى عظيمى در عالم پيدا مى شود ، طوفانهاى شديد زلزله ها و حوادث تكاندهنده از يكسو ، و سپس تشكيل دادگاه عدل الهى از سوى ديگر كه در آنجا فرشتگان نامه هاى اعمال را نشر مى دهند ، و ميان صفوف مؤمنان و كافران جدائى مى افكنند ، و حكم الهى را در اين زمينه القا مى كنند .
اگر قسمتهاى پنجگانه فوق طبق اين تفسير بيان شود تناسبى با مقسم به يعنى چيزى كه براى آن سوگند ياد شده است خواهد داشت و تفسير اخير از اين نظر برترى دارد .
ذكر در جمله فالملقيات ذكرا يا به معنى علوم و دانشهائى است كه به انبياء القا شده ، يا آياتى است كه بر آنها نازل گشته است ، و مى دانيم در آيات قرآن از خود قرآن تعبير به ذكر شده است ، چنانكه در آيه 6 سوره حجر
تفسير نمونه ج : 25 ص : 399
آمده است و قالوا يا ايها الذى نزل عليه الذكر انك لمجنون ( دشمنان ) مى گفتند اى كسى كه ذكر بر تو نازل شده است تو ديوانه اى ! تعبير به الملقيات به صورت جمع با اينكه فرشته وحى يعنى جبرئيل يك فرد بيشتر نبود ، به خاطر اين است كه از بعضى از روايات استفاده مى شود كه گاه براى نزول آيات قرآن گروههاى عظيمى از فرشتگان جبرئيل را همراهى مى كردند ، در آيه 15 سوره عبس نيز آمده است بايدى سفرة يعنى آيات قرآنى به دست سفيران الهى ( فرشتگان ) بر پيامبر اسلام نازل شده است .
حال بايد ديد كه اين سوگندها براى چه منظورى است ؟ در آيه بعد پرده از روى اين معنى برداشته ، مى گويد : آنچه به شما وعده داده مى شود واقع خواهد شد ( انما توعدون لواقع ) .
بعث و نشور ، ثواب و عقاب ، حساب و جزا ، همه حق است ، و ترديدى در آن نيست .
بعضى نيز آن را اشاره به تمام وعده هاى الهى ، اعم از وعده هائى كه به نيكان يا بدان در دنيا ، يا در آخرت داده است ، ولى آيات بعد نشان مى دهد كه منظور فقط وعده قيامت است .
گرچه در اين آيه استدلالى بر مساله معاد نشده است و تنها به ادعا قناعت گرديده ، ولى لطف مطلب اينجا است كه در قسمهاى پيشين مطالبى آمده كه خود از دلائل معاد است ، از جمله زنده شدن زمينهاى مرده به وسيله نزول بارانها كه خود نمونه اى از صحنه معاد است ديگر نزول تكاليف الهى بر پيامبران و ارسال رسل كه بدون وجود معاد نامفهوم است ، خود نشان مى دهد كه وعده رستاخيز
تفسير نمونه ج : 25 ص : 400
قطعى است .
نظير اين مطلب در آيه 23 سوره ذاريات نيز آمده است كه خداوند مى فرمايد : فو رب السماء انه لحق : سوگند به پروردگار آسمان كه روزى شما حق است سوگند به رب كه اشاره به ربوبيت پروردگار و تدبير او در جهان آفرينش است ايجاب مى كند كه بندگان را بى روزى نگذارد .
سپس به بيان نشانه هاى اين روز موعود پرداخته ، مى فرمايد : اين روز موعود زمانى فرا مى رسد كه ستاره ها از صفحه آسمان محو و تاريك گردند .
( فاذا النجوم طمست ) .
و آسمان ( كواكب آسمان ) از هم شكافته شود ( و اذا السماء فرجت ) و زمانى كه كوهها از جا كنده شود ( و اذا الجبال نسفت ) .
طمست از ماده طمس ( بر وزن شمس ) به معنى محو كردن و زائل كردن آثار چيزى است ، و در اينجا ممكن است اشاره به محو نور ستارگان باشد يا متلاشى شدن آنها ، ولى تفسير اول مناسبتر است ، همانگونه كه در آيه 2 - تكوير آمده است و اذا النجوم انكدرت : در آن هنگام كه ستارگان تاريك شوند .
و نسفت از ماده نسف ( بر وزن حذف ) در اصل به معنى ريختن دانه هاى غذائى در غربال و تكان دادن آن است تا پوست از دانه جدا شود ، و در اينجا به معنى خرد شدن و سپس بر باد رفتن كوهها است .
اصولا از آيات متعددى در قرآن مجيد استفاده مى شود كه پايان اين جهان
تفسير نمونه ج : 25 ص : 401
با يك سلسله حوادث بسيار هول انگيز و كوبنده همراه است ، به طورى كه نظام آن را به كلى متلاشى مى سازد ، و جهان آخرت با نظامى نوين جايگزين آن مى گردد .
به طورى كه اين حوادث عجيب و وحشتناك است كه با هيچ بيانى نمى توان آن را توصيف كرد ، آيا حوادثى كه كوهها را از جا مى كند و چنان به هم مى كوبد كه تبديل به غبار مى شود ، و به صورت پشمهاى زده شده در مى آورد قابل توصيف است ؟ و به تعبير بعضى از مفسران عظمت اين حوادث به قدرى است كه عظيمترين زلزله هائى كه انسان به چشم ديده در برابر آن مانند ترقه هاى كوچكى است كه بچه ها براى بازى منفجر مى كنند در برابر بزرگترين بمب اتم .
و به هر حال اين تعبيرات قرآنى دليل بر تفاوت زياد نظامات آخرت با نظامات دنيا است .
و به دنبال آن اشاره اى به صحنه رستاخيز كرده مى افزايد : و اين در هنگامى است كه براى پيامبران تعيين وقت مى شود كه به نوبت بيايند و شهادت خود را در باره امتها بدهند ( و اذا الرسل اقتت ) .
همانگونه كه در آيه 6 سوره اعراف آمده است ، فلنسئلن الذين ارسل اليهم و لنسئلن المرسلين : ما هم از كسانى كه رسولان به آنها مبعوث شدند سؤال مى كنيم ، و هم از رسولان .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 402
سپس مى افزايد : براى چه روزى شهادت اين رسولان و گواهى آنها بر امتها به تاخير افتاده ؟ ! ( لاى يوم اجلت ) .
براى روز جدائى ( ليوم الفصل ) .
روز جدائى حق از باطل ، جدائى صفوف مؤمنان از كافران ، و نيكوكاران از بدكاران ، و روز داورى مطلق حق در باره همگان .
