بعدى 
تفسير نمونه ج : 15 ص : 297
بيشترين قرار داديم .
بعد مى افزايد : باغهاى خرم و سرسبز و چشمه هاى آب جارى در اختيارتان قرار داديم ( و جنات و عيون ) .
و به اين ترتيب زندگى شما را هم از نظر نيروى انسانى ، هم كشاورزى و باغدارى ، و هم دامدارى و وسائل حمل و نقل پر بار ساختيم ، به گونه اى كه در زندگى خود احساس كمترين كمبود و ناراحتى نداشته باشيد .
ولى چه شد كه بخشنده اين همه نعمتها را فراموش كرديد ، شب و روز بر سر سفره او نشستيد و او را نشناختيد .
سپس به آخرين مرحله از سخنانش پرداخته و آنها را تهديد و انذار به كيفر الهى مى كند ، و مى گويد : اگر كفران كنيد من بر شما از عذاب روز بزرگ مى ترسم ( انى اخاف عليكم عذاب يوم عظيم ) .
روزى كه نتيجه آنهمه ظلم و ستم و غرور و استكبار و هواپرستى و بيگانگى از پروردگار را با چشم خود خواهيد ديد .
معمولا يوم عظيم ( روز بزرگ ) در قرآن به قيامت اطلاق مى شود كه از هر نظر عظمت دارد ، ولى گاه در آيات قرآن به روزهاى سخت و وحشتناكى كه بر امتها گذشته ، نيز اطلاق شده است ، آنچنان كه در همين سوره در داستان شعيب مى خوانيم كه پس از سرسختى و لجاجت در مقابل حق ، خداوند آنها را با مجازات دردناكى ( صاعقه اى كه از قطعه ابرى فرود آمد ) كيفر داد ، و سپس از اين روز به عنوان يوم عظيم ياد مى كند : فاخذهم عذاب يوم الظلة انه كان عذاب يوم عظيم .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 298
بنابر اين در آيه مورد بحث ، نيز ممكن است يوم عظيم اشاره به روزى باشد كه گردنكشان قوم عاد ، گرفتار مجازات دردناك طوفان درهم كوبنده گشتند گواه اين معنى بيان كيفر آنها در چند آيه بعد از اين است .
و نيز ممكن است اشاره به كيفر روز قيامت و يا هر دو كيفر باشد كه تاريخ هر دو روز عظيم است .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 299
قَالُوا سوَاءٌ عَلَيْنَا أَ وَعَظت أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَعِظِينَ(136) إِنْ هَذَا إِلا خُلُقُ الأَوَّلِينَ(137) وَ مَا نحْنُ بِمُعَذَّبِينَ(138) فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنَهُمْ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً وَ مَا كانَ أَكْثرُهُم مُّؤْمِنِينَ(139) وَ إِنَّ رَبَّك لهَُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(140)
ترجمه :
136 - آنها ( قوم عاد ) گفتند : براى ما تفاوت نمى كند چه ما را اندرز بدهى يا ندهى ( بيهوده خود را خسته مكن ) !
137 - اين همان روش و اخلاق پيشينيان است .
138 - و ما هرگز مجازات نخواهيم شد .
139 - آنها هود را تكذيب كردند ، ما هم نابودشان كرديم و در اين آيت و نشانه اى است ( براى آگاهان ) ولى اكثر آنها مؤمن نبودند .
140 - و پروردگار تو عزيز و رحيم است .

تفسير : ما را انذار مده كه در ما اثر نمى كند !
در آيات پيشين گفتگوهاى پر مغز پيامبر دلسوز ، هود را با قوم سركش
تفسير نمونه ج : 15 ص : 300
عاد ديديم ، اكنون پاسخهاى نامعقول و موذيانه آن قوم را بررسى كنيم قرآن مى گويد : آنها در پاسخ گفتند : زياد خود را خسته مكن ، براى ما هيچ تفاوت نمى كند چه موعظه و اندرز بدهى و چه ندهى ، در دل ما كمترين اثرى نخواهد گذارد ! ( قالوا سواء علينا ا وعظت ام لم تكن من الواعظين ) .
اما آنچه را تو به ما ايراد مى كنى جاى ايراد نيست اين روش و اخلاق پيشينيان است ( ان هذا الا خلق الاولين ) .
و بر خلاف گفته تو ما هرگز مجازات نخواهيم شد ، نه در اين جهان و نه در جهان ديگر ! ( و ما نحن بمعذبين ) .
خلق ( به ضم خ و ل ) به معنى عادت و روش و اخلاق است ، زيرا اين كلمه به صورت مفرد و به معنى خلق و خوى و عادت اخلاقى آمده است و در اين صورت اشاره به اعمالى است كه آنها مرتكب مى شدند مانند بت پرستى و ساختن قصرهاى محكم و زيبا و خودنمائى از طريق ساختن برجها بر نقاط مرتفع و همچنين خشونت در مجازات و كيفر ، يعنى آنچه را ما انجام مى دهيم همانست كه پيشينيان ما انجام مى دادند و مطلب قابل ايرادى نمى تواند باشد .
بعضى آنرا به معنى دروغ و كذب تفسير كرده اند يعنى سخنان تو در باره خدا و قيامت سخنان دروغينى است كه از قبل نيز گفته شده ( اما اين در صورتى است كه خلق ( بر وزن حلق ) بخوانيم ولى قرائت مشهور چنين نيست ) .
و به دنبال اين سخن ، قرآن سرنوشت دردناك اين قوم را چنين بيان مى كند : آنها هود را تكذيب كردند ، ما هم نابودشان كرديم ( فكذبوه فاهلكناهم ) .
و در پايان اين ماجرا همان دو جمله پر محتواى عبرت انگيزى را مى گويد
تفسير نمونه ج : 15 ص : 301
كه در پايان داستان نوح و ابراهيم و موسى بيان شد .
مى فرمايد : در اين سرگذشت ، آيه و نشانه روشنى است از قدرت خدا ، از استقامت پيامبران ، و از سرانجام شومى كه دامنگير سركشان و جباران گرديد ولى با اين همه باز بيشتر آنها ايمان نياوردند ( ان فى ذلك لاية و ما كان اكثرهم مؤمنين ) .
و پروردگار تو قدرتمند و شكست ناپذير ، و رحيم و مهربان است ( و ان ربك لهو العزيز الرحيم ) .
به اندازه كافى مدارا مى كند ، فرصت مى دهد ، دلائل روشن براى هدايت گمراهان ارائه مى كند ، اما به هنگام مجازات چنان محكم مى گيرد كه مجال فرار براى احدى باقى نمى ماند !
