بعدی 
تفسير نمونه ج : 24 ص : 160
را دارند ، كبر و غرور به آنان اجازه نمى دهد كه در مقام جبران برآيند ، نمونه بارز اين مطلب ، همان عبد الله بن أبى بود كه ماجراى عجيب او را در شان نزول خوانديم ، هنگامى كه آن سخن بسيار زشت و ناروا را در باره پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مؤمنان مهاجر گفت : كه وقتى به مدينه بازگرديم عزيزان ذليلان را بيرون خواهند كرد ، و آيات قرآن نازل شد و سخت او را نكوهش نمود به او پيشنهاد كردند كه نزد رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بيايد تا براى او از درگاه خداوند آمرزش بطلبد سخن نارواى ديگرى گفت كه حاصلش اين بود : گفتيد : ايمان بياورم ، آوردم ، گفتيد زكات بده ، دادم ، چيزى نمانده كه بگوئيد براى محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سجده كن ! روشن است كه روح اسلام ، تسليم در برابر حق است و كبر و غرور ، هميشه مانع اين تسليم است ، به همين دليل يكى از نشانه هاى منافقان ، بلكه يكى از انگيزه هاى نفاق را همين خودخواهى و خود برتربينى و غرور مى توان شمرد .
لوو از ماده لى در اصل به معنى تابيدن طناب است ، و به همين مناسبت به معنى برگرداندن سر و يا تكان دادن سر ، نيز آمده است .
يصدون چنانكه قبلا نيز گفتيم در دو معنى به كار مى رود : منع كردن و اعراض نمودن بد و مناسب آيه مورد بحث ، معنى دوم ، و مناسب آيه گذشته ، معنى اول است .
در آيه بعد براى رفع هرگونه ابهام در اين زمينه ، مى افزايد : به فرض كه آنها نزد تو بيايند و براى آنها استغفار كنى ، زمينه آمرزش در آنها وجود ندارد بنابراين تفاوتى نمى كند كه براى آنها استغفار كنى يا نكنى ، هرگز خداوند آنها را نمى بخشد ! ( سواء عليهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن يغفر الله لهم ) .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 161
دليل آن هم اين است كه خداوند ، قوم فاسق را هدايت نمى كند ( ان الله لا يهدى القوم الفاسقين ) .
و به تعبير ديگر استغفار پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) علت تامه براى آمرزش نيست ، بلكه مقتضى است ، و تنها در صورتى اثر مى گذارد كه زمينه مساعد و قابليت لازم فراهم شود ، اگر به راستى آنها توبه كنند و تغيير مسير دهند و از مركب كبر و غرور پياده شوند و سر تسليم در مقابل حق فرود آورند ، استغفار پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و شفاعت او مسلما مؤثر است ، و در غير اين صورت كمترين اثرى نخواهد داشت .
شبيه همين معنى در آيه 80 سوره توبه نيز آمده است كه در باره گروه ديگرى از منافقان مى گويد : استغفر لهم اولا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعين مرة فلن يغفر الله لهم ذلك بانهم كفروا بالله و رسوله و الله لا يهدى القوم الفاسقين .
چه براى آنها استغفار كنى و چه نكنى ، تاثيرى ندارد ، حتى اگر هفتاد بار براى آنها ، استغفار كنى خداوند آنها را نمى بخشد ، چرا كه آنها به خدا و رسولش كافر شدند و خداوند قوم فاسق را هدايت نمى كند .
روشن است كه عدد هفتاد عدد تكثير است يعنى هر قدر هم براى آنها استغفار كنى سودى ندارد .
اين نكته نيز معلوم است كه منظور از فاسق هرگونه گناهكارى نيست ، چرا كه پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) براى نجات گناهكاران آمده ، بلكه منظور آن دسته از گناهكاران است كه در گناه اصرار مىورزند و لجاجت دارند ، و در برابر حق مستكبرند .
سپس به يكى از گفته هاى بسيار زشت آنها كه روشنترين گواه نفاق آنها محسوب مى شود اشاره كرده ، مى فرمايد : آنها همان كسانى هستند كه مى گويند
تفسير نمونه ج : 24 ص : 162
به افرادى كه نزد رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هستند انفاق نكنيد ، و از اموال و امكانات خود در اختيار آنها قرار ندهيد ، تا پراكنده شوند ( هم الذين يقولون لا تنفقوا على من عند رسول الله حتى ينفضوا ) .
غافل از اينكه تمام خزائن آسمانها و زمين از آن خدا است ولى منافقان درك نمى كنند ( و لله خزائن السموات و الارض و لكن المنافقين لا يفقهون ) .
اين بينواها نمى دانند كه هر كس هر چه دارد از خدا دارد ، و همه بندگان از خوان گسترده او روزى مى خورند ، اگر انصار مى توانند به مهاجران پناه دهند و آنها را در اموال خود سهيم كنند اين بزرگترين افتخارى است كه نصيبشان شده ، نه تنها نبايد منتى بگذارند ، بلكه بايد خدا را بر اين توفيق بزرگ شكر گويند ، ولى همانگونه كه در شان نزول خوانديم منافقان مدينه منطق ديگرى داشتند .
سپس به يكى ديگر از نفرت انگيزترين سخنان آنها اشاره كرده ، مى افزايد : آنها مى گويند اگر به مدينه بازگرديم ، عزيزان ذليلان را بيرون مى كنند ! ( يقولون لئن رجعنا الى المدينة ليخرجن الاعز منها الاذل ) .
اين همان گفتارى است كه از دهان آلوده عبد الله بن ابى خارج شد ، و منظورش اين بود كه ما ساكنان مدينه ، رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مؤمنان مهاجر را بيرون مى كنيم ، و مراد از بازگشت به مدينه ، بازگشت از غزوه بنى المصطلق بود كه مشروحا در شان نزول به اين مطلب اشاره شد .
درست است كه اين سخن از يك نفر صادر شد ، ولى چون همه منافقان همين خط و مشى را داشتند قرآن به صورت جمعى از آن تعبير مى كند و مى فرمايد : يقولون ... ( آنها مى گويند ) .
سپس قرآن پاسخ دندان شكنى به آنان داده ، مى گويد : عزت مخصوص
تفسير نمونه ج : 24 ص : 163
خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمى دانند ( و لله العزة و لرسوله و للمؤمنين و لكن المنافقين لا يعلمون ) .
تنها منافقان مدينه نبودند كه اين سخن را در برابر مؤمنان مهاجر گفتند بلكه قبل از آنها نيز سران قريش در مكه مى گفتند : اگر اين گروه اندك مسلمان فقير را در محاصره اقتصادى قرار دهيم ، يا از مكه بيرونشان كنيم ، مطلب تمام است ! امروز نيز دولتهاى استعمارى به پندار اينكه خزائن آسمان و زمين را در اختيار دارند مى گويند ملتهائى را كه در برابر ما تسليم نمى شوند بايد در محاصره اقتصادى قرار داد تا بر سر عقل آيند و تسليم شوند ! اين كوردلان تاريخ كه شيوه آنها ديروز و امروز يكسان بوده و هست خبر ندارند كه با يك اشاره خداوند تمام ثروتها و امكاناتشان بر باد مى رود و عزت پوشالى آنها دستخوش فنا مى گردد .
به هر حال اين طرز تفكر ( خود را عزيز دانستن و ديگران ذليل ، و خود را ولى نعمت و ديگران محتاج شمردن ) يك تفكر منافقانه است كه از غرور و تكبر از يكسو ، و گمان استقلال در برابر خدا از سوى ديگر ، ناشى مى شود ، اگر آنها به حقيقت عبوديت آشنا بودند و مالكيت خدا را بر همه چيز مسلم مى دانستند هرگز گرفتار اين اشتباهات خطرناك نمى شدند .
