تفسير نمونه ج : 21 ص : 459
چيست ؟ فرمود : كسى در باره محروم سخن مى گويد كه هرگز سخن نمى گفت ( و كسى اظهار
نظر مى كند كه مجال اظهار نظر به او نمى دادند ) .
در اين هنگام طولى نمى كشد كه فريادى از زمين برمى خيزد ، آنچنان كه هر گروهى خيال
مى كنند اين فرياد در منطقه آنها است .
باز مدتى كه خدا مى خواهد به همان حال مى مانند ، سپس در اين مدت زمين را مى شكافند
و زمين پاره هاى دل خود را بيرون مى افكند ، فرمود منظورم طلا و نقره است ، سپس به
ستونهاى مسجد با دست مباركش اشاره كرد و گفت : همانند اينها ! و در آن روز ديگر طلا
و نقره اى به درد نمى خورد ( و فرمان الهى فرا مى رسد ) اين است معنى سخن پروردگار
فقد جاء اشراطها .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 460
وَ يَقُولُ الَّذِينَ ءَامَنُوا لَوْ لا نُزِّلَت سورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَت سورَةٌ
محْكَمَةٌ وَ ذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْت الَّذِينَ فى قُلُوبهِم مَّرَضٌ
يَنظرُونَ إِلَيْك نَظرَ الْمَغْشىِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى لَهُمْ(20)
طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الأَمْرُ فَلَوْ صدَقُوا اللَّهَ
لَكانَ خَيراً لَّهُمْ(21) فَهَلْ عَسيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فى
الأَرْضِ وَ تُقَطعُوا أَرْحَامَكُمْ(22) أُولَئك الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ
فَأَصمَّهُمْ وَ أَعْمَى أَبْصرَهُمْ(23) أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ
عَلى قُلُوب أَقْفَالُهَا(24)
تفسير نمونه ج : 21 ص : 461
ترجمه :
20 - كسانى كه ايمان آورده اند مى گويند چرا سوره اى نازل نمى شود ؟ ( كه در آن
فرمان جهاد باشد ) اما هنگامى كه سوره محكمى نازل مى گردد كه در آن نامى از جنگ است
منافقان بيماردل را مى بينى همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه مى
كنند ، پس مرگ و نابودى براى آنها بهتر است .
21 - اما اگر آنها اطاعت كنند و سخن سنجيده و شايسته بگويند براى آنها بهتر است ، و
اگر آنها هنگامى كه فرمان جهاد قطعيت پيدا مى كند به خدا راست گويند ( و از در صدق
و صفا درآيند ) براى آنها بهتر است .
22 - اما اگر روى گردان شويد آيا جز اين انتظار مى رود كه در زمين فساد كنيد و قطع
رحم نمائيد .
23 - آنها كسانى هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته ، گوشهايشان را كر و
چشمهايشان را كور نموده است .
24 - آيا آنها در قرآن تدبر نمى كنند ؟ يا بر دلهايشان قفل نهاده شده است .
تفسير : از نام جهاد نيز وحشت دارند !
در اين آيات موضعگيريهاى مختلف مؤمنان و منافقان را در برابر فرمان جهاد روشن مى
سازد ، و تكميلى است بر بحثهائى كه در باره اين دو گروه در آيات قبل آمد .
نخست مى فرمايد : مؤمنان پيوسته مى گويند چرا سوره اى نازل نمى شود ؟ ! ( و يقول
الذين آمنوا لو لا نزلت سورة ) .
سوره اى كه در آن فرمان جهاد باشد ، و تكليف ما را در برابر دشمنان سنگدل و خونخوار
و بى منطق روشن سازد ، سوره اى كه آياتش نور هدايت بر قلب ما بپاشد ، و روح و جان
ما را با فروغش روشن نمايد .
اين وضع حال مؤمنان راستين .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 462
و اما منافقان هنگامى كه سوره محكم و استوارى نازل مى گردد كه در آن نامى از جنگ و
جهاد است ، منافقان بيماردل را مى بينى كه همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته
با نگاهى مات و مبهوت ، و چشمانى كه حدقه آنها از كار ايستاده به تو مى نگرند ! (
فاذا انزلت سورة محكمة و ذكر فيها القتال رأيت الذين فى قلوبهم مرض ينظرون اليك نظر
المغشى عليه من الموت ) .
از شنيدن نام جنگ چنان وحشت و اضطراب سر تا پاى آنها را فرا مى گيرد كه نزديك است
قالب تهى كنند ! فكرشان از كار مى افتد ، سياهى چشم از حركت بازمى ايستد ، و همچون
كسانى كه نزديك است قبض روحشان شود نگاهى بى حركت و خيره ، بى آنكه پلكهاى چشم بهم
خورد ، دارند ، و اين گوياترين تعبيرى است از حال منافقان ترسو و بزدل ! .
چرا برخورد مؤمنان و منافقان اين چنين متفاوت نباشد در حالى كه گروه اول به خاطر
ايمان محكمشان هم به لطف و عنايت و يارى پروردگار اميدوارند ، و هم از شهادت در راه
او پروا ندارند .
ميدان جهاد براى آنها ميدان اظهار عشق به محبوب ، ميدان شرف و فضيلت ، ميدان
شكوفائى استعدادها ، و ميدان پايدارى و مقاومت و پيروزى است ، و در چنين ميدانى ترس
معنى ندارد .
اما براى منافقان ميدان مرگ و نابودى و بدبختى است ، ميدان شكست و جدائى از لذات
دنيا است ، ميدانى است تاريك و ظلمانى ، با آينده اى وحشتناك و مبهم ! .
منظور از سورة محكمة به عقيده بعضى از مفسران سوره هائى است كه در آن مساله جهاد
مطرح مى شود ، ولى دليلى بر اين تفسير در دست نيست ، بلكه ظاهر اين است كه محكم در
اينجا به همان معنى مستحكم و استوار و قاطع و خالى از هر گونه ابهام است كه گاه در
مقابل آن عنوان متشابه قرار مى گيرد ، و البته
تفسير نمونه ج : 21 ص : 463
آيات جهاد چون معمولا از قاطعيت فوق العاده اى برخوردار است تناسب بيشترى با مفهوم
اين واژه دارد ، اما منحصر به آن نيست .
تعبير به الذين فى قلوبهم مرض : كسانى كه در قلبهايشان بيمارى است تعبيرى است كه در
لسان قرآن معمولا براى منافقين به كار مى رود ، و اينكه بعضى از مفسران احتمال داده
اند منظور افراد ضعيف الايمان است ، نه با ساير آيات قرآن سازگار مى باشد و نه با
آيات قبل و بعد آيه مورد بحث كه همه از منافقان سخن مى گويد .
به هر حال ، در پايان آيه در يك جمله كوتاه مى گويد : واى بر آنها كه مرگ و نابودى
براى آنها از زندگى بهتر است ( فاولى لهم ) .
جمله اولى لهم در ادبيات عرب معمولا به عنوان تهديد و نفرين و آرزوى ناراحتى و
بدبختى براى كسى مى آيد .
بعضى نيز آن را به معنى الموت اولى لهم ( مرگ براى آنها بهتر است ) تفسير كرده اند
، و جمع ميان آنها چنانكه در تفسير آيه آورديم نيز مانعى ندارد .
در آيه بعد مى افزايد : اگر آنها اطاعت كنند ، و از فرمان جهاد سرپيچى نمايند و
سخنان نيك و سنجيده و شايسته بگويند براى آنها بهتر است ( طاعة و قول معروف ) .
تعبير به قول معروف ممكن است در مقابل سخنان ناموزون و منكرى
تفسير نمونه ج : 21 ص : 464
باشد كه منافقان بعد از نزول آيات جهاد سرمى دادند ، گاه مى گفتند : لا تنفروا فى
الحر : در اين گرماى شديد به سوى ميدان جهاد نرويد ( توبه - 81 ) .
و گاه مى گفتند : خدا و پيامبرش جز وعده هاى دروغين پيروزى چيزى به ما وعده نداده
اند ! و اذ يقول المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا
( سوره احزاب - 12 ) .
و گاه براى سست كردن افراد با ايمان و بازداشتن از ميدان نبرد مى گفتند : هلم الينا
به سوى ما بيا و خوش باش ! ( احزاب - 18 ) .
نه تنها مردم را تشويق به جهاد نمى كردند بلكه در تضعيف روحيه آنها سخت مى كوشيدند
.
سپس مى افزايد : اگر آنها هنگامى كه برنامه ها محكم مى شود و فرمان جهاد قطعيت مى
يابد به خدا راست گويند و از در صدق و صفا درآيند براى آنها بهتر است ( فاذا عزم
الامر فلو صدقوا الله لكان خيرا لهم ) .
هم در اين دنيا باعث سربلندى آنها است ، و هم در آخرت به پاداش و ثواب بزرگ و فوز
عظيم نائل مى شوند .
