بعدی
تفسير نمونه ج : 21 ص : 423
مى بخشد جز ( سه گناه ) : كسى كه مهر همسرش را انكار كند ، يا حق كارگرى را غصب
نمايد ، و يا انسان آزادى را بفروشد ! طبق اين حديث غصب حقوق زنان ، و حق كارگران ،
و سلب آزادى از انسانها سه گناه نابخشودنى است .
همانگونه كه در بالا آورديم اسلام تنها در يك مورد اجازه برده گيرى مى دهد و آن در
مورد اسيران جنگى است ، آن هم هرگز جنبه الزامى ندارد در حالى كه در عصر ظهور اسلام
، و قرنها بعد از آن برده گيرى از طريق زور و حمله به كشورهاى سياه پوستان و دستگير
كردن انسانهاى آزاد ، و تبديل آنها به بردگان ، بسيار زياد بود ، و گاهى در
مقياسهاى وحشتناك روى آن معامله مى شد ، بطورى كه در اواخر قرن 18 ميلادى دولت
انگلستان هر سال دويست هزار برده را معامله مى كرد ، و هر سال يكصد هزار نفر را از
آفريقا گرفته و به صورت بردگان به آمريكا مى بردند .
كوتاه سخن اينكه كسانى كه به برنامه اسلام در مورد بردگان خود خرده گيرى مى كنند از
دور سخنى شنيده اند ، و از اصول اين برنامه و جهت گيرى آن كه همان آزادى تدريجى و
بدون ضايعات بردگان است اطلاع دقيقى ندارند ، و يا تحت تاثير افراد مغرضى قرار
گرفته اند كه به گمان خود اين را نقطه ضعف مهمى براى اسلام شمرده و روى آن تبليغات
دامنه دارى به راه انداخته اند .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 424
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِن تَنصرُوا اللَّهَ يَنصرْكُمْ وَ يُثَبِّت
أَقْدَامَكمْ(7) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لهَُّمْ وَ أَضلَّ
أَعْمَلَهُمْ(8) ذَلِك بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَط
أَعْمَلَهُمْ(9) *أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فى الأَرْضِ فَيَنظرُوا كَيْف كانَ عَقِبَةُ
الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيهِمْ وَ لِلْكَفِرِينَ
أَمْثَلُهَا(10) ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلى الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ أَنَّ
الْكَفِرِينَ لا مَوْلى لهَُمْ(11)
ترجمه :
7 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! اگر خدا را يارى كنيد شما را يارى مى كند و
گامهايتان را استوار مى دارد .
8 - و كسانى كه كافر شدند مرگ بر آنها و اعمالشان نابود باد .
9 - اين به خاطر آن است كه از آنچه خداوند نازل كرده كراهت داشتند لذا خدا
تفسير نمونه ج : 21 ص : 425
اعمالشان را حبط و نابود كرد .
10 - آيا در زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنها بودند چه شد ؟
خداوند آنها را هلاك كرد ، و براى كافران امثال اين مجازاتها خواهد بود .
11 - اين به خاطر آن است كه خداوند مولا و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردند ، اما
كافران مولائى ندارند .
تفسير : اگر خدا را يارى كنيد شما را يارى مى كند
اين آيات همچنان ادامه تشويق مؤمنان به مساله پيكار با دشمنان حق است ، با تعبيرى
جالب و رسا آنها را تشويق به جهاد مى كند مى فرمايد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد
اگر خدا را يارى كنيد شما را يارى مى كند ، و گامهايتان را استوار مى دارد ( يا
ايها الذين آمنوا ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم ) .
تكيه بر مساله ايمان اشاره به اين است كه يكى از نشانه هاى ايمان راستين پيكار با
دشمنان حق است .
تعبير به يارى كردن خدا به وضوح به معنى يارى كردن آئين او است ، يارى كردن پيامبر
او ، و شريعت و تعليمات او ، و لذا در بعضى ديگر از آيات قرآن يارى كردن خدا و
رسولش در كنار يكديگر قرار داده شده است ، در سوره حشر آيه 8 مى خوانيم : و ينصرون
الله و رسوله اولئك هم الصادقون با اينكه قدرت خداوند بى پايان است ، و قدرت
مخلوقات در برابر او بسيار ناچيز ، ولى باز تعبير به يارى كردن خداوند مى كند ، تا
اهميت مساله جهاد و دفاع از آئين حق را روشن سازد ، و تعبيرى از اين باعظمت تر براى
اين موضوع پيدا نمى شود .
اما ببينيم وعده اى را كه خداوند در برابر دفاع از آئينش به مجاهدان
تفسير نمونه ج : 21 ص : 426
داده چيست ؟ نخست : مى گويد : شما را يارى مى كند اما از كدام طريق ؟ از طريق بسيار
، در قلب شما نور ايمان و در روح شما تقوا ، در اراده شما قدرت ، در فكر شما آرامش
مى افكند .
از سوى ديگر فرشتگان را به يارى شما مى فرستد ، حوادث را به نفع شما تغيير مسير مى
دهد ، قلوب مردم را به شما متمايل مى كند ، سخنانتان را نافذ ، فعاليتهايتان را پر
ثمر مى سازد ، آرى يارى خدا جسم و جان و درون و برون را احاطه مى كند .
اما در ميان تمام اشكال يارى كردن روى مساله ثبات قدم تاكيد مى كند ، چرا كه
ايستادگى در برابر دشمن مهمترين رمز پيروزى است ، و برندگان جنگها آنها هستند كه
ثبات و استقامت بيشترى نشان مى دهند .
و لذا در داستان پيكار طالوت ، فرمانده بزرگ بنى اسرائيل ، با جالوت آن زمامدار
ستمگر و خونخوار و قوى پنجه ، مى خوانيم : مؤمنان اندكى كه با او بودند به هنگامى
كه در برابر انبوه دشمن قرار گرفتند چنين گفتند : ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت
اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين : پروردگارا ! صبر و استقامت را بر ما بريز و
گامهاى ما را استوار دار و در برابر قوم كافر يارى فرما .
و در آيه بعد از آن مى خوانيم : فهزموهم باذن الله ، ياران طالوت لشكر نيرومند
جالوت را به فرمان خدا شكست دادند .
آرى نتيجه ثبات قدم پيروزى بر دشمن است .
و از آنجا كه گاهى نيروى متراكم دشمن و انبوه جمعيت و انواع تجهيزات او ، فكر
مجاهدان راه حق را به خود مشغول مى دارد در آيه بعد مى افزايد : و كسانى كه كافر
شدند مرگ و سقوط بر آنها و اعمالشان نابود باد ( و الذين
تفسير نمونه ج : 21 ص : 427
كفروا فتعسا لهم و اضل اعمالهم ) .
تعس ( بر وزن نحس ) به معنى لغزيدن و برو در افتادن است و اينكه بعضى آن را به
هلاكت و انحطاط تفسير كرده اند در واقع لازمه آن است .
و در هر حال مقابله ميان اين دو بسيار پر معنى است ، در باره مؤمنان راستين مى
فرمايد : گامهايشان را استوار مى دارد اما در باره كافران مى گويد : لغزش و سقوط بر
آنها باد آنهم به صورت نفرين كه گيراتر و گوياتر باشد .
آرى هنگامى كه افراد بى ايمان لغزش مى كنند كسى نيست زير بازوى آنها را بگيرد ، و
به آسانى در پرتگاهها سقوط خواهند كرد ، اما فرشتگان رحمت الهى به يارى مؤمنان مى
شتابند ، و آنها را در لغزشگاهها و پرتگاهها حفظ مى كنند ، چنانكه در جاى ديگر مى
خوانيم : ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة ( فصلت - 30 )
.
اعمال مؤمنان پر بركت است ، اما اعمال كافران بى بركت و به سرعت محو و گم مى شود .
آيه بعد علت سقوط آنها و نابودى اعمالشان را چنين بيان مى كند : اين به خاطر آن است
كه از آنچه خدا نازل كرده است كراهت داشتند ، لذا خداوند اعمالشان را حبط و نابود
كرده است ( ذلك بانهم كرهوا ما انزل الله فاحبط اعمالهم ) .
