بعدی 
تفسير نمونه ج : 19 ص : 380
7 - اگر كفران كنيد خداوند از شما بى نياز است ، و هرگز كفران را براى بندگانش نمى پسندد ، و اگر شكر او را بجا آوريد آن را براى شما مى پسندد ، و هيچ گنهكارى گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد ، سپس بازگشت همه شما به سوى پروردگارتان است ، و شما را از آنچه انجام مى داديد آگاه مى سازد ، چرا كه به آنچه در سينه هاست آگاه است
تفسير : همه شما را از نفس واحدى آفريد
باز در اين آيات سخن از آيات عظمت آفرينش خداوند و بيان قسمت ديگرى از نعمتهاى گوناگون او در مورد انسانهاست .
نخست از آفرينش انسان سخن مى گويد و مى فرمايد : خداوند همه شما را از شخص واحدى آفريد ، سپس همسرش را از او خلق كرد ( خلقكم من نفس واحدة ثم جعل منها زوجها ) .
آفرينش همه انسانها از نفس واحد اشاره به مساله آفرينش آدم جد نخستين ماست ، كه اينهمه افراد بشر با تنوع خلقت ، و خلق و خوى متفاوت ، و استعدادها و ذوقهاى مختلف ، همه به يك ريشه باز مى گردد كه آن آدم است .
تعبير به ثم جعل منها زوجها در واقع اشاره به اين است كه خدا آدم را آفريد سپس همسرش را از باقيمانده گل او خلق كرد .
روى اين حساب آفرينش حوا بعد از آفرينش آدم بوده است و قبل از آفرينش فرزندان آدم .
تعبير به ثم هميشه براى تاخير زمانى نيست بلكه گاهى براى تاخير بيان نيز مى آيد ، مثلا مى گوئيم كار امروز تو را ديديم سپس كار ديروزت را هم نيز مشاهده
تفسير نمونه ج : 19 ص : 381
كرديم ، در حالى كه اعمال ديروز مسلما قبل از اعمال امروز واقع شده ، ولى توجه به آن در مرحله بعد بوده است .
و اينكه بعضى تعبير فوق را اشاره به مساله عالم ذر و آفرينش فرزندان آدم بعد از خلقت او و قبل از خلقت حوا به صورت مورچگان دانسته اند مطلب نادرستى است كه در تفسير و توضيح عالم ذر ذيل آيه 172 سوره اعراف بيان كرديم .
اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه آفرينش همسر آدم از اجزاى وجود خود آدم نبوده بلكه از باقيمانده گل او صورت گرفته است ، چنانكه در روايات اسلامى به آن تصريح شده ، و اما روايتى كه مى گويد حوا از آخرين دنده چپ آدم آفريده شده است سخن بى اساسى است كه از بعضى از روايات اسرائيلى گرفته شده ، و هماهنگ با مطلبى است كه در فصل دوم از سفر تكوين تورات تحريف يافته كنونى آمده است ، و از اين گذشته بر خلاف مشاهده و حس مى باشد زيرا طبق اين روايت يك دنده آدم برداشته شد و از آن حوا آفريده گشت ، و لذا مردان يك دنده در طرف چپ كمتر دارند ، در حالى كه مى دانيم هيچ تفاوتى ميان تعداد دنده هاى مرد و زن وجود ندارد و اين تفاوت يك افسانه بيش نيست .
بعد از آن به مساله آفرينش چهارپايان كه از وسايل مهم زندگى انسانهاست لباس از پوست و از يكسو براى تغذيه خود از شير و گوشت آنها استفاده مى كنند ، و از سوى ديگر از پوست و پشم آنها لباس و انواع وسايل زندگى مى سازند ، و از سوى سوم به عنوان مركب و وسيله حمل و نقل از آنها بهره مى گيرند اشاره كرده ، مى فرمايد : از چهارپايان هشت زوج براى شما نازل كرد ( و انزل لكم من الانعام ثمانية ازواج ) .
منظور از هشت زوج گوسفند نر و ماده ، بز نر و ماده ، شتر و گاو نر و ماده
تفسير نمونه ج : 19 ص : 382
است ، و از آنجا كه كلمه زوج به هر يك از دو جنس نر و ماده گفته مى شود مجموعا 8 زوج مى شود ( هر چند در تعبيرات روزمره فارسى زوج به مجموع دو جنس اطلاق مى گردد ، ولى در تعبيرات عربى چنين نيست ، لذا در آغاز همين آيه از همسر آدم به عنوان زوج تعبير شده است ) .
تعبير به انزل لكم ( براى شما نازل كرد ) در مورد چهارپايان - چنانكه قبلا هم گفته ايم - به معنى فرستادن از مكان بالا نيست ، بلكه در اينگونه موارد به معنى نزول مقامى و نعمتى است كه از مقام برتر به مقام پائين تر داده شود .
اين احتمال را نيز داده اند كه انزال در اينجا از ماده نزل ( بر وزن رسل ) به معنى پذيرائى كردن ميهمان يا نخستين چيزى است كه براى پذيرائى ميهمان مى آورند ، نظير آنچه در سوره آل عمران آيه 198 در باره بهشتيان آمده : خالدين فيها نزلا من عند الله : جاودانه در بهشت مى مانند ، اين پذيرائى از ناحيه خداست .
بعضى از مفسران نيز گفته اند كه چهارپايان گر چه از مكان بالا نازل نشده اند ، ولى مقدمات حيات و پرورش آنها كه قطرات جان پرور باران ، و اشعه حياتبخش آفتاب است ، از سمت بالا به زمين مى آيد .
تفسير چهارمى نيز براى اين تعبير گفته اند و آن اينكه : همه موجودات در آغاز در خزانه علم و قدرت پروردگار ، در عالم غيب ، بوده اند ، سپس از مقام غيب به مقام شهود و ظهور و بروز رسيده اند ، لذا از آن تعبير به انزال شده است ، چنانكه در آيه 21 سوره حجر مى خوانيم : و ان من شىء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم : خزائن و منابع هر چيزى نزد ماست و ما جز به مقدار معلوم از آن نازل نمى كنيم .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 383
ولى تفسير اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد ، هر چند تضادى در ميان اين تفاسير نيست و ممكن است همه در مفهوم آيه جمع باشد .
در حديثى از امير مؤمنان على (عليه السلام) در تفسير اين آيه مى خوانيم كه فرمود : انزاله ذلك خلقه اياه : نازل كردن هشت جفت از چهارپايان همان آفرينش آنها از سوى خدا است .
اين حديث نيز ظاهرا اشاره به تفسير اول است ، چرا كه آفرينش خداوند آفرينشى است از سوى مقام برتر .
به هر حال ، چهارپايان هر چند امروز براى حمل و نقل كمتر مورد استفاده قرار مى گيرند ، ولى منافع مهم ديگر آنها نه تنها نسبت به گذشته كم نشده ، بلكه گسترش بيشترى پيدا كرده است ، هم امروز قسمت عمده تغذيه انسانها از فراورده هاى شير و گوشت چهارپايان است ، گذشته از لباس و ساير وسايل زندگى كه از پشم و پوست آنها تهيه مى شود ، و به همين دليل يكى از منابع مهم درآمد كشورهاى بزرگ دنيا از طريق پرورش اين حيوانات صورت مى گيرد .
سپس به حلقه ديگرى از حلقه هاى آفرينش پروردگار كه تطورات خلقت جنين بوده باشد پرداخته ، مى گويد : او شما را در شكم مادرانتان خلقتى بعد از خلقت ديگر و آفرينشى بعد از آفرينش ديگر مى بخشد ، در ميان تاريكيهاى سه گانه ، ( يخلقكم فى بطون امهاتكم خلقا من بعد خلق فى ظلمات ثلث ) .
ناگفته پيداست كه منظور از خلقا من بعد خلق آفرينشهاى مكرر و پى درپى است ، نه فقط دو آفرينش .
و نيز روشن است يخلقكم به حكم اينكه فعل مضارع است دلالت بر استمرار دارد و اشاره اى است كوتاه و پر معنى به تحولات عجيب ، و چهره هاى متفاوت شگفت انگيز جنين ، در مراحل مختلف در شكم مادر ، كه به گفته علماى جنين شناسى از عجيبترين و ظريفترين چهره هاى آفرينش پروردگار است ، تا آنجا
تفسير نمونه ج : 19 ص : 384
كه علم جنين شناسى يكدوره كامل توحيد و خداشناسى محسوب مى شود ، و كمتر كسى است كه ريزه كاريهاى اين مسائل را مطالعه كند و زبان به حمد و ستايش آفريننده آن نگشايد .