جمله عزم الامر در اصل اشاره به محكم شدن كار است ولى به قرينه آيات قبل و بعد
منظور از آن جهاد مى باشد .
در آيه بعد مى افزايد : اما اگر راه مخالفت را پيش گيريد ، و از فرمان خدا و عمل به
كتاب او روى گردان شويد ، آيا جز اين انتظارى مى رود كه در زمين فساد كنيد و قطع
رحم نمائيد ( فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامكم ) .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 465
زيرا اگر از قرآن و توحيد روى گردان شويد قطعا به سوى جاهليت باز مى گرديد ، و
برنامه هاى جاهلى چيزى جز فساد در زمين قتل و غارت و خونريزى ، كشتن خويشاوندان و
دختران نبود .
اين در صورتى است كه توليتم از ماده تولى به معنى روى گردان شدن باشد ، ولى بسيارى
از مفسران اين احتمال را داده اند كه از ماده ولايت به معنى حكومت است ، يعنى اگر
زمام حكومت به دستتان بيفتد چيزى جز تباهى و خونريزى و قطع رحم از شما انتظار نمى
رود .
گويا جمعى از منافقان براى فرار از ميدان جهاد اين بهانه را درست كرده بودند كه ما
چگونه قدم به ميدان نبرد بگذاريم و خونريزى كنيم و خويشاوندان خود را به قتل
برسانيم و مفسد فى الارض باشيم ؟ ! .
قرآن در پاسخ آنها مى گويد : مگر آنروز كه حكومت در دست شما بود جز فساد و خونريزى
و قطع رحم كار داشتيد ؟ ! اينها بهانه است ، هدف از جنگ در اسلام خاموش كردن آتش
فتنه است ، نه فساد و تباهى در زمين ، هدف برچيدن بساط ظلم و ستم است نه قطع رحم .
در بعضى از روايات كه در منابع اهل بيت (عليهم السلام) آمده است مى خوانيم : اين
آيه در باره بنى اميه است كه وقتى زمام حكومت را به دست گرفتند نه بر صغير رحم
كردند و نه بر كبير ، حتى خويشاوندان خود را به خاك و خون كشيدند ! .
روشن است كه بنى اميه از ابو سفيان گرفته تا فرزندان و نواده هاى او همه مصداق روشن
اين آيه بودند ، منظور از روايت نيز همين است در حالى كه آيه مفهوم گسترده اى دارد
كه همه منافقان ظالم و مفسد را شامل مى شود .
در آيه بعد سرنوشت نهائى اين گروه منافق و بهانه جوى مفسد را چنين
تفسير نمونه ج : 21 ص : 466
بيان مى كند : آنها كسانى هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته ، گوشهايشان
را كر و چشمهايشان را كور نموده است ، نه حقيقتى را مى شنوند و نه واقعيتى را مى
بينند ( اولئك الذين لعنهم الله فاصمهم و اعمى ابصارهم ) .
آنها جهاد اسلامى را كه بر معيار حق و عدالت است قطع رحم و فساد فى الارض مى
پندارند ، اما آنهمه جناياتى را كه در جاهليت مرتكب شدند و خونهاى بيگناهانى را كه
در دوران حكومتشان ريختند و نوزادان معصومى را كه با دست خود زير خاك پنهان كردند
مطابق با حق و عدالت ! ، لعنت خدا بر آنها باد كه نه گوش شنوا دارند و نه چشم بينا
! .
در روايتى از امام على بن الحسين (عليهماالسلام) مى خوانيم كه به فرزندش امام باقر
(عليه السلام) فرمود : اياك و مصاحبة القاطع لرحمة ، فانى وجدته ملعونا فى كتاب
الله عز و جل فى ثلاث مواضع : قال الله عز و جل فهل عسيتم ... : فرزندم از دوستى با
افرادى كه پيوند خويشاوندى را قطع كرده و نسبت به ارحام خود بد رفتارى مى كنند بر
حذر باش كه من آنها را در سه آيه از قرآن ملعون يافتم ، سپس آيه مورد بحث را تلاوت
فرمود ... .
رحم در اصل به معنى جايگاه جنين در شكم مادر است ، سپس اين تعبير به تمام
خويشاوندان اطلاق شده است به خاطر اينكه از رحم واحدى نشات گرفته اند .
در حديث ديگرى از رسول خدا مى خوانيم : ثلاثة لا يدخلون الجنة مدمن خمر و مدمن سحر
و قاطع رحم : سه گروهند كه هرگز داخل بهشت نمى شوند ، شرابخواران ، ساحران و قاطعان
رحم .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 467
ناگفته پيدا است لعن و طرد خداوند نسبت به اين گروه ، و همچنين گرفتن قدرت درك
حقايق از آنها ، هرگز مستلزم جبر نيست ، چرا كه اينها مجازات اعمال خود آنها و
واكنش كردار و رفتارشان است .
در آخرين آيه مورد بحث به ذكر علت واقعى انحراف اين قوم نگون بخت پرداخته ، مى گويد
: آيا آنها در آيات قرآن تدبر نمى كنند ( تا حقيقت را دريابند و وظائف خود را انجام
دهند ) يا بر دلهاى آنها قفل نهاده شده است ؟ ! .
( ا فلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها ) .
آرى عامل بيچارگى آنها يكى از دو چيز است يا در قرآن ، اين برنامه هدايت الهى و اين
نسخه كامل شفابخش ، تدبر نمى كنند ، و يا اگر تدبر مى كنند بر اثر هواپرستى و
اعمالى كه از قبل انجام داده اند قفلها بر دلهاى آنها است ، به گونه اى كه هيچ
حقيقتى در آن نفوذ نمى كند .
و به تعبير ديگر اگر كسى راه خود را در ظلمات گم مى كند ، يا چراغى به دست ندارد و
يا چشمش نابينا است كه اگر هم چراغ باشد و هم چشم بينا يافتن راه همه جا آسان است .
اقفال جمع قفل در اصل از ماده قفول به معنى بازگشت كردن يا قفيل به معنى اشياء خشك
است ، و از آنجا كه وقتى در را به بندند و بر آن قفل زنند هر كس بيايد از آنجا
بازمى گردد ، و همانند موجود خشك و صلب چيزى در آن نفوذ نمى كند اين كلمه به اين
ابزار مخصوص گفته شده است .
نكته ها :
1 - قرآن كتاب انديشه و عمل
آيات مختلف قرآن اين حقيقت را فاش مى گويد كه اين كتاب بزرگ آسمانى تنها براى تلاوت
نيست ، بلكه هدف نهائى از آن ذكر ( يادآورى )
تفسير نمونه ج : 21 ص : 468
تدبر ( بررسى عواقب و نتائج كار ) انذار ، خارج كردن انسانها از ظلمات به نور و شفا
و رحمت و هدايت است .
در آيه 50 سوره انبياء مى خوانيم : و هذا ذكر مبارك انزلنا : اين يادآورى پر بركتى
است كه ما نازل كرده ايم .
در آيه 29 سوره ( ص ) مى خوانيم : كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته : اين
كتاب پربركتى است كه بر تو نازل كرده ايم تا در آياتش تدبر كنند .
و در آيه 19 سوره انعام آمده است : و اوحى الى هذا القرآن لانذركم به و من بلغ :
اين قرآن به من وحى شده است تا شما و تمام كسانى را كه اين پيام به آنها مى رسد به
وسيله آن انذار كنم .
و در آيه 1 سوره ابراهيم مى فرمايد : كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى
النور : اين كتابى است كه بر تو نازل كرديم تا مردم را به وسيله آن از ظلمتها به
سوى نور خارج سازى .
و بالاخره در آيه 82 سوره اسراء آمده است : و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة
للمؤمنين : آياتى از قرآن نازل مى كنيم كه مايه شفا و رحمت براى مؤمنان است .
و به اين ترتيب بايد قرآن مجيد در متن زندگى مسلمانان قرار گيرد و آنرا قدوه و اسوه
خويش قرار دهند دستوراتش را مو به مو اجرا كنند ، و تمام خطوط زندگى خويش را با آن
هماهنگ سازند .
اما متاسفانه برخورد گروهى از مسلمانان با قرآن برخورد با يك مشت اوراد نامفهوم است
، تنها به تلاوت سرسرى مى پردازند ، و در نهايت به تجويد و مخارج حروف و زيبائى صوت
اهميت مى دهند ، و بيشترين بدبختى مسلمانان از همينجاست كه قرآن را از شكل يك
برنامه جامع زندگى خارج ساخته و تنها
تفسير نمونه ج : 21 ص : 469
به الفاظ آن قناعت كرده اند .
قابل توجه اينكه در آيات مورد بحث با صراحت مى گويد اين منافقان بيماردل در قرآن
تدبر نكردند كه به اين روز سياه افتادند .
تدبر از ماده دبر ( بر وزن ابر ) به معنى بررسى نتائج و عواقب چيزى است ، به عكس
تفكر كه بيشتر به بررسى علل و اسباب چيزى گفته مى شود ، و به كاربردن هر دو تعبير
در قرآن مجيد پر معنى است .