خداوند قبل از هر چيز آئين توحيد را نازل فرمود اما آنها به آن پشت كرده رو به شرك
آوردند ، خداوند دستور به حق و عدالت و پاكى و تقوا داد اما آنها
تفسير نمونه ج : 21 ص : 428
همه را پشت سر افكندند ، و به ظلم و فساد روى آوردند ، آنها حتى وقتى نام خداى
يگانه را مى بردند ابراز تنفر مى كردند .
و اذا ذكر الله وحده اشمازت قلوب الذين لا يؤمنون بالاخرة ( زمر - 45 ) .
آرى هنگامى كه آنها از اين امور نفرت داشتند طبعا گامى در اين مسير برنمى داشتند و
تمام تلاشها و كوششهايشان در مسير باطل بود ، و طبيعى است كه چنين اعمالى حبط و
نابود گردد .
در حديثى از امام باقر (عليه السلام) آمده است : كرهوا ما انزل الله فى حق على :
آنها آنچه را كه خداوند در حق على (عليه السلام) نازل كرده بود كراهت داشتند .
البته تعبير ما انزل الله معنى گسترده اى دارد كه يكى از مصداقهاى روشنش مساله
ولايت امير مؤمنان على (عليه السلام) است ، نه اينكه منحصر در آن باشد .
و از آنجا كه قرآن مجيد در بسيارى از موارد نمونه هاى حسى را به ظالمان سركش ارائه
مى دهد در اينجا نيز آنها را به مطالعه احوال اقوام گذشته دعوت كرده مى فرمايد :
آيا آنها سير در زمين نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنها بودند چگونه بود
؟ همانها كه راه كفر و طغيان را پيش گرفتند و خداوند آنها را درهم كوبيد و هلاك كرد
( ا فلم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم دمر الله عليهم ) .
سپس براى اينكه آنها گمان نكنند سرنوشت دردناكى كه براى امتهاى طغيانگر پيشين بود
جنبه خصوصى داشت مى افزايد : و براى مشركان و كافران نيز امثال اين مجازاتها خواهد
بود ( و للكافرين امثالها ) .
آنها انتظار نداشته باشند كه با انجام اعمال مشابه آنها از كيفرهاى مشابه
تفسير نمونه ج : 21 ص : 429
مصون و بركنار بمانند ، بروند آثار گذشتگان را بنگرند و آينده خود را در آئينه
زندگى آنان ببينيد .
قابل توجه اين كه دمر از ماده تدمير در اصل به معنى هلاك كردن است ، اما هنگامى كه
با على ذكر مى شود به معنى نابود كردن همه چيز حتى فرزندان و خانواده و اموال مخصوص
انسان است و به اين ترتيب اين تعبير بيان مصيبت دردناكترى است ، مخصوصا با توجه به
اين كه لفظ على معمولا در مورد سلطه به كار مى رود ، مفهوم جمله اين مى شود كه
خداوند هلاك و نابودى را بر سر اين اقوام و اموال و آنچه مورد علاقه آنها بود فرو
ريخت ! .
در مورد سير در ارض كه قرآن مجيد به عنوان يك برنامه آگاه كننده بارها روى آن تكيه
كرده است بطور مشروح در جلد سوم صفحه 102 به بعد بحث كرده ايم ( ذيل آيه 137 سوره
آل عمران ) و در جلد 16 صفحه 458 .
آخرين آيه مورد بحث به ذكر دليل حمايت همه جانبه پروردگار از مؤمنان و نابودى
كافران طغيانگر پرداخته مى گويد : اين بخاطر آن است كه خداوند مولا و سرپرست مؤمنان
است اما كافران مولائى ندارند ( ذلك بان الله مولى الذين آمنوا و ان الكافرين لا
مولى لهم ) .
مولى به معنى ولى و سرپرست و يار و ياور است ، و به اين ترتيب خداوند ولايت و
سرپرستى و يارى مؤمنان را بر عهده گرفته ، اما كافران را از زير چتر ولايت خود خارج
ساخته است ، روشن است كسانى كه تحت ولايت ذات پاك او باشند هم در مشكلات يارى مى
شوند ، و هم ثبات قدم دارند ، و سرانجام به مقصود خود نائل مى شوند ، اما آنها كه
از زير اين پوشش خارجند اعمالشان حبط و نابود
تفسير نمونه ج : 21 ص : 430
و عاقبت كارشان هلاكت است .
در اينجا سؤالى پيش مى آيد كه در آيه مورد بحث خداوند فقط به عنوان مولاى مؤمنان
ذكر شده در حالى كه در بعضى ديگر از آيات قرآن مانند آيه 30 سوره يونس حتى مولاى
كافران معرفى شده است : و ردوا الى الله مولاهم الحق و ضل عنهم ما كانوا يفترون .
آنها به سوى خداوند مولاى حقيقى خود بازمى گردند ، و بتهائى را كه به دروغ شريك خدا
مى پنداشتند گم و نابود مى شود .
پاسخ اين سؤال با توجه به يك نكته روشن مى شود و آن اين كه ولايت عامه خداوند كه
همان مساله خالقيت و تدبير او است همگان را فرا مى گيرد ، ولى ولايت خاصه و عنايت
مخصوص او كه توأم با انواع حمايتها است تنها شامل حال مؤمنان است .
بعضى گفته اند اين آيه اميدبخش ترين آيات قرآن است ارجى آية فى القرآن چرا كه همه
مؤمنان را اعم از عالم و جاهل ، زاهد و راغب ، كوچك و بزرگ ، زن و مرد ، و پير و
جوان ، تحت حمايت و عنايت خاص پروردگار معرفى مى كند ، حتى مؤمنان گنهكار را استثنا
نمى كند ، او در حوادث سخت و مصائب جانكاه نمونه هاى حمايت خويش را نشان مى دهد كه
هر كس در طول عمر خود اين معنى را احساس كرده است و در تواريخ نيز شواهد فراوان
دارد .
در حديثى آمده است كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بعد از يكى از غزوات زير
درختى تنها نشسته بود ، مشركى با شمشير برهنه بطور غافلگيرانه به حضرت حمله كرد و
گفت : من يخلصك منى : الان چه كسى مى تواند تو را از چنگال من نجات دهد ؟ ! .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : الله و در اين هنگام پاى مشرك لغزيد و بر
زمين
تفسير نمونه ج : 21 ص : 431
خورد ، و شمشير از دستش فرو افتاد ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) شمشير را
برداشت و فرمود : الان تو بگو چه كسى تو را از دست من رهائى مى بخشد ؟ ! .
در جواب عرض كرد : لا احد ! : هيچ كس ! و سپس ايمان آورد .
آرى مولاى همه مؤمنان او است و كافران مولا و پناهگاهى ندارند .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 432
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ جَنَّت تجْرِى
مِن تحْتهَا الأَنهَرُ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكلُونَ كَمَا
تَأْكلُ الأَنْعَمُ وَ النَّارُ مَثْوًى لهَُّمْ(12) وَ كَأَيِّن مِّن قَرْيَة هِىَ
أَشدُّ قُوَّةً مِّن قَرْيَتِك الَّتى أَخْرَجَتْك أَهْلَكْنَهُمْ فَلا نَاصِرَ
لهَُمْ(13) أَ فَمَن كانَ عَلى بَيِّنَة مِّن رَّبِّهِ كَمَن زُيِّنَ لَهُ سوءُ
عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُم(14)
ترجمه :
12 - خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند وارد باغهائى از بهشت
مى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است ، در حالى كه كافران از متاع زودگذر دنيا
بهره مى گيرند و همچون چهارپايان مى خورند و سرانجام آتش دوزخ جايگاه آنهاست .
13 - و چه بسيار شهرهايى كه از شهرى كه تو را بيرون كرد پر قدرت تر بودند ، ما همه
آنها را نابود كرديم ، و ياورى نداشتند ! .