تفسير نمونه ج : 15 ص : 302
كَذَّبَت ثَمُودُ الْمُرْسلِينَ(141) إِذْ قَالَ لهَُمْ أَخُوهُمْ صلِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ(142) إِنى لَكُمْ رَسولٌ أَمِينٌ(143) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ(144) وَ مَا أَسئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْر إِنْ أَجْرِى إِلا عَلى رَب الْعَلَمِينَ(145) أَ تُترَكُونَ فى مَا هَهُنَا ءَامِنِينَ(146) فى جَنَّت وَ عُيُون(147) وَ زُرُوع وَ نخْل طلْعُهَا هَضِيمٌ(148) وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً فَرِهِينَ(149) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ(150) وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسرِفِينَ(151) الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فى الأَرْضِ وَ لا يُصلِحُونَ(152)

تفسير نمونه ج : 15 ص : 303
ترجمه :
141 - قوم ثمود رسولان ( خدا ) را تكذيب كردند .
142 - هنگامى كه صالح به آنها گفت : آيا تقوى پيشه نمى كنيد ؟
143 - من براى شما فرستاده امينى هستم .
144 - تقوى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد .
145 - من اجر و پاداشى در برابر اين دعوت از شما نمى طلبم ، اجر من تنها بر پروردگار عالميان است .
146 - آيا شما تصور مى كنيد هميشه در نهايت امنيت ، در نعمتهائى كه اينجاست مى مانيد ؟
147 - در اين باغها و چشمه ها !
148 - در اين زراعتها و نخل هائى كه ميوه هايش شيرين و رسيده است .
149 - شما از كوهها خانه هائى مى تراشيد و در آن به عيش و نوش مى پردازيد .
150 - از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد .
151 - و اطاعت فرمان مسرفان نكنيد .
152 - همانها كه در زمين فساد مى كنند و اصلاح نمى كنند .

تفسير : از مسرفان مفسد اطاعت نكنيد
پنجمين بخش از داستان انبياء كه در اين سوره آمده ، سرگذشت فشرده و كوتاهى از قوم ثمود و پيامبرشان صالح است كه در سرزمينى به نام وادى القرى ميان مدينه و شام مى زيستند ، و زندگى مرفهى داشتند اما بر اثر سركشى و طغيان ، چنان از ميان رفتند كه امروز اثرى از آنها باقى نيست .
سرآغاز اين داستان كاملا شبيه داستان قوم عاد و نوح است ، و نشان مى دهد چگونه تاريخ تكرار مى گردد ، مى فرمايد : قوم ثمود رسولان خدا را تكذيب كردند ( كذبت ثمود المرسلين ) .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 304
چرا كه همه دعوت واحدى داشتند و تكذيب پيامبرشان صالح در حقيقت تكذيب همه رسولان بود .
و بعد از ذكر اين اجمال به تفصيل پرداخته ، مى گويد : در آن هنگام كه برادر دلسوزشان صالح به آنها گفت : آيا پرهيزگارى پيشه نمى كنيد ؟ ! ( اذ قال لهم اخوهم صالح الا تتقون ) .
او كه هادى و راهنماى مهربانى همچون يك برادر بود ، برترى جوئى و منافع مادى در نظر نداشت ، و به همين جهت قرآن از او تعبير به اخوهم كرده ، دعوت خود را مانند همه انبياى الهى از تقوى و احساس مسئوليت آغاز كرد .
سپس براى معرفى خويش مى گويد : من براى شما فرستاده اى امينم ، و سوابق من در ميان شما شاهد گوياى اين مدعا است ( انى لكم رسول امين ) .
بنابر اين تقوا پيشه كنيد و از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد كه جز رضاى خدا و خير و سعادت شما چيزى براى من مطرح نيست ( فاتقوا الله و اطيعون ) .
و به همين دليل من مزد پاداشى در برابر اين دعوت از شما نمى طلبم و چشم داشتى از شما ندارم ( و ما اسئلكم عليه من اجر ) .
من براى ديگرى كار مى كنم و پاداشم بر اوست ، آرى اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالميان است ( ان اجرى الا على رب العالمين ) .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 305
اين نخستين بخش سرگذشت صالح بود كه در طرح دعوت و بيان رسالت او خلاصه مى شود .
سپس در بخش ديگرى انگشت روى نقطه هاى حساس و قابل انتقاد زندگى آنها گذارده ، و آنان را در يك محاكمه وجدانى محكوم مى كند .
مى گويد : آيا شما چنين تصور مى كنيد كه هميشه در نهايت امنيت در اين ناز و نعمت خواهيد ماند ؟ ! ( ا تتركون فيما ههنا آمنين ) .
آيا چنين مى پنداريد كه اين زندگى مادى و غفلت زا جاودانى است ، و دست مرگ و انتقام و كيفر گريبانتان را نخواهد گرفت ؟ ! سپس با استفاده از روش اجمال و تفصيل جمله سر بسته گذشته خود را چنين تشريح مى كند ، مى گويد : شما گمان مى كنيد در اين باغها و چشمه ها ... ( فى جنات و عيون ) .
در اين زراعتها و نخلها كه ميوه هاى شيرين و شاداب و رسيده دارند براى هميشه خواهيد ماند ؟ ( و زروع و نخل طلعها هضيم ) .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 306
سپس به خانه هاى محكم و مرفه آنها پرداخته مى گويد : شما از كوهها خانه هائى مى تراشيد و در آن به عيش و نوش مى پردازيد ( و تنحتون من الجبال بيوتا فارهين ) .
فاره از ماده فره ( بر وزن فرح ) در اصل به معنى شادى توأم با بى خبرى و هواپرستى است ، گاهى نيز به معنى مهارت در انجام كارى آمده است ، گرچه هر دو معنى با آيه فوق متناسب است ، اما با توجه به ملامت و سرزنش حضرت صالح ، معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد .
از مجموع اين آيات با مقايسه به صفاتى كه در آيات گذشته درباره قوم عاد گفته شد چنين استفاده مى شود كه قوم عاد بيشتر بر خودخواهى و مقام پرستى و خودنمائى تكيه داشتند ، در حالى كه قوم ثمود بيشتر اسير شكم ، و زندگى مرفه و پرناز و نعمت بودند ، ولى هر دو در يك سرنوشت شوم اشتراك پيدا كردند كه دعوت انبياء را براى بيرون آمدن از زندان خودپرستى و رسيدن به خدا پرستى زير پا گذاشتند ، و به كيفر اعمالشان رسيدند .