اما نبايد فراموش كرد كه بهره گيرى از قرآن نياز به يك نوع خودسازى دارد ، هر چند
خود قرآن نيز به خودسازى كمك مى كند ، چرا كه اگر بر دلها قفلها باشد ، قفلهائى از
هوى و هوس ، كبر و غرور ، لجاجت و تعصب ، اجازه ورود نور حق به آن نمى دهد ، در
آيات مورد بحث به همين امر نيز اشاره شده است .
و چه زيبا مى گويد امير مؤمنان على (عليه السلام) در خطبه اى كه پيرامون صفات
پرهيزگاران فرموده : اما الليل فصافون اقدامهم ، تالين لاجزاء القرآن يرتلونها
ترتيلا ، يحزنون به انفسهم ، و يستثيرون به دواء دائهم ، فاذا مروا باية فيها تشويق
ركنوا اليها طمعا ، و تطلعت نفوسهم اليها شوقا ، و ظنوا انها نصب اعينهم ، و اذا
مروا باية فيها تخويف اصغوا اليها مسامع قلوبهم ، و ظنوا ان زفير جهنم و شهيقها فى
اصول آذانهم : آنها شب هنگام بر پا ايستاده ، قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت مى
كنند ، و جان خود را با آن محزون مى سازند ، داروى درد خود را از آن مى گيرند ، هر
گاه به آيه اى رسند كه در آن تشويق است با علاقه فراوان به آن روى مى آورند ، و چشم
جانشان با شوق بسيار در آن خيره مى شود ، و آن را همواره نصب العين خود مى سازند ،
و هر گاه به آيه اى رسند كه در آن بيم و انذار است گوشهاى دل خود را براى شنيدنش
باز كرده ، فكر مى كنند صداى ناله آتش سوزان دوزخ و به هم خوردن زبانه هايش در گوش
جانشان طنين انداز است .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 470
2 - حديثى از امام صادق (عليه السلام)
در تفسير جمله ام على قلوب اقفالها از امام صادق (عليه السلام) چنين آمده است : ان
لك قلبا و مسامع ، و ان الله اذا اراد ان يهدى عبدا فتح مسامع قلبه ، و اذا اراد به
غير ذلك ختم مسامع قلبه ، فلا يصلح ابدا و هو قول الله عز و جل : ام على قلوب
اقفالها : براى تو قلبى است و گوشهائى كه ( راه نفوذ در آن است ) و خداوند هر گاه
بخواهد بنده اى را ( بخاطر تقوايش ) هدايت كند ، گوشهاى قلب او را مى گشايد ، و
هنگامى كه غير از اين بخواهد بر گوشهاى قلبش مهر مى نهد ، به گونه اى كه هرگز اصلاح
نخواهد شد ، و اين معنى سخن خداوند است ام على قلوب اقفالها .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 471
إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبَرِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَينَ لَهُمُ
الْهُدَى الشيْطنُ سوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ(25) ذَلِك بِأَنَّهُمْ قَالُوا
لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سنُطِيعُكمْ فى بَعْضِ الأَمْرِ وَ
اللَّهُ يَعْلَمُ إِسرَارَهُمْ(26) فَكَيْف إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَئكَةُ
يَضرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَرَهُمْ(27) ذَلِك بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا
أَسخَط اللَّهَ وَ كرِهُوا رِضوَنَهُ فَأَحْبَط أَعْمَلَهُمْ(28)
ترجمه :
25 - كسانى كه بعد از روشن شدن حق پشت كردند شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت
داده ، و آنها را با آرزوهاى طولانى فريفته است .
26 - اين بخاطر آن است كه آنها به كسانى كه نزول وحى الهى را كراهت داشتند گفتند ما
در بعضى از امور از شما پيروى مى كنيم ، در حالى كه خداوند اسرار آنها را مى داند .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 472
27 - حال آنها چگونه خواهد بود هنگامى كه فرشتگان ( مرگ ) بر صورت و پشت آنها مى
زنند ( و قبض روحشان مى كنند ) .
28 - اين بخاطر آن است كه آنها از آنچه خداوند را به خشم مى آورد پيروى كردند و
آنچه را موجب خشنودى او است كراهت داشتند لذا اعمالشان را حبط و نابود كرد .
تفسير : چرا در قرآن تدبر نمى كنند ؟ !
اين آيات همچنان به بحث پيرامون منافقان و موضعگيريهاى مختلف آنها ادامه مى دهد ،
مى فرمايد : كسانى كه بعد از روشن شدن حق بازگشتند و پشت كردند ، شيطان اعمال
زشتشان را در نظرشان زينت داده ، و آنها را به آرزوهاى دور و دراز فريفته است ( ان
الذين ارتدوا على ادبارهم من بعد ما تبين لهم الهدى الشيطان سول لهم و املى لهم ) .
گر چه بعضى احتمال داده اند كه اين آيه پيرامون جمعى از كفار اهل كتاب سخن مى گويد
كه قبل از قيام پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نشانه هاى او را بر اساس كتب
آسمانيشان مى شمردند و سخت در انتظار او بودند ، اما بعد از قيام او و روشن شدن اين
نشانه ها به او پشت كردند و شهوات و منافع مادى ، مانع ايمانشان شد .
ولى قرائنى كه در آيات قبل و بعد است به خوبى نشان مى دهد اين آيه نيز در باره
منافقان سخن مى گويد كه نزديك آمدند و دلائل حقانيت پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) را به وضوح ديدند و شنيدند ، ولى به خاطر هواپرستى و تسويلات شيطانى
به آن پشت كردند .
سول از ماده سؤل ( بر وزن قفل ) به معنى حاجتى است كه نفس آدمى نسبت به آن حريص است
و تسويل معنى ترغيب و تشويق نسبت به امورى كه
تفسير نمونه ج : 21 ص : 473
به آن حريص است ، و نسبت اين امر به شيطان به خاطر وسوسه هائى است كه او در جان
انسان مى كند ، و مانع هدايت او مى شود .
جمله و املى لهم از ماده املاء به معنى ايجاد طول امل و آرزوهاى دور و دراز است كه
انسان را به خود مشغول داشته و از حق بازمى دارد .
آيه بعد علت اين تسويلات و تزيينات شيطانى را چنين شرح مى دهد : اين بخاطر آن است
كه آنها به كسانى كه از نزول وحى الهى به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اسلام
ناراحت بودند گفتند ما در بعضى از امور از شما پيروى مى كنيم ( ذلك بانهم قالوا
للذين كرهوا ما نزل الله سنطيعكم فى بعض الامر ) .
كار منافق همين است كه به دنبال افراد سرخورده و مخالف مى گردد ، و اگر در تمام
جهات با او قدر مشترك نداشته باشد به همان مقدار كه وجوه مشترك موجود است همكارى ،
بلكه اطاعت مى كند .
منافقان مدينه نيز به سراغ يهود آمدند ، يهود بنى نضير و بنى قريظه كه پيش از بعثت
پيامبر از مبلغان اسلام بودند ، اما بعد از ظهورش بخاطر حسد و كبر و به خطر افتادن
منافعشان ظهور اسلام را ناخوشايند دانستند ، و از آنجا كه مخالفت با پيامبر اسلام و
توطئه ضد او قدر مشتركى در ميان منافقان و يهود بود قول همكارى به آنها دادند .
تعبير فى بعض الامر شايد اشاره به اين است كه ما تنها در اين قسمت با شما همكارى مى
كنيم ، ولى شما با بت پرستى مخالفيد ، و معتقد به رستاخيز هستيد ، ما در اين امور
با شما همراه نيستيم .
اين سخن شبيه چيزى است كه در آيه 11 سوره حشر آمده : ا لم تر الى
تفسير نمونه ج : 21 ص : 474
الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين كفروا من اهل الكتاب لئن اخرجتم لنخرجن معكم و
لا نطيع فيكم احدا ابدا و ان قوتلتم لننصرنكم : آيا نديديد منافقان را كه به
برادران كافرشان از اهل كتاب مى گويند اگر شما از اين بلاد كوچ كنيد ما هم با شما
مى آئيم ، و از هيچكس در مخالفت با شما اطاعت نخواهيم كرد ، و اگر با شما پيكار
كنند ياريتان خواهيم كرد ! در پايان آيه آنها را با عبارتى كوتاه تهديد كرده ، مى
گويد : خداوند مخفى كاريها و اسرار آنها را مى داند ( و الله يعلم اسرارهم ) .
هم از كفر باطنى آنها و نفاقشان آگاه است ، و هم از توطئه چينها با كمك يهود ، و به
موقع آنها را مجازات خواهد كرد .
و نيز از آنچه يهود از حسادت و دشمنى و عناد مخفى مى داشتند آگاه است آنها طبق
گواهى كتابشان چنان از نشانه هاى پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آگاه بودند
كه او را همچون فرزند خود مى شناختند ، و اين نشانه ها را قبلا برملا مى گفتند ،
ولى بعد از ظهورش همه را مخفى و پنهان كردند خدا از اين پنهان كارى آگاه است .