14 - آيا كسى كه دليل روشنى از سوى پروردگارش دارد همانند كسى است كه زشتى اعمالش
در نظرش تزيين شده ، و از هواى نفس پيروى مى كند ؟ ! .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 433
تفسير : سرنوشت مؤمنان و كفار
از آنجا كه آيات گذشته پيرامون پيكار مستمر حق و باطل و ايمان و كفر سخن مى گفت
آيات مورد بحث در يك مقايسه روشن سرنوشت مؤمنان و كفار را تشريح مى كند ، تا روشن
شود كه اين دو گروه تنها در زندگى دنيا متفاوت نيستند بلكه در آخرت نيز فوق العاده
با هم متفاوتند مى فرمايد : خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام
دادند وارد باغهائى از بهشت مى كند كه نهرها از زير درختان و قصرهايش جارى است ( ان
الله يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار ) .
در حالى كه كافران از متاع زودگذر اين دنيا بهره مى گيرند ، و همچون چهارپايان مى
خورند و سرانجام دوزخ جايگاه آنهاست ! ( و الذين كفروا يتمتعون و ياكلون كما تاكل
الانعام و النار مثوى لهم ) .
درست است كه هر دو گروه در دنيا زندگى مى كنند و از مواهب آن بهره مند مى شوند ،
ولى تفاوت اينجا است كه مؤمنان هدفشان انجام اعمال صالح است ، اعمالى مفيد و سازنده
و براى جلب خشنودى پروردگار .
ولى كافران تمام هدفشان همين خوردن و خوابيدن تمتع بردن از لذات حيات است .
مؤمنان حركتى آگاهانه دارند و كافران بى هدف زندگى مى كنند ، و بى هدف مى ميرند ،
درست مانند چهارپايان ! مؤمنان در بهره گيرى از مواهب حيات قيد و شرط فراوان قائلند
، و در مشروعيت و طرق تحصيل آن و چگونگى مصرفش دقيقا مى انديشند ، اما كافران
تفسير نمونه ج : 21 ص : 434
چون چهارپايانند كه براى آنها تفاوت نمى كند اين علف از زمين صاحب آنها است يا غصب
؟ حق يتيم و بيوه زنى است يا نه ؟ مؤمنان با استفاده از هر يك از مواهب مادى به
بخشنده اين مواهب مى انديشند آيات او را در آنها مى نگرند و حق شكر منعم را بجا مى
آورند ، در حالى كه كافر غافل و بيخبر به هيچ يك از اينها نمى انديشد ، و پيوسته
بار خود را از ظلم و گناه سنگينتر مى كند ، خود را به هلاكت نزديكتر مى سازد ،
همانگونه كه گوسفندان پروارى هر قدر بيشتر مى خورند و فربه تر مى شوند به ذبح
نزديكتر مى گردند .
بعضى تفاوت بين اين دو گروه را چنين گفته اند : ان المؤمن لا يخلو أكله عن ثلاث :
الورع عند الطلب ، و استعمال الأدب ، و الأكل للسبب ، و الكافر يطلب للنهمة و ياكل
للشهوة و عيشه فى غفلة .
مؤمن خوردنش از سه برنامه خالى نيست ورع در به دست آوردن ، و ادب در به كار بردن ،
و هدف در مصرف كردن ، ولى كافر طلبش بى قيد و شرط و خوردنش براى شهوت و زندگيش
سراسر غفلت است ! .
قابل توجه اينكه در مورد مؤمنان مى گويد خداوند آنها را وارد باغهاى بهشت مى كند
اما در مورد كافران مى گويد : آتش جايگاه آنها است كه تعبير اول احترام و اعتنائى
است نسبت به مقام اهل ايمان ، و تعبير دوم تحقير و بى اعتنائى نسبت به كفار است كه
از تحت ولايت او بيرون رفته اند .
بعضى از مفسران از جمله : و النار مثوى لهم ( آتش جايگاه آنها است ) چنين استفاده
كرده اند كه آنها هم اكنون در آتشند ، زيرا جمله به صورت فعل مضارع و مستقبل نيست ،
بلكه خبر از حال مى دهد ، و در حقيقت چنين است ، چرا كه اعمال و افكار آنها خود آتش
است كه در آن گرفتارند ، و جهنم هم اكنون از هر سو آنها را احاطه كرده ، هر چند اين
حيوان صفتان غافلند .
چنانكه در آيه 49 سوره توبه مى خوانيم : و ان جهنم لمحيطة بالكافرين : جهنم كافران
را احاطه
تفسير نمونه ج : 21 ص : 435
كرده است ! .
در بعضى ديگر از آيات قرآن نيز اين دوزخيان به چهارپايان تشبيه شده اند بلكه از
چهارپايان بدتر : اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون ( اعراف - 169 ) كه
شرح مبسوط آنرا در جلد هفتم صفحه 19 به بعد آورده ايم .
در آيه بعد براى تكميل اين هدف مقايسه اى در ميان مشركان مكه و بت پرستان پيشين مى
كند و با عبارتى گويا آنها را شديدا مورد تهديد قرار مى دهد و در ضمن روى بعضى از
جرائم بزرگ آنها كه دليلى بر جواز جنگ با آنها است تكيه كرده ، مى فرمايد : چه
بسيار شهرهائى كه از شهرى كه تو را بيرون كرد قويتر و نيرومندتر بود ، ما همه آنها
را نابود كرديم و ياورى نداشتند ( و كاين من قرية هى اشد قوة من قريتك التى اخرجتك
اهلكناهم فلا ناصر لهم ) .
آنها گمان نبرند كه چند روزى دنيا به كامشان است ، و آنقدر جسور شده اند كه
بزرگترين فرستاده الهى را از مقدسترين شهرها بيرون مى كنند هميشه اين وضع ادامه
خواهد يافت ، اينها در مقايسه با قوم عاد و ثمود و فراعنه و لشكر ابرهه موجوداتى
ضعيف و ناتوانند ، خداوندى كه آنها را به آسانى درهم كوبيد درهم شكستن آنها نيز
براى او بسيار ساده است .
در روايتى از ابن عباس آمده است كه چون پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از مكه به
سوى غار ( ثور ) رفت ، صورت به سوى مكه بازگرداند ، و گفت : انت احب البلاد الى
الله و انت احب البلاد الى و لو لا المشركون اهلك اخرجونى لما خرجت منك : تو
محبوبترين شهرها نزد خدا و محبوبترين بلاد نزد منى ، و هر گاه ساكنان مشرك تو مرا
خارج ننموده بودند به ميل خود از تو خارج نميشدم .
در اينجا آيه فوق نازل گشت ( به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بشارت نصرت الهى و
دشمنان
تفسير نمونه ج : 21 ص : 436
را تهديد به مجازات كرد ) .
مطابق اين شان نزول اين آيه در مكه نازل شده است ، ولى به نظر مى رسد كه اين شان
نزول مربوط به آيه 85 سوره قصص است كه بسيارى از مفسران آنرا در آنجا ذكر كرده اند
، و تناسب بيشترى نيز با همان آيه دارد ، كه مى فرمايد : ان الذى فرض عليك القرآن
لرادك الى معاد : آن كس كه قرآن را بر تو فرض كرد تو را به جايگاهت ( زادگاهت )
بازمى گرداند .
قابل توجه اينكه در اينجا خارج كردن را به شهر مكه نسبت مى دهد ، در حالى كه منظور
اهل شهر است ، اين كنايه لطيفى است كه سلطه يك گروه را بر آن شهر مشخص مى كند و
نظير آن در موارد ديگرى از قرآن مجيد نيز آمده است .
ضمنا تعبير به قرية همانگونه كه بارها گفته ايم به هر گونه شهر و آبادى اطلاق مى
شود و به معنى روستا نيست .
آخرين آيه مورد بحث از مقايسه ديگرى بين مؤمنان و كفار سخن مى گويد ، از دو گروه
متفاوت در همه چيز كه يكى داراى ايمان و عمل صالح است و ديگرى داراى يك زندگى به
تمام معنى حيوانى ، از دو گروهى كه يكى در زير چتر ولايت پروردگار قرار گرفته ، و
ديگرى بى مولى و سرپرست ، مى فرمايد : آيا كسى كه دليل روشنى از سوى پروردگارش دارد
، همانند كسى است كه زشتى اعمالش در نظرش تزيين شده ، و از هواى نفس پيروى مى كند ؟
! ( ا فمن كان على بينة من ربه كمن زين له سوء عمله و اتبعوا اهوائهم ) .