تعبير به ظلمات ثلاث ( ظلمتهاى سه گانه ) اشاره به ظلمت شكم مادر ، و ظلمت رحم ، و مشيمه ( كيسه مخصوصى كه جنين در آن قرار گرفته است ) مى باشد كه در حقيقت سه پرده ضخيم است كه بر روى جنين كشيده شده .
صورتگران معمولى بايد در مقابل نور و روشنائى كامل صورتگرى كنند ، اما آفريدگار انسان در آن ظلمتگاه عجيب چنان نقش بر آب مى زند و صورتگرى مى كند كه همه مجذوب تماشاى آن مى شوند ، و در جائى كه هيچ دسترسى از ناحيه هيچكس به آن نيست رزق و روزيش را كه براى پرورش و رشد سريع سخت به آن نيازمند است به طور مداوم به او مى رساند .
سيد الشهداء امام حسين (عليه السلام) در دعاى معروف عرفه كه يكدوره كامل و عالى درس توحيد است به هنگام بر شمردن نعمت و قدرت خداوند به پيشگاه او چنين عرض مى كند : و ابتدعت خلقى من منى يمنى ، ثم اسكنتنى فى ظلمات ثلاث : بين لحم و جلد و دم ، لم تشهر بخلقى ، و لم تجعل الى شيئا من امرى ، ثم اخرجتنى الى الدنيا تاما سويا ! : آغاز آفرينش مرا از قطرات ناچيز منى قرار دادى ، سپس مرا در ظلمتهاى سه گانه ، در ميان گوشت و پوست و خون ساكن نمودى ، آفرينش مرا آشكار نساختى ، و در آن مخفيگاه به تطورات خلقتم ادامه دادى ، و هيچيك از امور حياتى مرا به من واگذار نكردى ، سپس مرا به دنيا كامل و سالم منتقل ساختى .
( در زمينه عجائب آفرينش در دوران جنين و مراحل مختلف آن در جلد 2 صفحه 316 به بعد ذيل آيه 6 سوره آل عمران و در جلد 14 صفحه 22 به بعد
تفسير نمونه ج : 19 ص : 385
ذيل آيه 5 سوره حج بحث كرده ايم ) .
در پايان آيه و بعد از ذكر حلقه هاى سه گانه توحيدى پيرامون خلقت انسان ، و چهارپايان ، و تطورات جنين ، مى گويد : اين است خداوند پروردگار شما كه حكومت در سراسر عالم هستى از آن اوست ، هيچ معبودى جز او وجود ندارد ، با اينحال چگونه از راه حق منحرف مى شويد ؟ ! ( ذلكم الله ربكم له الملك لا اله الا هو فانى تصرفون ) .
گوئى انسان را بعد از مشاهده اين آثار بزرگ توحيدى به مقام شهود ذات پروردگار رسانده ، سپس به ذات مقدسش اشاره كرده ، مى گويد : اين است خداوند و معبود و پروردگار شما و به راستى اگر چشم بينائى باشد او را در پشت اين آثار به خوبى تماشا مى كند ، چشم سر آثار را مى بيند و چشم دل آفريننده آثار را ! با صدهزار جلوه برون آمدى كه من با صدهزار ديده تماشا كنم تو را ! تعبير به ربكم و همچنين له الملك در واقع دليلى است براى انحصار معبود در ذات پاك خدا كه در جمله لا اله الا هو بيان شده است ( دقت كنيد ) .
هنگامى كه خالق اوست ، مالك و مربى نيز اوست ، حاكميت در سراسر هستى نيز تنها براى اوست ، پس غير او چه نقشى در اين عالم دارد كه شايسته عبوديت شود ؟ ! اينجاست كه گوئى به جمعى خواب و گروهى غافل از همه جا بيخبر فرياد مى زند فانى تصرفون با اينحال چگونه شما اغفال شده ايد و از راه توحيد منحرف گشته ايد ؟ ! .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 386
بعد از ذكر اين نعمتهاى بزرگ پروردگار ، در آيه بعد به مساله شكر و كفران پرداخته و جوانب آن را مورد بررسى قرار مى دهد .
نخست مى گويد : نتيجه كفران و شكر شما به خودتان باز مى گردد ، و اگر كفران كنيد خداوند از شما بى نياز است ( و همچنين اگر شكر نعمت او را بجا آوريد نيازى به آن ندارد ) ( ان تكفروا فان الله غنى عنكم ) .
سپس مى افزايد اين غنا و بى نيازى پروردگار مانع از آن نيست كه شما را مكلف به شكر و ممنوع از كفران سازد ، چرا كه تكليف خود لطف و نعمت ديگرى است ، آرى او هرگز كفران را براى بندگانش نمى پسندد ، و اگر شكر او را بجا آوريد آن را براى شما مى پسندد ( و لا يرضى لعباده الكفر و ان تشكروا يرضه لكم ) .
بعد از بيان اين دو مطلب به مساله سومى در اين رابطه مى پردازد ، و آن مسئوليت هر كس در برابر عمل خويش است ، چرا كه مساله تكليف بدون اين معنى كامل نمى شود ، مى فرمايد : هيچكس بار گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد ( و لا تزر وازرة وزر اخرى ) .
و از آنجا كه تكليف بدون كيفر و پاداش معنى ندارد ، در مرحله چهارم به مساله معاد اشاره كرده ، مى گويد : سپس بازگشت همه شما به سوى پروردگارتان است ، و او شما را از آنچه انجام مى داديد آگاه مى سازد ( ثم الى ربكم مرجعكم فينبئكم بما كنتم تعملون ) .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 387
و چون مساله محاسبه و جزا بدون علم و آگاهى از اسرار نهان امكان پذير نيست ، آيه را با اين جمله پايان مى دهد : او به آنچه در سينه ها نهفته ، و بر آن حاكم است آگاه است ( انه عليم بذات الصدور ) .
و به اين ترتيب مجموعه اى از فلسفه تكليف و خصوصيات آن ، و همچنين مسئوليت انسانها و مساله جزا و پاداش و كيفر را در جمله هائى كوتاه و منسجم بيان مى دارد .
ضمنا اين آيه پاسخ دندان شكنى است به طرفداران مكتب جبر كه متاسفانه در ميان فرق اسلامى كم نبوده اند ، چرا كه با صراحت مى گويد : او هرگز راضى به كفران كردن بندگانش نيست ، و اين خود دليل روشنى است بر اينكه هرگز اراده كفر در مورد كافران نيز نكرده ( آنچنان كه پيروان مكتب جبر مى گويند ) زيرا هنگامى كه راضى به چيزى نباشد حتما اراده آن را نخواهد كرد ، مگر ممكن است اراده او از رضاى او جدا باشد ؟ و عجب از متعصبانى است كه براى پرده پوشى بر اين عبارت روشن خواسته اند كلمه عباد را محصور در مؤمنان يا معصومان كنند ، در حالى كه اين كلمه مطلق است و به وضوح همه بندگان را شامل مى شود ، آرى خداوند كفر و كفران را براى هيچيك از بندگانش نمى پسندد ، همانگونه كه شكر را براى همه آنها بدون استثنا مى پسندد .
اين نكته نيز قابل توجه است كه اصل مسئوليت هر كس در برابر اعمال خويش از اصول منطقى و مسلم در همه اديان آسمانى است .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 388
البته گاه ممكن است انسان شريك جرم ديگرى باشد اما اين در صورتى است كه به نحوى در ايجاد مقدمات يا اصل آن عمل دخالت داشته باشد ، مانند كسانى كه بدعت شومى مى گذارند ، و يا سنت زشت و غلطى كه هر كس به آن عمل كند گناه آن را بر مسبب اصلى مى نويسند بى آنكه از گناه عاملين به آن چيزى كاسته شود .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 389
* وَ إِذَا مَس الانسنَ ضرُّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيباً إِلَيْهِ ثمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسىَ مَا كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِن قَبْلُ وَ جَعَلَ للَّهِ أَندَاداً لِّيُضِلَّ عَن سبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِك قَلِيلاً إِنَّك مِنْ أَصحَبِ النَّارِ(8) أَمَّنْ هُوَ قَنِتٌ ءَانَاءَ الَّيْلِ ساجِداً وَ قَائماً يحْذَرُ الاَخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَستَوِى الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الأَلْبَبِ(9)
ترجمه :
8 - هنگامى كه انسان را زيانى رسد پروردگار خود را مى خواند ، و به سوى او باز مى گردد ، اما هنگامى كه نعمتى از خود به او عطا كند آنچه را به خاطر آن قبلا خدا را مى خواند به فراموشى مى سپرد ، و براى خداوند شبيه هائى قرار مى دهد ، تا مردم را از راه او منحرف سازد ، بگو چند روزى از كفرت بهره گير كه از اصحاب دوزخى !
