تفسير نمونه ج : 2 ص : 330
آنجا نازل شد و مردمى زراعت پيشه بودند ، بلكه براى تمام مردم دنيا كه به هر حال
بخشى از زندگى آنان را مسائل زراعى تشكيل مى دهد آموزنده بوده و هست .
2 - از جمله و اصابه الكبر و له ذرية ضعفاء ( صاحب آن باغ ، پير و سالخورده باشد و
فرزندانى كوچك و ناتوان داشته باشد ) استفاده مى شود كه انفاق و بخشش در راه خدا و
كمك به نيازمندان همچون باغ خرمى است كه هم خود انسان از ثمرات آن بهره مند مى شود
و هم فرزندان او ، در حالى كه رياكارى و منت و آزار ، هم سبب محروميت خود او مى شود
و هم نسلهاى آينده كه بايد از ثمرات و بركات اعمال نيك او بهره مند گردند محروم
خواهند شد ، و اين خود دليل بر آن است كه نسلهاى آينده در نتائج اعمال نيك نسلهاى
گذشته سهيم هستند ، از نظر اجتماعى نيز چنين است زيرا محبوبيت و اعتمادى كه پدران
بر اثر كار نيك در افكار عمومى پيدا مى كنند ، سرمايه بزرگى براى فرزندان آنها
خواهد بود .
3 - جمله اعصار فيه نار ( گرد بادى كه در آن آتشى باشد ) ممكن است اشاره به گرد
بادهاى ناشى از بادهاى سموم و سوزان و خشك كننده باشد و يا گردبادى كه از روى خرمن
آتشى بگذرد و طبق معمول كه گرد باد هر چه را بر سر راه خود بيابد با خود همراه مى
برد آن را از زمين برداشته و به نقطه ديگرى بپاشد ، و ممكن است اشاره به گرد بادى
باشد كه به همراه صاعقه به نقطه اى اصابت كند و همه چيز را تبديل به خاكستر نمايد و
در هر حال اشاره به نابودى سريع و مطلق است .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 331
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا أَنفِقُوا مِن طيِّبَتِ مَا كسبْتُمْ وَ مِمَّا
أَخْرَجْنَا لَكُم مِّنَ الأَرْضِ وَ لا تَيَمَّمُوا الْخَبِيث مِنْهُ تُنفِقُونَ
وَ لَستُم بِئَاخِذِيهِ إِلا أَن تُغْمِضوا فِيهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ
غَنىُّ حَمِيدٌ(267)
ترجمه :
267 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! از قسمتهاى پاكيزه اموالى كه ( از طريق تجارت
) به دست آورده ايد ، و از آنچه از زمين براى شما خارج ساخته ايم ( از منابع و
معادن و درختان و گياهان ) ، انفاق كنيد ! و براى انفاق ، به سراغ قسمتهاى ناپاك
نرويد در حالى كه خود شما ، ( به هنگام پذيرش اموال ، ) حاضر نيستيد آنها را
بپذيريد ، مگر از روى اغماض و كراهت ! و بدانيد خداوند ، بى نياز و شايسته ستايش
است .
شان نزول :
از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه اين آيه در باره جمعى نازل شد كه ثروتهائى
از طريق رباخوارى در زمان جاهليت جمع آورى كرده بودند و از آن در راه خدا انفاق مى
كردند ، خداوند آنها را از اين كار نهى كرد .
و دستور داد از اموال پاك و حلال در راه خدا انفاق كنند .
در تفسير مجمع البيان پس از نقل اين حديث ، از على (عليه السلام) نقل مى كند كه
حضرت فرمود : اين آيه در باره كسانى نازل گرديد كه به هنگام انفاق خرماهاى خشك و كم
گوشت و نامرغوب را با خرماى خوب مخلوط مى كردند و بعد انفاق مى نمودند به آنها
دستور داده شد كه از اين كار به پرهيزند .
اين دو شان نزول هيچگونه منافاتى با هم ندارند و ممكن است آيه در مورد هر دو دسته
نازل شده باشد ، كه يكى ناظر به پاكى معنوى و ديگرى ناظر به مرغوبيت مادى و ظاهرى
است .
ولى بايد توجه داشت كه طبق آيه 275 سوره بقره كسانى كه در زمان
تفسير نمونه ج : 2 ص : 332
جاهليت اموالى از طريق رباخوارى جمع آورى كرده بودند و پس از نزول آيه خود دارى از
ادامه رباخوارى نمودند ، اموال گذشته بر آنها حرام نبوده است يعنى اين قانون شامل
گذشته نمى شود ، ولى مسلم است كه اين مال در عين حلال بودن با اموال ديگر فرق داشت
و در حقيقت شبيه اموالى بود كه از طرق مكروه به دست بيايد !
تفسير : از چه اموالى بايد انفاق كرد ؟
در پاسخ آيه گذشته ثمرات انفاق و صفات انفاق كنندگان و اعمالى كه ممكن است اين كار
انسانى و خداپسندانه را آلوده كند و پاداش آن را از بين ببرد بيان شد ، در اين آيه
- كه ششمين آيه ، در اين سلسله است - سخن از چگونگى اموالى است كه بايد انفاق گردد
.
نخست مى فرمايد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! از اموال پاكيزه اى كه ( از طريق
تجارت ) به دست آورده ايد و از آنچه از زمين براى شما خارج كرده ايم ( از منابع و
معادن زير زمينى و از كشاورزى و زراعت و باغ ) انفاق كنيد ( يا ايها الذين آمنوا
انفقوا من طيبات ما كسبتم و مما اخرجنا لكم من الارض ) .
جمله ما كسبتم ، ( آنچه كسب كرده ايد ) اشاره به درآمدهاى تجارى است و جمله مما
اخرجنا لكم من الارض ( از آنچه از زمين براى شما خارج ساخته ايم ) اشاره به انواع
درآمدهاى زراعى و كشاورزى و همچنين معادن زير زمينى است ، بنابر اين تمام انواع
درآمدها را شامل مى شود ، زيرا سرچشمه تمام اموالى كه انسان دارد ، زمين و منابع
گوناگون آن است حتى صنايع و دامدارى و مانند آن ، همه از زمين مايه مى گيرد .
اين تعبير ضمنا اشاره اى به اين حقيقت است كه ما منابع اينها را در اختيار
تفسير نمونه ج : 2 ص : 333
شما گذاشتيم بنابر اين نبايد از انفاق كردن بخشى از طيبات و پاكيزه ها و سرگل آن در
راه خدا دريغ كنيد .
سپس براى تاكيد هر چه بيشتر مى افزايد : به سراغ قسمتهاى ناپاك نرويد تا از آن
انفاق كنيد در حالى كه خود شما حاضر نيستيد آن را بپذيريد ، مگر از روى اغماض و
كراهت ( و لا تيمموا الخبيث منه تنفقون و لستم باخذيه الا ان تغمضوا فيه ) .
از آنجا كه بعضى از مردم عادت دارند هميشه از اموال بى ارزش و آنچه تقريبا از مصرف
افتاده و قابل استفاده خودشان نيست انفاق كنند و اينگونه انفاقها علاوه بر اينكه
سود چندانى به حال نيازمندان ندارد ، يك نوع اهانت و تحقير نسبت به آنها است ، و
موجب تربيت معنوى و پرورش روح انسانى نيز نمى باشد ، اين جمله صريحا مردم را از اين
كار نهى مى كند و آن را با دليل لطيفى همراه مى سازد ، و آن اينكه ، شما خودتان
حاضر نيستيد اينگونه اموال را بپذيريد مگر از روى كراهت و ناچارى چرا در باره
برادران مسلمان ، و از آن بالاتر خدايى كه در راه او انفاق مى كنيد و همه چيز شما
از او است راضى به اين كار مى شويد .
در حقيقت ، آيه به نكته لطيفى اشاره مى كند كه انفاق در راه خدا ، يك طرفش مؤمنان
نيازمندند ، و طرف ديگر خدا ، و با اين حال اگر اموال پست و بى ارزش انتخاب شود ،
از يك سو تحقيرى است نسبت به نيازمندان كه ممكن است على رغم تهيدستى مقام بلندى از
نظر ايمان و انسانيت داشته باشند و روحشان آزرده شود و از سوى ديگر سوء ادبى است
نسبت به مقام شامخ پروردگار .
جمله لا تتيمموا ( قصد نكنيد ) ممكن است اشاره به اين باشد كه اگر در
تفسير نمونه ج : 2 ص : 334
لابلاى اموالى كه انفاق مى كنيد بدون توجه چيز نامرغوبى باشد ، مشمول اين سخن نيست
.
سخن اين است كه از روى عمد اقدام به چنين كارى نكنيد .
