بعدی
تفسير نمونه ج : 24 ص : 200
و از آنجا كه معرفت مبدء و معاد كه در آيات قبل ، پايه ريزى شده ، اثر حتمى آن ،
تلاش در راستاى اطاعت خدا و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ، در آيه بعد مى
افزايد : و اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر را ( و اطيعوا الله و اطيعوا
الرسول ) .
ناگفته پيدا است كه اطاعت رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نيز شعبه اى از اطاعت
خداوند است ، چرا كه او از خود چيزى نمى گويد ، و تكرار اطيعوا در اينجا اشاره به
همين است كه اين دو در عرض هم نيست ، بلكه يكى از ديگرى سرچشمه مى گيرد ، از اين
گذشته اطاعت خداوند ، مربوط به اصول قوانين و تشريع الهى است ، و اطاعت رسول مربوط
به تفسيرها و مسائل اجرائى مى باشد ، بنابراين يكى اصل و ديگرى فرع است .
سپس مى فرمايد : اگر شما رويگردان شويد و اطاعت نكنيد ، او هرگز مامور به اجبار شما
نيست ، وظيفه رسول ما تنها ابلاغ آشكار است ( فان توليتم فانما على رسولنا البلاغ
المبين ) .
آرى او موظف به رساندن پيام حق است ، بعدا سر و كار شما با خدا است ، و اين تعبير
يكنوع تهديد جدى و سربسته است .
در آيه بعد ، اشاره به مساله توحيد در عبوديت مى كند كه به منزله دليلى براى وجوب
اطاعت است ، مى فرمايد : خداوند كسى است كه هيچ معبودى جز او نيست ( الله لا اله
الا هو ) .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 201
و چون چنين است ، مؤمنان بايد فقط بر او تكيه كنند ( و على الله فليتوكل المؤمنون )
.
غير از او هيچكس شايسته عبوديت نيست ، چرا كه مالكيت و قدرت و علم و غنى ، همه از
آن او است ، و ديگران هر چه دارند ، از او دارند ، و به همين دليل نبايد در برابر
غير او سر تسليم و تعظيم فرود آورند و نيز به همين دليل براى حل هرگونه مشكل بايد
از او مدد گيرند و فقط بر او توكل كنند .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 202
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَجِكُمْ وَ أَوْلَدِكمْ عَدُوًّا
لَّكمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِن تَعْفُوا وَ تَصفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ
غَفُورٌ رَّحِيمٌ(14) إِنَّمَا أَمْوَلُكُمْ وَ أَوْلَدُكمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ
عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ(15) فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا استَطعْتُمْ وَ اسمَعُوا وَ
أَطِيعُوا وَ أَنفِقُوا خَيراً لأَنفُسِكمْ وَ مَن يُوقَ شحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئك
هُمُ الْمُفْلِحُونَ(16) إِن تُقْرِضوا اللَّهَ قَرْضاً حَسناً يُضعِفْهُ لَكُمْ وَ
يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ شكُورٌ حَلِيمٌ(17) عَلِمُ الْغَيْبِ وَ الشهَدَةِ
الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(18)
ترجمه :
14 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند ،
از آنها برحذر باشيد ، و اگر عفو كنيد و صرفنظر نمائيد و ببخشيد ( خدا شما را مى
بخشد ) چرا كه خداوند بخشنده و مهربان است .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 203
15 - اموال و فرزندانتان وسيله آزمايش شما هستند ، و اجر و پاداش عظيم نزد خدا است
.
16 - بنابراين تا آنجا كه در توان داريد تقواى الهى پيشه كنيد ، و گوش دهيد و اطاعت
نمائيد ، و انفاق كنيد كه براى شما بهتر است ، و آنها كه از بخل و حرص خويشتن مصون
بمانند رستگار و پيروزند .
17 - اگر به خدا قرض الحسنه دهيد آنرا براى شما مضاعف مى سازد ، و شما را مى بخشد و
خداوند شكر كننده و بردبار است .
18 - او از پنهان و آشكار با خبر است و او عزيز و حكيم است .
شان نزول :
در روايتى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم : كه در مورد آيه ان من ازواجكم
... فرمود : منظور اين است كه وقتى بعضى از مردان مى خواستند هجرت كنند پسر و همسرش
دامن او را گرفتند و مى گفتند : تو را به خدا سوگند كه هجرت نكن ، زيرا اگر بروى ما
بعد از تو بى سرپرست خواهيم شد ، بعضى مى پذيرفتند و مى ماندند ، آيه فوق نازل شد و
آنها را از قبول اين گونه پيشنهادها و اطاعت فرزندان و زنان در اين زمينه ها برحذر
داشت ، اما بعضى ديگر اعتنا نمى كردند و مى رفتند ولى به خانواده خود مى گفتند به
خدا اگر با ما هجرت نكنيد و بعدا در ( دار الهجرة ) مدينه نزد ما آئيد ما مطلقا به
شما اعتنا نخواهيم كرد ، ولى به آنها دستور داده شد كه هر وقت خانواده آنها به آنها
پيوستند گذشته را فراموش كنند و جمله و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور
رحيم ناظر به همين معنى است .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 204
تفسير : اموال و فرزندانتان وسيله آزمايش شما هستند
از آنجا كه در آيات گذشته فرمان به اطاعت بى قيد و شرط خدا و رسولش آمده بود ، و از
آنجا كه يكى از موانع مهم اين راه علاقه افراطى به اموال و همسران و فرزندان است در
آيات مورد بحث به مسلمان در اين زمينه هشدار مى دهد .
نخست مى گويد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان
شما هستند ، از آنها برحذر باشيد ( يا ايها الذين آمنوا ان من ازواجكم و اولادكم
عدوا لكم فاحذروهم ) .
البته نشانه هاى اين عداوت كم نيست گاه مى خواهيد اقدام به كار مثبتى همچون هجرت
كنيد دامان شما را مى گيرند و مانع اين فيض عظيم مى شوند ، و گاه انتظار مرگ شما را
مى كشند تا ثروت شما را تملك كنند ، و مانند اينها .
بدون شك نه همه فرزندان چنينند ، و نه همه همسران ، و لذا در آيه با تعبير من
تبعيضيه ، به همين معنى اشاره مى كند كه تنها بعضى از آنها چنينند ، مراقب آنها
باشيد .
البته اين دشمنى گاه در لباس دوستى است و به گمان خدمت است ، و گاه به راستى با نيت
سوء و قصد عداوت انجام مى گيرد ، و يا به قصد منافع خويشتن .
مهم اين است كه وقتى انسان بر سر دوراهى قرار مى گيرد كه راهى به سوى خدا مى رود و
راهى به سوى زن و فرزند ، و اين دو احيانا از هم جدا شده اند ، بايد در تصميم گيرى
ترديد به خود راه ندهد كه رضاى حق را بر همه چيز مقدم بشمارد زيرا نجات دنيا و آخرت
در آن است .
لذا در آيه 23 سوره توبه مى خوانيم : يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا آبائكم و
اخوانكم اولياء ان استحبوا الكفر على الايمان و من يتولهم منكم
تفسير نمونه ج : 24 ص : 205
فاولئك هم الظالمون : اى كسانى كه ايمان آورده ايد پدران و برادرانتان را دوستان
خود قرار ندهيد اگر آنها كفر را بر ايمان مقدم بشمرند ، و هر كس از شما آنها را
دوست دارد ظالم و ستمگر است .
ولى از آنجا كه ممكن است اين دستور بهانه اى براى خشونت و انتقامجوئى و افراط از
ناحيه پدران و همسران گردد بلا فاصله در ذيل آيه براى تعديل آنها مى فرمايد : و اگر
عفو كنيد و صرفنظر نمائيد و ببخشيد خداوند نيز شما را مشمول عفو و رحمتش قرار مى
دهد چرا كه خدا غفور و رحيم است ( و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحيم
) .
بنابراين اگر آنها از كار خود پشيمان شدند و در مقام عذرخواهى برآمدند ، و يا بعد
از هجرت به شما پيوستند آنها را از خود نرانيد ، عفو و گذشت پيشه كنيد ، همانطور كه
انتظار داريد خدا هم با شما چنين كند .