در حديثى از امام باقر و امام صادق (عليه السلام) آمده است كه منظور از كرهوا ما
نزل الله بنى اميه هستند كه نزول فرمان خداوند را در باره ولايت على (عليه السلام)
ناخوش داشتند .
روشن است كه اين نوعى تطبيق و بيان مصداق است نه انحصار مفهوم آيه .
آيه بعد در حقيقت توضيحى است براى اين تهديد سربسته مى فرمايد : حال آنها چگونه
خواهد بود هنگامى كه فرشتگان مرگ روحشان را قبض
تفسير نمونه ج : 21 ص : 475
مى كنند در حالى كه بر صورت و پشت آنها مى زنند ( فكيف اذا توفتهم الملائكة يضربون
وجوههم و ادبارهم ) .
آرى اين فرشتگان مامورند كه در آستانه مرگ مجازات آنها را شروع كنند تا طعم تلخ كفر
و نفاق و لجاجت و عناد را بچشند ، به صورت آنها مى كوبند ، براى اين كه رو به سوى
دشمنان خدا رفته اند ، و بر پشت آنها مى زنند بخاطر اين كه به آيات الهى و پيامبرش
پشت كردند .
اين معنى شبيه چيزى است كه در آيه 50 سوره انفال در باره كفار و منافقين آمده است :
و لو ترى اذ يتوفى الذين كفروا الملائكة يضربون وجوههم و ادبارهم و ذوقوا عذاب
الحريق : اگر ببينى كافران را هنگامى كه فرشتگان مرگ جان آنها را مى گيرند ، و بر
صورت و پشت آنها مى زنند ، و مى گويند : بچشيد عذاب سوزنده را ... .
در آخرين آيه مورد بحث باز به بيان علت اين عذاب الهى در آستانه مرگ آنها پرداخته
مى گويد : اين عذاب و كيفر به خاطر آن است كه آنها از آنچه خداوند را به خشم مى
آورد پيروى كردند ، و آنچه را موجب خشنودى او است كراهت داشتند ، لذا خداوند
اعمالشان را حبط و نابود كرد ( ذلك بانهم اتبعوا ما اسخط الله و كرهوا رضوانه فاحبط
اعمالهم ) .
چرا كه شرط قبولى اعمال و هر گونه تلاش و كوشش رضاى خدا است ، بنا بر اين طبيعى است
كه اعمال كسانى كه اصرار در خشم خدا دارند و مخالف با رضاى او هستند نابود گردد ، و
با دست خالى ، و كوله بار عظيمى از گناهان اين جهان را وداع گويند .
حال اين گروه درست مخالف وضعى است كه مؤمنان دارند كه فرشتگان
تفسير نمونه ج : 21 ص : 476
رحمت در آستانه مرگ به استقبال آنها مى آيند ، با روى گشاده به آنها مى گويند :
سلام بر شما باد ، هم اكنون وارد بهشت شويد بخاطر اعمالى كه انجام مى داديد : الذين
تتوفاهم الملائكة طيبين يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون .
( نحل - 33 ) .
قابل توجه اين كه در مورد خشم الهى جمله به صورت فعليه آمده است ( ما اسخط الله ) و
در مورد خشنودى او به صورت اسميه ( رضوانه ) .
بعضى از مفسران گفته اند اين تفاوت تعبير لطيفه اى در بردارد ، و آن اينكه خشم خدا
گاه گاه است ، و رضا و رحمتش مستمر است و مدام .
اين نكته نيز روشن است كه خشم و غضب و سخط در مورد خداوند به معنى تاثر نفسانى نيست
، همانگونه كه رضاى او نيز به معنى انبساط روح نمى باشد ، بلكه همانگونه كه در حديث
امام صادق (عليه السلام) آمده غضب الله عقابه و رضاه ثوابه : خشم خدا عقاب او است ،
و رضاى او ثواب او .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 477
أَمْ حَسِب الَّذِينَ فى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يخْرِجَ اللَّهُ
أَضغَنهُمْ(29) وَ لَوْ نَشاءُ لأَرَيْنَكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَهُمْ وَ
لَتَعْرِفَنَّهُمْ فى لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَلَكمْ(30) وَ
لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتى نَعْلَمَ الْمُجَهِدِينَ مِنكمْ وَ الصبرِينَ وَ نَبْلُوَا
أَخْبَارَكمْ(31)
ترجمه :
29 - آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است گمان كردند خدا كينه هايشان را ظاهر نمى
كند ؟ !
30 - و اگر ما بخواهيم آنها را به تو نشان مى دهيم تا آنها را با قيافه هايشان
بشناسى ، هر چند مى توانى از طرز سخنانشان آنها را بشناسى ، و خداوند اعمال شما را
مى داند .
31 - ما همه شما را قطعا آزمايش مى كنيم تا معلوم شود مجاهدان واقعى و صابران از
ميان شما كيانند ؟ و اخبار شما را بيازمائيم .
تفسير : منافقان را از لحن گفتارشان مى توان شناخت
در اين آيات باز هم به بحثى ديگر از صفات و نشانه هاى منافقين اشاره مى كند
تفسير نمونه ج : 21 ص : 478
و مخصوصا بر اين معنى تاكيد دارد كه اينها تصور نكنند براى هميشه مى توانند چهره
درونى خود را از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مؤمنان مكتوم دارند ، و خود را
از رسوائى بزرگ برهانند .
نخست مى گويد : آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است گمان كردند خدا كينه هاى
شديدشان را ظاهر نمى سازد ؟ ! ( ام حسب الذين فى قلوبهم مرض ان لن يخرج الله
اضغانهم ) .
اضغان جمع ضغن ( بر وزن حرص ، و همچنين بر وزن عقد ) به معنى كينه شديد است .
آرى آنها در درون دل كينه شديدى نسبت به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مؤمنان
داشته و هميشه منتظر فرصتى بودند كه ضربه اى بر آنها وارد كنند ، قرآن به آنان
هشدار مى دهد ، تصور نكنند هميشه مى توانند چهره واقعى خود را مكتوم دارند .
لذا در آيه بعد مى افزايد : اگر بخواهيم آنها را به تو نشان مى دهيم ، تا آنها را
با قيافه هايشان بشناسى ! ( و لو نشاء لاريناكهم فلعرفتهم بسيماهم ) .
در چهره هاى آنها علامتى مى گذاريم كه با مشاهده آن علامت از نفاقشان آگاه شوى ، و
به رأى العين آنها را ببينى .
سپس مى افزايد : هر چند الان هم مى توانى از طرز سخنانشان آنها را بشناسى ( و
لتعرفنهم فى لحن القول ) .
راغب در مفردات مى گويد : لحن عبارت از اين است كه سخن را از قواعد و سنن خود منحرف
سازند ، يا اعراب خلافى به آن دهند ، و يا از صورت صراحت به كنايه و اشاره بكشانند
، و منظور در آيه مورد بحث همان معنى
تفسير نمونه ج : 21 ص : 479
سوم است يعنى اين منافقان بيماردل را از كنايه ها و نيشها و تعبيرات موذيانه و
منافقانه شان مى توان شناخت .
هر جا سخن از جهاد است آنها به نحوى در تضعيف اراده مردم مى كوشند ، هر جا سخن از
حق و عدالت است آن را به سوى ديگرى منحرف مى سازند ، و آنجا كه از نيكان و پاكان و
پيشگامان اسلام سخن به ميان مى آيد به نحوى مى كوشند آنها را لكه دار و كم اعتبار
كنند .
لذا در حديث معروفى از ابو سعيد خدرى نقل شده است كه مى گويد : لحن القول بغضهم على
بن ابى طالب ، و كنا نعرف المنافقين على عهد رسول الله ببغضهم على بن ابى طالب :
منظور از لحن القول بغض على بن ابى طالب (عليه السلام) است ، و ما منافقان را در
عصر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از طريق عداوت با على (عليه السلام) مى
شناختيم .
آرى اين يكى از نشانه هاى بارز منافقان بود كه نسبت به اولين مؤمن از ميان مردان ،
و نخستين پيشگام جانباز اسلام عداوت مىورزيدند .
اصولا ممكن نيست انسان چيزى را در دل داشته باشد و بتواند براى مدت طولانى آن را
چنان مكتوم دارد كه حتى در كنايات و اشارات و لحن كلام او ظاهر نشود ، لذا در حديثى
از امير مؤمنان على (عليه السلام) مى خوانيم : ما اضمر احد شيئا
تفسير نمونه ج : 21 ص : 480
الا ظهر فى فلتات لسانه و صفحات وجهه : هيچكس چيزى را در دل پنهان نمى كند مگر
اينكه در سخنانى كه از دهان او ناآگاه مى پرد و صفحه صورتش آشكار مى شود .