اين سؤال و جواب براى بيان عظمت آن روز بزرگ است و چه تعبير پر معنى و گويائى از آن روز شده است روز جدائيها ! سپس براى بيان عظمت آن روز مى فرمايد : تو چه مى دانى يوم الفصل و روز جدائيها چيست ؟ ( و ما ادريك ما يوم الفصل ) .
جائى كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با آن علم وسيع و گسترده ، و با آن ديده تيز بينى كه اسرار غيب را مشاهده مى كرد ابعاد عظمت آن روز را به درستى نداند ، تكليف بقيه مردم روشن است ، و همان گونه كه بارها گفته ايم درك تمام اسرار با عظمت قيامت براى ما زندانيان قفس دنيا ممكن نيست تنها شبحى از آن را مى بينيم و به آن ايمان داريم .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 403
و در آخرين آيه مورد بحث ، تكذيب كنندگان آن روز را شديدا مورد تهديد قرار داده ، مى فرمايد : واى در آن روز بر تكذيب كنندگان ( ويل يومئذ للمكذبين ) .
ويل را بعضى به معنى هلاكت ، و بعضى به معنى انواع عذاب و بعضى آن را به معنى وادى پر عذابى در جهنم تفسير كرده اند ، اين كلمه معمولا در مورد حوادث اسفناك به كار مى رود ، و در اينجا حكايت از سرنوشت دردناك تكذيب كنندگان در آن روز مى كند .
منظور از مكذبين در اينجا كسانى است كه قيامت را تكذيب مى كنند ، و مى دانيم كسى كه ايمان به قيامت و دادگاه عدل خداوند و حساب و جزا نداشته باشد به آسانى مرتكب هرگونه گناه و ظلم و فسادى مى شود ، اما ايمان راسخ به آن روز به انسان تعهد و احساس مسؤوليت و تقوى و پرهيزگارى مى بخشد .

نكته : 1 - محتواى اين سوگندها !
در آيات فوق نخست به بادها و طوفانها سوگند ياد شده ، و اين بخاطر نقش مهمى است كه آنها در جهان آفرينش دارند : ابرها را به حركت در مى آورند ، و سپس آنها را بر فراز زمينها خشك و مرده پيوند مى دهند ، و بعد از نزول باران آنها را متفرق مى سازند .
بذرهاى گياهان را جابجا مى كنند ، و جنگلها و مرتعها به وجود مى آورند .
بسيارى از گلها و ميوه ها را بارور مى سازند ، و حرارت و برودت را از
تفسير نمونه ج : 25 ص : 404
مناطق مختلف زمين به نقاط ديگر مى برند و هوا را تعديل مى كنند .
هواى زنده و پر اكسيژن را از مزارع و صحراها به شهرها مى برند ، و هواى آلوده را براى تصفيه به صحراها مى فرستند .
آبهاى دريا را متلاطم و مواج ، و براى موجودات زنده آبزى پر اكسيژن مى كنند آرى بادها و نسيمها خدمات عظيم و حياتى در جهان دارند .
بخش ديگر اين سوگندها كه از برنامه نزول وحى به وسيله فرشتگان سخن مى گويد نيز در عالم معنى شباهت با وزش نسيم در عالم ماده دارد ، فرشتگان ، كلمات وحى را كه همچون قطرات باران زنده كننده است بر قلوب پيامبران خدا نازل مى كنند ، و گلها و ميوه هاى معارف الهى و تقوى را در قلبها مى رويانند ، و به اين ترتيب خداوند هم به مربيان عالم ماده و هم مربيان عالم معنى سوگند ياد كرده است .
و جالب اينكه تمام اين سوگندها براى بيان واقعيت روزى است كه تمام اين تلاشها و كوششها به ثمر مى نشيند روز قيامت و يوم الفصل .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 405
أَ لَمْ نهْلِكِ الأَوَّلِينَ(16) ثمَّ نُتْبِعُهُمُ الاَخِرِينَ(17) كَذَلِك نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ(18) وَيْلٌ يَوْمَئذ لِّلْمُكَذِّبِينَ(19) أَ لَمْ نخْلُقكم مِّن مَّاء مَّهِين(20) فَجَعَلْنَهُ فى قَرَار مَّكِين(21) إِلى قَدَر مَّعْلُوم(22) فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَدِرُونَ(23) وَيْلٌ يَوْمَئذ لِّلْمُكَذِّبِينَ(24) أَ لَمْ نجْعَلِ الأَرْض كِفَاتاً(25) أَحْيَاءً وَ أَمْوَتاً(26) وَ جَعَلْنَا فِيهَا رَوَسىَ شمِخَت وَ أَسقَيْنَكم مَّاءً فُرَاتاً(27) وَيْلٌ يَوْمَئذ لِّلْمُكَذِّبِينَ(28)

تفسير نمونه ج : 25 ص : 406
ترجمه :
16 - آيا ما اقوام ( مجرم ) نخستين را هلاك نكرديم ؟
17 - سپس آخرين را به دنبال آنها مى فرستيم .
18 - ( آرى ) اينگونه با مجرمان رفتار مى كنيم .
19 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
20 - آيا شما را از آبى پست و ناچيز نيافريديم ؟
21 - سپس آن را در قرارگاهى محفوظ و آماده قرار داديم .
22 - تا مدتى معين .
23 - ما قدرت بر اين كار داشتيم پس ما قدرتمند خوبى هستيم ( و امر معاد براى ما سهل است ) .
24 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
25 - آيا زمين را مركز اجتماع انسانها قرار نداديم ؟
26 - هم در حال حياتشان و هم مرگشان .
27 - و در آن كوههاى استوار و بلند قرار داديم ، و آبى گوارا به شما نوشانديم .
28 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .

تفسير : با اينهمه مظاهر قدرت باز در معاد شك داريد ؟ !
در اين آيات نيز از طرق مختلف به منكران رستاخيز هشدار مى دهد ، و با بيانات گوناگون آنها را از خواب سنگين غفلت بيدار مى كند .
نخست دست آنها را گرفته و به گذشته تاريخ مى برد ، و سرزمينهاى بلا ديده اقوام كفار پيشين را به آنها نشان مى دهد ، مى فرمايد : آيا ما اقوام نخستين كه راه كفر و انكار را پيش گرفتند هلاك نكرديم ( ا لم نهلك الاولين ) .