تعبير به طيبات ( پاكيزه ها ) هم پاكيزگى ظاهرى را شامل مى شود ، و ارزش داشتن براى
مصرف ، و هم پاكيزگى معنوى ، يعنى اموال شبهه ناك و حرام زيرا افراد با ايمان از
پذيرش همه اينها كراهت دارند ، و جمله الا ان تغمضوا فيه شامل همه مى شود و اين كه
بعضى از مفسران آن را منحصر به يكى از اين دو دانسته اند صحيح به نظر نمى رسد .
نظير اين آيه در سوره آل عمران آيه 92 نيز آمده است آنجا كه مى فرمايد : لن تنالوا
البر حتى تنفقوا مما تحبون : هرگز به حقيقت نيكوكارى نمى رسيد ، مگر آنكه از آنچه
دوست داريد ، انفاق كنيد .
البته اين آيه بيشتر روى اثرات معنوى انفاق تكيه مى كند .
و در پايان آيه مى فرمايد : بدانيد خداوند بى نياز و شايسته ستايش است ( و اعلموا
ان الله غنى حميد ) .
يعنى نه تنها نيازى به انفاق شما ندارد ، و از هر نظر غنى است ، بلكه تمام نعمتها
را او در اختيار شما گذارده ، و لذا حميد و شايسته ستايش است .
بعضى احتمال داده اند كه حميد در اينجا به معنى اسم فاعل باشد ( ستايش كننده ) نه
به معنى محمود و ستايش شده ، يعنى در عين اينكه از انفاق شما بى نياز است شما را به
خاطر اموال پاكيزه اى كه انفاق مى كنيد ، مورد ستايش قرار مى دهد .
نكته :
شك نيست كه انفاق در راه خدا براى تقرب به ذات پاك او است و مردم هنگامى كه مى
خواهند به سلاطين و شخصيتهاى بزرگ تقرب جويند ، بهترين اموال خود را به عنوان تحفه
و هديه براى آنها مى برند ، در حالى كه انسانهاى ضعيفى
تفسير نمونه ج : 2 ص : 335
همچون خودشان اند ، چگونه ممكن است انسان به خداوند بزرگى كه تمام عالم هستى از
اوست ، به وسيله اموال بى ارزش و از مصرف افتاده ، تقرب جويد ، و اينكه مى بينيم در
زكات واجب و حتى در قربانى نبايد از نوع نامرغوب استفاده كرد ، نيز در همين راستا
است ، به هر حال بايد اين فرهنگ قرآنى در ميان همه مسلمين زنده شود كه براى انفاق ،
بهترين را انتخاب نمايند .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 336
الشيْطنُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكم بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُم
مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَ فَضلاً وَ اللَّهُ وَسِعٌ عَلِيمٌ(268)
ترجمه :
268 - شيطان ، شما را ( به هنگام انفاق ) ، وعده فقر و تهيدستى مى دهد ، و به فحشا
( و زشتيها ) امر مى كند ، ولى خداوند وعده آمرزش و فزونى به شما مى دهد ، و خداوند
، قدرتش وسيع ، و ( به هر چيز ) داناست .
( به همين دليل ، به وعده هاى خود ، وفا مى كند ) .
تفسير : مبارزه با موانع انفاق
در ادامه آيات انفاق در اينجا به يكى از موانع مهم آن پرداخته و آن وسوسه هاى
شيطانى در زمينه انفاق است ، كه انسان را از فقر و تنگدستى مى ترساند ، به خصوص اگر
اموال خوب و قابل استفاده را انفاق كند ، و چه بسا اين وسوسه هاى شيطانى مانع از
انفاقهاى مستحبى در راه خدا و حتى انفاقهاى واجب مانند زكات و خمس گردد .
در اين راستا مى فرمايد : شيطان به هنگام انفاق به شما وعده فقر و تهيدستى مى دهد (
الشيطان يعدكم الفقر ) .
و مى گويد : تامين آينده خود و فرزندانتان را فراموش نكنيد و از امروز فردا را
ببينيد و آنچه بر خويشتن روا است بر ديگرى روا نيست و امثال اين وسوسه هاى گمراه
كننده ، به علاوه او شما را وادار به معصيت و گناه مى كند ( و يامركم بالفحشاء ) .
فحشاء به معنى هر كار زشت و بسيار قبيح است ، و در اينجا به تناسب بحث ، به معنى
بخل و ترك انفاق كه در بسيارى از موارد ، نوعى معصيت و گناه است آمده ( هر چند واژه
فحشاء در مواردى به معنى گناه بى عفتى آمده ، ولى
تفسير نمونه ج : 2 ص : 337
مى دانيم در اينجا تناسب چندانى ندارد ) حتى بعضى از مفسران تصريح كرده اند كه عرب
به شخص بخيل ، فاحش مى گويد .
( 1 ) اين احتمال نيز داده شده كه فحشاء در اينجا به معنى انتخاب اموال غير قابل
مصرف براى انفاق است ، و نيز گفته شده : منظور از آن هر معصيتى است زيرا شيطان به
وسيله ترس از فقر و تهيدستى انسان را وادار به كسب مال از انواع طرق نامشروع مى كند
.
تعبير به امر كردن شيطان ، اشاره به همان وسوسه هاى او است ، و اصولا هر نوع فكر
منفى و بازدارنده و كوتاه بيننده ، سرچشمه اش تسليم در برابر وسوسه هاى شيطانى است
، و در مقابل ، هر گونه فكر مثبت سازنده و آميخته با بلند نظرى ، سرچشمه اش الهامات
الهى و فطرت پاك خدادادى است .
در توضيح اين سخن بايد گفت : در نظر ابتدائى انفاق و بذل مال ، چيزى جز كم كردن مال
نيست و اين همان نظر كوته بينانه شيطانى است ، ولى با دقت و ديد وسيع مى بينيم كه
انفاق ضامن بقاى اجتماع و تحكيم عدالت اجتماعى ، و سبب كم كردن فاصله طبقاتى و
پيشرفت همگانى و عمومى مى باشد و مسلم است كه با پيشرفت اجتماع ، افرادى كه در آن
اجتماع زندگى مى كنند نيز در رفاه و آسايش خواهند بود و اين همان نظر واقع بينانه
الهى است .
قرآن به اين وسيله مسلمانان را توجه مى دهد كه انفاق اگر به ظاهر ، چيزى از شما كم
مى كند در واقع چيزهائى بر سرمايه شما مى افزايد ، هم از نظر معنوى و هم از نظر
مادى .
در دنياى امروز كه نتيجه و اثر اختلافات طبقاتى و پايمال شدن ثروتها به خاطر به هم
خوردن تعادل تقسيم ثروت به روشنى به چشم مى خورد درك معنى
تفسير نمونه ج : 2 ص : 338
آيه فوق چندان مشكل نيست .
ضمنا از آيه استفاده مى شود كه يك نوع ارتباط ميان ترك نمودن انفاق و فحشاء وجود
دارد البته اگر فحشاء به معنى بخل باشد ارتباط آن از اين جهت است كه ترك انفاق و
بخششهاى مالى ، آرام آرام صفت بخل را كه از بدترين صفات است در انسان ايجاد مى كند
و اگر فحشاء را به معنى مطلق گناه يا گناه جنسى بگيريم باز ارتباط آن با ترك انفاق
بر كسى پوشيده نيست ، زيرا سرچشمه بسيارى از گناهان ، و بى عفتيها و خودفروشيها ،
فقر و تهيدستى است علاوه بر همه اينها ، انفاق يك سلسله آثار و بركات معنوى دارد كه
جاى انكار نيست .
سپس مى افزايد : خداوند آمرزش از سوى خود و فضل و بخشش را به شما وعده مى دهد ( و
الله يعدكم مغفرة منه و فضلا ) .
در تفسير مجمع البيان از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه : هنگام انفاق دو
چيز از طرف خدا است و دو چيز از ناحيه شيطان آنچه از جانب خداست يكى آمرزش گناهان و
ديگرى وسعت و افزونى اموال و آنچه از طرف شيطان است يكى وعده فقر و تهيدستى و ديگرى
امر به فحشاء است .
بنابر اين منظور از مغفرة ، آمرزش گناهان است و منظور از فضل همانطور كه از ابن
عباس نقل شده زياد شدن سرمايه ها در پرتو انفاق مى باشد .
جالب توجه اينكه از امير مؤمنان على (عليه السلام) نقل شده كه فرمود : هنگامى كه در
سختى و تنگدستى افتاديد به وسيله انفاق كردن ، با خدا معامله كنيد ( انفاق كنيد تا
از تهيدستى نجات يابيد ) .