حضرت صالح بعد از ذكر اين انتقادها به بخش سوم از سخنانش پرداخته و به آنها هشدار مى دهد : از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد و مرا اطاعت كنيد ( فاتقوا الله و اطيعون ) .
و فرمان مسرفان را اطاعت نكنيد ( و لا تطيعوا امر المسرفين ) .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 307
همانها كه در زمين فساد مى كنند و هرگز اصلاح نمى كنند ( الذين يفسدون فى الارض و لا يصلحون ) .

نكته : رابطه اسراف و فساد در ارض
مى دانيم اسراف همان تجاوز از حد قانون آفرينش و قانون تشريع است ، اين نيز روشن است كه در يك نظام صحيح هر گونه تجاوز از حد موجب فساد و از هم گسيختگى مى شود ، و به تعبير ديگر سرچشمه فساد ، اسراف است و نتيجه اسراف فساد .
البته بايد توجه داشت كه اسراف معنى گسترده اى دارد ، گاه در مسائل ساده اى مانند خوردن و آشاميدن است ( چنانكه در آيه 31 سوره اعراف آمده ) .
و گاه در انتقام گيرى و قصاص بيش از حد ( چنانكه در آيه 33 سوره اسراء آمده است ) .
و گاه در انفاق و بذل و بخشش بيش از اندازه ( چنانكه در آيه 67 سوره فرقان آمده ) .
و گاه در داورى كردن و قضاوت نمودنى كه منجر به كذب و دروغ مى شود ، ( چنانكه در آيه 28 سوره غافر ، مسرف و كذاب در رديف هم قرار گرفته ) .
و گاه در اعتقادات است كه منتهى به شك و ترديد مى شود ( همانگونه كه در آيه 34 سوره غافر مسرف و مرتاب با هم آمده است ) .
و گاه به معنى برترى جوئى و استكبار و استثمار آمده ( چنانكه درباره فرعون در آيه 31 سوره دخان مى خوانيم : انه كان عاليا من المسرفين : او برترى جوى و مسرف بود ) .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 308
و بالاخره گاه به معنى هر گونه گناه مى آيد ( چنانكه در آيه 53 زمر مى خوانيم : قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا : بگو اى بندگان من كه بر خود اسراف كرديد از رحمت خدا مايوس نشويد كه خداوند همه گناهان را مى بخشد ( .
با توجه به آنچه گفتيم رابطه اسراف و فساد به خوبى آشكار مى شود .
به گفته علامه طباطبائى در الميزان عالم هستى يك پارچه نظم و صلاح است و حتى با تضادى كه احيانا در ميان اجزاى آن ديده مى شود تاليف و التيام و هماهنگى فراوان دارد ، اين نظام به سوى اهداف صالحى در جريان است ، و براى هر يك از اجزاى خود ، خط سيرى تعيين مى كند ، حال اگر يكى از اين اجزاء از مدار خود خارج شود و راه فساد را پيش گيرد ، ميان آن و ساير اجزاى اين جهان درگيرى ايجاد مى شود ، اگر توانستند اين جزء نامنظم اسرافكار را به مدار اصليش بازگردانند چه بهتر ، و الا نابودش مى كنند ، تا نظام به خط سير خود ادامه دهد ! .
انسان كه يكى اجزاى اين عالم هستى است از اين قانون عمومى مستثنى نيست ، اگر بر اساس فطرت ، بر مدار خود حركت كند و هماهنگ نظام هستى باشد به هدف سعادتبخش كه براى او مقدر شده است مى رسد ، اما اگر از حد خود تجاوز كند و قدم در جاده فساد در ارض بگذارد ، نخست خداوند او را گوشمالى داده ، و با حوادث سخط و دردناك او را هشدار مى دهد ، چنانكه در آيه 41 سوره روم مى خوانيم ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون : فساد بر صفحه دريا و صحرا بر اثر اعمال مردم آشكار گشت خدا مى خواهد نتيجه سوء پاره اى از اعمال مردم را به آنها بچشاند شايد بازگردند .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 309
اما اگر اين هم مؤثر نيفتاد و فساد در اعماق جان او ريشه دوانيد ، خداوند با عذاب استيصال صفحه زمين را از لوث وجود چنين كسانى پاكسازى مى كند .
و از اينجا روشن مى شود كه چرا در آيات فوق ، خداوند اسراف را با فساد در ارض و عدم اصلاح هماهنگ ذكر كرده است .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 310
قَالُوا إِنَّمَا أَنت مِنَ الْمُسحَّرِينَ(153) مَا أَنت إِلا بَشرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بِئَايَة إِن كُنت مِنَ الصدِقِينَ(154) قَالَ هَذِهِ نَاقَةٌ لهََّا شِرْبٌ وَ لَكمْ شِرْب يَوْم مَّعْلُوم(155) وَ لا تَمَسوهَا بِسوء فَيَأْخُذَكُمْ عَذَاب يَوْم عَظِيم(156) فَعَقَرُوهَا فَأَصبَحُوا نَدِمِينَ(157) فَأَخَذَهُمُ الْعَذَاب إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً وَ مَا كانَ أَكثرُهُم مُّؤْمِنِينَ(158) وَ إِنَّ رَبَّك لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(159)
ترجمه :
153 - گفتند ( اى صالح ) تو عقل خود را از دست داده اى .
154 - تو فقط بشرى همچون ما هستى اگر راست مى گويى آيت و نشانه اى بياور .
155 - گفت اين ناقه اى است كه براى او سهمى ( از آب قريه ) است و براى شما سهم روز معينى .
156 - كمترين آزارى به آن نرسانيد كه عذاب روز عظيم شما را فرو خواهد گرفت .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 311
157 - سرانجام بر آن ( ناقه ) حمله نموده او را از پاى درآوردند ، سپس از كرده خود پشيمان شدند .
158 - عذاب الهى آنها را فرو گرفت ، در اين آيت و نشانه اى است ولى اكثر آنها مؤمن نبودند .
159 - پروردگار تو عزيز و رحيم است .

تفسير : لجاجت و سرسختى قوم صالح
در آيات گذشته منطق مستدل و خيرخواهانه صالح را در برابر قوم گمراه شنيديد ، اكنون در اين آيات ، منطق قوم را در برابر او بشنويد .
آنها گفتند : اى صالح تو مسحور شده اى و عقل خود را از دست داده اى ، لذا سخنان ناموزون مى گوئى ! ( قالوا انما انت من المسحرين ) .
