بعدی
تفسير نمونه ج : 20 ص : 195
مى گرفتند بر سر آنان فرود آيد ( و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤن ) .
در اينكه منظور از اين علم و دانشى كه آنها به آن مغرور بودند ، و خود را با داشتن
آن بى نياز از تعليمات انبيا مى ديدند ، چه بوده است ؟ مفسران احتمالات مختلفى داده
اند كه همه با هم قابل جمع است :
1 - شبهات واهى و سفسطه هاى بى اساسى را علم مى پنداشتند و به آن تكيه مى كردند كه
نمونه هاى متعددى از آن در آيات قرآن منعكس است .
گاه مى گفتند من يحيى العظام و هى رميم : چه كسى مى تواند اين استخوانهاى پوسيده را
زنده كند ؟ ( يس - 78 ) .
و گاه مى گفتند ا ئذا ضللنا فى الارض ا ئنا لفى خلق جديد آيا هنگامى كه خاك شديم و
در زمين گم شديم ممكن است بار ديگر آفرينش تازه اى بيابيم ( سجده - 10 ) .
گاه مى افزودند : ما هى الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما يهلكنا الا الدهر جز
زندگى اين دنيا چيزى در كار نيست ، گروهى مى ميرند و گروهى متولد مى شوند و جز
طبيعت ما را هلاك نمى كند ! ( جاثيه - 24 ) .
و امثال اين ادعاهاى واهى و بدون دليل كه علمش مى پنداشتند .
2 - منظور علوم مربوط به دنيا و تدبير زندگى است همانگونه كه قارون مدعى آن بود ، و
مى گفت : انما اوتيته على علم عندى اين ثروت را به خاطر آگاهى خاصى كه نزد من بوده
است به دست آورده ام ! ( قصص - 78 ) .
3 - منظور علوم و دانشهائى همچون دلائل عقلى و فلسفى خواه در شكل رسميش يا غير رسمى
كه گروهى با داشتن اينگونه علوم خود را از پيامبران بى نياز مى بينند ، چه در گذشته
چه در حال ! و همانگونه كه گفتيم اين تفسيرها منافات با يكديگر ندارد ، هدف اين است
كه با اتكاى به علوم محدود بشرى ، خواه در معارف عقلى و اعتقادات يا در دنيا
تفسير نمونه ج : 20 ص : 196
و يا شبهات واهى كه آن را علم مى پنداشتند ، علومى را كه از سرچشمه وحى صادر شده
بود نفى مى كردند و به باد استهزا مى گرفتند ، و به علوم اندك خود خوشحال بودند و
خويشتن را به كلى از انبيا بى نياز مى ديدند .
اما قرآن نتيجه اين خودخواهى و غرور را در آيات بعد چنين بيان كرده : هنگامى كه شدت
عذاب ما را ديدند ، عذابى كه براى ريشه كن كردن آنها نازل شده بود و فرمان قطعى
پروردگار را در زمينه نابوديشان به همراه داشت ، از كرده خود پشيمان شدند ، خود را
موجودى ضعيف و ناتوان ديدند و رو به درگاه حق آوردند و فريادشان بلند شد و گفتند :
اكنون به خداوند يگانه ايمان آورديم ، و نسبت به معبودهائى كه شريك او مى شمرديم
كافر شديم ! ( فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين )
.
اما هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند ايمان آنها به حالشان سودى نداشت ( فلم يك
ينفعهم ايمانهم لما راوا باسنا ) .
چرا كه به هنگام نزول عذاب استيصال درهاى توبه بسته مى شود ، و اصولا اينگونه ايمان
اضطرارى فايده ايمان اختيارى را نمى تواند داشته باشد ، و زائيده آن شرائط فوق
العاده است ، به همين دليل هر گاه طوفان بلا فرو بنشيند راه گذشته خود را از سر مى
گيرند .
و نيز به همين دليل ايمان فرعون به هنگامى كه در ميان امواج نيل افتاد
تفسير نمونه ج : 20 ص : 197
پذيرفته نشد .
اين حكم مخصوص افراد يا اقوام معينى نيست ، بلكه چنانكه قرآن در دنبال همين سخن مى
گويد : اين سنت الهى است كه در مورد بندگان گذشته نيز اجرا شده است ( سنت الله التى
قد خلت فى عباده ) .
سپس آخرين آيه مورد بحث را به اين جمله پايان مى دهد : و در آن هنگام كه عذاب الهى
دامانشان را فرو گرفت خسران و زيان كافران آشكار شد ( و خسر هنالك الكافرون ) .
آن روز فهميدند كه سرمايه اى جز مشتى غرور و پندار نداشتند ، و آنچه را آب حيات
خيال مى كردند سرابى بيش نبود ، سرمايه هاى وجود خود را همه در اين بيراهه زندگى به
هدر داده ، و محصولى جز گناه و عذاب اليم الهى فراهم نساخته بودند ، چه زيان و
خسرانى از اين برتر ؟ ! و به اين ترتيب سوره مؤمن كه با توصيف حال كافران مغرور
آغاز شده بود ، با پايان زندگى دردناك آنها خاتمه مى يابد !
نكته : مغروران به علم
در آيات مختلف اين سوره ، چنانكه شرح داده شد ، سرچشمه اصلى انحراف و بدبختى گروه
كثيرى از مردم را كبر و غرور معرفى مى كند .
تكبرى كه گاه از داشتن امكانات مالى ، و يا كثرت نفرات و نيروى نظامى سرچشمه مى
گيرد ، و گاه از داشتن مختصر معلوماتى كه آن را فراوان مى پندارد .
نمونه زنده آن را در عصر و زمان خود ، و بعد از پيروزيهاى علمى و صنعتى در جوامع
پيشرفته مادى با چشم مى بينيم ، زيرا مى دانيم يكى از عوامل مؤثر نفى
تفسير نمونه ج : 20 ص : 198
مذهب و روى آوردن به مكتبهاى الحادى همان غرور علمى است كه در قرون اخير براى جمعى
از دانشمندان علوم طبيعى پيدا شده ، آنها با كشف اسرارى از طبيعت و دست يافتن به
روزنه هائى از علم آنچنان مست و مغرور شدند كه تصور كردند چيزى در اين عالم جز آنچه
آنها مى دانند وجود ندارد ، و چون خدا را در آزمايشگاههاى خود حاضر نديدند راه
انكار پيش گرفتند ! اين غرور علمى به قدرى گسترش پيدا كرد كه اصلا مذهب و وحى
انبياء را زائيده جهل يا ترس بشر پنداشتند و گفتند : با فرا رسيدن دوران شكوفائى
علم ديگر نيازى به اين مسائل نيست ! حتى گاه پا را از اين فراتر نهادند و دوران
زندگى بشر را از نظر فكرى به چهار دوران تقسيم كردند :
1 - دوران افسانه ها 2 - دوران مذهب ! 3 - دوران فلسفه 4 - دوران علم كه منظورشان
علوم طبيعى و تجربى بود ! البته آكنده بودن مذاهبى كه در محيط فعاليت اين گروه از
دانشمندان وجود داشت از خرافات بسيار ، به اين هدف باطل نيز كمك كرد ، ( منظور
عمدتا خرافات ارباب كليسا است ) و به اين ترتيب به گمان خود براى هميشه مذهب و
تعليمات انبيا را از صحنه زندگى بشر بيرون ساختند .
ولى خوشبختانه اين مستى و غرور ديرى نپاييد و عوامل ديگرى دست به دست هم داد و بر
اين پندارهاى بى اساس خط بطلان كشيد و به مصداق آيات فوق هنگامى كه به علوم خود
مغرور شدند باس الهى دامانشان را گرفت و فريادهايشان بجائى نرسيد .