و در پايان آيه مى فرمايد : خداوند قادر و توانا و عالم است ( و الله واسع عليم ) .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 339
اشاره به اين حقيقت است كه چون خداوند قدرتى وسيع و علمى بى پايان دارد مى تواند به
وعده خويش عمل كند بنابر اين بايد به وعده او دلگرم بود نه وعده شيطان فريبكار و
ناتوان كه انسان را به گناه مى كشاند و چون از آينده آگاه نيست و قدرتى ندارد ،
وعده او جز گمراهى و تشويق به نادانى نخواهد بود .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 340
يُؤْتى الْحِكمَةَ مَن يَشاءُ وَ مَن يُؤْت الْحِكمَةَ فَقَدْ أُوتىَ خَيراً
كثِيراً وَ مَا يَذَّكرُ إِلا أُولُوا الأَلْبَبِ(269)
ترجمه :
269 - ( خدا ) دانش و حكمت را به هر كس بخواهد ( و شايسته بداند ) مى دهد ، و به هر
كس دانش داده شود ، خير فراوانى داده شده است .
و جز خردمندان ، ( اين حقايق را درك نمى كنند ، و ) متذكر نمى گردند .
تفسير : برترين نعمتهاى الهى
با توجه به آنچه در آيه قبل گذشت ، كه به هنگام انفاق ، وسوسه هاى شيطانى دائر به
فقر و جذبه هاى رحمانى در باره مغفرت و فضل الهى آدمى را به اين سو و آن سو مى كشد
، در آيه مورد بحث سخن از حكمت و معرفت و دانش مى گويد ، چرا كه تنها حكمت است كه
مى تواند بين اين دو كشش الهى و شيطانى فرق بگذارد ، و انسان را به وادى مغفرت و
فضل بكشاند و از وسوسه هاى گمراه كننده ترس از فقر برهاند .
يا به تعبير ديگر خداوند به بعضى از افراد بر اثر پاكى و جهاد با نفس ، نوعى علم و
بينش مى دهد كه آثار و فوائد اطاعت الهى و از جمله انفاق و نقش حياتى آن در اجتماع
را درك كند و ميان آن و وساوس شيطانى فرق بگذارد .
مى فرمايد : خداوند دانش را به هر كس بخواهد ( و شايسته بداند ) مى دهد ( يؤتى
الحكمة من يشاء ) .
در تفسير حكمت معانى زيادى ذكر شده از جمله معرفت و شناخت اسرار جهان هستى و آگاهى
از حقايق قرآن و رسيدن به حق از نظر گفتار و عمل و معرفت و شناسائى خدا و آن نور
الهى كه وسوسه هاى شيطانى را از الهامات
تفسير نمونه ج : 2 ص : 341
الهى جدا مى سازد .
و ظاهر اين است حكمت يك معنى وسيعى دارد كه تمام اين امور ، حتى نبوت را كه بعضى از
معانى آن شمرده اند شامل مى شود كه آن نوعى از علم و آگاهى است ، و در اصل از ماده
حكم ( بر وزن حرف ) به معنى منع گرفته شده و از آنجا كه علم و دانش و تدبير ، انسان
را از كارهاى خلاف باز مى دارد به آن حكمت گفته اند .
بديهى است منظور از جمله من يشاء ( هر كس را كه بخواهد ) اين نيست كه خداوند بدون
هيچ علتى حكمت و دانش را به اين و آن مى دهد ، بلكه اراده و مشيت خداوند همه جا
آميخته است ، با شايستگى هاى افراد ، يعنى هر كس را شايسته ببيند از اين سرچشمه
زلال حياتبخش سيراب مى نمايد ، سپس مى فرمايد : و هر كس كه به او دانش داده شود خير
فراوانى داده شده است ( و من يؤت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا ) .
و به گفته آن حكيم : هر كس را كه عقل دادى چه ندادى و هر كس را كه عقل ندادى چه
دادى ! .
قابل توجه اينكه بخشنده حكمت خدا است در عين حال در اين جمله نامى از او به ميان
نيامده تنها مى فرمايد : به هر كس حكمت داده شود خير فراوانى داده شده است .
اين تعبير گويا اشاره به اين است كه دانش و حكمت ذاتا خوب است از هر جا و از ناحيه
هر كه باشد تفاوتى در نيكى آن نيست .
قابل توجه اين كه در اين جمله مى فرمايد : به هر كس دانش و حكمت داده شد خير و بركت
فراوان داده شده است نه خير مطلق زيرا خير و سعادت مطلق تنها در دانش نيست بلكه
دانش تنها يكى از عوامل مهم آن است و در پايان آيه مى فرمايد : تنها خردمندان متذكر
مى شوند ( و ما يذكر الا اولوا الالباب ) .
تذكر به معنى يادآورى و نگاهدارى علوم و دانشها در درون روح
تفسير نمونه ج : 2 ص : 342
است .
و الباب جمع لب به معنى مغز است و از آنجا كه مغز هر چيز بهترين و اساسى ترين قسمت
آن است به عقل و خرد لب گفته مى شود .
اين جمله مى گويد : تنها صاحبان عقل و خرد اين حقايق را حفظ مى كنند و به ياد مى
آورند و از آن بهره مند مى شوند اگر چه همه افراد ( جز مجانين و ديوانگان ) صاحب
عقل اند اما اولوا الالباب به همه آنها گفته نمى شود .
بلكه منظور آنهايى هستند كه عقل و خرد خود را به كار مى گيرند و در پرتو اين چراغ
پر فروغ ، راه زندگى و سعادت را مى يابند .
اين بحث را با سخن يكى از دانشمندان اسلامى پايان مى دهيم ( كه احتمالا اين سخن را
از پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) شنيده است ) گاه مى شود كه خداوند اراده
عذاب و مجازات مردم روى زمين را مى كند ، ولى هنگامى كه بشنود معلمى به كودكان حكمت
مى آموزد ، به خاطر اين عمل ، عذاب را از آنها دور مى سازد .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 343
وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن نَّفَقَة أَوْ نَذَرْتُم مِّن نَّذْر فَإِنَّ اللَّهَ
يَعْلَمُهُ وَ مَا لِلظلِمِينَ مِنْ أَنصار(270) إِن تُبْدُوا الصدَقَتِ فَنِعِمَّا
هِىَ وَ إِن تُخْفُوهَا وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيرٌ لَّكمْ وَ
يُكَفِّرُ عَنكم مِّن سيِّئَاتِكمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(271)
ترجمه :
270 - و هر چيز را كه انفاق مى كنيد ، يا ( اموالى را كه ) نذر كرده ايد ( در راه
خدا انفاق كنيد ) ، خداوند آنها را مى داند .
و ستمگران ياورى ندارند .
271 - اگر انفاقها را آشكار كنيد ، خوب است ! و اگر آنها را مخفى ساخته و به
نيازمندان بدهيد ، براى شما بهتر است ! و قسمتى از گناهان شما را مى پوشاند ، ( و
در پرتو بخشش در راه خدا ، بخشوده خواهيد شد ) .
و خداوند به آنچه انجام مى دهيد ، آگاه است .
تفسير : چگونگى انفاقها
به دنبال آيات گذشته كه در باره انفاق و بخشش در راه خدا و انتخاب اموال خوب براى
اين كار ، توأم با اخلاق و اخلاص بحث مى كرد در اين دو آيه ، سخن از چگونگى انفاقها
و علم خداوند نسبت به آن است .
در آيه نخست مى فرمايد : آنچه را كه انفاق مى كنيد يا نذرهايى كه ( در اين زمينه
كرده ايد ) خداوند همه آنها را مى داند ( و ما انفقتم من نفقة او نذرتم من نذر فان
الله يعلمه ) .
كم باشد يا زياد ، خوب باشد يا بد ، از طريق حلال تهيه شده باشد يا حرام ، با اخلاص
همراه باشد يا توأم با ريا ، همراه با منت و آزار باشد يا بدون آن ، از اموالى
تفسير نمونه ج : 2 ص : 344
باشد كه خداوند دستور انفاق آن را داده است يا به وسيله نذر بر خود واجب كرده باشيد
، هر گونه باشد ، خدا از تمام جزئيات آن آگاه است و جزاى آن را از خوب و بد به
تناسب آن خواهد داد .
و در پايان آيه مى فرمايد : و ظالمان ياورى ندارند ( و ما للظالمين من انصار ) .
ظالمان در اينجا اشاره به ثروت اندوزان بخيل و انفاق كنندگان رياكار ، و منت گزاران
و مردم آزاران است ، كه خداوند آنها را يارى نمى كند و انفاقشان نيز در دنيا و آخرت
ياورشان نخواهد بود .
يا كسانى كه به خاطر ترك انفاق به محرومان و تهيدستان هم به آنها ظلم كردند و هم به
جامعه و هم به خويشتن .