از اين گذشته تو فقط بشرى همچون مائى و هيچ عقلى اجازه نمى دهد از انسانى همچون خودمان اطاعت كنيم ! ( ما انت الا بشر مثلنا ) .
اگر راست مى گوئى آيت و نشانه اى بياور تا ما به تو ايمان بياوريم ( فات باية ان كنت من الصادقين ) .
جمله مسحر از ماده سحر به معنى كسى است كه مسحور شده باشد آنها معتقد بودند كه ساحران گاه از طريق سحر ، عقل و هوش افراد را از كار مى اندازند ، اين سخن را نه تنها به حضرت صالح (عليه السلام) گفتند كه به گروهى ديگر از پيامبران نيز اين تهمت را وارد ساختند ، حتى به پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) چنانكه در آيه 8 سوره فرقان مى خوانيم : ان تتبعون الا رجلا مسحورا : ستمگران گفتند شما تنها از مردى پيروى مى كنيد كه بر اثر مسحور شدن ، عقل خود را از دست داده است !
تفسير نمونه ج : 15 ص : 312
آرى آنها عقل را در اين مى ديدند كه انسان همرنگ محيط باشد ، نان را به نرخ روز بخورد ، و خود را با همه مفاسد تطبيق دهد ، اگر مردى الهى و انقلابى براى درهم ريختن عقائد و نظام فاسد قيام مى كرد ، طبق اين منطق او را ديوانه و مجنون و مسحور مى خواندند .
بعضى از مفسران در معنى مسحرين احتمالات ديگرى داده اند كه چندان مناسب نيست لذا از آن صرف نظر كرديم .
به هر حال اين گروه سركش ، نه به خاطر حق طلبى كه به خاطر بهانه جوئى تقاضاى معجزه كردند ، و بايد به آنها اتمام حجت مى شد ، لذا صالح به دستور خداوند گفت : اين ناقه اى است كه براى او سهمى از آب قريه است ، و براى شما سهم روز معينى ( قال هذه ناقة لها شرب و لكم شرب يوم معلوم ) .
ناقة به معنى شتر ماده است ، و قرآن درباره خصوصيات اين شتر كه وضع اعجاز آميزى داشته سربسته سخن گفته است ، و ويژگيهاى آن را نشمرده ، ولى مى دانيم يك شتر عادى و معمولى نبوده است ، به گفته جمعى از مفسرين اين ناقه به طرز معجزآسائى از دل كوه برآمد ، و از ويژگيهاى آن اين بود كه يك روز آب آبادى را به خود تخصيص مى داد و مى نوشيد ، چنانكه در آيه فوق ، و آيه 28 سوره قمر به آن اشاره شده است .
البته خصوصيات ديگرى نيز در پاره اى از روايات درباره آن گفته شده است .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 313
به هر حال صالح مامور بود كه به آنها اعلام كند اين شتر عجيب و خارق - العاده را كه نشانه اى از قدرت بى پايان خدا است به حال خود رها كنند ، و دستور داد : كمترين آزارى به آن نرسانيد كه اگر چنين كنيد عذاب روز عظيم شما را فرو خواهد گرفت ( و لا تمسوها بسوء فياخذكم عذاب يوم عظيم ) .
البته قوم سركشى كه حاضر به بيدارى فريب خوردگان نبودند و آگاهى مردم را مزاحم منافع خود مى دانستند ، توطئه از ميان بردن ناقه را طرح كردند و سرانجام بر آن حمله نموده و با يك يا چند ضربه آن را از پاى درآوردند ، و سپس از كرده خود نادم و پشيمان شدند چرا كه عذاب الهى را در چند قدمى خود احساس مى كردند ( فعقروها فاصبحوا نادمين ) .
چون طغيانگرى آنها از حد گذشت و عملا نشان دادند كه آماده پذيرش حق نيستند اراده خدا بر اين قرار گرفت كه زمين را از لوث وجودشان پاك كند : در اين هنگام عذاب الهى آنها را فرو گرفت ( فاخذهم العذاب ) .
و به طورى كه در سوره اعراف آيه 78 و سوره هود آيه 67 اجمالا آمده است نخست زلزله شديدى سرزمين آنها را تكان داد ، هنگامى كه از خواب بيدار شدند و بر سر زانو نشستند حادثه آنها را مهلت نداد ، صاعقه اى مرگبار كه با زلزله همراه بود ديوارها را بر سرشان فرود آورد ، و در همان حال جان خود را در ميان وحشتى عجيب از دست دادند .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 314
قرآن در پايان اين ماجرا همان مى گويد كه در پايان ماجراى قوم هود و قوم نوح و قوم ابراهيم بيان كرد ، مى فرمايد : در اين سرگذشت قوم صالح و آنهمه پايمردى و تحمل اين پيامبر بزرگ و آن منطق شيوا ، و نيز سرسختى و لجاجت و مخالفت آن سيه رويان با معجزه بيدارگر و سرنوشت شومى كه به آن گرفتار شدند آيت و درس عبرتى است ، اما اكثر آنها ايمان نياوردند ( ان فى ذلك لاية و ما كان اكثرهم مؤمنين ) .
آرى هيچكس نمى تواند بر قدرت خدا چيره شود همانگونه كه اين قدرت عظيم مانع رحمت او نسبت به دوستان و حتى نسبت به دشمنان نيست پروردگار تو عزيز و رحيم است ( و ان ربك لهو العزيز الرحيم ) .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 315
كَذَّبَت قَوْمُ لُوط الْمُرْسلِينَ(160) إِذْ قَالَ لهَُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ(161) إِنى لَكُمْ رَسولٌ أَمِينٌ(162) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ(163) وَ مَا أَسئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْر إِنْ أَجْرِى إِلا عَلى رَب الْعَلَمِينَ(164) أَ تَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَلَمِينَ(165) وَ تَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكمْ رَبُّكُم مِّنْ أَزْوَجِكُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ(166)
ترجمه :
160 - قوم لوط فرستادگان ( خدا ) را تكذيب كردند .
161 - هنگامى كه برادرشان لوط به آنها گفت آيا تقوى پيشه نمى كنيد ؟
162 - من براى شما رسول امينى هستم .
163 - تقوى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد .
164 - من از شما اجرى نمى خواهم اجر من فقط بر پروردگار عالميان است .
165 - آيا در ميان جهانيان ، شما به سراغ جنس ذكور مى رويد ؟ ( اين زشت و ننگين نيست ؟ ) .
166 - و همسرانى را كه خدا براى شما آفريده است رها مى كنيد ؟ شما قوم تجاوزگرى هستيد .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 316
تفسير : قوم ننگين و متجاوز !