قابل توجه اينكه در آيه قبل در مورد منافقان تعبير به لا يفقهون ( نمى فهمند ) آمده ، و در اينجا لا يعلمون ( نمى دانند ) اين تفاوت تعبير ممكن است براى پرهيز از تكرار كه مخالف فصاحت است بوده باشد ، و نيز ممكن است از اين جهت باشد كه درك مساله مالكيت خداوند نسبت به تمام خزائن آسمانها و زمين مطلب پيچيده ترى است كه احتياج به دقت و فهم بيشترى دارد ،
تفسير نمونه ج : 24 ص : 164
در حالى كه اختصاص عزت به خدا و پيامبر و مؤمنان بر كسى مخفى نيست .

نكته ها :

1 - ده نشانه منافق !
از مجموع آيات فوق ، نشانه هاى متعددى براى منافقان ، استفاده مى شود كه در يك جمع بندى مى توان ، آن را در ده نشانه ، خلاصه كرد :
1 - دروغگوئى صريح و آشكار ( و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون ) .
2 - استفاده از سوگندهاى دروغين براى گمراه ساختن مردم ( اتخذوا ايمانهم جنة ) .
3 - عدم درك واقعيات ، بر اثر رها كردن آئين حق ، بعد از شناخت آن ( لا يفقهون ) .
4 - داشتن ظاهرى آراسته و زبانى چرب ، على رغم تهى بودن درون و باطن ( و اذا رايتهم تعجبك اجسامهم ) .
5 - بيهودگى در جامعه و عدم انعطاف در مقابل حق ، همچون يك قطعه چوب خشك ( كانهم خشب مسندة ) .
6 - بدگمانى و ترس و وحشت از هر حادثه و هر چيز به خاطر خائن بودن ( يحسبون كل صيحة عليهم ) .
7 - حق را به باد سخريه و استهزاء گرفتن ( لووا روؤسهم ) .
8 - فسق و گناه ( ان الله لا يهدى القوم الفاسقين ) .
9 - خود را مالك همه چيز دانستن ، و ديگران را محتاج به خود پنداشتن ( هم الذين يقولون لا تنفقوا على من عند رسول الله حتى ينفضوا ) .
10 - خود را عزيز و ديگران را ذليل ، تصور كردن ( ليخرجن الاعز
تفسير نمونه ج : 24 ص : 165
منها الاذل ) .
بدون شك نشانه هاى منافق منحصر به اينها نيست ، و از آيات ديگر قرآن و روايات اسلامى و نهج البلاغه نيز نشانه هاى متعدد ديگرى براى آنها استفاده مى شود ، حتى در معاشرتهاى روزمره مى توان به اوصاف و ويژگيهاى ديگرى از آنها پى برد ، ولى آنچه در آيات اين سوره آمده ، قسمت مهم و قابل توجهى از اين اوصاف است .
در نهج البلاغه خطبه اى مخصوص توصيف منافقان است ، در قسمتى از آن خطبه چنين آمده است : اى بندگان خدا شما را به تقوى و پرهيزكارى سفارش مى كنم و از منافقان برحذر مى دارم ، چرا كه آنها گمراه و گمراه كننده اند ، خطاكار و غلط اندازند .
هر روز به رنگ تازه اى درمى آيند ، و به قيافه ها و زبانهاى مختلف خودنمائى مى كنند .
از هر وسيله اى براى فريفتن و درهم شكستن شما بهره مى گيرند و در هر كمينگاهى به كمين شما نشسته اند .
بدباطن و خوش ظاهرند ، و پيوسته مخفيانه براى فريب مردم گام برمى دارند ، و از بيراهه ها حركت مى كنند .
گفتارشان به ظاهر شفابخش ، اما كردارشان ، دردى است درمان ناپذير .
بر رفاه و آسايش مردم ، حسد مىورزند ، و اگر كسى گرفتار بلائى شود خوشحالند .
همواره اميدواران را مايوس مى كنند و همه جا آيه ياس مى خوانند .
آنها در هر راهى كشته اى دارند ! و براى نفوذ در هر دلى راهى ! و براى هر مصيبتى اشك ساختگى مى ريزند !
تفسير نمونه ج : 24 ص : 166
مدح و ثنا به يكديگر ، قرض مى دهند ، و از يكديگر انتظار پاداش دارند .
در تقاضاهاى خود اصرار مىورزند ، و در ملامت پرده درى مى كنند ، و هر گاه حكمى كنند از حد تجاوز مى نمايند .
در برابر هر حقى باطلى ساخته ، و در مقابل هر دليلى شبهه اى ، براى هر زنده اى عامل مرگى ، براى هر درى كليدى ، و براى هر شبى چراغى تهيه ديده اند ! براى رسيدن به مطامع خويش و گرمى بازار خود و فروختن كالا به گرانترين قسمت تخم ياس در دلها مى پاشند .
باطل خود را شبيه حق جلوه مى دهند ، و در توصيفها راه فريب پيش مى گيرند .
طريق وصول به خواسته ى خود را آسان ، و طريق خروج از دامشان را تنگ و پر پيچ و خم جلوه مى دهند ، آنها دار و دسته شيطان و شراره هاى آتش دوزخند ! همانگونه كه خداوند فرموده : اولئك حزب الشيطان الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون آنها حزب شيطانند ، بدانيد حزب شيطان زيانكارند ! در اين خطبه غرا به اوصاف زيادى از آنها اشاره شده كه بحثهاى گذشته را تكميل مى كند .

2 - خطر منافقان
همانگونه كه در مقدمه اين بحث گفتيم منافقان خطرناكترين افراد
تفسير نمونه ج : 24 ص : 167
هر اجتماعند چرا كه اولا در درون جامعه ها زندگى مى كنند و از تمام اسرار باخبرند .
ثانيا - شناختن آنها هميشه كار آسانى نيست ، و گاه خود را چنان در لباس دوست نشان مى دهند كه انسان باور نمى كند .
ثالثا - چون چهره اصلى آنها براى بسيارى از مردم ناشناخته است درگيرى مستقيم و مبارزه صريح با آنها كار مشكلى است .
رابعا - آنها پيوندهاى مختلفى با مؤمنان دارند ( پيوندهاى سببى و نسبى و غير اينها ) و وجود همين پيوندها مبارزه با آنها را پيچيده تر مى سازد خامسا - آنها از پشت خنجر مى زنند و ضرباتشان غافلگيرانه است .
اين جهات و جهات ديگرى سبب مى شود كه آنها ضايعات جبران ناپذيرى براى جوامع به بار آورند ، و به همين دليل براى دفع شر آنها بايد برنامه ريزى دقيق و وسيعى داشت .
در حديثى آمده است كه پيامبر فرمود : انى لا اخاف على امتى مؤمنا و لا مشركا اما المؤمن فيمنعه الله بايمانه ، و اما المشرك فيخزيه الله بشركه ، و لكنى اخاف عليكم كل منافق عالم اللسان ، يقول ما تعرفون و يفعل ما تنكرون : من بر امتم نه از مؤمنان بيمناكم ، نه از مشركان ، اما مؤمن ايمانش مانع ضرر او است ، و اما مشرك خداوند او را به خاطر شركش رسوا مى كند ، ولى من از منافق بر شما مى ترسم كه از زبانش علم مى ريزد ( و در قلبش كفر و جهل است ) سخنانى مى گويد كه براى شما دلپذير است ، اما اعمالى ( در خفا ) انجام مى دهد كه زشت و بد است .
در باره منافقان بحثهاى مشروح ديگرى در جلد اول ( ذيل آيات 8 تا 16
تفسير نمونه ج : 24 ص : 168
بقره ) و در جلد 8 ذيل آيات 60 تا 85 سوره توبه ( صفحه 19 تا 72 ) و در جلد 17 ذيل آيات 12 تا 17 سوره احزاب ( صفحه 224 تا 232 ) و در جلد هفتم ذيل آيه 43 تا 45 سوره توبه ( صفحه 428 تا 456 ) داشته ايم .