يا كسانى كه انفاقها را در محل شايسته خود به كار نگرفتند زيرا ظلم به معنى وسيع
كلمه ، به معنى هر گونه كارى است كه در غير مورد خود انجام گيرد ، و از آنجا كه
منافاتى در ميان اين معانى سه گانه نيست ممكن است هر سه در مفهوم آيه جمع باشد .
آرى آنها نه در دنيا يار و ياورى دارند و نه در قيامت شفاعت كننده اى و اين خاصيت
ظلم و ستم ، در هر چهره و به هر شكل است .
ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه نذر مشروعيت دارد و بايد به آن عمل كرد .
و اين از امورى بوده كه قبل از اسلام وجود داشته ، و اسلام بر آن صحه گذاشته است .
در دومين آيه سخن از چگونگى انفاق از نظر آشكار و پنهان بودن است ، مى فرمايد : اگر
انفاقها را آشكار كنيد ، چيز خوبى است ، و اگر آنها را مخفى ساخته و به نيازمندان
بدهيد براى شما بهتر است ( ان تبدوا الصدقات فنعما هى و ان
تفسير نمونه ج : 2 ص : 345
تخفوها و تؤتوها الفقراء فهو خير لكم ) .
و بخشى از گناهان شما را مى پوشاند ( و در پرتو اين كار بخشوده خواهيد شد ) و
خداوند به آنچه انجام مى دهيد ، آگاه است ( و يكفر عنكم من سيئاتكم و الله بما
تعملون خبير ) .
نكته ها :
1 - ترديدى نيست كه انفاق علنى و آشكار در راه خدا و اختفاى آن هر كدام اثر مفيدى
دارد ، زيرا هنگامى كه انسان به طور آشكار و علنى مال خود را در راه خدا انفاق مى
كند اگر انفاق واجب باشد گذشته از اين كه مردم تشويق به اينگونه كارهاى نيك مى شوند
، رفع اين تهمت نيز از انسان مى گردد كه به وظيفه واجب خود عمل نكرده است .
و اگر انفاق مستحب باشد ، در حقيقت يك نحوه تبليغ عملى است كه مردم را به كارهاى
خير و حمايت از محرومان و انجام كارهاى نيك اجتماعى و عام المنفعه تشويق مى كند .
و چنانچه انفاق به طور مخفى ، و دور از انظار مردم انجام شود ، به طور قطع ريا و
خودنمائى در آن كمتر است ، و خلوص بيشترى در آن خواهد بود ، مخصوصا در باره كمك به
محرومان ، آبروى آنها بهتر حفظ مى شود ، و لذا آيه فوق مى گويد : هر يك از دو كار
در مورد خود خوب و شايسته است .
بعضى از مفسران گفته اند اين دستور تنها در باره انفاقهاى مستحبى است و انفاقهاى
واجب از قبيل زكات و مانند آن بهتر است هميشه آشكار و علنى باشد .
ولى مسلم است كه هيچ يك از اين دو دستور ( اظهار و اخفاى انفاق ) جنبه عمومى و
همگانى ندارد بلكه موارد مختلف است در پاره اى از موارد كه اثر تشويقى آن بيشتر است
و لطمه اى به اخلاص نمى زند ، بهتر است اظهار گردد ، و در مواردى كه افراد آبرومندى
هستند كه حفظ آبروى آنها ايجاب مى كند انفاق به
تفسير نمونه ج : 2 ص : 346
صورت مخفى انجام گيرد و بيم رياكارى و عدم اخلاص مى رود مخفى ساختن آن بهتر خواهد
بود .
در بعضى احاديث تصريح شده كه انفاقهاى واجب بهتر است اظهار گردد ، و اما انفاقهاى
مستحب بهتر است مخفيانه انجام گيرد .
از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمود : زكات واجب را به طور آشكار از مال
جدا كنيد و به طور آشكار انفاق نمائيد اما انفاقهاى مستحب اگر مخفى باشد بهتر است .
اين احاديث با آنچه در بالا گفتيم منافات ندارد ، زيرا انجام وظائف واجب كمتر
آميخته به ريا مى شود ، چون وظيفه اى است كه در محيط اسلامى هر كس ناچار است آن را
انجام دهد و همچون يك ماليات قطعى است كه بايد همه بپردازند ، بنابر اين اظهار آن
بهتر است و اما انفاقهاى مستحبى چون جنبه الزامى ندارد ممكن است اظهار آن به خلوص
نيت بزند لذا اختفاى آن شايسته تر مى باشد .
2 - از جمله و يكفر عنكم من سيئاتكم استفاده مى شود كه انفاق در راه خدا در آمرزش
گناهان اثر عميق دارد زيرا بعد از دستور انفاق در اين جمله مى فرمايد : و گناهان
شما را مى پوشاند .
البته مفهوم اين سخن آن نيست كه بر اثر انفاق كوچكى ، همه گناهان بخشوده خواهد شد ،
بلكه با توجه به كلمه من كه معمولا براى تبعيض به كار مى رود استفاده مى شود كه
انفاق قسمتى از گناهان را مى پوشاند .
روشن است كه آن قسمت بستگى به مقدار انفاق و ميزان اخلاص دارد .
در باره اينكه انفاق سبب آمرزش مى شود از طرق اهل بيت (عليهم السلام) و اهل تسنن
روايات زيادى وارد شده است از جمله در حديثى آمده است : انفاق نهانى خشم
تفسير نمونه ج : 2 ص : 347
خدا را فرو مى نشاند ، و همانطور كه آب آتش را خاموش مى كند گناه انسان را از بين
مى برد .
و نيز در روايتى آمده است : هفت كس هستند كه خداوند آنها را در سايه لطف خود قرار
مى دهد ، در روزى كه سايه اى جز سايه او نيست : پيشواى دادگر ، و جوانى كه در بندگى
پروردگار پرورش مى يابد ، و كسى كه قلب او با سجده پيوسته است ، و كسانى كه يكديگر
را براى خدا دوست دارند با محبت گرد هم آيند و با محبت متفرق شوند ، و كسى كه زن
زيباى صاحب مقامى او را به گناه دعوت كند و او بگويد من از خدا مى ترسم ، و كسى كه
انفاق نهانى مى كند بطورى كه دست راست او از انفاقى كه دست چپ او كرده آگاه نمى
گردد ! و كسى كه تنها به ياد خدا مى افتد و قطره اشكى از گوشه هاى چشم او سرازير مى
شود .
3 - ضمنا مفهوم جمله و الله بما تعملون خبير اين است كه خدا عالم است به آنچه انفاق
مى كنيد ، چه آشكار باشد و چه مخفى و همچنين او از نيات شما آگاه است كه اظهار و
اخفاى انفاق را به چه منظور و هدفى انجام مى دهيد .
در هر حال آنچه در انفاق مؤثر است نيت پاك و خلوص در عمل است ، به علاوه دانستن و
ندانستن مردم اثرى ندارد و آنچه مهم است علم خداست زيرا اوست كه جزاى اعمال انسان
را مى دهد و از نهان و آشكار آگاه است .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 348
* لَّيْس عَلَيْك هُدَاهُمْ وَ لَكنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَن يَشاءُ وَ مَا تُنفِقُوا
مِنْ خَير فَلأَنفُسِكمْ وَ مَا تُنفِقُونَ إِلا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ مَا
تُنفِقُوا مِنْ خَير يُوَف إِلَيْكمْ وَ أَنتُمْ لا تُظلَمُونَ(272)
ترجمه :
272 - هدايت آنها ( به طور اجبار ، ) بر تو نيست ، ( بنابر اين ، ترك انفاق به غير
مسلمانان ، براى اجبار به اسلام ، صحيح نيست ، ) ولى خداوند ، هر كه را بخواهد ( و
شايسته بداند ) ، هدايت مى كند .
و آنچه را از خوبيها و اموال انفاق مى كنيد ، براى خودتان است ، ( ولى ) جز براى
رضاى خدا ، انفاق نكنيد ! و آنچه از خوبيها انفاق مى كنيد ، ( پاداش آن ) به طور
كامل به شما داده مى شود ، و به شما ستم نخواهد شد .
شان نزول :
در تفسير مجمع البيان از ابن عباس نقل شده كه : مسلمانان حاضر نبودند به غير مسلمين
انفاق كنند ، آيه فوق نازل شد و به آنها اجازه داد كه در مواقع لزوم اين كار را
انجام دهند .
شان نزول ديگرى براى آيه فوق نقل شده كه بى شباهت به شان نزول اول نيست و آن اين كه
: زن مسلمانى به نام اسماء در سفر عمرة القضاء در خدمت پيغمبر اكرم (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) بود ، مادر و جده آن زن به سراغ او آمدند و از او كمكى خواستند ، و
از آنجا كه آن دو نفر مشرك و بت پرست بودند اسماء از كمك به آنها امتناع ورزيد ،
گفت : بايد از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اجازه بگيرم زيرا شما پيرو آيين من
نيستيد ، سپس نزد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمد اجازه خواست ، آيه مورد بحث
نازل گرديد .