ششمين پيامبرى كه گوشه اى از زندگى او و قوم گمراهش در اين سوره آمده حضرت لوط (عليه السلام) است ، با اينكه او در عصر ابراهيم (عليه السلام) مى زيست ، ولى بيان ماجراى زندگى او بعد از ابراهيم نيامده ، چرا كه قرآن يك كتاب تاريخى نيست كه حوادث را به ترتيب وقوع بيان كند ، بلكه جنبه هاى تربيتى و انسانسازى را مورد توجه قرار مى دهد كه تناسبهاى ديگرى را ايجاب مى كند ، و زندگى لوط و ماجراى قومش هماهنگى بيشترى با زندگى پيامبرانى دارد كه اخيرا سخن از آنها به ميان آمد .
نخست مى گويد : قوم لوط فرستادگان خدا را تكذيب كردند ( كذبت قوم لوط المرسلين ) .
همانگونه كه قبلا هم اشاره كرده ايم ذكر مرسلين به صورت جمع ، يا به خاطر وحدت دعوت انبيا است كه تكذيب يكى از آنها تكذيب همه آنها محسوب مى شود ، و يا اينكه واقعا به هيچيك از پيامبران پيشين نيز ايمان نداشتند .
سپس اشاره اى به دعوت حضرت لوط مى كند كه هماهنگ با كيفيت دعوت ديگر پيامبران گذشته است مى گويد : در آن هنگام كه برادرشان لوط به آنها گفت : آيا تقوا پيشه نمى كنيد ؟ ! ( اذ قال لهم اخوهم لوط الا تتقون ) .
لحن گفتار او و دلسوزى عميق و فوق العاده اش نشان مى داد كه همچون يك برادر سخن مى گويد .
سپس افزود : من براى شما رسول امينى هستم ( انى لكم رسول امين ) .
تاكنون خيانتى از من ديده ايد ؟ و از اين به بعد نيز نسبت به وحى الهى
تفسير نمونه ج : 15 ص : 317
و رساندن پيام پروردگار شما قطعا رعايت امانت را خواهم كرد .
اكنون كه چنين است : پرهيزكارى پيشه كنيد ، و از خدا بترسيد و مرا اطاعت نمائيد كه رهبر راه سعادت شما هستم ( فاتقوا الله و اطيعون ) .
فكر نكنيد اين دعوت ، وسيله اى براى آب و نان است و يك هدف مادى را تعقيب مى كند ، نه ، من كمترين پاداشى از شما نمى خواهم ، اجر و پاداشم تنها بر پروردگار عالميان است ( و ما اسئلكم عليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين ) .
سپس به انتقاد از اعمال ناشايست و بخشى از انحرافات اخلاقى آنها مى پردازد و از آنجا كه مهمترين نقطه انحراف آنها ، انحراف جنسى و همجنس گرائى بود روى همين مساله تكيه كرد و چنين گفت : آيا شما در ميان جهانيان به سراغ جنس ذكور مى رويد ؟ ! ( أ تاتون الذكران من العالمين ) .
يعنى با اينكه خداوند اينهمه افراد از جنس مخالف براى شما آفريده و مى توانيد با ازدواج صحيح و سالم با آنان زندگى پاك و آرامبخشى داشته باشيد ، اين نعمت پاك و طبيعى خدا را رها كرده ، و خود را به چنين كار پست و ننگينى آلوده ساخته ايد ! .
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه من العالمين به صورت قيد براى خود قوم بوده باشد ، يعنى تنها شما از ميان جهانيان اين انحراف را پيش گرفته ايد ، و اين با بعضى از تواريخ نيز هماهنگ است كه نخستين قومى كه همجنس گرائى را به صورت وسيعى مرتكب شدند قوم لوط بودند ولى
تفسير نمونه ج : 15 ص : 318
تفسير اول با آيه بعد مناسبتر است .
سپس افزود : شما همسرانى را كه خدا برايتان آفريده است رها مى كنيد ؟ ( و تذرون ما خلق لكم ربكم من ازواجكم ) .
شما قوم تجاوزگرى هستيد ! ( بل انتم قوم عادون ) .
هرگز نياز طبيعى ، اعم از روحى و جسمى ، شما را به اين كار انحرافى نكشانده است ، بلكه تجاوز و طغيان است كه دامانتان را به چنين ننگى آلوده كرده .
كار شما به آن مى ماند كه انسان ميوه هاى خوشبو ، غذاهاى نيروبخش و سالم و طبيعى را رها كرده ، و به سراغ غذاى مسموم ، آلوده و مرگ آفرين برود ، اين نياز طبيعى نيست ، اين تجاوز و طغيانگرى است .

نكته ها :

1 - همجنس گرائى يك انحراف شرم آور
در قرآن مجيد در سوره هاى اعراف ، هود ، حجر ، انبياء ، نمل و عنكبوت اشاراتى به وضع قوم لوط و گناه شنيع آنها شده است ، منتها در هر مورد تعبيرش با مورد ديگر متفاوت است ، در حقيقت هر كدام از اين تعبيرات به يكى از ابعاد شوم اين عمل ننگين اشاره مى كند : در اعراف مى خوانيم كه لوط به آنها مى گويد : بل انتم قوم مسرفون شما جمعيتى اسرافكاريد ( اعراف - 81 ) .
در سوره انبياء مى خوانيم : و نجيناه من القرية التى كانت تعمل الخبائث انهم كانوا قوم سوء فاسقين : ما لوط را از قريه اى كه خبائث انجام مى داد رهائى بخشيديم ، آنها قوم بد و فاسقى بودند ( انبياء - 74 ) .
و در آيه مورد بحث نيز خوانديم كه لوط به آنها مى گويد : بل انتم قوم
تفسير نمونه ج : 15 ص : 319
عادون : شما جمعيت تجاوزگرى هستيد .
و در سوره نمل آمده است : بل انتم قوم تجهلون : شما قومى جاهل و نادانيد ( نمل - 55 ) .
و در سوره عنكبوت آيه 29 از زبان لوط چنين آمده است كه به آنها مى گويد : انكم لتاتون الرجال و تقطعون السبيل : شما به سراغ مردان مى رويد و راه فطرت و نسل انسان را قطع مى كنيد .
به اين ترتيب اين عمل زشت تحت عنوان اسراف ، خبيث ، فسق ، تجاوز ، جهل ، قطع سبيل مطرح شده است .
اسراف از اين نظر كه آنها نظام آفرينش را در اين امر فراموش كرده و از حد تجاوز نمودند و تعدى نيز به همين خاطر بر آن اطلاق شده است .