آثار آنها نه تنها بر صفحات تاريخ كه بر صفحه روى زمين نيز نمايان است ،
تفسير نمونه ج : 25 ص : 407
اقوامى همچون قوم عاد و ثمود و قوم نوح و قوم لوط و قوم فرعون كه گروهى با طوفان ، و جمعى با صاعقه ، و عده اى با تندباد ، و قومى با زلزله و سنگهاى آسمانى به كيفر اعمالشان مجازات و نابود شدند .
سپس ما اقوام آخرين را كه اعمال مشابهى دارند به دنبال آنها مى فرستيم ( ثم نتبعهم الاخرين ) .
چرا كه اين يك سنت مستمر است و تبعيض و استثنا برنمى دارد ، مگر ممكن است گروهى را به جرمى مجازات كند و همان جرم را براى ديگران بپسندد ؟ ! و لذا در آيه بعد مى افزايد : اينگونه ما با گنهكاران رفتار مى كنيم ( كذلك نفعل بالمجرمين ) .
اين آيه در حقيقت به منزله بيان دليل بر هلاكت اقوام اولين و به دنبال آنها هلاكت اقوام آخرين است ، چرا كه عذابهاى الهى نه جنبه انتقامجوئى دارد ، و نه تصفيه حساب شخصى است ، بلكه تابع اصل استحقاق و مقتضاى حكمت است .
بعضى گفته اند : منظور از اولين اقوامى هستند كه در گذشته دور بودند ، مانند قوم نوح و عاد و ثمود ، و آخرين اقوامى مى باشند كه بعد از آنها آمدند ، مانند قوم لوط و قوم فرعون ، ولى با توجه به اينكه نتبعهم به صورت فعل مضارع آمده در حالى كه ا لم نهلك معنى ماضى دارد روشن مى شود كه اولين تمام اقوام پيشين را مى گيرد كه به عذاب الهى هلاك شدند ، و آخرين كفارى را شامل است كه در عصر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بودند ، يا بعد از آن پا به عرصه وجود مى گذارند و آلوده جرم و گناه و ظلم و فساد مى شوند .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 408
و سرانجام نتيجه گيرى كرده ، مى افزايد : واى در آن روز بر تكذيب كنندگان ( ويل يومئذ للمكذبين ) .
يومئذ در اينجا اشاره به روز رستاخيز است كه مجازات اصلى و مهم آنها مربوط به آن روز است ، و اين تكرار براى تاكيد مطلب است ، و اينكه بعضى احتمال داده اند كه اين آيه ناظر به عذاب دنيا مى باشد ، و آيه مشابه آن كه قبلا آمد ناظر به عذاب آخرت است بسيار بعيد به نظر مى رسد .
سپس دست آنها را گرفته ، و به عالم جنين مى برد ، و عظمت و قدرت خداوند ، و كثرت مواهب او را در اين جهان اسرار آميز ، به آنها نشان مى دهد ، تا از يكسو به قدرت خدا بر مساله رستاخيز و معاد پى ببرند ، و از سوى ديگر خود را مديون نعمتهاى بيشمارش بدانند ، و سر تعظيم بر آستانش فرود آورند .
مى فرمايد آيا ما شما را از آبى پست و ناچيز نيافريديم ؟ ! ( ا لم نخلقكم من ماء مهين ) .
سپس ما آن را در قرار گاهى مناسب و محفوظ و آماده قرار داديم ( فجعلناه فى قرار مكين ) .
قرار گاهى كه تمام شرائط حيات و پرورش و رشد و محافظت نطفه انسان در آن از هر نظر تامين شده ، و آنقدر عجيب و جالب و موزون است كه هر انسانى
تفسير نمونه ج : 25 ص : 409
را در شگفتى فرو مى برد .
سپس مى افزايد : قرار گرفتن نطفه در آن جايگاه محفوظ تا مدت معينى ادامه دارد ( الى قدر معلوم ) .
مدتى كه آن را هيچكس جز خدا نمى داند ، مدتى مملو از تغييرات و دگرگونيها و تحولات بسيار كه هر روز لباس تازه اى از حيات و زندگى بر نطفه پوشانيده مى شود ، و او را در مسير تكامل در آن مخفيگاه پيش مى برد .
سپس نتيجه گيرى مى كند ما قدرت بر اين كار داشتيم كه از نطفه بى ارزش و حقير و ناچيزى چنان انسان شريف و كاملى بسازيم ، پس ما قادر و تواناى خوبى هستيم ( فقدرنا فنعم القادرون ) و 2 ) .
اين همان دليلى است كه قرآن بارها براى اثبات مساله معاد روى آن تكيه كرده است ، از جمله در آيات آغاز سوره حج مى گويد : چگونه در بازگشت مردگان به حيات جديد ترديد مى كنيد با اينكه قدرت او را در آفرينش اين انسان از يك نطفه بى ارزش مشاهده مى كنيد كه هر روزش معاد و رستاخيزى
تفسير نمونه ج : 25 ص : 410
است ؟ ! چه تفاوتى ميان خاك و آن نطفه بى ارزش است ؟ در پايان باز همان جمله را تكرار فرموده ، مى گويد : واى در آن روز بر تكذيب كنندگان ( ويل يومئذ للمكذبين ) .
واى بر آنها كه اينهمه آثار قدرت او را مى بينند و باز او را انكار مى كنند .
امير مؤمنان على (عليه السلام) در اين زمينه مى فرمايد : ايها المخلوق السوى ، و المنشا المرعى فى ظلمات الارحام ، و مضاعفات الاستار ، بدئت من سلالة من طين ، و وضعت فى قرار مكين ، الى قدر معلوم ، و اجل مقسوم ، تمور فى بطن امك جنينا ، لا تحير دعاء ، و لا تسمع نداء ، ثم اخرجت من مقرك الى دار لم تشهدها ، و لم تعرف سبل منافعها ، فمن هداك لاجترار الغذاء من ثدى امك ، و عرفك عند الحاجة مواضع طلبك و ارادتك ؟ ! اى مخلوقى كه با اندام متناسب و در محيطى محفوظ آفريده شده اى ! در ظلمات رحم و پرده هاى مضاعف ، آفرينش تو از عصاره گل آغاز شده ، و در قرارگاه محفوظى تا زمان معلوم و سرآمد معينى قرار داده شدى .
آن روز كه چنين بودى و در رحم مادر حركت داشتى نه قدرت پاسخگوئى در تو بود ، و نه توانائى شنيدن صداى كسى .
سپس از اين قرارگاه به سرائى آمدى كه هرگز آن را مشاهده نكرده بودى ، و راه منافع آن را نمى شناختى .