كوتاه سخن اينكه كمتر گروهى است كه قرآن در باره آنها اينهمه بحث كرده باشد ، و نشانه ها و اعمال و خطرات آنها را بازگو نموده باشد ، اين سرمايه - گزارى وسيع قرآن در اين باره دليل بر خطر فوق العاده منافقان است .

3 - منافق خشك و شكننده است
در طول زندگى طوفانهائى مىوزد ، و امواج خروشانى پديدار مى گردد .
مؤمنان با استفاده از نيروى ايمان و توكل ، و نقشه هاى صحيح ، گاه جنگ و گريز ، و گاه حمله هاى پى درپى ، آنها را از سر مى گذرانند و پيروز مى شوند ، اما منافق يكدنده و لجوج مى ايستد تا مى شكند ، در حديثى ( از پيغمبر گرامى اسلام ) آمده : مثل المؤمن كمثل الزرع لا تزال الريح تميله ، و لا يزال المؤمن يصيبه البلاء ، و مثل المنافق كمثل شجرة الارز لا تهتز حتى تستحصد : مؤمن همچون ساقه هاى زراعت است ، بادها او را مى خواباند اما بعدا به پا مى خيزد و پيوسته حوادث سخت و بلاها را تحمل كرده از سر مى گذراند ، اما منافق همانند درخت صنوبر است نرمشى از خود نشان نمى دهد و مى ايستد تا از ريشه كنده شود !
4 - عزت مخصوص خدا و دوستان او است
گرچه در فارسى روزمره عزت به معنى احترام و آبرو يا گرانبها
تفسير نمونه ج : 24 ص : 169
بودن است ، ولى در لغت عرب چنين نيست ، بلكه عزت به معنى قدرت شكست - ناپذير است ، قابل توجه اينكه در آيات فوق و در آيه 10 سوره فاطر عزت منحصرا از آن خدا شمرده شده ، و در آيات مورد بحث مى افزايد : و از آن رسول او و مؤمنان است چرا كه اولياء و دوستان خدا نيز پرتوى از عزت او را دارند و به او متكى هستند .
به همين دليل در روايات اسلامى روى اين مساله تاكيد شده است كه مؤمن نبايد وسائل ذلت خود را فراهم سازد ، خدا خواسته او عزيز باشد او هم براى حفظ اين عزت بايد بكوشد .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) در تفسير همين آيه ( و لله العزة و لرسوله و للمؤمنين ) مى خوانيم : فالمؤمن يكون عزيزا و لا يكون ذليلا ... المؤمن اعز من الجبل ان الجبل يستفل منه بالمعاول ، و المؤمن لا يستفل من دينه شىء : مؤمن عزيز است و ذليل نخواهد بود مؤمن از كوه محكمتر و پر صلابت تر است چرا كه كوه را با كلنگها ممكن است سوراخ كرد ولى چيزى از دين مؤمن هرگز كنده نمى شود .
در حديث ديگرى از همان امام مى خوانيم : لا ينبغى للمؤمن ان يذل نفسه قيل له و كيف يذل نفسه قال يتعرض لما لا يطيق ! : سزاوار نيست مؤمن خود را ذليل كند ، سؤال شد چگونه خود را ذليل مى كند ! فرمود : به سراغ كارى مى رود كه از او ساخته نيست ! و باز در حديث سومى از آنحضرت آمده است ان الله تبارك و تعالى فوض الى المؤمن اموره كلها و لم يفوض اليه ان يذل نفسه ا لم تر قول الله سبحانه و تعالى هيهنا و لله العزة و لرسوله و للمؤمنين و المؤمن ينبغى ان يكون عزيزا و لا يكون ذليلا : خداوند همه كارهاى مؤمن را به او واگذار كرده
تفسير نمونه ج : 24 ص : 170
جز اينكه به او اجازه نداده است كه خود را ذليل و خوار كند ، مگر نمى بينى خداوند در اين باره فرموده : عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ، سزاوار است مؤمن هميشه عزيز باشد ، و ذليل نباشد .
در اين زمينه ذيل آيه 10 سوره فاطر ( جلد 18 صفحه 197 ) بحث ديگرى داشته ايم .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 171
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تُلْهِكمْ أَمْوَلُكُمْ وَ لا أَوْلَدُكمْ عَن ذِكرِ اللَّهِ وَ مَن يَفْعَلْ ذَلِك فَأُولَئك هُمُ الْخَسِرُونَ(9) وَ أَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتىَ أَحَدَكُمُ الْمَوْت فَيَقُولَ رَب لَوْ لا أَخَّرْتَنى إِلى أَجَل قَرِيب فَأَصدَّقَ وَ أَكُن مِّنَ الصلِحِينَ(10) وَ لَن يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا وَ اللَّهُ خَبِيرُ بِمَا تَعْمَلُونَ(11)
ترجمه :
9 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند ، و هر كس چنين كند زيانكار است .
10 - از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق كنيد ، پيش از آنكه مرگ يكى از شما فرا رسد ، و بگويد پروردگارا ! چرا مرا مدت كمى به تاخير نينداختى ، تا صدقه دهم و از صالحان باشم !
11 - خداوند هرگز مرگ كسى را هنگامى كه اجلش فرا رسد به تاخير نمى اندازد ، و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است
تفسير نمونه ج : 24 ص : 172
تفسير :

اموال و فرزندان ، شما را از ياد خدا غافل نكنند !
از آنجا كه يكى از عوامل مهم نفاق حب دنيا ، و علاقه افراطى به اموال و فرزندان است ، در اين آيات كه آخرين آيات سوره منافقين است مؤمنان را از چنين علاقه افراطى باز مى دارد ، و مى گويد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند ( يا ايها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله ) .
و آنها كه چنين كنند زيانكارانند ( و من يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون ) .
درست است كه اموال و اولاد از مواهب الهى هستند ، ولى تا آنجا كه از آنها در راه خدا و براى نيل به سعادت كمك گرفته شود ، اما اگر علاقه افراطى به آنها سدى در ميان انسان و خدا ايجاد كند بزرگترين بلا محسوب مى شوند ، و چنانكه در داستان منافقين در آيات گذشته ديديم يكى از عوامل انحراف آنها همين حب دنيا بود .
در حديثى از امام باقر (عليه السلام) اين معنى به روشنترين وجهى ترسيم شده است ، آنجا كه مى فرمايد : ما ذئبان ضاريان فى غنم ليس لها راع ، هذا فى اولها و هذا فى آخرها باسرع فيها من حب المال و الشرف فى دين المؤمن : دو گرگ درنده در يك گله بى چوپان كه يكى در اول گله و ديگرى در آخر آن باشد آنقدر ضرر نمى زنند كه مال پرستى و جاه طلبى به دين مؤمن ضرر مى رسانند ! در اينكه منظور از ذكر خدا در اينجا چيست ؟ مفسران احتمالات زيادى
تفسير نمونه ج : 24 ص : 173
ذكر كرده اند بعضى آن را به نمازهاى پنجگانه ، و بعضى شكر نعمت و صبر بر بلا و رضاى به قضا ، و بعضى حج و زكات و تلاوت قرآن ، و بعضى به تمام فرائض تفسير كرده اند ، ولى روشن است ذكر خدا معنى وسيعى دارد كه همه اينها و غير اينها را شامل مى شود بنابراين تفسير به امور فوق از قبيل ذكر مصداقهاى روشن است .
تعبير به خاسرون ( زيانكاران ) به خاطر آن است كه حب دنيا چنان انسان را سرگرم مى كند كه سرمايه هاى وجودى خويش را در راه لذات ناپايدار ، و گاهى اوهام و پندارها ، صرف مى كند و با دست خالى از اين دنيا مى رود در حالى كه با داشتن سرمايه هاى بزرگ براى زندگى جاويدانش كارى نكرده است .