از يكسو جنگهاى جهانى اول و دوم نشان داد كه پيشرفتهاى علمى و صنعتى بشر نه تنها او
را خوشبخت نكرده ، بلكه او را از هر زمان به لبه پرتگاه نزديكتر
تفسير نمونه ج : 20 ص : 199
ساخته است .
از سوى ديگر بروز انواع مفاسد اخلاقى و اجتماعى ، و بروز انواع نابسامانيها ، قتلها
و كشتارها و بيماريهاى روانى و انواع تجاوزهاى مالى و ناموسى ، نشان داد كه علوم
انسانى هرگز نتوانسته است به تنهائى جلو نابسامانيها را بگيرد ، بلكه بد آموزيهائى
كه معمولا از آن جدا نيست گاهى بر دامنه آن افزوده است .
از سوى سوم معماهاى فراوانى كه در علوم پيدا شد و انسان خود را از حل آن عاجز ديد ،
و دنياهاى وسيعى كه در برابر ديدگان او خودنمائى كرد ( چه عوالم بسيار بزرگ و چه
فوق العاده كوچك ) و خود را از شناخت آن ناتوان مشاهده كرد ، سبب شد كه بار ديگر
دست به دامان تعليمات انبيا بزند ، و گروه عظيمى دوباره به سايه وحى باز گردند ، و
درمان اين بيماريهاى جانكاه را در دستورات انبياء جستجو كنند .
كليساها رونق گرفت تعليمات مذهبى جزء برنامه زندگى بسيارى شد .
در اين ميان اسلام با تعليمات ويژه و مترقى و جامع خود بروز و ظهور تازه اى يافت ،
و حركتها به سوى شناخت اسلام اصيل شروع شد .
اميد است پيش از آنكه باس الهى بار ديگر دامان گروهى از مردم اين جهان را بگيرد اين
بيدارى همگانى شود ، و آثار آن غرور محو و نابود گردد تا به خسران و زيان منتهى
نگردد .
پروردگارا ! ما را از مركب غرور فرود آور ، و از كبر و لجاجت و خود خواهى كه مايه
هلاكت و بدبختى و شرمسارى است حفظ فرما .
خداوندا ! دنياى ما را نيز بيدار كن ، و پيش از آنكه باس شديدت دامان مردم عصر ما
را فرو گيرد به سايه پر مهر تعليمات پيامبرانت باز گردان .
تفسير نمونه ج : 20 ص : 200
بار الها ! ما را از آن گروه قرار ده كه از سرگذشت ديگران پند مى گيرند ، تا سرگذشت
ما پندى براى ديگران نشود .
آمين يا رب العالمين پايان سوره مؤمن شب 27 محرم الحرام 1405 مطابق اول آبان 1363
تفسير نمونه ج : 20 ص : 201
( 41 ) سوره حم سجده فصلت اين سوره در مكه نازل شده و داراى 54 آيه است
تاريخ شروع 28 محرم الحرام 1405 2 8 1363
تفسير نمونه ج : 20 ص : 202
تفسير نمونه ج : 20 ص : 203
محتواى سوره فصلت
اين سوره به حكم اينكه از سوره هاى مكى است ويژگيهاى سوره هاى مكى را كه تاكيد بر
معارف اسلامى و مسائل اعتقادى و انذار و بشارت است در بردارد ، و در عين حال مسائلى
در آن مطرح است كه در سوره هاى ديگر قرآن مطرح نشده ، و از مختصات اين سوره است .
رويهمرفته محتواى اين سوره را مى توان در چند بخش خلاصه كرد :
1 - توجه به قرآن و بحثهاى فراوانى پيرامون آن كه در آيات مختلف اين سوره آمده است
، و از جمله بقاء حاكميت قرآن و تسلط منطقى آن در تمام ادوار و اعصار كه در آيه 41
و 42 اين سوره به آن اشاره شده است ، و صريحا مى گويد : اين كتابى است شكست ناپذير
كه باطل هرگز بر آن غلبه نخواهد كرد و در عين حال دليلى است بر عدم تحريف قرآن در
طول تاريخ ، و همچنين موضعگيريهاى سرسختانه دشمنان در مقابل اين كتاب آسمانى تا
آنجا كه مردم را از شنيدن آيات قرآن نهى مى كردند .
2 - توجه به آفرينش آسمان و زمين ، مخصوصا آغاز آفرينش جهان از ماده گازى شكل (
دخان ) و مراحل پيدايش كره زمين و كوهها و گياهان و حيوانات .
3 - اشاراتى به سرگذشت اقوام مغرور و سركش پيشين ، از جمله قوم عاد و ثمود ، و
سرنوشت دردناك آنها و اشاره كوتاهى به داستان موسى (عليه السلام) .
4 - انذار و تهديد مشركان و كافران مخصوصا با ذكر آيات تكان دهنده اى در باره قيامت
و گواهى اعضاى بدن حتى پوست تن انسان ، و توبيخ شديد پروردگار نسبت به آنها به
هنگامى كه در برابر عذاب الهى قرار مى گيرند .
5 - پاره اى از دلائل رستاخيز و قيامت و خصوصيات و ويژگيهاى آن .
تفسير نمونه ج : 20 ص : 204
6 - مواعظ و اندرزهاى گوناگون كه در لابلاى مباحث فوق آمده و به آنها روح و حيات
بيشترى مى بخشد ، مخصوصا دعوت به استقامت در راه حق ، و طريقه برخورد منطقى با
دشمنان و طرز راهنمائى آنها به آئين خداوند .
7 - سرانجام سوره را با بحث جالب و كوتاهى پيرامون آيات آفاقى و انفسى پروردگار و
بازگشتى بر مساله معاد پايان مى بخشد .
فضيلت تلاوت اين سوره
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام مى خوانيم : من قرا حم السجدة اعطى بكل حرف منها
عشر حسنات : هر كس كه حم سجده را بخواند خداوند به تعداد هر حرفى از آن ده حسنه به
او عطا مى كند .
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) آمده است : من قرا حم السجدة كانت له
نورا يوم القيامة مد بصره ، و سرورا ، و عاش فى هذه الدنيا مغبوطا محمودا : كسى كه
حم سجده را تلاوت كند اين سوره در قيامت نورى در برابر او مى شود تا آنجا كه چشمش
كار مى كند ، و مايه سرور و خوشحالى او خواهد بود ، و در اين دنيا نيز مقامى شايسته
پيدا مى كند كه مايه غبطه ديگران مى شود .
در حديث ديگرى از بيهقى نقل شده كه خليل بن مره مى گويد : پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) هيچ شب به خواب نمى رفت مگر اينكه سوره تبارك و حم سجده را مى خواند
.
مسلم است آيات بيدار كننده اين سوره با آنهمه مواعظ روشنى بخش ، و آن معارف غنى و
پرمايه ، در صورتى كه با تلاوت جذب روح انسان گردد ، .
تفسير نمونه ج : 20 ص : 205
و راهنماى زندگى او شود ، نورى براى قيامت ، و وسيله مؤثرى براى پيروزى او در اين
جهان خواهد بود ، چرا كه تلاوت مقدمه فكر است ، و فكر مقدمه عمل .
نامگذارى اين سوره به فصلت از آيه سوم آن گرفته شده ، و به حم سجده از اين جهت است
كه با حم آغاز مى شود و آيه 37 آن آيه سجده است .
تفسير نمونه ج : 20 ص : 206
سورة فصلت
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ حم(1) تَنزِيلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ
الرَّحِيمِ(2) كِتَبٌ فُصلَت ءَايَتُهُ قُرْءَاناً عَرَبِيًّا لِّقَوْم
يَعْلَمُونَ(3) بَشِيراً وَ نَذِيراً فَأَعْرَض أَكثرُهُمْ فَهُمْ لا يَسمَعُونَ(4)
وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فى أَكنَّة مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَ فى ءَاذَانِنَا
وَقْرٌ وَ مِن بَيْنِنَا وَ بَيْنِك حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَمِلُونَ(5)
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - حم .
