بعدى 

در واقع فرعون به آنها گفت شما چه مى خواهيد ؟ يا مال است و يا مقام من هر دو را در اختيار شما مى گذارم !
تفسير نمونه ج : 15 ص : 223
اين تعبير نشان مى دهد كه قرب به فرعون تا چه حد در آن محيط و جامعه داراى اهميت بوده كه او به عنوان يك پاداش بزرگ از آن ياد مى كند ، و در حقيقت پاداشى از اين بالاتر نيست كه انسان به قدرت مطلوبش نزديك گردد .
اگر گمراهان قرب فرعون را برترين پاداش مى شمردند ، خدا پرستان آگاه پاداشى را بالاتر از قرب پروردگار نمى شمرند ، حتى بهشت با تمام نعمتهايش را با يك جلوه ذات پاك او ، معامله نمى كنند .
به همين دليل شهيدان راه الله كه بايد برترين پاداشها را در برابر آن ايثار بزرگشان دريافت دارند به گواهى قرآن پاداش قرب الهى را مى يابند ، و تعبير عند ربهم شاهد گوياى اين واقعيت است .
و نيز به همين دليل هر مؤمن پاكدل به هنگام انجام عبادت تنها چيزى را كه مى طلبد قربة الى الله است .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 224
قَالَ لهَُم مُّوسى أَلْقُوا مَا أَنتُم مُّلْقُونَ(43) فَأَلْقَوْا حِبَالهَُمْ وَ عِصِيَّهُمْ وَ قَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَلِبُونَ(44) فَأَلْقَى مُوسى عَصاهُ فَإِذَا هِىَ تَلْقَف مَا يَأْفِكُونَ(45) فَأُلْقِىَ السحَرَةُ سجِدِينَ(46) قَالُوا ءَامَنَّا بِرَب الْعَلَمِينَ(47) رَب مُوسى وَ هَرُونَ(48) قَالَ ءَامَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ ءَاذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِى عَلَّمَكُمُ السحْرَ فَلَسوْف تَعْلَمُونَ لأُقَطعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكم مِّنْ خِلَف وَ لأُصلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ(49) قَالُوا لا ضيرَ إِنَّا إِلى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ(50) إِنَّا نَطمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطيَنَا أَن كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ(51)

تفسير نمونه ج : 15 ص : 225
ترجمه :
43 - ( روز موعود فرا رسيد و همگى جمع شدند ، موسى رو به ساحران كرد و ) گفت : آنچه را مى خواهيد بيفكنيد ، بيفكنيد !
44 - آنها طنابها و عصاهاى خود را افكندند و گفتند به عزت فرعون ، قطعا پيروزيم !
45 - سپس موسى عصايش را افكند ، ناگهان تمام وسايل دروغين آنها را بلعيد !
46 - ساحران همگى فورا به سجده افتادند .
47 - گفتند ما به پروردگار عالميان ايمان آورديم .
48 - پروردگار موسى و هارون .
49 - ( فرعون ) گفت : آيا به او ايمان آورديد پيش از آن كه به شما اجازه دهم ؟ ! مسلما او بزرگ و استاد شما است كه به شما سحر آموخته ! ، اما به زودى خواهيد دانست كه دستها و پاهاى شما را به طور مختلف قطع مى كنم ، و همه شما را به دار مى آويزم .
50 - گفتند : مهم نيست ( هر كار از دستت ساخته است بكن ) ما به سوى پروردگارمان بازمى گرديم !
51 - ما اميدواريم پروردگارمان خطاهاى ما را به بخشد ، كه ما نخستين ايمان آورندگان بوديم .

تفسير : نور ايمان در قلب ساحران درخشيدن گرفت
هنگامى كه ساحران قول و قرارهاى خود را با فرعون گذاردند او وعده پاداش و تقرب به درگاهش به آنان داد و آنها را دلگرم و مطمئن ساخت ، به دنبال تهيه مقدمات كار رفتند ، و در خلال مدتى كه فرصت داشتند ، طنابها و عصاهاى بسيار فراهم ساختند كه ظاهرا درون آنها را خالى كرده و ماده شيميائى مخصوصى ( همچون جيوه ) كه در برابر تابش آفتاب سبك و فرار مى شود در آن ريختند .
سرانجام يوم موعود فرا رسيد ، و انبوه عظيمى از مردم در آن صحنه جمع شدند تا شاهد اين مبارزه تاريخى باشند ، فرعون و اطرافيانش از يكسو و ساحران از سوى ديگر ، و موسى و برادرش هارون از سوى سوم ، در آنجا حضور يافتند .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 226
اما همانگونه كه معمول قرآن است ، اين مقدمات را كه از لابلاى بحثهاى آينده روشن مى شود حذف كرده وارد اصل سخن مى گردد ، در اينجا به ترسيم اين صحنه سرنوشت ساز پرداخته مى گويد : موسى رو به سوى ساحران كرد و گفت : آنچه را مى خواهيد بيفكنيد بيفكنيد و هر چه داريد به ميدان آوريد ( قال لهم موسى القوا ما انتم ملقون ) .
از آيه 115 سوره اعراف استفاده مى شود اين سخن را موسى هنگامى گفت كه ساحران به او گفتند آيا تو پيشقدم مى شوى و مى افكنى يا ما ؟ ! .
اين پيشنهاد موسى (عليه السلام) كه از اطمينان خاطر او به پيروزى سرچشمه مى گرفت و دليل خونسردى او در برابر انبوه عظيم دشمنان و حاميان سرسخت فرعون بود ، نخستين ضربه را بر پيكر ساحران وارد ساخت و نشان داد كه موسى از آرامش روانى خاصى بهره مند است و به جاى ديگرى دل بسته و پشتگرم است .
ساحران كه غرق غرور و نخوت بودند و حداكثر توان خود را به كار گرفته و به پيروزى خود اميدوار بودند طنابها و عصاهاى خود را افكندند و گفتند : به عزت فرعون ما قطعا پيروزيم ! ( فالقوا حبالهم و عصيهم و قالوا بعزة فرعون انا لنحن الغالبون ) .
آرى آنها همانند همه متملقان چاپلوس با نام فرعون شروع كردند و تكيه بر قدرت پوشالى او نمودند .
در اين هنگام چنانكه قرآن در جائى ديگر بيان كرده ، عصاها و طنابهاى مخصوص به صورت مارهاى كوچك و بزرگ به حركت در آمدند ( سوره طه آيه 66 ) ، آنها مخصوصا بخشى از وسائل سحر خود را از عصاها انتخاب كرده بودند
تفسير نمونه ج : 15 ص : 227
تا به پندارشان با عصاى موسى رقابت كنند و طنابها را هم بر آن افزوده بودند كه برترى خود را به ثبوت رسانند ! در اين هنگام غريو شادى از مردم برخاست و برق اميد در چشمان فرعون و اطرافيانش درخشيدن گرفت ، به گونه اى كه از خوشحالى در پوست نمى گنجيدند و از مشاهده اين صحنه لذت بخش به وجد و سرور آمده بودند ! .
اما موسى چندان مهلت نداد كه اين وضع ادامه يابد ، جلو آمد و عصاى خود را افكند ، ناگهان ثعبان و مار عظيمى شد و با سرعت شروع به بلعيدن وسائل دروغين ساحران كرد ! و آنها را يكى بعد از ديگرى در كام خود فرو برد ! ( فالقى موسى عصاه فاذا هى تلقف ما يافكون ) .
در اينجا نخست سكوت زود گذرى بر مردم حكم فرما شد ، دهانها از تعجب بازماند چشمها از حركت ايستاد ، گوئى در آنجا خشك شده بودند ، ولى به زودى جاى اين سكوت را فريادهاى وحشتناك گرفت ، گروهى پا به فرار گذاشتند ، گروهى منتظر بودند پايان كار به كجا مى رسد ، و جمعى بى هدف فرياد مى كشيدند و دهان ساحران از تعجب بازمانده بود .