سپس به دنبال اين اخطار شديد به مؤمنان ، دستور انفاق در راه خدا را صادر كرده ، مى فرمايد : از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق كنيد پيش از آنكه مرگ يكى از شما فرا رسد و بگويد : پروردگارا ! چرا مرگ مرا مدت كمى به تاخير نينداختى تا انفاق كنم و از صالحان باشم ؟ ! ( و انفقوا مما رزقناكم من قبل ان ياتى احدكم الموت فيقول رب لو لا اخرتنى الى اجل قريب فاصدق و اكن من الصالحين ) .
گرچه بعضى امر به انفاق را در اينجا به معنى وجوب تعجيل در اداى زكات تفسير كرده اند ولى روشن است كه منظور آيه هرگونه انفاق واجب و مستحب را كه وسيله نجات انسان در آخرت است ، شامل مى شود .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 174
جالب اينكه : در ذيل آيه مى گويد : من انفاق كنم و از صالحان شوم اين تعبير بيانگر تاثير عميق انفاق در صالح بودن انسان است ، گرچه بعضى ، صالح بودن را در اينجا به معنى انجام مراسم حج تفسير كرده اند و در بعضى از روايات نيز ، صريحا آمده ولى اينها نيز از قبيل ذكر مصداق روشن است .
جمله من قبل ان ياتى احدكم الموت اشاره به قرار گرفتن انسان در آستانه مرگ و ظاهر شدن علائم آن است ، زيرا اين سخن را انسان بعد از مرگ نمى گويد بلكه در آستانه مرگ مى گويد .
تعبير به مما رزقناكم ( از آنچه به شما روزى داده ايم ) علاوه بر اينكه منحصر به اموال نيست ، بلكه تمام مواهب را دربر مى گيرد ، بيانگر اين حقيقت است كه همه اينها از ناحيه ديگرى است و چند روزى اين امانت نزد ما است ، بنابراين بخل ورزيدن چه معنى دارد ؟ به هر حال بسيارند كسانى كه وقتى چشم برزخى پيدا مى كنند و خود را در آخرين لحظات زندگى و در آستانه قيامت مى بينند ، و پرده هاى غفلت و بيخبرى از جلو چشمان آنها كنار مى رود ، و مى بينند بايد اموال و سرمايه ها را بگذارند و بروند بى آنكه بتوانند از آن توشه اى براى اين سفر طولانى برگيرند ، پشيمان مى شوند ، و آتش حسرت به جانشان مى افتد ، و تقاضاى بازگشت به زندگى مى كنند ، هر چند بازگشتن كوتاه و گذرا باشد ، تا جبران كنند ، ولى دست رد بر سينه آنها گذارده مى شود ، چرا كه سنت الهى است كه اين راه ، بازگشت ندارد ! لذا در آخرين آيه با قاطعيت تمام ، مى فرمايد : خداوند هرگز مرگ كسى را ، هنگامى كه اجلش فرا رسد ، به تاخير نمى اندازد ! ( و لن يؤخر الله
تفسير نمونه ج : 24 ص : 175
نفسا اذا جاء اجلها ) .
حتى يك ساعت ، پس و پيش در كار نيست ، چنانكه در آيات ديگر قرآن نيز به آن اشاره شده است ، در آيه 34 سوره اعراف مى خوانيم : فاذا جاء اجلهم لا يستاخرون ساعة و لا يستقدمون : هنگامى كه مرگ آنها فرا رسد ، نه يكساعت پيشى مى گيرند نه يكساعت ، تاخير مى كنند .
و سرانجام آيه را با اين جمله پايان مى دهد : خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است ( و الله خبير بما تعملون ) .
و همه آنها را براى پاداش و كيفر ، ثبت كرده و در برابر همه آنها به شما جزا مى دهد .

نكته ها :

1 - راه غلبه بر نگرانيها
در حالات عالم بزرگ ، شيخ عبد الله شوشترى كه از معاصرين مرحوم علامه مجلسى است نوشته اند ، فرزندى داشت كه بسيار مورد علاقه او بود ، اين فرزند ، سخت بيمار شد ، پدرش مرحوم شيخ عبد الله ، هنگامى كه براى اداء نماز جمعه به مسجد آمد ، پريشان بود ، هنگامى كه طبق دستور اسلامى ، سوره منافقين را در ركعت دوم تلاوت كرد و به اين آيه رسيد : يا ايها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله : اى كسانى كه ايمان آورده ايد اموال و فرزندان شما نبايد شما را از ياد خدا غافل كند چندين بار آيه را تكرار كرد ( تكرار آيات قرآن در نماز جايز است ) هنگامى كه از نماز فراغت يافت ، بعضى از ياران از علت اين تكرار سؤال كردند ، فرمود : هنگامى كه به اين آيه رسيدم به ياد فرزندم افتادم و با تكرار آن به مبارزه با نفس خود برخاستم ،
تفسير نمونه ج : 24 ص : 176
آنچنان مبارزه كردم كه فرض كردم فرزندم مرده ، و جنازه اش در برابر من است ، و من از خدا غافل نيستم ، آنگاه بود كه ديگر آيه را تكرار نكردم !
2 - نفاق اعتقادى و عملى
نفاق معنى وسيعى دارد كه هرگونه دوگانگى ظاهر و باطن را در بر مى گيرد ، مصداق بارز آن ، نفاق عقيدتى است ، كه آيات منافقين معمولا ناظر به آن است و آن مربوط به كسانى است كه در ظاهر اظهار ايمان مى كنند ، ولى در دل شرك و كفر ، پنهان مى دارند .
اما نفاق عملى در مورد كسانى است كه اعتقاد باطنى آنها اسلام است ، ولى اعمالى بر خلاف اين تعهد باطنى انجام مى دهند كه دوگانگى چهره درون و برون را نشان مى دهد ، مانند : پيمان شكنى ، دروغ ، خيانت در امانت ، لذا در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است : ثلاث من كن فيه كان منافقا ، و ان صام و صلى ، و زعم انه مسلم : من اذ ائتمن خان ، و اذا حدث كذب ، و اذا وعد ، اخلف : سه چيز است در هر كس باشد منافق است ، هر چند نماز بخواند و روزه بگيرد و خود را مسلمان بداند : كسى كه در امانت خيانت مى كند و به هنگام سخن گفتن دروغ مى گويد ، و هر گاه وعده اى مى دهد ، تخلف مى كند .
در حديث ديگرى از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : ما زاد خشوع الجسد
تفسير نمونه ج : 24 ص : 177
على ما فى القلب فهو عندنا نفاق : هر مقدار خشوع ظاهر بر آنچه در قلب است ، افزون گردد او در نزد ما نفاق است .
و در جاى ديگر از امام على بن الحسين (عليهماالسلام) مى خوانيم : ان المنافق ينهى و لا ينتهى و يامر بما لا ياتى : منافق ، نهى از منكر مى كند ، اما خود ، آن را ترك نمى گويد ، و امر به معروف مى كند اما خودش انجام نمى دهد ! و از شعب مهم نفاق عملى ، مساله شرك و رياكارى است كه در روايات اسلامى نيز به آن اشاره شده است .
خداوندا ! دامنه نفاق ، وسيع و گسترده است و جز به لطف و مرحمتت راه نجات از آن نيست ، ما را در اين راه پرپيچ و خم يارى فرما ! پروردگارا ! ما را از كسانى قرار ده كه به هنگام وداع با دنيا در آتش حسرت نمى سوزند و تقاضاى بازگشت نمى كنند .
بارالها ! خزائن آسمانها و زمين از آن تو است ، و عزت مخصوص تو و اولياء تو است .