در داستان افك عايشه در تفسير سوره نور مى خوانيم : هنگامى كه كار شايعه سازان در
مدينه بالا گرفت بعضى از مؤمنان كه بستگانشان در صف شايعه - سازان بودند سوگند ياد
كردند كه هرگونه كمك مالى را از آنها قطع كنند ، آيه 22 همان سوره نازل شد و گفت :
آنها كه داراى برترى مالى و وسعت زندگى هستند نبايد سوگند ياد كنند كه از انفاق
نسبت به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا دريغ نمايند آنها بايد عفو كنند و
صرفنظر نمايند : الا تحبون ان يغفر الله لكم : آيا دوست نداريد خداوند شما را ببخشد
؟ ! در اينكه فرق ميان عفو و صفح و غفران چيست ؟ با توجه به مفهوم لغوى آنها روشن
مى شود كه سلسله مراتب بخشش گناه را بيان مى كند ، زيرا عفو به معنى صرفنظر كردن از
مجازات است ، و صفح مرتبه بالاترى است يعنى ترك هرگونه سرزنش ، و غفران به معنى
پوشاندن گناه و به فراموشى سپردن آن است .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 206
به اين ترتيب افراد با ايمان در عين قاطعيت در حفظ اصول اعتقادى خويش ، و عدم تسليم
در مقابل زن و فرزندانى كه آنها را به راه خطا دعوت مى كنند ، بايد تا آنجا كه مى
توانند در تمام مراحل از محبت و عفو و گذشت دريغ ندارند كه همه اينها وسيله اى است
براى تربيت و باز گرداندن آنان به خط اطاعت خداوند .
در آيه بعد به يك اصل كلى ديگر در مورد اموال و فرزندان اشاره كرده ، مى فرمايد :
اموال و اولاد شما ، وسيله آزمايش شما هستند ( انما اموالكم و اولادكم فتنة ) .
و اگر در اين ميدان آزمايش ، از عهده برآئيد ، اجر و پاداش عظيم نزد خداوند ( از آن
شما ) خواهد بود ( و الله عنده اجر عظيم ) .
در آيه گذشته تنها سخن از عداوت بعضى از همسران و فرزندان نسبت به انسان بود كه او
را از راه اطاعت خدا منحرف ساخته ، به گناه ، و گاهى به كفر مى كشانند ، ولى در
اينجا سخن از همه فرزندان و اموال است كه وسيله آزمايش انسانند .
در واقع خداوند براى تربيت انسان ، دائما او را در كوره هاى داغ امتحان قرار مى دهد
، و با امور مختلفى او را مى آزمايد ، اما اين دو ( اموال و فرزندان ) از مهمترين
وسائل امتحان او را تشكيل مى دهند ، چرا كه جاذبه اموال از يكسو و عشق و علاقه به
فرزندان از سوى ديگر ، چنان كشش نيرومندى در انسان ايجاد مى كند كه در مواردى كه
رضاى خدا از رضاى آنها جدا مى شود ، انسان سخت در فشار قرار مى گيرد .
تعبير به انما كه معمولا براى حصر آورده مى شود نشان مى دهد كه اين دو موضوع ، بيش
از هر چيز ديگر وسيله امتحان است ، و به همين دليل در روايتى از امير مؤمنان على
(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود :
تفسير نمونه ج : 24 ص : 207
لا يقولن احدكم : اللهم انى اعوذ بك من الفتنة لانه ليس احد الا و هو مشتمل على
فتنة ، و لكن من استعاذ فليستعذ من مضلات الفتن ، فان الله سبحانه يقول : و اعلموا
انما اموالكم و اولادكم فتنة : هيچكس از شما نگويد خداوندا ، من به تو پناه مى برم
، از امتحان و آزمايش ، چرا كه هر كس داراى وسيله آزمايشى است ( و حداقل مال و
فرزندى دارد و اصولا طبيعت زندگى دنيا ، طبيعت آزمايش و بوته امتحان است ) و لكن
كسى كه مى خواهد به خدا پناه برد ، از امتحانات گمراه كننده پناه برد چه اينكه
خداوند مى گويد : بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمون است .
همين معنى با مختصر تفاوتى در آيه 28 سوره انفال ديده مى شود ( آنچه در ذيل كلام
امير مؤمنان على (عليه السلام) و روايت فوق ذكر شده تعبيرى است كه در سوره انفال
آمده است ، دقت كنيد ) .
در اينجا بسيارى از مفسران و محدثان نقل كرده اند كه روزى رسول خدا (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) بر فراز منبر مشغول خطبه بود ، حسن و حسين (عليهماالسلام) كه آن روز
دو كودك بودند وارد شدند در حالى كه پيراهنهاى سرخى به تن داشتند ، گاه به هنگام
راه رفتن لغزش پيدا كرده مى افتادند ، همينكه چشم رسول خدا (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) به آنها افتاد خطبه خود را قطع كرد و از منبر فرود آمد و آنها را در
بغل گرفت ، و بر فراز منبر برد ، و بر دامان خود نشانيد و بعد فرمود : خداوند عز و
جل درست فرموده است كه مى گويد : انما اموالكم و اولادكم فتنة من هنگامى كه نظر به
اين دو كودك كردم كه راه مى روند و مى لغزند ، شكيبائى نكردم تا گفتارم را قطع
نمودم و آنها را برداشتم ، و بعد از آن به خطبه خود ادامه داد .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 208
بايد توجه داشت كه فتنه و آزمايش ، گاه آزمون خير است و گاه آزمون شر ، و در اينجا
مى تواند آزمون خير باشد به اين معنى كه خدا مى خواهد پيامبرش را بيازمايد كه به
هنگام اشتغال به خطبه آنهم بر فراز منبر آيا ممكن است از حال اين دو فرزند كه جگر
گوشه هاى زهرا (عليهاالسلام) هستند و هر كدام در آينده مقام والائى خواهند داشت
غافل گردد ، يا ابهت و شكوه خطبه مانع از ابراز عاطفه و محبت نخواهد گشت ، و گرنه
مسلم است كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از ياد خدا و انجام مسؤليت سنگين
تبليغ و هدايت به خاطر محبت فرزندان هرگز غافل نمى شد .
و به هر حال اين عمل پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هشدارى بود به همه مسلمانان
تا موقعيت اين دو فرزند على (عليه السلام) و فاطمه (عليهاالسلام) را بشناسند .
لذا در حديثى كه در منابع معروف اهل سنت نقل شده مى خوانيم كه براء ابن عازب (
صحابى معروف ) مى گويد : رأيت الحسن بن على على عاتق النبى صلى الله عليه و آله و
هو يقول : اللهم انى احبه فاحبه : حسن بن على را بر شانه پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) ديدم در حالى كه مى فرمود : خدايا من او را دوست مى دارم تو هم او
را دوست بدار .
در روايات ديگر آمده كه گاه حسين (عليه السلام) مى آمد و به هنگام سجده بر دوش
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى رفت و حضرت مانع او نمى شد ! و اينها همه
بيانگر عظمت مقام اين دو امام بزرگ است .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 209
در آيه بعد به عنوان نتيجه گيرى مى فرمايد ، اكنون كه چنين است تقواى الهى پيشه
كنيد آنقدر كه در توان داريد ، و فرمانهاى او را بشنويد و اطاعت كنيد ، و در راه او
انفاق نمائيد كه براى شما بهتر است ( فاتقوا الله ما استطعتم و اسمعوا و اطيعوا و
انفقوا خيرا لانفسكم ) .
نخست دستور به اجتناب از گناهان مى دهد ( چرا كه تقوا بيشتر ناظر به پرهيز از گناه
است ) و سپس دستور به اطاعت فرمان و شنيدنى كه مقدمه اين اطاعت است و از ميان طاعات
بخصوص روى مساله انفاق كه از مهمترين آزمايشهاى الهى است تكيه مى كند و سرانجام هم
مى گويد سود تمام اينها عائد خود شما مى شود .
بعضى از مفسران خيرا را به معنى مال تفسير كرده اند كه وسيله نيل به كارهاى مثبت
است همانگونه كه در آيه وصيت نيز به همين معنى آمده است : كتب عليكم اذا حضر احدكم
الموت ان ترك خيرا الوصية للوالدين و الاقربين بالمعروف : بر شما مقرر شده هنگامى
كه مرگ يكى از شما فرا رسد اگر خيرى از خود به يادگار گذاشته وصيت به طور شايسته
براى پدر و مادر و نزديكان كند ( بقره - 180 ) .