2 - اين كتابى است كه از سوى خداوند رحمن و رحيم نازل شده است .
3 - كتابى كه آياتش هر مطلبى را در جاى خود بازگو كرده است ، فصيح و گويا براى
جمعيتى كه آگاهند .
تفسير نمونه ج : 20 ص : 207
4 - قرآنى كه بشارت دهنده و بيم دهنده است ، ولى اكثر آنان رويگردان شدند ، لذا
چيزى نمى شنوند .
5 - آنها گفتند : قلبهاى ما در پوششهائى قرار گرفته ، و گوشهاى ما سنگين است ، و
ميان ما و تو حجابى وجود دارد ، حالا كه چنين است تو به دنبال عمل خود باش ما هم
براى خود عمل مى كنيم .
تفسير : باز هم عظمت قرآن
در روايات اسلامى آمده است كه رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) پيوسته بتهاى
مشركان را مذمت مى كرد ، و قرآن را بر آنها مى خواند تا به راه توحيد بازگردند ،
اما آنها مى گفتند : اين شعر محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ، و بعضى مى گفتند
اين كهانت است ( كهانت غيب گوئيهائى بود كه گروهى به ادعاى ارتباط با جنيان داشتند
) و بعضى مى گفتند اينها خطبه هاى زيبائى است كه او مى خواند ( و نامش را قرآن
گذاشته است ) .
روزى ابو جهل به وليد بن مغيره كه از رجال معروف آنها بود ، و عرب در اختلافات خود
و در مشكلات از او داورى و نظر خواهى مى كرد ، گفت : اى ابا عبد شمس ( ابا عبد شمس
كنيه وليد بود ) اينهائى را كه محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى گويد : چيست ؟ سحر
است ؟ يا كهانت است ؟ يا خطبه ؟ گفت : بگذاريد سخنانش را بشنوم ، نزد پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) آمد در حالى كه در حجر اسماعيل نشسته بود گفت : اى محمد ! چيزى
از اشعارت را براى من بخوان ! فرمود : شعر نيست ، بلكه كلام خدا است كه پيامبران و
رسولانش را با آن مى فرستاده ، گفت : هر چه هست بخوان ! رسول خدا (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) قرائت سوره حم سجده را آغاز كرد ، هنگامى كه بسم الله الرحمن الرحيم
را شنيد مسخره كرد و گفت : مردى در يمامه داريم نامش رحمن است ، مثل اينكه او را مى
خوانى !
تفسير نمونه ج : 20 ص : 208
فرمود : نه ، خدا را مى خوانم كه رحمن و رحيم است .
سپس ادامه داد ، هنگامى كه به آيه فان اعرضوا فقل انذرتكم صاعقة مثل صاعقة عاد و
ثمود ( آيه 13 همين سوره ) رسيد ، وليد از شنيدن آن لرزيد و مو بر تنش راست شد ، از
جا بر خواست و به سوى خانه خود رفت و به سراغ قريش نيامد ! قريش گفتند : اى ابو جهل
! مثل اينكه وليد بن مغيره متمايل به دين محمد شده است ، آيا نمى بينى به سراغ ما
نيامد ، و سخنان او را پذيرفت ، و به منزلش رفت ؟ به همين جهت قريش سخت غمگين شدند
.
روز ديگر ابو جهل به سراغ او آمد گفت : اى عمو ! ( وليد عموى ابو جهل بود ) ما را
سر به زير و رسوا كردى ! وليد گفت : مگر چه شده ، فرزند برادر ؟ ! گفت : تو دلباخته
آئين محمد شدى ؟ وليد گفت : من به هيچوجه دلبستگى پيدا نكردم ، و من بر همان دين
قبيله و نياكانم هستم ، ولى من سخن سخت و پيچيده اى از او شنيدم كه از شنيدنش مو بر
تن انسان راست مى شود ! ابو جهل گفت : شعر است ؟ گفت : ابدا ، شعر نيست .
گفت : خطبه هاى موزون است ؟ گفت : نه ، خطبه كلامى است به هم پيوسته و يكنواخت ، و
اين سخنانى است متفاوت كه هموزن يكديگر نمى باشد ، اما درخشندگى خاصى دارد ! گفت كه
كهانت است ؟ ! گفت : نه .
گفت : پس چيست ؟
تفسير نمونه ج : 20 ص : 209
گفت : بگذار در آن بينديشم ! روز بعد گفتند : اى وليد ! فكرت به كجا رسيد ؟ گفت :
بگوئيد سحر است چون دلها را مى گيرد و با خود مى برد ! ! اينجا بود كه قسمتى از
آيات سوره مدثر ( آيات 11 - 30 ) در باره او نازل شد .
اين روايت به خوبى نشان مى دهد كه تا چه حد آيات اين سوره پر جاذبه و تكان دهنده
است ، تا آنجا كه در انديشمند متعصب عرب چنين عكس العملى را بجا مى گذارد .
به تفسير آيات باز گرديم .
باز در آغاز اين سوره به حروف مقطعه برخورد مى كنيم ( حم ) كه براى دومين بار در
آغاز سوره هاى قرآن خودنمائى مى كند ، بارها پيرامون تفسير حروف مقطعه بحث كرده ايم
و نياز به تكرار نمى بينيم جز اينكه بعضى حم را نام سوره و يا ح را اشاره به حميد و
م را اشاره به مجيد كه دو نام از نامهاى بزرگ خداوند است دانسته اند .
سپس اشاره به عظمت قرآن كرده مى گويد : اين كتابى است كه از سوى خداوند رحمن و رحيم
نازل شده است ( تنزيل من الرحمن الرحيم ) .
رحمت عامه خداوند و رحمت خاصه او دست به دست هم داده اند و نزول اين آيات را سبب
شده است ، آياتى كه براى دوست و دشمن مايه رحمت است ، و براى اولياى خدا بركات و
رحمتهاى ويژه اى در بردارد .
در حقيقت صفت
تفسير نمونه ج : 20 ص : 210
بارز اين كتاب آسمانى كه در لابلاى تمام آياتش همچون عطر در ذرات برگ گل قرار گرفته
همان رحمت است ، رحمت براى كسانى كه راه آن را بپويند و از تعليماتش الهام گيرند .
بعد از بيان اجمالى فوق در باره قرآن به بيان تفصيلى پرداخته ، و اوصاف پنجگانه اى
براى اين كتاب آسمانى بيان مى كند ، اوصافى كه ترسيم روشن و گويائى از چهره اصلى
قرآن در بردارد .
نخست مى گويد : اين كتابى است كه آياتش مبين ، و هر مطلبى را در جاى خود بيان كرده
، و شرح و تفصيل تمام نيازمنديهاى انسان را در تمام زمينه ها ذكر نموده است ( كتاب
فصلت آياته ) .
كتابى است فصيح و گويا ( قرآنا عربيا ) .
براى جمعيتى كه آگاهند و جوياى حقيقتند ( لقوم يعلمون ) .
قرآنى كه بشير و نذير است ، و اميد بخش و بيم آفرين ، نيكان را بشارت مى دهد و
مجرمان را تهديد مى كند ( بشيرا و نذيرا ) .
اما اكثر آنها روى گردان شدند لذا چيزى نمى شنوند ( فاعرض اكثرهم فهم لا يسمعون ) .
به اين ترتيب نخستين امتياز اين كتاب بزرگ آسمانى اين است كه مسائل مختلف مورد نياز
بشر در آن تبيين و تشريع شده است به گونه اى كه هر كس در هر سطحى از فكر و انديشه
باشد و در هر مرحله اى از نياز روحى به مقدار فكر .