خبيث به معنى كار يا چيز آلوده اى است كه طبع سالم آدمى از آن تنفر دارد ، و چه عملى از اين عمل تنفر آميزتر است .
فسق به معنى خروج از اطاعت پروردگار و برهنگى از شخصيت انسانى است كه از لوازم حتمى اين كار است .
جهل به خاطر بى خبرى از عواقب شومى است كه اين عمل براى فرد و جامعه دارد .
و بالاخره قطع سبيل نتيجه شوم اين عمل را كه در صورت گسترش منتهى به قطع نسل انسانى مى گردد ، چرا كه تدريجا علاقه به جنس موافق جانشين علاقه طبيعى به جنس مخالف مى شود مى باشد .

2 - عواقب شوم همجنس گرائى
گرچه در جلد نهم تفسير نمونه ( در شرح آيات 81 - 83 سوره هود ) بحث
تفسير نمونه ج : 15 ص : 320
مشروحى در زمينه زيانهاى اين عمل داشته ايم ، ولى از نظر اهميت موضوع باز هم لازم است مطالبى بر آن افزوده شود .
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : لا يجد ريح الجنة زنوق ، و هو المخنث ! : بوى بهشت به مشام كسى كه مورد همجنس گرائى واقع مى شود نخواهد رسيد ! در حديث ديگرى از على (عليه السلام) مى خوانيم كه لواط را در سر حد كفر معرفى فرموده است .
در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) در فلسفه تحريم همجنس گرائى چنين آمده است : علة تحريم الذكران للذكران ، و الاناث للاناث ، لما ركب فى الاناث و ما طبع عليه الذكران ، و لما فى اتيان الذكران ، الذكران و الاناث للاناث ، من انقطاع النسل ، و فساد التدبير ، و خراب الدنيا : فلسفه تحريم مردان بر مردان و زنان بر زنان اين است كه اين امر بر خلاف طبيعتى است كه خداوند براى زن و مرد قرار داده ( و مخالفت با اين ساختمان فطرى و طبيعى ، سبب انحراف روح و جسم انسان خواهد شد ) و به خاطر اين است كه اگر مردان و زنان همجنس گرا شوند ، نسل بشر قطع مى گردد ، و تدبير زندگى اجتماعى به فساد مى گرايد ، و دنيا به ويرانى مى كشد .
اين مساله تا به آنجا از ديدگاه اسلام زشت و ننگين است كه در ابواب حدود اسلامى حد آن بدون شك اعدام شمرده شده است ، و حتى براى كسانى كه مراحل پائين تر همجنس گرائى را انجام مى دهند مجازاتهاى شديدى ذكر شده ، از جمله در حديثى از پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : من قبل غلاما من شهوة الجمه الله يوم القيامة بلجام من نار : كسى كه پسرى را از روى شهوت ببوسد خداوند
تفسير نمونه ج : 15 ص : 321
در روز قيامت لجامى از آتش بر دهان او مى زند ! .
مجازات كسى كه مرتكب چنين عملى شود از سى تا 99 تازيانه ذكر شده است .
به هر حال شك نيست كه انحراف جنسى از خطرناكترين انحرافاتى است كه ممكن است در جوامع انسانى پيدا شود ، چرا كه سايه شوم خود را بر همه مسائل اخلاقى مى افكند و انسان را به انحراف عاطفى مى كشاند ( در اين زمينه بحث مشروحى در جلد 9 صفحه 194 به بعد ذيل آيه 81 سوره هود آورده ايم ) .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 322
قَالُوا لَئن لَّمْ تَنتَهِ يَلُوط لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ(167) قَالَ إِنى لِعَمَلِكم مِّنَ الْقَالِينَ(168) رَب نجِّنى وَ أَهْلى مِمَّا يَعْمَلُونَ(169) فَنَجَّيْنَهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ(170) إِلا عَجُوزاً فى الْغَبرِينَ(171) ثمَّ دَمَّرْنَا الاَخَرِينَ(172) وَ أَمْطرْنَا عَلَيْهِم مَّطراً فَساءَ مَطرُ الْمُنذَرِينَ(173) إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً وَ مَا كانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ(174) وَ إِنَّ رَبَّك لهَُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(175)
ترجمه :
167 - گفتند : اى لوط اگر از اين سخنان خوددارى نكنى از اخراج شوندگان خواهى بود .
168 - گفت : من ( به هر حال ) دشمن اعمال شما هستم .
169 - پروردگارا ! من و خاندانم را از آنچه اينها انجام ميدهند رهائى بخش .
170 - ما او و خاندانش را همگى نجات داديم .
171 - جز پير زنى كه در ميان آن گروه باقى ماند .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 323
172 - سپس ديگران را هلاك كرديم .
173 - و بارانى ( از سنگ ) بر آنها فرو فرستاديم ، چه باران بدى بود اين باران انذار شدگان .
174 - در اين ( ماجراى قوم لوط و سرنوشت شوم آنها ) آيتى است ، اما اكثر آنها ايمان نياوردند .
175 - و پروردگار تو عزيز و رحيم است .

تفسير : سرانجام قوم لوط
قوم لوط كه سرگرم باده شهوت و غرور بودند بجاى اينكه اندرزهاى اين رهبر الهى را با جان و دل پذيرا شوند ، و خود را از منجلابى كه در آن غوطهور بودند رهائى بخشند به مبارزه با او برخاستند ، و گفتند : اى لوط ! بس است ، خاموش باش ، اگر از اين سخنان خوددارى نكنى از اخراج شوندگان اين شهر و ديار خواهى بود ( قالوا لئن لم تنته يا لوط لتكونن من المخرجين ) .
سخنان تو فكر ما را به هم مى ريزد و آرامش ما را به هم مى زند ، ما حتى حاضر به شنيدن اين حرفها نيستيم ، و اگر همچنان ادامه دهى ، كمترين مجازات تو تبعيد از اين سرزمين است .
در جاى ديگر از آيات قرآن مى خوانيم كه اين تهديد را در آستانه عمل قرار دادند ، و دستور دادند خاندان لوط را از شهر بيرون كنيد ، چرا كه آنها افرادى پاكند و گناه نمى كنند ! ( اخرجوهم من قريتكم انهم اناس يتطهرون ) .
كار مردم گمراه و آلوده بجائى مى رسد كه پاكى و تقوا در ميان آنها بزرگترين عيب است ، و ناپاكى و آلودگى افتخار ! ، و اين است سرنوشت شوم جامعه اى كه با سرعت به سوى فساد مى رود .