در اينجا همه چيز عوض شد ، ساحران كه تا آن لحظه در خط شيطنت و همكارى با فرعون و مبارزه با موسى (عليه السلام) قرار داشتند يك مرتبه به خود آمدند و چون از تمام ريزه كاريها و فوت و فن سحر با خبر بودند ، يقين پيدا كردند كه اين
تفسير نمونه ج : 15 ص : 228
مساله قطعا سحر نيست ، اين يك معجزه بزرگ الهى است ناگهان همه آنها به سجده افتادند ( فالقى السحرة ساجدين ) .
جالب اينكه قرآن تعبير به القى مى كند كه مفهومش افكنده شدند مى باشد ، اشاره به اينكه آنچنان تحت تاثير جاذبه معجزه موسى (عليه السلام) قرار گرفتند كه گوئى بى اختيار بر زمين افتاده و سجده كردند .
و همراه با اين عمل كه دليل روشن ايمان آنها بود با زبان نيز گفتند : ما به پروردگار عالميان ايمان آورديم ! ( قالوا آمنا برب العالمين ) .
و براى اينكه جاى هيچ ابهام و ترديد باقى نماند و فرعون نتواند اين سخن را تفسير ديگرى كند ، اضافه كردند به پروردگار موسى و هارون ( رب موسى و هارون ) .
و اين نشان مى دهد كه برنامه افكندن عصا و گفتگوى با ساحران را هر چند موسى انجام داد اما برادرش هارون در كنار او ايستاده و آماده هر گونه پشتيبانى از برادر بود .
اين دگرگونى عجيب كه در روحيه ساحران پيدا شد ، و در يك لحظه كوتاه از ظلمت مطلق به روشنائى خير كننده اى گام نهادند ، و به تمام منافعى كه از فرعون انتظار داشتند پشت پا زدند - سهل است - جان خود را نيز به خطر افكندند ، همه به خاطر اين بود كه آنها علم و دانشى داشتند ، و در پرتو آن توانستند حق را از باطل بشناسند و دست به دامن حق زنند .
آنها باقيمانده راه را با پاى عقل نمى پيمودند كه بر مركب راهوار عشق سوار شده بودند ، و بوى گلشان آنچنان مست كرده بود كه دامن از دست داده بودند ، و خواهيم ديد به همين دليل در برابر شديدترين تهديدهاى فرعون
تفسير نمونه ج : 15 ص : 229
شجاعانه ترين استقامت را نشان دادند ! .
در حديثى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : ما من قلب الا بين اصبعين من اصابع الرحمان ان شاء اقامه و ان شاء ازاغه : هر دلى در پنجه قدرت خداوند رحمان است ، اگر بخواهد آن را به راه راست مى دارد و اگر اراده كند منحرف مى سازد بديهى است خواست خدا در اين دو مرحله از آمادگيهاى افراد سرچشمه مى گيرد ، و اين توفيق و سلب توفيق به خاطر زمينه هاى مختلف دلها است و بى حساب نيست ) .
در اين هنگام فرعون كه از يكسو روحيه خود را پاك باخته بود ، و از سوى ديگر تمام قدرت و موجوديت خويش را در خطر مى ديد ، و مخصوصا مى دانست ايمان آوردن ساحران چه تاثير عميقى در روحيه مردم خواهد گذارد و ممكن است گروه عظيمى به پيروى از ساحران به سجده بيفتند ، به گمان خود دست به ابتكار تازه اى زد رو به ساحران كرد و گفت : آيا به او ايمان آورديد پيش از آنكه من به شما اجازه دهم ( قال آمنتم له قبل ان آذن لكم ) .
او كه ساليان دراز بر تخت استبداد تكيه كرده بود نه تنها انتظار داشت كه مردم بى اذن او عملى انجام ندهند بلكه انتظارش اين بود كه قلب و عقل و فكر مردم نيز به اختيار و اجازه او باشد تا او فرمان ندهد نينديشند ! ، و تا اجازه ندهد تصميم نگيرند !
تفسير نمونه ج : 15 ص : 230
و چنين است راه و رسم جباران .
اين مغرور سركش حاضر نبود حتى نام پروردگار يا نام موسى را بر زبان جارى كند ، بلكه تنها با ضمير له كه در اينجا به منظور تحقير است اكتفا مى كرد .
ولى فرعون به اين هم قناعت نكرد ، و دو جمله ديگر گفت تا هم موقعيت خويش را به پندار خود تثبيت كند ، و هم جلو افكار بيدار شده مردم را سد نمايد و بار ديگر به خواب فرو برد : نخست ساحران را متهم ساخت كه اين يك تبانى و توطئه قبلى است كه ميان شما و موسى صورت گرفته ، توطئه اى است بر ضد تمام مردم مصر ! گفت : او بزرگ و استاد شما است كه به شما سحر آموخته ، و شما همگى سخر را از مكتب او فرا گرفته ايد ! ( انه لكبيركم الذى علمكم السحر ) .
شما با قرار قبلى اين صحنه سازى را به وجود آورده ايد تا ملت بزرگ مصر را گمراه سازيد و زير سيطره حكومت خود درآوريد ! ، شما مى خواهيد صاحبان اصلى اين كشور را از شهر و ديارشان آواره كنيد و بردگان را بجاى آن بنشانيد .
اما من به شما اجازه نخواهم داد كه در اين توطئه پيروز شويد ، من اين توطئه را در نطفه خفه مى كنم ! به زودى خواهيد دانست شما را چنان مجازاتى مى كنم كه درس عبرتى براى همگان گردد ، دستها و پاهاى شما را به طور مختلف قطع مى كنم ( دست راست و پاى چپ يا دست چپ و پاى راست ) و همگى را بدون استثناء به دار مى آويزم ! ( فلسوف تعلمون لاقطعن ايديكم و ارجلكم من خلاف و لاصلبنكم اجمعين ) .
يعنى نه تنها همه شما را به قتل مى رسانم بلكه قتلى توأم با زجر و شكنجه آنهم در ملا عام و بر فراز درختان بلند نخل ، زيرا بريدن دست و پا به طور مخالف سبب مى شود كه احتمالا انسان ديرتر بميرد و زجر و شكنجه بيشتر شود .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 231
و چنين است طريقه زمامداران زورگو و ستمكار در هر عصر و زمان ، نخست مردان مصلح الهى را متهم به توطئه بر ضد مردم مى كنند ، و پس از استفاده از حربه تهمت ، حربه شمشير را به كار مى برند ، تا موقعيت حق طلبان و پشتوانه مردمى آنها نخست تضعيف شود ، سپس آنها را از سر راه خود بردارند .
اما فرعون در اينجا كور خوانده بود ، زيرا ساحران يك لحظه پيش ، و مؤمنان اين لحظه ، آنچنان قلبشان به نور ايمان روشن شده بود و در آتش عشق خدا داغ گشته بودند كه اين تهديد فرعون را در حضور جمعيت به طرز بسيار قاطعى پاسخ گفتند و نقشه شيطانى او را نقش بر آب كردند .
گفتند : هيچ مانعى ندارد ، و هيچگونه زيانى از اين كار به ما نخواهد رسيد هر كار مى خواهى بكن ما به سوى پروردگارمان بازمى گرديم ( قالوا لا ضير انا الى ربنا منقلبون ) .
تو با اين كار نه تنها چيزى از ما كم نمى كنى ، بلكه ما را به لقاى معشوق حقيقى و معبود واقعى مى رسانى ، آن روز كه اين تهديدها در ما اثر مى گذاشت ما خويشتن را نمى شناختيم ، با خداى خود آشنا نبوديم ، و راه حق را گم كرده در بيابان زندگى سرگردان بوديم ، اما امروز گم شده خود را يافته ايم ، هر كار مى توانى بكن ! سپس افزودند ما در گذشته گناهانى مرتكب شده ايم و در اين صحنه سردمدار مبارزه با پيامبر راستين خدا موسى (عليه السلام) شديم ، و در ستيز با حق پيشقدم بوديم ، اما ما اميدواريم كه پروردگارمان خطاهاى ما را ببخشد چرا كه ما نخستين ايمان آورندگان بوديم ( انا نطمع ان يغفر لنا ربنا خطايانا ان كنا اول المؤمنين ) .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 232
ما امروز از هيچ چيز وحشت نداريم ، نه از تهديدهاى تو ، و نه از دست و پا زدن در خون بر فراز شاخه هاى بلند نخل ! .