ما را به بركت ايمان ، عزيز دار ، و از خزائن بى پايانت نصيبى مرحمت كن - آمين يا رب العالمين ( پايان سوره منافقين ) 18 رمضان 1406
تفسير نمونه ج : 24 ص : 178
تفسير نمونه ج : 24 ص : 179
( 64 ) سوره تغابن اين سوره در مدينه نازل شده و 18 آيه است

تفسير نمونه ج : 24 ص : 180
تفسير نمونه ج : 24 ص : 181
محتواى سوره تغابن
در اينكه اين سوره در مدينه نازل شده يا در مكه ؟ در ميان مفسران ، سخت گفتگو است ، هر چند مشهور مدنى بودن آن است ، در حالى كه بعضى آن را كلا ، مكى ، و بعضى ، تنها سه آيه آخر را مدنى دانسته ، و باقى را ، مكى مى دانند .
البته لحن آيات اخير اين سوره ، با سوره هاى مدنى هماهنگ است ، ولى صدر آن ، با سوره هاى مكى موافقتر است ، اما به هر حال ما مجموع آن را طبق مشهور ، مدنى ، تلقى مى كنيم .
ابو عبد الله زنجانى در كتاب نفيس تاريخ القرآن ، از فهرست ابن نديم ، نقل مى كند كه سوره تغابن بيست و سومين سوره اى است كه در مدينه نازل شده است ، و با توجه به اينكه سوره هاى مدنى كلا 28 سوره است ، لذا بايد گفت اين سوره از آخرين سوره هائى است كه بر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل شده ) .
اما از نظر محتوى ، اين سوره را مى توان به چند بخش تقسيم كرد :
1 - آغاز سوره كه از توحيد و صفات و افعال خدا بحث مى كند .
2 - به دنبال آن ، با استفاده از علم خداوند ، به مردم هشدار مى دهد كه مراقب اعمال پنهان و آشكار خود باشند ، و سرنوشت ، اقوام پيشين را فراموش نكنند .
3 - در بخش ديگرى از سوره ، سخن از معاد است .
و اينكه روز قيامت روز تغابن و مغبون شدن گروهى و برنده شدن گروه
تفسير نمونه ج : 24 ص : 182
ديگر است ( نام سوره نيز از همين گرفته شده ) .
4 - در بخشى ديگر دستور به اطاعت خدا و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) داده و پايه هاى اصل نبوت را تحكيم مى بخشد .
5 - آخرين بخش سوره ، مردم را به انفاق در راه خدا تشويق مى كند و از اينكه فريفته اموال و اولاد و همسران شوند برحذر مى دارد ، و سوره را با نام و صفات خدا پايان مى دهد همانگونه كه آغاز كرده بود .

فضيلت تلاوت سوره
در حديثى از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : من قرأ سورة التغابن دفع عنه موت الفجاة : هر كس سوره تغابن را بخواند مرگ ناگهانى از او دفع مى شود .
و در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : من قرء سورة التغابن فى فريضته ، كانت شفيعة له يوم القيامة و شاهد عدل عند من يجيز شهادتها ثم لا تفارقه حتى يدخل الجنة : كسى كه سوره تغابن را در نماز فريضه اى بخواند شفيع او روز قيامت خواهد شد ، و شاهد عادلى است در نزد كسى كه شفاعت او را اجازه مى دهد ، سپس از او جدا نمى شود تا داخل بهشت گردد .
بديهى است اين تلاوت بايد توأم با انديشه باشد انديشه اى كه محتواى آنرا در عمل منعكس كند ، تا اين همه آثار و بركات بر آن مترتب گردد .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 183
سورة التغابن
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يُسبِّحُ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ لَهُ الْمُلْك وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْء قَدِيرٌ(1) هُوَ الَّذِى خَلَقَكمْ فَمِنكمْ كافِرٌ وَ مِنكم مُّؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(2) خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض بِالحَْقِّ وَ صوَّرَكمْ فَأَحْسنَ صوَرَكمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ(3) يَعْلَمُ مَا فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ(4) أَ لَمْ يَأْتِكمْ نَبَؤُا الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ فَذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(5) ذَلِك بِأَنَّهُ كانَت تَّأْتِيهِمْ رُسلُهُم بِالْبَيِّنَتِ فَقَالُوا أَ بَشرٌ يهْدُونَنَا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوا وَّ استَغْنى اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنىُّ حَمِيدٌ(6)

تفسير نمونه ج : 24 ص : 184
ترجمه :
1 - آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى گويند ، مالكيت و حكومت از آن او است ، و ستايش از آن او ، و بر همه چيز توانا است .
2 - او كسى است كه شما را آفريد ( و به شما آزادى و اختيار داد ) گروهى از شما كافر و گروهى مؤمن هستند ، و خداوند به آنچه مى دهيد بينا است .
3 - آسمانها و زمين را به حق آفريد و شما را تصوير كرد ، تصويرى زيبا و دلپذير ، و سرانجام بازگشت همه به سوى او است .
4 - آنچه را در آسمانها و زمين است مى داند ، و از آنچه پنهان يا آشكار مى كنيد با خبر است ، و خداوند از آنچه در سينه است آگاه است .
5 - آيا خبر كسانى كه قبل از شما بودند به شما نرسيده است كه چگونه طعم گناهان بزرگ خود را چشيدند ، و عذاب دردناك براى آنها است ؟ !
6 - اين به خاطر آن است كه رسولان آنها با دلائل روشن به سراغشان آمدند ، ولى آنها ( از روى كبر و غرور ) گفتند : آيا بشرهائى مى خواهند ما را هدايت كنند ؟ ! و به اين ترتيب كافر شدند و روى برگرداندند ، و خداوند ( از ايمان و طاعتشان ) بى نياز بود ، و خدا غنى و شايسته ستايش است .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 185
تفسير : او از اسرار نهفته درون سينه ها آگاه است
اين سوره نيز با تسبيح خداوند آغاز مى شود ، خداوندى كه مالك و حاكم بر كل جهان هستى ، و قادر بر همه چيز است ، مى فرمايد : آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است براى خدا تسبيح مى گويند ( يسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض ) .
سپس مى افزايد : مالكيت و حاكميت از آن او است ( له الملك ) .
و ( به همين دليل ) تمام حمد و ستايش نيز به ذات پاك او برمى گردد ( و له الحمد ) .
و او بر هر چيز توانا است ( و هو على كل شىء قدير ) .
چون كرارا در باره تسبيح عمومى موجودات جهان سخن گفته ايم و تفسيرهاى متعددى كه براى اين موضوع بيان شده آورده ايم نياز به تكرار نيست .
اين تسبيح و حمد در حقيقت لازمه قدرت او بر همه چيز ، و مالكيت او نسبت به هر چيز است ، زيرا تمام اوصاف جمال و جلالش در اين دو امر نهفته است .
سپس به امر خلقت و آفرينش كه لازمه قدرت است اشاره كرده ، مى فرمايد : او كسى است كه شما را آفريد ( هو الذى خلقكم ) .
و به شما نعمت آزادى و اختيار داد ، لذا گروهى از شما كافر و گروهى مؤمن شدند ( فمنكم كافر و منكم مؤمن ) .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 186
و به اين ترتيب بازار امتحان و آزمايش الهى داغ شد و در اين ميان خداوند نسبت به آنچه انجام مى دهيد بينا است ( و الله بما تعملون بصير ) .
سپس مساله خلقت را با توضيح بيشتر ، و با اشاره به هدف آفرينش در آيه بعد ادامه داده مى فرمايد : خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريد ( خلق السماوات و الارض بالحق ) .
هم در آفرينش آن ، نظام حق و دقيقى است ، و هم داراى هدف حكيمانه و مصالح حقى است ، چنانكه در آيه 27 سوره ص نيز فرمود : و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا ذلك ظن الذين كفروا : ما آسمان و زمين و آنچه را در ميان اين دو است بيهوده نيافريديم ، اين گمان كافران است .