گروه اول در مسير خود از شناخت صحيح و يقين و دليل و برهان قطعى
تفسير نمونه ج : 21 ص : 437
برخوردارند ، راه و هدف خود را به روشنى مى بيند و به سرعت پيش مى روند .
اما گروه دوم گرفتار سوء تشخيص و عدم درك واقعيت و تاريكى مسير و هدف شده ، در
ظلمات اوهام سرگردانند ، و عامل اين سرگردانى همان پيروى از هوى و هوسهاى سركش است
، چرا كه هوا و هوس پرده بر روى عقل و فكر انسان مى افكند ، زشتى ها را زيبا و
زيبائيها را زشت نشان مى دهد ، آنچنان كه گاهى به اعمال شرم آور و ننگين خود فخر و
مباهات مى كند ، چنانكه در آيه 103 سوره كهف آمده است : قل هل ننبئكم بالاخسرين
اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا اولئك الذين
كفروا بايات ربهم و لقائه فحبطت اعمالهم فلا نقيم لهم يوم القيامة وزنا : بگو آيا
به شما خبر دهيم كه زيانكارترين مردم كيانند ؟ آنها هستند كه تلاشهايشان در زندگى
دنيا گم و نابود شده با اينحال گمان مى كنند كار نيكى انجام مى دهند ، آنها كسانى
هستند كه به آيات پروردگارشان و لقاى او كافر شدند ، به همين دليل اعمالشان حبط و
نابود مى شود و روز قيامت ميزانى براى آنها برپا نخواهيم كرد ! ( چرا كه عمل وزن
دارى ندارند ) .
بينة به معنى دليل آشكار است و در اينجا اشاره به قرآن و معجزات پيامبر اسلام (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) و دلائل عقلى ديگر است .
روشن است استفهام در جمله ا فمن كان ... استفهام انكارى است ، يعنى هرگز اين دو
گروه يكسان نيستند .
در اينكه چه كسى اعمال سوء هواپرستان را در نظرشان تزيين مى كند ؟ خداوند ، يا خود
آنها ، يا شياطين ؟ بايد گفت : همه اينها صحيح است ، چرا كه در آيات قرآن به هر سه
نسبت داده شده است ، در آيه 4 سوره نمل مى فرمايد : ان الذين لا يؤمنون بالاخرة
زينا لهم اعمالهم : كسانى كه ايمان به آخرت نمى آورند اعمالشان را در نظرشان زينت
مى دهيم و در آيات متعددى
تفسير نمونه ج : 21 ص : 438
از جمله 38 عنكبوت آمده است : و زين لهم الشيطان اعمالهم ، و در آيه مورد بحث با
توجه به جمله و اتبعوا اهوائهم به ظاهر اين است كه اين تزيين ناشى از پيروى هوى و
هوس است ، و اين معنى كاملا قابل درك است كه هوى و هوس حس تشخيص و درك صحيح
واقعيتها را از انسان مى گيرد .
البته نسبت دادن آن به شيطان نيز صحيح است چرا كه او به هوا و هوسها دامن مى زند و
پيوسته انسان را وسوسه مى كند .
و اگر به خداوند نسبت داده شده نيز به خاطر اين است كه او مسبب الاسباب است ، و هر
سببى اثرى دارد از ناحيه او است ، او به آتش سوزندگى داده ، و به هوى و هوس تاثير
پرده پوشى بر حقائق ، و قبلا هم اين تاثير را اعلام نموده است و به اين ترتيب ريشه
اصلى مسؤليت به خود انسان بازمى گردد .
بعضى جمله من كان على بينة من ربه را اشاره به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و
جمله بعد را ناظر به كفار مكه مى دانند ، ولى ظاهر اين است كه آيه معنى گسترده اى
دارد كه اينها از مصاديق آن است .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 439
مَّثَلُ الجَْنَّةِ الَّتى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنهَرٌ مِّن مَّاء غَيرِ
ءَاسِن وَ أَنهَرٌ مِّن لَّبن لَّمْ يَتَغَيرْ طعْمُهُ وَ أَنهَرٌ مِّنْ خَمْر
لَّذَّة لِّلشرِبِينَ وَ أَنهَرٌ مِّنْ عَسل مُّصفًّى وَ لهَُمْ فِيهَا مِن كلِّ
الثَّمَرَتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِّن رَّبهِمْ كَمَنْ هُوَ خَلِدٌ فى النَّارِ وَ سقُوا
مَاءً حَمِيماً فَقَطعَ أَمْعَاءَهُمْ(15)
ترجمه :
15 - توصيف بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده چنين است كه در آن نهرهائى از آب
صاف و خالص است كه بدبو نشده .
و نهرهائى از شير كه طعم آن دگرگون نگشته ، و نهرهائى از شراب ( طهور ) كه مايه لذت
نوشندگان است ، و نهرهائى از عسل مصفى ، و براى آنها در آن از تمام انواع ميوه ها
وجود دارد ( و از همه بالاتر ) آمرزشى است از سوى پروردگارشان ، آيا چنين كسانى
همانند كسانى هستند كه هميشه در آتش دوزخند و از آب جوشان نوشانده مى شوند كه امعاء
آنها را از هم متلاشى مى كند ؟ !
تفسير : توصيف ديگرى از بهشت
اين آيه همچنان توصيفى است براى سرنوشت دو گروه كافر و مؤمن كه يكى داراى اعمال
صالح و ديگرى اعمال زشت و ننگينى است كه در نظرش تزيين شده .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 440
در اين آيه از شش نوع مواهب بهشتيان ، و دو نوع كيفرهاى سخت و دردناك دوزخيان ،
پرده برداشته و عاقبت كار اين دو گروه را مشخص مى كند .
در ميان نعمتهاى بهشتيان از چهار نهر كه هر كدام مايع و محتوائى مخصوص به خود دارد
نام مى برد ، و سپس سخن از ميوه هاى بهشتى است ، و سرانجام از بعضى مواهب معنوى سخن
مى گويد .
نخست مى فرمايد : بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده در آن نهرهائى است از آب
صاف و خالص كه هيچگونه دگرگونى در بوى آن حاصل نشده است ( مثل الجنة التى وعد
المتقون فيها انهار من ماء غير آسن ) .
آسن به معنى بدبو است ، بنا بر اين ماء غير آسن يعنى آبى كه بر اثر طول ماندن يا
غير آن بوى آن دگرگون نشده است ، اين نخستين قسمت از نهرهاى بهشتى است كه در آن
صرفا آب زلال خوشبو و خوش طعم جارى است .
سپس مى افزايد : و نهرهائى از شير كه طعم آن دگرگون نگشته است ( و انهار من لبن لم
يتغير طعمه ) .
اصولا آنجا جاى فساد و تباهى نيست و مواد غذائى بهشتى با گذشت زمان دگرگون نمى شود
، اين عالم دنيا است كه به خاطر وجود انواع ميكربهاى مخرب مواد غذائى به سرعت به
سوى فساد مى رود .
بعد به سراغ سومين قسمت از نهرهاى بهشتى رفته ، مى گويد : و نهرهائى از شراب طهور
كه مايه لذت نوشندگان است ! ( و انهار من خمر لذة للشاربين ) .
و بالاخره چهارمين و آخرين قسمت از نهرهاى بهشتى را به اين صورت بيان
تفسير نمونه ج : 21 ص : 441
مى كند : و نهرهائى از عسل مصفا ( و انهار من عسل مصفى ) .
علاوه بر اين نهرهاى گوناگون كه هر كدام به منظورى آفريده شده در پنجمين موهبت سخن
از انواع ميوه هاى بهشتى به ميان آورده مى افزايد : و براى آنها در بهشت از تمام
انواع ميوه ها موجود است ( و لهم فيها من كل الثمرات ) .