اگر ترسى داشته باشيم تنها از گناهان گذشته خويش است و اميدواريم آن نيز در سايه ايمان و اميد به لطف حق بر طرف گردد .
اين چه نيروئى است كه وقتى در قلب انسان پيدا مى شود بزرگترين قدرتها در نظرش كوچك ، و در برابر سخت ترين شكنجه ها مقاوم ، و نسبت به ايثار جان سخاوتمند مى گردد ؟ اين نيروى ايمان است .
اين شعله چراغ فروزان عشق است ، كه شهد شهادت در راه خدا را در كام انسان شيرينتر از عسل مى كند ، و وصال محبوب را برترين هدف مى سازد .
اين همان نيروئى بود كه پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از آن كمك گرفت و مسلمانان نخستين را با آن پرورش داد و به سرعت ملتى عقب افتاده را به اوج افتخار رسانيد ، مسلمانانى كه تاريخشان مايه اعجاب جهانيان شد .
ولى به هر حال اين صحنه براى فرعون و دستگاهش بسيار گران تمام گشت هر چند طبق بعضى از روايات تهديداتش را عملى نمود و ساحران مؤمن را شهيد كرد ، اما اين كار نه تنها عواطف مردم را كه به نفع موسى (عليه السلام) تحريك شده بود خاموش نكرد ، بلكه به آن دامن زد .
همه جا سخن از پيامبر نو ظهور در ميان بود ، و همه جا از نخستين شهيدان با ايمان بحث مى شد ، گروهى به اين وسيله ايمان آوردند كه بعضى از ياران نزديك فرعون و حتى همسرش در اين صف قرار گرفتند .
در اينجا سؤالى مطرح است كه ساحران توبه كار و مؤمن چگونه خود را نخستين مؤمنان ناميدند ؟ آيا منظورشان اين بوده كه نخستين مؤمنان در آن صحنه بودند ؟
تفسير نمونه ج : 15 ص : 233
يا نخستين مؤمنان از حاميان فرعون ؟ يا نخستين مؤمنانى كه شربت شهادت نوشيدند ؟ همه اينها محتمل است و در عين حال منافاتى با يكديگر ندارد .
اين تفاسير در صورتى است كه ما معتقد باشيم قبل از آنها كسان ديگرى از بنى اسرائيل يا غير بنى اسرائيل به موسى ايمان آورده باشند ، اما اگر بگوئيم آنها پس از بعثت ماموريت يافتند كه مستقيما با خود فرعون تماس گيرند و نخستين ضربه را بر پيكر او وارد كنند ، بعيد نيست كه اين گروه به راستى اولين مؤمنان بوده اند و نياز به تفسير ديگرى نيست .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 234
* وَ أَوْحَيْنَا إِلى مُوسى أَنْ أَسرِ بِعِبَادِى إِنَّكم مُّتَّبَعُونَ(52) فَأَرْسلَ فِرْعَوْنُ فى الْمَدَائنِ حَشِرِينَ(53) إِنَّ هَؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ(54) وَ إِنهُمْ لَنَا لَغَائظونَ(55) وَ إِنَّا لجََمِيعٌ حَذِرُونَ(56) فَأَخْرَجْنَهُم مِّن جَنَّت وَ عُيُون(57) وَ كُنُوز وَ مَقَام كَرِيم(58) كَذَلِك وَ أَوْرَثْنَهَا بَنى إِسرءِيلَ(59)
ترجمه :
52 - ما به موسى وحى فرستاديم كه بندگان مرا شبانه از مصر كوچ ده ، و آنها شما را تعقيب خواهند كرد .
53 - فرعون ( از اين ماجرا آگاه شد و ) ماموران به شهرها فرستاد تا نيرو جمع كند .
54 - ( و گفت ) اين ها گروهى اندكند .
55 - و اينها ما را به خشم آورده اند .
56 - و ما همگى آماده پيكاريم .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 235
57 - ولى ما آنها ( فرعونيان ) را از باغها و چشمه ها بيرون كرديم .
58 - از گنج ها و قصرهاى مجلل !
59 - آرى ، اين چنين كرديم و بنى اسرائيل را وارث آنها ساختيم .

تفسير : آنها را از گنجها و قصرهاى مجللشان بيرون رانديم !
در آيات گذشته ديديم كه سرانجام موسى در آن صحنه سرنوشت ساز پيروز از ميدان بيرون آمد .
گرچه فرعون و فرعونيان به او ايمان نياوردند ، ولى اين ماجرا چند اثر مهم داشت كه هر كدام پيروزى مهمى محسوب مى شد :
1 - بنى اسرائيل به رهبر و پيشواى خود مؤمن و دلگرم شدند ، و يكدل و يك جان گرد او را گرفتند ، چرا كه بعد از سالها بدبختى و تيره روزى و دربدرى پيامبرى آسمانى در ميان خود مى بينند كه هم ضامن هدايت آنها است ، و هم رهبر انقلاب و آزادى و پيروزى آنان خواهد شد .
2 - موسى در ميان مردم مصر و قبطيان جائى براى خود باز كرد ، جمعى به او تمايل پيدا كردند و يا لااقل از مخالفت با او وحشت داشتند ، و صداى دعوت موسى در تمام مصر پيچيد .
3 - از همه مهمتر اينكه فرعون نه از نظر افكار عمومى ، نه از نظر وحشت بر جان خود ، قدرت مزاحمت با مردى كه عصائى اين چنين در دست دارد و زبانى آنچنان گويا در دهان ، در خود نمى ديد .
مجموع اين امور زمينه مساعدى را براى اينكه موسى بتواند در ميان آن مردم بماند و به دعوت و تبليغ بپردازد و اتمام حجت كند فراهم ساخت .
ساليان دراز به اين منوال گذشت ، و موسى معجزات ديگرى كه در سوره اعراف ذيل آيات 130 تا 135 به آن اشاره كرديم - در كنار منطق و بيان خود -
تفسير نمونه ج : 15 ص : 236
به آنها نشان داد ، و حتى خداوند مردم مصر را سالها به قحطى و خشكسالى مبتلا ساخت تا آنها كه شايسته بيدارى اند بيدار شوند ( شرح بيشتر در اين زمينه را در جلد ششم تفسير نمونه صفحه 313 به بعد مطالعه فرمائيد ) .
هنگامى كه موسى (عليه السلام) حجت را بر آنها تمام كرد ، و صفوف مؤمنان و منكران مشخص شد ، دستور كوچ كردن بنى اسرائيل به موسى داده شد ، آيات مورد بحث اين صحنه را مجسم مى سازد .
نخست مى گويد : ما به موسى وحى فرستاديم كه شبانه بندگان مرا كوچ ده ، و ( از مصر ) خارج كن و آنها شما را تعقيب خواهند كرد ( و اوحينا الى موسى ان اسر بعبادى انكم متبعون ) .
اين يك برنامه الهى است كه شما شبانه حركت كنيد و آنها نيز آگاه شوند و به تعقيب شما بپردازند و آنچه بايد در اين ميان بشود ، بشود .
تعبير عبادى ( بندگان من ) با اينكه قبل از آن جمله اوحينا ( وحى فرستاديم ) به صورت جمع آمده براى بيان نهايت محبت خدا به بندگان با ايمان است .
موسى (عليه السلام) اين فرمان را اجرا كرد ، و دور از چشم دشمنان ، بنى اسرائيل را بسيج كرده فرمان حركت داد ، و مخصوصا شب را به دستور خدا براى اين كار انتخاب نمود تا برنامه اش حساب شده تر باشد .