تفسير نمونه ج : 20 ص : 211
و نياز خويش از آن بهره مى گيرد .
وصف ديگرش اين است كه مجموعه اى كامل است ، زيرا قرآن از ماده قرائت در اصل به معنى
جمع كردن اجزاى سخن است .
در توصيف سوم فصاحت و بلاغت مخصوص آن را بيان مى كند ، كه حقايق را صريح و دقيق ،
بى كم و كاست و گويا و رسا ، و در عين حال زيبا و جذاب منعكس مى سازد .
توصيف چهارم و پنجم بيانگر تاثير عميق تربيتى آن است ، از طريق بشارت و انذار ، گاه
چنان آياتش در تشويق نيكان و پاكان اوج مى گيرد كه تمام وجود انسان را به وجد مى
آورد ، و گاه در تهديد و انذار فاسدان و مجرمان چنان تكان دهنده است كه مو بر تن
انسان راست مى شود ، و اين دو اصل تربيتى را دوش به دوش يكديگر در آياتش پيش مى برد
.
ولى افسوس كه متعصبان لجوج گوش شنوا ندارند ، گوئى كرند و هيچ نمى شنوند ، گوش
ظاهرشان سالم است ، ولى روح شنوائى و درك حقايق را از محتواى كلام از دست داده اند
.
اما عكس العمل منفى اين كوردلان به همين جا ختم نمى شد ، بلكه تلاش و كوشش داشته كه
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را از دعوت خود مايوس سازند ، و به او ثابت كنند
كه در مقابل دعوت تو گوش شنوائى در اين ديار نيست ، و بيهوده تلاش مكن ! چنانكه در
آيه بعد مى گويد : آنها گفتند : قلبهاى ما در برابر دعوت تو در پوشش هائى قرار
گرفته ، و گوشهاى ما سنگين است ، و ميان ما و تو حجابى وجود دارد ! ( و قالوا
قلوبنا فى اكنة مما تدعونا اليه و فى آذاننا وقر و من بيننا و بينك حجاب ) .
حالا كه چنين است كار به كار ما نداشته باش توبه سراغ عمل و برنامه هاى
تفسير نمونه ج : 20 ص : 212
خود باش ، و ما به عقائد و مذهب خود عمل مى كنيم ( فاعمل اننا عاملون ) .
درست همانند بيمار نادان و ابلهى كه از دست طبيب مسيحا نفسى فرار مى كند و سعى دارد
از همه وسائل براى جدا ساختن خود از او كمك گيرد .
نخست مى گفتند : عقل و فكر ما گوئى در محفظه هائى قرار گرفته كه چيزى در آن وارد
نمى شود ! توجه داشته باشيد اكنه جمع كنان به معنى پوشش است ، نه يك پوشش كه در
حقيقت پوشش هاى جهل و تعصب ، پوشش لجاجت و عناد ، پوشش تقليد كوركورانه و مانند آن
قلبهاى آنها را فرا گرفته بود .
آنها مى گفتند : علاوه بر اين كه عقل ما چيزى درك نمى كند گوش ما هم سنگين است ، و
سخنان تو را نمى شنويم يعنى هم مركز اصلى از كار افتاده و هم ابزار و وسيله ها ! .
از همه اينها گذشته گوئى در ميان ما و تو پرده ضخيمى كشيده شده كه اگر گوش سالمى هم
مى داشتيم صدايت به گوش ما نمى رسيد ، پس چرا اين همه خود را خسته مى كنى ، فرياد
مى زنى ، دل مى سوزانى ، شب و روز تبليغ مى كنى ، ما را به حال خود بگذار كه در
اينجا كالاى تو مشترى ندارد ! تو بر دين خود و ما هم بر آئين خود ! ! اين نهايت
وقاحت و بى شرمى و نادانى است كه انسان با تمام وجودش اينچنين از حق گريزان باشد :
در چشم اين سياه دلان صبح كاذب است در روشنى اگر يد بيضا كند كسى ! قابل توجه اينكه
نمى گفتند : و بيننا و بينك حجاب ( ميان ما و تو حجابى است ) بلكه كلمه من را به آن
مى افزودند و مى گفتند : و من بيننا و بينك حجاب : تا تاكيد بيشترى را بيان كنند ،
زيرا با افزودن اين كلمه مفهوم جمله
تفسير نمونه ج : 20 ص : 213
چنين مى شود : تمام فاصله ميان ما و تو را حجابى پر كرده بديهى است ، و البته حجابى
كه تمام اين فاصله را در بر گيرد بايد بسيار ضخيم باشد ، و طبيعى است سخن گفتن از
پشت چنين حجاب كمترين اثرى نخواهد داشت .
جمله فاعمل اننا عاملون ممكن است براى مايوس ساختن پيامبر گرامى اسلام (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) از ناحيه كافران گفته شده باشد كه تو مشغول برنامه خويش باش و ما
مشغول برنامه آئين خويش هستيم .
و نيز ممكن است يكنوع تهديد نسبت به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) باشد كه تو هر
كار از دستت ساخته است انجام ده ، ما هم آنچه در توان داريم بر ضد شخص تو و آئين تو
انجام خواهيم داد ، و اين نهايت لجاجت آنها را بيان مى كند .
تفسير نمونه ج : 20 ص : 214
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشرٌ مِّثْلُكمْ يُوحَى إِلىَّ أَنَّمَا إِلَهُكمْ إِلَهٌ
وَحِدٌ فَاستَقِيمُوا إِلَيْهِ وَ استَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِّلْمُشرِكِينَ(6)
الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ كَفِرُونَ(7) إِنَّ
الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيرُ مَمْنُون(8)
ترجمه :
6 - بگو من فقط انسانى مثل شما هستم كه اين حقيقت بر من وحى مى شود كه معبود شما
تنها يكى است ، پس تمام توجه خويش را به او كنيد ، و از وى آمرزش طلبيد ، واى بر
مشركان !
7 - همانها كه زكات را ادا نمى كنند ، و آخرت را منكرند .
8 - اما كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند پاداشى جاودانى دارند .
تفسير : مشركان چه كسانى هستند ؟
اين آيات همچنان سخن از مشركان و كافران مى گويد ، و در حقيقت پاسخى است به گفتارى
كه از آنها در آيات قبل نقل شده ، و دفع هر گونه توهم و اشتباه در زمينه دعوت
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) .
مى فرمايد : بگو من تنها انسانى مثل شما هستم و اين حقيقت پيوسته بر من
تفسير نمونه ج : 20 ص : 215
وحى مى شود كه معبود شما فقط يكى است ( قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى انما الهكم
اله واحد ) .
نه مدعى فرشته بودنم ، و نه انسانى از يك نژاد برتر و نه خداوند و نه فرزند خدا
هستم بلكه انسانى همچون شما هستم با اين تفاوت كه پيوسته فرمان توحيد به من وحى مى
شود ، من هرگز نمى خواهم شما را مجبور به پذيرش اين آئين كنم ، تا آن گونه كه گفتيد
سرسختانه در برابر من بايستيد و مقاومت يا تهديد كنيد ، راهى است روشن پيش پاى شما
مى گذارم ، و بيش از اين وظيفه اى ندارم ، تصميم گيرى نهائى با خود شما است .
سپس ادامه مى دهد اكنون كه چنين است تمام توجه خويش را به اين معبود يكتا كنيد و از
شرك و گناه توبه و استغفار نمائيد ( فاستقيموا اليه و استغفروه ) .
سپس به عنوان هشدار و اعلام خطر مى افزايد : واى بر مشركان ( و ويل للمشركين ) .