تفسير : انفاق و كمكهاى انسانى به غير مسلمانان
در آيات قبل مساله انفاق و بخشش در راه خدا به طور كلى مطرح بود ، و در
تفسير نمونه ج : 2 ص : 349
اين آيه سخن از جواز انفاق به غير مسلمانان است ، به اين معنى كه نبايد انفاق بر
بينوايان غير مسلمان را ترك كنند به منظور اينكه تحت فشار قرار گيرند و اسلام را
اختيار كنند و هدايت شوند .
مى فرمايد : هدايت آنها ( به طور اجبار ) بر تو نيست ( ليس عليك هديهم ) .
بنابر اين ترك انفاق بر آنها براى اجبار آنها به اسلام صحيح نمى باشد اين سخن گر چه
خطاب به پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ، ولى در واقع همه مسلمانان را
شامل مى شود .
سپس مى افزايد : ولى خداوند هر كه را بخواهد ( و شايسته بداند ) هدايت مى كند ( و
لكن الله يهدى من يشاء ) .
و بعد از اين يادآورى به ادامه بحث فوائد انفاق در راه خدا مى پردازد و مى گويد :
آنچه را از خوبيها انفاق كنيد براى خودتان است ( و ما تنفقوا من خير فلانفسكم ) .
ولى جز براى خدا انفاق نكنيد ( و ما تنفقون الا ابتغاء وجه الله ) .
اين در صورتى است كه جمله خبريه و ما تنفقون را به معنى نهى بگيريم ، يعنى انفاق
شما در صورتى سود بخش است كه به خاطر خدا انجام گيرد .
اين احتمال نيز وجود دارد كه جمله به همان معنى خبريه باشد ، يعنى شما مسلمانان جز
براى رضاى خدا و جلب خشنودى او انفاق نمى كنيد .
و در آخرين جمله باز به عنوان تاكيد بيشتر مى فرمايد : آنچه از خوبيها انفاق مى
كنيد به شما تحويل داده مى شود ، و هرگز ستمى بر شما نخواهد شد ( و ما تنفقوا من
خير يوف اليكم و انتم لا تظلمون ) .
يعنى گمان نكنيد كه از انفاق خود سود مختصرى مى بريد ، بلكه تمام آنچه را انفاق مى
كنيد به طور كامل به شما باز مى گرداند ، آن هم در روزى كه شديدا به آن نيازمنديد ،
بنابر اين در انفاقهاى خود كاملا دست و دل باز باشيد .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 350
ضمنا با توجه به اينكه : ظاهر اين جمله اين است كه خود آنچه انفاق شده به انسان باز
گردانده مى شود ( نه ثواب آن ) ، آيه مى تواند دليلى بر تجسم اعمال بوده باشد كه در
جاى خود به طور مشروح خواهد آمد .
نكته ها :
1 - آيه فوق مى گويد :
همانطور كه بخششهاى الهى و نعمتهاى او در اين جهان شامل حال همه انسانها ( صرف نظر
از عقيده و آيين آنها ) مى شود مؤمنان هم بايد به هنگام انفاقهاى مستحبى و رفع
نيازمنديهاى بينوايان در مواقع لزوم ، رعايت حال غير مسلمانان را نيز بكنند .
البته اين در صورتى است كه انفاق بر غير مسلمانان به خاطر يك كمك انسانى باشد و
موجب تقويت كفر و پيشبرد نقشه هاى شوم دشمنان نگردد بلكه آنها را به روح انساندوستى
اسلام آگاه سازد .
2 - هدايت اقسام گوناگونى دارد :
روشن است كه منظور از عدم وجوب هدايت مردم بر پيامبر اين نيست كه او موظف به ارشاد
و تبليغ آنها نباشد زيرا ارشاد و تبليغ روشن ترين و اساسى ترين برنامه پيامبر است ،
بلكه منظور اين است كه او موظف نيست كه آنها را تحت فشار قرار دهد و اجبار بر هدايت
نمايد .
آيا منظور از اين هدايت ، هدايت تكوينى است يا تشريعى ؟ زيرا هدايت انواعى دارد .
الف هدايت تكوينى -
منظور از هدايت تكوينى اين است كه خداوند يك سلسله عوامل پيشرفت و تكامل در موجودات
مختلف جهان ، اعم از انسان و ساير جانداران ، حتى موجودات بى جان آفريده ، كه آنها
را به سوى تكامل مى برد .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 351
رشد و تكامل جنين در شكم مادر ، و نمو پيشرفت دانه هاى گياهان در دل زمين ، و حركت
كرات مختلف منظومه شمسى در مدار خود ، و مانند آن ، نمونه هاى مختلفى از هدايت
تكوينى هستند ، اين نوع هدايت مخصوص خدا است و وسيله آن عوامل و اسباب طبيعى و
ماوراء طبيعى است .
قرآن مجيد مى گويد : ربنا الذى اعطى كل شىء خلقه ثم هدى ( خدائى كه آفرينش ويژه هر
موجودى را به او بخشيد ، و سپس او را هدايت و رهبرى كرد ) .
ب هدايت تشريعى -
منظور از اين هدايت راهنمائى افراد از طريق تعليم و تربيت ، و قوانين مفيد و حكومت
عادلانه و پند و اندرز و موعظه است .
اين نوع هدايت بوسيله پيامبران و امامان و افراد صالح و مربيان دلسوز انجام مى شود
و در قرآن به آن كرارا اشاره شده است .
قرآن مجيد مى گويد : ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين ( اين كتاب بزرگ ترديدى در
آن نيست و وسيله هدايت پرهيزكاران است ) .
ج هدايت به معنى فراهم ساختن وسيله -
اين نوع هدايت كه گاهى از آن به عنوان توفيق ياد مى شود عبارت از اين است كه وسائل
لازم را در اختيار افراد بگذارند تا با ميل و اراده خود از آن براى پيشرفت استفاده
كنند ، مثلا ساختن مدرسه ، مسجد ، كانونهاى تربيتى ، تهيه برنامه ها و كتابهاى لازم
و تربيت مبلغان و معلمان شايسته ، همه داخل در اين قسم از هدايت هستند و در حقيقت
اين قسم از هدايت برزخى است بين هدايت تكوينى و تشريعى .
قرآن مى گويد : و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا ( و كسانى كه در راه ما مجاهده
كنند آنها را به راههاى خود هدايت مى كنيم ) .
د هدايت به سوى نعمتها و پاداش ها
- منظور از اين هدايت بهره مند
تفسير نمونه ج : 2 ص : 352
ساختن افراد شايسته از نتيجه اعمال نيكشان در سراى ديگر است ، اين نوع هدايت مخصوص
افراد با ايمان و درستكار است ، قرآن مجيد مى گويد : سيهديهم و يصلح بالهم اين جمله
كه بعد از ذكر فداكارى شهيدان راه خدا آمده است مى گويد : خداوند آنها را هدايت مى
كند و حال آنها را بهبودى مى بخشد .
بديهى است اين نوع هدايت تنها مربوط به برخوردارى آنان از نتائج سودمند عملشان در
جهان ديگر است .
اما در واقع اين چهار نوع هدايت مراحل مختلفى از يك حقيقت هستند كه هر كدام بعد از
ديگرى قرار گرفته است .
زيرا نخست هدايت تكوينى خداوند به سراغ انسان مى آيد و عقل و فكر و قواى ديگر را در
اختيار او مى گذارد ( هدايت تكوينى ) .
و سپس هدايت و راهنمائى انبياء شروع مى شود و آنها مردم را به راه حق دعوت مى كنند
( هدايت به معنى ارشاد و تبليغ ) .
و بعد از آن با ورود در مرحله عمل ، توفيق پروردگار شامل حال آنها مى شود و راه ها
براى آنها هموار مى گردد و مرحله سوم هدايت را به اين طريق مى پيمايند ( هدايت به
معنى توفيق ) .
و در پايان در جهان ديگر از نتائج اعمال خود بهره مند مى گردند ( هدايت به سوى
پاداشها ) .
از اين چهار نوع هدايت يك قسم آن ( ارشاد و تبليغ ) از وظائف حتمى پيامبران و
امامان است و قسم ديگرى از آن كه هموار ساختن راه باشد به مقدار وسيعى جزء برنامه
هاى حكومت الهى پيامبران و امامان است ولى بقيه مخصوص ذات خدا است .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 353
بنابر اين هر جا در قرآن نفى هدايت از پيغمبر شده همانند آيه فوق منظور دو قسم اول
نيست .