اما بديهى است حركت يك گروه با اين عظمت ، چيزى نيست كه بتوان آن را براى مدت زيادى پنهان نگه داشت ، به زودى جاسوسان فرعون ، مطلب را به او گزارش دادند ، و چنانكه قرآن مى گويد : فرعون ماموران به شهرها فرستاد تا نيرو جمع كنند ( فارسل فرعون فى المدائن حاشرين ) .
البته در شرائط آن روز ، رسيدن پيام فرعون به همه شهرهاى مصر ، زمان
تفسير نمونه ج : 15 ص : 237
قابل ملاحظه اى لازم داشت ، ولى طبيعى است كه اين خبر به شهرهاى نزديك به سرعت مى رسد و نيروهاى آماده فورا حركت مى كنند و مقدمه لشگر و گروه ضربت را تشكيل مى دهند ، اما نيروهاى ديگر تدريجا به آنها مى پيوندند .
ضمنا براى اينكه زمينه روانى مردم براى اين بسيج عمومى آماده شود دستور داد اعلان كنند اينها گروه اندكى هستند ( اندك از نظر تعداد در مقابل فرعونيان و اندك از نظر قدرت ) ( ان هؤلاء لشرذمة قليلون ) .
بنابر اين در مبارزه با اين گروه با آنهمه قدرتى كه ما داريم جاى هيچگونه نگرانى نيست كه برنده مائيم .
شرذمة در اصل به معنى گروه اندك و باقيمانده چيزى است ، و به لباس پاره پاره ، شراذم گفته مى شود ، بنابر اين علاوه بر معنى اندك بودن ، پراكندگى نيز در مفهوم آن افتاده است ، گويا فرعون با اين تعبير مى خواست عدم انسجام بنى اسرائيل را از نظر نفرات لشكر نيز مجسم كند .
سپس افزود : ما چقدر حوصله كنيم ؟ و تا چه اندازه با اين بردگان سركش مدارا نمائيم ؟ ! اينها ما را به خشم و غضب آورده اند ( و انهم لنا لغائظون ) .
فردا مزارع مصر را چه كسى آبيارى مى كند ؟ خانه هاى ما را چه كسى مرمت مى كند ؟ بارهاى سنگين را در اين كشور پهناور چه كسى از زمين برمى دارد ؟ چه كسى خدمتكار ما خواهد بود ؟ بعلاوه ما از توطئه اين گروه ( چه در اينجا باشند و چه بروند ) بيمناكيم ، و براى مقابله با آنها آمادگى كامل و هوشيارى لازم داريم ( و انا لجميع حاذرون ) .
بعضى از مفسران حاذرون را از ماده حذر به معنى خوف و ترس
تفسير نمونه ج : 15 ص : 238
از توطئه آنها تفسير كرده اند ، و بعضى از حذر به معنى هوشيارى و بيدارى و آمادگى از نظر نيرو و سلاح ، ولى اين دو تفسير با هم منافاتى ندارد ، ممكن است فرعونيان هم بيمناك بودند و هم آمادگى براى مقابله داشتند .
سپس قرآن به ذكر نتيجه كار فرعونيان مى پردازد ، و به طور اجمال زوال حكومت آنها و زمامدارى بنى اسرائيل را بيان مى كند ، مى گويد : ما آنها را از باغهاى سرسبز و چشمه هاى پر آب بيرون رانديم ( فأخرجناهم من جنات و عيون ) .
و از گنجها و قصرهاى زيبا و مساكن مرفه خارج ساختيم ( و كنوز و مقام كريم ) .
آرى اين چنين كرديم و آنها را بدون زحمت به بنى اسرائيل داديم و آنها را وارث فرعونيان ساختيم ( كذلك و اورثناها بنى اسرائيل ) .
در تفسير مقام كريم در ميان مفسران گفتگو است ، بعضى آن را به معنى قصرهاى مجلل و مساكن پر ارزش دانسته اند ، و بعضى مجالس پر سرور و نشاطانگيز و بعضى مجالس حكمرانان و زمامداران كه اطرافشان را ماموران سر بر فرمان گرفته بودند ، و بعضى نيز آن را به معنى منبرهائى كه خطيبان بر آن سخنرانى مى كردند تفسير نموده اند ( منابرى كه در آن به نفع فرعون و حكومت و دستگاه او تبليغات و سخنرانى مى شد ) .
البته معنى اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد ، هر چند اين معانى با هم تضادى ندارند ، و ممكن است همه در مفهوم آيه جمع باشند ، هم قصرهايشان از آنها گرفته شد و هم موقعيت حكومت و قدرتشان ، و هم جلسات جشن و سرورشان .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 239
نكته ها :

1 - آيا بنى اسرائيل در مصر حكومت كردند ؟
بر اساس تعبيرى كه در آيات بالا گذشت كه خداوند مى فرمايد : ما بنى - اسرائيل را وارث فرعونيان ساختيم جمعى از مفسران بر اين عقيده اند كه آنها به مصر بازگشتند و زمام حكومت را در دست گرفتند ، و مدتى بر آن سرزمين حكمرانى كردند .
البته ظاهر آيات فوق با اين تفسير مناسب است .
در حالى كه بعضى ديگر معتقدند كه آنها بعد از هلاك فرعونيان راهى سرزمينهاى مقدس شدند ، ولى بعد از مدتى به مصر بازگشتند و حكومتى در آنجا تشكيل دادند .
فصول تورات كنونى كه مربوط به اين قسمت است با اين تفسير مطابقت دارد .
بعضى ديگر احتمال داده اند كه بنى اسرائيل دو گروه شدند ، گروهى از آنان در مصر باقى ماندند و حكومت كردند ، و گروهى همراه موسى (عليه السلام) به سوى سرزمينهاى مقدس روانه شدند .
اين احتمال نيز داده شده كه منظور از وارث شدن بنى اسرائيل اين است كه آنها بعد از موسى (عليه السلام) و در زمان سليمان بر سرزمين پهناور مصر حكمرانى كردند .
ولى با توجه به اينكه موسى (عليه السلام) يك پيامبر انقلابى بزرگ بود ، بسيار بعيد به نظر مى رسد كه چنين سرزمينى را كه اركان حكومتش فرو ريخته و در بست
تفسير نمونه ج : 15 ص : 240
در اختيار او قرار داشت به كلى رها سازد ، و بى آنكه تصميمى براى آنجا بگيرد روانه به سوى بيابانها شود ، بخصوص اينكه ساليان دراز صدها هزار نفر از بنى - اسرائيل در آنجا ساكن بودند و با مسائل آن محيط آشنائى داشتند .
بنا بر اين از دو حال خارج نيست يا بنى اسرائيل همگى به مصر بازگشتند و حكومتى را تشكيل دادند ، و يا جمعى از آنها به فرمان موسى (عليه السلام) در آنجا ماندند و اين برنامه را اجرا كردند ، در غير اين صورت بيرون راندن فرعونيان و وارث ساختن بنى اسرائيل كه در آيات آمده مفهوم روشنى نخواهد داشت .

2 - ترتيب آيات
قرآن در آيات بعد چگونگى غرق فرعونيان را شرح مى دهد ، اين امر سبب اين سؤال مى شود كه چرا قرآن ، نخست بيرون راندن فرعونيان را از قصرها و كاخها و املاكشان و وارث شدن بنى اسرائيل را ذكر كرده ، سپس چگونگى غرق فرعونيان را ، در حالى كه ترتيب طبيعى غير از آن است .
اين امر ممكن است از قبيل بيان اجمال و تفصيل باشد ، يعنى نخست مطلب را به طور سربسته بازگو كرده و بعد به شرح آن در آيات بعد پرداخته است .
و نيز ممكن است از قبيل ذكر نتيجه و سپس شرح مقدمات بوده باشد .