ميوه هاى رنگارنگ با طعمها و عطرهاى متفاوت ، آنچه در تصور بگنجد يا انواعى كه
امروز حتى تصورش براى ما ممكن نيست ، همه در اختيار آنها است .
و بالاخره در ششمين موهبت كه بر خلاف مواهب مادى قبلى ، جنبه معنوى و روحانى دارد
مى گويد و براى آنها است آمرزشى از سوى پروردگارشان ( و مغفرة من ربهم ) .
رحمتى عظيم و گسترده كه تمام لغزشهاى آنها را مى پوشاند ، و به آنها اطمينان و
آرامش مى بخشد ، و محبوب درگاه حق مى كند ، و مصداق : رضى الله عنهم و رضوا عنه ذلك
الفوز العظيم هم خدا از آنها راضى است و هم آنها از خدا راضى و اين پيروزى بزرگى
است ( مائده - 119 ) مى شوند .
و به اين ترتيب مؤمنان پاكدل و صالح از انواع مواهب مادى و معنوى در بهشت جاويدان
در جوار رحمت الهى برخوردارند .
اكنون ببينيم گروه مقابل آنها چه سرنوشتى خواهند داشت ؟ در دنباله آيه مى فرمايد :
آيا اين گروه همانند كسانى هستند كه در آتش دوزخ خلود دارند ، و از آب جوشان و
سوزانى نوشانيده مى شوند كه امعاء آنها را از هم متلاشى مى كند ؟ !
تفسير نمونه ج : 21 ص : 442
( كمن هو خالد فى النار و سقوا ماء حميما فقطع امعائهم ) .
امعاء جمع معى ( بر وزن سعى ) و معا ( بر وزن غنا ) به معنى روده است و گاه به تمام
آنچه در درون شكم وجود دارد نيز گفته مى شود و پاره شدن آنها اشاره به شدت سوزندگى
و حرارت اين نوشابه وحشتناك دوزخى است .
نكته ها :
1 - نهرهاى چهارگانه بهشتى
از آيات قرآن مجيد به خوبى استفاده مى شود كه در بهشت نهرها و چشمه هاى گوناگونى
است كه هر كدام داراى فايده و لذتى است كه چهار نمونه آن در آيه فوق آمده و نمونه
هاى ديگرى نيز در سوره دهر است كه به خواست خدا در تفسير آن خواهد آمد .
تعبير به انهار در مورد اين چهار نوع نشان مى دهد كه از هر كدام آنها يك نهر نيست
بلكه نهرها است .
بارها گفته ايم نعمت هاى بهشتى چيزى نيست كه با الفاظ روزمره زندگى دنيا بتوان در
باره آن سخن گفت ، اين الفاظ كوچكتر از آن است كه بتواند ترسيم كامل و گويائى از آن
بكند ، بلكه تنها مى تواند شبحى كم رنگ از آن حقايق بزرگ در اذهان ما ترسيم كند .
در آيه مورد بحث به نهرهاى آب و شير و شراب طهور و عسل اشاره شده كه ممكن است اولى
براى رفع تشنگى است ، دومى تغذيه ، سومى نشاط ، و چهارمى لذت و قوت مى آفريند .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 443
جالب اين كه از آيات ديگر قرآن استفاده مى شود كه همه بهشتيان از همه اين نوشيدنيها
نمى نوشند بلكه سلسله مراتبى دارند كه به تناسب آن بهره مند مى شوند در سوره مطففين
آيه 28 مى خوانيم : عينا يشرب بها المقربون : چشمه اى است كه مقربان درگاه خدا از
آن مى نوشند .
2 - شراب طهور
ناگفته پيدا است كه خمر و شراب بهشتى هيچگونه ارتباطى با خمر و شراب آلوده دنيا
ندارد ، همانگونه كه قرآن در توصيف آن در جاى ديگر گفته است : لا فيها غول و لا هم
عنها ينزفون : آن خمر و شراب نه مايه فساد عقل است و نه موجب مستى مى شود و جز
هوشيارى و نشاط و لذت روحانى چيزى در آن نيست ( صافات - 47 ) .
3 - نوشابه هاى فاسدنشدنى
در توصيف نهرهاى بهشتى در يك مورد با غير آسن ( بوى آن تغيير نيافته ) و در مورد
ديگر لم يتغير طعمه ( طعم آن دگرگون نشده ) آمده است و اين نشان مى دهد كه نوشابه
ها و غذاهاى بهشتى هميشه به همان طراوت و تازگى روز نخست است ، چرا چنين نباشد ؟ در
حالى كه دگرگونى مواد غذائى و تغيير يا فساد آنها بر اثر تاثير ميكربهاى فاسد كننده
است ، و اگر اينها نبودند در اين دنيا نيز همه به همان حالت نخست باقى مى ماندند ،
اما چون در بهشت جائى براى موجودات فاسد كننده نيست همه چيز آن هميشه صاف و پاك و
سالم و تازه است .
4 - چرا ميوه ها
در آيه مورد بحث و بسيارى ديگر از آيات قرآن از ميان غذاهاى بهشتى بيشتر روى ميوه
ها تكيه شده است ميوه هاى متنوعى كه باب همه ذائقه ها است
تفسير نمونه ج : 21 ص : 444
و اين نشان مى دهد كه ميوه مهمترين غذاى بهشتى است ، حتى بهترين و سالمترين غذاى
انسان در اين دنيا نيز ميوه است .
5 - تعبير به سقوا ( نوشانيده مى شوند ) به صورت فعل مجهول بيانگر اين واقعيت است
كه آب سوزان حميم را به زور ، و نه به دلخواه ، به آنها مى نوشانند كه بجاى سير آب
شدن در آن آتش سوزان ، امعاء آنها را متلاشى مى كند و همانطور كه طبيعت دوزخ است
باز به حال اول برمى گردد چرا كه در آنجا مرگى نيست ! .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 445
وَ مِنهُم مَّن يَستَمِعُ إِلَيْك حَتى إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِك قَالُوا
لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَا ذَا قَالَ ءَانِفاً أُولَئك الَّذِينَ طبَعَ
اللَّهُ عَلى قُلُوبهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ(16) وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا
زَادَهُمْ هُدًى وَ ءَاتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ(17) فَهَلْ يَنظرُونَ إِلا الساعَةَ أَن
تَأْتِيهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشرَاطهَا فَأَنى لهَُمْ إِذَا جَاءَتهُمْ
ذِكْرَاهُمْ(18) فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ استَغْفِرْ لِذَنبِك
وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَتِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ
مَثْوَاشْ(19)
تفسير نمونه ج : 21 ص : 446
ترجمه :
16 - گروهى از آنان به سخنانت گوش فرا مى دهند اما هنگامى كه از نزد تو خارج مى
شوند به كسانى كه خداوند به آنها علم و دانش بخشيده ( از روى استهزا ) مى گويند .
اين مرد الان چه گفت ؟ آنها كسانى هستند كه خداوند بر قلبهايشان مهر نهاده ، و از
هواى نفسشان پيروى كرده اند ( لذا چيزى نمى فهمند ) .
17 - كسانى كه هدايت يافته اند خداوند بر هدايتشان مى افزايد ، و روح تقوى به آنها
مى بخشد .
18 - آيا آنها جز اين انتظارى دارند كه قيامت ناگهان برپا شود ( آنگاه ايمان آورند
) در حالى كه هم اكنون نشانه هاى آن آمده است ، اما هنگامى كه بيايد تذكر و ايمان
آنها سودى نخواهد داشت .
19 - پس بدان كه معبودى جز الله نيست ، و براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان
استغفار كن ، و خداوند محل حركت و قرارگاه شما را مى داند .
تفسير :
نشانه هاى رستاخيز ظاهر شده !
اين آيات ترسيمى از وضع منافقان در برخوردشان با وحى الهى و آيات و سخنان پيامبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مساله جنگ و مبارزه با دشمنان اسلام است .