از جمله لتكونن من المخرجين چنين استفاده مى شود كه اين جمعيت فاسد ، گروهى از افراد پاك را كه مزاحم اعمال زشت خود مى ديدند ، قبلا از شهر
تفسير نمونه ج : 15 ص : 324
و آبادى خود بيرون رانده بودند ، لوط را نيز تهديد كردند كه اگر راه خود را ادامه دهى ، تو نيز به همان سرنوشت گرفتار خواهى شد .
در بعضى از تفاسير تصريح شده است كه آنها افراد پاكدامن را با بدترين وضعى بيرون مى راندند .
اما لوط بى آنكه به تهديدهاى آنها اعتنا كند به سخنان خود ادامه داد و گفت : من دشمن اعمال شما هستم ( قال انى لعملكم من القالين ) .
يعنى من به اعتراضهاى خودم همچنان ادامه خواهم داد ، هر كارى از دست شما ساخته است انجام دهيد ، من در راه خدا و مبارزه با زشتيها از اين تهديدها پروا ندارم ! تعبير من القالين باز نشان مى دهد كه جمع ديگرى از مؤمنان نيز با لوط هم صدا شده و زبان به اعتراض شديد گشوده بودند ، هر چند قوم سركش آنها را سرانجام از صحنه بيرون كردند .
قالين جمع قال از ماده قلى ( بر وزن حلق و بر وزن شرك ) به معنى عداوت شديدى است كه در اعماق دل و جان انسان اثر مى گذارد ، و اين تعبير شدت نفرت لوط را نسبت به اعمال آنها روشن مى سازد .
جالب اينكه لوط (عليه السلام) مى گويد : من دشمن اعمال شما هستم ، يعنى عداوت و خرده حسابى با شخص شما ندارم ، عملتان ننگين است ، اگر اين اعمال را از خود دور كنيد من دوست صميميتان خواهم بود .
سرانجام آنهمه اندرزها و نصيحتها اثر نگذارد ، فساد سراسر جامعه آنها را به لجنزار متعفنى مبدل ساخت ، اتمام حجت به اندازه كافى شد .
رسالت لوط (عليه السلام)
تفسير نمونه ج : 15 ص : 325
به آخر رسيده است ، در اينجا است كه بايد از اين منطقه آلوده ، خود و كسانى را كه به دعوت او ايمان آورده اند نجات دهد ، تا عذاب مرگبار الهى قوم ننگين را در هم كوبد .
در مقام نيايش و تقاضا به پيشگاه خداوند برآمده چنين عرض كرد : پروردگارا ! من و خاندانم را از آنچه اينها انجام مى دهند رهائى بخش ( رب نجنى و اهلى مما يعملون ) .
گرچه بعضى احتمال داده اند كه منظور از اهل همه كسانى باشند كه به او ايمان آوردند ، اما آيه 36 سوره ذاريات مى گويد : تنها يك خانواده بود كه ايمان آورده بودند فما وجدنا فيها غير بيت من المسلمين .
ولى چنانكه قبلا هم اشاره كرديم ، بعضى از تعبيرها كه در آيات مورد بحث آمده نشان مى دهد كه قبلا نيز جمعى به او ايمان آورده بودند كه از آن سرزمين تبعيد شدند .
ضمنا از آنچه گفته شد ، اين واقعيت روشن مى شود كه دعاى لوط براى خاندانش روى جنبه هاى عاطفى و پيوند خويشاوندى نبود ، بلكه به خاطر ايمانشان بود .
خداوند اين دعا را اجابت كرد ، چنانكه مى فرمايد : ما لوط و خاندانش را همگى نجات داديم ( فنجيناه و اهله اجمعين ) .
جز پير زنى كه در ميان آن گروه گمراه باقى ماند ( الا عجوزا فى الغابرين ) .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 326
اين پير زن كسى جز همسر لوط نبود كه از نظر عقيده و مذهب ، هماهنگ با آن قوم گمراه بود ، و هرگز به لوط ايمان نياورد ، و سرانجام به همان سرنوشت گرفتار شد ، كه شرح اين مطلب در جلد 9 تفسير نمونه صفحه 178 به بعد آمده است .
آرى خداوند ، لوط و مؤمنان اندك را با او نجات داد ، آنها شبانه به فرمان خدا از ديار آلودگان رخت سفر بربستند ، و آنها را كه غرق فساد و ننگ بودند به حال خود رها ساختند ، در آغاز صبح ، فرمان عذاب الهى فرا رسيد ، زلزله وحشتناكى سرزمين آنها را فرا گرفت ، شهرهاى آباد و قصرهاى زيبا و زندگى مرفه و آلوده به ننگ آنها را به كلى زير و رو كرد ، چنانكه قرآن در اينجا در يك جمله كوتاه مى فرمايد سپس ما آن جمعيت را هلاك و نابود كرديم ( ثم دمرنا الاخرين ) .
و بارانى بر آنها فرستاديم ( اما چه بارانى ، بارانى از سنگ كه حتى ويرانه هاى آنها را از نظرها محو كرد ! ) ( و امطرنا عليهم مطرا ) .
چه باران بدى بود اين باران كه اين گروه تهديد شدگان را فرو گرفت ( فساء مطر المنذرين ) .
بارانهاى معمولى حياتبخش است و زنده كننده ، اما اين باران ، وحشتناك و نابود كننده بود و ويرانگر .
از آيه 82 سوره هود استفاده مى شود كه نخست شهرهاى قوم لوط زير و رو شدند ، سپس بارانى از سنگريزه متراكم بر آنها فرود آمد ، و چنانكه در تفسير همان آيه گفتيم باران سنگ شايد براى اين بوده كه آثار آنها نيز محو گردد ، تلى از سنگ و خاك به جاى آن شهرهاى آباد باقى بماند .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 327
آيا اين سنگها بر اثر طوفان عظيم از بيابانها كنده شده و بر سر آنها فرود آمد ؟ يا از سنگهاى سر گردان آسمانى بود ، كه به فرمان الهى آنجا فرو ريختند ؟ يا به گفته بعضى ، آتشفشان خاموشى در آن نزديكى بود كه به فرمان خدا به خروش آمد و بارانى از سنگ بر آنها فرو ريخت ؟ دقيقا معلوم نيست ، مسلم اين است كه اين باران مرگبار اثرى از حيات در آن سرزمين آلوده باقى نگذاشت .
( شرح مفصل ماجراى قوم لوط در جلد 9 تفسير نمونه صفحه 178 تا 198 و در جلد 11 از صفحه 104 تا 118 با نكات مختلف آن آمده است ) .