جمعى نيز خير را به معنى گسترده اى تفسير كرده ، و آن را قيد انفاق ندانسته ، بلكه
به كل آيه مربوط مى دانند و مى گويند : منظور اين است اطاعت تمام اين اوامر به سود
شما است ، ( اين تفسير مناسبتر به نظر مى رسد ) .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه دستور به تقوا به مقدار توانائى هيچ منافاتى با آيه
102 سوره آل عمران ندارد كه مى گويد : اتقوا الله حق تقاته : آنگونه كه حق تقوا و
پرهيزكارى است از خدا بپرهيزيد بلكه اين
تفسير نمونه ج : 24 ص : 210
هر دو مكمل يكديگرند ، چرا كه در يكجا مى گويد : تا آنجا كه در توان داريد تقوا
پيشه كنيد و در جاى ديگر مى گويد : حق تقوا را اداء كنيد مسلم است ادا كردن حق تقوا
به مقدار قدرت و توانائى انسان است ، زيرا تكليف ما لا يطاق معنى ندارد ، هدف اين
است كه انسان آخرين كوشش خود را در اين طريق به كار گيرد .
بنابراين كسانى كه آيه مورد بحث را ناسخ آيه سوره آل عمران دانسته اند در اشتباهند
.
و در پايان آيه به عنوان تاكيدى بر مساله انفاق مى فرمايد : و آنها كه از بخل و حرص
خويش مصون بمانند رستگار و پيروزند ( و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون ) .
شح به معنى بخل توأم با حرص است ، و مى دانيم اين دو صفت رذيله از بزرگترين موانع
رستگارى انسان ، و بزرگترين سد راه انفاق و كارهاى خير است ، اگر انسان دست به دامن
لطف الهى زند و با تمام وجودش از او تقاضا كند و در خودسازى و تهذيب نفس بكوشد و از
اين دو رذيله نجات يابد سعادت خود را تضمين كرده است .
گرچه در بعضى از روايات از امام صادق (عليه السلام) آمده است : من ادى الزكاة فقد
وقى شح نفسه : كسى كه زكات را بپردازد از بخل و حرص رهائى يافته ولى روشن است كه
اين يكى از مصداقهاى زنده ترك بخل و حرص است ، نه تمام مفهوم آن .
در حديث ديگرى مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام) از شب تا صبح طواف خانه خدا
بجا مى آورد و پيوسته مى فرمود : اللهم ق شح نفسى : خداوندا ! مرا
تفسير نمونه ج : 24 ص : 211
از حرص و بخل خودم نگاهدار يكى از يارانش عرض مى كند : فدايت شوم ، امشب نشنيدم غير
از اين دعا ، دعاى ديگرى كنى فرمود : چه چيز از بخل و حرص نفس مهمتر است در حالى كه
خداوند مى فرمايد : و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون .
سپس براى تشويق به انفاق و جلوگيرى از بخل و شح نفس مى فرمايد : اگر شما به خدا ،
قرض الحسنه دهيد ، آن را براى شما مضاعف مى سازد ، و شما را مشمول آمرزش خويش مى
گرداند ، و خدا شكرگزار و بردبار است ) ( ان تقرضوا الله قرضا حسنا يضاعفه لكم و
يغفر لكم و الله شكور حليم ) .
چه تعبير عجيبى كه بارها در قرآن مجيد در مورد انفاق فى سبيل الله تكرار شده ،
خدائى كه آفريننده اصل و فرع وجود ما ، و بخشنده تمام نعمتها ، و مالك اصلى همه
ملكها است ، از ما وام مى طلبد ! و در برابر آن وعده اجر مضاعف و آمرزش مى دهد ، و
نيز از ما تشكر مى كند ، لطف و محبت بالاتر از اين تصور نمى شود ، و بزرگوارى و
رحمت فراتر از اين ممكن نيست ، ما چه هستيم و چه داريم كه به او وام دهيم ؟ و تازه
چرا اينهمه پاداش عظيم بگيريم ؟ ! اينها همه نشانه اهميت مساله انفاق از يكسو و لطف
بى پايان خدا در باره بندگان از سوى ديگر نيست ؟ قرض در اصل به معنى قطع كردن و
بريدن است ، و چون با واژه حسن همراه شود ، اشاره به جدا كردن مال از خويشتن و دادن
آن در راه خير است .
يضاعفه از ماده ضعف ( بر وزن شعر ) چنانكه قبلا هم گفته ايم ،
تفسير نمونه ج : 24 ص : 212
تنها به معنى دو برابر نيست ، بلكه چندين برابر را نيز شامل مى شود كه در مورد
انفاق تا هفتصد برابر ، و بيش از آن ، در قرآن آمده است ! ( بقره - 261 ) .
ضمنا جمله يغفر لكم دليل بر اين است كه انفاق ، يكى از عوامل آمرزش گناه است .
تعبير به شكور كه يكى از اوصاف خدا است ، دليل بر اين است كه خداوند از بندگانش به
وسيله پاداشهاى عظيم تشكر مى كند ، و حليم بودن او اشاره به مساله آمرزش گناهان ، و
عدم تعجيل در عقوبت بندگان است .
و بالاخره در آخرين آيه مى فرمايد : او آگاه از پنهان و آشكار است و قدرتمند و حكيم
است ( عالم الغيب و الشهادة العزيز الحكيم ) .
از اعمال بندگان مخصوصا انفاقهاى آنها ، در نهان و آشكار ، با خبر است ، و اگر از
آنها تقاضاى وامى مى كند ، نه به خاطر نياز و عدم قدرت است بلكه به خاطر كمال لطف و
محبت است ، و اگر اين همه پاداش در برابر انفاقها به آنها وعده مى دهد ، اين نيز
مقتضاى حكمت او است .
و به اين ترتيب اوصاف پنجگانه خداوند كه در اين آيه و آيه قبل به آن اشاره شده ،
همگى نوعى ارتباط با مساله انفاق در راه او دارد ، ولى توجه به اين صفات پنجگانه
خداوند علاوه بر مساله تشويق به انفاق ، انسان را در مساله اطاعت پروردگار به طور
كلى و خوددارى از هرگونه گناه مصمم تر مى كند و به او قوت قلب و نيروى اراده و روح
تقوا مى بخشد .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 213
نكته : يك حديث پر معنى
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام آمده است : ما من مولود يولد الا فى شبابيك رأسه
مكتوب خمس آيات من سورة التغابن : هيچ نوزادى متولد نمى شود مگر اينكه در مشبكهاى
سرش پنج آيه از سوره تغابن نوشته شده ! ممكن است منظور همين پنج آيه آخر سوره باشد
كه در مورد اموال و اولاد سخن مى گويد ، و نوشته شدن اين پنج آيه در شبكه هاى سر
اشاره به حتمى بودن اين مساله است ، يعنى محتواى اين آيات در باره همه فرزندان آدم
بدون استثناء صادق است .
تعبير به شبابيك جمع شباك بر وزن ( خفاش ) به معنى ( مشبك ) ممكن است اشاره به
استخوانهاى سر باشد كه قطعات آن درهم فرورفته و يا اشاره به شبكه هاى مغزى است ، و
در هر حال دليل بر وجود اين روحيات در انسانها است .
خداوندا ! ما را در اين آزمون بزرگ به اموال ، اولاد ، و همسر يارى فرما .
پروردگارا ! ما را از بخل و حرص و شح نفس دور دار كه هر كس را از آن دور دارى اهل
نجات و رستگارى است .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 214
بارالها ! در روز قيامت روزى كه غبن و زيان بندگان گنهكار ظاهر مى شود ما را در كنف
لطفت از اين تغابن بركنار فرما آمين يا رب العالمين .
پايان سوره تغابن 22 رمضان المبارك 1406
تفسير نمونه ج : 24 ص : 215
( 65 ) سوره طلاق اين سوره در مدينه نازل شده و داراى 12 آيه است
تفسير نمونه ج : 24 ص : 216
تفسير نمونه ج : 24 ص : 217
محتواى سوره طلاق
مهمترين مساله كه در اين سوره مطرح است - چنانكه از نامش پيدا است - مساله طلاق و
احكام و خصوصيات ، و پيامدهاى آن است ، سپس بحثهائى از مبدء و معاد و نبوت پيامبر و
بشارت و انذار به دنبال آن آمده است .