در سوره هاى مدنى سخن از منافقان بسيار آمده در حالى كه در سوره هاى مكى از آنها
خبرى نيست ، چرا كه مساله نفاق بعد از پيروزى اسلام و قدرت و سلطه آن بود ، زيرا
مخالفان در موضع ضعيفتر قرار گرفتند آنچنانكه مخالفت خود را نمى توانستند آشكارا
بيان كنند لذا ظاهرا خود را به لباس اسلام درآورده تا از خشم مسلمين راستين در امان
بمانند ، ولى در باطن به انواع توطئه ها مشغول بودند ، يهود مدينه كه از قدرت نظامى
و اقتصادى قابل ملاحظه اى برخوردار بودند نيز پشتوانه اى براى منافقين محسوب مى
شدند .
به هر حال آنها در صف مؤمنان راستين جاى داشتند ، و در نماز جمعه يا
تفسير نمونه ج : 21 ص : 447
در محضر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) شركت مى كردند ، ولى عكس العملهايشان در
برابر آيات قرآن بيانگر قلبهاى بيمارشان بود .
در نخستين آيه مورد بحث مى گويد : گروهى از آنان نزد تو مى آيند ، به سخنانت گوش
فرا مى دهند ، اما هنگامى كه از نزد تو بيرون مى روند به مؤمنانى كه خداوند به آنها
علم و دانش بخشيده از روى استهزاء و تحقير مى گويند : اين مرد الان چه گفت ؟ ! ( و
منهم من يستمع اليك حتى اذا خرجوا من عندك قالوا للذين اوتوا العلم ما ذا قال آنفا
) .
منظورشان از اين مرد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بود .
تعبير آنها در مورد شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و سخنان پر محتواى آن حضرت
به قدرى زشت و زننده و تحقيرآميز بود كه نشان مى داد آنها اصلا به وحى آسمانى ايمان
نياورده اند .
آنفا از ماده انف به معنى بينى است ، و از آنجا كه بينى در صفحه صورت انسان برجستگى
خاصى دارد اين كلمه در باره افراد شريف يك قوم به كار مى رود ، و نيز در مورد زمان
مقدم بر زمان حال اين تعبير به كار رفته ، همانگونه كه در آيه مورد بحث آمده است .
ضمنا تعبير به الذين اوتوا العلم نشان مى دهد كه يكى از مشخصات مؤمنان داشتن آگاهى
كافى است آرى علم است كه سرچشمه ايمان است ، و هم زائيده و محصول ايمان .
ولى قرآن در پايان آيه پاسخ دندان شكنى به آنها گفته ، مى فرمايد : سخنان پيامبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) نامفهوم نبوده و پيچيدگى خاصى ندارد ، بلكه كسانى هستند
كه خداوند بر قلبهايشان مهر نهاده و از هوا و هوسهايشان پيروى كرده اند لذا چيزى از
آن نمى فهمند ! ( اولئك الذين طبع الله على قلوبهم و اتبعوا اهوائهم ) .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 448
در حقيقت جمله دوم علتى است براى جمله نخست يعنى هواپرستى قدرت ادراك حقائق و حس
تشخيص را از آدمى مى گيرد ، و پرده بر قلب او مى افكند به طورى كه قلوب هواپرستان
همانند ظرفى مى شود كه در آن را بسته و مهر و موم كرده اند ، نه چيزى وارد آن مى
شود و نه چيزى از آن خارج مى گردد .
نقطه مقابل آنها مؤمنان راستين هستند كه آيه بعد در باره آنها مى گويد : كسانى كه
هدايت يافته اند خداوند بر هدايتشان مى افزايد ، و روح تقوا و پرهيزكارى به آنها مى
بخشد ( و الذين اهتدوا زادهم هدى و آتيهم تقويهم ) .
آرى آنها نخستين گامهاى هدايت را شخصا برداشته ، و عقل و خرد و فطرت خويش را در اين
راه به كار گرفته اند ، سپس خداوند طبق وعده اى كه داده است مجاهدان راهش را هدايت
و راهنمائى بيشتر مى كند ، نور ايمان به قلب آنها مى افكند ، و از شرح صدر و روشن
بينى بهره مندشان مى سازد ، اين از نظر اعتقاد و ايمان و اما از نظر عمل روح تقوا
را در آنها زنده مى كند ، آنچنان كه از گناه متنفر مى شوند و به طاعت و نيكى عشق
مىورزند .
آنها در هر دو جنبه درست نقطه مقابل منافقانى هستند كه در آيه قبل به آنها اشاره
شده ، از يكسو بر دلهاى آنها مهر است و چيزى نمى فهمند ، و از سوى ديگر در عمل
همواره پيرو هواى نفسند ، اما مؤمنان روز به روز بر هدايتشان افزوده مى شود و در
مقام عمل بر تقوايشان .
در آيه بعد به عنوان هشدارى به اين گروه بى ايمان استهزاء كننده ، مى فرمايد : آيا
آنها جز اين انتظارى دارند كه قيامت ناگهان برپا شود آنگاه ايمان بياورند ، در حالى
كه هم اكنون نشانه هاى آن آمده است ، اما هنگامى كه قيامت رسما برپا شود ديگر
بيدارى و تذكر و ايمان آنها سودى نخواهد داشت !
تفسير نمونه ج : 21 ص : 449
( فهل ينظرون الا الساعة ان تاتيهم بغتة فقد جاء اشراطها فانى لهم اذا جائتهم
ذكراهم ) .
آرى آنها آن موقعى كه بايد ايمان بياورند و مفيد است سرسختى و لجاجت به خرج مى دهند
، و در برابر حق تسليم نمى شوند ، بلكه به سخريه و استهزاء برمى خيزند ، ولى آن
زمان كه حوادث هولناك و آغاز قيامت جهان را به لرزه درمى آورد اينگونه افراد به
وحشت مى افتند ، و اظهار خضوع و ايمان مى كنند در حالى كه هيچ سودى به حالشان ندارد
.
اين عبارت درست به اين مى ماند كه به ديگرى مى گوئيم آيا انتظار دارى هنگامى كه كار
از كار گذشت و بيمارت مشرف بر مرگ شد طبيب و دارو بياورى ؟ ! پس بيا پيش از آنكه
فرصت از دست برود قدمى بردار ، قدمى سودمند و مؤثر .
اشراط جمع شرط ( بر وزن شرف ) به معنى علامت است ، بنا بر اين اشراط الساعة اشاره
به نشانه هاى نزديك شدن قيامت است .
در اينكه منظور از نشانه هاى نزديك شدن رستاخيز در اينجا چيست ؟ مفسران بحثهاى
فراوانى دارند ، و حتى رساله هاى مختصر و مفصلى در اين زمينه نگاشته شده .
اما بسيارى معتقدند منظور از اشراط الساعة در آيه مورد بحث قيام شخص پيامبر اسلام
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ، به شهادت حديثى كه از خود آن حضرت نقل شده كه فرمود
: بعثت انا و الساعة كهاتين و ضم السبابة و الوسطى : بعثت من و قيامت مانند اين دو
است اشاره به دو انگشت مباركش كرد ، انگشت اشاره و انگشت وسط كه در كنار يكديگرند .
و بعضى مساله شق القمر و پاره اى ديگر از حوادث عصر پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) را
تفسير نمونه ج : 21 ص : 450
نيز جزء اشراط الساعة شمرده اند .
احاديث متعددى در اين زمينه نيز وارد شده كه مخصوصا شيوع بسيارى از گناهان در ميان
مردم به عنوان نشانه هاى نزديك شدن قيامت معرفى شده است .
مانند حديثى كه شيخ مفيد در روضة الواعظين از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل
كرده كه فرمود : من اشراط الساعة ان يرفع العلم ، و يظهر الجهل ، و يشرب الخمر و
يفشد الزنا : از نشانه هاى قيامت برچيده شدن علم ، و آشكار شدن جهل ، و شرب خمر و
كثرت زنا است .
حتى حوادث مهم و مؤثرى همانند قيام حضرت مهدى ( ارواحنا فداه ) به عنوان اشراط
الساعة شمرده شده است .