( دقت كنيد )
تفسير نمونه ج : 15 ص : 241
فَأَتْبَعُوهُم مُّشرِقِينَ(60) فَلَمَّا تَرءَا الْجَمْعَانِ قَالَ أَصحَب مُوسى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ(61) قَالَ َكلا إِنَّ مَعِىَ رَبى سيهْدِينِ(62) فَأَوْحَيْنَا إِلى مُوسى أَنِ اضرِب بِّعَصاك الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكانَ كلُّ فِرْق كالطوْدِ الْعَظِيمِ(63) وَ أَزْلَفْنَا ثَمَّ الاَخَرِينَ(64) وَ أَنجَيْنَا مُوسى وَ مَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ(65) ثُمَّ أَغْرَقْنَا الاَخَرِينَ(66) إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً وَ مَا كانَ أَكْثرُهُم مُّؤْمِنِينَ(67) وَ إِنَّ رَبَّك لهَُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(68)

تفسير نمونه ج : 15 ص : 242
ترجمه :
60 - آنها ( فرعونيان ) به تعقيب بنى اسرائيل پرداختند و به هنگام طلوع آفتاب به آنها رسيدند .
61 - هنگامى كه هر دو گروه يكديگر را ديدند ، ياران موسى گفتند : ما در چنگال فرعونيان گرفتار شديم .
62 - ( موسى ) گفت : چنين نيست ، پروردگار من با من است ، به زودى مرا هدايت خواهد كرد .
63 - و به دنبال آن به موسى وحى كرديم عصايت را به دريا زن ، دريا از هم شكافته شد ، و هر بخشى همچون كوه عظيمى بود !
64 - و در آنجا ديگران را نيز به دريا نزديك ساختيم .
65 - موسى و تمام كسانى را كه با او بودند نجات داديم .
66 - سپس ديگران را غرق كرديم .
67 - در اين جريان نشانه روشنى است ( براى آنها كه حق طلبند ) ولى اكثر آنها ايمان نياوردند .
68 - و پروردگار تو عزيز و رحيم است .

تفسير : عاقبت دردناك فرعونيان !
در اين آيات آخرين صحنه از اين بخش از داستان موسى و فرعون مطرح است ، و آن چگونگى نابودى فرعونيان و پيروزى و نجات بنى اسرائيل است .
چنانكه در آيات گذشته خوانديم ، فرعون ماموران خود را به شهرهاى مصر گسيل داشت ، و به اندازه كافى لشكر و نيرو آماده ساخت ، بعضى از مفسران نوشته اند ششصد هزار نفر را به عنوان مقدمه لشكر فرستاد و خود با يك مليون نفر به دنبال آنها به راه افتاد ! شب را با سرعت به دنبال آنها حركت كردند ، و به هنگام طلوع آفتاب به
تفسير نمونه ج : 15 ص : 243
لشكر موسى رسيدند چنانكه نخستين آيه مورد بحث مى گويد : فرعونيان آنها را تعقيب كردند و به هنگام طلوع آفتاب به آنها رسيدند ( فاتبعوهم مشرقين ) .
هنگامى كه دو گروه يكديگر را ديدند ، ياران موسى گفتند : به طور قطع ما در چنگال فرعونيان گرفتار شديم و راه نجاتى وجود ندارد ! ( فلما تراء الجمعان قال اصحاب موسى انا لمدركون ) .
در پيش روى ما دريا و امواج خروشان آب ، و در پشت سر ما دريائى از لشكر خونخوار با تجهيزات كامل ، جمعيتى كه سخت از ما خشمگينند و امتحان خونخوارى خود را در كشتن فرزندان بيگناه ما ساليان دراز داده اند و خود فرعون نيز بقدر كافى مردى خيره سر و ستمگر و خونخوار است ، بنا بر اين به سرعت همه ما را محاصره مى كنند و از دم تيغ و شمشير مى گذرانند ، يا اسير كرده و با شكنجه بازمى گرداند و تمام قرائن نشان مى داد كه مطلب همين گونه است .
در اينجا لحظات دردناكى بر بنى اسرائيل گذشت ، لحظاتى كه تلخى آن غير قابل توصيف است ، شايد جمع زيادى در ايمان خود متزلزل شده ، و سخت روحيه خود را باخته بودند .
اما موسى (عليه السلام) همچنان آرام و مطمئن بود ، و مى دانست وعده هاى خدا درباره نجات بنى اسرائيل و نابودى قوم سركش تخلف ناپذير است .
لذا با يك دنيا اطمينان و اعتماد رو به جمعيت وحشتزده بنى اسرائيل كرد و گفت : چنين نيست آنها هرگز بر ما مسلط نخواهند شد ، چرا كه پروردگار
تفسير نمونه ج : 15 ص : 244
من با من است و به زودى مرا هدايت خواهد كرد ( قال كلا ان معى ربى سيهدين ) .
اين تعبير ممكن است اشاره به همان وعده اى بوده باشد كه خداوند به هنگام ماموريت دادن به موسى و هارون فرمود : انى معكما اسمع و ارى : من همه جا با شما هستم مى شنوم و مى بينم ( سوره طه آيه 46 ) .
او مى داند خدا همه جا با او است مخصوصا تكيه روى نام رب ( خداوند مالك و مصلح ) نشان مى دهد كه او مى دانست كه اين راه را نه با پاى خود مى پيمايد كه با لطف خداوند قادر مهربان طى مى كند .
در اين هنگام كه شايد بعضى با ناباورى سخن موسى را شنيدند و همچنان در انتظار فرا رسيدن آخرين لحظات زندگى بودند فرمان نهائى صادر شد ، چنانكه قرآن مى گويد : ما به موسى وحى كرديم كه عصايت را به دريا زن ! ( فاوحينا الى موسى ان اضرب بعصاك البحر ) .
همان عصائى كه يك روز آيت انذار است و روز ديگر نشانه رحمت و نجات .
موسى (عليه السلام) چنين كرد و عصا را به دريا زد ، در اينجا صحنه عجيبى نمايان گشت كه برق شادى در چشمهاى و دلهاى بنى اسرائيل نمايان گرديد : ناگهان دريا شكافته شد ، آبها قطعه قطعه شدند ، و هر بخشى همچون كوهى عظيم روى هم انباشته گشت ! و در ميان آنها جاده ها نمايان شد ( فانفلق فكان كل فرق كالطود العظيم ) .
انفلق از ماده فلق ( بر وزن فرق ) به معنى شكافته شدن است ، و فرق ( بر وزن رزق ) از ماده فرق ( بر وزن حلق ) به معنى جدا شدن است ، به تعبير ديگر ( به گونه اى كه راغب در مفردات گويد ) فرق فلق و فرق اين است كه اولى اشاره به شكافتن مى كند و دومى جدا شدن ، و لذا فرقه
تفسير نمونه ج : 15 ص : 245
و فرق به قطعه يا جماعتى گفته مى شود كه از بقيه جدا گردد .
طود به معنى كوه عظيم است ، و توصيف مجدد آن به عظيم در آيه فوق تاكيدى بر اين معنى است .
به هر حال خداوندى كه فرمانش بر همه چيز نافذ است و آبها اگر طغيان مى كنند به فرمان او است ، و طوفانها اگر به حركت در مى آيند به امر او است همان خدائى كه نقش هستى نقشى از ايوان او است ، و آب و باد و خاك سرگردان او است ، چنين فرمانى را به امواج دريا داد ، و امواج به سرعت پذيرا گشتند و روى هم انباشته شدند ، و در ميان آنها جاده ها نمايان گشت و هر گروهى از بنى - اسرائيل در جاده اى روان شدند .
فرعون و فرعونيان كه از ديدن اين صحنه ، مات و مبهوت شده بودند و چنين معجزه روشن و آشكارى را مى ديدند باز هم از مركب غرور پياده نشدند ، باز هم به تعقيب موسى و بنى اسرائيل پرداختند و به سوى سرنوشت نهائى خود پيش رفتند ، چنانكه قرآن مى گويد : و در آنجا ديگران را نيز به دريا نزديك ساختيم ( و ازلفنا ثم الاخرين ) .