از اين رو مى توان محتواى اين سوره را به دو بخش عمده تقسيم كرد : بخش اول هفت آيه
نخستين سوره است كه پيرامون طلاق و مسائل مربوط به آن سخن مى گويد ، و به قدرى
جزئيات اين مساله را در عباراتى كوتاه و پر معنى به طور دقيق و ظريف مطرح ساخته كه
انسان با ملاحظه آن خود را كاملا مستغنى مى بيند .
بخش دوم كه در حقيقت انگيزه اجراى بخش اول است از عظمت خداوند ، و عظمت مقام رسول
او ، و پاداش صالحان ، و مجازات بدكاران ، بحث مى كند ، و مجموعه منسجمى را براى
ضمانت اجراى اين مساله مهم اجتماعى ارائه مى دهد ، ضمنا اين سوره نام ديگرى نيز
دارد و آن سوره نساء قصرى ( بر وزن و معنى صغرى ) در مقابل سوره معروف نساء است كه
نساء كبرى مى باشد .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 218
فضيلت تلاوت سوره
در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است من قرأ سورة الطلاق مات
على سنة رسول الله صلى الله عليه و آله : هر كس سوره طلاق را بخواند ( و آنرا در
برنامه هاى زندگى خود به كار بندد ) بر سنت پيامبر از دنيا مى رود .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 219
سورة الطلاق
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَأَيهَا النَّبىُّ إِذَا طلَّقْتُمُ
النِّساءَ فَطلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتهِنَّ وَ أَحْصوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ
رَبَّكمْ لا تخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَ لا يخْرُجْنَ إِلا أَن يَأْتِينَ
بِفَحِشة مُّبَيِّنَة وَ تِلْك حُدُودُ اللَّهِ وَ مَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ
فَقَدْ ظلَمَ نَفْسهُ لا تَدْرِى لَعَلَّ اللَّهَ يحْدِث بَعْدَ ذَلِك أَمْراً(1)
ترجمه :
1 - اى پيامبر ! هر زمان خواستيد زنان را طلاق دهيد در زمان عده طلاق گوئيد ( زمانى
كه از عادت ماهانه پاك شده و با همسرشان نزديكى نكرده باشند ) و حساب عده را نگه
داريد ، و از خدائى كه پروردگار شما است بپرهيزيد ، نه شما آنها را از خانه هايشان
بيرون كنيد ، و نه آنها ( در دوران عده ) بيرون روند ، مگر اينكه كار زشت آشكارى
انجام دهند ، اين حدود الهى است ، و هر كس از حدود الهى تجاوز كند به خويشتن ستم
كرده ، تو نمى دانى شايد خداوند بعد از اين ، وضع تازه ( و وسيله اصلاحى ) فراهم
كند .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 220
تفسير : شرايط طلاق و جدائى
گفتيم مهمترين بحث اين سوره همان بحث طلاق است كه از نخستين آيه آن شروع مى شود ،
روى سخن را به پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به عنوان پيشواى بزرگ
مسلمانان كرده سپس يك حكم عمومى را با صيغه جمع بيان مى كند و مى فرمايد : اى
پيامبر هنگامى كه خواستيد زنان را طلاق دهيد آنها را در زمان عده طلاق دهيد ! ( يا
ايها النبى اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن ) .
اين نخستين حكم از احكام پنجگانه اى است كه در اين آيه آمده است ، و چنانكه مفسران
از آن استفاده كرده اند منظور اين است كه صيغه طلاق در زمانى اجرا شود كه زن از
عادت ماهيانه پاك شده ، و با همسرش نزديكى نكرده باشد ، زيرا طبق آيه 228 سوره بقره
عده طلاق بايد به مقدار ثلاثة قروء ( سه بار پاك شدن ) بوده باشد ، و در اينجا
تاكيد مى كند كه طلاق بايد با آغاز عده همراه گردد ، و اين تنها در صورتى ممكن است
كه طلاق در حال پاكى بدون آميزش تحقق يابد چه اينكه اگر طلاق در حال حيض واقع شود
آغاز زمان عده از آغاز طلاق جدا مى شود و شروع عده بعد از پاك شدن خواهد بود .
و همچنين اگر در حال طهارتى باشد كه با همسرش نزديكى كرده باز جدائى مسلم است زيرا
چنين پاكى به خاطر آميزش دليلى بر نبودن نطفه در رحم نيست ( دقت كنيد ) .
به هر حال اين نخستين شرط طلاق است .
در روايات متعددى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده است كه
هر گاه كسى همسرش را در عادت ماهيانه طلاق دهد بايد اعتناء به آن طلاق نكند ، و باز
تفسير نمونه ج : 24 ص : 221
گردد تا زن پاك شود سپس اگر مى خواهد او را طلاق دهد اقدام كند .
همين معنى در روايات اهلبيت (عليهم السلام) نيز به طور مكرر آمده ، حتى به عنوان
تفسير آيه ذكر شده است .
سپس به دومين حكم كه مساله نگهداشتن حساب عده است پرداخته مى فرمايد : حساب عده را
نگه داريد ( و احصوا العدة ) .
دقيقا ملاحظه كنيد كه سه بار زن ، ايام پاكى خود را به پايان رساند و عادت ماهيانه
ببيند ، هنگامى كه سومين دوران پاكى پايان يافت ، و وارد عادت ماهيانه سوم شد ،
ايام عده سر آمده و پايان يافته است .
اگر در اين امر دقت نشود ممكن است ، دوران عده بيش از مقدار لازم محسوب گردد ، و
ضرر و زيانى متوجه زن شود ، چرا كه او را از ازدواج مجدد بازمى دارد ، و اگر كمتر
باشد ، هدف اصلى از عده كه حفظ حريم ازدواج اول ، و مساله عدم انعقاد نطفه است
رعايت نشده .
احصوا از ماده احصاء به معنى شمارش است و در اصل از حصى به معنى ريگ گرفته شده ،
زيرا بسيارى از مردم در زمانهاى قديم كه به خواندن و نوشتن آشنا نبودند ، حساب
موضوعات مختلف را با ريگها نگه مى داشتند .
قابل توجه اينكه : مخاطب به نگهدارى حساب عده ، مردان هستند ، اين به خاطر آن است
كه مساله حق نفقه و مسكن بر عهده آنها است ، و همچنين حق رجوع نيز از آن آنان است ،
و گرنه زنان نيز موظفند كه براى روشن شدن تكليفشان حساب عده را دقيقا نگه دارند .
بعد از اين دستور ، همه مردم را به تقوى و پرهيزگارى دعوت كرده
تفسير نمونه ج : 24 ص : 222
مى فرمايد : از خدائى كه پروردگار شما است بپرهيزيد ( و اتقوا الله ربكم ) او
پروردگار و مربى شما است ، و دستوراتش ، ضامن سعادت شما مى باشد ، بنابراين
فرمانهاى او را به كار بنديد و از عصيان و نافرمانيش بپرهيزيد ، مخصوصا در امر طلاق
و نگهدارى حساب عده دقت به خرج دهيد .
بعد به سومين و چهارمين كه يكى مربوط به شوهران است و ديگرى مربوط به زنان ، مى
فرمايد : شما آنها را از خانه هايشان ، خارج نسازيد ، و آنها نيز از خانه ها در
دوران عده خارج نشوند ( لا تخرجوهن من بيوتهن و لا يخرجن ) .
گرچه بسيارى از بيخبران ، اين حكم اسلامى را به هنگام طلاق اصلا اجرا نمى كنند ، و
به محض جارى شدن صيغه طلاق ، هم مرد به خود اجازه مى دهد كه زن را بيرون كند ، و هم
زن خود را آزاد مى پندارد كه از خانه شوهر خارج شود و به خانه بستگان بازگردد ، ولى
اين حكم اسلامى فلسفه بسيار مهمى دارد ، زيرا علاوه بر حفظ احترام زن ، غالبا زمينه
را براى بازگشت شوهر از طلاق ، و تحكيم پيوند زناشوئى ، فراهم مى سازد .
پشت پا زدن به اين حكم مهم اسلامى كه در متن قرآن مجيد آمده است سبب مى شود كه
بسيارى از طلاقها به جدائى دائم منتهى شود ، در حالى كه اگر اين حكم اجرا مى شد ،
غالبا به آشتى و بازگشت مجدد منتهى مى گشت .
ولى از آنجا كه گاهى شرائطى فراهم مى شود كه نگهدارى زن بعد از طلاق در خانه طاقت
فرسا است ، به دنبال آن پنجمين حكم را به صورت استثناء اضافه كرده ، مى گويد : مگر
اينكه آنها كار زشت آشكارى را انجام دهند ( الا ان ياتين بفاحشة مبينة ) .