بگو چه كسى در مكيدن شير از پستان مادرت تو را هدايت كرد ؟ و چه كسى راههاى وصول به نيازهايت را به تو نشان داد ؟
تفسير نمونه ج : 25 ص : 411
در بخش ديگرى از اين آيات به بيان قسمتى از آيات و نشانه هاى آفاقى خداوند و نعمتها و مواهب او در جهان بزرگ مى پردازد كه هم دليل بر قدرت و رحمت واسعه او است ، و هم دليلى بر امكان معاد ، در حالى كه در آيات گذشته سخن از آيات انفسى و مواهب خداوند در آفرينش خود انسان بود .
مى فرمايد : آيا ما زمين را مركز اجتماع انسانها قرار نداديم ؟ ! ( ا لم نجعل الارض كفاتا ) .
هم در حال حيات و هم مرگشان ( احياء و امواتا ) .
كفات ( بر وزن كتاب ) و كفت ( بر وزن كشف ) به معنى جمع كردن و ضميمه كردن چيزى به يكديگر است ، و به پرواز سريع پرندگان نيز كفات گفته مى شود ، چرا كه به هنگام پرواز سريع بالها را جمع مى كند تا با سرعت بيشترى هوا را بشكافد و به پيش رود .
منظور اين است كه زمين قرار گاهى است براى همه انسانها ، زندگان را روى خود جمع مى كند ، و تمام حوائج و نيازهايشان را در اختيارشان مى گذارد ، و مردگان آنها را نيز در خود جاى مى دهد ، كه اگر زمين آماده براى دفن مردگان نبود عفونت و بيماريهاى ناشى از آن فاجعه اى براى همه زندگان به وجود مى آورد .
آرى زمين همچون مادرى كه فرزندان را دور خود جمع مى كند و زير
تفسير نمونه ج : 25 ص : 412
پر و بال خويش قرار مى دهد انسانها را روى خود جاى مى دهد ، نوازش مى كند ، تغذيه مى نمايد ، لباس مى پوشاند ، مسكن مى دهد ، و همه حوائجشان را تامين مى نمايد و مردگان آنها را نيز در دل خود نگاه مى دارد ، و جذب مى كند ، و آثار سوء آنها را از بين مى برد .
بعضى در اينجا كفات را به معنى پرواز سريع تفسير كرده ، و آيه را اشاره به حركت زمين به دور آفتاب و حركات ديگر مى دانند كه در زمان نزول قرآن مسلما كشف نشده بود .
ولى با توجه به آيه بعد از آن يعنى احياء و امواتا تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد .
به خصوص اينكه در روايتى آمده است كه امير مؤمنان على (عليه السلام) هنگامى كه از ميدان صفين باز مى گشت به نزديك كوفه رسيد ، هنگامى كه چشمان مباركش به قبرستانى كه بيرون دروازه كوفه بود افتاد فرمود : هذه كفات الاموات اى مساكنهم : اين كفات مردگان است يعنى منزلگاههاى آنها است و سپس نگاهى به خانه هاى كوفه كرده ، و فرمود : هذه كفات الاحياء : اين هم منازل زندگان است سپس آيات فوق را تلاوت فرمود : ا لم نجعل الارض كفاتا احياء و امواتا .
اشاره به اينكه فاصله زيادى ميان منازل زندگان و مردگان وجود ندارد ! سپس به يكى از نعمتهاى بزرگ الهى در كره زمين اشاره كرده ، مى افزايد : در آن كوههاى ثابت و استوار و بلند قرار داديم ( و جعلنا فيها رواسى
تفسير نمونه ج : 25 ص : 413
شامخات ) .
اين كوهها كه سر به آسمان كشيده ، و ريشه هاى آن به يكديگر پيوسته است از يك سو همچون زرهى زمين را در بر گرفته ، و در برابر فشار داخلى و فشارهاى ناشى از جزر و مد خارجى حفظ مى كند ، و از سوى ديگر جلو اصطكاك قشر هوا را با زمين مى گيرد ، و پنجه در هوا انداخته و آن را با خود به گردش در مى آورد ، و از سوى سوم طوفانها و بادهاى عظيم را كنترل مى كند ، و به اين ترتيب از جهات مختلف به اهل زمين آرامش مى بخشد .
و در ذيل همين آيه به يكى ديگر از بركات كوهها اشاره كرده مى افزايد : و آبى گوارا به شما نوشانديم ( و اسقيناكم ماء فراتا ) .
آبى كه هم براى شما گوارا و مايه حيات است ، و هم براى حيوانات شما و زراعتها و باغهايتان .
درست است كه تمام آبهاى گوارا از باران است ، ولى كوهها مهمترين نقش را در آن ايفا مى كند ، بسيارى از چشمه ها و قناتها از كوهها مى جوشد ، و سرچشمه بسيارى از نهرها و شطهاى عظيم از برفهاى متراكمى است كه بر قله هاى كوهها مى نشيند ، و مهمترين ذخائر آبى انسانها را تشكيل مى دهد .
قله كوهها به خاطر دورى از سطح زمين هميشه سرد است و مى تواند ذخائر برف را ساليان دراز در خود جاى دهد تا تدريجا در پرتو آفتاب آب شود و به صورت نهرها جريان يابد .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 414
در پايان اين قسمت باز مى فرمايد : واى در آن روز بر تكذيب كنندگان ( ويل يومئذ للمكذبين ) .
همان كسانى كه اينهمه آيات و نشانه هاى قدرت حق را با چشم خود مى بينند ، و اينهمه نعمتهاى الهى را كه در آن غرقند مشاهده مى كنند باز هم رستاخيز و دادگاه قيامت را كه مظهر عدل و حكمت او است انكار مى نمايند .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 415
انطلِقُوا إِلى مَا كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ(29) انطلِقُوا إِلى ظِلّ ذِى ثَلَثِ شعَب(30) لا ظلِيل وَ لا يُغْنى مِنَ اللَّهَبِ(31) إِنهَا تَرْمِى بِشرَر كالْقَصرِ(32) كَأَنَّهُ جِمَلَتٌ صفْرٌ(33) وَيْلٌ يَوْمَئذ لِّلْمُكَذِّبِينَ(34) هَذَا يَوْمُ لا يَنطِقُونَ(35) وَ لا يُؤْذَنُ لهَُمْ فَيَعْتَذِرُونَ(36) وَيْلٌ يَوْمَئذ لِّلْمُكَذِّبِينَ(37) هَذَا يَوْمُ الْفَصلِ جَمَعْنَكمْ وَ الأَوَّلِينَ(38) فَإِن كانَ لَكمْ كَيْدٌ فَكِيدُونِ(39) وَيْلٌ يَوْمَئذ لِّلْمُكَذِّبِينَ(40)

تفسير نمونه ج : 25 ص : 416
ترجمه :
29 - ( و در آن روز به آنها گفته مى شود ) بيدرنگ برويد به سوى همان چيزى كه پيوسته آنرا انكار مى كرديد !