9 - آيا چنين كسى با ارزش است يا كسى كه در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قيام ، از عذاب آخرت مى ترسد ، و به رحمت پروردگارش اميدوار است ، بگو آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند يكسانند ؟ تنها صاحبان مغز متذكر مى شوند
تفسير نمونه ج : 19 ص : 390
تفسير : آيا عالمان و جاهلان يكسانند ؟ !
در آيات گذشته سخن از توحيد استدلالى و معرفت پروردگار از طريق مطالعه آيات عظمت او در آفاق و انفس بود ، آيات مورد بحث نخست از توحيد فطرى سخن به ميان مى آورد و روشن مى سازد آنچه را كه انسان از طريق عقل و خرد و مطالعه نظام آفرينش درك مى كند به صورت فطرى در اعماق جانش وجود دارد كه در تجليگاه مشكلات ، و طوفانهاى حوادث ، خود را نشان مى دهد ، ولى اين انسان فراموشكار وقتى طوفان حوادث فرو نشست دوباره گرفتار غفلت و غرور مى شود .
مى فرمايد : هنگامى كه انسان را زيانى رسد ( نور توحيد در قلبش درخشيدن مى گيرد ) پروردگار خود را مى خواند در حالى كه به سوى او باز مى گردد و از گناه و غفلت خود پشيمان است ( و اذا مس الانسان ضر دعا ربه منيبا اليه ) .
اما هنگامى كه خدا نعمتى از خودش به او عطا كند گرفتاريهاى گذشته را كه به خاطر آن دست به دامن لطف الهى زده بود به فراموشى مى سپارد ( ثم اذا خوله نعمة منه نسى ما كان يدعوا اليه من قبل ) .
براى خداوند شبيهان و شريكانى درست مى كند ، و به پرستش آنها برمى خيزد ، تا علاوه بر گمراهى خويش مردم را نيز از راه خدا منحرف سازد ( و جعل لله
تفسير نمونه ج : 19 ص : 391
اندادا ليضل عن سبيله ) .
منظور از انسان در اينجا انسانهاى عادى و تربيت نايافته در پرتو تعليمات انبياء است ، و گرنه دست پروردگان مردان حق همچون خود آنان در سراء و ضراء در ناراحتيها و راحتيها ، در ناكاميها و كاميابيها همواره به ياد او هستند ، و دست به دامن لطف او دارند .
منظور از ضر در اينجا هر گونه گزند و زيان و ناراحتى است ، خواه جنبه جسمانى داشته باشد يا روحى .
خولناه از ماده خول ( بر وزن عمل ) به معنى سركشى و مراقبت مداوم از چيزى است ، و از آنجا كه چنين توجه خاصى مستلزم اعطا و بخشش است اين ماده در معنى بخشيدن به كار رفته است .
جمعى نيز گفته اند از خول ( بر وزن عمل ) كه به معنى خدمتگزار است ، آمده ، بنابر اين خوله به معنى خدمتگزارانى به او بخشيد مى باشد ، و سپس در هر گونه بخشيدن نعمت به كار رفته است .
بعضى نيز اين ماده را به معنى فخر و مباهات دانسته اند ، بنابر اين جمله فوق به معنى مفتخر ساختن كسى از طريق اعطاى نعمتى است .
رويهمرفته اين جمله علاوه بر مساله اعطاء و بخشش توجه و عنايت مخصوص خداوند را نيز منعكس مى كند .
تعبير منيبا اليه نشان مى دهد كه انسان در حالات سخت كه تمام پرده هاى غرور و غفلت كنار مى رود هر چه غير از خدا است رها كرده و به سوى او باز مى گردد ، و در مفهوم انابه و بازگشت اين حقيقت نيز افتاده كه جايگاه اصلى انسان و مبداء و مقصد او نيز خدا بوده است .
انداد جمع ند ( بر وزن ضد ) به معنى مثل و مانند است ، با اين
تفسير نمونه ج : 19 ص : 392
تفاوت كه مثل مفهوم وسيعى دارد ، ولى ند تنها به معنى مماثلت در حقيقت و گوهر چيزى است .
تعبير به جعل نشان مى دهد كه انسان با پندار و خيال خام خود مثل و مانندى براى خدا مى تراشد و جعل مى كند ، چيزى كه به هيچوجه با واقعيت تطبيق نمى كند .
جمله ليضل عن سبيله نشان مى دهد كه گمراهان مغرور تنها به گمراهى خويش قناعت نمى كنند ، بلكه سعى دارند ديگران را هم به اين وادى بكشانند .
به هر حال بارها در آيات قرآن مجيد به رابطه توحيد فطرى و حوادث سخت زندگى كه تجليگاه آن است اشاره شده ، و دگرگونى و كم ظرفيتى اين انسان مغرور كه به هنگام وزش طوفانها رنگ الهى و توحيدى خالص به خود مى گيرد ، و به هنگام فرو نشستن طوفان تغيير رنگ مى دهد و لجوجانه در مسير شرك گام برمى دارد ، منعكس شده است .
و چه بسيارند اين افراد متلون ، و چه كمند كسانى كه پيروزيها و نعمتها و آرامش ها و طوفانها اقيانوس آرام وجود آنها را دگرگون نسازد .
آرى يك ظرف آب يا يك استخر كوچك با نسيمى به هم مى خورد ولى اقيانوس كبير به خاطر عظمتش در مقابل طوفانهاى سخت آرام است ، و از همين جهت نام آرام به خود گرفته است .
در پايان آيه اينگونه افراد را با تهديدى صريح و قاطع و برنده مخاطب ساخته ، مى گويد : به او بگو از كفر و كفرانت كمى بهره گير و چند روزى را به غفلت و غرور طى كن اما بدان كه از اصحاب دوزخى ( قل تمتع بكفرك قليلا انك من اصحاب النار ) .
مگر چنين انسان كوته فكر گمراه و گمراه كننده سرنوشتى غير از اين
تفسير نمونه ج : 19 ص : 393
مى تواند داشته باشد .
در آيه بعد از روش مقايسه كه روش شناخته شده قرآن براى تفهيم مسائل مختلف است استفاده كرده مى گويد : آيا چنين كسى شايسته و با ارزش است يا كسى كه در ساعات شب به عبادت پروردگار و سجده و قيام مشغول است ، با او راز و نياز مى كند ، از عذاب آخرت مى ترسد و به رحمت پروردگارش اميد دارد ( أمن هو قانت آناء الليل ساجدا و قائما يحذر الاخرة و يرجوا رحمة ربه ) .
آن انسان مشرك و فراموشكار و متلون و گمراه و گمراه كننده كجا و اين انسان بيدار دل و نورانى و با صفا كه در دل شب كه چشم غافلان در خواب است پيشانى بر درگاه دوست گذارده ، و با خوف و رجاء او را مى خواند ، كجا ؟ ! آنها نه به هنگام نعمت از مجازات و كيفر او خود را در امان مى دانند ، و نه به هنگام بلا از رحمتش قطع اميد مى كنند ، و اين دو عامل همواره وجود آنان را در حركتى مداوم توأم با هوشيارى و احتياط به سوى دوست مى برد .
قانت از ماده قنوت به معنى ملازمت اطاعت توأم با خضوع است .
آناء جمع انا ( بر وزن صدا و فنا ) به معنى ساعت و مقدارى از وقت است .
تكيه روى ساعت شب به خاطر آن است كه در آن ساعات حضور قلب بيشتر و آلودگى به ريا از هر زمان كمتر است .
مقدم داشتن ساجدا بر قائما به خاطر آن است كه سجده مرحله بالاتر از عبادت است و مطلق بودن رحمت و مقيد نشدن آن به آخرت دليل بر وسعت رحمت الهى و شمول آن نسبت به دنيا و آخرت است .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 394
در حديثى كه در علل الشرايع از امام باقر (عليه السلام) و همچنين در كتاب كافى از آن حضرت نقل شده مى خوانيم : كه آيه فوق ( أمن هو قانت اناء الليل ) به نماز شب تفسير شده است .
روشن است اين تفسير مانند بسيارى از تفاسير ديگرى كه در ذيل آيات مختلف قرآن بيان شده از قبيل بيان مصداق روشن است و مفهوم آيه را محدود به نماز شب نمى كند .
در دنباله آيه پيامبر را مخاطب ساخته مى فرمايد : بگو آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند يكسانند ؟ ! ( قل هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون ) .
نه يكسان نيستند تنها صاحبان فكر و مغز متذكر مى شوند ( انما يتذكر اولو الالباب ) .