و به اين ترتيب فرعونيان نيز وارد جاده هاى دريائى شدند ، و همچنان مغرورانه به دنبال بردگان قديمى خود كه سر به طغيان برافراشته بودند مى دويدند ، غافل از اينكه لحظات آخر عمر آنها فرا رسيده و فرمان عذاب به زودى صادر مى شود .
آيه بعد مى گويد ما موسى و تمام كسانى را كه با او بودند نجات داديم ( و انجينا موسى و من معه اجمعين ) .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 246
درست هنگامى كه آخرين نفر از بنى اسرائيل از دريا بيرون آمد و آخرين نفر از فرعونيان داخل دريا شد فرمان داديم آبها به حال اول بازگردند ، امواج خروشان يكمرتبه فرو ريختند و سر بر هم نهادند ، فرعون و لشكرش را همچون پرهاى كاه با خود به هر جا بردند ، در هم كوبيدند و نابود كردند .
قرآن در يك عبارت كوتاه اين ماجرا را بيان كرده مى گويد : سپس ديگران را غرق كرديم ( ثم اغرقنا الاخرين ) .
و به اين ترتيب همه چيز در يك لحظه پايان گرفت ، بردگان اسير آزاد شدند و جباران مغرور گرفتار و نابود گشتند ، تاريخ ورق خورد ، تمدنى خيره كننده كه بر ويرانه هاى خانه هاى مستضعفان پى ريزى شده بود از صفحه عالم محو گشت ، دوران آن مستكبران پايان گرفت و مستضعفان وارث ملك و حكومت آنها شدند .
آرى در اين ماجرا نشانه روشن و درس عبرت بزرگى است ، اما اكثر آنها ايمان نياوردند گوئى چشمها بسته و گوشها كر و قلبها در خواب فرو بسته است ( ان فى ذلك لايه و ما كان اكثرهم مؤمنين ) .
جائى كه فرعونيان با ديدن آن صحنه هاى عجيب ايمان نياوردند از اين قوم مشرك تعجب مكن ، و از عدم ايمانشان نگران مباش كه تاريخ از اين صحنه ها بسيار به خاطر دارد .
تعبير به اكثر اشاره به اين است كه گروهى از فرعونيان دست به دامن آئين موسى زدند و به جمع ياران او پيوستند ، نه تنها آسيه همسر فرعون و دوست با وفاى موسى كه در قرآن از او به عنوان مؤمن آل فرعون ياد شده ، بلكه جمع ديگرى همانند ساحران توبه كار به او پيوستند .
آخرين آيه مورد بحث در يك جمله كوتاه و پر معنى به قدرت و رحمت
تفسير نمونه ج : 15 ص : 247
بى پايان خدا اشاره كرده مى گويد پروردگار تو هم عزيز است و هم رحيم ( و ان ربك لهو العزيز الرحيم ) .
از عزت او است كه هر زمان اراده كند فرمان نابودى اقوام ياغى را صادر مى كند ، و براى نابود كردن يك قوم جبار نياز به اين ندارد كه لشكر فرشتگان را از آسمان اعزام كند به همان آبى كه مايه حيات آنها است فرمان مرگ آنها را مى دهد ، و همان درياى نيل كه مايه ثروت و قدرت فرعونيان بود قبرستان آنها مى شود ! .
و از رحمت او است كه در اين كار هرگز عجله نمى كند ، بلكه سالها مهلت مى دهد ، معجزه مى فرستد ، اتمام حجت مى كند ، و نيز از رحمت او است كه اين بردگان ستمديده را از چنگال آن اربابان قلدر و زورگو رهائى مى بخشد .

نكته ها :

1 - عبورگاه بنى اسرائيل :
در قرآن مجيد بارها اين مطلب تكرار شده است كه موسى بنى اسرائيل را به فرمان خدا از بحر عبور دارد و در چند مورد تعبير به يم شده است .
اكنون سخن در اين است كه منظور از بحر و يم در اينجا چيست ؟ آيا اشاره به رود پهناور و عظيم نيل است كه تمام آبادى سرزمين مصر از آن سرچشمه مى گرفته ، يا اشاره به درياى احمر ( و به تعبير ديگر بحر قلزم ) است .
از تورات كنونى و همچنين كلمات بعضى از مفسران چنين برمى آيد كه اشاره به درياى احمر است ، ولى قرائنى در دست داريم كه نشان مى دهد منظور همان نهر
تفسير نمونه ج : 15 ص : 248
عظيم نيل است زيرا بحر در لغت - چنانكه راغب در مفردات مى گويد - در اصل به معنى آب فراوان و وسيع است ، و يم نيز همين معنى را مى رساند ، بنابر اين اطلاق اين دو كلمه بر نيل هيچ مانعى ندارد ، و اما قرائنى كه اين نظر را تاييد مى كند :
1 - محل سكونت فراعنه كه مركز آباد شهرهاى مصر بوده حتما نقطه اى بوده است كه با رود نيل فاصله زيادى نداشته ، و اگر معيار را محل فعلى اهرام يا حوالى آن بگيريم بنى اسرائيل ناچار بودند براى رسيدن به سرزمين مقدس نخست از نيل عبور كنند ، زيرا اين منطقه در غرب نيل واقع شده و براى رسيدن به سرزمين مقدس بايد آنها به سوى شرق بروند ( دقت كنيد ) .
2 - فاصله مناطق آباد مصر كه طبعا در نزديكى نيل است با درياى احمر به قدرى است كه بسيار بعيد به نظر مى رسد بنى اسرائيل بتوانند آنرا در يك شب و يا نصف يك شب طى كنند ( از آيات گذشته اين مطلب روشن شد كه آنها شبانه سرزمين فراعنه را پشت سر گذاشتند و قاعدتا در دل شب اين كار را كردند و لشكر فرعون نيز به هنگام طلوع آفتاب به آنها رسيدند ) .
3 - براى گذشتن از سرزمين مصر و رسيدن به اراضى مقدس نيازى نيست كه از درياى احمر بگذرند ، چرا كه قبل از حفر كانال سوئز باريكه خشك قابل ملاحظه اى در آنجا وجود داشته است ، مگر اينكه دست به دامن اين فرضيه بزنيم كه در زمانهاى بسيار قديم درياى احمر با درياى مديترانه متصل بوده و در اينجا خشكى وجود نداشته است و اين فرضيه بهيچوجه ثابت نيست .
4 - قرآن در داستان افكندن موسى به آب تعبير به يم كرده است ( طه 39 ) و چنانكه گفتيم در مورد غرق فرعونيان نيز تعبير به يم كرده است و با توجه به اينكه هر دو در يك داستان ، و حتى در يك سوره ( سوره طه ) است ، و هر دو بطور مطلق نقل شده به نظر مى رسد كه هر دو يكى باشد .
و با توجه به اينكه
تفسير نمونه ج : 15 ص : 249
مادر موسى قطعا او را به دريا نيفكند بلكه طبق تواريخ و همچنين قرائن عادى به نيل سپرد بنا بر اين معلوم مى شود غرق فرعونيان در نيل بوده است ( دقت كنيد ) .

2 - چگونگى نجات بنى اسرائيل و غرق فرعونيان .
بعضى از مفسران كه مايل نيستند زير بار معجزات بروند اصرار دارند كه حادثه غرق فرعونيان و نجات بنى اسرائيل را كه در آيات گذشته بود به نحوى توجيه كنند كه با اسباب طبيعى و عادى بسازد ! لذا گاه گفته اند كه اين امر قابل تطبيق با پلهاى متحرك است كه امروز معمول مى باشد .
بعضى ديگر گفته اند كه موسى (عليه السلام) به راهها آشنائى داشته و از برزخهائى كه در درياى سوف ( خليج سوئز ) وجود داشته مى توانسته بگذرد ، و به جزيره سينا وارد گردد ، و انفلاق بحر كه در آيات آمده نيز اشاره به همين است .