30 - برويد به سوى سايه سه شاخه ( دودهاى خفقان بار آتش ! ) .
31 - سايه اى كه نه آرامبخش است ، و نه از شعله هاى آتش جلوگيرى مى كند ! .
32 - جرقه هائى از خود پرتاب مى كند مانند يك كاخ !
33 - گوئى ( در سرعت و كثرت ) همچون شتران زرد رنگى هستند ( كه به هر سو پراكنده مى شوند ) .
34 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
35 - امروز روزى است كه سخن نمى گويند ( و قادر بر دفاع از خويش نيستند ) .
36 - و به آنها اجازه داده نمى شود كه عذر خواهى كنند .
37 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
38 - امروز همان روز جدائى ( حق از باطل ) است كه شما و پيشينيان را در آن جمع كرده ايم .
39 - اگر چاره اى در برابر من ( براى فرار از چنگال مجازات ) داريد انجام دهيد .
40 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .

تفسير : نه قدرت بر دفاع دارند نه راهى براى فرار !
در اين آيات سرنوشت نهائى تكذيب كنندگان قيامت ، و منكران آن دادگاه عدل الهى بيان شده است ، بيانى كه به راستى انسان را در وحشتى عميق فرو مى برد ، و ابعاد فاجعه را روشن مى سازد .
مى فرمايد : به آنها گفته مى شود بى درنگ رهسپار شويد به سوى همان چيزى كه پيوسته آن را انكار مى كرديد ! ( انطلقوا الى ما كنتم به تكذبون ) .
رهسپار شويد به سوى جهنم سوزان كه هميشه آن را به باد استهزا
تفسير نمونه ج : 25 ص : 417
مى گرفتيد .
حركت كنيد به سوى انواع عذابها كه با اعمالتان آن را از پيش فراهم ساخته ايد .
انطلقوا از ماده انطلاق به معنى حركت كردن بدون توقف است ، و يك نوع آزادى از قيد و بند نيز در آن نهفته شده ، و اين در حقيقت توضيحى است براى وضع آنها در عرصه محشر كه آنها را مدتى طولانى براى حساب نگه مى دارند ، سپس آنها را رها ساخته ، مى گويند بدون توقف به سوى دوزخ حركت كنيد .
گوينده اين سخن ممكن است خداوند متعال باشد كه مستقيما به آنها خطاب مى كند ، و يا فرشتگان عذاب ، و به هر حال لحنى است آميخته با سرزنشى عميق كه خود عذابى است دردناك و جانكاه .
سپس به توضيح بيشترى در باره اين عذاب پرداخته مى گويد : رهسپار شويد به سوى سايه اى از دودهاى خفه كننده آتش كه داراى سه شعبه است ! ( انطلقوا الى ظل ذى ثلاث شعب ) .
شاخه اى از بالاسر ، و شاخه اى از طرف راست ، و شاخه اى از طرف چپ ، و به اين ترتيب از هر طرف اين دود غليظ مرگبار آنها را احاطه مى كند ، و در كام خود فرو مى برد .
اما سايه اى كه آرام بخش نيست ، و هرگز دوزخيان را از شعله هاى آتش جلوگيرى نمى كند ( لا ظليل و لا يغنى من اللهب ) .
چه اينكه خود بر خاسته از آتش است .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 418
ممكن است تعبير به ظل ( سايه ) اين تصور را ايجاد كند كه در آنجا سايه اى وجود دارد كه از سوزندگى شعله هاى آتش ، كمى مى كاهد ، ولى اين آيه بر اين پندار غلط خط بطلان مى كشد ، و مى گويد : اين سايه هرگز سايه اى كه شما تصور مى كنيد نيست ، سايه اى است سوزان و خفقان آور ، و بر خاسته از دودهاى غليظ آتش كه مى تواند گرماى شعله ها را كاملا منعكس كند .
شاهد اين سخن آيات سوره واقعه است كه در باره اصحاب الشمال مى فرمايد : فى سموم و حميم و ظل من يحموم لا بارد و لا كريم : آنها در ميان بادهاى كشنده و آب سوزان قرار دارند ، و در سايه دودهاى متراكم و آتش زا ، سايه اى كه نه خنك مى باشد ، و نه مفيد و آرام بخش ( سوره واقعه 41 - 44 ) .
بعضى گفته اند اين شعبه هاى سه گانه بازتابى است از تكذيبهاى سه گانه آنها نسبت به اساس دين ، يعنى توحيد و نبوت و معاد زيرا تكذيب معاد از تكذيب نبوت و توحيد جدا نيست .
و بعضى گفته اند اشاره اى است به مبدأهاى سه گانه گناه قوه غضبيه و شهويه و وهميه آرى آن دود تاريك تجسمى است از تاريكيهاى شهوات : ز تاريكى خشم و شهوت حذر كن كه از دود آن چشم دل تيره گردد ! غضب چون در آيد رود عقل بيرون هوى چون شود چيره جان خيره گردد ! سپس در توصيف ديگرى از آن آتش سوزان مى افزايد : جرقه هائى از خود بيرون مى دهد مانند يك كاخ عظيم ! ( انها ترمى بشرر كالقصر ) .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 419
نه همچون جرقه هاى آتش اين دنيا كه گاه به اندازه سر سوزنى بيش نيست تعبير به قصر ( كاخ ) در اينجا تعبير پر معنائى است ، شايد تصور شود مناسبتر اين بود كه گفته شود جرقه هائى همچون كوه ، ولى نبايد فراموش كرد كوهها همان گونه كه در آيات قبل اشاره شد منبع انواع بركات است و سرچشمه هاى آب فرات و گوارا ، اين قصرها و كاخهاى ستمكاران هستند كه منشا شعله هاى سوزان و آتشهاى شرربارند .
در آيه بعد به توصيف ديگرى از شراره ها و جرقه هاى اين آتش سوزان پرداخته ، مى فرمايد : آنها همچون شترهاى زرد رنگى هستند ( كانه جمالت صفر ) .
جمالة جمع جمل به معنى شتر است ( مانند حجر و حجارة ) و صفر ( بر وزن قفل ) جمع اصفر به معنى چيزى است كه زرد رنگ باشد و گاه به رنگهاى تيره و متمايل به سياه نيز اطلاق شده ، ولى در اينجا مناسب همان معنى اول است زيرا جرقه هاى آتش زرد متمايل به سرخ است .