گر چه سؤال فوق سؤالى است وسيع و گسترده ، و مقايسه اى است آشكار ميان آگاهان و ناآگاهان ، و عالمان و جاهلان ، ولى نظر به اينكه قبل از ذكر اين سؤال ، سؤال ديگرى در مورد نابرابرى مشركان با مؤمنان شب زنده دار مطرح شده ، سؤال دوم بيشتر به همين مساله اشاره مى كند ، يعنى آيا كسانى كه مى دانند آن مشركان لجوج و كوردل با اين مؤمنان پاك و روشن ضمير و مخلص نابرابرند با كسانى كه از اين واقعيت روشن آگاه نيستند مساويند ؟ به هر حال اين جمله كه با استفهام انكارى شروع شده ، و جزء شعارهاى اساسى اسلام است عظمت مقام علم و عالمان را در برابر جاهلان روشن مى سازد ، و از آنجا كه اين نابرابرى به صورت مطلق ذكر شده ، معلوم مى شود اين دو گروه نه در پيشگاه خدا يكسانند ، و نه در نظر خلق آگاه ، نه در دنيا در يك صف قرار
تفسير نمونه ج : 19 ص : 395
دارند ، و نه در آخرت ، نه در ظاهر يكسانند و نه در باطن .

نكته ها :
در اين دو آيه اشارات لطيفى به نكته هاى جالبى شده است كه با كمى دقت روشن مى گردد :
1 - در آيه نخست ، يكى از فلسفه هاى مهم حوادث تلخ و ناگوار كنار رفتن پرده هاى غرور و غفلت از مقابل چشم دل ، و شعلهور گشتن فروغ ايمان ، و بازگشت و انابه به سوى پروردگار ذكر شده ، و پاسخى است به آنها كه وجود حوادث تلخ زندگى را اشكالى بر مساله نظام آفرينش يا عدالت پروردگار مى پندارند .
2 - آيه دوم با عمل و خودسازى شروع مى شود و با علم و معرفت پايان مى يابد ، چرا كه تا خودسازى نباشد نور معرفت بر دل نمى تابد ، و اصولا اين دو از يكديگر جدا نيستند .
3 - تعبير به قانت اناء الليل كه به صورت اسم فاعل آمده با توجه به مطلق بودن كلمه الليل دليل بر تداوم و استمرار عبوديت و خضوع آنها در پيشگاه خدا است ، چرا كه اگر عمل مداوم نباشد تاثير آن ناچيز است .
4 - علم و آگاهى اضطرارى كه به هنگام نزول بلا حاصل مى شود و انسان را به مبدأ آفرينش پيوند مى دهد در صورتى مصداق حقيقى علم است كه بعد از فرو نشستن طوفان حادثه ادامه يابد ، لذا آيات فوق كسانى را كه در لحظه بلا بيدار مى شوند و بعد از آن در فراموشى فرو مى روند در صف جاهلان قرار داده ، بنابر اين
تفسير نمونه ج : 19 ص : 396
عالمان واقعى آنها هستند كه در همه حال به او توجه دارند .
5 - جالب اينكه در پايان آيه اخير مى گويد : تفاوت علم و جهل را نيز صاحبان مغز مى فهمند ! چرا كه جاهل ارزش علم را هم نمى داند ! ، در حقيقت هر مرحله اى از علم مقدمه براى مرحله ديگر است .
6 - علم در اين آيه و آيات ديگر قرآن به معنى دانستن يك مشت اصطلاحات يا روابط مادى در ميان اشياء ، و به اصطلاح علوم رسمى نيست ، بلكه منظور از آن معرفت و آگاهى خاصى است كه انسان را به قنوت يعنى اطاعت پروردگار ، و ترس از دادگاه او و اميد به رحمت خدا دعوت مى كند ، اين است حقيقت علم ، و علوم رسمى نيز اگر در خدمت چنين معرفتى باشد علم است ، و اگر مايه غرور و غفلت و ظلم و فساد در ارض شود و از آن كيفيت و حالى حاصل نشود قيل و قالى بيش نيست .
7 - بر خلاف آنچه بيخبران مى پندارند و مذهب را عامل تخدير مى شمرند مهمترين دعوت انبيا به سوى علم و دانش بوده است ، و بيگانگى خود را با جهل در همه جا اعلام كرده اند ، علاوه بر آيات قرآن كه از هر فرصتى براى بيان اين حقيقت استفاده مى كند تعبيراتى در روايات اسلامى ديده مى شود كه بالاتر از آن در اهميت علم تصور نمى شود .
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام مى خوانيم لا خير فى العيش الا لرجلين عالم مطاع او مستمع واع : زندگى جز براى دو كس فايده ندارد : دانشمندى كه نظرات او اجرا گردد ، و دانش طلبانى كه گوش به سخن دانشمندى دهند .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 397
در حديث ديگرى از امام صادق مى خوانيم : ان العلماء ورثة الانبياء و ذاك ان الانبياء لم يورثوا درهما و لا دينارا ، و انما اورثوا احاديث من احاديثهم ، فمن اخذ بشىء منها فقد اخذ حظا وافرا ، فانظروا علمكم هذا عمن تاخذونه فان فينا اهل البيت فى كل خلف عدولا ينفون عنه تحريف الغالين و انتحال المبطلين و تاويل الجاهلين : دانشمندان وارثان پيامبرانند ، چرا كه پيامبران درهم و دينارى از خود به يادگار نگذاشتند ، بلكه علوم و احاديثى از آنها به يادگار ماند ، هر كس بهره اى از آن داشته باشد بهره فراوانى از ميراث پيامبران دارد ، سپس امام مى افزايد : بنگريد علم خود را از چه كسى مى گيريد ( از علماى واقعى ، يا عالم نماها ؟ ) بدانيد در ميان ما اهل بيت در هر عصرى افراد عادل و مورد اعتمادى هستند كه تحريف تندروان ، و ادعاهاى بى اساس منحرفان ، و توجيهات جاهلان را از اين آئين پاك نفى مى كنند .
8 - در آيه اخير از سه گروه سخن به ميان آمده : عالمان و جاهلان و اولو الالباب ، در حديثى از امام صادق (عليه السلام) در تفسير اين سه گروه مى خوانيم : نحن الذين يعلمون و عدونا الذين لا يعلمون ، و شيعتنا اولو الالباب : مائيم عالمان و دشمنان ما جاهلانند و شيعيان ما اولو الالباب هستند .
روشن است كه اين تفسير به عنوان بيان مصداقهاى واضح آيه است و عموميت مفهوم آيه را نفى نمى كند .
9 - در حديثى آمده است : امير مؤمنان على (عليه السلام) شبى از مسجد كوفه به
تفسير نمونه ج : 19 ص : 398
سوى خانه خويش حركت كرد در حالى كه كميل بن زياد كه از دوستان خاص آن حضرت بود او را همراهى مى كرد ، در اثناء راه از كنار خانه مردى گذشتند كه صداى تلاوت قرآنش بلند بود ، و اين آيه را امن هو قانت آناء الليل ... با صداى دلنشين و حزين مى خواند ، كميل در دل از حال اين مرد بسيار لذت برد ، و از روحانيت او خوشحال شد ، بى آنكه چيزى بر زبان براند ، امام (عليه السلام) رو به سوى او كرد و فرمود : سر و صداى اين مرد مايه اعجاب تو نشود او اهل دوزخ است ! و به زودى خبر آن را به تو خواهم داد ! كميل از اين مساله در تعجب فرو رفت ، نخست اينكه امام (عليه السلام) به زودى از فكر و نيت او آگاه گشت و ديگر اينكه شهادت به دوزخى بودن اين مرد ظاهر الصلاح داد ، مدتى گذشت تا سرانجام كار خوارج به آنجا رسيد كه در مقابل امير مؤمنان (عليه السلام) ايستادند و حضرت با آنها پيكار كرد در حالى كه قرآن را آن گونه كه نازل شده بود حفظ داشتند ، امير مؤمنان على (عليه السلام) رو به كميل كرد ، در حالى كه شمشير در دست حضرت بود و سرهاى آن كافران طغيانگر بر زمين افتاده بود ، با نوك شمشير به يكى از آن سرها اشاره كرد و فرمود : اى كميل ! امن هو قانت اناء الليل : يعنى اين همان شخصى است كه در آن شب تلاوت قرآن مى نمود ، و حال او اعجاب تو را برانگيخت كميل حضرت را بوسيد و استغفار كرد .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 399
قُلْ يَعِبَادِ الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسنُوا فى هَذِهِ الدُّنْيَا حَسنَةٌ وَ أَرْض اللَّهِ وَسِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفى الصبرُونَ أَجْرَهُم بِغَيرِ حِساب(10) قُلْ إِنى أُمِرْت أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مخْلِصاً لَّهُ الدِّينَ(11) وَ أُمِرْت لأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسلِمِينَ(12) قُلْ إِنى أَخَاف إِنْ عَصيْت رَبى عَذَاب يَوْم عَظِيم(13) قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مخْلِصاً لَّهُ دِينى(14) فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُم مِّن دُونِهِ قُلْ إِنَّ الخَْسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ أَلا ذَلِك هُوَ الخُْسرَانُ الْمُبِينُ(15) لهَُم مِّن فَوْقِهِمْ ظلَلٌ مِّنَ النَّارِ وَ مِن تحْتهِمْ ظلَلٌ ذَلِك يخَوِّف اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ يَعِبَادِ فَاتَّقُونِ(16)

تفسير نمونه ج : 19 ص : 400
ترجمه :
10 - بگو : اى بندگان من كه ايمان آورده ايد ! از ( مخالفت ) پروردگارتان بپرهيزيد ، براى كسانى كه در اين دنيا نيكى كرده اند پاداش نيك است ، و زمين خداوند وسيع است ( هر گاه تحت فشار سردمداران كفر واقع شديد مهاجرت كنيد ) كه صابران اجر و پاداش خود را بى حساب دريافت مى دارند .