مثلا آنقدر ، ناسازگارى ، بدخلقى ، و بدزبانى با همسر و كسان او كند كه ادامه حضور
او در منزل ، باعث مشكلات بيشتر گردد .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 223
اين معنى در روايات متعددى كه از ائمه اهلبيت (عليهم السلام) نقل شده است ديده مى
شود .
البته منظور هر مخالفت و ناسازگارى جزئى نيست ، زيرا در مفهوم كلمه فاحشه كار زشت
مهم افتاده است ، بخصوص اينكه با وصف مبينه نيز توصيف شده است .
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از فاحشه عمل منافى با عفت است و در روايتى از
امام صادق (عليه السلام) نيز نقل شده ، و منظور از خارج ساختن در اين صورت بيرون
بردن براى اجراى حد و سپس بازگشت به خانه است .
جمع ميان هر دو معنى نيز ممكن است .
و باز به دنبال بيان اين احكام به عنوان تاكيد مى افزايد : اين حدود و مرزهاى الهى
است ، هر كس از حدود الهى تجاوز كند به خويشتن ستم كرده ( و تلك حدود الله و من
يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه ) .
چرا كه اين قوانين و مقررات الهى ضامن مصالح خود مكلفين است ، و تجاوز از آن خواه
از ناحيه مرد باشد يا زن لطمه به سعادت خود آنان مى زند .
و در پايان آيه ضمن اشاره لطيفى به فلسفه عده ، و عدم خروج زنان از خانه و اقامتگاه
اصلى ، مى فرمايد : تو نمى دانى شايد خداوند بعد از اين ماجرا وضع تازه و وسيله
اصلاحى فراهم سازد ( لا تدرى لعل الله يحدث بعد ذلك امرا ) .
با گذشتن زمان ، طوفان خشم و غضب كه غالبا موجب تصميمهاى ناگهانى در امر طلاق و
جدائى مى شود فرو مى نشيند ، و حضور دائمى زن در خانه در كنار مرد در مدت عده ، و
يادآورى عواقب شوم طلاق ، مخصوصا در آنجا كه پاى فرزندانى دركار است ، و اظهار محبت
هر يك نسبت به ديگرى ، زمينه ساز رجوع
تفسير نمونه ج : 24 ص : 224
مى گردد ، و ابرهاى تيره و تار دشمنى و كدورت را غالبا از آسمان زندگى آنها دور مى
سازد .
جالب اينكه در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم : المطلقة تكتحل و تختضب
و تطيب و تلبس ما شائت من الثياب ، لان الله عز و جل يقول لعل الله يحدث بعد ذلك
امرا لعلها ان تقع فى نفسه فيراجعها .
زن مطلقه در دوران عده اش مى تواند آرايش كند ، سرمه در چشم نمايد ، و موهاى خود را
رنگين ، و خود را معطر ، و هر لباسى كه مورد علاقه او است بپوشد ، زيرا خداوند مى
فرمايد : شايد خدا بعد از اين ماجرا وضع تازه اى فراهم سازد ، و ممكن است از همين
راه زن بار ديگر قلب مرد را تسخير كرده و مرد رجوع كند ! همانگونه كه گفتيم تصميم
بر جدائى و طلاق غالبا تحت تاثير هيجانهاى زودگذر است كه با گذشت زمان و معاشرت
مستمر مرد و زن در يك مدت نسبتا طولانى ( مدت عده ) و انديشه در پايان كار ، صحنه
به كلى دگرگون مى شود ، و بسيارى از جدائيها به آشتى منتهى مى گردد اما به شرط
اينكه دستورهاى اسلامى فوق يعنى ماندن زن در مدت عده در خانه همسر سابق دقيقا اجرا
شود .
به خواست خدا بعدا خواهيم گفت كه همه اينها مربوط به طلاق رجعى است
نكته ها :
1 - طلاق منفورترين حلالها
بدون شك ، قرارداد زوجيت از جمله قراردادهائى است كه بايد قابل جدائى باشد ، چرا كه
گاه عللى پيش مى آيد كه زندگى مشترك زن و مرد را
تفسير نمونه ج : 24 ص : 225
با هم غير ممكن ، يا طاقت فرسا و مملو از مفاسد مى كند ، و اگر اصرار داشته باشيم
كه اين قرارداد تا ابد بماند ، سرچشمه مشكلات زيادى مى گردد ، لذا اسلام با اصل
طلاق موافقت كرده است ، و هم اكنون نتيجه ممنوع بودن كامل طلاق را در جوامع مسيحى ،
ملاحظه مى كنيم كه چگونه زنان و مردان زيادى هستند كه به حكم قانون تحريف يافته
مذهب مسيح (عليه السلام) طلاق را ممنوع مى شمرند و قانونا همسر يكديگرند ، ولى در
عمل جدا از يكديگر زندگى كرده ، و حتى هر كدام براى خود همسرى غير رسمى انتخاب كرده
اند ! بنابراين اصل مساله طلاق يك ضرورت است ، اما ضرورتى كه بايد به حد اقل ممكن
تقليل يابد ، و تا آنجا كه راهى براى ادامه زوجيت است كسى سراغ آن نرود .
به همين دليل در روايات اسلامى ، شديدا از طلاق مذمت گرديده ، و به عنوان مبغوضترين
حلالها ، از آن ياد شده است ، چنانكه در روايتى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
مى خوانيم : ما من شىء ابغض الى الله عز و جل من بيت يخرب فى الاسلام بالفرقة يعنى
الطلاق : هيچ عمل منفورتر ، نزد خداوند متعال از اين نيست كه اساس خانه اى در اسلام
با جدائى ( يعنى طلاق ) ويران گردد .
و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : ما من شىء مما احله الله
ابغض اليه من الطلاق : چيزى از امور حلال ، در پيشگاه خدا مبغوضتر از طلاق نيست .
باز در حديث ديگرى از رسول اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است كه فرمود :
تزوجوا و لا تطلقوا ، فان الطلاق يهتز منه العرش ! : ازدواج كنيد و طلاق ندهيد كه
طلاق عرش خدا را به لرزه درمى آورد !
تفسير نمونه ج : 24 ص : 226
چرا چنين نباشد ، در حالى كه طلاق مشكلات زيادى براى خانواده ها ، زنان و مردان و
مخصوصا فرزندان به وجود مى آورد ، كه آن را عمدتا در سه قسمت مى توان خلاصه كرد :
1 - مشكلات عاطفى - بدون شك مرد و زنى كه سالها يا ماهها با يكديگر زندگى كرده اند
، سپس از هم جدا مى شوند ، و از نظر عاطفى جريحه دار خواهند شد ، و در ازدواج آينده
خاطره ازدواج گذشته ، دائما آنها را نگران مى دارد ، و حتى به همسر آينده با يكنوع
بدبينى و سوء ظن مى نگرند ، آثار زيانبار اين امر بر كسى مخفى نيست ، و لذا بسيار
ديده شده كه اين گونه زنان و مردان براى هميشه از ازدواج چشم مى پوشند .
2 - مشكلات اجتماعى - بسيارى از زنان بعد از طلاق شانس زيادى براى ازدواج مجدد ، آن
هم به طور شايسته و دلخواه ، ندارند ، و از اين نظر گرفتار خسران شديد مى شوند ، و
حتى مردان نيز بعد از طلاق دادن همسر خود ، شانس ازدواج مطلوبشان به مراتب كمتر
خواهد بود ، مخصوصا اگر پاى فرزندانى در ميان باشد ، لذا غالبا ناچار مى شوند ، تن
به ازدواجى در دهند كه نظر واقع آنها را تامين نمى كند ، و از اين نظر تا پايان عمر
رنج مى برند .