در آيه قبل اين جرقه ها از نظر حجم به كاخ بزرگ تشبيه شده بود ، و در اين آيه از نظر كثرت و رنگ و سرعت حركت و پراكنده شدن به هر سو به گروهى از شتران زرد رنگ تشبيه شده كه به هر سو روانند .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 420
جائى كه جرقه ها اين چنين باشد ، پيدا است كه خود آن آتش سوزان چگونه است ؟ و در كنار آن چه عذابهاى دردناك ديگرى قرار گرفته ؟ ( خداوند همه ما را به رحمت و لطفش از آن حفظ كند ) .
بار ديگر در پايان اين بخش از آيات همان هشدار را تكرار كرده ، مى فرمايد : واى در آن روز بر تكذيب كنندگان ( ويل يومئذ للمكذبين ) .
سپس فصل ديگرى از مشخصات آن روز هولناك را شروع كرده ، مى افزايد : امروز ، روزى است كه سخن نمى گويند : ( هذا يوم لا ينطقون ) .
آرى خداوند در آن روز بر دهان مجرمان و گناهكاران مهر سكوت مى زند همانگونه كه در آيه 65 سوره يس آمده است ، اليوم نختم على افواههم : امروز بر دهانشان مهر مى نهيم و باز همانگونه كه در ذيل همين آيه آمده است دست و پاى آنها به سخن درمى آيند و حتى طبق آيات ديگر قرآن پوستهاى آنان زبان باز مى كنند و همه گفتنيها را مى گويند .
سپس مى افزايد : و به آنها اجازه داده نمى شود كه عذر خواهى كنند ( و لا يؤذن لهم فيعتذرون ) .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 421
نه اجازه سخن گفتن دارند ، و نه عذر خواهى و دفاع از خويشتن ، چرا كه همه حقايق در آنجا روشن است ، و چيزى براى گفتن ندارند ، آرى اين زبان پشت هم انداز كه در دنيا از آزادى خود سوء استفاده كرده ، به تكذيب انبياء ، و استهزاء اولياء ، و باطل كردن حق ، و حق جلوه دادن باطل ، مى پرداخت در آنجا بايد به كيفر آن اعمال قفل شود ، و از كار بيفتد ، كه اين خود عذاب و شكنجه دردناكى است كه در چنان صحنه اى انسان قدرت بر دفاع از خويش ، و يا عذرخواهى نداشته باشد .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه خداوند برتر و عادلتر و بزرگتر از آن است كه بنده اش عذر موجهى داشته باشد و به او اجازه عذرخواهى ندهد ، بلكه آنها در حقيقت هيچ عذر موجهى ندارند كه مطرح كنند .
البته از بعضى از آيات قرآن استفاده مى شود كه در قيامت مجرمان گاهى سخن مى گويند ، اين بخاطر آن است كه همان گونه كه قبلا هم اشاره كرده ايم - در قيامت مواقف زيادى است ، در بعضى از مواقف زبان از كار مى افتد و نوبت به گواهى اعضاء مى رسد ، و در بعضى ديگر زبان گشوده مى شود ، و مطالبى را بازگو مى كند كه نشانه حسرت و اندوه شديد و سرگردانى و بدبختى آنها است .
باز در پايان اين مقطع مى گويد : واى در آن روز بر تكذيب كنندگان ( ويل يومئذ للمكذبين ) .
در مقطع ديگر روى سخن را به مجرمان كرده ، به عنوان حكايت از صحنه آن روز ، مى گويد : امروز همان روز جدائى است كه همه شما و پيشينيان را
تفسير نمونه ج : 25 ص : 422
در آن جمع كرده ايم ( هذا يوم الفصل جمعناكم و الاولين ) .
امروز همه انسانها را بدون استثنا از اولين گرفته ، تا آخرين ، همه را براى حسابرسى و فصل خصومت در اين عرصه و دادگاه بزرگ گرد آورده ايم .
اكنون اگر شما در برابر من چاره اى براى فرار از چنگال مجازات داريد انجام دهيد ( فان كان لكم كيد فكيدون ) .
آيا مى توانيد از قلمرو حكومت من بگريزيد ؟ يا مى توانيد بر قدرت من غلبه كنيد ؟ يا توانائى داريد با پرداختن فديه اى آزاد شويد ؟ و يا قدرت داريد ماموران حسابرسى را فريب دهيد ؟ هر كار از دست شما ساخته است انجام دهيد ، ولى بدانيد كارى از شما ساخته نيست ! در حقيقت اين امر به اصطلاح امر تعجيزى است كه براى روشن ساختن عجز و ناتوانى طرف مقابل ذكر مى شود ، مثل همان چيزى كه در مورد قرآن مجيد آمده است كه مى فرمايد : اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده ايم ترديد داريد سوره اى مانند آن را بياوريد .
كيد ( بر وزن صيد ) به طورى كه راغب در مفردات ميگويد : نوعى چاره جوئى است كه گاه نكوهيده و گاه قابل تمجيد است ، هر چند استعمال
تفسير نمونه ج : 25 ص : 423
آن در موارد مذموم بيشتر است ( همانگونه كه در آيه مورد بحث نيز چنين است ) .
مسلما در آن روز كارى از دستشان ساخته نيست ، چرا كه مى دانيم آن روز روزى است كه دست انسان از هر گونه اسباب و وسائل كوتاه مى گردد ، چنانكه در آيه 166 سوره بقره آمده است : و تقطعت بهم الاسباب .
قابل توجه اينكه از يكسو مى فرمايد : آن روز ، يوم الفصل يعنى روز جدائيها است ، از سوى ديگر مى فرمايد آن روز يوم الجمع يعنى روز اجتماع است كه هر كدام از اين دو در يك مقطع انجام مى شود ، نخست همه را در آن دادگاه بزرگ جمع مى كنند ، و سپس بر حسب عقائد و اعمالشان در صفوف مختلفى از هم جدا مى شوند ، حتى آنها كه رهسپار بهشت مى شوند صفوف گوناگون و درجات مختلفى دارند و راهيان دوزخ نيز صفوف متفاوت و دركاتى دارند .
آرى آن روز روز جدائى حق از باطل ، و ظالم از مظلوم است .