گر چه در جمله و لكن الله يهدى من يشاء ( خدا هر كس را بخواهد هدايت مى كند ) اين
امر منوط به اراده خداوند شده اما اين هدايتهاى پروردگار مسلما بدون حساب و حكمت
نمى باشد ، يعنى بى جهت يكى را هدايت و ديگرى را محروم نمى كند ، بلكه افراد بايد
قبلا شايستگى خود را براى هدايت احراز كنند تا از آن بهره مند گردند .
به هر حال از آيه فوق حقيقت ديگرى را نيز مى توان استفاده كرد و آن اين كه اگر در
ميان مسلمانان افرادى بعد از اين همه تاكيد در باره دورى از ريا و منت و آزار باز
انفاقهاى خود را آلوده به اين امور سازند ، ناراحت نباش وظيفه تو تنها بيان احكام و
فراهم ساختن يك محيط اجتماعى سالم است و هرگز موظف نيستى كه آنها را مجبور به اين
امور سازى - روشن است كه اين تفسير منافاتى با تفسير سابق ندارد و ممكن است هر دو
را از آيه استفاده كرد .
3 - اثر انفاق در زندگى انفاق كنندگان
جمله و ما تنفقوا من خير فلانفسكم مى گويد منافع انفاق به خود شما بازگشت مى كند و
به اين وسيله انفاق كنندگان را تشويق به اين عمل انسانى مى نمايد ، مسلما انسان
هنگامى كه بداند نتيجه كار او به خود او باز مى گردد بيشتر به آن كار علاقه مند
خواهد شد .
ممكن است در ابتدا چنين به نظر برسد كه منظور از بازگشت منافع انفاق به انفاق كننده
، همان پاداش و نتائج اخروى آن باشد .
البته اين معنى صحيح است ولى نبايد تصور كرد كه سود انفاق تنها جنبه اخروى دارد ،
بلكه از نظر اين دنيا نيز به سود آنها است هم از جنبه معنوى و هم از
تفسير نمونه ج : 2 ص : 354
جنبه مادى : از نظر معنوى ، روح گذشت و بخشش و فداكارى و نوع دوستى و برادرى را در
انفاق كننده پرورش مى دهد و در حقيقت وسيله مؤثرى براى تكامل روحى و پرورش شخصيت
اوست .
و اما از نظر مادى افراد محروم و بينوا در يك اجتماع ، موجب انفجارهاى خطرناك مى
گردد ، همان انفجارهائى كه گاهى تمام اصل مالكيت را در خود فرو مى برد و تمام
ثروتها را مى بلعد و نابود مى سازد .
انفاق فاصله طبقاتى را كم مى كند و خطراتى را كه از اين رهگذر متوجه افراد اجتماع
مى شود از ميان مى برد ، انفاق آتش خشم و شعله هاى سوزان طبقات محروم را فرو مى
نشاند و روح انتقام و كينه توزى را از آنها مى گيرد .
بنابر اين انفاق از نظر امنيت اجتماعى و سلامت اقتصادى و جهات مختلف مادى و معنوى
به سود انفاق كنندگان نيز هست .
4 - وجه الله چه معنى دارد ؟
وجه در لغت به معنى صورت است و گاهى به معنى ذات به كار برده مى شود .
بنابر اين وجه الله يعنى ذات خدا .
انفاق كنندگان نظرشان بايد ذات پاك پروردگار باشد ، پس ذكر كلمه وجه در اين آيه و
مانند آن متضمن يك نوع تاكيد است زيرا هنگامى كه گفته شود براى ذات خدا تاكيد آن از
براى خدا بيشتر است ، يعنى حتما براى خدا باشد و نه ديگرى .
به علاوه معمولا صورت انسان شريف ترين قسمت ظاهرى بدن اوست ، زيرا اعضاى مهم بينائى
و گويائى در آن قرار گرفته است به همين دليل هنگامى كه كلمه وجه به كار برده شود
شرافت و اهميت را مى رساند ، در اينجا هم بطور كنايه در مورد خداوند به كار برده
شده است و در واقع يك نوع احترام و اهميت از آن فهميده مى شود ، بديهى است كه خدا
نه جسم است و نه صورت دارد .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 355
لِلفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فى سبِيلِ اللَّهِ لا يَستَطِيعُونَ ضرْباً فى
الأَرْضِ يحْسبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم
بِسِيمَهُمْ لا يَسئَلُونَ النَّاس إِلْحَافاً وَ مَا تُنفِقُوا مِنْ خَير فَإِنَّ
اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ(273)
ترجمه :
273 - ( انفاق شما ، مخصوصا بايد ) براى نيازمندانى باشد كه در راه خدا ، در تنگنا
قرار گرفته اند ، ( و توجه به آيين خدا ، آنها را از وطنهاى خويش آواره ساخته ، و
شركت در ميدان جهاد ، به آنها اجازه نمى دهد تا براى تامين هزينه زندگى ، دست به
كسب و تجارتى بزنند ، ) نمى توانند مسافرتى كنند ( و سرمايه اى به دست آورند ، ) و
از شدت خويشتن دارى ، افراد ناآگاه آنها را بى نياز مى پندارند ، اما آنها را از
چهره هايشان مى شناسى ، و هرگز با اصرار چيزى از مردم نمى خواهند .
( اين است مشخصات آنها ! ) و هر چيز خوبى در راه خدا انفاق كنيد ، خداوند از آن
آگاه است .
شان نزول :
از امام باقر (عليه السلام) چنين نقل شده است كه : اين آيه در باره اصحاب صفه نازل
شده است ( اصحاب صفه در حدود چهارصد نفر از مسلمانان مكه و اطراف مدينه بودند كه نه
خانه اى در مدينه داشتند و نه خويشاوندانى كه به منزل آنها بروند از اين جهت در
مسجد پيامبر مسكن گزيده بودند و آمادگى خود را براى شركت در ميدانهاى جهاد اعلام
داشته بودند ) .
ولى چون اقامت آنها در مسجد با شئون مسجد سازگار نبود دستور داده شد به صفه ( سكوى
بزرگ و وسيع ) كه در بيرون مسجد قرار داشت منتقل شوند ، آيه فوق نازل شد و به مردم
دستور داد كه به اين دسته از برادران خود از كمكهاى ممكن
تفسير نمونه ج : 2 ص : 356
مضايقه نكنند آنها هم چنين كردند .
بعضى از مفسران تصريح كرده اند كه آنها پاسداران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و
محافظان او بوده اند .
تفسير : بهترين مورد انفاق
باز در ادامه آداب و احكام انفاق ، در اين آيه بهترين مواردى كه انفاق در آنجا بايد
صورت گيرد ، بيان شده است ، و آن كسانى هستند كه داراى صفات سه گانه اى كه در اين
آيه آمده است باشند در بيان اولين وصف آنان مى فرمايد : انفاق شما به خصوص بايد
براى كسانى باشد كه در راه خدا ، محصور شده اند ( للفقراء الذين احصروا فى سبيل
الله ) .
يعنى كسانى كه به خاطر اشتغال به جهاد در راه خدا و نبرد با دشمن و يادگيرى فنون
جنگى يا تحصيل علوم لازم ديگر از تلاش براى معاش و تامين هزينه زندگى باز مانده اند
، كه يك نمونه روشن آن ، اصحاب صفه در عصر پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
بودند .
سپس براى تاكيد مى افزايد : همانها كه نمى توانند سفرى كنند و سرمايه اى به دست
آورند ( لا يستطيعون ضربا فى الارض ) .
تعبير به ضرب فى الارض به جاى سفر ، به خاطر آن است كه مسافران مخصوصا آنها كه براى
هدفهاى مهمى پياده به سفر مى روند ، پيوسته پاى بر زمين
تفسير نمونه ج : 2 ص : 357
مى كوبند و پيش مى روند .
بنابر اين كسانى كه مى توانند تامين زندگى كنند ، بايد مشقت و رنج سفر را تحمل كرده
، از دسترنج ديگران استفاده نكنند مگر اينكه كار مهم ترى همچون جهاد در راه خدا يا
فرا گرفتن علوم واجب ، مانع از سفر گردد .
و در دومين توصيف از آنان ، مى فرمايد : كسانى كه افراد نادان و بى اطلاع ، آنها را
از شدت عفاف غنى مى پندارند ( يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف ) .
ولى اين سخن به آن مفهوم نيست كه اين نيازمندان با شخصيت قابل شناخت نيستند لذا مى
افزايد : آنها را از چهره هايشان مى شناسى ( تعرفهم بسيماهم ) .
سيما در لغت به معنى علامت و نشانه است و اين كه در فارسى امروز آن را به معنى چهره
و صورت به كار مى برند ، معنى تازه اى است و گرنه در مفهوم عربى آن ، چنين معنايى
ذكر نشده است ، به هر حال منظور اين است كه آنها گر چه سخنى از حال خود نمى گويند
ولى در چهره هايشان نشانه هايى از رنجهاى درونى وجود دارد كه براى افراد فهميده
آشكار است ، آرى رنگ رخساره خبر مى دهد از سر درون .