3 - مشكلات فرزندان كه از همه اينها مهمتر است ، كمتر ديده شده است كه نامادريها
همچون مادر ، دلسوز و مهربان باشند ، و بتوانند خلاء عاطفى فرزندانى را كه از آغوش
پر مهر مادر بريده شده اند پر كنند ، همانگونه كه اگر زن سابق فرزند را با خود ببرد
، در مورد ناپدرى نيز اين صادق است ، البته هستند زنان و مردانى كه نسبت به غير
فرزندان خود ، پر محبت و وفا دارند ، ولى مسلما تعداد آنها كم است ، و به همين دليل
، فرزندان بعد از طلاق ، گرفتار بزرگترين زيان و خسران مى شوند ، و شايد غالب آنها
، سلامت روانى خود را تا آخر عمر از دست مى دهند .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 227
و اين ضايعه اى است نه تنها براى هر خانواده بلكه براى كل جامعه ، چرا كه چنين
كودكانى كه از مهر مادر يا پدر ، محروم مى شوند گاه به صورت افرادى خطرناك درمى
آيند ، كه بدون توجه تحت تاثير روح انتقامجوئى قرار گرفته و انتقام خود را از كل
جامعه مى گيرند .
اگر اسلام اين همه در باره طلاق سختگيرى كرده ، دليلش همين آثار زيانبار آن در
ابعاد مختلف است .
و نيز به همين دليل قرآن مجيد صريحا دستور مى دهد كه هرگاه اختلافى ميان زن و مرد
پيدا شود بستگان دو طرف در اصلاح آن دو بكوشند ، و از طريق تشكيل محكمه صلح
خانوادگى از كشيده شدن دو همسر به دادگاه شرع ، يا به مساله طلاق و جدائى ، مانع
شوند .
( شرح محكمه صلح را در جلد سوم صفحه 375 به بعد ذيل آيه 35 سوره نساء داده ايم ) .
و باز به همين دليل آنچه به خوشبينى زن و مرد ، و تحكيم پايه هاى علائق خانوادگى ،
كمك كند ، از نظر اسلام مطلوب ، و آنچه آنرا متزلزل سازد مبغوض و منفور است .
2 - انگيزه طلاق
طلاق مانند هر پديده ديگرى اجتماعى داراى ريشه هاى مختلفى است كه بدون بررسى دقيق و
مقابله با آن جلوگيرى از بروز چنين حادثه اى مشكل است ، و لذا قبل از هر چيز بايد
به سراغ عوامل طلاق برويم و ريشه هاى آنرا در جامعه بخشكانيم ، اين عوامل بسيار
زياد است كه امور زير از مهمترين آنها است :
تفسير نمونه ج : 24 ص : 228
الف - توقعات نامحدود زن يا مرد يكى از مهمترين عوامل جدائى است ، و اگر هر كدام
دامنه توقع خويش را محدود سازند ، و از عالم رؤياها و پندارها بيرون آيند ، و طرف
مقابل خود را به خوبى درك كنند ، و در حدودى كه ممكن است توقع داشته باشند ، جلوى
بسيارى از طلاقها گرفته خواهد شد .
ب - حاكم شدن روح تجمل پرستى و اسراف و تبذير بر خانواده ها عامل مهم ديگرى است كه
مخصوصا زنان را در يك حالت نارضائى دائم نگه مى دارد ، و با انواع بهانه گيريها راه
طلاق و جدائى را صاف مى كند .
ج - دخالتهاى بيجاى اقوام و بستگان و آشنايان در زندگى خصوصى دو همسر ، و مخصوصا در
اختلافات آنها ، عامل مهم ديگرى محسوب مى شود .
تجربه نشان داده است كه اگر هنگام بروز اختلافات در ميان دو همسر آنها را به حال
خود رها كنند و با جانبدارى از اين يا از آن دامن به آتش اين اختلاف نزنند چيزى نمى
گذرد كه خاموش مى شود ، ولى دخالت كسان دو طرف كه غالبا با تعصب و محبتهاى ناروا
همراه است كار را روز به روز مشكلتر و پيچيده تر مى سازد .
البته اين به آن معنا نيست كه نزديكان هميشه خود را از اين اختلافات دور دارند ،
بلكه منظور اين است كه آنها را در اختلافات جزئى به حال خود رها كنند ، ولى هرگاه
اختلاف به صورت كلى و ريشه دار درآمد با توجه به مصلحت طرفين ، و اجتناب و پرهيز از
هرگونه موضع گيرى يك جانبه و تعصب آميز دخالت كنند ، و مقدمات صلحشان را فراهم
سازند .
د - بى اعتنائى زن و مرد به خواست يكديگر ، مخصوصا آنچه به مسائل عاطفى و جنسى برمى
گردد ، مثلا هر مردى انتظار دارد كه همسرش پاكيزه و جذاب باشد ، همچنين هر زن نيز
چنين انتظارى از شوهرش دارد ، ولى اين از امورى است كه غالبا حاضر به اظهار آن
نيستند ، اينجا است كه بى اعتنائى طرف
تفسير نمونه ج : 24 ص : 229
مقابل و نرسيدن به وضع ظاهر خويش و ترك تزيين لازم ، و ژوليده و كثيف بودن ، همسر
او را از ادامه چنين ازدواجى سير مى كند ، مخصوصا اگر در محيط زندگانى آنها افرادى
باشند كه اين امور را رعايت كنند و آنها بى اعتنا از كنار اين مساله بگذرند .
لذا در روايات اسلامى اهميت زيادى به اين معنى داده شده ، چنانكه در حديثى از امام
صادق (عليه السلام) مى خوانيم : لا ينبغى للمرئة ان تعطل نفسها : سزاوار نيست كه زن
خود را بدون زينت و آرايش براى شوهرش بماند و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه
السلام) آمده است كه فرمود : و لقد خرجن نساء من العفاف الى الفجور ما اخرجهن الا
قلة تهيئة ازواجهن ! زنانى از جاده عفت خارج شدند و علتى جز اين نداشت كه مردان
آنها به خودشان نمى رسيدند ! ه - عدم تناسب فرهنگ خانوادگى و روحيات زن و مرد با
يكديگر نيز يكى از عوامل مهم طلاق است ، و اين مساله اى است كه بايد قبل از اختيار
همسر دقيقا مورد توجه قرار گيرد كه آن دو علاوه بر اينكه كفو شرعى يعنى مسلمان
باشند ، كفو فرعى نيز باشند ، يعنى تنها تناسبهاى لازم از جهات مختلف در ميان آن دو
رعايت شود ، در غير اين صورت بايد از بهم خوردن چنين ازدواجهائى تعجب نكرد .
3 - فلسفه نگهداشتن عده
بدون شك عده دو فلسفه اساسى دارد كه در قرآن مجيد و اخبار اسلامى به آن اشاره شده
است : نخست مساله حفظ نسل و مشخص شدن وضع زن از نظر باردارى و عدم باردارى ، و ديگر
وجود وسيله اى براى بازگشت به
تفسير نمونه ج : 24 ص : 230
زندگى اول ، و از بين بردن عوامل جدائى است كه در آيه فوق اشاره لطيفى به آن شده
بود ، بخصوص اينكه اسلام روى اين مساله تاكيد مى كند كه زنان در دوران عده بايد در
خانه مرد بمانند ، و طبعا يك معاشرت دائمى چندماهه خواهند داشت كه به آنها مجال مى
دهد مساله جدائى را دور از هيجانات زودگذر مجددا مورد بررسى قرار دهند .
مخصوصا در مورد طلاق رجعى كه بازگشت به زوجيت نيازى به هيچگونه تشريفات ندارد ، و
هر كار و يا سخنى كه دليل بر تمايل مرد به بازگشت باشد رجوع محسوب مى شود ، حتى اگر
دست بر بدن زن يا شهوت و يا بدون شهوت بگذارد هر چند قصد رجوع هم نداشته باشد رجوع
محسوب مى شود .
به اين ترتيب اگر اين مدت با شرائطى كه در بالا گفتيم بگذرد و آن دو با هم آشتى
نكنند معلوم مى شود به راستى آمادگى ادامه زندگى مشترك ندارند مصلحت در اين است كه
از هم جدا شوند .
در اين زمينه شرح ديگرى در جلد دوم تفسير نمونه ذيل آيه 228 سوره بقره داده ايم ،
تفسير نمونه ج : 24 ص : 231
فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوف أَوْ فَارِقُوهُنَّ
بِمَعْرُوف وَ أَشهِدُوا ذَوَى عَدْل مِّنكمْ وَ أَقِيمُوا الشهَدَةَ للَّهِ
ذَلِكمْ يُوعَظ بِهِ مَن كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ وَ مَن
يَتَّقِ اللَّهَ يجْعَل لَّهُ مخْرَجاً(2) وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْث لا يحْتَسِب وَ
مَن يَتَوَكلْ عَلى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَلِغُ أَمْرِهِ قَدْ
جَعَلَ اللَّهُ لِكلِّ شىْء قَدْراً(3)
ترجمه :
2 - و هنگامى كه عده آنها سرآمد يا آنها را به طرز شايسته اى نگهداريد ، و يا به
طرز شايسته اى از آنها جدا شويد ، و دو مرد عادل از خودتان را گواه گيريد ، و شهادت
را براى خدا برپا داريد ، اين چيزى است كه افرادى كه به خدا و روز قيامت ايمان
دارند به آن اندرز داده مى شوند ، و هر كس تقواى الهى پيشه كند خداوند راه نجاتى
براى او فراهم مى كند .