و باز همان جمله تهديد آميز و بيدار كننده را تكرار كرده ، مى فرمايد واى در آن روز بر تكذيب كنندگان ( ويل يومئذ للمكذبين ) .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 424
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فى ظِلَل وَ عُيُون(41) وَ فَوَكِهَ مِمَّا يَشتهُونَ(42) كلُوا وَ اشرَبُوا هَنِيئَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(43) إِنَّا كَذَلِك نجْزِى المُْحْسِنِينَ(44) وَيْلٌ يَوْمَئذ لِّلْمُكَذِّبِينَ(45) كلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلِيلاً إِنَّكم مجْرِمُونَ(46) وَيْلٌ يَوْمَئذ لِّلْمُكَذِّبِينَ(47) وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لا يَرْكَعُونَ(48) وَيْلٌ يَوْمَئذ لِّلْمُكَذِّبِينَ(49) فَبِأَى حَدِيثِ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ(50)

تفسير نمونه ج : 25 ص : 425
ترجمه :
41 - افراد با تقوى در سايه هاى ( درختان بهشتى ) و در ميان چشمه ها قرار دارند .
42 - و ميوه هائى از آنچه مايل باشند .
43 - بخوريد و بنوشيد گوارا ، اينها در برابر اعمالى است كه انجام مى داديد .
44 - ما اينگونه نيكوكاران را جزا مى دهيم .
45 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
46 - ( در مقابل ، به مجرمان گفته مى شود ) بخوريد و بهره گيريد در اين مدت كم ( ولى بدانيد عذاب الهى در انتظار شما است ) چرا كه شما مجرميد .
47 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
48 - و هنگامى كه به آنها گفته شود ركوع كنيد ركوع نمى كنند .
49 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
50 - ( اگر آنها به اين قرآن ايمان نمى آورند ) پس به كدام سخن بعد از آن ايمان مى آورند .

تفسير : اگر به قرآن ايمان نمى آورند به كدام سخن ايمان مى آورند ؟ !
مى دانيم برنامه قرآن آميختن انذار به بشارت ، و تهديد به تشويق است ، و همچنين ذكر سرنوشت مؤمنان در برابر سرنوشت مجرمان تا با قرينه مقابله مسائل بهتر درك شود .
بر اساس همين سنت ، در آيات فوق به دنبال بيان مجازاتهاى گوناگون مجرمان در قيامت ، اشاره پر معنى و كوتاهى در باره وضع پرهيزكاران در آن روز كرده ، مى فرمايد : افراد با تقوى در سايه هاى درختان و در ميان چشمه ها قرار دارند ( ان المتقين فى ظلال و عيون ) .
اين در حالى است كه مجرمان چنانكه از آيات قبل دانسته شد در سايه
تفسير نمونه ج : 25 ص : 426
شرر بار و سوزان دودهاى خفه كننده اند .
ظلال جمع ظل به معنى سايه است ، خواه سايه اى مانند سايه درختان در روز ، و يا سايه اى كه در تاريكى شب حاصل مى شود ، در حالى كه فىء به سايه اى گفته مى شود كه تنها در مقابل يك مبدا نورانى به وجود مى آيد همچون سايه درختان در مقابل آفتاب .
سپس مى افزايد : آنها در ميان انواع ميوه ها از آنچه مايل باشند و مى خواهند قرار دارند ( و فواكه مما يشتهون ) .
روشن است ذكر ميوه ها و سايه ها و چشمه ها اشاره به گوشه اى از مواهب عظيم الهى بر آنها است ، گوشه اى كه با زبان اهل دنيا قابل بيان و ترسيم است ، اما آنچه در بيان نمى گنجد ، و به فكر ساكنان دنيا خطور نمى كند ، از آن به مراتب برتر و بالاتر است .
جالب اينكه آنها در اين ميهمان سراى الهى به عاليترين وجهى پذيرائى مى شوند ، همان گونه كه در آيه بعد آمده كه به آنها گفته مى شود بخوريد و بنوشيد گوارا ، اينها در برابر اعمالى است كه انجام مى داديد ! ( كلوا و اشربوا هنيئا بما كنتم تعملون ) .
اين جمله خواه مستقيما از سوى خداوند به عنوان خطاب به آنها باشد ، يا وسيله فرشتگان توام با لطف و محبتى است آشكار كه غذائى است براى روح و جان آنها .
تعبير بما كنتم تعملون ( در مقابل اعمالى كه انجام مى داديد ) اشاره به اين است كه اين مواهب را بدون حساب به كسى نمى دهند ، و با ادعا و خيال
تفسير نمونه ج : 25 ص : 427
و پندار به دست نمى آيد ، تنها به وسيله اعمال صالح فراهم مى شود .
هنىء ( بر وزن مليح ) به گفته راغب در مفردات هر چيزى است كه مشقتى به دنبال ندارد ، و ناراحتى توليد نمى كند ، و لذا به غذا و آب گوارا هنىء گفته مى شود ، گاه به زندگى گوارا نيز اطلاق مى گردد .
و اين اشاره به آن است كه ميوه ها و غذاها و نوشابه هاى بهشتى ، همانند آب و غذاى دنيا نيست كه گاه آثار سوئى در بدن مى گذارد يا عوارض نامطلوبى به دنبال دارد .
در ميان مفسران گفتگو است كه اين امر به خوردن و نوشيدن آيا براى بيان مباح بودن استفاده از اين نعمتها است ، و يا واقعا امر و فرمان و دستور است ؟ ولى بايد توجه داشت اينگونه اوامر كه به هنگام پذيرائى گفته مى شود نوعى طلب و خواست گوينده است كه براى عظمت و احترام ميهمان بيان مى گردد ، و ميزبان دوست دارد غذايش را بيشتر بخورد تا اكرام بيشترى از او شده باشد .
در آيه بعد باز روى اين مطلب تكيه مى كند كه اين نعمتها بى حساب نيست ، مى افزايد : مسلما ما اين گونه ، نيكوكاران را جزا مى دهيم ( انا كذلك نجزى المحسنين ) .
جالب اينكه در آيه نخست روى مساله تقوى تكيه شده ، و در آيه بعد از آن روى عمل و در اين آيه روى احسان و نيكوكارى .
تقوى هرگونه پرهيز از گناه و فساد و شرك و كفر است و احسان انجام هر كار نيك ، و عمل نيز ناظر به اعمال صالح است ، تا روشن شود برنامه نعمتهاى الهى تنها مربوط به اين گروه است ، نه مدعيان دروغين ايمان ،
تفسير نمونه ج : 25 ص : 428
و آلودگان به انواع فساد ، هر چند ظاهرا در سلك اهل ايمان در آيند .
و در پايان اين مقطع باز تكرار مى كند : واى در آن روز بر تكذيب كنندگان ( ويل يومئذ للمكذبين ) .