در آيات ديگر قرآن سخنان موذيانه منافقان كه مصداق اين لحن القول است ، يا حركات
مشكوك آنها ، نقل شده است ، و شايد به همين دليل بعضى از مفسران گفته اند كه بعد از
نزول آيه مورد بحث ديگر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به خوبى منافقان را از
نشانه هاى آنها مى شناخت .
شاهد گوياى اين سخن اينكه به آن حضرت دستور داده شد كه هر گاه يكى از آنها از دنيا
برود بر او نماز نخواند ، و كنار قبرش براى دعا و طلب آمرزش نايستد : و لا تصل على
احد منهم مات ابدا و لا تقم على قبره ( توبه - 84 ) .
مخصوصا از مواقعى كه منافقان به خوبى چهره واقعى خود را آشكار مى كردند موقع جهاد
بود ، قبل از جنگ به هنگام جمع آورى كمكها و آماده شدن براى ميدان نبرد ، و در
ميدان جنگ به هنگام حملات شديد دشمن ، و بعد از جنگ به هنگام تقسيم غنائم كه در
آيات فراوانى از قرآن مجيد مخصوصا در سوره توبه و احزاب به آنها اشاره شده است ، و
كار به جائى رسيده بود كه حتى افراد عادى مسلمانان نيز منافقان را در اين صحنه ها
مى شناختند .
امروز هم شناختن منافقان از لحن قول و موضعگيريهاى خلافشان در مسائل مهم اجتماعى ،
و مخصوصا در بحرانها يا جنگها كار مشكلى نيست و با كمى دقت از گفتار و رفتارشان
شناسائى مى شوند .
و چه خوب است مسلمانان بيدار باشند و از اين آيه الهام گيرند و اين گروه خطرناك و
كينه توز را بشناسند و افشا كنند .
در پايان آيه مى افزايد : خداوند اعمال همه شما را مى داند ( و الله يعلم
تفسير نمونه ج : 21 ص : 481
اعمالكم ) .
هم اعمال مخفى و آشكار مؤمنان ، و هم اعمال منافقان را ، به فرض كه بتوانند چهره
اصلى خود را از مردم پنهان دارند آيا از خدا كه در ظاهر و باطن و خلوت و جلوت با
آنها است مى توانند مكتوم دارند ؟ ! در آيه بعد براى تاكيد بيشتر و نشان دادن طرق
شناخت مؤمنان از منافقان مى افزايد : ما همه شما را قطعا آزمايش مى كنيم ، تا معلوم
شود مجاهدان واقعى شما و صابران كيانند و مجاهدنماها و سست عنصران منافق كيان ؟ ! (
و لنبلونكم حتى نعلم المجاهدين منكم و الصابرين ) .
گر چه اين آزمايش دامنه وسيع و گسترده اى دارد و صبر و شكيبائى در انجام همه وظائف
را شامل مى شود ولى به تناسب كلمه مجاهدين ، و آيات قبل و بعد بيشتر منظور آزمايش
در ميدان جهاد است ، و راستى ميدان جهاد ميدان آزمايش بزرگ و سختى است ، و كمتر كسى
مى تواند چهره واقعى خود را در چنين ميدانهائى از نظرها مستور دارد .
و در ذيل آيه مى فرمايد : علاوه بر اينكه شما را مى آزمائيم اخبار شما را نيز
آزمايش مى كنيم ( و نبلوا اخباركم ) .
بسيارى از مفسران گفته اند كه مراد از اخبار در اينجا اعمال انسانها است ، چرا كه
وقتى عملى از انسان سرمى زند به صورت خبر در ميان مردم پخش مى شود ، بعضى نيز گفته
اند منظور از اخبار در اينجا اسرار درونى است ، چرا كه اعمال مردم از اين اسرار خبر
مى دهد .
اين احتمال نيز وجود دارد كه اخبار در اينجا به معنى خبرهائى است كه مردم از وضع
خود يا از تعهدات خويش مى دهند ، مثلا منافقان با پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
عهد كرده بودند كه پشت به ميدان نبرد نكنند در حالى كه عهد و پيمان
تفسير نمونه ج : 21 ص : 482
خود را شكستند : و لقد كانوا عاهدوا الله من قبل لا يولون الادبار ( احزاب - 15 ) .
و نيز بعضى از آنها از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اجازه بازگشت از ميدان جهاد
مى طلبيدند و مى گفتند خانه هاى ما بدون حفاظ است در صورتى كه بدون حفاظ نبود
هدفشان اين بود كه فرار كنند ! و يستاذن فريق منهم النبى يقولون ان بيوتنا عورة و
ما هى بعورة ان يريدون الا فرارا ( احزاب - 13 ) .
به اين ترتيب خداوند هم اعمال انسانها را مى آزمايد و هم گفتار و اخبار آنها را .
مطابق اين تفسير اين دو جمله در آيه مورد بحث دو معنى متفاوت دارد ، در حالى كه طبق
تفسيرهاى قبل تاكيد يكديگر است .
به هر حال اين نخستين بار نيست كه خداوند به مردم اعلام مى كند كه شما را مى
آزمائيم تا صفوفتان از هم مشخص شود ، و مؤمنان راستين از ضعيف الايمانها و منافقان
شناخته شوند ، در آيات فراوانى از قرآن اين مساله ابتلاء و امتحان مطرح شده است .
مسائل مربوط به آزمايش الهى را در جلد اول ذيل آيه 155 بقره ( صفحه 524 تا 535 )
بحث كرده ايم و همچنين در جلد 16 آغاز سوره عنكبوت مشروحا آمده است .
ضمنا جمله : حتى نعلم المجاهدين منكم ( تا مجاهدان شما را بشناسيم ) به اين معنى
نيست كه خداوند از اين گروه آگاهى ندارد بلكه منظور تحقق اين معلوم الهى است و مشخص
شدن اين گونه افراد است ، يعنى تا اين علم الهى تحقق خارجى يابد و عينيت حاصل كند و
صفوف مشخص شود .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 483
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صدُّوا عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ شاقُّوا الرَّسولَ مِن
بَعْدِ مَا تَبَينَ لهَُمُ الهُْدَى لَن يَضرُّوا اللَّهَ شيْئاً وَ سيُحْبِط
أَعْمَلَهُمْ(32) * يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا
الرَّسولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمَلَكمْ(33) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صدُّوا
عَن سبِيلِ اللَّهِ ثمَّ مَاتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ
لهَُمْ(34)
ترجمه :
32 - كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند و بعد از روشن شدن حق به
مخالفت با رسول خدا برخاستند هرگز زيانى به خدا نمى رسانند ، و به زودى اعمالشان را
نابود مى كند .
33 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا ، و اطاعت كنيد رسول خدا را ، و
اعمال خود را باطل مسازيد !
34 - كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند سپس در حال كفر از دنيا
رفتند خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 484
تفسير : آنها كه در حال كفر بميرند هرگز بخشوده نخواهند شد
بعد از بحثهاى گوناگونى كه پيرامون وضع منافقان در آيات گذشته بيان شد ، اين آيات
پيرامون جمع ديگرى از كفار بحث مى كند ، و مى فرمايد : كسانى كه كافر شدند و مردم
را از راه خدا بازداشتند و بعد از روشن شدن حق به مخالفت با رسول خدا برخاستند ،
هرگز زيانى به خدا نمى رسانند ، و اعمالشان را حبط و نابود مى كند ( حتى اگر كار
خيرى هم انجام داده اند چون با ايمان قرين نبوده حبط مى شود ) ( ان الذين كفروا و
صدوا عن سبيل الله و شاقوا الرسول من بعد ما تبين لهم الهدى لن يضروا الله شيئا و
سيحبط اعمالهم ) .
اين گروه ممكن است همان مشركان مكه باشند ، و يا كفار يهود مدينه ، و يا هر دو ،
زيرا تعبير به كفر و صد عن سبيل الله ( بازداشتن مردم از راه خدا ) و شاقوا الرسول
( مخالفت و دشمنى با پيامبر ) در مورد هر دو گروه در آيات قرآن آمده است .
تعبير به تبيين هدايت در مورد مشركان مكه از طريق معجزات بود ، و در مورد كفار اهل
كتاب از طريق كتاب آسمانيشان .
حبط اعمال آنها يا اشاره به كارهاى نيكى است كه احيانا انجام مى دادند ، مانند
ميهمان نوازى ، انفاق و كمك به ابن السبيل ، و يا اشاره به عقيم ماندن نقشه هاى
آنها بر ضد اسلام است .
به هر حال اين گروه داراى سه وصف بودند كفر و صد عن سبيل الله و دشمنى و عداوت با
پيامبر كه يكى مخالفت با خدا بود ، و ديگرى با بندگان خدا ، و ديگرى با رسول خدا .