و در سومين توصيف از آنان مى فرمايد : آنها چنان بزرگوارند كه : هرگز چيزى با اصرار
از مردم نمى خواند ( لا يسئلون الناس الحافا ) .
اصولا آنها از مردم چيزى نمى خواهند تا چه رسد به اينكه اصرار در سؤال داشته باشند
، و به تعبير ديگر معمول نيازمندان عادى اصرار در سؤال است اما آنها يك نيازمند
عادى نيستند .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 358
بنابر اين اگر قرآن مى گويد : آنها با اصرار سؤال نمى كنند مفهومش اين نيست كه بدون
اصرار سؤال مى كنند ، بلكه مفهومش اين است آنها فقير عادى نيستند تا سؤال كنند زيرا
سؤال آنها معمولا توأم با اصرار و الحاف است ، به قرينه اينكه مى گويد : آنها را از
سيمايشان بايد شناخت نه از سؤالشان و الا جمله يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف
مفهومى نداشت .
احتمال ديگرى در تفسير اين آيه نيز هست و آن اينكه آنها در حال عادى هرگز سؤال نمى
كنند ، ( و هر گاه اضطرار شديد آنها را ، مجبور به اظهار حال خود كند ، ) هرگز
اصرار نمىورزند .
بعضى نيز گفته اند منظور اين است كه آنها در ترك سؤال كردن اصرار دارند .
( ولى اين احتمال خلاف ظاهر آيه است ) .
و در پايان آيه ، باز همگان را به انفاق از هر گونه خيرات تشويق كرده ، مى فرمايد :
و هر چيز خوبى در راه خدا انفاق كنيد خداوند از آن آگاه است ( و ما تنفقوا من خير
فان الله به عليم ) .
اين جمله براى تشويق انفاق كنندگان است خصوصا انفاق به افرادى كه داراى عزت نفس و
طبع بلندند و چه بسا در اين موارد بخششهايى در پوشش غير انفاق ، ولى در واقع به قصد
انفاق ، صورت مى گيرد تا طرف مقابل ناراحت نشود ، مسلما خداوند از اين نيات پنهانى
آگاه است و آنها را به تناسب نيت و زحماتشان بهره مند مى سازد .
نكته : سؤال كردن بدون حاجت حرام است !
يكى از گناهان بزرگ تكدى و سؤال و تقاضاى از مردم بدون نياز است ، و در روايات
متعددى از اين كار ، نكوهش شده ، در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
تفسير نمونه ج : 2 ص : 359
مى خوانيم : لا تحل الصدقة لغنى : صدقات براى افراد بى نياز حرام است .
و در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است : من سئل و عنده ما يغنيه فانما يستكثر من
جمر جهنم : كسى كه از مردم در خواست كند در حالى كه به مقدار كفايت دارد ، آتش دوزخ
را براى خود افزون مى سازد .
همچنين در روايات وارد شده كه : شهادت سائل به كف پذيرفته نيست .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 360
الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَلَهُم بِالَّيْلِ وَ النَّهَارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً
فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ
يَحْزَنُونَ(274)
ترجمه :
274 - آنها كه اموال خود را ، شب و روز ، پنهان و آشكار ، انفاق مى كنند ، مزدشان
نزد پروردگارشان است ، نه ترسى بر آنهاست ، و نه غمگين مى شوند .
شان نزول :
در احاديث بسيارى آمده است كه اين آيه در باره على (عليه السلام) نازل شده است زيرا
آن حضرت چهار درهم داشت ، درهمى را در شب و درهمى را در روز و درهمى را آشكارا و
درهمى را در نهان انفاق كرد و اين آيه نازل شد .
ولى مى دانيم نزول آيه در يك مورد خاص ، مفهوم آن را محدود نمى كند ، و شمول حكم را
نسبت به ديگران ، نفى نمى نمايد .
تفسير : انفاق به هر شكل و صورت مطلوب است
باز در اين آيه سخن از مساله ديگرى در ارتباط با انفاق در راه خدا است و آن كيفيات
مختلف و متنوع انفاق است ، مى فرمايد : آنها كه اموال خود را در شب و روز ، پنهان و
آشكار ، انفاق مى كنند پاداششان نزد پروردگارشان است ( الذين
تفسير نمونه ج : 2 ص : 361
ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم ) .
ناگفته پيدا است كه انتخاب اين روشهاى مختلف رعايت شرائط بهتر براى انفاق است ،
يعنى انفاق كنندگان بايد در انفاق خود به هنگام شب يا روز ، پنهان يا آشكار ، جهات
اخلاقى و اجتماعى را در نظر بگيرند ، آنجا كه انفاق به نيازمندان موجبى براى اظهار
ندارد ، آن را مخفى سازند تا هم آبروى آنان حفظ شود ، و هم خلوص بيشترى در آن باشد
، و آنجا كه مصالح ديگرى مانند تعظيم شعائر و تشويق و ترغيب ديگران در كار است ، و
انفاق جنبه شخصى ندارد ، تا هتك احترام كسى شود ( مانند انفاق براى جهاد و بناهاى
خير و امثال آن ) و با اخلاص نيز منافات ندارد آشكارا انفاق نمايند .
بعيد نيست كه مقدم داشتن شب بر روز ، و پنهان بر آشكار ( در آيه مورد بحث ) اشاره
به اين باشد كه مخفى بودن انفاق بهتر است مگر موجبى براى اظهار باشد ، هر چند بايد
در همه حال و به هر شكل ، انفاق فراموش نشود .
مسلما چيزى كه نزد پروردگار است ( مخصوصا با تكيه بر صفت ربوبيت كه ناظر به پرورش و
تكامل است ) چيز كم ، يا كم ارزشى نخواهد بود ، و تناسب با الطاف و عنايات پروردگار
خواهد داشت كه هم بركات دنيا ، و هم حسنات آخرت و قرب الى الله را شامل مى شود .
سپس مى افزايد : نه ترسى بر آنها است و نه غمگين مى شوند ( و لا خوف عليهم و لا هم
يحزنون ) .
مى دانيم انسان چون براى ادامه و اداره زندگى خويش خود را بى نياز از مال و ثروت
نمى داند معمولا هنگامى كه آن را از دست مى دهد اندوهناك مى گردد و براى آينده خود
نگران مى شود ، زيرا نمى داند در آينده وضع او چگونه خواهد بود ، و همين امر در
بسيارى از مواقع مانع انفاق مى گردد ، مگر آنها كه از يك سو به وعده هاى الهى ايمان
داشته باشند و از سوى ديگر آثار اجتماعى انفاق را بدانند ،
تفسير نمونه ج : 2 ص : 362
چنين افرادى از انفاق در راه خدا خوف و وحشتى از آينده ندارند و به خاطر از دست
دادن قسمتى از ثروت خود اندوهگين نمى شوند ، زيرا مى دانند در مقابل چيزى كه از دست
داده اند به مراتب بيشتر ، از فضل پروردگار و از بركات فردى و اجتماعى و اخلاقى آن
در اين جهان و آن جهان بهره مند خواهند شد .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 363
الَّذِينَ يَأْكلُونَ الرِّبَوا لا يَقُومُونَ إِلا كَمَا يَقُومُ الَّذِى
يَتَخَبَّطهُ الشيْطنُ مِنَ الْمَس ذَلِك بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ
مِثْلُ الرِّبَوا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَوا فَمَن جَاءَهُ
مَوْعِظةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَى فَلَهُ مَا سلَف وَ أَمْرُهُ إِلى اللَّهِ وَ
مَنْ عَادَ فَأُولَئك أَصحَب النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(275) يَمْحَقُ اللَّهُ
الرِّبَوا وَ يُرْبى الصدَقَتِ وَ اللَّهُ لا يُحِب كلَّ كَفَّار أَثِيم(276) إِنَّ
الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ وَ أَقَامُوا الصلَوةَ وَ ءَاتَوُا
الزَّكوةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ
يَحْزَنُونَ(277)
ترجمه :
275 - كسانى كه ربا مى خورند ، ( در قيامت ) بر نمى خيزند مگر مانند كسى كه بر اثر
تماس شيطان ، ديوانه شده ( و نمى تواند تعادل خود را حفظ كند ، گاهى زمين مى خورد ،
گاهى به پا مى خيزد ) .
اين ، به خاطر آن است كه گفتند : داد و ستد هم مانند ربا است ( و تفاوتى ميان آن دو
نيست ) .
در حالى كه خدا بيع را حلال كرده ، و ربا را حرام ! ( زيرا فرق ميان اين دو ، بسيار
است ) .