11 - بگو : من مامورم كه خدا را پرستش كنم در حالى كه دينم را براى او خالص نمايم .
12 - و مامورم كه نخستين مسلمان باشم .
13 - بگو : من اگر نافرمانى پروردگارم كنم از عذاب روز بزرگ قيامت ( او ) مى ترسم .
14 - بگو : من تنها خدا را مى پرستم ، در حالى كه دينم را براى او خالص مى كنم .
15 - شما هر كس را جز او مى خواهيد بپرستيد ، بگو : زيانكاران واقعى كسانى هستند كه سرمايه وجود خويش و بستگانشان را در روز قيامت از دست داده اند ، آگاه باشيد زيان آشكار همين است .
16 - براى آنها از بالاى سرشان سايبانهائى از آتش ، و در زير پايشان نيز سايبانهائى از آتش است ، اين چيزى است كه خداوند با آن بندگانش را تخويف مى كند ، اى بندگان من از نافرمانى من بپرهيزيد
تفسير : خطوط اصلى برنامه بندگان مخلص
در تعقيب آيات در بحث گذشته كه مقايسه اى ميان مشركان مغرور و مؤمنان مطيع فرمان خدا و نيز ميان عالمان و جاهلان شده بود ، در آيات مورد بحث خطوط اصلى برنامه هاى بندگان راستين و مخلص را ضمن هفت دستور كه در طى چند آيه آمده و هر آيه با خطاب قل شروع مى شود بيان شده است .
نخست از تقوى شروع مى كند و به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور مى دهد : بگو ! اى بندگان مؤمن من ! از پروردگار خود بپرهيزيد و تقوى را پيشه كنيد ( قل يا
تفسير نمونه ج : 19 ص : 401
عباد الذين آمنوا اتقوا ربكم ) .
آرى تقوى كه همان خويشتن دارى در برابر گناه ، و احساس مسئوليت و تعهد در پيشگاه حق است نخستين برنامه بندگان مؤمن خدا مى باشد ، تقوى سپرى است در مقابل آتش و عاملى است بازدارنده در برابر انحراف ، تقوى سرمايه بزرگ بازار قيامت ، و معيار شخصيت و كرامت انسان در پيشگاه پروردگار است .
در دومين دستور به مساله احسان و نيكوكارى در اين دنيا كه دار عمل است پرداخته ، و از طريق بيان نتيجه احسان ، مردم را به آن تشويق و تحريص مى كند و مى فرمايد : براى كسانى كه در اين دنيا نيكى كرده اند حسنه و پاداش نيكوى بزرگى است ( للذين احسنوا فى هذه الدنيا حسنه ) .
آرى نيكوكارى به طور مطلق در اين دنيا در گفتار ، در عمل ، در طرز انديشه و تفكر نسبت به دوستان ، و نسبت به بيگانگان ، نتيجه اش برخوردارى از پاداش عظيم در هر دو جهان است كه نيكى جز نتيجه نيك نخواهد داشت .
در حقيقت تقوى يك عامل بازدارنده است ، و احسان يك عامل حركت آفرين كه مجموعا ترك گناه و انجام فرائض و مستحبات را شامل مى شود .
سومين دستور تشويق به هجرت از مراكز شرك و كفر و آلوده به گناه است مى گويد : زمين خداوند وسيع است ( و ارض الله واسعة ) .
كه در حقيقت پاسخى است به بهانه جويان سست اراده اى كه مى گفتند
تفسير نمونه ج : 19 ص : 402
ما در سرزمين مكه به خاطر سيطره حكومت مشركان قادر به انجام وظائف الهى خود نيستيم ، قرآن مى گويد : سرزمين خدا محدود به مكه نيست ، مكه نشد مدينه دنيا پهناور است ، تكانى به خود دهيد و از مراكز آلوده به شرك و كفر و خفقان كه مانع آزادى و انجام وظائف شما است به جاى ديگر نقل مكان كنيد .
مساله هجرت يكى از مهمترين مسائلى است كه نه تنها در آغاز اسلام اساسى ترين نقش را در پيروزى حكومت اسلامى ايفا كرد ، و به همين دليل پايه و سرآغاز تاريخ اسلامى شد ، بلكه در هر زمان ديگر نيز از اهميت فوق العاده اى برخوردار است كه از يكسو مؤمنان را از تسليم در برابر فشار و خفقان محيط بازمى دارد ، و از سوئى ديگر عامل صدور اسلام به نقاط مختلف جهان است .
قرآن مجيد مى گويد : به هنگام قبض روح ظالمان و مشركان ، فرشتگان قبض روح مى پرسند شما در چه حال بوديد ؟ در جواب مى گويند : ما مستضعف بوديم و در سرزمين خود تحت فشار ، ولى فرشتگان به آنها پاسخ مى دهند مگر سرزمين الهى پهناور نبود ؟ چرا مهاجرت نكرديد ؟ جايگاهشان جهنم است و چه جايگاه بدى است ان الذين توفاهم الملائكة ظالمى انفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين فى الارض قالوا ا لم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها فاولئك ماواهم جهنم و سائت مصيرا ( نساء - 97 ) .
اين به خوبى نشان مى دهد كه فشار و خفقان محيط در آنجا كه امكان هجرت وجود دارد به هيچوجه در پيشگاه خدا عذر نيست .
( در زمينه اهميت هجرت در اسلام و ابعاد مختلف آن بحثهاى گوناگونى در جلد 4 صفحه 89 ذيل آيه 100 - سوره نساء .
و در جلد 7 صفحه 261 ذيل آيه 72 - سوره انفال بحثهاى مشروحى آمده است ) .
و از آنجا كه هجرت معمولا همراه با مشكلات فراوانى در جنبه هاى مختلف زندگى است چهارمين دستور را در باره صبر و استقامت به اين صورت بيان مى كند :
تفسير نمونه ج : 19 ص : 403
صابران و شكيبايان اجر و پاداش خود را بى حساب دريافت مى دارند ( انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب ) .
تعبير به يوفى كه از ماده وفى و به معنى اعطاء كامل است از يكسو و تعبير بغير حساب از سوى ديگر نشان مى دهد كه صابران با استقامت برترين اجر و پاداش را در پيشگاه خدا دارند ، و اهميت هيچ عملى به پايه صبر و استقامت نمى رسد .
شاهد اين سخن حديث معروفى است كه امام صادق (عليه السلام) از رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل مى كند : اذا نشرت الدواوين و نصبت الموازين ، لم ينصب لاهل البلاء ميزان ، و لم ينشر لهم ديوان ، ثم تلا هذه الاية : انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب : هنگامى كه نامه هاى اعمال گشوده مى شود ، و ترازوهاى عدالت پروردگار نصب مى گردد ، براى كسانى كه گرفتار بلاها و حوادث سخت شدند و استقامت ورزيدند نه ميزان سنجشى نصب مى شود ، و نه نامه عملى گشوده خواهد شد ، سپس پيامبر به عنوان شاهد سخنش آيه فوق را تلاوت فرمود كه خداوند اجر صابران را بى حساب مى دهد .