آيه بعد به معرفى مشركان پرداخته ، و جمله اى را در اين زمينه بازگو مى كند كه
منحصر به اين آيه است مى فرمايد : همان كسانى كه زكات را ادا نمى كنند و نسبت به
آخرت كافرند ( الذين لا ياتون الزكاة و هم بالاخرة هم كافرون ) .
در حقيقت معرف آنها دو چيز است : ترك زكات ، و انكار معاد .
اين آيه در ميان مفسران گفتگوهاى زيادى برانگيخته است ، و در تفسير آن احتمالات
فراوانى داده اند ، علت اصلى آن اين است كه زكات يكى از فروع .
تفسير نمونه ج : 20 ص : 216
اسلام است ، چگونه ترك آن دليل بر كفر و شرك مى شود ؟ بعضى ظاهر آيه را حفظ كرده و
گفته اند ترك زكات هر چند توام با انكار وجوب آن نباشد باز نشانه كفر است .
بعضى ديگر ترك توام با انكار را دليل بر كفر دانسته اند ، چرا كه زكات از ضروريات
اسلام است و منكر آن كافر مى باشد .
جمعى گفته اند : زكات در اينجا به معنى تطهير و پاكيزگى است ، و منظور از ترك زكات
ترك پاكسازى صفحه دل از لوث شرك است ، همانگونه كه در آيه 81 سوره كهف نيز آمده است
خيرا منه زكاة ( فرزندى كه از او پاكتر باشد ) .
ولى اشكال مطلب در اينجا است كه تعبير به لا يؤتون ( نمى پردازند و ادا نمى كنند )
هيچگونه تناسبى با اين معنى ندارد .
بنا بر اين راهى جز اين نيست كه منظور همان اداء زكات باشد .
مشكل ديگر اينجا است كه زكات در سال دوم هجرت در مدينه تشريع شد ، و اين آيات مكى
است ، حتى به گفته بعضى از مفسران بزرگ سوره فصلت از نخستين سوره هائى است كه در
مكه نازل شده ، لذا ناچار شده اند كه زكات را در اينجا به معنى هر گونه انفاق در
راه خدا تفسير كنند ، يا بگويند اصل وجوب زكات در مكه نازل شده بود ، اما حد و حدود
و نصاب و مقدار آن در سال دوم هجرت نازل گرديد .
به هر حال آنچه در اينجا نزديكتر به مفهوم آيه است اين است كه منظور از زكات همان
مفهوم عام انفاق بوده باشد ، و ذكر آن در نشانه هاى شرك به خاطر اين است كه
انفاقهاى مالى در راه خداوند يكى از روشنترين نشانه هاى ايثار و گذشت و عشق به الله
است ، چرا كه مال از محبوبترين امور نزد انسان مى باشد ، و انفاق و ترك انفاق مى
تواند شاخصى براى شرك و ايمان در بسيارى از موارد گردد تا آنجا كه بعضى اموال خويش
را از جان خود نيز محبوبتر دارند و نمونه هاى
تفسير نمونه ج : 20 ص : 217
آن را در طول زندگى ديده ايم .
و به عبارت ديگر منظور ترك انفاقى است كه نشانه عدم ايمان آنها به خدا است و به
همين دليل در رديف عدم ايمان به معاد ذكر شده ، و يا ترك زكات توام با انكار وجوب
آن است .
نكته ديگرى كه مى تواند به روشن شدن تفسير آيه كمك كند اين است كه زكات در ميان
دستورات اسلام وضع خاصى دارد ، و پرداختن آن نشانه به رسميت شناختن حكومت اسلامى
بوده است ، و ترك آن غالبا نوعى طغيان و سركشى و قيام بر ضد حكومت اسلامى محسوب مى
شده ، و مى دانيم قيام بر ضد حكومت اسلامى موجب كفر است .
گواه اين سخن مطلبى است كه در تاريخ اسلام در باره اصحاب رده ( گروهى كه بعد از
وفات پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مرتد شدند ) آمده است ، آنها جمعى از طوايف
بنى طى و غطفان و بنى اسد بودند كه از دادن زكات به ماموران حكومت اسلامى سر باز
زدند ، و به اين طريق پرچم مخالفت را برافراشتند ، مسلمانان وفادار به قرآن با آنها
پيكار كردند و آنان را در هم كوبيدند .
درست است كه موقع نزول اين آيه هنوز حكومت اسلامى تشكيل نشده بود ، ولى اين آيه مى
تواند در عين حال اشاره سربسته اى به مطلب فوق باشد .
در تواريخ آمده است كه اهل رده بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) گفتند
: اما الصلاة فنصلى ، و اما الزكاة فلا يغصب اموالنا ! : نماز را مى خوانيم ، اما
زكات نه ، ما اجازه نخواهيم داد اموال ما غصب گردد ! به دنبال اين ماجرا مسلمانان
تصميم گرفتند با اين گروه به پيكار برخيزند و آن را دليل بر ارتدادشان مى دانستند .
در آخرين آيه مورد بحث به معرفى گروهى كه در نقطه مقابل اين مشركان .
تفسير نمونه ج : 20 ص : 218
بخيل و بى ايمان قرار دارند ، و جزاى آنها ، پرداخته مى گويد : كسانى كه ايمان
آوردند و اعمال صالح انجام دادند اجر و پاداشى جاودانى و قطع ناشدنى دارند ( ان
الذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم اجر غير ممنون ) .
ممنون از ماده من در اينجا به معنى قطع يا نقص است ، بنا بر اين غير ممنون يعنى غير
مقطوع و بدون نقص ، بعضى واژه منون ( بر وزن زبون ) به معنى مرگ را نيز از همين
ماده دانسته اند و همچنين منت گذاردن با زبان را ، چرا كه اولى قطع و پايان عمر است
، و دومى نعمت و شكر را قطع مى كند .
بعضى از مفسران نيز گفته اند : منظور از غير ممنون در اينجا اين است كه هيچگونه
منتى بر مؤمنان در اين اجر و پاداش گذارده نمى شود ( ولى معنى اول مناسبتر به نظر
مى رسد ) .
نكته : اهميت فوق العاده زكات در اسلام :
آيه فوق با تعبير تكان دهنده اش تاكيد مجددى است بر اهميت اين فريضه اسلامى ، خواه
به معنى زكات واجب گرفته شود يا به مفهوم وسيع و گسترده تر ، و بايد چنين باشد زيرا
: زكات يكى از عوامل مهم عدالت اجتماعى و مبارزه با فقر و محروميت ، و پر كردن
فاصله هاى طبقاتى ، و تقويت بنيه مالى حكومت اسلامى ، و پاك سازى روح و جان از حب
دنيا و مال پرستى ، و خلاصه وسيله بسيار مؤثرى براى قرب الهى است .
در بسيارى از روايات اسلامى تعبيراتى آمده است كه نشان مى دهد ترك زكات در سر حد
كفر است و شبيه تعبيرى است كه در آيات فوق آمده ، به عنوان .
تفسير نمونه ج : 20 ص : 219
نمونه :
1 - در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه از جمله وصاياى پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) به على (عليه السلام) اين بود : يا على كفر بالله العظيم من
هذه الامه عشرة ، و عد منهم مانع الزكاة ... ثم قال يا على ! من منع قيراطا من زكات
ماله فليس بمؤمن و لا مسلم و لا كرامة ، يا على ! تارك الزكات يسئل الله الرجعة الى
الدنيا ، و ذلك قوله عز و جل حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون ... : اى على !
ده طايفه از اين امت به خداوند بزرگ كافر شده اند ، و يكى از اين ده گروه را مانع
الزكات شمرد ... سپس فرمود : اى على ! هر كس قيراطى از زكات مالش را نپردازد نه
مؤمن است و نه مسلمان و ارزشى در پيشگاه خدا ندارد .