3 - و او را از جائى كه گمان ندارد روزى مى دهد ، و هر كس بر خداوند توكل كند كفايت
امرش را مى كند ، خداوند فرمان خود را به انجام مى رساند ، و خدا براى هر چيزى
اندازه اى قرار داده است
تفسير نمونه ج : 24 ص : 232
تفسير : يا سازش يا جدائى خداپسندانه
در ادامه بحثهاى مربوط به طلاق كه در آيات پيشين آمده ، در نخستين آيه مورد بحث به
چند حكم ديگر اشاره مى كند ، نخست مى فرمايد : هنگامى كه مدت عده آنها سرآمد بايد
آنها را به طرز شايسته اى - از طريق رجوع - نگاهداريد ، يا به طرز شايسته اى از
آنها جدا شويد .
( فاذا بلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او فارقوهن بمعروف ) .
مراد به بلوغ اجل ( رسيدن به پايان مدت ) اين نيست كه مدت عده به طور كامل پايان
گيرد ، بلكه منظور رسيدن به اواخر مدت است ، و گرنه رجوع كردن بعد از پايان عده
جايز نيست ، مگر اينكه نگهدارى آنها از طريق صيغه عقد جديد صورت گيرد ، ولى اين
معنى از مفهوم آيه بسيار بعيد به نظر مى رسد .
به هر حال ، در اين آيه ، يكى از مهمترين و حساب شده ترين دستورهاى مربوط به زندگى
زناشوئى ، مطرح ، و آن اينكه زن و مرد يا بايد به طور شايسته با هم زندگى كنند ، و
يا به طور شايسته از هم جدا شوند .
همانگونه كه زندگى مشترك بايد روى اصول صحيح و طرز انسانى و شايسته باشد ، جدائى
نيز بايد خالى از هرگونه جار و جنجال و دعوى و نزاع و بدگوئى و ناسزا و اجحاف و
تضييع حقوق بوده باشد اين مهم است كه همانگونه كه پيوندها با صلح و صفا انجام گيرد
جدائيها نيز توأم با تفاهم باشد ، چرا كه ممكن است در آينده اين زن و مرد بار ديگر
به فكر تجديد زندگى مشترك شوند ، ولى بدرفتاريهاى هنگام جدائى چنان جو فكرى آنها را
تيره و تار ساخته كه راه بازگشت را به روى آنها مى بندد ، و به فرض بخواهند مجددا
با هم ازدواج كنند زمينه فكرى
تفسير نمونه ج : 24 ص : 233
و عاطفى مناسب ندارند ، از سوى ديگر بالاخره هر دو مسلمانند و متعلق به يك جامعه ،
و جدائى توأم با مخاصمه و امور ناشايست نه تنها در خود آنها اثر مى گذارد كه در
فاميل دو طرف هم اثرات زيانبارى دارد ، و گاه زمينه همكاريهاى آنها را در آينده به
كلى بر باد مى دهد .
راستى چه خوب است كه نه فقط در زندگى زناشوئى ، بلكه در هرگونه دوستى و برنامه
مشترك ، انسان تا آنجا كه مى تواند به همكارى شايسته ادامه دهد و هرگاه نتوانست به
طرز شايسته جدا شود كه جدائى شايسته نيز خود نوعى پيروزى و موفقيت براى طرفين است !
از آنچه كه گفتيم معلوم شد كه امساك به معروف و جدائى به معروف معنى وسيعى دارد كه
هرگونه شرائط واجب و مستحب و برنامه هاى اخلاقى را دربر مى گيرد و مجموعه اى از
آداب اسلامى و اخلاقى را در ذهن مجسم مى كند .
سپس به دومين حكم اشاره كرده مى افزايد : هنگام طلاق و جدائى ، دو مرد عادل از
خودتان ( از مسلمانان ) را شاهد بگيريد ( و اشهدوا ذوى عدل منكم ) .
تا اگر در آينده اختلافى روى دهد ، هيچيك از طرفين ، نتوانند واقعيتها را انكار
كنند .
بعضى از مفسران ، احتمال داده اند كه شاهد گرفتن ، هم در مورد طلاق است و هم در
مورد رجوع ، ولى از آنجا كه شاهد گرفتن به هنگام رجوع ، بلكه به هنگام تزويج ، قطعا
واجب نيست ، بنابراين اگر فرضا آيه فوق رجوع را هم شامل شود ، در اين مورد يك دستور
مستحب است .
و در سومين دستور ، وظيفه شهود را چنين بيان مى كند : شهادت را براى خدا برپا داريد
( و اقيموا الشهادة لله ) .
مبادا تمايل قلبى شما به يكى از دو طرف ، مانع شهادت به حق باشد ، بايد
تفسير نمونه ج : 24 ص : 234
جز خدا و اقامه حق انگيزه ديگرى در آن راه نيابد ، درست است كه شهود بايد عادل
باشند ، ولى با وجود عدالت ، نيز صدور گناه محال نيست ، به همين دليل به آنها هشدار
مى دهد كه مراقب خويش باشند و آگاهانه يا ناآگاهانه از مسير حق منحرف نشوند .
ضمنا تعبير به ذوى عدل منكم دليل بر اين است كه دو شاهد بايد مسلمان و عادل و مرد
باشند .
و در پايان آيه به عنوان تاكيد در باره تمام احكام گذشته مى افزايد : تنها كسانى كه
ايمان به خدا و روز قيامت دارند از اين وعظ و اندرز نتيجه مى گيرند ( ذلكم يوعظ به
من كان يؤمن بالله و اليوم الاخر ) .
بعضى ذلكم را تنها اشاره به مساله توجه به خدا و رعايت عدالت از ناحيه شهود دانسته
اند ، ولى ظاهر اين است كه اين تعبير معنى وسيعى دارد و تمام احكام گذشته را در
مورد طلاق دربر مى گيرد .
به هر صورت اين تعبير دليل بر اهميت فوق العاده اين احكام است به گونه اى كه اگر
كسى آنها را رعايت نكند و از آن وعظ و اندرز نگيرد گوئى ايمان به خدا و روز قيامت
ندارد .
و از آنجا كه گاهى مسائل مربوط به معيشت و زندگى آينده و يا گرفتاريهاى ديگر
خانوادگى سبب مى شود كه دو همسر به هنگام طلاق يا رجوع ، و يا دو شاهد به هنگام
شهادت دادن از جاده حق و عدالت منحرف شوند در پايان آيه مى فرمايد : هر كس از خدا
بپرهيزد و ترك گناه كند خداوند براى او راه نجاتى قرار مى دهد و مشكلات زندگى او را
حل مى كند ( و من يتق الله يجعل له مخرجا ) .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 235
و او را از جائى كه گمان ندارد روزى مى دهد ( و يرزقه من حيث لا يحتسب ) .
و هر كس بر خداوند توكل كند و كار خود را به او واگذارد خدا كفايت امرش مى كند ( و
من يتوكل على الله فهو حسبه ) .
چرا كه خداوند قادر مطلق ، فرمانش در همه چيز نافذ است و هر كارى را اراده كند به
انجام مى رساند ( ان الله بالغ امره ) .
ولى خداوند براى هر كار و هر چيز اندازه و حسابى قرار داده است .
( قد جعل الله لكل شىء قدرا ) .
به اين ترتيب به زنان و مردان و شهود هشدار مى دهد كه از مشكلات حق نهراسند ، و
مجرى عدالت باشند ، و گشايش كارهاى بسته را از خدا بخواهند چرا كه خداوند تضمين
كرده كه مشكل پرهيزكاران را بگشايد و آنها را از جائى كه خودشان هم انتظار ندارند
روزى دهد .
خداوند ضمانت كرده كه هر كس توكل كند درنمى ماند ، و خداوند قادر بر انجام اين
ضمانت است .