بعضى ديگر شايد اين احتمال را تقويت كرده اند كه موسى درست به هنگام پايان جزر دريا به آن نقطه رسيد ، و توانست كه از نقاط خشك بگذرد ، اما بلافاصله مد شروع شد و فرعونيان در امواج آب فرو غلطيدند و هلاك شدند ! ولى حق اين است كه هيچ يك از اين احتمالات با ظاهر آيات قرآن ، اگر نگوئيم با صريح آن ، سازگار نيست ، و با قبول مساله اعجاز كه بارها در شرح حالات پيامبران در قرآن آمده خصوصا داستان همين عصاى موسى هيچ لزومى بر چنين توجيهات وجود ندارد ، چه مانعى دارد كه به فرمان خدا كه حاكم بر قانون عليت در جهان هستى است آبهاى نيل بعد از نواختن عصا تحت جاذبه مرموزى به فرمان الهى جمع و متراكم گردند ، به گونه اى كه راه قابل عبور در ميان آن آشكار شود ، و بعد از مدتى اين جاذبه خنثى گردد و آبها به حال طبيعى
تفسير نمونه ج : 15 ص : 250
اول بازگردند .
اين استثناء در قانون عليت نيست ، بلكه اعتراف به تاثير علل غير عادى مى باشد كه براى ما - با معلومات محدودى كه داريم - ناشناخته است .

3 - در عين قدرت رحيم است
اين نكته نيز قابل دقت است آخرين آيه مورد بحث كه يك نوع نتيجه گيرى از مجموع كار موسى و فرعون و پيروزى لشكر حق و نابودى لشكر باطل است خداوند را به عزت و رحمت توصيف مى كند ، اولى اشاره به شكست ناپذيرى قدرت او است و دومى وسعت رحمتش را نسبت به همه بندگان مى رساند ، و مخصوصا عزيز را بر رحيم مقدم داشته ، تا اين توهم پيش نيايد كه رحمتش از موضع ضعف است ، بلكه در عين قدرت رحيم است .
البته بعضى از مفسران معتقدند كه توصيف به عزت اشاره به شكست دشمنان و توصيف به رحمت اشاره به پيروزى دوستان او است ، ولى هيچ مانعى ندارد كه هر دو صفت شامل هر دو گروه گردد ، چرا كه همه از رحمتش استفاده مى كنند حتى گناهكاران و همه از سطوتش بيمناكند حتى نيكوكاران !
تفسير نمونه ج : 15 ص : 251
وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَهِيمَ(69) إِذْ قَالَ لأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ(70) قَالُوا نَعْبُدُ أَصنَاماً فَنَظلُّ لهََا عَكِفِينَ(71) قَالَ هَلْ يَسمَعُونَكمْ إِذْ تَدْعُونَ(72) أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضرُّونَ(73) قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا كَذَلِك يَفْعَلُونَ(74) قَالَ أَ فَرَءَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ(75) أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُكمُ الأَقْدَمُونَ(76) فَإِنهُمْ عَدُوُّ لى إِلا رَب الْعَلَمِينَ(77) الَّذِى خَلَقَنى فَهُوَ يهْدِينِ(78) وَ الَّذِى هُوَ يُطعِمُنى وَ يَسقِينِ(79) وَ إِذَا مَرِضت فَهُوَ يَشفِينِ(80) وَ الَّذِى يُمِيتُنى ثُمَّ يحْيِينِ(81) وَ الَّذِى أَطمَعُ أَن يَغْفِرَ لى خَطِيئَتى يَوْمَ الدِّينِ(82)

تفسير نمونه ج : 15 ص : 252
ترجمه :
69 - و بر آنها خبر ابراهيم را بخوان .
70 - هنگامى كه به پدرش و قومش گفت : چه چيز را پرستش مى كنيد ؟
71 - گفتند : بتهائى را مى پرستيم و همه روز ملازم عبادت آنانيم .
72 - گفت : آيا هنگامى كه آنانرا مى خوانيد صداى شما را مى شنوند ؟
73 - يا سودى به شما مى رسانند ، يا زيانى ؟ !
74 - گفتند : فقط ما نياكان خود را يافتيم كه چنين مى كنند .
75 - گفت : آيا ديديد چيزى را كه شما عبادت مى كرديد ؟
76 - شما و پدران پيشين شما .
77 - همه آنها دشمن منند مگر پروردگار عالميان !
78 - آن كسى كه مرا آفريد و هدايت مى كند .
79 - و كسى كه مرا غذا مى دهد و سيراب مى نمايد .
80 - و هنگامى كه بيمار شوم مرا شفا مى دهد .
81 - و كسى كه مرا مى ميراند و سپس زنده مى كند .
82 - و كسى كه اميد دارم گناهانم را در روز جزا به بخشد .

تفسير : من چنين خدائى را پرستش مى كنم :
چنانكه در آغاز اين سوره گفتيم خداوند شرح حال هفت تن از پيامبران بزرگ و مبارزات آنها را براى هدايت اقوام گمراه بازگو كرده ، تا هم مايه
تفسير نمونه ج : 15 ص : 253
تسلى خاطر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مؤمنان اندك در آن ايام باشد ، و هم هشدارى به همه دشمنان حق و مستكبران .
لذا به دنبال داستان عبرت انگيز موسى و فرعون به سرگذشت الهام بخش ابراهيم (عليه السلام) و مبارزاتش با مشركان مى پردازد ، و اين مطلب را از گفتگوى ابراهيم به عمويش آذر و قوم گمراه آغاز مى كند .
نخست مى گويد : خبر ابراهيم را بر آنها بخوان ( و اتل عليهم نبا ابراهيم ) .
و از ميان تمام اخبار مربوط به اين پيامبر بزرگ روى اين قسمت تكيه مى كند : هنگامى كه به پدر و قومش گفت : چه چيز را شما مى پرستيد ؟ ! ( اذ قال لابيه و قومه ما تعبدون ) .
مسلما ابراهيم مى دانست آنها چه مى پرستند هدفش اين بود كه آنها را به سخن در آورد و به كار خود اعتراف كنند ، ضمنا تعبير به ما ( چه چيز ) بيانگر يكنوع تحقير است .
آنها بلافاصله در پاسخ گفتند : ما بتهائى را مى پرستيم و همه روز به آنها توجه داريم و با نهايت احترام ملازم عبادت آنانيم ( قالوا نعبد اصناما فنظل لها عاكفين ) .
اين تعبير نشان مى دهد كه آنها نه تنها احساس شرمندگى از كار خود نداشتند بلكه بسيار به كار خود افتخار مى كردند كه بعد از جمله نعبد اصناما ( ما بتهائى را
تفسير نمونه ج : 15 ص : 254
مى پرستيم ) كه براى بيان مقصودشان كافى بود اضافه كردند : فنظل لها عاكفين ( ما همه روز سر بر آستان آنها مى سائيم ) .
جمله نظل معمولا به كارهائى كه در روز انجام مى شود اطلاق مى گردد و ذكر آن به صورت صيغه مضارع اشاره به استمرار و دوام است .
عاكف از ماده عكوف است كه به معنى توجه به چيزى و ملازمت آميخته با احترام نسبت به آن است و تاكيد بيشترى بر معنى سابق است .
اصنام جمع صنم به معنى مجسمه اى بوده است كه از طلا و نقره يا چوب و مانند آن مى ساختند و به پرستش آن مى پرداختند ، و آن را مظهر مقدسين و مقدسات مى پنداشتند .
به هر حال ابراهيم (عليه السلام) با شنيدن اين سخن آنها را زير رگبار اعتراضات شديد خود قرار داد و با دو جمله كوبنده آنها را با يك بن بست منطقى رو به رو ساخت .
گفت : آيا آنها سخن شما را مى شوند هنگامى كه آنها را مى خوانيد ؟ ! ( قال هل يسمعونكم اذ تدعون ) .
يا اينكه آنها سودى به شما مى رسانند يا زيانى ؟ ! ( او ينفعونكم او يضرون ) .