اى على ! تارك الزكات به هنگام مرگ تقاضاى بازگشت به اين دنيا ( براى جبران گناه
عظيم خود مى كند اما پذيرفته نمى شود ) و اين همان است كه خداوند در قرآن به آن
اشاره فرموده : زمانى كه مرگ يكى از آنها فرا رسد مى گويد پروردگارا ! مرا
بازگردانيد ( اما پاسخ منفى مى شنود ) ... .
2 - در حديث ديگرى از امام صادق آمده است : ان الله عز و جل فرض للفقراء فى اموال
الاغنياء فريضة لا يحمدون الا بادائها و هى الزكاة بها حقنوا دمائهم و بها سموا
مسلمين : خداوند بزرگ براى فقيران در اموال اغنيا فريضه اى قرار داده كه جز با اداء
آن شايسته ستايش نيستند ، و آن زكات است كه به وسيله آن خون خود را حفظ مى كنند و
نام مسلمان بر آنها گذارده مى شود .
3 - بالاخره در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : من منع قيراطا
من الزكاة فليمت ان شاء يهوديا او نصرانيا : كسى كه قيراطى از زكات را منع .
تفسير نمونه ج : 20 ص : 220
كند يا بايد يهودى از دنيا برود يا نصرانى .
در زمينه اهميت زكات در اسلام ، و فلسفه آن ، و همچنين تاريخ وجوب زكات در اسلام ،
و ساير خصوصيات مربوط به آن در جلد 8 از صفحه 6 به بعد ( ذيل آيه 60 سوره توبه )
مشروحا بحث كرده ايم .
تفسير نمونه ج : 20 ص : 221
* قُلْ أَ ئنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِى خَلَقَ الأَرْض فى يَوْمَينِ وَ
تجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذَلِك رَب الْعَلَمِينَ(9) وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَسىَ مِن
فَوْقِهَا وَ بَرَك فِيهَا وَ قَدَّرَ فِيهَا أَقْوَتهَا فى أَرْبَعَةِ أَيَّام
سوَاءً لِّلسائلِينَ(10) ثمَّ استَوَى إِلى السمَاءِ وَ هِىَ دُخَانٌ فَقَالَ لهََا
وَ لِلأَرْضِ ائْتِيَا طوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طائعِينَ(11)
فَقَضاهُنَّ سبْعَ سمَوَات فى يَوْمَينِ وَ أَوْحَى فى كلِّ سمَاء أَمْرَهَا وَ
زَيَّنَّا السمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصبِيحَ وَ حِفْظاً ذَلِك تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ
الْعَلِيمِ(12)
ترجمه :
9 - بگو : آيا شما به آن كسى كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد ؟ و براى او
همانندهائى قائل مى شويد ؟ او پروردگار جهانيان است .
تفسير نمونه ج : 20 ص : 222
10 - او در زمين كوههائى قرار داد ، و بركاتى در آن آفريد ، و مواد غذائى مختلف آن
را مقدر فرمود ، اينها همه در چهار روز بود ، درست به اندازه نياز تقاضا كنندگان !
11 - سپس اراده آفرينش آسمان فرمود در حالى كه به صورت دود بود ، به آن و به زمين
دستور داد به وجود آئيد و شكل گيريد ، خواه از روى اطاعت و خواه اكراه ! آنها گفتند
: ما از روى طاعت مى آئيم !
12 - در اين هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد ، و آنچه را مى خواست
در هر آسمانى مقدر فرمود ، و آسمان پائين را با چراغهاى ( ستارگان ) زينت بخشيديم و
( با شهابها ) از استراق سمع شياطين حفظ كرديم ، اين است تقدير خداوند دانا .
تفسير : دورانهاى آفرينش آسمانها و زمين
آيات فوق نمونه اى از آيات آفاقى و نشانه هاى عظمت و علم و قدرت خدا در آفرينش زمين
و آسمان و آغاز خلقت موجودات است كه به پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور
مى دهد كافران و مشركان را مخاطب ساخته و از آنها سؤال كند آيا خداوندى را كه مبداء
اين عوالم پهناور و گسترده است هرگز مى توانند انكار كنند ؟ تا از اين طريق وجدان و
عقل و هوش آنها را بيدار كند و به داورى طلبد .
مى فرمايد : بگو : آيا شما به آن كسى كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد ؟ ! (
قل ء انكم لتكفرون بالذى خلق الارض فى يومين ) .
و براى او شبيه و نظيرهائى قائل مى شويد ( و تجعلون له اندادا ) .
چه اشتباه بزرگ ، و چه سخن بى پايه اى ؟ او پروردگار جهانيان است ( ذلك رب العالمين
) .
آيا كسى كه اين جهان را هم اكنون تدبير مى كند ، او خالق اين آسمان و زمين نيست ؟
اگر او خالق و مدبر است پس اين بتها و معبودهاى ساختگى را چگونه در كنار او قرار مى
دهيد ؟ شايستگى پرستش تنها براى كسى است كه
تفسير نمونه ج : 20 ص : 223
خلقت و تدبير و مالكيت و حكومت جهان از آن او است .
در آيه بعد به آفرينش كوهها ، و معادن و بركات زمين ، و مواد غذائى پرداخته مى
فرمايد : او در زمين كوههائى قرار داد و بركات و منافعى در آن آفريد ، و مواد غذائى
مختلف آن را مقدر فرمود ، اينها همه در چهار روز بود ( و جعل فيها رواسى من فوقها و
بارك فيها و قدر فيها اقواتها فى اربعة ايام ) .
اين مواد غذائى درست به اندازه نياز نيازمندان و تقاضا كنندگان است ( سواء للسائلين
) .
به اين ترتيب خداوند نيازمنديهاى همه نيازمندان را پيش بينى كرده ، و براى همه آنها
آنچه لازم بوده است آفريده ، و هيچ كم و كاستى در آن وجود ندارد ، همانگونه كه در
آيه 50 سوره طه مى گويد : ربنا الذى اعطى كل شىء خلقه ثم هدى : پروردگار ما كسى است
كه به هر موجودى آنچه آفرينش او اقتضا داشت عطا كرد ، و سپس او را در مسيرش هدايت
نمود .
منظور از سائلين در اينجا ممكن است انسانها بوده باشند ، يا اعم از انسانها و
حيوانات و گياهان ( و اگر به صورت جمع عاقل ذكر شد به اصطلاح از باب تغليب است ) .
مطابق اين تفسير نه تنها نياز انسانها بلكه نياز حيوانات و گياهان را از
تفسير نمونه ج : 20 ص : 224
آغاز در زمين پيش بينى كرده ، و آنچه براى ادامه حيات آنها لازم بوده ، آفريده است
.
در اينجا سؤال مهمى مطرح است و آن اينكه : چگونه در آيات فوق آفرينش زمين را در دو
روز ، و كوهها و بركات و غذاها در چهار روز ، و در دنباله اين آيات ، آفرينش
آسمانها را نيز در دو روز ذكر كرده كه مجموعا هشت روز مى شود ؟ در حالى كه در آيات
فراوانى از قرآن مجيد آفرينش آسمانها و زمين مجموعا در شش روز ، يا به تعبير ديگر
در شش دوران ، بيان شده است .
مفسران در پاسخ اين سؤال دو راه را انتخاب كردند : راه اول كه مشهور و معروف است
اينكه : آنجا كه مى گويد اربعة ايام ( چهار روز ) منظور تتمه چهار روز است ، به اين
ترتيب در دو روز اول از اين چهار روز زمين آفريده شد ، و در دو روز بعد ساير
خصوصيات زمين ، به اضافه خلقت آسمانها در دو روز مجموعا شش روز ( شش دوران ) مى شود
.