در آيه بعد روى سخن را به مؤمنان كرده ، و بعد از بيان خطوط منافقين
تفسير نمونه ج : 21 ص : 485
و كفار خط آنها را نيز چنين تبيين مى كند : اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! اطاعت
كنيد خدا و اطاعت كنيد رسول خدا را ، و اعمال خود را باطل مسازيد ( يا ايها الذين
آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و لا تبطلوا اعمالكم ) .
در حقيقت برنامه مؤمنان در همه چيز نقطه مقابل گروه كافر و منافق است آنها مخالفت
فرمان خدا مى كنند ، و اينها اطاعت ، آنها به عداوت و دشمنى با پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) برمى خيزند و اينها فرمانبردارند ، آنها اعمالشان بر اثر كفر و ريا
و منت و مانند آن نابود مى شود اما اينها با ترك اين امور پاداش اعمالشان در پيشگاه
خدا محفوظ است .
به هر حال لحن آيه نشان مى دهد كه در ميان مؤمنان آن روز نيز افرادى بوده اند كه در
مساله اطاعت خداوند و رسول و حفظ اعمالشان از باطل شدن كوتاهى هائى داشته اند كه
خداوند با اين آيه به آنها اخطار مى كند .
شاهد اين سخن شان نزولى است كه بعضى از مفسران در باره اين آيه نقل كرده اند كه بنى
اسد اسلام آوردند و خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) عرضه داشتند ما تو را بر
خود مقدم داشته ايم ، و جان و خانواده خويش را در اختيار تو گذارده ايم ، ولى از
لحن گفتارشان يك نوع منت گذارى استفاده مى شد ، آيه فوق نازل گشت و به آنها در اين
زمينه هشدار داد .
بعضى از فقها به جمله اخير ( و لا تبطلوا اعمالكم ) براى حرمت شكستن نماز استدلال
كرده اند ، ولى همانگونه كه آيات قبل و بعد ، و خود آيه مورد بحث گواهى مى دهد
مربوط به اين معنى نيست ، بلكه هدف عدم ابطال از طريق شرك و رياء و منت و امثال آن
است .
آخرين آيه مورد بحث توضيح و تاكيدى است براى آنچه در آيات قبل پيرامون كفار آمده
است ، و در ضمن راه بازگشت را به آنها كه مايل باشند نشان
تفسير نمونه ج : 21 ص : 486
مى دهد ، مى فرمايد : كسانى كه كافر شدند و مردم را نيز از پيمودن راه خدا باز
داشتند سپس در همان حال كفر از دنيا رفتند خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد ! ( ان
الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله ثم ماتوا و هم كفار فلن يغفر الله لهم ) .
چرا كه با مرگ درهاى توبه بسته مى شود ، اينها بار سنگين كفر خودشان و اضلال و
گمراهى ديگران را هر دو بر دوش مى كشند ، چگونه امكان دارد خداوند آنها را ببخشد ؟
.
و به اين ترتيب در مجموع اين آيات ، از سه گروه سخن به ميان آمده است : منافقان ،
كفار ، و مؤمنان ، و صفات هر كدام و سرنوشت هر يك مشخص شده است .
نكته : عوامل نابودى ثواب عمل
از نكات حساسى كه در آيات مختلف قرآن از جمله آيه مورد بحث ، به آن هشدار داده شده
اين است كه مؤمنان مراقب باشند كه اعمالشان همچون كفار حبط و نابود نشود .
و به تعبير ديگر اصل عمل مطلبى است ، و نگاهدارى آن مطلبى مهمتر ، يك عمل پاك و
سالم و مفيد عملى است كه از آغاز سالم و بى عيب باشد و محافظت و مراقبت از آن تا
پايان عمر بشود .
عواملى كه اعمال آدمى را به خطر مى افكند يا نابود مى سازد بسيار است از جمله :
1 - منت گذاردن و آزار دادن است ، چنانكه قرآن مى گويد : يا ايها الذين آمنوا لا
تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى كالذى ينفق ماله
تفسير نمونه ج : 21 ص : 487
رئاء الناس و لا يؤمن بالله و اليوم الاخر : اى كسانى كه ايمان آورده ايد انفاقها و
بخشش هاى خود را با منت و آزار باطل نسازيد ، همانند كسى كه مال خود را براى نشان
دادن به مردم انفاق مى كند و ايمان به خدا و روز قيامت ندارد ( بقره - 264 ) .
در اينجا دو عامل بطلان عمل يكى منت و آزار و ديگرى ريا و كفر مطرح شده است كه اولى
بعد از عمل مى آيد ، و دومى مقارن آن ، و اعمال نيك را به آتش مى كشند .
2 - عجب عامل ديگرى است براى نابودى آثار عمل ، چنانكه در حديث آمده است العجب ياكل
الحسنات كما تاكل النار الحطب : عجب حسنات انسان را مى خورد همانگونه كه آتش هيزم
را ! .
3 - حسد نيز يكى از اين گونه اعمال است كه در باره آن نيز تعبيرى شبيه به عجب آمده
كه همچون آتش ، حسنات را نابود مى كند ، پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) فرمود : اياكم و الحسد فان الحسد ياكل الحسنات كما تاكل النار الحطب
.
اصولا همانگونه كه حسنات ، سيئات را از بين مى برد ( ان الحسنات يذهبن السيئات ) (
سوره هود - 114 ) همچنين گاهى سيئات ، حسنات را به كلى از اثر مى اندازد .
4 - مساله حفظ ايمان تا پايان عمر مهمترين شرط بقاى آثار عمل است چرا كه قرآن به
صراحت مى گويد : كسانى كه بى ايمان از دنيا بروند تمام اعمالشان حبط و نابود مى شود
.
تفسير نمونه ج : 21 ص : 488
از اينجا است كه به اهميت و مشكلات مساله نگهدارى اعمال پى مى بريم ، و لذا در
حديثى از امام باقر (عليه السلام) آمده كه فرمود : الا بقاء على العمل اشد من العمل
، قال و ما الابقاء على العمل ؟ قال يصل الرجل بصلة و ينفق نفقة لله وحده و لا شريك
له ، فكتب له سرا ثم يذكرها فتمحى فتكتب له علانية ، ثم يذكرها فتمحى و تكتب له
رياء ! : نگهدارى عمل از خود عمل سختتر است .
راوى سؤال مى كند منظور از نگهدارى عمل چيست .
پاسخ فرمود انسان بخششى مى كند و يا انفاقى در راه خداوند يكتا و به عنوان يك انفاق
پنهانى براى او ثبت مى شود ، سپس در جائى آنرا مطرح مى كند اين انفاق پنهانى حذف مى
شود و بجاى آن انفاق آشكار نوشته مى شود ، دگر بار در جائى ديگر آنرا مطرح مى كند
باز حذف مى شود و به عنوان رياء نوشته مى شود ! .
آيه مورد بحث اشاره سربسته اى به همه اين امور كرده مى گويد : و لا تبطلوا اعمالكم
.
تفسير نمونه ج : 21 ص : 489
فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلى السلْمِ وَ أَنتُمُ الأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ
مَعَكُمْ وَ لَن يَترَكمْ أَعْمَلَكُمْ(35)
ترجمه :
35 - هرگز سست نشويد و دشمنان را به صلح ( ذلت بار ) دعوت نكنيد در حالى كه شما
برتريد و خداوند با شماست و چيزى از ثواب اعمالتان را هرگز كم نمى كند
تفسير : صلح بيجا و ذلت بار !
در تعقيب آيات گذشته پيرامون مسئله جهاد اين آيه به يكى از نكات مهم پيرامون جهاد
اشاره مى كند و آن اينكه افراد سست و ضعيف الايمان براى فرار از زير بار جهاد و
مشكلات ميدان جنگ غالبا مساله صلح را مطرح مى كنند ، مسلما صلح بسيار خوب است اما
در جاى خود ، صلحى كه تامين اهداف والاى اسلامى كند ، و حيثيت و عظمت و آبروى
مسلمين را حفظ نمايد ، نه صلحى كه آنها را به خوارى و ذلت كشاند .
لذا مى فرمايد : اكنون كه دستورهاى گذشته را شنيديد سست نشويد و دشمنان را دعوت به
صلح نكنيد در حالى كه شما برتريد ( فلا تهنوا و تدعوا الى السلم و انتم الاعلون ) .
يعنى حالا كه نشانه هاى پيروزى و برترى شما آشكار شده چگونه با پيشنهاد صلح كه
مفهومش عقب نشينى و شكست است پيروزيهاى خود را عقيم مى گذاريد ؟ اين در حقيقت صلح
نيست ، اين تسليم و سازشى است كه از سستى و زبونى سرچشمه
تفسير نمونه ج : 21 ص : 490
مى گيرد ، اين يك نوع عافيت طلبى زشتى است كه عواقب دردناك و خطرناك به بار مى آورد
.