و اگر كسى اندرز الهى به او رسد ، و ( از رباخوارى ) خوددارى كند ، سودهايى كه در
سابق ] قبل از نزول حكم تحريم [ به دست آورده ، مال اوست ، ( و اين حكم ، گذشته را
شامل نمى گردد ، ) و كار او به خدا واگذار مى شود ، ( و گذشته او را خواهد بخشيد )
.
اما كسانى كه باز گردند ( و بار ديگر مرتكب اين گناه شوند ) ، اهل آتش اند ، و
هميشه در آن
تفسير نمونه ج : 2 ص : 364
مى مانند .
276 - خداوند ، ربا را نابود مى كند ، و صدقات را افزايش مى دهد ! و خداوند ، هيچ
انسان ناسپاس گنهكارى را دوست نمى دارد .
277 - كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و نماز را بر پا داشتند و
زكات را پرداختند ، اجرشان نزد پروردگارشان است ، و نه ترسى بر آنهاست ، و نه غمگين
مى شوند .
تفسير : رباخوارى نقطه مقابل انفاق
به دنبال بحث در باره انفاق در راه خدا و بذل مال براى حمايت از نيازمندان در اين
آيات از مساله رباخوارى كه درست بر ضد انفاق است ، سخن مى گويد و در حقيقت هدف آيات
گذشته را تكميل مى كند ، زيرا رباخوارى موجب افزايش فقر در جامعه و تراكم ثروت در
دست عده اى محدود و محروميت اكثر افراد اجتماع است ، انفاق سبب پاكى دل و طهارت
نفوس و آرامش جامعه ، و رباخوارى سبب پيدايش بخل و كينه و نفرت و ناپاكى است .
اين آيات با شدت تمام ، ممنوعيت حكم ربا را شرح مى دهد ولى از لحن آن پيدا است كه
قبل از آن در باره ربا گفتگوهايى شده است و با توجه به تاريخ نزول سوره هاى قرآن ،
مطلب همين گونه است .
زيرا در سوره روم كه طبق ترتيب نزول قرآن سى امين سوره اى است كه در مكه نازل شده
سخن از ربا به ميان آمده و در هيچ يك از سوره هاى مكى غير از آن به مطلبى در باره
ربا برخورد نمى كنيم ولى در اين سوره كلام در باره ربا تنها به صورت اندرز اخلاقى
آمده و مى فرمايد : رباخوارى در پيشگاه پروردگار كار پسنديده اى نيست و ما آتيتم من
ربا ليربوا فى اموال الناس فلا يربوا عند الله
تفسير نمونه ج : 2 ص : 365
از نظر افراد كوتاه بين ممكن است ثروت به وسيله رباخوارى زياد گردد اما در پيشگاه
خداوند چيزى بر آن افزوده نخواهد شد .
سپس بعد از هجرت در سه سوره ديگر از سوره هايى كه در مدينه نازل شده بحث از ربا به
ميان آمده است كه به ترتيب عبارتند از سوره بقره - آل عمران - نساء - گر چه سوره
بقره قبل از آل عمران نازل شده اما بعيد نيست كه خصوص آيه 130 سوره آل عمران كه حكم
صريح تحريم ربا را بيان مى كند قبل از سوره بقره و آيات فوق نازل شده باشد .
به هر حال اين آيه و ساير آيات مربوط به ربا هنگامى نازل شد كه رباخوارى با شدت هر
چه تمامتر در مكه و مدينه و جزيره عربستان رواج داشت ، و يكى از عوامل مهم زندگى
طبقاتى و ناتوانى شديد طبقه زحمتكش و طغيان اشراف بود و لذا مبارزه قرآن با ربا بخش
مهمى از مبارزات اجتماعى اسلام را تشكيل مى دهد .
با توجه به اين نكته به تفسير آيه باز مى گرديم : نخست در يك تشبيه گويا و رسا ،
حال رباخواران را مجسم مى سازد ، مى فرمايد : كسانى كه ربا مى خورند ، بر نمى خيزند
مگر مانند كسى كه بر اثر تماس شيطان با او ديوانه شده و نمى تواند تعادل خود را حفظ
كند ، گاه به زمين مى خورد و گاه بر مى خيزد ( الذين ياكلون الربوا لا يقومون الا
كما يقوم الذى يتخبطه الشيطان من المس ) .
در اين جمله شخص رباخوار ، تشبيه به آدم مصروع يا ديوانه بيمار گونه اى شده كه به
هنگام راه رفتن قادر نيست تعادل خود را حفظ كند و به طور صحيح گام بر دارد .
آيا منظور ترسيم حال آنان در قيامت و به هنگام ورود در صحنه رستاخيز
تفسير نمونه ج : 2 ص : 366
است ؟ يعنى آنها به هنگام ورود در عرصه محشر به شكل ديوانگان و مصروعان محشور مى
شوند ؟ اكثر مفسران اين احتمال را پذيرفته اند .
ولى بعضى مى گويند منظور تجسم حال آنها در زندگى اين دنيا است ، زيرا عمل آنها
همچون ديوانگان است ، آنها فاقد تفكر صحيح اجتماعى هستند و حتى نمى توانند منافع
خود را در نظر بگيرند و مسائلى مانند تعاون ، همدردى ، عواطف انسانى ، نوع دوستى
براى آنها ، مفهومى ندارد و پرستش ثروت آن چنان چشم عقل آنها را كور كرده كه نمى
فهمند استثمار طبقات زير دست ، و غارت كردن دسترنج آنان بذر دشمنى را در دلهاى آنها
مى پاشد ، و به انقلابها و انفجارهاى اجتماعى كه اساس مالكيت را به خطر مى افكند
منتهى مى شود ، و در اين صورت امنيت و آرامش در چنين اجتماعى وجود نخواهد داشت ،
بنابر اين او هم نمى تواند راحت زندگى كند ، پس مشى او مشى ديوانگان است .
اما از آنجا كه وضع انسان در جهان ديگر تجسمى از اعمال او در اين جهان است ممكن است
آيه اشاره به هر دو معنى باشد ، آرى رباخواران كه قيامشان در دنيا بى رويه و غير
عاقلانه و آميخته با ثروت اندوزى جنون آميز است ، در جهان ديگر نيز بسان ديوانگان
محشور مى شوند .
جالب اينكه در روايات معصومين (عليهم السلام) به هر دو قسمت اشاره شده است در
روايتى در تفسير آيه مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام) فرمود : آكل الربا لا
يخرج من الدنيا حتى يتخبطه الشيطان يعنى ، رباخوار از دنيا بيرون نمى رود مگر اين
كه به نوعى از جنون مبتلا خواهد شد .
و در روايت ديگر براى مجسم ساختن حال رباخواران شكمباره كه تنها به
تفسير نمونه ج : 2 ص : 367
فكر منافع خويش اند و ثروتشان وبال آنها خواهد شد از پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) چنين نقل شده كه فرمود : هنگامى كه به معراج رفتم دسته اى را ديدم
بحدى شكم آنان بزرگ بود كه هر چه جديت مى كردند برخيزند و راه روند ، براى آنان
ممكن نبود ، و پى در پى به زمين مى خوردند از جبرئيل سؤال كردم اينها چه افرادى
هستند و جرمشان چيست ؟ جواب داد : اينها رباخواران هستند .
حديث اول حالت آشفتگى انسان را در اين جهان منعكس مى سازد و حديث دوم حالات
رباخواران در صحنه قيامت را بيان مى كند و هر دو مربوط به يك حقيقت است ، همانطور
كه افراد پرخور ، فربهى زننده و بى رويه اى پيدا مى كنند ، ثروتمندانى كه از راه
رباخوارى فربه مى شوند نيز زندگى اقتصادى نا سالمى دارند كه وبال آنها است .
سؤال :
در اينجا سؤالى پيش مى آيد و آن اين است كه آيا سرچشمه جنون و صرع از شيطان است كه
در آيه بالا به آن اشاره شده است با اين كه مى دانيم صرع و جنون از بيماريهاى روانى
هستند و غالبا عوامل شناخته شده اى دارند .
پاسخ :
جمعى معتقد هستند كه تعبير مس شيطان كنايه از بيمارى روانى و جنون است و اين تعبير
در ميان عرب معمول بوده نه اينكه واقعا شيطان تاثيرى در روح انسان بگذارد ولى هيچ
بعيد نيست كه بعضى از كارهاى شيطانى و اعمال بى رويه و نادرست سبب يك نوع جنون
شيطانى گردد ، يعنى به دنبال آن اعمال ، شيطان در شخص اثر بگذارد و تعادل روانى او
را بر هم زند از اين گذشته اعمال شيطانى و نادرست هنگامى كه روى هم متراكم گردد اثر
طبيعى آن از دست رفتن حس
|