حداقل چيزى كه در معبود لازم است اين است كه نداى عابد خويش را بشنود ، و در گرفتاريها به ياريش بشتابد ، يا لااقل از مخالفت فرمان او واهمه اى باشد .
اما در اين بتها چيزى كه نشان دهد آنها كمترين درك و شعورى دارند ، و يا كمترين تاثيرى در سرنوشت انسانها ، به چشم نمى خورد ، فلزات يا سنگ و چوبهاى بى ارزشى هستند كه خرافات و نيروى توهم و پندار به آنها چنين موقعيتى
تفسير نمونه ج : 15 ص : 255
بخشيده است .
ولى بت پرستان متعصب در برابر اين سؤال منطقى به همان پاسخ قديمى و تكرارى خود پرداختند و گفتند : اين مسائل مطرح نيست ، مهم آن است كه ما نياكان خود را يافتيم كه چنين مى كنند ! ( قالوا بل وجدنا آبائنا كذلك يفعلون ) .
اين پاسخ كه بيانگر تقليد كوركورانه آنها از نياكان جاهل و نادانشان بود تنها پاسخى بود كه مى توانستند به گفته ابراهيم (عليه السلام) بدهند ، پاسخى كه دليل بطلانش در آن نهفته است و هيچ عاقلى به خود اجازه نمى دهد چشم و گوش بسته به دنبال ديگران بيفتد ، به خصوص اينكه معمولا تجربيات آيندگان از گذشتگان بيشتر است ، و دليلى بر تقليد كوركورانه از آنان وجود ندارد .
تعبير به كذلك يفعلون : آنها چنين مى كردند تاكيد بيشترى بر تقليد آنها است ، يعنى هر چه آنها مى كردند ما مى كنيم ، عبادت بت باشد يا چيز ديگر ! در اين هنگام ابراهيم لبه تيز حمله خود را متوجه بتها كرد و گفت آيا اين چيزى را كه شما پيوسته عبادت مى كرديد مشاهده نموديد ؟ ( قال ا فرأيتم ما كنتم تعبدون ) .
هم شما و هم پدران پيشين شما ( انتم و آباؤكم الاقدمون ) .
همه آنها دشمن منند مگر پروردگار عالميان ( فانهم عدو لى الا رب العالمين ) .
آرى همه آنها با من دشمنند و من با آنها دشمن آشتى ناپذير .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 256
قابل توجه اينكه ابراهيم مى گويد : آنها با من دشمنند هر چند لازمه آن اين است كه من نيز با آنها عداوت دارم ، ولى اين تعبير ممكن است به خاطر آن باشد كه عبادت بتها مايه بدبختى و گمراهى و عذاب دنيا و آخرت انسان است .
و اين در حكم عداوت آنها محسوب مى شود ، بعلاوه از آيات متعددى از قرآن استفاده مى شود كه بتها در قيامت از عابدان خود بيزارى مى جويند و به دشمنى آنها برمى خيزند ، به فرمان خدا به سخن درمى آيند و تنفر خود را ابراز مى دارند .
استثناء رب العالمين با اينكه در معبودهاى آنها وارد نبود ( و به اصطلاح استثناى منقطع است ) به منظور تاكيد بر توحيد خالص است ، اين احتمال نيز وجود دارد كه در ميان آنها كسانى بودند كه علاوه بر بتها خدا را نيز پرستش مى كردند ، ابراهيم براى رعايت اين موضوع ، پروردگار جهانيان را استثناء مى كند .
ذكر ضمير هم كه معمولا براى جمع عاقل است در مورد بتها به همان دليل است كه در بالا اشاره شد .
سپس ابراهيم (عليه السلام) به توصيف پروردگار جهانيان و ذكر نعمتهاى معنوى و مادى او مى پردازد تا با مقايسه با بتها كه نه دعاى عابدان را مى شنوند ، و نه سود و زيانى دارند مطلب كاملا روشن شود .
نخست از نعمت آفرينش و هدايت ، شروع كرده ، مى گويد : او كسى است كه مرا آفريد ، و هم او مرا هدايت مى كند ( الذى خلقنى فهو يهدين ) .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 257
هم در عالم تكوين هدايت كرده و وسائل حيات مادى و معنوى در اختيارم گذارده ، و هم در عالم تشريع ، وحى و كتاب آسمانى ، براى من فرستاده است .
ذكر كلمه فاء بعد از آفرينش ، اشاره به اين است كه هدايت از خلقت جدا نيست و دوش به دوش آن ، همه جا پيش مى رود ، و جمله يهدين كه به صورت فعل مضارع آمده است دليل روشنى بر استمرار هدايت و نياز انسان به او در تمام عمر است .
گوئى ابراهيم (عليه السلام) با اين سخن ، بيانگر اين حقيقت است كه من از لحظه خلقتم ، هميشه با او بوده ام و در همه حال با اويم ، حضور او را در زندگى خود احساس مى كنم ، او دوستى است كه رشته اى در گردنم افكنده و مى برد هر جا كه خاطر خواه او است ! پس از بيان نخستين مرحله ربوبيت ، يعنى هدايت بعد از آفرينش ، به نعمتهاى مادى پرداخته مى گويد : او كسى است كه مرا غذا مى دهد و سيراب مى كند ( و الذى يطعمنى و يسقين ) .
آرى من همه نعمتها را از او مى بينم ، پوست و گوشت من ، آب و غذاى من ، همه از بركات او است .
نه تنها در حالت صحتم مشمول نعمتهاى اويم ، بلكه هنگامى كه بيمار شوم او است كه مرا شفا مى دهد ( و اذا مرضت فهو يشفين ) .
با اينكه بيمارى نيز گاهى از ناحيه او است ، اما براى رعايت ادب در سخن آن را به خود نسبت مى دهد .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 258
سپس از مرحله زندگى دنيا پا را فراتر گذارده ، به زندگى جاويدان در سراى آخرت مى پردازد تا روشن سازد كه من همه جا بر سر خوان نعمت او نشسته ام نه فقط در دنيا كه در آخرت نيز هم .
مى گويد : او كسى است كه مرا مى ميراند و بار ديگر زنده مى كند ( و الذى يميتنى ثم يحيين ) .
آرى هم مرگ من از او است و هم بازگشت مجدد به زندگى از ناحيه او است .
و هنگامى كه وارد عرصه محشر شوم ، چشم اميدم به او دوخته شده چرا كه او كسى است كه طمع دارم گناهم را در روز جزا بيامرزد ( و الذى اطمع ان يغفر لى خطيئتى يوم الدين ) .
بدون شك پيامبران معصومند و گناهى ندارند كه بخشوده شود ، ولى چنانكه در گذشته هم گفته ايم گاهى حسنات نيكان ، گناه مقربان محسوب مى شود ، و در مقام والاى آنان گاه انجام يك كار خوب نيز قابل بازخواست است ، چرا كه از كار نيكوترى جلوگيرى كرده ، و لذا ترك اولايش مى نامند .
او هرگز تكيه بر اعمال نيك خود نمى كند كه اينها در جنب كرم الهى ، هيچ است و در مقابل نعمتهايش قابل ذكر نيست ، بلكه تنها تكيه اش بر لطف خدا است ، و اين آخرين مرحله انقطاع الى الله است .
كوتاه سخن اينكه : ابراهيم براى مشخص ساختن معبود حقيقى ، نخست به سراغ خالقيت پروردگار مى رود ، سپس مقام ربوبيت او را در همه مراحل روشن مى سازد .
نخست مرحله هدايت است ، سپس مرحله نعمتهاى مادى - اعم از ايجاد
تفسير نمونه ج : 15 ص : 259
شرائط و دفع موانع - و سرانجام مرحله زندگى جاودانى در سراى ديگر كه در آنجا نيز ربوبيتش در چهره بخشش مواهب و آمرزش گناه جلوه گر مى شود ، و به اين ترتيب بر پندار خرافى خدايان متعدد و ارباب انواع خط بطلان مى كشد و سر تعظيم بر آستان پروردگار فرود مى آورد .