بعضى معتقدند كه اين آيه در باره نخستين هجرت مسلمانان يعنى هجرت گروه عظيمى به سركردگى جعفر بن ابى طالب به سرزمين حبشه نازل شده است و بارها گفته ايم كه شان نزولها در عين اينكه مفاهيم آيات را روشن مى كند آنها را محدود نمى سازد .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 404
در پنجمين دستور سخن از مساله اخلاص ، و توحيد خالص از هر گونه شائبه شرك ، به ميان آمده ، اما در اينجا لحن كلام عوض مى شود و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از وظائف و مسئوليتهاى خودش سخن مى گويد ، مى فرمايد : بگو : من مامورم كه خدا را پرستش كنم در حالى كه دين خود را براى او خالص كرده باشم ( قل انى امرت ان اعبد الله مخلصا له الدين ) .
سپس مى افزايد : و مامورم كه نخستين مسلمان باشم ! ( و امرت لان اكون اول المسلمين ) .
در اينجا ششمين دستور يعنى پيشى گرفتن از همگان در اسلام و تسليم كامل در برابر فرمان خدا مطرح شده است .
هفتمين و آخرين دستور كه مساله خوف از مجازات پروردگار در روز قيامت است نيز با همين لحن عنوان شده ، مى فرمايد : بگو : من اگر نافرمانى پروردگارم كنم از عذاب روز بزرگ قيامت خائفم ( قل انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم ) .
تا اين حقيقت روشن شود كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نيز بنده اى از بندگان خدا است ، او نيز مامور به پرستش خالصانه است ، او نيز از كيفر الهى خائف مى باشد ، او نيز مامور به تسليم در برابر فرمان حق است ، و حتى ماموريتى سنگين تر از ديگران دارد كه بايد از همه پيشگام تر باشد ! او هرگز مدعى مقام الوهيت ، و بيرون نهادن گام از مسير عبوديت نبوده ، بلكه به اين مقام افتخار و مباهات مى كند ، و به همين دليل در همه چيز الگو و اسوه مى باشد .
او براى خود امتيازى از اين جهات بر ديگران قائل نيست ، و اين خود
تفسير نمونه ج : 19 ص : 405
نشانه روشنى بر عظمت و حقانيت او است ، نه همچون مدعيان دروغين كه مردم را به پرستش خويش دعوت مى كردند ، و خود را مافوق بشر ، و از گوهرى والاتر معرفى كرده ، و گاه پيروان خويش را دعوت مى كنند كه هر سال هم وزنشان طلا و جواهرات به آنها بدهند ! او در حقيقت مى گويد : من همچون سلاطين جبارى كه مردم را موظف به وظايفى مى كنند و خود را مافوق وظيفه و تكليف مى پندارند نيستم ، و اين در واقع اشاره به يك مطلب مهم تربيتى است كه هر مربى و رهبرى بايد در انجام دستورات مكتب خويش از همه پيشگامتر باشد ، او بايد اولين مؤمن به آئين خويش و كوشاترين فرد و فداكارترين نفر باشد ، تا مردم به صداقتش ايمان پيدا كنند ، و او را در همه چيز قدوه و اسوه خود بشناسند .
و از اينجا روشن مى شود نخستين مسلمان بودن پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نه تنها بر حسب زمان است كه نخستين مسلمان در تمامى جهات بود ، در جهت ايمان ، در اخلاص و عمل و فداكارى ، و در جهاد و ايستادگى و مقاومت .
سراسر تاريخ زندگى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نيز اين حقيقت را به خوبى تاييد مى كند .
بعد از ذكر برنامه هفت ماده اى آيات فوق ( تقوى ، احسان ، هجرت ، صبر ، اخلاص ، تسليم ، و خوف ) از آنجا كه مساله اخلاص مخصوصا در برابر انگيزه هاى مختلف شرك ويژگى خاصى دارد بار ديگر براى تاكيد به سراغ آن رفته ، و با همان لحن مى فرمايد : بگو تنها خدا را پرستش مى كنم در حالى كه دينم را براى او خالص مى گردانم ( قل الله اعبد مخلصا له دينى ) .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 406
اما شما هر كس را جز او مى خواهيد بپرستيد ( فاعبدوا ما شئتم من دونه ) .
سپس مى افزايد : بگو اين راه راه زيانكاران است ، چرا كه زيانكاران واقعى كسانى هستند كه سرمايه عمر و جان خويش و حتى بستگان خود را در روز قيامت از دست بدهند ! ( قل ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم و اهليهم يوم القيامة ) نه از وجود خويش بهره اى گرفتند ، و نه از سرمايه عمر نتيجه اى ، نه خانواده و فرزندانشان وسيله نجات آنها هستند و نه مايه آبرو و شفاعت در پيشگاه حق .
آگاه باشيد خسران و زيان آشكار همين است ! ( الا ذلك هو الخسران المبين ) .
در آخرين آيه مورد بحث يكى از چهره هاى خسران مبين و زيان آشكار آنها را اينگونه توصيف مى كند : براى آنها در بالاى سرشان سايبانهائى از آتش ، و در زير پايشان نيز سايبانهائى از آتش است ! ( لهم من فوقهم ظلل من النار و من تحتهم ظلل ) .
و به اين ترتيب آنها از هر طرف با شعله هاى آتش محاصره شده اند ، چه خسرانى از اين بالاتر ؟ و چه عذابى از اين دردناكتر ؟ ! ظلل جمع ظلة ( بر وزن قله ) به معنى پرده اى است كه در طرف بالا نصب شود ، بنابر اين اطلاق آن بر فرشى كه در زير پا گسترده است يكنوع اطلاق مجازى و از باب توسعه در مفهوم كلمه است .
بعضى از مفسران گفته اند چون دوزخيان در ميان طبقات جهنم گرفتارند پرده هاى آتش هم بالاى سر آنها ، و هم زير پاى آنها است ، و حتى اطلاق كلمه ظلل بر پرده هاى پائينى مجاز نيست .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 407
همانند اين آيه ، آيه 55 سوره عنكبوت است كه مى گويد : يوم يغشيهم العذاب من فوقهم و من تحت ارجلهم و يقول ذوقوا ما كنتم تعملون : آن روز كه عذاب الهى از بالاى سر و از زير پا ( از هر سو ) آنها را مى پوشاند و به آنها مى گويد : بچشيد آنچه را عمل مى كرديد ! اين در حقيقت تجسمى از حالات دنياى آنها است كه جهل و كفر و ظلم به تمام وجودشان احاطه كرده بود ، و از هر سو آنها را مى پوشاند .
سپس براى تاكيد و عبرت مى افزايد : اين چيزى است كه خداوند بندگانش را از آن بر حذر مى دارد ، اكنون كه چنين است اى بندگان من از نافرمانى من بپرهيزيد ! ( ذلك الذى يخوف الله به عباده يا عباد فاتقون ) .
تعبير به عباد ( بندگان ) و اضافه آن به خدا آنهم به طور مكرر ، در اين آيه ، اشاره به اين است كه اگر خداوند تهديدى به عذاب مى كند آنهم به خاطر لطف و رحمت او است ، تا بندگان حق گرفتار چنين سرنوشت شومى نشوند ، و از اينجا روشن مى شود كه لزومى ندارد عباد را در اين آيه به خصوص مؤمنان تفسير كنيم ، بلكه شامل همگان مى شود چرا كه هيچكس نبايد خود را از عذاب الهى در امان بداند .

نكته ها :

1 - حقيقت خسران و زيان ؟
خسران - چنانكه راغب در مفردات مى گويد در اصل به معنى از دست دادن سرمايه و كمبود آن است كه گاه به انسان نسبت داده مى شود و گفته مى شود فلانكس زيان كرد و گاه به خود عمل نسبت مى دهند و مى گويند : تجارتش زيان كرد .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 408
از سوى ديگر گاه خسران در مورد سرمايه هاى ظاهر به كار مى رود مانند مال و مقام دنيوى ، و گاه در سرمايه هاى معنوى مانند صحت و سلامت و عقل و ايمان و ثواب ، و اين همان چيزى است كه خداوند آن را خسران مبين نام نهاده است ... و هر خسرانى كه خداوند در قرآن بيان كرده اشاره به معنى دوم است نه آنچه مربوط به سرمايه هاى دنيوى و تجارتهاى معمولى است .
قرآن در حقيقت انسانها را به تجارت پيشگانى تشبيه كرده كه با سرمايه هاى سنگين قدم به تجارتخانه اين جهان مى گذارند ، بعضى سود كلانى مى برند ، و گروهى سخت زيان مى بينند .
آيات زيادى در قرآن مجيد است كه اين تعبير و تشبيه در آن منعكس مى باشد ، و در واقع بيانگر اين حقيقت است كه براى نجات در قيامت نبايد در انتظار اين و آن نشست تنها راه آن ، بهره گيرى از سرمايه هاى موجود ، و تلاش و كوشش در اين تجارت بزرگ است كه در آنجا همه چيز را به بها مى دهند ، به بهانه نمى دهند ! و اما چرا زيان مشركان و گنهكاران را خسران مبين توصيف كرده ؟ براى اينكه اولا آنها برترين سرمايه يعنى سرمايه عمر و عقل و خرد و عواطف و زندگانى را از دست داده اند بى آنكه در مقابل آن چيزى به دست آورند .