بعد به آفرينش انسان پرداخته و ما را از سير آفاقى به سير انفسى دعوت كرده ، مى افزايد : شما را تصوير كرد ، تصويرى زيبا و دلپذير ( و صوركم فاحسن صوركم ) .
به انسان ، ظاهرى آراسته ، و باطنى پيراسته ، عقلى فروزان و خردى نيرومند داد ، و از آنچه در كل جهان هستى است ، نمونه هائى در وجود او آفريد ، آنچنانكه عالم كبير در اين جرم صغير خلاصه شده است .
ولى همان گونه كه در پايان آيه مى فرمايد : سرانجام بازگشت همه چيز به سوى او است ( و اليه المصير ) .
آرى انسان كه جزئى از مجموعه عالم هستى است ، از نظر آفرينش با هدفدار بودن كل جهان هماهنگ است ، از پست ترين مراحل ، شروع به حركت كرده و به سوى بى نهايت كه وجود بى پايان حق و قرب به خدا است ، پيش مى رود .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 187
تعبير به فاحسن صوركم ( صورت شما را نيكو آفريد ) هم صورت ظاهر را شامل مى شود ، و هم صورت باطن را ، هم از نظر جسم و هم از نظر جان ، و به راستى يك نظر اجمالى در آفرينش جسم و جان انسان ، نشان مى دهد كه زيباترين پديده عالم هستى او است ، و خدا در آفرينش اين موجود ، قدرت نمائى عجيبى كرده و سنگ تمام گذارده است ! و از آنجا كه انسان براى هدف بزرگى آفريده شده بايد دائما تحت مراقبت پروردگار باشد ، پروردگارى كه ، از درون و برون او باخبر است ، لذا در آيه بعد مى فرمايد : خداوند ، آنچه را در آسمانها و زمين است مى داند ، و از آنچه شما پنهان يا آشكار مى كنيد باخبر است ، و از عقائد و نياتى كه در درون سينه ها است ، آگاه است ( يعلم ما فى السماوات و الارض و يعلم ما تسرون و ما تعلنون و الله عليم بذات الصدور ) .
اين آيه ترسيمى است از علم بى پايان خداوند ، در سه مرحله : نخست علم او نسبت به تمامى موجودات آسمانها و زمين ، سپس علم او به همه اعمال انسانها و آنچه را پنهان مى دارند يا آشكار مى سازند ، و در مرحله سوم مخصوصا روى عقائد باطنى و چگونگى نيتها و آنچه بر قلب و جان انسان ، حاكم است ، تكيه مى كند .
معرفت به اين علم گسترده الهى ، اثر تربيتى فوق العاده اى در انسان دارد ، و به او هشدار مى دهد كه هر كه باشى و به هر جا برسى ، و هر عقيده اى در سر و هر نيتى در دل و هر اخلاقى در درون جان تو باشد ، همه در پيشگاه علم بى پايان حق آشكار است ، مسلما توجه به اين حقيقت در اصلاح و تربيت انسان فوق العاده مؤثر است ، و اينها تعليماتى است كه انسان را براى وصول به هدف آفرينش و قانون تكامل آماده مى سازد .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 188
و از آنجا كه يكى از مؤثرترين وسائل تربيت و طرق انذار ، توجه دادن به سرنوشت اقوام و امتهاى پيشين است ، آيه بعد ، يك نگاه اجمالى به زندگى آنها افكنده ، سپس انسانها را مخاطب ساخته ، مى گويد : آيا خبر كافرانى كه قبل از شما بودند ، به شما نرسيده است كه چگونه طعم تلخ گناهان بزرگ خود را چشيدند و در آخرت نيز عذاب دردناك از آن آنها است ؟ ! ( ا لم ياتكم نبؤا الذين كفروا من قبل فذاقوا و بال امرهم و لهم عذاب اليم ) .
شما از كنار شهرهاى بلا ديده و ويران شده آنها ، در مسير خود به سوى شام و مناطق ديگر عبور مى كنيد ، نتيجه كفر و ظلم و عصيانگرى آنها را با چشم مى بينيد ، و اخبار آنها را در تاريخ مى خوانيد ، همانها كه طومار زندگانيشان با طوفان و سيلاب درهم پيچيده شد ، و يا صاعقه ها خرمن عمرشان را آتش زد ، و يا زلزله هاى ويرانگر آنها را به كام زمين فرو كشيد ، و يا تندباد سنگينى اجسام آنها را چون پر كاه به هر سو پرتاب كرد ، اين عذاب دنياى آنها بود ، در آخرت نيز عذاب دردناكى در انتظارشان است .
آيه بعد به منشا اصلى اين سرنوشت دردناك اشاره كرده مى افزايد : اين به خاطر آن بود كه رسولان آنها با دلائل روشن و معجزات به سراغشان مى آمدند ولى آنها از روى كبر و غرور مى گفتند : آيا انسانهائى مى خواهند ما را هدايت كنند ؟ مگر چنين چيزى ممكن است ؟ ( ذلك بانه كانت تاتيهم رسلهم بالبينات فقالوا ا بشر يهدوننا ) .
و با اين منطق پوشالى به مخالفت با آنها برخاستند و كافر شدند و از قبول حق سر برتافتند ( فكفروا و تولوا ) .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 189
در حالى كه خداوند هم از ايمان آنها بى نياز بود و هم از طاعاتشان ( و استغنى الله ) .
و اگر آنها را موظف به ايمان و اطاعت و پرهيز از گناه فرمود تنها براى منفعت خودشان و سعادت و نجاتشان در اين جهان و جهان ديگر بود .
آرى خداوند بى نياز است و شايسته هرگونه حمد و ستايش ( و الله غنى حميد ) .
اگر جمله كائنات كافر شوند بر دامان كبريائيش گردى نمى نشيند ، همانگونه كه اگر همه مخلوقات مؤمن و مطيع فرمان او باشند چيزى بر جلالش افزوده نمى شود ، اين مائيم كه نيازمند به اين برنامه هاى تربيتى و سازنده و تكامل بخش هستيم .
تعبير به و استغنى الله ( خداوند بى نياز بود ) آنچنان مطلق است كه بى نيازى او از همه چيز حتى از ايمان و اطاعت انسانها را بيان مى كند ، تا تصور نشود كه اينهمه تاكيد و اصرار به خاطر اين است كه سود اين طاعت به خدا باز مى گردد ، او هرگز آفريدگان را نيافريد تا سودى كند او مى خواست بر بندگانش جودى كند .
بعضى براى جمله و استغنى الله تفسير ديگرى ذكر كرده اند ، و آن اينكه خداوند آنقدر آيات و دلائل روشن و موعظه و اندرز كافى براى آنها فرستاد كه از غير آن بى نياز بود .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 190
زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَن لَّن يُبْعَثُوا قُلْ بَلى وَ رَبى لَتُبْعَثُنَّ ثمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَ ذَلِك عَلى اللَّهِ يَسِيرٌ(7) فَئَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنزَلْنَا وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(8) يَوْمَ يجْمَعُكمْ لِيَوْمِ الجَْمْع ذَلِك يَوْمُ التَّغَابُنِ وَ مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صلِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سيِّئَاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنَّت تجْرِى مِن تحْتهَا الأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِك الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(9) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كذَّبُوا بِئَايَتِنَا أُولَئك أَصحَب النَّارِ خَلِدِينَ فِيهَا وَ بِئْس الْمَصِيرُ(10)

تفسير نمونه ج : 24 ص : 191
ترجمه :
7 - كافران پنداشتند كه هرگز برانگيخته نخواهند شد بگو آرى به پروردگارم سوگند كه همه شما ( در قيامت ) مبعوث خواهيد شد ، سپس آنچه را عمل مى كرديد به شما خبر مى دهند و اين براى خداوند آسان است .