نظير اين تعبير در زبان عرب و تعبيرات فارسى نيز وجود دارد كه فى المثل گفته مى شود
: از اينجا تا مكه ده روز طول مى كشد ، و تا مدينه پانزده روز ، يعنى پنج روز فاصله
مكه و مدينه است و ده روز فاصله اينجا تا مكه .
البته اگر آيات متعدد آفرينش در شش روز نبود چنين تفسيرى پذيرفته نمى شد ، ولى از
آنجا كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مى كنند ، و قرينه يكديگر مى شوند ، تفسير بالا
بخوبى قابل قبول است .
تفسير نمونه ج : 20 ص : 225
راه ديگرى كه تعداد كمى از مفسران آنرا انتخاب كرده اند اين است كه : اربعة ايام (
چهار روز ) مربوط به آغاز خلقت نيست بلكه اشاره به فصول چهارگانه سال است كه مبداء
پيدايش ارزاق و پرورش مواد غذائى انسانها و حيوانات است .
ولى اين تفسير علاوه بر اينكه هماهنگى را در ميان جمله هاى آيات فوق تامين نمى كند
چرا كه در مورد خلقت زمين و آسمان يوم به معنى دوران آغاز پيدايش است ، طبق اين
تفسير يوم در مورد خصوصيات زمين و مواد غذائى به معنى فصول سال مى باشد كه پيوسته
تكرار مى گردد .
بعلاوه نتيجه آن اين است كه از شش روز آفرينش تنها از دو روز مربوط به خلقت زمين ،
و دو روز مربوط به خلقت آسمانها ، بحث شده ، اما دو روز باقيمانده كه مربوط به خلقت
موجوداتى است كه ميان زمين و آسمان قرار دارند ( ما بينهما ) سخنى به ميان نيامده
است .
به هر حال تفسير اول از جهاتى مناسبتر به نظر مى رسد .
شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه روز در آيات فوق هرگز به معنى روز معمولى نيست ،
چرا كه قبل از آفرينش زمين و آسمان اصلا روز به اين معنى وجود نداشت ، بلكه منظور
از آن دورانهاى آفرينش است كه گاه ميليونها يا ميلياردها سال به طول انجاميده .
توضيح اين معنى را به طور كامل در جلد ششم ( ذيل آيه 54 سوره اعراف ) صفحه 200 به
بعد آورده ايم .
در اينجا دو نكته ديگر باقى مى ماند كه بايد به آن توجه كرد : نخست اينكه منظور از
بارك فيها چيست ؟ ظاهر اين است كه اشاره به معادن و منابع زير زمينى و روى زمينى و
درختان و نهرها و منابع آب است كه .
تفسير نمونه ج : 20 ص : 226
مايه بركت و استفاده همه موجودات زنده زمين مى باشد .
در اينكه تعبير به فى اربعة ايام ( در چهار روز ) مربوط به آفرينش كداميك از
موضوعاتى است كه در آيه ذكر شده بعضى از مفسران چنين تصور كرده اند كه تنها به
مساله اقوات ( مواد غذائى ) مربوط است ، در حالى كه چنين نيست ، بلكه مربوط به هر
سه قسمت مذكور در آيه است ( آفرينش كوهها ، آفرينش منابع و بركات زمين ، و آفرينش
مواد غذائى ) زيرا در غير اين صورت بعضى از اين امور داخل در ايامى كه در آيات فوق
آمده است نخواهد بود و اين با نظام آيات تناسب ندارد .
بعد از پايان سخنان مربوط به آفرينش زمين و مراحل تكاملى آن به بحث از آفرينش
آسمانها پرداخته مى فرمايد : سپس اراده آفرينش آسمان نمود در حالى كه به صورت دود
بودند ، در اين هنگام به آسمان و زمين فرمود : به وجود آئيد و شكل گيريد ، چه از
روى طاعت و چه اكراه ( ثم استوى الى السماء و هى دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعا
او كرها ) .
آنها گفتند ما از روى طاعت و امتثال فرمان مى آئيم ( قالتا اتينا طائعين ) .
در اين هنگام خداوند آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد و كامل كرد (
فقضاهن سبع سموات فى يومين ) .
و در هر آسمان آنچه را مى خواست امر و فرمان داد و موجودات و مخلوقات مختلف را در
آنها آفريد و به آنها نظام بخشيد ( و اوحى فى كل سماء امرها ) .
و آسمان پائين را با چراغهاى ستارگان زينت بخشيديم ، و با شهابها از استراق سمع
شياطين حفظ كرديم ( و زينا السماء الدنيا بمصابيح و حفظا ) .
تفسير نمونه ج : 20 ص : 227
آرى اين است تقدير خداوند قادر و دانا ( ذلك تقدير العزيز العليم ) .
در اين دو آيه نكات مهمى است كه بايد مورد توجه قرار گيرد :
1 - تعبير به ثم ( سپس ) معمولا براى تاخير در زمان مى آيد ، ولى گاه به معنى تاخير
در بيان مى باشد .
اگر به معنى اول باشد مفهومش اين است كه آفرينش آسمانها بعد از خلقت زمين و آفرينش
كوهها و معادن و مواد غذائى صورت گرفته است ، ولى اگر به معنى دوم باشد هيچ مانعى
ندارد كه آفرينش آسمانها قبلا صورت گرفته ، و زمين بعد از آن ، ولى به هنگام بيان
كردن نخست از زمين و ارزاق و منابع آن كه مورد توجه و نياز انسانهاست شروع كرده ،
سپس به شرح آفرينش آسمان پرداخته است .
معنى دوم گذشته از اينكه با اكتشافات علمى هماهنگ تر است با آيات ديگر قرآن نيز
موافقت دارد چرا كه در سوره نازعات چنين مى فرمايد ا انتم اشد خلقا ام السماء بناها
رفع سمكها فسواها و اغطش ليلها و اخرج ضحاها و الارض بعد ذلك دحاها اخرج منها مائها
و مرعاها و الجبال ارساها متاعا لكم و لانعامكم : آيا زنده شدن شما بعد از مرگ
مهمتر است ، يا آفرينش آسمان ؟ خداوند آن را بيان كرد و برافراشت و منظم ساخت ، شب
آن را تاريك ، و روز آن را آشكار ساخت ، و زمين را بعد از آن گسترد ، آبهاى درونى
آن و گياهان و چراگاههاى آن را خارج نمود ، و كوهها را بعد از آن پا بر جا ساخت ،
تا وسيله زندگى براى شما و چهارپايانتان فراهم گردد ( نازعات 27 - 33 ) .
اين آيات به خوبى روشن مى سازد كه گسترش زمين و جوشيدن چشمه ها و پيدايش درختان و
مواد غذائى ، همه بعد از آفرينش آسمانها صورت گرفته است ، در حالى كه اگر ثم را به
تاخير زمانى تفسير كنيم بايد بگوئيم همه اينها قبل از آفرينش آسمان صورت گرفته ، و
از آنجا كه كلمه بعد ذلك به روشنى همه اينها
تفسير نمونه ج : 20 ص : 228
را بعد از آن مى شمرد ، تفسير ثم به تاخير بيانى روشن به نظر مى رسد .
2 - استوى از ماده استواء در اصل به معنى اعتدال يا مساوات دو چيز با يكديگر است ،
ولى به طورى كه بعضى از ارباب لغت و مفسران گفته اند اين ماده هنگامى كه با على
متعدى شود به معنى استيلاء و سلطه بر چيزى است ، مانند الرحمن على العرش استوى
خداوند بر عرش استيلا دارد ( طه - 5 ) .
و هنگامى كه با الى متعدى شود به معنى قصد مى آيد ، مانند آيه مورد بحث كه مى
فرمايد : ثم استوى الى السماء : سپس اراده آفرينش آسمان كرد .