اما اين نكته لازم به يادآورى است كه ما گاهى از اشراط الساعة به طور مطلق بحث مى
كنيم كه نشانه هاى نزديك شدن قيامت چيست ؟ ، و گاه در مورد خصوص آيه .
در مورد آيه مطلب همان است كه گفتيم ، و اما در باره نشانه هاى نزديك شدن قيامت به
طور مطلق بحثها و روايات فراوانى است كه در كتب معروف اسلامى آمده است ، و در بحث
نكات اشاره خواهيم كرد .
آيا قيام پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
از نشانه هاى نزديكى قيامت است ؟ در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه چگونه قيام
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را از
تفسير نمونه ج : 21 ص : 451
نشانه هاى نزديكى قيامت شمرده اند ؟ در حالى كه 15 قرن مى گذرد و هنوز از قيامت
خبرى نيست ؟ پاسخ اين سؤال با توجه به يك نكته روشن مى شود و آن اينكه : باقى مانده
دنيا را در مقايسه با گذشته آن بايد محاسبه كرد ، و در چنين مقايسه اى آنچه از عمر
دنيا باقى مانده چيز مهمى نيست ، چنانكه در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) آمده است كه روزى بعد از عصر و نزديك غروب آفتاب براى يارانش خطبه
مى خواند فرمود : و الذى نفس محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بيده مثل ما مضى من
الدنيا فيما بقى منها الا مثل ما مضى من يومكم هذا فيها بقى منه ، و ما بقى منه الا
اليسير : سوگند به كسى كه جان محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به دست او است آنچه از
دنيا گذشته نسبت به آنچه باقى مانده مانند مقدارى است كه امروز شما گذشته نسبت به
آنچه باقى مانده است و مى بينيد كه جز مقدار كمى باقى نمانده است .
آخرين آيه مورد بحث به عنوان نتيجه گيرى از گفتگوهائى كه در آيات قبل پيرامون ايمان
و كفر و سرنوشت مؤمنان و كافران آمده بود ، مى فرمايد : پس بدان كه معبودى جز الله
نيست ( فاعلم انه لا اله الا الله ) .
يعنى روى خط توحيد محكم به ايست كه داروى شفابخش و بهترين وسيله نجات همين توحيد
است كه آثار آن در آيات قبل بيان شد .
بنا بر اين مفهوم اين سخن آن نيست كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از توحيد
آگاه نبوده بلكه منظور ادامه اين خط است ، درست شبيه آنچه در تفسير سوره حمد در آيه
اهدنا الصراط المستقيم گفته اند كه مفهومش هدايت نيافتن نيست بلكه مفهومش اين است
كه ما را بر خط هدايت ثابت بدار .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 452
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور تفكر بيشتر در امر توحيد ، و ارتقاء به مقامات
بالاتر است ، چرا كه اين مساله اى است كه هر چه در آن بيشتر بينديشند و آيات خدا را
بيشتر مطالعه كنند به مرحله عالى ترى مى رسند ، و بررسى آنچه در آيات قبل در مورد
ايمان و كفر گفته شد خود عاملى است براى افزايش ايمان و كفر .
سومين تفسير اين است كه منظور از آن جنبه هاى عملى توحيد است يعنى بدان تنها
پناهگاه در عالم او است ، به او پناه بر ، و حل مشكلاتت را فقط از او بخواه ، و از
انبوه دشمنان هرگز وحشت مكن .
اين تفسيرهاى سه گانه منافاتى با هم ندارند و ممكن است در مفهوم آيه جمع شود .
به دنبال اين مساله عقيدتى باز به سراغ مساله تقوا و پاكى از گناه رفته ، مى افزايد
: براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان استغفار كن ( و استغفر لذنبك و للمؤمنين و
المؤمنات ) .
پيدا است پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به حكم مقام عصمت هرگز مرتكب گناهى نشده
، اينگونه تعبيرها يا اشاره به مساله ترك اولى و حسنات الابرار سيئات المقربين است
، و يا سرمشقى است براى مسلمانان .
در حديثى آمده است كه حذيفة يمان مى گويد : من مرد تندزبانى بودم و نسبت به خانواده
ام تندى مى نمودم ، عرض كردم اى رسول خدا ! مى ترسم عاقبت زبانم مرا دوزخى كند !
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : فاين انت من الاستغفار ؟ انى لاستغفر الله
فى اليوم ماة مرة ! : از استغفار غفلت مكن ، حتى خود من هر روز يكصد مرتبه استغفار
مى كنم ! ( در بعضى از روايات نيز هفتاد مرتبه آمده است ) .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 453
اگر ديگران از گناهان و معاصى خود استغفار مى كنند پيغمبر اكرم (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) از آن لحظه اى كه از ياد خدا غافل مانده و يا كار خوبترى را رها
كرده و به سراغ خوب رفته است .
اين نكته نيز قابل توجه است كه در اينجا خداوند براى مؤمنين و مؤمنات شفاعت كرده ،
و دستور استغفار به پيامبرش داده ، تا آنها را مشمول رحمت خود كند ، و از اينجا عمق
مساله شفاعت در دنيا و آخرت ، و همچنين مشروعيت و اهميت مساله توسل ظاهر مى شود .
و در ذيل آيه به عنوان بيان علت مى فرمايد : خداوند محل حركت و قرارگاه شما را مى
داند ( و الله يعلم متقلبكم و مثويكم ) .
از ظاهر و آشكار و درون و برون و سر و نجواى شما با خبر است ، و حتى از انديشه ها و
نيات شما در حركات و سكونتان كاملا آگاهى دارد ، به همين دليل بايد به سوى او برويد
و از درگاه او طلب عفو كنيد .
متقلب به معنى جايگاه رفت و آمد و مثوى به معنى محل استقرار است .
ظاهر اين است كه اين دو كلمه مفهوم وسيعى دارد كه تمام حركات و سكون آدمى را چه در
دنيا و چه در آخرت ، چه در دوران جنينى و چه در قبور ، را شامل مى شود ، هر چند
بسيارى از مفسران معانى محدودى براى آن نموده اند .
بعضى گفته اند منظور حركات انسان در روز و سكونت او در شب است .
بعضى ديگر گفته اند منظور مسير انسان در دنيا ، و قرارگاه او در آخرت است .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 454
بعضى دگرگونى انتقال انسان را در صلب پدران و رحم مادران ، و ثبات او را در قبر
مطرح كرده اند .
و بالاخره بعضى حركات او را در سفر و آرامش او را در حضر عنوان نموده اند .
ولى همانگونه كه گفتيم آيه مفهوم گسترده اى دارد كه همه اينها را شامل مى شود .
نكته : اشراط الساعة چيست ؟
همانگونه كه گفتيم اشراط جمع شرط به معنى علامت است ، و اشراط الساعة نشانه هاى
نزديك شدن قيامت را مى گويند كه در منابع شيعه و اهل سنت در روايات بسيارى از آن
بحث شده ، و در قرآن مجيد تنها در همين مورد به آن اشاره شده است .
يكى از مشروحترين و جامعترين احاديث در اين زمينه حديثى است كه ابن عباس از پيغمبر
گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در داستان حجة الوداع نقل كرده كه بسيارى از
مسائل را به ما مى آموزد ، و حاوى نكات فراوانى است ، و روى همين جهت تمام آنرا
ذيلا مى آوريم : او مى گويد : ما با پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در حجة
الوداع بوديم ( حجة الوداع آخرين حجى است كه پيامبر در سال آخر عمر خود بجا آورد )
حضرت حلقه در خانه كعبه را گرفت و رو به ما كرده فرمود : آيا شما را از اشراط
الساعة آگاه كنم ؟ - و سلمان در آنروز از همه به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
نزديكتر بود - عرض كرد آرى اى رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 455
فرمود : از نشانه هاى قيامت تضييع نماز ، پيروى از شهوات ، تمايل به هواپرستى ،
گرامى داشتن ثروتمندان ، فروختن دين به دنيا است ، و در اين هنگام است كه قلب مؤمن
در درونش آب مى شود ، آنچنان كه نمك در آب ، از اينهمه زشتيها كه مى بيند و توانائى
بر تغيير آن ندارد .