8 - حال كه چنين است به خدا و رسول او و نورى كه نازل كرده ايم ايمان بياوريد ، و بدانيد خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است .
9 - اين در زمانى خواهد بود كه همه شما را در آن روز اجتماع گردآورى مى كند ، آن روز روز تغابن است ( روزى كه معلوم مى شود چه كسانى مغبون شده اند ) و هر كس ايمان به خدا آورد و عمل صالح انجام دهد گناهان او را مى بخشد و او را در باغهائى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است وارد مى كند ، جاودانه در آن مى مانند و اين پيروزى بزرگى است .
10 - اما كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند آنها اصحاب دوزخند ، و جاودانه در آن مى مانند ، و سرانجام آنها سرانجام بدى است .

تفسير : روز تغابن و آشكار شدن غبن ها
در تعقيب بحثهائى كه در آيات قبل ، پيرامون هدف دار بودن آفرينش آمده در اين آيات ، مساله معاد و رستاخيز را كه تكميلى است بر بحث هدف آفرينش انسان ، مطرح مى كند .
نخست از ادعاى بى دليل ، منكران رستاخيز ، شروع كرده ، مى فرمايد : كافران پنداشتند كه هرگز مبعوث نخواهند شد ( زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا ) .
زعم از ماده زعم ( بر وزن طعم ) به معنى سخنى است كه احتمال يا يقين دروغ در آن است ، و گاه به پندار باطل نيز اطلاق مى شود ، و در آيه
تفسير نمونه ج : 24 ص : 192
مورد بحث منظور همان معنى اول است .
از بعضى از كلمات لغويين نيز استفاده مى شود كه اين ماده به معنى اخبار به طور مطلق نيز آمده است هر چند از موارد استعمال اين لغت و كلمات مفسران ، استفاده مى شود كه اين واژه با مفهوم دروغ آميخته است ، و لذا گفته اند هر چيز كنيه اى دارد و زعم كنيه دروغ است .
به هر حال قرآن در تعقيب اين سخن ، به پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور مى دهد : بگو : آرى به پروردگارم سوگند همه شما برانگيخته خواهيد شد ، سپس آنچه را عمل كرديد به شما خبر مى دهند ، و اين براى خداوند آسان است ( قل بلى و ربى لتبعثن ثم لتنبؤن بما عملتم و ذلك على الله يسير ) .
در حقيقت ، نخست با لحن قاطع ، ادعاى بى دليل منكران قيامت را نفى مى كند ، لحنى مؤكد و آميخته با قسم ، كه حكايت از اعتقاد راسخ گوينده يعنى پيامبر دارد ، سپس با جمله و ذلك على الله يسير بر آن استدلال مى كند ، زيرا مى دانيم مهمترين شبهه منكران معاد ، اين بود كه چگونه استخوانهاى پوسيده و خاك شده به حيات مجدد بازمى گردد ، آيه فوق مى گويد : وقتى كه كار دست خداوند قادر متعال است مشكلى در ميان نخواهد بود ، چرا كه در آغاز آنها را از عدم به وجود آورد و احياى مردگان نسبت به آن ساده تر است بلكه به عقيده بعضى همان سوگند و ربى خود اشاره لطيفى به دليل معاد است ، زيرا ربوبيت خداوند ، ايجاب مى كند كه اين حركت تكاملى انسان را در محدوده زندگى بى ارزش دنيا ، عقيم نگذارد ، به تعبير ديگر تا مساله معاد را نپذيريم ربوبيت خداوند در مورد انسان و تربيت و تكامل او ، مفهوم نخواهد داشت .
بعضى از مفسران ، جمله و ذلك على الله يسير را مربوط به خصوص اخبار
تفسير نمونه ج : 24 ص : 193
خداوند از اعمال انسانها در قيامت كه در جمله قبل آمده است مى دانند ، ولى ظاهر اين است كه به كل محتواى آيه برمى گردد ( اصل رستاخيز و فرع آن كه مساله اخبار به اعمال است ، اخبارى كه مقدمه حساب و جزا است ) .
در آيه بعد چنين نتيجه گيرى مى كند : اكنون كه قطعا معادى در كار است ، همه شما به خدا و رسول او و نورى كه نازل كرده ايم ايمان بياوريد ( فامنوا بالله و رسوله و النور الذى انزلنا ) .
و بدانيد خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است ( و الله بما تعملون خبير ) .
به اين ترتيب دستور مى دهد كه خود را براى رستاخيز از طريق ايمان و عمل صالح آماده كنند ، ايمان به سه اصل به خدا و پيامبر و قرآن كه اصول ديگر نيز در آن درج است .
تعبير از قرآن به عنوان نور در آيات متعددى وارد شده و تعبير به انزلنا ( نازل كرديم ) شاهد ديگرى بر آن است ، هر چند در روايات متعددى كه از طرق اهلبيت (عليهم السلام) به ما رسيده نور در آيه مورد بحث به وجود امام (عليه السلام) تفسير شده ، اين تفسير ممكن است از اين نظر باشد كه وجود امام (عليه السلام) تجسم عملى كتاب الله محسوب مى شود ، و لذا گاه از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و امام (عليه السلام) به قرآن ناطق ياد مى شود ، در ذيل يكى از اين روايات از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم كه در باره امامان مى گويد : و هم الذين ينورون قلوب المؤمنين : آنها كسانى هستند كه دلهاى مؤمنان را نور و روشنائى مى بخشند .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 194
آيه بعد به توصيف روز قيامت پرداخته چنين مى گويد : اين بعث و نشور و حساب و جزا در روزى خواهد بود كه شما را در آن روز اجتماع ، گردآورى مى كند ( يوم يجمعكم ليوم الجمع ) .
آرى يكى از نامهاى قيامت يوم الجمع است كه در آيات قرآن با تعبيرهاى مختلف كرارا به آن اشاره شده است ، از جمله در آيه 49 و 50 سوره واقعه مى خوانيم : قل ان الاولين و الاخرين لمجموعون الى ميقات يوم معلوم : بگو تمام اولين و آخرين در ميعاد روز معينى جمع مى شوند و از آن به خوبى استفاده مى شود كه رستاخيز همه انسانها در يك روز است .
سپس مى افزايد : آن روز ، روز تغابن است ( ذلك يوم التغابن ) .
روزى است كه غابن ( برنده ) و مغبون ( بازنده ) شناخته مى شوند ، روزى كه روشن مى شود چه كسانى در تجارت خود در عالم دنيا گرفتار غبن و زيان و خسران شده اند ؟ روزى است كه جهنميان جايگاه خالى خود را در بهشت مى بينند ، و تاسف مى خورند ، و بهشتيان جاى خالى خود را در دوزخ مى بينند و خوشحال مى شوند ، زيرا در حديث آمده است كه هر انسانى جايگاهى در بهشت ، و جايگاهى در دوزخ دارد ، هر گاه به بهشت برود جايگاه دوزخيش به دوزخيان واگذار مى شود ، و هر گاه به جهنم برود جايگاه بهشتيش به بهشتيان و تعبير به ارث در آيات قرآن در اين مورد احتمالا ناظر به همين مطلب است .
به اين ترتيب يكى ديگر از نامهاى قيامت يوم التغابن روز ظهور
تفسير نمونه ج : 24 ص : 195
غبن هاست سپس به بيان حال مؤمنان در آن روز پرداخته مى افزايد .
كسى كه ايمان به خدا آورد و عمل صالح انجام دهد ، خداوند سيئات او را مى پوشاند و از بين مى برد ، و او را در باغهائى از بهشت وارد مى كند كه از زير درختانش نهرها جارى است ، جاودانه تا ابد در آن مى مانند ، و اين پيروزى بزرگى است ( و من يؤمن بالله و يعمل صالحا يكفر عنه سيئاته و يدخله جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا ذلك الفوز العظيم ) .