واى بر آنها كه از تمام اين نعمتها و محبتها محروم مى شوند ، كه حسرت اين محروميت آزارش كمتر از آتش سوزان دوزخ نيست ؟ و از آنجا كه يكى از عوامل انكار معاد پرداختن به لذات زودگذر دنيا ، و تمايل به آزادى بى قيد و شرط براى بهره گيرى از اين لذات است ، در آيه بعد روى سخن را به مجرمان كرده با لحنى تهديد آميز مى فرمايد : بخوريد و بهره گيريد در اين چند روز كوتاه ، ولى بدانيد عذاب الهى در انتظار شما است ، چرا كه شما مجرم و گنهكاريد ( كلوا و تمتعوا قليلا انكم مجرمون ) .
تعبير به قليلا مى تواند اشاره به مدت كوتاه عمر انسان در دنيا باشد ، و هم ناچيز بودن مواهب اين جهان در برابر نعمتهاى بى حساب آخرت .
گرچه بعضى از مفسران گفته اند كه اين خطاب را در آخرت به مجرمان مى كنند ، ولى با توجه به اينكه در آخرت هيچ گونه تمتع و بهره گيرى براى مجرمان از مواهب حيات تصور نمى شود ، بايد قبول كرد كه اين سخن خطابى است به آنها در اين دنيا .
در حقيقت متقين و پرهيزگاران با نهايت احترام در آخرت پذيرائى مى شوند ، و با جمله پر از لطف كلوا و اشربوا هنيئا مخاطب مى گردند ، ولى دنيا پرستان در اين دنيا با جمله تهديد آميز كلوا و تمتعوا قليلا مخاطبند .
به پرهيزكاران مى فرمايد : بما كنتم تعملون ( اينها در برابر اعمال صالحى
تفسير نمونه ج : 25 ص : 429
است كه انجام مى داديد ) .
و به اينها نيز مى گويد : انكم مجرمون : اين تهديد به خاطر آن است كه شما مجرميد .
و به هر حال نشان مى دهد كه سرچشمه عذاب الهى جرم و گناه انسان است كه از بى ايمانى يا اسارت در چنگال شهوات ناشى مى شود .
سپس اين تهديد را بار ديگر با جمله : واى در آن روز بر تكذيب كنندگان تكميل مى كند ( ويل يومئذ للمكذبين ) .
همانها كه به زرق و برق دنيا و لذات و شهوات آن مغرور و فريفته شدند ، و عذاب الهى را براى خود خريدند .
در آيه بعد به يكى ديگر از عوامل انحراف و بدبختى و آلودگى آنها اشاره كرده ، مى افزايد : چنان از باده غرور سرمستند كه وقتى به آنان گفته شود در برابر پروردگار ركوع كنيد ركوع نمى كنند ( و اذا قيل لهم اركعوا لا يركعون ) .
بسيارى از مفسران گفته اند كه اين آيه در باره قبيله ثقيف نازل شد كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به آنها فرمود : نماز بخوانيد آنها گفتند : ما هرگز در برابر كسى خم نمى شويم ، و اين براى ما عيب است ! پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : لا خير فى دين ليس فيه ركوع و لا سجود : دينى كه در آن ركوع و سجود نباشد ارزشى ندارد ! .
آنها نه فقط از ركوع و سجود ابا داشتند بلكه اين روح غرور و نخوت
تفسير نمونه ج : 25 ص : 430
در تمامى افكار و زندگيشان منعكس بود ، نه در برابر خدا تسليم بودند ، و نه در برابر دستورات پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ، نه حقوق مردم را به رسميت مى شناختند و نه تواضعى در برابر خالق و فروتنى در برابر خلق داشتند در حقيقت اين دو عامل ( غرور و شهوت پرستى ) از مهمترين عوامل جرم و گناه و كفر و ظلم و طغيان است .
بعضى احتمال داده اند كه اين خطاب اركعوا ( ركوع كنيد ) در قيامت به آنها گفته مى شود ، ولى اين احتمال بعيد به نظر مى رسد ، مخصوصا با در نظر گرفتن آيات قبل و بعد .
و بعد براى دهمين و آخرين بار در اين سوره مى فرمايد : واى در آن روز بر تكذيب كنندگان ) ويل يومئذ للمكذبين .
و در آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه سوره مرسلات است با لحنى آميخته از عتاب ، و مملو از سرزنش ، به صورت يك استفهام آميخته با تعجب مى فرمايد : اگر به اين قرآن كه دلائل صدقش از تمام آياتش نمايان است ، و حقانيتش در تمام تعبيراتش منعكس مى باشد ايمان نياورند ، به كدام سخن بعد از آن ايمان مى آورند ؟ ! ( فباى حديث بعده يؤمنون ) .
كسى كه به قرآنى كه اگر بر كوهها نازل مى شد لرزان و خاشع مى شدند و از هم مى شكافتند ايمان نياورد ، در برابر هيچ كتاب آسمانى ، و هيچ منطق عقلانى تسليم نخواهد شد ، و اين نشانه روح عناد و لجاج است .

تفسير نمونه ج : 25 ص : 431
نكته :
همان گونه كه در آغاز سوره اشاره كرديم ده بار جمله ويل يومئذ للمكذبين در آن تكرار شده ، و اين براى تاكيد بر يك واقعيت مهم و تكان دهنده است ، و شبيه آن در سخنان فصحا و بلغا فراوان است كه قسمتى را كه عنايت و تاكيد مخصوصى روى آن دارند در شعر و نثر تكرار مى كنند .
ولى بعضى از مفسران معتقدند كه هر يك از اين ده آيه اشاره به نكته جديدى است كه به تكذيب مطالب قبل از آن مربوط مى شود بنابر اين تكرارى در بين نيست .
اين سوره را با جمله اى از تفسير روح البيان خاتمه مى دهيم ، او مى گويد اين سوره در غارى در نزديكى مسجد خيف در سرزمين منى بر پيامبر نازل گرديد ، و من شخصا اين غار را زيارت كرده ام .
خداوندا ! ما را توفيقى مرحمت كن كه هرگز آلوده تكذيب آيات تو نشويم .
پروردگارا ! ما را از غرور و نخوت و هوا و هوس كه سرچشمه هاى اصلى جرائمند محفوظ دار .
بارالها ! در آن روزى كه پرهيزگاران در جوار قرب تو با احترام تمام پذيرائى مى شوند ما را در صف آنان قرار ده .
آمين يا رب العالمين 11 ربيع الثانى 1407 23 9 1365 پايان جلد 25 تفسير نمونه