درست است كه اين آيات در مورد طلاق و احكام مربوط به آن نازل شده ، ولى محتواى
گسترده اى دارد كه ساير موارد را نيز شامل مى شود و وعده اميد بخشى است از سوى
خداوند به همه پرهيزكاران و توكل كنندگان كه سرانجام لطف الهى آنها را مى گيرد ، و
از پيچ و خم مشكلات عبور مى دهد ، و به افق تابناك سعادت رهنمون مى گردد سختى هاى
معيشت را برطرف مى سازد ، و ابرهاى تيره و تار مشكلات را از آسمان زندگى آنها كنار
مى زند .
جمله قد جعل الله لكل شىء قدرا اشاره لطيفى است به نظامى كه حاكم بر تشريح و تكوين
است يعنى اين دستورهائى كه خداوند در مورد طلاق و غير آن صادر فرموده همه طبق حساب
و اندازه گيرى دقيق و حكيمانه اى است ،
تفسير نمونه ج : 24 ص : 236
همچنين مشكلاتى كه در طول زندگى انسان چه در مساله زناشوئى و چه در غير آن رخ مى
دهد هر كدام اندازه و حساب و مصلحت و پايانى دارد ، نبايد به هنگام بروز اين حوادث
دستپاچه شوند ، و زبان به شكوه بگشايند ، و يا براى حل مشكلات به بى تقوائيها توسل
جويند ، بلكه بايد با نيروى تقوا و خويشتندارى به جنگ آنها بروند و حل نهائى را از
خدا بخواهند .
نكته ها :
1 - تقوى و نجات از مشكلات
آيات فوق از اميدبخش ترين آيات قرآن مجيد است كه تلاوت آن دل را صفا و جان را نور و
ضيا مى بخشد ، پرده هاى ياس و نوميدى را مى درد ، شعاعهاى حياتبخش اميد را به قلب
مى تاباند ، و به تمام افراد پرهيزگار با تقوا وعده نجات و حل مشكلات مى دهد .
در حديثى از ابو ذر غفارى نقل شده كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : انى
لا علم آية لو اخذ بها الناس لكفتهم : و من يتق الله يجعل له مخرجا ... فما زال
يقولها و يعيدها : من آيه اى را مى شناسم كه اگر تمام انسانها دست به دامن آن زنند
براى حل مشكلات آنها كافى است ، پس آيه و من يتق الله را تلاوت فرمود و بارها آن را
تكرار كرد .
در حديث ديگرى از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده كه در تفسير اين آيه
فرمود : من شبهات الدنيا و من غمرات الموت و شدائد يوم القيامة : خداوندا
پرهيزكاران را از شبهات دنيا و حالات سخت مرگ و شدائد
تفسير نمونه ج : 24 ص : 237
روز قيامت رهائى مى بخشد ! اين تعبير دليل بر اين است كه گشايش امور براى اهل تقوا
منحصر به دنيا نيست ، بلكه قيامت را نيز شامل مى شود .
و در حديث ديگرى از همان حضرت (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است : من اكثر
الاستغفار جعله الله له من كل هم فرجا و من كل ضيق مخرجا : هر كس بسيار استغفار كند
( و لوح دل را از زنگار گناه بشويد ) خدا براى او از هر اندوهى گشايشى ، و از هر
تنگنائى راه نجاتى قرار مى دهد .
جمعى از مفسران گفته اند : كه نخستين آيه فوق ، در باره عوف بن مالك نازل شده كه از
ياران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بود ، دشمنان اسلام فرزندش را اسير كردند ،
او به محضر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمد و از اين ماجرا و فقر و تنگدستى
شكايت كرد ، فرمود : تقواى را پيشه كن و شكيبا باش و بسيار ذكر لا حول و لا قوة الا
بالله را بگو ، او اين كار را انجام داد ، ناگهان در حالى كه در خانه اش نشسته بوده
فرزندش از در ، درآمد ، معلوم شد كه از يك لحظه غفلت دشمن استفاده كرده و فرار
نموده ، و حتى شترى از دشمن را نيز با خود آورده است .
( اينجا بود كه آيه فوق نازل شد و از گشايش مشكل اين فرد با تقوى و روزى از جائى كه
انتظارش را نداشت خبر داد ) .
ذكر اين مطلب نيز لازم است كه هرگز مفهوم آيه ، اين نيست كه انسان تلاش و كوشش براى
زندگى را به دست فراموشى بسپارد ، و بگويد در خانه
تفسير نمونه ج : 24 ص : 238
مى نشينم و تقوا پيشه مى كنم و ذكر لا حول و لا قوة الا بالله مى گويم تا از آنجا
كه گمان ندارم به من روزى مى رسد ، نه هرگز مفهوم آيه چنين نيست ، هدف تقوى و
پرهيزكارى توأم با تلاش و كوشش است ، اگر با اين حال درها به روى انسان بسته شد
خداوند گشودن آنها را تضمين فرموده است .
و لذا در حديثى مى خوانيم كه يكى از ياران امام صادق (عليه السلام) عمر بن مسلم
مدتى خدمتش نيامد ، حضرت جوياى حال او شد ، عرض كردند : او تجارت را ترك گفته ، و
رو به عبادت آورده ، فرمود : واى بر او ا ما علم ان تارك الطلب لا يستجاب له : آيا
نمى داند كسى كه تلاش و طلب روزى را ترك گويد دعايش مستجاب نمى شود .
سپس افزود : جمعى از ياران رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) وقتى آيه و من يتق
الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب نازل شد درها را به روى خود بستند ، و
رو به عبادت آوردند و گفتند : خداوند روزى ما را عهده دار شده ! اين جريان به گوش
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) رسيد ، كسى را نزد آنها فرستاد كه چرا چنين كرده
ايد ؟ گفتند : اى رسول خدا ! چون خداوند روزى ما را تكفل كرده و ما مشغول عبادت
شديم ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : انه من فعل ذلك لم يستجب له ،
عليكم بالطلب ! : هر كس چنين كند دعايش مستجاب نمى شود ، بر شما باد كه تلاش و طلب
كنيد .
2 - روح توكل
منظور از توكل بر خدا ، اين است كه انسان تلاشگر كار خود را به او واگذارد و حل
مشكلات خويش را از او بخواهد ، خدائى كه از تمام نيازهاى او آگاه است ، خدائى كه
نسبت به او ، رحيم و مهربان است ، و خدائى كه قدرت
تفسير نمونه ج : 24 ص : 239
به حل هر مشكلى دارد .
كسى كه داراى روح توكل است ، هرگز ياس و نوميدى را به خود راه نمى دهد ، در برابر
مشكلات احساس ضعف و زبونى نمى كند ، در برابر حوادث سخت ، مقاوم است ، و همين فرهنگ
و عقيده چنان قدرت روانى به او ميدهد كه مى تواند بر مشكلات پيروز شود ، و از سوى
ديگر امدادهاى غيبى كه به متوكلان نويد داده شده است به يارى او مى آيد ، و او را
شكست و ناتوانى رهائى مى بخشد .
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است كه فرمود : از
پيك وحى خدا ، جبرئيل ، پرسيدم : توكل چيست ؟ گفت : العلم بان المخلوق لا يضر و لا
ينفع ، و لا يعطى و لا يمنع ، و استعمال الياس من الخلق ، فاذا كان العبد كذلك لم
يعمل لاحد سوى الله ، و لم يرج و لم يخف سوى الله ، و لم يطمع فى احد سوى الله فهذا
هو التوكل .
: حقيقت توكل اين است كه انسان بداند : مخلوق ، نه زيان مى رساند ، و نه نفع ، و نه
عطا مى كند و نه منع ، چشم اميد از خلق برداشتن ( و به خالق دوختن ) هنگامى كه چنين
شود ، انسان جز براى خدا كار نمى كند ، به غير او اميد ندارد ، از غير او نمى ترسد
، و دل به كسى جز او نمى بندد ، اين روح توكل است .
توكل با اين محتواى عميق ، شخصيت تازه اى به انسان مى بخشد ، و در تمام اعمال او
اثر مى گذارد ، لذا در حديثى مى خوانيم كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در
شب معراج از پيشگاه خداوند سؤال كرد : پروردگارا ! اى الاعمال افضل چه عملى از همه
اعمال برتر است .
خداوند متعال فرمود ليس شىء عندى افضل من التوكل على و الرضا
|