و در ذيل آيه براى تقويت روحيه مسلمين مجاهد مى افزايد : و خدا با شما است ، و ثواب
اعمالتان را هرگز نمى كاهد ( و الله معكم و لن يتركم اعمالكم ) كسى كه خدا با او
است همه عوامل پيروزى را در اختيار دارد ، هرگز احساس تنهائى نمى كند ، ضعف و سستى
به خود راه نمى دهد ، به نام صلح ، تسليم دشمن نمى شود ، و فراورده هاى خونهاى
شهيدان را در لحظات حساس به باد نمى دهد .
لن يتركم از ماده وتر ( بر وزن سطر ) به معنى منفرد است ، و لذا به كسانى كه بعضى
از بستگان نزديكشان كشته مى شود و آنها تنها مى مانند وتر ( بر وزن فكر ) مى گويند
، و به معنى نقصان و كمبود نيز آمده است و در آيه مورد بحث كنايه زيبائى از اين
مطلب است كه خداوند شما را تنها نمى گذارد و اجر و پاداش اعمالتان را همراه شما مى
كند .
به خصوص اينكه مى دانيد هر گامى در راه جهاد برداريد براى شما ثبت مى شود ، نه تنها
چيزى از پاداشتان را كم نمى گذارد كه از فضل و كرمش نيز بر آن مى افزايد .
از آنچه گفتيم روشن شد كه آيه مورد بحث هيچ تضادى با آيه 61 سوره انفال ندارد ،
آنجا كه مى فرمايد و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توكل على الله انه هو السميع
العليم : اگر آنها تمايل به صلح نشان دهند تو نيز از در صلح درآ ، و بر خدا تكيه كن
كه او شنوا و دانا است تا يكى را ناسخ ديگرى قرار دهيم .
بلكه هر يك از اين دو ناظر به مورد خاصى است ، يكى اشاره به صلح معقول و ديگرى صلح
نابجا است ، يكى صلحى است كه منافع مسلمين را
تفسير نمونه ج : 21 ص : 491
كاملا تامين مى كند ، و ديگرى صلحى است كه از ناحيه مسلمانان ضعيف و سست در آستانه
پيروزيها مطرح مى گردد .
و لذا به دنبال آيه سوره انفال مى گويد : و ان يريدوا ان يخدعوك فان حسبك الله :
اما اگر آنها بخواهند با مطرح كردن صلح تو را فريب دهند و نيرنگى در كار باشد هرگز
تسليم مشو ، و نگرانى به خود راه مده ، چرا كه خداوند پشتيبان تو است .
امير مؤمنان على (عليه السلام) در فرمان مالك اشتر به هر دو قسم از صلح اشاره كرده
، مى فرمايد : و لا تدفعن صلحا دعاك اليه عدوك و لله فيه رضا : هر گاه دشمن تو را
به صلحى دعوت كند كه رضاى خدا در آن بوده باشد پيشنهاد صلح را رد مكن مطرح شدن صلح
از ناحيه دشمن از يكسو و توام بودن با رضاى خدا از سوى ديگر ، تقسيم شدن صلح را به
دو قسم كه در بالا گفتيم نشان مى دهد .
به هر حال امراى مسلمين بايد در تشخيص موارد صلح و جنگ كه از پيچيده - ترين و
ظريفترين مسائل سرنوشت ساز است فوق العاده دقيق و هوشيار باشند ، چرا كه كمترين
اشتباه محاسبه در اين جهت عواقب مرگبارى را به دنبال دارد .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 492
إِنَّمَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِن تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا
يُؤْتِكمْ أُجُورَكُمْ وَ لا يَسئَلْكُمْ أَمْوَلَكُمْ(36) إِن يَسئَلْكُمُوهَا
فَيُحْفِكمْ تَبْخَلُوا وَ يخْرِجْ أَضغَنَكمْ(37) هَأَنتُمْ هَؤُلاءِ تُدْعَوْنَ
لِتُنفِقُوا فى سبِيلِ اللَّهِ فَمِنكم مَّن يَبْخَلُ وَ مَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا
يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنىُّ وَ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ وَ إِن
تَتَوَلَّوْا يَستَبْدِلْ قَوْماً غَيرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثَلَكم(38)
ترجمه :
36 - زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى است و اگر ايمان آوريد و تقوى پيشه كنيد
پاداشهاى شما را به نحو كامل مى دهد و ( در برابر آن ) چيزى از اموال شما نمى طلبد
.
37 - چرا كه هر گاه اموال شما را مطالبه كند ، و حتى اصرار نمايد ، بخل مىورزيد ، و
كينه و خشم شما را آشكار مى سازد !
38 - آرى شما همان جمعيتى هستيد كه دعوت براى انفاق در راه خدا مى شويد و بعضى از
تفسير نمونه ج : 21 ص : 493
شما بخل مىورزند ، و هر كس بخل كند نسبت به خود بخل كرده است ، و خداوند بى نياز
است و شما همه نيازمنديد و هرگاه سرپيچى كنيد خداوند گروه ديگرى را بجاى شما مى
آورد كه مانند شما نخواهند بود .
تفسير : اگر سرپيچى كنيد اين رسالت را به گروه ديگرى مى دهد
گفتيم سوره محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سوره جهاد است ، از مساله جهاد آغاز شده
و با مساله جهاد پايان مى گيرد .
آيات مورد بحث كه آخرين آيات اين سوره است نيز به يكى ديگر از مسائل زندگى انسانها
در اين رابطه مى پردازد ، و براى تشويق و تحريك هر چه بيشتر مسلمانان در زمينه
اطاعت خداوند عموما و مساله جهاد خصوصا بى ارزش بودن زندگى دنيا را مطرح مى كند ،
زيرا يك عامل مهم بازدارنده از جهاد ، سرگرم شدن و دلبستگى به زندگى مادى دنيا است
.
مى فرمايد : زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى است ( انما الحياة الدنيا لعب و لهو ) .
لعب ( بازى ) به كارهائى گفته مى شود كه داراى يكنوع نظم خيالى براى وصول به يك هدف
خيالى است ، و لهو ( سرگرمى ) به هر كارى گفته مى شود كه انسان را به خود مشغول
داشته و از مسائل اصولى منحرف سازد .
و به راستى زندگى دنيا بازى و سرگرمى است ، نه از آن كيفيتى حاصل مى شود و نه حالى
، نه دوامى دارد و نه بقائى ، لحظاتى است زودگذر ، و لذاتى است ناپايدار و توأم با
انواع دردسر ! به دنبال آن مى افزايد : و اگر ايمان آوريد و تقوا پيشه كنيد خداوند
پاداشهاى شما را به نحو كامل و شايسته مى دهد ، و در برابر آن اموال شما را نمى
طلبد ( و ان تؤمنوا و تتقوا يؤتكم اجوركم و لا يسئلكم اموالكم ) .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 494
نه خداوند در برابر هدايت و راهنمائى و آنهمه پاداشهاى عظيم در دنيا و آخرت مالى از
شما مى طلبد ، و نه پيامبرش ، اصولا خدا نيازى ندارد ، و نياز پيامبرش نيز فقط به
خدا است .
و اگر مقدار ناچيزى از اموالتان به عنوان زكات و حقوق شرعى ديگر گرفته مى شود آنهم
براى خود شما مصرف مى گردد ، براى نگهدارى يتيمان و مستمندان و ابن السبيل شما ، و
براى دفاع از امنيت و استقلال كشورتان و برقرارى نظم و آرامش و تامين نيازمنديها و
عمران و آبادى شهر و ديار شما است .
بنا بر اين همين مقدار نيز براى خود شما است كه خدا و پيامبرش از همگان بى نيازند ،
و به اين ترتيب تناقضى بين مفهوم آيه و آيات انفاق و زكات و مانند آن وجود ندارد .
در تفسير جمله و لا يسئلكم اموالكم و رفع تناقض احتمالات متعدد ديگرى نيز داده اند
: بعضى گفته اند : در برابر هدايت و پاداش چيزى از اموالتان را طلب نمى كند .
بعضى ديگر گفته اند : كل اموال شما را نمى طلبد ، و تنها قسمتى از آن را مى خواهد .
بعضى نيز گفته اند : اين جمله اشاره به اين است كه اموال همه از آن خدا است گر چه
چند روزى اين امانت نزد ما است .
ولى از همه مناسبتر همان تفسير اول است .
به هر حال نبايد فراموش كرد كه بخشى از جهاد ، جهاد با اموال است و اصولا هر گونه
نبرد با دشمن نياز به هزينه هائى دارد كه بايد از سوى مسلمانان با ايمان و پرهيزگار
و آنها كه وابسته و دلبسته به دنيا نيستند گردآورى شود و آيات مورد بحث در حقيقت
زمينه هاى فكرى و فرهنگى را براى اين مساله
تفسير نمونه ج : 21 ص : 495
آماده مى كند .
در آيه بعد براى نشان دادن ميزان دلبستگى غالب مردم به اموال و ثروتهاى شخصى مى
افزايد : هر گاه اموال شما را مطالبه كند ، و حتى اصرار ورزد بخل مى كنيد ، بلكه از
آن بالاتر كينه ها و خشم شما را آشكار مى سازد ! ( ان يسئلكموها فيحفكم تبخلوا و
يخرج اضغانكم ) .