ثانيا : اگر فقط اين سرمايه را از دست داده بودند بى آنكه عذاب و مجازاتى خريدارى كنند باز مطلبى بود ، بدبختى اينجاست كه در برابر از دست دادن اين سرمايه هاى عظيم سخت ترين و دردناكترين عذاب را براى خود فراهم ساخته اند .
ثالثا : اين خسرانى است كه قابل جبران نمى باشد ، و اين از همه دردناكتر
تفسير نمونه ج : 19 ص : 409
است ، آرى اين است خسران مبين .
2 - جمله فاعبدوا ما شئتم ( هر چه را مى خواهيد بپرستيد ) به اصطلاح امرى است كه براى تهديد بيان شده است و اين در مقامى گفته مى شود كه نصيحت و اندرز در شخص مجرم و گنهكار اثر نمى بخشد ، آخرين سخنى كه به او گفته مى شود اين است : هر چه مى خواهى بكن ، اما منتظر مجازات باش يعنى بجائى رسيده اى كه ديگر ارزش تكليف و نصيحت و اندرز را ندارى ، و جز عذاب دردناك سرنوشت و درمان ديگرى ندارى .

3 - منظور از اهل كيانند ؟
آيات فوق مى گويد : اين زيانكاران نه تنها سرمايه هاى هستى خويش را از دست مى دهند كه سرمايه وجود اهل خود را نيز از كف خواهند داد .
بعضى از مفسران گفته اند منظور از اهل در اينجا پيروان انسان و كسانى كه در خط مكتب و برنامه هاى او قرار گرفته اند مى باشد .
بعضى آن را به معنى همسران بهشتى تفسير كرده اند كه مشركان و مجرمان آنها را از دست مى دهند .
و بعضى به خانواده و نزديكان در دنيا ، و معنى اخير با توجه به مفهوم اصلى اين كلمه از همه مناسبتر به نظر مى رسد چرا كه افراد بى ايمان آنها را در آخرت از دست خواهند داد ، اگر مؤمن باشند از آنها جدا مى شوند ، و اگر همچون خودشان كافران باشند نه تنها سودى به حالشان نخواهد داشت بلكه مايه عذاب دردناكترى خواهند بود .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 410
وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطغُوت أَن يَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُوا إِلى اللَّهِ لهَُمُ الْبُشرَى فَبَشرْ عِبَادِ(17) الَّذِينَ يَستَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسنَهُ أُولَئك الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولَئك هُمْ أُولُوا الأَلْبَبِ(18) أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كلِمَةُ الْعَذَابِ أَ فَأَنت تُنقِذُ مَن فى النَّارِ(19) لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبهُمْ لهَُمْ غُرَفٌ مِّن فَوْقِهَا غُرَفٌ مَّبْنِيَّةٌ تجْرِى مِن تحْتهَا الأَنهَرُ وَعْدَ اللَّهِ لا يخْلِف اللَّهُ الْمِيعَادَ(20)
ترجمه :
17 - كسانى كه از عبادت طاغوت اجتناب كردند و به سوى خداوند بازگشتند بشارت از آن آنها است ، بنابر اين بندگان مرا بشارت ده .
18 - كسانى كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى كنند ، آنها كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده ، و آنها خردمندانند .
19 - آيا تو مى توانى كسى را كه فرمان عذاب در باره او قطعى شده ، رهائى بخشى ؟ آيا تو مى توانى كسى را كه در درون آتش است برگيرى و بيرون آورى .
20 - ولى آنها كه تقواى الهى پيشه كردند غرفه هائى در بهشت دارند ، بر فراز آنها
تفسير نمونه ج : 19 ص : 411
غرفه هاى ديگرى بنا شده ، و از زير آن نهرها جارى است ، اين وعده الهى است و خداوند در وعده خود تخلف نمى كند
تفسير : بندگان حقيقى خدا
باز در اين آيات ، قرآن از روش مقايسه بهره گيرى كرده ، و در مقابل مشركان متعصب و لجوجى كه سرنوشتى جز آتش دوزخ ندارند سخن از بندگان خاص و حقيقت جوى پروردگار به ميان آورده ، مى گويد : بشارت باد بر كسانى كه از عبادت طاغوت اجتناب كردند و به سوى خدا بازگشتند ( و الذين اجتنبوا الطاغوت ان يعبدوها و أنابوا الى الله لهم البشرى ) .
با توجه به اينكه بشرى در اينجا مطلق است همه گونه بشارت بر نعمتهاى الهى اعم از مادى و معنوى را شامل مى شود ، اما اين بشارت وسيع و گسترده مخصوص كسانى است كه از پرستش طاغوت اجتناب ورزند ، و به سوى خدا باز آيند كه مجموع ايمان و اعمال صالح در همين جمله جمع است .
زيرا طاغوت در اصل از ماده طغيان به معنى تعدى و تجاوز از حد و مرز است ، و لذا اين كلمه بر هر متجاوز ، و هر معبودى جز خدا ، مانند شيطان و حكام جبار اطلاق مى شود ( اين كلمه در واحد و در جمع هر دو به كار مى رود ) .
بنابر اين اجتناب از طاغوت با اين معنى وسيع و گسترده ، دورى از هر گونه شرك و بت پرستى و هواپرستى و شيطان پرستى و تسليم در برابر حاكمان
تفسير نمونه ج : 19 ص : 412
جبار و سلطه گران ستمكار را فرا مى گيرد ، انابه الى الله جامع روح تقوى و پرهيزگارى و ايمان است ، و البته چنين كسانى درخور بشارتند .
اين نكته نيز قابل توجه است كه عبادت طاغوت تنها به معنى ركوع و سجود نيست ، بلكه هر گونه اطاعت را نيز شامل مى شود ، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : من اطاع جبارا فقد عبده ! : كسى كه اطاعت زمامدار ستمگرى كند او را پرستش كرده است ! .
سپس براى معرفى اين بندگان ويژه مى گويد : بندگان خاص مرا بشارت ده ( فبشر عباد ) .
آنها كه سخنان را مى شنوند ، و از نيكوترين آنها پيروى مى كنند ( الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه ) .
آنها كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنها خردمندان و صاحبان مغز و عقلند ( اولئك الذين هداهم الله و اولئك هم اولوا الالباب ) .
اين دو آيه كه به صورت يك شعار اسلامى درآمده ، آزادانديشى مسلمانان ، و انتخابگرى آنها را در مسائل مختلف بخوبى نشان مى دهد .
نخست مى گويد : بندگان مرا بشارت ده و بعد اين بندگان ويژه را به اين صورت معرفى مى كند كه آنها به سخنان اين و آن بدون در نظر گرفتن گوينده و خصوصيات ديگر گوش فرا مى دهند و با نيروى عقل و خرد بهترين آنها را بر مى گزينند هيچگونه تعصب و لجاجتى در كار آنها نيست ، و هيچگونه محدوديتى در فكر و انديشه آنها وجود ندارد ، آنها جوياى حقند و تشنه حقيقت ، هر جا آن را بيابند با تمام وجود از آن استقبال مى كنند ، و از چشمه زلال آن بى دريغ مى نوشند
تفسير نمونه ج : 19 ص : 413
و سيراب مى شوند .
آنها نه تنها طالب حقند و تشنه گفتار نيك ، بلكه در ميان خوب و خوبتر و نيكو و نيكوتر دومى را برمى گزينند ، خلاصه آنها خواهان بهترين و برترينند .
آرى اين است نشانه يك مسلمان راستين و مؤمن حق طلب .
در اينكه منظور از قول در جمله يستمعون القول ( سخنان را مى شنوند ) چيست مفسران تفسيرهاى گوناگونى دارند : بعضى آن را به قرآن تفسير كرده اند ، و آنچه در آن از طاعات و مباحات است ، و پيروى از احسن را به معنى پيروى از طاعات مى دانند .
بعضى ديگر آن را به مطلق اوامر الهى تفسير كرده اند خواه در قرآن باشد يا غير قرآن .
ولى هيچگونه دليلى بر اين تفسيرهاى محدود در دست نيست ، بلكه ظاهر آيه هر گونه قول و سخن را شامل مى شود ، بندگان با ايمان خداوند از ميان تمام سخنان آن را برمى گزينند كه احسن است ، و از آن تبعيت مى كنند ، و در عمل خويش به كار مى بندند .