3 - جمله هى دخان : آسمانها در آغاز به صورت دود بود نشان مى دهد كه آغاز آفرينش
آسمانها از توده گازهاى گسترده و عظيمى بوده است ، و اين با آخرين تحقيقات علمى در
مورد آغاز آفرينش كاملا هماهنگ است .
هم اكنون نيز بسيارى از ستارگان آسمان به صورت توده فشرده اى از گازها و دخان هستند
.
4 - جمله فقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها : خداوند به آسمان و زمين فرمود به
شكل خود در آييد از روى اطاعت يا اكراه به اين معنى نيست كه واقعا سخنى با لفظ گفته
شده باشد ، بلكه گفته خداوند همان فرمان تكوينى ، و اراده او بر امر آفرينش است ، و
تعبير به طوعا او كرها اشاره به اين است كه اراده قطعى خداوند به شكل گرفتن آسمانها
و زمين تعلق يافته بود و در هر صورت مى بايست آن مواد به چنين صورت مطلوبى در آينده
بخواهند يا نخواهند .
5 - جمله اتينا طائعين : ما از روى اطاعت شكل نهائى به خود گرفتيم اشاره به اين است
كه مواد تشكيل دهنده آسمان و زمين از نظر تكوين و آفرينش .
تفسير نمونه ج : 20 ص : 229
كاملا تسليم اراده و فرمان خدا بود ، اشكال لازم را به خود پذيرفت ، و هيچگونه
مقاومتى در برابر اين فرمان الهى از خود نشان نداد .
به هر حال روشن است كه آن امر و اين امتثال جنبه تكليفى و تشريعى نداشته ، بلكه
صرفا از نظر تكوين صورت گرفته است .
6 - جمله فقضاهن سبع سماوات فى يومين : آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد
اشاره به وجود دو دوران در آفرينش آسمانها است كه هر دورانى از آن ميليونها يا
ميلياردها سال به طول انجاميده ، و هر دوران به نوبه خود به ادوار ديگرى تقسيم مى
شود ، اين دو دوران ممكن است دوران تبديل گازهاى فشرده به مايع و مواد مذاب ، و
دوران تبديل مواد مذاب به جامد بوده باشد .
قبلا نيز گفته ايم : استعمال يوم و معادل آن در فارسى ( واژه روز ) و در لغات ديگر
به معنى دوران بسيار رائج و متداول است ، و حتى در كلمات روزمره ما فراوان ديده مى
شود ، فى المثل مى گوئيم انسان در زندگى يكروز گرفتار ناكامى مى شود و روز ديگر
پيروز مى گردد ، اشاره به تركيب زندگى از دورانهاى مختلف شكست و پيروزى است .
شرح مبسوطى در اين زمينه در جلد 6 صفحه 200 ( ذيل آيه 54 سوره اعراف ) ذكر شده است
.
7 - عدد سبع ( هفت ) ممكن است در اينجا عدد تكثير باشد يعنى آسمانهاى فراوان و كرات
بيشمارى آفريديم ، و نيز ممكن است عدد تعداد باشد ، يعنى عدد آسمانها درست هفت است
، با اين قيد كه تمام آنچه از كواكب و ستارگان ثوابت و سيارات را مى بينيم طبق
گواهى جمله بعد در اين آيه جزء آسمان اول است ، به اين ترتيب عالم آفرينش از هفت
مجموعه بزرگ تشكيل يافته كه تنها يك مجموعه آن در برابر ديدگان انسانها قرار گرفته
، دستگاههاى علمى
تفسير نمونه ج : 20 ص : 230
و تحقيقاتى انسان به ماوراء اين منطقه يعنى غير از آسمان اول نفوذ نكرده است .
اما شش عالم ديگر چگونه است ؟ و از چه تشكيل يافته ؟ جز خدا نمى داند .
اين تفسير صحيحتر به نظر مى رسد ( شرح بيشتر اين موضوع را در جلد اول ، در تفسير
آيه 29 بقره ، تحت عنوان آسمانهاى هفتگانه مطالعه فرمائيد ( چاپ جديد صفحه 165 ) .
8 - جمله و اوحى فى كل سماء امرها : در هر آسمانى فرمان خود را وحى كرد و نظام لازم
را به آنها بخشيد اشاره به اين است كه تنها با آفرينش آسمانها مساله تمام نشد ،
بلكه در هر كدام آنها موجودات و مخلوقات و نظام و تدبير خاصى مقرر فرمود كه هر يك
به تنهائى نشانه اى از عظمت و علم و قدرت او است .
9 - جمله و زينا السماء الدنيا بمصابيح و حفظا : آسمان پائين را به چراغهاى روشن
ستارگان زينت بخشيديم و در آن شهابهائى كه پهنه آسمان را از شياطين حفظ مى كنند
آفريديم دليل بر اين است كه همه ستارگان زينت بخش آسمان اول مى باشند و در نظر
انسانها همانند چراغهائى هستند كه از سقف اين آسمان نيلگون آويزان شده است ، و نه
تنها زينت آسمانند و با تلالا خاص و چشمك زدنهاى پر معنى و پى در پى قلب عاشقان
اسرار آفرينش را به سوى خود جذب مى كنند ، و ترانه توحيد سر مى دهند ، بلكه در
شبهاى تاريك براى گمشدگان بيابانها چراغهائى هستند كه هم با روشنائى خود راهنمائى
مى كنند ، و هم سمت و جهت حركت را معين مى سازند .
شهب كه در حس ما به صورت ستارگان سريع السيرى در آسمان ظاهر مى شوند تيرهائى هستند
كه بر قلب شياطين مى نشينند ، و پهنه آسمان را از نفوذ آنها حفظ مى كنند ( شرح اين
موضوع را در جلد 11 صفحه 40 به بعد ، ذيل آيه 17 سوره حجر ، و شرح تكميلى آن را در
جلد 19 ذيل آيه 7 سوره صافات
تفسير نمونه ج : 20 ص : 231
مطالعه فرمائيد ) .
10 - جمله ذلك تقدير العزيز العليم : اين آفرينش و اندازه گيرى خداوند قادر دانا
است در حقيقت مكملى است براى 9 جمله قبل و مجموعا عشره كامله اى را تشكيل مى دهد و
مى گويد : تمام آنچه در آسمان و زمين از آغاز آفرينش سپس دوران شكل گيرى و نظم دقيق
رخ داده ، همه برنامه حساب شده اى داشته كه از ناحيه آن مبداء بى پايان علم و قدرت
تنظيم گرديده ، و انديشه و تفكر در هر كدام راهى به سوى آن مبداء بزرگ مى گشايد .
تفسير نمونه ج : 20 ص : 232
فَإِنْ أَعْرَضوا فَقُلْ أَنذَرْتُكمْ صعِقَةً مِّثْلَ صعِقَةِ عَاد وَ ثَمُودَ(13)
إِذْ جَاءَتهُمُ الرُّسلُ مِن بَينِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلا
تَعْبُدُوا إِلا اللَّهَ قَالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنَا لأَنزَلَ مَلَئكَةً فَإِنَّا
بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَفِرُونَ(14) فَأَمَّا عَادٌ فَاستَكبرُوا فى الأَرْضِ
بِغَيرِ الحَْقِّ وَ قَالُوا مَنْ أَشدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ
اللَّهَ الَّذِى خَلَقَهُمْ هُوَ أَشدُّ مِنهُمْ قُوَّةً وَ كانُوا بِئَايَتِنَا
يجْحَدُونَ(15) فَأَرْسلْنَا عَلَيهِمْ رِيحاً صرْصراً فى أَيَّام نحِسات
لِّنُذِيقَهُمْ عَذَاب الخِْزْىِ فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ لَعَذَاب الاَخِرَةِ
أَخْزَى وَ هُمْ لا يُنصرُونَ(16)
|