يحفكم از ماده احفاء به معنى اصرار در مطالبه و سؤال است ، و در اصل از حفا به معنى
پابرهنه راه رفتن است .
اين تعبير كنايه از كارهائى است كه انسان تا آخرين حد آنرا پيگيرى مى كند ، لذا
احفاء شارب به معنى اصلاح كردن سبيل در كوتاهترين حد است .
و اضغان جمع ضغن چنانكه قبلا هم اشاره كرديم به معنى كينه شديد است .
خلاصه اينكه آيه بيانگر دلبستگى شديد بسيارى از مردم به مسائل مالى است و در حقيقت
يكنوع ملامت و سرزنش آنها و در عين حال تشويق به ترك اين وابستگى است ، تا آنجا كه
اگر خدا نيز از آنها مطالبه كند خشم و كينه او را به دل مى گيرند ! و به اين ترتيب
با اين تازيانه ملامت روح خفته انسانها را بيدار مى سازد ، تا زنجير اسارت و بردگى
اموال را از گردن خويش بردارند و آنچنان شوند كه در راه دوست از همه چيز بگذرند ، و
همه را بر پاى او نثار كنند ، در عوض ايمان و تقوا و رضا و خشنودى او را بطلبند .
آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه سوره محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است تاكيد
ديگرى است بر آنچه در آيات گذشته پيرامون مسائل مادى و دلبستگى هاى مردم به آن
تفسير نمونه ج : 21 ص : 496
و انفاق در راه خدا آمده است .
مى فرمايد : بدانيد شما همان جمعيتى هستيد كه دعوت براى انفاق در راه خدا مى شويد ،
بعضى از شما اين فرمان الهى را اطاعت مى كنند در حالى كه بعضى بخل مىورزند ( ها
انتم هؤلاء تدعون لتنفقوا فى سبيل الله فمنكم من يبخل ) .
در اينجا اين سؤال مطرح مى شود كه در آيات قبل گفته شد خداوند اموال شما را مطالبه
نمى كند چگونه در اين آيه دستور به انفاق فى سبيل الله داده شده است ؟ ولى دنباله
خود آيه در حقيقت به اين سؤال از دو راه پاسخ مى دهد : نخست مى گويد : كسى كه در
انفاق بخل كند نسبت به خود بخل كرده است ( و من يبخل فانما يبخل عن نفسه ) .
چرا كه نتيجه انفاقها هم در دنيا به خود شما بازمى گردد ، زيرا فاصله هاى طبقاتى كم
مى شود آرامش و امنيت در جامعه حكمفرما مى گردد ، محبت و صفا و صميميت جاى كينه و
عداوت را مى گيرد اين پاداش دنيوى شما است .
و هم در آخرت در برابر هر درهم و دينارى مواهب و نعمتهائى به شما ارزانى مى دارد كه
هرگز به فكر بشرى خطور نكرده است ، بنا بر اين هر قدر بخل كنيد به خودتان بخل كرده
ايد ! به تعبير ديگر مساله انفاق در اينجا بيشتر ناظر به انفاق براى جهاد است و
تعبير به فى سبيل الله نيز تناسب با همين معنى دارد ، و واضح است كه هر گونه كمك به
پيشرفت امر جهاد ضامن حفظ موجوديت و استقلال و شرف يك جامعه است .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 497
پاسخ ديگر اينكه خداوند غنى و بى نياز است و شما همه نيازمنديد ( و الله الغنى و
انتم الفقراء ) .
او هم از انفاق شما بى نياز است ، و هم از اطاعتتان ، اين شما هستيد كه در دنيا و
آخرت نياز به لطف و رحمت و پاداش او داريد .
اصولا موجودات امكانيه و ما سوى الله سر تا پا فقر و نيازند ، و غنى بالذات تنها
خدا است ، آنها حتى در اصل وجودشان دائما وابسته به اويند ، و لحظه به لحظه از منبع
لا يزال فيض وجود او مدد مى گيرند كه اگر يك لحظه از آنها قطع فيض كند هستى همه بر
باد مى رود و فرو ريزند قالبها ! آخرين جمله هشدارى است به همه مسلمانان كه قدر اين
نعمت بزرگ و موهبت عظيم را بدانيد كه خداوند شما را پاسدار آئين پاكش قرار داد تا
حاميان دين و ياوران پيامبر او باشيد ، اگر به اين نعمت بزرگ ارج ننهيد و اگر روى
گردان شويد اين ماموريت را به گروه ديگرى مى سپارد گروهى كه همانند شما نخواهند بود
! ( و ان تتولوا يستبدل قوما غيركم ثم لا يكونوا امثالكم ) .
آرى اين بار هرگز بر زمين نمى ماند ، اگر شما به اهميت موقفتان پى نبريد ، و اين
رسالت عظيم را ناديده بگيريد ، خداوند قوم ديگرى را برمى انگيزد و اين رسالت عظيم
را بر دوش آنها مى افكند ، قومى كه در ايثار و فداكارى و بذل جان و مال و انفاق فى
سبيل الله به مراتب از شما برتر و بالاتر باشند ! اين تهديد بزرگى است كه نظير آن
در آيه 54 سوره مائده نيز آمده است : يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه
فسوف ياتى الله بقوم يحبهم و يحبونه اذلة على المؤمنين اعزة على الكافرين يجاهدون
فى سبيل الله و لا يخافون لومة لائم : اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! هر كس از شما
از آئين خود بازگردد ( به خدا زيانى نمى رساند ) خداوند در آينده جمعيتى را مى آورد
كه آنها را دوست
تفسير نمونه ج : 21 ص : 498
دارد و آنها نيز خدا را دوست دارند ، در برابر مؤمنان متواضع ، و در برابر كافران
نيرومند و شكست ناپذير ، مردانى كه در راه خدا جهاد مى كنند و هرگز از سرزنش سرزنش
كنندگان هراسى به خود راه نمى دهند ( مائده - 53 ) .
جالب توجه اين كه اكثر مفسران در ذيل آيه مورد بحث نقل كرده اند كه بعد از نزول اين
آيه جمعى از اصحاب رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) عرض كردند : من هؤلاء الذين
ذكر الله فى كتابه : اين گروهى كه خداوند در اين آيه به آنها اشاره كرده كيانند ؟ !
در اين هنگام سلمان نزديك پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نشسته بود ، پيامبر دست
بر پاى سلمان ( و طبق روايتى بر شانه سلمان ) زد و فرمود : هذا و قومه ، و الذى
نفسى بيده لو كان الايمان منوطا بالثريا لتناوله رجال من فارس : منظور اين مرد و
قوم او است ، سوگند به آن كس كه جانم به دست او است اگر ايمان به ثريا بسته باشد
گروهى از مردان فارس آنرا به چنگ مى آورند ! اين حديث و مشابه آن را محدثان معروف
اهل سنت مانند محدث معروف بيهقى و ترمذى در كتب معروف خود آورده اند ، و مفسران
معروف شيعه و اهل سنت بر آن اتفاق دارند ، مانند : نويسنده تفسير قرطبى ، روح
البيان ، و مجمع البيان و فخر رازى و مراغى و ابو الفتوح رازى و مانند آنها .
در تفسير در المنثور در ذيل همين آيه نيز چندين حديث در همين زمينه آورده است .
حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه مكمل حديث فوق است فرمود : و
الله ابدل بهم خيرا منهم ، الموالى : به خدا سوگند كه خداوند به اين وعده خود وفا
كرده و گروهى را از غير عرب بهتر از آنها جانشين آنها فرمود .
تفسير نمونه ج : 21 ص : 499
اگر با دقت و خالى از هر گونه تعصب به تاريخ اسلام و علوم اسلامى بنگريم ، و سهم
عجم ، و مخصوصا ايرانيان را در ميدانهاى جهاد و مبارزه با دشمنان از يكسو ، و تنقيح
و تدوين علوم اسلامى را از سوى ديگر بنگريم به واقعيت اين حديث پى خواهيم برد و شرح
اين سخن بسيار است .
خداوندا ! ما را در مسير جهاد و ايثار و فداكارى در طريق آئين پاكت استوار و ثابت
قدم بدار .
بارالها ! اين افتخار بزرگى را كه به ما مرحمت فرمودى كه داعيان آئين پاك تو باشيم
هرگز از ما سلب مكن .
پروردگارا ! در اين هنگام كه طوفانهاى شديد از شرق و غرب براى محو آثار آئين پاكت
درگرفته ، به ما قدرت بيشتر ، ايمان محكمتر ، ايثار فزونتر و اخلاص فراوانتر مرحمت
فرما ! آمين يا رب العالمين جمعه 17 ماه رمضان ( روز فتح بدر ) سال 1405 مطابق 17 3
64 پايان سوره محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و پايان جلد 21 تفسير نمونه
|