باز در پايان اين ماجرا به همان دو جمله اى مى رسيم كه در پايان ماجراهاى مشابهش در اين سوره درباره پنج پيامبر بزرگ ديگر آمده است ، مى فرمايد : در ماجراى اين قوم ستمگر و ننگين و عاقبت شوم و مرگبار آنها ، آيت و نشانه و درس عبرتى است ( ان فى ذلك لاية ) .
اما اكثر آنها ايمان نياوردند ( و ما كان اكثرهم مؤمنين ) .
چه آيت و نشانه اى از اين روشنتر كه شما را به مسائل مهم و سرنوشت سازى آشنا مى كند ، بى آنكه نياز به تجربه شخصى داشته باشيد .
آرى تاريخ گذشتگان عبرتى است و آيتى براى آيندگان ، حتى تجربه هم نيست ، زيرا در تجربه بايد انسان متحمل ضايعاتى شود تا نتائجى بگيرد ، اما در اينجا از ضايعات ديگران نتيجه عايد ما مى شود .
و پروردگار تو عزيز و رحيم است ( و ان ربك لهو العزيز الرحيم ) .
چه رحمتى از اين برتر كه اقوامى چنين آلوده را فورا مجازات نمى كند و به آنها مهلت كافى براى هدايت و تجديد نظر مى دهد .
و نيز چه رحمتى از اين برتر كه مجازاتش خشك و تر را با هم نمى سوزاند
تفسير نمونه ج : 15 ص : 328
حتى اگر يك خانواده با ايمان در ميان هزاران هزار خانواده آلوده باشد آنها را نجات مى بخشد .
و چه عزت و قدرتى از اين بالاتر كه در يك چشم بر هم زدن چنان ديار آلودگان را زير و رو مى كند كه اثرى از آن باقى نمى ماند ، زمينى را كه گاهواره آسايش آنها بود ، مامور مرگشان مى كند ، و باران حياتبخش را تبديل به باران مرگ مى سازد ! .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 329
كَذَّب أَصحَب لْئَيْكَةِ الْمُرْسلِينَ(176) إِذْ قَالَ لهَُمْ شعَيْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ(177) إِنى لَكُمْ رَسولٌ أَمِينٌ(178) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ(179) وَ مَا أَسئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْر إِنْ أَجْرِى إِلا عَلى رَب الْعَلَمِينَ(180) * أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ(181) وَ زِنُوا بِالْقِسطاسِ الْمُستَقِيمِ(182) وَ لا تَبْخَسوا النَّاس أَشيَاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فى الأَرْضِ مُفْسِدِينَ(183) وَ اتَّقُوا الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الأَوَّلِينَ(184)

تفسير نمونه ج : 15 ص : 330
ترجمه :
176 - اصحاب ايكه ( شهرى نزديك مدين ) رسولان ( خدا ) را تكذيب كردند .
177 - هنگامى كه شعيب به آنها گفت ، آيا تقوى پيشه نمى كنيد ؟
178 - من براى شما رسول امينى هستم .
179 - تقوى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد .
180 - من در برابر اين دعوت پاداشى از شما نمى طلبم ، اجر من تنها بر پروردگار عالميان است .
181 - حق پيمانه را ادا كنيد ( و كم فروشى نكنيد ) و مردم را به خسارت نيفكنيد .
182 - با ترازوى صحيح وزن كنيد .
183 - و حق مردم را كم نگذاريد و در زمين فساد ننمائيد .
184 - از كسى كه شما و اقوام پيشين را آفريد بپرهيزيد .

تفسير : شعيب و اصحاب ايكه
اين هفتمين و آخرين حلقه از داستانهاى پيامبران است كه در اين سوره آمده ، و آن داستان پيامبر بزرگ خدا شعيب و قوم سركش او است .
اين پيامبر در سرزمين مدين ( شهرى در جنوب شامات ) و ايكه ( بر وزن ليله ) ( آبادى معروفى نزديك مدين ) زندگى داشت .
آيه 79 سوره حجر گواه بر اين است كه سرزمين ايكه در مسير راه مردم حجاز به سوى شام بوده است .
نخست مى گويد : اصحاب ايكه رسولان خدا را تكذيب كردند ( كذب اصحاب الايكة المرسلين ) .
نه تنها شعيب پيامبرى كه مبعوث بر آنها بود مورد تكذيب آنها قرار گرفت كه ديگر پيامبران هم از نظر وحدت دعوت ، مورد تكذيب آنان بودند ، و يا اصولا هيچ مذهبى از مذاهب آسمانى را پذيرا نشده بودند .
ايكه در اصل به معنى محلى است كه درختان در هم پيچيده دارد كه
تفسير نمونه ج : 15 ص : 331
در فارسى از آن به بيشه تعبير مى كنيم ، سرزمينى كه نزديك مدين قرار داشت به خاطر داشتن آب و درختان زياد ايكه نام گرفت ، قرائن نشان مى دهد كه آنها زندگى مرفه ، و ثروت فراوان داشتند ، و شايد به همين دليل غرق غرور و غفلت بودند ! سپس به شرح اين اجمال پرداخته ، مى گويد : هنگامى كه شعيب به آنها گفت : آيا تقوا را پيشه نمى كنيد ؟ ( اذ قال لهم شعيب الا تتقون ) .
در حقيقت دعوت شعيب از همان نقطه شروع شد كه ساير پيامبران مى كردند دعوت به تقوى و پرهيزگارى كه ريشه و خمير مايه همه برنامه هاى اصلاحى و دگرگونيهاى اخلاقى و اجتماعى است .
قابل توجه اينكه در اين داستان تعبير اخوهم كه در داستان صالح و هود و نوح و لوط آمده بود ديده نمى شود ، شايد به خاطر اينكه شعيب اصلا اهل مدين بود و تنها با مردم آنجا خويشاوندى داشت نه با مردم ايكه لذا در سوره هود آيه 84 هنگامى كه فقط سخن از مدين مى گويد اين تعبير آمده است : و الى مدين اخاهم شعيبا ولى چون در آيه مورد بحث سخن از اصحاب ايكه است و آنها با شعيب خويشاوندى نداشتند لذا اين تعبير ذكر نشده است .
سپس افزود : من براى شما رسول امينى هستم ( انى لكم رسول امين ) .
تقوا را پيشه كنيد و از خدا بپرهيزيد و مرا اطاعت نمائيد ( كه اطاعتم اطاعت او است ) ( فاتقوا الله و اطيعون )