به اين ترتيب هنگامى كه دو شرط اصلى ، يعنى ايمان و عمل صالح ، حاصل شود ، اين مواهب عظيم ، پشت سر آن خواهد بود : بخشودگى گناهان كه بيش از همه چيز فكر انسان را به خود مشغول مى دارد ، و بعد از پاك شدن از گناه ورود به بهشت جاودان ، و نيل به فوز عظيم ، بنابراين همه چيز بر محور ايمان و عمل صالح دور مى زند و سرمايه هاى اصلى همين ها است ، اينها كسانى هستند كه در آن يوم التغابن نه تنها مغبون نيستند ، بلكه به پيروزى بزرگ و فوز عظيم رسيده اند .
سپس مى افزايد : اما كسانى كه كافر شدند ، و آيات ما را تكذيب كردند اصحاب دوزخند و جاودانه در آن مى مانند ، و سرانجام آنها سرانجام بدى است ( و الذين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك اصحاب النار خالدين فيها و بئس المصير ) .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 196
در اينجا نيز ، عامل بدبختى دو چيز شمرده شده است : كفر و تكذيب آيات الهى كه ضد ايمان و عمل صالح است ، و در نتيجه در آنجا سخن از بهشت جاويدان است و در اينجا از دوزخ هميشگى ، آنجا فوز عظيم است و اينجا بئس المصير و سرانجام مرگبار ! تنها تفاوتى كه در ميان بهشتيان ، و دوزخيان در اين دو آيه ديده مى شود ، يكى اين است كه در مورد بهشتيان ، عفو از گناهان ، قبل از هر چيز ذكر شده كه در مورد دوزخيان مطرح نيست ، ديگر اينكه در آنجا خلود در بهشت با كلمه ابدا نيز تاكيد شده ، ولى در مورد دوزخيان تنها به مساله خلود و جاودانگى اكتفا گرديده است .
اين تفاوت تعبير ممكن است از اين جهت باشد كه در ميان دوزخيان كافرانى باشند كه مساله ايمان و كفر را به هم آميخته اند و به خاطر ايمانشان سرانجام از عذاب رهائى يابند ، يا اشاره به غلبه رحمت او بر غضب است .
ولى بعضى از مفسران معتقدند كه ابدا در جمله دوم حذف شده به خاطر اينكه در جمله اول آمده است .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 197
مَا أَصاب مِن مُّصِيبَة إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِكلِّ شىْء عَلِيمٌ(11) وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسولَ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلى رَسولِنَا الْبَلَغُ الْمُبِينُ(12) اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ عَلى اللَّهِ فَلْيَتَوَكلِ الْمُؤْمِنُونَ(13)
ترجمه :
11 - هيچ مصيبتى رخ نمى دهد مگر به اذن خدا ، و هر كس به خدا ايمان آورد خداوند قلبش را هدايت مى كند ، و خدا به همه چيز دانا است .
12 - و اطاعت كنيد خدا را ، و اطاعت كنيد پيامبر را ، و اگر رويگردان شويد رسول ما جز ابلاغ آشكار وظيفه اى ندارد .
13 - خداوند كسى است كه هيچ معبودى جز او نيست و مؤمنان بايد فقط بر او توكل كنند .

تفسير : همه مصائب به فرمان او است !
در نخستين آيه مورد بحث به يك اصل كلى در مورد مصائب و حوادث دردناك اين جهان اشاره مى كند ، شايد از اين جهت كه هميشه وجود مصائب دستاويزى براى كفار در مورد نفى عدالت در اين جهان بوده است ، و يا از اين نظر كه در راه تحقق ايمان و عمل صالح هميشه مشكلاتى وجود دارد كه بدون مقاومت
تفسير نمونه ج : 24 ص : 198
در برابر آنها مؤمن به جائى نمى رسد ، و به اين ترتيب رابطه اين آيات با آيات گذشته روشن مى شود .
نخست مى فرمايد : هيچ مصيبتى رخ نمى دهد مگر به اذن خدا ( ما اصاب من مصيبة الا باذن الله ) .
بدون شك همه حوادث اين عالم به اذن خدا است ، چرا كه به مقتضاى توحيد افعالى در تمام عالم هستى چيزى بدون اراده حق تحقق نمى يابد ، ولى از آنجا كه مصائب هميشه به صورت يك علامت استفهام در اذهان جاى داشته بالخصوص روى آن تكيه شده است .
البته منظور از اذن در اينجا همان اراده تكوينى خداوند است ، نه اراده تشريعى .
در اينجا سؤال مهمى مطرح است و آن اينكه : بسيارى از اين مصائب به وسيله ظلم ظالمان و اراده جباران رخ مى دهد ، و يا اينكه خود انسان بر اثر كوتاهى و ندانم كارى ، و يا ارتكاب خلاف ، گرفتار آن مى شود ، آيا اينها همه به اذن خدا است ؟ ! در پاسخ اين سؤال بايد گفت از مجموع آياتى كه در باره مصائب در قرآن مجيد آمده است برمى آيد كه مصائب بر دوگونه است : مصائبى كه با طبيعت زندگى انسان سرشته شده ، و اراده بشر كمترين تاثيرى در آن ندارد ، مانند مرگ و مير و قسمتى از حوادث دردناك طبيعى .
دوم مصائبى كه انسان به نحوى در آن نقشى داشته است .
قرآن در باره دسته اول مى گويد همه به اذن خدا روى مى دهد ، و در باره قسم دوم مى گويد به خاطر اعمال خودتان دامانتان را مى گيرد !
تفسير نمونه ج : 24 ص : 199
بنابراين كسى نمى تواند به اين بهانه كه تمام مصائب از سوى خدا است در مقابل ظالمان سكوت كرده ، به مبارزه برنخيزد ، و نيز نمى تواند به اين بهانه دست از مبارزه با بيماريها و آفات و مبارزه با فقر و جهل بردارد .
البته در اينجا نكته ديگرى نيز وجود دارد و آن اينكه حتى در مصائبى كه خود انسان در آن نقشى دارد تاثير اين اسباب از ناحيه خداوند و به اذن و فرمان او است كه اگر او اراده كند هر سببى بى رنگ و بى اثر مى شود .
سپس در دنباله آيه به مؤمنان بشارت مى دهد كه هر كس به خدا ايمان آورد ، خدا قلبش را هدايت مى كند ( آنچنانكه در برابر مصائب زانو نزند ، مايوس نشود جزع و بيتابى نكند ) ( و من يؤمن بالله يهد قلبه ) .
اين هدايت الهى هنگامى كه به سراغ انسان آيد در نعمتها شاكر باشد و در مصيبتها صابر ، و در برابر قضاى الهى تسليم .
البته هدايت قلبى معنى وسيعى دارد كه صبر و شكر و رضا و تسليم و گفتن انا لله و انا اليه راجعون هر كدام يكى از شاخه هاى آن است ، و اينكه بعضى از مفسران خصوص يكى از اين موضوعات را نقل كرده اند در حقيقت تمام مفهوم آيه نيست بلكه بيان مصداق روشن است ، و در پايان آيه مى فرمايد : خداوند به همه چيز دانا است ( و الله بكل شىء عليم ) .
اين تعبير مى تواند اشاره اجمالى به فلسفه مصائب و بلاها باشد كه خداوند روى علم و آگاهى بى پايانش براى تربيت بندگان و اعلام بيدارباش و مبارزه با هرگونه غرور و غفلت گهگاه در زندگانى آنها مصائبى ايجاد مى كند ، تا به خواب فرو نروند و موقعيت خويش را در دنيا فراموش نكنند ، و دست به طغيان و سركشى نزنند .