سلمان گفت آيا چنين امرى واقع مى شود اى رسول خدا .
فرمود : آرى سوگند به آن كس كه جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن زمان
زمامدارانى ظالم ، وزرائى فاسق ، كارشناسانى ستمگر ، و امنائى خائن بر مردم حكومت
مى كنند .
سلمان پرسيد آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا ؟ ! .
فرمود : آرى سوگند به آن كس كه جانم در دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام زشتيها
زيبا ، و زيبائيها زشت مى شود ، امانت به خيانتكار سپرده مى شود ، و امانتدار خيانت
مى كند ، دروغگو را تصديق مى كنند و راستگو را تكذيب ! .
سلمان سؤال مى كند : آيا چنين چيزى واقع مى شود اى رسول خدا ؟ ! فرمود : آرى سوگند
به كسى كه جانم در دست او است ، اى سلمان ! در آن روز حكومت به دست زنان ، و مشورت
با بردگان خواهد بود ، كودكان بر منابر مى نشينند ، و دروغ ، ظرافت ، و زكات ،
غرامت ، و بيت المال ، غنيمت محسوب مى شود ! .
مردم به پدر و مادر بدى مى كنند ، و به دوستانشان نيكى ، و ستاره دنباله دار در
آسمان ظاهر مى شود .
سلمان گفت : آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا ؟ ! فرمود : آرى سوگند به كسى كه
جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن زمان زن با شوهرش شريك تجارت مى شود ( و هر
دو تمام تلاش خود را در بيرون خانه و براى ثروت اندوزى به كار مى گيرند ) باران كم
، و صاحبان كرم خسيس ، و تهى دستان حقير شمرده مى شوند .
در آن هنگام بازارها به يكديگر نزديك
تفسير نمونه ج : 21 ص : 456
مى گردد ، يكى مى گويد چيزى نفروختم ، و ديگرى مى گويد سودى نبردم ، و همه زبان به
شكايت و مذمت پروردگار مى گشايند ! .
سلمان گفت : آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا ؟ ! .
فرمود : آرى سوگند به كسى كه جانم در دست اوست ، اى سلمان ! در آن زمان اقوامى به
حكومت مى رسند كه اگر مردم سخن بگويند آنها را مى كشند ، و اگر سكوت كنند همه
چيزشان را مباح مى شمرند ، اموال آنها را غارت مى كنند و احترامشان را پايمال و
خونهايشان را مى ريزند ، و دلها را پر از عداوت و وحشت مى كنند ، و همه مردم را
ترسان و خائف و مرعوب مى بينى ! .
سلمان عرض كرد : آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا ؟ ! .
فرمود آرى ، قسم به آن كسى كه جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام چيزى از
مشرق چيزى از مغرب مى آورند ( قوانينى از شرق و قوانينى از غرب ) و امت من متلون مى
گردد ! واى در آن روز بر ضعفاى امت از آنها ، و واى بر آنها از عذاب الهى ، نه بر
صغير رحم مى كنند ، نه احترام به كبير مى گذارند ، و نه گنهكارى را مى بخشند ،
بدنهايشان همچون آدميان است اما قلوبشان قلوب شياطين ! .
سلمان گفت : آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ؟ ! .
فرمود : آرى قسم به آن كس كه جانم در دست او است ، اى سلمان ! در آن زمان مردان به
مردان قناعت مى كنند ، و زنان به زنان ، و بر سر پسران به رقابت برمى خيزند
همانگونه كه براى دختران در خانواده هايشان ! .
مردان ، خود را شبيه زنان و زنان خود را شبيه مردان مى كنند ، و زنان بر زين سوار
مى شوند ( و به خودنمائى مى پردازند ) بر آنها لعنت خدا باد ! .
سلمان عرض كرد : آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ؟ !
.
فرمود : آرى سوگند به كسى كه جانم در دست او است ، اى سلمان ! در
تفسير نمونه ج : 21 ص : 457
آن زمان به تزيين مساجد مى پردازند ، آنچنان كه معابد يهود و نصارا را تزيين مى
كنند ، قرآنها را مى آرايند ( بى آنكه به محتواى آن عمل كنند ) مناره هاى مساجد
طولانى ، و صفوف نمازگزاران فراوان ، اما دلها نسبت به يكديگر دشمن و زبانها مختلف
است ! .
سلمان گفت : آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا ؟ ! .
فرمود : آرى سوگند به كسى كه جانم در دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام پسران
امت مرا با طلا تزيين مى كنند ، و لباسهاى ابريشمين حرير و ديباج مى پوشند ، و از
پوستهاى پلنگ براى خود لباس تهيه مى كنند ! .
سلمان عرض كرد : آيا اين امر واقع شدنى است اى رسول خدا ؟ ! .
فرمود : آرى سوگند به كسى كه جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام زنا
آشكار مى گردد ، معاملات با غيبت و رشوه انجام مى گيرد ، دين را فرو مى نهند و دنيا
را برمى دارند .
سلمان گفت : آيا اين امرى شدنى است اى رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ؟ ! .
فرمود : آرى سوگند به كسى كه جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام طلاق
فزونى مى گيرد ، و حدى براى خدا اجرا نمى شود ، اما با اين حال به خدا ضرر نمى زنند
( خودشان زيان مى بينند ) .
سلمان عرض كرد : آيا اين امرى شدنى است اى رسول خدا ؟ ! .
فرمود : آرى ، سوگند به كسى كه جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام زنان
خواننده ، و آلات لهو و نوازندگى آشكار مى شود ، و اشرار امتم به دنبال آن مى روند
.
سلمان گفت : آيا اين شدنى است اى رسول خدا ؟ ! فرمود آرى سوگند به كسى كه جانم به
دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام اغنياى امتم براى تفريح به حج مى روند ، و
طبقه متوسط براى تجارت ،
تفسير نمونه ج : 21 ص : 458
و فقراى آنها براى ريا و تظاهر ! در آن زمان اقوامى پيدا مى شوند كه قرآن را براى
غير خدا فرا مى گيرند ، و با آن همچون آلات لهو رفتار مى كنند ، و اقوامى روى كار
مى آيند كه براى غير خدا علم دين فرا مى گيرند ، فرزندان نامشروع فراوان مى شود ، و
قرآن را به صورت غنا مى خوانند ، و براى دنيا بر يكديگر سبقت مى گيرند .
سلمان عرض كرد : آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا ؟ ! .
فرمود : آرى ، سوگند به كسى كه جانم به دست او است ، اى سلمان ! اين در زمانى است
كه پرده هاى حرمت دريده مى شود ، گناه فراوان ، بدان بر نيكان مسلط مى گردند ، دروغ
زياد مى شود ، لجاجت آشكار ، و فقر فزونى مى گيرد ، و مردم با انواع لباسها بر
يكديگر فخر مى فروشند ، بارانهاى بى موقع مى بارد ، قمار و آلات موسيقى را جالب مى
شمرند ، و امر به معروف و نهى از منكر را زشت مى دانند .
به گونه اى كه مؤمن در آن زمان از همه امت خوارتر است قاريان قرآن و عبادت كنندگان
پيوسته به يكديگر بدگوئى مى كنند ، و آنها را در ملكوت آسمانها افرادى پليد و آلوده
مى خوانند .
سلمان عرض كرد : آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ؟ !
.
فرمود : آرى ، سوگند به كسى كه جانم در دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام
ثروتمند رحمى بر فقير نمى كند ، تا آنجا كه نيازمندى در ميان جمعيت به پا مى خيزد و
اظهار حاجت مى كند ، و هيچكس چيزى در دست او نمى نهد ! .
سلمان گفت : آيا اين امر شدنى است اى رسول خدا ؟ ! .
فرمود : آرى سوگند به كسى كه جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام رويبضة
سخن مى گويد ! .
سلمان عرض كرد : پدر و مادرم فدايت باد اى رسول خدا ! رويبضة
|