جالب اينكه قرآن در آيه فوق صاحبان هدايت الهى را منحصر در اين قوم شمرده ، همانگونه كه خردمندان را منحصر به اين گروه دانسته است ، اشاره به اينكه اين گروه مشمول هدايت ظاهر و باطنند ، هدايت ظاهر از طريق عقل و خرد ، و هدايت باطن از طريق نور الهى و امداد غيبى ، و اين دو افتخار بزرگ بر اين حقيقت جويان آزادانديش است .
و از آنجا كه پيامبر الهى به هدايت گمراهان و مشركان سخت علاقه داشت ، و از انحراف آنها كه گوش شنوا در برابر حقايق نداشتند رنج مى برد آيه بعد به او از
تفسير نمونه ج : 19 ص : 414
طريق بيان اين حقيقت كه اين عالم ، عالم آزادى و امتحان است ، و گروهى سرانجام مستوجب آتشند دلدارى داده ، مى گويد : آيا تو مى توانى كسى را كه فرمان عذاب الهى در باره او قطعى و محقق شده نجات دهى ؟ ، آيا مى توانى كسى را كه در درون آتش است برگيرى و بيرون آورى ؟ ! ( أ فمن حق عليه كلمة العذاب أ فانت تنقذ من فى النار ) .
جمله حقت عليه كلمة العذاب ( فرمان عذاب الهى در باره او محقق شده ) اشاره به آياتى همچون آيه 85 سوره ص است كه در باره شيطان و پيروانش مى گويد : لاملئن جهنم منك و ممن تبعك منهم اجمعين : بطور مسلم دوزخ را از تو و از پيروان تو پر خواهم كرد ! بديهى است قطعى شدن فرمان عذاب در باره اين گروه جنبه اجبارى نداشته ، بلكه به خاطر اعمالى است كه مرتكب شده اند ، و اصرارى است كه در ظلم و فساد و گناه داشته اند ، به گونه اى كه روح ايمان و تشخيص براى هميشه در آنان مرده ، و وجود آنان يكپارچه وجود جهنمى شده ! و از اينجا روشن مى شود جمله أ فانت تنقذ من فى النار : آيا تو مى توانى كسى را كه در دل آتش است نجات دهى ؟ اشاره لطيفى به اين حقيقت است كه دوزخى بودن آنان آنقدر مسلم است كه گوئى هم اكنون در دل آتشند ، و مى دانيم چنين كسانى كه تمام راههاى ارتباطى خود را با خدا بريده اند راه نجاتى ندارند ، حتى پيغمبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با اينكه رحمة للعالمين است ، نمى تواند آنان را از عذاب رهائى بخشد .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 415
اما براى شادى قلب پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و اميدوارى مؤمنان ، در آخرين آيه چنين مى گويد : ولى كسانى كه تقواى الهى پيشه كردند غرفه هائى در بهشت از آن آنها است كه بر فراز آنها غرفه هاى ديگرى بنا شده ( لكن الذين اتقوا ربهم لهم غرف من فوقها غرف ) .
اگر دوزخيان در ميان پرده هاى آتش قرار دارند ، و به تعبير آيات گذشته لهم من فوقهم ظلل من النار و من تحتهم ظلل بهشتيان غرفه هائى دارند بر فراز غرفه ها ، و قصرهائى بر فراز قصرها ، چرا كه ديدن منظره گلها و آب و نهرها و باغها از فراز غرفه ها لذت بخش تر و دلپذيرتر است .
غرف جمع غرفه از ماده غرف ( بر وزن حرف ) به معنى برداشتن چيزى است ، و لذا به آبى كه با كف از چشمه برمى دارند و مى نوشند غرفه مى گويند ، سپس به قسمتهاى فوقانى ساختمان و طبقات بالاى منازل اطلاق شده است .
اين غرفه هاى زيباى بهشتى با نهرهائى كه از زير آن جارى مى شود تزيين شده لذا در دنباله آيه مى فرمايد : از زير آنها نهرها پيوسته جريان دارد ( تجرى من تحتها الانهار ) .
آرى اين وعده الهى است ، و خداوند در وعده خود تخلف نمى كند ( وعد الله لا يخلف الله الميعاد ) .

نكته ها :

1 - منطق آزادانديشى اسلام
بسيارى از مذاهب پيروان خود را از مطالعه و بررسى سخنان ديگران
تفسير نمونه ج : 19 ص : 416
نهى مى كنند ، چرا كه بر اثر ضعف منطق كه به آن گرفتارند از اين مى ترسند منطق ديگران برترى پيدا كند و پيروانشان را از دستشان بگيرد ! اما به طورى كه در آيات فوق خوانديم اسلام در اين قسمت سياست دروازه هاى باز را به اجرا درآورده ، و بندگان راستين خداوند را كسانى مى داند كه اهل تحقيقند ، نه از شنيدن سخنان ديگران وحشت دارند ، نه تسليم بى قيد و شرط مى شوند و نه هر وسوسه را مى پذيرند .
اسلام به كسانى بشارت مى دهد كه گفتارها را مى شنوند و خوبترين آنها را برمى گزينند .
نه ، تنها خوب را بر بد ترجيح مى دهند در ميان خوبها هر گلى را بهتر است مى چينند .
قرآن جاهلان بيخبرى را كه به هنگام شنيدن پيام حق دست در گوش مى گذارند و جامه بر سر مى كشيدند شديدا نكوهش مى كند ، چنانكه در سخنان نوح (عليه السلام) به هنگام شكوى به پيشگاه پروردگار آمده است : و انى كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثيابهم و اصروا و استكبروا استكبارا : خداوندا ! هر زمان آنان را دعوت كردم كه آنها را ببخشى انگشتها را در گوش قرار دادند ، و لباس بر خويشتن پيچيدند ، در گمراهى خود اصرار ورزيدند ، و شديدا استكبار كردند ( نوح - 7 ) .
اصولا مكتبى كه داراى منطق نيرومندى است دليلى ندارد كه از گفته هاى ديگران وحشت داشته باشد ، و از طرح مسائل آنها هراس به خود راه دهد ، آنها بايد بترسند كه ضعيفند و بى منطق اند .
اين آيه در عين حال چشم و گوش بسته هائى را كه هر سخنى را بى قيد و شرط مى پذيرند ، و حتى به اندازه گوسفندانى كه به علفزار مى روند در انتخاب خوراك خود تحقيق و بررسى نمى كنند ، از صف اولو الالباب و هدايت يافتگان بيرون مى شمرد ، و اين دو وصف را مخصوص كسانى مى داند كه نه گرفتار افراط تسليم
تفسير نمونه ج : 19 ص : 417
بى قيد و شرطند و نه تفريط تعصبهاى خشك و جاهلانه .

2 - پاسخ به چند سؤال
1 - ممكن است در اينجا اين سؤال مطرح شود كه چرا در اسلام خريد و فروش كتب ضلال ممنوع است ؟
2 - چرا دادن قرآن به دست كفار حرام شمرده شده ؟
3 - كسى كه مطلبى را نمى داند چگونه مى تواند در آن انتخابگرى كند و خوب را از بد جدا نمايد ؟ آيا اين مستلزم دور نيست ؟ ! پاسخ سؤال اول روشن است ، زيرا بحث در آيات فوق از سخنانى است كه اميد هدايت در آن باشد ، هر گاه بعد از بررسى و دقت ثابت شد كه فلان كتاب گمراه كننده است ديگر از موضوع اين دستور خارج مى شود ، اسلام هرگز اجازه نمى دهد مردم در راهى كه نادرست بودنش بثبوت رسيده گام بگذارند .
البته تا زمانى كه اين امر بر كسى ثابت نشده و به اصطلاح در حال تحقيق از مذاهب مختلف براى پذيرش دين صحيح است مى تواند همه اين كتب را مورد بررسى قرار دهد ولى بعد از ثبوت مطلب بايد آنرا به عنوان يك ماده سمى از دسترس اين و آن خارج كرد .
و اما در مورد سؤال دوم در صورتى جايز نيست قرآن به دست غير مسلمان داده شود كه مايه هتك و بى حرمتى باشد ، ولى اگر بدانيم غير مسلمانى به راستى در فكر تحقيق از اسلام است ، و مى خواهد قرآن را به اين منظور و هدف بررسى كند ، نه تنها گذاردن قرآن در اختيارش بى مانع است ، بلكه شايد واجب باشد و آنها كه اين امر را تحريم كرده اند منظورشان غير از اين صورت است .
و لذا مجامع بزرگ اسلامى اصرار دارند كه قرآن را به زبانهاى زنده دنيا ترجمه كنند ، و براى نشر دعوت اسلامى در اختيار حق طلبان تشنگان